ارسالها: 3650
#71
Posted: 15 Sep 2012 23:16
هرکی به هرکی 72
حس می کردم که صبح وقتی از خواب پا میشیم باید کلی کوفته و خسته و درب و داغون باشیم ولی زنا که معلوم بود سر حال و هیجان زده اند و تومردا من که سر حال بودم یعنی بقیه هم باید سر حال می بودند ؟/؟ چون در واقع این من بودم که خیلی تلاش می کردم . معلوم نبود این خانوما کی خوابیدند و کی از خواب پاشدن که آینه از دستشون کلافه شد . همش از آقایون می پرسیدند که حالتشون چطوره و آیا به حد و اندازه ای رسیده ان که دل مردا رو ببرن یا نه . پریسا : چه مزه ای میده سی و شش ساعت زیر کیر های مختلف بودن . آرمیلا : ببینم دختر تو انگار خورد و خوراک و خواب نداری . -من غذامو می گیرم و زیر کیر بقیه می خورم که وقت تلف نشه . یهو آرمیلا یه چیزی یادش اومد و خودشو به من نزدیک کرد و گفت داداش قسمت هرچی باشه همون میشه . من که نذر کردم اگه به تور هم بخوریم یه گوسفند قربونی کنم . دوست دارم بترکونیم . دوست دارم ارزشهای واقعی یک خواهر و برادر رو نشون بدیم و اون صفا و صمیمیتی رو که بین ما وجود داره . می خوام اون عذابی رو که اون دفعه بهت دادم جبران کنم . اگرم نشد که با هم باشیم می تونیم از اون وقت استراحت آزاد استفاده کنیم -اگه مامان بزرگ گیر نده -چه گیری داره بده . ما در خودمون می بینیم و توانشو داریم و می تونیم با هم حال کنیم . وگرنه چرا اسم این فرصتو میذاشتن وقت آزاد ؟/؟ همه شون زیر مانتو به بهترین وجهی خودشونو ردیف کرده بودند . دلم می خواست چهره های جدیدی رو بکنم . یعنی کوس و کونهایی رو که دفعه قبل توفیق حال کردن با اونا رو نداشتم . چون هرچی باشه تنوع به آدم روحیه میده و من می خواستم این روحیه و نشاط رو در خودم بیشتر به وجود بیارم . ولی باید فکر سلامتی خودمون هم می بودیم . زنای فامیل ما تصمیم گرفتن از یک فرم یکسان در قسمت شورت و سوتین استفاده کنن . شورتی پاشون کردن که قسمت کوسش شکاف داشت . ولی من بهشون یاد آوری کردم که این کاری که کردن از نظر تبلیغاتی و خودی نشون دادم تاثیری نداره . چون مردا باید خودشونو در رختکن قرمز به جامه داری بابابزرگ و زنا هم در رختکن آبی به مدیریت مادر بزرگ لخت کنند و یکدست و کاملا برهنه برن میون جمعیت . قربون مادر بزرگ فهمیده ام برم . که اخلاق و فرهنگ بزرگ خاندان ما رو از همون اول نشون داد به این صورت که خواست بگه که ظاهر و لباس انسانها اهمیتی نداره . اون چه که مهمه حرکات سکسی و قدرت سکس اوناست و اخلاق و رفتارشون . دیگه کسی نمی تونه به کس دیگه ای فخر بفروشه . البته استفاده از جواهراتی که در سکس باعث زخمی شدن نشه آزاده وگرنه هرکی که اعتراض می کرد طرف مجبور بود اون زینت آلاتشو بسپره به صندوق امانات . که این بیشتر شامل النگوها و دستبند زنان می شد . یه ساعت قبل از این که بریم این زنا ول کنم نبودند . منو خوابوندند و لختم کردند که یه خورده شیوه های تازه ای از ساک زدن را رو من پیاده کنند -خانوما کیر خوردن که دیگه تکنیک جدیدی نداره . شما مگه تازه کارین که الان به یادتون افتاده که باید تمرین کنین ؟/؟ ناسلامتی هر کدومتونو تا حالا پنجاه تا مرد گاییده .مامان الیا : حالا آریا جون این قدر ناز نکن . قوی ترین ورزشکارا هم هر وقت می خوان برن میدون مسابقه بازم استرس دارن که چی میشه و چی نمیشه . مجبور به اطاعت شدم . مامان و خواهر و زن داداش نوبتی کیرمو میذاشتن تو دهنشون و ازم می پرسیدن که در کدوم حالت بیشتر تحریک میشم . -خانوما همه حالتا خوبه . فقط سعی کنین هنگام لیس زدن حجم بیشتری از زبون رو کیر قرار بگیره . بعضی جا ها رو با نوک زبون لیس بزنی مثل زیر کله کیر یه هیجان و لذت شدیدی داره . لباتونم می تونین گرد کنین و از ته آلت تا سرشو بغلتونین و اگه خواستین میک هم بزنین . شما چرا این قدر دستپاچه شدین . کنکور سراسری که نمی خواین شرکت کنین که پرسیدن از بغلدستی جرم باشه . از خود همون طرفی که داره باهاتون حال می کنه می تونین بپرسین که از کدوم حالت بیشتر خوشش میاد . تازه حرکات ونگاه و عکس العمل طرف رو هم می تونین بسنجین . اسم مسابقه و ورزشکارا اومده بود من دوباره به یاد این مسئله افتادم که این بار نوبت زناست که ما مردا را برای سکس اول انتخاب کنند البته به صورت تصادفی نه اختیاری . اون دفعه زن عمو ثریا رو بار اول شکارش کرده بودم . شبیه مسابقات کشتی شده که یه چیز مسخره ای رو به عنوان کلینچ کشی انجام میدن . .درهر حال وارد سر سرای خونه مادر بزرگ شدیم . همه چیز برای برگزاری یک مراسم پرشکوه به مدت دو روز و یک شب آماده شده بود . نمی دونم چرا ولی دوست داشتم که بار اول یا آهو به تورم بخوره یا آرمیلا . ولی از قرار معلوم آهو رو دقیقا نمی دونستم ولی می دونستم که آرمیلا طاقت دیدن اینو نداره که ببینه کیر من توکوس و کون دختر عمو آهو مانور میده . وای چه جمعیتی . فقط آهو و شوهرش زیاد شده بودند ولی انگار دوبرابر اون دفعه به نظر می رسید . شاید به این دلیل که بیشترا با هم رسیده بودیم . تعارفات الکی و احوالپرسی ها انجام شد و صحنه لخت شدن دسته جمعی خیلی جالب و خنده داربود . چینگ چانگ چونگ همون چینی دیوث شوهر آهو طوری به جمعیت لبخند می زد که انگاری کره مریخ رو فتح کرده باشه . چهار تا کلمه فارسی بلد بود و همش می گفت سلام .. شما خوبید من خوبم . تمام حواسم به تن و بدن آهو بود که کی لخت میشه و بتونم اون تن بلورینو ببینم و واسش نقشه بکشم . دیدم یکی با آرنج می زنه به پهلوم -داداش حالا که شوهر کرده رفته بازم دلت پیش اونه ؟/؟ -آرمیلا تو که خودت می دونی من یه تار موی خواهرمو به صد تا مث آهو نمی دم ولی غلط نکنم تو هم شوهر کردی ها ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#72
Posted: 19 Sep 2012 23:15
هرکی به هرکی 73
فقط دلم می خواست گردن این چینی مادرقحبه بنجل فروشو بگیرم و خفه اش کنم . به خوابش هم نمی دید که این همه زن ایرونی رو روبروش لخت ببینه . ولی عجب کیری تخمی داشت . منو یاد گردو مینداخت . شبیه به گردو کاغذی بود . وای آهو خوشگله من کاملا برهنه شد . رفتیم جلو با خونواده عمو اینا سلام علیک . ناسلامتی اونا نزدیک ترین فامیلای ما بودند . با همه دست دادیم و دست آهو رو تو دستای خودم فشردم و توچشاش نگاه کردم . آرمیلا یه اخمی به آهو کرد که دختر عموم دوزاریش افتاد ولی جا نرفت درعوض با چند تا جمله خواهرمو از روبرد -استاد آریا ممنونم که سختگیری نکردی و با سختکیری خودت مجوز ورود به جلسه رو واسم ردیف کردی . امیدوارم تو برنامه های امروز و فردا بتونم حسابی از خجالتت درآم . وقتی که اون این جور داشت حرف می زد چشمای آرمیلا از کاسه داشت در میومد . آرمیلا که خودشو بهم چسبونده بود زیر لب طوری که فقط خودش بشنوه و من گفت چه افاده ای . چقدر خوب شد که عروس ما نشد وگرنه همه مونو درسته قورت می داد . -سرمو گرفتم طرف خواهرم و بهش گفتم تو یکی رو نمی تونست قورت بده ازدستم خیلی دلخور و ناراحت شد . انتظار نداشت این جوابو بهش بدم . بدون توجه به بقیه داشت می رفت یه گوشه ای که من دستشو کشیدم و کشوندمش طرف خودم . بقیه نمی دونستن موضوع چیه ولی آهو یه چیزایی دستگیرش شده بود . آرمیلا که دیده بود آهو نگاهش به این سمته اون حرص و لجش از منو فراموش کرد و فوری لبشو گذاشت رو لبام و یه بوسه چند ثانیه ای داغ از رو لبام برداشت و گفت قربون داداش خوشگلم برم که رئیس خانوماست ولی رئیس آبجیش نیست . چون ما با هم مثل دو تا دوست و رفیقیم و این حرفا رو نداریم .. چینگ چانگ چونگ که اصلا حالیش نبود چی به چیه با تعجب به این جمع نگاه می کرد . خیلی از زنایی که نگاهشون به کیر این چینی بخت برگشته می افتاد می گفتند خدا نصیب نکنه اگه این به تور من بخوره من که بهش نمیدم -وا خواهر فکر کردی من بهش میدم ؟/؟ اگه در غم بی کیری بمیرم اگه تا غروب فردا صبر کنم بازم به این مادرجنده کوس بده نیستم . مگه کوسمو از سر راه آوردم . جنسای بنجل قالبمون می کنن کیر بنجل هم واسه ما می فرستن . تازه اگرم به این کوس کش خارجی بخوایم کوس بدیم کیرش همون دم در کوس ما قفل می کنه . مادربزرگ رو یه گوشه ای گیر آورده بودم که داشت با مهمونا خوش و بش می کرد . یه دستی به کیرم زد و گفت آریا جان چطوری .. چقدر عمر آدمی زود می گذره . انگار همین دیروز بود که ما محفل سکس داشتیم . منم جواب محبتشو با دست زدن به کوسش داده و اونو کشیدم یه گوشه ای و بهش گفتم مامان بزرگ یه خواهشی ازت داشتم نه نگو . واسم خیلی مهمه . قراره امروز چشم ما مردا رو ببندن و زنا ما رو انتخاب کنن . اگه راهی داره یه کمکی به من بکن که در استارت کار آهو نصیب من شه . -عزیزم تو که اونو تو خونه ما گاییدی . -درسته پری جون ولی می خوام جلوی جمع به خصوص عمو اینا و شوهرش نشون بدم و نشون بدیم که این کیر من بوده که شایسته کوس آهو بوده و من بودم که لیاقتشو داشتم تا این جوری یه خورده جبران اون عذابی رو که کشیدم کرده باشم .. -خود آهو راضیه ؟/؟ اون چی میگه . آخه اینجا مسئله تو نیستی . حق انتخاب با اونه واز طرفی مهره چینی مردا با پدر بزرگته و زنا با من . ما بابد رعایت عدالت رو بکنیم . -پری جون این بی عدالتی به کسی ضرری نمی زنه قربونت برم من یه جوری با آهو هماهنگی کن و بابا بزرگ رو هم رامش کن . شما سه تایی هماهنگی کنین . خبرشو به من بده . من جبران می کنم . -آریا اگه این کارو بکنم پدر کیرت رو در میارم ها . ازت مزد می گیرم .-پری جون تو که خودت می دونی من با لذت کیرمو می کنم تو کوست و اون کون باحال و بی نظیرت رو هم با عشق می کنم پس به من نه نگو . درستش کن . -باشه با آرمان صحبت کنم ببینم چی میگه راضی کردن اون خیلی سخته . اون خیلی به عدالت اجتماعی و رعایت قوانین در این جور مواقع معتقده . -یه کاریش بکن . .. مادربزرگ رفت با آهو صحبت کرد . دل تو دلم نبود . نکنه دختر عمو منو خیط کرده باشه . جمعیت به طور پراکنده رفته بودیم تو سالن و سرسرای اصلی . گوشه و کنارا چند تا تخت و تشک هم گذاشته بودند و تجهیزات رو زیاد تر کرده بودند که هرکی هرگوشه ای افتاد زیاد در سختی قرار نداشته باشه . مثل زمین فوتبال هم هرجا نگاه می کردی قوطی آب معدنی هم رو زمین افتاده بود ولی من اگه موقع عملیات می خواستم آب بخورم سکس به من مزه نمی داد باید می رفتم دستشویی همش . ده دقیقه بعد مادر بزرگ منو کشید کنار و گفت مژده آریا ! با آهو و آرمان هماهنگی کردم . قرار شد مهره چینی طوری بشه که تو اولین نفر سمت چپ روبروی آهو باشی . اون بسته به سرعت دوندگی آهو داره که اون اطرافیانش تو رو نشناسن و به طرفت حمله نبرن . درگوش مامان بزرگ یه چیزی گفتم و کلی خندید و گفت باشه .. اینو هم بهش گفتم که فاصله آرمیلا رو هم با من زیاد کن یا با آهو زیاد کن که اون از اون هفت خطهاست و به این آسونیها سرش کلاه نمیره .. -آریا تو منو کشتی . دیوونم کردی .. باشه .. من اون کیر خوشگلتو بخورم . بازم فرمایشی هست ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#73
Posted: 27 Sep 2012 13:19
هرکی به هرکی 74
خیلی اضطراب داشتم . همش نگران این بودم که نکنه این آرمیلای سگ پا خودشو به آهو برسونه و منو یه جورایی شکارم کنه . اطمینان داشتم هم آهو و هم آرمیلا منو می شناسن . ولی یه خوبی کار این بود که اونایی که می خواستن در یه جهت مورب حرکت کنند احتمال بر خوردشون باهم زیاد بود و مثل یک سرعت کیرکوسی برای هم عمل می کردند . دلم می خواست با این حال برم به چند نفر سفارش کنم که سد راه آرمیلا شن ولی گفتم ولش بهتره دست کسی بهونه ندم و خودم برم ببینم جریان چی میشه شاید یه فرجی شد و بی دردسر تونستیم به مراد خودمون برسیم . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . مادربزرگ و پدر یزرگ یک سخنرانی کوتاهی کرده و خوشامد گویی به حضار و بعدش هم معرفی چهره های جدید و آهو و چینگ چانگ چونگ رو به حضار معرفی کردند . مردا از آهو خیلی خوششون اومده بود .. -آهو شکارت می کنیم -آهو چشاتو بخورم . -آهو مال خودمی .. کفرم در اومده بود . دلم می خواست این آهو اول مال خودم شه . دختریشو گرفته بودم و باید که بار دارش هم می کردم . ولی زنا تا می تونستند به شوهر آهو خانوم متلک بار کردند و اونم برای همه دست تکون می داد فکر می کرد که دارن اونو تشویق می کنند . همه ما مردا رو یه نقابی گذاشتند به صورتمون . البته قرار شد این بار هم رو چشم طرف هم یه چیزی بذارن . تیرکه شلیک شد خود زنا چشم بند رو در بیارن و برن طرف مردا . من نمیدونم این جوری اون وقت چه لزومی داشت رو مردا نقاب بذارن . شاید می خواستند احتمال تقلب رو به حداقل برسونن . درهرحال آدم با چشایی بسته صدای تیر رو بشنوه خیلی بده . پدربزرگ با تفنگ ساچمه ای یا همون بادی خودش رفت کنار پنجره .. -خانوما تا سی ثانیه دیگه شلیک می کنم . بعد از شلیک چشم بند ها رو در میارین و میرین طرف مردا .. -آماده این ؟/؟ -خانوما دسته جمعی فریاد زدند بعله -بغل دستی من زیر لب زمزمه می کرد که خدا کنه منصوره نصیبش نشه . هیکل چینگ چانگ چونگ که ریزه میزه تر از بقیه بود و خایه درست حسابی نداشت زیادی تابلو بود . فکر نمی کردم اون بتونه امروز به نوایی برسه . در هر حال کون لقش کرده . .. تیرشلیک شد . آپاچی ها حمله کردند. یه دستی رو رو کمرم حس کردم که واسم خیلی آشنا بود . آشنا و لطیف . خیلی لطیف .-آریا منم آهو به هم رسیدیم . فقط من رو زمین دراز می کشم تو بیفت روم که کس دیگه ای نتونه اذیتمون کنه . جووووون مادربزرگ نوکرتم . بالاخره کار خودتو کردی تا آخر دنیا هم اگه بخوای بهت کیر می زنم . هر وقت باشه باید پری جونوداشته باشم .. از اون طرف سر و صدای آرمیلا به گوش می رسید وحشی ها برین کنار بذارین به داداشم برسم . یه خورده هم دلم می سوخت ولی این روزا به اندازه کافی گاییده بودمش تازه وقت هم زیاد بود بعدا می رفتم سراغش . من می خواستم به اون هدفی که دارم و به کوری چشم دشمنان یه حالی با این آهو بکنم که نشون بدم در واقع این من و اون بودیم که باید به هم می رسیدیم . هرچند یکی از اصول اولیه درسهای اخلاقی این مجلس این بود که باید کینه و بخل و حسادت رو از خودمون دور کنیم و با روحی تطهیر شده پا به این مجلس بذاریم . نقاب از چهره ام گرفته شد و افتادم رو آهو خوشگله ای که افتاده بود رو زمین و داشت با انگشتاش همراه با هوس بهم اشاره می کرد که برم روش . دیگه به بقیه کاری نداشتم که چیکار می کنند . من شاهد موفقیت رو در آغوش کشیده بودم . شاهد پیروزی رو . لحظاتی بعد از این که کیرمو همون اول یه ضرب فرو کردم تو کوس آهو آرمیلا رو دیدم که بالا سرم وایساده .. -آبجی چرا بیکار نشستی . -بالاخره کارتونو کردین ؟/؟ -خواهرم خواهر گلم . حساب احتمالاته . شانسه . چیکار میشه کرد . -من اگه جای دخترعموم بودم می رفتم کنار به رسم ادب و احترام کاری می کردم که خواهره بیادتو ی بغل داداشش . -ما ادبمونو همون اول مجلس از دخترعمو بزرگه مون یاد گرفتیم . حالا آرمیلا جان خواهش می کنم تشریف ببر بذار به کارمون برسیم . ماه دیگه که نوبت حمله مرداست دوماه دیگه که نوبت ما شد امیدوارم که تو به داداشت برسی .. من دیگه نمیام متلک نمیگم . -توچیکاره ای .... مادربزرگ اومد جلو و گفت جو رو بهم نزنین .آرمیلا جان تو نوه گل من هستی ولی اگه بخوای شلوغ کنی تذکر می گیری و بعد اخطار و اخراج . من با کسی شوخی ندارم . یه مردی که به تور آرمیلا خورده بود و از اون مردای مسن فامیل بود منتظر بود که با خواهرم حال کنه . آهو که زیر کیر من در حال حال کردن بود یه متلک دیگه هم انداخت و گفت شوهر چینی من بیکار وایساده .. می تونی بری پیشش . -کیر اون پیشکش خودت . لیاقتت به همونه . -از برکت وجود شما آره . فعلا که بهترین و کلفت ترین کیر نصیب من شده و سر گل کیر مجلسو من چیدم . برو کنار باد بیاد دخترعمو . حالا صحنه جالب دیگه این که همه یکی رو واسه خودشون پیدا کردند و منصوره موند و این چینگ چانگ چونگ چینی . چینیه لبخند می زد کیر کوچیکشو تو دستش داشت و نمی دونست چیکار کنه و منصوره از خشم دوطرف کونشو گرفته بود و به حاضرین نشون می داد که چطور می تونه با این کیر سگی کون فیل نشان خودشو سیر کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#74
Posted: 27 Sep 2012 13:52
هرکی به هر کی 75
جو سالن به هم ریخته بود و همه به شدت می خندیدند . هر کی به هر کی چسبیده بود دلش می خواست برای مدتی دست از کار بکشه و ببینه اون چینی بخت برگشته و اون ایرانی کون گنده چیکار می کنن . زن عمو ثریا که می خواست خایه مالی دامادشو بکنه با همون کیری که تو کوسش بود خزان خزان خودشو رسوند به طرف ما و گفت دختر برو جلو ببین این شوهرتو دارن دست میندازن و آبرو واست نمی مونه -مامان بذار زیر کیر آریا جون حالمو بکنم . تو خودت حالا چسبیدی به کیر الیاس خان خاطرت جمعه . اگه راست میگی دلت واسه دومادت می سوزه کیر آقا الیاسو ول کن اول کار برو به داماد چینی گلت سرویس بده که آبروی بزرگ خاندان ما نره . این همون تاج گلیه که شما سر ما کاشتین . وگرنه ما رو چه به این که بریم با این دشمنان ملت و دوستان پول دولت وصلت ببندیم مادرجان .. ثریا خورد و دم نکشید و منم با شستم به زن عمو اشاره کردم که بیلخ .. بیا بگیر . اونو سکه یه پولش کردیم و رفتیم . با دست یه اشاره ای به منصوره کرده و اونو به طرف خودم کشوندم .. -منصوره جان چته ناراحتی . به زور جلو اشکاشو می گرفت -دختر اون دفعه بهت گفتم که بهتره خودتو لاغر کنی . اگه با همین وضع بیای اینجا همینه . همینه . اگه یه کیر کلفت و دراز هم بخواد بره تو کوست مصیبته چه برسه به کیر سگی این توله سگ چینی . رفتم زیر گوشش و یواشکی بهش گفتم که حالشو بگیر ما یه خورده بخندیم در عوض من از خجالتت در میام . فقط چیزی پیش این آهو نگو و جوابمو نده .. .. با این که ما همه مون باید با خیلی ها حال می کردیم ولی دلم نمی خواست اون لحظه که آهو زیر کیر منه متوجه شه که من با وعده و وعید به منصوره میخوام کارمو پیش ببرم . هرچند پس از رفتن منصوره آهو ازم پرسید که به دختر دایی ات چه گفتی و منم نصف حرفی رو که بهش زده بودم برای آهو گفتم -هیچی بهش گفتم که حال چینگ رو بگیره تا ما بخندیم -آهو هم که از این کار من خوشحال بود گفت خیلی بد جنسی آریا هنوزم دلت هست ؟/؟ -تا قیام قیامت دلم پیش اینه که اگه اون کثافت نبود تو حالا مال من بودی و من و تو می تونستیم به خوبی و خوشی با هم زندگی کنیم . -اون وقت بازم راضی بودی که این جوری منو زیر کیر بقیه ببینی ؟/؟ -راستش نه . شاید اصلا بهت اجازه نمی دادم وارد این محفل شی . -واقعا که شما مردا .. چقدر خود خواهین ولی بازم قربون دل مردای این محفل برم که زناشونو زیر کیر این و اون می بینن . -آهو دوست دارم فقط مال من باشی . -راستش آریا اگه بدونی این روزا چقدر دلم هوا و هوس تو رو داره . این چینگ اصلا نمی تونه ارضام کنه . کیرش در سفت و سخت ترین حالت به زور کار می کنه . خیلی بی حاله .. -حالا بیا زیر کیر من تا به تو حال بدم .. دستامو انداخته بودم رو سینه های آهو و کیر کلفتمو با یه فشار خاصی می کوبیدم به ته کوس آهو . -کیف کن آهو فقط با این کیر راضی شو . می خوام که فقط با من حال کنی بقیه رو ولش . همه شون به فکر خودشونن . -نه این که تو به فکر خودت نیستی ؟/؟ -ببینم تازگیها با این آرمیلا چه بر نامه ای داری که اون داره از اون دور با نگاههای خودش ما رو می خوره . خودش زیر کیر عارف بچه پسر عمه بابا داره حال می کنه و نگاش به کیر توست و با یه حرص خاصی داره کوس میده . -آهو حواست به این جا باشه . چیکار به کار اونا داری . به موقعش وقت داریم بقیه رو هم یه دیدی بندازیم . فقط یادت باشه ما باید بترکونیم . آهو رو بغل کرده و اونو رو هوا می گاییدم . من و اون آماده یک سکس پر هیجان و پر سر و صدا و تبلیغاتی شده بودیم . می خواستیم نشون بدیم که ما در اصل واسه هم ساخته شدیم و این چینی بی خایه یه دکوری بیش نیست . -آریا آریا بزن منو .. محکم .. من لیاقت این کیر رو داشتم .. دوستت دارم .. عشق من .. دوستت دارم . تو باید شوهر من می شدی . من عاشقتم . -منم دوستت دارم آهو ..عاشقتم لعنت بر اونایی که من و تو رو از هم جدا کردند. عمو و زن عمو از خجالت داشتن آب می شدن . ثریا و عمو آراد به مادر بزرگ اعتراض کردند . پری جون حالشونو گرفت و گفت نه تنها اعتراض وارد نیست بلکه اعتراض بر شما وارده که چرا باعث شدین دو تا جوونی که همدیگه رو دوست دارن از هم جدا شن . شما آبروی بزرگ خاندان ما رو بردین . مگه ما کم مال و منال و ملک داریم ؟/؟ شما به چه چیز این چینی نیاز داشتین . مضحکه و مسخره دست این و اون شدین . حالا کار به جایی رسیده که منصوره داره داماد شما رو مسخره می کنه . منصوره رفته بود سراغ این چینگه . اونو مثل یه هالتر سبک از رو زمین بلند کرد . چینیه بد جوری قلقلکش میومد و بی اختیار در حال خندیدن بود . اصلا کیر این چینی خیال شق شدن نداشت . البته شق بود ولی از بس کوچیک بود نشون نمی داد . یه چیزی حدود ده سانت می شد . منصوره همون کیر ده سانتی رو با دستاش مالید و مالید تا آبشو خالی کرد . چینیه مثل خر کیف می کرد . حالا کیرش شل شل شده بود و به شش سانت هم نمی رسید . هرکاری کرد که از دست این زن گردن کلفت در بره نمی شد . نصف بیشتر جمعیت سرگرم تماشای کلنجار رفتن منصوره و چینگ چانگ چونگ بودند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#75
Posted: 30 Sep 2012 11:40
هرکی به هرکی 76
همه درحال تشویق منصوره بودند و می دونم اگه شرایط دیگه ای بود اون به شدت عصبانی می شد یا به همه پرخاش می کرد یا این که می رفت یه گوشه ای کز می کرد ولی حالا دلش به این خوش بود که می تونه من و کیر منو داشته باشه . منم به قولی که بهش داده بودم وفا دار می موندم و حاضرم بودم تا اونجایی که توان دارم بهش حال بدم . منصوره قمبل کرده بود و به اون چینی می گفت که بکنه تو کون یا کوسش . چینیه کیرشل شده و وارفته خودشو می مالید به کون گنده منصوره و اون چاک وسطش . مگه جلو می رفت . منصوره با دستاش دو طرف کونشو به پهلوها باز می کرد و فریاد می زد یکی به این زبون نفهم بگه کیرشو از این طرف بکنه تو کوسم . من کمر آهورو گرفته و اونو به همون صورت که از روبرو کرده بودمش بلند کرده و رفتیم پیش اون دو نفر . مخصوصا می خواستم که این آقا چینگه کیر منو ببینه و متوجه شه که زنش به این نیاز داره . وقتی به نزدیکی اون رسیدم کیرمو کشیدم بیرون تا یه لحظه اونو ببینه و حسرتشو بخوره . دهنش از تعجب وا مونده بود . -هی چینگ چانگ چونگ . این عظمت رو می بینی ؟/؟ این کیر عظیم رفته تو کوس زنت . از این به بعد هر وقت نتونستی ما هستیم . یارو می خندید و با اشاره دست و چشم و بلغورکردن یه مشت مزخرفات چینی می خواست بهمون حالی کنه که از این که دارم زنشو میگام کیف می کنه . با انگشت به کیرش اشاره زده و با حرکت دست نشونش دادم که باید بفرسته تو کوس . -اوووووووه ساری ... ساری ... وری وری بیگ .. -مادر قحبه این کوس شرات چیه داری میگی . کون این گنده باشه .. این که تاسف خوردن نداره .. چهار تا تشر رفتم و طوری چشم غره رفتم که جا رفت . رفت کیر شلشو بگیره تو دستش و اونو فرو کنه تو کوس منصوره .. هرچند تلاشش بیهوده بود ولی وقتی دستشو دور کیرش حلقه زده بود اون تنه و آلت دور دستش مخفی شده بود و چیزی مشخص نبود که اگه راه و روزنه ای هم پیدا شد بیاد و بره توی کوس . همه از گوشه و کنارا فریاد می زدند عجب دلقکی .. زنا می گفتند ثریا جون حداقل یه داماد کیر کلفت واسه خودت انتخاب می کردی که یه وقت تنگی به دردت بخوره . ماده سگ هم به این کوس نمیده .. وای که شکمامونو داشتیم و از خنده زیاد اشک از چشامون در اومده بود . اون چینی کوس خل هم که حالیش نبود چی داریم میگیم همراه با خنده های ما می خندید . -آریا عزیزم حواست به منم باشه . ببین زیر کیر تو چه جوری دارم حال می کنم . چه عشقی دارم می کنم . -آههههههه ماااماااااان ماااااااماااااااان ببین کییییرررررر آریا ررررو واسسسسسه کوسسسسسم از همه بهتره .. من اونو می خوام . آرمیلا رسیده بود نزدیک من . کیر عارف داشت پاره پاره اش می کرد . مامان هم اون دور دورا چسبیده بود به یکی و هر مردی رو هم که در نزدیکی خودش می دید دعوت می کرد که بیاد و کمک اونی بشه که در حال گاییدنشه . یعنی دوست داشت در آن واحد با دو تا مرد حال کنه . -داداش بهت خوش میگذره ؟/؟ -به تو چی آرمیلا . خودتو چرا این قدر بهم نزدیک کردی . -شنیدم این طرف سر و صدا زیاده اومدم ببینم چه خبره گناه داره این چینی رو مثل میمون انداختین وسط و معرکه گرفتین -حقشه . زن ایرانی داشتن همین دردسرا رو هم داره . آهو که از نزدیک شدن آرمیلا به من لجش گرفته بود دستشو گذاشن رو صورتم و روشو به طرف من برگردوند . آرمیلا ناراحت شد و با همون حالت قمبل کرده و کیر تو کوسش خودشو به طرف من کشوند . دلم واسه عارف که کیرش تو کوس خواهرم بود می سوخت . مجبور بود به هر طرف که خواهرم میره بره . آرمیلا اونو به دنبال خودش می کشوند . یه لحظه خواهرم لباشو گذاشت رو لبای من . این حرکتش وضعیت ما و خودشو بهم نزده بود . منم با لذت در حال بوسیدن خواهرم بودم و داشتم به این فکر می کردم که در این مجلس داغ خانوادگی کی میشه با خواهر نازنینم باشم . آهو عصبانی شده بود و به حالت قهر می خواست کوسشو از کیرم جدا کنه ولی من محکم کمرشو چسبیده بودم و نمی ذاشتم اون ازم جدا شه . در حالی که با حرارت آرمیلا رو می بوسیدم آروم زیر گوشش گفتم خواهر حالا دیگه برو من و تو وقت زیاد داریم .. انتظار نداشتم خواهرم حرف منو گوش کنه . چون تا حالا خلاف اینو ثابت کرده بود . بازم خدا پدرشو بیامرزه که این یه چشمه رو قبول کرد و ازم فاصله گرفت . وقتی که من و آهو تنها شدیم بهم گفت این جوری دوستم داری ؟/؟ -عزیزم وقتی خواهرم میاد جلو و می خواد منو ببوسه که نمی تونم پسش بزنم . تو که خودت می دونی مقررات اینجا چیه . نمی تونی با کسی در گیر شی . .به کسی هم که طرفت میاد تا اونجایی که می تونی نه نباید بگی . -ببینم اگه من و تو داریم سکس می کنیم یه مرد دیگه بیاد وسط ناراحت نمیشی ؟/؟ از من چه انتظاری داری ؟/؟ -عزیزم آهو خوشگله من چیکار کنم از دلت در بیارم . تو که زنم نشدی حالا این یه تیکه رو باهامون قهر نکن دیگه . من برم ؟/؟ دوست نداری باهام باشی ؟/؟ در همین حالتایی که داشتیم با هم بحث می کردیم و کیرم از کوسش در اومده بود دیدم یه نره غول اومد طرف ما و تا خواست اونو از زمین بلند کنه ببره طرف خودش فوری آهوی خودمو رو زمین غلتوندم و افتادم روش . -ببین آریا طاقت نداشتی ؟/؟ با خودم گفتم آره طاقت نداشتم ولی همین یکساعته .. از ساعت دیگه باید شاهد ورود و خروج کیر هایی به کوست باشم که دارن باهات حال می کنن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#76
Posted: 6 Oct 2012 00:28
هرکی به هرکی 77
دیگه به آهو امون نمی دادم -بگو دختر عمو بگو عزیز دلم . به همه بگو با صدای بلند بگو که عاشق من بودی و نمی دونی که چطور شد که با این کیرسگی ازدواج کردی . آهو زیر کیر من هر چی دلش می خواست گفت . همراه با هوس ناگفتنی ها رو گفت .. حرص خونواده اش رو به پول و .. -آریا .. آریا .. کیر تو واسم از هر تجارتی بالاتره . اشتباه کردم گول حرفای مامان بابا رو خوردم . واااااااییییی این چینگ دیگه آبرومونو برده . حتی جلق هم بلد نیست بزنه و همش مثل بوزینه لاغر مردنی می خنده . چینگ اومده بود نزدیک ما . اون و منصوره دوتایی شون . به کیر من زل زده بود که چه جوری میره تو کوس آهو و بر می گرده .. یه چشمکی به منصوره زدم . خوب منظورمو گرفته بود . با انگشتای دستم عدد دو رو بهش نشون دادم که یعنی دو دقیقه ای بذار به حال خودش باشه و لذت ببره یا دلش بسوزه از این که یک کیر آبدار داره به زنش حال میده و هیچ غلطی از دست خودش بر نمیاد . دوباره بهش اشاره کردم که حالا پس گردنشو بگیره و اونو از رو زمین بلند کنه و بیفته روش .. عجب صحنه ای شده بود . منصوره مث یه پرکاه پس گردن چینگ بخت بر گشته رو گرفت و اونو از رو زمین بلند کرد و دوباره انداختش رو زمین .. یه صدایی کرد که همه فکر کردیم الان دیگه استخوناش خرد خمیر شده .. که زنش گفت نه این از اون سگ جوناست عین حلزون میمونه . انگاری استخون نداره . -آریا خیلی ضد حال می زنی از خودمون موندیم . همش داری چینگ رو مسخره می کنی . پس من چی ؟/؟ چند بار بهت بگم ؟/؟ کار آرمیلا معلوم نیست . تازه زنای دیگه هم منتظرن که من از پیشت برم .. -باشه عزیزم این دفعه حتما . اونو غرق بوسه ها و ضربات کیر خودم کرده و زیر چشمی هم حواسم به اون کوه گوشت و جوجه بود که چیکار می کنند . چون حواسمو برده بودم اون طرف آبمم رفته بود عقب . منصوره تمام وزنشو انداخته بود رو چینگ چینی . مردچینی اون زیر دست و پا می زد . نفسش بند اومده بود از حال رفته بود . وای من دیگه سرمو اون ور کرده بودم . نمی تونستم شاهد مرگش باشم . باید یه کاری می کردم . -منصوره یه خورده خودتو بکش بالا .. آهو گازم گرفت و من دوباره شروع کردم به گاییدنش . خیلی مدیون منصوره جونم بودم . باید هر طوری شده یه حالی یه دختر دایی نازنینم می دادم . مامان رو زمین کنار یکی از دیوار ها زانو زده بود ودو تا کف دستاشو چسبونده بود به دیوار و اون جوونه که نمی شناختمش تند تند در حال گاییدنش بود . یه لحظه لبخند از لب و دهنش محو نمی شد . از راه دور چشاش تو چشام افتاد یه ماچی فرستاد و دستی تکون داد .. -آریا چطوری خوش می گذره ؟/؟ -به تو چطور مامان ؟/؟ -اوووووففففف نگو که از خوشی زیاد نمی دونم چیکار کنم . کیر مظاهر جان هم از اون کیرای ناب و جون داره .. اگه آرمیلا و پریسا رو دیدی بگو بیان این طرف نزدیک من وایسن که تا یه حالی واسه این مظاهر خان مونده باهاش طرف شن .. مظاهر دستشو واسم تکون داد و گفت چاکر آریا خان هستیم ... درهرحال ببخشید ما جسارت کردیم والده مکرمه رو زیر کیر خودمون داریم -چوبکاری می فرمایید مظاهر خان قبول زحمت فر مودید . باعث افتخار ماست . ببینم مظاهر خان شما تنها که نیستین . همراهان کجان .. در اینجا مامان صداش در اومد و گفت اتفاقا مامان و خواهر و زنش هم باهاشن . که اون دفعه تند تند همه رو گاییدی .. این دفعه باید یه حال مفصل به نزدیکان آقا مظاهر بدی که ما از خجالتش دربیاییم . نگاه کن چقدر داره زحمت می کشه . بیچاره یک ریز داره تلمبه می زنه . دیگه واقعا آهو رو کلافه کرده بودم . با این حال از این که زیر کیر من بود و تو بغلم داشت حال می کرد یه دنیا لذت می برد و احساس آرامش می کرد . من دوستش داشتم و اونم دوستم داشت . یکی از مردا اومده بود طرف ما . حالت کیرش و دستی که دور کیرش حلقه زده بود طوری نشون می داد که حس کردم اون کیرو داره میاره طرف آهو تا فرو کنه تو دهنش . دلم می خواست با مشت بکوبم تو کله اش ولی نمی شد . جاش نبود و درست هم نبود . دیگه راهی نداشتم جز این که خودمو کاملا رو آهو دراز کنم و راه اون احمقو ببندم . این جوری سرعت گاییدن دختر عمو کمتر شده بود .. آهو در حالی که منو می بوسید گفت خیلی حسودی . چه طور می تونی منو با بقیه ببینی . من که تحملشو ندارم ببینم تو بایکی دیگه هستی .. -آهو تو یکی دیگه واسم از عشق و تحمل نداشتن حرف نزن . چطور تحملشو داشتی رنج و عذاب منو ببینی ؟/؟ -بس کن . دیگه دوباره بحث های قدیمی رو شروع نکن . ولی آریا من فکر می کنم اگه الان بار دار باشم از تو یکی باشه .. -شوخی نکن .. -جدی میگم .. پریودم خیلی زده عقب .. -ازکجا مطمئنی که اگه خبری باشه من باباشم .. --آخه جز تو تا حالا کسی تو کوسم آب نریخته ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#77
Posted: 7 Oct 2012 15:51
هرکی به هرکی 78
آریا بجنب بجنب .. من می دونم فقط کیر توهه که می تونه منو به اونجایی که می خوام برسونه . هیشکی دیگه نمی تونه ارگاسمم کنه . -این چیزا رو واسه دلخوشی من میگی ؟/؟ -نه عزیزم من همه اینا رو از ته دلم میگم . -پس چرا این همه شوق و ذوق داشتی که بیای توی این مجلسا . -خب هر آدمی تنوع طلبه . مگه خودتو نیستی . ادعا می کنی دوستم داری و می دونم که داری ولی با این حال از بودن با بقیه و سکس های متعددی که با افراد متعدد داری نهایت لذتو می بری . ولی من واقعیتو می گم که فقط تو می تونی .. اولا که با حال تر از بقیه ای در ثانی یه زن وقتی که روحشو در اختیار مرد دیگه ای قرار میده جسمشو هم خیلی راحت می تونه تسلیم اون کنه و ازاین کارش لذت می بره .. حتی اگه کیر قابل قبولی هم نداشته باشه بازم براش با حال ترین کیر دنیاست ولی تو همه اینا رو داری . هم یه کیر خوب و هم این که من عاشقتم . -دوستت دارم آهو که به من روحیه میدی . حالا که این طور شد پس اینا رو داشته باش . سینه های دختر عموی خوشگلمو تو چنگم داشته کیرمو با سرعت تا آخر کوس آهو فرو می کردم و می کشیدمش بیرون . بالاخره تونستم اونو به اون چیزی که می خواست برسونم . آهو لحظاتی قبل ازرسیدن به آخر خط با فریاد های پی در پی خود سالنو متوجه کرده بود که دیگه داره ارضا میشه .. زنایی که زیر کیر مردای دیگه بودن هر کدومشون یه چیزی می گفتند .. -وای دختر این قدر جیغ نکش دلمونو بردی . -نه این رسمش نیست . خیلی وقته زیر کیر آریایی . ازاین به بعد این پسره رو باید کوپنی کنیم . یا این که یه نوبتی قائل شیم که به همه عادلانه برسه.. یکی ازمردای حسود که انگاری دوست نداشت زنشو زیر کیر کلفت من ببینه فریاد زد و گفت ولش کنین این حرفا رو اگه بخواهیم از این کارا بکنیم دیگه این بر نامه هر کی به هر کی نمیشه و اون وقت لطف و صفا و شور و حالش از دست میره .. زن همون مرده که داشت از کیر یه نفر دیگه بهره می برد گفت .. مگه اینجا قانون جنگله ؟/؟ که هر کی زور و قدرتش بیشتر بود بخواد به اون چیزی که دلش می خواد برسه ؟/؟ اینجا دموکراسی بر قراره و عدالت اجتماعی . -عزیزم شوخی کردم .. حق با توست . یه دوروزی که اومدیم اینجا باید تا اونجایی که می تونیم خوش بگذرونیم و کاملا آزادیم . ظاهرا مرد مث سگ اززنش ترسیده بود . چینگ چینی مثل آدمای ساندویچ شده یه گوشه ای افتاده بود و منصوره مثل یه جلاد افتاده بود بالا سرش . به من زل زده بود و منتظر اشاره ای ازسوی من بود و منم باید یواش یواش از آهوی خودم جدامیشدم . لحظه سختی بود . -آهو اگه میشه از این محوطه ای که من و تو الان درش هستیم دور شونمی تونم تو رو بایکی دیگه ببینم حداقل در این لحظات و دراین شرایط . آهو در حالی که چشاش پر اشک شده بود خودشو از اون فضا و محیط دور کرد . یه لحظه حس کردم که در آن واحد دونفر آهورو از رو زمین بلند کرده و اونو که در حال دست و پا زدن رو هوا بود به سمتی می برند .می برند تا کیر خودشونو تو کوس و کون آهوی من فرو کنند و بعد آهوی سرکش منو رام کنند .. یه خورده خودمو دلداری داده و گفتم بی خود خودتو ناراحت نکن به غیر از این دو تا و چند تاهای بعدی چینگ چانگ چونگ هم هر روز داره با زنش حال می کنه .. یهو دیدم یکی منو از جاش بلند کرد و مثل یه پر کاه گذاشت رو زمین . دیگه متوجه بودم که این یک زلزله هشت ریشتری نیست . این منصوره خانوم خودمه که خیلی بهش مدیون بودم . حس کردم که یه خورده جمع و جور تر شده ولی نه تا به اون حدی که مردا ازش فرار نکنن . خیلی خوشگل و خوش گوشت بود . -کوروش هرکی بخواد بیاد طرفت لت و پارش می کنم . -منصوره منم که فعلا جز تو با کس دیگه ای حال نمی کنم . دختر دایی افتاد رو من . کف دستشو گذاشت زیر بیضه هام و دستشو به طرف بالا روی کیرم به حرکت در آورد . کف دستشو تا اونجایی که می تونست باز کرد و اونو روی کیرم قرار داد و به صورت دایره اونو می گردوند . -آخخخخخخخ منصوره .. منصوره جون .. قربون دستای نازت . دوباره یه حس تازه ای رو داری در من به وجود میاری .. نمی دونی چقدر با هوس داری این کارو می کنی و منو هم همراه با این هوس خودت به هوس میاری .. -راست میگی .. هوستو زیاد می کنه ؟/؟ -خیلی دوستت دارم دختر دایی . کیرمو که دوباره تیز کرد ازش خواستم که خودشو رو من سبک کنه و لبامو ببوسه . اون دستاشو رو زمین ستون کرد و لبهای تشنه شو گذاشت رو لبام . چون نمی خواست خودشو پایین تر بکشونه نمی تونست که اون جوری که دلش می خواد رو لبام مانور بده . مگر این که ازپهلو همو می بوسیدیم یا این که من می رفتم روش . در همین لحظه نفهمیدم کدوم بیشعوری بود زد زیر دستش و افتاد رو من و بیشتر زنای اون اطراف زدند زیر خنده . منصوره افتاد رو من . دنده هام درد گرفته نفسم بند اومده بود ولی واسه اینکه اشکش در نیاد دستامو گذاشتم دور کمرش هر چند به هم نرسیدند و لبامو گذاشتم رو لباش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#78
Posted: 11 Oct 2012 00:18
هرکی به هرکی 79
دستامو گذاشتم دو طرف صورت منصوره و آروم زیر گوشش گفتم عزیزم ناراحت نباش من می دونم چیکار کنم . فقط یه مقدار خودتو رو من سبک کن و همین جور بذار ببوسمت . دختر دایی دوست داشتنی و زیاد تپل من به حرفم توجه کرد . دلم براش سوخت . خیلی اذیتش می کردند . اون چینی رو هم که مسخره می کردند و حقش بود . حالا یه خورده سرتو از سرم دور نگه داشته باش و کوست همین جور کیرمو توی خودش داشته باشه .. یکی از سینه هاشو باید وسط دو تا دستام قرار می دادم . همین کارو هم انجام دادم . صدامو بردم بالا -منصوره عجب سینه هایی تک تکه .. حرف نداره . عاشق این سینه هام .. می میرم واسه اون کون گنده و تپلت . یکی از زنا که زیر کیر یه گردن کلفتی دست و پا می زد می گفت این باید یک ارتش رو تو کوسش جا بده -اتفاقا از همه شما کوس تنگ تر و خوش کوس تره . حالا یه خورده چاقه که اگه لاغر شه از همه تون خوشگل تره . با هریک از این جملاتی که در دفاع از منصوره بر زبون می آوردم صورتش بیشتر گل مینداخت وغرور خاصی رو در چهره اش می دیدم . از آهو خبری نبود ولی آرمیلا با عصبانیت خودشو به نزدیکی من رسونده بود و در حالی که یه مرد میانسال افتاده بود پشتش و اونو در یه حالت سگی می گایید یه نگاه ترسناکی بهم انداخت و فهمیدم که الان می خواد لب بازکنه و یه چیزی بگه که منصوره رو با خاک یکسان کنه . انگار امروز اینجا شده بود میدان جنگ و کری خوندن و هر کی دوست داشت حرف خودشو به کرسی بنشونه . من دو تا دستامو گذاشتم رو لاله های گوش منصوره و اونو می گردوندم تا یه جورایی حواسشو پرت کنم .. آرمیلا هم که لب باز کرد منم با یه نمایش مصنوعی از کلام هوس پاک حواس منصوره رو پرت کردم تا نشنوه که این خواهر حسود ما چی گفته .. آرمیلا گفت داداش بد سلیقه فکر نمی کردم هیکل ماهی نشانو ول کنی و بری دنبال نهنگ ..وقتی مطمئن شدم اوضاع عادی شده با اشاره دست آرمیلا رو به طرف خودم خوندم . فکر کرد که ازش خواستم که بیاد جلوتر تا لباشو به شکار لبای خودم در بیارم . لباشو به لبام نزدیک کرده و چشاشو بست و گفت داداش بوس . منم نا امیدش نکردم بیچاره منصوره اعتراضی نداشت که من و آرمیلا همدیگه رو ببوسیم ولی خیلی آروم زیر گوش خواهرم طوری که منصوره نشنوه گفتم بار آخرت باشه که این جوری به منصوره متلک میندازی . فوری لباشو از رو لبام برداشت . حس کردم که الآنه که اشکش در آد . عین جن از اونجا دور شد . از عصبانیت کونشو از رو کیر ی که در حال گاییدنش بود بر داشت و با ناراحتی از دید من خارج شد . معلوم نبود این دفعه چه بساطی داشتم اینجا . قربون صدقه رفتنای من از منصوره تمومی نداشت . می خواستم هر طوری شده اونو به ارگاسم برسونم . این بار قصد داشتم که تو کوسش هم آب بریزم تا جبران اون دفعه و محبت هایی رو که در حقم کرده بکنم . محمود خان شوهر منصوره اومد جلو و صورت و پیشونی منو بوسید . -آریا جان امیدوارم که از جوونی خودت خیر ببینی . اون دفعه که گاییدیش تا چند روز همین جور شارژبود و با یه روحیه بشاش به کارای خونه رسیدگی می کرد . -محمود خان ممنونم از این تشکرت . امروز کاری می کنم که بیشتر ازم راضی باشی و حداقل دو برابر دفعه قبل شارژ شه . می خوام تو کوس منصوره جون آب بریزم . -فدای مرامت آریا . امیدوارم هیچوقت تشنه لب نشی . می دونم این دفعه زن خوشگلمو سر حال سر حال می فرستی خونش . دستت درد نکنه . کیرت درد نکنه . اونو از حالت افسردگی نجاتش میدی . -محمود حالا دیگه تمومش کن بذار آریا جون به کارش برسه -همسر نازم به کارش برسه یا به کیرش ؟/؟ شوهر منصوره از اون فضا دور شد . این بار من منصوره رو از پهلو خوابوندم و یه پاشو دادم هوا و کوس نازش بیشتر بازشد و منم از همون روزنه و جایی که باز شده بود کیرمو کردم تو سوراخ کوسش . واسه یه لحظه که سرمو بالا گرفتم جمعیتو دیدم عجب غوغایی بود گویی که یکی یکی اومده بودند این طرف ببینن کی من از زیر بار منصوره خلاص میشم . عجب تیکه هایی ! حس می کردم که بیشتر این قیافه ها رو اون دفعه ندیدم . شایدم از اونایی بودن که آخرای مجلس افتادن روم و به نوبت یه تبرکی گرفتن و منم بیشتر اونا رو به چهره ندیدم . یه خورده خودمونو کشوندیم به حاشیه دیوار تا منصوره یه پاشو بلند کنه و کف پاشو بذاره رو دیوار . می دونستم که این جوری شاید خسته شه . با این حال بالای پاشونگه داشتم که فشار کمتری بهش بیاد . یه خورده خسته شده بودم . زنای منتظر دور و بر خودمو که می دیدم بیشتر خسته می شدم . معلوم نبود اهل خونواده و درجه یک ها کجا رفتند . حتی از مامان بزرگ هم خبری نبود . فقط آرمان خان یه گوشه ای ایستاده بود و به روزای خوش جوونی خود فکر می کرد . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#79
Posted: 14 Oct 2012 00:16
هرکی به هرکی 80
منصوره رو دیگه از این رو به اون روش کرده بودم . خیلی خسته شده بود . این وزنش هم زیاد بود هر جای بدنشو که می مالیدی انگاری دوست داشت دور و برشم بمالی اونم حسابی . دیگه زوری واسه آدم نمی موند . من دیگه یکسره هر چی زور داشتم رو روی کوسش پیاده کردم . من داشتم می گاییدم و زور می زدم منصوره به هن و هن افتاده بود . یک دفعه هیکل به اون گندگی یک جیغ نازکی کشید و از حال رفت . اون دیگه ارضا شده بود . شوهرش محمود خان که صدای زنشو به خوبی می شناخت کیرشو از تو کوس طرفش بیرون کشید و اومد طرف من .. -داداش نوکرتیم . حرف نداری .. این مدل جیغشو تا حالا نشنیده بودم . از اون فریاد هایی بود که تا دو سال تضمینم می کنه که حالش حسابی خوب باشه -محمود خان اجازه هست که تو کوسش آب بپاشم ؟/؟ -صاحب اختیاری آریا جان . اولا در محفل اجازه لازم نیست . مسئولیتش پای خود ماست . در ثانی افتخار می کنم که بچه شما در شکم زن ما سرو شکل بگیره . تازه دختر دایی توست غریبه که نیست .. .-محمود چقدر حرف می زنی بذار آریا آبشو خالی کنه تو کوسم که از تشنگی مردم .. کوس منصوره کیرمو قفل کرده بود و در یک داغی داغ و حرارتی فوق العاده تا رفتم یه تکونی به خودم بدم آب منی آماده شده به نرمی تو کوس ناب دختر دایی گلم خالی شد و شوهرش محمود خان از خوشحالی و هیجان بالا و پایین می پرید . نمی دونم چرا یهو به این فکر افتاده بودم که واسه چی خونواده دایی من در محفل هستند . چون مامان عروس خونواده پدر بزرگ بود و نمی تونست زیر شاخه داشته باشه .. یه خورده که رفتم تو فکر دیدم یه نسبتهایی با پدر بزرگ آرمان داره که خب تونسته برادر خواهر شو هم بیاره توی خط . یعنی دایی و خاله امو.. خاله و مامانم نمی دونم چرا قهر بودند . حتی با این که اون دفعه هم توی مجلس بود ولی خودشونو از هم مخفی می کردند . در همین افکار بودم که دیدم سه چهار تا زن منو محاصره کردند . با این که چهره شون واسم آشنا بود ولی دقیقا نسبت فامیلی خودمو با اونانمی دونستم . یکی از اونا کیرمو به زور از تو کوس منصوره کشید بیرون و نشست زبونشو کشید روی کوس و چه جور اونو لیسش می زد و منی منو می خورد . منصوره دوباره رفته بود توی آه و ناله . می دونستم با این که دلش می خواد تمامی آب کیرمو جذب کنه ولی از این که بقیه زنایی که مسخره اش می کردند محتاج اون شدن لذت می برد . سه تا از زنا بلندم کردند و بردند .. . عجب داستانی شده بود . معلوم نبود این سه تا زن چه جوری با هم کنار اومده بودند که راضی شدند منو قسمت کنند . از طرفی منو زمین هم نمی ذاشتند . معلوم نبود منو کجا می برن .. وای نکنه می خوان خفه ام کنند . این برام یه معما شده بود . منو بردن یه جایی که شبیه صندوق خونه های قدیم بود . ولی چند تا پشتی و تشک اونجا قرار داشت . انداختنم زمین و خودشون رفتن بیرون وقبلش درو هم بستن . یه در محکمی هم بود که با لگد و مشت باز نمی شد و شکستنی هم نبود . دری محکم تر از فولاد . یعنی چه اینا از جهنم اومده بودند یا از بهشت . ظاهرا هر کی بودند نمی خواستند من به سکس خودم ادامه بدم .. ولی یه لحظه دیدم از یه گوشه ای یه هیکل لخت و پشت کرده به من پیداش شد این دیگه کی بود . حتما یه جنی بود .. و اونا هم گماشته های اون . ترس برم داشت . -نترس آریا کلید اینجا دست منه . روشو بر گردوند . قیافه اش خیلی برام آشنا بود . نمی دونستم اونو قبلا کجا دیدم . تو همین مجلس هم اونو دیده بودم . شناختمش .. خودش بود . خاله آذر .. تا رفتم لب باز کنم و بگم خاله آذر خودش به حرف اومد و گفت حالا خاله خودتو نمی شناسی ؟/؟ کلاه گیسو که از سرش بر داشت چهره اش خیلی جذاب تر شد . گلاه گیس بهش نمیومد . موهای طبیعی اون خیلی قشنگ تر بود . -از اولشم یه علاقه خاصی بهت داشتم . تو و آنیتا یه خورده با اون سه تا فرق می کنین . اون بابای خیانتکار و مادر کثافت و خواهر چشم تنگت .. تعجب می کنم چطور تو و آنیتا رو تا حالا زنده گذاشتند . -خاله جون چرا این قدر با مامان و بابا بدی ؟/؟ -بابات یه احمقه .. مادرت یه نامرده مرد دزده . هنوزم حتما همون روحیه کثیف قبلشو داره . فکر می کردم از جریان با خبر باشی . خیلی خلاصه اش کنم من و پدرت چند سال عاشق هم بودیم مامانت با حیله اونو از چنگم در میاره و خودش باهاش ازدواج می کنه .. یه بار که رو این مسئله در جلسه قبل با مادرت بحثم شد خواهرت آرمیلا اومد به حمایت اون . ما که با هم قهریم ولی اون روز کیر تو بهش خیلی حال داده بود و اصلا حواسش نبود که چی داره میگه . انگاری ارث پدر طلبکاره . همه چی رو فهمیده بودم . پس مامان در حق خاله نامردی کرده بود . -خاله جون متاسفم . -عیبی نداره اگه این ظلمو در حق من نمی کرد امروز تو رو کجا داشتیم . این خاله ام شوهرش مرده بود و بچه هم نداشت .. آذر جون خیلی خوشگل بود . با سینه هایی درشت . شبیه مامان بود ولی از اون خوشگل تر . جلوی کیر من زانو زد . کیر که تا حالا از سد آهو و منصوره گذشته بود در برابر سد آذر احساس خستگی می کرد ولی خاله جون اونو گذاشت تو دهنش .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#80
Posted: 18 Oct 2012 01:15
هرکی به هرکی 81
دهن آذر مثل آتیش بود . کیرمو از بیضه تا نوکش داشت می سوزوند . تخمای منو گذاشته بود تو دهنش و پوست اونو می کشید از همون پوست یه سره حرارت پخش می کرد تا نوک کیر . می خواستم بگم خاله این چند سالی که شوهرت مرده حسابی تو کف موندی که دیدم این نظر درستی نیست چون خاله بار ها به محفل اومده و زیر کیر مردای زیادی قرار گرفته . -چی شد که امروز دیگه سلیقه ات گرفت به خواهر زاده ات افتخار بدی ؟/؟-خب دیدم که دیگه این جور قهر کردنها فایده ای نداره تازه حساب تو از پدر نامرد و خبانتکارت جداست . من ده سال پس از ازدواج بابات شوهر کردم . خیلی به پاش نشسته بودم و بعدشم بهش وفادار بودم -حالا هم دوستش داری ؟/؟ سکوت کرد و چیزی نگفت . البته این خاله من ناتنی بود و پدر بزرگم قبل از مادر بزرگ فعلی من یه زن داشت و یه پسر و یه دختر . دختر همین آذر بود . مادر آذر که مرد رفت با مامان مامانم ازدواج کرد . خدابیامرزی مادر خاله آذر فامیل این آرمان خان بود که خاله جون از اون طریق و با یه خورده ارفاق اومد به مجلس سکس . بگذریم این خاله ما یه پاش بود تو ایران و یه پاش بود خارجو خیلی هم به خودش می رسید . پوست صورتش یه دگرگونی خاصی پیداکرده بود . -آذر جون خیلی خوشگل و خوش پوست هستی . بابا عاشق خوب چیزی شده بود . -لیاقتشو نداشت -می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس آریای گلم -تو و بابا تو این مجلس ها با هم بودین ؟/؟ -جراتشو نمی کنه پا بذاره طرف من . اولین باری که داشت میومد با یه لگد پرتش کردم یه طرف .. اون حتی جرات نکرد به مدیریت اعتراض کنه . می دونست سرش پیش من پایینه . -ولی حس می کنم که دوستش داری . با این حساب باید خیلی سخت باشه که بخوای با پسرش طرف شی . -راستش با تو نه ولی از داداش آرین تو هم خوشم نمیاد . اونم داره لنگه باباش میشه . ولی تو یه مرام خاصی داری . رفتار تو رو که با منصوره دیدم و خیلی از حرکات دیگه تو رو عاشق اخلاق و مرامت شدم . حس کردم که تو می تونی بهترین باشی . بهترین و خیلی هم خوب . تنمو با تمام وجودم تقدیم تو می کنم . انگاری با حرفاش خون تازه ای از هوس در رگهای من به جریان انداخته بود . کون آذر جونم خیلی گنده تر از کون مامانم نشون می داد تازه کون اون یه جورایی هوسمو زیاد می کرد به این صورت که در مقایسه با سایر قسمتهای بدنش از رشد بیشتری برخورداربود . دودستی چسبید به کیرم و اونو مستقیم فرو کرد تو دهنش -آذرجون مثل این که فیلم سکسی زیاد می بینی . -ای خاله به قربونت الان هر بچه ای که از مادرش متولد میشه منظورم دختراشه .. دیگه از همون اول ساک زدنو یاد می گیره . کجای کاری آریا جون . الان این خودش یه کلاسی واسه خودش داره .. اگه اجازه میدی حالا که حرفم تموم شده دوباره کیر حضرتعالی رو بذارم تو دهنم .. -خاله جون ادب حکم می کنه که من .. اونو انداختم رو زمین و پاهاشو از وسط باز کردم .. کوسش یه لایه ضخیمی از خیسی رو روی خودش پوشونده بود و من با هوس و اشتها این لایه رو با دهنم میک می زدم .. -ووووووییییییی .. آریااااااااا اوووووخخخخخخ کوسسسسسسم نههههههه .. نهههههههه -خاله همینه .. من عاشق کوسی مثل کوسهای تو هستم .. دوستت دارم آذر .. بیا خاله جون بیا بغلت کنم . خاله با این که پنجاه سال به بالا بود ولی از چهل هم کمتر نشون می داد . کوسش هم از اون مدلای نه تنگ و نه گشاد بود و می شد ازش لذت برد و باهاش کیف کرد . -جوووووووون کوسسسسسس خاله آذرو عشق است . کیرمو یه ضرب کردمش تا ته کوس خاله جون آذر . -شیطون آریا .. بذار کوسسسسم نفس بکشه .. تو تووووووو با کییییییررررررت که اونو کشتی . -آذررررر کوسسسسست کییییییررررررمنو کششششششته .. زود باششششش زود باشششش کوسسسستو آروم آروم بمالون به سر کیییییررررم دارم داغ می کنم . فدات خاله آذر -آذر به فدای آریا کیرت حرف نداره . رو کوس آذر استوار بوده و با لذت به خیسی کوسش که رو کیرم نشسته بود و با هر ضربه به وقت بیرون کشیدن بیشتر نشون می داد نگاه می کردم -آریا محکم تر کیییییییرررررتو فرررررو کن تو کوسسسسسم . منم پس از دوبار خالی کردن با یه مقاومت بیشتری اونو می گاییدم و ول کنش نبودم .. نفس نفس می زد . ولش نمی کردم . خاله جون حشری حشری بود . کیر می خواست کیر کلفت منو . تازه من به زور می تونستم سیرش کنم . معلوم نبود که خارج از این مجلس چه جوری خودشو سیر می کنه . -آریاااااا بده . کیر بده . خواهش می کنم . -تو کوسسسسسته .. بگیرش .. داشته باش در نره .. آذر با دستاش بالای کوسشو می مالید . منم جفت سینه هاشو از مالش بی نصیب نذاشته بودم و لباشو می بوسیدم . لباش خوشبو و خوشمزه و هوس انگیز بود و هرچی اونو بیشتر میک می زدم هوسم بیشتر می شد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم