انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 4:  1  2  3  4  پسین »

مامان آمپولی من


مرد

 

نویسنده: ایرانی جان ‏ازوبلاگ امیر سکسی


مامان آمپولی من 1
یادم میاد بچه که بودم خیلی از آمپول می ترسیدم . هر وقت که مریض می شدم غصه ام می شد . حس می کردم که آمپول میخواد کونمو پاره کنه . مامان من خودش پرستار اتاق عمل بود و آمپول زنی هم بلد بود . دیگه خودش این کارو واسم انجام می داد . من یه دونه دختر و یه دونه بچه اش بودم . دیگه بعد از من خدا به بابا مامانم بچه نداد . مامان همشمی گفت غیر ممکنه من تو رو شوهربدم . اگرم خواستم بدم باید پیشم بمونی . بابام هم راننده اتوبوس بود و نصف شب و روزای هفته رو خونه نمیومد . مامان کارش بعد از ظهر ها بود . بریم سر همون ترس از آمپول دیگه مامان خودش واسم آمپول می زد . با این حال بازم می ترسیدم . موقع آمپول نوش جون کردن دست و پا می زدم برو گمشو بدبخت الهی بمیری شوهرت بمیره . جلاد !خیلی مریض می شدم . از بس زمستونا بی توجهی می کردم و لخت می گشتم و تابستونا هم آب بازی می کردم . من و بابا و مامان هرسه تامون خوشگل و خوش پوست و سفید رو بودیم . در هر حال اون موقع ها مثل حالا این قدر مد نبود که مثل نقل و نبات آمپول بزنن و دارو خونه ها هم مثل شکلات اونو بفروشن . یواش یواش مامان جونم یه ترفتد هایی رو به کار گرفت که از آمپول خوردن داشت خوشم میومد و یا اگرم درد می کشیدم به خاطر همون کاراش حرف نمی زدم . دستشو می ذاشت رو کونم و همه جاشو می مالید و آروم ماساژش می داد و انگشتشم می ذاشت رو سوراخ کونم و یه جای دیگه ای که بعدا فهمیدم بهش میگن کوس و باهاش ور می رفت . من با این که بچه بودم از این حرکاتش خوشم میومد . یه بار که بابا خونه نبود عمه فخری اومد خونه مون و خواست که مامان واسش آمپول بزنه واون موقع من پنج سالم بود و مامان رزا و عمه هردوشون بیست سال ازم بزرگتر بودند . عمه منم اون موقع ازدواج کردهبود . مامان صبر کرد من بخوابم و آمپولشو بعدا بزنه . خوابم نبرده بود و چشامو باز و بسته می کردم منتهی واسه این که مامان رزا بهم چیزی نگه که چرا نخوابیدی نذاشتم بفهمه که بیدارم . سنم کم بود ولی عقلم به این چیزا قد می داد . مامان شلوار عمه جونوپایین کشید و دو تا دستاشو گذاشت رو کون عمه و اونو فشارش می گرفت .عمه هنوز آمپول نخورده داشت آه می کشید . نمی دونم واسه چی داشت این کارو انجام می داد . خیلی هم ناله می کرد -آههههههه رزارزا فخری رو دریاب فخری رو دریاب . مامان شلوار عمه رو از پاش در آورد . سرشو گذاشت رو کون فخری جون و کونشو می بوسید . یکی دوبار با من هم از این کارا کرده بود ولی این قدر طولش نداده بود . از کون تا نوک پای عمه رومی بوسید . دستشو هم گذاشته بود لای شلوار و شورتش و نمی دونستم که داره دنبال چی می گرده . اونم داشت آه می کشید . هر چی نگاه می کردم از آمپول خبری نبود . مامان یه دستشو گذاشته بود لای پای عمه و داشت اونو مالش می داد . فکر کنم عمه جون از ترس جیش زده بود .چون مامان همش می گفت چقدر خیسه و عمه می گفت تو که خودت می دونی از هوسه . نمی فهمیدم هوس دیگه به چی میگن ولی بعدا به ذهن کوچولوم رسید که به یه نوع ترس میگن هوس . اوخ اوخ . مامان انگار می خواست تو کمر عمه هم آمپول فرو کنه . چون بلوزشو هم در آورد و به کمرش دست می کشید . جوجوهای خیلی گنده ای داشت که مامان اونا رو تو دستاش می گردوند ومی گفت اوخ جووووووون جووووووون . عمه جونم هم می گفت بخورش بخورش همش مال تو . مامان جوجوهای عمه رو دونه دونه میذاشت تو دهنش و میک می زد . من دیده بودم بچه کوچولوی عمه از سینه هاش شیر بخوره ولی ندیده بودم که یه آدم بزرگ این طور بیفته رو سینه هاش . دستای مامان دوباره رفت رو کون عمه و مامان کونشو از وسط باز کرد و زبونشو گذاشت روی همون جاهایی که سوراخ داشت -آههههههه رزارزامن تو رو دارم دیگه کیر میخوام چیکار .نمیدونستم کیر چیه . فکر کردم کفگیر آشپزخونه باشه . مامان حالا انگشتاشو فرستاده بود تو سوراخ عمه جون و عمه داشت جیغ می زد ولی فحش نمی داد خوشش میومد -ببین فخری جون خوب حالتو بکن که باید حال بدی . سر در نمی آوردم چی دارن میگن . کنجکاو شده بودم که این آمپولی که میخواد بره تو کون تا چه اندازه عمه جونو به گریه میندازه و اشکشودر میاره . دیدم مامان از بغل دستش یه سرنگ برداشت که بعد ها فهمیدم یه سرنگ بیست سی سی بوده . توی اون روشنایی به خوبی مشخص بودکه نوک نداره . پس این چه جوری میخواد فرو کنه تو کون عمه . عمه دو زانو رو زمین نشست و کونشو گرفت طرف مامان . اولین بار بود که می دیدم این جوری میخوان آمپول بزنن . حالا اون سوراخای وسطش خوب معلوم شده بودند . مامان سرنگو فرو کرد تو سوراخ عمه که سالها بعد متوجه شدم سوراخ کوسش بوده . میذاشت توی سوراخه و درش می آورد -جاااااان رزارزاهمین جوری بکن . کوچیک تر ونازک تر از کیره ولی باحال تر و تیز تر از اونه . گور پدر هرچی کیر تو دنیاست . دستای عروسمو عشق است . اصلا نمی فهمیدم چی داره میگه -بگیر فخری بگیر . زودتر زودتر خودتو راضی کن . جامونو باید عوض کنیم من تحمل ندارم . مامان هم که شلوارشو پایین کشیده بود یه دور دور عمه چرخید و کونشو گذاشت روسرش و کونشو به پشت سر عمه فخری می مالید و سرنگ رو هم همینطور توی کوس عمه جون فرو می کرد و در می آورد . نمی دونم چرا یه خورده از تماشای کون هردوتاشون خوشم میومد . بد جوری جیش داشتم . تنهایی هم می ترسیدم برم دستشویی . اگه به مامانی بگم جیش دارم دیگه منو دعوا نمی کنه که چرا نخوابیدی . بی خبر از همه جا از جام بلند شدم گفتم مامانی جیش دارم می خوام برم دستشویی -ای اییییییی خدا مرگم بده این که خوابش سنگین بود یه ضرب می رفت تا صبح . چرا بیدار شد .-خدا آبرومون پیش بچه رفت . عمه یه طرف فرار کرد و مامانی هم شلوارشو پوشید . منم نفهمیدم جریان از چه قراره . فقط از بس مامان موقع آمپول زدن بقیه رو از اتاق بیرون میکرد که کسی نبینه فکرکردم دیدن اونا موقع آمپول زدن خلاف بوده که عمه این جوری فرارکرده .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مامان آمپولی من 2
یه خورده بزرگتر شده بودم . کمتر آمپول می خوردم . ولی دوست داشتم بیشتر مریض شم و مامان بیشتر باهام ور بره . خوشم میومد . گاهی وقتا می رفتم جلو آینه کونمو نگاه میکردم و از تماشاش لذت می بردم . حس می کردم یه دستی باید بیاد و با هاش ور بره وبا اون سوراخای وسطش بازی کنه . هفت سالم بود . یه شب مامان مامانم اومده بود خونه مون . یعنی مادر بزرگم . من دیگه جدا می خوابیدم و کاری به مامانم نداشتم . یکی دوبار دیگه هم اومده بود و شبو پیش مامانم خوابیده بود . خودم یه بار متوجه شدم که درو از داخل قفل کرده بودند . چون یه کاری داشتم و دیدم در باز نمیشه . امشبو فکر کنم یادشون رفته بود درو قفل کنن . اتاقی هم که اونا توش بودن کنار اتاق من بود و درشم باز . دوست داشتم آمپول زدن مامانو ببینم و هنوز یادم نرفته بود که اون شب چه جوری داشت عمه رو آمپول می زد . یه گوشه ای تو تاریکی قایم شدم ولی اتاق اونا روشن بود .اصلا متوجه ام نبودن . علاقه من به تماشای کون موقع آمپول زدن زرنگم کرده بود . مامان بزرگ رو تخت دراز کشیده بود -ببینم رویا خوابه ؟/؟-آره -درو چرا قفل نکردی -قفلش خرابه . ولش کن هوا گرمه بیدار نمیشه . کولرم می خوام روشن کنم می ترسم اگه لخت شیم سرما بخوریم . نترس اگرم بیدار شه هیچی حالیش نمیشه بچه هست -بیاحالا چقدر توضیح میدی .. نمیدونم مامان بزرگ چرا این قدر خودشو مثل عروسا درست کرده بود . هر وقت می خواست بره عروسی یا یه جشن تولد و مهمونی دیگه از این کارا می کرد. ولی اون روز خیلی خیلی خوشگل شده بود . مامان زیپ دامن عزیز جونو که اسمشم بود عزیز پایین کشید . نمی دونم چرا وقتی مامان خانوما رو تو خونه آمپول می زد باید کونشون یکسره معلوم می شد . من هر جا دیگه می دیدم یکی داره یکی دیگه رو آمپول می زنه فقط نصفه کونش معلوم میشد . ولی مامان کاری می کرد که همه کون معلوم شه . عزیز جون کونش خیلی گنده و تپل بود . مامان هر طرفشو با دو تا دستاش می مالید . لباساشو دامن و شورت مادر بزرگشو یکی یکی در آورد . خودشو هم یهو لخت کرد . نمی دونم واسه چی . عزیز جون که آمپول زدن بلد نبود کون مامانو بزنه . من اگه میگم مامان بزرگاین به اون معنا نیست که عزیز جون اون موقع خیلی پیر پاتال بوده باشه . اون هنوز پنجاه سالش نشده بود و پوست تنش تازه بود . حتی سینه هاش هم درشت و تر و تازه بودند . عزیز جون رو تخت دمر کرده بود و مامان پاهای اونو یه خورده به دو طرف باز کرد. کف دستشو گذاشت وسط پای مامان و حرکتش می داد .-رزارزا رزا جون . عزیز جون مرتب کونشو به طرف بالا و پایین حرکت می داد . منو به یاد بعضی از وسیله های شهر بازی مینداخت که در جهت های مختلف حرکت می کردند . مامان بزرگ و کونش در حال رقصیدن بودند . مان رزا لبشو گذاشت رو کون عزیز و هر جای کون گنده اشو می بوسید.-اوووووووففففففف رزا تو اگه نبودی من چیکار می کردم . کیر توله سگی بابات اصلا حالنمیده . اون موقع که جوون بود دوزار هم نمی ارزید حالا که از شل هم شل تر شده عزیز جون هم صحبت کیررو می کرد . شاید کیر یه نوع آمپول باشه . مامان رو مامانش دراز کشید . وسط پاشو می مالید به کون اون . هر دوتاشون داشتند ناله می کردند .مامان افتاده بود پشت عزیز جون . چند دقیقه ای که گذشت عزیز رو بر گردوند و روبروی خودش قرار داد . این دفعه وسط پاشو همون طرفایی رو که ازش جیش می کرد رو گذاشت رو همونجای مامان بزرگ و رو اون می چرخوند -اوخ اوخ رزا دارم کیف می کنم . جان بکن کوس کیریتو بمال به کوسم . به کوسم حال بده . از همین تو بود که تو اومدی بیرون بمالش .-مامان تو هم یه خورده بیشتر بگرد تا منم حال کنم . کوس منم میخاره . این جوری هر دومون بیشتر حال می کنیم . کوس ما دو تا بیشتر بهم می چسبه و به هر دو ما بیشتر مزه میده . یه خورده خودمو کنار می کشیدم تا متوجه ام نشن . چشای مامان بزرگو می دیدم که به زحمت بازش می کرد . مامان یه جوری ناله می کرد که فکر می کردم داره بچه می زاد . آخه من تو تلویزیون یه خانومه رو که داشت زایمان می کرد دیدم مامان مثل اون شده بود. نمیدونم چرا مامان عزیز جونو بغلش زده بود و لباشو می بوسید . لبشو به لب عزیز چسبونده بود ولش نمی کرد . دستاشونو دور کمر هم حلقه زده بودند . هر وقت یکی لبامو می بوسید می گفت ول کنین میکرب داره . بوسه دهن به دهن . چطور خودش داشت عزیزو می بوسید و ولش نمی کرد . لب عزیزو که ول کرد رفت رو جوجوهای گنده اون . دهنشو باز باز کرد و گذاشت رو یکی از سینه های اون -رزا جون رزا جون . چقدر خوب سینه هامو می مکی . اون طرفشم بخور . هر دو طرفشو سبکش کن .-مامان تو هم باید بهم حال بدی . منم هوس دارم ... دوباره کلمه هوس رو شنیده بودم . پس مامان چرا میگه هوس . یعنی من باید بزرگتر شم این چیزا رو بفهمم ؟/؟من که همراه مامان می رفتم حمام عمومی تا دلاک پشتشو کیسه بکشه هیچوقت زنا پیش هم لخت نمی شدن . پس چرا این جا مامان و مامان بزرگ چیزی تنشون نیست . گیج شده بودم . با این که بچه بودم و از بعضی چیزا سر در نمی آوردم ولی متوجه خیلی چیزا بودم . مامان دهنشو گذاشت رو یه جایی از عزیز که از اونجا جیش می کرد . اون خیلی رو این قسمت حساس بود . می گفت زود میکربی میشه . باید بهداشتو رعایت کرد . اگه میرین دستشویی باید خوب آب بکشین تا نجس نشه . پس چرا دهنشو گذاشته بود اونجایی که بعدا متوجه شدم کوسه واونو هم با لذت میذاشت تو دهنش و دیگه نمیدونم چیکارش کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مامان آمپولی من 3
رزا بخور بخور کوسسسسسمو بخور خیلی وقته که برنامه نداشتیم . قربون دختر گلم من سگتم . بخوررررر کوسسسسسسم داره می ترکه .بتر کونش ... یه لحظه عزیز جون سرشو گرفته بود طرف من . فوری خودمو کنار تر کشیدم و از ترس تا دو سه دقیقه ای نگاهشون نکردم . فقط صداشونو می شنیدم . شنیدن صداشون هم حتی یه حس خاصی رو در من به وجود می آورد .-رزا رزا جون انگشتتو حالا فرو کن تو کوسم تند و تند بگردونش . بعد یهو از روبرو صاف مثل حرکت کیری و کیر عمود وبه طرف بالا و پایین حرکتش بده . آخ زود باش عزیزم حس ندارم دارم تو هوس می سوزم .. . دوباره یه خورده شجاع تر شده دید زدنو شروع کردم . مامان روی مامان بزرگ قرار گرفته بود و انگشتاشو تند تند فرو می کرد تو کوس عزیز و درش می آورد . کوس عزیزو نمی دیدم ولی متوجه بودم که چه کاری انجام میشه . هنوزم نمی دونستم این کارا چه معنایی داره . فکر می کردم در رابطه با آمپول زدن یا درمان نوعی از بیماریه . با این که خوشم میومد مامان با کونم ور بره و انگولکم کنه ولی هنوز از هوس چیزی نمی دونستم .-دخترم تو خودت خوشت میاد که داری حال میدی ؟/؟-آره عزیز جون من دارم حال می کنم . خودمم حال می کنم . حال کردن تو هم به من حال میده . مامان قشنگم منم هوس دارم . کوسسسسم به خارش افتاده -رزا جون پس یه کاری کن که نه سیخ بسوزه نه کباب کوستو بنداز رو دهنم . من واست بجوم در عوض اگه دستت می رسه و درد نمی گیره با کف دستت و انگشتات به کوسم حال بده . مامان همین کارو کرد و دوتایی داشتند جیغ می زدند . نمیدونم چرا هر وقت جیغ و دادشون زیاد می شد کیر کیر می کردند .. مامان رزا مثل وحشی ها شده بود . مثل یه اسبی که هی بالا پایین می پرید کوسشو انداخته بود رو دهن عزیز جون و کونشو کوسشو تکون می داد .دستشم اون زیر کار می کرد و به کوس عزیز چنگ انداخته بود .-اگه بخواهیم ارضا شیم باید نوبتی کار کنیم .-چه عجله ای داری دخترم -صبر کن برم آشپز خونه ببینم چی می تونم گیر بیارم . اینو که شنیدم جلدی رفتم تو اتاقم و رو تختم دراز کشیدم . مامان که به اتاق بر گشت منم بر گشتم به سر جای قبلیم . مامان یه موز گنده دستش بود . نمیدونم خودش می خواست بخوره یا عزیز . ولی فکر کنم خودش می خواست بخوره . چون اون دفعهمن واسه عزیز جونم موز برده بودم مامان می گفت یه خورده قندش بالاست پرهیز می کنه . گشنه ام شده بود . هوس موز کرده بودم . نه چیز عجیبی بود . مامانی موزو با پوست گذاشته بود تو کوس مامان بزرگ .داشتم فکر می کردم عزیز می خواد از این طرف بخوره که قندش بالا نره . شاید با پوست بخوره براش خوب باشه ولی چرا مامان هی موزو فرو می کنه تو و در میاره . یعنی بیچاره مامان بزرگ باید به همین قدر قانع باشه ؟/؟دلم براش سوخت . همش داشت ناله می کرد نمیدونم دردش میومد یا گریه می کرد . فقط می گفت بذارش تو درسته بذار . کاش کیر بابات به همین اندازه بود . بازم اسم کیررو شنیده بودم . تو کتاب فارسی کلاس اول ما که چیزی در مورد کیر نوشته نشده بود . شاید سال دوم نوشته شده باشه من تازه رفته بودم به کلاس دوم . مامان هر چند بار که موزو می کرد تو کوس عزیز جون درش می آورد یا با دستمال پاکش می کرد یا اونو میذاشت دهنش . نمی دونستم واسه چی داره این کارو می کنه .-تند تر تند تر رزا رزا تند بکن بکن آبم میخواد بپره بریزه بیاد بیرون . مامان با سرعت عجیبی موز رو تو کوس مامانش حرکت می داد و خسته شده بود و لحظاتی هم موزو با دست چپش می کرد تو کوس عزیز . عادت نداشت با دست چپ زیاد کار کنه . مجبور شد دوباره از دست راستش کمک بگیره و خسته شده بود . با دست راست موزو حرکت می داد و با دست چپ دور و بر موز رو می مالید . عزیز جون جیغ می کشید و دست و پاهاشو به هوا پرت کرده و به زمین می زد و یه حرکتهای عجیب و غریب با جیغ و دادهایی که انگارداشت زار می زد از خودش نشون می داد . یک دفعه ساکت و آروم شد . ترسیدم . خدای من چی شده . نکنه عزیز جون مرده باشه . آخه اون دفعه تو همسایگی ما یه پیرزن همین طور شد و مرد . ناراحت نشدم ولی خیلی ترسیدم . نمی دونستم مردن به چی میگن . فقط می دونستم که اونی که مرده دیگه بیدار نمیشه تا باهاش حرف بزنیم وواسه مون حرف بزنه . وقتی عزیزجون چشاشو باز کرد خیلی خوشحال شدم . نزدیک بود برم و بپرم تو بغلش و بهش بگم خوشحالم از این که زنده ای ولی یه چیزی مانعم شد -رزا دخترم خیلی کیف کردم . خیلی حال دادی -مامان هر چی باشم دست پرورده توام . تو استاد منی . تویی که منو آموزش دادی . من ناخن انگشتات هم نمیشم -دخترم من که تو شکم مادرم اوستا نشدم . تو دست منو از پشت بستی .- مامان حالاچند چشمه از اون فن هاتو بزن . ببین کوسسسسسم چقدر خیسه خیسه . سر حالم کن مامان . عزیز مثل فنر از جاش بلند شد . کف دست قدرتمندشو زدلای پای مامان . هر کاری که اونا انجام می دادن من به یاد چیزی می افتادم . عزیز که داشت این جوری با کوس مامان ور می رفت من به یاد عید قربون افتاده بودم که بابا رفت گوسفند بخره منم باهاش بودم . پشمای گوسفنده رو با دستاش این طرف و اون طرف می کرد . هر چی نگاهشون می کردم آمپولو نمی دیدم . عزیز جون موز رو پوست کند و نصفشو خورد و نصفشو داد به مامان و پوستشو پرت کرد یه طرف . کف دستشو مث یه گلوله مشت کرد و گرفت طرف کوس مامانی و مچ دستشو تا یه خورده بالاترشو فرو کرد داخل . مامان جیغ می کشید -آخخخخخخخ آخخخخخخ سوختم عزیز عزیز تندتر تند تر .. ادامه دارد ..نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مامان آمپولی من 4
یه خورده خودمو کنار کشیدم و دوسه دقیقه بعد دید زدنو شروع کردم . مامان خیس عرق شده بود . عزیز جون هم دست کمی از اون نداشت -مامان عزیز کمه یه موز کممه یکی دیگه . دستاتم بفرست تو کوسم . من امشب نمیدونم چمه . عزیز زود باش من دیگه مردم .طاقت ندارم . افتادم عزیز . مامانو رو تخت خوابوند . موزو دوباره پاک کرد و فرو کرد تو کوس مامان -دختر امشب چته . این که از بیشتر کیرا کلفت تره -مامان مامان جونم یه جوری بزن بیشتر به جاهای حساس کوسسسسسم بخوره . اگه میزون نشم یهو میزنه به سرم ... میفتم بیابون خیابون اون وقت هر کیری دوست داره بیاد منو بکنه -رزا جون صحبت کیر رو نکن که این کیر های خائن هر روز دنبال یه کوسن -عزیز چی میگی مگه کوسای ما هر روز دنبال یه کوس نیستن ؟/؟-حالا واسه من کبری صغری نباف -چیه مامان کم آوردی ؟/؟-رزا جون ما داخل خودمونیم . همین ده پونزده نفر خودمون حالا گاهی وقتا یه مهمون افتخاری هم میاریم میخواهیم ثابت کنیم که نیاز به مرد نداریم . وابسته اونا نیستیم. بذار هر غلطی دوست دارن بکنن . حالا دیگه هر دوتا جیغ می کشیدن -رزا زودباش زود باش من هوسم دوباره بر گشت . اون وقت تو باید منو بکنی . عزیز موزو همین طور میذاشت تو کوس مامان و درش می آورد و سرشم گذاشته بود رو کوس و از بغل با زبونش اونو لیس می زد ... نه این کارا نباید ربطی به آمپول داشته باشه . یعنی اونا دارن ورزش می کنن ؟/؟گاهی بابا بزرگه به من می گفت که برم با دستای کوچولوم اونو ماساژبدم . باپاهام برم رو کمرش و کمرشو لگد کنم ولی این کار اونا هیچ شباهتی به کار من نداشت . یک دفعه دیدم مامان یه جیغی کشید که ساختمون به لرزه افتاد . من فرار کردم . دیگه نمی دونم متوجه من شدن یا نه خدا می دونه . فقط صداش تا اتاق من میومد که می گفت عزیز دستت درد نکنه ارضام کردی راحت شدم آروم گرفتم -خوشحالم دخترم . من تو رختخواب خوابم نمی گرفت . یه حال عجیبی داشتم . دوست داشتم که مامان بیاد به کونم دست بکشه و با سوراخش بازی کنه . از این که چیزی رو تو تنم فرو کنه خوشم نمیومد . می دونستم دردم می گیره ولی دوست داشتم یه دستی بیاد روکونم بالای پام ور بره هنوز کوسم اون لرزشا و هیجاناتی رو که دو سه سال بعدش اسیرش شدم حس نمی کرد و اثری ازش نداشت . فقط خیلی دوست داشتم کون بازی کنم . روتخت خودم لخت شدم و سرمو بر گردوندم و یه نگاهی به کون سفید و تپل و بچه گونه ام انداختم . چی میشدالان مامان میومد و یه آمپول بهم می زد . اون وقت منم می گفتم می ترسم و اونم با کونم ور می رفت . ماساژش می داد . شایدم بعضی وقتا می بوسیدش و می گفت دختر گلم نترس من بمیرم الان اینجا میخواد سوزن فرو بره . کونمو می بوسید و می گفت این جا رو که اون دفعه آمپول زدم اون وقت یه طرف دیگه اشو بوس می داد و می گفت امروز نوبت این وره . من قلقلکم میومد و خوشمم میومد و می خندیدم . گاهی وقتا بهش می گفتم مامان بازم ببوس ... گاهی هم جوجوهای کوچولومو می بوسید و منو که می برد به حموم لخت لخت تو حموم بغلم می کرد و به خودش می چسبوند و کلی با جوجوهام که اندازه یه نخود بودن و یه خورده تازه دورش می رفت یه ورم کوچولو بکنه رو میذاشت تو دهنش . خلاصه اون شب من همش تو فکر بدنای به هم چسبیده لخت مامان و مامان بزرگ بودم . نتونستم بخوابم . دوست داشتم یکی از کونم استفاده کنه . باهاش ور بره حالا که بهش فکر می کنم اسمشو نمیشد گذاشت هوس شاید یه نیاز بچگی بود یه احساس واسه ارزشمند شدن و به درد چیزی خوردن . در هر حال هر چی فکر می کنم که چرا اون روز از این که کون کوچولوم مورد استفاده قرار بگیره خوشم میومد توجیه منطقی خاصی براش پیدا نمی کنم . دوباره رفتم تماشا . دیدم مامان و مامان بزرگ سخت به هم چسبیده ان و همدیگه رو ماچ می کنن . مامان رزا دستشو گذاشته رو کون عزیز و عزیز جون هم دستشو کرده لای کون مامان رزا -رزا جان یه فکری واسه این رویا کردی ؟/؟داره بزرگ میشه ها . از همین حالا باید بدنشو آماده کنی عادتش بدی . تو به سن اون بودی خیلی جلو زده بودی .. غصه ام شده بود . معلوم نبود چه خوابی برام دیدن و منو میخوان کجا بفرستن . اصلا از کلاس بازی و این جور چیزا خوشم نمیومد . من مدرسه خودمو به زور می رفتم -مادر درسته که یه زمانی شاگرد بودم و همیشه شاگرد تو می مونم ولی واسه دختر خودم که می تونم استا باشم -درسته ولی بجنب یه خورده شلی . بیشتر باهاش ور برو . بیشتر کون و کپلشو انگولک کن . این قدر منتظر بهونه ای نباش که بچه مریض شه بخوای اونو آمپول بزنی و به جوری باهاش ور بری . وقت و بیوقت بهش حال بده کونشو دست می زنی بزن غریزه بچه هاست خوششون میاد ولی کوسشم باید بمالی . درسته همین حالا ورم نمی کنه و تحریک نمیشه ولی تا دوسه سال دیگه که عادت ماهانه اش شروع شده و شهوتی بشه اون وقت آروم آروم می تونیم بیاریمش تو گروه خونوادگی خودمون . چند تا غریبه معتمد هم اگه دوست داشته باشی واسه تنوع می تونی بیاری به شرطی که متعهد و متخصص هم باشن . ما نیاز به نیروی جوان و تازه نفس داریم . قربون نوه خودم برم رویا خوشگله ام استعدادش به من رفته . اصلا اگه دوست داشتهباشی من خودم تعلیمش میدم .-مامان چی میگی مگه من خودم چلاقم . درستش می کنم . حالا هر وقت روبراه تر شد یه شب جمعه ای هم می فرستم بیاد پیش تو تو رختخوابت بخوابه . فقط باباش جریانو نفهمه که خیلی بد میشه . اونا نمی تونن درک کنن .-دخترم صحبت رویا و یه نیروی جدید شد دوباره آمپر هوس من رفت بالا -مامان تو دیگه کی هستی تمام کیر های دنیا واست کمن -دیوونه بازم صحبت کیررو کردی ؟/؟ما زنا خودمون به داد هممی رسیم . نیازی به مرد و منت کشی اونا نداریم که بخوان تحقیرمون کنن و هر روز برن با یکی باشن . راحت حرص هم نمی خوریم . مامان و عزیز جون دوباره لباشونو گذاشتن رو هم و به هم چسبیدن . دستاشون هم رو سینه ها و کمر همدیگه کار می کرد . رفته بودم توی فکر . یعنی اونا میخوان همین چیزا رو به من یاد بدن . اگه این طور باشه که خیلی عالیه . این کارا نباید خیلی سخت باشه ولی من بچه ام زور زیاد ندارم . دستمو گذاشتم رو کوسم . با اون چیزی که عزیز جون داشت و خیلی گنده بود زمین تا آسمون فرق می کرد . عزیز می تونست یه موز دیگه رو هم کنار موز اولی بفرسته تو کوسش ولی تو کوس من چی می خواستن فرو کنن . یکی یکی میوه ها رو تو مغز کوچولوی خودم می گردوندم . هیجان زده شده بودم از این که مامان و عزیز رو من حساب می کردن . احساس بزرگی می کردم . اوخ جون می تونستن فلفل سبزو فرو کنن تو کوسم . ولی من کون بازی رو بیشتر دوست داشتم . چند دقیقه دیگه مامان و عزیزو تماشا کردم مامان رفته بود رو لبه تختو عزیز هم اومده بود بیرون و با دستش رو کوس مامانی رو می مالید -اویییییی عزیز عزیز دوباره دارم می لرزم . بسه بسه اگه یه خورده سنگین تر شم ولت نمی کنم . یه حالت دیگه اشون این بود که مامان دو تا دستاشو گذاشته بود رو سینه های عزیز و عزیز هم همین کارو با مامان انجام داده بود . یه جورایی منو یاد بازی نون بیار کباب ببر مینداخت . خیلی دوست داشتم ببینم آخر کارشون چی میشه ولی خسته شده بودم و رفتم اتاقم تا بخوابم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مامان آمپولی من 5
مامان تا می تونست سعی داشت که به من آموزشهای لازمو بده و منم که تا حدودی فهمیده بودم موضوع چیزی غیر از آمپول زدنه سعی داشتم درسامو فوت آب بشم . تازه خیلی هم کیف می کردم . از قسمت حموم رفتنش خیلی خوشم میومد چون در اونجا دیگه هیچ بهونه ای واسه لخت شدن وجود نداشت . مامان وقتی می خواست منو لیف بزنه خیلی آروم و با یه وسواس خاصی این کاروانجام می داد . دوست داشتم این فاصله ای رو که لیف بین دستای مامان و بدن من ایجاد کرده از بین بره . به اصطلاح مامان به جای لیف زدن ماساژم بده . وقتی ازش خواهش کردم این کارو واسم انجام بده اونقدر خوشحال شد که از شنیدن خبر نمره های بیست گرفتن من تو درسام خوشحال می شد . با یه دستش کمر گوشتی و تپل منو که کف مالی شده بود ماساژمی داد و با دست دیگه اش قسمت پامو. از پا به طرف وسط تن و از کمر هم به طرف وسط می رسید . به کون که می رسید قسمت سفت و بر جسته کونمو بین دو تا دستاش نگه می داشت و با حال ترین قسمت مالششو اونجا انجام می داد . یه احساس خاصی از این حرکتش در من به وجود میومد . دوست داشتم احساس بزرگی کنم . نشون بدم به مامان و مامان بزرگم که دارم خانوم میشم ولی هنوز یه خورده هراس داشتم . خجالت می کشیدم . نه از این که حس کنم که این کارا باید خیلی بد باشه بلکه بیشتر به این خاطر که نتونم اون انتظاراتی رو که اونا ازم دارن بر آورده کنم و پیش اونا کم بیارم . حتی یه بار شاهد اون بودم که مامان و مامان بزرگچطور یه خیار معمولی رو تو سوراخ کون هم فرو می کنن و یه حرفایی رو که حالا می فهمم شنیدنش اون موقع واسه یه بچه ای که تازه میخواد بزرگ بشه نمی تونه مطلوب باشه می زنن . هر چند همه اون حرفا رو من خیلی زود یاد گرفتم و علمی کاربردیش کردم و از این کارمم پشیمون نیستم . وقتی اون روز مامان تو حموم یکساعت تمام با دستاش باهام ور می رفت شب توی رختخواب دیگه نمی دونستم چه حالی دارم . بازم نمی تونم اسم اونو بذارم یک هوس برای گاییده شدن . شاید مقدمه وزمینه چینی هایی برای ورود به یه دنیای بزرگتر و یه حالتهای غریب تر بوده . شاید با این شیوه ها و حالتهاست که هوس در یکی زنده میشه . ممکنه همه این حالتها رو نداشته باشن . خب در اونا تحریک سخت تر و به نوعی دیگه صورت می گیره . هر چی می خواستم درس بخونم نمی تونستم. حالم خوش نبود . رفتم از تو یخچال یه خیار کوچولو برداشتم . اونو به کونم مالیدم و بعدش یواش یواش گذاشتم رو سوراخ کونم . دردم میومد . می خواستم یه خورده بکنم داخل اون و اون جوری که مامان و مامان بزرگ واسه هم انجام داده بودند . یه خورده سرد بود . کونم یخ کرد . می خواستم ادای اونا رو در بیارم . حداقل به خودم نشون بدم که بزرگشدم و خیلی می فهمم به خودم می گفتم وقتی که خیار هست کیر می خوام چیکار . چرا بایدبه مردا محتاج باشیم که اونا خودشونو بگیرن . ما زنا باید به هم کمک کنیم . یه مشت از اون حرفایی که مامان و مامان بزرگ بین خودشون رد و بدل می کردند بدون این که معنی شونو بدونم بلغورش می کردم . به تمام بدنم دست می کشیدم وبه سینه های کوچولوم . می رفتم جلو آینه از تماشای بدن خودم لذت می بردم . یه پهلو دمر کردم . به اندازه یه بند انگشت از خیار قلمی ریزو فرو کرده بودم تو کونم و یه خورده گردنمو کج کرده بودم تا از تماشای این صحنه لذت ببرم . صبح که از خواب پا شدم خیار رو که به گوشه ای افتاده بود و بوی کونمو می داد انداختم سطل آشغال . اینقده حالیم بود که میکربی شده و دیگه نباید بخورمش . اون موقع هشت سالم بود . بازم یه شب که بابا خونه نبود عزیز جون اومد . من می دونستم عزیز می خواد بیاد واسه همین از خوشحالی تا شب نمی دونستم چیکار کنم . کاش می تونستم برم بینشون و کمک حالشون باشم بهشون نشون بدم که منم خانوم شدم . منم می تونم واسه خودم کسی باشم . می تونن رو من حساب کنن . ولی افسوس که حالم گرفته شد . قفل درو درست کرده بودن و من دیگه نمی تونستم خودمو در گوشه مناسبی که واسه دید زدن مناسب بود پنهون کنم . یاباید از سوراخ کلید دید می زدم که این کار سخت بود و همه صحنه ها خوب مشخص نبود و یا باید به شنیدن صداشون اکتفا می کردم . چاره ای نداشتم از هر دو وضعیت و حالت کمک گرفتم . فقط یه خورده از تنشون معلوم بود . صداشونو خوب می شنیدم . مامان و عزیز هرکدومشون لباسای اون یکی رو از تنشون در می آوردند . به نظرم لخت شده بودند -عزیز اگه یه خبر خوب بهت بدم چی بهم تشویقی میدی ؟/؟-تا اون خبر چی باشه -یه خبر خوبکه خیلی خوشحالت می کنه . خبری که از شنیدنش به من افتخار می کنی . همین طور که منبه دخترم افتخار کرده و می کنم .-بگو تو که منو کشتی . اگه خبر خیلی اکشن و کوبنده ای باشه قول میدم که امروز من اول بکوبمت تا به ارگاسم نرسوندمت ولت نمی کنم و ازت نمی خوام بهم حال بدی . هرچی فن دارم رو تو پیاده می کنم -اوخ جون قربون مامان . مامان خیلی خوشحالم . رویا داره میاد تو خط اون داره بزرگ میشه . درساشو خوب داره یاد می گیره . فسقلی خلوتی خیلی کارا می کنه که ما نمی دونیم -مادر بزرگ که می شد از صداش خوشحالیشو فهمید گفت خب خب رزا جون بگو دیگه چی شد -عزیز! چند شب پیش که رفتم یه سری بهش بزنم دیدم گرفته خوابیده یه خیار کوچولووخیلی قلمی و خیارشوری تو کونش فرو رفته و دمر کرده افتاده خوابش برده . اولش ترسیدم نکنه بلاییسرش اومده رفتم جلو وقتی دیدم صدای نفساش طبیعیه خیالم جمع شد ولی من که نمی تونستم به خودم اجازه بدم این خیار همین جور تو کونش بمونه . اگه کمر خیار شل می شد و می شکست و تو سوراخ کون رویا جونم گیر می کرد چی . هر چند احتمالش خیلی ضعیفه ولی مادر که دلش طاقت نمی گیره . منم دلم نمی خواست اون بفهمه که من موضوع رو فهمیدم که یه وقتی خجالت و حیای بچگونه اش باعث شه به کارش ادامه نده . واسه همین خیلی آروم آروم خیارو از کونش بیرون کشیدم .واون دور و برا یه گوشه ای گذاشتم . مامان نمی دونی چقدر حال کردم . وقتی کونشو دیدم که رو به منه خیلی هوسکردم که همون خیارو دوباره فرو کنم تو کونش .دوست داشتم باهاش حال کنم ولی می ترسیدم کارو خراب کنم . فسقلی زبل خوب بلده چیکار کنه چی بگیره که با سایز کونش مناسب باشه . عزیز به حرف اومد و گفت اون به خودم رفته تمام زرنگیهاش و زبل بازیهاش به من رفته تو یه خورده کوس خل بودی ولی اون از اون چرچیلهاست .دست منو هم از پشت بسته فداش شم . فردا یه گلپر براش دود کن که چش نخوره . اگه من جای تو بودم یه گوسفند واسش قربونی می کردم . شاید خودم این کارو بکنم . بچه با استعدادیه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مامان آمپولی من 6
قرار شد یکی از این پنجشنبه جمعه ها پدر بزرگ با دوستاش برن کوه و ظاهرا عزیز خونه تنها بود و مامان هم می خواست منو بفرسته پیش عزیز تا قلق منو بگیره . از حرفاشون فهمیدم که مامان هم خیلی دوست داشت باهامون باشه ولی عزیز گفت این جوری بهتره . یک دفعه نمیشه به بچه فشار آورد هول می کنه یه وقت زده میشه و از همه چی بدش میاد . بذار یواش یواش لذت ببره اون وقته که خودش با تمام وجودش بیاد دنبال این کارا . مامان واسم گلپر دود می کرد و حتی یک گوسفند هم کشت . واسه این که من چشم نخورم . ازش که پرسیدن جریان چیه گفت چند وقت دیگه رویا جونم قراره زن بشه خانوم بشهبرای سبکی کار این کارو انجام دادم . حالا من که خودم می دونستم واسه چیه . دیگه از بس مار خورده بودم افعی شده بودم . فقط از تنها چیزی که سر در نمی آوردم این هوس هوسی بود که اینا می کردند ومنم هی منتظر بودم کی نه ساله ده ساله میشم ببینم موضوع چیه . بالاخره شب جمعه رسید و من و مادر بزرگ تنها شدیم . بر خلاف همیشه که هر وقت مامان می گفت برم خونه عزیز و پیشش بمونم عصبی می شدم این بار با کمال میل قبول کردم و هیچ اعتراضی هم نداشتم هردوشون تعجب کرده بودند . مامان یه لباس خیلی خوشگل تنم پوشوند و یه جوراب شلواری کیپ هم پام کرد . به جای این که ازمن بپرسه از کدوم لباس خوشم میاد از عزیز پرسید که کدوم لباس من بیشتر بهم میاد . منم حرفی نزدم یه دامن سفید کوتاه و خوشگل و یه پیرهن صورتی ناز هم تنم کرد و موهامو شونه زد و برای اولین بار یه خورده روژبه لبام زد .-مامان بابا دعوا می کنه.-عزیزم این فکرا دیگه قدیمی شده تو داری خانوم میشی یواش یواش دیگه باید بیشتر به خودت برسی . فهمیدم داره یه کاری می کنه که عزیز خوشش بیاد . دل تو دلم نبود . می دونستم که قراره امشب چه بلایی سرم بیاد . به اندازه کافی تماشا کرده بودم . حالاباید لیاقت خودمو به عزیز جون نشون می دادم .-عزیز خیلی خوب رانندگی می کرد به کارش وارد بود . یه خورده رنگش پریده بود . فکر می کردم اون حتما دلواپس امشبه . وقتی که از مامان خدا حافظی می کرد لباشو بوسید و یه دستی به کونش زد و گفت رزا جون تو دروازه بانی کردی توپو از دفاع و هافبک رد کردی و اومدی بهم پاس دادی و من امشب اونو گلش می کنم . حالا می بینی .-امید وارم عزیز جون من که از خدامه . راحت میشیم . پشتم صاف میشه خیالم راحت میشه . همچینش کنم که به جای قدم زدن بدوه . اونا داشتن در موردمن حرف می زدن و فکر می کردن که من هنوز بچه ام . بگذریم . می رسیم به این که مادر بزرگ تقربیا جوون تا می تونست ازم پذیرایی کرد . مایل نبود چیزای آبکی و سنگین به خوردم بده . وقت خواب شد و من جای بابا بزرگو واسش پر کردم . کنار عزیز دراز کشیدم .-صبر کن لباسای دختر خوشگلمو در بیارم تا راحت بخوابه .-عزیز من امشب خیلی گرممه -بلوز رویی اتو که در آوردی صبر کن این لباس زیرتم در بیارم . پنجره که باز شه کولرم نمیخواد روشن کنیم . تو که خودت خوب می دونی من واسه کلیه هام کولر روشن نمی کنم خودشم لباساشو در آورد . و فقط یه شورت پاش بود . سینه های درشتش که یه خورده شل و آویزوون شده بودند تکون تکون می خوردند ولی هنوز پوست تنش لطیف بود . اگه یه خورده دیگه خجالتو می ذاشت کنار شورتشو هم در می آورد -عزیز این جوری کلیه هات سر ما نمی خوره ؟/؟-نه رویا جون میرم زیر شمد . تازه الان هوا خبلی گرمه این جور راحت خوابیدن بدن ما رو معتدل می کنه . مادر بزرگ دمر و یه خورده پشت به من دراز کشید . لامپ پذیرایی روشن بود و اتاقو تا حدی روشن می کرد که بتونم کونشو راحت دید بزنم . سمت چپ مادر بزرگ در فاصله چند متری میز توالت بود که کنارش یه آینه بزرگ قرار داشت یه خورده که سرمو بالا می گرفتم می تونستم از داخلش خودمو ببینم ولی عزیز خیلی راحت می تونست این طرفو زیر نظر داشته باشه . مطمئن بودم بیداره و داره منو می پاد . شورت عزیز حیلی کوچیک بود و نازک و بیشتر کونشو نشون می داد -رویا جون بیداری خوابت نمی گیره ؟/؟نمی دونم وسط پام یه خورده بالاترش یه خورده دردم گرفته ورم داره . دو طرف کونشو گرفت و باز کرد . گفت دخترم ببین یه بر آمدگی غده مانندی می بینی ؟/؟-عزیز غده چیه ؟/؟-یه چیز گوشتی که روی پوست باد می کنه . من که دیگه خطشو خونده بودم و تو سن هشت نه سالگی خیلی چیزا یاد گرفته بودم گفتم عزیز دوست داری دست بزنم ببینم ؟/؟-اگه بدت نمیاد این کارو بکنی که ثواب می کنی . من که می دونستم مادر بزرگ خیلی خوشش میاد که کونش مالیده شه دو تا کف دستای کوچیکمو گذاشتم رو کونش و اول از زیر کونش همونجایی که می گفت ورم داره شروع کردم -عزیز من چیزی پیدا نکردم -اوخخخخخ رویا جونهمه جاشو بمال پیدا می کنی . می دونستم که عزیز دوست داره کونشو لخت لخت کنه و همیشه اگه از اول کونش لخت نبود این وقتا مامان شورتو از پاش در می آورد . واسه همین این کارو من واسش انجام دادم . وقتی که داشتم شورتشو پایین می کشیدم گفتم مادر جون زشت نیست که درش بیارم ؟/؟اگه ناراحت میشی درش نیارم .-عزیزم تو هر کاریکه بکنی درسته بالای کونمم ببین شاید اونجا ورم داشته باشه -اووووووفففففف قربون دستای کوچیکت .انگاری خون تو کون راه افتاده . کون عزیزو با دستام فشارش می گرفتم . اون چشاشو بسته بود و ناله می کرد . تنش داغ شده بود . یه خورده می لرزید -عزیز جون سردت شده دیگه این کارو نکنم ؟/؟-الهی دختر دستت به بهشت برسه . من دارم از خوشی می میرم . تنم دارم نرم میشه -ورم پیدا نشد -عیبی نداره حتما خوابیده .. داشتم به این فکر می کردم که این برنامه موز و بادمجون چی میشه کی اینا رو باید وارد کار کنیم .یادم اومد که موز و بادمجون مال سوراخ کون و کوسه . چقدر وسط پای عزیز خیس بود . پس عزیز کی میخواد این چیزای کلفتو بیاره دستمو از روی کون گنده اش غلتوندم به وسط و یهو کوسشو گرفتم تو دستم .-پیدا کردم یه ورم گنده اینجا هست . عزیز جون چنگش بگیرم؟/؟خوب میشه ؟/؟-نههههههه نهههههه دختر چیکار می کنی . قربون دستای شفا بخشت . هر فشاری که بهش میاری بیشتر داغش می کنی -مادر جون اگه بخوای یه موز یابادمجون بیاری می تونم بکشم روش . فشارش بدم تا ورمش بخوابه . می تونم زبون بزنمش -تو هر کاری دوست داری می تونی بکنی -عزیز اگه میکش بزنم ورمش می خوابه ؟/؟-آخ اگه مادرت بدونه که تو چه اعجوبه ای داری میشی .. این جوری که پیش میری تا دوسال دیگه قهرمان جهان میشی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مامان آمپولی من 7
شورت عزیزو دیگه کاملا از پاش در آوردم . من فقط یه شورت پام بود . تازه با این همه لخت شدن هوا داشت واسه مون معتدل می شد . مادر بزرگ کاملا لخت و پشت به من قرار داشت . مادر بزرگ که میگم ظاهرش جوون بود و مثل اونایی نبود که تمام تنشون چین و چروک داشته باشه و هنوز کلی کار داشت تا پنجاه سالش بشه . خیلی دوست داشت خوشحالش کنم . کف دست کوچولومو از لای کونش و از همون پشت گذاشتم رو کوسش وفرو کردم داخل . اوخ چقدر خیس بود و یه خورده هم چسبناک .-آهههههه آهههههههه -عزیز دردت میاد -نه الهی فدای اون دستای کوچولوت بشم . خیلی خوشم میاد کیف می کنم . ادامه بده ادامه بده . حال می کنم . اون داشت با دستاش سینه های درشتمو می مالید و مدام می گفت بالاخره دارم به آرزوم می رسم . عیبی نداره اگه امشب ارگاسمم نشدم بازم یه پیروزی دیگه نصیبم شده .-ارگاسم دیگه چیه عزیز -خودم بهت یاد میدم . خودم روی تو پیاده اش می کنم دلبندم . هنوز زوده صبر کن موقعش برسه . الان بخوام واست تعریف کنم فایده ای نداره . بعضی چیزاست که در عمل خودشو نشون میده . اینم یکی از اون چیزاست . شاید دوسال دیگه یه خورده زودتر یا دیر تر بشه متوجهت کرد ..رویا رویا جونم تو خیلی داری استاد میشی . اینارو که می بینی این خیسی ها همون آب شدن غده هاست دیگه ... راستش این قسمت از حرفاشو نفهمیدم و سوال هم نکردم -عزیزم می تونی مچ و یه خورده بالاترشم بفرستی داخل -عزیز! داخل کوسو میگی دیگه -اوخ عزیز قربونتو دختر فهمیده اش بره . دستای لاغرم خیلی راحت توی کوس عزیز جون حرکت می کرد -یه خورده تند تر تند تر اوووووففففففف من میخوام .جااااااااااان . سعی داشتم خودمو بیشتر تو دلش جاکنم و اونم بیشتر بهم افتخار کنه واسه همین اصطلاحاتی رو که در این چند ساله اخیر یاد گرفته و تازه معنی بعضی از اونا رو می فهمیدم به کار می بردم -عزیز جوناندازه یه کیر کلفت میشه -اوخ نگو با حال تر از یه کیر کلفت . وقتی این دستای قشنگ و جادویی هست کیر کلفت دیگه به چه دردی می خوره . او این حرفا رو می زد و من با دستام بیشتر فرو می کردم توی کوسش و بیرون می کشیدم و دوباره فرو می کردم -رویا رویا جووووووووون تنم داره می لرزه . واییییییی بکن بکن . عزیزم خیلی واردی . ولی هنوز خیلی زوده بتونی ارضام کنی . با اون یکی دستت کونمو فشارش بگیر من دیگه نمی تونم .. نه . .نه . نه خودمو لوس کرده و گفتم عزیز منو دوست داری ؟/؟-آآره آره قربون شکل ماهت برم تو رو از رزای خودم هم بیشتر دوست دارم . حرفشو گوش کردم کونشو فشار می گرفتم ویه دست دیگه امو تا یه خورده بالاتر از مچو فرو می کردمش تو کوس و بیرون می کشیدم بیرون . یه چند دقیقه ای که گذشت گفتم اگه دوست داری و هنوز غده از بین نرفته می تونم کوستو میک بزنم -نه .. باورم نمیشه رویا نگو واییییییی که دلم آب افتاد . قربونت برم . دور تو رو باید طلا گرفت . من یکی دیگه ولت نمی کنم . اصلا باید بیای بچه خودم شی . دهن تمیز و کوچولوتو میخوای رو کوس من بکشی ؟/؟بمیرم برات. صبر کن خودمو بشورم . عزیز رفت و فکر کنم کوسشو با آب و صابون شست و خشکش کرد و بر گشت . طاقباز دراز کشید و پاهاشو به دو طرف باز کرد . چشاشو نیمه باز و خمار کرده بود و در حالی که به من نگاه می کرد منتظر بود که یه کاری بکنم . ظاهرا متوجه شده بود که من در بعضی از این امورات اتوماتیکم و به طور خودکار می تونم وارد عمل شم خیلی بهتر و بیشتر از اونچه که تصورشو می کرد منتهی چون هنوز توان جسمی من زیاد نبود نمی تونستم اون جوری که از یه زن قوی انتظار می رفت من بتونم نیازشو بر آورده کنم . خیلی از این چیزارو چند سال بعد که بزرگتر و با تجربه تر شدم فهمیدم ولی اون روز دوست داشتم خودمو به آب و آتیش بزنم تا اون به وجودم افتخارکنه و به مامانم هم گزارش مثبت بده . دهنمو گذاشتم رو کوسش . بوی خوبی می داد . بوی صابون و تمیزی رو می داد . اولش یه خورده سختم بود و فکر می کردم شاید بدم بیاد . چون وقتی که فکر می کردم جیش از همین طرف میاد بیرون یه جوری می شدم ولی واسه شاد کردن مادر بزرگ حاضر بودم خیلی از این کارا رو انجام بدم و دهنمو گذاشتم رو کوس مادر بزرگ و با زبون کوچیکم کوسشو می لیسیدم . از این که با این کار من لذت می بره و جیغ می کشه ,از این که واسش یه شخصیت مهمی شدم که به من احتیاج دارهو دیگه دعوام نمی کنه کیف می کردم -بخور بخور رویا جون رویا خوشگله ام خیلی کوسم میخاره . همه جام دیگه غده داره ورم کردم داغ شدم . عزیزم بخور که منم امشب تو رو مث یه شکلات خوشمزه می خورمت . واسه این که عرض کوسش کمتر شه تو دهنم بهتر جا بگیره دو طرفشو با دستاش جمع کرد تا بیشتر بره تو دهنم . مثل سر شیشه پستونک کوسشو میک می زدم . به هیجان اومده بود . چند لحظه بعد دستاشو فرو برده بود تو موهای سرم و به شدت نوازشم می کرد و پاهاشو مثل اسب می زد به زمین . این حرکاتش واسم تازگی نداشت ولی هنوز عجیب و غریب بود . چون هنوز نفهمیده بودم که هوس چیه . این چیزی که ازش حرف می زنن چقدر می تونه به آدم لذت بده ؟/؟. فکر می کردم زن و شوهرا با هم ازدواج می کنن تا بچه بیارن و همین . به نظرم زورم نمی رسید چون عزیز جون مرتب داشت به سر و تن و سینه هاش دست می کشید و می خواست هر طوری شده خودشو ارضا کنه . حتی کوسشو هم حرکت می داد و به لب و دهنم بیشتر فشار می داد . یه خورده از خیسی های کوس عزیز رفت تو دهنم . یه کم مزه آب دریای شمالو می داد .. ادامه دارد . . نویسنده ... ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 

نویسنده: ایرانی جان ‏ازوبلاگ امیر سکسی


مامان امپولی من 8
عزیز داشت خودشو می کشت . دیوونه اش کرده بودم . تمام بدنش داغ و سرخ شده بود.-رویا رویا رویا جونم . من فدات میشم . اون لب و دهن غنچه ایتو می خورم . تو از همه بهتر میشی . تو یه پدیده ای . انگار کوسم داره دور خودش می گرده . دستاشو دوباره فرو برد لای موهای سرم و دهنمو بیشتر به کوسش می چسبوند . راستش چون زیاد عادت نداشتم کمی خسته شده بودم و فکم هم کمی درد گرفته بود . ولی نمی خواستم کم بیارم و خستگی خودمو نشون بدم -رویا جونم اون قدر قشنگ می خوری که اگه کوسمم گاز بگیری بازم هوس دارم و کیف می کنم . عزیزم انگشتتو هم فرو کن تو کوسم وهر کاری دوست داری باهاش انجام بده . من دیگه آتیش آتیشم . ببین چیکارم کردی -دعوام می کنی عزیز ؟/؟-عزیز فدات شه واست بمیره . صبر کن کوسم سبک شه منم بهت کیف می دم. یه لز کار درست حسابیت می کنم .-لز کار همون سوار کاره ؟/؟مادر بزرگ خنده ای کرد وگفت خب این مدل کاری که ما می کنیم بی شباهت به سوار کاری نیست . ولی آدماش اونایی که سواری میدن اسب نیستن . از جا پاشد و رفت چند تا وسیله پلاستیکی نرم و سفت آورد و گفت رویا جون حتما با این هوش و استعدادی که داری باید بدونی اینا چیه ؟/؟-اینشبیه کیره -آره دخترم درست حدس زدی مگه تو کیر هم دیدی -مال کوچولو ها رو آره فقط یهبار بابا یادش رفته بود در دستشویی رو ببنده منم درو باز کردم درشتشو دیدم -زیارتت قبول دخترم . بهت یاد میدم که اینا چه جوری کار می کنه . فقط واسه کوس تو فعلا مناسب نیست . مثل یک خانوم معلم خوب واسم این کیر ها رو تشریح کرد و اونی رو که می گفت زودتر و راحت تر کار می کنه ویه حالت گردشی ودور خاصی توی کوس داره داد به دستم و گفت که اونو فرو کنم تو کوسش و دورشو بمالم . یه حالت ویبره و لرزون داشت و به من یاد داد که چطور دورشو تند و کند کنم .-رویا جون بگردون بگردونش همینو همین طورادامه اش بده . آخ که دستای کیر گردونت چقدرلذت میده . تند تدنتر تند تر دورشو برسون به حداکثر . بالای بالا . از حال رفته بود . یه دستشو گذاشته بود رو سینه هاش و یه دستشم گذاشته بود رو کوسش .-آخخخخخخخخ دلم دلم آخخخخخخخخخ کوسسسسسسسسم نه نه .. زوده زوده میخوام حال کنم . حال کنم . جااااااان داره میاد جووووون چقدر کیف داره آهههههههه دیگه تموم کردم . رویا خودتو بنداز رو من . می دونم چند وقت دیگه با دستای قوی و دهن و زبون مکنده و لیسنده خودت آبمو میاری . من در تو می بینم . تو از رگ و ریشه خود مایی . تو نوه منی . خودتو بنداز تو بغلم ... رو ی عزیزی که طاقباز دراز کشیده بود قرار گرفتم . اون لبای کلفتشو رو لبام قرار داد و به شدت منو می بوسید . داشتم خفه می شدم . نمی دونم واسه چی داشت این حرکاتو انجام می داد . دستاشو به سینههای کوچولوم رسوند و باهاشون بازی می کرد . نازم می کرد و رو پوست بدنم دست می کشید . از دست مالیهاش خوشم میومد . از جاش بلند شد . بهم گفت که دمرو کنم . کونم که تازگیها یه خورده تپل تر شده بود تو دید عزیز جون قرار داشت . منم صورتم رو تشک بود و چشامو باز و بسته می کردم و به روبرو نگاه می کردم و منتظر بودم که با کونم چیکار می کنه . با دستاش اول اونا رو ماساژمی داد . بعد چند دقیقه ای دو طرف کونمو ماچ کرد و وسطشونو باز کرد و دستشو روی سوراخ کون و کوسم کشید . این قسمت هم به من خیلی کیف می داد -رویا جون خوشت میاد ؟/؟آره عزیز خیلی -دارم این کارا رومی کنم که زودتر خانوم شی . بدنت واسه خانوم شدن زودتر آماده شه . بتونی کیف کنی .ولی واسه باز شدن راه کوست هم باید یه فکری بکنیم . این که نمیشه همش بسته بمونه و به بقیه حال بدی و اونجوری که بقیه حالشو می برن تو کیف نکنی . اینم جزو اون حرفایی بود که حالیم نمی شد . ولی از این که عزیز با ور رفتن با کونم داره به من حال میده خیلی کیف می کردم . اونم خوشش میومد و اون چند تا کیر مصنوعی رو که داشت آروم روی سوراخ کون و کوس من کشید تا یه دست گرمی داده باشه و بعد ها با این وسیله ها احساس غریبی نکنم . زیاد به من فشار نمی آورد تا زده نشم . یکی از اون کیر هایی رو که نرم تر بود یه خورده اشو سعی کرد بکنه تو کونم که خیلی کلفت تر از سایز کونم بود و بیخیالش شد . اون کیر ویبره رو هم از قسمت بیرونی کوسم یه کمی با لبه هاش بازی داد -رویا جونم شاید یه خورده قلقلکت بیاد این کارا رو دارم واسه این انجاممیدم خوب مزه بگیری و همه اینا واسه ذهنت ملکه بشه و خودتو واسه روزای پرشکوهی که با گروه ما داری آماده کنی . اون وقت می تونم به همه فخر بفروشم که این کودک با استعداد نوه منه -عزیز عزیز جون دوستت دارم . کاری می کنم که تو به من افتخار کنی -مامانتم به وجود تو افتخار می کنه . ماباید بشینیم دور هم و یه موضوعاتی رو حل و فصلش کنیم . می دونم اون خیلی خوشحال میشه . عزیز جون در یکی از این ور رفتن ها لب و دهن گنده اشو گذاشت رو کوس کوچولوم . حالا اون شروع کرد به میک زدن و لیسیدن کوسم . خیلی خوشم میومد . بدون این که گازم بگیره یا این که دردم بیاره کوس ناز و کوچولومو گذاشت تو دهنش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 

نویسنده: ایرانی جان ‏ازوبلاگ امیر سکسی


مامان امپولی من 9
عزیز جون ! من خیلی خوشم میاد .-منم دارم از این کارا می کنم که خوشت بیاد . اگه دوست داشته باشی از این به بعد تو رو بیشتر میارم اینجا که هم رفیق و همدمم باشی و هم بیشتر از این ها بتونیم با هم کنار بیاییم . می دونی که چقدر دوستت دارم . بعد از این که یه دهن سیر کوسمو خورد و به من کیف داد بغلم کرد و به همه جام دست کشید . منم هر کاری رو که اون انجام میداد طوطی وار تقلید می کردم تا کم نیارم .-آههههه رویا جون عزیزم دوباره دارم حالی به حالی میشم . نمی دونم چرا امشب این جوری شدم . از بس بهم آرامش دادی و خوشحالم کردی اعصابم دیگه آروم شده . انصاف نیست که خسته ات کنم . راستش منم ته دلم می خواست که عزیز به من حال بده و یه خورده باهام ور بره . کون و کوس و سینه ها و کمر و شکم و همه بدنم و پوست و گوشت تنم ماساژمی خواست ونوازش . یه احساسی داشتم که همراه با یه لذت جدید بود . دوست داشتم از اون کیر های مصنوعی بره تو کو سم ولی نه به اون اندازه که عزیز جون کشته مرده اش بود و داشتخودشو واسش می کشت . از نوک انگشتای پام تا فرق سرمو آروم آروم می بوسید . حقا که خیلی کار داشت تا به استادی او بشم . به کونم که می رسید می دونست که این یه تیکه رو خیلی دوست دارم . کونمو از پشت و به دو طرف باز می کرد تا کوس و سوراخ کونم معلوم شه و بعد زبونشو آروم می کشید رو دو تا سوراخا . این موقع یا نفس نمی کشیدم یا خیلی آروم نفس می کشیدم . می خواستم با تمام وجودم لذت ببرم . وقتی هم که بقیه جاهامو می بوسید این شور و نشاط در من به وجود میومد که دوباره به کوس و کونم برسه و اونجا رو لیس بزنه . اون شب تا صبح من و عزیز به هم حال دادیم و حال کردیم . هیشکدوممون سیر بشو نبودیم . دلمون نمیومد که بخوابیم .-رویا تو یک دختر رویایی هستی . خیلی زود پیشرفت می کنی . اگه همین جوری باشی و با همین پشتکار ادامه بدی هیشکی به گردت نمی رسه . همین دلگرمی دادنهای او باعث شده بود که مناراده کنم و بخوام با دقت و تمرکز وخستگی ناپذیری کمتری به این شیوه ام ادامه بدم . می دونستم موفق میشم . سالها تجربه تئوری داشتم و وقتش بود که اونا رو عملی کنم واین مهمترین عامل موفقیتم بود . خانم معلم ما می گفت بیشتر استعدادهای آدم تو کودکی و بچگی شکوفا میشه . چیزی رو یاد گرفتی گرفتی وگرنه بعدا باید چند برابرشو زور بزنی تازه معلوم نیست بتونی با همون کیفیت یاد بگیری یا نه ... اینم از داستان اونشب ما . وقتی که عزیز منو تحویل مادر جونم داد خودمو یه چند متری از اونا دور کردم ومثلا سرمو اون ور کردم و این که حواسم جای دیگه ایه .. اوخ قربون عزیز جونم بشم چه جور پیش مامان ازم تعریف کرد و منو بالابالا برد . خیلی آروم می گفت این دختره داره تکمیل میشه . فوق العاده استعداد داره . تنهاش نذار . باهاش کار کن . ادامه بده . نذار فسیل شه . اونو همیشه آماده نگهش داشته باش . عید یا تابستون یا یکی از این شبا تو یه محفل دسته جمعی به دردمون می خوره -چی میگی مادر هنوززوده اون بچه هست -اون بچه هست ؟/؟ده تا مثل من و تو رو حریفه . حیف که زورش زیاد نیس . یه چیزی میگم یه چیزیمی شنوی . میخوای امتحانش کن . فقط قدمای اول سخته . اون استارت کارو بزنی کارای بعدی خیلی آسون میشه -عزیز جون یه خورده خجالت می کشم .-چه خجالتی . من و اون که همهچیزامونو پیش هم وا دادیم . تو که خودت واردی چه طور نرم نرم کارا رو پیش ببری . مگهیادت رفته من باهات چیکار کردم ؟/؟نترس موفق میشی . مامان منو صدا کرد و پیش مامان بزرگ گفت -عزیز خیلی ازت تعریف می کنه . خیلی ازت راضیه . رفتم و لبای مامانو بوسیدم . لبامو به لباش چسبوندم . این بوسه رو با عزیز جون هم کار کرده بودم . ولش نمی کردم . قیافه مادر یه جوری شده بود . تو نگاش یه چیزای عجیبی می خوندم . انگار داشت زار می زد و یه چیزی ازم می خواست . عزیز خداحافظی کرد و رفت و اونم زود رفت شام درست کنه و به من گفت درساتو خوب بخون شبم بگیر زود بخواب . بابات که خوابید نصفه شبی میام پیشت بهت آمپول زدنو یاد بدم . دیگه دختر کوچولوم بزرگ شده باید این چیزارو یاد بگیره . تو دلم گفتم مامانی بچه گول نزن من خودم ختم روز گارم . هر چی این عزیز میگه مثل این که تا نبینی باورت نمیشه . شنیدن کی بود مانند دیدن . اخلاق مامانو می دونستم . منتظر می شد که بابا بخوابه و بیاد سراغ من . خواب بابا هم خیلی سنگین بود و اونم در اتاق منو از داخل قفل می کرد . چند بار که بچه تر بودم از این کارا کرده بود . تازه اگرم بابا بیدار می شد اول سراغ اتاق من نمیومد و مامان هم اگه صدای پایی چیزی می شنید سریع خودشو جمع و جور می کرد . امشب باید استعدا د خودمو به مامان جون خودمم نشون می دادم تا اون بفهمه که دختر خلفی تر بیت کرده . دختری که می تونه راه اون و مامان بزرگشو ادامه بده . به خودم گفتم که بهتره خونسردی خودمو حفظ کنم . گرفتم زود خوابیدم . قبل از این که بابا بیاد . می دونستم از اون شباییه کهشاید از خستگی زیاد بدون این که چیزی بخوره می گیره می خوابه .. مامان در راستای بچه گول زدن بهم گفته بود که اگه میشه لخت و دمرو بخوابم که برای آمپول زدن یه پوزیشن با حالت مناسبیه . آخ که این مامان منم از اون کون پرستا بود . نمی دونم چند ساعت خواب بودم که حس کردم ملافه من کنار رفته و یه دستی داره کونمو ماساژ و نوازشمیده .. ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مامان آمپولی من 10
منتظر مامان جونم بودم وقتی که اومد و ملافه رو کنار داد دیگه کاملا بیدار بودم -اوووووفففففف رویا چیکار کردی ؟/؟تو که همه تنتو لخت کردی -مامان گفتم شاید این طوری بهتر بتونی بهم یاد بدی که آمپول زدن چطوره -ای کلک . شیطون . عزیز هر چی در مورد تو میگه حق داره . راست می گفت ها اتو خیلی ناقلا شدی . خودمو زدم به نادونی -مامان چی میگی اصلا نمی فهمم -الان یه کاری می کنم که بهتر بفهمی . دو تا کف دستشو گذاشت دو طرف کونم و گوشتای تپل باسنمو تو دستاش جمع می کرد و یدفعه ول می کرد . دستشو میذاشت لای پامو هم با کوسم ور می رفت و هم با سوراخ کونم -مامان اینا واسه آمپول خوردنه ؟/؟میخوای یاد بگیری یا این که یاد بدی ؟/؟اینو که گفتم مامان یه دستشو گذاشت رو شکمش و گفت رویا جونم بس کن . تو مارو کشتی . نذار این قدر قهقهه بزنم . الان بابات یهو بیدار میشه و نمیذاره که من آموزشمو ادامه بدم. من الان دارم یه سری آموزشا و آزمایشا رو روی تو پیاده می کنم که وقتی تو اومدی رو من راحت تر بتونی کارتو انجام بدی ودخترم به این میگن تمرین عملی . بامزگی من گل کرده بود .-مامان رزا آمپولو رو کوس یا سوراخ کون هم می زنن ؟/؟-رویا دیگه خوبه زیادی رفتی جلو . یه سرنگ گنده بیست سی سی که واقعا بیست بود با خودش آورده بود و دور سوراخ کونمو وسر سرنگو با کرم چربش کرد و گذاشت رو کونم و با سر سرنگ کونمو قلقلک می داد . خیلی خوشم میومد .-عزیزم دخترم چطوره خوشت میاد ؟/؟اینم یه مدل آمپول زدنه . بزرگتر که شدی خانوم که شدی و هر وقت که عروس شدی شوهر آدم از اینطرف یه آمپول مخصوص سر خود داره که می فرسته این داخل و تزریقات خود کار انجام میده که این نوع تزریق فقط مخصوص خودته و اونم نباید این آمپولو به کس دیگه ای بزنه و حق انجام چنین کاری رو نداره .. حرفشو قطع کرده و گفتم منظورت از این آمپول زدن همون کیرزدنه .. یه اخمی بهم کرد و گفت دختر دیگه تا این حد نباید گستاخ باشی . به این زودی اینارو از کجا یاد گرفتی -از عزیز جون می دونستم اگه اسم اونو بیارم دیگه کارم نداره تا اونجایی که می تونست احترام مادر بزرگو نگه می داشت و رو حرفش حرف نمی زدآخه استاد همه بود . تازه اینم قسمتی از تعلیماتم بود . نمی دونم چرا یهو جوش آورده بود . شاید دلش می خواست خودش این چیزا رو به من یاد بده .-مامان خوشم میاد خوشم میاد همینو به کونم بمال -داشت می گفت دخترم یه وقتی دیدی تو زندگیت یه مدل آمپول بهت نمی سازه و درست هم نیست که از یه مرد دیگه بخوای واست آمپول بزنه . ما زنا خودمون باید یاد بگیریم و بدونیم که به موقعش چطور خودمونو واسه این جور آمپول زدنا و سر حال شدن آماده کنیم . مامان داشت زیادی حرف می زد .عزیز جون خیلی ساده تر و روونتر با آدم کنار میومد . کونمو گرفتم طرف صورت و دستای مامان و قمبل کردم و لاپامو باز کردم تا سوراخم بیشتر در دیدش قرار بگیره و این جوری بهتر متوجه شه که من دوست دارم با کونم ور بره -رویا جون اگه یه بند انگشت فرو کنم تو کونت می تونی تحمل کنی ؟/؟یواش یواش باید خودتو عادت بدی که این جور وسیله ها رو تو کونتجا بدی که بعدا هر وقت می خوای تو یه محفل آمپول خوران شرکت کنی بتونی عادت کرده باشی و راحت باهاشون کنار بیای -مامان سر این سرنگها سوزن هم میذاری . بانوک سوزن فرو می کنی ؟/؟دوباره خنده اش گرفته بود -نه عزیزم نترس کاشکی یه خیارقلمی می آوردم تو تجربه این کارو داری و می دونم با اون راحت تر کار می کنی . سرنگ یه خورده سفته ولی چاره چیه . مامان یه لباس خواب خوشگل و براق به رنگ بنفش تنشکرده بود که از پشت گره داشت و اگه اونو باز می کرد لباس خوابش باز می شد و می افتاد واونم مثل من لخت لخت می شد . متوجه شدم که حتی شورت هم نداره . سرنگو می مالید به سوراخ کونم . آروم آروم اونو به داخل سوراخ کونم هدایت کرد -مامان سفته دردممیاد . اوووووووفففففف -یه خورده عزیزم اینو که تحمل کنی تحمل بقیه چیزا واست آسون میشه . فقط اندازه دو سانت میذارمش داخل . همین کارو هم انجام داد -واییییی درد داره درد داره مامان . خوشمم میاد دردمم میاد .-بمیرم برات سرنگو از سوراخ کونم بیرون کشید -نمیدونم شاید واسه بر آمدگی سرش باشه که با بقیه قسمتها هم خونی نداره -مامان تو که میگی بزرگ شدم و عروس شدم باید با کیر آمپول بخورم حالا اگه کیر مصنوعی داری شاید راحت تر تو کونم جا شه آخه اون یه دست تره -رویا رویا جونم تو کیخانوم شدی و من خبر نداشتم . چه قشنگ مثل آدم بزرگا صحبت می کنی . دیگه این دفعه رو گیر نداد .-مامان من دیگه بزرگ شدم .-همین جا باش برم چند تا کیر مصنوعی وردارم بیارم اینو گفت و رفت با دو تا کیر بر گشت . یکیشون کلفت تر و چاقالو تر بود و یکیشون نازک تر و قلمی تر -عزیزم این کلفته مال من که هر وقت میخوام با هام تمرین کنی به کار ببری . این نازک تره هم مخصوص کون دختر خوشگل و نازم . دوباره همون روغن کاریها رو انجام داد . اول کیرو بهم نشون داد و اونو یه خورده به دهن و سینه هام مالید و رو پوست بدنم کشید و یواش یواش رسید به سوراخ کونم . دوباره اونو به کرم و روغن مخصوص آغشته کرد واین بار با ملایمت و مدارا آرام فرو کرد تو کونم -جوووووونچقدر با حاله . چهار پنج سانت رفته داخل . رویا جون ! دردت که نمیاد . درد که داشتم ولی واسه این که استقامت خودمو نشون بدم گفتم نه مامان خیلی خوشم میاد -پس به همین حالت باش با موبایل یه عکس ازش بندازم عزیز جون ببینه یه وقت فکر نکنه بهش دروغ میگم . البته هر وقت دید پاکش می کنم . فقط اون باید بفهمه که منم واسه تربیت دخترم خیلی زحمت می کشم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 1 از 4:  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مامان آمپولی من


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA