ارسالها: 7673
#11
Posted: 7 Jul 2012 19:47
مامان آمپولی من 11
مامان رزا کیر مصنوعی رو آروم آروم فرو کرد تو کونم . خیلی خوشم اومده بود .-مامان بیشتر بذار داخل . روکونم دست بکش . مامان خوشگل من . اوخ مامان . خیلی خوشم میاد -حالشو ببر دخترم . یه کیر نرم تر واست آوردم تا سوراخ کونتو کمتر اذیت کنه . یواش یواش باید عادت کنی . سوراختو عادت بده ممکنه به یه مهمونی های آمپول خورانی بریم که یه سری صاحبخونه ها با خودشون کیر های سفت تر و خشک تری داشته باشن . پبش عزیزکه بودم اوایل کار این بیشتر من بودم که میدون داری می کردم . حالا این جا مامان بود که اول داشت ریاست خودشو نشون می داد . اومد جلوتر یه فشار دیگه به کیر مصنوعی آورد . من حالا پشت به اون قرار داشتم ولی خوشحالی رو میشد از صداش فهمید -جوووووون چهار پنج سانت رفت تو کون دختر خوشگلم . جونمی داری یاد می گیری -مامانکجاشو دیدی . من یک آمپول زن حرفه ای میشم . همه تونو آمپول می زنم -عزیز جون که خیلی تعریفتو می کرد . دستاشو گذاشت رو کمرم و طوری منو ماساژمی داد که من لذت می بردم . سینه هامو با دستاش می مالید با این که خیلی کیف می کردم ولی دوست داشتم دلاوریهای خودمو پیش مامان نشون بدم پیشش خود نمایی کنم . مامان از پشت گردن تا نوک پامو با دستاش ماساژمی داد . کیر مصنوعی رو به حال خودش رها کرده بود . دیگهسرنگو انداخته بود یه گوشه ای و کار به مراحل حساس تر کشید . کف دستشو گذاشته بود رو کوسم و روشو با فشار می کشید این کارش با یه لذت و قلقلک خاصی همراه بود. مامان چند دقیقه ای رو با کیر مصنوعی و سوراخ کونم بازی کرد . یه لحظه هردومون ایستادیم و کنار هم قرار گرفتیم . از هیکل مامان خیلی خوشم میومد . خوشگل بود و جوون تر از عزیز جون . دوست داشتم تن لختشو ببینم . کونشو ببینم با اون ور برم . داشتم به این کون بازیها عادت می کردم . از روزی که خودم و دنیای دور و برمو شناختم فقط کون بود و کارای لختی پختی و لز کاریها . دنیای من شده بود دنیای کونی . تصمیم گرفتم که به مامان جونم هم لذت بدم و هم ازش لذت ببرم . گره پشت لباس خواب مامانو بازش کردم . لباس یه سره از بدن مامان سر خورد و افتاد پایین . تن لختش یهو نمایان شد . کونش وکمرش و... از تماشای پوست و بدن سفیدش لذت می بردم . دستای کوچولومو گذاشتم دو طرف کون مامان و اونو به پهلو ها باز کردم . کف یه دستمو گذاشتم رو کوس مامان رزا -آخخخخخخ رویا رویای قشنگ من . چیکار می کنی -دارم با دستام بهت آمپولمی زنم مامانی . مامان جونم . مامان خوشگلم .-بریم دراز بکشیم . مامان رو تخت دراز کشید و منم سرمو گذاشتم رو کونش و اونو می بوسیدم . تند تند ماچش می کردم . مامان ساکت شده بود . فهمیده بودم که خیلی از این کار من خوشش اومده . رزا جون رو کرد و بغلم کرد سینه های گرد و خوشگلشو به سینه های من چسبوند و اونا رو رو هم قل می داد -اوووووفففففف واااااایییییی رویا با من چیکار کردی من هوس دارم . من میخوام . منامشب چطور ارضا شم .-عزیز با کیر ویبره خودشو ارضا کرد .-عزیزم رویا جون یه جوری شدمبهم حال بده . خوشم اومده بود . یه آدم بزرگ از یه کسی که بهش می گفتند آدم کوچیک کمک می خواست . من و مامان به هم چسبیدیم . در حال بوسیدن هم بودیم . مامان لباشو از رو لبام برداشت و گفت رویا جون یه خورده برو پایین تر سینه هاتو بخورم . کوستم این جوری میره رو کوس من . این دو تا رو بهم بچسبون من از طرف خودم و تو از طرف خودت کوسهامونو رو هم می غلتونیم . مادر پاهاشو باز کرد تا کوسم راحت تر روی کوسش قرار بگیره . هر کدوم از سینه هاشم به نوبت تو دهنم میذاشتم و نوکشو میک می زدم . کوسمو به کوس رزا جون می مالیدم و اونم فشار منو با فشار جواب می داد . مامان فقط آه می کشید و سرشو مثل آدمایی که بیماری غش داشته باشن از این سمت به اون سمت می گردوند . نمی دونستم واسش چیکار کنم . کیر مصنوعی کلفت تره رو گرفتم و فرو کردم تو کوسش و یه خورده استقامت به خرج داده و تند و تند می ذاشتمشتو کوسش و بیرون می کشیدمش تا بیشتر حال کنه . از این پهلو به اون پهلو می غلتیدو جیغ و داد هاش هم بیشتر شده بود . البته جیغ و داد هاش طوری نبود که صداش از اتاق بره بیرون . دلم واسش می سوخت . نمی دونستم چیکار کنم که واسه مامانم مفید واقع شم . یه نگاهی به کیر مصنوعی کلفتی که تو کوس مامان فرو کرده بودم انداختم و یه نگاهی هم به دستم که اونو مشت کرده بودم . حس کردم که دو تایی شون تقریبا هماندازه ان . کیرو از داخل کوس بیرون کشیده و جای اون دست راستمو با مشت گره کرده ام آروم آروم فرو کردم تو کوس مامان -واییییی رویا اینه اینه دوای دردم اینه تند تر . تو رو خدا بزن . عزیزم دستای گرمت دستای گرمت توی کوس داغ من . این همون چیزیه که من می خواستم . این همون حسیه که من می خواستم داشته باشم . دوستت دارم رویای من . رویای واقعی من . دختر با هوش من . با هوش ترین دختر دنیا . ادامه بده ادامه بده . می دونم که می تونی . می دونم که توانشو داری . خسته شده بودم . ولی حرفای مامان به من دلگرمی می داد . به من انرژی می داد . یه دستشو گذاشته بود دور گردن من -آخخخخخخخ کوسسسسسسم کوسسسسسسم دستت مث یه کیر شده واسه کوسسسسسم بکن بکن با کیییییرررررت وایییی جوووووون جوووووووون جووووووون تموم شد تموم شد دیگه تموم شد . بیا تو بغلم . می تونی دستتو برداری و مامانتو بغل بزنی . بیشتر از ده دقیقه با دستم داشتم کوس مامانو می کردم تا تونستم ارضاش کنم . دستم بیحس بیحس شده بود . وقتی اونو به زحمت از کوس مامان بیرون کشیدم مامان با دو تا دستاش دستمو بوسید و منو سفت و سخت به خودش فشرد .. .ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#12
Posted: 7 Jul 2012 19:49
مامان آمپولی من 12
مامان این قدر خوشحال بود که انگار دنیا رو فتح کرده باشه . طوری شده بود که دلش طاقت نمی گرفت . اوخ اگه عزیز بدونه چقدر خوشحال میشه . باورش نمیشه که تو تا اینحد فرزشده باشی . قربونت برم رویا جون . تو قبل از اون که نوه اون باشی دختر منی . من بودم که تو رو به این جا رسوندم . بذار دلش خوش باشه . هر چی فکر می کنه بکنه .-رویا جون چطوره یه تک زنگ واسه عزیز بزنیم اگه بیدار باشه و دوست داشته باشه جواب ما رو میده اگرم جواب داد و عصبانی شد و تو ذوق ما زد بهش میگیم دست ما اشتباهی خورد به شماره گیر و بعدا جریانو واسش توضیح میدیم .. من دوست داشتم مامان با من ور بره وقت تلف نکنه اونم شده بود مثل بچه محصلهایی که میخوان از معلمشون تشویقی بگیرن . آروم و قرار نداشت . تک زنگشو زد . پنج ثانیه نشد که جواب گرفت .. با این که دیر وقت بود ولی مامان ذوق زده من کاری کرد که صدای عزیز رو از اون ور خط بشنوم -عزیز عزیز جون یه خبر خوب نوه گلت امشب تونست منو به ار گاسم برسونه ارضام کنه مامان . الان ریلکس ریلکسم . بیشتر از این که واسه ار ضا شدنم خوشحال باشم از این خوشحالم که رو یا جونم می تونه . اون یک نابغه هست . اسمش باید تو کتاب گینس ثبت بشه مامان اگه آشنا داری باید حتما این کارو انجام بدیم -دخترم رزا جون شوخیت گرفته دیوونه شدی حالا میخوای سرمون بره بالا دار ؟/؟رزا تو داری جدی میگی یا شوخی می کنی که رویا به ار گاسمت رسونده . من که باورش برام سخته . واسه دلخوشی من میگی یا این که میخوای رو ده لو خوشگله من آس رو کنی .-مامان به کوس تو قسم به همون شبی که به من دیپلم افتخاری لز بازان رو دادی قسم که من حقیقتو میگم .-واییییی رزا رزا تو معرکه ای ولی باید بدونی همه اینا در اثر تعلیم و تر بیت های منبوده -می دونستم این حرفا رو می زنی یعنی من خودم هیچی ؟/؟بوق ؟/؟-چرا عزیزم چرا چرا چرا به دل نگیر . هر دو شما واسم عزیز و دوست داشتنی هستین . قبل از این که بریم به لز دسته جمعی یادت باشه که این بچه رو خوب تقویتش کنی و یه خورده ورزشش بدی که ازنظر نفس و قدرت بدنی کم نیاره . حوصله شنیدن متلکهای رفقا رو ندارم . نمیخوام پیش اونا کم بیارم . در اینجا مامان رو به من کرد و آروم گفت می شنوی عزیز چی میگه ؟/؟دیگهاین قدر نگیر نخواب .. میگه باید حتما قوی بشی . خوب بخوری و خوب ورزش کنی . عزیز ادامه داد -رزا جون ببین چی میگم دیگه این کوس شر گویی ها رو ول کن . آمپول زنی و تزریق و این چیزا مال زمان بچگی و دوران آماتوری بود . الان که دیگه نمی خوای بچه گول بزنی . رویا جون خودش دیگه اومده به جرگه حرفه ایها تا چند وقت دیگه گوی سبقتو از همه می گیره . صحبت تلفنی بین مامان رزا و عزیز جون تموم شد . خیلی وقت بود که می دونستم این آمپول بازیها فیلمه ولی چیکار کنم نمی خواستم توی ذوقشون بزنم ومنم خودمو غرق این فیلمها کرده بودم . دلم می خواست مامان باهام ور بره . نمی دونستم ارگاسم و ارضا دیگه چیه ولی خوشم میومد از این که رو کوسم دست بکشه . دوست نداشتم ازم جدا شه و بره اتاق خودش و بگیره پیش بابا بخوابه . پشت کف دستامو به هم قلاب کرده و مث یه بالش سرمو گذاشتم روش و کونمو به طرفش قمبل کرده و با زبون کون بهش گفتم که باید بهم حال بده . مامان طوری سرشو تکون می داد که میدونستم از این حرکت من خوشش اومده و داره کیف می کنه . الحق و الانصاف که مامان هم حسابی حال داد . دو طرف کون تپل و دخترونه منو به دو طرف بازشون کرد . زبونشو اول کشید رو سوراخ کونم . خیلی کیف می کردم . یه قلقلک خاصی میومد که دوست داشتم بازم به این کارش ادامه بده . کف یه دستشو گذاشته بود رو کوسم و یه دست دیگه اشو رو سینه هام و به شکل عجیبی داشت بهم لذت می داد . یه لذتی که دوست داشتم به یه اوجی برسه و منو بلرزونه و یه جایی وایسه تموم شه ولی انگار این لذت و خوشی و کیف و حال یه جا در حال دورزدن بود نه بیشتر می شد و نه کمتر .-مامان جون خیلی خوشم میاد . دوست دارم این جوری رو ...-عزیزم رویا جونم تو دو طرفه بلا شدی -مادر جونم الان بازم به عزیز زنگ می زنی ؟/؟-خندید و گفت بذار کوسمو بخورم رویا جونم مگه دقیقه ثانیه واسش باید زنگ زد ؟/؟خودم فردا بهش میگم که شیطنت تو از این طرف هم گل کرده . مامان چون هیکلش از من درشت تر بود و زورش هم بیشتر روی تخت دراز کشید . به من دستورات لازمو داد که چیکار کنم . من رفتم رو بدنش و در جهت مخالف اون . از پشت پاهامو گرفت و خودشو به دیوار تکیه داد طوری که سرش به لای کون من رسید و سر من هم به کوسش . حالا دو تایی هم زمان با هم کوس همدیگه رو لیس می زدیم -رویا جون بخورش بخورش . خوشم میاد . هوسم دوباره داره بر می گرده . نمی دونستم مامان داره از کدوم هوس صحبت می کنه . غصه ام شده بود . دیگه جونشو نداشتم واسه ار گاسم بعدی مامان زور بزنم . فکم درد گرفته بود . حالا رو غیرتم یه بار موفق شده بودم. با این که کونم رو سر مامان قرار داشت و اون داشت یه حال درست و حسابی به من می داد ولی دلم میخواست بخوابم یا این که فقط این مامان باشه که داره فعالیت می کنه ولی رضایت بده نبود .. در همین لحظات یه سر و صداهایی شنیده شد و مامان دستپاچه لباساشو پوشید و منو بوسید و شب به خیری گفت و رفت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#13
Posted: 7 Jul 2012 19:49
مامان آمپولی من 13
مدتی گذشت . شب جمعه یکی از هفته ها قرار بود که مامان و عزیز جون با هم برن دعوتیو بابا و پدر بزرگ اینا هم توخونه پدر بزرگ اینا واسه خودشون دوره داشتند وما قرار هم نبود که شبو دیگه بر گردیم خونه . اتفاقا اونجایی که می خواستیم بریم خونه یه آقا دکتر بود که خانمش هم دکتر بود و هر دو تاشون هم دکتر زنان بودند و شوهره رفته بود سمینار و زنه با دختر بزرگش تنها بود .. عزیز و مامان رو این مسئله که منو ببرن یا نه شک داشتن . عزیز موافق بود و مامان مخالف -هنوز زوده که اونو ببریم این جور مجالس . اگه یکی غر بزنه -خب اگه به اونجا برسه بدتر . هوس چیزای بیشتری رو می کنه . من میگم الان بیاریمش تجربه اش بیشتر شه -عزیز خانم دکتر خودش خوبه . این دختره فتانه رو میگم تازه هنوز ازدواج نکرده از شوهرش جدا شده و بد جوری حشریه ومی ترسم کار دستمون بده و شر بشه . به این نون و ماستها هم نمیشه اونو ارضاش کرد . فریده خانوم با این که دکتره ومی نونه خودشو بگیره آدم با شخصیتیه ولی منش و بر خوردش خیلی با دخترش فرق می کنه و اصلا خودشو نمی گیره و اهل فیس و افاده نیست .-من نمی دونم رو یا رو هر جوری شده باید ببریم . چون قراره خواهر شوهر فریده خانوم هم که اونم یه زن جوونه بیاد . اون البته شوهر داره ولی خب مثل ما لز بازی بهش خیلی کیف میده -چرا می شناسمش تا حالا دو دفعه اومده تو بر نامه های ما .. اسمشم میدونم . فریباست -خب رزا جون بیا خوشگل کنیم و یواش یواش بریم . این چند وقتی یه خورده تپل تر شده بودم و قدمم بلند تر شده بود و یه خورده هم ورزش می کردم تا نفس کم نیارم ولی با این حال سکس با زنای گردن کلفت و با تجربه نفس و قدرت می خواست و منم یه خورده استرس داشتم . اونا هم بهمون گفته بودند که حداقل سه نفری بیاییم . ولی اگه منم باهاشون نمی رفتم اونا خودشون پنج تایی می تونستن برن تو هم . این قدر تجربه و اطلاعاتو پیدا کرده بودم که این سکس زن و مرده که حداقل به صورت زوجی بهتر می تونه باشه . منو مث یه عروس و عروسک درست کردند و رفتیم مهمونی . وقتی مانتومودر آوردم یه دامن کوتاه به رنگ سفید و یه بلوز صورتی یقه باز توجه همه رو به خودش جلب کرد . خانوم دکتر فریده زن خوش مشربی بود -چی شد عزیزم پس نفرسوم کو؟/؟عزیز خندید و گفت نوه گلم رویا جون .. البته در اون لحظه ما سلام علیک ها رو کرده بودیم . قلبم تند تند می زد . دستی به سرم کشید و گفت خیلی جوونه عزیز فکر نمی کنی زود باشه ؟/؟-فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه .-البته هنوز بعضی جاهاشو نمیشه شکست. خواهر شوهرش فریبا که زنی سی ساله نشون می داد و تقریبا ده سالی از فریده خانومکوچیکتر بود حرفی نزد . معلوم بود اونم از این که من اینجام زیاد راضی نیست و انتظار یه آدم گنده رو می کشید . خیلی بی ادبانه گفت مامان این بچه بازیها چیه ؟/؟ما امشب اومدیماینجا یه حالی کنیم و یه تنوعی بشه . اینجا که کلاس تمرین نیست . هر چی خانوم دکتر لبشو گاز می گرفت که بابا دخترم ! هنوز که کارشو ندیدی . خوب نیست عجولانه قضاوت کنی .. دندون رو جیگر بذار عجله نکن .. دختره خیلی بی تر بیتانه داد و قال راه انداخته بود -فریده خانوم رو کرد به ما و گفت شماها ببخشینش . اون تازه متارکه کرده یه خورده اعصابش خرابه . یه خورده اگه امشب سر حالش بیاریم همه این مشکلاتش حل میشه . بهمبر خورده بود و ناراحت شده بودم . با احساسات من بازی شده بود . حس می کردم به من توهین شده . مامان رو به عزیز کرد و گفت دیدی گفتم اونو امشب نیاریم روحیه اش کسل میشه ؟/؟من اخلاق گند این دختر پرفیس و تکبرو می دونستم دیگه -بی چشم و رو غلط می کنه مگه دست خودشه ؟/؟-مامان یه آژانس بگیر من میرم خونه . هر وقت بزرگ تر شدم با شما میام . خانوم دکتر اومد جلو و گفت رویا جونم کی گفته تو کوچیکی . تو بزرگی خانومی . دخترمو ببخش . اومد در گوشم گفت اون غلط می کنه و یه چیزایی زیر گوشمم گفت و نیشم تا بنا گوش باز شد و صورتشو بوسیدم و گفتم چشم خانوم دکتر سعی خودمو می کنم . یه شام مختصری خوردیم و بعد از شام زنا رفتن تو هم و شروع کردن به لخت کردن هم . یک فیلم سکسی از همجنس بازی زنان گذاشتند . خانوم دکتر فریبا خانوم و فتانه بی ادب هر سه تاشون بدنهای خوشگل کونای بر جسته و سینه های مامانی داشتند . منم رفتم کنارشون و دستمو به هر جایی که نزدیک تر بود می رسوندم با این حال به دنبال کون و بدن فریده خانوم می گشتم که خیلی با محبت بود و به من اعتماد به نفس می داد . طوری سر و کون همه به هم جفت شده بود که تشخیص این کهکدوم کون مال کدوم سره خیلی مشکل بود . دستمو گذاشتم لای کون لای پای خانوم دکتر .. تو اون فضای در هم می دیدم که چشاش بسته شده و چطور داره از هوس به خودش می پیچه -دختر اگه ادامه کارتم این طور باشه نشون میده هر چی عزیز در موردت گفته راست گفته . یادت باشه چی بهت گفتم . نترس برو جلو . کارت که درست باشه همه دوستت دارن . در یک آن چهار تا زن غیر از فتانه واسم جا خالی کرده طوری که من و اون دختر پرروهه رو روبروی هم قرار دادند . منم قبل از این که فتان فرصت فکر کردن پیدا کنه و به خودش بیاد به طرفش یورش هوس انگیزی بردم و مشت گره کرده امو به کوسش چسبوندم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#14
Posted: 7 Jul 2012 19:52
مامان آمپولی من 14
فتانه غافلگیر شده بود . انتظار داشتم فرار کنه ولی میخکوب شده بود . مشت کوچیکمو دور کوسش گردوندم . لحظه به لحظه حس می کردم تر تر میشه . مثل یه کشتی گیری که تا میره خاک بشه خودشو حرکت می داد و با حرکت تنش منم دستمو به طرف داخل دستش حرکت می دادم . یه خورده از مچ دستم رفت داخل کوسش . فوری رفتم خودمو بهش چسبوندم . لبمو گذاشتم رو کونش و شستمو کشیدم رو کون اون . دلم می خواست سوراخ کونشو ببوسم و بهش حال بدم . می دونستم این حرکت خیلی حال میده . وقتی خودم با اینحرکت کیف می کردم و کلی لذت می بردم حتما زنای دیگه هم حال می کردند . حس کردم بهترین کار اینه که در همین وضعیت به حرکت خودم ادامه بدم . کوسش خیلی خیس شده بود . خیس تر از کوس عزیز و مامان که تا حالا انگولکشون کرده بودم . راستی راستی وقتی اون داخل کوس دست می خوره این قدر به آدم کیف میده ؟/؟ من در وضعیتی بودم کهباید جاپای خودمو باز می کردم . بعد به فکر استفاده کردن و حال کردن خودم میفتادم -وایییییی رویا جون رویا جون . عزیز دلم خیلی با حالی خیلی اهل حالی .... فکر نمی کردم این طور باشی . دستتو بیشتر بفرست تو کوسم جا داره . دستای گرم و پر حرارت تو درست مث یه کیر داغ عمل می کنه . جووووون میخوام بیشتر حال کنم -خوشت میاد فتانه خانوم همین جوری بکنم ؟/؟-اوخ فدای دستت بشم من . به من بگو فتان . فتان کوس فتان کون فتان هر جایی . یه چیزایی بگو که بازم هوس منو بیشتر کنه . خودشو از دستم رها کرد و طاقباز روبروم قرار گرفت . بهم گفت رویا جون حالا دستتو فرو کن تو کوس من درش بیار دوباره بذار .. امروز باید ار ضام کنی ولت نمی کنم . خسته ات می کنم تا منو به آتیش نکشی . تا آبمو نیاری ولت نمی کنم . آههههههه نههههه تو معرکه ای . کیف می کردم از این که این جوری داره ازم تعریف می کنه . یه مخالف سر سختو رام کردهبودم با این که منم مثل اون لخت لخت بودم و خیلی هوس داشتم ولی جاش نبود که اون لحظه به فکر خودم باشم . می دونستم به هر حال یکی هست که به داد من برسه . دستمو تا مچ و یه خورده بیشتر از اون کردمش تو کوس فتان و چند بار با سرعت زیاد اون داخل که اقیانوس آب شده بود حرکت می دادم .-وایییییی آتیش گرفتم بکش بیرون دخترمیخوام خنک شم . اوخ که تو چقدر حال میدی . دوستت دارم رویا عاشقتم . می خوامت . می خوامت دختر بکن منو بکن . معشوقه اتم کنیزتم . جای خواهر بزرگتم . ولم نکن . دستمو تا کشیدم بیرون با دو تا دستاش مچ دستمو گرفت و به طرز وسوسه انگیزی اونو گذاشت تو دهنش و دست خیس منو می لیسید . با زبونش می لیسید و با لب و دهنش میک می زد . هر چی از خیسی کوسش رو دست من مونده بود همه رو لیس زد -حالا دوباره بکن تو . بارها و بار ها این کارو ادامه دادم . بازم احساس خستگی نمی کردم . دیگه داشتم عادت می کردم . من واسه این که نفس کم نیارم وقوی باشم خیلی تمرین کرده بودم . اوایل کارم بود و جویای نام و نشان . دوست داشتم همه ازم تعریف کنن . حال دادن به اونا بهم کیف می داد درست مثل این بود که خودم دارم حال می کنم . بعضی از حرکاتو خودم تشخیص میدادم که کی و کجا باید تغییرش بدم . حالت و روحیه طرفو می دیدم و کارمو انجام می دادم . مثلا درجه حشریت فتانو تو ذهنم بررسی می کردم اگه از تغییر حرکتم خوشش میومد ملات کارمو بیشتر ش می کردم وگرنه حرکت رو تا اونجایی تغییرش می دادم که دوباره کیف کنه .. با این که راه کوسم هنوز باز نشده بود ولی متوجه بودم که اگه دستامو داخل کوس از پایین به طرف بالا حرکت بدم بیشترین کیفو میده . اگه در خط وسط کوس به حرکت در بیارم بازم لذت بخشه ولی اگه بخوام یه تسلطی رو کوس داشته باشم که دستمو یا هر وسیله فرو کردنی مثل موز یا کیر مصنوعی رو با یه شیب تند از بالا به پایین وارد کوس کنم یعنی از بالا به طرف پایین این حرکتو انجام بدم کوس دردش می گیره .. فتان هم شده بود درست مثل عزیز و مامان رزا . یه تلنگری می خواست که آبش بیاد -رویا جون رویا جون من نمیخوام آبم با کیر گردون بریزه . من میخوام با دستای تو صفاکنم حال کنم وتا آخر خط برم . نمی دونستم چیکار کنم . دیگه چه فنی بزنم و چه ابتکاری به خرج بدم . یه کاری کنم که به دو کار بیارزه . تا اینجاش خوب پیش رفته بودم و از اینجا به بعدش هم باید به خوبی پیش می بردم -فتان خانوم -باز که میگی فتان خانوم .بگو فتان جوووووون بگو فتان کوووووووون -فتان جون دراز می کشی ؟/؟ -هر کاری بگی واست می کنم . عشق من . کیر من جون من هوس من نفس من حال بده حال بده . کیف بده . صفاتو می خوام . خیلی با حالی . صاف صاف طاقباز رو زمین دراز کشید . خودموکشوندم به پهلوی چپش . لبای کوچولومو گذاشتم رو لب فتان و دست چپمو گذاشتم رو سینه راستش و نوکشو که از هوس داشت می ترکید گرفتم تو دستم و پس از این که کلیچرخوندمش کف دستمو رو سینه اش باز کردم ومچ دست راستمو هم مثل سابق فرو کردم تو کوسش . منهی این بار فقط تا انتهای مچ می تونستم اونو فرو کنم چون خودمو بالا کشیده بودم . دیگه برام سخت بود که بیشتر بفرستمش داخل ولی در عوض در (از)سه جبهه داشتم آتیش می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#15
Posted: 7 Jul 2012 19:53
مامان آمپولی من 15
افتاده بودم به جون فتانه و با تمام وجود داشتم حالشو جا می آوردم -رویا رویا .. مااااااماااااااان کجایی ببینی این فسقلی منو سوزونده .. از هوس به خودش می پیچید و منم مچ دستمو تو کوسش می گردوندم -بکن بکن بگردونش داره میاد . نهههههه مشتاشو گره کرده می زد به دو طرفش و ساکت می شد . ولی همین طور نفس نفس می زد . حس می کردم که اونو هم تونستم ارضاش کنم ولی دست بر دار نبودم به کارم ادامه می دادم . که یه وقتی نگه که چرا نصفه کاره ولش کردم . دیدم یهو از جاش بلند شد و منو طوری بر گردوند و ضربه فنی ام کرد که حالا اون روی من قرار داشت و من طاقباز شده بودم می خواست بهم حال بده .. سرشو گذاشت لای پام و بهم گفت رویا جون خوشگل من . خواهر کوچولوم . اجازه میدی کوستو بخورم ؟/؟ از این که تا این حد نسبت بهمن مهربون شده احساس غرور و خوشحالی می کردم یه خورده هم خجالت می کشیدم از این که خیلی محبت آمیز صحبت می کنه واسه همین سرمو تکون داده رضایت خودمو اعلام کردم . جوجوهای منو گرفته بود تو دستاش و کوسمو گذاشته بود تو دهنش -عزیزم خجالت نکش هرچی تو خودت داری خالیش کن . هوستو بریز بیرون نذار از درون منفجرت کنه. باید حال کنی تا می تونی لذت ببری . زندگی یعنی حال و عشق و صفا . کون لق هر چیمرد نامرده . خودتو عشق است . این فتان خانوم ما بلبل زبون شده بود . مثل این که خوب حالشو جا آورده و این لز بهش چسبیده بود . یه دستشو بالای کوسم قرار داده بود و به صورت دایره ای اونو می گردوند . خیلی لذت می بردم تمام قسمتهای زیر شکم زیر سینه هام یه جور خاصی شده بودند . سست سست .. دوست داشتم به همه جام دست بکشه و اون خیلی ماهرانه این کارو برام انجام می داد بدون این که لباشو از رو کوسم برداره و از میک زدنش دست بکشه دو تا دستاشو آروم آروم به قسمتهای بالای بدنم رسوند و همه جامو مالش داد . از زیر گلو سینه های کوچولو و شکم و کمر و همه جامو یه جوری می مالید که خوابم گرفته بود .-رویا جون لذت ببر کیف کن حقته . دوستت دارم . تو کاری کردیکه خیلی وقته هیشکی نتونسته انجام بده . تو تنظیمم کردی . آرومم کردی . نمی دونی اگه آدم ریلکس بشه و ار گاسم چه حالی داره ! زندگی واسش شیرین میشه . دیگه اخمو نیست ... بازم جای شکرش باقی بود که اینو می دونست که چقدر اخمو بوده و حال همه رو می گرفته . وقتی دستشو فرو می برد لای موهای سرم و... با آرامش و هوس خاصی هوسمو زیاد می کرد . دوست داشتم جیغ بکشم -عزیزم خجالت نکش بگو داد بکش نترس خجالت نکش . ما همه مثل همیم . همه یه درد مشترک و یه نیاز مشترک داریم . همه مون می خوایم . خاکی باش .... داشتم شاخ در می آوردم . این چی داره میگه .. این که داشت پدر همه رو در می آورد چطور شد که یهویی این جوری ساکت موند و در عوض صد و هشتاد درجه تغییر کرد . یه وقتی به خودم اومدم که دیدم دمر کرده قرار داشته و این بار فتانه سرشو قرار داده رو کونم و اونو داره از وسط بازش می کنه و زبونشو داره رو سوراخ کونم می کشه . اون خیلی بیشتر از اونچه که من بهش برسم داشت بهم می رسید .ولی نمی دونم چرا من دوست داشتم همین طور ادامه بده و انگار به جایی نمی رسیدم که حس کنم این مقصد و آخر راهه .فقط لذتی بود که همین جور داشت منو می گردوند . چقدر از کون بازی خوشم میومد از همون بچگی که مامان با کونم ور می رفت از این حالت خوشم میومد . من تسلیم فتان جونم بودم و صدام در نمیومد . نمی دونستم باید چی بگم . هنوز یه احترام خاصی براش قائل بودم . شایدم چون بزرگتر از من بود نمی دونستم باید چه بر خوردی باهاش داشته باشم در هر حال اونو بر تر از خودم می دونستم . داشتم به این فکر می کردم که آیا همیشه می تونم موفق باشم یا نه ؟/؟ موهای پشت سرمو جمع کرده و این بار با زبونش پشت گردنمو می لیسید . هر کاری که انجام می داد خوشم میومد . خیلیمهربون شده بود . فکر نمی کردم که بتونه این قدر خوب باشه . حالا دو تا شونه هامو می مالید . دوست داشتم یهو همه تنم زیر دست و پاش باشه . به هر جا که دست می کشید لذتو همه جای تنم پخش می کرد . بازهم منو به طرف خودش بر گردوند و لباشو رو لبای من گذاشت جتی بوسه هاش هم شیرین بود . خودمو بهش چسبوندم . طوریکه کوسم بیشتر به بدنش بچسبه . خودمو رو تنش حرکت می دادم تا این چسبندگی با لذت بیشتری همراه باشه . هوس و لذت و کیف من مدام کم و زیاد می شد . در یک آن مامان و عزیز و فریبا و فریده خانوم وارد اتاق شده و با کف زدنها و هورا کشیدنهای خودشون شروع کردند به تشویق ما دو نفر . یه لحظه چشام افتاد به چشای عزیز . حلقه های اشک خوشحالی رو تو چشاش می دیدم و لبخندی که باعث شد اون قطره اشکی که رو گونه اش وایستاده بغلته و بیاد پایین تر ... چهار نفری اومدن بالا سرم . پیکره همه مون لخت بود و یکی شده بودیم . فتانه یه خورده برای بقیه جا باز کرد تا هر کدوم ازخانوما دستشونو به جایی از بدنم برسونن . نمی دونم چرا تا این حد همه نسبت به من مهربون شده بودند . شاید انتظار اینو نداشتند که در این اندازه پرتوان و پر تلاش نشون بدم . خانوم دکتر یه دورزد و در جهت مخالف من و بالا سرم قرار گرفت -دخترم رویای من تو امروز معجزه کردی .. رویای واقعی من تو از رویا یک واقعیت ساختی ... ادامه دارد ... نویسنده.. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#16
Posted: 7 Jul 2012 19:55
مامان امپولی من 16
چند تایی منو محاصره کرده بودند و می خواستند کاری کنند که بهم خوش بگذره -مواظب باشین نوه منو خفه نکنین . مامان در حالی که می گفت جوجوتو بخورم دخترم لباشو گذاشت روسینه های کوچولوم ونوکشو میک می زد . فتانه هم رفته بود رو کوسم واونو گذاشته بود تو دهنش . از اون طرف عزیز و فریبا وفریده خانوم با هم مشغول شدند . یه نیم نگاهی به طرف اونا هم داشتم که ببینم چیکار می کنن شاید بعدا به دردم بخوره. فریبا خانوم رو زمین نشسته بود وعزیز پاهاشو از دو طرف باز کرده بود وگذاشته بود رودهن فریبا خانوم تا کوسشو بخوره واز اون طرف خانوم دکتر فریده ایستاده کوسشو گذاشت رو سر عزیز و یه برنامه کوس تو کوس حسابی راه افتاده بود . منم از این طرف بیحس شده بودم وفقط داشتم اونارو تماشا می کردم .حالا سه تایی شون روتخت ولو شده بودند . عزیز رو زمین قرار داشت فریبا جون افتاده بود روش ودر حالی که پشت به خانوم دکتر وقمبل کرده بود فریده جون هم از پشت دستشو فرو کرده بود تو کوسش و باهاش بازی می کرد . فریبا دستش قاشق بود واونو به لبه های کوس عزیز می زد ویه مقدار از خیسی های عزیزو می ریخت تو قاشق و اونو می خورد . هر لحظه شاهد حرکتهای تازه ای از اونا بودم . در هر حال به این حرکتها نمی شد گفت حرکتای انفجاری و اونجوری که اونا از ارگاسم وارضا شدن می گفتن باید بهشون شوک وارد میومد . چند لحظه بعد خانم دکتر یه کیر مصنوعی و دراز و کلفت به خودش بست و با اون کوس خواهر شوهرشو از پشت هدف گرفت . چه کوس جاداری هم داشت این فریبا جون . کیر مصنوعی رو تا ته قبول می کرد -بیشتر بیشتر فریده تند تر بزن رحم نکن . کوسسسسسمو پاره پاررررررشششششش کن . جرررششششش بده . تند تر زود باش حال بده -جاااااااان فریبا عجب کونی کردی . چه کوسسسسسی . دارم حال می کنم . داشتم به این فکر می کردم که خانوم دکتر چه جوری داره کیف می کنه . اون که یه کیر پلاستیکی رو کرده تو کوس فریبا . شاید از این که داره بهش حال میده کیف می کنه . شاید اونم مث من از ریخت و قیافهو هیکل کون خوشش میاد . من که ازتماشای کون همه شون خوشم میومد ومیاد . مامان یه خورده خودشو کج کرد و کون خودشو گذاشت رو سر عزیز وعزیز که کوسش توسط فریباجون میک زده می شد خودش سرگرم لیس زدن کوس مامان شد . دیگه همه چی درهم و بر هم شده بود . ما شش نفر شده بودیم مثل یه قطاری که ته قطار فریده خانوم بود و سرش فتان . صدای ناله ها و هوس همه اونا قاطی شده بود . حتی فتان که یک بند در حال لیس زدن کوسم بود ناله می کرد -مااااااامااااااان اگه بدونی خوردن کوس کوچولو چه مزه ای میده . برعکس کیر که درشتش باحاله -فتان جون یادت باشه که موقععملیات صحبت کیر گوشتی حرامه . گناه کبیره هست -اوخ مامان اگه اسمشو ببریم و حسرتشو بخوریم باید چیکار کنیم -باید کفاره بدی کفاره -کفاره اش چیه -باید به شصت تا زن کوس بدی -اوخ گل گفتی چی از این بهتر و باحال تر . دوست دارم کفاره بدم . کواون شصت تا . وای کوسسسسسم دوباره میخاره . این وروجک طوری بهم مزه داده که بازم می خوام . یک آن واگن های قطار از هم باز شده انگار که با هم هماهنگ کرده بودند. حالا دیگه شده بودیم اتوبوس . جمعیت رفته بودند تو هم . من هم وسط اونا داشتم خفه میشدم . نمی دونستم این دستایی که رو تنمه مال کیه . فقط دست عزیز رو که یه خورده چینش بیشتر بود رو متوجه شدم . فریبا جون بهم چسبیده بود و منم سینه های درشتشو با دستای کوچیکم می مالیدم و با نوکشون بازی می کردم . لبخند رضایتی که رو لباش بود تمام خستگی رو از تن در می کرد . دیگه اون اخم و تخم اولیه رو نداشت . منو دیگه قبول کرده بودند ولی خودمم می دونستم که هنوز تا ششدانگ شدن خیلی راه دارم -فتانه جون که چشاش به یه حالت خماری وخوشگل در اومده بود گفت بچه ها اگه گفتین حالا چیمی چسبه .. یکی می گفت کیر مصنوعی ویبره و گردون . یکی می گفت که دو تا دوتایی شیم و یه حالت 69 به خودمون بگیریم . یکی می گفت تو بغل هم بخوابیم . من نمی دونستم چی بگم ولی حس کردم اگه بریم تو حموم و با لیف و صابون به جون کوس و کون و تن هم بیفتیم یه صفای حسابی می تونیم بکنیم -یه حموم داغ خیلی به آدم می چسبه . اینو که گفتم فتانه جیغی از خوشحالی کشید و گفت تو دیگه کی هستی . رزا جون ! اینو تا حالا کجا قایمش کرده بودی . اومد و منو غرق بوسه کرد . دسته جمعی رفتیم طرف حموم . یه حموم بزرگ و جادار . وان بزرگشو پر از آب کردیم و رفتیم زیر دوش آب .. خیلی خنده دار شده بود . همه کف حموم دراز کشیده بودند ومنتظر بودند یکی بیاد لیفشون بزنه . البته من این کارو نکردم یه جون تازه ای گرفته بودم . عزیز و فریبا جون رفته بودند تو وان ومامان رزا وفتانه وفریده جون هنوز دمرو کف حموم دراز کشیده بودند . لیف حمومو گرفته واول از خانوم دکتر فریده شروع کردم . از پشت شونه هاش شروع کردم به لیف کشیدن تا نوک پاش . وقتی به کونش می رسیدم یه حرکت دورانی رو هم اونجا پیاده می کردم وبعد با یه شیطنت خاص دستای کوچولومو همراه با لیف می کشیدم رو کوسش . اون دو نفر دیگه دراز کش به صحنه نگاه می کردند ودلشون نمیومد از جاشون بلند شن یا این که برن رو هم کار کنن . منتظر بودند من بیام سراغشون . دوست داشتند که من واسشون لیف بکشم وبهشون حال بدم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#17
Posted: 7 Jul 2012 19:56
مامان آمپولی من 17
خانوم دکتر فریده داشت با دستام حال می کرد ومنم از تماشای کونش لذت می بردم . هریک از کونهایی رو که می دیدم یه جاذبه خاص خودشو داشت . یکی گرد یکی درشت یکی برجستگی خاصی داشت . کون عزیز رو بهش نمره کمتری می دادم ولی کون خانوم دکتر همه خصلتهای خوبو داشت . هم گرد بود هم تپل هم بر جسته . یه جوری بود که دلم نمیومد ازش دل بکنم . همونجا زوم کرده بودم هم می شد گفت سفته وهم وقتی با دستاماونو به این طرف و اون طرف بازش می کردم وکف دستمو روش می گردوندم با یه حالت ژله ای خاصی می لرزید . چقدر از این لرزش خوشم میومد . دست راستم رو رو کونش نگه داشته ودست چپمو گذاشتم لای پای فریده جونم . کوسش یه خیسی خاصی داشت و منم دستمو این بار توکوس مامان فتانه جون فرو کردم -بخواب روم عزیزم . بیفت پشتم . دراز بکش . دستت توی کوسم باشه . حرفاشو با جون و دل گوش کردم وکاملا خودمو انداختم روش . می دونستم که می تونه وزن منو خیلی راحت قبول کنه . صورتمو به صورتش مماس کرده و به چشاش نگاه می کردم . چشاش مرتب باز و بسته می شد وبا حرکت دستم تو کوسش یه هماهنگی خاصی داشت . وقتی فشار دستم بیشتر می شد وبه طرف داخل کوس می رفت چشاش بسته می شد ووقتی دست به عقب بر می گشت چشاشوبا یه خماری و هوس خاصی باز می کرد . لبمو گذاشتم رو پس گردنش وبا دندونام آروم گازش می گرفتم . دیگه هیشکی به من و اون کاری نداشت . هر کی سرش گرم کار خودش بود . شاید میدونو واسه ما خالی کرده بودند . یواش یواش از گردنش رسیدم به شونه هاش .-رویا عزیزم هر جای بدنمو دوست داری میکش بزن . حالا دیگه نوبت بازوی فریده جون بود که اونو میکش بزنم وباهاش حال کنم . دوست داشتم کوسمو به یه جایی بمالم و حال کنم . بدن لخت فریده منو به هوس آورده بود . یه لرزش وخارش عجیبی تو کوسم احساس می کردم . هیجان عجیبی بود . دلم می خواست کوسمو یه جوری هم بخارونمو لذتمو پخش کنم . دستمو که از پشت توی کوسش فرو کرده بودم در آوردم و پس از یه دورزدن از طرف جلو دستمو گذاشتم تو کوسش . هر چند این جوری جلوی سرعت وفشار ضربه ام گرفته می شد ولی در عوض می تونستم کوس کوچولومو به کون فریده جون بمالم . این کاررو شروع کردم . کون گوشتی وبر جسته خانوم دکتر وقتی در تماس با کوسناز و کوچولوم قرار می گرفت یه لذتی به من می داد که دوست نداشتم در اون لحظه این هیجان و خوشی رو با هیچ چیز دیگه تو این دنیا عوض کنم . خانوم دکتر که دید من از این حالت مالوندن کوس خودم به کون اون خوشم میاد از جاش بلند شد و قمبل کرد و زانوهاشو گذاشت رو زمین وکونشو گرفت به طرف من -رویا جون عزیزم می تونی کوستو رو کوس من فشارش بدی . راحت خودتو رو من بمال حال کن . لذت ببر -فریده خانوم این جوری که شما ارضا نمیشین . من باید به شما حال می دادم نه این که شما به من حال بدین .-دخترم عزیزم رویای قشنگ من . اینجا من و تو نداریم همه باید به هم حال بدیم . همه باید همو دوست داشته باشیم . این عشق و هوسیه که همه نسبت به هم داریم . کوستو به کوسم بمال هر دوتامون حال می کنیم . خانوم دکتر تا می تونست پاهاشو به دو طرف باز کرد وتا کوس خوشگل و نازش رو تو دیدم قرار داد من کوس کوچولومو کشیدم روش -ووووووییییییی رویا رویا جیغم داره میره آسمون . دارم آتیش می گیرم . اوخ که این دو تا کوس مث دو تا سنگ چخماق می مونه . انگار وقتی به هم می خورن یه جرقه ای زده میشه. رویا جون دارم می سوزم . دارم می سوزم کمکم کن ... راست می گفت خانوم دکتر . منم داشتم آتیش می گرفتم . رویا جون دوست داری بیشتر حال کنیم ؟/؟ کوسمون بیشتر آتیش بگیره ؟/؟ -آره آره .. خانوم دکتر فریده جون . یه دور بر گشت و روبروم قرار گرفت وپاهاشوتا می تونست به پهلوها باز کرد .-حالا از روبرو کوستو بنداز رو کوسم . خودتو چاکتو به چاک من بچسبون . بذار تا می تونیم حال کنیم لذت ببریم عشق کنیم جوووووون . راست می گفت . هر کاری که می گفت واسه خودش یه لذت و هیجانی داشت و منم کلی کیف می کردم . با این حال دوست داشتم اونو هم مثل فتانه به ار گاسم برسونم واول به اون توجهکنم . یه خورده که کوس به کوس کردم ترجیح دادم که دیگه در بست فکرمو به این معطوف کنم که خانوم دکتر رو به ار گاسم برسونم . آخه اونم خیلی هوامو داشته بود و بهم توجه می کرد . کوسمو از رو کوسش ور داشتم وسرمو انداختم وسط پاش . اگه یه دهن دیگه هم داشتم بازم کوسشو نمی تونستم یدفعه تو دهنم جا بدم ولی تلاشمو می کردم تا بتونم اونو هم به ار گاسم برسونم . یواش یواش صداش بلند تر می شد وبیشتر می رفت تو کیف و حال . من که این حالتهاشو می دیدم تمام خستگی از تنم در می رفت و دوست داشتم بازم یه کاری بکنم که همه ازم خوششون بیاد و بهم افتخار کنن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#18
Posted: 7 Jul 2012 20:00
مامان آمپولی من 18
جووووون دختر امشب عجب شب رو یا ییه . می میرم واسه اون لبات . وای وای وای خوشگلهدارم می سوزم دارم می میرم . چونه و دهنمو به کوس خیس فریده خانوم فشار می دادم وبا لذتی که از طعم کوسش می بردم با فشار بیشتری خودمو به کوس خانوم دکتر می چسبوندم . پاهشو دور کمرم قرار داده بودد . لبم روی کوس جفت شده بود . انگشت وسطی منم مثل یک کیر کوچولو تو کوس رفت و برگشت می کرد .-عزیز رزا خدا بگم چیکارتون کنه . وای که چه گنجی رو تا به حال قایم کرده بودین . طوری پاهاشو دور کمرم قفل کرده بود که نزدیک بود استخونام بشکنه . منم چاره ای ندیدم جز این که چونه و دهنمو طوری روی کوسش حرکت بدم و قلقلکش بدم که اون پاهاشو باز کنه . چون این جوری روم نمی شد بهش بگم که دردم گرفته و کسرم می شد . دوست نداشتم پیش خانوم دکتر دوست داشتنی کم بیارم -دختر چیکار می کنی . نههههه کوسسسسسسکم . اونایی رو که میومدن دور و برش رد می کرد و می گفت برین کنار خفه میشم . همین یه وروجک بسمه . پاهاش شل شده بود و دوباره افتاد رو زمین و به پهلوها باز شد . این بار دو تا انگشتمو کردم تو کوسش . لبمو گذاشته بودم رو کوس و اون تیکه بالا رو گذاشته بودم تو دهنم و از میک زدن خودم لذت می بردم -رویا عزیزم کفدستتو صاف کن و از بغل بفرست تو کوسم . بفرست . دهنتم همین بالا باشه .-خانوم دردتون نیاد -تو هر کاری بکنی درسته . هر کاری که می خواست واسش انجام می دادم . عزیزقربون صدقه ام می رفت . فریبا با کیف و لبخند بهم نگاه می کرد وهمه شون اومده بودن دور و بر ما . فریبا که می گفت نوبتی هم باشه دفعه بعد نوبت اونه که بیاد و باهام حال کنه . داشتم خسته می شدم ولی باتشویق بزرگترها یه حس غروری بهم داده بود که احساس بزرگی می کردم . واسه همین یه دستمو گذاشته بودم رو سینه فریده جون وبا نوک سینه ور می رفتم . یواش یواش حساب کار دستم اومده بود وداشتم با روحیهاونایی که باهاشون ور می رفتم و نقاط حساس بدنشون آشنا می شدم هرچی بیشتر بالای کوس خانوم دکتر رو می خوردم حریص تر می شدم . خیلی هم خوشگل بود و بهم حال می داد . یعنی میشه یه روزی منم این جوری کیف کنم ؟/؟ وبهم لذت بدن ؟/؟ فعلا بیشتر از تعریف و تمجیدی که ازم می کردند لذت می بردم . لبمو از رو کوس ورداشته و گذاشتم رو سینه هاش تا دستم راحت تر تو کوسش حرکت کنه و با حرکتهای دستم اونو بیشتر حشریمی کردم و انگشت شستمو رو کوسش می گردوندم تا کارمو کامل تر کنم . پاهاش دچار یه لرزش خاصی شده بود . خیلی دلم می خواست لباشو ببوسم ولی اگه می خواستم برم سراغ لبهاش اون وقت دیگه دستم نمی تونست تو کوسش راحت تر کار کنه .زنای دیگه همه خودشونو فراموش کرده اومده بودند دور ما رو گرفته و به شدت ما رو زیر نظر داشتند . فتانه چه جور داشت کیف می کرد . انگاری که جای مادرش این اونه که داره حال می کنه . دوست داشت هر چی که ازم تعریف کرده پیش مادرش راست در بیاد و به اصطلاح شرمنده نشه . همه می خواستند بدونن که من دارم چیکار می کنم و تا چه حد می تونم موفق شم . سعی کردم به خودم مسلط شده توجه به اونا حواسمو پرت نکنه . نفس عمیق کشیدم . یه دستم که بود توی کوس فریده و یه دست دیگه امو رسوندم به کونش و با یه چنگ و چونگ ماساژی و گاه فرو کردن انگشت تو سوراخ کونش به جریان انداخته بودم . یه صحنه تماشایی شده بود که گاه منو گاه خانم دکترو تشویق می کردند -وووووووو اووووووو چه جورم زوزه می کشید طوری که منو به یاد جفت گیری گربه ها مینداخت . صدای سوت و تشویق جمعیت گوش فلک رو کر کرده بود . چشای خوشگل فریده خوشگله گرد شده بود و خمار ووقتی که دیگه از حرکت ایستاد شروع کردن به کف زدنهای طولانی یکی گفت تموم کرد .. یکی گفت تموم شد . فتان پرید رو مامانش و لباشو بوسید و گفت مامان جونم زنده ای ؟/؟ -کور خوندین من تا هزار دفعه دیگه از این حالتا بهم دست نده نمی میرم . خواهر شوهرش اومد پیش من و یه ماچی از لبام ورداشت و گفت یادت باشه من هنوز معجزه بزرگ آدم کوچولو رو حسش نکردما .. وقتی که این حرفو ازش شنیدم پیش خودم فکر کردم آدما واقعا با یه چشمه کار مثبت که از خودشون نشون میدن چقدر انتظاراتو زیاد می کنن .من حالا با این خستگی خودم چیکار کنم . تازه داره خوابم می گیره واز طرفی خودمم دچار یه سری هوس و هیجاناتی هستم که نمی دونم باهاشون چه جوری مقابله کنم .تعجب می کردم در این سنی که تازه می رفتم به اوایل نو جوونی برسم خیلی چیزا رو می دونستم که دخترای همسن من نمی دونستن . همه اینا رو مرهون تر بیت مادر و مادر بزرگم بودم . دسته جمعی نشستیم و یه خستگی در کردیم ویهخورده میوه و آب میوه هم خوردیم تا یه تجدید قوایی کنیم . چند تا کیر مصنوعی هم به عنوان نیروهای کمکی وارد کار و عمل شده بودند . مامان وعزیز که فکرمی کردند من باید خیلی خسته باشم اومدن تا ماساژم بدن ومنو آماده کنن . خیلی خوشم میومد داشتم خواب می رفتم . عزیز زیر گوش من گفت اگه بتونی زبون این فریبا خانمو ببندی دیگه کوه کندی ... منو روسفید دو عالم می کنی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#19
Posted: 7 Jul 2012 20:01
نویسنده: ایرانی جان ازوبلاگ امیر سکسی
مامان آمپولی من 19
عزیز در گوش من گفت فقط حواست باشه که نوک سینه های فریبا خانوم خیلی حساسه و پشت گردنشو هم اگه آروم میکش بزنی همه این هوسهاش منتقل میشه به بقیه قسمتهای بدنش . آفرین دخترم حالا ببینم چیکار می کنی . کمی خسته بودم . چند دقیقه ای گذشت . زمان از دستمون در رفته بود . این بار یه موقعی به خودم اومدم که دیدم دور و برمون خالی شده و فریبا خانوم رفته رو تخت . با اون تن و بدن گوشتالود ولی خیلی خوشگل و توپرش . هرچند کوسش مثل زنای چند سال کار کرده یه خورده درشت به نظر می رسید ولی به بدنش میومد . روی تخت دراز کشید و با اشاره انگشت بهم اشاره کرد که برم طرفش . فقط به نسبت دقایقی قبل یه خورده آرایششو زیاد تر کرده بود تا وسوسه انگیز تر شه و یه عطر ملایمی هم به خودش زده بود . همه مون تو این فاصله یه دوش هم گرفته بودیم که بازم خوشبو و بهداشتی بریم طرف هم . رفتم طرف فریبا جون. مامان بزرگ بهم تقلب رسونده بود و من باید اون جوری که اون یادم داده بود رفتار میکردم . نمی دونستم از پشت گردنش شروع کنم یا از سینه هاش ولی از بس خوشبو و هوس انگیز شده بود خود به خود صورتم رفت طرف پشت گردنش . زبونمو در آوردم و با نوکش آروم پس گردن و زیر گلوشو لیس می زدم و با بوسه های آروم به کارم ادامه می دادم . دستای کوچیکمو فرو کرده بودم لای موهای سرش . فریبا هم چشاشو بسته بود . صورتشو هم مورد نوازش خودم قرار داده بودم . اون دیگه چشاشو دیر به دیر باز می کرد . این بار بوسه ها رو از روبرو شروع کردم تا این که رسیدم به سینه هاش . حالا دیگه باید اونو خیلی خیلی سر شوقش می آوردم و بهش حال می دادم . همونجوری که مادر بزرگ گفته بود . اینم به من گفته بود که خیلی چیزا هم وقت سکس مشخص میشه و تو باید بفهمی که تاثیر کدوم حرکت در کدوم زمان بیشتره و این هوش و نبوغ و سرعت عمل بالایی میخواد ومن همه این چیزا رو در تو می بینم . همین حرفای عزیز جون بود که به من اعتماد به نفس می داد . اگرم هوس و لذتی در من به وجود اومده بود این هوس خودمو بیشتر نشون می دادم تا فریبا جون احساس کنه که منم از تن زیبا و خواستنی اون دارم لذت می برم . نوک سینه هاشو به نوبت میذاشتم تو دهنم و میکشون می زدم . جیکش در نمیومد راستش خودمم خوشم میومد که نوک سینه هاشو دارم میک می زنم . یه طعم و لغزندگی خاصی داشت که یه هیجان ویژه ای رو تو قسمت کوسم حس می کردم . دلم میخواست یکی هم بیاد و کوسمو میکش بزنه و با اون حال کنه و به من حال بده . نمی دونم چرا آدم بزرگا همش می خواستن که خر خودشونو از پل رد کنن . شایدم به خاطر این بود که فکر می کردند ما کوچیکتریم و نیاز نداریم ولی خانوم دکتر که این چیزا رو خوب می فهمید و حتما می دونه منم نزدیکه به جایی برسم که می تونم مث اونا کیف کنم . ولی اون جوری که معلومه تا وقتی که راه کوسم باز نشه از این کیفهای آدم بزرگا خبری نیست . یواش یواش جیغ فریبا خانوم در میومد . من خیلی رو سینه هاش کار کردم و اون از این کار من خیلی خوشش میومد تا جایی که حس کردم هوس به قسمتهای دیگه تنش هم به خوبی سرایت کرده . خودشو یه خورده بالاتر کشوند و منم حساب کار دستم اومد و زبونمورو شکمش به حرکت در آورده ورفتم رو نافش و از اونجا خواستم کوسشو شکار کنم که یهو پشت کرد و کون قمبل شده اشو تو دید من گذاشت .. چه کون سفت و گرد و بر جسته ای ومنم از بچگی عاشق کون و کون بازی .. به دیدن کون گنده منم یه حالی شدم با دندونام و لبم خیلی آروم گازش می گرفتم و میکش می زدم ... بعد از فتانه و فریده انگار رو این یکی اشتهام خیلی باز شده بود . دیگه اون احساس خستگی رو نداشتم . یه حس تازه ای در من به وجود اومده بود . یه شور و اشتیاق دیگه . کونشو از وسط باز کردم . از بالای درز تا پایینشو لیس می زدم . زبون کوچیکمو تا ته از حلقم در آورده و اون وسط می کشیدم . چه حالی داشت ولی از این مسیر نمی تونستم همه کوسشو زیر نفوذ دهنم داشته باشم واسه این که هیجان و هوسش نخوابه دو تا دستامو رسوندم به سینه هاش و این بار هر نوک سینه اشو میون دو تا انگشتام گرفتم و باهاش بازی می کردم . فریبا خانوم حرف زدنو شروع کرده بود -رویا کوچولو خانوم خوشگله تنمو لرزوندی .. خیلی هم لرزوندی .این لرزه ها نمی خواد قطع شه دارم می سوزم . خیلی خوشم میاد . می خوام خیلی طبیعی ارضا شم . خیلی وقته که وقتی می خوام به اوج اوج برسم از کیر مصنوعی استفاده می کنم حالا میخوام دستای گرم تو این کارا رو واسم بکنه . دستامو از رو سینه هاش ورداشته و دوباره گذاشتم رو کونش . معلوم نبود تا کی می تونم با فن استفاده از دست تو کوس می تونم حریفامو به ارگاسم برسونم و اونا رو تحت تسلط خودم در بیارم . کوس فریبا هم مثل بقیه کوسهایی که باهاشون ور رفته بودم خیس شده بود . اونم به هوس اومده بود . بدنش داغ داغ شده بود و من باید رو این آتیش آب می ریختم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#20
Posted: 7 Jul 2012 20:02
مامان آمپولی من 20
با این کوسی که فریبا خانوم داشت باید یه فشار سنگین و بالا بهش میومد تا بتونه سر حال بیاد . تصمیم گرفتم قبل از مچ زنی اول یه کف زنی به راه بندازم . کف دستمو گذاشتم رو کوس خیسش و با یه حالت و سبک کیسه کشی از پایین به طرف بالا و بر عکس می کشیدم . وقتی هم که زیادی خیس می شد اونو به این طرف و اون طرف می مالیدم یعنی دستامو و پس از خشک کردن به این کارم ادامه می دادم -دختر نمی دونی دستات چه گرم و پر حرارته سابقه نداشت که من تا این حد خیس کنم سرمو گذاشتم رو سینه هاش و دوباره نوکشونو گذاشتم تو دهنم . فریبا خانوم پاهاشو به زمین می کوبید . دیگه به این کاری نداشتم که اون از چه حالتی بیشتر خوشش میاد و از چه حالت کمتر .. باید هر کاری از دستم بر میومد انجام می دادم از نوک سینه هل اومدم پایین تر شکمشو زبونمی زدم . وبعد هم به نافش رسیدم ودر همون حالی که کف دستمو رو کوسش حرکت می دادم با یه حرکت لاک پشتی دهنمو رسوندم به بالای کوسش .یه قسمت از ورم رو کوسشو میون دو تا لبام قرار دادم و با یه مکش قوی گذاشتم تو دهنم -آاااااااخخخخخخخخ آاااااااخخخخخخخ دخترم عزیزم رویا جون دیگه داری خیلی حال میدی . با من میخوای چیکار کنی چطوری می خوای ادامه بدی . نذاشتم اون از این حالت خوشی و لذت یه ثانیه هم خارج شه .امونش نمی دادم از وسط روی کوسش پهلوها و کشاله های رونشو میک می زدم . باید مث اونای قبل با یه حرکت انفجاری کارمو تموم می کردم . این یکی یه خورده سخت تربود و بیشتر کار می برد . دستام دیگه خسته شده از توان افتاده بودند . آرنج و قسمتی از دستمو به گوشه ای تکیه دادم تا با یه توان بیشتری بتونم به کارم ادامه بدم .حس کردم دست راستم وبیشتر کف دستم در حال لرزشه . نمی خواستم ضعف نشون بدم . نمی دونم این چه وضعش بود . یه روزه که نباید تا این حد یه نفرو خسته کنن . تصمیم گرفتم که خیلی زود از تکنیک اختصاصی مچ کاری استفاده کنم وبا حرکتای دیگه نذارم که اون جنب بخوره هیکل درشتش خسته ام کرده بود . مچ دست راستمو فرو کردم تو کوسش و دست چپمو رو سینه هاش قرار دادم ودهنمم رو کوسش بود و با چه تلاشی خودمو مشغول کرده بودم که حد و حصری نداشت و در حال لیسیدن روی کوس وقسمتی از چوچوله های بالاش سرمو به شدت به چپ و راست می گردوندم تا هوسشو حسابی پخش کنم . دیگه تا می تونستم سنگ تموم گذاشتم . حتی گردنمم درد گرفته بود . جیغ های فریبا خانوم تمومی نداشت -عزیزم رویا رویاااااا وایییییی فریده فتانه رزا جون عزیز آتیش گرفتم این کوچولو منو کشت . همچنان پاهاشو به زمین می زد و در بر گشت سر و کله منو هم بی نصیب نمیذاشت .-ادامه بده بخور میکککشششش بزن . با دستات اون داخلو بسوزون . سینه هامو بمال بمال داره میاد داره می ریزه . خواهش می کنم ولم نکن . با فریاد های اون سر و کله بقیه پیدا شد . سعی کردم تمرکز خودمو بر هم نزنم . با فریاد های فریبا جونی دوباره گرفتم . حس کردم که می تونم چند دقیقه دیگه هم فعالیت داشته باشم . خستگی از تنم در رفته بود . اوج گرفته بودم همان طوری که فریبا خانوم هم اوج گرفته بود. همه ساکت بودند و می خواستند ببینند که آخر و عاقبت این کار چی میشه . همه شونو حداقل یه بار به ارگاسم رسونده بودم . البته مامان و عزیز رو امروز نه ... وای وای وای فریبا جون هرچی دم دستش بود به این طرف و اون طرف پرت می کرد . دیگه از خود بیخود شده بود و خودشم نمی دونست که داره چیکار می کنه . حالا دیگه فقط ملافه های تشک زیرش بود که می تونست بهشون چنگ بندازه . دستم تو کوس فریبا طوری شده بود که فکر می کردم دارم با یه ماهی تازه از آب گرفته ور میرم . با سه چهار حرکتی که در آن واحد انجام می دادم هر لحظه منتظر ارگاسم فریبا خانوم بودم . واسه یه لحظه دیدم که سرشو بالا آورد و دستاشو طوری دور گردنم حلقه زد که گردنم داشت می شکست و دست چپم از حرکت ایستاد و دیگه به لیسیدن بالای کوسش هم نتونستم ادامه بدم ولی واسه اینکه زحماتم به هدر نره هر طوری بود به حرکت دست تو کوس ادامه می دادم و اونم محکم تر فشارم می گرفت . داد عزیز در اومد -زود باش بابا تو دیگه کی هستی گردن بچه ام شکست . مثل همون ماهی از آب گرفته شده چند تا پرش زد و آروم شد -اوووووهههههه اوووووهههههه هیشکی مث من نتونست امروز حال کنه . هیشکی مث من کیف نکرد . اوخ که تو یه گنجی دختر . خیلی خسته ات کردیم . خیلی .تو خیلی نازی . چشاشو بست و بیحال افتاد . منم که گردنم درد گرفته بود یه خورده به ماساژخودم پرداختم. دستام سست شده بود . دیگه نایی نداشتم . واقعا کاری کرده بودم کارستون . صدای عزیزو می شنیدم که داره به مامان میگه رزا دخترت خیلی خسته شده . نمیای خستگیشو در کنیم ؟/؟ فریده خانوم و فتانه گفتند بد فکری نیست . فریبا خانوم بیحال رو تخت افتاده بود و رو تخت جا نبود . واسه همین منو گذاشتند زمین و چهار نفری یه قسمت از تنمو در اختیارشون گرفتند . یکی کوسمو می لیسید . یکی نوک سینه امو گذاشت تو دهنش . فتانه جون لبامو می بوسید و خانوم دکتر فریده هم با دستاش طوری ماساژم می داد که تمام خستگیمو در می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن