ارسالها: 7673
#21
Posted: 8 Jul 2012 03:28
مامان آمپولی من 21
مشتامو گره می کردم . یه جوری شده بودم . گویی که وسط یه راهی گیرکردم و نمی دونم که باید عقب برم یا جلو . اراده من دست خودم نبود . عزیز از نگاه پرالتماس من به همه چی پی برد -رزا کاش می تونستیم یه کاری واسش انجام بدیم .-چی میگی مامان اون هنوز بچه هست -شوخیت گرفته اون واسه خودش یه زنی شده همین روزاست که عادت ماهانه اش هم شروع شه . اون که همش یه قدم جلوست صب کن پریودش شروع شهبهت میگم -نه عزیز .. نمی دونستم اونا در مورد چه کاری داشتند حرف می زدند فقط همینو می دونستم که دلم میخواد همه شون بهم حال بدن . روزمین نشستم و به طرفشون قمبل کردم . حالا فریبا خانوم هم اومد کمکشون . محاصره شده بودم وسخت بود که هرکدومشون تمام و کمال بهم برسن ولی انگار داشتن به این شعار عمل می کردند یکی برای همه ... همه برای یکی . خانوم دکتر با مهربونی ونوازش بهم می گفت حال کن دخترم خجالت نداره . من روزی پنجاه تا مریض دارم . تواجتماع واسه خودم کسی هستم ولی نباید خودمو فراموش کنم . می دونم هنوز سیستم بدنی تو طوریه که نمیشه به ار گاسم فکر کرد ولی بعد از شروع شدن دوره ماهیانه ات سعی می کنم یه کاری کنم که تو هم راضی باشی . سرمو تو بغلش گرفت و من چشامو بستم . دیگه کسی رو نمی دیدم فقط داشتم حال می کردم . دوباره رو زمین دراز شدم وسرم همچنان تو بغل خانوم دکترفریده قرار داشت . فقط دستایی که با کوس و کون و سینه هام ورمی رفت رو احساس می کردم . خیلی خوشم میومد . حس کردم یه چیزی شبیه کیر به صورت عمود از پایین به بالای کوسم و بالعکس کشیده میشه . خوابم گرفته بود . فقط صدای یکی دو نفرو می شنیدم که می گفتند بذار بخوابه کارش نداشته باشین . هر وقت بیدارشد غذاشو میخوره . نمی دونم چند دقیقه یا چند وقت خواب بودم وقتی که چشامو باز کردم دیدم این گروه بازم با هم دارن حال می کنن . مامان رزا وفتانه روی دو تا صندلی روبروی هم پاهاشونو به دو طرف باز کرده بودند و دستشونو روی کوسشون می کشیدند وگاه یکی دو تا از انگشتاشونو می فرستادن داخل و در همین حال چشاشون تو چشای اون یکی بود وبا این شیوه حال می کردند گویی با التماس می خواستند که اون یکی بهشون حال بده یا این که دستشو بفرسته تو کوس طرف . سعی می کردم چشامو کاملا باز نکنم تا متوجه بیداریم نشن و صدام نکنن . دوست داشتم با دیدن اونا حال کنم . فریبا خانوم طوری در لذت پس از لز با من غرق بود که هنوز بیحال پاهاشو به دو طرف باز کرده کوسشو با دستاش می مالید تا یه خورده در اون حال و هوای لحظه های خوشش باشه . فتان جون یه کیر ویبره رو فرو کرده بود توی کوس مامان وهمین کارو هم خانوم دکتر با عزیز انجام داد. ظاهرا هیشکدومشون حال نداشتند که به طور طبیعی مامان و عزیزو به ارگاسم برسونن. من که عذرم خواسته بود و فریبا هم که همونقدر که ارضا شده بود انگاری که یه دوقلو زاییده . اگه قرار بود فعالیت داشته باشه ویکی دیگه رو ارضا کنه معلوم نبود چه حالی میشه . نمی تونستم حس کنم که وقتی اون کیر های مصنوعی میره تو کوس عزیز و رزا جون اونا چه حالی میشن . دو تایی شون طوری جیغ می زدن که خونه رو گذاشته بودند روسرشون . مامان قمبل کرده بود . فتانه نوک کیر رو گذاشته بود دم سوراخ کوس مامان . سرعت گردش اول کم بود و بعد زیادش کرد . اولش رو همون لبه های کوس می گردوند بعد همونجور که پیشروی می کرد سرعت دورانی اونو زیاد می کرد . خیلی معرکه بود . منو به یاد مته برقی مینداخت که می خواد یه جا رو سوراخ کنه حالا مال مامان خودشسوراخ بود . از اون طرف عزیز هم همین وضعیتو داشت . خانوم دکتر حریف عزیز جون می شد ویه دستشو گذاشته بود رو کمر و بدن عزیز وهروقت می خواست جنب بخوره بهش فشار می آورد و مانع می شد ولی از اون طرف مامان زورش زیاد بود ولی فریبا جون که انگاری خواب از سرش پریده بود یهو پرید رو مامان ورزا جونو همون دمرو روی زمین دراز کرد وطوری مادر نازمو به زمین چسبوند که من ترسیدم و تصمیم گرفتم برم کمک .پاها و کمر مامانو محکم به زمین فشار می داد وفتانه حالا دیگه به کون مامان تسلط داشت . کونشو از وسط باز کرد ودوباره به گاییدن مادر جونم با کیر مصنوعی ادامه داد -وایییی مردمچیکار می کنین بی انصافا داغ شدم دلم داره در میاد . من دیگه معطلی و درنگ رو جایز ندونسته ورفتم که دست فریبا جونو بکشم دیدم این بار صدای مامان در اومد که رویا جون دارم می میرم کمک کن . کاری به فریبا خانوم نداشته باش بذار حال کنم . همینه .. حال کردن همینه دیگه .. آدمو دیوونه می کنه کلافه شده بودم از این همه جیغ و داد . رفتم سراغلب ناز مامان . با یه بوسه لب به لب دیگه نذاشتم حرف بزنه .دستمو گذاشتم دور سرش وبا یه دست دیگه ام سینه هاشو تو چنگم داشتم . مامان از هوس به خودش می پیچید . فریاد تو گلوش خفه می شد . به زمین چنگ می زد . فتانه هم ول کن نبود . به کیرمصنوعی استراحت نمی داد . مامان دوسه دقیقه بعد از این که من لباشو شکار کردم ساکت شد . فتانه کیر رو از کوسش بیرون کشید . عزیز هم دست و پاشو ول کرد . منم لبامو از لباش جداکردم که دیدم صداش در اومد که رویا جون لبامو ببوس منو ببوس به بوسه ات نیاز دارم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#22
Posted: 8 Jul 2012 03:28
مامان آمپولی من 22
مامان از بوسه های من لذت می برد وغرق در بوسه و خماری هوسش فقط داشت نگاه می کرد که چه جوری افتادن رو سر عزیز و دارن سر حالش میارن -واییی نکنین نه نه دارم از حال میرم -اوخ عزیزنمیشه همه با دست پر دارن با هم خداحافظی می کنن مگه تو میشه حال نکرده بری . یه کیر مصنوعی معمولی گذاشتن تو کون عزیز ویه کیر ویبره هم فرو کردند تو کوسش و چند نفری افتادن روش . مادر بزرگ دست و پا می زد . خوششم میومد ومی دونم ته دلش لذت می برد ودوست داشت که این حرکات ادامه داشته باشه والکی واسه خودش ناز می کرد . من و مامان همدیگه رو بغل زده بودیم . رزا جون داشت کوسمو می خورد ومن خوشم میومد . خیلی لذت می بردم وانگار این همه سکس وحالی که کرده بودم همه یه مقدمه وبازی بوده چون مثل یه آدمی بودم که هر چی آب می خوره سیراب نمیشه . به هر حال عزیز جونو سیرابش کرده بودند وپس از این همه کارا یکی یکی از حال رفتند . دیگه فقط نشسته بودیم و به هم نگاه می کردیم . واسه آینده و بر نامه بعدی تصمیم می گرفتیم . هرچند ظاهرا وضعیت وحالت خونه خانوم دکتر طوری بود که مناسب تر از بقیه جاها واسه سکس به نظر می رسید واین گروه جز حال کردن چیز دیگه ای نمی خواستن . البته تازه این چند نفری بودند که با هم صمیمی تر بودند . افراد دیگه ای بودند که به فرا خور حال و در مجالس دیگه خودشونو نشون می دادند که مامان و عزیز بهم گفتند که تابستون بیشتر منو تو جمع خودشون راه میدن . حتی قرار شد که تابستون بریمویلای شمال به جایی که میشه یه قسمتی از ساحل و دریاشو یه چادر اختصاصی زد وما خانوما دسته جمعی بریم تو یه منطقه خاص و با هم مشغول شیم . اوخ که چه کیفی میده وچه حالی داره . من عاشق دریام ونمی دونم چرا حالا که به این همه سکس با هم جنسام عادت کردم از تماشای پرو پاچه لخت اونا لذت می برم ودوست دارم حال بدم و حال کنم اوخ که تو آب دریا کنار ساحل چه حالی میده . فعلا باید با درس و مشقم بسازم تا ببینم چی میشه .. خیلی با این گروه بهمون خوش گذشت . خاطره ای شیرین و به یاد موندنی که همیشه به خوبی ازش یاد می کردم . لحظاتی که اعتماد به نفسمو بالا برد تا من بتونم در آینده بیشتر رو پای خودم وایسم وبه خیلی ها که باورم نداشتند درس عبرتی بدم .. یه روز زنگ تفریح بود ومن و یکی از بچه ها که فکر کنم اون یه قدم ازم جلوتر بود وپریود می شد تو کلاس بودیم وهر کاری می خواستیم بکنیم در باز نمی شد . ظاهرا در طوری قفل شده بود که باید از اون طرف باز می شد یا با آچار پیچ گوشتی . حس کردمکه دستش داره میره داخل شلوارش . هیجان زده شده بودم . یعنی اونم آره ؟/؟ غافل از این که اون فقط داره با خودش ور میره ومثل من واسه خودش گروه و تشکیلاتی نداره اسمش بود نگار -نگارچیکارمیکنی -هیچی اونجام می خارید . رفتم طرفش ودستمو به طرف شلوارش البته از طرف شلوار دراز کردم -رویا بی تربیت نشو جیغ می کشم خانوم مدیر بیادا-اونوقت منم بهش میگم تو دستت بود لای اونجات . نگار خیلی ترسو بود ساکت شد ودیگه هم حرفی نزد . منم دستمو گذاشتم داخل شورتش . یه دستمو هم گذاشتم تو بلوزش .دیدم دختر بیچاره از حال رفت . وووویییییی نه چش شده بود.-نگار نگار پاشو چرا از حال رفتی .. با خودم گفتم حالا ما این قدر عاشق لزبینی و این حرفا هستیم این اگه می خواست دست یه پسر بهش برسه یا به قول بعضی از خانوما کیر بهش برسه می خواست چیکار کنه . حتما زنده نمیموند ادامه ندادم دیدم به حرف اومد وگفت رویا بکن من میخوام میخوام . با هم قرار گذاشتیم که بعد از مدرسه چند دقیقه ای برم خونه شون چون مامان باباش نبودند واونم خواهر وبرادری نداشت . رفتم خونه شون . واسه اولین بار بود که با یههمسن خودم طرف می شدم به خودم می بالیدم که خیلی وارد تر از اونم بااین که از نظر رشد جسمی ازش عقب بودم ولی تخصص بیشتری داشتم اونو روتختش خوابوندم . فقط شلوارشو کشیدم پایین . می ترسیدیم لخت شیم یعنی لخت شه . چون موقعیت زمانی مناسبی نبود . نمی تونستیم خودمونو زود جمع و جور کنیم . چقدر کون سقید و نازی داشت. دوست داشتم همین جوری گازش بزنم و بخورم . هرچی کونشو گاز می زدم و می بوسیدم با زار و التماس ازم می خواست که کوسشو میک بزنم وبه سینه هاش هم دست بکشم . خیلی از اون قوی تر بودم . بیشتر به درد این می خورد که مفعول باشه . جون نداشت . اگه مث من یه مامان و مادر بزرگ دلسوز داشت شاید امروز روز واسه خودش خبره می شد .چقدر این تمایل در من به وجود اومده بود که با هم سن و سالهام هم یه همچین بر نامه هایی داشته باشم . واسه تنوع خیلی خوب بود خیلی . حالا یه شوق و ذوقی دارم . ولی اگه همیشه بخوام با بزرگتر از خودم وخیلی بزرگتر از خودم حال کنم یکنواخت میشه . خودم خنده ام گرفته بود از این حرفای گنده تر از دهنی که داشتم می زدم . ده یازده سال بیشتر نداشتم ودر ابتدای راه هنوز هیچی نشده داشتم واسه خودم کارشناسی می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#23
Posted: 8 Jul 2012 03:29
مامان آمپولی من 23
درهرحال اون روز من و نگار هرکدوم واسه خودمون یه حالی کردیم .. مشغول بودیم که مادرش رسید . من که به این کارا عادت داشتم خودمو نباختم ولی نگارخیلی دستپاچه شده بود طوری که مادرش متوجه این تغییر روحیه و حالتش شدهبود . صورت نگار گل انداخته بود ومادرش یه جورمشکوکی بهش نگاه می کرد .. اون روز هم گذشت واما چند روز بعد از جریان خونه خانوم دکتر فریده بود که وقتی رفتم دستشویی دیدم از کوسم داره خون می ریزه لکه های خون شدید نبود ولیمن هم رفته بودم تو جرگه آدم بزرگا .یه خورده ترسیده بودم . یه خورده سرم گیج رفت ولی زود خوب شدم . بابا , مامان , عزیز و اونایی که با هم لز داشتند کلی خوشحال شدند . عزیز بهم می گفت از این به بعد دیگه حسابی چاق وچله میشی و می تونیم با هم کلی حال کنیم .. هرچند که تا حالاشم خیلی تپل مپل شدی و یاحال.. خیلی سختم بود از این که بخوام لاپام نوار بهداشتی بذارم . انگار که یه وزنه ای توی شورتم قرار داده باشم . روز به روز خوشگل تر و جذاب تر می شدم . باخانومای جدیدی آشنا می شدم . دیگه خیلی خبره و ماهر شده بودم . هرچند ازبه خاطر افزایش وزن از چست وچالاکی بچگی هام کم شده بود ولی درعوض راهکارهای زیادی یاد گرفته بودم ولوندی وفتنه گری خاصی داشتم . هنوز فرصت نشده بود که بریم شمال . وقرار بود ما خانوما با چند تا مهمون دیگه تو استخر خانوم دکتر ایناویا ویلای یکی از دوستاش یه حالی بکنیم . فریده جون عاشق من بود خیلی دوستم داشت همش از من به عنوان عروس پسرش یاد می کرد و این که این جوری رابطه ما محکم تر میشه و اگه بتونه از من یه نوه دختری داشته باشه شرطو برده ومی تونه خدمت موثری در پیشرف جامعه لز بینا کرده باشه .. واسههمین منو واسه پسرش فرهاد که قبلا فکر می کردم اسمش چیز دیگه ای باشه کنار گذاشت . عکسشو دیده بودم . جوون خوش قیافه ای بود ولی نمی دونم چرا اصلا اون جور که باید احساس خاصی نسبت به اون نداشتم شاید اونو هم در مقایسه با سایر خانوما که به درد همجنس بازی می خورند در نظر می گرفتم . بهچهارده پونزده سالگی رسیده بودم . شاهکارهای من ادامه داشت . من در اوج قدرت بودم و خیلی راحت به هرکی که دلم می خواست و دوست داشتم حال می دادم .هنوز من جوونترین عضو این خانوما بودم .وتنها دوشیزه و باکره این جمع ویکی از روز ها دیدم که عزیز و مامان و خانوم دکتر فریبا با هم تو خونه خانوم دکتر یه جلسه گرفتن و مامان چه جور رنگش پریده ولی عزیز از خانوم دکتر جانب داری می کنه و مامان مخالفه . منو صدا کردند و رفتم جلو . خانوم دکتر بهم گفت رویا جون تو بزرگ شدی و مدتیه که تو جمع مایی . ما هم افتخار می کنیم که تو رو در میون خودمون داریم و خانومای زیادی هستند که همه به تو افتخار می کنند و تو همه شونو نمک گیر کردی . بگذریم به نظر من این انصاف نیست که خودت نتونی با این همه زحمتی که می کشی اون جوری که حقته حال کنی ولی من یه پیشنهادیدادم و دارم . من میخوام بکارت تورو بردارم و یعنی این سد رو بردارم تا تو راحت بتونی لذت ببری و از روزای خوش زندگیت از این بهترین روز هات استفاده کنی. عزیز خوب با این مسئله کنار اومده اما مادرت برام هنجار های اجتماعی رو مثال می زنه و نگران از دواج و آبرو ریزیه ولی من یک پزشکم هر وقت دوست داشته باشی می تونم تو رو بر گردونم سر جای اولش . از طرفی من تا حالا دختری به خوبی زیبایی نجابت و متانت و حرف گوش کنی تو ندیدم و افتخار می کنم که تو عروس من بشی و پسرم فرهاد که حالا تو امریکاست و داره تحصیل می کنه با این که تا حدود زیادی تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار گرفته ولی همش به من میگه مامان من میخوام یه دختر ایرونی بگیرم و هر کدومو تو قبولش کنی من می پذیرم چون سلیقه ات حرف نداره و من تو رو بهش معرفی می کنم و شما همه خودتون می دونین من حرفی رو که می زنم روش وای می ایستم . پس جای نگرانی وجود نداره . فقط می مونه رضایت خود تو رویا جون . چون تو عاقلی و بالغ . آیا دوست داری لذت ببری و از این به بعد به نهایت کیف و حال برسی . یه دنیاییه وقتی راه عبور کوست باز و آزاد بشه .. مامانت از این مسئله کوه درست کرده تا منو داری غم نداری به چند تا از همکارام هم سفارش می کنم اگه یه زمانی منم نبودم اونا باهات همراه باشن .. وقتی مامان رزا گل لبخندرو رولبام دید ودید که من چه جوری خانوم دکترو بغلش کردم و با یه بوسه لب به لب اونو بردمش تو حال وهوای لز طوری که یکی یکی هرچی روکه تنش کرده بود درش می آورد و به گوشه ای پرت می کرد خاطرش آسوده شد . ولی هنوز دلشوره رو درچهره اش می دیدم . فریده جون منو هم لخت کرد . بایه لذت خاصی بهم نگاه می کرد . طراوت و تازگی یک دوشیزه رو داشتن یه لذتی داره که فقط یه دوشیزه می تونه اونو با تمام وجودش حس کنه وهرچند من از دوشیزگی به زنانگی می رسیدماونم بدون ازدواج ولی می دونستم مثل اونا می تونم از سکس وعشقبازی ولز لذت ببرم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#24
Posted: 8 Jul 2012 03:29
مامان آمپولی من 24
من لخت لخت شده بودم فتانه و مامان و مادر بزرگ شهود قضیه بودند . از فریبا جون خبری نبود . نمی دونستم فریده جون چه جوری می خواد تر تیب منو بده. ولی هراسی نداشتم . اون یک پزشک بود و منم از این که خودمو سپردم دست اون احساس آرامش می کردم . می دونستم که می تونه کارشو به خوبی انجام بدهو از این نظر اعتماد به نفس خاصی داشتم . دیگه هم برام مهم نبود که دختر باشم یا نه . چون به خوبی در این چند ساله متوجه شده بودم که اون خانومایی که کیر مصنوعی یا هر چیز دیگه ای که بیشتر فرو میره تو کوسشون چقدر زیاد تر از اونایی که مثل من دست به عصا راه میرن حال می کنن . روزمین دراز کشیدم . یه بالش گنده گذاشتن زیر کون من تا لگنم بیاد بالا تر و کار فریده جون راحت تر باشه . یه خورده دور و بر کوس منو روغن مالی کرد البته روغن نیازی نبود چون دست مالی شدن خودش به اندازه کافی خیسش کرده بود . خانوم دکتر یه کیر مصنوعی نرم و روون به رنگ خود کیر ولی تقریبا کلفت آورد و اونو هم روغن زد و آروم با لبه و اطراف کوسم بازی داد . خیلی داشتم حال می کردم از اون حالایی که تا حالا نظیرشو نداشتم . البته تا اینجاشو به من حال داده بودند ولی شاید چون حس می کردم که کیف کردنهای من لحظه به لحظه بیشتر میشه خود به خود لذت بردنهای من اوج بیشتری می گرفت .. هوس داغونم کرده بود . یواش یواش حس می کردم که کیر مصنوعی داره به یه جاهایی می رسه که تا حالا نرسیده بود . یه تنگی و چسبناکی خاصی رو اون داخل احساس می کردم . یه لحظه درد و سوزشی رو احساس کردم . یه خورده ولی نه زیاد ترسیده بودم .عزیز خونسرد بود ولی مامان زرد کرده بود -فریده جون ! از بغلای کیر داره خون میاد .. دخترم ضعیفه ,کم خونه -رزا جون چرا این جوری می کنی ؟/؟ مگه خودت این مراحلو پشت سر نذاشتی ؟/؟ تازه این دخترت از همه ما قوی بنیه تره . این چند تا قطره خونی که اون داخل مونده اگه بخواد آدمو بکشه که هر کی که اولین کیر رو می خوره باید بره بمیره که . یه خورده با دستمال و پارچه تمیز و بند و بساطهای دیگه پاکم کرد و با چراغ قوه و نور های قوی یه نگاهی به داخل کوسم که یه خورده می سوخت انداخت و گفت همه چی امن و امانه ولی ترجیح میدم عجله نکنیم و یه چند ساعتی به این کوس نازنین فرصت بدیم خودشو بگیره . مامان از این که منو می دید سر حالم و همه چی به خیر و خوشی تموم شده و این قدر راحت و بی چک و چونه خانوم شدم از بس ذوق زده بود گفت پس به میمنت این اتفاق میمون وخجسته شام میریم بیرون به دعوت من . بعدش بر می گردیم و امشب از خجالت دختر گل و نازنینم رویا جون در میاییم تا متوجه شه لذت زن بودن در چیه و چرا میگن که زنا در اوج هوس پنج الی نه برابر مرد لذت می برن . دسته جمعی رفتیم بیرون . مامان خیلی هوامو داشت و هر جوری بود دوست داشت بهم غذاهای مقوی بخورونه . مدام توصیه می کرد گوشت گوسفند بخورم طبعش گرمه و شیشلیک چون از گوشت گوساله بود کاری کرد که ماهیچه گوسفندی بخورم . حتی نذاشت ترشی هم بخورم . بد چیزی هم نمی گفت چون هر لحظه حس می کردم یک هیجان و هوس خاصی دارم که داره افزایش پیدا می کنه و بی طاقت شدم . دلم می خواست زودتر از رستوران خارج شیم و بریم جایی که ببینم حال کردن مدل جدید چه جوریه . جالب بود کسی که قرار بود بعدا مادر شوهرم شه شاهراه کوس منو باز کرد و من حالا می تونستم خیلی راحت ورود کیر های مصنوعی و انواع و اقسام میوه جات و صیفی جات دراز و کلفت رو اون داخل جشن بگیرم . اوخ اون کیرهای ویبره وقتی یه خورده بیشتر میره داخل بهتر و بیشتر به آدم حال میده . دسته جمعی بر گشتیم خونه خانوم دکتر . حالا این خانوما باید به من حال می دادند . چهار تایی شون اومدن رو من .ازم خواستند که من خودمو خسته نکنم ولی خب واسه خالی نبودن عریضه گاهی دستی به تن و بدنشون می کشیدم و لباشونو می بوسیدم . این جوری خودمم حال می کردم . آخه سالها بود به این عادت کرده بودم که بیکار نشینم . مامان رزا گفت عروس خانوم امشب تو دیگه عروس خانوم شدی و ما باید دو ما دات باشیم و بهت حال بدیم -آخه مامان عروس هم به دو ما د حال میده -عزیزم تو به اندازه کافی بهمون حال دادی . عزیز یه گوشه ای نشسته بود . فتانه رفته بود رو کوس من و مشغول میک زدن اون شد . فریده جون سینه هامو می خورد و مامان هم لبهامو می بوسید . لذتو در تمام وجودم زیر پوستم احساس می کردم . این لذت در نوک سینه هام و زیر سینه ها و با لا و زیر کوس به اوج خود رسیده بود . دستمو به زحمت رسوندم به کمر فریده جون و پشتشو نوازش می کردم . پاهامو به زمین فشار می گرفتم . هوس دیوونه ام کرده بود . ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#25
Posted: 8 Jul 2012 03:30
مامان آمپولی من 25
مامان لباشو آروم رو لب من داشت و من همین جور با هوس ناله می کردم یه خورده که بین لبهامون فاصله میفتاد ناله های هوسمو با حرف زدن ادامه می دادم اوخ مامان جون مامان جوووووون من امشب خانوم شدم عروس شدم .. فریده خانوم سینه هام ! فتان جونقربون دهنت چقدر شیرین کوسمو می خوری امشب یه حال و هوای دیگه ای داره .. اوخ که چقدر خوشم میاد . عزیز که که یه گوشه ای بیکار نشسته بود اومد بالا سر مون و هر گوشه ای از بدنمو که خالی گیر می آورد و دستش بهش می رسید شروع می کرد به ماساژدادن . دیگه یه حال درست و حسابی داشتن بهم می دادند . وای چه حس و حالی داره وقتی یه چیزی تا ته کوس آدم فرو بره . چند دقیقه ای منو به همین صورت آب بندی کردند . فریده جون در حالی که با محبت و گرمی باهام حرف می زد گفت عروس خوشگلم این کیفی که داری می کنی چیزی نیست حالا یه کیف و حال درست و حسابی بهت نشون میدیم که حظ کنی حالشو ببری . دنیا دوروزه , باید کیف کرد . سرتو اونور کنی می بینی که پیر شدی و هیچی از زندگی نفهمیدی . فتانه انگشتشو فرو کرده بود تو کوسم و از بغل هم اونو می لیسید . اولش یه خورده دردم می گرفت یه کمی که بیشتر به کارش ادامه داد و کوسم لحظه به لحظه خیس تر می شد بیشتر و بهتر حال می کردم . دیگه تنگی کوسم منو اذیت نمی کرد . دوست داشتم تا صبح همین جوری با انگشتاش منو بکنهو بهم لذت بده . چه شب خوب و فراموش نشدنی در پیش داشتم . همه واسه من بسیج شده و بهم تبریک می گفتند . فریده خانوم یه ندایی به فتانه داد و گفت که بره چند تا کیر مصنوعی بر داره بیاره که ببینه کدومش با حال و روز رویا جون ساز گار تره . فتانه در حالی که لبشو از رو کوس من بر می داشت یه ماچ آبدار صدا دار از روش بر داشت و گفت کنیز زن داداش خودمم . دیگه رویا جونم خانوم شده و باید یه دختر خوشگل واسه مون بیاره که حسابی ورودش به گروه خودمونو جشن بگیریم .. فریده در حالی که آه می کشید می گفت یعنی میشه میشه یه روزی من به این آرزوم برسم ؟/؟ فر هاد جونم از امریکا برگرده و با رویا جون عروسی کنه و یه دختر خوشگل هم نتیجه از دواجشون باشه ؟/؟ از همون روز اول آموزشش میدم . قبل از این که حرف زدن یاد بگیره عزیز صداش در اومد -وافریده جون احساساتی شدی ها . بچه قنداقی چی حالیشه .. -اون حالیش نیست ما که حالیمونه. من که نمیخوام بخورمش -حواست باشه نوه تو اون وقت نوه دخترمم میشه ها -عزیز حالا چرا این قدر جدی بر خورد می کنی ؟/؟ رزا جون که حرفی نداره تو چرا این جوری می کنی.. در همین لحظه فتانه با یک ساک پر از انواع و اقسام کیر مصنوعی و آلات و ابزار در این زمینه بر گشت . فریده جون چند تا رو دست مالی کرد و یکی رو می گفت این زیادی نرمه ویکی رو زیادی خشک می دونست و یکی رو نازک و یکی رو کلفت . انگشتشو فرو کرد تو کوسم و یکی از اونا رو با کوسم میزون کرد و با یکی دو تا کیر ویبره و معمولی اومد سراغم . اول کیر معمولی کت و کلفت و نرم و درازو فرو کرد تو کوسم . -رویا جون من دارماز پایین به بالا می فرستم تو کوست که این جوری کمتر دردت بگیره هر وقت احساس درد کردی بگو . یه خورده کیر رو هم روغن مالی کرد که این کارش باعث شد بیشتر خوشمبیاد . بیشتر کیر رفت تو کوسم . بازم جا داشت که بره . کوسم تنگ و کوچولو بود ولی انگار راه درازی اون داخل بود که کیر درازو قبول کرد . -دردت نیومد ؟/؟ -نه فریده جون خوشم میاد فقط یه کمی می سوزه . خانوم دکتر کیرو فرو می کرد تو کوسم و با سرعت درش می آورد . چاره ای نداشتم جز این که جیغ بزنم و این جوری هوسمو خالی کنم -اوخ دختر دختر تو که با این داری به عرش لذت می رسی اون کیر برقی رو چطور می تونیتحمل کنی -فریده جون دخترم دل دست نده -این قدر ترسو نباشین . اگه قرار باشه کسی از ما از لذت و هوس زیاد سنکوب کنه اون عزیز و من هستیم و بعدشم رزا جون و فریبا هم که فعلا این جا نیست . وقتی لذت به یه حدی می رسه یهو فرمان ریزش آب و ارگاسم از سوی مغز صادر میشه وبعد تمام سیستم بدن و سیستم عصبی بدن طوری تنظیم میشه که آدم دلش می خواد تا ابد تو همون حالت بمونه . اینجاشو که دیگه همه تون بار ها و بار ها تجربه کردین و حالا این دختر و عروس گلمونه که باید تجربه اش کنه . امشب ممکنه حسش نباشه یا اون توانشو نداشته باشیم که به طور طبیعی رویا جونو به اوجش برسونیم من میگم با این کیر لرزون حالشو جا بیاریم یه مزه درست و حسابی بگیره . می دونین الان چند ساله با ماست ؟/؟ خانوم دکتر کارشو شروع کرد . یه کیر متوسط ویبره رو گذاشت رو کوسم و چند سانتی رو فرو کرد داخل . دور کیر رو از آروم گذاشت رو متوسط و بعدش تند .. داشتم از لذت دیوونه می شدم تا حالا همچین حالتی بهم دست نداده بود -خوبهخوبه بسسسسسه کوسسسسسم آتیش گرفته خانوم دکتر داره آب میشه دارم آب میشم چقدر خوشم میاد خواهش می کنم . -بچه ها بیایین کمک . چهار دست و پا در حال لگد پروندن و دست و پا زدن بودم . فتانه دو تا پامو محکم رو زمین فشار می داد .عزیز دو تا دستامو و مامان هم لبشو گذاشته بود رو لبام تا جیغ نزنم . فقط یه چند سانتی سرمو این طرف واون طرف تکون می دادم . کوسم داشت کنده می شد و می رفت هوا . نمی دونستم این چه کیف و لذتیه که داره دیوونم می کنه . تپش قلبم یه جوری شده بود . مامان با یه دستش با سینه هام ور می رفت . خانوم دکتر یه خورده دور چرخش کیررو کم کرد و بعد دوباره برد بالا یه خورده اونو بیشتر فرستاد تو کوسم . حس کردم یه چیز ی از وجودم داغ شده ذوب شده و داره می ریزه . یه حالت خوشی و سر مستی به من دست داده بود که واسه اولین بار بود تو عمرم که در یه همچین حدی لذت می بردم . تا به حال هرچی کیف کرده بودم نصف این حالت هم نمی شد . چه آرامشی چه نشاطی . حس می کردم خیلی سبک شدم . انگاری تازه متولد شدم بدون هیچ غم و دغدغه ای با این تفاوت که یک متولد هوشیار بودم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#26
Posted: 8 Jul 2012 03:50
مامان آمپولی من 26
دوست داشتم در همون حالت بمونم . زمان از حرکت بایسته و من غرق در اون لذت باشم . زبونم بند اومده بود . انگاری نمی تونستم حرف بزنم . داشتم با خودم فکر می کردم اینا چطور می تونن خودشون منو به ارگاسم برسونن . یعنی میشه یه روزی بدون کیر مصنوعی ارضا شم ؟/؟ بازم باید یه نیروی جوون و تازه نفس مثل خودم این کارو انجام بده . وقتی که فریده و فتانه جون از ازدواج من و فرهاد صحبت می کردند یه جوری می شدم . منی که تا حالا یه کیر طبیعی و اصلی نخورده بودم خیلی برام سخت بود که با همچین وضعیتی روبرو شم هر چند اسم شوهر روش باشه . البته این مژده رو هم بهم دادند که اگه یه زمانی فرهاد بر گرده و باهام ازدواج کنه دوباره خیلی زود بر می گرده امریکا و ما به راحتی می تونیم به کارمون ادامه بدیم واز این نظر نگران نباشم . راستش خود منم با این زندگی زنانه راحت تر بودم . حس می کردم این زنایی که دور و بر منند و باهاشونبر نامه سکس دارم همه در واقع همون شوهرای منند و به نوعی هم دوست پسر . آخ که این همکلاسی هام داشتند خودشونو می کشتند . بعضی هاشون از عشق و عاشقی ودوست پسراشون می گفتند و بعضی ها هم از کیر های کلفتی که دوست پسراشون وارد کونشون می کردند . یه روز یکی از دوستام سمیه واسم از کون دادنش تعریف می کرد -نمی دونی رویا چه دردی داشت . داشتم جر می خوردم ولی وقتی دیدم داره باهام حال می کنه و کیف می کنه منم یواش یواش از این که یه چیز گوشتی و داغ عزیز دلم رفته توتنم کیف می کردم . چه حالی داشت رویا . اگه بخوای تو رو با یکی از دوستاش آشنا کنم .. وقتی این حرفا رو می زدند حوصله امو سر می بردند . دیگه نمی دونستند من یه قدم از اونا جلو ترم و با کوسم دارم حال می کنم و به نهایت لذت می رسم . بعضی وقتا که از وراجی اونا خسته می شدم دستمو میذاشتم رو کوسشون البته از پشت شلوار واونا هم با فریاد بی تربیت بی تر بیت ازم دور می شدند . فکر می کردند باهاشون شوخی دارم . در حالی که اگه یه ذره آمادگی از اونا می دیدم می خوابوندمشون .. تابستون سالی بود که من 17 سال داشتم بالاخره اون لز دریا کناری که چند سال بود حرفشو می شنیدم داشت به واقعیت می پیوست . ظاهرا بر نامه و تشکیلات مفصلی بود که یکی از همکاران خانوم دکتر فریده تر تیبشو داده بود و اتفاقا اونم پزشک بود.ولی پزشک وجراح داخلی . اون یه ویلایی ساحلی تو شمال داشت . اون جوری که فریده جون می گفت اونا یه تشکیلات قوی داشتند . ساحل و دریای ویلای شمال برای اونا یه حالت اختصاصی داشت . هرچند محیطش امن بود ولی اون جوری که فریده جون می گفت با همه مشکلات می خواستند یه چادر اختصاصی واسه خودشونبزنن که یه غریق نجات هم داشته باشه . سه چهار نفر هم به عنوان نگهبان و به نوبت دور چادر کشیک بدن . من و فتانه و فریبا و فریده و مامان رزا و عزیز جوندعوت بودیم . شاید چند تا از مهمونای دیگه رو هم که این چند سالی باهاشون برنامه داشتم می شناختم ولی فریده جون می گفت بیشترشون دعوت نشدند و خیلی از اونایی که در این همایش سراسری هستند شمالی ان و ممکنه از شهر های دیگه هم داخلشون باشن . در هر حال خیلی می تونست با حال باشه . سکس در دریا . آشنایی با لز بینان جدید و کسب تجربه و آموختن حرکاتی جدید و یه تنوع و استراحت و تمدد اعصاب در کنار دریا .. سکس در آب . حتی شنیدم که این ویلای بزرگ یه استخر بزرگ هم داره و هرکی دوست داشته باشه می تونه اونجا هم بر نامه اجرا کنه . فریده جون که قرار بود مادر شوهرم بشه بهم گفت عروس گلم باید سنگ تموم بذاری . خیلی ها آوازه تو رو شنیدن و ما که داریم میریم اونجا باید روی تهرو نیا و بچه های تهرونو سفید کنی . باید نشون بدیم که دخترای تهرون تو لز بینی و لز کاری تک تکن ودیگه اونا حرفی واسه گفتن نداشته باشن . هر چند محیط دوستانه بوده و همه داریم میریم که با هم حال کنیم ولی من خیلی از زنای افاده ای رو می شناسم انگاری که میخواد مسابقه المپیک بر گزار شه دوست دارن همه جا بر تری خودشونو به رخ بکشن . منم یه چند روزی ورزشهای استقامتی و سرعتی خودمو زیاد کردم و پیاده روی هم می کردم . می خواستم خودمو رو فرم نگه داشته باشم . روز موعود فرا رسید . بار و بندیلها رو بسته و راهی سفر شدیم . خانوم دکتر با تویوتا کامری سفید و ما هم با ماکسیمای سفید خودمون . هرچند فریده جون می گفت یه ماشینه هم میشه رفت ولی 6 نفر بودیم و حوصله گیر دادن پلیس رو نداشتیم . دو تا گروه سه نفره شدیم و راه افتادیم من و مامان و عزیز تو ماشین خودمون و اون سه نفر هم تو اونیکی ماشین . راننده ها هم که مامان و فریده جون بودند . از جاده هراز رفتیم . هرچند اگه از جاده چالوس می رفتیم راحت تر و نزدیک تر بود ولی من این مسیر و تماشایقله دماوند رو خیلی دوست داشتم . بین راه ایستادیم و یه جای دنجی کلی رقصیدیم و حال کردیم . به نوبت یکی کشیک وای می ایستاد و بقیه با هم حال می کردند . میگفتیم و می خندیدیم و خوش بودیم .. عزیز می گفت شما ها دیگه کی هستین . یه روز هم تحملشو ندارین . فریده جون هم گفت این هوا و سلامت طبیعت جون میده واسه این کارا . سعی می کنیم بر گشتنی هم از این مسیر بیاییم که بیشتر صفا کنیم . چند ساعت بعد در یه ویلایی نزدیکیهای نوشهر بودیم . بالاخره به سرزمین موعود رسیدیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#27
Posted: 8 Jul 2012 03:51
مامان آمپولی من 27
خود ویلای خانوم دکتر لیدا بسیار بزرگ و جا دار بود با این حال چند تا از ویلاهای دور و برشو هم که احتمالا از همسایه های صمیمی اش بودند در اختیار گرفته بود تا همه مهموناش جاشن .. وای چقدر زن بودند . همه شون هم بزرگتر از من . فکر کنم من و فتانه از همه شون جوونتر بودیم . یه چند نفر دیگه هم بودند که که تا حدودی می شد گفت همسن من هستند حداقل این طور به نظر می رسید ولی چون جثه شون کوچیک تر بودسن دار تر به نظر میومدند . بیشترشون اندامهای هوس انگیز و باسنهایی بر جسته داشتند . اون دو سه نفری رو که یه خورده از نظر سنی در حد خودم می دیدم پوست سبزهو سیاهی داشتند و به نظر میومدن جنوبی های اصیل باشن . بیشتر جنوبی های ما هم سفیدند . هرچند سیاه به نظر می رسیدند ولی خیلی جذاب و تو دل برو بودند . از بس سفید پوست دیده بودم خسته شده بودم . دوست داشتم یه بر نامه ای جور می شد که با اون سبزه با نمک ها هم حال کنم .. چطور می تونم قدرت خودمو نشون بدم . چطور می تونم پیش مامان و خونواده و مادر شوهر آینده ام خودی نشون بدم و رو سفیدشون کنم . انگار این لیدا خانوم از همه نقاط ایران لز بین دعوت کرده بود . لهجه های گیلانی ,ترک , کرد , لر ,بلوچ , ترکمن ,مازندرانی یا طبری , ارمنی و مسلمون و یهودوزرتشتی .. همه جور بودند .عجب دنیایی شده بود چه هیجانی .. وای ما کجای کار بودیم و اونا کجا . واقعا این لیدا جان عجب تشکیلاتی داشت . خیلی هم خوشگل و خوش اندام و سفید پوست بود . اصلا دلم نمی خواست باهاش طرف شم که کم بیارم .. ولی من که نمی تونستم خودمو ازش قایم کنم . باید هر طوری که یه جوری بهش حال می دادم . اون جوری که من فهمیده بودم بیشترین عاملی که یه فاعل در عمل لز بینی می تونه بر روی یه مفعول اثر بذاره که اونو به ار گاسم برسونه قدرت بدنی و تنفسی فاعله. تکنیک و فن و استفاده از حرکات حساس و هوس بر انگیز هم بی تاثیر نیست ولی همه اینا رو یه لز بین سریع و باچند ماه تجربه می تونه یاد بگیره ولی قدرت بدنیه که تعیین کننده اصلیه ومن رو بدن خودم کار کرده بودم که از نظر نیرو و هوازی کم نیارم . صبح زود که همه خواب بودن کنار ساحل با یه پیاده روی ودو نرم یه سری حرکتای نرمشی ورزشی هم انجام می دادم .دستامو لای شنها و ماسه ها فرو می بردم و فکر می کردم که این کوس اوناییه که باید باهاشون ور برم و تن اونایی که باید باهاشون تماس داشته باشم . غرورم نباید جریحه دار می شد . شاید برای خیلی ها این چیزا مهم نبود ولی من در یه سنی بودم که انتقاد خردم می کرد و تشویق منو به عرش اعلا می رسوند . ناهارو خوردیم و در گرمای مطبوع و دلپذیر تابستان در یه هوای صاف و آفتابی و دریایی آرام رفتیم تو چادر .. راستش من شب قبلش با کسی از این بر و بچه های غریبه بر نخوردم و تو همین چند نفر خودمون بودم . همه با هم می گفتند و می خندیدند . شمالی به جنوبی آدرس می داد و غربی به شرقی .. همه با هم دوست شده بودند . من دوست داشتم دوستی خودمو وقتی نشون بدم که قدرت خودمو نشون داده باشم . شاید تا حالا در یه جمع چند نفره تا این حد قوی نشون می دادم ولی در میان این پنجاه نفر .. نمی شناختمشون .. فریده جون منو یه گوشه ای کشیده بود و بهم گفت چیه رویا جون استرس داری ؟/؟ نگران نباش . خیلی از اینارو می شناسم .حداقل با سی تاشون قبلا کار کردم . تو از همه شون بهتری . فقط یادت باشه اگه خود لیدا جون خواست که بری سر وقتش سعی کن بیشتر رو یه حالت زوم نکنی. تمام تنشو ببوسی بعد یواش یواش خشن تر شی . اون از هارد سکس یا هارد لز خیلی خوشش میاد . فقط نباید نفس کم بیاری . هر کاری که تونستی باید انجام بدی . مخصوصا اگه این کارات با خلاقیت همراه باشه . فقط زرنگ باش . از من می شنوی اول کاردر رابطه با بقیه خودتو خسته نکن . یعنی ابتدای برنامه با تمام وجود مایه نذار . اگه بایکی دیگه بر نامه میری سعی کن معمولی باشی که اگه یهو لیدا احضارت کرد که احتمالا می کنه کم نیاری . زرنگ باش دختر . اون بالاخره میاد سراغت . چون عاشق اینه که دخترای نوجوون بهش حال بدن و با اونا صفا کنه وقتی هم که بهش گفتیم امسال یه آس داریم که رو کنیم خیلی خوشحال شد . آخه رویا جون یه اخلاقی هم تو داری و اون این که وقتی که به هر کی رسیدی دوست داری با تمام وجودت مایه بذاری این خودش خیلی خوبه . ما خودمونی ها که دور هم هستیم بد نیست ولی شرایط طوریه که تو باید کلنگو بکوبی و نشون بدی که قدرت دست ما و گروه ماست .. حرفای فریده جون آرومم کرده بود و اعتماد به نفس منو زیاد تر کرد . چقدر خانم و دوست داشتنی بود . به من روحیه می داد . بگذریم برگردیم به چادری که پنجاه تا زن داخلش بودند و غریق نجات و محافظ دور چادر همداشتند . چند تا کارتون هم از انواع و اقسام آلات سکس و کیر مصنوعی و چند کیلو موز و بادمجون و هویج هم که انتخاب شده از نوع درشت و کلفتشون بود آورده و اونجا خالی کرده بودند . کیر های مصنوعی قوی دیگه با باطری کار می کرد . زنا همه سوتینشونو در آورده بودند و با یه شورت مشغول بودند .یه سری کنار ساحل بودند و یه سری هم رفته بودند داخل آب . و چند تایی هم ور رفتن با همو شروع کرده بودند . منم دور و برمو نگاه کردم ودیدم که همون دختر سیاه با نمک و خوش اندام و خوش کون و سینه ای که دیروز عصر دیده بودمش داره میاد طرف من ...... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#28
Posted: 8 Jul 2012 03:51
مامان آمپولی من 28
اسمش بود جمیله .. جمیله دختر زیبایی بود . خیلی با نمک و با مزه . اومد و بهم دست داد یه خورده تنشو به آب زده بود و قطره های آب روی پوست تقریبا سیاهش با نور خورشیدی که براقش می کرد یه زیبایی خاصی به پوست تنش داده بود . قبل از این که بخوام چیزی بگم و صحبتو ادامه بدم اومد لبامو بوسیدومنم این بوسه رو طولانی ترش کردم . دستشو گذاشت رو کونم . هر چند یه شورت کوچولو هم پام بود .. البته تا خودشو معرفی نکرده بود من اسمشو نمی دونستم .. -شما مثل اسمتون زیبایید -شما رویا جون مثل دختری هستین که همش تورویاهام تصور اونو داشتم که یه روز با هم خوش می گذرونیم ... داشتیم تعارف می کردیم و خودمون هم اینو می دونستیم . اینو هم می دونستیم که واسه این که نشون بدیم خیلی قوی هستیم و بهتر از همه می تونیم لز داشته باشیم و تو لز بینی استاد باشیم از هیچ کاری دریغ نداریم . ولی پیش هم سیاست خودمونو حفظ میکردیم . راستش ته دلم از این وضعیت خوشم نمیومد . از هیاهو و خود نمایی جمیله که مدام دوست داشت خودی نشون بده و با هیاهو کاراشو پیش ببره هم خوشم نمیومد . من فقط به حرفای دکتر فریده مربی و راهنما و مادر شوهر خوب آینده ام توجه داشتم . می دونستم که اون بی دلیل چیزی رو نمیگه . با این که ته دلم دوست نداشتم خونسرد باشم ولی تلاش می کردم که بر خودم مسلط باشم . جمیله کارشو شروع کرد منو تو ساحل اونجایی که فاصله چندانی با آب نداشت خوابوند . دستشو از زیر شورت به کونم رسوند و با دو تا بر جستگیهای اون بازی می کرد . هر کدومشون به تنهایی قالب یک کونو داشتند -جمیله خیلی وسوسه انگیز شورتمو تا آخر از پام در آورد . کوسم حالا با ماسه های خیس در تماس بود و جمیله سوار بر من . رفته رفته سرعت فعالیتشو زیاد کرد . خیسی کوس من درماسه های تر فرو می رفت و لحظه به لحظه خرمن هوس من شعله ور تر می شد . اگه جای دیگه ای بودم مثلا تو خونه خودمون از هوس زیاد دوست داشتم جیغ بکشم ولی اونجا محیطی نبود که من همچین کاری انجام بدم نباید ارزش کار جمیله رو بالا می بردم . آدم گاهی وقتا باید با خونسردی و حرفه ای گری کارشو پیش ببره . هر چند هیچوقت از فوتبال دفاعی ایتالیا خوشم نمیومد و ترجیح می دادم فوتبال زیبای برزیلو ببینم ولی حالا من مثل یک ایتالیای مرده خوار در مقابل تیمی که نمی دونستم برزیله یا نه داشتم دفاع می کردم . شاید خودم خیلی قوی تر از ایتالیا بودمو خبر نداشتم .یه لحظه چشام افتاد به گوشه ای . دکتر لیدا من و جمیله رو زیر نظر داشت . دختر جنوبی چست و چالاک بود و من کم تحرک .یعنی در اون لحظه می خواستم که کم تحرک باشم . منو بر گردوند و یه نیم رخم به طرف دریا بود و یه نیم رخ دیگه ام به طرف ساحل و جمعیتی که تو هم می لولیدند و هر کی یکیرو در کنار خودش گرفته بود و باهاش حال می کرد . بااین که هوا گرم بود گاه نسیم ملایمی هم می وزید . نگاه من به دریا هوسمو زیاد می کرد . جمیله جفت دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و من با نگاه به دریا حس می کردم که غرق در دریای هوسم غوطه ورم و با یه حرکت آرام دارم حال می کنم ولی درون من طوفانی به پا بود . دستاشو از رو سینه هام بر داشت و خودشو یه خورده جا به جا کرد . حالا کوسشو رو کوس من می کشید خیلی از این حرکتش خوشم میومد . کوس سفت و گوشتی و سیاه اون با اصطکاک خاصی که با کوس من به وجود می آورد نزدیک بود جیغمو در آره . لب و زبونمو گاز می گرفتم تا هوس خودمو نشون ندم . لبهای کلفت جمیله خیلی هوس انگیز بود . خودمو زیاد خسته نمی کردم . واسه این که فکر نکنه چقدر بی خیالم یه خورده از زیر, دستمو به کوسش رسونده و با انگشتام یه خورده به سوراخش حال دادم . به نظر نمیومدکوس تنگی داشته باشه . -آهههههه جمیله دختر آتیشپاره تو دیگه از کجا اومدی کبابم کردی ادامه بده .. دختر کوس تو هم که کلی خیس کرده .. -پس چی فکر کردی . تو این کارا حال دادن یعنی حال کردن .. من خیلی تو این چیزا واردم .. فکر کنم خانم دکتر لیدا دوست داره که بهش حال بدم . نگاه کن چه طور داره این طرفو نگاه می کنه . این همه زنی که اینجا هستند فکر نکنم هیشکی بتونه اونو سر حالش کنه . با یه کیر ویبره و گردون میشه زود یکی رو سر حال کرد ولی مزهاش در اینه که آدم با تحرک و هیجان و کیف خودش حال بده و حال کنه . تن یکی دیگه رو در اختیار داشته باشه . داشتم می گفتم اینا که من می بینم همه شون شلو وا رفته ان و تو هم که جون نداری با این حال خیلی دوستت دارم و دوست دارم با هم حال کنیم و ازم راضی باشی . از این غرور بیجای جمیله که خودشو بر تر از بقیه می دونست خوشم نیومد . آدم در هیچ کاری نباید خودشو از دیگران بر تر بدونه چون به هیچ وجه نمی تونه اون شناختی رو که راجع به خودش داره از دیگران داشته باشه . اگه تا حالا یه خورده دلسوزی نسبت به این جمیله داشتم با این منش و دیدی که نسبت به بقیه داشت دوست داشتم هر جوری شده روشو کم کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#29
Posted: 8 Jul 2012 03:53
نویسنده: ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
.
.
مامان آمپولی من 29
جملیه داشت خودشو واسم هلاک می کرد . شاید از تن و بدن سفید من لذت می برد . شاید بهم می خواست نشون بده که چه زوری داره -جمیله خیلی قوی هستی خیلی داری حال میدی . لیدا خانوم همش داره تو رو نگاه می کنه . شانس بهت رو کرده .. دارم از هوس می سوزم . لای پامو باز کرده و رفتم رو کله اش نشستم . کوسمو به دهن و صورت و چونه جمیله می کوبیدم . امونش نمی دادم رو سرشنشستم و اونو به شنهای ساحل چسبوندم . خودم به شدت حشری شده بودم ولیهدفم چیز دیگه ای بود . می خواستم روی این دختره رو بدون این که بفهمه کم کنم . نمی دونم تا چه حد می تونستم موفق شم .. جمیله به تکاپو افتاده بود . یواش یواش آثار خستگی رو توی صورت و حرکاتش به خوبی می دیدم . دیگه نایینداشت ولی مدام حرکات و تکنیک و تاکتیکشو عوض می کرد . بقیه خیلی ساده و بیشترشون آروم در حال حال دادن به هم بودند . چند دقیقه بعد لیدا جمیله رو صداشزد . -رویا جون منو ببخش تو چقدر سخت ارگاسم میشی . الان خانوم دکتر منو احضارکرده . کارمو دیده فهمیده که فقط من به دردش می خورم .. تو دلم گفتم برو که طلای المپیکو بگیری .. کوس خل .. خیلی آروم به لیدا نزدیک شد . شورت اونواز پاش در آورد دهنشو گذاشت رو سوتینش و اونو هم از سینه هاش جدا کرد . نوک سینه های لیدا رو گذاشت تو دهنش و یه انگشتشو کرد تو کونش و یکی رو هم رو کوسش . ولی خیلی از حرکاتش با یه بی حالی خاصی انجام می شد که ناشی ازخستگی اون در اثر سکس با من بود . جمیله دیگه قاطی کرده بود . من حسابی شیره شو کشیده بودم . طوری خسته شده بود که دوست داشت زودتر به خانوم دکتر حال بده و قال قضیه رو بکنه ولی این خانومه از اون خانومایی نبود که به این سادگیها کوسش راضی شه . طوری شده بود که جمیله فکر می کرد که داره با لیدا کشتی می گیره واونومدام از این سمت به اون سمت مینداخت و گاه طوری رفتار می کرد که انگار خودش میسترسه و لیدا هم اسلیوشه -بسه دیگه دختربااین حال دادنت هم چی بگم من .. می خواست یه متلکی بارش کنه دید جو سنگینه وممکنه خیلی ها از این حالتشون در مهمون نوازی خوششون نیاد -نمی دونم چرا امسال وضع این طور شده . اون حال و روز گذشته رو نداره . جمع دیگه شور و حالی نداره . بچه ها بجنبین . ما که کم سن تر بودیم سر حال تر بودیم . صدایامواج دریا و بر خورد امواج به کناره های ساحل رو که می شنیدیم یه هیجان خاصی در ما به وجود میومد ولی حالا انگار دختر خانوما از اول همون جوانی مثل ماستخورده ها کار می کنند . در همین لحظه فریده جون رفت پیشش وظاهرا در مورد منیه چیزایی بهش گفت . لیدا یه جور مخصوصی از فاصله تقریبا ده متری بهم نگاه کرد که حس کردم رغبت چندانی به این نداره که برم طرفش .. در هر حال نمی دونم این فریده جون چی بهش گفت که بالاخره راضی شد که هم به خودش و هم به من یه شانسی بده . من به زحمت بر خودم مسلط شدم . برای اولین بار بود که در میان این همه جمعیت قرار داشتم . احتمالا باید اونا رو حداقل سالی یه بار در کنار خودم می دیدم . چهره هایی که تد ریجا به ساخت اونا دست زده میشه . ولی اسکلت اصلی اون هر سال نسبت به سال قبل حفظ میشه چون این تغییر تدریجی صورت می گیره . رفتم طرف لیدا . خیلی حالش گرفته بود . با هاش دست دادم اونو بوسیدم . بر خودم مسلط شدم . بدون این که بهم بگه چیکار باید بکنم رفتم طرفش . لباشو بوسیدم . مثل یه عاشق . خیلی با ملایمت . -لیدا جون خیلی خوشگلی . نمی دونم تا حالا هیچ مردی اینو بهت گفته ؟/؟ اگرم گفته باشه امید وارم که دوستاتو فراموش نکنی . لیدا خیلی تعجب کرده بود . چون چند تا جمله اول من در آغاز راه طوری بود که هر کی می شنید فکر می کردکه تقریبا دارم با هم سن و سال یا یه خورده بزرگتر از خودم صحبت می کنم . سعی نکردم که مثل جمیله اونودچار یه سر در گمی و هرج و مرج کنم . می خواستم اون حالت خستگی و نومیدی رو در ش از بین ببرم وبا یه اعتماد به نفس دو طرفه نسبت به هم کار ها رو به خوبی و خوشی پیش ببریم . یه دستم روکوسو یه دستم رو سینه هاش طوری بود که اونو بی اراده رو شنهای ساحل خوابوندم. طوری قرار گرفت که کوسش افتاد روزمین و کونش تو دید من قرار گرفت . فقط محو کونش شده بودم . -دختر ! چرا دست نگه داشتی . تازه داشت خوشم میومد . -من چه جوری از تماشای کون تپل و بر جسته و ژله ای تو دل بکنم . هیکل ندیدم این جوری که آدمو واسه لز و لزبینی این قدر وادار به تحرک کنه -پس چرا بی حرکتی رویا . حس می کنم دارم گرم میشم . -لیدا خانوم لیدا جون می خوام این هیکلتو ببینم و عشق کنم . دید زدن تو هم خودش یه نوع حال کردنه . -پس هر قدر دوست داری حال کن حس می کنم گم شده امو پیدا کردم . یه تریخاصی پیدا کرده بود این کون خوشگلش . یه مشت شن گرفته روکونش پاشیدم تا یه تصویرقشنگی از هیجان و هوس , رو کونش ایجاد کنم . راستی راستی هم هیجان انگیز شده بود ومن کلی لذت می بردم . خانوم دکتر لیدا دوتا دستاشوجمع کرد و سرشو گذاشت رو دستاش . نشون می داد که داره کیف می کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#30
Posted: 8 Jul 2012 03:53
مامان آمپولی من 30
خیلی ها داشتند به بدن لخت من و لیدا نگاه می کردند . زیر نور خورشید و پوست براق و مخصوصا کون براق و ژله ای لیدا خیلی تحریکم کرده بود . دستمو گذاشتم رو کون آغشته به شن خانوم دکتر لیدا .. کف دستمو گذاشته روش آروم می غلتوندم لیدا چشاشو می بستو باز می کرد . زیر دستا و نوازشهای من داشت خوابش می برد . -رویا جون . نمی تونم تکون بخورم همه جای تنم .. بیشتر از همه جا کوسم و زیر سینه هام داره می لرزه . لبمو گذاشتم رو لباش اول خیلی آروم بهش گفتم که خیلی دوستش دارم و بعد ش سریعتر و با چسبندگی بیشتری لباشو می بوسیدم . . دهنمو گذاشتم زیر گوشش و گفتم لیدا جون یه خورده از شن کونتو بکشم طرف کوست غیر بهداشتی نمیشه که .. -هر کاری که فکر می کنه سر حالم می کنه درسته . این که چیزی نیست رویا جون . اگه یه کیر ایدزی هم داشتی می گفتم که بکنش تو کوسم و هر بلایی رو به جون می خریدم عزیز دلم . راستی راستی سالی که نکوست از بهارش پیداست . کوسش خیلی خیس کرده بود و یه لغزندگی خاصی داشت وقتی باکف دست شنی چوچوله هاشو می مالوندم صدای ناله های لذت و هوسش ساحلو پر کرده بود . جمیله مغرور با حسرت و حسادت بهمون نگاه می کرد . یکی دوبار قصد جلو اومدن داشت و می خواست خودشو نخود تو آش کنه که لیدا اونو از خودش روند و گفت دختر بیکار نشین خیلی ها دارن سماق می مکن . یه خورده برو سر وقت جوونای دیروز بهشون حال بده و خودتم حال کن ... وقتی لیدا جونو با یه مالش و ماساژنرم و بوسه ها و نوازشهایی با تمام وجود آماده آماده اش کردم اونو به طرف خودم بر گردونده و طاقبازش کردم . فضای کوسش پهن تر بود و هیکلش هم درشت تر. واسه همین وقتی پاهاشو به دو طرف باز کردم کوسمو خیلی راحت تر می تونستم رو کوسش بکشم و با مالش و فشار های کوس رو کوس اون دوتایی مون داشتیم حال می کردیم . دو نه های شن رو کوس اون به کوس منم لذت می داد منم دیگه نمی تونستم جلو ناله هامو بگیرم . خودمم داشتم لذت می بردم . لیدا طوری حشری شده بود که از طرف مقابل اونم خودشو رو کوس من می کشید . یه چیزی تو مایه های اثر کیر ویبره . با اینتفاوت که دور تماس کوس به کوس ما به اون حد کیر ویبره که ما رو از هوس فریادی فریادی کنه و یهو ما رو به ار گاسم برسونه نمی رسید .. دستای لیدا رو دادم بالا و رو شنابه طرف هوا دادم . زیر بغلشو غرق بوسه های آروم خودم کردم . هم خوشش میومد و هم قلقلکش . یه چند دقیقه ای که این کارو انجام دادم دستاشو دور گردنم گذاشت و سرمو به سرش نزدیک کرد و این بار اون بود که بوسه لب به لبو شروع کرد .. سینه هام به سینه هاش چسبیده بود و اونا رو رو هم می گردوندم . دست لیدا رفته بود رو کونم . -رویا چیکار کنم که خوشت بیاد .. انگاری همه گوش وایساده بودند که ببینن این زنه چی داره میگه . سر و صدای تعجب از گوشه و کنار بلند شد . یکی می گفت ببین بادش خوابیده.. صدای عزیزو می شنیدم که می گفت این دختر منه .. مامان می گفت دختر منه و نوه توهه .. و فریده جونم می گفت عروس منه بالاخره میاد پیش خودمن .. -پسرت که بر گرده امریکا دوباره میاریمش پیش خودمون .. هنوز هیچی نشده بود داشتند منو بین خودشون قسمت می کردند واسه این که حواسم پرت نشه سعی کردم دیگه به حرفای کسی توجه نداشته باشم و به کار خودم ادامه بدم . .. -لیدا جون میریم سایه ؟/؟ -هر جا توبگی عزیزم .اگه بگی تا جهنم هم باهات میام . من و لیدای گر گرفته رفتیم یه گوشه ای که یه سایبون و سایه ای داشت . -رویا عزیزم من میخوام با دستای تو ارضا شم . با تو تو .. فعلا نمیخوام کیر قلابی حالمو جا بیاره . اگه دوست داری می تونی با اونا بهم حال بدی . هیشکی مث من نمی تونست فن دست تو کوسو به خوبی انجام بده . البته دستام یه خورده نسبت به گذشته چاق تر شده بود . باید چند تا تکنیک دیگه رو هم به کار می گرفتم تا در مواقع ضروری ازش استفاده کنم . من برای موفقیت و این که پیش بقیه سر بلند باشم خیلی زحمت کشیده بودم . دیگه مثل دو تا عاشق سخت تو بغل هم می لولیدیم و تو شنهای ساحل می غلتیدیم . دوتایی بهم چسبیدیم . اون دستشو گذاشت روکوس من و منم همین کارو با کوسش انجام دادم . هر دو کوس خیس خیس بود . -رویا جون یه حالی شدم . فقط میخوام منو به اونجایی برسونی که فریادم برسه به اون ور آب .. آبکوس من این شنا رو بسوزونه . .. به خودم گفتم رویا عیبی نداره یه بار دیگه از این شگردت استفاده کن بعدا یه فنهای دیگه ای هم واسه خودت درست کن ..لبه های کوس لیدا رو بازش کرده کف دستمو گذاشتم وسطش و حرکت دورانی رو از دور کند شروع کردم... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن