ارسالها: 7673
#11
Posted: 9 Jul 2012 05:26
مادرفداکار 11
دوسه روز از پایان کار امیر و زن دایی جونش می گذشت . خونواده سه نفره دوباره با هم شدن . امیر به خوبی متوجه شده بود که این روزا طرز لباس پوشیدن مادرش با چند وقت پیش از زمین تا آسمون فرق کرده از این هراس داشت که نکنه عشقبازیهای اخیر اون روی سیستم فکری عملی مادرش تاثیر گذاشته باشه . اون که تا حالا کمتر پیش میومد دامنشو ول کنه مدتی بود که شلوار های تنگ و چسبونی می پوشید که زوایای کونشو به خوبی مینداخت بیرون بر جستگیها رو نشون می داد و سوتینی هم می بست که از پشت بلوزش طوری سینه هاشو درشت نشون می داد که انگار هر لحظه در حال بیرون پریدن از قفس هستند . طوری هم به صورت و موهاش می رسید که انگاری میخواد بره مهمونی . وقتی نگاه امیر به او میفتاد حس می کرد که قلبش بد جوری به تپش افتاده . امیر هم خیلی راحت تو خونه لباس می پوشید . معمولا یه شلوارکی پاش می کرد که وقتی کیرش شق می شد اونو به خوبی رسواش می کرد . یه بار که امیر رفته بود اتاق مادرش و اونو از پشت دیده بوددرجا کیرش از جاش حرکت کرد واونم از خجالت می خواست که برگرده که دید مامان المیراصداش زد . هرچه خودشو یه وری کرد تا مادرش اونو نبینه و آبروش نره نشد . با این حال وقتی صورت زیبای المیرا رو دید یاد ش رفت که با کیر شق شده روبروی مادرش قرار گرفته . المیرا نگاهشو به شلوارک امیر انداخت ومحو کیر بر آمده پسرش شد -چیه امیر این که بازم سر به هواست . بازم یاد زندایی و خاله ات افتادی ؟/؟ دیگه باید به فکر درس و آینده ات باشی . فکرت رو نباید این قدر مشغول این چیزا بکنی واست خوب نیست . حالا تو دیگه چته . حواست کجاست با توام کجا رو نگاه می کنی . المیرا به خوبی می دونست که امیر محو تماشای اون و اندامش شده وخیلی هم از این هیز بودن پسرش لذت می برد ولی می خواست این که امیر چه احساسی راجع به اون و این تغییر حالتش داره رو از زبون خودش بشنوه -مامان این چندمین باره که دارم بهت میگم خیلی ناناز تر از گذشته شدی ها . چیه مامان نکنه ... -امیر برای چندمین باره که از این حرفای نیشدار بهم می زنی . صد بار بهت گفتم من هنوزم به فکر باباتم وهیچ مرد دیگه ای نمی تونه جای اونو تو قلبم بگیره . اصلا تصورش برام کشنده هست که یه روزی بخوام با یه مرد دیگه باشم . ازت انتظار ندارم در مورد مادرت این فکرا رو بکنی -مامان من کی بهت همچین حرفی زدم چرا الکی ازم دلخور میشی . تو که میدونی من چقدر دوستت دارم و عاشقتم . سرتو بالا بگیر مامان . نبینم این جوری گرفته باشی . المیرا سرشو گذاشت رو سینه امیر وپسر هم شروع کرد به نوازش موهای سر مادرش . زن چشاشو بست -مامان ازم دلخوری ؟/؟ -اگه بگم نه دروغ گفتم . امیر گفت اجازه دارم ببوسمت و بگم که چقدر دوستت دارم . بگم واسه مامانم می میرم . بگم که اونو بیشتر از همه زنای دنیا و همه آدماش دوست دارم ؟/؟ -می خوای بگی دلخوری من ناراحتت کرده ؟/؟ امیر لباشو گذاشت رو پیشونی مامانش و از اون بالا آروم آروم با بوسه های ملایم به لب مامانش رسید . المیرا غنچه لباشو باز تر کرد تا تماس لبهای اون و امیر چسبنده تر شه . وهردوشون لذت بیشتری ببرن . بوی خوش بدن المیرا امیرو سخت وسوسه کرده بود . زن از تماس کیر پشت شلوار پسرش با بدنش لذت می برد . امیر مادرشو سخت به سینه هاش فشرد وبر جستگیهای سینه و سوتین مادرش رو رو سینه های خود احساس می کرد . با دستاش پشت مادرشو لمس می کرد . المیرا حس کرد که پاهاش سست شده و اگه امیر یکی دو دقیقه دیگه به این کارش ادامه بده ممکنه ازش بخواد که لختش کنه و تر تیبشو بده . بازم شیطونو لعنت کرد . نه نه .. بهتره اونو همش در این حالت داشته باشم . نه این درست نیست . نه می تونم به اون مرحوم خیانت کنم و نه این که خودمو در اختیار پسرم قرار بدم . ولی با همه این ها از این که امیر و آتیش بزنه و دلشو ببره لذت می برد . دوست داشت پسرش تمنای اونو داشته باشه . می دونست که این یه بازی خطرناکیه که در پیش گرفته آخر بازی و نمایش چی می تونست باشه . راستی واسه چی اون دوست داشت پسرشو از خودش راضی نگه داشته باشه ومرتب واسش جور کنه که کوس بزنه . هم می خواست که اون به بیراهه نره و هم این که دلشو به دست بیاره . در همین لحظات الناز وارد شد . چشمش افتاد به مادر و برادرش که سخت یکدیگه رو بغل گرفته بودند و مثل دو تا عاشق و معشوق در حال بوسیدن هم بودند -مامان!امیر ! این چه وضعشه هرکی شما رو ببینه فکر می کنه دوست دختر و پسر هستین . نگاه الناز هم واسه یه لحظهافتاد به کیر امیر . امیر مامانشو ول کرد و رو تخت نشست که بتونه یه جوری شق بودن کیرشو قایم کنه -مامان مثل این که یادت رفته عمه جون شام میخواد بیاد اینجا -اوخخخخخ خوب شد یادم آوردی برم به کارام برسم. عمه کتی من درست دو برابر امیر سن داشت و فکر کنم سی سالش می شد . شوهرش یه سالی می شد که رفته بود امریکا بر نگشته بود وبه امان خدا ولش کرده بود . به این بهونه که عمه جون بچه دار نمیشه می خواست اونو ببره خارج در مانش کنه نمی دونم که چی شد خودش رفت و اونو نبرد . کتی وامیر رابطه خوبی داشتند . امیر یه نگاه معنی داری به مادرش انداخت و مامانه هم دوزاریش افتاد -حله پسرم این یکی رو باید راحت ترحلش کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#12
Posted: 9 Jul 2012 05:28
مادر فداکار 12
عمه کتی شامو اومد خونه اونا . اونم خیلی خوشگل بود . همه می گفتن که شباهت زیادی به امیر داره و اونم شبیه باباش بود . کتی خیلی امیر رو دوست داشت . تا قبل از این که شوهرش اونو قالش بذاره و هیچ نشونی هم از خودش باقی نذاره اون باهاش خیلی خوب بود و بیشتر بهشون سر می زد . شامو که خوردند الناز زود تر رفت اتاق خودش تا با کامپیوترش مشغول شه . امیر به خودش گفت که باید یه سر و گوشی آب بده تا ببینه این دختره چه مرگشه . نکنه یه موقع کار دست خودش بده . تازگیها چت بازی هم خیلی مدشده و معلوم نیست چی تو کله این جوونا می گذره و اونم از اون داداشای غیرتی بود که نمبذاشت کسی به الناز جونش نگاه چپ کنه . حتی توقع نداشت چند سال دیگه یکی بیاد خواستگاریش . مامان و کتی تو هال و پذیرایی گرم صحبت شدند و امیر مثلا ازشون عذر خواست و گفت تنهاتون میذارم که یه خورده حرفای زنونه بزنین و درددل کنین -امیر جون یادت باشه نخوابی خیلی باهات حرف دارم . امیر یه نگاهی به اندام ناز کتی انداخت و چشم از سینه های درشت چسبیده به سوتینش که از زیر بلوزش داشت می زد بیرون بر نمی گرفت . قبل از این که بشینه یه نگاهی هم به دامن تنگ و چسبون و پاهای لخت عمه انداخته بود و بر جستگی کونش اونو یاد دو لپه ای ها مینداخت . کتی حواسش به نگاه امیر بود و از این که می دید برادرزاده اش با یه نگاه هیزی بهش خیره شده کمی عصبی شده بود . المیراهم متوجه این تغییر روحیه عمه شده بود . کتی با این که تقریبا آرایشی نداشت ولی خیلی خوشگل نشون می داداندامش لاغر بود ولی تناسب داشت و بر جستگی کونش هم خیلی شکیل بود . فقط سینه های درشت و سفتی داشت که اونم شاید در اثر یه سال دست نخوردن بوده باشه . امیر حس کرد که عمه جون میخواد بازم از اون نصیجت های همیشگی رو بکنه . آخرین بار بهش نصیحت کرده بود که دنبال دوست دختر و این جور حرفا نباشه که اونم بهش جواب داده بود عمه جون این دوره و زمونه دختر و پسر حتی اگه نیاز های جنسی همو رفع نکنن یه سری نیاز های عاطفی هست که با صحبت با هم حل میشه . حالا شما از اون دوران گذشتین و ما رو فراموش کردین؟/؟ -عزیزم هرچی تو بگی من بازم میگم تمام این روابط آخرش به سکس ختم میشه وامیر هم جوابشو این طور داده بود که حرف عمه کتی تو کت امیر نمیره .. پسر در گوشه ای سنگر گرفت و مادر بلند حرف زدنو شروع کرد کتی هم که حرف آرومش فریاد بود -ببینم تو راستی راستی از شوهرت بی خبری وهنوز بیکار نشستی یه اقدامی بکن . کاری انجام بده می تونی غیابی تقاضای طلاق بکنی -آخه من دوستش دارم -دوست دارم و این حرفا چیه .حالا میگیم نیاز های مادی هیچ بالاخره دستت به دهنت می رسه و به کسی احتیاج نداری ولی نیاز های جنسی چی.. یه زن باید سکسش تامین شه .. اگه به بیراهه کشیده شه -المیرا جان مگه در این سالها تو به انحراف کشیده شدی که من به این چیزا گرایش پیدا کنم ؟/؟ -داداشتو مقایسه می کنی با شوهر عوضیت ؟/؟ یه تار موی جنازه اش به صد تا هیکل شوهرت می ارزه . اون داره تو امریکا بهترین کیف و تفریح رو می کنه ومعلوم نیست تا حالا با چند تا زن بوده . تو چه طوری می تونی حتی اگه بر گشت پیشش بخوابی . شاید اون اصلا ناقل بیماری ایدز باشه .تازه خودتم که همش می گفتی اون از کاندوم خیلی بدش میومد -میگی من چیکار کنم ؟/؟ -این قدر غصه نخور تو در این یه سالی ده کیلو وزن کم کردی آخه واسه چی ؟/؟ اگه اون می مرد و بهش وفادار می موندی شاید ارزششو داشت ولی حالا نه از من می شنوی برو دنبال تفریحت . برو دنبال دوست پسر . حال کن فیلم سکسی ببین داستانهای سکسی بخون . سرحال بیا و آماده شو . اون وقت راحت تر می تونی با این شرایط روبرو شی وخودتو در اختیار دوست پسرت قرار بدی . اگه حسام برگشت که برگشت تو تفریحتو ول می کنی اگه هم بر نگشت بازم دلت نمی سوزه . اگه بخوای تو دلت غصه بریزی و حرص بخوری این درد ها و رنجها رو قلبت سنگینی می کنه تلنبار میشه و پدرتو در میاره . بریم اتاقمون یه چند تا سایت فیلم سکسی و داستان هست که خوب فکرتو آماده می کنه تا اعصابت آروم بگیره و کارتو پیش ببری . خونه ویلایی هم که از خودت داری وهر وقت هم که بخوای می تونی دست دوست پسرتو بگیری و ببری اونجا و باهاش حال کنی . دزد ندیده هم پادشاست . المیرا اونو برد تو اتاق خودش . از اینجا به بعدشو امیر دیگه نتونست صحبتاشو بشنوه . حس کرد مادرش داره تو جاده موفقیت گام بر میداره . المیرا کارشو خیلی ماهرانه انجام داده بود و تاثیر عجیبی روی کتی گذاشته بود . کتی حس کرد که یه آشوبی درش به وجود اومده . وقتی هم که حس کرد یه پشتیبان داره بیشتر قوت قلب گرفت . المیرا مخصوصا رفت رو وبلاگ امیر سکسی و داستانهای سکس با محارم روگذاشت روبروش -المیرا اینا چیه تو قرار بود که فیلم سکسی نشون بدی -تو این داستانها رو بخون از صد تا فیلم هم هیجانش بیشتره -اوه مای گاد سکس با خاله .. عمه زن عمو .. خود به خود کشیده شد به طرف یکی از داستانهای سکس با عمه . بعد هم چند تا داستان دیگه رو خوند . المیرا به خوبی می دید که کتی دستشو کرده توی دامنش و داره با کوسش ور میره -ببینم اگه دوست داری واست فیلم بذارم -نه همین داستانهای امیر سکسی حالش بیشتره . المیرا با یه روژویه مدادرفت پیش کتی و یه نموره ای اونو ساخت -حالا می تونی به خوندن داستانت ادامه بدی و این جوری خودتو راحت تر بذاری جای قهرمان داستان -وای المیرا آخرالزمون شده خاله با خواهر زاده عمه با برادرزاده .. من که فکرشو می کنم زبونم لال اگه من با امیر بخوام یه همچه کاری بکنم تنم مور مور میشه . این امیر سکسی هم عجب آدمیه ها -ببینم تو رو هم دگرگون کرده ؟/؟ ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#13
Posted: 9 Jul 2012 05:28
مادرفداکار13
ببینم کتی جون حالا اگه دوست داری می تونی بری یه خورده با امیر صحبت کنی من خیلی نگرانشم اون هم تازگیها خیلی تو خط داستان وفیلم و از این جور چیزاست -ببینم المیرا نکنه یه وقتی این داستانهای امیر سکسی دراونم اثر کرده باشه و یه وقتی هوس کنه با من سکس داشته باشه .. -این چه حرفیه می زنی تو . مگر این که خودت دلت بخواد -قاطی کردی المیرا دیگه نشنوم از این چیزا بگی ها توخودت حالا واجب تری که امیر بیاد باهات طرف بشه -ای کلک حالا کتی جون راستشو بگو اومدیم و امیرم خودشو بهت چسبوند یا تورو به خودش چسبوند تو اون وقت رضایت میدی باهاش باشی ؟/؟ صورت عمه جوون امیر سرخ شده بود نمی دونست چی جواب بده . -نمی دونم چی بگم منم اگه راضی باشم ازتو که مادرشی بعیده که این حرفاروبشنوم -وای امیر اگه این حرفارو می شنید نمی دونی چه حالی می کرد -المیرا حرفای ترسناکی می زنی ها -حرفای ترسناک یا هوسناک .-پاشم برم ببینم برادرزاده چیکار می کنه . ازدست تو یکی دیگه دارم دیوونه میشم . امیر که پشت در حرفای اونارو به خوبی می شنید جلدی رفت به اتاقش ومنتظرعمه کتی موند . هیجان یه سکس تازه با یه فرد تازه .. روتختش دراز کشیده بود که کتی اومد کنارش نشست . هنوزم مثل بچگیهاش خیلی راحت باهاش کنار میومد یعنی عمه بابرادرزاده اش وامیر هم که خیلی دوستش داشت . این بار پسر با یه دید دیگه ای به کتی می نگریست . به صورتش , به سینه های بیرون زده از بلوز و سوتین صورتیش . به موهایی که دوطرف صورتشو پوشونده بود . کتی دستشو گذاشت روسر امیر وگفت چطوری عزیزم واسه خودت مردی شدی ! وقتی کتی روی امیر خم شد موهای افشون اون روی صورت امیر پخش شد . کتی می خواست یه بوسه کوتاه از لبای امیر ورداره ولی پسره شیطون که تا حالا دو تن از فامیلاشو گاییده بود وجسورتر شده بود دستشو گذاشت پشت سر عمه اشو ولبای اونو محکم به لباش چسبوند . چشاشو بسته بود . کتی هم همینطور . زن یاد اولین بوسه بین خودش و شوهرش افتاده بود به همین گرمی و حرارت و هیجان بود و با همین تپش قلب پرحرارت . سینه های کتی درتماس باسینه های امیر قرار گرفته بودند . عمه یادش رفته بود اصلا واسه چی اومده سر وقت برادرزاده اشو چی می خواد بهش بگه. یه خورده که امیر اونو بیشتر به طرف خودش کشید بر جستگی کیررو روی پاهاش به خوبی حس می کرد . اون معنای این تیزی رومی دونست . هر وقت کیر شوهرش این جوری می شد تا اونو نمی گایید ول کنش نبود . یکی دوبار سعی کرد خودشوکنار بکشه ولی حس کرد قدرت کندن خودشو نداره . به همون اندازه که هیجان زده بود ترس برش داشته بود نمی دونست چیکار کنه .می ترسید اگه امیر بخواد پیشرفت کنه اون چه کاری می تونه انجام بده -امیر دیگه خوبه حالا من که دوست دخترت نیستم -ولی بیشتر از دوست دخترم دوستت دارم . چون تو واسم همه چیزی درکم میکنی خیلی باحال ودوست داشتنی هستی . این بوسه شیرین خیلی بهم چسبید . -چی واست داشت امیر-یه دنیا راز و عشق وحال . اینو گفت این بار دستشو دور کمر عمه کتی حلقه زد و اونو که سست سست شده بود انداخت رو خودش و دوباره یه بوسه گرم و طولانی رو شروع کرد و این بار دستاشو اززیر بلوز کتی رسوند به کمر لخت زن حشری . سوتینشو باز کرد و سینه های عمه ناز شو که بعد از رفتن شوهرش دوباره می رفت تا همون حالت ایستادگی اوایل جوونی روپیداکنه گرفت تو دستاش -نهههههه امیر جون نههههه نکن . این کارو نکن بسه از این جلوتر نرو -نه بس نیست بیشتر بیشتر میخوام میخوام .. تو هم می خوای ببین چقدر داغ کردی عمه .. از موقعی که شوهرت رفته همش غصه می خوری من دلم نمیاد ناراحتی تو رو ببینم تو که خودت می دونی چقدر دوستت دارم . کمر زنو مورد نوازشهای خودش قرار داده بود دستاشو دراز کرد و اونو رسوند به دامنکتی . دامنو داد بالا حالا تو دو تا کف دستاشو گذاشته بود رو کون اون و محکم و باشدت هر چه تمام تر چنگشون می گرفت . در اتاق نیمه باز بود و المیرا خیلی راحت همه چی رومی دید . دوباره هیجان زده شده بود . یه تیکه لوله پلاستیکی آبو که حدود بیست سانت می شد گذاشته بود توی شورتش و اونو رو کوسش می کشید و یه چشش هم به اون دونفر بود که نکنه عمه کتی متوجهش شه هرچند درواقع این المیرا بود که اون دونفرو با هم جورکرده بود ولی هنوز یه پرده ای بین اون و خواهر شوهرش وجود داشت . از اون طرف امیر با دو تا کف دستاش افتاد به جون کوس و کون عمه اش یه دستشو اززیر شورت روی کوسش قرار داده بود و دست دیگه شو ازپشت و از درز وسط کونش به طرف کوس هدایت می کرد طوری که دو تا دستای امیر در دوجهت مخالف ودرمرکز کوس به هم می خوردند و اواین کارو طوری به سرعت و با دقت و قرینه و هماهنگی خاصی انجام می داد که کتی نمی تونست جلو ناله هاشو بگیره . گاه چند تا انگشت امیر با هم می رفتند تو کوس کتی هرچند تنظیم حرکت به صورتی بود که سر انگشتای میانی دوتا دستاش توی کوس کتی می خوردند به هم و این لذت عمه خوشگلشو زیاد تر می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#14
Posted: 9 Jul 2012 05:29
مادر فداکار 14
وایییییی امیر امیر سوختم نه نهههههه گناه داره من عمه اتم .. هنوز شوهردارم .. نهههههه شوخی کردم ادامه بده آههههههه .. بازی کن بازی کن عمه فدات شه فدای اون انگشتای جادوییت شه فدای اون کیرت شه . مگه من ولت می کنم ؟/؟ مگه تا تو امشب نکنی تو کوسمولت می کنم ؟/؟ بذار تو کف دستتو تا ته فرو کن تو کوسم .. درش بیار درش بیار زیپمو بکش پایین . زیپ دامن کتی جونشو داد پایین و عمه خانوم دامنو از پاش در آورد و امیر هم بلوز و سوتینشو در آورد و به گوشه ای پرت کرد . دست کتی رفت طرف شورت امیر در جستجوی کیر برادر زاده اش . مست کیر برادرزاده اش شده بود . شلوارک امیر رو از پاش کشید بیرون . -واوووووو عجب چیزیه .. نهههههه نههههه آره کتی جون . هم من حال می کنم هم تو . اون نامرد پست فطرت تو رو گذاشته رفته . اگه می خوای بیخیال شی و غم دوریشو از یاد ببری دوای دردت همینه . با همین باید حال کنی . این داروی ضد افسردگی خانوماست . هر چی بیشتر از این بخورن و قوی ترشو میل کنن کمتر گوشه نشین میشن و کمتر زانوی غم در بغل می گیرن . -امیر شادم کن شادم کن . خنده رولبام بیار . -پس کتی جون لباتو باز کن . دهنتو باز کن تا بخندونمت . کتی متوجه منظورش نشده بود ولی این کارو انجام داد امیر خودشو بالا کشید و کیرشو فروکرد تو دهن کتی و گفت بخور بخور عمه خوشگل من بخور حالشو ببر از این بهتر گیرت نمیاد . از اون طرف المیرا مادر امیر خان ما که پشت در ایستاده بود و صحنه رو نگاه می کرد آه از نهادش بر اومده و از این که سالهاست از نعمت خوردن کیر محرومه عذاب می کشید . کیر پسرش بازم اونو وسوسه کرده بود . مثل چند بار اول اون گریز و حساسیتو نداشت . گاهی وقتا حس می کرد که با تمام وجودش دوست داره اونو بذاره تو دهنش و لیس بزنه ساک بزنه باهاش بازی کنه به پسرش بگه کیر می خواد .. بر شیطون لعنت المیرا تو چت شده اون پسرته تو اگه کیر میخوای باید بری دنبال یه مرد غریبه .. ولی اونایی رو که امیر داره میگاد که غریبه نیستند .. دوباره خودش جواب خودشو می دادولی مادر حسابش از بقیه فامیلا جداست . امیر کیرشو به شدت و با بیرحمی به سقف دهن کتی می کوبید . وقتی حس کرد که حالا این عمه اشه که یه خورده نیاز به همراهی و مدارا داره کیرشو از دهن کتی بیرون کشید وسینه های کتی رو تو دهنش گرفت و کف دستشو دوباره گذاشت رو کوس عمه جونش . کتی هم با دست چپش کیر امیررو گرفت و باهاش بازی می کرد لای پاشو باز کرد و کیر امیررو به کوسش مالید . -امیر امیر من اینو می خوام من کیرتو میخوام زودباش . داغ شدم -عمه می سوزی و آتیش می گیری ها -به درک بکن .. دوای منو بده خاکسترم کن کوسسسسسس من کیییییرررررتو رررررو میخواد. سر کیر امیر وسط کوس عمه اش قرار گرفت -کتی جون -چیه امیر -تنگه خیلی تنگه و قشنگه -بفرست بره توکوسم تو که دلمو بردی . دلم آب شده قند تو دلم آب شده .. کتی به مرزجنون رسیده بود و بدتر از اون هم المیرا بودکه وقتی کتی با حرص از امیر می خواست که کیرشو توی کوس اون فرو کنه باخودش می گفت پس من چی . من چیکار کنم . من دل ندارم ؟/؟ دل منم آب شده . امیر دو تا دست کتی رو داشت . پاهای خواهر شوهرش به دوطرف باز شده از لبه تخت به طرف زمین افتاده بود و امیر گاییدن کوس رو شروع کرده بود . المیرا می دید که کیر پسرش با چه سرعت و قدرتی میره توکوس کتایون و بر می گرده اونم اون یه تیکه لوله را با سرعت بیشتری به کوسش فرو می کرد بههمین قانع بود ولی اونو ارضاش نمی کرد . اون جوری که دلش می خواست اونو نمی سوزوند . حتی پناه بردن به فیلم و داستانهای سکسی واسش فقط یه مسکن بود -امیر عزیزم دستاتو بذار روسینه هام باهاشون بازی کن .. کتی لذت شدیدی رو توتنش حس می کرد . سرشو به شدت به این طرف و اون طرف تکون می داد . یه لحظه چشش خورد به در نیمه باز و المیرای بی احتیاط که هوس کار دستش داده بود و بیخیال به صحنه سکس نگاه می کرد . امیر پشت به اون قرار داشت و مادرشو نمی دید یه لحظه کتی المیرا رو دید که لوله رو داره فرو می کنه تو کوسش و خیلی بیحال شده -نه وای خدا مرگم بده . المیرا متوجه گند کاریش شد و انگشتشو گرفت جلو بینی خودش که یعنی چیزی نگو و یه اشاره به کوسش کرد و یه دستی رو کوس خودش کشید و مثلا می خواست این جوری خواهر شوهر خودشو متوجه کنه که اونم هوس داره و تمایل جنسی یه امر غریزیه و کسی رو نمیشه به خاطر هوسش سر زنش کرد . کتی ساکت شد و خجالت رو کنار گذاشت . راستش یه خورده دلش واسه زن داداشش می سوخت . احساسشو درک می کرد . اون نتونسته بود یه سال تحمل کنه . این زن چطور سالها تحمل کرده بود -عمه کتی اتفاقی افتاده -نه عزیزم فقط من قمبل می کنم دوست دارم طوری کوسمو بکوبی که فضای کوس و قاچای کونم از تماس و بر خورد تن تو با هاش بلرزه و حال بده و خودتم حال کنی ... امیر خیلی این حالتو دوست داشت . حتی گاییدن کونو ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#15
Posted: 9 Jul 2012 05:30
مادرفداکار15
امیر کون کتابونو به دوطرف بازکرد و ضربات زلزله ایشو به کوس عمه وارد می کرد و با هر حمله و تماس وبرخورد زیر شکمش با کون کتی کون خوش استیل زن یه سال کون نداده به لرزه می افتاد . -عمه جون این زلزله خوبه یا ریشترشو زیاد کنم -تا می تونی زیادش کن . منو زیر آوار کیرت دفن کن . چقدر نیازداشتم و دارم امیر .. برادرزاده در حالی که دستشو از طرف کمر به سینه های عمه رسونده بود گفت عمه هنوز مث سابق دوستم داری ؟/؟ نمیگی که امیر پسر گستاخ و هوسبازیه ؟/؟-اوخ پسر معلومه چی داری میگی ؟/؟ خیلی بیشتر از گذشته دوستت دارم . من این امیرو بیشتر میخوام و می پسندم . امیری روکه بین من و اون دیگه هیچ فاصله ای نباشه ..عزیزم فاصله ها روپرکن تا این فاصله ای که بین من و شوهر عمه ات افتاده زندگیمو تباه نکنه. امیر خودش زرنگ بود و مطلبو گرفت ولی دوست داشت بیشتر حال کنه -ببینم کتی جون فکر می کنی بهترین راه برای پرشدن فاصله ها چی باشه -پسره زرنگ کسی که کیرشو می کنه تو کوس عمه اش از اون هفت خط هاست . امیر که خنده اش گرفته بود این بار کیرشو تا ته فروکرد تو کوس عمه کتی و دیگه بهش حرکتی نداد -کتی جان حالا این یه فاصله پرشده هست -دیدی گفتم پسر تو خیلی زرنگی ؟/؟ المیرا با حرفای اونا حال می کرد . یه سروگوشی آب داد تا مطمئن شه از طرف الناز خطری اونا رو تهدید نمی کنه .هرچند اگه سر و صدایی می شنید درو می بست و میرفت به اتاق خودش . مسیر عشقبازی رو تغییر دادند و برادرزاده روی عمه اش که طاقباز دراز کشیده بود قرار گرفت .. کتی دو طرف صورت امیرو میون کف دو تا دستاش قرار داده بود و با یه فشار سر امیرو به طرف خودش نزدیک کرد . دوست داشت با یه بوسه داغ گرماو هیجان سکسو به اوجش برسونه . امیر به آرومی لباشو به لبای عمه نزدیک کرد و باهمون فاصله وحرکت کیرشم از پایین به کوس اون نزدیک ترکرده طوری که وقتی لباش رولبای کتی قرار گرفته بود کیرشم به آرومی راهشو توکوس پیدا کرده بود . تجربه چند بار گاییدن زنا سبب شده بود که امیر به خوبی با نقاط و لحظه های حساس زنان آشنایی پیدا کنه . کتی که نقاط حساس زیادی داشت .. لبای تشنه زنو میک می زد و زیر گلو و چونه هاشو نوازش می کرد . دستاشو دور کمر عمه حلقه کرد . کیر با کوس خیس حال می کرد و اون از این که با عمه مهربونش تا این حد اخت شده که دیگه می تونن همه حرفای دلشونو بزنن و از خواسته هاشون بگن کلی احساس خوشحالی می کرد .. اون به خوبی متوجه شده بود که لذتهای رفت وبرگشتی در سکس بیشتر به آدم حال میده و درواقع میزان لذتو زیاد می کنه .. مثلا اون داشت سینه عمه رو میک می زد و باهاشون بازی می کرد این یه نوعی از لذت بردن وحال کردن بود وقتی کتی از این حرکت امیر خوشش میومد و هوس خودشو نشون می داد امیر با لذت و هیجان بیشتری به کارش ادامه می داد تا کتی رو بیشتر به هوس بیاره و کاری کنه که اون بیشتر حال کنه . درواقع سکس یعنی تقسیم و تبادل لذتها . پسر کیرشو از کوس بیرون کشید تا برای دقایقی زن رو غرق بوسه کنه . سر تا پاشو می بوسید و می لیسید . کوس رو با چهار تا انگشتاش داد بالا و قسمت بالای اونو گذاشت تو دهنش. -عجب خوشمزه هست عمه جون .. اینو کجا قایم کرده بودی -وووووویییییی امیر بخورررررششششش حالا دیگه مال توهه . صاحبش تویی . من که واسه تو قایمش نمی کنم . بخور بخور .. بعدش باید دوباره بذاری تو کوسسسسم . دلم میخواد جیغ بزنم . حال کنم . هروقت دارم کوس میدم و سکس می کنم تا جیغ نکشم بهم مزه نمیده . امیر بهم قول بده میای خونه مون تا هرچی دلم میخواد جیغ بکشم خونه رو بلرزونم . ستونهاشو تکون بدم . -به شرطیکه منم ستونهاتو تکون بدم -اوخ امییییییر تو با کیرت ستون و کون منو تکون میدی . بیار بیار کیرتو بفرست تو دهنم بذار یه خورده ساکش بزنم شاید این جوری ساکت شدم . امیر نذاشت عمه جون از جاش بلند شه روسرش قرار گرفت و کیرشو فروکرد تو دهن کتی . ودستشم رو کوس کار می کرد . کتی واسه یه لحظه دستشو از رو کیرم برداشت و گفت خیلی بلایی امیر خوب بلدی چطور آدمو به هوس بیاری . امیر انگشتاشو به سرعت فرو می کرد تو کوس کتی و درش می آورد -نه نمیشه دوباره باید بذاری تو کوسم . خیلی شیطونی پسر -دوست نداری این جوری باشم ؟/؟ -چرا به شرطی که فقط واسه عمه ات باشی . می دونی که این روزا دخترا چقدر خطرناکن -راستشو بگو کتی جون واسه من خطر دارن یا واسه هر دو تامون -اوخ امیر چه تک خالی هستی تو دیگه درست زدی به خال .. دلم میخواد توفقط مال من باشی و منم مث یه دوست دخترت باشم یه دوست دختری که هرکاری دوست داری باهاش بکنی . با یه کوس تضمینی که ورود ممنوع هم نداره .. -اوخ که امیر بمیره واسه اون راه ورودی عمه جونش . عمه جون جوونش .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#16
Posted: 9 Jul 2012 05:39
مادر فداکار 16
کتایونو به شکلهای مختلف گایید و زن بیچاره که ماهها بود رنگ کیر رو ندیده و طعمشو نچشیده و بوشو حس نکرده بود گذاشت هر کاری که برادرزاده اش دوست داره باهاش انجام بده . امیر عمه جونشو مجنون مجنونش کرده بود . کوس کتی رو میون کف دو تا دستاش جمع کرده بود و با یه حالتهایی باهش بازی می کرد که مجبورشد یه پارچه ای تو دهن کتی بچپونه تا نصفه شبی در و همسایه ها رو از خواب بیدار نکنه . البته از مامانشکه مطمئن بود ولی اگه الناز بیدار می شد چی می شد . تازه همسایه ها هم می دونستند که در این خونه آمیزشیصورت نمی گیره و هر صدایی که بلند شه صدای خلافه . امیر با تجربه ول کن عمه نبود . خیلی اونو دوست داشت . عاشق عمه اش بود . اون براش مث یه مادر و مث یک خواهر بود . مثل یک دوست . تا موقعی که شوهرش ولش نکرده بود خیلی بیشتر بهش سر می زد و باهاش در ددل می کرد . حالا احساس می کرد بیش از این که اون بخواد با عمه اش حال کنه باید به اون حال بده روحیه اشو بر گردونه و وظیفه برادر زادگی خودشو انجام بده -کتی کتی کجاتو بخورم . بگو بگو دیگه چیکار کنم تا تسکینت بدم -امیر دوستت دارم تو هر کاری که می کنی داری تسکینم میدی . نمی دونی چقدر حال میدی و چقدر شادم می کنی . دوباره بهم روحیه دادی . عزیزم من میخوام خودتم حال کنی . میخوام تو هم از راه به در نری . دخترای این دوره زمونه گرگ و روباه صفتن . گردن میفتن . حیله می زنن . خیانت می کنن . و ازدواج هم که کردن کاری می کنن که شوهرشون مهرشونو هم قبول کنه بده و طلاقشونو می گیرن . دیگه مثل عمه ات نیستن که به شوهرش وفا دار باشه و درد و سختی رو تحمل کنه -نه کتی جون تو نباید سختی بکشی -آخ بمیرم واسه المیرا و اون درد بی کیری زن بیچاره -کتی جون حالا مامانو ولش اون از اول تو فکر این چیزا نبوده . نمی خواد . پیشش از این حرفا نزنی که من تحملشو ندارم . دوست ندارم پای یه مرد غریبه تو خونه مون باز شه و مامانو در آغوش خودش بگیره . تازه بابای مرحوم من میشه داداشت که مامان هنوز بهش وفا دار مونده -حالا بیا به خودمون برسیم .. حرفای اونا طوری بود که المیرا همه رو می شنید اشک تو چشاش حلقه زده بود . چرا ؟/؟ چرا ! چرا پسرا ما دراشونو درک نمی کنن . اون که حالا به فکر شوهر کردن و دوست پسر گرفتن نبود . ولی چرا امیر نباید بدونه که مادرشم مث هر زن دیگه ایه و بالاخرهیه روزی نیاز هاش هوسش سر باز می کنه . هر چقدر هم تحمل کنه بازم یه روزی ممکنه کار دست آدم بده .. دیدن این همه صحنه های سکسی واقعا تحملش سخت بود . اون واقعا امیر رو دوست داشت . الناز رو هم همین طور ولی الناز تا حالا مشکل ساز نشده بود و این امیر بود که خیلی شیطون شده و سر و گوشش می جنبید . قبلا می گفتند پسر داشتن راحت تر از دختر داشتنه و پسر اعصاب آدمو داغون نمی کنه و دختر داری خطر ناکه ولی انگاریوضعیت بر عکس شده بود . کتی کونشو گذاشته بود رو سر امیر و می گردوند و امیر هم رو هوا دنبال سوراخ ریز کونش می گشت . اونو رو تخت دمر خوابوند واسه چندمین بار بود که این حالتو انجام میداد . این بار روی کتی دراز کشید و کیرشو تا ته فرو کرد تو کوسش .. -کتی جون خیلی دیگه داغ و بی حس شدم . اگه بدنت آماده شده برو تو حس ارگاسم . دیگه نمی تونم -امیر میخوام بازم میخوام زوده زوده .. کتی مث دختر بچه ها ناز می کرد . پسر که دید اینجوریه این بار یه فشاری به مغزش آورد و سرعت گاییدنشو زیاد کرد دهن کتی رو هم نگه داشت که جیغ نکشه در انتهای هر ضربه بالای کیر امیر می خورد به بالای وسط کون کتی . کونشو هم از وسط باز کرده بود . عمه جون هرچی از هوس زیاد دست و پا می زد برادر زاده ول کنش نبود . تا این که یواش یواش آروم تر شدو با کف دستش به دست امیر زد . پسر دست از رو دهن زن بر داشت -امیر خیلی بد جنسی . نمی خواستم به این زودی ار گاسم شم . می خواستم بیشتر باهات حال کنم مزه بگیرم .-عمه بازم بهت حال میدم . چند دقیقه که بگذره دوباره هوست بر می گرده و می گامت . منو داری دیگه چه غم داری . تازه بایدم خیلی راضی باشی که من قدرتشو دارم و می تونم تو رو به ار گاسم برسونم . -فدات بشم امیر جون . دستت درد نکنه . کیرت درد نکنه .. امیر دیگه معطل نکرد از بس عادت کرده بود تو کوس اونایی که می گایید آب بریزه کمر عمه رو محکم نگه داشت و با چند تا ضربه کاری آب کیرشو ریخت تو کوس عمه جونش .. -جووووووون کتی جوووووون حال کردم حالکردم .. هردوشون خیس عرق شده بودند . همو در آغوش گرفتند و این بار امیر نوک سینه های عمه رو گذاشت تو دهنش . -عزیزم تو گفتی که هوسم چند دقیقه دیگه بر می گرده ؟/؟ -چی شده مگه . -من فکر نمی کنم حرفت درست باشه .. -با این حساب می گیریم می خوابیم -چی میگی امیر کجای کاری . هوس من همین الان بر گشت . زودزود . من بازم می خوام . میخوام که منو بگایی . با کیرت کوسمو بکوبی ... -خب کتی جون یه چند دقیقه ای استراحت کنیم بهتره . من اول یه دستشویی برم . شورت و لباس زیرشو پوشید و یه لحظه کنار درصدای پایی شنید . ترس برش داشت . اگه مادرش بوده باشه هر چند که خیلی از صحنه های قبل و سکس های قبل رو دیده ولی بازم در هر مرحله تا ساعتها خجالت می کشید ولی با همه این حرفا قابل حل بود .. اما اگه الناز بوده باشه چی؟/؟ رفت اتاق مامانش . مامانه وقت نکرده بود چیزی رو خودش بندازه .یه لباس زیر داشت ولی تا کمرش بالا رفته بود و کونش مشخص بود . المیرا نفس نفس می زد . -مامان بیداری .. تو بودی الان تو پذیرایی ؟/؟ امیر از طرز نفس کشیدنهای مادرش فهمید که اون بیداره .. واسه یه لحظه حس کردکه از تماشای کون المیرا داره لذت می بره . سرشو گرفت طرف دیگه .. با صدایی که مادرشم شنید گفت بر شیطون لعنت و طوری هم آه کشید که مادر فهمید که پسرش از تماشای تن لختش لذت برده ولی هنوزم داره با خودش می جنگه که دست بهش نزنه . خود المیرا هم گیج شده بود . اگه یه روزی امیر بخواد سراغ اون بیاد چیکار می تونه بکنه . فقط اینو می دونست هیچوقت به خودش این اجازه رو نمیده که بزنه زیر گوش پسرش . شایدم که تسلیم اومی شد .. امیر رفته بود و مادرش المیرا رو با دنیایی از هوس تنها گذاشته بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#17
Posted: 9 Jul 2012 06:01
مادر فداکار 17
بعد از ظهر که الناز رفته بود خونه یکی از دوستاش امیر و مادرش تنها شدند و دوباره درددلهای مادرانه و پسرانه روشروع کردند -این روزاکه بهت بد نمی گذره ؟/؟ -چطور مگه ؟/؟ -هیچی فقط می خواستم بدونم حواست به درسات هست ؟/؟ -آره مامان نگران اون نباش . اتفاقا این جوری بهتر درسامو می خونم . دوستام همه در فکر اینن که چطور برن بایکی دوست شن و از این بر نامه ها داشته باشن و یه جوری خودشونو خالی کنن ولی من الان دیگه غصه این چیزارو نمی خورم . خاله , زن دایی و حالا هم عمه جون . هر وقت هم که بخوام بر نامه ردیفه -به شرطی هم که اونا بخوان -مامان این هم از اون حرفاست . کیه که محصول کار بابا رو نخواد . درشت وتازه و فعال و متالیک -امیر بی تر بیت شدی ها . پیش ننه ات روت باز شدا -مامان به خودت نگیر . همه اینا نشونه صمیمیته. اومد جلوتر ومامانشو بوسید . صورت المیرا بوی عطری می داد که هوس انگیز تر از رایحه ای بود که از اون سه نفر به مشام می رسید . دل انگیز و ملایم .. صورت مادرشو غرق بوسه کرد -اوه مامان مامان دلم می خواد بخورمتحیف که مامانمی وگرنه ... در اینجا حرفشو پس کشید -وگرنه چی امیر حرفتو نخور بگو . آماده ام تو این روزا خیلی بی پروا حرف می زنی -نه مامان یه چیزی داشتم می گفتم درست نبود . فراموشش کن -امیر من که می دونم تو چی می خواستی بگی . میخوام از زبون خودت بشنوم . زن بیچاره خودشو با شنیدن این حرفا دلخوش می کرد . اون دوست داشت از زبون پسرش بشنوه که مامانش هنوز جاذبه جنسی داره و می تونه حتی توجه پسرشو جلب کنه .. -مامان می خواستم بگم که اگه مامانم نبودی دوست داشتم با تو هم آره .. حالا هر چی دوست داری بهم بگو . المیرا خودشو انداخت تو بغل امیر و این بار اون لبای پسرشو با اشتیاق و هوس خاصی می بوسید که تعجب امیرروبر انگیخت . اگه کس دیگه ای جای المیرا بود امیر امونش نمی داد ولی با این حال به فکر فرو رفته بود . نزدیک بود دستشو از لای بلوز مادرش به سینه هاش برسونه ولی فوری پشیمون شد . هرچی می خواست خودشو کنار بکشه موفق نمی شد . زن خودشو به امیر چسبوند و کلفتی و تیزی کیر پسرشو از پشت شلوارش حس می کرد . صحنه های سکس اون سه تا زن با پسرشو تصور می کرد و خودشو جای یکی از اون زنا میذاشت . حس کرد داره از کنترل خارج میشه . واسه این که رسوایی به بار نیاره خودشو کنار کشید . الناز تماس گرفت و گفت که شبو خونه خاله اش می مونه و از اون ور میره مدرسه . راستش المیرا از این بابت خیلی خوشحال شده بود . شاید امشب اون اراده اشو پیدا می کرد که اشتیاق خودشو به نوعی متوجه امیر کنه .. آمادگی تسلیم شدنو داشت ولی دوست داشت امیر تسلیمش کنه نه این که خودش پاپیش بذاره . سختش بود . خجالت می کشید . شایدم فقط حرفش بود و تصورش و هرگز نمی تونست که کیر پسرش این عزیز ترین کس زندگیشو تو کوس خودش ببینه .. وقتی تلفن زنگ زد و گوشی رو گرفت و چند دقیقه ای صحبت کرد پس از خداحافظی سگرمه هاش تو هم رفته بود . طوری گرفته بود که امیر ترسیده بود . دفعه قبل که مامانو این جوری دیده بود با خبر شد که یکی از فامیلاشون مرده... هیچی زن عمو قرار بود شبو بیاد پیش اونا بمونه و شایدم برای چند روز . ظاهرا با شوهرش یعنی عمو جان دعوا میفته . این عمو سر و گوشش می جنبید و کاسه صبر انسیه هم دیگه لبریز شده بود . المیرا از این که خلوت اون به هم می خوره عصبانی شده و کلی حرص می خورد .. -مامان این که ناراحتی نداره . انسیه جون دو سه سال ازت کوچیکتره .. می شینین با هم درددل می کنین . حوصله ات هم سر نمیره . واییییی مامان بد جوری به این فکو فامیلا عادت کردم . اگه بتونی اینو هم واسم جورش کنی دیگه هیچی ازت نمی خوام -پسر خیلی پررو شدی . این یکی کار کردن روش خیلی سخته . به این سادگیها هم که فکرشو می کنی نیست. -مامان تو با زبونت موش رواز سوراخش و مار رو از لونه اش می کشی بیرون -چی به من می رسه ؟/؟ -منظورت چیه مامان ؟/؟ یعنی تا الان این همه محبت بهم می کردی ازم چی انتظار داشتی . باشه واست آشپزی می کنم جارو می زنم . دیگه دوست داری چیکار کنم ؟/؟ المیرا به خاطر این که بر داشت امیر در این جهت بوده خوشحال شد ولی از این که پسر ازش دلخور باشه دلشو نداشت که اونو این جوری ببینه . رفت جلوتر و سرشو بوسید -مامان حالا غریبه شدیم که سرمو می بوسی ؟/؟ -اتفاقا این صمیمیتو می رسونه . مگه من سر غریبه ها رو می بوسم ؟/؟ حالا تو هر جوری دوست داری منو ببوس . این بار پسر دستشو گذاشت دور سر مادرش و طوری لباشو گذاشت روی لباش که که المیرا از هوس نتونست چشاشو باز کنه . از درون بهم ریخته بود . صورتش داغ کرده بود و دستخوش هیجان شده بود . دلش می خواست امیر همونجا درازش کنه و همون کاری رو که با زنای فامیلش انجام داده بود با اونم انجام بده . بازم بر جستگی کیر پسر خودشو رو شلوار خودشم احساش می کرد . زیر نافش . دوست داشت خودشو بالاتر بکشه تا قسمت کوسش با کیر پسرش در تماس باشه . هر چند یکی دو تا پوشش بین نقطه هوسشون فاصله ایجاد کرده بود ولی اون به اینشم قانع بود .. -مامان زن عمو که اومد یه جوری واسم جورش می کنی ؟/؟ به المیرا دوباره احساس پوچی دست داده بود . -پس تو مادرتو واسه این چیزا می خوای ؟/؟ این جوری که بغلم زده بودی واسه همین بود ؟/؟ -مامان من دوستت دارم .عاشقتم . تو رو از همه دنیا بیشتر دوستت دارم . اگرم بغلت می کنم باتمام وجودمه . -ولی اون جوری که من دوستت دارم تو دوستم نداری و نمی تونی داشته باشی . باشه امیر این یه کارو هم برات انجام میدم یعنی تلاشمو می کنم .. بازم همدیگه رو بغل کردند و مادر در دل به امیر می گفت کاش تو هم به خواسته های من توجه می کردی ! .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#18
Posted: 9 Jul 2012 06:03
مادر فداکار 18
غروب انسیه خودشو خیلی زود تر از اونچه که منتظرش بودند رسوند نزد امیر و مامانش . با این که خیلی بی حوصله بود و تقریبا بدون آرایش خودشو به اونجا رسونده بود ولی همون طراوت و زیباییرو داشت . شروع کرد به نالیدن از دست عمو جان و از این که زن صیغه ای گرفته از اون جوونتره و شاید هم که عقدش کنه .. -المیرا به نظر تو من باید حالا چیکار کنم ؟/؟ -هیچی تو هم برو شوهرکن -برو بابا شوخیت گرفته . تو هم انگار مث برادر شوهرت قاطی کردی ها -نه جدی میگم بروشوهر کن . حالا امیرم نشسته بود و انسیه عین خیالش نبود دیگه واسش اهمیتی نداشت که عالم وآدم بدونن که اون چه وضعیتی داره . -شاید اگه می تونستم این کارو می کردم . من زنم . زن که نمی تونه دو تا شوهر داشته باشه -چقدر کوس خلی برو عشق و صفاتو بکن . حالتو بکن . دوست پسر بگیر . تازه این جوری کیف دنیا رو می کنی و شوهرتم که بدون رضایت تو نمی تونه همسر دوم بگیره . فکر چی هستی . یواش یواش مال و اموالشو از چنگش بکش بیرون کهحق تو و بچه هاتو ضایع نکنه . برو حرفمو گوش کن و حالتو بکن . تا جوونی لذت ببر . این روزادیگه بر نمی گرده . پشیمون میشی . حسرت این روزا رو می خوری . الان پسرا می دونن که کجا بزنن به خال . به جای دنبال دخترا رفتن میرن دوست زن می گیرن . بیوه و شوهر دار براشون فرقی نمی کنه . البته اگه شوهر داشته باشه بهتر هم هست . هم حالشونو می کنن . هم این که اگه شکم طرفو بالا بیارن زنه میندازه گردن شوهرش .. والسلام نامه تمام . والسلام ختم کلام..-همین ؟/؟ به همین سادگی ؟/؟ .. انسیه پیش خودت بمونه همین امیر خودمونو می بینی پیشروش میگم البته با اجازه خودش .. تا حالا با سه تا زن شوهر دار بوده و کلی هم با هاشون حال کرده -واااااااا چی میگی المیرا پیش تو از این حرفا هم میزنه ؟/؟ آره امیر درسته ؟/؟ مادرت راست میگه ؟/؟ خیلی بی حیا شدی . بچه های من غلط بکنن از این حرفا پیش من بزنن . -خب انسیه جون حالا میخوای چیکار کنی ؟/؟ -من چه میدونم تو کدوم عطاری دوست پسر می فروشن بگو برم بخرم -ای بابا از تو حرکت از خدا بر کت . مگه این امیر خان ما همین جا تو خونه نشسته که یه زن بیاد خونه اش . اینجا که خارج نیست زنا هم مثل مردا زنگ بزنن تا یه جنس مخالف بیاد و اونا رو حسابی سر حالشون کنه . مادر و پسر حسابی داشتند رو مخ زن عمو کار می کردند . این بار خود امیر هم اومد کمک خودش . -زن عمو مامان راست میگه . تو خیلی خوشگل و نازی . منو ببخش این حرفو می زنم . این چند تا دوست زنی که دارم یا داشتم نصف خوشگلی تو رو هم ندارن و خیلی هم فیس و افاده می کنن . با هزار منت به آدم حال میدن . حیفه از خانومی و قشنگی تو . انسیه بد جوری وسوسه شده بود . یه خورده از پرده شرم و حیا بین اون و امیر پاره شده بود . -المیرا توکه این قدر خوب لالایی می خونی پس چرا خودت خوابت نمی بره -نمی دونم اون دفعه واسه کی روضه خونی می کردم همین مطلب رو ازم پرسید . من اصلا در فکر این چیزا نیستم . بچه هام همه چیز منن . پسرم هم داداشمه هم سرپرست و رئیس منه و هم شوهرم .. -ببینم وظایف شوهری رو هم انجام میده ؟/؟ در همین حال امیر و مادرش یه نگاهی به هم انداخته و تا عمق وجود و تمنای هم پیش رفتند ولی مادر ادامه داد خب یه سری مسائلو باید کنترل کرد از من دیگه گذشته . مرگ شوهرم رو من اثر گذاشته . بچه داری نیاز های اونا درس و مدرسه شون .. دیگه حالی واسم نذاشته که به خیلی چیزا توجه داشته باشم . انسیه روکرد به امیر و گفت خب شیطون تو که این جوری نبودی حتما دوستای شیطونی هم داشتی که تو رو از راه به در کردن . -چی بگم زن عمو هر کسی مسئول کار خودشه . ما که بچه نیستیم . اتفاقا من از همه شون شیطون ترم . این من بودم که واسه خیلی از اونا جور کردم . یه خورده زبون بازی منم بد نیست .. -ببینم عکس دوستاتو داری می خوام ببینم اونا چه جور آدمایی هستند که در این سن که دهنشون بوی شیر میده به خودشون اجازه میدن که با یک خانوم که جای مامانشونه دوست شن و رابطه داشته باشن ؟/؟ -خب تا شما برین سرتونو گرم کنین منم میرم آشپزخونه -ببخشید المیرا جون -خواهش می کنم انسیه به کارت برس .. این یکی ظاهرا خیلی زود داشت رام می شد . دلش می خواست که امیر اونو با یکی از دوستاش آشنا کنه . در واقع امیر به دروغ دوستاشو مثال زد میخواست مخ زن عموشو کار بگیره که موفق هم شد . چند تا عکس به زن عموش نشون داد -امیر تو از همه شون خوش تیپ تری . حالا من چیکار کنم که این جوونا بپسندن و انگیزه دوست شدن با من درشون ایجاد شه -زن عمو اونایه دوست شدن خشک و خالی نمیخوان . انتظارشون زیاده . خودتو ببین -بی ادب شدی ها . دو نفر که با هم دوست شن به موقعش این مسائلو هم بین خودشون حل می کنن . -اجازه هست ؟/؟ -بفرمایید .. پسر رفت از اتاق مامان چند تا وسیله آرایش آورد و خیلی ساده به سر و صورت انسیه جونش مالید . موهای سر زن عمورو که پشت سرش جمع کرده بود باز کرد و افشونش کرد و دو تا از دگمه های بالای بلوز انسیه رو بازش کرد و اونو سینه چاکش نمود و یه دور هم اونو گردوند و بی پروا یه دستی به کون بر جسته انسیه زد و گفت این خوبه ... -انسیه جان ببخشید فضولی می کنم شما و عمو جان بوسه استانداردو واردین ؟/؟ -بوسه استاندارد دیگه چیه . مگه بوسه هم مثل کالاست که اصل و غیر اصل داشته باشه ؟/؟ -مزاح می فر مایید زن عمو جان . این روزا هیجان کار در بوسه اولیه هست . انسیه امیر رو به شدت حشری کرده بود . -من نمیدونم چی میگی ؟/؟ اگه میشه به منم یاد بده . -ما که اینجا فیلم آموزشی نداریم . اگه خودمم بخوام یاد بدم زشته .شاید سوءتعبیر شه -امیر چقدر طفره میری .. خودت یه کاریش بکن دیگه . حالا محتاج تو شدیم اینقدر دیگه خودتو نگیر . امیر به انسیه نزدیک شد . دستشو دور کمرزن حلقه زد . -حالا تو هم دستتو بذار دور کمر من . خیلی عاشقانه تو چشام نگاه کن . انسیه حس کرد که امیر داره جادوش می کنه . شوق هوس رو تو چشای امیر می خوند . لبای امیر و زن عمو ثانیه به ثانیه به هم نزدیک تر می شدند تا این که به هم چسبیدند . بوسه داغ و شیرین هوس شروع شده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#19
Posted: 9 Jul 2012 06:11
مادر فداکار 19
امیر خودشو به زن عموش چسبونده بود وولش نمی کرد . انسیه دستای امیر رو دور کمرش احساسمی کرد . تپش قلبش زیاد شده بود . هیجان ولش نمی کرد . اگه امیر ادامه نمی داد و اونو به حال خودش ول می کرد چه کاری از دستش ساخته بود . به برادر زاده شوهرش چی می گفت ؟/؟ حتی یک لحظه احساس کرد که دستای امیر رو باسن پوشیده اش قرار گرفته . امیر متوجه شده بود که زن عموشو حسابی حشری کرده . دیگه با تجربه شده بود ومی دونست که باید چیکار کنه .می دونست که یک زن نیازش و نقطه های حساسش چیه . باید چه بر خوردی داشته باشه تا اونو به دام بندازه . دامی که دوست نداشته باشه ازش در بیاد و اون زن با تمام وجود و احساس , جسم و حتی روح خودشو تقدیم اون کنه . فعلا که انسیه در تب هوس بود و در حال سوختن .. امیر لباشو از رو لب انسیه بر داشت . زن عمو عصبی شد .-پسر فقط همین ؟/؟ با یه بوسه کار تموم میشه ؟/؟ -خب که نه .. مگه تو و عمو جان با یه بوسه به همه چی خاتمه میدین ؟/؟ این تازه شروع و مقدمه کاره . -نمی دونم چی میگی تو . فقط ازت خواهش می کنم منو راهنمایی کنی . یه سری به مامان زد و بر گشت گفت که یه خورده داره ازم راهنمایی می گیره و اگه مامان گرسنه اش شده می تونه غذای خودشو بخوره -انسیه جون بدون تو هر گز! واست صبر می کنیم. وقتی انسیه وارد اتاق شده بود دید امیر فقط با یه شورت جلوشه .-اونم درش می آوردی که یکسره کار کنی و راحت شی . -اگه ناراحتت می کنه می تونم دوباره بپوشمش . نه نه . من اومدم یاد بگیرم امیر جان من واسه آموزش از طرف تو حاضرم . میگن ندانستن عیب نیست . نپرسیدن عیبه . وقتت گرفته نمیشه که درسای بعدی رو هم برام بازش کنی -نه انسیه جون . البته اولش باید تو رو بازت کنم -خب بکن -اول ناز بعدا باز -بگیرم گاز . این بار دیگه امیر دستاشو از زیر بلوز انسیه به سوتین و سینه هاش رسوند . -زن عمو واسه این درسا آمادگی داری دیگه ؟/؟ یه موقع سختت نباشه -ادامه بده عزیزم ادامه بده واسه تکمیلی هاش هم آماده ام . می خوام امروز تا آخر کتاب برم جلو . که اگه یه موقع دوست پسر گرفتم کم نیارم . واقعا تعجب کردم از این که المیرا به من گفت که تو با سه تا زن شوهر دار بودی . اونا واقعا عجب زنای نترسی بودند .. البته واسه اون زنا خودش یه کیف و حالی هم داره و یه آب و هوایی هم عوض می کنن . میشهبه من بگی با اونا چیکار می کردی ؟/؟ -انسیه جون , امیر ت در وقت خیلی صرفه جوست . یک تیر دو نشون می کنه . این آموزشی رو که دارم الان بهت میدم همون کاریه که با اون خانوما انجام دادم . البته جسارت نشه انسیه جون خودت استاد مایی و درست نیست این جور بر خورد داشته باشم.-ولی در این مورد خاص تو تجربه ات بیشتره . -یه کارایی باید بکنم که تا به حال غیر عمو جان با کسی انجامش ندادی نمی دونم ذهنت آمادگی داره یا نه . نکنه یهو بذاری زیر گوشم . -من اون دستی رو که نمک خورده و نمکدون بشکنه میذارم زیر ساطور . --من که هنوز کاری نکردم و تو هم که نمکمو نخوردی . در اینجا انسیه که دیگه تحملش تموم شده بود شورت امیر رو پایینکشید .. -چیکار می کنی تو که چند قدم از کتاب رفتی جلوتر -می خوام نمک گیر بشم . امیر هم بلوز انسیه رو در آورد و اونو از پا لخت کرد . در حالیکه کیرش تو دهن زن عموش بود دستشو رسوندبه کمر زن و سوتین اونو هم در آورد و انداخت یه گوشه ای -انسیه -جاااااااان -توداری بهم درس میدی یا این که این منم که باید مطلب بگم . -هر جور دوست داری . هر جوراراده کنی هرجور که بخوای .- -من تو رو می خوام . میخوام که باهات حال کنم .بگم دوستت دارم و ازت خیلی چیزا می خوام -چی میخوای امیر . -همون چیزایی رو که وقتی قصد داری دوست پسر گرفتی بدی بهشون .. -اووووههههه امیر عزیزم . دیگه بس کن . من میخوام اونا رو بدمش به تو . وقتی تقدیم تو کنم دیگه بسه برام . من که زن هرزه خیابونی نیستم -خواهش می کنم انسیه جون منم که جسارت نکردم . حالا بگو به من چی میدی . چی می خوای بدی . چه چیز تو مال منه که من واسه گرفتن حقم بجنبم و تلاش کنم و یه کاری انجام بدم -بگم چی ؟/؟ -آره منتظرم . منتظر شنیدن حرفای قشنگ از لبای قشنگتم -من میخوام کوسمو بدم به تو .. کونمو بدم جونمو بدم سینه هامو بهت بدم -در عوض چی می خوای -کیرتو -من که بهت بدهکار میشم -نه امیر همون بسمه آتیشگرفتم . بیا روم بخورش کوسسسسمو بخور . دیگه تحملشو ندارم .. -ببینم تو خوشت میاد یا واسه انتقام گرفتنه . اگه فقط واسه انتقام گرفتنه بگو نگامت . -نه نه .. من هوس دارم . منم میخوام منم یه کیر دیگه می خوام . اگه بر فرض در مورد عموت اشتباه هم کرده باشم که نکردمو برام اظهر من الشمسه که اون خیانت کرده و عالم و آدم می دونن بازم میخوام که زیر کیر تو باشم . یه زن دیگه چقدر با یه کیر باشه . خودت در عرض کمتر از یه ماه 3 تا زن شوهر دارو گاییدی . می تونستی همون یکی رو سه دفعه بکنی . چه اشکالی داشت . منم دل دارم دیگه . -یعنی من وقتی تو رو گاییدم ممکنه هفته دیگه هم بری به یکی دیگه بدی؟/؟ -نه امیر جان ما قدیمیها قانعیم . مثل زنای امروزی نیستیم که به کیر شوهرشون قانع نیستن هیچ از زیر کیر یه دوست پسرشون که بلند میشن یه ساعت دیگه زیر کیر یکی دیگه خوابیده ان .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#20
Posted: 9 Jul 2012 06:12
مادر فداکار 20
امیر هر کوسی رو که می گایید حس می کرد که تازگی خاص خودشو داره . انسیه خیلی واسش عشوه می ریخت و بیشتر این عشوه هاش هم بهش میومد .. امیر دیگه می دونست که مامانش بیشتر سکسای اونو می بینه یکی دوبار متوجهش شده بود و هر وقت هم که نمی فهمید طرف بهش می گفت . دیگه براش مسئله ای نبود . هنوز به خوبی متوجه انگیزه المیرا نشده بود . همه اونا را به حساب دلسوزی مادرانه میذاشت و این که المیرا هنوزم مثل بچگی های اون می خواد امیر روتحت نظارت و کنترل خودش داشته باشه .. امیر و انسیه رو تخت داشتند کارشونو ادامه می دادند . المیرا کنار در قرار داشت . نگهبان همیشگی اون . امیر خنده اش گرفته بود . خودشو انداخت رو زن عموش . طوری سر و صورتشو انداخت رو صورت انسیه و لباشو قفل کرد که زن دیگه چشاشو بسته بود و نمی تونست سرشو این طرف و اون طرف بگردونه . امیر واسه مادرش دست تکون داد که بیاد توی اتاق و جا رختخوابی . خودش اشاره زد که از اونجا مادر با تسلط بتونه همه چی رو زیر نظر داشته باشه . این با ریه غوغای دیگه ای بود . پسر می خواست پیش مادر عرض اندام بکنه . المیرا اونجوری کرد که امیر می خواست و پسرش کمر انسیه رو گرفت و اونو آورد بالا . -زن عمو جون . آموزش قوی اگه می خوای بگو از همین حالا کوبندگی رو شروع کنم . تا بخواد انسیه جوابی بده کیر امیر از همون پشت یه ضرب رفت تو کوس زن عموش . زن عمو رو هوا دست و پا می زد و امیر ول کنش نبود . المیرا هم خیلی راحت تر از دفعات قبل داشت این صحنه ها رو می دید و یه گوشه ای از حال رفته بود و گوشه جا رختخوابی یه جارو دستی به گیرش افتاده بود که اونو به کوسش می مالید . فقط مراقب بود که امیر اونو نبینه و متوجه نقطه ضعفش نشه .. یه طرف جا خالی داشت و المیرا پاهاشو دراز کرد و به سختی پشتشو به دیواری تکیه داد و داشت به عدالت دنیافکر می کرد که چطور بعضی از زنا از نعمت در اختیار داشتن و حال کردن با چند تا کیر بر خوردارن و اون دریغ از یکیشون . -انسیه جون آدم این جور موقعها به یه جاهایی می رسه که آموزش خودجوش میشه . اگه من توضیح نمیدم واسه اینه که تو با تمام وجودش حسش کنی . -می دونم چی میگی امیر کیرتو به همین حالت بکن تو کوسم و درش بیار . فکر و ذهن من خود جوش شده . کیر تو هم به کوس من جوش خورده .. -آره زن عمو جون کدوم جوشو میخوای از این جوش داغ تر . امیر که دیگه گستاخ تر و بی پر وا تر از دفعات قبل شده بود و فکر می کرد که هر قدر بیشتر قهرمان بازی در بیاره مامانه بیشتر به وجودش افتخار می کنه و لذت می بره سعی می کرد هیجان سکسو زیاد ترش کنه . البته در این که المیرا لذت می برد و حال می کرد شکی درش نبود ولی این لذت بردن همراه با نوعی حسرت بود . حسرتی که امیر هیچوقت نتونست اونو درک کنه . -امیر خودتو بنداز روم بنداز . بنداز . -وای زن عمو زن عمو جون نمی دونی چقدر از اینبدنت لذت می برم .. چقدر خوب شد که عمو قدرشو نمی دونه .. -مال تو امیر مال تو که قدرشو میدونی . عمو ی بی وفات فکر کرده که خودمو واسش می کشم . دیگه نمی دونه من دارم با یهکیر کلفت تر و جوندار تر حال می کنم . -چطوره انسیه جون . آموزشش خوبه -اوخ بیست بیسته استاد . بذار تو بکش بیرون . بذار تو بکش بیرون . از این با حال تر نمیشه . -زن عمو زانو بزن و قمبل کن میخوام یه حال حسابی با کوس و کون و سوراخاش بکنم . امیر طوری زن عموشو تو دید مامانش قرار داد که جفت سوراخای کوس و کونشو المیرا جونش بتونه به خوبی دید بزنه . لبه های عمودی کوس رو گرفت تو دستش و دو تا لبه رو از کناره ها و از وسط رو هم طوری می غلتوند که انسیه جز نالیدن کار دیگه ای از دستش بر نمیومد . -پسر پسر ... کوسسسسسم کوسسسسسم دارررری چیکار می کنی .. کیرررررررت کجاس ؟/؟ -حالا بیا یه خورده با زبون حال کنم و بهت حال بدم . این بار امیر پهنای زبونشو کشید رو کوس انسیه و طوری اونو لیس می زد که از اون طرف زبون انسیه از حلقش در میومد . امیر دو تا انگشتشو کرد تو سوراخ کون زن عمو و انگشتاشو به طرف کوس فشار می داد . بر آمدگی انگشتاش از طرف کوس به خوبی مشخص بود . -انسیه جونم دردت نمیاد -واااااایییییی امیر چی داری میگی . حال کردن از این بیشتر ؟/؟ شیطون بلا تو اینا رو از کجا یاد گرفتی ؟/؟ خوش به حال امروزی ها چه حالی می کنن . -انسیه خوشگله تو هم با این تن و بدن و حال دادنات امروزی هستی و منم دارم یه حال امروزی و آخرین سیستم بهت میدم . -پس ادامه بده ادامه بده .. -چی می خوای زن عمو -کیررررررر کیییییییررررر فقط کیییییییر با کیر راستت راستم کن . -اگه بدونی انسی جون چه سوراخ کونی داری. دلم می خواد لبامو غنچه کنم سوراخ کونتو ببوسم و طوری میشد که کیرمم تو همون حال می کردمش تو کوست .. -بگو امیر بگو کاشکی همینی می شد که می گفتی -حالا تیکه تیکه اشو انجام می دم . لباشو غنچه کرد و گذاشت رو سوراخ کون زن عمو . المیرا صحنه رو می دید و در همون حال با سوراخ کون خودش بازی می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن