ارسالها: 7673
#31
Posted: 3 Sep 2012 10:03
مادرفداکار31
سوراخ کون الناز هنوز یه خورده لغزندگی و خیسی ناشی از کرم مالی قبلی رو داشت واسههمین وقتی که اونو سر کیر امیر مالید زیاد سختی نکشید تا راهشو پیدا کنه . امیر هم یه دستشو گذاشته بود روی سینه های خواهرش و با یه دست دیگه با کوسش ور می رفت . الناز دوباره کیر امیر رو تو کونش حس می کرد و یه کف دست داداش رو رو کوس خیسش و یه دست اونو رو سینه هاش .. -نههههههه امییییرررررررر از کجا بگم از کجا .. اوخ من سوختم .. نهههههههه بگو با خواهرت چیکار کردی . چرا هر کاری می کنی من سیر نمیشم . داداش یه کاری بکن . وااااایییییییی .. المیرا با این جیغ و دادها میومد یه سرکی می کشید و می رفت . رفته بود یه قدمی واسه پسرش برداره که دخترش هم اومد روکار وخودش تا حالا بی نصیب موند . چرا هیشکی نمی تونه کمکش کنه .. چرا هیشکی به فکرش نیست . خودشو واقعا مقصر می دونست . حتی مالیدن کوسش فرو کردن انواع و اقسام میوه ها اون داخل دردی رو دوا نمی کرد . دوباره برگشت اتاق خودش اونجا موندنش دیگه فایده ای نداشت . جز این که بیشتر حسرت بخوره و از طرفی این اطمینانو پیدا کرده بود که امیر دیگه اون قدر تجربه اش زیاد شده که بی گدار به آب نمی زنه . -الناز خوشگل من بیا پایین تر اون لبای خوشگلتو بده به من .. اوووووووهههه بچسبون بچسبون داداش اون لباتو بخوره همه جاتو بخوره . الناز حالا از چهار نقطه اسیر داداشه شده بود و امیر هم واسش سنگ تموم گذاشته بود . کوس خواهره رو خیلی با ملایمت می مالید و چوچوله اشو تو انگشتاش می گردوند .. تو تصورات خودش می دید که دو طرف کوس النازو باز کرده و باکیرش داره فرو می کنه تو کوسش و الناز هم با تمام وجودش ازش طلب کیر می کنه .. آخ که چقدر حال می داد اگه یه روزی می تونست کیرشو تو کوس الناز جونش فرو کنه ولی می دونست که هیچوقت مامان المیرا اجازه این کارو بهش نمیده . شهوت چشای امیرو به شدت قرمز کرده بود . کیرش احساس سنگینی می کرد می دونست که اگه تو کون الناز آب بریزه از اون عطشی که داره موقتا کم میشه و دیگه در خیال خودش واسه یه مدتی حسرت کوس اونو نداره . ولی باید خواهرشو ارضا می کرد . الناز بازم به شوک قوی تری نیاز داشت . شوکهایی با فاصله هایی کم . وشوکر امیر می دونست که بیمارش در چه مرحله ای قرارداره و کارشو وارد بود . حس کرد که باید ضربه و شوک اساسی رو به چوچوله اش بیارهو یه خورده هم از سینه هاش کمک بگیره یعنی سینه های الناز واسه همین ترجیح داد کهموقتا کیرشو از کون الناز بیرون بکشه و اونو طاقباز روبروی خودش قرار بده و بره به حرکت کلاسیک کوس خوری با سرعت زیاد و تکنیکهای مخصوص خودش بپردازه .. الناز حس کرد که لذتش لحظه به لحظه داره زیاد تر میشه . لب امیر که لب و دهن امیر وقف کوس الناز شده بود و دستاش رو جفت سینه های دختر حشری کار می کرد -داداش توکه منو کشتی .. چه خبرته .. چقدر حریصی چقدر آتیشت تنده .. منو هم سوزوندی . منو خاکم کردی . من مال توام مال تو -منم واسه توام براتو یه دونه خواهر نازم النازم . دوباره دهنشو بیشتر مماس کوس و چوچوله خواهرش کرد . تصمیم گرفت سکوت کنه و کمترحرف بزنه تا شاید راحت تر و در نهایت آرامش بهتر بتونه اونو به ار گاسم برسونه .. الناز فقط می تونست سرشو یه خورده بالاتر از تنه اش بیاره و با کف دو تا دستاش صورت و سر داداشو بماله -امیر خواهش می کنم یه جوری شدم نهههههههه دارم از حال میرم . کمکم کن . دارم اوج می گیرم . منو ببر به اونجا که زنا میرن . من نمی دونم کجاست تا حالا نرفتم ولی خیلی خوشم میاد لذت می برم . داداش ولم نکن .. پس کی میرسه که دیگه آروم بگیرم .. امیر گردن و فکش درد گرفته بود و با این حال سرعتش به حداکثر و یک شتاب ثابت رسیده بود و در همون شتاب چوچوله خواهرشو تو دهنش میگردوند و بین دو تا لبهاش با یه هوس خاصی اونو به اوج لذت می رسوند . الناز پاهاشو گذاشت رو پاهای امیر لحظه به لحظه خودشو بیشتر بهش فشار می داد . داداش چشای خوشگل خواهرشو می دید که دیگه باز نمیشن و حس می کرد که دستاش هم دیگه صورتشو نوازش نمی کنه . -آهههههههه آهههههههه .. الناز دیگه لحظه به لحظه آروم تر می شد . هر چند به شدت به خودش می پیچید و این جوری خودشو کنترل می کرد ولی احساس می کرد تو آسمون هوسی که زنا سیر می کنند در حالپروازه و تا ثانیه هایی دیگه به بالاترین نقطه اش می رسه . اون دیگه اوج گرفته بود . دلش می خواست در همون حالت بخوابه . امیر اونو به حال خودش گذاشت . با این که کیرش سنگین شده بود ولی تحمل کرد و کیف خواهرشو بر لذت و ارضا شدن درجای خودش ترجیح داد .. بذار الناز حال کنه و آروم بگیره .. اون که به اندازه من سکس نداشته و همه امیدش به منه . المیراکه از اتاق بغلی برای دقایقی می شد که صداشونو نشنیده بود کنجکاو شد و در حال ورود به اتاق دخترش بود که امیر انگشتشو گرفت جلو بینی اش و به مادرش اشاره زد که کار تموم شده بذار بخوابه . المیرا دوباره رفت . الناز ده دقیقه بعد چشاشو باز کرد و خودشو انداخت تو بغل امیر .. -داداش دوستت دارم فدات میشم . عاشقتم .. بمیرم برات خیلی خسته ات کردم . قمبل کرد و گفت حالا هرچی دلت می خواد و هر جوری دلت می خواد فرو کن تو کونم و آبتو هم هر وقت دلت خواست خالی کن .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#32
Posted: 3 Sep 2012 10:04
مادر فداکار 32
امیر کون خواهرشو از وسط باز کرد و با زبونش سوراخ کوچولوی کون خواهرشو که دیگه الناز کوچولو نبود لیس زده و دوباره هوسهای خفته اونو بیدار می کرد . کرمی رو که مدتی کنار خودش قرار داده بود بر داشت و اونو به سوراخ کون ناز الناز مالید . المیرا ازگوشه در شاهد همه این جریانات بود . هنوز نگران این بود که کیر کلفت امیر با چه وضعیتی وارد کون دختر گلش میشه . می دونست خیلی درد داره . یه مادر دلسوز واقعا نمی تونه درد بچه هاشو ببینه . مخصوصا دردی رو که خودش چشیده باشه . واسه همین احساس مسئولیت می کرد . امیر سر کیرشو به سوراخ الناز فشار داد .. -اوه اوه .. اوخخخخخخ اوخخخخخخ داداش یواش تر یواششششش .. جیغم داره در میاد الان مامان می شنوه دلواپس میشه .. آخ ماااامااااان کونم . جرررررخوردم .. امیر دستشو رو کوس الناز میکشید تا حواسش بره اونجا ولی انگار که همه اینا فقط یه تسکینی بود براش . یه دستشو گذاشت رو سینه های خواهرش تا شاید این جوری یه تسکینی باشه براش . با همه اینا خیلی آروم کیرشو رو کون خواهره نگه داشته بود تا راهشو پیدا کنه . انگار این کون به این سادگیها نرم بشو نبود و باید چند بار دیگه هم گاییده می شد تا چراغ سبز روشن تری نشون بده . الناز اومد به کمک امیر و کونشو به طرف عقب حرکت می داد -داداش داداش می دونم می خوای حال کنی . الناز واست بمیره . تو هم می خوای راضی شی و بکنی تو کونم . منم دوست دارم کیرت بره تو کونم . تو حال کنی و منم حال می کنم . مال داداشمه رفته تو کونم . اون که کیف می کنهمنم کیف می کنم .. بکن یه خورده بیشتر فشارش بده .. جوووووون .. واییییییی درد داره .. داره میره . امیر به ناله من اعتنا نکن بذار کیرت بره .. اگه بکشی بیرون دوباره فرستادن سخته .. وایییییی درد داره ولی چقدر هم مزه داره .. بکن منو بکن .. رفت رفت .. پنج شیش سانت رفت..اوخیش راحت تر شدم داداش یه کمی دیگه هم فشار بیار .. مثل این که اگه هر بار بکنی باید همین وضعو داشته باشم .-کون تنگ خاصیتش همینه دیگه -تو خوشت میاد داداش ؟/؟ داداشم خوشش بیاد کیف کنه حال کنه . دنبال دخترای مردم نباشه . غریبه ها گولش نزنن .منم حال می کنم و خوشحال میشم . بکن داداش اگه بدونی دخترا این روزا چقدر شارلاتان شدن . با النازت حال کن . اون نمیذاره تو بری دنبال غریبه ها .که حالتو بگیرن .. دوستت دارم امیر -منم همین طور . از تنگی سوراخ کون الناز داشت آتیش می گرفت . .هنوز کیر داخل کون الناز مسیر رفت اولو طی نکرده بود تازه حدود یک سوم کیر رفته بود تو کون الناز و امیر همچنان تلاش می کرد که حداقل نصف کیر رو اون داخل جا بده و سرانجام اون و خواهرش با تلاشها و صبر زیاد موفق شدند . -امیر کونمو بکن . بگو چه جوری خوشت میاد که بیشتر باهام حال کنی .-من دلم میخواد کیرمو بکشم عقب دوباره رو به جلو حرکتش بدم . با فضای تنگ سوراخ کونت تماس بیشتری داشته باشم این جوری بیشتر بهم می چسبه و حال میده . -عیبی نداره داداش هر جوری دوست داری بکن . امیر کون خواهرشو به دوطرف باز کرد و با لذت زیاد از تماشای سوراخ گرد شده کون الناز و کیری که میرفت توش کیر رو می کشید عقب و در فرو کردن مجدد , الناز از درد به خودش می پیچید . چند بار این کارو انجام داد تا بالاخره یکی از این دفعات که دیگه خیلی بی حس شده بود کمر الناز و گرفتو کیرشوهمون داخل نگه داشت و بدون این که حرکت شدیدی انجام بده خیلی آروم کیرشو حرکت می داد . اجازه داد در نهایت آرامش کیرش داغ شه و الناز خودشو حرکت می داد . یه حرکتایی که کمتر دردش بگیره -الناز خیلی خوشم میاد .. امیر حس کرد که آبش داره راه میفته اونم با چه سرعت آتشینی . شاید این واسش خیلی لذت بخش تر از گاییدن سایر فک و فامیلاش بوده . -داداش امیر دوستت دارم دوستت دارم هرچی می تونی خالی کن بریز . نمی دونی چقدر کونم به آب تو نیاز داره. حالا که کوسم نمی تونه آبتو بخوره کونم آب می خواد . میخواد قوت بگیره حال کنه . -الناز منمدوستت دارم . دیگه همیشه من و تو با هم حال می کنیم . -آره داداش همیشه . همیشه در کنار هم برای هم . با عشق . چه اشکالی داره یه خواهر عاشق برادرش باشه . تو هم می تونی همین جوری که من دوستت دارم دوستم داشته باشی ؟/؟ -من از خیلی وقت پیش ها عاشقت بودم و دوستتداشتم . المیرا از شنیدن حرفای عاشقانه و صمیمانه بچه هاش لذت می برد . ولی هنوز نتونسته بودآتیش هوس خودشو خاموش کنه . از بابت بچه هاش خیالش آسوده شد . اومد میون اونا . بچه ها خسته نباشین . ظاهرا همه چی به خیر و خوشی تموم شده . خب الناز چطور بود . زیاد درد نداشتی که -مامان من که خودم میدونم تو بر همه چی نظارت داشتی . می دونم چقدر دوستم داری و دلواپسمی . من بهترین مادر و بهترین داداش دنیا رو دارم -منم بهترین پسر و دختر دنیا رو دارم .. امیر که دل دادن و قلوه گرفتن مادرو دخترو می دید گفت پس من چی . بذارین منم حرفمو بزنم که منم بهترین مادر و خواهر دنیارو دارم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#33
Posted: 3 Sep 2012 10:24
مادرفداکار33
امیر و الناز دیگه رابطه ای فوق العاده صمیمانه پیدا کرده بودند . اونا جسم همدیگه رو پذیرفته بودند چون یک پیوند روحی قوی بین اونا حاکم بود و از اونجایی که از نظر جنسی و جسمی خودشونو در اختیار دیگری قرار داده این پیوند روحی و عاطفی اونا خیلی مستحکم تر از قبل گردید ..المیرا دیگه نمی دونست چه جوری خودشو آروم کنه . شبا از هوس زیاد خوابش نمی برد . نیاز داشت که یه کیری رو تو کوسش حس کنه . کیری که اونو دوباره به زندگی برگردونه و بهش عشق بده می دونست که پسرش امیر می تونه بهترین گزینه برای این کار باشه ولی شرایط و اوضاع و احوال اونا رو از هم دور کرده بود . المیرا وقتی می رفت دستشویی یه ترشحات غلیظی رو از کوسش دفع می کرد و می دونست که مشکلش چیه . این بار رفت یه دکتر دیگه .. تشخیص این بود که به علت نداشتن یک رابطه صحیح جنسی و احیانا تحریک پذیری به این مشکل دچار شده و ازنظر جسمی مشکل خاصی ایجاد نمی کنه ولی اگه تامین نیاز بشه بهتره .. امیر و الناز متوجه شدند که مادرشون خیلی عصبیه . حس دخترونه الناز می گفت که باید یه خبرایی باشه . اون بیشتر فکر می کرد که جریان های اخیر ممکنه رو مادرش اثر گذاشته باشه و اون نیاز به یک مرد داشته باشه و یا اصلا همین حالاشم یه دوست مرد داره . با این حال تردید داشت . یه روز که امیر خونه نبود و الناز هم تو اتاق خودش بود خاله الهام اومد اونجا . الناز تازه رفت چشاشو رو هم بذاره که دید الهام با توپ و تشر رفته به جنگ مامانش .. زن تو تاکی میخوای خودتو این قدر عذاب بدی . ببین من با جمشید صحبت کردم . اگه بدونی چقدر خوشحال میشه باهات حال کنه . از وقتی که بهش گفتم من حاضرم تو با خواهر زنت باشی و کاری به کارم نداشته باش و این قدر گیر نده اون با دمش گردومی شکنه . نمی دونی چقدر دوستت داره -الهام تو چیکار کردی ؟/؟ اولا زشته .. ثانیا زشته ثالثا تو چطور تونستی پیشنهاد یه معشوقه رو بدی به شوهرت و خودتم حسادت نکنی و رابعا چطور از طرف من به خودت اجازه دادی که همچین پیشنهادی به اون شوهر هوسباز زنبازت بدی -المیرا خودتو ناراحت نکن . من می دونم تو چقدر هوس داری نیاز داری کوست میخاره و اون دفعه هم که باهات لز داشتم زیاد دردتو دوا نکرد . تو الان یه کیر فشار قوی می خوای که بره تا ته کوست . چند دور بگرده و یه لایروبی درست و حسابی انجام بده و هرچی جرم اون داخله بکشه پاکش کنه بیاره بیرون . تو رو آپدیت کنه . بعد دیگه آپ تو دیت میشی .. -خیلی پررویی الهام -باور کن جمشید دهنش لق نیست . اون به کسی نمیگه من خواهر زنمو گاییدم . ببینم اینامیر کجاست . قرار بود سراغ ما رو بگیره . ببین خودت گفتی این شب جمعه ای الناز میخواد بره مهمونی خونه دوستش و شبو هم نمیاد . خونه ما هم من و جمشید تنهاییم . تو برو خونه مون با شوهرم باش و منم میام اینجا که امیر جان تنها نباشه و اگه چیزی خواست براش فراهم کنم . خون الناز به جوش اومده بود . الهام طوری صحبت کرده بود که تو حرفاش چند تا نکته مبهم وجود داشت . آیا امیر و الهام قبلا با هم رابطه داشتند ؟/؟ آیا خاله که می خواد شب جمعه بیاد اینجا وکم و کسری های امیر رو جبران کنه این کم و کسری ها نیاز های جنسیه ؟/؟ امیر می کشمت اگه به خواهرت خیانت کرده باشی . دیگه بهت کون نمیدم . دیگه خودمو در اختیارت نمیذارم . الهام کثافت از اول همین زرنگ بازیها رو داشتی . کور خوندی . فکرکردی . اگرم قبلا یه چیزایی بوده دیگه اجازه نمیدم . تازه میره واسه مامان معشوق پیدا می کنه . اونم شوهر خودشو . سلام گرگ بی طمع نیست . حتما در عوضش یه چیزی می خواد . شب جمعه میخوان منو گم و گور کنن و نقشه خودشونو پیاده کنند . نمی دونست از دست کی دلخور باشه . المیرا خیلی هیجان زده شده بود. فکر این که با دامادش طرف شه اونو دیوونه کرده بود و یه هیجان خاصی بهش دست داده بود . فکرشونمی کرد که یه روزی به این جا برسه . پیشنهاد وسوسه انگیز الهام اونو به فکر فرو برده بود . سالها سلام علیک دوستانه با جمشید داشتن و تو مجلسها و مهمونی ها با هم بودن به ناگهان بخواد تبدیل به سکس شه براش خیلی هیجان انگیز بود و غیر قابل تصور . دستش رفت طرف کوسش . -المیرا از چشات از وجودت داره هوس می باره تو داری خودتو نابود می کنی . چند بار خودتو واسه امیر ساختی و خواستی اونو به طرف خودت بکشونی ؟/؟ اصلا درکت کرد؟/؟ گفت که مادرم چیکار داره و چه نیازی داره ؟/؟ اون جوونه فکر خودشه . امکان نداره اون جوری که تو دوست داری بیاد طرف تو .. الناز داشت دیوونه می شد . یعنی مامانش دوست داره که داداش امیر اونو بگاد ؟/؟ المیرا به گریه افتاده بود . -خواهر این از سرنوشت منه که باید به همچین روزی برسم . من چه گناهی کردم که یه نیاز عادی زندگی خودمونتونم تامین کنم و اگه یه کاری هم در این زمینه انجام بدم باید با تحمل خفت و خواری , سر کوفت بقیه رو بشنوم -نگران نباش تا الهامو داری غصه نخور . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3650
#34
Posted: 8 Sep 2012 23:28
مادر فداکار34
پس قبول کردی . آفرین .. می دونستم تصمیم عاقلانه ای می گیری جز این راه دیگه ای نداشتی . -ببین الهام من سختمه نمی دونم چطور خودمو در اختیار دامادم قرار بدم .. -اصلا سختت نباشه . من که زنشم و خواهرتم خیالم نیست . تو چرا خودتو الکی آزارمیدی . تو باید از این سختت باشه که نمی تونی واسه خودت قدم برداری . نمی تونی جواب خواسته هاتو بدی . ببین آدم که این قدر خودشو واسه بچه هاش که نمی کشه . یکی اونا درکت کردند که مادره چی میخواد ؟/؟ حداقل امیر که بزرگتره تونست چیزی بفهمه ؟/؟ -من از اونا چه انتظاری می تونم داشته باشم . اونا تازه رسیدن به سن جوونی . چیه بیان به مادرشون بگن برو شوهر کن ما راضی هستیم اونم بی مقدمه ؟/؟ -هیچم لازم نیست شوهر کنی . خواهری به درد همین روزا می خوره . -الهام تو این کارو فقط برای من نمی کنی -من که اینو خودمم بهت گفتم . هم برای تو و هم یه جوری که با جمشید کنار بیام و اون کاری به کارم نداشته باشه . نمی دونی چقدر خاطر تو رو میخواد . راحت می تونم برم دنبال عشق و حال خودم . ببین المیرا از الان تا چند روز دیگه وقت داری که بری خودتو حسابی ردیف کنی . یه آرایشگاه خوب بری . یه میکاپ درست حسابی لازم داری و حسابی طناز شی و بری تو بغل شوهرم . بار اولش یه خورده سخته بهت حق میدم ولی واسه بار دوم خودت پرپر می زنی . تشنه ای عجله داری . منم بار اول که می خواستم برم زیر کیر یه مردی غیر از جمشید همین حسو داشتم ولی دفعه بعدش عین خیالم نبود . خیلی هم حال می داد . تازه تو که شوهر نداری و باید خیلی راحت تر باشه . -الهام بچه هام نباید بفهمن .مخصوصا امیر . اون یه پسر و در واقع یک مرده . من خجالت می کشم . دیگه نمی دونم چه جوری تو روش نگاه کنم . اون شاید نتونه درکم کنه ولی تو یه چیزایی میگی الهام ولی من هنوز نتونستم خودمو قانع کنم . گفتگوهای اونا ادامه داشت و تازه بلند تر هم صحبت می کردند المیرا به هیجان اومده بود . ولی هنوز سختش بود . تصور این که پس از سالها لخت شه و بره تو بغل یه مردی که شوهرش نیست اونم دامادش خیلی براش سخت بود ولی وقتی کف دستشو گذاشت روی کوسش و تصور کرد که به جای این دست به زودی یک کیر قرار می گیره یه احساس شادی خاصی بهش دست داده بود . -المیرا بریم تو رختخواب یه شیرینی بهم بده که یه حالی بیاییم و به سلامتی این تفاهم و تحول جشن بگیریم . -الناز اگه بیدار شه چی ؟/؟ -سر و صدا نمی کنیم . درو هم از داخل قفل می کنیم . دوتایی رفتند رو تخت و المیرا خودشو سپرد دست خواهرش تا مثل یکی دوماه قبل لختش کنه . دوتایی شون برهنه شدند و از اون طرف هم الناز رفت تو فکر که چیکار می تونه بکنه . سرو صدای مادر و خاله اش کمتر شده بود . دیگه بلند بلند حرف نمی زدند . ولی چون می دونستند همجنس بازی اونا خلافه از اول سکوتو رعایت کرده بودند ولی خیلی آروم حرفای سکسی با هم رد و بدل می کردند . الهام خودشو انداخت رو بدن المیرا و کوسشو به کوس خواهرش مالید . -ببین المیرا فرض کن جای کوس من کیر شوهرم باشه .. حال نمی کنی ؟/؟ الهام توکف کیر امیر بود از این که خواهرشو بفرسته سراغ شوهرش و خودش رو همین تخت بره زیر کیر امیر . هنوز مزه کیر خواهر زاده اش تو مغز کوسش نشسته بود . المیرا حالا خودشو تو بغل دامادش حس می کرد . برای همین از لز با خواهرش لذت بیشتری می برد . -الهام منو به هیجان بیار بیشتر بیشتر .. بهم بگو به من نشون بده .. کیر چه لذتی داره . سالهاست طعمشو نچشیدم حسش نکردم . -اینو دیگه شب جمعه ای جمشید بهت نشون میده .. عزیزدلم قربون اون کوس نابت بشه الهام . من که خودم اگه نگم هفته به هفته .. ماه به ماه یه مدل کیر نوش جون می کنم و این قدر طالبشم وای به تو که سالهاست خودتو انداختی تو سختی و ریاضت . پس این قدر خودتو ناراحت نکن و زیاد تو فکرش نباش . دنیا فقط تو همین دو چیز خلاصه میشه اینو بیشتر مردا میگن . بخوری بخوابی خوش باشی تا کیر نره توی کوس و آروم نگیره بقیه لذتها کشک . پاشنه در دنیا رو همین داره می گرده . قدرت و پول و منم منم زدن فایده ای نداره . -راست میگی الهام . الهام گفت جمشید یه جوری کوس می لیسه که باید یه چسب بندازی جلودهنت تا جیغت ده تا همسایه اونور ترو با خبر نکنه .. حالا یه خورده من واست کوس لیسی می کنم تا بری پیشواز دهن شوهرم که یه حال حسابی بهت بده . با این حرفا بیشتر المیرا رو تهییج می کرد تا ثابت قدم باشه و از تصمیمی که در مورد شب جمعه گرفته بر نگرده .الهام با یه لذت و هوس خاصی کوس المیرا رو می مکید تا با هیجان بیشتری که بهش میده تشنه ترش کنه . واسه این که خودش با هیجان و عطش بیشتری کوس خواهرشو لیس بزنه این تصور رو برای خودش به وجود آورده بود که داره کیر امیر رو ساک می زنه هر چند که کشته و مرده لز بینی بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#35
Posted: 15 Sep 2012 23:13
مادرفداکار 35
دوتایی شروع کرده بودن به حرفای سکسی زدن . حرفایی که با تمام وجود و هوسشون بین می کردند . -اوخ الهام مراقب باش تموم نکنی . یه خورده واسه شوهرت بذاری . -توهم حواست باشه منم باید وقتی میرم پیش امیر یه چیزی از تن و بدنم مونده باشه . دوتایی شون می خندیدند و با هم حال می کردند . الناز از اینجا به بعدشو دیگه تو جریان نبود . فقط همینو می دونست که مادر و خاله گستاخش دارن با هم حال می کنند و تا چند روز دیگه هم پای شوهر خاله هیزش به خونه شون باز میشه . اون تصمیمشو گرفته بود . حتی به این قیمت که داداش امیر و کیرشو با مادرش قسمت کنه حاضر بود کاری کنه که تو طئه های الهام خنثی شه . از اون طرف المیرا و الهام طوری با هم مشغول بودند و از هم لذت می بردند که بی شباهت به حال کردن یه زن و مرد با هم نبود . -الهام این جوری خیلی هم مزه میده . کاش بیشتر بهم می رسیدی و به بدنم انرژی می دادی . -خیلی به خودت سخت گرفتی المیرا . کاش زودتر از اینها وظیفه خواهری خودمو انجام می دادم -از این حرفا نزن وظیفه چیه خانومی خودتو اثبات کردی . حالا بیا به جای این حرفا دستتو بذار رو چاک کونم و با کوسم ور برو . انگشتتو بذار رو چوچوله ام بازی کن باهاش خواهش می کنم بازی کن .. الهام با انگشتاش یه قسمت از بالای کوس المیرا رو جمع کرد و اونو گذاشت تو دهنش و با میک زدن اون ناحیه کاری کرد که المیرا دو تا دستاشو بذاره جلو دهنش تا صداش به اتاقای دیگه نرسه . بااین که تا چند ساعتی رو با هم مشغول بودند ولی رویای شب جمعه و این که هرکدوم با طرف خودشون مشغولن طوری اونا رو به هیجان آورده بود که نتونستن به ارگاسم برسن ولی دوست داشتن تا ساعتها سکس کرده تو بغل هم باشند و به لحظه هایی که با مردشون خواهند بود فکر کنند . الناز موضوع رو با امیر در میون گذاشت . تا دقایقی بسیار امیر نتونست به خودش مسلط باشه . الناز هم زمانی این حرفو به داداشش زد که امیر در حال ور رفتن با خواهرش بود و در حال ریختن مقدمات یک سکس دیگه بودند . کیر امیر مثل یه باد کنکی که بادشو خالی کنن هم لاغر شد و هم کوچیک . فکرش رفت پیش مامانش . از این که تا حالا این قدر بی توجهی نسبت به اون داشته احساس شرم می کرد . الناز سرشو گذاشته بود رو سینه های داداشش و در حالی که با انگشتاش با سینه های امیر بازی می کرد بهش گفت من دوست ندارم داداشمو با کسی قسمت کنم ولی مامان فرق می کنه . اون به گردن ما حق داره . تو نباید بذاری مامان نیازشو از جای دیگه ای تامین کنه . اون خودشو فدای من و تو کرده . اون اگه نبود شاید منو تو امروز تا این حد با هم صمیمی نبودیم و راحت خیلی از مسائلو با هم حل نمی کردیم . راستی امیر یادم رفت یه موضوعی رو باهات در میون بذارم . تو با خاله الهام رابطه داری یا می خوای داشته باشی ؟/؟ بعضی حرفاشو خوب متوجه نشدم . نمی دونستم چه بر داشتی باید بکنم . واضح نمی گفت ولی انگاری انتظار داشت تو رختخواب تو رو داشته باشه و این تو باشی که موقع سکس بهش حال میدی .. -الناز خیلی ها خیلی فکرا می کنند ولی دلیل نمیشه که ما تابع اونا باشیم . من با خاله ام چیکار دارم . فکرشو نکن . اون خودش می بره و می دوزه بذار به همین چیزا خوش باشه . -نمی دونم داداش یه خورده مشکوک می زنی . حالا چه سر و سری بین تو و خاله بوده رو تصورشم واسم کشنده است ولی تحمل این که در آینده بخوای یه بر نامه ای با الهام داشته باشی برام کشنده تره . اگه سر سوزنی باهاش سکس داشته باشی من می دونم و تو . دیگه ازم انتظاری نداشته باش . نمی خوام به قبلش فکر کنم . می دونم داداش من , خواهرشو بیشتر از همه دوست داره ولی حواست جفت باشه . امیر حواسش که هیچ خودش هم جفت کرده بود . با این که کوس خواهرش از کیر رسش خارج بود ولی اونو با همون اندام دخترونه و ناز و خواستنی اش تر جیح می داد به زنایی که گاییده . اون سوراخ کون تنگ و چسبون الناز به دنیایی می ارزید . اون حال دادنها به خواهرش و این که به خاطر این کیف کردنهای دوطرفه دیگه هیشکدومشون به کس دیگه ای فکر نمی کنند . از حرفای الناز طوری بر میومد که اگه متوجه خلافی در گذشته امیر شه اونو می بخشه هر چند که خیلی ناراحت می شد ولی در مورد آینده بخششی وجود نداشت و حسابش هم همین بود . واسه همین اگه یه زمانی هم الهام می خواست واسش مایه بیاد و از رابطه خودش با اون پیش الناز صحبت کنه بازم نقشه اش که بین اون و خواهرش فاصله بندازه نقش بر آب بود . هرچند هیچوقت همچین کاری نمی کرد . ولی این چند روز مونده به شب جمعه بد جوری فکر امیر مشغول شده بود . باید از یه راههایی وارد شه که حالت تدریجی داشته باشه و یواش یواش رو مخ و جون و دل مادرش کار کنه . شاید اگه تا دو روز قبل می خواست با مادرش رابطه سکسی برقرار کنه این کار واسه المیرا خیلی راحت بود ولی حالا که خودشو قانع کرده بود با دامادش سکس کنه احتمالا نسبت به امیر بی خیال تر شده بود . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#36
Posted: 27 Sep 2012 13:17
مادر فداکار 36
دوروز مونده بود به اون روزی که الهام واسه المیرا و خودش نقشه کشیده بود تا یه جورایی هر دو تا شون استفاده کنند . المیرا هیجان زده بود . حتی گاهی به این فکر می کرد که اسم جمشید دامادش تو شناسنامه چیه . هرچی به مخش فشار می آورد یادش نمیومد . خنده اش گرفته بود . دیوونه مگه می خوای زنش بشی ؟/؟ امیر تصمیمشو گرفته بود . هر جوری شده باید این نقشه اونا رو خراب می کرد . از اون طرف الهام واسه امیر زنگ می زنه و بهش میگه عزیزم امیر جون خیلی وقته خبر ما رو نمی گیری . مثل این که اون دفعه بهت حال ندادم . همین الان با المیرا جون صحبت می کردم اون شب جمعه ای قراره با یکی از دوستاش بره جایی و شب هم نمیاد . البته دوستان دوران مجردی هستند و اونا هم خودشون متاهلن . هوس کردن یه شب دور هم باشن .. ببینم من میام خونه تون تا تنها نباشی . الناز هم فکر کنم بره خونه مامان بزرگ یا دوستش و من میام سراغت . . امیر که می دونست موضوع چیه یه الکی , باشه ای گفت و با خاله اش خداحافظی کرد . المیرا در ساعتهای باقیمونده تا سکس با دامادش یعنی همون شوهر خاله امیر خیلی به خودش می رسید . هر 6 ساعت در میون می رفت حموم . زیر ابرو می گرفت . داخل چشاشو ردیف می کرد . روژهای مختلفو رو لبش آزمایش می کرد تا ببینه کدوم بیشتر بهش میاد . شلوار و دامن های تنگ و چسبون می پوشید و می رفت جلو آینه . امیر عصبی شده بود . -مامان همه اینا برای مهمونی فرداشبه ؟/؟ -آره عزیزم می خواهیم دوستان دور هم باشیم و چیزی کم نیارم . یعنی فکر نکنن چون شوهر ندارم خیلی درب و داغون شدم . -مامان اگه بخوای من کمکت می کنم تا به یه تیپ ایده آل برسی . از اول شروع می کنیم . چیزی هم که زیاد داریم وقته . بذار من خودم بلوزتو در آرم المیرا خوشگل خودم . مادر جونم ناز شه بره پیش رفقاش . مامان می دونم تو از همه دوستات خوشگل تر و خواستنی تری . هیچ اینو می دونی اگه مامانم نبودی ازت خواستگاری می کردم ؟/؟ در همین سن و با همین شرایط . خیلی وسوسه انگیز و خواستنی هستی . المیرا وقتی این حرفا رو از زبون امیر می شنید آهی از ته دل می کشید و می گفت کاش که این جور مواقع حس می کردی مامانت نیستم تا بر خلاف میلم نرم دنبال یکی دیگه . المیرا یه بلوز دامن تنگ و چسبون تنش کرد . امیر دستشو گذاشت دور کمر مامانش و گفت این بلوز سفید طرح دار با این دامن تنگ و مشکی خیلی بهت میاد دستشو گذاشت دور کمر مادرش و مثل یه خیاطی که انگاری می خواد اندازه بگیره باهاش بر خورد می کرد البته خیاط این جوری ور نمی رفت که امیر داشت با مامانش حال می کرد -آها مامانی حالا کمرتو صاف کن .. ووووویییییی چی شدی . عجب باسن شکیلی داری . مامان جونم یه موقع اون جا مرد نباشه که وسوسه اش کنی . من که پسرتم به هیجان اومدم چه برسه به غریبه ها . المیرا از این حرف امیر هیجان زده تر شده بود . هرلحظه حس می کرد که بیشتر دلش می خواد زیر کیر پسرش باشه و این امیر باشه که به اون حال میده ولی پسرش تا یه اندازه ای میاد جلو و خودشو عقب می کشه . واسه همین دلشو به اون خوش نکرد . از اون طرف امیر هم می خاست قلق مادرشو بگیره هم اونو به آتیش بکشونه و تا سر حد امکان حشریش کنه و هم این که دیگه جای شک و شبهه ای باقی نذاره از این که مامانشو خیلی راحت می تونه تسلیم کنه . پسر دو تا دستاشو دو طرف دامن مامانش و پهلوهای باسنش قرار داد از اونجا اومد پایین تر و گفت -عجب ترکیبی این دامن با رون پات خیلی هم خونی داره . ده سال تو رو جوون تر می کنه .. مامان میشه یه شوخی باهات بکنم ؟/؟ ناراحت نمیشی ؟/؟ -به شرطی که حرف رکیک تو شوخیت نباشه .. -حرف رکیک که نیست ولی یه جورایی صحبت سکسی بدون حرف رکیکه .. -بگو پسر بین من و تو که از این حرفا نیست -مامان این بر جستگی دامنو که آدم می بینه دلش می خواد بفهمه و بدونه اون زیر چه خبره و چه حالتی داره .. -می تونم یه جواب خوب بهت بدم ناراحت که نمیشی امیر . اینجا فقط منم و تو . کس دیگه ای هم نیست -نه المیرا جونم واسه چی ناراحت شم -توکه می دونی من هر آرزویی رو که داشته باشی بر آورده می کنم . المیرا زیپ دامنشو کشید پایین و زیرشم یه زیر دامنی بود که واسه تعویض دامنها جلو امیر می خواست یه خورده مراعات کنه پاش کرده بود اونو هم از پاش در آورد و کون گنده و وسوسه انگیزشوبه همراه یه مینی شورت تو دید پسرش قرار داد . -بیا ببین خوشت اومد ؟/؟ حال کردی ؟/؟ اینم جواب دندون شکن تو .. -مامان خیلی با حال تر از اونیه که فکرشو می کردم . حالا من می تونم در مقابل این جواب تو یه جواب بهت بدم ؟/؟ -آزادی عزیزم . امیر خم شد و دستاشو گذاشت رو کون المیرا . المیرا به خودش لرزید . نمی دونست امیر چه قصدی داره . امیر هم قصد خاصی نداشت . می دونست که هنوز زوده که بخواد با مامانش سکس کنه و شرایط به جاهای داغ و بی بر و برگشت نرسیده . هر چند هر دو تاشون ته دلشون راضی بودند ولی گاهی وقتها پیوند ها و روابط باید از راه اصولی جوش بخوره . امیر دندوناشو گذاشت رو قسمتهای بر جسته تر کون مامانش و یه قسمت از کونشو بین دو تا دستاش جمع کرد و با دندوناش آروم گازشون می گرفت و می گفت می خوام ببینم این جوابی که به من دادی دندون شکنه یا نه ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#37
Posted: 30 Sep 2012 11:36
مادرفداکار37
خیلی نرم و آروم کون مامانشو گرفته بود میون دندوناش و با لذت درحال گاز زدن و مکیدنشون بود . با هوس ناله می کرد . -مامان این که دندون شکن نبود . تازه من دارم جاهای سفت ترشو میک می زنم -بعضی وقتا می بینی دندون آدم سریع نمی شکنه . اگه یه کاری رو زیاد انجام بدی می شکنه . ولی من دلم نمی خواد یه دونه پسرگلم آسیب ببینه . امیر دستشو رو کون مادرش می گردوند . بینی خودشو گذاشته بود رو شورت مادرش . دلش می خواست شورتشو بلیسه و گاز بزنه . فقط بوش می کرد و خیلی آروم نوک زبونشو گذاشته بود رو شورت مادرش . المیرا نوک زبون امیرو روی درز کونش حس می کرد . دلش می خواست نوک این زبون جایی که کوس قرار داره حرکت کنه . پسر می دونست درد مادرش چیه . می دونست که اگه باهاش ور بره با اعتراض خاصی از طرف اون روبرو نمیشه . مگر این که زیادی پیشرفت کنه و تازه اونم مادرش برای حفظ سیاست یه چیزی بگه . ولی هنوز برای وارد آوردن آخرین ضربه فکری نکرده بود . امیر دوباره دو تا دستاشو رو دو تا قاچای کون مادرش گذاشته بود -مامان من می خوام کاری کنم که تو استیلت از همه خانومای اونجا بهتر باشه . دوست داری در مورد طرز ایستادن و تمرکز و تسلط بر خودتم یه چیزایی بهت بگم ؟/؟ -امیر جان مگه من این چند ساله بلد نبودم وایسم و راه برم ؟/؟ -خب حالا همه این کارها در یه کلاس و سبک خاصی انجام میشه . امیر میدونست که همه این چیزایی رو که داره میگه جز یه کوس شر چیزی نیست . آخه مامانش که نمی خواست هنر پیشه یا رقاص بشه . آروم آروم از جاش بلند شد . دستشو گذاشت رو پهلوهای مادرش . طوری که کیرش از قسمت پایین بدن و از پشت شلوارک به کون مادر و اون چاک کونش چسبید . هردوی اونا این حالتو حس می کردند . کیر امیر بی اندازه شق کرده بود . دلش می خواست همون لحظه شورت مادرشو بکشه پایین و کیرشو بذاره اون وسط . اون حسی رو که به مادرش داشت نسبت به هیچیک از این زنایی که تا حالا گاییده بود نداشت . بیشترین تمایلو نسبت به المیرا احساس می کرد . هیجان و التهاب همراه با عشق . حتی حس می کرد که المیرا خیلی بیشتر از الناز اونو به هیجان آورده . شاید به این خاطر که پای مرد دیگری و یک رقیب به عنوان شوهر خاله در میان بود . این که این کون درشت و کوس وسط اونو زیر کیر یک نفر دیگه ببینه به شدت حرصش می گرفت و حسودیش می شد . المیرا از تماس کیر امیر با وسط کونش فوق العاده لذت می برد . دلش نمی خواست حالتش بهم بخوره . این حساسیت و هیجان وقتی به اوج خود رسید که امیر دستاشو دور سینه های مادر حلقه زد و صورتشو از پهلو رو صورت مادرش قرار داد و آروم لباشو بوسید . المیرا خیلی دلش می خواست کونشو رو کیر داخل شورت امیر حرکت بده .وسوسه شده بود . هیجان داشت . دلش می خواست . خیلی بیشتر از اونی که بخواد خودشو در اختیار دامادش قرار بده دوست داشت که زیر کیر پسرش حال کنه . خودشو در اختیار جگر گوشه اش قرار بده . خیسی شورتشو حس می کرد . اون قسمت از شورتش به بدن و شلوارک امیر چسبیده بود . می دونست که پسرش هم داره همینو حس می کنه . -مامان نمی دونی وقتی این جوری بغلت می کنم چه لذتی می برم .تمام خوشی های دنیا میان سراغم . دارم حال می کنم . وقتی که تو کنارمی هیچی نمی خوام . مامان خوب و گلم که به خاطر ما تا حالا شوهر نکرد و دست هیچ مردی بهش نرسید . -امیر چرا از این حرفا می زنی . شاید اون جوری که تو فکر می کنی من این قدر خوب و فداکار نباشم . شاید منم مثل خیلی از مادرایی که به بچه هاشون اهمیتی نمیدن و به دنبال کیف و تفریح خودشون هستند باشم . تو از کجا می دونی . این چیزا رو نگو که من شرمنده میشم . من اگه تا حالا هر کاری کردم وظیفه ام بوده . چون تو و النازو از جونم بیشتر دوست داشتم برای تر بیت شما تلاش کردم . امیر لبشو از رو صورت چپ مادرش بر داشت و اومد طرف راستش رو زیر لب و ماچ و بوسه هاش قرار داد . حلقه جفت دستشو رو سوتینش به حرکت در آورده و این نوازش و مالش نرم رو به قسمت زیر سینه ها هم کشونده بود . المیرا چشاشو بسته بود و لباشو باز نگه داشته بود . طوری غنچه شون کرده بود که امیر متوجه شده بود که مادرش یه بوسه لب به لب و داغ ازش می خواد . خودشو از پشت مادرش به قسمت جلوش رسوند و تا بخواد المیرا حرفی بزنه اونو از روبرو در آغوش کشید و سفت و سخت به خودش چسبوند . طوری که این بار مادر سفتی کیر پسر رو از روبرو روی کوسش احساس می کرد . امیر دو تا دستاشو گذاشته بود رو کمر مامانش و کیرشو رو کوس المیرا حرکت می داد و با بوسه داغ خودش هم خودشو هم اونو به به هیجان آورده دگرگون کرده بود . المیرا نمی دونست چه جوری ادامه بده . با چه ترفندی خودشوکاملا لخت کنه و بفرسته زیر کیر پسرش . و امیر هم داشت به این چیزا فکر می کرد . درهر حال اون می خواست در آخرین لحظه حال خاله الهامشو بگیره و بهش نشون بده که اون نمی تونه واسه زندگیشون تصمیم بگیره وحق هم نداره که این کارو انجام بده .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#38
Posted: 7 Oct 2012 15:40
مادر فداکار38
امیر بازم مادرش رو در یک هیجان و خماری خاصی گذاشت . اون می خواست تمام تردید ها رو در مادرش ازبین ببره . با این حال المیرا به هیجان اومده بود . می خواست فریاد بزنه . از پسرش بخواد که اونو با هر حس و شور و حال و روشی که دوست داره به هیجان بیاره و باهاش سکس کنه . .. یعنی امیر راستی راستی در جهت آموزش به اون تا این حد پیش رفته و نخواسته با اون کاری انجام بده . آخه چرا .. چرا وسرانجام آخرین ساعات قبل از لحظات موعود رسید . المیرا بی اندازه خودشو ناز کرده بود . از سیستم یکسره رنگ قرمز استفاده کرده بود . اینو امیر رو تنش بیشتر پسندیده بود . یه پیراهن از پهلو چاک دار و در قسمت باسن کیپ که قالب کون مامان المیرا رو به خوبی نشون می داد . قسمت بالای کمره پیراهن از وسط به بعدش کاملا بر هنه بود و از قسمت جلو هم سینه هاش چاک داشت . المیرا که خب به امیر گفته بود می خواد اینو در یک مجلس زنونه بپوشه .. از اون طرف الناز هم مثلا رفته بود خونه یکی از دوستای صمیمی و مورد اعتماد خونواده .. که معمولا مادرش همچین اجازه ای بهش نمی داد ولی برای این که بتونه مثلا امیر و الهام رو با هم تنها بذاره و خودش هم بره خونه الهام و با شوهرش سکس کنه رضایت داد . وقتی الناز می خواست با داداش امیرش خداحافظی کنه تو چشاش نگاه کرد و گفت امیر ببین من به زور دارم جلو اشکامو می گیرم . در مورد مامان مانعی نداره ولی اگه شیطون بخواد گولت بزنه و با خاله الهام سکس کنی دیگه دور من یکی رو قلم بگیر شما مردا همه تون هوسبازین .. نتونست به حرفش ادامه بده .. امیر اونو در آغوش کشید و گفت به روح پاک بابا جون قسم من هر گز بهت خیانت نمی کنم و به خاطر این که مامان و حریم و پاکی اون در همین محیط خانواده محفو ظ بمونه می خوام که باهاش سکس داشته باشم . الناز در حالیکه صورتش پر اشک شده بود و سر و صورت داداششو غرق بوسه می کرد گفت ممنونم ممنونم داداش خوبم به خاطر همه احساس قشنگی که به من میدی ازت ممنونم . دوستت دارم . امید وارم موفق باشی . امیر اونو در آغوش فشرد. الناز دلش می خواست اون و امیر برن تو رختخواب و با هم سکس کنند . چون داداشش خیلی به خودش رسیده بود . ولی دیگه یواش یواش باید میدونو خالی می کرد .. -امیر موفق باشی . من بهت امیدوارم . داداش چند درصد فکر می کنی که شاهد موفقیت رو در آغوش بگیری . -الناز اگه علی ساربونه می دونه شترو کجا بخوابونه .. -قربون تو و شترت برم داداش . شترو که خوب توی کاروان سرای من خوابوندی . الناز رفت و امیر و مادرش تنها موندند . تنهای تنها . ازاون طرف الهام هم واسه امیر زنگ می زنه و سخت خودشو واسه امیر آماده می کنه که با خارج شدن المیرا ازخونه بیاد و با امیر سکس کنه . جمشید هم که بی اندازه هیجان زده شده بود از این که پس از سالها تمایل به خواهر زنش می تونه اونو در اختیار داشته باشه بی صبرانه انتظارشو می کشید و دل تو دلش نبود . امیر هم می دونست که می تونه مامانشو از رفتن منصرف کنه . حتی به قیمت فشار و زور . اون نمی تونست اجازه بده که شوهر خاله اش حق مسلم اونو ازش بگیره . آخرین سکانس قبل از تحول بزرگ شروع شده بود -مامان تو معرکه ای . خیلی جذاب شدی . خیلی . امیر مادرشو در آغوش کشید . دستاشو گذاشت دور کمر لختش . -مامان می خوام لباتو ببوسم . می دونم یه خورده رنگ روژت قاطی می کنه ولی دوباره می تونی ردیفش کنی . مامان خوبم خیلی دوستت دارم . المیرا هم حس می کرد که تشنه بوسیدن لبهای امیره و این که خودشو در اختیار اون بذاره . پسر با نوازش و مالش کمر مامانش چند دقیقه ای لبهای اونو اسیر لبهای خودش کرده بود . بعد آروم لباشو از رو لبش بر داشت و اونو نزدیک گوش المیرا رسوند . -مامان می خوام یه خوابی رو که دیشب دیدم تعریف کنم . خواب بابامو .. یه خواب عجیبی بود . -چی خواب دیدی امیر .. پدرت خیلی وقته که به خواب من نیومده .. -مامان یه چیزی بگم .. ناراحت نشو اون از دستت دلگیره نمی دونم چرا .. -دیگه چی بهت گفت امیر .. -مامان یه چیزایی گفت که نمی دونم چی بگم . گفت مامانت تا حالا نجابتشو حفظ کرده . به من وفا دار بوده . اون از شما نگه داری کرده . شما رو به این جا رسونده .ازدواج نکرده . این حق طبیعی و مسلم اون بوده که بره دنبال خواسته های طبیعی خودش . این روزا همچین قصدی هم داره .. من تنم تو گور می لرزه . مامانت خلاف نمی کنه .. من ازش انتظار بیجا دارم .. بابا اشک می ریخت . من ازم کاری ساخته نبود . هرچی خواستم دستشو بگیرم و ازش بیشتر راجع به تو بپرسم چیزی نگفت . فقط گفت امیر اون مادرته هواشو داشته باش . اون از غریبه ها چیزی رو طلب می کنه که روحمو می لرزونه .. اون چیزو اگه از تو طلب کنه من نه تنها ناراحت نمیشم خوشحالم میشم چون تو از گوشت و خون و پوست و استخون منی . هر چند همه اینها خاک شدند و فقط روحم باقی مونده .. مامان منظور بابا چی بوده ؟/؟ از این که من خواسته تو رو بر آورده کنم چه منظوری داشته ؟/؟ .. المیرا دستاش می لرزید . بدنش به لرزه افتاده بود .. خودشو از آغوش امیر رها کرد و در حالی که به شدت اشک می ریخت به سمت اتاق خودش رفت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#39
Posted: 14 Oct 2012 00:14
مادر فداکار 39
المیرا به سرعت خودشو به اتاق خوابش رسونده بود و خودشو انداخت رو تخت . اون زار زار گریه می کرد و امیر هم رفت بالا سرش . اون خودشو با شکم انداخته بود رو تخت . امیر با دیدن کمر لخت مادرش و چاک پیرهن او به شدت وسوسه شده بود . موهای بلند و صاف مشکی مادرش که رو کمر لختش ریخته شده بود یه هیجان خاصی رو در امیر به وجود آورده بود . دوست داشت مادرش با یه حالت نشسته رو تخت قرار می گرفت تا می تونست اونو بغل بزنه و بهش بگه که دوستش داره . دلداریش بده و یواش یواش اون کاری رو انجام بده که هفته هاست آرزوشو داره . می دونست که المیرا هم اینو می خواد . -خودشو رو مادرش خم کرد ولبشو رو صورت خیسش گذاشت -مامان چت شده . من بمیرم و اشکاتو نبینم -امیر من گناهکارم . مادرت اونجوریها هم که تو فکر می کنی عفیف و پاکدامن نیست .. -مامان من می دونم تو پاک ترین زن دنیایی . زنی که سالها تونسته خودشو حفظ کنه .. -امیر من گناهکارم . یه خورده از جاش بلند شد و امیر از فرصت استفاده کرده و بغلش کرد . دستاشو گذاشت رو موهایی که روی کمر و شونه های لختش ریخته بود و شروع کرد به نوازشش . شونه ها و کمر و موهای سرش همه رو با هم نوازش می کرد . -امیر من گناهکارم . می دونم بابات واسه چی اومد به خوابت و چی می خواست بهت بگه . حالا من می خوام شهامت داشته باشم و اون چیزی رو که بابا دلشو نداشت به تو بگه بهت بگم .. اونو روح اونو عذاب دادم . من ..امیر دوست نداشت مادرش اون کاری رو که می خواست بکنه واسش تعریف کنه و اون تابو و احترام خاصی رو که بین اوناوجود داره به نوعی خدشه دار کنه . واسه همین لبای مادرشو اسیر لبای خودش کرد . دستاشو از چاک پیرهن مادرش به سینه هاش رسوند . به سینه های سوتین نبسته اون . دیگه نگفت چرا سینه هات این جوریه . فقط با اون سینه ها بازی می کرد و اونا رو در چنگشون داشت . المیرا با این که از هوس چشاش باز و بسته می شد با این حال می خواست به حرفش ادامه بده ولی امیر بهش اجازه همچین کاری نداد وهر وقت حس می کرد می خواد یه چیزی بگه اونو می بوسید . -امیر چرا نمی ذاری حرفمو بزنم -مامان حس می کنم بعضی وقتا اگه یه چیزایی گفته نشه بهتره . فکر یک چیز با انجام دادن اون چیز از زمین تا آسمون فرق می کنه . پس چرا کار بد یا حتی خوبی رو که انجامش ندادیم تا تحقق پیدا نکرده بخواهیم رنگ و لعابشو زیاد کنیم . -امیر بابا بهت چی گفته بود که اگه مامان خواسته ای داره چیکار کنی -نمی دونم المیرا جون .. گفته بود که اون یه چیزی می خواد که باید از تو یعنی از من که امیر باشم بگیره . حالا من نمی دونم تو چی می خوای و چه نیازی داری . میگن مرده ها از درون آدم و خواسته های آدم با خبرن و می دونن . می دونن چی به چیه و هر چی هم که میگن دیگه باید روش فکر کرد .. المیرا داشت با خودش فکر می کرد که پس شوهرش همه چی رو فهمیده و پسرشو خواب نما کرده .. اتفاقا اون که از مدتها قبل تمایل داشت که امیر باهاش سکس کنه وتن خودشو به دست غریبه ها نده .. ولی از این که خدا رحمتی رضایت داده بود که پسرش با اون طرف شه تعجب می کرد . المیرا سخت به فکر فرو رفته بود . هیجان سکس با امیر داشت دیوونه اش می کرد . تنش می لرزید . نمی دونست چطور این خواسته خودشو با پسرش در میون بذاره . امیر دستای خودشو رسوند پایین کمر مادرش . این آخر چاک کمرش بود . از ابتدای باسن مادرش پوشیده بود و اون دستشو گذاشت داخل شورت مادره و از اونجا با دو تا دستاش به دو تا قاچای کون المیرا چنگ مینداخت . -مامان خوشت میاد ؟/؟ این نوع ماساژبه آدم آرامش میده . المیرا خودشو بالاتر کشید و با یه حالت خم کردگی زانو نشست تا امیر دستشو به عمق بیشتری برسونه . امیر دو تا برش کون مادرشو به پهلو ها باز کرد و یه لحظه یه دستشو گذاشت لای شکاف کون مادرش که پر از خیسی کوسش شده بود . کف دستشو از پایین تا بالای شکاف می کشید و به کوس که می رسید یه خورده به عمق نفوذ می کرد . دهنشو گذاشت زیر گوش مامانش و گفت مامان نمیگی چی می خواستی و چی می خوای ؟ /؟ -امیرررررررر همین جوری با بدنم بازی کن . ورزشم بده نرمشم بده .. منو ببوس .. اگه می خوای بابات راضی شه و روحش شاد باشه همین طور ادامه بده .. یه خورده از سر شونه ها پیرهنشو داد پایین تر و در حالی که بی حسی و التماس از ذره ذره صورتش مشخص بود سینه هاشو نشون پسرش داد و گفت امیر حالا با جفت لبات یه خورده تنظیمم کن .. دستشو گذاشت رو سر امیر و لبای پسرشو به سینه اش چسبوند . امیر نوک سینه های مادرشو به نوبت میذاشت دهنش . المیرا هم شورت امیرو پایین کشیده و دستشو گذاشته بود رو کیرش .. دو تایی اومدن پایین تخت . کنار تخت ایستاده بودند و برای چند لحظه به هم نگاه کردند . امیر دوباره سینه مامانشو گذاشت تو دهنش . . المیرا دوباره دستشو گذاشت رو کیر امیر و امیر هم دامنه پیرهن مادرشو داد بالا . اوووووووخ مامانه شورت پاش نبود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#40
Posted: 21 Oct 2012 11:13
مادرفداکار40
امیر نمی دونست با این همه هیجان و لذت چیکار کنه . نمی دونست پیرهنو از طرف سر مادرش در بیاره یا از پاهاش . براش راحت تر بود که از سر در بیاره -مامان باید دوباره پیرهنتو بپوشی . عیبی که نداره . من اونو خوب تا می کنم . می ذارمش کنار تا از فرم نیفته ..-آخخخخخخ امیر امیر هر کاری می کنی انجام بده . دیگه امونم نده . فکر مهمونی رفتن منم نباش . شاید دیگه نخواستم برم . من پشیمون شدم . من می خوام بابات ازم راضی باشه . ببینم امیر بابات ازت چی خواست ؟/؟ -المیرا جون گفتم که یواش یواش بهت بگم بهتره . بعضی وقتا می بینی بیان ناگهانی یه مطلب به آدم شوک وارد می کنه -اگه خبر خوش باشه چی . ؟/؟-الان بهت سخت می گذره ؟/؟ گاهی وقتا یه لذتهایی هست که آدم باید اونو با تمام وجودش حس کنه و تازه متوجه شه که در چه شرایط زمانی و مکانی قرار داره -راست میگی امیر .. راست میگی . فقط به کارت ادامه بده . ادامه بده تا من یه خورده دردمو کمتر حس کنم . امیر خودش کاملا لخت شده بود. مثل مامانش که دیگه چیری به تن نداشت . اون حالا کون درشت مادرشو به خوبی روبروش داشته و سرشو گذاشته بود روی اون کون و با بوسه های آروم خودش هیجان و تپش المیرا رو زیاد می کرد -آهههههه مااااامااااان این هم یه مدل از نرمش و ماساژیه که می خوام بهت بدم . راستش می خوام بهت یه چیزایی رو در مورد سفارش بابا بهت بگم که روم نمیشه .. -امیر بگو بگو... خواهش می کنم ..-مامان خجالت می کشم .. ازاین کارو سفارشش خجالت می کشم . در حالی که کف دستشو گذاشته بود رو چاک کون مادرش و روی کوسش دست می کشید گفت پدر یه چیزایی گفت که با عقل جور در نمیومد . شاید من پر خوری کرده باشم و یه چیزایی به ذهنم رسیده باشه -امیر بگو .. اگه می خوای من ازت راضی باشم بگو امیر صداشو آورد پایین تر با لحنی آمیخته از هوس گفت -مااااااماااااان مطمئنی که دوست داری بشنوی -آرررررررره آرررررره امیر .. می خوام بشنوم .. -شاید اون چیزی نباشه که انتظارشو داری .. -بگو چی گفته . المیرا کونشو طوری رو دستای پسرش حرکت می داد که فشار دست اون رو کوس بیشتر شده وکیف بیشتری بده . یواش یواش حس کرد که نمی تونه بیشتر از این صبر کنه و از اون طرف امیر هم گفت مامان .. وقتی اون سفارشو بابا بهم کرد و دیگه هر چی رو می خواست بهم بگه گفت من یکه خوردم . باورم نشد که اون این حرفا رو بهم زده باشه . باورم نشد که تو این نیاز ها رو داشته باشی ولی اون گفت که هر طوری شده باید خودم شخصا این خواسته تو رو رفع کنم .. یه خورده شوکه شده بودم . به یاد حرفای بابا و اون چیزایی که گفته بود دوباره خوابیدم و خواب اون چیزی رو دیدم که پدر سفارششو به من می کرد . من همه جور وصیت دیده بودم ولی وصیت بعد از مرگ رو اونم به این صورت اولین باریه که باهاش بر خورد دارم . شاید حتما یه حکمتی داره که من و تو ازاین حکمت بی خبریم -امیر تو منو دق آوردی .. دل تو دلم نیست . بگو چی خواب دیدی .. -نمی دونم چرا بازم سختمه بخوام تعریف کنم .. -این که سفارش بابا نبوده که بخواد سختت باشه -درسته مامان ولی همون چیزی بوده که اون می خواسته و چون ذهنمو مشغول کرده من خواب نما هم شدم .. -مامان به یه شرط میگم که باهام قهر نکنی .. آخه تو هم یه چیزایی بهم گفتی . تقصیر من نیست المیرا جون . وقتی بابا اون حرفا رو بهم زد ذهنم مشغول شد و من نمی خواستم این طور بشه ولی شد دیگه . حرفای تو رو هم بگم ایرادی نداره ؟/؟ یه چیزایی گفتی که من داشتم شاخ در می آوردم . اصلا انتظارشو نداشتم . -امیر حرفایی بود که در خوابت اومده .. شنیدنش خالی از لطف نیست . از اولش همه رو مو به مو تعریف کن . -مامان این صحنه ای رو که الان درش هستیم هم یه صحنه ای از اون خواب بود . تو به من گفتی که بلوز و دامنتو درش بیارم و لختت کنم . اتفاقا نه شورت داشتی و نه سوتین .. .. خواب بود مامان .. وسوسه های شیطونی بر من غلبه کرد . منم خودمو لخت کردم .. تحریک شده بودم . دلم می خواست خودمو بندازم روت . اون کون درشتت و کوسی که وسط اون کون خود نمایی می کرد بد جوری تحریکم کرده بود . تو می گفتی امیر امیر نذار مادرت دست غریبه ها بیفته . بیا بیا پسرم بیا نترس خجالت نکش .. بیاهرچی رو که از دیگران می خوای من خودم در اختیارت میذارم . بیا امیر تا شیطون گولم نزده و منو به سوی غریبه نکشونده توی آشنا دردمو درمون کن . پسرم اگه خجالت می کشی نگام نکن . من روم به دیواره و پشت به تو نمی بینمت .... مادر اینجا یه چیزی گفتی که روم نمیشه بگم سختمه اگه اجازه میدی این قسمتو سانسورش کنم -امیر تو اگه می خواستی سانسورش کنی اصلا پیش نمی کشیدی راستشو بگو من چی گفتم عین جمله منو بگو . -مامان پس از این که گفتی من روم به دیواره گفتی که من .. من .... من .. کیرمو فرو کنم تو کوست که این بزرگترین خواسته شخصی این روز های توست .. راستش مامان این همون چیزی بود که بابا سفارششو می کرد . -آههههههه اهههههههه امیر بگو .. بگو زود باش بگو تو چیکار کردی -چیکار می کردم مامان .. شیطون وسوسه ام کرده بود .. بابا جون سفارش کرده بود و منم .. منم .. -بگو منو نیمه جون کردی -مامان منم کیرمو گذاشتم تو کوست .. کردمش تو کوست .. ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم