انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

مادر فداکار


مرد

 
مادر فداکار 51

المیرا چشاشو باز کرد اون هنوز تشنه سکس با امیر بود . حس می کرد که نیاز سالها سکس اون باید یواش یواش تامین شه . هر بار که امیر کیرشو فرو می کرد توی کوسش فکر می کرد که همون تازگی و هیجانو داره . شاید که باورش نمی شد .. در یکی از این حالات که کیر امیر رفته بود تو ی کوس مادرش و در حال مانور بود المیرا ازش خواست که با فشار و شدت بیشتری او نو بگاد . می خواست با یه سکس خشن حال بکنه -مامان مامان من دلشو ندارم . -دلم می خواد گازم بگیری منو بزنی -اووووهههه نههههه من دوستت دارم دوستت دارم .. چرا باید این کارو بکنم . امیر به حرف مادرش توجه نکرد ولی در عوض کونشو محکم به دو طرف بازش کرد و-آهههههه اوووووووو آههههههه امیر امیرررررر می خاره می خاره -مامان از این کلفت تر .. -هر چی کلفت باشه بازم جا دارم . می خوام همینجور مثل یه زنبور گازم بگیره و بهم عسل بده .. این بار المیرا عسلشو خالی کرد و امیر هم عسلشو ریخت توی کوسش . طوری به خواب رفته بود که وقتی الناز برگشت اصلا هوش نبود ولی امیر قبلش روی مامانش ملافه کشیده بود .. یه خورده آب میوه و شیرینی خورد و یه دوشی گرفت و حس کرد یه ساعتی رو خوابیده که دید یکی تکونش میده .. الناز بود .. امیر انگشتو گذاشت جلو بینیش که یعنی مامانو بیدار نکن .. الناز تا کیر امیر رو دید یه نگاهی از حسرت بهش انداخت که از دید امیر پنهون نموند . خیلی آروم بهش گفت چیه الناز ناراحت نباش به تو هم می رسه . بازم خوبه که مامان خودش من و تو رو به هم جوش داد .. چیه به اونم حسادت می کنی ؟/؟ تو که خیلی عاقل بودی . -نه حسادت نمی کنم . مامان حسابش فرق می کنه . -ببین الناز همین جا باش تکون نخور . می خوام هر وقت مامان بیدار شد تو اینجا باشی .. همون جوری که با هم قرار گذاشتیم باید ناگهانی باشه و بعد هم یواش یواش موضوع رو مطرح می کنیم . -ببینم الناز اگه سه تایی مون با هم باشیم و با هم سکس کنیم از نظر تو مسئله ای نیست ؟/؟ -نه چه اشکالی داره ولی داداش ما دخترا همش عقب افتاده ایم و باید ریاضت بکشیم . هر چی راحتیه و بی خیالیه واسه شما مرداست . و اون زنایی که ازدواج می کنن . -چرا الناز امیر قربون اون شکل ماهت .. -هیچی ولش .. تو اگه نتونی کیرتو فرو کنی تو کوسم اونو می کنی توی کونم و به جوری به کیرت حال میدی و آبتو خالی می کنی ولی ما دخترا چی .. -الناز گناه من چیه تو دختر شدی . اگه نمی خوای باهات ور برم بگو . من کوستو هم که می خورم .. الناز خیلی خوشگل و چسبون کرده بود . یه شلوار جین استرچ چسبونی پاش کرده بود که قالب کوسشو انداخته بود جلو چش امیر .. امیر کف دستشو گذاشت روی لاپای پوشیده از شلوار خواهرش و اونو با هوس چنگ گرفت -اووووهههه نکن امیر -چیه الناز دردت میاد ؟/؟ -نه -بدت میاد ؟/؟ -نه -پس چیه ؟/؟ -این جوری کمرم ازهوس و این که نمی تونی و نمی تونم کاری بکنم درد می کرده . چیکار می خوای بکنی .. فقط خیسش می کنی .. -خوب لیسش هم می زنم .. -ولی من هوسم جور دیگه ایه . یه تنوع می خوام .-همچین میگی تنوع که انگاری عمریه در حال عشقبازی کردنی .. -تو اصلا احساسات و نیاز های منودرک نمی کنی . نمی دونی من چی می کشم -الناز واسه من ناز نکن این جوری حرف نزن . در همین لحظه المیرا تکونی خورد و امیر و الناز خودشونو جمع کردند . امیر سریع رفت زیر ملافه خودش .. المیرا روشو بر گردوند و دخترشو دید . یه لحظه چهره اش سرخ شد و نمی دونست چی بگه .. می خواست از جاش پا شه نمی تونست . -نمی دونم چرا سرم درد می کنه -حتما بهت خیلی بد گذشته مامان کار سنگین کردی ؟/؟ خب به امیر می گفتی کمکت می کرد .. -خب الناز جان این نمیشه که هر کاری دارم به امیر بگم . -مامان بهت نمیاد که زیاد بد گذشته باشه .. الناز اومد رو تخت و کنار مادرش نشست -دستشو گذاشت رو صورت و پیشونی المیرا -چقدر داغه مامان . مثل این که تب داری -آره فکر کنم باید برم دکتر . -ببینم دکتر واسه چی ما خودمون تو خونه خودمون یه دکتر داریم . منو که در مان کرد ولی خب بازم دارم مریض میشم . یه طول در مان لازمه .. -منظورت چیه الناز -همون دکتر امیر خودمونو میگم . ملافه سفید و نازکی که روی کون المیرا کشیده شده بود طوری بود که دو تیکه کونشو به خوبی نشون می داد . ملافه کیپ کونش بود و نشون می داد که کون المیرا کاملا لخته . همچنین تنش .. -الناز اصلا نا ندارم بخوابم .. -مامان از کی تا حالا این قدر لخت می خوابی .-الناز چی داری میگی این از تب زیاده . مجبور شدم لباسامو در بیارم -ببینم از تب زیاد لخت شدی یا چون لخت شدی تب کردی .. -چقدر گیر میدی دختر .-می دونی مامان شکل و حالتت شبیه به کیه ؟/؟ شبیه به خواهر دوستمه بعد از شب اول از دواجش .. اگه بدونی چقدر شاد و شنگول بود . صورتش مثل صورت شما گل انداخته بود و انگار روش نمی شد چیزی بگه .. مامان شما هم مثل تازه عروسا شدین . -دیوونه چی داری میگی وقتی من دو تا دسته گل مث شما دارم شوهر میخوام چیکار ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 52

وقتی داداش و پسر هست اون وقت خواهر و مادر شوهر می خوان چیکار .. المیرا صورتش سرخ شد فهمید که الناز همه چی رو فهمیده .. سعی داشت تو چشای الناز نگاه نکنه .. چه جوری می تونه توروی الناز نگاه کنه . حتما اون فکر می کنه چه مادر هوسبازی داره .. سرشو انداخته بود پایین و لباشو می جوید . با این که الناز جلو چشای اون به امیر کون داده بود ولی اون نمی تونست وجهه مادری خودشو از دست بده . تصور این که الناز کیر امیر رو توی کوس اون تصور کنه داشت دیوونه اش می کرد . الناز متوجه این تغییر حالت مادرش شده بود . -مامان چیه ناراحتی .. اتفاقا الان روحیه ات خیلی شاد شده . انگار صورتت رنگ گرفته و یه شادی خاصی رو در تو می بینم . من دوست دارم مامان خوشگلم همیشه همین جور با روحیه باشه .. الناز المیرا رو بغل زد و گفت قربون مامان خوشگلم برم که یه عمر واسه مون زحمت کشید نذاشت که حس کنیم بابا نداریم . مامان خواهش می کنم خجالت نکش قربونت برم دوستت دارم . تو هم یه زنی می دونم نیاز داری . یه عمره که رو خواسته هات سر پوش گذاشتی تا ما رو بزرگ کنی و سالم تحویل جامعه بدی و موفق هم شدی . ولی خودتو که نباید فراموش کنی . من یه دخترم . احساس یه زنو درک می کنم . می دونم توی وجودت چی می گذره . اون لذتهایی رو که یه عمره ازش بی نصیب بودی حقشه که حالا بچشی . این مشکلات و مسائلو ما باید داخل خودمون حل کنیم . حالا که داداش می تونه چرا که نیاد کمک ما ؟/؟ -الناز خجالت می کشم .. هق هق گریه امونش نداد . مادر و دختر همو بغل زدند -الناز عزیزم من مامان بدی هستم که پیش داداشت خوابیدم ؟/؟ -کی همچین حرفی زده حتما منم دختر بدی هستم که پیش پسرت خوابیدم . امیر که دید وضعیت شبیه فیلمهای هندی شده رفت وسط اون دو نفر و گفت حالا به جای این حرفا بهتره که از این لحظات و روز های زندگی نهایت استفاده رو ببریم . دیگه به روز های رنج و غم و محرومیت فکر نکنیم . مسائل سکس و این جور بر نامه ها نباید روی افکار و زندگی ما اثر بذاره . نه من باید اذیت شم و نه شما دو تا خواهر و مادر گلم . من و الناز با فکری آزاد باید به درسامون برسیم و مامان هم به ادامه زندگیش در نهایت آرامش برسه . نبینم شما دو تا عزیز گلم اشک بریزین . امیر دلشو نداره که گریه شما دو تا رو ببینه . تمام امید و آرزوم شما دو تا هستین . مادر و خواهر گلم . امیر هم خودشو انداخت وسط الناز و المیرا اول مامانشو بوسید و بعدش هم سفت و سخت النازو بغل کرد . دلش برای سکس با الناز تنگ شده بود . لباشو سخت به لبهاش چسبوند . الناز عطش هوسو رو لبهای امیر حس می کرد . خودش بد تر از اون بود . . هوس داشت اونو می سوزوند . المیرا از طرز بوسه اونا فهمیده بود که تشنه هماغوشی همند . با این حال دلش نمیومد که دست از سر امیر بر داره . اون تا حدودی ارضا شده بود ولی وقتی یک زن وجود رقیبی رو در کنارش حس می کنه دوست داره بیشتر خودشو بندازه تو بغل همون مردی که رقیبش هم بهش چش داره . با این که النازو از جونش بیشتر دوست داشت و خودش پیشنهاد سکس اونو با امیر داده بود ولی تا حدی هم احساس حسادت می کرد . می دونست حس خوبی نیست ولی اینم یه خصلتیه که در همه زنا وجود داره . با این حال باید دخترشو هم درک می کرد و این که اونم یه نیاز هایی داره . چهره المیرا خنده دار شده بود چون با همون ملافه ای که به دور خودش پیچیده بود النازو بغل کرده بود -مامان اینو از دور خودت بنداز -الناز زشته نکن -مامان من و تو و امیر دیگه باید سه تایی مون بیفتیم به جون هم . دیگه غریبه بازی و خجالت و فاصله ها رو باید بذاریم کنار . تابوی بین ما دیگه شکسته شده . دیگه باید از چی خجالت بکشیم . ملافه رو از رو مامانش انداخت .هیکل لخت المیرا در کنار تن لخت امیر, النازو وسوسه کرد که خودشو لخت کنه .. -چیکار می کنی الناز -همون کاری رو که خیلی وقت پیشا باید می کردم و می کردیم تا این جوری زود تر اعصابمون راحت شه . کمتر غصه بخوریم . الان اگه نگیم تمام , حداقل نیمی از مشغله های فکری ما رو همین مسائل دور می زنه . تمام موش و گربه بازیها .. -الناز پس بذار منم کمکت کنم تا لخت شی .. المیرا یه جوری به پسر و دخترش نگاه می کرد که هر کی اونو می دید به خوبی متوجه می شد که داره با یه حسرت خاصی به اونا نگاه می کنه از این که کاش هم سن اونا می بود . امیر دهنشو گذاشته بود زیر گلوی خواهرش و بلوزشو از تنش در آورد . لباس زیرشو داد بالا و شروع کرد به میک زدن سینه های الناز . -اووووففففف داداشششش داداششششش .. این کارا رو می کنی .. یه جوری میشم .. منو بخوابون .. بخوابونم .. الناز دیگه بی خیال و بی پروا شده بود از این که پیش مامانش هوس خودشو نشون بده هراسی نداشت . -مامان ماااماااان میشه امیر منو .. منو بندازه رو تخت ؟/؟ اگه می خوای تو هم پیش ما باش .. عیبی نداره .. سه تایی با هم خیلی می چسبه . این جوری با هم بیشتر رفیق میشیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 53

المیرا با این که خودش باعث ار تباط سکسی امیر و الناز شده بود و خیلی از بستگانشو واسه پسرش جور کرده بود ولی در شرایطی قرار گرفته بود که دلش می خواست پسرش فقط مال اون باشه و به کسی توجه نکنه . شاید تا موقعی که باهاش سکس نکرده بود این حس و حالو نداشت ولی با این حال یه خورده با خو دش در گیر بود . چت میشه المیرا .. با خواهرت پیچیدی میگیم خب اشکالی نداره این دخترته چرا بی خود بهش حسادت می کنی فردا پس فردا پسرت باید زن بگیره . بر خودت مسلط باش نذار بقیه متوجه نقطه ضعفت شن .. المیرا طوری خودشو رو تخت تنظیم کرد که انگاری امیر می خواد اونو بکنه . شاهد اون بود که چطور پسر و دخترش دارن با هم حال می کنند . فقط یه شورت پای الناز باقیمونده بود . امیر دهنشو گذاشته بود رو شورت الناز و یه نگاهشم به مادرش بود . هنوزم فکر می کرد که المیرا مثل چند روز قبل لذت می بره از این که اون داره به دخترش حال میده و روحیه شو شاد می کنه تا دنبال دوست پسر نباشه . دیگه نمی دونست که ویروس حسادت رفته زیر پوست المیرا و داره باهاش می جنگه .. . وقتی امیر زبونشو رو شورت الناز می کشید المیرا دستش بی اختیار می رفت رو کوسش تا با خودش حال کنه . حس کرد که بهتره خودشو همگام با اونا نشون بده .. المیرا چته چته اونا بچه های تو هستند . زود باش زود باش برو یه حرکتی از خودت نشون بده .. این جوری هم بی خیالی خودتو نشون میدی هم راستی راستی با محیط هماهنگ میشی و می تونی بر خودت تسلط داشته باشی و هم این که جلب توجه می کنی ونوبت تو هم میشه .. امیر در حال در آوردن شورت الناز بود که المیرا خودشو بالا کشید و رفت برای بوسیدن دخترش .. -آهههههه عزیزم عزیز دلم الناز خوشگلم مادر فدات .. تا می تونی حال کن . هر چی داری توی همین خونه نشون بده . مادر و دختر در نهایت عشق و صمیمیت نگاهشونو به هم دوختند تا با چاشنی هوس لباشونو بذارن رو لبای هم . قبل از این که امیر دهنشو بذاره روی کوس خواهرش مادر و دختر با بوسه های گرم و هوس انگیز کیف کردن و حال دادن به همو شروع کردند . المیرا دستاشو فرو برد لای موهای دخترش . صورت گرمشو نوازش می کرد . .چقدر این سکس سه نفره بهش می چسبید . الناز کوسشو داده بود به دست برادرش . یه حس عجیبی داشت . مغز کوسش در حال سوختن و آب شدن بود . زیر سینه هاش از هوس به لرزه افتاده بود . روی کوسش ورم کرده بود .. کیر داداششو تا دقایقی دیگه توی کونش احساس می کرد . خیلی دلش می خواست این کیر راه کوسشو باز می کرد و اون حالی رو که یک زن باید ببره با کیر داداشش می برد و لذتشو می چشید ولی تابوها و قوانین دست و پاگیر جامعه اش طوری بود که باید بکارتشو برای روز عروسی حفظ می کرد . حس می کرد که خیلی بد بخت و محرومه .. الناز بس کن . از سکست لذت ببر . یادت رفت تا چند وقت پیش تا اینجاشم نمی تونستی پیشروی کنی ؟/؟ اگه امیر نبود معلوم نبود حالا اسیر چه گرگی شده بودی . بذار با همین میک زدن کوست یه جوری راضیت کنه .دیگه این قدر پر توقع نباش دیگه .. -ووووویییییی داداششششش کوسسسسسم کوسسسسسمو بخورش -امیر پسرم حواست باشه الناز دختره ها .. بیچاره مون نکنی .. این جور حرف زدنای المیرا سبب شده بود که الناز کوس دادنو یه رویا بدونه . از اون طرف امیر هم دهنشو گذاشته بود رو کوس نرم خواهرش با موریزه هاش که هنوز از تازگی و طراوت کوس می گفت . به این فکر می کرد که چی می شد که قبل از دامادش یعنی شوهر خواهرش می تونست راه کوسشو باز کنه و باهاش حال کنه و بهش حال بده .. چقدر هوس یک کوس آک رو کرده بود .. از فکر این که بتونه خواهرشو از کوس بکنه یه هیجان خاصی بهش دست داده بود.. اون طرف هم الناز در رویا و فانتزی خودش می دید که داداش کیرشو کرده تو کوسش و اونم با لذت به خونی که از کوسش در حال ریختنه نگاه می کنه و میگه داداش نترس ادامه بده کیف داره .. الناز دستشو گذاشته بود بالای کوسشو و با فشار اونو به طرف بالا می کشید تا مکیدن و لیسیدن داداشش با تماس و فشار بیشتری صورت بگیره و لذت بیشتری بهش بده . -آخخخخ امییییییررررر .. همینه .. همینه داداش .. کوسسسسم کوسسسم می خاره .. اوووووههههه اوووووهههههه مااااماااان الی جونم .. با سینه هام داری چیکار می کنی .. جووووون جوووون هر دو تاشو بخور هر دو تا رو .. المیرا به هیجان اومده بود . در حالی که با الناز ور می رفت یه پهلو قمبل کرده بود و سوراخ و چاک کوسش دم دست امیر قرار گرفته بود . امیر هم حس کرد که یه توجهی هم باید به مادرش داشته باشه . .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
مادرفداکار54

امیر که شور و اشتیاق مادرشو دید هیجانش زیاد تر شد انگاری هر کدوم از اونا هوسشو برای سکس با اون یکی بیشتر می کرد . استیل کون مادرش بد جوری وسوسه اش کرده بود ولی از اونجایی که دهنش رو کوس الناز قرار داشت زیاد نمی تونست به این ترکیب زیبا نگاه کنه . انگشت شست چپشو تا ته فرو کرد توی کوس المیرا و چهار تا انگشت دیگه شو هم از کناره ها بالای کوس مامانش قرار داد . المیرا بازم حرکت هیجان و هوسوتوی کوسش احساس می کرد .. مادر و دختر دو تایی در حال جیغ زدن و فریاد کشیدن بودند . المیرا یه خورده کمرش و قسمت باسنشو خم کرد و آورد پایین تر تا امیر راحت تر بتونه با کوسش ور بره -اووووووهههههه ماااااماااان اگه بدونی چه کیفی داره .. دلم می خواد داداش کیرشو بفرسته تا آخرش منو پاره پارم کنه .. مامان من کیر می خوام .. -الناز .. ببین امیر چه جوری داره بهت حال میده .. خواهش می کنم از این حرفا نزن . نذارحالمون گرفته شه ما اومدیم حال کنیم .. -مااامااان مااااماااان منم دوست دارم تا اونجایی که میشه لذت ببرم .. آخه این چیه دارم آتیش می گیرم .. دلم می خواد کیر داداش منو درسته قورتم بده .. امیر هم که این حس و التهاب خواهرشو می دید کوس کوچولوی النازرو بیشتر داخل دهنش می گردوند . یه دور کامل تمامی کوسشو خیلی نرم و آروم بین دو تا لباش می گردوند و در مرحله بعدی اونو از وسط باز می کرد و چوچوله شو بین دو تا لباش قرار داده و اون جوری که بیشتر آتیشش بزنه میکش می زد .. -نههههههه داداششششش من می خوام .. -الناز دخترم .. امیر کارشو خوب وارده الان ردیفت می کنه .. وقتی که حالت جا اومد و ارضا شدی از کون می کندت .. این قدر عجول نباش هر چیزی راهی داره . زمانی داره یه خورده خود نگه دار باش .. تو همین حالا شم چند قدم از دخترای دیگه جلو تری اگه خودتو بذاری جای اونا .. الناز ساکت شده بود . امیر کون مامانشو نمی دید ولی حالا با همون شستش مثل یک کیر داشت کوس المیرا رومی گایید و کف دستشو هم قرار داده بود رو قاچ کون سمت چپ مامانش .هر چند سرعت کردن مامانشو پایین آورده بود ولی هر چی بیشتر انگشتشو توی کوس مادرش فرو می کرد هم خودش حشری تر می شد و هم المیرا -امیر عزیزم پسرم .. من دیگه نمی تونم تاب بیارم . طاقت ندارم . کیرتو می خوام . -مامان من الان باید یه خورده به الناز برسم . آروم رفت زیر گوش مادرش و طوری که الناز نشنوه گفت می خوای خواهرم بیشتر وسوسه شه و بازم کیر کیر کنه ؟/؟ آخه اونم دل داره اونم می خواد . تو که خودت یک زنی و می دونی دخترا در این سن چه جوری تحریک میشن . یه اشاره به سینه شون کنی دیگه رفتن . من همین حالاشم که دارم با کوسش ور میرم خودش دیگه کلیه و اون از مرز حشر و هوس گذشته .. گناه داره .. الناز بعضی از حرفای امیر رو می شنید و تقریبا حس کرده بود که داداش در چه موردی داره با مادرش حرف می زنه . اون دیگه به دختر بودنش فکر نمی کرد فقط می خواست از زندگی و از لحظه هاش استفاده کنه . المیرا دیگه نتونست تحمل کنه .. دیگه به این که دخترش چه جوری داره آتیش می گیره توجهی نداشت . خودشو توجیه می کرد که النازباید با کوس خوری ار ضا شه . و این که اونا هم در دوران حودشون از این جور ریاضت کشیدنها داشتند و تازه الناز هم باید خیلی خوشحال باشه که تا همین حد هم می تونه خودشو ار ضا کنه . یه پیشنهادی به امیر و الناز داد که در حین این که امیر داره کوس خواهرشو میک می زنه کیرشم فرو کنه توی کوس مامانش .. الناز نتونست چیزی بگه و المیرا رو زمین و به صورت طاقباز دراز کشید -الناز جون اگه دوست داری من خودم کوستو بخورم .. -نه مامان حداقل این یه کارو که داداش می تونه واسم انجام بدم راضی به زحمتت نیستم . الناز یه خورده لجش گرفته بود .. چقدر ما دخترا بد بختیم و از اون طرف المیرا هم داشت به این فکر می کرد که چقدر دخترای عصر حاضر پر مدعا شدن . الناز لاپاشو گذاشت رو سر مادرش و با این که المیرا می تونست کوس دخترشو بلیسه ولی این کارو امیر همزمان با گاییدن مامانش انجام می داد .. -بیا جلو خواهر کوچولوی نازم -داداش منو دریاب .. منو دریاب دارم می سوزم .. یه جوری میگی خواهر کوچولو که انگاری هنوز دختر بچه ام . من زن شدم وخانوم شدم . من خیلی چیزا حالیمه من می دونم زن به چه چیزایی نیاز داره .. چیکار باید بکنه تا از زندگی لذت بیشتری ببره .. -الناز حالتو بکن بذار ما هم حال کنیم و حواس داداشتو پرت نکن .. من کم هواتو نداشتم و بازم دارم .. کدوم مادره که واسه دخترش ..... لعنت بر شیطون .. امیر جون گردنت درد گرفت مادر فدات -مامان ! غصه گردن داداشو نخور ..کوست خسته شده از بس از دیشب تا حالا ازش کار کشیدی .. اصلا دلت واسه کیر داداش نمی سوزه ؟/؟ امیر باید کاری می کرد که صمیمیت بینشون حفظ شه .. فکر نمی کرد که عطش و هیجان سکس این عشق و دوستی و محبت بین اونا رو تحت تاثیر قرار بده . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادرفداکار55

المیرا هنوزم حس می کرد که داره خواب می بینه . دوست داشت خودش دهنشو بذاره روی کوس النازو بهش حال بده تا دخترش ازش راضی باشه . -الناز دوست نداری مامانت بهت حال بده ؟/؟ -مامان تو همون حال خودتو بکنی دیگه کافیه نمی خواد و نمی خوای که به حال من دل بسوزونی من به دلسوزی نیازی ندارم . المیرا از این که دخترش این جور باهاش بر خورد می کرد دلش گرفت هم این که واقعا دلش می سوخت و هم این که دوست داشت وقتی امیر اونو با تمام وجودش می کنه اونم با تمام وجود از لحظه های سکسش لذت ببره . کاش النازو وارد کار نمی کردند . -مامان تو اصلا دوستم نداری . اصلا دلت نمی خواد به دخترت خوش بگذره . همش واسم از این میگی که من چند روز دیگه باید شوهر کنم و باید این یه تیکه حلقه لعنتی رو که بین کیر داداش گلم با اون طرف کوسم رو فاصله انداخته حفظ کنم . حالا در بیشتر کشور های خارج این چیزا مسئله ای نیست واسه همینه که فکر اونا راحت و آزاده و با خیالی آسوده درساشونو می خونن به کار و زندگیشون می رسن .. -الناز خواهر گلم . مامان خیلی هواتو داشته تمام فکر و ذکرش تو بودی . بی انصافیه اگه بخوای این جور در موردش قضاوت داشته باشی . الناز با این که از قرار گرفتن لب و دهن داداش روی کوسش لذت می برد ولی حس می کرد اگه یه خورده بیشتر فشار بیاره می تونه رضایت مادر و برادرشو واسه این که بهش بیشتر حال بدن جلب کنه . دلش گرفته بود اون با تمام نیاز و احساسش حرف زده بود . سرشو آورد بالاتر تا با حسرت کیر امیر رو که چاک کوس مادرشو به نرمی و با سرعت می شکافت و تا آخر کوس می رفت ببینه . نتونست جلو احساسات خودشو بگیره .. -چی می شد داداش اگه از اون بخشش و ثواب بالات یه خورده هم نصیب ما می شد . آخه ما هم دل داریم -دختر تو چرا این قدر آه می کشی . -چیه مامان از کوست پایین نمیره ؟/؟ المیرا دوست نداشت دخترشو از خودش ناراحت کنه ولی دلشم طاقت نمی آورد دسته گلی رو که عمری برای بزرگ تر شدن و رشد و زیبایی اش تلاش کرده پر پر شده ببینه . الناز با کف دستش مرتب می زد به سر کوسش -مامان داداش ببینین . این ورمو باید بخوابونین . منم آدمم . منم باید لذت ببرم منم حق دارم از زندگی سهمی داشته باشم . الناز مثل آدمای پخته و دخترای سن داری که از غم بی شوهری نمی دونن چیکار کنن صحبت می کرد . المیرا دوست داشت کاری کنه که همه راضی باشن . همه لذت ببرن همه حال کنن .ولی از این که می دید تمام رشته هاش داره پنبه میشه و دختر گلش از اون انتقاد می کنه خیلی ناراحت شده بود . یعنی اون باید کاری می کرد که اصلا دخترش حتی به امیر کون هم نمی داد تا امروز توقعش تا این حد بالا نباشه . بازم دید که نمی تونه مادر بیرحمی باشه . نه اون نباید النازو فداو قربونی هوسش می کرد . کاری بود که شده حالا صحیح یا نا صحیح خودش مقصر بود و باید درستش می کرد . خودشو از کیر امیر جدا کرد . به اون دو نفر نگفت که قصد داره چیکار کنه . -مامان مامان کجا داری میری . از حرفای الناز ناراحت نشو . هوس جلو چشاشو گرفته نمی دونه چیکار کنه -امیر بذار بره منتشو نکش . هوس جلو چشای اونو گرفته . -الناز این قدر بی انصاف نباش . اگه امروز مامان زیر کیر من داره حال می کنه حقشه . اون به حقش رسیده و بیشتر از اینا حق داره . اون تو رو در اختیار من گذاشت . گذاشت که در همون حد معقول و منطقی باهات حال کنم کدوم مادر واسه دخترش همچین کاری می کنه . -امیر دنبالم نیا من میرم وقتی که کارت با خواهرت تموم شد میام پیشت فقط حق نداری هرچی رو که اون گفته گوش کنی . من خودم یه فکری واسه این مسئله می کنم .. رفت به اتاق بغلی و یه تلفن واسه الهام زد -خواهر ببینم تو هنوز پیش دکتر نیازی میری ؟/؟ -چیه المیرا نکنه اونو هم می خوای مث امیر از چنگم در بیاری -الهام متوجه باش چی داری میگی . امیر پسرمه و هر کاری که دلم بخواد باهاش انجام میدم . فقط می خواستم بدونم که تو حالا حالا ها باهاش جوری و می تونی کاری کنی که بعد ها اگه یه مشکلی واسه دختری پیش اومد و دیگه دختر نبود اون بتونه دوباره دخترش کنه ؟/؟ -چیه نکنه می خوای تر تیب النازو بدی ؟/؟ -الهام بس کن . من اصلا از این اخلاقا ندارم که بخوام دخترمو قربونی کنم . تازه چه نفعی به حال من داره . -ببین من حالیم نیست تو چی داری میگی . ..ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 56

ولی اون قدر حالیمه که تو می خوای چیکار کنی . ربطی به من نداره . می خواد اون دختر الناز باشه و می خواد فامیل دیگه ات باشه و یا یک غریبه . فقط تو نباید در مود من و امیر سخت بگیری . حتی اگه شده ماهی یک بارم باهاش حال کنم باید این تنور عشق و هوس خودمو نسبت به خواهر زاده ام همیشه داغ نگه داشته باشم . در یه مکان دیگه به غیر از خونه شما هم که شده باید باهاش حال کنم . من این چیزا حالیم نیست . حالا هدفت هر چیه من به اون کاری ندارم و واسه سکس پامو به خونه شما نمی ذارم . -ببینم ازدستت بر میاد رو دکتر نفوذ داری نگه که می ترسم و از این کارا نمی کنم ؟/؟ -اونش با من . المیرا می دونست که الهام یه حرفی رو بی خود نمی زنه و تا کاری از دستش بر نیاد در مورد اون چیزی نمیگه . با خواهرش خداحافظی کرد تا در این مورد فکری بکنه . اون واسه تصمیم گیری در این زمینه تنها نبود . رضایت امیر هم شرط بود . رفت به جمع پسر و دخترش . الناز چشاشو بسته بود و غرق در هوس خودش مرتب سرشو از این سمت به اون سمت می غلتوند . دستاشو رو سینه هاش قرار داده بود . یواش یواش رو صورت الناز خم شد و لباشو بوسید . و به نرمی هم این کارو انجام می داد -الناز الناز عزیزم کی گفته مامان دوستت نداره . مامان عاشق توست .. -اگه دوستم می داشتی دنبال هوست نمی رفتی و نمی ذاشتی این جوری بسوزم . المیرا دستشو گذاشت جلو دهن الناز تا بیشتر از این چیزی نشنوه . شاید دخترش می خواست بهش بگه خود خواه . اگه بد ترین بد و بیراه ها رو هم نثارش می کرد بازم دوستش داشت . بازم دلش نمی خواست که عذاب اونو ببینه . -الناز من با امیر یه دو سه دقیقه ای حرف خصوصی دارم -میگم دوستم نداری میگی این طور نیست این چه حرفیه که من نباید بشنوم . همینه دیگه .. -الناز زود قضاوت نکن . به ضررتو نیست . شاید می خوام یه هدیه ای بهت بدم که مشورت با داداشت نیازه . -اووووووههههه اونم داداش که اصلا نمی دونه من به چه چیزایی علاقه دار م . تازه تو که بیشتر می دونی دخترت از چه مدل لباسا و کفشی خوشش میاد -هدیه که فقط به این چیزا نیست . -مامان همین حال خرده ریزه رو هم داری ازمون می گیری ؟/؟ باشه ببرش . من اصلا نخواستم -برش می گردونم قول میدم پنج دقیقه دیگه داداش همین جا باشه . امیر والمیرا رفتن اتاق بغلی تا با هم یه مذاکره خصوصی داشته باشن . الناز با این که می خواست خودشو بی خیال نشون بده ولی نمی تونست . یعنی چه مادرش وسط همین عشق و حال نصف و نیمه ای چه کار مهمی داشته که داداشو ازروش بلند کرده . خب می تونسته بعدا موضوع رو به امیر بگه . نکنه می خواد اونو از همین اندازه هم محروم کنه . کاش این بر خورد تند رو باهاش نمی کردم . هر وقت باشه اون مامانمه احترامش واجب .. ولی نه من عشق و هوس امیرو می خوام . اگه مامان نذاره که من و داداش با هم باشیم هر وقت که مامان از خونه رفت بیرون میرم سراغ امیر . می دونم اون نامرد نیست که بخواد اذیتم کنه و نیازمو تامین نکنه . اون دوستم داره تازه خودشم باهام حال می کنه ولی کاش کیرش می رفت توی کوسم و میومد بیرون . چشاشو بست و کوس خودشو جای کوس مامانش فرض کرد که کیر امیر داره میره تا آخرش و بر می گرده . وقتی که از کوسش بیرون کشیده میشه تا دوباره بره اون داخل قلب الناز می خواد که از جاش در بیاد .. از اون طرف مادر و پسر در حال صحبت کردن راجع به الناز و شرایط الهام بودند . وقتی امیر شنید که مادرش در این زمینه داره یه اقداماتی می کنه و ممکنه با این حرکتش خیلی از مشکلاتو حل کنه از خوشحالی نمی دونست چی بگه . -مامان مامان تو بهترین و فداکار ترین مادر دنیایی . به خاطر بچه هات هر کاری می کنی -امیر این قدر از من تعریف نکن به خاطر خودمم هست دیگه . من واسه این که تو و الناز راضی باشین و همیشه شاد هر کاری رو انجام میدم . خوب کاری کردی مامان . الناز هم دل داره . یه سری خواسته هایی داره که نمیشه اونا رو ندید گرفت باید بهش احترام گذاشت . فقط مامان تو و الهام جون از همین الان باید به یه توافقی برسین که اون فردا پس فردا نزنه زیر قولش . حتی اگه قولنامه هم امضا کنین -چی داری میگی امیر ولی باهاش طی می کنم .-مامان من ماهی دوبار بیشتر نمی تونم با خاله باشم تازه توخونه خودمون نه .. امیر مخصوصا این جور حرف می زد که مادرش فکر نکنه اون چقدر طالب الهامه .. درحالی که اون آرزوش بود که واسه تنوع هم که شده هر چند وقت در میون یه دستی هم به سر و گوش خاله اش بکشه -مامان یه زنگ بزن واسه الهام جون تا با خیالی راحت بریم سراغ الناز و این خبر خوشو بهش بدیم . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 57

مامان من این خبر خوشو بدم به الناز یا تو میدی -امیر جان باشه من خودم بهش میدم . چون اون الان یه خورده ازم دلخوره همش میگه که دوستش ندارم و آدم خود خواهی هستم و همش به فکر خودمم . امیر به نظرت من این جوریم .. بغض راه گلوی المیرا رو بسته بود -مامان مامان گلم چرا همچین فکری می کنی . تو همش به فکر من و الناز بودی اون از روی ناراحتی یه دلخوریهایی داشته . بهش حق بده . وقتی این هیجانو می بینه و حس می کنه وقتی کیر من میره توی کوس تو و اون همه اینا رو به چش خودش می بینه .. چیکار میشه کرد دختره هوس داره هیجان داره مامان . اگه تو اون وقتا که نوجوون بودی و تا حدودی می تونستی با این خواسته هات کنار بیای دیگه این چیزا رو که نمی دیدی و -خب امیر بیا بریم .. الناز دیگه حوصله اش سر اومده بود . -دخترم می خوام یه خبر خوش بهت بدم .. -مامان دلت خوشه الان در حالتی هستم که هیچ چیزی منو خوشحالم نمی کنه جز این که کیر داداش پرده منو پاره کنه و بره توی کوس . راهمو باز کنه و اون وقت هر وقت دلم خواست بتونم با داداشم حال کنم . دیگه هیچی واسم مهم نیست . -ببینم تو هنوزم از مامانت گله داری ؟/؟ من واست جورش کردم . یه دکتری پیدا شده که می تونه تو رو مث روز اولت ردیف کنه اگه پرده ات بر داشته شه مشکل خاصی نیست . کارش حرف نداره . ببین بازم بگو خاله الهام بد . بازم توقع نداری که وقتی می خواد بیاد اینجا و یه نگاهی به ما داشته باشه همراهیش کنی .. الناز گیج شده بود . باورش نمی شد اون چه رو که داره می شنوه .. -مامان مااااامااااان شوخی نکن .. شوخی نکن .. -الناز من تا حالا از این شوخی ها باهات داشتم که دل تو رو بشکنم . تو چرا فکر می کنی مامانت بدجنسه . من از روز اول خوشبختی و خوشحالی تو رو می خواستم . فکر کردی برای منم آسون بود که برم منت الهامو بکشم . اونم توقع داشته باشه که امیر هم یه جوری جبران کنه ؟/؟ الناز دیگه حس کرد به بزرگترین آرزوی زندگیش داره می رسه. بی اختیار می خندید در حالی که المیرا به خاطر این که الناز درکش نکرده بود دل چرکین بود . -مامان مامان خوبم مامان مهربونم داری گریه می کنی فدات شم .. -حالا که خرت از پل گذشت شدم مامان مهربون ؟/؟ یادت رفت یه ساعت پیش همین چند دقیقه پیش چی می گفتی ؟/؟ -مامان مامان غلط کردم اشتباه کردم . عصبی بودم . می دونم تو خیلی خوبی . مامان دوستت دارم . اون کوستو بخورم .. از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه زانو زد و روبروی کوس مامانش قرار گرفت و لباشو روش قرار داد و چند تا بوس آبدار ازش بر داشت و بعد خودشو انداخت تو بغلش . -مامان دوستت دارم منو ببخش . قربونت .. -داداش از تو هم ممنونم .. بیا بیا من دیگه صبرم سر اومده . کوسم به محض این که این خبرو شنیده آب از لب و لوچه اش آویزون شده . لبه های کوسشو به دو طرف باز می کرد و نشون برادرش می داد -ببین داداش مامان .. نمی دونی چقدر خوشحاله که پس از سالها و برای اولین بار یه مهمون عزیز از تر از جون می خواد بیاد خونه اش . -الناز دخترم من نگرانم . آخه این خونه درش کوچیکه . می ترسم مهمون که داره میاد نتونه خوب رد شه و دیواره هات نشست کنه .. -مامان نترس طوری این مهمونو وارد خونه ام می کنه که همیشه بهش میگم بیاد مهمونی . بره داخل و بیاد بیرون .. نگرانی و استرس خاصی در چهره المیرا موج می زد . آخه اون اضطرابی رو که می بایست در شب زفاف دخترش می داشت حالا داشت . نمی دونست که چه طور با این مسئله روبرو شده -مامان نترس فکر کن رفتم آزمایشگاه خون بدم . دیگه یک لیتر خون که نمی خواد ازم بریزه . -دختر تو که یه قطره خون می دیدی حالت بد می شد .-مامان مامان این خون و تماشای اون به من لذت میده . نمی دونی چقدر حسرت زنایی رو که راه کوسشون بازه رو می خوردم .می خورم . حالا به عشق همون راه اگه سیل خون هم راه بیفته بازم خیالم نیست . من که نمی خوام بمیرم . می خوام جون بگیرم . دوباره متولد شم . نفس بکشم . از زندگی لذت ببرم . خانوم شم . امیر از این که می دید خواهرش این جور به هیجان اومده لذت می برد . الناز دلم می خواد باز کردن راه کوست طوری باشه که به همه مون بچسبه . هم به من هم به تو و هم به مامان .. -داداش بعدش هم باید یه چیزی به چیز دیگه بچسبه . -آخخخخخخخ الناز نگو که دلم رفت . نگو که دلم می خواد همین حالا یه ضرب اونو بکنمش تو کوست -امیر پسرم هر کاری یه راهی داره این قدر عجول نباش . به رسواییش نمی ارزه .اون وقت من کوس چاک داده النازو چه جوری و کجا دستم بگیرم وببرمش واسه درمان .. الناز : مامان این قدر نفوس بد نزن . مگه تو شکنجه شدی که من بشم ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 58

مامان آهنگ هوس انگیز غربی رو بذار می خواهیم بتر کونیم . بتر کونیم ..در همین لحظه موبایل المیرا زنگ خورد .به شماره که نگاه کرد دید که شماره عمه کتی افتاده -بچه ها بگیرم یا نه ممکنه عمه جون بخواد بره خارج و تلفنی می خواد با همه مون خداحافظی کنه . -بچه ها شما سر و صدا نکنین تا من چند کلام با این عمه تون حرف بزنم -الو المیرا جون خودتی .. -پس کی می خواست باشه -چرا تلفن خونه رو نمی گیرین . چرا دررو باز نمی کنین . پدر دستمون در اومد ازبس که زنگ زدیم . من و انسیه و سوسن الان نیمساعته که پشت دریم . آخه می دونیم که این روزا جایی هم نمیرین . واسه الهام هم زنگ زدیم اونجا نبودین . المیرا با تاسف سرشو تکون می داد از این که چرا گوشی رو بر داشته .. راهی هم نداشت جز این که درو باز کنه . نمی دونست چیکار کنه . بچه ها هم این موضوع رو فهمیده بودن . -المیرا خداحافظی کرد رفت طرف سوکت گوشی آیفون تا یه بار اونو در بیاره و دوباره جا بذاره چون مشکلشو می دونست . در همین فاصله به امیر و الناز گفت بچه ها درو از داخل قفل کنین . من میگم شما رفتین بیرون . یه بهونه ای میارم و زود اونا رو ردش می کنم . فقط بند آب ندین . حواستون هم باشه که تا من نیومدم شما از اون کار های خطرناک فینالی رو انجام ندین . -مامان چقدر انتظار بکشم من که دیگه دلم آب شد -دخترم صبر داشته باش . یه عروس که می خواست شب زفاف بره زیر کیر شوهرش باید یه هفته عروسی می گرفتن . حالاهم که بخواد این کارو بکنه به جای اون یک هفته یک ماه مقدمه چینی داره و لباس عروس و مهمونی و تجملات تازه کلی کوفته میشه تا بخواد خودشو زیر کیر شوهرش ببینه حالا تو می خوای چند دقیقه بیشتر تحمل کنی آسمون که به زمین نمیاد -حالا چرا داری چوب می زنی .. المیرا شورتی پوشید و سوتین بست و یه لباس خواب نازک تور مانند هم تنش کرد و رفت به استقبال مهمونا . زن عمو و زن دایی و عمه امیر با هم اومده بودند . زندایی سوسن داشت تنها میومد و زن عمو انسیه وعمه کتی با هم بودند که سر کوچه به هم بر خورد کردند . هر سه تاشون اومده بودند یه سری به المیرا بزنند و هم این که هوس سکس با امیر رو داشتند . چون اون یک بار خیلی بهشون چسبیده بود و مزه داده بود . هیشکدوم از اونا هم نمی دونستند که طرف قبلا با امیر سکس داشته . مجبور بودند یه جوری با امیر قول و قرار هاشونو بذارن .. البته المیرا هم باید حتما در جریان می بود . هر کدوم از اونا هم یه جعبه شیرینی دستشون بود . خیلی هم تیپ زده بودند . عمه که این استرچ پوشیدنشو ول نمی کرد . وقتی مانتوشو در آورد و المیرا اونو دید دهن هر دو تاشون از تعجب وا مونده بود المیرا دیگه خیلی رک گو تر و شده و گستاخانه تر حرف می زد -ببینم مال خودته کتی ؟/؟ خوب کونی کردی . یهو چاق شده . ببینم آب و کود دادی .. ؟/؟ کتی رفت زیر گوش المیرا و گفت آب و کود پسرتو دادم . بعد خودشو عقب کشید و طوری که اون دو نفر هم بشنون گفت تو خودت چی المیرا . طوری خودتو نشون دادی و میدی که هر کی ندونه فکر می کنه از پیش شوهر یا دوست پسرت پا شدی . این چه هیکلیه من که زنم به وسوسه افتادم . سوسن و انسیه هم که کیر خورده امیر بودند و روشون باز شده بود گفتند راست میگی کتی جون . انسیه هم که خیلی خودمونی تر و یه خورده بی رودر بایستی تر نشون می داد گفت همچین نشون میده که انگار یه کیر خری کیر اسبی رفته باشه تو کوسش و اونو سر حالش کرده . اصلا چرا واسه خودت دوست پسر نمی گیری . الان شوهر داراش یکی واسه خودشون دارن . یه تنوعیه . یه حالیه . هر وقت سکس با شوهرشون واسشون یکنواخت میشه میرن سراغ دوست پسرشون یا هر وقت که بحثی می کنند و درگیری بین اونا پیش میاد عشق به دوست پسرشونه که اونا رو آروم می کنه تازه تو که بر تو واجبه که دوست پسر بگیری و شوهرم نداری .. سوسن هم در اینجا در ادامه حرفای انسیه گفت ببینم این امیر هم بد چیزی نیست می تونی بگی که اون هم یه جورایی تو رو بسازه -سوسن از این حرفا نزن . تو که خودت می دونی امیر من اهل این حرفا نیست . سه تایی شون که از حال و روز هم خبر داشتند و فکر می کردن فقط خودشون به تنهایی با امیر سکس داشتن یه نگاهی به المیرا انداخته و چش تو چش باهاش حرف زدند . یعنی این که اگه زیر کیر پسرت هم بخوابی واسه ما تعجبی نداره . هر چند سیاست المیرا طوری بود که تا اون روز کسی جرات نداشت در این مورد باهاش حرف بزنه یا به طور پوست کنده بگه برو زیر کیر یا چیز دیگه ای . اگر هم پیشنهادی بود محترمانه و اصولی حرفاشونو می زدند ولی کیر امیر روی همه اونا رو باز کرده بود . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 59

انسیه : المیرا جون بچه ها کجان -رفتن خونه خاله شون .. انسیه یه نگاهی حاکی از تعجب به اون انداخت و چیزی نگفت . ببینم بچه ها چند تا خاله دارن مگه -یکی . -کی رفتن . -همین یکی دو ساعت پیش .. انسیه فهمید که المیرا داره یه چیزی رو ازش پنهون می کنه ولی حالا نمی دونست واسه چی داره این کارو انجام میده . اون طرف هم امیر و الناز سخت با هم مشغول بودند -اووووخخخخخ داداش داداش کس من چقدر بی تاب کیر توست . حالا که مامان اجازه داده من خانوم بشم نمی دونم چرا باید این جوری شه . -الناز ناز من . خواهر گل و خوشگلم . صبر داشته باش . -داداش داداش یه خورده . یه خورده از سر کیرتو بفرست بره توی کسم . -نه نه الناز می ترسم . منم گول می خورم اون وقت مامان میاد می بینه کار از کار گذشته و اون لحظه تاریخی رو از دست داده . یه عمر باید حسرت بخوره -امیر چی داری میگی اصلا مامان چرا باید ببینه که از کوس من داره خون می ریزه . اگه قرار بود که عروس شم و شوهرم این کارو باهام انجام بده اون که قرار نبود بیاد و منو در اون حالت ببینه .-حالا یه چیزی گفته احترامش واجبه ولی الناز من کون می خوام کون .. کون .. می خوام کونتو بکنم . -بیا داداش بیا تو و یکی این کون . اصلا یکی به فکر النازت نیستی که اون چه جوری داره پر پر می زنه معلوم نیست این صبری که من دارم از صبر ایوب هم بالاتره . امیر واسه این که بازم آتیشش بزنه کیرشو مالید به سر کسش ویه حرکت از بالا به پایین و بر عکس انجام داد تا اونو حشری تر کنه . می دونست که هر جوری شده در همین چند ساعت می تونه تر تیبشو بدم . -عزیزم حالا قمبل کن تا داداش بذاره تو کون خواهرش . بیا امیر تو که می دونی همش مال خودته بذار .. بذارش تو و منو بیشتر آتیش بزن و هی بگو احترام احترام .. همش احترام بزرگترا رو رعایت بکنیم . آخه کی میاد احترام منو نگه داشته باشه -حالا این قدر ناراحت نشو درست میشه . الناز ظاهرا اعصابش خرد بود و حواسش رفته بود جای دیگه . یک لحظه امیر کیرشو فشار داد به سر کون الناز . هر چند خیسی کوس خواهرشو فرستاده بود طرف سوراخ کونش ولی یه خورده در محاسباتش اشتباه کرده بود و اون جوری که باید و شاید عضله سوراخ کونش شل نشده بود و امیر هم که انگاری حواسش رفته بود پیش آه و ناله های الناز طوری به کونش فشار آورد که جیغ خواهرش رفت آسمون . الناز طوری فریاد کشید که هر کی توی هال بود صداشو شنید . امیر دستشو گرفت جلوی دهن خواهرش ولی دیگه کار از کار گذشته بود . مهر مادری باعث شده بود که المیرا دچار وحشت شه و سریع بره درو باز کنه . اون بیشتر از این ترسیده بود که امیر پرده خواهرشو پاره کرده باشه و خودمونی تر کسشو جر داده باشه .. زیر لب زمزمه می کرد لعنتی هر چی بهشون گفتم صبر کنین من بیام امون ندادند . حالا آبرومون پیش اینا میره . به درک چیکار میشه کرد از سلامتی بچه ام که بالا تر نیست . تازه همه اینا کیر خورده امیر هستند و خودشون از کار اون یکی خبر ندارند . سراسیمه درو باز کرد و اون سه تا زن هم با هم وارد صحنه شدند . شش تایی دیگه بودند توی اتاق خواب و سکوتی محض همه جا رو گرفته بود فقط المیرا سریع خودشو رسوند پیش بچه هاش -چند دفعه به شما بگم تا من نیومدم کاری نکنین . ببینم خیلی خون اومد ؟/؟ حالت چطوره . رفت طرف کوس الناز و کف دستشو گذاشت رو اون .. امیر و الناز که از دیدن این همه جمعیت در انتاق سکس یکه خورده بودند و رنگشون پریده بود نمی دونستند چیکار کنند . راهی نداشتند جز این که به همون وضعیت باقی بمونند . -مامان آبرو مونو بردی . من هنوز دخترم . امیر بد جوری کرد تو کونم منم بی اراده جیغ کشیدم . اصلا واسه چی درو باز کردی که همه دنیا بفهمن من زیر کیر داداشم هستم . می ارزید به این آبرو ریزی ؟/؟ -الناز تو خودت جیغ کشیدی . اون وقت من می گفتم تو خونه نیستی ؟/؟ اینا هم همه دوستت دارن . همه درکت می کنند . اون سه تا زن اصلا نمی دونستند چی بگن . خودشون چاک کس و کونشون واسه امیر باز بود و لی از این که یه پسر خواهر شو بکنه و بخواد که دختری اونو هم بگیره تعجب می کردند . امیر که هر سه تای اونا و با مادرش و خواهرش هر پنج تا شونو گاییده بود زیاد خیالش نبود . اون رنگ پریدگی موقتش هم ردیف شده بود ولی الناز رنگ و روشو باخته بود . از خجالت نمی دونست چیکار کنه . اون سه تا زن روش حساب می کردند . تازه اونم که نمی دونست داداشش اونا رو کرده و روشون بازه . اگه می دونست می تونست در این مورد کمتر غصه بخوره ولی از طرفی از دست امیر هم حتما عصبانی می شد . ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 60

کتی :خب بد نشد آدم اگه نمیره خیلی چیزا می بینه . المیرا : کتی جون خواهش می کنم تو ذوق این جوونا نزن . یادت باشه که خیلی چیزا هم دیده شده .. اینو که گفت کتی ساکت شد و انسیه و سوسن هم می دونستن که اگه بخوان حرفی بزنن با حریفی به نام المیرا طرفن و تازه اونا براشون چه فرقی می کرد که امیر کی رو بکنه یا نکنه اونا فقط می خواستند که زود تر خودشون با اون بلاسن . تازه این صحنه هم خیلی اونا رو وسوسه کرده بود . امیر سرشو گذاشته بود رو صورت المیرا و با بوسه های آرومش قصد آروم کردن خواهرشو داشت -الناز جون ناراحت نباش اونا از خودمونن چیزی نمیگن . -داداش آبروم رفت من چه جوری می تونم در مقابل اونا سر بلند کنم . -تو فقط غصه اینو می خوری .. زنای مهمون مسیر صحبتو عوض کردند. سوسن : خب المیرا جون هر وقت کاری داشتی میای سراغ ما ؟/؟ پس بگو چرا دیگه این روزا بهمون سر نمی زنی برای خودت سرگرمی داری ؟/؟ ما غریبه شدیم که نباید از مسائل خونوادگی خبر داشته باشیم . هیچی نمی شد . امیر به خاطر این که یه جوری مسئله رو حلش کنه قصد داشت که یکی یکی و جدا گانه با این زنا حرف بزنه و دم اونا رو ببینه البته اونا جاسوس و فضول نبودند که برن پیش همه جار بزنن ولی اون می خواست کاری کنه که روحیه رو به خواهرش بر گردونه داشت خودشو می خورد این دختره . اول سوسن رو برد یه گوشه ای دور از چشم بقیه . -زن دایی تو که می دونی من چقدر با کس و کون تو حال کردم و هر وقت هم که بخوای در خدمت تو هستم . فقط اگه می خوای بازم بهت حال بدم سر به سر النازم نذار اونم خجالت می کشه . کاری کنین که روحیه بگیره . اگه منو دوست داری اونو هم دوست داشته باش به هر حال دختره و انتظار و هوس داره . آدم که در دایره زندگی فقط نباید متوجه خودش باشه . واسه دیگران هم باید ارزش قائل شه . دوستشون داشته باشه . سوسن خم شد و گفت اگه بدونی من چقدر تشنه این کیر و طالبشم . بی وفا نامرد رفتی که رفتی . پس بگو حالا هوس و عشق خواهرتو جایگزین من کردی که دیگه بهم سر نمی زنی . الان هم که می خوای راه کسشو باز کنی . خیلی بی معرفتی . کیر امیر رو تو دستش گرفت و گفت من به جون این کیر قسم می خورم که هر کاری دوست داشته باشی انجام بدم به شرطی که بازم باهام سکس کنی . هر وقت که دایی ات خونه نبود و مزاحمی هم نداشتیم و تونستی باید بیای سراغم . خیلی نامردی .. -باشه زن دایی قربون شکل ماهت . فقط یادت باشه من چی بهت گفتم .. عمه کتی و زن عمو انسیه رو هم همین جور فرا خوانی کرد و با اونا هم یه حرفایی شبیه حرفایی که به سوسن زده بود رد و بدل کرد و بر گشت به سوی جمعیت یه اشاره ای هم به مادرش کرد که جوره . فقط این الناز به شدت داشت گریه می کرد . امیر رفت سمتش ولی اون همچنان گریه می کرد .-خواهر گلم ببین اینا همه دوستت دارن . همه رفیقتند .این تویی که خودتو از همه اونا دور نگه داشتی و فاصله گرفتی . دوستت دارم الناز اونا هم دوستت دارن . زنا یکی یکی اومدن طرف الناز . سوسن : الناز جون کسی محکومت نمی کنه . من خیلی خوشحال شدم که امیر و مامانت به یه درک بالایی رسیدند که نیاز های تو رو درک کنند تازه چه اشکالی داره یه برادر با یه خواهر ارتباط ذاشته باشه . در جامعه قدیم ایران و زمانهای خیلی دور اینا مسئله ای نبود . حالا شده تابوهای اخلاقی دینی و اجتماعی . انسیه هم یه حرفایی در این مورد زد و کتی هم که از بقیه احساساتی تر بود النازو بغلش کرد و دو تایی زار زار شروع کردن به گریستن . -عزیزم کی بهت ایرادی گرفته . همه ما خوشحالیم . خوشحال و خندون . ما اگه می دونستیم با خودمون یه هدیه و چشم روشنی هم می آوردیم . ناسلامتی تو الان داری رسما عروس داداشت میشی .. امیر داشت به این فکر می کرد که نکنه کس خل بازی اونا گل کنه و یه مراسم راه بندازن . لحظه به لحظه چهره الناز باز تر می شد . سوسن که بی پر وا تر از بقیه نشون می داد گفت واسه این که نشون بدم حس نیت دارم خودمو لخت می کنم تا بگم که خیالم نیست . صمیمیت و یک رابطه زیبا و دوستانه فامیلی که این حرفا رو نداره .. الناز داشت شاخ در می آورد . هر چند از این که داداش امیر زندایی رو این جور سکس ببینه حسادت می کرد ولی یه آرامشی درش ایجاد شده بود که بهتر و بیشتر خودشو با محیط وفق بده . انسیه هم سریع خودشو لخت کرد و کتایون هم واسه این که از قافله عقب نمونه همین کارو انچام داد . تنها کسی که یه نیمه پوششی تنش داشت المیرا بود که مثلا می خواست سیاست بره و بگه که هنوزم اصالت حودشو حفظ کرده زیر کیر نرفته . کتی : المیرا تو هم درش بیار دیگه .. من ناراحت نمیشم . یه وقتی فکر کنی که از این که من فکر کنم به روح داداش مرحومم توهین کردی نه این جوری ها هم نیست زندگی مال زنده هاست -نه کتی جون پسرمه .. حالا شما حسابتون جداست . ولی هر سه تا زن یه جورایی به المیرا مشکوک بودند . ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مادر فداکار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA