ارسالها: 7673
#11
Posted: 12 Jul 2012 19:14
حرف , حرف بابا 11
جوووووووووون بابا شهریار جونم . کاشکی کیرتو همیشه با خودم داشتم . فقط مال من بود . دیگه اونو به مامان نمی دادم . نمیذاشتم هیشکی دیگه اونو ازم بگیرتش . بگو بابا چقدر از کیرت میره تو کونم .امشب باید رکورد بزنی . واییییی بابا من خانوم شدم . دختر خانومت داره بهت میگه که باهاش حال کنی . بابا رو من سوار شده خودشو بیشتر بهم چسبوند و گردن و گونه هامو غرق بوسه کرد . خیلی خوشم میومد دوست داشتم چاک کوسمو باز کنه و بکنه توش . همین جوری خون آلوده کوسمو بگاد جرش بده طوری بکنه تو کوسم که خون فوران کنه و من حال کنم . حتما بازم سرش گیج میره . خب ترس که داره ولی من حال می کنم -پدر جونی -جون پدر جونی -کونم هر چی تنگ تر باشه بیشتر حال می کنی ؟/؟-کونت هر جوری که باشه و بشه من باهاش حال می کنم . من اگه با عزیز دلم حال نکنم پس با کی حال کنم -بابا کلک با مامان .-بازم که حرف اونو زدی . دختر چند بار بهت بگم تو خودت محصول همین آب سفید و تخمک من و مامانی . یه دختر خوب که به مامان خودش حسادت نمی کنه .-من خودم می بینم هر وقت میریم یه عروسی یا مهمونی تو یه جوری به خانومای دیگه نگاه می کنی -دختر بازم که حرفای تکراری دفعه قبلو می زنی . ببینم تو اگه خوشگل کنی و بری یه مجلسی دوست نداری همه پیش خودشون بگن به ! به شیدا چه دختر خوشگل و نازی شده ؟/؟خب دختر خانوما خودشونو خوشگل می کنن که مردا بهشون نگاه کنن -ولی بعضی نگاهها یه جوریه انگار یه چیزی از اونامیخوای .-اگه ادامه بدی کیرمو می کشم بیرونا .-خب خب من دیگه حرف نمی زنم . خودمم حس می کردم زیادی حسود شدم ولی اینو هم بار ها و بار ها از مامان و اهل فامیل شنیدم که پدر خیلی سر و گوشش می جنبید وتازگیها یه خورده بهتر شده ولی من باید ردیفش می کردم وگوشاشو می کشیدم . هنوز گیر حریف نیفتاده بود . مامان بی عرضه من -باااااباااااا بکن بکن کونمو بکن . امشب باید یه خیلی منو بکنی بعد اون آب سفید چی بود ؟/؟آها همون منی رو بریزی تو کونم . من می خوام کیر سفت تو رو میخوام . نمی خوام زود شل کنی . پدر دستاشو قرار داده بود رو سینه هام با اونا بازی می کرد کون من سیر بشو نبود . دوست داشتم حالا که نمی تونه کوس منو بکنه اونو بخوره چون با لیسیده شدن کوسم احساس لذت عجیبی می کردم -شیدا شیدا جان کونت منو بیحس کرده -بابا من هنوز سیر نشدم تو اگه سیر شی من چیکار کنم . دوستت دارم بابا . پدر دوباره رو کمرم خم شده منو غرق بوسه کرده بود . من مست و سر مست از حرکات اون دلم نمی خواست که این لحظه های خوش تمومی داشته باشه . دلم نمی خواست از زیرکیرش بلند شم . دوست داشتم این قدر زیر کیر و زبون و گاییدنهای بابا باشم تا دنیا تموم شه ولی افسوس پدر با چند تا ضربه دیگه آب سفید کیرشو ریخت تو کونم -وایییییی شیدا داره میاد . دیگه نمی تونم جلو خودمو بگیرم . دارم از لذت می میرم . بابا هر کاری دوست داری انجامبده فقط من بازم میخوام . شیدای تو میخواد که بهش حال بدی . دوستت دارم پدر جون . وقتی که کارشو تموم کرد منو بر گردوند و روبروی خودش قرار داد تو چشام نگاه کرد و گفت عزیزم پدرت واست بمیره . هوسو تو چشات می خونم . نباید بذارم تو سختی بکشی -پدر جونی تا وقتی که کوسمو نکنی تا وقتی که چی میگن پرده منو پاره نکنی همیشه همینه -بازم از اون حرفا می زنی ها .. آخه کدوم دختر مث توست که کوسش باید باز شه تا بتونه راحت کیر بابا رو تو خودش جا بده -کدوم پدره که این جوری با دخترش حال کنه خودشو خالی کنه ولی به دخترش اهمیت نده -عزیزم اصرار نکن . زشته تو حالیت نیست حالا یه چیزی داری میگی و به عواقبش اصلا فکر نمی کنی . فدات شم بذار همین جوری حالمونو بکنیم و با دنیای خودمون خوش باشیم . نذار این سکس لذیذی که با هم داشتیم زهر مارمون بشه . دوستت دارم عزیزم شیدا جونم . لبامو جمع کردم و یه خورده ناراحتیمو چند برابر نشون دادم و اخم کردم که بابا نازمو بیشتر بکشه و اونم همین کارو کرد . قربون دختر خوشگلم بشم . یه تار موتو به یه دنیا نمیدم . دستی به موهام کشید و سینه هامو گذاشت تو دهنش و با نوکشون بازی کرد تا دوباره حالی به حالی شم و از نوک سینه هام به ناف و از اونجا دوباره زبون و دهنشو گذاشت رو کوسم . این بار ازبس هوس داشتم دیگه بیخیال تر شده بودم از این که داره کوس خونی منو لیس می زنه . بازم شده بودم یه حالتی که هم دوست داشتم ادامه بده و هم ولم کنه . راست می گفت بابا این یه حالتیه که آدم میخواد به اوج برسه و آروم بگیره . گاهی وقتا میره و میره تو آسمون هوس هر چی پرواز می کنه و بالاتر میره می بینه به اونجایی کهمی خواد نمی رسه . گاهی وقتا هم می بینه تا یه حدی پرواز می کنه ولی به جای اون که بالاتر بره تو همون ارتفاع و در همون حد به حرکت یکنواخت خودش ادامه میده . سکس بابا با و نوازشهای اون و این که سالها بود که با من و همراه من بود سبب شده بود که خیلی بیشتر از سنم بفهمم . فقط سکس من قوی نشده بود بلکه نگرش من به دنیا صحبت کردنم یعنی طرز صحبت من با آدما نوشتنم یعنی طوری مطالب و انشاهای تکلیف شده تو کلاسو می نوشتم که همیشه بهترین نمراتو می گرفتم . همه بهم می گفتند تو یه روزی یه نویسنده بزرگ میشی . همه این احساسات وعلاقمندیها رو مدیون بابا بودم . واییییی دوست داشتم داد بزنم فریاد بزنم . حس کردم دارم از خط افق خارج میشم و دوباره دارم به پرواز عمودی خودم رو به آسمون هوس ادامه میدم -بابابابا بخور کوسمو بخور چه خوب می خوری . امروز زبونت چقدر درشت شده . چقدر به کوسم حال میده بخورش . بابا دارم میرم اون بالا بالاها همون جوری که همیشه خودت می گفتی و میگی . منو به جایی برسون که از همه جا بلند تر باشه . به جایی که بتونم همه دنیا رو ببینم و بعد اون موقع خودم میام پایین -عزیزم دخترم دختر شیدای من. شاعر من هوس و نفس من . هر کاری بگی واست می کنم . نمیذارم تا به اوج نرسیدی بیفتی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#12
Posted: 12 Jul 2012 19:15
حرف , حرف بابا 12
بابا یه جوری کوس منو می خورد که از تاب و توان افتاده بودم . وسط بدنم و کوسم داغ کرده بود . می خواستم جیغ بزنم و دنیا رو خبر دار کنم که دارم کیف می کنم . و این بابامه که داره به من حال میده . انگار اون لحظه از هیچی هراس نداشتم -عزیزم شیدا جونم یواشتر دلم نمباد تورو این قدر اذیت کنم وکف دستمو رو دهنت فشار بدم . دختر خوشگله من نباید اذیت شه -بابا حرف می زنی چرا کوسمو بخور لب و دهنتو از روش نگیر من میخوام . زود باش . کوس کوچولوی من رفته بود تو دهن بابا جونم و انگاری داشت آب می شد . دستای کوچیکمو فرو کرده بودم لای موهای بابا و نوازشش می کردم و هر چند لحظه یک بار سرشو به کوسم فشار می دادم . بابا وقتی چوچوله هامو تو دهنش میک می زد طوری می شدم که حس می کردم دوطرف و بالای کوسم که تو دهن بابا جونمه مث یه یخ داغیه که داره آب میشه . واسه یه دقیقه همچین حالتی پیداکردم . اون یخ داغ داشت آب می شد . کوسم مث یه کره داشت تو دهن بابا شهریارم آب می شد . اون لحظه که این حسو داشتم فهمیدم که رفتم اون بالابالاها بالای قله .. همون جایی که بابا صحبتشو می کرد . همونجایی که ازش به عنوان یه اوج یاد میکرد . این بار جیغ نکشیدم فریاد نزدم ولی موهای پدر جونو تا می تونستم از ریشه فشارش دادم . بمیرم براش هیچی نمی گفت با این که به اوج رسیده بودم ولی هنگام پایین اومدن از بلندی بازم کیف می کردم -بابا حالا آروم تر بخور . رسیدم به همونجایی که تو می گفتی . همون جایی که بهترین لذتو واسه یه زن داره . همونجایی که وقتی یه خانوم بهش برسه دیگه هیچی نمی خواد و همیشه خوشحاله .. این حرفای گنده تر از دهنمو بابا جونم بهم یاد داده بود . منم از این که اونو تکرارش کنم لذت می بردم . چند دقیقه ای خودمو انداختم تو بغل بابا . سرمو گذاشتم رو سینه اش و باهاش درددل کردم -بابا تو هنوز نمی خوای بذاری تو کوسم ؟/؟ درسته به اوج رسیدم ولی دلم میخواد کیرت بره تو کوسم ببینم چه حالی بهم دست میده -دختر مگه تو عرب شدی . تازه الان تو قبایل بدوی و عقب افتاده و بیابون نشینهاش دختر تو سن تو کوس نمیده که تو الف بچه اونم به بابات میخوای بدی -بابا از این حرفا نزن که ازت دلخور میشم . اولا که من بچه نیستم وواسه خودم خانومی شدم در ثانی این همه دختر تو دنیا مگه از اول بچگیشون این جوری خودشونو لخت تو بغل باباشون میذارن ؟/؟بهم عادت دادی وخوش به حالم کردی حالا بیشتر از این نمیخوای بدی ؟/؟ -دختر م عزیز دلم چه جوری حالیت کنم . می دونستم تا حدودی که چه عرض کنم همش حق باباباست ولی انتظار داشتم یه جوری مسئله رو حل و فصلش کنه . کوسم انتظار داشت . اونم شده بود بلای جونم . اونم کیر می خواست همش با خودم ور می رفتم .. کیر بابا جونو گرفتم تو دستام واسش ساک زدم . دوباره رگهای کیرش متورم شده بود . سرخ و سفید . خیلی خوشم میومد و داغ داغ بود .وقتی تو دهنم جاش می دادم و میکش می زدم حال می کردم از این که کیر بابا جونو شقش کرده اونو به هوس آوردم .-شیدا جون آههههههه دوباره آبم داره جمع میشه . قربون دستات اون دستای دخترونه و ناز و لطیفت برم . عزیز دلم . شیدای من هستی من . همه چیز من . اوخخخخخ نه . کیر بابا رو که می خوردم بازم مث بیشتر وقتا یه دستمو گذاشته بودم رو سینه اش و با موهای سینه پدر خوشگلم ور می رفتم . خیلی از حالت این قسمت از موهایبدنش خوشم میومد . موهای سفیدوکه خیلی کم بود واسش می کندم . کی میشه این دهنم گنده تر شه و منم تپل تر شم تا بیشتر کیر بابا رو بفرستم توی دهنم وبهتر واسش ساک بزنم . این بار آخرای کار قبل از این که بابا جون بی طاقت بی طاقت بشه واسش ساک درجا زدم . چهار پنج سانت بالای کیرشو که کله اش هم جزو اونا بود گذاشتم تو دهنم و با همون کله اش یه دفعه همه رو به سرعت میک می زدم . این قدر با ظرافت وسریع این کارو انجام می دادم که بابا از هوس به خودش می پیچید . یهو دیدم به خودش لرزید و یه آه بلندی کشید و یه جانی گفت و فرت و فرت و فرت تو دهنم خالی کرد . حالا دیگه خوردن آب کیر بابا بهم مزه می داد . وقتی بیشتر بهم مزه می داد که می دونستم اونم با این کار من احساس لذت بیشتری می کنه . حالا پدر جونم بیحال و بیحس شده بود وخودشو انداخته بود رو تخت . می دونست اگه بخواد سنگینی خودشو بندازه رو من , دخترش خسته میشه و نفسش می گیره . بازم سرمو گذاشتم رو دل بابا . واسش حرف زدم . می دونستم خوشش میاد .-بابای نازم تو رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم . از همه گلها از همه آدمها از مامان جونم بیشتر دوستت دارم . خودمو واسش لوسمی کردم . از نوک پاش تا موهای سرشو غرق بوسه می کردم . وقتی به این فکر می افتادم که خانومای دیگه از این کارا باباباجونم می کنن حرصم می گرفت . راستش من هنوز چیزی ندیده بودم واثری از این کارها به چشمم نخورده بود که اگه می دیدم و متوجه می شدم روز گار بابارو سیاه می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#13
Posted: 12 Jul 2012 19:16
حرف ,حرف بابا 13
چند سال گذشت و من و بابا به همین صورت ادامه می دادیم . من به خاطر اون خیلی خوب درسامو می خوندم و سعی می کردم همیشه بهترین نمراتو بگیرم و دختر موفقی باشم . مدرسه راهنمایی رو هم پشت سر گذاشتم و به دبیرستان رسیدم . نمی دونم چرا مامان و بابا یه بچه دیگه نمی آوردند . شاید بابا واسه خودش مزاحم نمی خواست . وشایدم بچه اشون نمی شد ولی هر چه بود فکر کنم گیر از مامان بود . اگه مامان بچه دار می شد اون ووقت همش باید خونه نشین می بود و کار من وبابا زار می شد . هر چند می شد تو خونه و در حضور مادر به طور پنهونی یه کارایی صورت داد ولی همش باید ترس و دلهره می داشتیم . بابا دوست داشت من پزشک شم . من خودم از ادبیات خوشم میومد ولی واسه این که اون بهم افتخارکنه تر جیح دادم برم رشته علوم تجربی و پزشکیبخونم . وقتی وارد دبیرستان شدم خیلی از دوستامو می دیدم که میرن دنبال دوست پسر و از این حرفا ومخشونو میدن دست پسرا سرم سوت می کشید . یه بار یه پسری واسم زنگ زد و خواست باهام دوست شه . می دونستم کرم از یکی از دوستام بود که شماره منو داده به اون . صداش خیلی دلنشین بود . راستش یه خورده داشتم هیجان زدهمی شدم . حس می کردم یه تنوعی می خواد وارد زندگیم شه ولی وقتی چند ساعت بعد زیر کیر بابا خیلی راحت و بی درد سر به اونچه که می خواستم رسیدم دیگه این چیزا واسم اهمیتی نداشت . تا چند روز موبایلمو خاموش کردم تا دیگه رو در بایستی نداشته باشم و مجبور نشم باهاش صحبت کنم . ولی اگه بگم از دید و دید زدن جنس مخالف خوشم نمیومد دروغ گفتم ولی نه مثل دخترای دیگه که داشتن خودشونو تیکه پاره می کردن . گاهی وقتا که بابا با ماشینش میومد سر در مدرسه دنبالم بعضی از دوستام بهم می گفتن عجب بابای خوش تیپی داری بالاخره تورش می کنیم . این حرفاشون حرصمو در می آورد . نمی دونستن که بابای من مال خودمه و اگه می تونستم و دست خودم بود تا حالا مامانمو هم دکش می کردم . 15 سالم بود و سال دوم تجربی درس می خوندم . بابا یه مغازه در یکی از نقاط شهر خرید و اونو تبدیلش کرد به یه بوتیک و مامان اونجا مشغول شد . خاله جون و یه عمه ام هم اونجا دستشون بند شد . منتهی هر چند وقت در میون مامان با یکی از این دو نفر می رفت به یکی از کشور های اطراف جنس می آورد . بیشتر این سفر ها به مالزی و تایلند و سنگاپور بود و گاهی هم می رفت به ترکیه و چین و دبی . نون ما تو روغن بود . یعنی من و با با با هم خیلی خلوت می کردیم . هر یک از این سفر ها هم دست کم یک هفته و حد اکثر دو هفته ای من و بابا رو راحت و فارغ البال می کرد . اولین سفر مامان به تایلند بود . اوخ که چقدر هیجان زده بودم واسه این که مامان از خونه بره بیرون و تا یه مدتی بر نگرده و من راحت تو بغل بابا جونم باشم ثانیه شماری می کردم . دروغکی خودمو ناراحت نشون دادم و مامان هم تا می تونست انواع و اقسام غذاها رو واسه مون آماده کرد و بر نامه هاش رو ردیف کرد که سختمون نباشه . صبحها که کلاس داشتم ولی خب مجبور بودیم برنجو صبح زود یا شب قبلش بپزیم و روز گرمش کنیم . اینا برایم اهمیتی نداشت مهم این بود که من و پدر جونم تنهای تنها بودیم . مامان بیشتر از این که غصه منو بخوره نگران بابا شهر یارم بود نه این که غصه اونو بخوره . غصه خودشو می خورد .-شیدا جون این بابات سر و گوشش می جنبه ها . منتظره کی سرمو دور ببینه رو هوا بزنه -مامان چی داری میگی بابا سنی ازش گذشته . تو اشتباه می کنی . اون الان یه دختر بزرگ داره باید از من خجالت بکشه . مگه تازگیها چیزی ازش دیدی ؟/؟ -یه رفتار های مشکوکی داره . اون دفعه که همسایه مون سمیرا خانوم که شوهرش دوساله مرده اومده بود اینجا تا یه سری جنسو تو همین خونه بهش نشون بدم اونوپدرت یه نگاههای مخصوصی به هم مینداختند که آدم فکر می کرد سالهاست با هم جیکند و یهرابطه ای بین اوناست من می ترسم -مامان من حواسم هست ولی صبح تا ظهر کلاس دارم با این حال یه خورده نشونه میذارم ببینم بابا چیکار می کنه -آره قربونت رو تخت و این دور و برا یه علامتایی بذار ببین چیزی دست خورده نباشه . داشتم با خودم فکر می کردم خب اگه بابا بخواد بره خونه اونا من از کجا بفهمم . تو خونه خودمم شاید به زور حالیم شه . پدر بابا رو در میارم اگه بخواد دست از پا خطا کنه .یعنی اون به دختر خودش خیانت می کنه ؟/؟دلش میاد ؟/؟ مامان رفت و من و بابا دو نفریمون شب جمعه ای رفتیم عروسی یکی از دوستان خانوادگی که با هم خیلی صمیمی بودیم .عروسی دخترش بود و راستش من دوست نداشتم برم ولی دیگه مجبور بودم .بابامی گفت اگه نریم بد میشه و می هخواست منو تنها بذاره و خودش بره که وقتی این پیشنهادو داد دیگه حسادت زنانه نذاشت که اونو تنها بذارم .یه پیر هن فانتزی به رنگ مشکی با تور هایی که قسمت بالای سینه ها و زیر گلومو لخت نشون می داد و یه جوراب توری نازک هم زیر دامنه پیراهن کوتاهم پوشیدم و با یه آرایش خفیف ولی مفید که دل همه پسرا رو برده بود پامو گذاشتم تو مجلس عروسی .پدر جونمم خیلی شیک و پیک کرده بود .یه کت و شلوار براق مد روز با یه کراواتی که خیلی به تیپش میومد چهره جذابشو بیش از پیش جذاب تر کرده بود .خانوما که سهله حتی دخترا چشم ازش نمی گرفتند .اصلا این عروسی بهم خوش نمی گذشت .بابا بهجای این که با این آقایون بپلکه همش با زنا و دخترا مشغول گپ زدن و شوخی کردن بود .نوشین یعنی همون عروس خانوم که از بچگی با هم دوست بودیم دستمو گرفت و گفت شیدا جون چقدر بیحالی بیا با هم برقصیم.دختر تو چرا این قدر بابایی شدی .توی عروسی هم دست از سرش ور نمی داری -چیزیم نیست .مامان نیست یه خورده دلتنگی می کنم .یه رقصی با عروس کردم و یه آهنگی هم گذاشتند که دسته جمعی مشغول شدیم .نگامبه جمعیت بود .وایییییی خدای من بابا غیبش زده بود .مردای دیگه بودند ولی اون کجا می تونست رفته باشه .دیگه رودر بایستی رو کنار گذاشته بودم و خودمو از جمع دور کردم ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#14
Posted: 12 Jul 2012 19:16
حرف , حرف بابا 14
ترس برم داشته بود . بابا ممکنه کجا رفته باشه . اگه ببینم که اون دنبال زنای دیگه هست پدرشو در میارم . نمی دونستم باید کجا دنبالش بگردم . زیاد به پسرای دیگه توجهی نداشتم . یکی دو تا از اون خوش تیپاش یه نگاهخریداری بهم مینداختن ولی من بهشون اعتنایی نمی کردم . شاید اگه یه وقت دیگه ای بود یه خورده خوشم میومد و هیجان زده می شدم ولی اون لحظه فقط می خواستم ببینم بابا کجاست . یه گوشه ای رویا دوست نوشین رو دیدم که با یه پسره گرم گرفته بود -رویا جون بابامو ندیدی ؟/؟ -دختر برو دنبال حال . همه دارن از دست باباشون در میرن تو تازه داری دنبال بابات می گردی ؟/؟ برو خوشحال باش که دنبالت نیست . الان بابای من داره دنبالم می گرده -رویا این قدر سر به سرم نذار -راستشو بگم با عاطفه خانوم دیدمش همین دور و برا بودن -عاطفه خانوم دیگه کیه من نمی شناسمش .-خواهر شوهر بزرگ نوشین جونه که تازه از شوهرش طلاق گرفته. خیلی هم خوشگل و لونده و عاشق مردای خوش تیپه . فکر کنم باباتو تور کرده . تورو خدا یه موقع بهش نگی که اینا رو ازمن شنیدی . بیخیالش بابای منم این جوریه . اصلا همه مردا این جورین . یه نشگونی از دوست پسرش گرفت و گفت مهرداد تو که این جوری نیستی ؟/؟ پدرتو در میارم اگه ببینم سر و گوشت می جنبه و دنبال یه زن دیگه می پلکی .-ببینم عاطفه خانوم خیلی خوشگله ؟/؟ چند سالش میشه -فکر کنم سی سال بیشتر نشهولی خیلی نازه ویه اندام پری هم داره . این حرفا رو نباس پیش مهرداد بزنم خیلی پررو میشه . دوست پسرش یه نگاه خریدارانه ای بهم انداخت و به رویا یه چشمکی زد -ببینم شیدا جون مهرداد یه داداش داره مث خودش خوش تیپه بگم بیاد ؟/؟ سرمو انداختم پایین و با عصبانیت از اونجا دور شدم . پدر وعاطفه رو دیدم که یه گوشه خلوتی کنار حموم وایستادن و گرم گرفتن . دست تو دست هم حلقه زده و انگار دارن تو پارک و پیاده رویی راه میرن و تعزیراتی هم به دنبالشون نیست . شونه های لخت عاطفه تو دستای بابا حلقه شده بود وبدنشون از پهلو به هم چسبیده بود -شیدا اینجا چیکار می کنی . تو الان باید پیش مهمونا باشی . معرفی می کنم عاطفه جان این شیدا دخترمه که از همه چی تو دنیا واسم عزیز تره . عاطفه یه نشگونی از لپ بابا بر داشت و گفت ای کلک -شیدا جون این عاطفه خانوم شوهر خواهر نوشین جونه . سلام سردی به رقیب خودم کرده با خشم از اونجا دور شدم . با اون آرایش شیطانی و میکاپ غلیظی که کرده بود امکان نداشت بابا دست از سرش ورداره . با نگاش داشت بابا رو می خورد . مثل یک گرگ گرسنه بود . منم رفتم روبروی بابا وواسه یکی از پسرا که نمی دونستم کیه عشوه گری کردم تا شاید این جوری بتونم یه خورده حس حسادت بابا شهریار رو تحریک کنم . پسره هم سن من بود . اسمشم بود داود . دستمو گرفت تو دستاش و منم مراقب بودم که عکس العمل بابا چیه اون تو حال خودش بود وبا کمال پررویی او وعاطفه مثل عاشق معشوقای چند ساله بدون توجه به جمعیت تو چشای هم زل زده بودند -شیدا بیا بریم یه گوشه خلوت . تو این جمعیت حال نمیده . صورت و نگاه داود نشون می داد که خیلی هوسبازه . دنبالش راه افتادم . رفتیم یه گوشه باریکه ای که دید زیادی نداشت . واسه یه لحظه داود منو به خودش چسبوند و خواست منو ببوسه . با دستش از پشت بلوزم به یکی از سینه هام چنگ انداخت . مقاومت کرده خواستم خودمو از دستش خلاص کنم . ظاهرا طوری خودشو بهم چسبوند ه بود که وقتی بابا خودشو بهم رسوند فکر کرد که منم با تمایل خودم با این پسره پررو قاطی شدم . اومد جلو و مشتی به صورت پسره زد واونم قبل از این که گند قضیه در بیاد خودشو از اونجا دور کرد . پدر هم زیاد دنبال قضیه رو نگرفت . چون نمی خواست تو مجلس رسوایی و آبرو ریزی بشه . فقط دستمو کشید و برد یه گوشه ای و بهم گفت از تو یکی انتظارشو نداشتم . تو خجالت نمی کشی من مخالف این نیستم که تو یه روزی با یکی دوست شی و باهاش ازدواج کنی ولی اگه این جوری بخوای هرزگی نشون بدی تحملشو ندارم . رفتم یه اعتراضی بکنم که پشت دستشو با یه حالت تحقیز آمیز به صورتم زد که این از صد تا سیلی و فحش هم برام بد تر بود . اما هیچ دردی به اندازه این درد نبود که بهم بگه هرزه . نمی تونستم تو مجلس بمونم . از عروس خانوم و بقیه عذر خواهی کرده وراه خروجو پیش گرفتم . نمی دونستم اون لحظه بابا کجا بود ولی اگه میومد طرفم هر چی از دهنم در میومد بهش می گفتم دیگه واسم مهم نبود . خجالت نمی کشید خودش زن داشت می رفت دنبال هرزگی اون وقت به من می گفت هرزه . از در خونه که بیرون رفتم اشک از چشام سرازیر شده بود می خواستم تاکسی بگیرم وبرم که بابام جلوم سبز شد . دستموکشیدو به زور منو انداخت تو ماشین . همین جور داشتم گریه می کردم . هر چند با خشم ولی خونسردانه حرفاشو می زد -من خوبی تو رو میخوام شیدا . من که نمی خوام تو فقط مال من باشی -ولی من می خواستم تو فقط مال من باشی بابا . تو به دخترت گفتی هرزه حق داری این حرفو بزنی . چون من از بچگی خودمو انداختم تو بغل یه مرد هرزهای که با این که زن داره بازم چشش دنبال زنای دیگه هست و من از بچگی به اون وفادار بودم . بهت نشون میدم بابا دیگه باید آرزوی منو داشته باشی . نشستم تو همون ماشین از لام تا کام اونچه را که سبب این ماجرا شده بود براش تعریف کردم . خورد و دم نکشید . می دونستم فهمیده چه اشتباهی کرده ولی من باید نقره داغش می کردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#15
Posted: 12 Jul 2012 19:20
حرف , حرف بابا 15
حالا قهر نکن دخترم هنوز که چیزی نشده . یه پدر نگران بچه اشه . من که با عاطفه خانوم کاری نداشتم داشتم با هاش حرف می زدم . ولی کار شما دونفر که خیلی بد تر بود ..... هرچی اون حرف می زد من تحویلش نمی گرفتم وبهش اعتنایی نمی کردم . اصلا خوشم نمیومد با هاش یکی بدو کنم . حالم دیگه از این همه خیانت و دروغ داشت به هم می خورد . نمی دونم تو این دنیای کثیف دیگه باید به کی اعتماد می کردم . رفتیم خونه و خیلی سرد با هاشبر خورد می کردم . مامان رفته بود وبه جای این که از این لحظات نهایت استفاده رو ببریم داشتیم این لحظاتو به کام هم زهر می کردیم . البته من که مقصر نبودم از سیر تا پیاز ماجرا رو واسه بابا تعریف کردم وگفتم حالا فکر می کنی هرزه کیه بابا . من یا تو . چشاش داشت از کاسه در میومد . دستشو آورد بالا تا این بار به جای پشت دست با کف دستش منو بزنه ولی پشیمون شد .-بزن بابا معطل چی هستی شما مردا همه تون همین جوری هستین . دلتون می خواد هر کاری انجام بدین ولی کسی به کارتون کاری نداشته باشه . دنیا رو واسه خودتون می خواین این که رسمش نمیشه . این انصاف نیست . نه .. هرکاری دوست داری انجام بدی و صدام در نیاد .؟/؟ دیدی که من یهدختر مجرد بودم وخودمم دوست نداشتم این وضع برام پیش بیاد ولی تو چه جوری حرص خوردی و تحملشو نداشتی . اما تو تو یه مرد زن دار تازه می خواستی به مامان هم خیانت کنی . اومد طرف من تا منو ببوسه و اشکامو پاک کنه . اونو پس زدم . اومد دستشو بذاره لای بلوزم و از راه شورتم می خواست به کوسم برسه -چیه بابا آب کیرت جمع شده ؟/؟ نتونستی خودتو با عاطی جون ارضا کنی ؟/؟ راه کوس اونا بازه ؟/؟ دخترت بهت حال نمیده ؟/؟ کمبود داری ؟/؟ مگه صد دفعه بهت نگفته بودم که می تونی راه کوسمو باز کنی تو خودت نخواستی و نمی خوای -چرا حالیت نیست شیدا من یه حرفو که صد دفعه نباید واست توضیح بدم . خیلی بچه ای برو از همکلاسیهات بپرس کدومشون حاضره قبل از از دواج جر بخوره ؟/؟ -تو از همین جاش باید می فهمیدی که چقدر دوستت داشتم بابا که حاضر بودم از همه چیز خودم بگذرم -عزیزم حالا دیگه منو دوست نداری ؟/؟ ازم بدت میاد؟/؟ -من اون بابایی رو که چشش دنبال زنای مردم باشه دوست ندارم -باور کن قصد بدی نداشتم -معلوم بود . از نگات به اون زنا معلوم بود . از روزی که چشامو به روی این دنیا و آدماش باز کردم این نگاهها رو می شناسم . هنوز خیلی زوده که بتونی گولم بزنی . با این نگاهها بود که خودمو شناختم وعشقو شناختم . حرف زدنو دونستم واز همون روزای نوزادی سکسو شناختم -باشه شیدا اگه این همون چیزیه که خودت میخوای من حرفی ندارم . دیگه نه من نه تو . دیگه این همه جاسوسی منو نکن که اصلا از این کارا خوشم نمیاد . اگه می خوای به ننه ات گزارش بدی کور خوندی من دختر تر بیت نکردم که مثل یه مار تو آستینم باشه وبخواد بهم نیش بزنه -اوخ کی میره این همه راه رو قربون بابا جونم برم که خیانت کردن واسش نوش شد . صبر کن مامان بر گرده می دونم چیکارت کنم .-تو هیچ غلطی نمی کنی . فقط حواست باشه داری چیکار می کنی . دیگه هم نه به تو و نه به هیچکس دیگه ربطی نداره که من دارم چیکار می کنم . دو تا بازوهامو تو چنگش گرفت و گفت حالیته ؟/؟ فهمیدی چی گفتم ؟/؟ جوابشو ندادم یه تفی رو زمین انداختم ورفتم تو اتاق خودمو خودمو انداختم رو تخت و زار زار زیرگریه زدنو شروع کردم . با همون لباس مجلسی فانتزی دراز کشیدم و دیگه نفهمیدم بابا کجاست وداره چیکار می کنه . با این که خودمو واسش می گرفتم و می خواستم تنبیهش کنم ولی بد جوری ترسیده بودم . دوست نداشتم که به این آسونیها اونو از دستش بدم . خیلی باهاش تند بر خورد کرده بودم . حقش بود . من از جوونی و روزای خوش خودم داشتم می گذشتم و اون با کمال پررویی می خواست بهم نارو بزنه . یعنی فکر می کرد یه مرد حق داره با هر کی که دلش می خواد بلاسه ؟/؟ داغ شده بودم از حرص و عصبانیت انگاری تب کرده بودم . لباسامو در آوردم و لخت فقط با یه شورت دراز کشیدم . واسه این که مریض نشم یه چیزی کشیدم تنم ولی مگه خوابم می برد ؟/؟ می دونستم بابام تنهام نمیذاره و دنبال عیاشی نمی ره ولی بیش از آن که از تنهایی ناراحت باشم از این ناراحت بودم که اون خودشو اسیر یه زن دیگه کنه . حسادت داشت منو از پا مینداخت . هنوزم نمی خواستم یه رقیب براخودم تصور کنم . شایدم در تمام این سالها بهم خیانت می کرده ومن نمی دونستم . وقتی صدای شر شر آب حمومو شنیدم خیالم جمع شد . خب تا حالا نرفته بیرون از این به بعد هم نمیره . تازه نصفه شبی کجا می خواست بره . سرم داشت می ترکید . به روی شکم دراز کشیده چشامو بستم . دوست داشتمبخوابم . ولی نمی تونستم . در یه حالتایی بین خواب و بیداری سیر می کردم . نمی دونم چند دقیقه در این حالت بودم که حس کردم بوی عطر تن بابا میاد . یه صابون مخصوص به خودش که یکی دوبار اثرش تو اتاق من نزدیک بود من و مارو پیش مامان لو بده وبا بوی ادکلن هوس انگیز خودش . دستشو فرو برده بود لای موهای سرم . می خواستم دستشو بگیرم و یه طرف پرتش کنم ولی دلم نیومد . حس کردم یه هیجاناتی دوباره تو ناحیه سینه و کوسم داره ایجاد میشه . مامان رفته بود مسافرت وما تا حالا جز وقت تلف کنی کار دیگه ای نکرده بودیم . دوست داشتم بابا تا حد بی نهایت باهام حال کنه . طوری باهام حال کنه که با هیچ زن دیگه ای نکرده باشه وطوری بهش حال بدم که دیگه هوس هیچ زن دیگه ای رو نکنه . واسه همین با خودم عهد بستم تا کیرشو وارد کوسم نکنه دیگه باهاش آشتی نکنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#16
Posted: 12 Jul 2012 19:22
حرف , حرف بابا 16
رو تختم دراز کشیده بودم و بوی خوش بابا رو احساس می کردم . می دونستم کنارم نشسته و جرات دست زدن به منو نداره . از این که اونو دوباره در کنار خودم می دیدم از این که جراتشو نداره که تنهام بذاره و بره دنبال زنای دیگه خیلی خوشحال بودم . کاسه صبرم لبریز شده بود . تشنه بودم . تشنه کیر اون که بره تو کوسم و ببینم اون جوری که بعضی ها میگن خیلی لذت داره ومنم می تونم لذتشو حس کنم یا نه . واسم فرقی نمی کردکه فردا چی میشه . همه یا بیشتر دخترا وقتی که بکارتشونو قبل از موعد از دواج از دست می دن یه ناراحتی جدیدشون واسه اینه که نمی دونن چه جوری با باباشون کنار بیان ولی من که همه کاره ام بابامه و اونه که به من حال میده و حال می کنه . به تنها چیزی هم که تا حالا فکرشو نکردم شوهرمه . این همه زن بیوه تو جامعههستن . مگه زنای مطلقه و شوهر مرده ازدواج نمی کنن . من فقط بابامو می خوام . دوست ندارم دست هیچ مرد دیگه ای بهم بخوره . تا حالا هر چی چک و چونه با پدرم زدم دیگه بسه .خسته شدم . این کیر باید بره تو کوسم. تا ته کوسم . تا نره تو کوسم من دیگه بابابام آشتی نمی کنم . اول باید رضایت اونو جلب کنم که بفرسته تو . بعدا برای مدلای دیگه حال کردن فکر می کنیم . من دیگه خسته شدم از این عشقبازیهایی که تا یه حدی منو می رسونه و همیشه حس می کنم که تشنه ام و از سکس سیراب نشدم .همیشه حس می کنم یکی هست که بیشتر از من به بابا حال بده وخودشو تو دل اون جا کنه در حالی که این منم که با تمام وجود عاشقانه و هوس انگیزانه دوستش دارم و به خاطر اون تا حالا به هیچ پسری راه ندادم . بابا یواش یواش شمد رو از روم بر داشت .می دونستم که محو اندام خوشگل من شده . از اون حالت بچگونه و دخترونه در اومده بود . موهامو افشون کرده رو کمرم ریخته بودم . شورت نازک منم کونمو به خوبی مشخص می کرد . دستشو آروم کشید روکمرم . خیلی خوشم میومد همین طور نوازشم بده . ماساژم بده . خیلی کیف می کردم . شایدم ازم حساب می برد و می ترسید بیدار شم . انگشتاشو خیلی آروم و به نرمی روی پوست پشتم می کشید . هوس توتمام تنم پخش می شد . دیوونه وار لذت می بردم . کوسم خیس کرده بود ولی به خودم فشار می آوردم که به این آسونیها تسلیم نشم. به این آسونی که چه عرض کنم که هدفم این بود که به آسونی خودمو در اختیار پدرم قرار بدم تا اون با پاره کردن بکارتم راه کوسمو باز کنه . ولی نمی خواستم به این راحتی ها باهاش آشتی کنم . باید نازمو می خرید وقدرمو می دونست . اندام من و اندام اون زن دست خورده ؟/؟! مثل یه هلوی تازه و میوه نو بری بودم و باید خیلی بهش مزه می داد ومنم دلم می خواست فقط بابام منو بخوره . پس از این که کلی با انگشتاش باهام ور رفت و هراس داشت که دستشو بفرسته داخل شورتم لبشو گذاشت رو پشت گردنم و از اونجا در حال نوازش موهای سرم با بوسه اومد پایین . به زحمت جلو آه کشیدن خودمو می گرفتم تا بابایی لوس نشه . پونزده سالم بود و فکر می کنم دوازده سالی می شد که باهام حال می کرد . بدنم حرف نداشت . همه جام یه دست و تازه بود . کوسمهنوز پشمالو نشده بود و یه خورده موریزه داشت که بابا نمیذاشت بزنمش . اون دوست داشت این جوری بلیسدش . می گفت خوشم میاد که چند تا خال ریزه هم تو دهنش جا بگیره . عاشق اون زبون گرم و درشتش بودم وقتی که رو کوسم می کشید . حالا کیرشو می خواستم . کیرش باید می رفت تو کوسم . شهریار جونم وقتی که دید صدام در نمیاد فشار لبشو زیاد تر کرد .-بیداری ؟/؟ عزیزم بیداری ؟/؟ می دونم بیداری . باباتو بخشیدی ؟/؟ آره جون من ؟/؟ می دونی که چقدر دوستت دارم . حس کردم که اونم لخته وفقط یه شورت پاشه . کیرشو از پشت شورتم روشورت خودم احساس می کردم -بابا برو عقب خوشم نمیاد امشب از این کارا بکنم . بازم هوست گل کردهاومدی طرف من ؟/؟ اصلا به احساسات من توجه داری ؟/؟ به این فکر می کنی که من به خاطر تو از همه چیز خودم می گذرم و تو هنوز به دنبال عیاشی هستی ؟/؟ -دخترم این طور باهام حرف نزن -حرف حساب جواب نداره ؟/؟ من نمی دونم بابا تو با بقیه زنا حال می کنی چون راه کوسشون بازه و اون کیفی رو که بخواد بهت میده ولی با من نه . هرموقع عشقت کشید و هیشکی رو پیدا نکردی واز سر سیری خواستی یه حالی بکنی میای میذاری تو سوراخ کون من . من نمیخوام زنگ تفریح تو باشم . حالا مامان بیخ ریشته و قبل از من بوده و کاریش نمیشه کردولی دوست ندارم به خاطر هوسهای زود گذرت بری دنبال غریبه ها . من دوست دارم خودم تامین کننده تو باشم و بهت حال بدم و بهم حال بدی ورک و پوست کنده بهت بگم بابا از این لحظه به بعد دیگه نه من نه تو .مگراین که ... این مگر این که رو نذاشت که ادامه بدم -چیه دخترم بازم هوس پسرای هم سن خودتو کردی . باشه هر طور تو بخوای ولی من از دختر ولنگار خوشم نمیاد -پدر من مثل تو نیستم که هر کی رو گیر آوردم بهش بچسبم. اگه می خوای دوباره همون شیدای تو باشم باید کیرتو بفرستی تو کوسم . دوسه سانت هم نه . بفرستی داخل دختری منو بگیری . همان طور که به من دختری دادی دختری منو بگیری و زنم کنی . کیرتو بذاری تو کوسم تا اونجایی که میره بذاری بره . منم دل دارم هوس دارم میخوام کیف کنم . شرط دیگه اش هم اینه که دیگه نباید دنبال زن دیگه ای بری که اگه ببینمت من می دونم و تو . یه التماس و هوس خاصی تو چهره پدر موج می زد کهاونو تا حالا این جوری ندیده بودم . حس کردم که باید بگه نه دخترم این شرطو قبول نمی کنم ولی با کمال تعجب این بار شگفت زده و بی نهایت خوشحالم کرد . -باشه شیدا قبوله هرچی تو بگی ... ادامه دارد .. نویسنده.. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#17
Posted: 12 Jul 2012 19:23
حرف , حرف بابا 17
این حرف بابا یه دنیا شادی وهیجانو واسم به ارمغان داشت -بابا تو که باهام شوخی نداری جدی گفتی ها . این کهبرا آروم کردن من نبوده . من ول کنت نیستم .حرفی رو که زدی باید روش وایسی نشون بدی که بابای منی بابایگل منی . مردی که مثل همیشه روحرفی که می زنه وای می ایسته . سرشو گذاشت رو کونم . قلقلکم میومد . دستشو از پشت شورتم رسوند به کونم و رفت لاپام جایی که صد ها و شاید هم هزاران بار دستشو گذاشته بود اونجا -بابا تو این حرفو زدی که باهام حال کنی و بعدا که کارت تموم شد همون آش و همون کاسه ؟/؟ من دیگه گول حرفای تو رو نمی خورم -عزیزم این چه حرفیه که تو می زنی . من تا حالا بهت دروغ گفتم ؟/؟ شاید خیلی چیزا رو نگفته باشم ولی پدرت حرفی رو که می زنه روش هست -پس چرا داری دلمو آب می کنی ؟/؟ من الان پنج شش ساله که فرو رفتن کیرت تو کوسم واسم یه رویا شده چرا ازم دریغش می کنی حالا که راضی شدی به من بدی اینقدر ناز می کنی ؟/؟-عزیزم شیدا خوشگله من هر کاری واسه خودش رسم و راهی داره اصولی داره . یه زوج که می خوان با هم عروسی کنند چه قبل از عروسی عاشق هم بشن چه نشن بالاخره خواستگاری و تحقیقات رو که میرن و بله برونی که می کنند و بعد جشن نامزدی وعقد و کلی کارای دست و پا گیر دیگه و یه سری مقدمات تا آقا دوماد و عروس خانوم به وصال هم می رسن -یعنی کیر و کوسشون همدیگه رو زیارت می کنند -وای شیدا جونچه بی پروا حرف می زنی -آخه تو مجبورم می کنی بابا واسه آدم چاره نمی ذاری .-عزیزم تو دخترمی . یه دونه بچهامی . واست امید و آرزو داشتم . حالا زندگی و نیاز تو این طوری شده . دیگه دارو ندارم همه مال توست . همین کیرمو فرو کنم تو کوست تموم شده بره ؟/؟ میگی من چیکار کنم ... هیچی بالاخره کاری کرد که اون شب رفتیم حموم . مثلا من می خواستم عروس خانومش شم . لاپامو باز کردم وبابایی موهای کوسمو تراشید و برقش انداخت . خودمو براش آرایش کردم و لباس عروس مامانو هم به در خواست بابا پوشیدم . رفت و یه جعبه کوچولو جواهر آورد که داخلش یه انگشتر بود . دستمو گرفت وانگشترو می خواست بذاره تو یکی از انگشتام و مثلا به طور سمبلیک نامزدی خودشو با من اعلام کنه . دستمو پس کشیدم و گفتم بابا من نمیخوامش -چی شده شیدا اخم کردی ؟/؟ خیلی سبک و ارزونه ؟/؟ باشه میریم بازار هرچی تو دوست داری برات می خریم -بابا این چیزا مهم نیست . نمیدونم چرا حس می کنم تو اینو برای عاطفه گرفته بودی حالا که نتونستی بدی داری یه تیر دو نشون می کنی ؟/؟ -شیدا به جون تو من اینو واسه تو گرفتم حالا دیگه حرف باباتو قبول نداری ؟/؟ چشای بابا رو دیدم که پر اشک شده . نگاش داشت می گفت که حرف راستو می زنه . خیلی اذیت شده بود . بالاخره راضی شده بود که سرور و پادشاه رو بفرسته تو خونه ملکه . از غروبی تا حالا خیلی اذیت شده بود . هرچند که حقش بود ولی حالاکه قبول کرده بود مث یه شوهر کیرشو بفرسته توی کوسم منم باید باهاش راه میومدم . بغلش کردم و رفتیم تو هم . لباسای همو از تن هم در آوردیم و من و بابا با یه شورت کنار هم قرار گرفتیم . هیجان زیادی داشتم . نه به خاطر این که میخوام زن بشم . بلکه به این خاطر که می خواستم ببیتم کیر بابایی وقتی میره تو کوس دختری که دوازده ساله داره باهاش حال می کنه و حال میده و پونزده شونزده سال از سنش می گذره چه احساسی به آدم دست میده و من تا چه اندازه می تونم احساس داغی کنم . دیگه نه من واسش ساک زدم ونه این که گذاشتم اون کوس منو بخوره وبلیسه . حتی نذاشتم که به سینه هام دست بزنه -بابا خسته شدم دیگه کاسه صبرم لبریز شده . خیلی خسته شدم از این پیشروی وپسروی ها زیاد داشتیم وبازم می تونیم تن و بدن همو میک بزنیم ولی الان آتیش هوس و هیجان با یه چیز دیگه ای فرو کش می کنه . دختره دیوونه تو چقدر عطش و هیجان داری. میگی آخه من باهات چیکار کنم ؟/؟ شورتمو از پام کشیدم پایین و شورت بابام رو هم از پام در آوردم و یه دستی به کیر تشنه اش که حس کردم از خیلی وقت پیش تا حالا منتظره و داغ کرده کشیده واونم با یه دستم گرفتم و نوکشو روی کوسم مالیدم . من اینو میخوام بابا بابا کیرتو که زود تر بفرستیش تو کوسم و سر حالم کنی . تا یادم بره که این روزا چقدر اذیتم کردی -شیطون ! تو که با همه اینها هنوز عاشق کیر بابایی هستی عروس خانوم -شادوماد کی می خوای بهمون کیر بزنی -این یه خاطره شیرین و به یاد ماندنی میشه هم واسه من هم واسه تو پس چه بهتر که این لحظاتو تلخ نکنیم . تا حالا که صبر کردی یه خورده دیگه هم روش . یه نگاهی به بابا انداختم که مطلبو گرفت . تا حالا چند بار از این نگاهها تحویلش داده بودم . می خواستم بگم که تو از بس کوس کردی خیالت نیست ولی من چیکار کنم که تازه میخوام کیر رو تو بغل کوسم جا بدم و دل تو دلم نیست . همین که حس کردم کیر بابا میخواد بره تو کوس من طعم اونو رو کوس شیرین تر و داغ تر و هیجانی تر احساس می کردم از این که تا آخرش میره و دیگه نیازی نیست که حسرت بخورم -آهههههه باااااا بااااااااا منو ببوس منو ببوس خودتو بهم بچسبون . من دارم زنت میشم .زن تو . هم دخترتم هم زنت . دوستت دارم . بده بده هیجانو بده بغلم کن . بذار نرم نرم راهشو پیدا کنه بره . زیر ملافه یه پارچه نایلونی هم پهن کردیم که اگه خونی چیزی بیرون زد یاد گاری نذاریم -بابا بابایی وقتی کیرت رفت تو کوسم به هیچی دیگه کار نداشته باش بذار حالمو بکنم . بیرون نمی کشی تا من بگم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#18
Posted: 12 Jul 2012 19:35
حرف , حرف بابا 18
عزیزم شیدا دختر قشنگ من فقط ازت میخوام که هول نکنی . نترس استرس نداشته باش -بابا واسه چی بترسم به لذت و شیرینی بعدش که فکر می کنم دیگه ترسی ندارم . یادته هر وقت از آمپول می ترسیدم بهم می گفتی واسه سلامتیت خیلی مفیده و منم به حرفت گوش می دادم ؟/؟ کوس من شاید یه بار با آمپول تو دردش بگیره ولی یه عمر لذت و شیرینی همراهشه -شیدا حرفای شیرینی می زنی . بشنویم یا ببینیم و باور کنیم -حالا می بینی بابا -دوست دارم آرومت کنم عزیزم -پدر من آرومم تویی که می ترسی -چیکار کنم تو که هنوز بچه نداری بدونی آدم چقدر واسه جیگر گوشه اش دلواپسه . تمام زندگی و خوشیهاشو واسه اون خرج می کنه -البته همه والدین که این کارو نمی کنن . دیگه اون اندام ریزه میزه دوران دبستان و کودکی رو نداشتم . با این حال هنوز بابا درشت اندام تر از من به نظر می رسید -بیا تو بغلم بیا عزیزم . سرمو گذاشتم رو سینه شهر یار جونم و تو چشاش نگاه کردم . یه خورده خودمو بالاتر کشیدم تا هم قدش شم . نوک کیرش در تماس با کوس خیسم قرار داشت . دست بابا رو رو سرم احساس می کردم . موهامو از رو صورتم کنار می داد و صورتمو می بوسید -دوستت دارم شیدا . خیلی خاطرتو می خوام -منم دوستت دارم بابایی عاشقتم . مرسی بابا که داری منو به آرزوم می رسونی . تو بهترین بابای دنیا هستی . تو بهترین بابایی که می تونی بهترین درکو از دخترت داشته باشی -و تو هم بهترین و دوست داشتنی ترین و فداکار ترین دختر دنیایی که داری گوهرتو تقدیم بابات می کنی -بابا تو واسم از هر جواهری تو این دنیا قیمتی تری . این گوهر ارزش تو رو نداره . منو ببوس بابایی منو ببوس . خودمو بهش فشردم لبهامو به لبهای داغ پدر چسبوندم و با یه بوسه شیرین به استقبال یه سکس شیرین رفتیم . یک سکسی که تحولی در روابط سکسی و عشقبازی ما ایجاد می کرد . با یه شور و حال خاصی لبامو میک می زد و کیرشو خیلی نرم و مماس با سر کوسم نگه داشته خیلی آروم باهاش بازی می کرد . می دونم داشت ملاحظه منو می کرد تا کمتر دردم بگیره . دیگه هر لحظه استرس اینو نداشتم که مامان سر برسه و شیرینی سکسو به کاممون تلخ کنه . نمی دونم چرا اصلا خیالم نبود که دارم دختریمو ازدست میدم وزن میشم . تازه خیلی هم خوشحال و هیجان زده بودم . شاید واسه این که بیشتر می تونم متعلق به بابا جونم باشم . بابا جونی که حالا راستی راستی می رفتم تا اونو به عنوان شوهرم فرض کنم . حالا از این به بعد بیشتر به مامان و زنای دیگه حسادت می کنم . من و پدر دستامونو دور کمر هم حلقه زده بودیم و پاهامون هم دور پاهای همدیگه جفت و حلقه شده بود . درازای کیرش رو کوس من قرار داشت . قلبم تند تند می زد . از خونریزی نمی ترسیدم . از هیجانی که نمی دونستم چه جوری باهاش روبرو شم اضطراب داشتم . نمی خواستم بابا حس کنه که هنوز یه دختر بچه ام . می خواستم مثل یه خانوم باهاش رفتار کنم که دیگه هیچ احساس کمبودی نداشته باشه وحسابی تامینش کنم . بین کوس و نافم یه حس عجیبی داشتم . یه هوس خاصی در حال دور زدن بود . حس کردم که تو بغل بابا بیحس شدم .-زود باش زود باش این قدر دله ام نکن . چشای من و شهر یار جونم خیلی بهم نزدیک شده بود با این حال هنوز تردید رو تو چشای بابا می دیدم -پدر خوشگله من زود باش .من هوس دارم خودت قول دادی اگه بزنی زیرش دیگه اون کاری رو که دوست داری انجام میدم .دیگه نمیام طرفت .بابا بابا جونم نترس .تو همیشه بابام می مونی . اگه زنت بشم بازم همون دختر کوچولوی نازتم . اگه هنوزم منو ناز خودت بدونی . می دونی که چقدر دوستت دارم . عاشقتم .شل شده بودم . دو سه سانت از کیر بابا رو تو کوسم احساس می کردم . این به همون اندازه ای بود که همیشه می رفت . اما این بار با هیجانی بیشتر از این که آغاز راه یه مقصد با حال و خاطره انگیز داره . طوری هم حال می کرد که نشون می داد این بار دیگه تصمیم جدی داره که واقعا منو به فیض اعلا برسونه -ووووییییی شیدا کیرم داره می سوزززززه آتیششششششش می گیره .. چقدر اون داخل خیسسسسسسه . نکنه کوسسسسست بو بر دار شده خبریه داره منو می سوزونه -بااااباااا بیشتر بکنش تو کوسسسسسم -اووووووفففففف شیدا شیدا سوختم سوختم ... من داشتم آتیش می گرفتم و اون از سوختن حرف می زد . بازم جای تعجب داشت . با این همه کوسی که کرده بود هنوزم پر هوس و تشنه و اکشن بود . حس کردم پوست و گوشت کوسم داره می سوزه . یه لذتی رو که تا حالا نداشتم و حسش نکرده بودم در حال چشیدنش بودم . دستام شل شده بودند . پاهامو به دوطرف پاهای شهریار جونم فشار می دادم . کوس کوچولوم یه حس تنگی داشت که انگاری یه چیزی رو دوبرابر اندازه و قطر خودش داره تو خودش جا میده و این خاصیت کششی و ارتجاعی کوسم یه لذت خاصی به من می بخشید . فقط با ناله هایی خیلی خفیف و با هوسی شدید گفتم بابا خیلی کلفته -دخترم شیدا جونم خیلی تنگه -بابا حسش می کنم تا وسطای کیرتو تو کوسسسسم حس می کنم . کوسسسم داررره آب میشه . دوستت دارم .. اووووووهههههه هیچی از کوسسسسم نمونده .. حس نداره فکر می کنم لاپام فقط کیر توست که وجود داره -دخترم منم فقط کوستو حس می کنم که کیرمو آتیشششش زده عزیزم شیدا یه داغی عجیبیه.. این نباید فقط خیسی کوست باشه . غلظتش زیاده .. تو هیچی حس نمی کنی -بابا کیرت خیلی کلفته . اون داخلم یه خورده می سوزه و درد دارم ولی کیف می کنم . دوست ندارم بیرون بکشیش -دختر حس می کنم که تو حالا یه زن شدی نمی دونم چرا این قدر بی خیالی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#19
Posted: 12 Jul 2012 19:36
حرف , حرف بابا 19
حس می کردم یه لغزندگی وحرارت خاصی در اثر اصطکاک کیر بابا وکوس من به وجود اومده . حالا باید بکارتمو از دست داده باشم . ولی نمی دونم چرا چیزی حس نمی کردم شاید از لذت زیاد بود که همه این چیزا رو فراموش کرده بودم . با حرکت کیر بابا توی کوس لحظه به لحظه هیجان و لذت من بیشتر می شد . واقعا بیخود نیست که زنا واسه این یه تیکه سر و دست می شکنن وتا وقتی که کوسشون سر حال باشه تمایل چندانی به کون دادن ندارن واونجوری که باید گاییده شده سوراخ کونشون ارضاشون نمی کنه -بابا خودتو بهم بچسبون کوسسسم .-شیدا بذار بکشمش بیرون وای عزیزم نمی دونی اون داخل چه خبره انگار آتیش سوزی شده -بابا اگه کوسم آتیش گرفته با کیرت خاموشش کن -دختر گلم کیرم خودش سوخته و داره می سوزه . چطور خاموش کنه -بابابابایی باباجونم نکشش بیرون بذار همون داخل بمونه ولی پدر به حرفام توجهی نکرد وکیرشو ازکوسم کشید بیرون .. همون دستپاچگی رو که از پریود شدنم نشون داده بود امروزم نشونم داد . بازم رنگش مث گچ سفید شده بود خون روکیرش نشسته بود ویه خورده هم دور و بر کوسم خونی بود ولی نه زیاد . کیرشو که کشید بیرون تازه کمی احساس سوزش می کردم -پدرکجا تنهام نذار ولم نکن بذارش تو کوسم سردم نکن . هوس دارم تازه مزه شو گرفتم بیا مال خودمی . عجیب ترسیده بود . دستمال آورد وخودشو منو تمیز کرد -عزیزم یه خورده استراحت کن ببینم حالت چطوره . عجله نکن -پدر نمی دونی چقدر کیف داره ودارم حال می کنم . بی انصاف الان چند ساله دارم بهت میگم که پرده مو پارش کنی ولی کو گوش شنوا . باید گوش باباجونمو بکشم تا دیگه الکی نگه دخترشو دوست داره . رفت و واسم آب میوه و شیرینی و آجیل آورد که یه خورده جون بگیرم -من دیگه خانوم شدم بابا بچه سوسول ودختر ناز نازو که نیستم . حالا دیگه زنتم بیا پدر جونم بیا .. یه خورده که حالش جا اومد بهم گفت عزیزم حق بده که نگرانت باشم -بابا من اگه زنت بودم بازم این قدر نگرانم می بودی . می بینی که حالم خوبه وازت کیر میخوام همونی که چند ساله میخوامش و بهم نمیدی . پدرگفت باشه هر کاری دوست داری انجام بده -اوخ بابا تویی که باید کار انجام بدی . کیرش هم مثل خودش هول خورده بود. اونو یه بار دیگه گذاشتمش تو دهنم وبا یه میک زدن نرم و استاندارد شقش کردم -بابا دراز بکش میخوام بیام روت -مطمئنی آمادگیشو داری -آره من چند ساله که منتظر همچین لحظه ای هستم واسه چی آمادگیشو نداشته باشم . بابا عاشقتم . دوستت دارم . عاشق کیرتم . بکن کوسسسسمو بکن . کونمو روکیرش حرکت می دادم تا باحرکتاش کوسم و کیرش در تماس باشن -اوووووففففف کوسسسسسم کوسسسسسم دوباره داره جون می گیره . امروز یه در دیگه ای از سکس به روم باز شده بابا من میخوام . با این که حس می کردم داخل کوسم کمی دچارسوزش شده ولی لذت و غرور زیاد اجازه نمی داد بنالم . فقط از روی هوس زیاد ناله می کردم . روبابا خم شده وتمام صورتشو غرق بوسه کرده با موهای سینه اش بازی کردم ودر همون حال لبمو رولبش گذاشته وبه شور وحال این روز با بوسه هوس لباشو می مکیدم . -شیدا شیدا عزیزم زود باش خودتو ول کن الان آب کیرم می ریزه تو کوست و نمی خوام بار دارت کنم . خواهش می کنم -بابا به ریسکش می ارزه . مگه تو نمی خوای دخترت خانوم دکتر شه . پاره ام که کردی . باردارمم کن مگه چه اشکالی داره ؟/؟ دیوونه شدی دختر آبرومون میره.-عجب غلطی کردم یه هفته پیش که پریود بودم قرص خوردنو شروع نکردم . بابا بریز تو کوسم من دوروز پیش از شر پریود خلاص شدم و تخمک گذاری تا چند روز دیگه صورت نمی گیره -نه من ریسک نمی کنم .. ولی در نگاه بابا هوس و اشتیاق موج می زد -به خودت فشار نیار ومن امروز زورم زیاد شده نمیذارم بابام جنب بخوره.. هرچند اگه خودشو خالی می کرد سر بالایی بود ولی بازم واسه من تشنه غنیمت بود همین طورم شد و اون ریخت و ریخت و ریخت وبا این که دوست داشتم بیفتم روش ودر یه حالت سستی و مستی باقی بمونم ولی حس کردم کوسم بد جوری نیاز داره و تشنه شه . واسه همین خودمو صد و هشتاد درجه بر گردوندم تا مسیر آب کیر بابا رو به طرف داخل کوس و شکمم هدایت کنم ومنی پدرمو حروم نکنم -شیدا تو دیوونه ای . دختره کله خر -هرچی باشم دختر توام .. اوه ببخشید همسر جدید توام -بابا من هوس دارم سیر نشدم . نمی دونم چرا بازم میخوام -توکهاین جوری نبودی زود رضایت می دادی -راستش من همیشه می خواستم . کوسم هیچوقت سیر نمی شد . حالا گاهی وقتا میکش می زدی و لیسش می زدی تا حدی راضی می شدم .. بیا دیگه به همین زودی خسته شدی ؟/؟حالا یه زن غریبه روببینی هوش از سرت می پره . یعنی دخترتو زن جدیدتو نباید تحویل بگیری . دیگه هوس نداری ؟/؟ هیجان نداری ؟/؟ این کوس نازو نمی خوای ؟/؟ ببین چقدر تنگ و کوچولوست . بفرستش تو دیگه این کیرتو . من که نباید همش بهت بگم . پس چه جوری میگی شیدا رو دوست داری ونیاز هاشو درک می کنی ؟/؟ .. ادامه دارد . نویسنده ... ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#20
Posted: 12 Jul 2012 19:41
حرف , حرف بابا 20
شیدا می تونم کونتو بغل کنم و از پشت بکنم تو کوست .. با این که دوست داشتم با با شهریار منو از روبرو بکنه وحالتهای سکس و اون شور و اشتیاقشو موقع گاییدن ببینم ولی نمی دونم چرا نتونستم در مقابل خواسته و حرف اون مقاومت کنم . شاید به خاطر این که فکر می کردم هنوز تا بر گشتن مامان وقت زیاد داریم اما با همه اینها احساس تعلق همیشگی سکس و رابطه ای سکسی با با با رو داشتم . شاید هنوز این تصور در من به وجودنیومده بود که تا ده روز دیگه به این راحتی نمی تونم باهاش سکس داشته باشم . فکر می کردم با از دست دادن بکارتم راستی راستی زنش شدم . البته یه فکر عملی داشتم . بابا هنوز زورش زیاد بود با یه دست کمرمو گرفت آورد بالا وبا یه دست دیگه اش قاچ سمت راست کونمو به طرف بیرون بازش کرد تا کوس کوچولو و خیسمو راحت تر ببینه -بابا زود باش منتظرم چرا یه خورده شل شده داری پیر میشی ها -شیدا بهم بر می خوره .من هنوز چند سالی مونده به چهل برسم . هم خودم جوونم هم کیرم -به درد من نمی خوری که فایده ای نداره . نگاه کن الان روی کوس وزیر سینه هام یه جور خاصی می لرزه وعطش داره ولی تو کیرت شل شده . یه بابای خوب که این جوری نمی کنه -اگه راست میگی ببینمش .. پاهامو به دو طرف باز کردم . یه نموره ای کیرش شل شده بود ولی هنوز همون گردن کلفتی قدیمو داشت وحرف خودشو به کرسی می نشوند -عزیزم شیدا جونم . چشات خیلی خمار شدن -بابایی من الان دوازده ساله که چشام واسه تو خمار میشه حالا امشب داری می بینی ؟/؟ چون کوسمو فتح کردی ؟/؟ اگه این قدر کوس دوست داشتی چرا تا حالا نشون نمی دادی ؟/؟ آها فهمیدم از ما بهترون بودن که تامینت کنند ؟/؟ -شیدا اگه بخوای متلک بگی از کیر بابا خبری نیست . میره داخل غلاف و دیگه نوک نوازش بر سر کوست نمی کشه . با این که عصبانی شده بودم ولی ساکت شدم .-بابا دیگه دوستم نداری ؟/؟ -تو رو از خودمم بیشتر دوست دارم . بیشتر از همه دنیا -پس چرا باهام این طور حرف می زنی ؟/؟ همیشه می خوای خیطم کنی . تهدیدم کنی -عزیزم من و تو که این حرفا رو نداریم . فعلا در این چند روزه این تو بودی که داشتی ریاست می کردی . من باید چیکار کنم که تو متوجه شی هنوز عزیز دلمی و همیشه هم هستی -منو ارضام کن . یه کاری کن که بفهمم عزیز کیرت هم هستم و هنوز تشنه امی -میگی الان چیکار کنم -بابا اول کوسمو بخور آبشو خیسی اونو بخور . میکش بزن . مثل قدیما . ولی این دفعه با فشار بیشتری این کا رو بکن . زبونتو بیشتر بفرست داخلش . انگشتتو بکن توش . هیجان زده بودم . اصلا نمی دونستم چیکار می کنم . نمی تونستم یه جا بند شم . مدام داشتم دست عوض می کردم بیچاره تا رفت کوسمو یه لقمه دهنش بکنه فوری ازش خواستم یه دور بگرده تا کونش رو سر من وسرش رو کوسم قرار بگیره در دو جهت مخالف تا منم کیرشو ساک بزنم . بابا در حال نوش جون کردن کوسم بود ومنم کیرشو از پشت کونش فرو کرده بودم تو دهنم وواسش ساک می زدم . بیضه هاشو فرو می کردم تو دهنم و باهاش حال می کردم . کیر بابا رو طوری دراز و کلفتش کردمکه باب طبع کوس من می شد . بیضه های درشتشو که پوستشون هم کلفت می شد میذاشتم تو دهنم و میکش می زدم . گاهی دهنمو تا اونجایی که جا داشت باز می کردم و درسته یه طرف بیضه رو فرو می کردم تودهنم . وقتی بیضه بابا رو میک می زدم کف دستمو حلقه می کردم میذاشتم دور کیرش -آههههه دخترم نازم گلم بیحسم کردی -بابا بیکار نباش تو هم کوسمو بخور -میدونی اگه منم بیحست کنم تو هم نمی تونی خوب به کیرم برسی .-پدر طوری باید تمرکز داشته باشی که به هر دو کار برسی . اینو که گفتم کوسمو با شور و حالبیشتری میک می زد دیدم حق با اونه -باااا باااا من کیر میخوام -تو دهنته دیدی گفتم دهنت شل میشه -بابا منو به آخر حال برسون . می خوام باهات کیف کنم . من عروستم . زیر سایه توام . زیر کیر توام -شیدای نازم فعلا که تو گل و خورشید و شاه و ملکه و ماه و ستاره و... -اووووههههه بابا کی میره این همه راه رو من که فعلا کنیز شمام و روی کیر شما دارم دست و پا می زنم -این جور که معلومه خیلی شنگولی امشب -شنگولی منو باید تکمیل کنی . پونزده سال واسم زحمت کشیدی که دوازده سالش زحمت فوق العاده بوده -مثل این که هیچی نمیشه . امشب مثل مرغی شدی که میخواد تخم بذاره . دیگه ساکت باش خودتو بده دست من و این قدر هم شلکن سفت کن نکن . دوباره پوزیشن رو بهم زد وپاهای منو گذاشت رو شونه هاش و کیرشو فرو کرد تو کوسم -اینو عشق است اینو حال است . این این کوس تنگ ومامانی وناز کیر پرورده خودمه -بابابابا بکنش واییییی پدر من دارم از هوس می میرم بابا این کوس تنگ نوش جونت . گوارای وجودت حقته . حق خودته مال خودته .. هرجور حال می کنی بکنش -مال منه شیدا ؟/؟ فداشم باهاشم . خاک زیر پاشم . نازمه نیازمه -بابا من که دست خالی اومدم چیجهازمه .... دوست داشتم نازمو بکشه -دختر گلم عروس خوشگلم کوس تو نازمه جهازمه . گاییده شدن از راه کوس یه کیفی می داد که نمی تونستم وصفش کنم . با چشای نیمه بازم به چشای خمار پدر که از هوس سرخ شده بود نگاه می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن