ارسالها: 3650
#41
Posted: 2 Dec 2012 00:23
به دادم برس شیطان 41
منیره به همون صورت لحظاتی رو در کیف و خماری موند و پس از چند لحظه کونشو یه تکونی داد و خودشو ول کرد . کیر شریف از کوسش بیرون کشیده شد و اونم کف یه دستشو محکو به کوسش فشار می داد تا آب کیر شریف زیاد به بیرون بر گشت نکنه . دوست داشت بیشترش جذب کوسش شه . با دست دیگه اش کیر کلفت حاجی رو که در حالت خلسه و شلی بعد از تخلیه به سر می برد گذاشت تو دهنش و ساک زدنو شروع کرد .. شریف دستشو گذاشته بود رو سر منیره .. -آههههه بخور .. بخور .. کیرمو بخور .. همیشه هر وقت دلت بخواد میدم بهت تا بخوریش .. چرا چرا گفتی واسه یه روز صیغه کنیم .. منیره خوب که کیر شریف رو میک زد و از بیضه تا سر کیر هرچی که اون داخل مونده بود ساکشن کرد دهنشو باز کرد و گفت حاج آقا دلت باید صاف و پاک باشه .. هر دفعه که با رضایت دو نفرمون اومدی اینجا خود به خود صیغه جاری میشه .. نیتت باید پاک باشه .. از این در که رفتی بیرون بازم حس می کنم که زنتم .. شریف قاطی کرده بود . کیرش با ساک زدن منیره دوباره شق شده بود . انگشتشو کرده بود تو کون منیره .. -حاجی حرام نیست ؟/؟ کراهت داره .. ما در این مورد با هم حرف نزده بودیم ؟/؟ راستش منیره و حاجی هر دوشون قاطی کرده بودند .. منیره داشت فکر می کرد که با سلمان در این مورد حرف زده و شریف هم چیزی یادش نمیومد . زن ترجیح داد که بحثو عوض کنه .. اصلا داشت فکر می کرد که نکنه حاجی اونو از کون کرده باشه .. این روزا همه چی قره قاطی شده بود . مقعدش درد عجیبی گرفته بود . -حاج آقا من اگه این چیزا رو میگم یه وقتی به دل نگیرید . نمی خوام گناهش گردن من بیفته . در واقع شما خودتون فرمودید که نهی از منکر بر هر مسلمانی واجبه و این از فروع دین هر شیعه با ایمانیه-درود بر شما .. درود . لحظاتی بعد منیره در حالی که خودشو رو تخت ولو کرده بود و برای شریف عشوه گری می کرد کونشو به طرفش گرفته و با دستاش برشهای کونشو به پهلو ها داده بود و از حاجی می خواست که داغش کنه .. شریف به هیجان اومده بود .. جووووووون کون .. کون .. کبری خیلی کم پیش اومده بود که قبول کنه حاجی بکنه تو کونش .. اون خیلی وارد و با ایمان بود و شریف هم واسه این که پیش زنش کبری کم نیاره معمولا کوتاه میومد و از کون کردن منصرف می شد که یه وقتی زنش فکر نکنه که شوهرش به دنبال چیزای مکروه و حرام میره . یه نگاهی به قالب کون منیره انداخت و کیرشو به طرف سوراخ کون منیره نشونه رفت . هر چند کون منیره به اندازه ای کار کرد داشت که هر کیری رو تقریبا راحت توی سوراخش جا بده ولی درد کونش اون لحظه طوری بود که وقتی کیر شریف رو توی کونش حس کرد واسه لحظاتی به خودش پیچید . . حاجی کمر منیره رو گرفت و روش خم شد و اونو با بوسه های خودش گرم کرد . -منیره جون ناراحت نباش کیر شریف همینه .. کیر شریفه .. همه رو حریفه .. منیره سرشو به طرف ملا بر گردوند و گفت از آخوند مملکت این حرفا بعیده . ازت انتظار نداشتم . مگه به غیر از من و کبری چند تا زن تو زندگیت هست .. -منیره جان ناراحت نشو .. مطمئن باش آخوند شریف غیر شرعی کار نمی کنه و تمام فعالیتهاش بر مبنای اصول شرعیه .. منیره می خواست بگه این قدر به کیرت نناز که حریف کلفت تر از ایناشم هستم ولی بر خودش مسلط شد که چیزی نگه که کار خراب شه . چند دقیقه ای که گذشت و کونش که گرم افتاد از شریف می خواست که یه خورده به کیر داخل کونش سرعت بده . -جاااااااان کوووووووووونتو منیره .. عشق و حال و صفا رو .. چشای منیره گرد شده بود . نه فقط از کیری که تو کونش بود بلکه به خاطر این که حاجی با ایمان عین کون ندیده ها داشت خودشو واسش می کشت تعجب کرده بود . یه حرکاتی داشت شبیه بچه هایی که یه قاقالی به دستشون میدن تا آرومشون کنند . ای شیطان .. شیطان تو دیگه کی هستی . راستی میشه یه روزی آدما شبطونو ببینن که چه شکلیه ؟/؟ شاید شیطون در وجود هر کسی به شکل همون شخص باشه . کسی چه میدونه . چشای شریف داشت از کاسه در میومد . دوطرف کون منیره رو از پهلوها باز کرده بود و با لذت به کلفتی کیر کلفتش که می رفت تو کون منیره و بر می گشت نگاه می کرد . بالاخره تونسته بود اون زن لختی رو که ماهها دزدکی دیدش می زد تور کنه . خیلی بهتر از اونی بود که فکرشو می کرد . -جوووووون . به این میگن یک کون ناب و اصیل .. .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#42
Posted: 9 Dec 2012 00:16
به دادم برس شیطان 42
منیره همچنان در حال کون دادن بود و از کون دادن خودش هم نهایت لذتو می برد . داخل سوراخ کونش رو کیر کلفت شریف پر کرده بودو اون با تمام وجودش فریاد می زد و از شریف می خواست که با سرعت بیشتری ادامه بده . -جووووووون حاجی کی میگه کون کردن کراهت داره و یا این که حرامه .. اصل ثوابه .. چقدر حال می ده .. بکن .. . منیره کونشو دور کیر شریف می گردوند و اونم که از تماشای این حرکات کون زن کیف می کرد نتونست جلوی خودشو بگیره کیرش دوباره فوران کرده بود و منیره همچنان کیر مشتی شریفو داخل کونش می پیچوند . -وااااییییی خانوم .. خانوم .. منیره جاااااان .. حسابی چلوندیش .. -صبر کن کو هنوز حاج آقا ؟/؟ یه تکونی به کونش داد تا کیر شریف از سوراخش در آد . با حرص و ولع هر چه تمام تر کیر شریفو با دو تا دستاش گرفت و اونو فرو برد تو دهنش . ملا شریف می خواست بگه این کیر رفته تو کونت و چطور می تونی بذاری تو دهنت که پشیمون شد و گفت حالا که این زن خودش دلش می خواد من چیکار به این کارا دارم . بذار خوب ساک بزنه و چه لذتی هم می برد . منیره دستشو گذاشته بود ته آلت شریف اونو به طرف جلو می کشید و دهنشم رو سر کیر قرار داده بود مثل نوزادی که سینه مادرشو می مکه سر کیر شریفو میک می زد و باقیمونده منی اونو می خورد .. شریف هم با این جور میک زدنهای منیره کلی حال می کرد و دلش نمیومد که از اونجا پاشه . یواش یواش یادش اومد که باید بره و دیرش شده .. یه غسلی کرد و با منیره یه قول و قراری گذاشت و بعدش باهاش خداحافظی کرد . زن واسه روز اولی که می خواست بره سر کار اضطراب خاصی داشت . اون باید بر خورد و رفتارشو طوری تنظیم می کرد که همون اول کار بقیه حساب خودشونو بکنن . چون به خوبی می دونست که اگه در جامعه ایرانی نسبت به مسئله ای در مورد کسی شل بگیری احتمالا طرف می خواد ازت سوء استفاده کنه و هر چند این در بیشتر جاهای دنیا وجود داره ولی در ایران خودمون نمود بیشتری داره . در هر صورت اون شب منیره رفت جلو آینه و خودشو داخل چادر و مقنعه که قسمت چونه بند رو می گفت پوزه بند تنظیم کرد و به اصطلاح خواست که خودشو با این شرایط هماهنگ کنه . البته اون سعی کرد از یه چادر زیبا استفاده کنه که با بوگندوها فرق داشته باشه و کسی هم نتونه بهش ایراد بگیره . یه جفت دستکش مشکی هم گرفت که از اون بلند ها که دستشو خوب بپوشونه .. اول از قیافه خودش خنده اش گرفته بود . کلی تو آینه این طرف و اون طرف می کرد . یه خورده همون ابروهاش گرفته باشه خوبه . بهتره دیگه رو صورتش دستکاری دیگه ای انجام نده . در هر حال خیلی هیجان زده بود . ادای منشی ها رو در می آورد . -الو بفرمایید . حاج آقا تشریف ندارند .. برای افتتاح مسجد محله فلان در فلان ساعت فلان روز می تونن تشریف فرما شن .. بهتر نیست بگم مشرف شن ؟/؟ ..یا اصلا این قدر رسمی صحبت نکنم بهتره ؟/؟ نمی دونم دیگه چه بر خوردی باید داشته باشم . بهتره خوب سبک سنگین کنم .. سه چهار ساعت که بیشتر نیست . این شکم گنده ها که تا بیان سر کار میشه ده صبح .. تا بجنبن میشه ظهر و بعد نماز جماعت و بعدشم ناهار و خواب و دیگه غروب که اکثر ادارات تعطیله و روابط عمومی میره پی کارش و اون وقت منم میرم پی کار خودم .. چه صفایی و چه حالی میشه . فقط باید حواسم باشه که به هر کی باج ندم . ولی اگه یه تیکه خوب و خوش تیپ به تورم خورد امونش نمیدم و روهوا می زنم . ولی بقیه رو نباید متوجه کنم . تازه خود طرف هم حتما دوست نداره کسی متوجه شه .. وای که منیره داشت توی این پارچه های سیاه و سیاه بازیها خفه می شد ولی چاره ای نبود . اون می خواست پول در آره و روپای خودش وایسه . از این که داره به استقلال میرسه اونم در میانسالی احساس لذت می کرد . اوخ اصلا فکر کفش اسپورت رو نکرده بود . هر کفشی که داشت همه پاشنه میخی و مدادی بودند . اون به این کفشها عادت کرده بود و حتی قرتی هاش با این مدل پاشنه ها نمی تونستن راه برن . چطور می تونست کفش تخت صاف ورزشی یا یه چیزی در همین مایه ها رو بپوشه . عصبی شده بود .. رفت تو انباری و یکی از اون کفشهای سی و خوردی سال پیشو که مال دوران مجردی بود و باهاش ژیمناستیک می کرد رو تمیزش کرد که ازش استفاده کنه .. اونو یاد گاری نگه داشته بود . همون روز اول بهتره به هیشکی رو ندم . آدما رو خوب بشناسم . شریف رفته بود و اون حس می کرد چقدر در این لحظات دوست داشت و داره که یک مرد در کنارش باشه . مردی که به اون آرامش بده و همدم تنهایی اون باشه . مردی که شریک سختیهاش باشه و با حرفاش آرومش کنه . ولی با همه اینها حس می کرد که اون یه زن تنوع طلب و عاشق سکس بوده و هر گز نمی تونه که به یک مرد قانع باشه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#43
Posted: 16 Dec 2012 11:27
به دادم برس شیطان 43
منیره با این که از ساعت ده صبح تا یک بعد از ظهر ساعت کاریش بود ولی از بس شوق و ذوق داشت و می خواست یه خورده با شرایط کاریش آشنا بشه صبح دو ساعتی رو زود تر رفت سر کار . یه سجاده و چند تا کتاب دعا هم دستش گرفت . خودشو حسابی در باند سیاه پیچیده بود . می خواست یه تسبیح هم دستش بگیره که حس کرد اگه این کارو انجام بده بیشتر حال و هوای مردونه ای پیدا می کنه و زیادی شور میشه . عجب دفتر کاری داشت . یک میزی داشت که می شد روش دراز کشید و خوابید .. معلوم نبود این چند تا کشو داره . هر کشویی هم دو تا قفل داشت . سه مدل تلفن رو میزش بود .. ای دل غافل .. این چی بود داشتند اینجا می آوردند ... یک کامپیوتر و مانیتور و دم و دستگاهشو داشتند واسه نصب می آوردند طرفش . منیره تا کامپیوتر رو دید تن و بدنش لرزید . با خودش گفت من همش می خوام سه چهار ساعت اینجا باشم این دیگه چه جورشه .. من نمی دونم چه طوری ماوس رو بگیرم توی دستم .. طوری با کلید های کی برد ورمی رفت که انگاری داره چرتکه می زنه .. مسئول راه اندازی بهش گفت خواهر درصورتی که مشکلی داری من خارج از سرویس اداری اگه تشریف داشته باشی راهنمایی ات می کنم . اگه این افتخا ررو به من بدین -ممنون میشم برادر ثواب می فرمایید . این آقای نرم افزار و سخت افزار خیلی جوون و بشاش بود . یه ته ریشی داشت و چهار پنج سالی از جمال و کمال بزرگتر نشون می داد ولی در هر صورت منیره فعلا نمی تونست فکرای انحرافی داشته باشه . وحداقل در محیط کاری مناسب نبود . اون هنوز با خیلی ها سلام علیک نکرده بود . با این که صورت زیبای منیره دور یک دایره سیاه قرار گرفته بود ولی از زیبایی آن کاسته نشده بود . سلمان که به عنوام مدیر مسئول اومد اونو به بقیه معرفی کرد . منیره ضمن آن که کمی جدی نشون می داد سعی می کرد کمتر حرف بزنه . حرف هم که می زد انگار اونو در دهان می جوید و تحویل می داد . از این لهجه اش خنده اش گرفته بود . اصلا به این جور حرف زدن عادت نداشت .دور و برش که خلوت شد اون جوونه که عارف اسمش بود سرگرم نصب و راه اندازی بر نامه ها شد و منیره هم رفت به اتاقها یه سرکی بکشه و با افراد آشنا شه .. مردا احترام خاصی بهش میذاشتند شاید حس می کردند که زیر این روپوش کلاغی یه کبوتر سفید وجود داره . زنا هم رابطه شون با منیره بد نبود فقط هنوز اون اطمینانو بهش نداشتند که از تیپ خودشون باشه . چون منیره یه جور مخصوصی در حال فیلم بازی کردن بود . عارف کارش تموم شد . -خواهر منیره امروز یا هر چند روزی که آموزش تکمیل نشده باشه نیازی نیست که از کامپیوتر استفاده کنی . به همون صورت قدیم از ثبت در دفتر استفاده می کنی ولی اگه موردی نداره من تا حدودی زمینه های کاری را برای شما توضیخ بدم و بعد ار ظهر که همه تشریف بردن در خدمت شمام . . ظاهرا بعد از ظهر خیلی ها می رفتند و یه دو سه نفری رو به نوبت هر روز می موندند ولی این قسمت به غیر از روزایی که خود سلمان به عنوان مدیر کشیک وای می ایستاد تعطیل بود و منیره می تونست با عارف خلوت کنه .. زن از اون قالتاقها بود . اول ته و توی قضیه رودر آورد که سلمان در اولین روز کشیک نباشه .. این سلمان هم از اون هفت خط ها بود می گفت در جامعه عدل اسلامی و الهی از بالا گرفته تا پایین همه از حقوقی مساوی بر خوردارند و بین اون و زیر دستاش در بسیاری از زمینه ها نباید تفاوتی باشه .. روز اول منیره زیاد کار نداشت . چند تا تلفن معمولی داشت که یه سری مطلب و ساعات ملاقاتها رو در دفتر مخصوص ثبت کرد .. یواش یواش از این کار خوشش اومد ولی از کامپیوتر بازی خوشش نمیومد . چون اون مربوط به این دوران و پیشرفت علم و دانش نبود و حس می کرد که اونایی که با کامپیوتر کار می کنند از نوابغ علم و صنعت هستند . وقت نماز که شد منیره جلدی رفت وضو گرفت تا خودشو واسه خود نمایی در صف جماعت آماده کنه .. یه تابلویی پشت سرش آویزون بود که کلام یکی از جان بر کفان دین روش نقش بسته بود به این مضمون که به نماز نگویید که من کار دارم به کار بگویید که من نماز دارم .. به سلامت و خیر و خوشی این بر نامه نماز هم تموم شد . بقیه زنا داشتند برای خودشون از جلسات مذهبی و دوره و دعاهای هفتگی صحبت می کردند . منیره با خودش فکر کرد که اگه بخواد با اونا دمخور شه به جای این که زیر کیر این و اون باشه شب و روز با این از ما بهتران باید بره دعا خونی و روضه و از این جور جاهایی که حرف مفت می زنن و مدام پشت سر رفیق امریکا حرف مفت می زنن . . منیره طوری جدی بر خورد می کرد که بقیه اونو قدیس یا قدیسه تصور می کردند ولی وقتی که وارد دفتر مدیر شد یه لحظه دوتایی با هم رفتن توپستو و آخونده همچین بغلش زد که انگاری تو عمرش کوس ندیده . -ببین منیره دلم واست یه ذره شده . هفته دیگه بعد از ظهر که کشیکم تو هم باید با من باشی .. -هرچی آقا رئیس بفرمان -منیره جان رئیس من تویی .. زن داشت به این فکر می کرد که زودتر با مسائل نرم افزاری آشنا شه که یه سری فعالیتهای خانگی هم داره که بهش برسه . در هر حال ساعات اداری تموم شد و چند تا جوون در یه قسمت دیگه ستاد موندند و عارف و منیره هم تنها شدند . منیره در دفتر رو از داخل قفل کرد . -چرا درو قفل کردین -بعد از ظهر که کاری نداریم . نمی خوام کسی تمرکز ما رو بهم بزنه عارف خان ! خانومتون منتظر نباشه ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#44
Posted: 23 Dec 2012 01:28
به دادم برس شیطان 44
خواهر من زن ندارم . هنوز اون سعادت نصیبم نشده که مزدوج بشم . قیافه جوونه وحرکاتش داشت نشون می داد که اونم از اون فیلم بازی کناست . -شما جوون خیلی خوب و نجیب و سر به زیری هستید . میگن زمین اونی رو که زن نداره نفرین می کنه .. در جامعه عدل اسلامی که همه چی فراهمه و الحمدالله توزیع عادلانه ثروت و سر مایه های ملی دیگه فقیری باقی نذاشته و ما الان قراره از کشور های همجوار فقیر وارد کنیم شما چرا عزب می گردید . -خواهر مزاح می فر مایید الان ازدواج هزینه داره .. -برادر قناعت توانگر کند مرد را . در هر حال اگه تفاهم و ایمان زیر بنای پیوند زیبای ازدواج باشه حتی اگه شده وسط جنگل یک چادر بزنید می تونید با همسر خودتون به خوبی و خوشی زندگی کنید . عارف بر و بر منیره رو نگاه می کرد . داشت فکر می کرد این زنه یا زیادی ایمانش قویه و رویایی فکر می کنه و یا این که عقلش پارسنگ بر می داره . -من یه جایی رفتم خواستگاری که پدر دختره روحانی عظیم الشانی بود و هست و میگن از اونایی که جا نماز آب می کشه وپاشنه پاش می گرده .. برام شرط تعیین کردند که یک خونه و ماشین هم باید داشته باشم و ماشینش از پراید بالاتر باشه و مهریه هم علاوه بر یک جلد کلام الله به تعداد پیامبران جهان سکه طلا باشه -نهههههه -باور کنید ..-حالا چند تا می شد -یکصد و بیست و چهار هزار تا . -مطمئنی که به تعداد پیامبران اولوالعزم نبود .. همون پنج تای معروف که با پنج تا از معصومین ما از نظر تعداد هماهنگی داشته باشه ؟/؟ -نه بابا تازه کرم فرمودند و گفتند خوردی اون رو تخفیف من .. تازه گفتند باید همراه با این فعالیتهام برم طلبگی که خیلی نون و آبداره . همون که عبا و عمامه همرام باشه کلی کاسبی می کنم . مردم منو می بینن و ازم حساب می برن .. -عارف خان همون اول سیاست ایمان خودشونو تو ضیح دادن ؟/؟ البته هر انسانی در زندگی اشتباه می کنه و جز اون 14 تن بقیه انسانها معصوم نیستند ... منیره چونه اش گرم افتاده بود . یه خورده داشت امتحان درسایی رو که این چند روزه خونده بود پس می داد .. دعاهای مخصوص و بر نامه های مذهبی رو هم مطالعه کرده بود . در مورد صحنه کربلا و روز عاشورا بعصی صحنه هاشو بیست جور توضیح داده بودند که هر توضیح و فضاسازی با اون تو ضیح قبلی زمین تا آسمون فرق می کرد . خدا پدر این آخوندا رو بیامرزه که وقتی میرن بالا منبر به خاطر تنوع مردم و این که خسته نشن و این شعائر حفظ شه هردفعه یه چیزای جدیدمیگن ولی مهم همون نتیجه و هدف و آخر کاره .. ده دقیقه ای گذشته بود . منیره چادرشو در آورد . -برادر هوا گرمه ایرادی نداره که یه خورده راحت باشیم شما هم جای برادر من . ساک دستی بزرگی با خودش آورده بود که انواع و اقسام وسیله ها و لباسها داخلش بود . نگاه هیز عارف نشون می داد که همین حالا آماده پریدن رو منیره هست . اونم حس کرده بود که این زن یه جورایی کوسش به خارش افتاده ولی هنوز زود بود که قدمهای رو به جلوی تندی بر داره . مصلحت نبود . باید دست به عصا راه می رفت . دو تا از دگمه های بلوزشو باز کرد تا سینه اشو نشون منیره بده . هنوز آموزشو شروع نکرده بودند . -برادر عارف ! اگه جای مقنعه روسری سرم باشه اذیتتون نمی کنه ؟/؟ -هیچ ایرادی نداره خواهر . مهم نفس عمل و پوششه . ما باید چشمها و دل خودمونو از گناه دور نگه داشته باشیم . روسری هم کار همون مقنعه رو می کنه . -نمی دونم چرا احساس می کنم این دستکش های پارچه ای که دستمه مزاحم کارم شده -خواهر شما خیلی وسواس هستید . این قدر به خودتون سخت نگیرید . پوشاندن دست از مچ تا ساعد مستحبه . حالا که احساس گرما می کنین اونم می تونین درش بیارین . منیره وقتی دستکشها رو از دستش در آورد و دستای خوشگلشو تو دید عارف قرار داد هوش از سر پسره کوس زیاد نکرده ربود و اونو انداخت به یاد کوس ترشیده یکی از همین زنای چادری محجبه ای که سال پیش گاییده بود . زنه بیشتر از پنجاه سال سن داشت و حتی عارف وقتی که بهش گفت که حاضره یه صیغه موقت در موقت هم بکنه زنه زیر بار نرفت . به جای این که پسره بترسه زنه می ترسید . شوهرشو از دست داده بود و بچه هاش همه سر و سامون گرفته بودند . هرچی به اون زنه می گفت پس گناهش چی . می گفت اگه بچه هاش بفهمن گناهش بیشتره . وقتی هم که کیرشو به حرام کرده بود تو کوس زنه بهش گفت اگه دوست داری حجاب کن تا به خاطر نامحرم بودن گناهی واست نوشته نشه گفت نه همون قدر که دارم یه جوون رو از گناه دور نگه می دارم کلی ثواب می کنم و کار خیر هیچوقت گم نمیشه . -عارف جون من این چیزی رو که می گرده دور کامپیوتر نمی تونم دستم بگیرم . بهش چی میگن .. همون که باهاش کلید می کنن .. عارف خنده اش گرفته بود ..منیره خانوم کلید نمی کنن . کلیک می کنن . انتخاب می کنن . و به اونی هم که می گرده میگن ماوس -برادر عارف من یه عمره سرم به دعا خونی و عبادت و این چیزا مشغول بوده و از این چیزا سر در نمیارم . نمی تونم اینو دستم بگیرم .. بهم یاد میدی ؟/؟ -در خدمتم . باعث افتخار منه . ولی یه خورده باید سرعت خودتونو زیاد کنین .منیره ماوس رو گرفت تو دستش و بیشتر از اونچه که نابلد بود ناشی گری کرد .. عارف حس کرد که بهترین موقعیته که دستشو به بهونه آموزش بذاره پشت دست منیره و فندکو بزنه و فتیله رو روشن کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#45
Posted: 30 Dec 2012 12:08
به دادم برس شیطان 45
هیجان زیادی به عارف دست داده بود . با این که منیره رو پر تنش و بسیار فعال دیده بود بازم استرس داشت . دستشو گذاشت رو دست منیره . منیره این فشار رو که با لذت زیادی براش همراه بود دوست داشت . می دونست که این فشار طبیعی نیست و یه جورایی عارف می خواد قلق اونو بگیره . اما یه هراس خاصی رو در حرکات عارف احساس می کرد . برای همین تر جیح داد که کمی هم خودش اقدام کنه تا ترس عارف بریزه . -عارف جون اگه می خوای فشار تماسو زیاد تر کنی این کارو انجام بده من عادت ندارم به این وسیله ها . -عادت پیدا می کنی خواهر -ممنونم برادر .. چقدر خوبه همه برادرا مثل تو با اخلاق و مهربون باشن . کف دستشو آورد بالاتر . -خواهر این کارو می کنم که تو کف دستتو خودت بتونی راحت تر بذاری روی ماوس . -پس صبر کن آستینامو بالا بزنم . عارف دستشو همین طور بالا تر می برد . دیگه کار از این حرفا گذشته بود . به ناگهان پیشرفتشو زیاد تر کرده بود . منیره بی حس شده بود . یه حرکات لرزشی رو در کوسش حس می کرد و می دونست که الان اون داخل چه غوغاییه . جفت دستای عارف رو شونه های منیره قرار داشت . حالا اون شونه های منیره رو خیلی آروم مالش می داد . دست منیره ماوس رو رها کرده و حالا زن منتظر حرکت بعدی عارف بود . عارف می دید که منیره خوشش میاد واسه همین دل و جرات بیشتری پیدا کرد . مقنعه منیره رو داد عقب . موهای سرشو مثل وجودش آشفته کرد . صورتشو از بغل به صورت اون چسبوند و لبشو گذاشت رو صورتش و خیلی آروم بهش گفت خیلی خوشگلی خواهر . منیره حرفی نزد . صدای تپشهای قلبشو می شنید و داغی کوسشو حس می کرد . و اون مسیر گرم و داغی که بین کوس و سینه هاش یه التهاب عجیبی رو ایجاد کرده بود . اون فقط دوست داشت که هر چه زودتر توسط این برادر مکتبی لخت و گاییده شه . وقتی عارف کف دستشو گذاشته بود رو لبای منیره اون لباشو باز کرد و زبونشو رو انگشتای عارف کشید . -نههههههه .. نههههههه .. -ولت کنم .. نمی خواییییییی -نههههههه یعنی آررررره عجله کن .. می خوام . می خوام منو بخوابونی .. هر کاری دوست داری باهام بکنی .. برادر -اون وقت می تونم همیشه صدات بزنم خواهر ؟/؟ -آره برادر ..این جوری تحکیم وحدت داریم . دیگه هیچ فاصله ای بین من و تو نیست برادر . شمشیر اسلامو در سرزمین عشق من وارد کن تا با هم بر علیه کفر بجنگیم . عارف با این که از منیره لاغر تر بود ولی خیلی پر قدرت نشون می داد اونو بلند کرد و انداختش رو میز دراز کنارشون . لباسای روی منیره رو یکی یکی در آورد . منیره خیلی پر حرارت شده بود .. -گرمای تنمو می بینی برادر ؟/؟ حسش می کنی ؟/؟ -آره خواهر صبر کن منم لخت شم تو هم این گرما رو احساس می کنی . عارف وقتی خودشو لخت کرد و منیره اندام تازه و کیر کلفت و شق پسر حشری و پر هوسو دید بیشتر به هیجان اومد منیره رو میز قرار داشت و پاهاش به دو طرف باز بود و عارف هم پای میز سرشو گذاشته بود لاپای زن و شورتشو که آخرین پوشش تن اون بود از پاش در آورد . هنوز فکر می کرد که داره خواب می بینه . باورش نمی شد که تونسته باشه این قدر راحت اونو لختش کنه . کوس تپل و چاقالوی منیره اونو به وجد آورده بود . اون ورم کناره ها و روی کوسو گذاشته بود توی دهنشو با لذت اونا رو میکشون می زد . منیره حس می کرد که کوسش تازه داره لیسیده میشه . این مدل میک زدنو تا حالا حس نکرده بود . شایدم از هوس زیادش بود . سرشو یه خورده آورد جلوتر و با دستاش سر عارفو بیشتر به کوسش چسبوند . -همش مال تو بخورشششش میکشششش بزن .. بلیسش .. گازش بگیر .. مال توست برادر .. مال توست .. -فدات شم خواهر .. این همون چیزیه که من همش دنبالش بودم . -پس حالا که بهش رسیدی تا می تونی ازش استفاده کن . حالشو ببر عشق کن . فقط مال خودت . منیره پاهاشو انداخته بود رو کمر عارف و اون با وجود تحمل سنگینی قسمتی از تن منیره بازم با لذت به کوس لیسی خودش ادامه می داد .. -اووووویییییی .. آخخخخخخخ .. گازش بگیر .. بخور بخور .. پاشو پاشو عارف من حالا کیرتو می خوام . کوسم کیر می خواد .. بلند شو منو بکن دیگه صبر ندارم . این همون چیزی بود که عارف می خواست . چون کیرشم دیگه آروم و قرار نداشت و سرخ سرخ شده بود . ایستاد و کیرشو که کاملا با کوس منیره در یک خط قرار گرفته بود به کوسش چسبوند . بازم زن پاهاشو انداخته بود رو شونه های پسر . ولی این بار عارف فشار کمتری را رو خودش احساس می کرد . خودشو به طرف لبای منیره نزدیک کرد تا اونو ببوسه . پاهای منیره به سمت عقب کشیده شد ولی کیر عارف با یه فشار نرم رفت توی کوس خیس و داغ منیره .. -آخخخخخخخخ .. بالاخره گذاشتی بره .. جووووووون چه آتیششششه . جووووووون چه حالی چه کیفی . عارف کوسی به این داغی و حشری بودن ندیده بود . فکر نمی کرد که زنی در این سن بتونه تا این حد به اون هیجان بده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#46
Posted: 6 Jan 2013 00:14
به دادم برس شیطان 46
پاهای منیره سست شده بود . گرمای بدن عارف و کیرش اونو داغ کرده بود . دلش می خواست در این فضا یک آهنگ شاد می ذاشتند و اون خیلی راحت خودشو تسلیم این جوون مثلا مذهبی و کارشناس امر کامپیوتری می کرد . عارف کف دستشو رو کوس منیره گذاشته بود و به خوبی اونو ارزیابی می کرد . ورم رو کوس منیره اونو خیلی سر حال آورده بود . از این که تونسته این زن مومنو از راه به در کنه احساس غرور و آرامش می کرد . همین حسو هم منیره داشت ولی هردوشون می دونستند که ایمانشون رفته زیر شاخه هوس و شهوت . منیره دستشو به هر جایی بند می کرد تا جای خودشو روی میز محکم کنه . اون اصلا حس نمی کرد که کمرش روی چیز سفت و سختی قرار داره . اون فقط بدن نرم و کیر گرم عارفو احساس می کرد و هر لحظه بیشتر حس می کرد که داره از حال میره . جفت کف دستای عارف رو سینه های درشت منیره می گشت . منیره لباشو برای پسر جوون گرد کرده بود تا لباشو رو لباش ببینه . حالا سکس همراه با احساسی قوی به هردوشون شور و حال خاصی بخشیده بود . -خواهر منیره ببینم داری درستو خوب یاد می گیری ؟/؟ -آهههههه برادر عارف .. چه درس خوبیه . عملی عملیه .. ببینم ماوس رو کردی تو کاوس .. عارف و منیره دو تایی شون از این کلام منیره خندیدند . عارف سر و صورت زن رو غرق بوسه کرده بود . -برادر عارف فکر نمی کنی در جای به این مقدسی کار ما حرام باشه ؟/؟ -خواهر از اونجایی که این ستاد تبلیغات و کار ما بر اساس تبلیغ در جهت جلوگیری از اشاعه فساد های اجتماعی در جهت تحقق اصل خود کفایی و مبارزه با استکبار جهانی با همتی مضاعف صورت می گیره بسیار پسندیده و مباحه .. -جدی میگی ؟/؟ -شوخیم کجا بود خواهر . -خوش تیپ ادامه بده . کیرتو محکم توی کوسم آتیش کن . الان من و تو هم داریم جهت جلوگیری از فحشاو فساد با هم اختلاط می کنیم . جامعه باید اینو درک کنه و به خاطر این اقدام پسندیده ما بهمون جایزه هم بده ولی از اونجایی که فرهنگ خیلی ها پایینه و ممکنه برداشتهای بدی بکنن ما هم مجبوریم کوتاه بیاییم . -حالا نمیشه من یه خورده بلند بیام ؟/؟ --تو که صاحب اختیاری تا هر وقت که دلت می خواد بلند بیای . من عاشق بلندتم . عاشق اینم که تا هر وقت که دوست داری زیر کیر تو باشم -ولی خواهر ممکنه بعضی از خواهران و برادران دینی نتونن این اقدام انقلابی و مذهبی ما را که در جهت ترویج سالم سازی اجتماعه پذیرا باشن .. -ولی حقیقت مسئله عوض نمیشه .. حالا بکن منو بکن بذار عشقمو بکنم .. بذار حال کنم با کیرت .. -خواهر منیره بهتر از من می دونی که به هنگام آمیزش مرد و زن می تونن حرفای هوس انگیزی به هم بزنن -آره می دونم حتی مرد می تونه فرج زن یا همون قالب کوس زنو بلیسه -میگی منم واست از این کارا بکنم .. یه میک زدن و لیسیدن کامل رو روی کوست پیاده کنم ؟/؟ -اون دیگه از اشتیاق و کرم و بزرگواری شماست . همون که من زیر سایه شما و زیر عبا و عمامه کیر شما باشم برای هفت پشتم کافیه و تا آخر دنیا شارژشارژمیشم . منیره تنه کیر را به عبا و سر کیر و اون حالت کلاه مانند شو به عمامه تشبیه کرده بود . عارف از این تشبیه منیره خیلی لذت برده بود . و جالب تر این بود که دو تایی رو می گفت آخوند .. -عارف آخوندو محکم بزن به ته کوسم و بکشش ییرون عارف در یکی از این صحنه ها کیرشو تا ته کرده بود توی کوس منیره . یه حالت شیب از زمین به هوا به کیرش داده بود و برای لحظاتی حرکتی نمی کرد -برادر عارف چی شده خسته شدی ؟/؟کوس من دلتو زد ؟/؟ -خواهر ! تو از یه دختر و دوشیزه هم تازه تر و دوشیزه تری . من چه طور می تونم از این همه عشق و کیف و صفا دست بکشم ؟/؟ من الان یه موشک زمین به هوا رو فرستادم به داخل کوست .. یا فکر کن یه آخوندی رو فرستادم اون داخل که بره بالای منبر کوست و ارشاد کنه -خب برادر بگو ببینم این آخوند بالای منبر کوسم چی میگه .. -میگه آقا عارف اگه بدونی این خواهر منیره چه ثوابی می کنه که یک جوان را از انحراف و گرایش به منکرات نجات میده .. میگه همین کیری که رفته توی کوس منیره جان انگار همون داخل تطهیر میشه . یعنی کیر عارف می تونه با کوس منیره نازنین غسل کنه . -به نظر شما من این قدر ارزشمندم .. عارف دستشو گذاشت زیر کون زن حشری و در حالی که اونو از کوس می گایید انگشت وسطی یه دستشو کرد تو کون زن حشری -اووووففففف خواهش می کنم .. بمال بمال کونموسوراخ کونمو ولش نکن . امون نده ! برادر عارف می دونست که اینجایی که داره منیره رو می کنه جای راحتی نیست و ممکنه کمر زن درد بگیره با این حال منیره رو تحسین می کرد که داره تمام این سختیها رو به خاطر هوسش تحمل می کنه . چقدر از این طرز صحبت با منیره خوشش میومد . به خوبی زبون همدیگه رو می فهمیدند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#47
Posted: 15 Jan 2013 05:28
به دادم برس شیطان 47
عارف هنوز یه انگشتش داخل کون منیره بود و کیرشم داخل کوس اون .. -اووووففففف خواهر خواهر اگه بدونی چه ثوابی داره در این محیط به نیاز مندیهای جامعه جواب دادن . البته من دوست ندارم تو خواهر گلم جز به داداش عارف جوابگوی کس دیگه ای باشی . -برادر! برادر عارف . رابطه برادر خواهری ما در دل آسمونا بسته شده . اگه بدونی من چه صفا و عشق و حالی دارم می کنم . منیره در عین این که چشاشو بسته بود تا از گاییده شدنش نهایت لذتو ببره داشت به این فکر می کرد که باید کاری کنه که اینجا اگرم تبدیل به جنده خونه شد کسی نفهمه . حالت جندگی خودشو فقط واسطه طرف روبرویی داشته باشه. هیچوقت رازشو با کسی در میون نذاره . بیشتر از دو نفر هم نباید وارد یه معرکه شن . یعنی دو تا مرد نباید از وجود هم به صورتی با خبر باشن که یکی بدونه که اون یکی هم منیره رو میگاد و با هیچیک از زنا هم نباید دختر خاله شه . چون این اسلامی های جوراب ساق بلند که بیشتراشون بوی گند عرق میدن اگه پاش بیاد از هر چی جنده هم جنده ترن اون وقت بازار اونو هم خراب می کنند . تازه منیره مگه چقدر کار داره اینجا روزی چند ساعت اونم بعد از نماز ظهر می تونه بره . . چقدر خوشش میومد از این که عارف کف دستشو گذاشته بود رو کوسش و با التهاب و هیجان داشت اونو می گایید . بیشتر یا همه اونایی که تا حالا اونو گاییده بودند ازش جوونتر بودند . چه حالی هم می کرد . عارف یک ریز و با سرعت داشت اونو می کرد و منیره هم دو تا کف دستشو گذاشته بود جلو دهنش تا جلو جیغشو بگیره . در تمامی مدت زندگی مشترکش با شوهرش این همه ارگاسم نشده بود که در این دو ماهه اخیر به این فیض نائل شده بود . -عارف جوووووون -جووووووون یاد میدی به من با کامپیوتر چه جوری کار کنم ؟/؟ -چرا که نه .. حالا یه خورده با حرکت این عادت کن . -این دیگه چیه کیرتو میگی ؟/؟ -اوخ نگو دلمو بردی .. چی میشد منم روزا میومدم وردست تو کمک منشی می شدم . منیره با خودش گفت درسته کیر باحالی داری ولی اون باید از هر باغ و بستانی یه گلی بچینه و بره . به هر جا رسید و یه خوش تیپی رو که دید یه حالی بکنه و بره . دنیا جای عشق و حاله . تا کی این کلاغ سیاهها حال کنند و دم از دین و ایمان بزنن . بقیه رو از آتیش جهنم بسوزونن تا خودشون وارد بهشت دنیا شن . -آخخخخخ عارف عارف جان عجب کیری . دیگه من تحملشو ندارم . بزن بزن . کف دستای عارف رو سینه منیره قرار داشت و طوری هر سینه رو می گردوند که انگار یه دستی داره رانندگی می کنه . -آخخخخخ چقدر با حاله یاد گرفتن کار با کامپیوتر . -آره خواهر منیره . خیلی هم راحت تر از کردن کیر توی کوسه .-وای چی داری میگی برادر این قدر راحته ؟/؟ -خب کیر تو کوس کردن سخت تره -تو که راحت منو به چنگ آوردی -خواهر خوشگلم اون قدر ها هم که فکر می کنی ساده نبود . آخه نمی دونی پاره کردن پرده های شرم و حجاب برای کسی که یه عمر خجالتی بوده چقدر سخته -ببینم پرده حجابو تو پاره کردی یا من -من پاره کردم خواهر -پس من چی . منم شوهرم مرده و تازه سنت رو شکستم . واسه یه زن خیلی سخته تحمل بی شوهری . نیاز هایی که داره .. -من خودم تامینت می کنم . هر وقت که بخوای . -آره ولی محیط اداری به این صورت خطر ناکه اما برای افتتاح عالی بود .. بوسه های عارف منیره رو به یه حالت خلسه و خماری برده بود . کمرش خسته شده بود ولی عارف سرعت و فشار کیرو زیاد کرد . تقریبا تمام کیرشو در می آورد و اونو فرو می کرد تو کوس منیره . محیط طوری بود که واسه مانور زیاد جا نداشتند برای همین نمی شد که حالت و موقعیتو عوض کرد .ولی منیره تصمیم گرفت که کنار میز وایسه و نیمتنه اشو رو میز قرار بده و در یه حالت قمبلی عارف کیرشو از مسیر کون توی کوسش فرو کنه .عارف کون درشت و توپ و بر جسته منیره رو که دید نتونست حتی یه ثانیه هم مکث کنه . کیرشو انداخت طرف سوراخ منیره . هدفش خوب بود -آخخخخخخ برادر برادر صبر انقلابی داشته باش .. -خواهر وقت طلاست . باهمت مضاعف وکارمضاعف باید سازندگی نمود و به خود کفایی رسید . اینک کار از جهاد اکبر و اصغر گذشته و باید که جهاد اقتصادی نمود . جاااااان خواهر خواهر منیره چه کیفی داره . من فدای این تن و بدنت . -اوه برادر عارف .. خدا نکنه فدای این تن و بدنم شی . -خواهر چه نعمتی بالاتر از این که من فداش شم از این نعمت بالاتر دیگه وجود نداره درراه این هیکل جون دادن . اندام منیره هوش از سر این تازه به دوران رسیده ربوده بود .. -خواهر خواهر بیشتر از این ها باید بیای تا من به تو آموزش بدم با هم آموزشی کار کنیم -برادر! آموزشی یا آمیزشی ؟/؟ -اوخ که من چقدر از حاضر جوابی تو خواهر گلم خوشم میاد . . منیره سرشو به طرف عارف برگردوند و گفت برادر عارف میگن ثواب داره که یه مرد به وقت گاییدن یا آمیزش با یه زن اونو ببوسه . تو نمی خوای لبامو ببوسی ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#48
Posted: 20 Jan 2013 00:27
به دادم برس شبطان 48
منیره سرشو به طرف عارف برگردوند و اون جوان حشری در حال کوبیدن کیرش به ته کوس منیره و قفل کردن بالای کیرش با کون گنده و هوش از سر ربای زن آتیش تند , لبای اونو به لباش چسبونده بود و به جای آموزش کامپیوتر در حال سکس بودند . پاهای منیره شل شده بود . هرچند که دیگه از ناحیه کمر احساس خستگی نمی کرد . عارف انگشتشو فرو کرده بود تو ی سوراخ کون منیره و داشت حساب می کرد که گاییدن کوس بدون کردن کون مزه نمیده و باید تا می تونه از این خوان نعمتی که نصیبش شده بهره بگیره و خودشو سیر کنه چون ممکنه دیگه همچین موقعیتی گیرش نیاد منیره هم به اون ساعت بالا سرش نگاه می کرد . دلش نمی خواست که عقربه هاش حرکت کنند . دوست داشت زمان وایسه و اون همین جور زیر کیر عارف بمونه . این تازه خونه اول بود . اول راه . راه درازی که می دونست باید از خیلی ها گذشت و به خیلی ها داد . چقدر منیره دلش می خواست یه آهنگ شاد میذاشتند و با ریتم این آهنگ خودشو با کیر عارف هماهنگ می کرد و لذت می برد . . عارف می دونست چطور به این زن هیجان و لذت بده . شاید این طور فکر می کرد که با این کاراش اونو طوری وابسته به خودش کنه که هر وقت احساس نیاز کرد خودشو وابسته به عارف احساس کنه و راحت خودشو در اختیارش بذاره . دیگه نمی دونست که منیره از اون هفت خطهاییه که هر وقت اراده کرده تونسته یکی بهتر از خودشو تور کنه و به کوسش سختی نداده . یه دستشو هم گذاشته بود رو سینه هاش . حالا کوس و کون و لب و سینه منیره در گیر سکس بوده و در کل تمام تنش یه حس عجیبی داشت . حسی که این روز ها بار ها و بار ها بهش دست داده بود . یه حس زیبا و قشنگ . چقدر دوست داشت تصویر این سکسو می دید . می دید که عارف این جوون پر شور و نشاط چه جوری کیرشو می کنه توی کوسش و اونو بیرون می کشه . این همه خیسی و این همه هوس .. اون از نظر تغذیه هم خیلی به خودش می رسید . این روزا کباب گوسفندی هم زیاد می خورد و از طرفی واسه این که وزن بدنشو در یه حالت تعادلی نگه داشته باشه ورزش هم می کرد از اون کارایی که بیست سی سال پیش در ابتدای جوونیش انجام نمی داد . منیره حس کرد که کونش هم نیاز به کیر داره ولی در مرحله بعدی .. لحظه به لحظه شل تر می شد تا این که سر و صورتش شل شد و لباش از رو لبای عارف کنده شد . پسر دهنشو گذاشت جلو گوش منیره و در حالی که با هوس اونو میکش می زد گفت عزیزم خواهر منیره تمومه ؟/؟ -آررررره آررررره نمی دونی چه حالی دادی برادر . برادری خودتو ثابت کردی . حالا مهر تایید باید بزنی . بر چسب استاندارد برادری رو باید بزنی توی تنم . عارف دو تا دستاشو قرار داده بود دو طرف کون منیره و کیرشو تا آخر می کشید بیرون و با چند حرکت و ورودی خروجی دیگه خیلی آروم و با هوس آبشو خالی کرد توی کوس خواهر منیره منشی ستاد تبلیغات اسلامی . واسه این که خواهر منیره از کون دادن طفره نره و ناز نکنه همون کیر رو به سوراخ کونش چسبوند و با یه فشار کیرشو کرد توی کون منیره . نگاه کردن به این کون اشتهای اونو برای بازم گاییدن و کردن منیره بیشتر می کرد . -برادر عارف چقدر آتیشت تند و هوست زیاده .. -خوردنی ها رو باید خورد . نمی دونی که با این تن بخشی خودت چقدر تن و بدنت شاداب میشه .. خواهر منیره گل بودی و گل تر هم نشون میدی .. -با آب رسانی برادر عارف معلومه که این گل شاداب تر هم میشه . آخه میگن آب رسانی بهتر از نون رسانیه . دست منیره رفته بود روی کوسش و دست عارف هم رو دست منیره -اووووففففف نمی دونم برادر من چرا امروز این قدر هوس دارم . الان بیشتر از دوساله که هم بستری نداشتم و معلومه که باید همچین حالتی داشته باشم -خواهر منیره کیر این برادر عارف طوریه که دفعه دیگه هم بازم همین اشتها رو داری . -برادر تو از کجا می دونی که این کیر این قدر اشتها آوره . مگه گرسنگان دیگه ای هم بودند که ثواب کرده باشی ؟/؟ -خواهر منیره شما تنها زن زندگی من هستید که افتخار آمیزش با اونو داشتم . امید وارم که در خور خواهر نجیب و خوش اندامی مثل شما باشم .. تعارف اونا اوج گرفته بود و منیره فقط حس می کرد که عارف برای لحظاتی ساکت شده و یه خورده اوف و ایف می کنه و با چند تا پرش و حرکت کیر توی کونش بازم حرکت آب داغ کیر رو توی تنش حس می کرد .. -آخخخخخخ خواهر خواهر .. شیرینی این لحظه ها رو با هیچ چیز در این دنیا عوض نمی کنم . نمی دونم چرا این لذتی که زیر پوست کیر منه تمومی نداره .. داره منو آتیش می زنه . به تمام تن و بدنم رسیده . -ببینم برادر نکنه ختنه نکرده باشی . -خواهر .. مزاح می فرمایی .. ولی شاید اگه دست خودم بود این کارو نمی کردم تا این لذت همین جور زیاد و زیاد تر شه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#49
Posted: 27 Jan 2013 08:24
به دادم برس شیطان 49
منیره و عارف دو تایی شون از حال رفته بودند . عارف تا حالا این جوری نگاییده بود . هر چند لذت می برد از این که یه زنو تا حدی حشری کرده که هنوزم بعد از ارگاسم هوس داره و بازم کیر می خواد ولی فکر کمر و آب کمرش هم باید می بود . با این حال اونم حس می کرد بازم دلش می خواد منیره رو بگاد ولی دو تایی شون نمی خواستند که از نون خوری بیفتن . خودشونو جمع و جور کرده و کمی هم راستکی مشغول تعلیم و تعلم شدند و ساعتی بعد منیره و عارف پس از مرتب کردن خودشون از ستاد رفتن بیرون . اونجا رو کرده بودن جنده خونه . چقدر خسته بود این منیره . رفت خونه و یه چیزی خورد و خوابید . روز خوبی بود . لذت بخش . پریز تلفنو کشید و موبایل خودشو هم بیصداکرد و بازم در خواب می دید که چند تا مرد اومدن دارن اونو میگان .. در همین کیف و حال خواب دیدنها بود که دید یه دستی اونو تکون میده . کبری بود -منیره جان معلومه کجایی هر چی تلفن می زنم به موبایلت زنگ می زنم زنگ خونه اتو می زنم جواب نمیدی . نمی دونم چرا این جوری شدی . باز خوبه که سه چهار ساعت بیشتر سر کار نمیری -کبری جون ببخشید خسته بودم . امروز آموزش کار با کامپیوتر رو داشتم .. -منیره جان اسلامی بگو رایانه .. - تو رو خدا دست از این بازیها بر دار . مگه پدر جد ما این مجتهدین ما اینو اختراع کردند که اسمشو بذاریم رایانه . از این مسخره تر هم اسم نداریم . هر کلثوم ننه ای میاد و واسه هر چی یه اسمی میذاره . انگار که می خوان اتم بشکافن . همون پول ما رو به بهونه انرژی هسته ای می چاپن بسه . -منیره جون حرف سیاسی نزن . ما الان داریم در جبهه های مختلف با امریکا و اسرائیل و انگلیس می جنگیم .. -کبری جون با چی میرن به جنگ اونا ؟/؟ با کوس ننه شون ؟/؟ کل پول مملکتو دارن باج و رشوه میدن به خارج توچرا این حرفو می زنی . جدی میگم . کارو رسوندن به اونجا که حالا باید به جای صادرات نفت جنده صادر کنیم -منیره جان تو چت شده امروز یه کار خیلی مهمی باهات داشتم . ببینم یه شوهر موقت خوب برات گیر آوردم . منتها یک روزه و یک وعده ای نیست .. -کبری جون من نمی خوام واسه خودم دردسر درست کنم . -چطور من برای خودم دردسر درست کنم و اون وقت تو می خوای چند روز بیشتر باهاش باشی ناز داری ؟/؟ -ببینم آخونده ؟/؟ -آخوندکه .. طلبه هست . برادر زاده شوهرمه . خیلی ماهه . -ببینم بچه مچه گیر آوردی ما رو . -ببین خواهر مگه کمال و جمال من کم سن نبودند . اتفاقا اون عطش و نشاط جوانان خیلی بیشتره . منم در اصل دارم این کارها رو برای ثوابش می کنم . امر خیر و جلوگیری از گناه . اون جوون زن نداره . اون با من که زن عموش باشم خیلی صمیمیه و همش در مورد مسائل مختلف اسلامی و احکام حرف می زنیم . واونم درددل هاشو پیش من می کنه . با من راحت تره تا با مادرش . اون دفعه در مورد گناه و نیاز های جوانان و همسر داری صحبت شد و من متوجه شدم که راضیه که یه همسر موقت داشته باشه . -ببین کبری جان من توانشو ندارم که هر شب پذیراش باشم . -تو که تمایلت برای این کار ها زیاد بود . اتفاقا کمیل هم پسر خوبیه . اونم باید به درساش برسه و شاید نخواد هر یک هفته رو پیشت باشه . اینم عکسش .. منیره وقتی عکس کمیل رو دید هوش از سرش پرید . طلبه خیلی خوش قیافه ای بود . با ریش های سیاه و پری که داشت . با همه اینا صورتش از روشنی برق می زد . -کبری جان نور ایمان از سر و صورتش می باره . گفتی که فقط یه هفته .. حالا کجاست .. -گفتم اول با تو مشورت کنم اگه دوست داری برای شب بیاد و بر نامه رو ردیف کنیم .. منیره با این که خسته بود و تا حدودی سیر ولی می دونست که اشتهاش تا شب باز میشه . -کبری جون من یکی حموم برم و به خودم برسم و تو اونو برای دو ساعت دیگه بیارش . عجب جوون خوش تیپی بود . ریشهای توی عکس نشون می داد که باید خیلی نرم باشه . اونو می مالم به کوسم و همه ریشاشو خیس می کنم . چه حالی میده . از اون عطر های سر درد آور نزنه خوبه . علاوه بر هوش , خواب از سر منیره هم پریده بود . دیگه بی اراده شده بود . خیلی زودتر از اونچه که فکرشو می کرد آماده شده بود . به صورتش توی آینه نگاه می کرد . مدتی بود که از کرم حلزون استفاده می کرد تا با چند تا لک و چروک خفیفش مبارزه کنه . فانتزی ترین لباساشو به تن کرده بود . روسری هم سرش نذاشته بود . وقتی کبری اونو به این شکل و شمایل دید گفت تو که محرم اون نیستی همون اول می خوای با این وضع جلوش ظاهر شی .. -خب میشم و بعد عطف به ما سبق میشه و لحظات قبل هم حلال در میاد . این قدر سخت نگیر . منیره حس می کرد که اگه همون اول بخواد پوشیده ظاهر شه نتونه زیبایی و طراوت خودشو نشون بده از هیجان داشت دیوونه می شد . بالاخره صدای زنگ در به صدا در اومد . دو سه ساعتی بعد از اذان شب بود که کمیل خان وارد شد . منیره نتونست لبخند و خوشحالی خودشو پنهون کنه . دلش می خواست زودتر برن سر اصل مطلب . کمیل سرشو انداخته بود پایین -سلام علیکم -سلام علیکم برادر . خوش تشریف آوردین . بر دیده ما منت گذاشتین -منیره جان این کمیل رو من از همون بچگی می شناسم . جوونیه که تا حالا ندیدم گناهی ازش سر بزنه هر چند فقط این معصومین هستند که گناه نمی کنند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#50
Posted: 3 Feb 2013 16:58
به دادم برس شیطان 50
-خیلی جوون چش پاکیه .. یه چیزی من میگم یه چیزی می شنوی . کبری یا همون زن عمو جان در مورد منیره به برادر زاده اش گفت کمیل جان همان طور که قبلا هم گفتم این منیره جان از اون همسایگان صالح ماست که نمی خواد به گناه آلوده شه .. چند ساله که شوهرش مرحوم شده دوباره مزدوج نشده و با عبادت و دعا بر نفس سر کش خودش غلبه کرده .. کبری از این که داشت دروغ می گفت کمی متاثر بود ولی پی در پی توی دلش استغفار می کرد و می گفت خدایا منو ببخش . منو ببخش من اگه این دروغ های مستحبی رو میگم برای اصلاح امور و اینه که از گناه و مفسده جلو گیری کنم . یک زن و یک مرد رو از گناه نجات بدم و تو خودت به خوبی می دونی که هدف و نیت من خیره .. منیره یه چشمکی به کبری زد و ازش مثلا یه تشکری کرد . دلش می خواست زود تر با این جوون خلوت کنه . چرا این عباشو از تنش در نمیاره .. -کمیل خان شما گرمتون نیست ؟/؟ آخوندک خیس عرق شده بود .. -ببخشید کمیل خان شما تا حالا همسر نداشتین یا از ...؟ -منیره جون حالا چه فرقی می کنه کمیل ما هیچوقت از راه صحیح و صراط مستقیم خارج نشده در حال حاضر هم مجرده . اگر هم متاهل می بود با زهم از نظر شرعی مرتکب گناه نمی شد . -زن عمو جان اگه خواهر منیره این وضعیت و شرایطو نمی پسندن من اجباری ندارم . نمی خوام با اکراه اقدام به کاری بکنن . -برادر کمیل من که جسارتی نکردم . اگه همه امور بر طبق موازین شرعی پیش بره من که مخالفتی ندارم . ای کاش همه افراد جامعه مثل شما دور اندیش و نیک اندیش بودند . طرز کلام و بر خورد شما و اون چهره نورانی و معنوی شما نشون میده که واقعا ایمان نورشو از شما می گیره .. کمیل از این همه تعریف و تعارف منیره به وجد اومده بود . البته اون هر وقت که می خواست یه زن صیغه ای بگیره همین حال و هوا رو داشت . بدنش می لرزید و دست و پاشو گم می کرد . با همه سوادی که داشت ولی یه لحظه مخش از کار افتاده بود و نمی دونست چه جوری صیغه کنه . دستور و خطبه صیغه رو هم همراش نیاورده بود . -زن عمو جان نمی دونم چه جوری از شما تشکر کنم . کبری کمیل رو کشید یه گوشه ای و بهش گفت ببین فقط یادت باشه که به این حاج آقا کرامت سفارش عمو شریفتو بکنی که یه مجمع تشکیل بدن تا این عمو جونتو به در جه آیت الهی برسونن . البته آیت الله کتابدار . -زن عمو جان کل اگر طبیب بودی سر خود دوا بکردی -شرایط سنی هم شرطه دیگه . این که دیگه دکترا و فوق لیسانس نیست که بشه رفت از میدان انقلاب تهران و اطراف دانشگاه ردیف کرد و با این مدارک وزیر و وکیل شد . اینجا امضای کلی ملا و آخوند لازمه .. دم همه رو باید دید .. -زن عمو جان این آخوندا و مجتهدین ما به این سادگی کار نمی کنند . -چیه پول می خوان ؟/؟ -نه زن عمو جان .. اینا کارشون از پول گذشته . این قدر به اینا دادن که شکمشون از شکم خرس هم گنده تر شده .-من برم کمیل جان .. تو خیلی لاغری ..-خب زن عمو من تازه اول راهم . امید وارم نرسه اون روزی که از حرام خوری شکمم اندازه شکم اونا بشه .. اونا الان دنبال زنای ناب و خوشگل هستند که با دلبری خودش سر حالشون کنه . -ببین کمیل جان تو تا اونجایی که می تونی به چند تایی سفارش بکن . چند تا دیگه رو هم اسمشونو به من بگو من یه جوری از یه کانالی دمشونو می بینم .. کبری حس کرد که منیره می تونه اونو کمک کنه تا شوهرش ملا شریف رو به درجه اجتهاد برسونه . بره با چند تا مجتهد طرف شه و اونا واسه شوهرش حکم صادر کنن . ولی تلاش و پشتکار زیاد می خواد و این کار به این آسونیها امکان پذیر نیست . حالا باید این امروزه رو یه جوری پیش می بردند .. چه کیفی داره . اون وقت اون میشه زن آیت ا... شریف . چه افتخاری از این بالاتر . از هیجان نمی دونست چیکار کنه . واقعا شوهرش باید دست و پاشو ببوسه و قدر اونو بدونه . نمی دونست که آیا باید این موضوع رو با منیره در میون بذاره یا نه . -کبری جون مشکلی پیش اومده که با برادر کمیل در مشورتی ؟/؟ اگه کار و همکاری هست منم هستما . -نه منیره جان این یک مسئله خانوادگی بود . من حالا شما رو با هم تنها میذارم تا بیشتر با روحیات هم آشنا شین . نمی دونین چقدر خوشحال میشم که یه کار خیر انجام میدم . -زن عمو امید وارم که مقبول حق باشه .. -وقتی که طرفین این امر خیر بر حق باشند مطمئنا مقبول واقع میشه .. منیره دیگه داشت حوصله اش سر می رفت .. دستشو بی اختیار گذاشته بود روی کوسش و اونو می خاروند . دیگه خجالتو کنار گذاشته بود . کبری صحنه رو ترک کرده بود و کمیل و منیره تنها شدند تا مقدمات کار رو انجام بدن . منیره داشت به این فکر می کرد که اینجا چه فرقی با شهر نو و جنده خونه داره که یکی میاد داخل و اون یکی هم چند دقیقه بعد یا اصلا همون لحظه لخت میشه و کوس و کونشو تقدیم می کنه . -برادر کمیل اگه چیزی میل دارین من در خدمت شمام .. ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم