انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 7 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

نقاب انتقام


مرد

 
نقاب انتقام 61

سهراب اگه اون بیاد ملاقاتت چی ؟/؟ -اون هیچوقت همچین کاری نمی کنه . می ترسه که دستگیرش کنند . البته این جوری ها هم نیست . شاید از این بترسه که من لوش بدم . ولی اینم شاید نباشه . چون من که مدرک ندارم ولی بی گدار به آب نمی زنه -سهراب من واسه خودم این دوسه روزه رو جور می کنم یه بهونه ای می تراشم که نرم دانشگاه -فرض می کنیم که موفق شی و سر استادات کلاه بذاری . برای اونا چه فرقی می کنه بری یا نری خودت از درسات عقب می مونی -برام مهم نیست . اون وقت باید دلهره تو و اینجا رو داشته باشم و این که بد تره -چه کاری از دستت بر میاد -یعنی تو داری با من یکی به دو می کنی ؟/؟ دلت نمی خواد من کنارت باشم ؟/؟ می خوای وقتی که اون اومد اینجا تنها باهاش حرف بزنی ؟/؟ اصلا چطوره فرداشب اون بیاد جای من همراهت باشه . میگیم یه تخت هم کنار تخت تو بذارن تا راحت باشین -بهشته چت شده یهو قاطی کردی .. -بس کن سهراب . خیلی اذیتم می کنی . انتظار داری چیکار کنم . اینجا بشینم تا وقتی که خانوم خانوما تشریف میارن شیرینی پخش کنم ؟/؟ -من بهت گفتم اون نمیاد . صبح مث یه خانوم و دختر خوب راه میفتی میری دانشگاه . با اسکورت های من میری . دو نفر قلچماق دیگه رو استخدام کردم . عکس اون دو نفررو نشونش داده و شماره تماسو هم بهشون دادم . صبح تا غروب فقط کارشون اینه که منتظر تو باشن بهشون سپردم که اگه ده ساعت هم از در دانشگاه بیرون نیومدی از جاشون تکون نخورن . دستشویی رو هم به نوبت برن . کلاست که تعطیل شد میری طرف ماشین اونا .. شماره سیم کارتشونو هم به بهشته دادم . -سهراب باهام این رفتارو نکن . به هم می رسیم . منو از سر خودت وا نکن .. -بیا جلو تر تو چشام نگاه کن . فقط بهم بگو که بهم اعتماد نداری .-من هیچوقت همچین حرفی نمی زنم -چرا -چون اگه بهت اعتماد نداشتم که حالا اینجا نبودم . -من بهت چی بگم دختر . نمی دونم چرا باید این قدر دوستت داشته باشم -یه چیزی ازت بپرسم سهراب ؟/؟ -بپرس .. -اون وقتی که حس می کردی سها رو دوست داری بیشتر عاشقش بودی یا حالا که میگی که دوستم داری بیشتر عاشق منی .. --بهشته من تو رو با عقل و احساسم دوست دارم . با چشایی باز . شاید اون روزا یکی رو می خواستم که بدون منت بهم ترحم کنه . شاید هر کس دیگه ای غیر از سها میومد طرف من و به من محبت می کرد و می گفت که دوستم داره من فکر می کردم که عاشقش شدم . در هر حال اون روزا و تا یکی دو سال فکر می کردم که عقیده ام درسته . حالا یه احساس بهتری دارم . حس می کنم که یکی هست که همیشه نگرانم باشه .. -اون موقع هم همین حسو داشتی ..-بهشته چرا می خوای خودتو عذاب بدی و حس کنی که من اونو بیشتر از تو دوست داشتم . تو که خیلی منطقی بودی -عشق منطق سرش نمیشه . ببین سهراب کم آوردی ها .-من تو رو بیشتر دوست دارم . بیشتر عاشقت بودم و هستم . حالا خوب شد ؟/؟ -این جوری که عصبی میشی معلوم میشه که از ته دلت نگفتی . -یه بوسه شب به خیر بهم نمیدی ؟/؟ -چیه می خوای از شر من و حرفام خلاص شی ؟/؟ تازه این منم که فردا صبح کلاس دارم و باید چرت بزنم . تو می تونی بگیری بخوابی . پس غصه چی رو می خوری -غصه تو رو . چشای خوشگل تو و اعصاب خسته تو رو .. -اگه این زبونو نداشتی .... باشه می بوسمت ولی فکر نکنم بعدش خوابم بگیره . این بار وقتی لبای بهشته اومد رو لبام طوری قفلش کردم که باز کردنش به این سادگیها امکان نداشت . چشام داشت سنگین می شد . سنگینی سر و شونه هاشو رو خودم حس می کردم . جای عملم داشت درد می گرفت . دلم نمیومد اونو کنار بزنم .. -بهشته بیداری .. بیداری ؟/؟ .. -سهراب چی رو لبات ریختی که خوابم کردی -عصاره جادوی عشق .اگه این سهای عوضی راستی راستی میومد به دیدنم من باید چیکار می کردم . اون عاشقم بود . به دل بهشته افتاده بود که میاد ولی من بعید می دونستم .. چرا اون دستور داده بود ضاربین منو سر به نیست کنند . چون می ترسید دستگیر شن و اونو لو بدن ؟/؟ یا چون کارشونو انجام نداده بودن و یا همان طوری که خودش می گفت به این دلیل که به من آسیب رسونده بودند ؟/؟ یعنی من این قدر براش عزیز بودم و خودم خبر نداشتم ؟/؟ نمی دونم یعنی اون با یه محبت کردن من این قدر بهم وابسته شده بود . شایدم به خاطر ثروت و ظاهری خوش تیپ داشتن .. ولی برای اون که مرد کم نبود . عشق چه جوری تونسته در خونه این دژخیمو بزنه . این عشق هم گاهی وقتا قاطی می کنه و راهشو گم می کنه . بذار این قدر در بزنه که دستاش زخمی شه . من که جوابشو نمیدم . یه چند دقیقه ای می شد که بهشته رو زمین دراز کشیده بود ولی حواسش به من بود . -سهراب داری به اون فکر می کنی ؟/؟ -نه -دروغ نگو -تو از کجا فکر می کنی که من داشتم به اون فکر می کردم .. -من اون مولکولها و اتمهای در حال جنبش صورتتو می شناسم که چه نوع انرژیی پخش می کنن . حتی طرز نه گفتن تو هم داره بهم میگه که دروغ میگی .. حتی متوجه میشم که تو دوست داری دروغی رو که میگی من متوجه شم چون اهل صداقتی .. -بهشته تو روان شناسی ؟/؟ ولی این چند روزه خیلی اذیتم کردی . -ببخشید که نذاشتم با اون خانوم بده باشی .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقاب انتقام 62

به یه شرطی می خوابم و تو رو از شر خودم خلاص می کنم که یه قولی بهم بدی -چه قولی -دو تا قول -چه دو تا قولی ؟/؟ اصلا تو تا آخر دنیا هر چی که می خوای بهم بگو .. -یکی این که اگه اون این طرفا پیداش شد به پلیس بگی بیان ببرنش -با چه مدرکی -شکایت می کنی میرن سر وقت خونه و زندگیش . -باشه هر وقت تو پلیس شدی ازت می خوام این کارو بکنی -ولی در هر صورت آدم حسابش نکن . حالتو می گیرم اگه بخوای باهاش به گرمی رفتار کنی . -خب فرمایش دیگه .. -من فرداشب هم میام پیشت . -نمی تونم ببینم که هر شب بی خوابی رو تحمل می کنی .. البته قبول این شرط تو بسته به پذیرش شرط من داره -چیه -این که الان بگیری بخوابی -باشه هرچی تو بگی سهراب .. ولی خوابیدن من یه شرط داره -چیه . فهمیدم بلند شو بازم یه بوسه شب به خیر .. -دلت نمی خواست ؟/؟ -چرا فقط به شرطی که حرف و شرط دیگه ای نباشه .. چی می شد اگه در اون لحظات از این محیط دور بودیم . فقط من و اون . راحت و بی خیال تر از حالا . لبای بهشته رو رو لبای خودم حس می کردم . اون به خوبی با احساسات درونم آشنا بود . هر وقت که حس می کرد من حواسم رفته جای دیگه با سرعت بیشتری لبامو میک می زد و فقط به یه نقطه زوم نمی کرد .. واسه این که بعدا گزک به دستش ندم و هی به من نگه دیگه با عشق منو نمی بوسی دستمو گذاشتم پشت سرش و یه تکونی به لبام دادم . خیلی می ترسیدم . نگران زندگیش بودم . کاش بهش می گفتم دانشگاه نره . اون که از خداش بود . ولی آخه تا به کی ؟/؟ -سهراب بازم فکرت مشغوله .. می خواستم بهش بگم نگران تو هستم و اونم از این حرفم استفاده کنه و نره دانشگاه . -بهشته بهم اجازه میدی یه زنگ واسه سها بزنم ؟/؟ -چی ؟/؟ پیش روی من ؟/؟ من اگه نباشم چیکار می کنی . اگه دوستش داری منو چرا علاف می کنی . واسه چی خواستی خودتو واسه من به کشتن بدی . تا فکر کنم که وجود من واست ارزشی داره -غلط کردم بهشته غلط کردم . من چه جوری واست توضیح بدم . من حرفمو واسش زدم . بهش گفتم که اگه یه تار مو از سرت کم شه اونو می کشمش . فقط می خواستم دوباره هم همینو بهش بگم -لازم نکرده . نمی خوام با این تماسهای تو واسه یه ثانیه هم که شده فکر کنه که می تونه روی تو حساب کنه . خیلی خوشت میاد منو اذیت کنی ؟/؟ اون وقت بهم میگی چرا نمی گیرم نمی خوابم . -قولمون چی شد ؟/؟ اگه نخوابی فرداشب کاری می کنم که نذارنت بیای اینجا .. -تو فقط این کارو بکن . میرم و دیگه هیچوقت پیشت نمیام -تو اینو جدی نمیگی بهشته . تو دوستم داری . اونی که با گذشت خودش نشون داده که دوستم داره به این آسونیها ازم دل نمی کنه .. -من بهت چی بگم سهراب .. تو که این جوری منو خوب می شناسی چطور دلت میاد که همیشه اذیتم کنی -بهشته صبح شد . حرف عاشقا تمومی نداره . اون دراز کشید و منم همین طور . خیلی دلم می خواست باهاش حرف بزنم . به شنیدن صداش عادت کرده بودم . یه حسی داشتم که انگار این آخرین شبیه که باهاشم . یعنی دیگه فرصت دیگه ای برای با هم بودن نیست .. سعی کردم با این احساس بی خودم بجنگم وفقط به لحظات خوش زندگی فکر کنم . فکر کنم یکی دو ساعتی رو خوابیده باشم . واسه این که محافظای بهشته گرفتار بی خوابی نشن از چهار نفر استفاده می کردم . به نوبت روزی دو نفر . دلشو نداشت که بره . -سهراب یادت باشه چی بهت گفتم . فکر نکن که من ازت دورم هر کاری که دلت خواست می تونی انجام بدی -دختر دیوونه شدی ؟/؟ من که الان غذامو به زور می خورم . چه طور فکر می کنی که واسه یکی دیگه کارت دعوت می فرستم تا بیاد ملاقاتم . -از تو هر کاری بر میاد -شروع نکن بهشته . فقط مالیات وقت رفتنو یادت نره .. اون منو بوسید و رفت . داشتم به این فکر می کردم که چقدر دوستش دارم و حتی تحمل ثانیه هایی دوری از اونو ندارم . اولین زنگمو واسه محافظین یه ده دقیقه بعد از رفتن بهشته زدم -حواستون باشه .. مراقب حرکات مشکوک باشین . .. با همه اینا دلم آروم و قرارنداشت . واسه سها زنگ زدم . حق با بهشته بود . اون فکر می کرد که من به عشق و محبت اونه که تماس گرفتم .. -سها حواست باشه اگه کوچکترین آسیبی به بهشته برسه من از دید تو می بینم . فکر نکن دست و پا چلفتی هستم .. -چیه به جای صبح به خیر گفتن و حرفای قشنگ زدن زنگ زدی که این حرفای قشنگو تحویلم بدی ؟/؟ من تا وقتی که یکی مانعم نشه هیچ کاری به کارش ندارم .. -ولی وقتی که به خواسته ات نمی رسی تلاش بی خود کردن هم که دیگه معلومه که بی تاثیره . یادت می مونه بهت چی گفتم ؟/؟ به خودم بد جوری فشار آورده بودم . درد ناحیه شکم و سرفه امونم نداد . نباید سرفه می کردم .. -سهراب چرا نمی خوای بفهمی که دوستت دارم . -سها روزگار بهم نشون داده که من هیچی نمی فهمم . یه وقتی خیال می کردم که خیلی چیزا رو می فهمم ولی حالا می دونم که هیچی حالیم نیست . -یعنی تو متوجه نمیشی که من با تمام وجودم دوستت دارم و برات هر کاری می کنم ؟/؟ عشق اون بچه تهرون تازه به دوران رسیده همش کشکه و به خاطر ثروتته که اومده سراغت ؟/؟ لبامو به شدت گاز می گرفتم تا بیش از این عصبانی نشم و حقایقی رو که سها ازش بی خبره فاش نکنم ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقـــــــــــاب انتقــــــــــــام 63

ببین سها اون پنبه رو از گوشت در آر . من با کسی شوخی ندارم . تو واسه خودت یک باند قدرتمندی و یا در اختیارت داری . می تونی منو هم از سر راه خودت بر داری . من از مرگ ترسی ندارم . -من بدون تو می میرم -ببینم از این حرفا چند بار در زندگیت زدی . به چند نفر گفتی .. -اونی که از ته دلم باشه رو فقط به تو گفتم . -از کجا می دونی که حالا داری از ته دلت و با تمام وجودت این حرفو به من می زنی . شاید بازم اشتباه می کنی -نه سهراب چون خودم این بار با آگاهی دارم میگم .. بد جوری سوتی داده بود . -پس تو میگی که قبلا ریا کارانه به هر کی که دلت می خواست فریبش بدی گفتی که دوستش داری ؟/؟ -چیه سهراب داری محاکمه ام می کنی ؟/؟ -نه می خوام با تو صحبت کنم که گفتن تو از عشق یه پوشالی بیش نیست . تو واسه هیچیک از حرفات ارزش قائل نیستی . شاید دلتم یه وقتی یه چیزایی رو بپذیره اما واسه خواسته های خودت هم ارزش نمی ذاری . فقط همینو می دونم که تو دوستم نداری . عاشقم نیستی .-سهراب دیگه من چیکار کنم . برات بمیرم ؟/؟ -نه فقط منو نکش . آدم نکش .. -قول میدی با من بمونی ؟/؟ دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم و ادامه بدم صحبتامو ولی می خواستم ازش قول بگیرم -سها از من باج نخواه . نشون بده که ارزش دوست داشتنو داری .. با این حرفم اونو در یه وضعیتی قرار دادم که حداقل تا چند روزی می تونست خیالم از بابت بهشته جمع باشه که آسیبی بهش نمی رسه ..-سهراب اگه می خوای بهت ثابت کنم برای تو هر کاری می کنم ولی اگه بازم حس کنم که به خاطر اون نمی تونی دوستم داشته باشی .... -ببین من تا چند روز نمی تونم تکون بخورم . همش تقصیر توست . پس حالمو بیشتر نگیر . باهاش خداحافظی کردم . حالم بد شده بود . سرم گیج می رفت و همه جا رو تار میدیدم به اعصابم فشار اومده بود . به عشقم فکر می کردم . تقریبا مطمئن بودم که امروز رو اتفاقی براش نمیفته . دلم واسش تنگ شده بود . چند تا ملاقاتی داشتم و دوباره سرم خلوت شد . خاله پیشم مونده بود .. دلم می خواست بهشته رو ببینم .. بعد از ظهری بود که خاله جون که واسه چند دقیقه ای رفته بود بیرون یرگشت و گفت سهراب سها داره دنبالت می گرده اون از کجا خبر دار شده که تو مریضی و اینجایی . -خاله تو رو که ندید -نه .. می دونستم حالتو بد می کنه چیزی نگفتم یعنی منو ندید .. واااایییی رنگم پریده بود . خاله جون نگی من شوهرش بودم .. پاک گیج شده بود . نمی دونست چی دارم میگم -پس تو چیش بودی . حالا چه جوری واسش تو ضیح می دادم . ممکن بود هر لحظه سر برسه و گند کار در بیاد .. -خاله من که جراحی پلاستیک کردم دوباره باهاش دوست شدم خودمو معرفی نکردم .. -امان از دست شما مردا . خدا شما رو می شناخت که گفت یک مرد می تونه چند تا زن بگیره -خاله جون بعدا برات توضیح میدم . حالا وقت این حرفا نیست . -من ازش بدم میاد سهراب . اون تو رو خونه خراب کرده -حالا هم می خواد همچین کاری بکنه . عاشق شوهر سابقی شده که نمی دونه قبلا شوهرش بوده . تازه شوهرم داره -وای خاک عالم .. ... می دونستم اون از زیر سنگ هم که باشه منو پیدا می کنه .هرچند که پیدا کردن من کار دشواری نبود . -خاله جون اون تو رو می شناسه شاید تعجب کنه اینجایی . خواهش می کنم فعلا این جا رو ترک کن . برو ته سالن ودستشویی .. اگه به طرف در ورودی بری بهش بر خورد می کنی .. -اون هنوز نتونسته وارد اینجا شه . گفتن ده دقیقه صبر کن تا وقت ملاقات -خدا رو شکر خاله رفت بیرون و من داشتم با خودم فکر می کردم که به این زنیکه پررو چی بگم . به محض این که خاله پاشو گذاشت بیرون اون وارد شد .فکر نکنم متوجه شده باشه . چون اگه این طور بود باید صدای سلام علیک اونا رو می شنیدم . وقتی هم که دیدمش بیشتر متوجه شدم که خاله رو ندیده . با اون دسته گل بزرگی که دستش گرفته بود و از سرش رفته بود بالاتر نمی تونست به خوبی جلوشو ببینه . یه جعبه شیرینی هم اون دستش بود . -ببینم سها فاتحه خونی می خواستی بری ؟/؟ .. واسه این که یه خورده هم اونو دمغ نکنم و یاد اذیت کردن بهشته نیفته گفتم دستت درد نکنه . زحمتت زیاد شد -واسه عشقم هر کاری می کنم این که چیزی نیست -ثابت کردی . -متلک میگی ؟/؟ -نه راستشو میگم . اومد بالا سرم و لبمو بوسید . -چیکار می کنی یکی ما رو می بینه .. چه تیپی هم به هم زده بود . بوی عطرش فکر کنم در تمام سالن باید پیچیده باشه ... خیلی خوشگل شده بود . یعنی واقعا دوستم داره ؟/؟ .. داشته باشه برای من چه اهمیتی داره . اون وقتی که باید دوستم می داشت نداشت . حالا به درد خودش می خوره ..یعنی در واقع به درد خودشم نمی خوره . -اگه کاری داشتی چیزی خواستی من میام اینجا و پیشت می مونم و کاراتو انجام میدم . -سها خانوم شما رسالت دیگه ای داری که ازش می مونی . همکارات منتظرتن . -چه کاری مهم تر از مراقبت از عشق و شریک آینده زندگی من . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
نقــــــــــاب انتقــــــــــــــــــــــــــــــام 64

ببین وقتی حالت بهتر شد اگه دوست داشته باشی می برمت پیش خودم . خودم ازت مراقبت می کنم . با این که خیلی کار دارم ولی کدوم کار مهم تر از نگهداری از تو . -ممنونم سها . تو فقط کاری به کار ما نداشته باش من حرفی ندارم -عزیزم تو که می دونی من هر کاری برات می کنم . -می دونم به موقعش حاضری منو هم بکشی تا دست کسی بهم نرسه . اینه اون دوست داشتنت . -دیگه به این جور حرف زدنات عادت کردم . هرچی می خوای بگی بگو . من این قدر کار خودمو می کنم تا تو رو از رو ببرم . اومد بالا سرم و لبشو به لبام نزدیک کرد . -نه سها نه .. ولی کارشو کرد . به چشام فشار می آوردم . کارای زشتشو مجسم می کردم ولی نمی شد . فکرم می رفت به روزایی که اونو با عشق می بوسیدم . همین لب بود و همین حالات رو داشت . همین هیجان همین پیچ و تاب و حرکت رو . همین حرارت .. صدای نفسهاش همین صدا بود . گرمی صورتش هم همین . خیلی دلم می خواست بهش بگم تو همون پستی هستی که به شوهرت خیانت کردی ولی جلو خودمو گرفتم . نمی خواستم به یاد اون روزا بیفتم . چه راحت کارشو انجام می داد . می خواستم از جام حرکت کنم . شکمم درد گرفته بود .. -سها خواهش می کنم . -سهراب دلم برات تنگ شده باور کن نمی خواستم این جوری شه ..می دونم اون پیشت بوده ..-آدم اگه کسی رو دوست داشته باشه دوست داشته هاشم دوست داره و برای اونا ارزش قائله . تو می خواستی جنایت کنی ؟/؟ یعنی تو واقعا راضی به مرگم بودی .. اوه خدای من سها چقدر خوشگل تر از قبل شده بود . به چشاش خیره شدم اونم نگاهشو به نگام دوخته بود . خیره شدن من از روی این بود که می خواستم بفهمم میشه ازش عشقو حس کرد یا نه . کنجکاو شده بودم . چون این عوضی تنها چیزی رو که نمی شناخت عشق بود . -چقدر تو سمجی سها -من تا حالا هر چیزی رو که خواستم به دست آوردم . براش می جنگم . -من آخرین خواسته ات نیستم . -آخرین مردم هستی ولی آخرین خواسته ام نه -خیلی خوب جواب منو میدی . -نیروی عشق منو وادار می کنه که حواسم جفت باشه . -میگن که عشق عقلو از آدم می گیره -ولی در مورد من بر عکسه -من که این طور فکر نمی کنم -در مورد حمله به بهشته میگی ؟/؟ -آره -اگه دقت کنی این کار هم از روی عقل بوده . -سها از تو پررو تر در این دنیا خود تو هستی . نمی دونم چی بگم . -سهراب با این حرفات احساسات من جریحه دار میشه دلم می شکنه . آدم با مهمون خودش که این طور بر خورد نمی کنه . چرا می زنی توی ذوق من . سهراب من یه روزی باهات ازدواج می کنم . اینو مطمئنم -شایدم یه حسی بهت میگه که می تونی خودتو زن من بدونی . حس ششم خیلی قویی داری سها . -مسخره ام می کنی ؟/؟ -نه جدی میگم -پس جدی جدی مسخره ام می کنی . -هر جور دوست داری فرض کن برای من مهم نیست . نگران شده بودم . اگه بهشته میومد و اونو اینجا می دید چی می شد . دل تو دلم نبود . نمی تونستم تو جیهی بیارم . خدایا من گیج شده بودم . -سها من خسته ام . -بازم بهت سر می زنم . خودم میام تو رو از این جا می برم . اذیتت نمی کنم . تا هر وقت که حالت خوب نشد کاریت ندارم . . میام کنارت می مونم . وقتی که چشاتو بذاری رو هم و بخوابی و دیگه نتونی بهم حرفای بد بزنی اون قدر نگات می کنم تا بیدار شی .. ولی اگه بیدار شی بازم بهم حرفای بد می زنی . بازم بهم میگی که دوستم نداری ولی من هیچوقت نا امید نمیشم .. -می دونم به زور هم که شده کاری می کنی که من و تو به هم برسیم . اصلا بهت نمیاد سها که این جور احساساتی باشی . تو یه موجود بیرحم به نظر میای .. -آدمای بیرحم هم در سینه شون دلی دارن . به خاطر همون قلبشونه که زندگی می کنند . شاید اگه بهشته ای نبود که عشق پاک و خالصو بهم نشون بده دوست داشتم که بازم گول حرفاشو بخورم . دل تو دلم نبود . نمی دونم چرا یه حسی بهم می گفت که همین الان بهشته وارد میشه اونو می بینه . راستی راستی حالم داشت بد میشد . -سها برو بازبعدا بهم سر بزن .. مجبور شدم اینو بهش بگم که دست از سرم بر داره . اون رفت و نفسی به راحتی کشیدم . دلم می خواست دسته گلشو پرت کنم زمین . اون جعبه شیرینی رو زیر پاهام له کنم . آخیش رفت از شرش خلاص شدم . مایه درد سر بود . پنج دقیقه بعد در باز شد و بهشته خوشگل من با یه دسته گل و یه جعبه شیرینی اومد . هر دوش از اون اندازه ای که سها واسم آورده بود کوچیک تر بود .. -بوی عطر وسوسه انگیزی میاد . ببینم یه دسته گل بزرگ و یه جعبه شیرینی هم که واست رسیده . -نمی خوای بگی کی اینا رو واست آورده ؟/؟ وقتی سوار ماشین می شد دیدمش .. چه خوب شد که وقتی داشت سوار ماشین می شد دیدمش . .. بهشته موبایلشو در آورد و خواست که جایی تلفن بزنه .. -لعنتی این که شارژنداره .. سهراب یه دقیقه گوشی رو بده زنگ بزنم .. دادم دستش . پس از چند لحظه یه جایی زنگ زد بدون این که موفق به تماس شه گوشی رو داد دستم .. به محض این که گوشی رو ازش گرفتم زنگ خورد . سها بود ولی ردش کردم -چرا نمی گیری . عشقته . همونی که واسش زنگ زدی و نشونی خودتو دادی تا بیاد ملاقاتت . فکر کردی من احمقم ؟/؟ تو می خوای همه رو داشته باشی . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقــــــــــــــاب انتقـ ــــــــــــــــــ ـام 65

یکی از دلایلی که عاشقت شدم این بود که حس می کردم تو عقل و احساسو می تونی در یه تر کیب زیبا طوری کنار هم قرار بدی که یه مرد آرزوشو داره و تو با احساس قلب پاکت و داشتن این خصلتها بود که دلمو ربودی . -فعلا که دست یکی دیگه هست . چه تیپی هم زده بود . خیلی ساده ام . حالا دیوونه هم شدم . میگی عقل ندارم . سهراب من یک زنم . مار گزیده ام .- از من چه انتظاری داری . به من نگاه کن . یعنی من این قدر بدم که به همین زودی همه چی رو فراموش کنم . منی که اگه صد تا جون دیگه داشته باشم برات میدم . تو چرا دسته گلتو رو زمین پرتش کردی . چرا مث دختر بچه هایی که هنوز عروسک بازی می کنند می خوای خودتو قانع کنی که حق با توست -اینو اشتباه می کنی چون من دارم با خودم می جنگم که حق با من نیست . من می خوام خودمو قانع کنم که تو درست میگی . تو با همسر سابقت نبودی . -بهشته بذار خوب نگات کنم . . نه خودتو کنار نکش نرو تنهام نذار . بذار با موهات بازی کنم .. یه تار موشو توی کف دستم گرفته گفتم همین یه دونه رو به صد تا مث اون نمیدم . -حرفات قشنگه ولی کارات زشته . -پس فقط یه فرصت به من بده اگه من برات ثابت کردم که تقصیری نداشتم ازش می خوام که فردا هم بیاد ملاقاتم .. -تو نه می تونی اینو ثابت کنی و نه این که جراتشو داری ازش اینو بخوای .. -بفر ما خانوم تو که همین الان خودت می گفتی من ازش خواستم که بیاد دیدنم .. -آره ولی پیش من نمی تونی . -پس باش و ببین چه جوری می تونم ثابت کنم . فقط حرف نزن . اون نباید بفهمه که تو اینجایی که نقشه ام بگیره . -الو سها کی بهت گفته بود که امروز بیای اینجا . اگه بهشته سر می رسید و تو رو می دید چی می شد .. -ببین سهراب بهشته یه پول سیاه هم واسم نمی ارزه . اگه الان هم نفله اش نمی کنم واسه اینه که تو ازم خواستی واسه دیدن تو نیازی نیست که تو ازم بخوای . زیر سنگ هم اگه بودی پیدات می کنم . مگه این همه مریض که میرن ملاقاتشون واسشون کارت دعوت می فرستند. -اگه بهشته تو رو می دید چی ؟/؟ -چند بار باید بهت بگم من از خدام بود که اون من و تو رو با هم ببینه مخصوصا اون وقتی که بوسیدمت .. ...آخ لعنتی حساب اینجا شو نکرده بودم بهشته سرشو انداخته بود پایین . با این که حس کردم می دونه بیگناهم ولی اشکش داشت در میومد .. رفت یه چیزی بگه با اشاره ازش خواهش کردم چیزی نگه . -سها تو منو به زور بوسیدی . من رو تخت دراز کشیده بودم . لبام بسته بود . نمی تونستم تکون بخورم .. -خیلی بد جنسی سهراب خیلی ..می دونم که اونو خیلی دوست داری . اون چی داره که من ندارم . تو هر چی بخوای بهت میدم . عشقمو زندگیمو .. سهراب من دوستت دارم . -سها .. بهشته همه چیز منه . من دوستش دارم . من بدون اون می میرم . کاری نکن که اون فکر کنه من دوستت دارم و با حسادت خودش عشقمونو به آتیش بکشه .. -اتفاقا راهنمایی خوبی کردی . فعلا که به خاطر گل روی تو کشتنشو عقب انداختم باید از همین شیوه تحریک حسادت استفاده کنم . می دونم چیکار کنم . قبلا هم اثر داشت ولی این بار طور دیگه ای وارد میشم . جیگرشو به آتیش می کشم . داغونش می کنم . -سها تو این کارو نمی کنی .. باهاش خداحافظی کردم .. -بهشته مث موش مرده ها شده بود . با این که یه لبخندی گوشه لباش نقش بسته بود ولی خجالت و شرمندگی و تا حدودی هم ترس نمی ذاشت حرفی بزنه . -ای وای یادم رفت از سها بخوام که فردا بیاد ملاقاتم . چون من و تو قول و قرار کرده بودیم . اگه انجامش ندم نسبت به تو بد قول میشم -سهراب تو از کسی که دوستت نداره می خوای بیای به دیدنت ؟/؟ -نه بهشته من همچین کاری نمی کنم . ولی ازت می خوام که بری بیرون . نمی خوام ببینمت . حسود خود خواه که فقط حرف خودتو می زنی . چقدر دلمو به درد میاری . من به خاطر تو تاوان سنگینی پر داختم . هیچ وقت به تو خیانت نکردم . آبرو ی خودمو فدای تو کردم . تو هنوزم ظاهر بینی می کنی . برو بیرون .. -سهراب تو اینو جدی نمیگی .. -گفتم برو بیرون -تو هیچوقت سرم داد نمی زدی . تو هیچوقت این جوری نبودی . چطور دلت میاد منو اذیتم کنی . مگه نگفتی یه تار موی منو به صد تا مث اون نمیدی و من از دنیا برات عزیز ترم . دیگه نیستم ؟/؟ دیگه دوستم نداری ؟/؟ برای همیشه برم ؟/؟ مظلومانه و معصومانه با چشایی که اشک درش حلقه زده بهم خیره شده بود . پیشونی منو بوسید و خواست سرشو بلند کنه و بره که قبل از این که سر بلند شه دستمو گذاشتم پشت سرش و این بار لبای خوشگلشو به جفت لبام دوختم . طوری با عشق و حرارت منو می بوسید که انگاری یه دنیا راز و رمز در این بوسه نهفته بود . با این بوسه داغش داشت بهم کلی پیام می داد . پیام عشق پیام شرمندگی ..پیام حق شناسی .. -بهشته باورت شد که گفتم بری ؟/؟ من برای تو اینجام .. هنوز من و عشقمو باور نداری ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقـــــــــــــــاب انتقـ ــــــــــــــــــــــــ ـام 66

صورتم از اشکهای بهشته خیس شده بود -بمیرم برات اذیت شدی ؟/؟ -می دونم اشتباه کردم ولی به منم حق بده . تو منو با دایی ام دیدی داشتی دیوونه می شدی . ازم چه انتظاری داری . اگه دوست نداری دیگه بهت سر نمی زنم . .. داشت واسم ناز می کرد . می خواستم اذیتش کنم و بگم هر طور میلته .. ولی سرشو گذاشتم رو سینه ام و در حال بازی کردم با موهاش و بوسیدن و بوییدنش گفتم تو که می دونی چقدر بهت احتیاج دارم . پس این قدر راحت نگو که میری و تنهام میذاری . من بدون تو هیچم . می میرم . دیوونه میشم دوستت دارم . تو همه چیز منی . من بدون تو آینده ای ندارم . من دیگه کی رو دارم . شاید چهار تا فامیل داشته باشم ولی به عشق تو نیاز دارم . یکی که منو از زندان گذشته در بیاره . از تار های عذابی که دورم تنیده شده . از خیانتی که بهم شده و حقم نبوده . شاید مثل سابق حس انتقامجویی ندشته باشم ولی این جوری هام نیست که به این سادگی ها سها رو ول کنم که بره . آخه من اگه دست از سرش بر دارم اون ولم نمی کنه . این دنیا یا جای منه یا اون -من می ترسم سهراب . می ترسم که تو رو برای همیشه از دست بدم . حالا به هر صورت که باشه . -من این بار اجازه نمیدم که هر غلطی که دلش خواست بکنه . یه نگاهی بهم انداخت که متوجه شدم می خواد بگه کاری ازم بر نمیاد -دیدیم تا حالا چطور تونستی جلوشو بگیری -میگی من بی عرضه ام ؟/؟ آخه غافلگیرمون کرد . من که جنسم خرده شیشه نداره شب و روز در فکر شیادی و دسیسه چینی باشم . اونم ما رو غافلگیر کرد . -اصلا نمی تونم این روزا درس بخونم . می خوان یه کاری کنن که برم تهرون ادامه تحصیل بدم ولی من مخالفت کردم . مگه شهر هرته . من حتی وقتی توی کلاسم و با دوستام هستم نمی تونم از فکر تو غافل بمونم . طوری که همش به یه نقطه ای خیره میشم و میرم توی فکر .. -بهشته صبر کن بیام بیرون همه چی رو درست می کنم . همه چی رو .. -عروسم میشی ؟/؟ زنم میشی ؟/؟-اگه زن تو نشم پس زن کی بشم ؟/؟ خب معلومه دیگه . -ما باید زود تر از دواج کنیم . این جوری اعصابت زود تر آروم میشه ؟/؟ -این که آره ولی اون دیوونه که این چیزا حالیش نیست . تو اگه ده تا زن بگیری بازم میگه من سهرابو دوست دارم . اخلاقشو می دونم دیگه .. این یه تیکه رو دوست داشتم که بهشته رو اذیتش کنم و کمی سر به سرش بذارم .. -قابل توجه بعضی ها که بعضی ها چه راحت کسی رو که دوستش دارن درک می کنن ببینم تو می تونی خودتو مث سها راضی کنی که اگه با چند نفر دیگه باشم بازم منو دوست داشته باشی ؟/؟ یه چشم غره ای رفت و لباشو گاز گرفت و گفت با این که می دونم داری شوخی می کنی ولی انتظار شنیدن این حرفو ازت نداشتم . ببینم تو خودت راضی هستی اگه من برم چند تا دوست پسر بگیرم ؟/؟ -من نه ولی تو خودت گفتی که سها ... دستشو گذاشت رو لبام و گفت فعلا فراموشش کن حالم بهم خورد از بس از اون حرف زدیم . -باشه عزیزم دیگه ازش چیزی نمیگم تا این که یه چیزی پیش بیاد ولی من و تو باید با هم هماهنگ کنیم که اگه بازم بخواد بازی در بیاره چه جوری با این مسئله کنار بیاییم . اون ول کن نیست . پول قاچاق و ثروت باد آورده از قاچاق و یه مقداری هم چاپیدن از من اونو انداخته به یه رفاه نسبی . حالا خیلی راحت می تونه به عشق فکر کنه . می تونه احساس کنه که دوستم داره . -ولی سهراب یه حسی بهم میگه که اون دوستت داره . اون مث یه پلنگ می مونه . درنده با دندونایی تیز . بیرحم انگار می خواد همه رو پاره کنه . حتی آدمکشی کنه . اگه دست خودش باشه منو هم می کشه . ولی در مقابل تو خیلی راحت تسلیمه .. سهراب من می ترسم . اون عاشقته -شاید این یک هوس باشه .. هوس هم هست ولی عشق برش غلبه داره . من اینو تو نگاش خوندم . تو هم خیلی راحت می تونی رامش کنی .. -همون جوری که تو خیلی راحت می تونی رامم کنی ولی ای کاش ... به حرفم ادامه ندادم ولی اون زیرکانه می دونست که چی می خوام بگم و پشیمون شدم -ای کاش که اون موقع درکت می کرد ؟/؟ شاید این یه حکمتی بوده که من و تو با هم آشنا شیم . کار خدا بوده . مگر این که تو این جور دوست نداشته باشی . منو دوست نداشته باشی و دوباره هوس جبران گذشته به سرت افتاده .. -بهشته خیلی حساس و نازک نارنجی هستی .. -میذارم میرم ها -یک پرستار وظیفه داره از بیمار خودش مراقبت کنه .-میرم و جامو میدم به اونی که خیلی دوستت داره -پس تو یه کمی دوستم داری .. -تو چی فکر می کنی .درهمین لحظه در باز شد و خاله جون وارد شد .. نمی دونم چرا حواسش نبود که در بزنه . شایدم فکرشو نمی کرد که صورت بهشته چسبیده به صورت من باشه .. -خب سهراب جان یه تار موی کوچولو بود درش آوردم .. خاله جون یه بر و بری نگاهمون کرد و گفت سهراب جون من برم جایی کار دارم زود بر می گردم .. .. وقتی که رفت دو تایی مون فقط داشتیم می خندیدیم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقـــــــــــــــــــــــــاب انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــام 67

ببینم بهشته می تونم ازت خواهش کنم تا فردا صبح که اینجا هستی دیگه جز خودمون از کس دیگه ای حرف نزنیم ؟/؟ -چرا تا فردا صبح ؟/؟ بگو تا پس فردا صبح . آخه من فردا کلاس ندارم و می تونم تمام روز رو درخدمت تو باشم . ببینم مثل این که زیاد خوشحال نشدی . می تونم حدس بزنم واسه چی -ببینم بهشته هنوز هیچی نشده که شروع کردی -تقصیر من چیه . تو انگاری دوست نداری من اینجا در کنار تو باشم . -باور کن نه از حرف زدن با تو سیر میشم نه از بغل زدن تو نه از این که هر لحظه بوی تو رو احساس کنم . وقتی که از پیشم میری همش در انتظار اینم که کی بر می گردی و بازم با من از لحظه های خوب میگی .. بهشته صورتش گل انداخته بود . -نمی دونم چرا با این که می دونم تو همه اینا رو برای این میگی که از دلم در بیاری بازم لذت می بری -خوشت میاد چون می دونی همه اینا حرف دلمه . بعضی راز ها رو باید باز کرد و دیگه نباید بین کلامی که در سینه آدمه واون کلام و احساسی که می خواد بیاد بیرون چیزی به نام غرور حکومت کنه . وقتی که با همه عشقت با همه درون و احساست حرفتو می زنی انگار که آروم شدی . وقتی خودتو در دیگری احساس می کنی انگار حرفای دل خودتو داری به خودت می زنی . به خودت .. آره تو, خودت و اونی رو که براش می میری یکی می دونی . تو دیگه همه چیزو برای خودت نمی خوای . برای اونم می خوای . احساس اونو حس می کنی درکش می کنی .. -سهراب می فهمم چی میگی تا بیام به بعضی حرفات هم دقت کنم سریع رد میشی ولی آهنگ صدات و کلامت جذبم می کنه . دلم می خواد فقط بشینم و بغلت بزنم و به حرفات گوش بدم ولی اینجا هر لحظه یکی میاد و میره . کی میشه که بری خونه و من اونجا ازت مراقبت کنم . -باید بریم جایی که کسی ندونه کجام . -من تا یه مدتی نباید برم خوابگاه چون ممکنه از اونجا تعقیبم کنن .-واست دردسر شدم . شبا بودی پیش دوستات . با هم حرف می زدین و درددل می کردین .. -من دیگه دوست دارم پیش تو باشم . تا آخر عمر که نمی تونم کنار دوستام باشم و باهاشون حرف بزنم و درددل کنم . من دوست دارم لحظه ها رو کنار عشقم سپری کنم -ببینم بهشته تو با چند تا از پرستارای اینجا دوستی . خیلی هم انگار صمیمی هستی . زیاد کاری به کارمون ندارن . -هر رازی رو که نمیشه باز کرد .. -خیلی شیطونی دختر . شیطون و زبل -و یک عاشق .. -من دیگه خسته شدم . دلم می خواد برم خونه . -هنوز زوده عزیزم . ممکنه به مشکل بخوری و زخمت عفونی شه یا مشکلات دیگه ای از این دست . اگه چند روز دیگه هم بمونی بد نیست .وگرنه اینا از خداشونه یه نفس کش کمتر اینجا باشه -دو تا نفس کش چون از دست ریاست بازیهای تو هم دیگه خسته شدن . بهشته وقتی که اومدم بیرون و تونستم روپام وایسم با هم ازدواج می کنیم . نگو که من درس دارم و درسام تموم شه و فکرم آزاد نیست . تو اگه ادامه هم ندی بازم مشکلی نداریم. ولی می دونم که تو از روی عشق و علاقه و ایمان به تحصیل و هدفی که انتخاب کردی هیچوقت نیمه کاره رهاش نمی کنی . من باهاتم . همراهتم تنهات نمی ذارم . -می دونم همه اینا رو درست میگی از روی عشقه که این حرفو می زنی . تو هرحرفی که بزنی و هر چیزی که بخوای من حرفی ندارم . فقط از یه چیز می ترسم . -ازچی ؟/؟ از آتشی که زیر خاکستر خاموش شده ؟/؟ -سهراب تو دیگه کی هستی . فکرمو خوندی و جمله ای گفتی که در اون جواب خودت و منو دادی . مسئله همین جاست . آیا آتش زیر خاکستر واقعا خاموش شده ؟/؟ آیا اصلا بهش فکر نمی کنی ؟/؟ -بهشته قرارمون چی بود . این که دیگه ازش حرفی نزنیم . -واسه چی . چون می ترسی بازم بهش فکر کنی و روی تو اثر بذاره .. -مثل این که خیلی خوشت میاد هم خودتو آزار بدی هم منو . ببینم می دونی فرق بین تو و سها در چیه ؟/؟ .. حس کردم که می تونم صدای ضربان قلب بهشته رو بشنوم . داشت با خودش فکر می کرد که من چی می خوام بگم .. -نه بگو سهراب . منتظرم بشنوم -فرق شما در اینه که من خودمو جلو اون گلوله ای که می خواد به قلبت برسه و بخوره می ذارم ولی هیچ وقت جونمو واسه اون نمیدم . حتی اگه پاش بیاد حاضرم اونو بکشم تا تو زنده بمونی . حالا به خاطر حماقت گذشته ام گاهی تاسف می خورم دلیل نمیشه که دوستش داشته باشم یا این که یه گرایشهای خاصی به اون داشته باشم . اگه این جور بود مرض داشتم بیام طرف تو ؟/؟ -نمی دونم شاید داشتی .. یه اخمی بهش کردم تا دید که حرف بدی زده طبق معمول اومد بالا سرم و با یه بوسه اصلا یادمون رفت که در مورد چی داشتیم حرف می زدیم .. این دختر تا نزدیکای صبح سرمو خورد . منم مرض داشتم . خوشم میومد صداشو بشنوم . حتی اگه حالیم نمی شد چی داره میگه بازم آهنگ صداش بهم آرامش می داد . دلم می خواست که میرفت دانشگاه . روز رو پیشم نمی موند . چون یه حس بدی بهم می گفت که ممکنه اون و سها روبروی هم قرار بگیرن و اوضاع بحرانی بشه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقـــــــــــــاب انتقــــــــــــــــــــــــــام 68

بالاخره یه بار دیدم که اون چشاشو زود تر از من ببنده . نمی دونم دلشم به خواب رفته بود یا نه . خیلی ناز شده بود . نمی خواستم ازم دور باشه ولی حس می کردم که اون واسم مثل یه گنجه . گنجی که باید پنهانش کنم تا بهش آسیبی نرسه . نتونستیم زیاد بخوابیم . تا چش رو هم بذاریم دیدیم صبح شده و سر و صدای کار کنان و هیاهوی بیمارستانی بیدارمون کرده بود . -دلم شور می زد . حس می کردم که اگه اتفاق بدی هم نیفته مقدماتش ریخته میشه . چرا من عاشق سها شده بودم ؟/؟ چرا نفهمیده بودم که اون خیلی خطر ناکه . چرا اونو اول نشناختمش . آره عاشق کوره . حداقل در ابتدای راه . اون روز من نفهمیدم که کورم حالا اون نمی فهمه . اون می خواد هر جوری که شده به خواسته اش برسه . بهشته آخرین عشقیه آخرین چیزیه که واسم مونده . آخرین و تنها چیزی که منو به زندگی و آینده امید وار می کنه . -بهشته برو خونه .. خوابگاه .. یا به اون خونه ای که من آدرسشو میدم یا برو به یکی از اتاقای هتلم یه جایی بگیر بخواب . مریض میشی من دلشو ندارم .. -نمی دونم چه اصراریه که تو همش می خوای منو از خودت دور کنی . من اگرم قصد داشتم واسه چند ساعت هم که شده از اینجا دور شم حالا که این طور شد نمیرم . -پس یه وقتی نگی از بی خوابی داری می میری .. -من که نمی میرم تو داری خودتو می کشی . . کمی بهتر شده بودم . راحت تر راه می رفتم . دست و صورتمو شستم و بهشته جونم خودش زحمت پذیرایی از منو می کشید . اینجا تا خروس قوقولی قوقو می گفت به آدم صبحونه رو می دادند . به خاله ام گفته بودم که فعلا این طرفا نیاد چون هر لحظه ممکنه سها این طرفا آفتابی شه . از اونایی که سها اونا رو می شناخت هم این خواهشو کرده بودم . از بچه های خاله و چند تا از فامیلای دیگه ام -سهراب امروز یه چیزیت میشه -نمی دونم شاید هر لحظه منتظر یک سور پرایزی هستم . -منی که اینجا هستم واست سور پرایز نیستم . ؟/؟ دلتو زدم ؟/؟ یه عشق و هیجان تازه می خوای ؟/؟ -نه ولی سور پرایز داره از راه می رسه . دعوا با تو . اومد و دستشو دور گردنم حلقه زدپس از این که منو بوسید گفت ببینم مثل این که به این صبح به خیر خیلی نیاز داشتیم . ولی شب به خیر های ما خیلی طولانی تره . -واسه اینه که اون موقع آرامش بیشتری داریم . بهشته ! .. یه نگاهی تو چشام انداخت و گفت چرا باید از بودن من در کنار خودت عذاب بکشی . از نگات می خونم که راحت نیستی . باشه من میرم دیگه هم نمیام خودتو هم بکشی نمیام . -بچه نشو نمی خواستم اینو بگم . -ولی داشتی می گفتی . -چون دوستت دارم نگاهمو می خونی -نخیر آقا چون من دوستت دارم می تونم حرف دلتو از تو چشات بخونم . -حالا که این طور شد بمون تا بدونم که واسه این چیزا نیست -خیلی دلم می خواد بمونم و میدونو واسه رقیب خالی نکنم -اون رقیب تو نیست . اون دشمن توست . دشمن تو یعنی دشمن من .. -بهشته آدم گاهی وقتا اگه کوتاه میاد واسه اینه که دلش نمی خواد چیزای عزیز و عزیز تر از جونی رو که دور و برشن از دست بده . -ولی گاهی وقتا آدم اگه بخواد زیر بارزور بره از خودش متنفر میشه . از زندگی بدش میاد . اعتماد به نفسشو از دست میده . انتخاب و راه انتخاب خودشو فراموش می کنه . -ولی من هیچوقت فراموشت نمی کنم . چون انتخاب آخر من تو هستی بهشته -و تو انتخاب اول و آخر منی -اون دیگه مقصر من نیستم . چرخه زندگی این طور خواسته که تو رو اول سر راه من قرار نده . ببینم اگه من با اون شرایط سوختگی تو رو زودتر از سها می دیدم تو حاضر بودی قبولم کنی ؟/؟ دوستم داشته باشی و تا آخر عمرم کنارم بمونی ؟/؟ -نمی دونم سهراب جواب دادنش مشکله . باید شرایطو می دیدم . حرفاتو می شنیدم . تازه اگه حس عاشق شدنو داشتم . ولی به یه چیزی اطمینان داشتم و اون این که هیچوقت فریبت نمی دادم . هیچوقت به خاطر ثروتت بهت خیانت نمی کردم . هیچوقت قلبتو نمی شکستم ولی به کسی نمی تونی بگی چی رو انتخاب کن و چی رو انتخاب نکن .. دستای بهشته لای موهام بود و با سر و صورتم بازی می کرد . داشت خوابم می برد . حس می کردم که طلسمم کرده . -بهشته -جوووووووون -می دونی دلم چی می خواد -بگو چی می خواد .. می دونم چی می خواد ولی دوست دارم خودت بهم بگی -نه ولش .. -ولی من اون چیزی رو که می خوای بهت میدم تا متوجه شی که حستو حس کردم . من دوست داشتم که به نوازش کردناش ادامه بده تا با گرما و آرامش لذت عشق و بوی وجودش بخوابم و اون به این کارش ادامه داد . سهراب تا هر چند ساعتی که بخوای نوازشت می کنم تا با آرامش بخوابی . با همون خماری گفتم ولی تو خسته میشی . واسه تو چه لذتی داره .. -همون لذتی رو که تو از خواب شیرینت در کنار من می بری من از نگاه کردن به عشق خفته ام که با یه دنیا لذت خوابیده می برم . خفته ای که امیدوارم همیشه بیدار باشه و با بیداری به اونچه که دور و برشه نظر بندازه -بهشته -جاااااان -می دونی حالا چی می خوام بگم -آره آره عشق من . فعلا چند ثانیه نگو تا با هم بگیم .. بذار من تا سه بشمرم .. یک دو سه .. دوتایی با هم گفتیم دوستت دارم .. دوباره نوازش صورت و موهامو شروع کرد . منو بوسید ولی صدای باز شدن در اونو به عقب برد . این پرستارا هم چه بی موقع میان .. یه لحظه دو تا صدا رو شنیدم . دو صدای آشنا . دو صدایی که عشق و کینه درشون موج می زد . سها و بهشته یک بار دیگه رو در روی هم قرار گرفته بودند . اما این بار بهشته در بند سها نبود .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
مرد

 
نقـــــــــــــــــــاب انتقــــــــــــــــــام 69

کارد و پنیر در کنار هم قرار گرفته بودند . دو تایی عین دو تا ماده پلنگ زخمی به هم خیره شده بودند . از سها پررو تر خود همین سها بود . چه خبر بود ! به اندازه مصرف یک ماه واسم آب میوه آورده بود . -خب بد که نشد خانوم خانوما که اینجا تشریف دارن . ظاهرا سرشون رو تنشون سنگینی می کنه . سهراب مگه بهت نگفتم من تحمل اونو ندارم ؟/؟ مگه قول و قرارمون یادت رفت ؟/؟ -سها تو هم یادت باشه که من دوستش دارم . اون واسه اومدن به اینجا از قلبش اجازه می گیره . قلبی که متعلق به منه . قلبی که خود من هستم . ولی تو .. تو از کی اجازه گرفتی که بیای و این جور به عشق من توهین کنی . عشقی که می خواستی اونو بکشی . واقعا خجالت آوره که تحویل پلیست نمیدیم . -مدرک داری رو کن .. بهشته فقط نگاش می کرد . سها نزدیک بهشته شد . عین اون زمانی که در بندش کرده بود نگاش می کرد . طوری هم بهش خیره شده بود که انگاری بازم داره اسیرشو نگاه می کنه . دستشو برد بالا که بذاره زیر گوش بهشته .. تا رفتم فریاد بکشم که بهشته یه کاری کرد که من دست نگه داشته باشم . اون کف دستشو دور دست بالا اومده سها حلقه کرد و با آخرین توان در یه حرکت بدلی گذاشت زیر گوش سها . برق از سر همسر سابقم پرید تا بفهمه چی شده اون طرف صورتشم نواخت . اون یکی دستشم گرفت و با زانو محکم به صورت سها زد و این بار با یه حرکت زنونه موهای سر سها رو کشید . من فقط داشتم نگاش می کردم . سها رو خیلی قوی تر از اینا می دیدم ولی عشق وخشم بهشته کار خودشو کرده بود . هر چند چند تا لگد به پاهای بهشته انداخته بود و موهاشو کشیده بود ولی سها با یه لگد دیگه از طرف بهشته نقش زمین شد .. -هرزه کثیف تو می خواستی منو بکشی و عشقمو از بین ببری کور خوندی . هیچ غلطی نمی تونی بکنی . این قدر هم به خودت نناز . هیچ پخی نیستی . تو قدرتت فقط در اسلحه اته . اونو هم اگه وارد باشی چطور شلیک کنی . خون از بینی و لبهای سها جاری بود . با این همه از رو نمی رفت .. -اگه بلد نباشم کشتن تو یکی رو خوب می دونم . سهراب چرا ساکتی . یه حرفی بزن . -ببینم من اگه از برکت وجود تو خانوم زمین خورده نبود که الان اینجا نبودم . به جای این که بذاری استراحت کنم مدام در حال نقشه چیدنی ؟/؟ -سهراب ندیدی که چطور عین وحشی ها منو زد ؟/؟ -باز خوب شد که شاهد بودم کی اول شروع کرد . ببینم سها طوری رفتار کردی که انگار چند تا غریبه رو در منزل خودت دیدی . این رفتارت درست نیست . اصلا درست نیست . -سهراب من رفتار درستو انجام دادم بهم توجه نکردی . نادرستشو هم انجام دادم تو این کارو نکردی . بگو چیکار کنم . -سها خیلی خود خواهی . ببین تو از من می خوای که عاشق کسی باشم که عاشقش نیستم . کسی رو دوست داشته باشم که دوستش ندارم . ببین آیا خودت حاضری همچین کاری بکنی ؟/؟ یه مرد دیگه بیاد و بهت بگه که من عاشقتم و سهراب رو دوست نداشته باش ؟/؟ -ولی من می دونم این عوضی دوستت نداره . اون نمی تونه خوشبختت کنه . -این فرشته دوبار جونمو نجات داده منم یه بار جونشو نجات دادم . به نظرت عشق به چی میگن . سها بر فرض هم که تو درست میگی و ما اشتباه می کنیم بذار یه عاشق اشتباه کنه . بذار شکست بخوره . بذار چشاشو خودش به روی واقعیت ببنده تا از باز شدن دوباره چشاش لذت ببره . -اگه باز شه -میشه چرا که نشه . کسی با یک شکست از بین نرفته . به زودی بهت ثابت می کنم . نشون میدم که کسی با یک شکست از بین نمیره . می شناسم آدمایی رو که بار ها و بار ها شکست خوردند به جای اشک از چشاشون خون می ریختند اما نیروی عشق و امید اونا رو سرپا نگه داشت . همه چیزشونو از دست داده بودند . از خدا آرزوی مرگ می کردند . درست در لحظه ای که همه چی رو تموم شده می دیدند به یه آرامشی رسیدند که معناش یه چیزی بالاتر از خوشبختیه .. سها سعی کن کاری کنی که اگه دیگران دوستت ندارن تو رو لایق دوست داشتن و یا دوست داشته شدن بدونن . -سهراب تو می تونی هر کاری باهام انجام بدی . می تونی منو بزنی بکشی . می تونی وقتی که با تو تنهام تحقیرم کنی ولی پیش این عوضی ازت انتظار نداشتم وندارم . دیگه نمی تونم هیچ قولی بهت بدم . لب وبینی خودشو شست و با صورتی سرخ و کبود سرشو انداخت پایین و رفت . بهشته چند دقیقه ای بود که داشت اشک می ریخت . شانس آوردیم درگیری زیاد طول نکشید و سرو صدا زیاد نبود و فاصله تاایستگاه پرستاری هم زیاد بود .-بهشته از این که کتکش زدی ودلش سوخت گریه می کنی ؟/؟ -نه این که حقش بود یه بار منو اسیرم کرد و یه بارهم می خواست منو بکشه و یه بار هم که این بلا رو سرم وسرتو آورد .. حقش بیشتر از اینا بود .. وقتی یه بار دیگه سرگذشت خودتو گفتی نتونستم جلو خودمو بگیرم . یعنی من واقعا واسه تو همونی هستم که میگی ؟/؟ تا این حد دوستم داری ؟/؟-خیلی بیشتر از اونی که حسش کنی -... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نقــــــــــــــــــــــــــــاب انتقـــــــــــــــــــــام 70

بهشته منو دوست داری ؟/؟ -این چه سوالیه که می کنی ؟/؟ فکر کنم یه سوال تاکیدیه . می خوای یه نتیجه گیری خاصی بکنی که به نفعم نیست . من اخلاق تو رو می دونم . من همین چند مدتی خوب شناختمت . الان هم در جا می گی که اگه منو می شناختی پس چرا راجع به سها در کم نکردی.. راست می گفت می خواستم همینو هم بگم ولی هنوز جواب سوالمو نداد . -بهشته منو دوست داری ؟/؟ -نه دوستت ندارم . پس دیگه نمی خوای بگی که من و تو تا یه مدت نباید همدیگه رو ببینیم .. -بهشته ؟/؟ ..سکوت کرده بود -بهشته ؟/؟ بازم سکوت کرده بود .. -حالا جوابمو نمی دی ؟/؟ -چرا این یکی پیش بینی بوده .. اون یه خورده نیاز به فکر کردن بیشتر داره یه بار دیگه صدام کن .. -بهشته ؟/؟ -آره باشه الان انجامش میدم . خودشو بهم نزدیک تر کرد تا به راحتی با یه بوسه گرم فراموش کنیم که چه اتفاقی افتاده . اون بیشتر از خود من منو می شناخت . حس می کردم که بیشتر از من خود منو دوست داره . -من از پیشت تکون نمی خورم . -انتقالی بگیر برو تهرون .. اصلا انصراف بده .. مرخصی تحصیلی بگیر . حالا که جوابمو ندادی تا من حرفمو ادامه بدم خودم میگم . تو اگه منو دوست داشته باشی کاری نمی کنی که ناراحت شم . برای همین یه مدتی رو ازم دور می مونی تا آبها از آسیاب بخوابه یا بیفته .. -این کله خری که من دیدم تا زهرشو نریزه ول کن نیست . نه از من نخواه که برم . حتی واسه یه هفته .. حتی واسه یه روز .. -واقعا که شما زنا خیلی بی منطق میشین وقتی که پای یه زن دیگه ای در میون باشه . یعنی بهم اعتماد نمی کنی ؟/؟ -هر طور فکر می کنی بکن . -ببین من اینجا یه سری کارایی دارم که نمی تونم این شهر رو ترک کنم . دار و ندار و زندگی من اینجان . مهم تر از همه عزیزام اینجا خوابیدن . -من اگه بمیرم نمیرم . دیگه حرف نباشه . تموم شد . -اگه سرت بلایی بیاد .. -اووووووفففففففف چقدر حرف می زنی سهراب . جیغ می کشم همه بریزن بیان اینجا بفهمن چقدر بد جنسی ها . من خونسرد رو داری عصبی می کنی . اصرار نکن . -چیه می ترسی تسلیم شی ؟/؟ -من همین حالا شم تسلیم تو هستم ولی تو تسلیم من نیستی . -بهشته من می خوام بیام خواستگاریت . باهات از دواج کنم . خاله و یکی دو تا دیگه از فامیلامو میارم تهرون و... اینو دیگه نه نگو . بهونه نیار . می خوام که تو زنم بشی . وصله تنم بشی . البته این یه مثاله . اصلا تو خود منی .. چیه اینو هم ناز داری که جواب بدی .. -بازم چقدر حرف می زنی .. بذار فکر کنم دیگه . این از خطبه سر عقد هم که سه بار از عروس سوال می کنند حاضری یا نه مهم تره . باید فکر کنم . دوباره بگو . سه باره هم بگو .. خوب بشنوم .. می خوام یه جواب صادقانه بدم . همین جوری نمی خوام یه حرف الکی بزنم . -به نظرم میاد قبلا که ازت پرسیده بودم قبول داشتی . -حالا شرایط فرق می کنه ... دلم هری ریخت پایین . این چی داره می گه . -در ضمن هر بار پرسش تو هم یه مکث طولانی از طرف من داره که خوب فکر کنم . -تو که فکرتو می کنی پس سه بار دیگه چیه .. -حرف نزن سوالتو بکن .. -حاضری باهام ازدواج کنی تا یک ماه آینده ؟/؟ .. بد جوری رفته بود توی فکر .. دو سه دقیقه ای گذشت -دوباره بپرسم ؟/؟ -سه باره -حاضری تا یه ماه دیگه با هام از دواج کنی ؟/؟ این بار دیگه مکث نکرد . -نه حاضر نیستم . تا یه ماه دیگه خیلی دیره . ولی با همه اینا بدون اجازه بزرگترا بعععععععععععلللللللللللللللللهههههههههههه . .. این بار دیگه طولانی تر همو بوسیدیم . -عزیزم همیشه یه حرف تازه ای واسه گفتن داری . این بدون اجازه بزرگترا گفتن دیگه چه صیغه ای بود -می دونم اونا اجازه شو میدن . ولی اگه یه وقتی ندن اولویت با عشق توست . -اون وقت باید دوباره بیان مشهد و تحقیق کنن ؟/؟ من دلم می خواد تو رو در کنارم داشته باشم . بهتر و بیشتر بغلت بزنم -مگه الان نمی زنی .. خب دیگه ادامه نده . ولی می دونم زود فراموشم می کنی .. -بهشته دلم می خواد زودتر زنم شی واسمت وارد شناسنامه ام شه . هرچند حالا توی شناسنامه قلبم وجود داره . -یه چیزی بهت بگم ؟/؟ -بگو -که خوشحال بشی و بدونی که خیلی سریع تر از اونی که فکرشو بکنی می تونیم ازدواج بکنیم . -بگو تو که منو کشتی .. -اگه یه خورده پول داشته باشی همین جا میریم خرید . کمی هم بهم پول قرض بده تا برای تو هم خرید کنم . رفتیم تهرون بهت پسش میدم . نمی خوام فکر کنی که من دارم زرنگی می کنم . از همین اول طمع دارم -بار آخرت باشه که ازم قرض می خوای -باشه از یکی دیگه قرض می کنم . -خیلی دیوونه ای . اگه پیش یکی این جوری حرف بزنی بهت می خنده . وقتی من جونم مال توست دیگه بقیه چیزا که معلومه .. -باشه هر چی تو بگی ولی مامان بابا ناراحت میشن باشه حلش می کنم . اول که بهشون نمیگیم رفتیم خرید .. ولی یه چیز دیگه هم می خوام بگم که خیلی خوشحال ترت کنه .. شایدم برات مهم نباشه .. ما تحقیقات رو قبل از خواستگاری انجام میدیم . دایی احمد من که معرف حضور شما هست . همونی که با فکرای بدت خیلی از گناهانمو وگناهان اونو پاکش کردی و به خودت انتقال دادی . اون اگه بگه بله دیگه حله .. تموم شد رفت . -حالا از کی می خواد تحقیق کنه ؟/؟ -از همین که روبروت وایساده . از خواهر زاده گلش . حالا با همه این تفاصیل و تفاسیر تو بیا و بگو که بهشته من نمی خوام تو اینجا باشی .. بهشته من نگران توام .. بهشته بهتره بری تهرون .. مثل دختر بچه ها ناز می کرد و ادا در می آورد .. -بهشته -چیه می خوای ساکتم کنی ؟/؟ -مگه میشه تو روهر دقیقه و ثانیه نبوسید ؟/؟!.... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 7 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

نقاب انتقام


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA