ارسالها: 3650
#105
Posted: 2 Jan 2014 23:09
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 71
سعی کردم طوری بهش اخم کنم که حساب کار دستش بیفته ولی انگاری که بعضی از مردا رو هر کاری که کنی از رو برو نیستند و همون کاری رو که دوست دارن انجام میدن . خلاصه دستاشو هر جوری که دوست داشت روی کمرلختم حرکت می داد . مثل من شاید دو سه تا زن دیگه بودند که لباسی به حالت لباس من تنشون بود واسه همین ما خیلی توی دید بودیم . همش دعا می کردم که نکنه مهرداد متوجه این جریان شده باشه . -شما از چیزی نگرانید ؟/؟ نکنه از این که شوهر شما ما رو با هم ببینه استرس دارین . اینجا دیگه از این حرفا نیست . -کامران خان شوهرم خیلی با فرهنگه و منم همگام با فرهنگ روز کار می کنم . -نظر شما راجع به اصول و قواعد زناشویی چیه ؟/؟ به نظر شما این می تونه برای یک زن یا یک مرد تعهد آور باشه ؟/؟ یا این تعهد به نوعی خسته کننده بوده و اون ارزشهای کهن رو از دست داده . -به نظر شما اون طرف مرزهای تعهد چی می تونه باشه کامران خان ؟/؟ -این که یک زن و یک مرد حس کنند که مجرد هستند . خودشونو اسیر طرف دیگه حس نکنن . -یعنی به نظر شما درسته که یک زن و یا یک مرد شب به جای این که بیاد خونه خودش بره خونه یکی دیگه بخوابه ؟/؟ .. ظاهرا این کامی خان کمی قاطی کرده بود . به نظرم اومد بیش از حد مشروب خورده و ظرفیت نداشته . برای همین در حال چرند گویی بود . حرکات دستش روی کمرم ادامه داشت . پسر بدی نشون نمی داد . خیلی هم خوش سر و وضع و از من جوون تر بود ولی طوری چشاش سرخ شده بود و یه حالتایی از خودش نشون می داد که من شرمم میومد در اون شرایط خودمو در کنارش ببینم . خیلی آروم اونو پس زدم . می خواست منو بغلم کنه ولی دیگه من در رفته بودم . دلم می خواست از اون فضا فرار کنم . اصلا واسه چی من این جا بودم . حوصله هیچی رو نداشتم . این شوهر عوضی من با این جور مهمونی هاش . احتمالا یه گوشه ای وایساده و حرکات منو زیر نظر داره . در یه گوشه ای مهین و سهیلا دو تا از همکلاسامو که اتفاقا فامیل دور منم بودند دیدم . اونا هم لباساشون دست کمی از پیراهن من نداشت . مهین پیرهنش به رنگ آبی آسمانی بود و سهیلا هم چرم جیگری تنش کرده بود . دو تایی شون یه تیپی به هم زده بوند که آدمو به یاد جنده های کلاس بالا مینداخت . هر چند خودمن چند چشمه از فعالیت اونا رو نشون داده بودم . طوری دستاشونو توی دست هم قرار داده بودند که آدم فکر می کرد حتما با هم سر و سری دارند . منو به یاد رابطه جنسی خودم با فتانه مینداخت . اون وقتا که با مهین و سهیلا در یه کلاس درس می خوندیم دو تایی شون اصلا در همچین حس و حالتایی نبودند . بیشتر لباسای ساده می پوشیدند . حتی چند بار که که به مهمونی و تولد دوستان دعوت بودیم اونا خیلی خجالتی و کم رو نشون می دادند . در هر حال دست روز گار و گذشت ایام آدما رو این جور بار میاره . خیلی خسته بودم . کامران هنوزم با چشای خمارش به من نگاه می کرد و لبخند می زد .. در همین لحظه یکی دیگه اومد جلو. یه گرگی که انگاری می خواست منو از دست گرگ دیگه نجات بده .. راستش گاهی وقتا با خودم فکر می کردم که مردا چرا باید تا این حد سست عنصر باشند شاید خصلت بدنی و روحی اونا این طور ایجاب می کنه و نمیشه ایرادی بهشون گرفت . نباید تا این حد به اونا سخت گرفت . همان گونه که ما زنا یه ویژگیهای دیگه ای داریم . ولی در این زمینه هر کسی مجبوره از حق خودش دفاع کنه . -ببخشید خانوم کامی زیادی خورده اگه مزاحمتی ایجاد کرده من از شما عذر خواهی می کنم .. چشای اونم نشون می داد که دست کمی از این کامی خان نداره .. -من جلال هستم .. افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم .. می خواستم جوابشو ندم ولی دیگه چاره ای نبود .. اسممو گفتم . مثل غلامانی که دست ارباب یا ملکه خودشونو می بوسن اونم دستمو بوسید . نفهمیدم دیگه این حرکتش چه معنا می داد . خلاصه با این حرکت اونم کنار اومدم . چاره ای نبود . باید یه چند ساعتی رو تحمل می کردم . دلم می خواست می رفتم سمت مهین و سهیلا .. اون دو تا زن انگاری فهمیده بودند که من کلافه شدم . یه چشمکی بهم زده و اومدن نزدیک من .. -به ! به ! طناز جون .. پارسال دوست امسال آشنا .. ما باید یه همچین جاهایی همو ببینیم ؟/؟ این رسم زندگی نیست .. بازم کس شر گویی و تعارفات الکی شروع شده بود . پس از چند سال تصادفی همدیگه رو دیده بودیم و الکی گله گذاری می کردیم . دیگه از این خنده دار تر نمی شد . همچین جلال رو ردش کردند که نفهمیدم چه جوری .. ولی از دو طرف منو وسط خودشون گرفتند . مهین لباشو به لبای من چسبوند .. -خیلی دلم واست تنگ شده بود . خیلی خوشگل شدی طناز .. سهیلا خودشو به مهین چسبوند و گفت ببینم عزیزم من دیگه خوشگل تو نیستم .؟/؟ .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#107
Posted: 9 Jan 2014 20:41
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 72
اووووووففففف نگووووووو تو با این پیرهن جیگری که تنت کردی حسابی دلمو بردی من بهت چی بگم دختر . خیلی ماهی و خیلی ناز داری . -فدات شم .. مهین : طناز جون اگه حوصله ات سر اومده و از این که هر لحظه مردای اینجا به نوعی می خوان خود نمایی کنن خسته شدی بیا با هم بریم یه اتاق خلوت . من با بر و بچه های این خونه دوستم و سوراخ سنبه ها رو واردم .. سه تایی مون رفتیم به یکی از اتاقها ..تخت درش نبود ولی انواع و اقسام مبلمان و دکور بندی های جالب و میز تلویزیون در اونجا خود نمایی می کرد . یه لحظه دیدم که مهین درو از داخل قفل کرده . در واقع اینجا یک هال و پذیرایی بزرگ بود که از چند طرف در داشت .. -ببینم مهین امنه ؟/؟ -فقط اون در پشتی بازه که کسی جز من و خود صاحب خونه نمی دونه چی به چیه چون آخرش از یه راه باریک میاد .. .. - خانوما واسه چی خودتونو در اینجا زندونی کردین -ما خودمونو زندونی نکردیم . ما خودمونو تازه آزاد کردیم . . مهین آروم آروم روی لباس چرم جیگری سهیلا دست می کشید . دامنه پیرهن خیلی کوتاه و فانتزی بود و پاهای لخت و باسن چسبون زیر چرم سهیلا دل خیلی از جوونا رو برده بود ولی نمی دونم چرا اون حس و حالی نسبت به پسرا نداشت . البته حالا می فهمیدم چرا . شاید واسه این بود که می خواست با دوستش همجنس بازی کنه . -ببینم دخترا شوهر نکردین ؟/؟-شوهر اون جوری که منظورته رفته باشیم دفتر خونه قال قضیه رو کنده باشیم خبری نیست ولی به عرض انور جناب عالی برسونیم که من و سهیلا هر کدوم یک زن و یک شوهر داریم . به این صورت که ما نسبت به طرفمون کار یک زن و یک شوهر رو می کنیم . آخ که چقدر این دو تا خواستنی بودند . با این که چند ساعت قبل مهرداد سیرم کرده بود و وظیفه شوهر داری رو تا حدودی انجام داده بود وقتی که این دخترا رو می دیدم که با چه شور و هیجانی می خوان خودشونو نشون بدن به وجد می آمدم . دلم می خواست منم می رفتم به جمع اونا . ولی نمی بایستی به همین زودی دست خودمو رو می کردم که منم بله . مهین : سهیلا خیلی نازی . این چیه پوشیدی . مگه نمی دونی دل منو می بری -منم همین کارو کردم که دل تو رو ببرم دیگه وگرنه کون لق هرچی مرد نامرده . .. واسشون کف زدم -ببینم طناز جون تو که از این کارا بدت نمیاد . اون وقتا که بچه محصل بودی از این کارا فراری بودی . عشق من الان اینا همه مد شده . -مهین جون یعنی تو و سهیلا جون واسه همین به پر و پای هم پیچیدین که مد شده ؟/؟ دو تایی شون فقط می خندیدند . دامن لباس سهیلا رو که خیلی چسبون بود و قاچ کونشو مشخص می کرد داد بالا . تمامی کون سهیلا مشخص شد . -اوووووخخخخخخ سهیلا جون عشق من چی درست کردی . قاچای کونشو که به دو طرف باز کرد کاملا معلوم بود که شورت نپوشیده و کسش از همون اول مستقیم افتاده توی دید . به نظر من در این شرایط سهیلا بیشتر می تونست از مهین لذت ببره تا مهین از او .. خلاصه کف دست مهین از پشت رفت به لاپای سهیلا .. -چته خانوم خانوما ... چی درست کردی اون زیر . کون سهیلا سرخ و سفید نشون می داد . انگاری به اونا هم روژگونه زده بود ولی نه, ساختار بدنی سهیلا به این صورت بود .. چه پوست نرم و لطیفی داشت . قسمت جلو کسش از این زاویه ای که من درش قرار داشتم مشخص نبود . با همه اینا من از این که در پایان مجلس عده ای با بهانه رقص بخوان بمونن و تا شش هفت ساعت بعد پایکوبی کنن خوشم نمیومد . - مهین مهین ولم کن . نکن .. خوشم میاد . نمی خوام لباسامو در آرم .. راستش دیگه به این فکر نمی کردم که اونا ازدواج کردن یا نه و دختر هستن یا نه . چون خیلی از اونایی هم که شوهر دارن عشق شدیدی به ار تباط جنسی با هم نوع خودشون دارن . -مهین یه کاریش بکن . من دارم در تب می سوزم -حالا میشه نسوزی ؟/؟ الان طناز جون از هر دوی ما بیشتر داره میسوزه . چون اون تا حالا از این کارا نکرده من هیجان و تحرک بیشتری در اون می بینم . طناز بیا جلو . اگه دوست داشتی به تو هم حال میدیم . دو تایی شون با سینه هام ور رفتن ولی هنوز زود بود که بخوام در این مجلس دستمو رو کنم . هرکسی به اون کسی که علاقه ای داره اونو یک قدیس فرض می کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#108
Posted: 16 Jan 2014 21:09
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 73
با این حرکاتشون و با شور و حال و صحنه های فانتزی مجلس حس کردم که تا حدودی تحریک شدم و دلم می خواد که با هام ور برن . وقتی که لبای مهین رو لبام قرار گرفت و سهیلا هم اومد تا با کمرم ور بره و از پشت دستشو گذاشت توی پیراهنم و اونو به سمت باسنم نزدیکش کرد نزدیک بود بگم که حاضرم لباسمو در آرم تا با هام ور برین .. در ها همه قفل بود به جز همون یک راه .. که فکر نمی کنم کسی متوجه می شد که این طرف هم یک مسیری وجود داره . این مهین خیلی آروم منو می بوسید و سهیلا هم طوری دستشو حرکت می داد که دلم می خواست دستاشو می ذاشت رو چاک کوسم و با لبه های دو طرفش حال می کردو در اصل بهم کیف می داد . -دخترا لباسامون خراب میشه . کسی هم که به کارمون کاری نداره از بس همه سرگرم عشق و حال و تفریح خودشون هستند . خیلی آروم لباسامونو در آوردیم . دو تایی شون چه سوتی کشیدند و چه آهی ! مهین : طناز اصلا فکرشو نمی کردم این جور گنح پنهان در میان ما وجود داشته باشه .-حالا که اونو واسه شما آشکارش کردم . سهیلا اومد طرف من .. -عزیزم عشق من .. ببین که این خواهرت چه جور می تونه بهت حال بده طوری بهت حال بدم که هر وقت بخوای برسی به سر شوق و همه جات آروم بگیره بیای سراغ من و بخوای که من در کنارت باشم . -چی داری میگی . دختر فقط کارت رو بکن و این قدر به من چیزی نگو . روی کاناپه یا همون مبل چرمی سه نفره یه حالت نشسته و قمبلی به خودم گرفته طوری نشستم که سرم از پشت مبل به طرف بیرون قرار داشته باشه مهین بتونه منو ببوسه و سهیلا هم طوری به وجد اومده بود که دو تا قاچ کونمو به دو طرف بازشون کرده زبون دراز و پهنشو می کشید روی کس و سوراخ کونم .. -سهیلا سهیلا همین جور با زبونت داری منو می سوزونی و خودت نمی دونی چه بر روزم آوردی . -مهین اگه بدونی این طناز چه نازیه . اصلا حفره کونش لک نداره . تو چیکار می کنی عزیز باید به ما هم یاد بدی . هر کاری می کنیم و هر محلولی می زنیم بازم محل تماس لک داره .. -طناز فدای اون لک شما .. زبون بزن .. بمالش .. هوس کیری کرده بودم که با بیضه ها بره توی کسم . یاد مجلس قبلی افتاده بودم که در این شرایط فتانه در کنارم بود . حالا به جای یک زن دو تا زن در کنارم بودند . مهین هم از لبام شروع کرد و کمی که خودمو بالا تر کشیدم اومد با سینه هام هم ور رفت . -سهیلا ! سینه هاشو بگو .. دارم می بینم .. -دیدن کی بود مانند خوردن .. -فعلا که سرم لای کونشه .. نوک سینه هام همچین تیز شده بود که واقعا نیاز به یک مرد رو در اون لحظات حس می کردم . مثلا فرزاد بیاد و با هام حال کنه . کیوان رو نمی دونم ... سهیلا که داشت سوراخ کونمولیس می زد انگشتاشو هم فرو می کرد توی کس من و می کشید بیرون . با این کارش تا حدودی نیاز من به کیر رو تامین می کرد .. در همین لحظه صداهای عجیب و غریبی به گوش می رسید . انگاری چند نفر در حال فرارن . صدا لحظه به لحظه نزدیک تر می شد .. وااااااایییییی نه امکان نداشت . اینا چه جوری بو بردار شده بودند که اینجا خبری هست . من لحظاتی قبل از این که اونا در دید قرار بگیرن از اونجایی که شک کرده بودم چه خبر شده لباسامو فوری گرفته و رفتم یه گوشه ای که دید نداشته باشه سنگر گرفتم . لباسامو تنم کردم ولی خیلی ژولیده بودم .. جلال و کامران کاملا برهنه وارد صحنه شده بودند . اون دو تا دختر با آغوشی باز از اونا استقبال کردند و راستی راستی هم دستاشونو به طرفشون باز کردند . از ترس که چه عرض کنم ترس من از کیر غریبه ریخته بود و با این اندام و زیبایی که داشتم دیگه مردی نبود که به خودش جرات بده که به من زور بگه . -دخترا آماده این ؟/؟ -کاملا ... همش از این نگران بودم که خبر منو بگیرن و اونا هم بگن که یه جایی همین گوشه ها قایم شدم . نمی دونم آیا می شد بدون این که از جلو چشاشون رد شم از اون قسمت خودمو کنار بکشم یا نه . هیچ راهی نبود .. دخترا دو تایی شون روی کاناپه قمبل کردند . جلال : من عاشق کون کردن هستم . ایرادی نداره که اول توی کون فرو کنیم .؟/؟ -خواهش می کنم کامران خان . من و سهیلا کاملا آماده ایم . جلال رفت سراغ سهیلا و کامران هم عزمشو جزم کرد که به سهیلا حال بده سرمو انداختم پایین . زیاد نمی شد خیره به این صحنه ها نگاه کرد . یهو می دیدی که لو رفتی و باید از مخفیگاه بیای بیرون .. کاش همون اول می زدم به چاک من که اراده ام خیلی قوی بود ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#109
Posted: 23 Jan 2014 19:29
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 74
تر جیح دادم در یه گوشه ای سنگر گرفته شاهد این جریان باشم . ولی چه جر یانی . دو مرد سه سوته طوری خودشونو انداختن رو زنا که برای یه لحظه که سرمو بر گردوندم دیدم که تو سوراخ کس وکون هر کدوم از این خانوما یکی یه دونه کیر فرو رفته . با این که اولش برام هیجان داشت که این صحنه ها رو ببینم ولی از اون جایی که این دو تا مرد سمج و گردن افتاده بوده ازشون حالم بهم می خورد . ولی وقتی که می دیدم بدن ناز و تپل و خوش دست من کجا و این دو تا زن زیر کیر کجا .. اون وقت با خودم می گفتم اگه این دو تا آقایون این تن بیست منو ببینن دیگه چه عکس العملی نشون میدن . داشتن توی کون این دو تا زن فرو می رفتن . دست و پاشونو گم کرده بودن . اصلا نمی شد حس کرد که اونا هم یه روزی سکس کرده باشن . آدم دلش به حالشون می سوخت . به حال اون مردا .. وگرنه مهین و سهیلا داشتن حالشونو می کردند . کامران : ببینم دخترا طناز هم با شما بود . اونو اینجا نمی بینم . -نمی دونم کجاست . کاری به کار اون نداشته باشین . هر کی دلش بخواد و دوست داشته باشه میاد محفل ما رو گرم می کنه . ..کامران : مهین خانوم .. بعضی ها در جریان نیستند که کیر جلال و کامی تیزه چقدر تیزه و می تونه آتیش بزنه . داغ کنه و حال بده . وقتی طرف اونو بچشه میگه یکی دیگه .. یکی دیگه .. بازم بده .. . مهین : پس چرا من نمیگم . -تو لازم نیست بگی .. نوک چند تا از انگشتاشو به قسمت بالای محل اتصال کیر خودش با کس مهین رسوند و گفت همین داره حرف می زنه کافیه .. . سهیلا : عوضش من میگم یکی دیگه .. یکی دیگه . بازم می خوام . می خوام . کیر می خوام .. کامران : نگاه کن این جلال چقدر خونسردانه داره سهیلا جونو می کنه . اصلا نمیگه مرغ همسایه غازه -فدای مرام داش کامران خودم بشم . اگه یه خورده با طناز جون مدارا می کرد می تونست راحت قاپشو بدزده . -ببینم تو هم که به فکر اونی -نه بابا .. تا شما ها هستین من چرا به فکر بقیه باشم . هرچند هر گلی یه بویی داره . ظاهرا جلال و کامران هوس اینو کرده بودند که دو تا کیر رو روی قسمت کون ببینن که یکی توی کس فرو رفته و یکی دیگه توی کون . -داداش جلال شما بفر ما این طرف .. -خواهش می کنم شما بفر ما و در هر دو حالت باید تست کنیم . کامران رفت طرف سهیلا و جلال .. اون کیرشو از کس مهین بیرون کشیده بود . جلال از کس سهیلا در آورد و گذاشت توی کونش و از اون طرف هم کامزان رفت اون زیر دراز کشید تا بتونه کس سهیلا رو بکنه . محو صحنه شده بودم . چه زیبا و هماهنگ کیر ها از جفت سوراخ ها بیرون کشیده می شد و دوباره می رفت اون داخل . دستمو از داخل شورت گذاشته بودم روی کس . خیلی مراقب بودم که یه وقتی متوجهم نشن . چه حس خوش و لذت بخشی داشتم . اصلا دوست نداشتم خودمو بذارم در اختیار این دو تا لات . تا حالا هم هر قدر در برابر دیگران شل گرفتم بسه دیگه . هر چند بعضی از این موارد اجتناب ناپذیر بوده . مهین رفت طرف سهیلا . سهیلا با اشاره دست اونو به نزد خودش خوند . ظاهرا بهش علامت داد که کسشو بذاره رو دهنش . مهین هم روشو زمین ننداخت و همین کارو کرد . آخ این سهیلا یه جوری کس مهین رو لیسش می زد و وسطشو با میک زدن داغ کرده که مهین از سستی زیاد داشت رو زمین ولو می شد . جلال : فدای رفاقت شما دو تا زن بشم من که نشون دادین چقدر خاطر همو می خواین . واسه همین ما دو تا دوست خاطر شما دو تا رو هم می خوایم . زاویه دید من طوری بود که اون کیری رو که وارد کون می شد راحت تر می دیدم تا کیر کامران رو که از زیر در حال گاییدن سهیلا بود .حس کردم که خوابم گرفته .نمی ئونم چرا . شاید بدنم از هوس سست شده بود .. نفهمیدم کی چشام بسته شد که با یه سر و صدا از خواب پا شدم . -آقا جلال پیداش کردم . اون این جا دراز کشیده .. خوابیده .. بیا این طرف تا حالشو جا بیاریم -مرد حسابی مگه نمیگی خوابه ؟/؟ -نه من کی همچه حرفی زدم . خلاصه هر تغییری در ظاهر امر نیاز به مشورت و همراهی و همکاری داره . لعنتی .. این کامران اومده بود بالا سرم . لبای گندیده شو به لبام نزدیک کرده بود . بوی گند الکل رو احساس می کردم گذاشتم خوب نزدیک شه مشتمو همچین گره کرده تمام نیرومو درش جمع کرده کوبوندم به سرش .. یکی دیگه هم با اون یکی دستم زده سریع از جام پا شدم .. -کثافت آشغال هرزه گیر آوردی ؟/؟ آدم نمی تونه بیاد یه گوشه ای خستگی در کنه . کم آوردین برین خوار مادرتون رو بچسبین . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#110
Posted: 30 Jan 2014 22:56
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 75
دو تایی شون بد جوری حساب کارشونو کرده بودند . ول کنشون نبودم . صدامو بردم بالاتر . هم داشتم فیلم میومدم و هم راستی راستی کمی عصبی شده بودم . بازم خوب بود که صدای ساز و آواز رفته بود بالاتر . -آقایوون اینجا رو با جنده خونه اشتباه گرفتن ؟/؟ شما دو تا خانوما واقعا دارین پرروشون می کنین . مهین و سهیلا با همون تن و بدن لختشون اومدن جلو و صورتمو بوسیدن و گفتن فدات شیم طناز جون ما خودمون می دونیم چه خانوم نجیبی هستی و اهل هیچی هم نیستی . بذار اینجا حالمونو بکنیم . تو حالا اگه دوست داری برو بیرون -برم کجا میون اون همه شلوغی استراحت کنم . همین جا خوبه . فقط به این دو تا دراز بی خاصیت بگین مزاحم من نشن . وگرنه کاری می کنم که هر چهار تا تون برین بالای دار . نمی دونستم اصلا واسه چی اونجا هستم . من که نمی خواستم کاری کنم . دوباره اسیر غرور خاصی شده بودم . حداقل نمی خواستم با این دو تا پسر حتی حرف هم بزنم . از دستشون خسته شده بودم . خیلی آروم از اون فضا دور شدم . نگاه کردن به صحنه های سکس وقتی که خودت درش حضور نداشته باشی جز این که کمرت رو سنگین کنه هیچ تاثیری نداره . خودمو مرتب کرده از اون فضا اومدم بیرون . خسته بودم . مردا همه با حرص و ولع خاصی نگام می کردند . با هر کی که دوست داشت می رقصیدم . با این که در رقصیدن و صحبت کردن با پسرایی که به نوبت با من می رقصیدند خیلی به ملایمت بر خورد می کردم ولی در مواردی که اونا می خواستند پاشونو از گلیمشون دراز تر کنند خیلی جدی بر خورد می کردم . اگه چیزی بهشون نمی گفتم ولی عکس العملی هم نشون نمی دادم که اونا فکر کنن که من خوشم اومده یا دوست دارم که ادامه کار بدم . یکی بود که اسمشو هم نمی دونستم ولی خیلی مودب نشون می داد . ولی وقتی دستاشو گذاشت رو کمرم و خیلی به آرومی اومد پایین تر حس کردم که اونم مثل بقیه هست . تازه شایدم بد تر . چون حس کردم دستاشو طوری می خواد پایین تر ببره که پیرهنمو چاکش بده . مردا حق داشتند که این جور روی من به خصوص قسمت باسنم زوم کنند . شاید به خاطر عجله ای که داشتم اینو به خوبی در خونه متوجه نشده بودم . ولی وقتی که خودمو در آینه نگاه می کردم حس می کردم که دارم کون خودم و قالب اونو می بینم . خط درز همه جا به خوبی مشخص بود . بذار باشه بذار همین جوری همه رو آتیش بزنه . خیلی ها علنا داشتند به این قسمت بدنم نگاه می کردند . حتی وقتی هم که رو صندلی نشسته بودم انگاری منتظر بودن که از جام پا شم . ولی من دوست داشتم حالشونو بگیرم . بهشون رو ندم . خیلی خوشم میومد این جوری همه رو بذارم سرکار . طرف که یه خورده باهام ور می رفت و حس می کرد که می تونه ادامه بده خودمو از دستش خلاص می کردم .. اونو میذاشتم تو خماری نمی خواستم فکر کنه که منم از اوناشم . این جوری حس می کردم که از همه اون زنایی که اونجا هستم بر تر و بالاترم . احساس غرور می کردم . خیلی بهتر بود . یکی دوبار هم حرکت لذت و هوسو زیر شکمم حس می کردم ولی باید با این آتش درونم می جنگیدم . چقدر اینجا خفه بود . بی پر وایی و بی بند و باری همه جا موج می زد . به هر گوشه ای که می رفتم دختر و پسری به هم چسبیده در این فکر بودن که می تونن جایی رو پیدا کنن که با هم راحت تر حال کنن یا نه .. و من خیلی آروم در عالم خودم بودم . ولی از اونجایی که نگاهها به دنبال من بود نمی تونستم مدت زیادی با خودم خلوت کنم . همیشه مرد یا پسری پیشدستی می کرد و میومد سراغم . گاهی وقتا هم چند نفری میومدن . می موندم که جواب کدومشونو بدم و با هاشون چه بر خوردی داشته باشم . اگه به یکی توجه می کردی و به یکی بی توجهی خیلی بد می شد . دلم نمی خواست در این مرحله کسی از من دلخور شه .. در همین اوضاع و احوال وشرایط بودم که دیدم یه جوون خوش تیپ دیگه اومد سراغم . اینو دیدم دیگه هوش از سرم پرید .. نهههه نههههه طناز تو باید به اون اصولی که بهش معتقدی پایبند باشی . امشبه رو دیگه نباید هیجان زده شی . یادت بیاد به خودت چی قول دادی . تو باید اراده داشته باشی .. ولی چقدر خوشگل بود این پسره .. یعنی می تونم اونو هم بپیچونم ولی اگه اون منو بپیچونه چی .. لعنتی چرا داره میاد سمت من .. چشاش رنگی و سبز بود . صورتش سرخ و سفید .. موهاش روشن بود . یه چیزی حدود سی می شد . -طناز خانوم خیلی خوشگل شدین امشب -شما ؟/؟ منو قبلا کجا دیدین ؟/؟ -در مراسم از دواجتون . ولی یه خورده چاق تر شدین .. -زشت تر شدم .. ؟/؟ -زیبا تر از ونوس .. بزرگترین ایراد شما اینه که هیچ ایرادی نمیشه از شما گرفت .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم