انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 12 از 17:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  17  پسین »

هوس اینترنتی


زن

 
Amir__K7: استاد ایرانی عزیز...خداییش این طناز خانم هم شخصیت جالبی داره هاا...هر کاری میکنه ولی بازم غرورشو داره و خودشو خیانتکار نمیدونه، خیلی خوشم میاد از این تیکه اش،خیلیم جیگره این دختره، آدم دوس داره یه همچین تیکه ای رو زیر سر داشته باشه،:Dممنون بابت این داستان جذابتون، فقط اگه امکانش هست توی سکس های طناز ، آنال سکس رو هم قرار بدین،سپاسگذارم،خدا قوت...
با سپاسی مجدد از امیر خان گرامی ..حتما به نکته ای که فرمودی توجه خواهم کرد و فکر کنم در قسمتهای قبل چند بار هم آنال داشته .. ولی اطاعت میشه و مثل همیشه به خاطر توجه و همرا هی تو ممنونم . دوست و داداشت : ایرانی
     
  
مرد

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 76

هرچی فکر کردم که اونو در عروسیم دیدم یا نه چیزی به یادم نمیومد . ولی من در این لحظات نباید به اون توجهی نشون می دادم . باید به خواست خودم احترام میذاشتم و اینو هم در نظر می گرفتم که باید برای شخصیت خودم احترام قائل شم . در همین لحظه سر و کله مهرداد پیداش شد . خونم به جوش اومده بود . نمی دونم چرا حس کردم که شوهر نامردم اونو فرستاده سراغ من تا بتونه از این که یکی دیگه با زنشه حال کنه . حساسیت عجیبی به این حرکاتش پیدا کرده بودم . دلم می خواست با مشت بکوبونم به کله همین مرد خوش تیپی که روبروم قرار گرفته دق دلی مو سرش خالی کنم . من نمی دونم جرا اخلاق مردا این جوره . آتیششون یهویی میره بالا و یهویی میاد پایین . اصلا نمیشه رو اونا حساب کرد . ظاهرا اون مرد هم به دیدن مهرداد یکه خورد و از این که شوهرم ما رو با هم دیده سختش بود . این حرکت اونم برام تعجب داشت . شایدم از فیلمش بود -عزیزم خوش می گذره ؟بهتره که از این لحظاتت استفاده کنی . ببین همه چقدر خوشن ؟/؟ بردیا جان همسرمو که می شناسی ؟/؟ -افتخار زیارتشونو در جشن عروسی شما داشتم .. -طناز جان بردیا از دوستان قدیمه و نسبت فامیلی هم با هامون داره .. فقط شوهرمو نگاش می کردم . چیزی برای گفتن نداشتم . لعنتی اگه جنبه داشتن زن خوشگلو نداشتی مرض داشتی با هام از دواج کردی ؟/؟ ولی جریانی پیش اومد که متوجه شدم اشتباه کردم . بر دیا انگاری از این که مهرداد اومده بود یکه خورده کمی سختش بود که با هام صمیمی باشه عذر خواهی کرد و رفت و مهرداد هم از یه طرف دیگه رفت . اصلا معلوم نبود این چه طرز خوش و بش کردن بود . راستش من دیگه بر دیا رو تحویلش نگرفته بودم و اونم شاید حس می کرد که مهرداد ناراحت شده رفت ولی اون که کاری باهام نکرده بود جز این که طرز نگاهش به نوعی خریدارانه و سر شار از هوس بود . حال و حوصله مردایی رو که میومدن طرفم نداشتم . ولی اینو هم دوست نداشتم که کسی رو از خودم ناراحت کنم . حتی بردیا رو . انگاری آب شده رفته بود زمین . از مهمونا فاصله گرفتم . می خواستم سراغشو از این و اون بگیرم ولی می دونستم خیلی ها شاید اونو به اسم نشناسن و خیلی ها هم از این تعجب کنن که چرا من به دنبالشم . بالاخره یه گوشه ای اونو میون دو تا دختر جوون و خوش اندام و لاغر تر از خودم پیدا کردم . به اون دو تا دختر یا زن خیره شده بودم و داشتم اونا رو با خودم مقایسه می کردم . حس کردم که بازم دارم ناراحت میشم از این که چرا این پسر به اونا توجه داره .. با این که من هیچ انگیزه و توجهی به بر دیا نداشتم ولی به اون دخترا حسادت می کردم . دخترا می تونستن منو ببینن ولی بردیا یه پهلو بود . فقط می تونستم تا حدودی حالت صورتشو ببینم و این که چه جوری داره به اون دخترا نگاه می کنه . یعنی همون هیزی رو که نسبت به من داشته به اونا هم داره . ؟/؟ فقط می خواستم به من توجه کنه ولی من کاری به کارش نداشته باشم .. حس کردم که اونجا وایسادن و غرورمو زیر پا گذاشتن فایده ای نداره . من که نیومده بودم عشق و هوسو گدایی کنم . اصلا دوست نداشتم یه لحظه دیگه هم در اون مجلس باشم . با این که کسی کاری به کارم نداشت ولی حس می کردم تحقیر شدم .. انگاری دلم می خواست که یکی بره پشت میکروفون و اعلام کنه که طناز زیبا ترین و خوش بدن ترین زن شرکت کننده در این مجلسه . قصد داشتم بر گردم که یه لحظه پسر خوش تیپ سرشو بر گردوند .. تا منو دید گل از گلش شکفت .. اومد طرف من .. هر کاری کردم لبخند خودمو پنهون کنم نتونستم . با این حال سریع بر خودم مسلط شدم . اصلا به اون دو تا دختر اعتنایی نکرد و حتی یه خدا حافظی هم با هاشون نکرد . اون دو تا هم تا دیدند که اومد طرف من سرشونو گذاشتن رفتن .من که اونا رو نمی شناختم احتمالا اونا هم منو نمی شناختن . حتما فکر کردن من زن یا دوست دختر بر دیا هستم . - چه افتخاری از این که دوباره شما رو زیارت می کنم . -طوری حرف می زنین که انگاری سالها هزاران فرسنگ از هم دور بوده باشیم .. -البته بعد زمان و مکان نمی تونه بین دلها فاصله ای ایجاد کنه ... این یه تیکه رو نفهمیدم داره به کی میگه . اصلا چرا این حرفو زده بود . نخواستم جواب خاصی بهش بدم .می دونستم که حرف حرف میاره . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 77

-انگار اینجا بهتون خوش نمی گذره خانوم زیبا و اندیشمند . -شما از کجا می دونین که من اندیشمند هستم .. -از همون جایی که شما می دونین که زیبا هستین . بعضی چیزا رو میشه دید میشه حس کرد که این محیط برای شما سنگینه . -راستش من از این که خودمو غرق نمایش و مشتی کار های کلیشه ای بکنم خسته شدم . -اتفاقا من هم با شما هم عقیده ام . درسته زندگی شبیه یک فیلمه ولی در میان فیلم اگه بخوایم نقشهای یکنواخت دیگه ای هم قرار بدیم خسته کننده میشه . انگار شادیها همه زورکی شده . رقصها همه قرار دادیه . ما داریم خودمونو مجبور می کنیم که شاد باشیم . انسان باید وقتی که شاده شادی خودشو نشون بده .. حرفای قشنگی می زد ولی نمی دونستم مناسبت این حرفا چیه . چه ضرورتی داشت که این حرفا رو بگه . شاید می خواست که با من دوست شه و در خلوت خودش یه جوری با من اختلاط کنه . بذار بکنه . من حالا در کنار خوش تیپ ترین مرد این مجلس بودم . اینم خودش یک نوع قرار داده که یک زن خوشگل باید کنار یک مرد خوش تیپ باشه . یه جوری نگام کرد که حس کردم دوست داره ارباب من باشه . نگاهش زیبا بود و سیاستمدارانه . نمی خواستم تابع کسی باشم ولی خوشم اومد . دوست داشتم یه چیزی واسه حرف زدن پیدا کنم . -ببینم شما کارتون چیه ؟/؟ -من صراف هستم .. -از اون صراف های زرنگ یا اونایی که همیشه هشتشون گروه نهه .. -نه من همیشه نهم گرو هشته .. از این حاضر جوابی اون لذت بردم . حالا این بود که ازم می پرسید . ولی سوال گستاخانه ای -از زندگیتون راضی هستید ؟/؟ اولش خودمو زدم به اون راه که یعنی مثلا کاملا متوجه منظورش نشده ام . - ناراضی نیستم . بالاخره شوهرم یک در آمدی داره و باهاش پیش می بریم . هرچند زندگی همش بین خواب و بیداری در گردشه و انگار به همین دو عنصر خلاصه میشه .. یه جوری نگام می کرد که متوجه شدم حرفش ادامه داره -ببینم منظور خاصی داشتین ؟/؟ -منظورم این بود که از همسرتون راضی هستید ؟/؟ -ناراضی نیستم ولی تا اونجایی که من می دونم و خیلی ها رو دیدم و از خیلی ها شنیدم بیشتر همسرای دنیا از همسرشون راضی نیستند نه این که با هاشون ضد باشن بلکه اون جوری که انتظار داشتن نبوده .. - منم شاید یکی از اونا باشم . شما به سفر های خارجه هم رفتین ؟/؟ -اتفاقا همینو می خواستم بگم . آره من به خیلی از کشور ها سفر کردم . اگه بنیاد خانواده در خارج از اینجا محکم باشه خیلی محکم تر از اینجاست ولی اگه سست و متزلزل باشه خیلی خیلی آشفته تره . در اونجا خیلی ها این اعتقاد رو دارند که ازدواج راهیه برای بی پروا شدن یک زن برای این که بعد از اون بتونه هر کاری رو انجام بده . این یک اصل نیست . این حرکتیه که مثل اینجا شاید اعتراضی رو به دنبالش نداشته باشه . غیرت به اون معنا نقشی نداره .. حتی گاهی وقتا یک زن با یه مردی مثلا همکارش میره بیرون کافه ای .. رستورانی .. شوهرشم خبر داره .. -به نظر شما ما هم باید اون فضا رو در ایران خودمون پیاده کنیم .. -یکی از دلایلی که من تا به حال ازدواج نکردم اینه که نمی تونم خودمو مقید به قرار دادی کنم و تابع اصولی باشم -پس این جور که معلومه از زنی هم نباید انتظار داشته باشین که نسبت به شما وفا دار باشه . -به نظر من چیزی به نام وفا داری در این دنیا نمی تونه وجود خارجی داشته باشه . به خاطر این که لذتهای جنسی داره حرف اول رو می زنه . یک زن و یا حتی یک مرد میاد از وفا حرف می زنه . از این که فقط یک جنس مخالف به عنوان شریک در زندگیش نقش داره ولی هم اون راحت میره فیلمهای سکسی می بینه همون که اندام یکی دیگه رو می بینه این خودش یک نوع خیانته همون لذتی که می بره نشون میده که اگه اون تصویر تلویزیونی یه اندام حقیقی بشه و بیاد در کنار اون قرار بگیره خیلی راحت می تونه پذیرشش کنه . -شما می فرمایید اگه یک زنی بخواد به شوهرش خیانت کنه و یا یک مردی این کار رو در حق زنش انجام بده خطایی صورت نگرفته ؟/؟ -چیزی در همین مایه ها .. -پس چرا از دواجی صورت می گیره .. می شد به همون صورت زندگی کرد .. -اونم می تونه یک تنوعی باشه .. به خاطر این که مرز هایی مشخص شه . هویت ها آشکار شن . معلوم شه منی که به دنیا میام بابام کیه و مادرم چیکار می کنه ... بردیا حرفای بدی نمی زد ولی اونو که می دیدم به خودم امید وار می شدم از این که کس خل تر از من هم در این کره خاکی وجود داره .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
666sara666: خیلی طول میدی فازش میپره خوب
حق با شماست سارا جان ... یک پدری که بچه هاش (داستانهاش ) زیاد باشه رسیدگی به اونا هم سخت میشه . حالا یه کمی تخفیف بیا تا ببینم چی میشه. در هر حال دستت درد نکنه و خسته نباشی . با احترام : ایرانی
     
  
مرد

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 78

خیلی دلم می خواست بدونم منظور این مرد از ان همه صغری کبری بافتن ها چیه . آیا وافعا هدف خاصی رو پیگیری می کنه ؟/؟ یعنی نظر خاصی نسبت به من داره ؟/؟ -شما حرفای خیلی قشنگی می زنین . یه حس آرامش خاصی به آدم میدین . - وقتی یک خانوم زیبا و تک و منحصر به فرد با کلامی زیباتر به من آرامش میده مسلما در منم اثر می ذاره . نگاهش داشت افسونم می کرد . ولی دوست نداشتم فریب نگاهشو بخورم . راستش شایدم دوست داشتم ولی نمی خواستم . آحه من اومده بودم تا به خودم ثابت کنم که توانایی زیادی دارم . به این که می تونم بر خودم مسلط باشم و گول مردا رو نخورم . از دست شوهرم در مانده بودم . اون بود که آزارم داده کار منو به اینجا کشونده بود . یه لحظه به یاد اندام سکسی خودم در سایت افتادم . این که چطور مردای زیادی این اندامو دیده با هاش حال کرده بودند . راستش خود منم حالا که فکرشو می کنم از این حالت خودم و این که بقیه رو تحریک کرده بودم به اندازه کافی لذت می بردم . -من خیلی خوشحال میشم که بازم بتونم شما رو ببینم . یک اشتباه ما آدما اینا که دوست داریم گذر لحظه ها رو در همون لحظه بسنجیم ولی میشه از لحظه هایی برای تحکیم روابط در آینده هم استفاده کرد . بهش ارزش بخشید .. خیلی کلاس بالا حرف می زد ولی اگه کسی به حرفاش دقت می کرد متوجه می شد که همین حرفای دم دستی خودمونه . تمام این زورزدنهاش فقط برای همین بود که بگه دوست داره وقتی که پامونو از این مجلس بیرون گذاشتیم بازم با هم باشیم و بازم با هم بریم بیرون . پاک گیجم کرده بود . یعنی من واسه خودم یه دوست مرد بگیرم ؟/؟ همون کاری رو که مهرداد دوست داره انجام بدم ؟/؟ در حالی که اصلا از این کارا خوشم نمیاد . -درفرهنگ اروپایی تا این حد سخت به مسائل نگاه کرده نمیشه .. ..با این که یه حس خاصی نسبت بهش پیدا کرده بودم ولی از این که اون با این جور حرف زدنهاش حوصله مو سر می برد عصبی می شدم . -در ضمن شما خانوم زیبا نباید احساس کنید که این روابط ممکنه حکم رابطه ای خاص رو پیدا کنه . زده بود به نقطه حساس .داشتم به این فکر می کردم که من تا به حال با هر مردی که دوست شدم آخرش کار ما به سکس رسید . شاید ظرفیت و جنبه این جور روابط در جامعه ما به همین صورت باشه. وقتی دستاشو گذاشت رو دستام و به چهره من خیره شد منم نتوستم به نگاهش جواب ندم . اون با چشاش داشت با من حرف می زد .انگاری به من می گفت که می تونم تو رو به دست بیارم . می تونم .. ولی من با یه دیدی عقابی طوری اطراف چشامو برای نشون دادن خشمم گرد کرده و به حاشیه ها چین دادم که حساب کار دستش بیاد . می دونستم که مردایی که قصدشون شکار زنا باشه دیگه با این اخم و تخم های خفیف از میدون به در نمیرن که هیچ بلکه خیلی بد تر هم می کنن و حس می کنند که اون زنا دلشون می خواد . شاید بر دیا هم یکی از اینا بود .ولی در نهایت یه چیزی برای من ثابت شده بود و اون این که تا زمانی که یک زن خودش نخواد و با مرد راه نیاد اون هیچ کاری نمی تونه بکنه و در پیشرفت روابط اثری داشته باشه . پیدا کردن گوشه ای خلوت در محفل به اون شلوغی کمی سخت به نظر می رسید . ولی اون این گوشه رو خیلی راحت پیدا کرد . -ببخشید شارژموبایلم تموم شده اگه اجازه می فر مایید من با گوشی شما یه تماسی بگیرم . -خواهش می کنم بفر مایید .. به اونی که می خواست زنگ زد . طرف جوابشونداد -ببینم دوست دخترت بود . -نه دوست زنم بود . البته اون زن بچه ام داره .. -ببینم یعنی واقعا شما با اون رابطه دارین ؟/؟ -رابطه به معنای خاصی که شما می فر مایید نه هنوز به اونجاش نرسیده -مگه قراره برسه ؟/؟-در صورتی که دو طرف متمایل باشن من مانعی نمی بینم . آزادی و دموکراسی یعنی این ؟/؟ -تعهد و قرار دادهای احتماعی ؟/؟ -هیج معنایی نداره .. از این بحث های مزخرف که به معنای نوعی سفسطه بازی بود اصلا خوشم نمیومد . یه جای کار دستاشو گذاشته بود دور کمرم . تا اونجایی که مربوط به دموکراسی و آزادیهای فردی می شد کاریش نداشتم . اما به ناگهان حس کردم که داره از حد می گذره . هر چند حالت چشاش خیلی جذاب شده بود و صورت قشنگش هیکل بی نقصش منو به طرف خودش کشونده بود ولی من اون روز اومده بودم که بجنگم . دستامو رو پهلو هاش گذاشته اونو با فشار از خودم دورش کردم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 79

از وقتی که بر دیا رو دیدم دیگه حال و حوصله هیشکدوم از اون مردا رو نداشتم . تونسته بودم دلربایی کنم و به هیشکی هم باج ندم . صحبتام با بردیا گرم افتاده بود و منم همین جوری به پر حرفیهام ادامه می دادم و اونم بد تر از من بود .هر چند دقیقه یک بار دستمو می گرفت و تو چشام خیره می شد . وقتی این کار رو انجام می داد بدنم می لرزید . ولی سعی می کردم خونسردی خودمو حفظ کنم . اونم با این کاراش داشت بازیم می داد . ولی در نگاه اونم نوعی هیجان دیده می شد . هیجانی که خودشو وقف کسان دیگه ای نکرده بود . بازم به عناوین مختلف چند تا زن خواستن دور و برشو بگیرن ولی اون به هیشکدومشون اعتنایی نکرد . چشاش انگار فقط به دنبال من بود و منو می خواست . . نگاهمو به این ور و اون ور می دوختم که نکنه مهرداد با کارای خودش مراقبم باشه . ولی افق دید من چیزی رو نشون نمی داد . مثل این که حساب کار دستش اومده بود . این جوری دوست داشت منو میون کار انجام شد قرار بده . دستامو گذاشتم زیر میز . حالت نشستن و قرار گیری ما طوری بود که یکی از دستام نزدیک به اون قرار گرفت . هر لحظه منتظر بودم که اون دستمو لمس کنه . خیلی دلم می خواست . می خواست که این کار انجام شه ولی نمی تونستم از اون بخوام که این کارو انجام بده . من عمدا دستامو گذاشته بودم زیر میز که یه چراغ سبزی به اون نشون بدم . نگاهمون با نگاه هم تلاقی کرده و به جمعیت توجهی نداشتیم . برای اون مسئله ای نبود من باید بیشتر رعایت می کردم این که یک زن متاهل هستم و نمی تونم به هر مردی که از راه می رسه چراغ سبز نشون بدم ولی در اون جا کسی به این کارا کاری نداشت . حتی این امکان بود که در بعضی از قسمتها و گوشه کنار ها هم مردا در حال تعویض زنای خودشون برای سکس بودند که بهش می گفتن سکس ضربدری . اینجا دیگه شده بود مکتب خونه و انواع و اقسام در س ها . برای لحظاتی بعد حس کردم که برق منو گرفته . اون دو تا دستای منو تو دست خودش گرفت . بعد برای این که زیاد رو به جلو خم نشه یه دستشو ول کرد و با دست دیگه اش انگشتامو دونه به دونه لمس می کرد . چشامو باز و بسته می کردم . یه هیجان تازه ای رو دور بر سینه هام و دور کسم حس می کردم که شاید اگه محیط مناسب بود تا حدودی می تونستم بهش حال بدم . ولی سرمو انداخته بودم پایین تا اون جوری که عشقمه حال کنم ولی اون ول کنم نبود . دستشو گذاشت رو پام . پس کشیدم . نه این که دوست داشته باشم این کار رو بکنم و از این که دستشو گذاشته رو پام بدم اومده باشه . اتفاقا خیلی هم لذت برده و دلمم می خواست ولی نمی تونستم این قدر راحت این موضوع رو براش پیش پا افتاده کنم که هرکی رو که دوست داشته باشه می تونه به همین سادگی ها به دست آورده باشه . چقدر زمان زود می گذشت . گاهی میومدن کنارمون و با هامون حرف می زدند . یه نوشیدنی می خوردیم و بازم گرم صحبت می شدیم . اصلا گذشت زمانو حس نمی کردیم . دلم می خواست تا بیست و چهار ساعت پیشش بیدار می نشستم و همین جور درددل می کردم . ولی با این که نذاشته بودم پاهامو لمس کنه بازم خندون و بشاش بود و لبخند و اون مرموزبودن از حالت نگاهش محو نمی شد . یه تیپ مظلومی هم به خودش گرفته بود . گاهی هم طوری نشون می داد که اگه یکی از کنار ما رد می شد فکر می کرد که اون علشق دلخسته چند و چندین ساله منه . یه لحظه متوجه شدیم که دیگه باید رفت . مهرداد اومد بالا سرم . یعنی من دیگه نمی بایستی اونو می دیدم ؟/؟ من که نمی تونستم بهش بگم بیاد به دیدنم یا شماره مو بدم بهش که برام زنگ بزنه . هیچوقت هم ازش شماره نمی گرفتم که باهاش تماس بگیرم .با این که دلم می خواست . باید یاد می گرفتم و عادت می کردم که از این بر نامه ها بازم ممکنه پیش بیاد . من که نمی تونم به هر کی که از راه می رسه و ازش خوشم میاد زنگ بزنم . ولی اون خیلی جذاب و تو دل برو بود . به این آسونی ها نمی شد ازش دل کند . ولی موقعیتی هم نبود تا یک بار دیگه ببینمش . من و مهرداد رفتیم خونه .. -طناز خیلی گرفته ای . می بینم انگاری حالت خوب نیست . خیلی خسته شدی نه ؟/؟ -آره اوایلش خیلی خسته شدم ولی دو سه ساعت آخر نفهمیدم چه جوری گذشت . - از بس گرم صحبت بودی . -مگه تو بپای من بودی -نه دو سه بار کار داشتم از کنارت رد شدم انگار هوش نبودی . -این از ادب به دور بود که من احترام کسی رو که داره واسم حرف می زنه رعایت نکنم . اون شب هیجان شدیدی داشتم برای این که زود تر به بستر برم و با شوهرم مهرداد سکس کنم . شورتم همه خیس شده بود . اون قدر بی حس بودم که حال و حوصله عوض کردنشو نداشتم . با خودم گفتم باشه یه بهونه ای واسه مهرداد میارم . اون فکر می کنه همین چند لحظه این قدر خیس شده . -طناز چرا این جوری شدی . امونم نمیدی .. همش فکر می کردم که بر دیا روبرومه و من دارم با اون حال می کنم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی 80

مهرداد همش مراقب عکس العمل من بود و می خواست ببینه که چیکار می کنم . -طناز مگه اون جا اتفاقی افتاده که این قدر هیجان زده شدی ؟/؟ -چه اتفاقی ؟! -کسی خواسته بهت جسارتی کنه ؟/؟..دیگه ادامه نداد . انگاری روش نمی شد که بقیه حرفاشو بزنه . می دونم می خواست بگه مگه تو تحریک شدی که دیگه ادامه نداد . از من حساب می برد . -ببینم حاج آقا جسارت کردن که این قدر هیجان نداره . اومدم رو سر و صورت مهرداد نشستم و اون قدر کسمو به دهن و بینی اون مالیدم که ناحیه تماس خودم و اونو هر دو تا رو سرخ کردم . -بیادیگه بیا روم . من دیگه حسی واسم نمونده . اونو کشوندم طرف خودم . تا می تونستم خدمتش رسیدم . یعنی اون خدمت من رسید و حال داد . -عالیه . عالیه مهرداد جون . اگه پسر خوبی باشی همیشه از این تشویقی ها بهت میدم . آفرین پسر خوب و دوست داشتنی . می دونستم اون از این که پس از یک شب سخت داره سکس می کنه همچین سر حال سر حال هم نیست . چقدر دلم می خواست یه هیجان تازه ای اینجا بود خوشم اومده بود . به کسی باج نداده بودم . سیطره خودمو ثابت کرده بودم . حتی تشنه ها رو به لب چشمه هم نبرده بودم تا اونا رو تشنه بر گردونم . چشامو بستم ودرمجلس خودمو در حال و هوای فضایی قرار دادم که بردیا با حسرت به من نگاه می کرد . من چه جوری می تونم بازم اونو ببینم . کاش بیشتر با هم حرف می زدیم . کاش یه خورده بیشتر با هم تماس بر قرار می کردیم و صمیمی تر می شدیم . اون که خودشو خیلی صمیمی نشون می داد . بیشتر این من بوذم که سعی داشتم خودمو کنار بکشم . ایرادی نداشت می تونستم یه جورایی با این شرایط سر کنم . مهرداد خیلی از خودش مایه گذاشت و آخر سر هم یه مایعی از خودش هم گذاشت و این کار رو پس از این که منو به ار گاسم رسوند انجام داد . مهرداد رفت و منم با این که خیلی خمار بودم دوست داشتم از طریق اینترنت و چت بازم سر به سرش بذارم و با هاش حال کنم . خیلی خسته و خمار بودم ولی می چسبید اگه مخشو کار می گرفتم تا به خیال خودش فکر نکنه هر غلطی که دوست داشت می تونه انجام بده . .. پس از سلام علیک با مهرداد ..اون که فکر می کرد داره با فر زاد حرف می زنه شروع کرد به آه و ناله کردن .. واسم انشا نوشته بود . -آقا فرزاد . امشب به طناز خیلی خوش گذشت . خونه که اومد افتاد به جونم .. -اون جا چه خبر بود . کسی به گیرش نیومد -چرا با یکی خیلی گپ می زد . منو امید وارم کرده بود . ولی فکر نکنم به اونجا هم باید دلخوش باشم -همه چی درست میشه .اونو باید آزاد بذاری . -همین کار رو هم انجام میدم . دیگه صبرم سر اومده . -نکنه به وقتی کار دست خودت بدی... حرف ضربدری رو پیش نکشی ها -نه ضربدری نه . می خوام طناز رو فقط زیر یک کیر دیگه ببینم ... -اون دفعه هم بهت گفتم خواستن توانستن است . -اگه بدونی چقدر خوشگل کرده بود .. تنگ و چسبون .. اووووووففففففف چه جوری بهش حمله نکردند ؟/؟. -مگه اونو بردی بودی به باغ وحش بدون لونه و خونه و حفاظ ؟/؟ این همه بی حجاب بودن تو باید درست روزنت انگشت بذاری ؟/؟-پسر اگه بدونی یکی چه جوری نگاش می کرد -بگو چه جوری .. -با نگاش داشت می گفت می خوام تو رو بکنم . تمام سرمایه مو می ریزم به پات که تو رو بکنم . نگاه بردیا این طور بود . -شاید زنت هم بتونه خودشو قانع کنه که بره زیر کیر یکی دیگه . باید شکیبا باشی -تا کی -اونو به حال خودش بذار . هیجان حرفاش ادامه داشت و من داشتم به بردیا فکر می کردم . پیامهای مهرداد زیاد شده بود . خسته بودم . ولی دوست داشتم به همه اونا جواب بدم . با این حال خوابم میومد . صبح که اون رفت بیرون یه سری به سایتی زدم که عکسای برهنه منو میذاشت .. از این که کیر های شق شده رو می دیدم که پشت هر کس داوطلب گاییدن منن لذت می بردم . همین به من انرژی می داد . کاش مهرداد سر زده واسه رفتن اقدام نمی کرد . با این حال حسرت خوردن به زمانهایی که دیگه بر نمی گرده فایده ای نداره .. رفتم جلوی آینه تمام قد . خودم شیفته تن و بدن خودم شده بودم . حال و حوصله جواب دادن به موبایلو نداشتم . این کی بود که این وقت صبح دست از سرم ور نمی داشت . شماره واسم آشنا نبود . حوصله شو نداشتم . بالاخره گوشی رو گرفتم . -ببینم اگه زنگ در خونه ات رو هم بزنم همین جور ی معطلم می کنی .؟/؟. ووووووویییییییی جوووووووووون بردیا بود . اون از کجا شماره مو گیر آورده بود .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی ۸۱

از این تردستی اون خیلی لذت برده بودم . ولی حس حسادت منم گل کرده بود . اون احتمالا قاپ یکی از اون زنایی رو که شماره منو می دونسته دزدیده .. باهاش خداحافظی کردم . داشت میومد یه سری بهم بزنه . می خواست از تهرون بره .. حالا می خواست بره خارج یا در همون ایران خودمون کار داشت دیگه تلفنی چیزی ازش نپرسیدم ولی از این که با یه زن دیگه رابطه داشته باشه و شماره منو ازاون گرفته باشه خیلی حرص می خوردم . اما در این لحظات فکر دیگه ای به نظرم رسید و اون این که نکنه مهرداد شماره موبایل منو به اون داده باشه و با هم دست سازی کرده باشن . این فکر داشت منو آزارم می داد . دلم می خواست بر دیا به خاطر خودم منو دوست داشته باشه . نه نه . اون دوستم داره .. به خاطر عشق و هوس به منه که اومده طرف من . تازه من چرا به خودم وعده و وعید بدم . اصلا ولش . شاید اون اومده که اصلا با هام خدا حافظی کنه. از طرفی اگه مهرداد می خواسته با اون دست داشته باشه دیشب که داشت با فرزاد خیالی یعنی با من که زنش بودم چت می کرد خیلی راحت به این مسئله اشاره می کرد چون اون فرزاد رو محرم خودش می دونست . یه ربدو شامبر زنونه نازک تنم کردم که اون زیر فقط یه شورت نازک پام بود که لبه های کسم از دو سمت زده بود بیرون . سینه های درشت و سفت و سفید منم که سوتین نداشت . ولی خب همه شون رفته بودن زیر ربدو شامبر کرم رنگ من . موهامو هم که ریخته بودم بیرون . بدنمو خوب خوشبوش کردم . تا می تونستم عطرای هوس انگیزی به خودم زدم تا اونو همونجا میخکوبش کنم . واسه لحظاتی تصمیم گرفتم که بازم اونو تا یه حدی حشری کنم که نشون بدم چقدر تشنه و محتاج منه و ازم بخواد که قبول کنم که با اون باشم . سعی کردم خودمو کاملا آروم نشون بدم . نکنه یه وقتی مهرداد بخواد سر زده بیاد . اصلا بردیا شاید نخواد باهام باشه . ولی سعی کردم هیجان خودمو زیاد نشون ندم . گونه هامو با روژ سرخ ترش کرده واز روژ قرمز ملایمی هم برای لبام استفاده کردم . حالت چشامو هم طوری ردیفش کردم که درشت تر و شیطونی تر به نظر بیاد . در رو که براش باز کردم اونو هم خیلی آراسته و خوش قیافه دیدم . با یه دسته گل مریم ویه جعبه شیرینی اومد سراغم لباشو آورد طرف من و منم صورتمو بهش نزدیک کردم . واسه دو ثانیه ای رو صورتم مکث داشت . حتما انتظار داشت که لبامو ببوسه ولی من نمی خواستم خیلی زود دختر خاله اش شم . تازه دختر خاله ها هم به این آسونی و خیلی زود تسلیم نمیشن . -ببینم صبحونه چیز گرم دوست داری یا سرد . یه نگاهی به من انداخت و گفت معمولا چیزای گرمو بیشتر دوست دارم ولی صبحونه رو خوردم . طوری با حرارت و اعتماد به نفس نگام می کرد که حرصم گرفته بود . -بردی جونم راضی به زحمتت نبودم . فکر نمی کردم دوباره ببینمت . آدم در مجالس خاص باآدمای خاصی آشنا میشه . آدمایی که شاید بعدا هیچگاه اونا رو نبینه . من خودمو قانع کرده بودم که دیگه نمی بینمت . ولی نمی دونستم که بازم میشه تو رو دید . -دیشب خیلی خسته ات کردم . حرفای الکی زیاد زدم -نه بردیا جون . اتفاقا خیلی لذت بردم . در مورد هر مسئله ای اطلاعات خاصی داشتی و این نشون دهنده عمری مطالعه و تجربه تو در زمینه های گوناگونه . بیا داخل دم در بده . -ببینم بد موقعی برات زنگ زدم . حتما خواب بودی . -باید بیدار می شدم .-ولی من تا صبح همش به تو فکر می کردم . -به من ؟/؟ به یک زن شوهر دار -چه ایرادی داره که آدم به زنی که متاهل باشه فکر کنه . یک زن وقتی که از دواج می کنه نباید به این صورت باشه که احساس یک زندونی رو داشته باشه . یک زن می تونه شوهرشو دوست داشته باشه ولی به مرد دیگه ای هم از زاویه دیگه ای دل ببنده . می تونه هم خودشو فقط مقید به همون زندگی بکنه که نسبت بهش نوعی تعهد رو به صورت قرار دادی اجتماعی و ثبتی تنظیم کرده .....تمام این روضه خونی ها رو به این دلیل انجام می داد که می خواست به من بفهمونه که دوستم داره و به این امید که به نوایی برسه اومده این جا . طرز حرف زدن وگل و شیرینی آوردنش نشون می داد که به این سادگیها قصد خداحافظی و رفتن رو نداره . برای من هم بهتر می شد چون این جوری بیشتر می تونستم با هاش حال کنم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتــــــــــــــــــــی ۸۲

در هر حال ازش دعوت کردم که بیاد داخل . اونم از خدا خواسته دعوت منو رد نکرد و اومد -خب پسر نگفتی شماره منو چه جوری و از کی گرفتی . -یادت نمیاد ؟/؟ من از خودتو گرفتم .-از من بر دیا ؟/؟ -آره عزیزم . من وقتی یه خوشگلی رو ببینم که خیلی هم خانوم و با فر هنگ باشه و دوست داشته باشم که دوباره هم اونو ببینم هر طوری شده کاری می کنم که بتونم بازم اونو ببینم . -مثل این که خیلی به خودتون اطمینان دارین . - یعنی به نظر شما من از خود راضی هستم ؟/؟ شما خوشحال نشدی که بازم منو می بینی ؟/؟ من اینو از نگات به خوبی نمی فهمم که از این که منو یک بار دیگه دیدی خوشحالی . -نمی دونم به تو یکی باید چی بگم . شاید این جوری بتونی راحت تر با من بر خورد کنی . اما راستشو بخوای از دیدنت خیلی خوشحال شدم ولی از آدمای مغرور خوشم نمیاد . -از منم خوشت نمیاد ؟/؟ تو هم دختر یا بهتره بگم زن مغروری هستی . ظاهرا خواب تشریف داشتی که من مزاحمت شدم .یه خانوم تا چه حد می تونه بخوابه . مگه تو کار و زندگی نداری زن ؟/؟ اون داشت با من شوخی می کرد ولی از این که هنوز هیچی نشده بخواد خودشو خانه محرم من بدونه خوشم نمیومد . با این که از دیدنش خیلی خوشحال شده بودم ولی دوست داشتم غرور خودمو همچنان حفظ کنم . آخه می خواستم به اون نشون بدم که حساب طناز از بقیه زنایی که با اون بوده جداست و فرق می کنه . نگاه اون با نگاه شب گذشته اش خیلی فرق می کرد . انگار از زمین تا آسمون تفاوت پیدا کرده بود . در هر دو نگاه می شد محبت و دوستی و اشتیاقو دید . ولی نگاه فعلی از این می گفت که دوست داره با من باشه . و از این که در یک موقعیتی وارد خونه من شده که من و اون تنهاییم خیلی خوشحال و راضیه و دوست داره ازاین فرصت نهایت استفاده رو بکنه . همون خصلتی که مردا رو از زنا متمایز می کنه . مردا خیلی زود آتیشی میشن و خیلی زود هم آتیششون می خوابه . ولی من باید اونو ذره ذره آتیش می زدم . باید متوجه می شد که نمی تونه با من بپیچه و هر طوری که عشقش کشید به حریم من دست درازی کنه . هر چند هنوز کاری نکرده بود ولی نگاه هیز اون نشون می داد که این قصدرو داره . دو تایی مون کنار هم رو کاناپه نشستیم . یه چند دقیقه ای صحبتای الکی کردیم و هر دومون می دونستیم که فقط برای وقت گذروندنه و این که بخواهیم یه جهتی به حرفا و بهونه در کنار هم بودن بدیم داریم از این حرفای بی خود می زنیم . -راستی بردیا آخرش متوجه نشدم تو شماره تلفن منو از کجا گرفتی .. -خیلی راحت . وقتی گوشی تو رو گرفتم که برای یکی زنگ بزنم در واقع به خودم زنگ زدم . حالا اون گوشی رو نمی دیدی و زنگ و صداش هم قطع بود . به همین سادگی . خوشت اومد ؟/؟ -انگیزه ات چی بود ؟/؟ -چه سوال آسونی ! جوابشو نمی دونی . خب خودت به خوبی می دونی . دوست داری اینو از زبون من بشنوی و من بهت بگم . خب معلومه دیگه انگیزه ام تو بودی و هستی . این که بهت بگم خیلی ازت خوشم میاد و دلم می خواد بیشتر باهات حرف بزنم بیشتر باهات آشنا شم و بیشتر ببینمت . تو چشاش خیره شده بودم . چشای خوشگل و صورت درشت و مردونه اش . .. -آشنا شیم که چی بشه .. -با هم دوست باشیم . خودمونو اسیر تابوهای دست و پا گیر اجتماعی نکنیم . هر کسی در زندگی نیاز به تنوع داره -ببینم اگه شوهرم ناراحت شه از این که من با تو باشم تو اون وقت چیکار می کنی -اولا لزومی نداره که اون متوجه شه . تو هم با استفاده از اصل آزادی حق زندگی کردن داری . در ثانی مهرداد خان آدم مثبتیه . می تونه حس کنه که دوستی ما یک دوستی مسالمت آمیز و بدون مسئله خاصیه . -به نظرت این طور می تونه باشه بر دیا ؟/؟ -تا نظر تو چی باشه ؟/؟.. نگاش می کردم و نمی دونستم چی جوابشو بدم . حس کردم که صورتش داغ شده . گرمای سر و صورتش گونه هاشو سرخ کرده بود . موهای سرمو افشون کرده ریخته بودم پشت لباس منزل یا همون ربدو شامبر زنونه ام . برای ثانیه هایی به هم نگاه کردیم . صورتشو به طرف من آورد حس کردم که منم باید حرکتی داشته باشم ....ثانیه هایی بعد این لبامون بودند که برای رابطه و دقایق بعدی ما تصمیم می گرفتند . بوسه ای داغ که تمام بدن هر دومونو داغ کرده بود .... ادامه دارد ... نویسنده ...ایرانی
     
  
زن

 
هــــــــــــــــــــوس اینتــــــــــــــــــــرنتـــــــــــــــــــی ۸۳

بردیا بدنشو هم همراه با لباش محکم تر بهم می چسبوند . اون از همون اول می خواست پیشرفت خود شو نشون بده . دیر اومد و زود می خواست بره . ولی منم دوست داشتم که اون عطش خودشو بیشتر نشون بده تا من غرور مو بیشتر حفظ کرده باشم و به اصطلاح توپو انداخته باشم توی زمین اون . یه نموره ای لبامو از رو لباش جدا کرده تا یه عشوه کلامی واسش اومده باشم . -ببینم مهرداد تا اینجاشم راضیه ؟/؟ -نمی دونم . شاید باشه . تو از کجا می دونی ؟/؟ هر چند می دونستم اون همین جوری یه چیزی گفته ولی با این حال بازم کمی حساسیت داشتم به این که نکنه اون از طرف مهر داد باشه . با این که شوهرم خوشحال می شد از این که منو در شرایط سکس با دیگری ببینه ولی من دوست داشتم این سیاست رو بر ای همیشه حفظ کنم که حرف اول رو من می زنم و اونو توی خماری بذارم . ادامه بوسه داغ و چسبون بهترین راه بود . اصلا خودمم متوجه نبودم ولی ربدو شامبر من از وسط باز شده بود انگار یه گره اش شل شده بود . قسمتی از سینه هاو شکمم مشخص شده بود . کمی دقت و چشم چرونی می تونست به اون نشون بده که حتی شورت هم پام نیست . چیکار کنم دست من نبود . تازه از حموم بیرون اومده بودم و اون باید اینو به خوبی می دونست . من که واسه اون این جور بر هنه نکرده بودم . تازه پوشیده بودم . فقط محو هیکل من شده بود . -چیه به چی داری نگاه می کنی . می خواستم خودمو بپوشونم . ولی حس کردم که اگه این کار رو بکنم عقب میفتم و این اون چیزی نیست که من از اول طالبش بودم . یک بار دیگه لباشو رو لبام قرار داد و یه پاشو انداخت رو پای من . منو محکم به طرف پایین فشارم گرفت . یه دستشو آروم آروم از همون قسمتی از لباسم که باز بود به سینه هام رسوند . -نهههههههه .. نکن .. مرض داری پسر ؟/؟ مگه نمی دونی من شوهر دارم -اگه شوهر داری پس چرا کنار من نشستی خانوم . اینجا چیکار می کنی ؟/؟ -از خودت بپرس . باید هوای مهمون رو داشت . تو هم اومدی اینجا نشستی . دوست داری دعوات کنم ؟/؟ -هر کاری دوست داری بکن . ولی من اون کاری رو می کنم که چشات بهم میگه و ازم می خواد . .. این پسره چقدر پر رو بود . اون از کجا می دونست چشام چی می خواد . -من که چشام چیزی نمیگه . میگه پاشو آقا پسر و کاری به کارم نداشته باش . من شوهر دارم . یک زن متعهد هستم . پای بند به اصول و مقررات و قوانین اجتماعی .. .. دیدم از جاش پا شد و گفت پس حالا که این طور شد من میرم . چون نمی خوام باعث قانون شکنی کسی شم . در یک جامعه آزاد به اکراه نمیشه با کسی دوست شد و اونو در آغوش کشید . هر کاری باید با رضایت طرفین باشه .. -اگه بخوای می تونی پیش من صبحونه بخوری آقا پسر .. می دونستم با اون چیزی که اون دیده و دلش رفته به این سادگی دست از سرم بر نمی داره . حرفی بود که زده بود و مجبور بود که انجامش بده . راستش منم کمی ترس برم داشته بود که نکنه بخواد از پیشم بره و به نوایی نرسیده فضای اینجا رو ترک کنه . راستی راستی داشت از خونه می رفت بیرون . دیگه ترس من خیلی زیاد شده بود و دلم نمی خواست که اون بره . اگه می رفت خودمو نمی بخشیدم . یعنی من اشتباه کردم ؟/؟ هنوز مردا رو نشناختم ؟/؟ میگن اونا گاهی اول کار طوری حشری میشن که واسه خوشگلا چکای سفید میدن . قبل از این که از در خارج شه بالاخره صبر من نتیجه داد . یک دور صد و هشتاد درجه ای زد و در جا دستشو گذاشت دور کمرم و بغلم زد و طوری منو به طرف خودش کشوند و اون لباسمو انداخت به طرف پایین که دیگه کاری ازم بر نمیومد . بدن بر هنه ام توی دید اون قرار گرفته بود . یه سوتی کشید .. واااااااااااووووووو... وااااااااوووووووو -چته هنگ کردی ؟/؟ مگه هیکل این جوری تا حالا ندیدی ؟/؟ طوری نگام می کنی که انگاری داری جنس می خری . دوباره زبونم دراز شده بود . ولی اون این بار دیگه عقب نشینی نکرد . .. -من جات بودم طناز تلافی می کردم . -یعنی لختت کنم ؟/؟ عمرا . -باشه خودم این کار رو می کنم . اتفاقا این جوری وقت کمتری تلف میشه .. آخخخخخخخ که این پسره به سنگ پای قزوین می گفت زکی ...مثلا می خواستم اونو موقع بر هنه شدن نبینم . رفتم سمت اتاق خواب .. خیلی تیز تر از اونی بود که فکر شو می کردم . از پشت بغلم زد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 12 از 17:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هوس اینترنتی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA