ارسالها: 3650
#1
Posted: 9 Sep 2012 00:35
با درود
درخواست ایجاد تاپیک با عنوان
هرجایی ( نوشته ایرانی )
در داستان های سکسی دارم
بالای بیست قسمته
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#2
Posted: 9 Sep 2012 17:17
هرجایی 1
یاد آوری دوران کودکی وجوانی بیشتر آدما یه احساس خاصی رو در اونا به وجود میاره که کاش به اون روزا بر می گشتیم کاش فلان کارو انجام می دادیم و کاش از اون کار پرهیز می کردیم . ولی من همچه احساسی ندارم . خیلی ها میگن وقتی که از کنار خونه کودکی مون که دیگه توش زندگی نمی کنیم رد میشیم دلمون می لرزه یا دبچگیها میفتیم یاد جوونیها و جوانی کردنهای بعدش میفتیم ولی من حتی دوست ندارم سایه اون خونه ها و حتی سایه اون روزا رو هم ببینم . تنها خاطرات خوشی که از اون روزا دارم خاطرات پدر و مادر مهربونم هستند که تا آخرین لحظه زندگیشون به فکر من بودند وواسه من زحمت می کشیدند . پدرم سلمان ومادرم گلاره بچه اطراف کرمانشاه بودند اونا عاشق هم میشن گلاره رو میخوان به زور شوهر بدن و اونا هم شناسنامه شونو می گیرن فرار می کنن و میان تهرون . خیلی همدیگه رو دوست داشتن . پدر سرمایه ای نداشت اومدند طرفای جنوب تهرون . طرفای دروازه قزوین و طرفای دروازه غار . بابا میشه شاگرد یکی از مغازه های اطراف دروازه قزوین اون اطراف هم میره مستاجری . خونه های قدیمی و خشتی که معمولا صاحبخونه و مستاجر با هم تو یه خونه زندگی می کردند . تمام این اتفاقات مربوط به سال 1340بودپدر و مادرم باهم ازدواج می کنند و مدتی بعد من به دنیا میام .. شقایق اسمی بود که مامان گلاره واسم انتخاب کرد . خدا دیگه به اونا بچه ای نداد نمیدونم چرا ولی حالا که فکرشو می کنم می بینم همون بهتر شد که صاحب بچه دیگه ای نشدند . محله ای که ما توش زندگی می کردیم محله خوش نامی نبود . یعنی افراد و خونواده های کوچه مون خوب بودند منطقه و خیابون خوشنامی نداشتیم . بابا و مامان خیلی هوامو داشتند . وضع زندگی ما خوب نبود . پدر همیشه تا آخرین لحظه زندگیش یه شاگرد مغازه باقی موند وبه همون زندگی بخور و نمیری خود ساخت . خیلی دوستم داشت . بهترین دوستم بود . یار و یاورم بود همه چیز من بود . اون و مامان از خودشون می گذشتند و به من می رسیدند . بد می پوشیدند بد می خوردند بد می خوابیدند تا من خوب بخورم خوب بپوشم وخوب بخوابم . یه دختر سربه زیر بودم . همون جور که بابا مامانم می خواستند . کاش به من نمی رسیدند . کاش از دهنشون نمی گرفتند و به من می دادند تا شاید سالها و سالهای بیشتری رو زنده می موندند و من می تونستم از وجودشون بیشتر لذت ببرم . دختر درس خونی بودم . همیشه شاگرد اول بودم . جایزه می گرفتم . حتی وقتی هم که تو دبیرستان بودم معدلم همیشه از 19 به بالا بود . اونم رشته علوم تجربی . مادر و پدرم دیگه یقین داشتند که من یه دکتر خوب می شم . می تونم تو دانشگاه موفق شم . باید یه سری واسم هزینه می کردند تا کتابهای مورد نیازمو بخرم و از این چیزا وگرنه مثل خیلی ها نبودم که برم کلاس کنکور یا معلم خصوصی بگیرم . اونا پول همینو هم نداشتن ومنم نیازامو بیشتر از دست دوم فروشی ها تهیه می کردم .. تازگیها هم رفته بودیم یه جای کوچیک تری که در عوض خلوت تر بود . یه مادر و پسر بودند صاحبخونه و ماهم تنها مستاجرشون شده بودیم . یه اتاق و یه آشپز خونه داشتیم ویه حموم مشترک که کنار اتاقای صاحبخونه بود . خونه اش مثل بقیه خونه ها قدیمی بود و از بعضی قسمتای سقفش آب چکه کرد ولی مجبور بودیم بسازیم . پدر و مادرم دیگه مطمئن بودند که من تو کنکور سال 58 حتما موفق میشم .پسر صاحبخونه امیر که تازه از سربازی اومده بود خیلی چشاش دنبال من بود . از حرکات و ریخت و قیافه اش خوشم نمیومد . پس از هفده سال زندگی حتی یه دوست پسر هم نگرفته بودم . متلک زیاد می شنیدم ولی بهشون اعتنایی نمی کردم . امیر بد جوری رفته بود تو نخ من . مامانش می گفت که اون میره پیش عموش طرفای ناصر خسرو و تو یه عطاری کار می کنه وکارشم خیلی خوبه و بعد هم که اوضاعش جور شد این خونه رو می فروشیم و امیر دست زنشو می گیره و میره جای بهتری خونه می گیره و با این حرفا داشت گوش مامان بابا رو پر می کرد ولی اونا می گفتن دخترم داره درس می خونه و باید دکتر شه . سال 57 بود مردم به خیابونا ریخته و آزادی می خواستند . کوخ نشینها می خواستند کاخ نشین بشن . درس و مدرسه تعطیل شد و خیلی ها فکر می کردند که درس خوندن تعطیل میشه و فیزیک و شیمی وریاضی اینا دیگه ضد اسلامی و حرامه . در هر حال من و اونو یه انگشتری زدند و یه بله برونی کردیم ومثلا نامزد شدیم . چند ماه گذشت تا خودمو راضی کردم که اونو به عنوان شوهرم قبول کنم . جوون بدی نبود . تو رشته ادبیات دیپلم گرفته بود . حرف زدنش مثل آدم حسابیها بود . یه خورده هم اگه به ریخت و قیافه اش می رسید بهتر می شد . با شروع انقلاب و بلاتکلیفی خیلی ها بسیاری از زنای بدنام افتاده بودند تو کوچه خیابونا . بهمن شد و انقلاب پیروز شد و اسفند ماه کتابارو نصف کردند و گفتند که درسا ادامه داره وامسال کنکور هم برگزار میشه . دست سرنوشت نمی خواست که من واسه خودم کسی بشم . مامان سرطان گرفته بود سرطان سینه و خیلی وقت بود که سرطان داشت و ما تازه فهمیده بودیم وقتی اونو بستری کردند و فقط برای یکی دو ماه بیشتر زنده نگهداشتنش باید کلی پول می دادیم . با با دیگه نومید نومیدودرمانده از همه جا , کارش شده بود گریه کردن .. از عشق پاکش نسبت به مامان می گفت از روزای فرارش از این که به خاطر هم تحمل آوردند و 18 ساله که به کرمانشاه نرفته . بابام وقتی که فرار می کرد پدرش مرده بود وبعد ها یکی از آشناهارو که تو تهرون دیده بود می گفت که مادرش هم مرده . بابا زار زار گریه می کرد و اشک می ریخت و من نمی تونستم واسش کاری انجام بدم .. یه روز صبح از خواب پاشدم ودیدم بابا دیگه بیدار نمیشه بابای خوبم رفته بود . زودتر از مامان رفت . دلشو نداشت مرگ مامانو ببینه . دق کرد و رفت و منو تنهام گذاشت . جیغ می کشیدم زار می زدم گریه می کردم فریاد می زدم ولی بابا رفته بود دیگه بر نمی گشت اون رفته بود تا شاهد مرگ عشقش نباشه . مامان با بیجانی و بیحالی سراغشو می گرفت . دوروز بعد مامان هم مرد وقتی که می مرد من بالا سرش بودم . همش با ایما و اشاره می خواست بدونه بابا کجاست . میدونم وقتی که چشاشو واسه همیشه بست به آرزوش رسید و بابا رو دید . هردوشون رفتندو منو تنها گذاشتند . حالا من بودم و نامزدم امیر . تنها امید زندگیم اون بود که باید به من امید می داد باید خودمو مجبور می کردم که بیشتردوستش داشته باشم . حالا تو اون خونه ماشده بودیم سه نفر . من مونده بودم و وسایل کهنه خانواده . یه تلویریون سیاه سفید 14 توشیبا و یه یخچال معمولی و چند تا قالی کهنه و چند تا هم لحاف تشک و یه کمد سیار که لباسای ما داخلش بود . گریه ام گرفته بود . اشک تو چشام حلقه زده بود . امیر اومد بالا سرم . بغلم کرد . اولین باری بود که این کارو انجام می داد سختم بود . با این که نشون کرده بودیم و لی روم نمی شد حتی روسری از سرم ور دارم . -ناراحت نباش شقایق امیرت نمرده . تنهات نمی ذارم دوستت دارم . منم در جواب این دو واژه رو با اکراه بر زبان آورده که منم دوستت دارم . خواست نوازشم کنه دستشو اول پس زدم ولی دیدم که تنهام و اونم تنها کسیه که می تونم بهش تکیه کنم بغلم کرد اول پیشونیمو بعد صورتمو و بعد هم لبامو بوسید کاری که تا به حال هیچ پسری باهام انجام نداده بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 9 Sep 2012 17:18
هرجایی 2
یه احساس عجیبی بهم دست داده بود . یه احساس لذت همراه با ترس و نگرانی و هیجان . همچین حالتی رو گاهی وقتا که یه لذت خاصی توی قفسه سینه و زیر شکم و ناحیه کوسم ایجاد می شد حس می کردم . گاهی فقط یه دست رو کوسم می کشیدم و باچند تا ذکر و دعا فکرمو مشغول می کردم به یه جای دیگه . مامان خیلی منو ترسونده بود . می گفت موقع ازدواج دوشیزگی برای عروس یعنی شرافت واین بزرگترین سرمایه اشه که قبل از ازدواج دست هیچ مردی بهش نرسه . مثل خونی که روز عید قربون ریخته میشه خون بکارت زن هم باید شب زفافش ریخته شه . از درو دیوار این خونه خرابه واسم خاطره می بارید . مدتی بود که خودمو قانع کرده بودم که بی مادر میشم ولی رفتن پدرو باور نداشتم . به غیر از پریود و مسائل خاص زنانگی باپدرم راجع به هر چیزی صحبت می کردم . اون واسم یه پدر بود دوست بود برادر بود همدم بود همه چیزم بود دارو ندار و هستی من بود . خودمو قانع کرده بودم که خدا حتما می خواد مامانو ببره بهشت که اونو داره زود ازمون می گیره . حتما یه حکمتی تو کارشه . می خواد به همه عذابایی که کشیده خاتمه بده . می خواد این زن پاک و نیک و عابدو ببره بهشت . من و بابا تنها می مونیم . بابای وفادار من نسبت به من بیوفایی کرد ولی من می بخشمش . دگمه بلوزمو باز کرده بود و دستشو رسونده بود به سینه های دست نخورده و ندوشیده ام . یه سوتین بدقواره که اون موقع تازه بهش می گفتن کرست و بیشتر جاهام می گفتن سینه بند بسته بودم که گیره های پشتش زنگ آورده بود . -نکن بده چیکار می کنی . ما که هنوز زن و شوهر نشدیم -خب میشیم دیگه . هفته دیگه اگه راضی باشی یه خورده که اعصابت آروم گرفت عروسی می کنیم . اگه فکر می کنی آمادگیشو نداری و توهین میشه به روح عزیزانت , صبر کنیم تا سال بشه . من که دوست داشتم زودتر به ثبات برسم ترجیح دادم که زودتر قال قضیه کنده شه یعنی ازدواج کنیم . این اولین هیجان زندگیم بود . -امیر از اینجا جلوتر نرو . نه نکن خوب نیست اون وقت دیگه بیمزه میشه نه . هرچی به موقعش . هرچی باید سر جای خودش و هر کاری هم باید به جاش انجام بشه . ولی انگار امیر خودشو واسه جنگ تویه میدون بزرگ آماده کرده بود . مثل دامادا شده بود . لباس مرتب . ریش و سبیل تیغ کرده واسه اولین بار بود که اونو جذاب می دیدم . یه ادکلن تند هم زده بود . زیاد تند هم نبود بوی دارچین می داد یه نوعی از ادویه . اسمش مکسی بود . هنوزم این ادکلنو گوشه کنارا که می بینم یاد اون روز میفتم . بااین که ملایم نبود ولی واسه یه دختر محروم مثل من هوس انگیز بود . موهای مشکی و بلند مو که افشون شده بود و دیگه دستای بهشتی مامان نبود که واسم گیسش کنه جمع کرد و داد هوا وشروع کرد به بوسیدن پس گردنم ونوک زبونشومی کشید داخل گوشم . صورتمو غرق بوسه کرده بود . دستشو دوباره رسوند به سینه هام وبا دوتا نوکش که مثل تیری شده بودند که می خواستند از کمان شلیک شن بازی می کرد . بی اختیار چشامو بسته بودم و روزمین ولو شده بودم . یک لحظه متوجه شدم که زیاد پیشروی کرده ایم ولی یه چیزی انگار دهنمو بسته بود . منو توبغلش گرفت . از پیشونی بوسید نمو شروع کرد تا این که رسید به لبام . اینجارو دیگه بهم چسبید و این چسبیدنش خیلی بهم چسبید . شوهر آینده ام داشت منو می بوسید . اینم اولین بوسه یه مرد غریبه بود . احساس شرم و حیای خاصی بهم دست داده بود . تمام تنم داغ شده بود . فکر می کردم تب دارم . آره احساس شرم می کردم ولی حس یه گناه کارو نداشتم . امیر بلوزمو در آورده بود . التماس کردم که این کارو نکنه ولی گوشش به این حرفا بدهکار نبود . چاره ای نداشتم باید می سوختم و می ساختم . جایی رو هم نداشتم که برم حتی با این شرایط شهرنو هم راهم نمی دادند واسه اونجا رفتن هم باید پارتی می دیدم . سوتین منو در آورد . -جوووووووون چه پستون کوچولو و نازی داری . تایه ماه پس از عروسی خودم می کنمش اندازه یه لیمو درشت شیرین . لبای کلفتشو انداخت به جون نوک سینه ها و خودسینه های من که این کارا واسه این قسمت تنمم تازگی داشت . دلم می خواست قیمت و ارزش خودمو پایین نیارم ولی کار دیگه داشت از کار می گذشت . داشت سینه هامو می خورد و آشوبش اون دو رو برای کوس داشت دیوونه ام می کرد . خیلی بیحال شده بودم . حال خودمو نمی فهمیدم . می خواستم بلند شم می خواستم مقاومت کنم می خواستم برم پیش بتول خانوم مادر شوهر آینده ام و جریانو بهش بگم که وضع اینه اگه کار به جاهای باریک بکشه ازم گله مند نباشه ولی نتونستم . شایدم اگه زور می زدم می تونستم شایدم نمی خواستم ومی خواستم طعم شیرین این لذتو برای اولین بار تو زندگیم بچشم .. نه نباید بذارم جلوتر بره ول کن سینه هام نبود -نه امیر تورو خدانه من نمیخوام ولم کن . بذاریم برای بعد هروقت زنت شدم . یه جوری خودتو راضی کن . کمرتو سبک کن . منو ولم کن . دوستت دارم عزیزم . من براتوام توهم مال منی بذار یه عروس سنگین رنگین بشم . الان روح بابا مامانم عذاب می کشن -روح بابامامانت وقتی ببینن دخترشون به آرامش رسیده آروم می گیرن . حلال همه مشکلات تو پیش منه خودم کاری می کنم که غم و غصه هارو فراموش کنی . تن لاغر من اسیر تن و بدن مردونه اش شده بود . پیشروی خودشو خیلی زیادتر کرده بود . کار داشت به جاهای باریک می کشید ودر حالی که روی شکار طاقباز دراز کشیده اش یعنی من سوار شده بود دستشو از پشت و زیر کمرم به بالای دامنم رسوند . باسنمو داد بالا و دستشو به زیپ دامن رسوند و کشیدش پایین . چشامو به زور باز نگه می داشتم تا نفهمه که چقدر هوس دارم . آره واسه یه دختری که تازه همه چیزشو همه کس و کاراشو از دست داده خیلی سخت بود که این امتیاز خودشم از دست بده هر چند امیر می خواست شریک زندگیم شه . واسه همون دختر بازم سخت بود که پس از هفده هیجده سال زندگی بازم توی ریاضت سکس باشه دامنمو داد پایین . خجالتم میومد . -امیر امیر اگه تا همین جاست بسه دیگه . یه خورده باهام ور برو منم لذت می برم بقیه رو بذاریم بعدا -عصبانیم می کنی شقایق . مگه بهم اعتماد نداری ؟/؟-چرا -مگه منو به عنوان شوهر خودت قبول نکردی ؟/؟-خب چرا . -پس دیگه چیه که ازم فرار می کنی ؟/؟-خواهش می کنم . امیردستش به کونم رسیده بود . جز یه شورت دیگه هیچی رو تن خوشگل و لاغرم باقی نمونده بود . حالت امیر که حالا فقط با یه شورت روبروم قرار گرفته بود نشون می داد که یه سودای بزرگی در سر می پرورونه . ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 9 Sep 2012 17:19
هرجایی 3
چشای امیر خیلی قرمز شده بود . خیلی بیحال شده بود . دست خودش نبود . فکر کنم شهوت زده بود به سرش . منم خیلی حشری شده بودم . قلب کوچیکم خیلی تند میزد . هیجان زده بودم خداکنه امیر زیاد گیر نده یه دستی به همین دورو برای کوسم بکشه و پیشروی نکنه هرچند منم خیلی سنگین شده بودم . این احساسو گاهی وقتا که با دستام کوسمو می مالیدم پیدا می کردم ولی نه تا این حد . گاهی فکر می کردم اگه هم امیر بخواد ولم کنه من بهش این اجازه رو ندم که دست از پیشروی برداره . اون خیلی دوستم داره و قصد داره که هفته دیگه باهام عروسی کنه میدونم که روح بابا مامان هم از این که دخترشون سر و سامون می گیره خوشحال میشن . نمی دونستم چیکار کنم . خودمو بسپارم دست خدا و امیر که هر چی میخواد بشه و یا دست و پا بزنم و ازش خواهش کنم که تا شب عروسی دست نگه داره . این بتول خانوم هم معلوم نبود کجاست تا صدامون کنه . تامنو از این بلاتکلیفی نجات بده .یه عمر یعنی حدود 18سال با نجابت و پاکدامنی زندگی کرده بودم و حالا می رفت که یه هوس و یه بی طاقتی همه این رشته هارو پنبه کنه .. داشتم به این چیزا فکر می کردم که دیدم یه موقعی به خوداومدم که کف دست پت و پهن امیر از زیر شورت رفته لاپام و اون چه جورداره کوسمو فشار می گیره . انگاری دستش داشت تو دریا شنا می کرد . کوسم خیلی خیس کرده بود . واونم باکف دستش وسط پا و کوسمو می مالید -نههههههه آتیششششمو تند نکن امیررررررنذار گردنت بیفتم می خوای دوسسسس داری کونننننمو پاررررششششش کن جرررررش بده ولی حالا پرده مو بکارتمو حفظ کن .. ازت خواهش می کنم من دارم توهوسسسس می سوزم . این قدر گناه نکن . شورتمو تا آخر از پام در آورد . شورت خودشم از پاش خارج کرد . من دمرو بودم و اون سوار برمن .یه لحظه سرمو برگردوندم و کیرشو دیدم . ترس برم داشته بود . کوس کوچولوم چه طور می تونه تاب بیاره ؟/؟ من تا حالا فقط چند تا عکس سکسی و آب کیرو دیده بودم . یکی از بچه ها آورده بود مدرسه که به خیلی ها نشونش داد و بعدا که فهمیدن نزدیک بود به خاطر این مسئله از مدرسه بیرونش کنن .. خودمو گذاشته بودم در اختیارش . دیگه جز اون وخدا کس دیگه ای رونداشتم . حتی اشک چشام هم با من قهر کرده بود . نمی خواستم احساس تنهایی کنم . فقط امیر بود که باهام قهر نبود . اون بود که دوستم داشت . اون بود که راه روشنی رو واسه آینده من باز کرده بود . منو به صورت دمر نشوند روپاهاش یه دستشو گذاشت روکونم و یه دست دیگه اشو گذاشت لاپام و با کوسسسسسم بازی می کرد -جووووووون عزیزم توهفته دیگه راحت راحت می تونی بیای تو بغلم و منم راحت تو کوسسسست آب می ریزم .. شهوت گیجش کرده بود . روکون کوچیک من خم شده بود و همه جاشو می بوسید سختم بود اون روزا مخصوصا تو محله های فقیر نشین با امکانات کم این طور نبود که هر وقت اراده کنی بری حموم . من غافلگیر شده بودم ولی امیر خیلی به خودش رسیده بود . روی من یه حالت تعظیم و به خاک افتادگی پیدا کرده سرش روکونم قرار داشت ویه دستش رو سینه ام و یه دستش روی کوسم . -شقایق عزیزدلم . عروس قشنگم . مامان بچه هام . می تونم یه خورده کیرمو بمالم روکونت ؟/؟ هیجان زده شده بودم . برای اولین بار بود که می خواستم یه کیرو با پوست تنم لمس کنم . -کسی نیاد ؟/؟ -نه نمیاد . دروهم چفت کردم -صدامون نکنه -نه نترس اونش بامن . کیردرازشو که می گفت 18سانته و کلفت هم بود تودستش گرفته و مثل شلاق چند دفعه به کونم زد . باهر ضربه ای که می زد خیسی کوسم بیشتر می شد . می دونستم تو هر سوراخی از سوراخای من بره زخمیم می کنه . با این که دوست نداشتم دختریمو از دست بدم ولی دوست داشتم اگه قراره گاییده بشم همون بهتر که از سمت کوس باشه .. باکف دستش خیسی منو تو تمام سطح کونم پخش می کرد . طوری کونمو ماساژمی داد که انگار چند ساله این کاره هست درعالم هپروت سیر می کردم یاد بعضی حرفای دوستای شیطون دبیرستانی و حتی راهنمایی ام می افتادم که خیلی زودتر از اینا خودشونو تسلیم کرده بودند ولی اونا مثل من بعدش نمی خواستن ازدواج کنن . فقط دنبال کیف و تفریحشون بودند ... احساس خوشی از هوس توتمام بدنم به وجود اومده بود که اون لحظه حاضر نبودم باهیچی تو دنیا عوضش کنم . اصلا هیچ غمی به یادم نمیومد فقط عشق بود و هوس . امیر کیر داغشو رو کونم فشار می داد . کیرش در حال سرخوردن بود . سرشو آروم به سوراخ کیرم می مالید و مواظب بود که به طرف داخل هدایتش نکنه از اون طرف هم کیرشو با یه پرش می رسوند به سوراخ کونم ولی بازم بهم فشار نمی آورد ملاحظه منو می کرد . یواش یواش از هوس داشتم به عشق می رسیدم . از این که تسلیم یکی هستم که درکم می کنه خوشحال بودم . دوباره کیرشوچسبوند به کوسم -امیر من نمی دونستم که حالا این طوری میشه می خواستم واسه شب زفافمون موی کوسمو بگیرم . دوست داری ؟/؟ خوشت میاد موداشته باشه یابتراشم ؟/؟ کیر امیروهماغوشی با اون بی پروام کرده بود . تو بغل اون احساس امنیت می کردم . اون فرشته نجات من بود . فرشته ای که خدا برای یتیمی مثل من فرستاده تا یه مسکنی واسه دردهام باشه . -هرچی تودوست داشته باشی منم دوست دارم . ولی از کوسای برق انداخته و صاف وصوف که کیرروش سر بخوره و بره توش بیشتر خوشم میاد یه لحظه بهم بر خورد و باخودم گفتم امیر مگه در این زمینه تجربه داره که از این حرفا می زنه ؟/؟ شایدم کلی یه چیزی گفته . حالا من که هنوز زنش نشدم دارم اختیار داریشو می کنم . منو یک دور برگردوند تا نگاهش بانگام تلاقی کنه . با این که پسر جذابی نبود اون لحظه اونو جذاب ترین مرد دنیا می دیدم . یه معصومیت خاصی تو نگاش بود . می تونست واسه قلب پاک و بی ریام بهترین همدم باشه . فرشته نجات خودمو بیش از هر وقت دیگه ای دوست داشتم . خودشو انداخت رومن . -امیر امیر همه تنم شده یه گولللللله آتیش -منم دارم می سوزم شقایق کمکم کن سینه های امیر به سینه هام چسبیده بود و لباش هم رو لبام به آرامی می غلتید وگاهی هم زیرگلو و بالای سینه هامو هم خیلی با هوس می بوسید. -آه آهههههه نههههه به دادم برس امیر نجاتم بده من کیییییییییرررررررتو می خوام کمکم کن ولللللللم نکن کوسسسسسسم داره منو می کشه عزیزم عشق من خودشو یه خورده پایین تر کشید و نوک سینه هامو به نوبت تو دهنش می گرفت . خیلی ماهرانه اونو تو دهنش می گردوند . نمی دونستم چیکار کنم . نمی تونستم بگم که کدوم حرکتش لذت بخش تره . فقط کیر بود که می تونست آرومم کنه . کیر امیررو یه خورده بالاتر از زانوم حس می کردم . با جفت پاهام کیرشو قفل کردم به خودم یه چند تا حرکتی دادم -آههههه شقایق شقایق شقایق یه چیزی با فشار از کیرش ریخت بیرون . خیلی هم ادامه داشت . بیشترش ریخت رو جفت رونای پام وهیجان زده شده بودم . سرمو بالا آوردم تا برای اولین باراین آب زندگی بخش شیری رنگو که داشت رو پاهام پخش می شد ببینم . امیر یه خورده خنک شده آروم گرفته بود ولی هنوز هوس توچشاش موج می زد . از طرفی من آتیشی تر شده بودم . زندگی و سرنوشت خیلی چیزارو از من گرفته بود پدر مادر عشق به تحصیل اگه قراره ادامه لذت با از دست دادن بکارت همراه باشه اگه مهم این امیره که باید قدر منو بدونه چه اشکالی داره همین الان لحظه زفافم باشه با این توجیهات می خواستم خودمو بسپارم دست اون ولی هنوز استرس داشتم . امیر این تردیدو تو نگاه من خوند کیرشو دوباره به نوک کوسم چسبوند . یه خورده اونو خوابوند واز بالا تا پایین کوسمو با کیرش می مالوند . صورتم و تمام تنم هر لحظه داغ تر و داغ تر می شد -نه نکن نکن نکن نسوزون من دیوونه می شم کمک کن . سرمو کمی بالا آوردم خودمو به طرفش کشوندم و دستمو به کیرش رسوندم . این دفعه خودم کیرشو به کوسم چسبونده و با سر کوسم مماسش کرده بودم . امیر تودلت می خواد ؟/؟.. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 9 Sep 2012 17:20
هرجایی 4
امیر امیر من داغ داغم کیییییررررررت داره منو می سوزونه .. وسط کیرشو محکم تو دستام نگه داشته بودم سرشومماس با کوسسسم می گردوندم ..نمی دونستم چیکار کنم -امیرامیر می خوای ؟/؟ سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت -چراساکتی ؟/؟اگه بخوای منم شاید ... -من موقعی میخوام که تو از ته دلت بخوای -عزیزم من خیلی وقته که می خوام . ولی مهم تویی . چون دوستت دارم .عاشقتم . این حرفا بیشتر منو حشری می کرد . می دونستم تا چند سانت ایرادی نداره .نوک کیرش چسبیده به وسط کوسم بود خودمو به سمتش حرکت داده تا دوسه سانتی از کیرشو بفرستم توکوسم . بیشترحال می کردم . بیشتر می سوختم و تشنه تر شده بودم . بازم خودمو جلوتر کشیدم . حالا یه چهار سانتی از کیرش توی کوسم قرار داشت . گیج شده بودم . -امیر چی میگی ؟/؟-توچی میگی شقایق ؟/؟ من یه خورده حرکت کردم . می خوای یه خورده توبیا . همین مقدارشم شروع کرده بود به بیرون کشیدن و گذاشت توکوسم . دوباره تو همون اندازه قفلش کردم . چشای ما به هم خیره شده بود . حرکت آروم کیرو توی کوسسسسم حس می کردم . فکر می کنم از پنج سانتیمتر هم ردشده بود . دستمو دورکمرش حلقه زده و اونم با من همین کارو کرده بود . یه لحظه حس کردم دردم گرفته ولی درجارفع شد . به اوج لذت رسیده بودم . خبری از پارگی پرده بکارتم نبود . تعجب کردم . چیزی نمونده بود که من و اون کاملا به هم بچسبیم و تموم کیرش بره تو کوس من .. هوس و حشریت من به اوج رسیده بود . حس کردم آب کوسم در حال ریختنه . یه چیز گرمی توکوسم داشت حرکت می کرد . از کناره های کوسم اومد بیرون . دست زدم تا ببینم چیه ... واییییی خون .. خون هول کرده بودم . صورتم مثل گچ سفید شده قلبم به شدت می تپید . دیگه یک دختر نبودم . بر خودم مسلط شده وفوری خودمو از کیر امیر جداکرده و شورت سفید پارچه ایمو که یه گوشه انداخته بودم گرفته و اونو به کوسم مالیدم تا از این خون یه اثری داشته باشم . -واسه چی این کارو کردی -مامانم بهم گفته بیشتر جاها رسمه که عروس وقتی که شب اول دختریشو تقدیم می کنه و خون بکارتش می ریزه ازش یه اثری رو پارچه ای چیزی میذاره و فکر کنم به مادر شوهرش نشون میده که دختر بوده -چه جالب -مگه نمی دونستی ؟/؟-نه من که یه دختر نیستم . تازه تو این خطها هم نبودم تا حالا . -از این به بعد باید باشی حالا دیگه من زنتم . حالا هفته دیگه اش رسمی می کنیم . شادوماد نمی خوای ادامه بدی ؟/؟ ببین خونم وایساده . من کییییییررررررر می خوام . کوسسسسسم منتظره . دختریمو از دست داده بودم و با این که باید یه خورده هراس می داشتم ولی از چند نظر احساس آرامش می کردم . این که خودمو تسلیم کسی کرده بودم که قدر منو می دونست و می دونستم که جواب اعتماد منو به بدی نمیده . یکی دیگه این که هوس زیادی داشتم و می تونستم خودمو تقدیمش کنم و از طرفی هم این استرس که نکنه یه خونریزی شدید بهم دست بده دیگه از بین رفته بود . -امیر به مامانت میگی ؟/؟ فعلا نمی گم . تو هم این شورتتو قایم کن . حالا یه خورده فکر می کنم ببینم حال و روزش چطوره . باشه شورت خونی رو بعد از عروسی نشونش میدیم . حس می کردم تو یه دنیای دیگه ای در حال پروازم . خودمو به امیر سپرده بودم واونم داشت به این زنی که هنوز چهره و اندام دخترانه داشت حال می داد . خیلی فعال شده بودم . رو زمین خوابوندمش و رو کیرش نشستم و تند وتند و تند رو کیرش حرکت می کردم -امیر جوووووون کوسسسسسم ببین مال تو سینه هامو بگیر تو دستات ببین اینام مال تو به کونم دست بزن باهاش ور برو . تحریکش کن . هورمونای منو فعالش کن . یه کاری می کنم که این کون کوچیکم دوماهه واست برجسته شه . یه کون تپل .... جملات پی در پی به ذهنم تداعی می شدند . معلوم نبود این حرفا رو از کجا یاد گرفته و کی تو مغزم رفته بود . خود به خود می ساختم و می گفتم . کیر امیر عشق امیر هوس امیر از من یه شقایق خلاق ساخته بود . دیوونه شده بودم . هوسم نمی خوابید . آتیشم فروکش نمی کرد . خودمو روی عشقم خم کرده بهش گفتم که سینه هامو بخوره و باهاش حال کنه . -عزیزم این شب شب زفاف واقعی من و توست . پس باید تا می تونیم ازش استفاده کنیم فقط نمی دونم این مامانت میذاره که چند ساعتی باهم باشیم یا نه ؟/؟ -از بابت اون خاطرت جمع باشه چون اون فکر می کنه که منو تو داریم با هم حرفای عاشقونه می زنیم و برنامه عروسی رو می چینیم . اگه تا صبح هم زیر کیر من باشی صدایی ازش در نمیاد -جووووون قربون بتول خانوم این مادر شوهر فهمیده ام بشم . من و تو تا صبح حال می کنیم چه لذتی داره . باورم نمیشه . بعد از اون همه سختی و عذاب . اوساکریم نوکرتیم . مث داش مشتیها حرف می زدم این حرف تکیه کلام یکی از دوستای دبیرستانیم بودخیلی دلم می خواست بریم حموم و با هم حال کنیم ولی این مادرشوهره رو چیکارش می کردم . اون شقایق خجالتی و محجوب که روسری از سرش نمی گرفت چه بلایی سرش اومده بود که یک شبه از زمین تا آسمون فرق کرده بود . یه لحظه یاد بابامامان افتادم . خدایا الان اونا اون دنیا چیکار می کنن . حتما دارن برای رفتن به بهشت آماده میشن . خدا چقدر زود اونا رواز من گرفت . باید می بودند و عروسی منو می دیدن . شاید اگه زنده بودن من باید حتما می رفتم دانشگاه .. ولی خب من و اون که نشون کرده بودیم . ولی دنیای سکس و آمیزش هم واسه خودش یه دنیاییه وپراز شور و لذت و هیجانه . سعی می کنم واسه شوهرم یه زن خوب و واسه مادر شوهرم یه عروس و دختر مهربون باشم . اگه سرمم داد بزنه بازم تحملش می کنم بهش محبت می کنم . دوباره به فکر عروسی بی سرو صدای خودم افتادم ولی با خودم که حلاجی کردم گفتم این طوری بهتره اصلا حوصله شلوغی و همهمه و مهمونا رو نداشتم . شاید این جور زندگی رو توخونه پدریم بهش عادت کرده بودم ... چی شده شقایق ؟/؟ حواست کجاست ؟/؟ به چی فکر می کنی ؟/؟-هیچی عزیزم یاد بابامامانم افتادم حالا بیادوباره شروع کنیم.... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 9 Sep 2012 17:21
هرجایی 5
خوشحال و سرمست از سرمایه ای که از دست داده بودم خود مو به امیر سپرده واجازه دادم تا هر کاری که دلش می خواد با من بکنه . -خیلی خوب شد شقایق امشب راهو باز کردیم -آره امیر جون حالا از هفته دیگه که زنت شدم دیگه هرشب و هر وقت که تو اراده کنی در اختیارتم .. دیگه واسش داشتم خودمو تیکه پاره می کردم . من شده بودم مرد و اون یه زن . همه جای تنشو می بوسیدم . بدنشو آماده آماده کردم نوک سینه های مردونه و سر کیرشو پاهاشو زیر گردنشو . با این که اولین تجربه سکسم بود ولی یه چیزی به طور غریزی رفته بود تو خون و زیر پوستم و بهم می گفت که باید این کارارو بکنم تا اون به من وابسته تر بشه و جزمن که زنش میشم با هیشکی دیگه حال نکنه و وابسته من بشه و اصلا زودتر باهام ازدواج کنه . حالا دیگه نوبت امیر بود . اون منو رو زمین خوابوند وهمون کارایی رو که من واسش کرده بودم برام انجام می داد . دست انداز های قالی و کف اتاق هم خفه ام کرده بود و کمرمو اذیت می کرد -امیر جون اولین پولی که دستمون اومد یه تخت می خریم -اتفاقا منم تو همین فکر بودم قربون کون و کمرت برم دردت گرفت امیر بمیره درد تنتو نبینه . -درد تن خوب میشه ولی اگه روح آدم زخمی بشه به این سادگیها ترمیم پذیر نیست . دوتا دستاشو گذاشت زیر کمرم و تنمو آورد بالاتر و لبامو به لباش چسبوند پاهامم انداخت دو طرف پاهاش و کیرشو فرستاد تو کوسم . دیگه تنم هیچ تماسی با زمین نداشت ومنم دیگه نمی تونستم با فریاد هوسم خونه رو بلرزونم . -ووووووی وووووووووی بکن بکن بکن امیر جون قربون کیرررررت چقدر خوشگل میشه وقتی میکشیش بیرون و دوباره میذاریش توش .. رفتیم یه تعریفی کنیم و گفتم کیرت مث خودت خوشگله امیر! -یعنی حالا دیگه قیافه ما دیگه کیری شده ؟/؟هردومون خنده امون گرفته بود .. یه چیزی حدود سی کیلو ازم چاق تر بود . واسه همین رو هوا و بدون این که خسته بشه منو می کرد . یه خورده هم داخل کوسم می سوخت . ولی نه اون قدر که جلو کیفمو بگیره . یه خورده که هردوتامون مست مست شدیم منو گذاشت زمین و از پشت زانو تا بالای کونم هردو طرفشو ماساژمی داد آخ که چه حالی می کردم داشت خوابم می گرفت دوست داشتم تو اون لحظات کیرشو بفرسته تو و منم تو اوج لذت و شهوت ساعتها بخوابم آروم بگیرم . کله گنده اش لای پامو به زور باز می کرد . دوطرف پاهامو باز کردم تا راحت تر بتونه سرشو بذاره اون وسط نزدیک بود کشاله های رونم جر بخوره . بازم یه حرف دیگه زد که کلی رفتم تو فکر . بهم بر خورد وناراحت شدم . خودمو قانع کردم که یه برداشت بدی کردم . وقتی که امیر زبون پت و پهنشوروی کوسم کشید یه ملچ ملوچی داد و گفت به به من اصلا عادت ندارم کوس بخورم و کوس لیسی کنم ولی از این کوس تازه که حرف نداره نمیشه گذشت . یعنی امیر دختر باز بوده و من خبر نداشتم ؟/؟خب اون مرده و احساسات جنسی خودشو راحت تر از زنا میتونه بروز بده . شهرنو یعنی همین جنده خونه خودمون که همین نزدیکیهاست . حتما میره اونجا یه جوری خودشو تخلیه می کنه . چند دقیقه ای گذشت تا خودمو گرفتم وتونستم یه خورده به وضعیت قبل بر گردم . -چته شقایق ؟/؟ بازم یاد بابا مامانت افتادی ؟/؟اونا الان جاشون خوبه . -امیر ! من تنها زن زندگیتم ؟/؟ -آره مگه چی شده ؟/؟ من فقط تو رو دوست دارم . فقط تورو . واسه تو هر کاری می کنم . وضعمون که بهتر شه از این محله می برمت . دوباره بغلم کرد وخودشوبهم چسبوند . تا نزدیکیهای صبح مشغول بودیم . هنوز از شوروحال امیر کم نشده بود . هنوز واسم حرفای عاشقونه می زد . فکرم فقط پر شده بود از ازدواج هفته بعد . از این که کجا باید عقد کنیم . تو دفتر خونه یا عاقدو میاریم توخونه ؟/؟ من باید چی بپوشم .؟/؟ یعنی منو به آرایشگاه می برن ؟/؟ یاباید خودم تو خونه یه جوری آرایش کنم ؟/؟ این افکار داشت منو می خورد . وای بچه که بودم حتی وقتی که بزرگتر شده و تا حالا حالاهاشم هر وقت صدای بوق بوق ماشین عروس و ماشینای همراشو می شنیدم پیش خودم می گفتم یعنی منم یه روزی سلطان این مجلس میشم ؟/؟ یه روزی هم همه به عنوان یه عروس به من احترام میذارن ؟/؟خیلی از این لباس خوشم میومد . دوست داشتم یکی از اینا واسه خودم بخرم . یادگاری داشته باشم که تا آخر عمرم باهام باشه منو به یاد یکی از بهترین روزای زندگیم بندازه . این برام یه رویابود . بااین که سرم تولاک درسام بود گاهی که از کنار یه لباس عروس فروشی می گذشتم بی اختیار می رفتم داخل و قیمت می گرفتم . یه لباس عروس خوشگلو دیدم که پنج هزار تومن قیمتش بود . عروس داخلش شبیه پرنسس ها می شد . میدونستم بابام همچه پولی نداره که بخره . شایدم یه شوهر پولدار نصیبم شه و حاضرباشه این ولخرجی رو واسم انجام بده . ازش می خوام واسم کمتر طلا بگیره . حساب می کردم که جوردر نمیاد . اون وقت به خودم می گفتم شقایق برو درساتو خوب بخون دکتر بشی اون جوری دیگه می تونی کل لباسارو با مغازه اش بخری . -امیر تو واسم لباس عروس می خری ؟/؟ -دیدم یه خورده تو ابروهاش چین افتاد -آخه واسه چند ساعت که آدم ولخرجی نمی کنه -پس می تونیم کرایه کنیم ؟/؟ اگه می تونی دلمو نشکن -ببین ما باید بریم کلی وسیله بخریم . اگه هم پولی اضافه موند چشم کرایه می کنیم . یه خورده ناراحت شدم ولی خودمو قانع کردم که زن باید با دارو ندار شوهرش بسازه . اول زندگی خرج رو دستش نذارم بهتره . شاید این جوری قدرمو بیشتر بدونه بعدا که کارو بارش خوب شد هوامو بیشتر داشته باشه . مهم اینه که همدیگه رو دوست داشته باشیم . اخلاقمون با هم بخونه وخودخواه نباشیم . مهم اینه که عاشق هم باشیم . توغم و شادی شریک هم باشیم . حتی اگه اختلافی هم با هم داشتیم دوستانه حلش کنیم با این افکاروبدون این که فکر کنم مادر شوهرآینده ام الان چی فکر می کنه توبغل امیر خوابیدم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 9 Sep 2012 17:22
هرجایی 6
روز بعد مثل یه عروس خانوم خوب از خواب بیدارشدم .عروس خانومی که عروسی نکرده فقط بکارتشو از دست داده بود . امیر رفت سرکار و من هم توکارای خونه به بتول خانوم کمک کردم . می خواستم یه عروس خوب و کاری واسش بشم و اون دیگه به هیشکی دل نبنده . بابام که زنده بود خیلی دنباله امو می گرفتن تا بالاخره یه جوری موفق شدن . موقع ظهر امیر اومد خونه . اون واسه ناهار گاهی میومد و گاهی هم نمیومد . ناهارو پیش همسر آینده اش خورد وبعد از ظهر هم سرکار نرفت ..غروب اون ومامانش راه افتادن برن بازار . یعنی اینو امیر بهم گفت ولی ازم دعوت نکردن که باهاشون برم . بهم برخورد . خرید عروسی بدون عروس ؟/؟ تازه من که کس وکاری نداشته توقع زیادی هم نداشتم . از همه خواسته هام که گذشته بودم . یه خورده گریه ام گرفته بود . منو به حال خود گذاشته موقع رفتن هم بهم سفارش کردن که قراره یه سری وسیله بیارن ویه خورده ریزه بار برای زندگی مشترک خریده که اگه یه وقتی اومدن تعجب نکنم مال همین جاست .. اونا رفتن بازار خرید و منم خونه دار شدم . نیمساعت نشد که زنگ در خونه به صدادراومد . چادروسرم کردم و رفتم دم در . یه مزدا دم در ایستاده بود . باخوشحالی و هیجان پرسیدم بار آوردین ؟/؟-بله خانوم . دونفربودند . تقریبا میانسال بودند . شایدم همسن بابای خدابیامرزم . هردوتاچند تا وجه مشترک داشتن . دماغ عقابی سبیل کلفت وچخماقی وریش تیغ کرده داشتند . چند تا کاسه بشقاب دستشون گرفته وارد خونه شدن . صدای بسته شدن درو شنیدم توجهی نکردم . دیدم که یکیشون دم در وایساده ویکی دیگه هم ظرفارو آورده تا اتاقم . -واقعا خوشگلین خانوم . معلوم نیست امیر خان این آسارو از کجا رو می کنه . سردر نمی آوردم چی میگه . ورق بازی هم بلد نبودم که بفهمم . فقط می دونستم که آس یکی از ورقای بازیه . اونم ازبس جدول حل کرده بودم می دونستم .-نمی خوای چادرتوبرداری این جوری بهتره . یه ساعت دیگه صاحبخونه بر می گرده و ما زیاد وقت نداریم -ببخشید شماجای پدرمنین ولی بابام بهم یاد داده که پیش نامحرم باید حجابمو حفظ کنم .-کوس شرنگو جنده برو کوستو بده . رنگم مثل گچ سفید شد . زرد کرده بودم . -آقا ادبورعایت کنین صبرکنین امیرخان بیاد اون وقت همه چی معلوم میشه -اون کونی هم مث توهه . هیچی حالیش نیست . صددفعه بهش گفتم بابا این جنسو دسته دوم نشده تحویل مابده دوبرابرش بهت پول میدیم مگه حالیش میشه ؟/؟بازم کارخودشو می کنه . آرزو به دل شدیم که یکی پرده رو چاکش بدیم و خون کوسو ببینیم . ولی بد چیزی هم نیستی ها ازاون جنده های تقریبا آکی هنوز گشاد نشدی . چادرمو به زور از سرم کشید پایین . خودمو جمع وجورکردم ولی بایه دست منو خوابوند روزمین هر چی هم دست و پا می زدم توجهی نمی کرد . چند تا سیلی به گونه های راست وچپم زد من همچنان مقاومت می کردم . لباسامو یکی یکی در آورد و همین طوردامن منو . یه دستی شورتمو کشید پایین و بعدشم خودشو لخت کرد . -نترس تو تازه کاری یواش یواش عادت می کنی . تن و بدن تازه ای داری . واسه سینه هات می میرم . ولی از کونت چی بگم یه خورده باید چاقش کنی تا بیشتر حال بده . بامشت به سر و صورتش می زدم . نمی خواستم که تسلیم شم -می دونم چه جوری هوستو بیارم و سرحالت کنم . بعضی از مردا تا زنی رو می بینن می خوان کیرشونو دربیارن درجا بذارن توکوس . این که درست نیست زن واسه خودش احساس داره شخصیت داره . باید بهش احترام گذاشت . می خواست با این حرفا خودشو متمدن و متجدد وباکلاس نشون بده ولی من زیرباربرونبودم . لباشوگذاشت رولبام . صورت من از دست سبیلاش در امان نبود . اصلا دوست نداشتم هیکل لخت مخصوصا کیرشو ببینم ولی یه لحظه بی اختیار چشام باز شد وکیر گوشتی اون کثافتو دیدم که می خواد از من کام بگیره . من باید هر طوری شده ناکامش می کردم . گریه می کردم دست وپا می زدم فایده ای نداشت . خدا پیغمبرو به یادشون می آوردم فایده ای نداشت . نفردوم هم اومده بود کنارش و اونم لخت مادرزاد شده بود . وقتی که مطمئن شد من نمی تونم فرار کنم اونم به دوستش پیوست -شمارو به عزیز ترین کس زندگیتون قسمتون میدم دست از سرم وردارین من هفته دیگه میخوام عروس شم -جنده مثل این که حواست پرته ها . هرچند امیر بهمون سفارش کرد فعلا دست نگه داریم وچیزی بهت نگیم ولی ما خودمون دیگه خسته شدیم ازبس جنس دست دوم تخویلمون داده . این بیخ گوشش باشه که بفهمه ماهم دوست داریم خون ببینیم و حالشوببریم . مادوتایی مون پول 5تاجنده ناب ناب شهرنو رو تحویلش دادیم تا جواز گاییدن تو به نام ماصادرشه . تازه قربون اون کوس کوچولوت برم ماخودمونم هواتو داریم . -نه خواهش می کنم . امیر ومن می خواهیم عروسی کنیم .-به همون نشونی که دیشب توروگاییده و زده پرده تو پاره کرده و لباس عروسم نمیخواد واست بخره ؟/؟ چقدر ساده ای تو دختر . بذار ما به کارمون برسیم و تو هم به کاسبیت -نه نه دروغه -ای بابا ماکه همه نشونیهارو بهت دادیم چی رو دروغه -نه نه نه حتما خرج عروسی کم داشته .. -دختر یا توکوس خلی یاماروکوس خل گیر آوردی آدم که عروسشو نمی فرسته جندگی تا خرج عروسیش درآد. زن من بخواد یه خنده الکی وغیرعمد به یه نامحرم بندازه گوش تاگوششو می برم -اووووووففففف چقدر سینه هات مززززه میده نوبری نوبریه . درحالی که اشک می ریختم و رویاهای خودمو برباد رفته می دیدم همچنان دست وپا می زدم .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 9 Sep 2012 17:23
هرجایی 7
حالا دیگه ما سه تا لخت تو یه اتاق قرار داشتیم . خونه رویایی من خراب شده بود . تازه اون خونه رویایی رو هم تو خرابه ها ساخته بودم . آره خونه رویایی من از دواج با امیر بود وخرابه ها هم کابوس زندگی من . زندگی تلخی همراه بافقر یتیمی . همراه باتنهایی . عشقبازی با امیرو تحمل کرده بودم حتی لذتشو برده بودم به این امید که یه هفته دیگه شوهرم میشه و خدا از گناهم می گذره .. اما بااین دونفر چیکار می کردم . از زندگی بدم اومده بود . از خودم متنفر بودم . حتی به من فرصت فکرکردن هم ندادند نفر اول که اسمش کریم بود وازصدا کردن هم متوجه اسمش شده بودم دوستشو صدازد و گفت جمال جون بفرما اگه دوست داری اول تو برو -نه چاکرتیم کریم خان . قربان مرامت . مانمک پرورده ایم -جمال جان این یه خورده ریزه میزه هست تا کیشمیش بشه خیلی کار می بره .. طفلکی گناه داره باید بهش رحم کرد . اون دنیا باید جواب پس بدیم .. من آب بندیش می کنم و یه سرویس میرم بعد من می تونی هرکاری دوست داری باهاش بکنی . اصلا شاید هوسش آوردیم خواست دونفری بیفتیم سرش جووووووون چه حالی میده . خودشو انداخته بود رومن . داشتم خفه می شدم . آدمایی بودن که رحم و مروت سرشون نمی شد . با اون لبای چندش آورش شروع کرد به بوسیدنم . ای کاش تنش بوی عرق می داد . از اون عطرای تند سردر د آور قبل از میلاد به خودش زده بود که حالمو داشت بهم می زد واگه زنشم جای من بود از این سکس لذت نمی برد . رومن سوار شده بود . کیرشو به دهن بسته ام می مالید و به زور می خواست بازش کنه و کیره روفروکنه تو دهنم تا واسش ساک بزنم اما من دوتا لبمو محکم به هم قفل کرده دندونامو به هم فشار می دادم .. با انگشتاش دوطرف دهنمو گرفت و به پهلوفشار داد وکشید طوری که نزدیک بود دهنم جر بخوره .دهنمو باز کردم . حالا دندونامو به هم فشار می دادم ولی اون بازم مقاومت منو در هم شکست -ازتو سرسخت ترشم گاییدیم . کلی پول بالات دادیم . تا حال نکردیم و لول نشدیم ولت نمی کنیم . هرچی با ماراه بیای به نفعته زودتر دست از سرت ور می داریم .. داشت عقم می گرفت . بالاخره کیره روفروکرد تودهنم -زودباش ساک بزن . زودباش . اصلا به حرفش اعتنایی نمی کردم . همون که کیرشو تو دهنم تحمل می کردم واسم بزرگترین شکنجه بود -عیبی نداره دهنتو میگام . بادستای پهن وکلفتش دوطرف لپامو محکم داشت تا کیرشو تو دهن من خوب کیپ کنه منم نتونم درش بیارم .عین یه کوس دهنمو می گایید -ولم کن آقا کریم -تازه بهت چسبیدم هنوز استارت نزدم . جمال به این نو جنده بگو که به من چی میگن -میگن کریم زالو -خب یه لقب دیگه ام چیه همون که با اسمم جوردر میاد -آها کریم کنه رو میگی ؟/؟-آفرین جمال جون یادم باشه پنج دقیقه زودتر تحویلت بدم اینم از جایزه خوش جوابیت .. کیرشوتودهنم حرکت می داد و منم هرچقدر سعی می کردم با دندونام روکیرش گارد بگیرم انگاری کیرش از آهن ساخته شده بود . ایییییییی ماده چسبنده و لزج منی وارد دهنم شد . بابیرحمی هر چه تمامتر کیرشو زد به داخل دهنم تا تونست خیس کنه . خیلی هم اون داخلو پرکرد . هر کاری کردم نتونستم آبو از دهنم بریزم بدون این که بخوام همه روخوردم . اگه مقاومت می کردم می رفت سر نای من و با سرفه شدیدی روبرومی شدم .. لباشوگذاشت روسینه ام . با این که توفکر سکس نبودم ولی نوک سینه ام سیخ شده بود .. بیشتر سینه ام شده بود یه لقمه دهنش . -جمال سینه هارو داری ؟/؟ حیف که تا یه ماه دیگه این جوری نیست .. واقعا باید دور من و تو روطلا گرفت . من میگم آدم کوس نباس بکنه اگه می کنه باید یه چیز درست و حسابی بکنه که جوونش کنه سر حالش بیاره بیشتر از یه لول تریاک بهش حال بده .. با این که دستام آزاد بود یا آزاد شده بود دیگه حرکتی نمی کردم . یه خورده هم می ترسیدم . نکنه شهوت جلو چشاشونو گرفته باشه اگه یه موقعی بامقاومت من روبرو شدن بزنن منو بکشن . کیرکریم خیلی کلفت بود ولی دراز نبود . همونو خواست فروکنه تو کوسم . کوسم خشک بود .. بافشار می خواست بفرسته داخل -دردم گرفته . آخخخخخخخ خشکه من هوس ندارم ولم کنین کثافتا .. کریم دستشوتف مالی کرد و کشید سر کوس و اوایل قسمتهای درونیش . کیرش این بار راحت تر عمل کرد ورفت توی کوسم . -دست از سرم وردارین . نه نه شما مگه خودتون بچه ندارین . دختر ندارین . من جای دختر شمام . خواهش می کنم ولم کنین . می خواستم حواسمو پرت کنم تا یه وقتی گاییده شدن به من مزه نده . اونا در واقع داشتن بهم تجاوز می کردن . وقتی لبای گندیده اش رولبای من قرار گرفت دیگه خودش کافی بود که گاییده شدن بهم مزه نده . سرعت گاییدنشو زیاد کرد -مثل اینکه تو اصلا حال نمی کنی . این کیر منه که داره کوسسسسستو میگاد پس باید بهش حال بدی .. هیجانیش کنی . ما یه امشبو می خواهیم صفا کنیم . دختر تو چه طوری می خوای یه جنده موفق بشی . کار می بره زحمت داره . یه هفته باید زیر کیرم بخوابی تا یه اوسا جنده حسابی دربیای . این امیر زیادی دل رحمه .. زیر گلو زیر بغل سینه ها و سر و گردنم همه جارو غرق بوسه کرده بود . -عیبی نداره بی احساس من خودم حالمو می کنم . جمال یه کاندوم باز کن ببینم چند لحظه بعد سرکیرش کاندوم کشید و دوباره گذاشت توکوسم . -دیدی جنده خانوم ما فکر شکمت هم هستیم . یه وقتی بالا بیاد و نفهمی که پدر بچه ات کیه . حالا توبیا واسه ماناز کن . با کیر کاندومی اش همین جور داشت منو می گایید .-آههههههههه کیییییییییییررررررررررم دیگه پاشید ول کرد آخ منو بگیر که اومدم . خودشو محکم به وسط بدنم می زد تا کیرش تا ته بره توکوسم .. زد و زد و زد . گایید وگایید وگاییید .. تا یه لحظه این مرتیکه نره خر کریمخان پست فطرت آب کیرشوریخت توکاندوم وخیال هردومونو راحت کرد.. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 9 Sep 2012 17:24
هرجایی 8
جمال ! بیابگیرش تحویل تو . ببینم چیکار می کنی . قروبونتم اوساکریم . -شقایق چه اسم قشنگی ! مث همه جات قشنگه . -ببینم شما دختر دارین ؟/؟ بچه دارین ؟/؟ مادر و خواهر چی ؟/؟ تورو خدا سرم این قدر بلا نیارین . من هیشکی رو تو این دنیا ندارم . هیشکی رو . تو رو خدا خواهش می کنم این قدر دامنمو لکه دار نکنین . -بسه دیگه این قدر منو احساساتی نکن . خیلی دل نازکم .. دستشو گرفت جلوی دهنمو محکم نگهش داشت تا بیشتر از این حرف نزنم و احساساتشو جریحه دار نکنم یه دست دیگه اشو گذاشت لای پام . چند تا انگشتشو کرد توی کوسم . کوسی که هنوز از گاییده شدن قبلی داشت می سوخت . بازم دست وپا می زدم تا کارم نداشته باشه . از پاهاش کمک گرفت و طوری دو تا پامو به دو طرف باز کرد که نزدیک بود جربخوره . مجبورشدم کوتاه بیام .. دستشو از رو دهنم ورداشت و دوتا رون پامو گرفت و کونمو از بالا انداخت روی سرش و دهنشو چسبوند به کوسم . -جااااااااان کوس نوبری عجب مزززززززه ای میده کریم -بخور حالشو ببر .. داش کریم سوراخ کونشم آب بندی و آماده اش کنم ؟/؟ -تنگ تنگه فعلا با انگشتات یه خورده بازشون کن . من با خودم وازلین آوردم . یه خورده چربش می کنم و بعد گلشو می چینم -نوکرتیم اوسا کریم .-داش جمال کوسسسسستو بکن حالشو ببر که باید دوتایی بیفتیم روش . دوتا کیرو توتنش ببینیم و عشقمونو بکنیم . -خیلی روش زیاد شده . ولی یه هفته ای روبراه میشه .. جمال خیلی باهام لج داشت . به طرز وحشیانه و بیرحمانه ای منو می گایید . به این جور گاییدنا امروزه میگن هارد سکس . اونم با این جور گاییدن سادیسمانه اش داشت حال می کرد و منم زیر دست و پاش داشتم له می شدم . نه پای فرار داشتم نه نای و قرار . دیگه حتی اشک و ناله ای هم واسم نمونده بود . حتی التماس هم نمی کردم . لذت هم نمی بردم . دوست داشتم زودتر از این وضع خفت بار و از زیر این شکنجه خلاص شم . یواش یواش سند جندگی من به ثبت می رسید . هیشکی نبود بهم کمک کنه و منو از این وضع خفت باری که برام پیش اومده بود نجات بده . هیشکی . هیشکی نبود که دلش به حال من بسوزه . خدا منو از یاد برده بود از بنده خدا چه انتظاری می شد داشت .. سرو کونمو یکی کرده بود . سرم از وسط دو تاپا در اومده بود . به شکل نیمدایره در اومده بودم . گردن و کمرم به شدت خم شده درد گرفته بود . کونم ایستاده روی هواقرار داشت و جمال کیر درد آورشو از همون بالا چکشی و هاون کوبیدنی فرو می کرد توی کوسم -جاااااااااان کریم جوووووووون چه حالی میده این جوری گاییدن -یادم باشه منم دفعه دیگه یه دست این جوری بگامش . فعلا که تو نخ کونشم . دوطرف کشاله های رونمو داشت وسوراخ کوسمو با کیرش تنظیم می کرد . یه خورده خیلی کم خوشم میومد ولی بیشتر بدم میومد . کوسم خشک بود . -شقایق جون خیلی بی احساسی عادت می کنی . جوجوتو بخورم . کیرشو بیرون کشید و لب و سبیلای کلفتشو گذاشت رو سینه هام . حالم داشت بهم می خورد . ولی هر چه بود از حالت قبلی بهتر بود . -جووووووون کوسسسسس جوووووووون الان سرحالت می کنم . منو بغل کرد و با اون لب و لوچه زمختش همه جای تنمو می بوسید . می خواست منو به هوس بیاره و یه حالی به من داده باشه تا منم کیفی کرده باشم و اونم از این که به زن دیروز دوشیزه بوده حال داده احساس غرور کنه ولی مثل یه سنگ بودم . بی احساس . -حالتو جا میارم . می بینی . کیرشو مالید به دهنم . یالله زود باش چاکشو باز کن تا چاکش ندادم . دختر که این قدر پررو نمیشه . تسلیم شده بودم . کیرشو محکم به سقف دهن و ته حلقم می زد . عقم گرفته چندشم شده بود . گازش گرفتم . اونم یکی زد زیر گوشم -جنده لاشی من مثل استاد کریم نیستم شاید ظاهرم مهربون باشه ولی یکی باهام راه نیاد حالشو می گیرم . بازم گازش می گرفتم ولی اون با صبر و حوصله کیرشو تو دهنم داشت -فکر کردی . الان تشنگیتو رفع میکنم . آب کیرشو با فشار زیاد ریخت تو دهنم . حالم داشت بهم می خورد . فورا دهنم باز کردم یه خورده اشو تف کردم ویه خورده هم رفت تو شکمم . دست بردار نبود سر کیرش کاندوم کشید واین اولین باری بود که در این چند دقیقه احساس خوشحالی می کردم چون می دونستم از دستش خلاص میشم . خودم قمبل کده و کونمو واسش تنظیم کردم که زودتر منو بکنه و خلاص شم -جوووووون یواش یواش داری می فهمی که دوای دردت همین کیر آقا جماله . یه دستشو گذاشت رو شونه چپمو یه دستشم رو کونم و کیرشو می فرستاد توی کوسم و می کشید بیرون .. با خود زمزمه می کردم خدایا نجاتم بده . کی خلاصم می کنی . وقتی که حرکت و جهش منی رو توی کوس خودم و داغی اونو از طریق پوسته کاندوم احساس کردم انگاری به من دنیارو داده باشن . -جمال جون خسته نباشی . وازلین توی دستم دیگه خسته شده . وای چه کونی داره این دختره . اول من کونشو باز می کنم . تو همون کوسه رو داشته باش . وقتی که گل کونشم چیدم بالاخره یه چیزی هم واسه تو میذارم که بچینی . -ما غلومتیم اوسا کریم . -اوه خدای من هنوز سیر نشده بودند وتراژدی همچنان ادامه داشت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 9 Sep 2012 17:26
هرجایی 9
به گریه افتاده بودم . بیرحمها دلشون واسم نمی سوخت . اونا می خواستند خودشونو خالی کنن و برن . می خواستن به یه آرامشی دست پیداکنن و به خودشون بگن که یه دختر جوونو که تا دیروز دو شیزه بوده رو گاییدیم .باهاش حال کردیم . فکر نمی کردم تا این حد بیرحم و ظالم باشن . خودمو مثل یه جنازه در اختیارشون قرار دادم کریم به حرف اومد و گفت هنوز شکمت سیره صبر کن گرسنگی بکشی اون وقت می فهمی که با یه مشتری چه رفتاری داشته باشی . می خواستم بهش بگم وقتی یه زنی تمایل نداره که سکس داشته باشه چه طور می تونه لوندی کنه . چه طور شماها می تونین از یه حرکات مصنوعی احساس لذت بکنین ؟/؟یعنی با این گول خوردنها می خواهین خودتونو فریب بدین ؟/؟.. ولی زبونم بسته شده بود نمی تونستم حرف بزنم . دوباره به یاد پدر و مادرم افتادم .. خدایا مگه یه آدم چقدر می تونه تحمل داشته باشه . پدرمو گرفتی . مادرمو گرفتی . مدرسه و درسمو گرفتی . یه نامزد قلابی بهم دادی . دختری و شرافت منو گرفتی . خدایا منو بکش . زندگی منو بگیر و راحتم کن ... ولی زندگی من در آن لحظات در دست کریم و جمال بود . هیشکی به کمک من نمیومد . فقط دستای جمال بود که با انگشتاش داشت سوراخ کونمو وازلین مالی می کرد . -نامرد هرجور میخوای کیرتو بفرست تو کونم . سوراخم داره آتیش می گیره . بسه دیگه . -خوشگله نازکه می کنی و عصبانی میشی خیلی خوشگل میشی . یه خورده دیگه حال بدی کار امروزمون تموم میشه . باورکن هواتو داریم . یه کاری می کنیم که دفعه دیگه خودت بیای سراغ ما و بهمون حال بدی . کار که تموم شد حلال مشکلات در خدمت شماست . پس از این که جمال کونمو واسه کریم آماده کرد رفت و زیر من دراز کشید دوطرف کونمو از درزوسط باز کرد و کیرشو به کوسم چسبوند واین بار راحت تر تو کوسم جاش داد . کریم هم از پشت کونمو هدف گرفت -آییییییییییی کثافتا .... آشغالا کونم پاره شد .. کمک کمک به خاطر خدا یکی بیاد کمک .. کریم دستشو گرفت جلو دهنم و محکم فشارش داد . من دیگه دردو تحمل می کردم و نمی تونستم جیغ بکشم . جمال گفت خوشگله هر کی بیا د کمکت اول یه دست باهات حال می کنه بعدا گوش می کنه ببینه چی میگی . کمک کجابود دلت خوشه . برو کوس و کونتو بده که از همه کارا بی دردسرتره . -داش جمال راس میگه . همه که نمی تونن خانوم دکتر و خانوم معلم بشن . اگه این طور بشه پس کی بره جندگی کنه تا جوونای ما از راه بدر نشن . قسمت تو هم این طور بوده . -یه خورده تحمل کن دفعه اول سخته . جوووووون سر کیرم رفت تو . چه بدی آوردیم . کیررررررر خیلی کلفته و سوراخ کون خیلی خیلی تنگ . وای چقدر مزه میده ... یه خورده درد کمتر شده بود -تو رو جون بچه ات همین قدر دیگه بسه بیشتر فرو نکن . من اگه زخمی شم هیشکی نیست منو ببره دکتر و خرجمو بکشه . من هیشکی رو ندارم . تا همین جا که گذاشتی تو کونم بسه خواهش می کنم . هر جوری میخواهین حال کنین ولی دیگه بیشتر از این حال منو نگیرین . من نه پدر دارم و نه مادر . رحم کنین . خواهش می کنم . تو رو جون هر کی دوستش دارین .. کیرشو تا نصفه که حدود هشت نه سانتی می شد فرو کرد تو کونم و از اون طرف هم جمال با آخرین زورش و سرعتی که می تونست میذاشت تو کوسم و در می آورد .-جااااااااان جاااااااااان دیگه داره خطرناک میشه .. جمال کیرشو بیرون کشید . کریم تو کونم خیس کرد و جاشو با جمال عوض کرد . بازم درد بازم فشار بازم اشک و آه .. هنوز آب کیر کریم در حال برگشت از سوراخ کونم بود که جمال هم آب کیرشو ریخت تو سوراخ کونم -اوسا کریم کونو داشتیش . ناب ناب بود . خیلی تازه بود . مثل گوشت بره توی کبابی می مونه . تازه و باب دندون . جاااااااان عجب سبکی شدم کونم آتیش گرفته بود . نمیدونم از سوزش آب بود یا فشار کیر و شایدم هردوتا . احساس یه زندونی رو داشتم که آزادش کرده باشن باورم نمی شد که کارشون تموم شده باشه .. هرکدوم یه اسکناس پونصد تومنی جلوم پرت کردن که کلش می شد هزارتومن . -ببین بااین پول می شد ده تا جنده خوب و پنج تا جنده فوق العاده رو کرد ببین که چقدر دوستت داریم بااین که بهمون حال ندادی ولی ما بهت حال دادیم . این امیر خیلی تخسه . اگه یه وقتی خوشت نیومد باهاش کار کنی یه آدرس بهت میدم بری اونجا که کارش تضمینیه . نمی دونم شهر نو رفتی یانه . ما بهش میگیم قلعه . از هر کی بپرسی بهت میگه از کوچه که اومدی بیرون مستقیم میری تا به خیابون اصلی برسی دوسه دقیقه هم دست چپ میری میرسی شهرنو . اول می پرسی کمیته و بر و بچه های سپاه مقرشون کجاست . اونجارو که پیداکردی از هر کی که بپرسی پاتوق شاپورکوس تراش کجاست بهت میگن . میری میگی کریم کنه منو فرستاده . استخدامت می کنه . مثل امروز نمی گیری ولی در عوض تضمینی . هر چی هم در میاری بسته به قراردادت باهم قسمت می کنین . ولی من جات باشم حالا حالا ها نمیرم چون تا نوبری و تازه هستی هفته یه دفعه میاییم سراغت .. موقع رفتن هرکدومشون لبمو بوسیدند و رفتند . یک کلمه هم بهشون چیزی نگفتم . جمال می گفت که این پول حقوق پونزده روز یه کار منده . شاید راست می گفت . بابام در ماه هزار تومن در آمد نداشت . ولی شرافتمندانه زندگی می کرد .. خودمو جمع وجورکردم . پس امیر کثافت بااونا دست داشت ولی اگه میومد و می زد زیر همه چیز اون وقت باید چیکار می کردم ؟/؟ دیگه از همه چی سیر شده بودم . رفتم تو اتاق امیر و مادرش .. دوتا اتاق تو درتو بود که از اونجا به آشپز خونه می رسید ومی شد داخل آشپزخونه یه گوشه ای قایم شد . یه تیکه کاغذ نوشتم و گذاشتم جلوی در اتاق که من و دوستم نسرین رفتیم واسه عروسی یه سری وسیله ببینیم وزود بر می گردم .. درحالی که تمام تنم کوفته بود و درد می کرد و کوس و کونم به شدت می سوخت یه جای دنجی سنگر گرفته تا از ته و توی قضیه سردر بیارم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم