انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

هرجایی


مرد

 
هرجایی 30

خیلی خوشش اومده بود از این که من کیرشو ساک زده و آبشو خوردم . شاید این براش یه نوع سور پرایز و غافلگیر کننده بود . از حال رفته بود . با این حال شورتمو از پام در آورد و دستشو گذاشت لاپام . کوسم یه خورده ای خیس کرده بود ولی نه مثل قدیما و اون اولا .. هر چند هنوزم اولای کارم بود . اولای سکس و روزای اولی که داشتم به صورت حرفه ای حال می کردم . حتی هوس خودمو هم باید فدای دختر گلم می کردم . چون با تمام وجودم دوستش داشتم و عاشقش بودم . فرشاد یواش یواش بر خودش مسلط شد . یه خورده کیرش شل شده بود و دوست داشت که دوباره یه سر و شکلی بهش بده ولی من دیگه حال و حوصله شو نداشتم که بذارمش تودهنم . راستش می ترسیدم که نیلوفر بیدار شه و یه چیزی از این روزا تو ذهنش بمونه . هر چند بیشتر چیزایی که از آدم تو ذهن می مونه از چهار سالگی به بعده ولی در این زمینه استثنا هم داریم که برخی یکی دو خاطره از سه سالگی خودشونو به یاد میارن . . فرشاد منو رو دستاش بلند کرد و حالا نوبت اون بود که سراپامو غرق بوسه کنه . خیلی خوشم میومد . افتاده بود رو تنم و همه جامو لیس می زد . لذت خودمو بازم با کلام نشون می دادم . می دونستم دلشو بیشتر می برم . نزدیک خونه مون بود و دلم می خواست بیشتر هواشو داشته باشم که اونم بیشتر هوامو داشته باشه . خیلی حریص و وحشیانه افتاده بود روم . حال و روزشو نمی دونست . ترس برم داشته بود . نکنه از شهوت زیاد دست به کارای عجیب و غریب بزنه و نیلوفر منو بی مادر کنه . واسه همین هلش داده و کیرشو تو دستم گرفته خودم روش نشستم -جووووووون فرشاد قربون اون کیر باحالت . بگو این کیر مال کیه -مال تو شقایق .. -توی کوس کیه -تو کوس تو شقایق .. یه جوری با این حرفا سرشو گرم کرده تا اونو به حالت طبیعی بر گردوندم شایدم چیزی نبود و من بی خود این همه نگران شده بودم . با دستی که به سر و صورت فرشاد می کشیدم اونو در همون حالت خماری نگه داشته بودم ... خواستم که بیشتر وسوسه اش کنم .. خودمو ازش جدا کردم و رو تخت دمرو افتادم و کون قمبل کرده خودمو به طرفش می گردوندم بعد درازکش شده و این کارو در حالت خوابیده انجام دادم . اون قدر از این حرکت من خوشش اومده که با کیرش ور می رفت . . از جاش بلند شد و یه پونصد تومنی دیگه در آورد و اونو لول کرد و فرو کرد تو سوراخ کونم .. اوخ چه حالی می داد . اگه کیرشو اون تو می کرد این قدر حال نمی کردم . دیگه می تونستم بذارم هر کاری دلش می خواد انجام بده . هزارتومن خیلی پول بود . شاید بیشتر از سی چهل دلار می شد . پولو از کونم در آورده و ماچش کرده و گذاشتمش زیر تخت . ترسیده بودم که نکنه یه وقتی پشیمون شه و دکوری بوده باشه . اونم دو تا دستشو محکم رو دو تا قاچای کونم گذاشت و اونو به طرف پایین فشارداد من دیگه نمی تونستم تکون بخورم -فرشاد حالا نه حالا نه بذار تو کوسم کونمو اول باید روغن بزنی نرمش کنی بکنی تو . تنگ تنگه .. من که از اون زنا نیستم .. -نترس هنوز خیلی باهات کار دارم . فعلا می خوام بکنم تو کوست . چاک کونمو بازش کرده وکیرشو به طرف کوسم نشونه رفت . -اووففففف فرشاد این دیگه چیه .. انگار کله وافورو فرو کردی تو کوسم . من که تازه روش نشسته بودم این جوری نشون نمی داد . -خوشت میاد شقایق .. کیرو داری ؟/؟ حال می کنی ؟/؟ کون لق اونی که تو رو ول کرد و رفت . قسمت این بود که تو نصیب این کیر بشی و این کیر هم نصیب تو بشه .. جوووون . چه کون یه دست و باحالی هم داری .. -فرشاد یه خورده تند تر می ترسم نیلوفر بیدار شه .. با این که خیلی خوشم میومد ولی دیگه در این فکر نبودم که به ار گاسم برسم . عیبی نداره بذار در همین حد لذت ببرم در عوضش من و نیلوفرم تامین باشیم .. دختر خوشگل من .. هنوز فکرشو نمی کردم که یک جنده باشم . وقتی که با دخترای مدرسه مون از این زنا حرف می زدیم حرفامون با نوعی متلک بد گویی از این زنا همراه بود . خجالت می کشیدیم از این که همچین آدمایی هم به عنوان یک زن در جامعه ما وجود داشته باشند . دیگه حتی سر سوزنی این تصورو نداشتم که خود منم ممکنه یه روزی مثل همون زنا شم . همونایی که شاید بیشترشون نمی خواستن اونایی باشن که الان هستن . ولی من که جنده نبودم . همون قدر در حد معمول زندگیمو پیش ببرم کفایت می کرد . تازه خیلی هاشون از صبح تا نصفه شب مشغول بودند .. یه مدت که دست و بالم جور شه دیگه از این کار دست می کشم .. من خودم تو عالم خودم بوده و فرشاد هم داشت حالشو می کرد . این جوری خودش بد نبود . -ببینم فرشاد اگه میخوای خالی کنی تو کوسم بکن .. -توچی خوشت اومده ؟/؟ -آره عزیزم من همون اول خیلی کیف کردم . خیلی .. اونو بردمش حموم که اگه آبش از بغلای کوسم رو زمین ریخت دور و برم بو نگیره . کونمو قمبل کرده و اونم یه بار دیگه فرو کرد تو کوسم و منم با ناله کردنام اونو بیشتر تحریک می کردم . خودمم تا حدودی خوشم میومد که آبشو ریخته تو کوسم . . ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 31

لذت درآمد و تا حدودی هوس زبونمو باز کرده بود . -فرشاد عزیزم اگه بدونی چقدر بهم حال دادی . اووووووففففف نمی دونی این واسم چقدر لازم بود . شقی کیرش کمی افت کرده بود و منم خوشحال بودم از این افتش . خوشحال بودم از این که شاید دیگه خیر کونمو بخوره و از گاییدنش منصرف شه . ولی اون آدمی نبود که از خیرش بگذره . کمرمو گرفت و مث یه پر کاه منو بلند کرد . کونمو از وسط باز کرد و کیرشو مالید به سوراخش . نوکش رو همون سوراخ مانور می داد . دلم پیش نیلوفر بود . اگه بیدار شه و منو نبینه و اشک بریزه چی ؟/؟ -فرشاد هر کاری دوست داری انجام بده . فقط دوست ندارم وقتی دخترم بیدار میشه منو ببینه . با صابون دور کونمو کفی کرد و خودشو چسبوند بهم وبا حلقه زدن دستاش دور کمر و سینه هام و بوسیدن گردن و شونه هام با فشاری که به سوراخ کونم آورد یواش یواش راهشو باز کرد و منم به خاطر دخترم و این که زود تر خلاص شم درد رو تحمل می کردم . دستمو از پشت به کونم و اون قسمتی ازکیرش که می رفت تو سوراخم و بر می گشت رسوندم -آخخخخخ شقایق .. شقایق قربون دستت .. چه حالی میدی .. بده همبن جوری حال بده . کونمو محکم به طرف کیرش می کوبیدم ودستمم از رو آلتش جدا نمی کرد . یه دقیقه هم نکشید که فرشاد یه بار دیگه این بار آبشو ریخت تو کونم . اون تیر خلاصو زده بود و حس می کردم که دیگه این دفعه رو راحت شدم . یه خورده باهام ور رفت و یه کوس شراتی گفت از این که بهم علاقه داره و خاطرمو خیلی می خواد . در حالی که می دونستم خاطر کوس و کونمو می خواد و عاشق بدنمه . اون رفت و یه خورده دست و بالم باز شد . البته تا چند روزی . یه خورده باید صرفه جویی می کردم و از طرفی اگه قرار بود بازم مشتریای موردی برای خودم جور کنم باید به وضع ظاهرم می رسیدم . مانتو و پیرهن شیک و عطر هوس انگیز و لباس زیر خوشگل و .. چون اگه یکی میومد و می دید من آدم چپلی هستم دیگه می رفت و پشت سرشم نگاه نمی کرد ولی من دوست داشتم مشتریای خوب و باکلاسی رو که پیشم میان از دست ندم . هرچند نمی خواستم خیلی شلوغش کنم . اون روزا تازه یواش یواش تلویزیون رنگی داشت جا می افتاد و نصف بیشتر خونواده ها هنوز تلویزیون سیاه و سفید داشتند ولی من یکی از اون کوچولوهای خوش مدلشو خریدم تا نیلوفر بر نامه های مورد علاقه شو زیبا تر ببینه . دوتایی مون همیشه با هم بودیم . هر وقت که بیدار بود تقریبا از کنار من تکون نمی خورد . براش کتاب قصه می خریدم و می خوندم . با هم نقاشی می کشیدیم . واسش لالایی می خوندم . اون قدر نازش می کردم تا تو بغلم خوابش می برد . منم میذاشتم به همون حالت بمونه . دستمو فرو می بردم لای موهای لخت و سیاهش . موهای براق و اتوکشیده اش . گاه با نیلوفر تو خیابونا قدم می زدم . در یه خیابونا و کوچه های خلوت در یه ساعات خلوت .. گاهی وقتا ماشینایی جلو پامون تر مز می زدند و ازم می خواستند که سوار شم ولی می ترسیدم از این که نیلوفر من در خطر باشه .. نمی دونستم این دخترو چیکارش کنم . فرشاد هم گاهی بهم سر می زد و هوامو داشت ولی قرار بود تا یه مدت دیگه ای بره خدمت . اون ظاهرا یه مدتی هم غیبت داشت و از رفتن به خدمت طفره رفته بود . زمان جنگ بود و اگه به این غیبتش ادامه می داد یه بر خورد جدی باهاش می کردند . اگه اون می رفت من باید چیکار می کردم . مغازه دست کی میفتاد . من که نمی تونستم به همین راحتی برم و با جانشینش که پدرش بود یا یه بزرگتر وکس دیگه ای رابطه بر قرار کنم . دیگه اون حال و حوصله شو نداشتم که در این محیط بازم بخوام مانور بدم و یه جورایی برا خودم دردسر درست کنم . نمی دونم گیج شده بود . کاش فرشاد نمی رفت . همون می تونست تا مینم کنه . و بقیه فعالیتهام اضافه کاری محسوب می شد . یکی از این روزا که دیدم پس اندازم خیلی کم شده و باید یواش یواش به فکر چاره باشم مجبور شدم سوار یکی از این ماشینا بشم . یه ماشین پژو 504 که جزو ماشینای قابل قبول اون موقع ها بود و هنوزم بعد از حدود سی سال بازم خیلی از اونا تو سطح شهر دیده میشه . تازه اون موقع هم چند سالی از عمرشون گذشته بود . سوار ماشینی شدم که یه زن و چهار تا مرد سوارش بودند و من ششمین نفرشون بودم . وووووییییی باید خیلی کار می کردم . دیگه صحبت اینو نکردم که بریم خونه مون . تیپ درست و حسابی داشتن . مونده بودم که نیلوفرو چیکار کنم . ولی خیلی زود با اون همکارم اخت شدم . اسمش بود سارا . باهم گرم گرفتیم چون هدف ودرد ما مشترک بود ولی به موقعش هم می تونستیم رقیب هم باشیم . می گفت نگران دخترت نباش . یه جوری حلش می کنیم . قراره بریم یه ویلایی تو خارج از شهر .. یه خونه خیلی بزرگ که استخر هم داره .. -نه اگه نیلوفر بره تو آب چی ؟/؟ -این قدر خودتو ناراحت نکن . من هستم . تازه قرار نیست هر دقیقه اش که حال کنیم . اگه این جوری باشه که باید دوروزه گشاد شیم . زن خیلی با حالی بود . پنج شش سالی ازم بزرگتر نشون می داد . موقعیت طوری نبود که زیاد با هم درددل کنیم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 32

-سارا من خیلی نگران نیلوفر هستم . ببینم اینا اطمینانی هستن .. دلواپس نباش . اونجا یه سرایدار مهربون هم داره و کاری هم به کار اینا نداره . می تونی نیلوفرو بسپاری دستش .. -نه من می ترسم ..-بابا همون نزدیک خودمونه نترس نمیذاره بچه چیزی رو ببینه .. تو اگه بخوای این کارو بکنی که از کار و کاسبی میفتی . درهر حال رفتیم .. من دلواپس دخترم بودم . اونم خیلی دمدمی مزاج بود . گاهی می دیدی با یکی اخت میشه و از کنارش ممکنه تا ساعتها تکون نخوره . مثل وحید . گاهی هم بد لج میشه .. اتفاقا سرایدارزن مهربونی بود و درجا باهاش جیک شد . چند تا اسباب بازی داد دستش و اونو ساکت کرد و با خودش برد . -خب شقایق جون ما موندیم و این چهار تا علف .. -ببینم علف دیگه چیه یعنی خیلی آدمای بی خودین ؟/؟ -یعنی ما باید اونا رو مثل علف بخوریم یا اونا مثل علف بی ارزشن ؟/؟ -تو به این جوونای خوش تیپ و خوش هیکل و پول خرج کن میگی بی ارزش ؟/؟ تازه اونا باید منو تو رو بخورند . ماییم که باید به دهن اونا شیرین بیاییم . -پس اونا بز مان ؟/؟ -اووووهههه چه جورم . بع بع می کنن و دنبال ما راه میفتن . منظورم چهار تا الف بود . اصغر و اکبر و امید و افشین .. -ببینم هر چهار تاشون باید باهامون .. -پس چی دختر تنبلی رو بذار کنار .مثل این که خیلی تازه کاری . شده یه روزی که بیست نفر منو بگان . کجای کاری تو . حالا تا جوونی پول و پله جمع کن و به یه جایی برس . فردا که پیر شدی کسی هواتو نداره ها . ما جنده ها کانون بازنشستگان هم نداریم تا یه جوری یه کارایی بکنیم تا ازمون حمایت شه . هردومون خنده مون گرفته بود . مردا معلوم نبود کجا رفتن . رفتن و بر گشتن .. با چند بطر مشروب و کباب آماده و از این بند و بساط ها .. راستش من اهل مشروب نبودم ولی سارا به خوردن این آشغالا عادت داشت . -دخترا لباساتونو کم کنین . مثل این که تو این گرمای تابستون شما یخ کردین -اوههههه آقایون شما رو دیدیم گرم شدیم . هنوز کو تا بریم تو بغلتون .. زودباشین هیکلتونو بریزین بیرون تا اشتهامون باز شه .. من و سارا لخت شده با یه شورت و سوتین کنار اون چهار تا که همه شون با یه شورت بودن قرار گرفتیم -دخترا بخورین از دهن میفته . بچه ها مثل این که خانوما سیرن . یه چیزی بهشون نشون بدین تا اشتهاشون باز شه . دسته جمعی شورتشونو پایین کشیده و گفتند حالا یه دیدی به اینا بندازین خوب گرسنه تون می کنه . فقط یه وقتی هوس نکنین که کیرای ما رو جای شیشلیک بخورین . سارا رفت جلو و یه ساکی به همه زد و گفت اتفاقا همه شون از شیشلیک خوشمزه ترن .. یه اشاره ای به من زد و گفت دختر بیا جلو .. خیلی آروم زیر گوش من گفت تو هم یه خودی نشون بده .. -ببخشید پسرا شقایق جون تازه کاره فکر می کنه شما اومدین خواستگاریش .. دیگه نتونستم بیش از این به اون وضعیت ادامه بدم . منم رفتم و یکی یکی کیر ها رو یه تستی کردم . راستش بیشتر به این فکر می کردم که وقتی پام به خونه باز شه چقدر تو جیبمه . امید : شقایق جون حق داره یه خورده می خوریم که ضعف نکنیم و بعد از برگشتن بقیه رو می خوریم . چون باید بریم تو استخر و اونجا حسابی حال کنیم . با شکم پر پر شاید زیاد نچسبه . این جوری بهتر شد . کمی از غذارو خوردیم و اون پنج تا یه گیلاسی زدند و حسابی گرم افتادند . سارا یه سیخی بهم زد که زود باش هر کاری که من می کنم تو هم بکن . آدم حسودی نبود . دعا می کردم که تا آخرش هم همین باشه . چون شنیده بودم که جنده چش نداره جنده رو ببینه در بهترین دوستی ها و رفاقت هاجنده ها در کاسبی حس رقابت عجیبی با هم دارن . منم به تبعیت از سارا رفتم شورت دو تا از مردا رو که هنوز خوب اسمشونو یاد نگرفته بودم از پاشون در آوردم اونا هم دو تا دو تا اومدن سراغ ما یکی شورتمونو از پامون در آورد و یکی هم مارو از سینه لخت کرد . افتادیم تو آب . دوتا به یکی شدیم . اصغر و افشین اومدن سراغ من و اکبر و امید رفتن سراغ سارا . من زیاد شنا بلد نبودم و خوبی این آب و استخر این بود که از قد آدم رد نمی شد . با این حال سارا با شنا کردن خودش و در رفتن از دست امید و اکبر به اونا حال می داد و اون دو نفر هم تو آب افتاده بودند دنبالش و پشت سرش شنا می کردند تا اونو به چنگ بیارن . امید کف پای سارا رو گرفت ولی اون خودشو از دستش خلاص کرد تا این که به ته استخر رسیدند و سارا اگرم بر می گشت دیگه بازم به دام اونا می افتاد تازه سه تایی شون خسته هم شده بودند . مردا افتادن رو سارا و یکی سینه هاشو می بوسید و یکی هم افتاده بود به جون کوسش . با این که واسه کاسبی اومده بودیم ولی یه جورایی حس می کردم که منم به هیجان اومدم . با منم داشتن این کارو می کردن . منتها من رو لبه استخر نشسته بودم . پاهامو به دو طرف و به داخل استخر باز کرده و تنه امو گذاشته بودن قسمت بیرونی اون . اصغر رفته بود تو آب و کوس منو که تو فضای استخر و بیرون از آب قرار داشت لیس می زد و افشین هم اول داشت سینه هامو می خورد ولی یهویی کیرشو گرفت طرف دهن من و گفت ساکش بزن قربون اون لبای غنچه ایت . اگه بدونی چقدر با اون لبات حال می کنم . اوخ که این جوری سکس کردن حالا چقدر بهم کیف می داد . یاد خاطره تلخم تو خونه بتول افتاده بودم . فوری از فکرم خارجش کردم .. با این حال مجبور بودم کاسبی کنم . شاید فکر پولش لذت سکسمو بیشتزمی کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
هرجایی 33

این بار از این که دو نفردارن باهام سکس می کردن کیف می کردم . شاید واسه این که به پولش نیاز داشتم و به خاطر دخترم مجبور بودم که این کارو انجام بدم و شایدم تا حدودی لذت می بردم . واین که این بار خودم داوطلب بودم که دو نفر بیفتن روم . اصغر داشت کوسمو می خورد و منم کیر افشینو با ولع واسش ساک می زدم . چشای قرمز و حرکات سرعتی کیرش تو دهن من نشون می داد که از این کارم و کارش خیلی لذت می بره . اصغر انگشتاشو گلوله کرده فرو کرد تو کوسم و با حرکتای تند کاری کرد که من پشت پاهامو از هوس زیاد محکم به لبه استخر بزنم . بالاخره باید یه مدتی رو در اختیارشون می بودیم . راستش اجازه داده بودم که هر کاری که میخوان باهام انجام بدن . شایدم اگه ارگاسمم نمی کردن مثل چند تا سکس قبلی ام برام زیاد مهم نبود هر چند اگه ار گاسم می شدم واسه روحیه و اعصابم خیلی خوب بود . بهتر بود به این چیزا فکر نکنم و از اون زمانی که درش هستم لذت ببرم . بالاخره روزی یه جوری می رسه نباید واسش هراس داشت . من باید بهترین مادری رو در حق نیلوفر انجام می دادم . یعنی یه مادر بدکاره می تونه واسه دخترش یه مادر خوب باشه ؟/؟ اصغر و افشین زیاد با هم هماهنگی نداشتند یکی منو به طرف پایین می کشید و یکی دیگه به طرف بالا . -اصغر یا دوتایی تو آب بکنیمش یا بیا بیرون همین جا ترتیبشو بدیم . -باشه من الان میام بیرون . دوتایی شون منو کنار استخر نشونده یه گوشه ای کنار چمن درازم کردند . من وسط بودم و اونا سمت چپ و راستم . انگار دوست داشتند یه خورده باهام حرف بزنند و حال کنند بعد کار اصلی خودشونو انجام بدن . چقدر باحال نوازشم می کردند . به نوبت لبامو می بوسیدند و یه طرف سینه من مال هر کدومشون بود . پاهامو هم تقسیم کرده بودند و به نوبت با کوسم ور می رفتند . خیلی با این حرکاتشون حال می کردم . یواش یواش دلم می خواست که از این سکس و فضای زیبا نهایت استفاده رو بکنم . هر دستمو رو یکی از این کیر ها قرار داده و با مالش اونا صداشونو در آورده بودم . رو من خم شده حالا لباشونو رو یه طرف صورتم قرار دادند . دیگه این من بودم که با بدن داغ و التهاب خودم ازشون می خواستم که زودتر شروع کنند . -بچه ها من منتظرم . خیلی تشنه کیر شمام . بهم حال بدین . هر جور که می خواین باهام حال کنین . شقایق سرخ در اختیار شما بچه های سرخ و خونگرمه .. دیگه دوتایی شون رو من ولو شده بودند و منم سر به آسمون و طبیعت زیبا و با نگاه به استخر پر آب و اینکه تو لبه اون امید و اکبر در حال گاییدن سارا بودند رفتم تو عالم خلسه . -اصغر اول تو می کنی تو کوسش یا من بکنم -ببین افشین اون دو تا وقت تلف نکردند . یه کیر رفته تو کوس و یکی هم تو کون ... سارا چه جور داره حال می کنه -اون همیشه این جور حال می کنه . سارا با تجربه تر از من بود و قلق کارو داشت . می دونست چطور اونا رو سر شوق و ذوق بیاره . شاید من هنوز ادای جنده ها رو در می آوردم و اون جوری که باید نمی تونستم فیلم بازی کنم و های و هوی کنم . شاید هنوز سر نوشت خودمو باور نداشتم . این بار به یک شکل سخت تری دو تایی افتادن به جون کوس و کون من . خودشون می گفتند دوست داریم واسه تنوع واسه یه بارم که شده این جوری حال کنیم . افشین طاقباز رو چمنها دراز کشید وبه منم گفت که به همون روش اون ولی روش دراز بکشم یعنی از پشت و رو به آسمون . از همون طرف به سختی فرو کرد تو کون تنگ من . جیغم رفت آسمون و کیر خودشم درد گرفت . -اوف اوف اوف افشین این چیه دیگه خشک هم گاییدی تنظیم هم نشده . از اون طرف و از روبرو اصغر کرد تو کوسم که این آرومم کرد . تازه افشین باید سنگینی منو هم تحمل می کرد . حالی که کیر اصغر بهم می داد یه خورده باعث تسکین دردی می شد که کیر افشین به کونم وارد کرده بود . .. حس کردم که یه چیزی داره تو کونم می ریزه و اون منی افشین بود با این حال کیرش هنوز تو کونم جا خوش کرده بود و تازه یه خورده دردم کمتر شد چون آب کیرش سوراخ کونمو روونترش کرده بود . افشین سینه هامو از زیر چسبیده بود و اصغرم خودشو انداحته بود رو من و در حال بوسیدن لبام به گاییدنش ادامه می داد . اون طرف هم صدای جیغ و فریاد سا را رو می شنیدم . یه لحظه دلم رفت پیش نیلوفر که اون حالا داره چیکار می کنه که فوری خودمو از این فکر بیرون آوردم .. می دوستم باید جاش امن باشه .. خانومه مهربون به نظر می رسید .. از بوسه های اصغر لذت می بردم . سارا و امید و اکبر از آب اومده بودن بیرون . یه خورده که پهلو کردم اونا رو دیدم . سارا عین اسب چموش کونشو رو کیر امید بالا و پایین می کرد . جای اکبر و امید عوض شد . حالت اونا باهامون فرق می کرد . سارا در یه حالت زانوزده و قمبلی قرار داشت . فکر کنم اون حالت نرم تر و روون تر بود و کمتر باعث درد می شد . یواش یواش داشتم به اوج می رسیدم .. یه زن بد کاره ای که داره از سکسش لذت می بره .. شاید با سکسهای بیشتر این حس در من کمتر شه .. نمی دونستم باید چیکار کنم . حس خودمو نشون بدم یا تو خودم خفه کنم . سعی کردم خودم باشم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 34

اصغر ضربات شدیدتری به کوسم می زد . افشین دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و خیلی خوشم میومد . چرخش سینه ها رو می دیدم و لذت می بردم . اون طرف تماشای گاییده شدن سارا هم شده بود واسم یه فیلم سکسی که هوسمو زیاد می کرد . -اصغر جون . اصغر همین جوری خوبه . -خیلی حال میدی شقایق . حرفات حرکاتت همه طبیعیه .. آدمو به هوس میاره .. اصلا نشون نمیده یه جنده باشی . -فعلا که دارم زیر کیر شما دونفر دست و پا می زنم و دونفر دیگه هم حتما بعدا میان سراغم . اگه میشه اصغر جون سبکم کن . خیلی سنگینم . جنده هام هوس دارن آب دارن .. با این حرفام که تا حدود زیادی احساس منم بود هوس اصغرو زیاد ترش کردم . اون حالا به فکر حال دادن به منم بود و می خواست هر جوری که شده منو به ارگاسم برسونه -افشین بجنب . سینه هاشو بمال . هر جاشو که می تونی ببوس وماچش بده . -چقدر شما پسرای باحالی هستین . من کیف می کنم که جنده های شما هستم . حال می کنم . افشین هنوز کیرشو تو کون من نگه داشته بود و با سینه هام بازی می کرد و اصغر هم کیرش تو کوسم بود و لبامو می بوسید . چشامو بسته بودم و به هیچی فکر نمی کردم یه جنده ای که اوایل هرزگی خودش داره از سکسش لذت می بره . شاید فکر پولی که از این عمل خودم به دست می آوردم این جور راضیم می کرد . نمی دونم هرچی بود من که نیاز داشتم . چشامو بسته بودم کاملا رفته بودم تو حس و دو تا کیر و دو تا سوراخو تصور می کردم . کیر افشینو که داره تو کونم حرکت می کنه وکیر اصغرو که داره کوسمو آتیش می کنه ولی تصور کیری که داخل کوس حرکت می کرد و چوچوله و لبه های کوسمو داغ می کرد بیشتر بود و بیشتر منوبه اوج آسمون هوس می کشوند . دستمو گذاشتم دور کمر اصغر و تو همون فضا دیگه نگاه نکردم که کی ممکنه صدامو بشنوه و یه جیغی کشیدم که سارا صداش در اومد و گفت جنده ای که می خواد فیلم بازی کنه این جور جیغ نمی کشه دختر هر کی ندونه فکر می کنه تازه یه هفته هست که داری کیر می خوری . معلومه خیلی هوس داری . باور کن یه بار دیگه هم جاداری که آبت بیاد . به لرزه افتاده بودم و دست و پا می زدم . خودمو ول کرده بودم و کاری به این نداشتم که کی داره با من حال می کنه . حس کردم که دیگه کسی رو من قرار نداره و من وسط چمنها ولو شده ام . خوابم گرفته بود . از اون فضای سبز و محیط زیبا لذت می بردم . دلم می خواست به حال خود باشم و هر کی هر کاری دوست داره باهام انجام بده . کوس و کون من شده بود ابزارکار. کاری که فعلا با لذت همراه بود و معلوم نبود کی با نفرت همراه میشه . تو عالم خودم بودم .. راستش معلوم نبود از کی دونفر دیگه ور رفتن با منو شروع کرده بودند . شایدم اگه قصدشون این نبود که منو بر گردونن و دمرم کنند تا یه ساعت دیگه هم متوجه نمی شدند . دیدند که دوست دارم به همین صورت بمونن رضایت دادن که فعلا به همین حال باشم . امید و اکبر بودن که پس از گاییدن سارا اومدن سراغ من . کیرهایی که تو کوس و کون سارا رفته بود حالا باید تو سوراخای من فرو می رفت . پاهامو به دو طرف باز کرده و با چشایی بسته و گوشایی باز به آواز پرندگان گوش می دادم . گاهی هم چشامو باز می کردم و به درخت بالا سرم نگاه می کردم . یکی شون رفته بود سراغ کوسم و چقدرم قشنگ میکش می زد . خوشم میومد . دوباره حشری شده بودم . حس کردم که یه چیزی لبامو حرکت می ده . دهنمو باز کردم و هرچی خواستم اون لبو ببوسم نشد . یه لب نبود . کیر بود . کیر امید بود . چون ازم خواست که لبامو باز کنم و منم حرفشو گوش کردم . و کیرشو فرو کرد تو دهنم . با مهربونی کیرشو تو دهنم قرار داده بود و منم واسش ساک می زدم . با همون چشای خمار و دراز کش مثل نوزادی که سینه های مادرشو می مکه این کارو انجام می دادم . کیرش لحظه به لحظه تو دهنم سفت تر و شق تر می شد و من هم یه لذت خاصی می بردم . شایدم تو ضمیر پنهونم می خواستم که کاسبی ام حلال باشه . با این حال دوتایی شون دوست داشتند که فرو کنند تو سوراخام و بالاخره رضایت دادم قمبل کنم و در یه حالت تقریبا سکس قرار گرفته برم رو کیر اکبر بشینم و امید هم فرو کنه تو کونم . سرم رو به استخر بود و گاییده شدن سارا داخل آبو می دیدم . منم هوس تو آب گاییده شدنو کرده بودم ولی برای سرویس بعدی . می دونستم با این عطشی که این مردای حریص دارن به این آسونیها دست از سر ما بر نمی دارن . تا اونجایی ما رو می خورن که بالا بیارن . -پسرا منو بکنین . زود باشین . من کیر می خوام . کیر . نشون بدین کیرای باحال دارین . اون دونفر قبلی که ارضام کردن . ببینم شما دونفر چیکار می کنین . -شقایق جون از قدیم گفتن آب جنده رو آوردن خیلی سخته . تازه تو هم که همین چند دقیقه پیش ارضا شدی .-اووووففففف من هوس دارم . نمی دونم چرا این جوری شدم .. این بار امید شروع کرد به حرف زدن : همونجوری که سارا گفت به تو میگن یه جنده تازه .. هم تازه ای و هم تر و تازه .. فدای اون اندام خوش دستت بشم من . امید هم رو کونم سوار بود و کرده بود تو کونم . علاوه بر پولش واقعا به این سکس نیاز داشتم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 35

اکبر و امید سنگ تموم گذاشته و ول کنم نبودند . بازم اون فضا رو لرزونده بودم . سارا از دور واسم دست تکون می داد و هیاهو می کرد . خیلی شاد بود . جندگی هم واسه خودش عالمی داره . ولی می دونستم که این شادیها همیشگی و با دوام نیست . پوست تنم همچنان تو هوس می سوخت و از سکس لذت می برد . دستمو برده بودم عقب تا کیرایی رو که میرن تو کوس و کونم و برگشت می کنن لمسشون کنم . تماس لذت بخشی که پسرا رو داغ تر کرده و تحملشونو کمتر می کرد . یه خورده داشتم خسته می شدم واکبر خودشو از پایین می زد به کوسم . دستشو رو دو تا قاچای کونم قرار داده و سرعت گاییدنشو زیاد تر کرده بود . کیر امید هم تو کونم در حال مانور دادن و حال دادن به صاحب کون بود . شده بودم عین معتادا با چشایی خمار که باید مواد بهشون برسه تا سر حال بیان . منم فشارای قوینری می خواستم تا ارضا شم . خودمم رفتم کمک اکبر و با سرعت اون سرعت خودمو هم زیاد کردم .. همین طور که به آب آبی استخر و گاییده شدن سارا و آسمون آبی و خورشید طلایی و درختا و چمنای سبز نگاه می کردم حس کردم که بازم یه چیز روونی از این جنده تازه کار در حال ریختنه .. رو کیر اکبر ولو شده و کیر امید از کونم در اومد . امید که حس کرد من دیگه کارم تمومه دوباره فرو کرد تو کونم و این بار با فشار طوری منو می کرد که یه خورده دردم گرفته بود ولی لذت می بردم . اونم خالی کرد تو کونم . پس از یه چرت کوتاه دسته جمعی توی آب بودیم . این سارا اردک اصلا دلش نمیومد از آب بزنه بیرون .. تو آب چقدر کیف داشت . سارا خیلی اذیتم می کرد . سر به سرم میذاشت . پاهامو می گرفت و منو تو آب سر و ته می کرد تا یکی پیدا شه و بذاره تو کوسم اون وقت ولم می کرد -سارا نکن تو گوشم آب میره .. کلی خندیدیم و حال کردیم و آخرش خسته و هلاک از تو آب اومدیم بیرون و تا غروب و اوایل شب حال کردیم . یکی دوبار رفتم نیلوفرو بیارم پهلو خودم طوری جا خوش کرده بود که اصلا دل نداشت از پیش دایه جونش پا شه . خانومه خیلی با مهربونی باهاش بر خورد می کرد و اونم سرش گرم بود .. -شیطون حالا مامانتو نمی خوای ؟/؟ می دونم چیکارت کنم . باز من میشم و تو .. می دونستم که تا یکی دو ساعت دیگه هم شارژه و دوباره فیلش یاد هندوستون می کنه .. درهر حال اون روز گذشت بر گشتم خونه . کلی کاسبی کرده بودم . حسابش از دستم در رفته بود . فقط می دونم حداقل از هرکدومشون یه هزار تومنی گرفته بودم و واسه هر رقص سکسی هم کلی شاباش بهمون می دادند .علاوه بر غذای مفت و چند تا اسباب بازی که واسه نیلوفر به غنیمت گرفته بودم . خیلی خوش گذشت ولی تمام تن و بدنم کوفته بود . خدا کنه آفتاب خورده نشده باشم . درهر حال روزا یکی پس از دیگری می گذشتند و سر کوچه ای ما رفته بود خدمت و منم دست و بالم مرد خاصی نبود و اگرم می خواستم رهگذری جور کنم هنوز اون سیاست و شجاعتشو نداشتم . با این حال چند تا مرد معتمد یعنی بکن معتمد لازم بود تا از طریق اونا با مردای دیگه آشنا شیم . سارا به خونه من احتیاج داشت و منم به دست و پا دار بودنش . البته گروه استخر یه بار دیگه تو خونه مون جمع شده بودیم وحال کردیم . سارا تو دست و بالش کلی مرد داشت . مردای با کلاس و چند تایی بی کلاس . به بی کلاسهاش زیاد بها نمی داد و می گفت به درد وقت تنگ می خورن . آدمای گدا صفتی هستند . چندر غاز پول میدن فکر می کنن زن گرفتن و تا قیام قیامت باید ما رو بگان . انگار که با همون پول باید اونا رو گارانتی کنیم .. راست هم می گفت . یکی دوبار اسیر همچین مردایی شده بودم که منو دق آوردن تا بهم پول بدن . واسه همین تر جیح دادم که با همچین آدمایی که ریخت و قیافه درست و حسابی هم نداشتند و از حالاتشان معلوم بود اذیت بکن هستند همون اول طی کنیم و پولمونو بگیریم . سارا بهم می گفت اگه می خوای یه جنده خوب و موفق شی باید پیشونی آدما رو بخونی هرچند همیشه هم نمیشه به خوبی خوند ولی بیشترا رو میشه . با هر کسی مث خودشون بر خورد کن . واسه یکیشون جنده ترین جنده ها شو برای یکی قدیس شو . واسه یکی معلم باش و برای یکی هنر پیشه و کلا یک جنده خوب باید یک هنر پیشه خوب هم باشه .. هروقت که اونو می دیدم همینا رو واسم می گفت . این حرف آویزه گوشم بود . یه چند وقتی بود که سارا پیداش نبود . یه چند روزی بود که یه جوونه تو محل بد جوری زاغ سیاه منو چوب می زد و به نظرم میومد که پشت سرم راه میفته ولی دیگه کارم نداره ترسیدم از این که مامور کمیته و از اونایی باشن که گیر میدن و دنبال جنده ها ن . واسه همین سعی می کردم که اگه مردای دیگه ای هم باشن که بهم گیر میدن یا این که میخوان باهام حال کنن بهشون نه بگم . ترس برم داشته بود . اگه من بیفتم زندون نیلوفر بیچاره رو چیکارش کنم . زندگی من و اون هردو از هم می پاشه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 36

خیلی می ترسیدم . واسه همین یه بار که به توصیه سارا یه مرد آورده بودم خونه خیلی دور و بر خودمو می پائیدم که اونو نبینم . درهرحال سارا بهم سفارش کرد که هوای خودمو داشته باشم که این خایه مالهای دستمال به دست به بهانه دین داری هزار جور جنایت می کنند . .یه روزکه با نیلوفر به طرف خونه میومدم اونو دیدم که اومد طرف ما . یه خوراکی داد دست نیلوفر و دختر شکمو ی ما هم برداشت . -ببخشید آقا شما کاری دارین که مدتیه این دور و برا می پلکین .؟/؟ یه نگاهی به من انداخت و سرشو انداخت پایین . به نظر میومد یکی دوسالی رو باید ازم کوچیک تر باشه . شایدم هم سن بودیم . حالا اونش مهم نبود . -اگه یکی دنبال ناموستون راه بیفته شما باهاش چیکار می کنین ؟/؟ باهمه شرمساری و بی زبونیش بهم گفت اگه یکی ازتون خوشش بیاد شما چیکار می کنین . -ببخشید آقا پسر مثل این که شما زیادی دارین پاتونو از گلیم خودتون دراز تر می کنین . مگه نمی بینین بچه دارم ؟/؟ -بچه رو می بینم ولی شوهری نمی بینم . طرف ظاهرا نمی خواست از رو بره . یعنی اون واسه چی دنبالمه . می خواد باهام حال کنه ؟/؟ -من خودم می دونم شما شوهر ندارین . من خونه ام تو همین کوچه هست . تازه از خدمت برگشتم . مجردم . دلم میخواد بایکی باشم .-ببخشید آقا اشتباهی گرفتین . ما از اوناش نیستیم . -ولی برای یه چند نفری از اوناش بودین . -ببخشید شما کمیته ای هستین ؟/؟ از اونایی که مفتش مردم بوده و تو کار بقیه سرک می کشن ؟/؟ -من فضول نیستم . من می خوام همون کاری رو که بقیه انجام میدن انجام بدم . فقط یه چیزی تو نگاهتون هست که میگه شما نباید اونی که هستین باشین .. -ببینم داداش مارو گیر آوردی یا خودتی -اصلا این طرز صحبت بهتون نمیاد . نمی تونی ادای لات ها رو در بیاری و بگی که من آدم منفی قصه هستم . راست می گفت خیلی خوب منو درک می کرد و افکار منو می خوند . من داشتم ادای لاتا رو در می آوردم و بودن با سارا و حرکات اون رو من اثر گذاشته بود . شاید اون خیلی طبیعی می تونست نقششو بازی کنه ولی من نمی تونستم حس بگیرم . یکی از دوستام اومده پیش شما تعریفتونو کرده .. -تو که این قدر بلبل زبونی چرا تا حالا زبونت باز نشده بود . -راستش الان واقعا دیگه مجبور شدم . گفتم اگه چیزی نگم شاید تو رو از دست بدم . -من به تملک کسی در نیومدم و نمیام که بخوای منو از دست بدی . همونجوری که خودت می دونی من یک زن کرایه ای هستم . اگه پول اجاره منو داری بیا جلو .-چقدر میخوای .. -هزار تومن . -من دوهزار تومن بهت می دم . اسم دوهزار تومنو که شنیدم گل از گلم شکفت . در خونه رو باز کرده و قبل از خودم اونو فرستادم بره داخل . -ببینم معطل که نمیشی . من باید یه جوری سر این بچه رو گرم کنم . اگه تونستم بخوابونمش که به این زودیها نمی خوابه که هیچ وگرنه اونو باید بفرستم یه اتاق دیگه و ما هم یه جوری مشغول شیم . اسمش بود میثم . منم اسممو بهش گفتم . همون اسم اصلی خودمو . -شقایق جون برای من خود تو مهمی . خودتو . عیبی نداره اگه نتونستم باهات باشم . یعنی اون جوری که بقیه هستند . من ازت خوشم اومده . حس می کنم که یه جورایی بهت وابسته شدم .. این میثم انگاری زده بود به سرش و کوس خل شده بود . من که نمی تونستم دوهزار تومنو همین جوری از دستش بگیرم و به چهار تا حرفای لیلی مجنونی اون گوش کنم و بفرستمش بره . یعنی این واقعا قاطی کرده بود و میون این همه سالم اومده بود به من تیکه پاره شده دل بسته بود . فکر کنم از هوس زیادی نمی دونست چی داره میگه . -شقایق جون باور کن جدی دارم میگم همون قدر که قبول کردی منو تو خونه خودت راه بدی و باهام حرف بزنی برام یه دنیا ارزش داره . -ما با نصف این پول کارای بدتر از این یعنی سخت تر از این هم انجام دادیم . این که چیزی نیست -ولی برای من یه دنیا ارزش داره . مثل این که لازم بود یه جوری سر نیلوفرو گرم کنم . اونو بردم اون اتاق و با اسباب بازیها و ماشین کوکی هاش مشغول کردم . ریسک هم به جون خریدم . عیبی نداره تو این سن شاید چیزی یادش نمونه .. دوهزار تومن هم کم پولی نیست . لباسامو در آوردم و با یه شورت و سوتین کنارش قرار گرفتم . خودم اونو لختش کردم و فقط گذاشتم یه شورت پاش بمونه . دیگه به سبک جنده ها باید ضربتی کار می کردم . چون اگه رشته کارو می سپردم دست این عاشق پیشه فکر کنم یک ساعتی می کشید تا ما رو به اینجا برسونه . اونو بردمش طرف تخت . -بیا بالا میثم بیا کنارم دراز بکش ببینم حرف حسابت چیه . کاره ای هستی یا نه . -راستشو بگو تا حالا با چند تا دختر طرف بودی . این حرفو که زدم از خجالت سرخ شد . -من از اونایی که تو فکر می کنی نیستم . دوست دختر نداشتم و با دختری هم از این رابطه ها نداشتم . فقط یه بار با یکی از زنای اون جوری بودم -یه زن مثل من ؟/؟ -شما فرق می کنین . ولی اون روز اصلا بهم خوش نگذشت . -من کاری می کنم که بهت خوش بگذره میثم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 37

ببینم پسر تو چته مگه دوست نداری باهام حال کنی . واسم داری کلی پول خرج می کنی . نکنه بابات اوناسیس باشه و من خبر ندارم -بابام که خیلی پولداره و منم تنها بچه خونواده هستم و همیشه هم بهم می رسن حالا هم دوست دارم که باهات عاشقانه حال کنم .. بیچاره کوس خل شده بود -دوست دارم فقط مال تو باشم -ولی من که مال یکی نیستم پسر . -ولی وقتی لذت عشقو بچشی و احساس کنی اون وقت توهم می رسی به حرف من .. داشت حوصله امو سر می برد . من فعلا عشقم به دخترم بود و این که پول و پله واسه بزرگ کردنش کم نیارم . دیگه کارم از این حرفا گذشته بود . چاره ای نبود . جز این که خودم دست به کار شم . رفتم طرفش و شورتشو پایین کشیدم . بدک نبود . دستمو گذاشتم روش . اول از ته تا سرشو یه لیسی زدم و بعد یواش یواش کیرشو گذاشتم تو دهنم . یه کیر داغ و باحال بود که وقتی به پول صاحبش فکر می کردم دوست داشتم درسته قورتش بدم . -شقایق عزیزم عشق من جا داشت که من اول کوستو میکش می زدم و بعد تو این کارو می کردی . چرا خجالتم میدی . فکر نکن که باید در مقابل من سرت پایین باشه . من دوستت دارم .. .. نخیر این راستی راستی رفته بود تو حس و ول کن هم نبود . تا اونجایی که می دونستم جنده ها نباید عاشق شن .ازطرفی عاشقش می شدم که چی بشه . با یه بچه و سابقه هرزگی برم تو یه خونواده ای که لعنت پدر و مادرش همراهم باشه ؟/؟ -عزیزم نمی خوای به من حال بدی ؟/؟ منم از این که تو جوون با کلاس و با احساسی هستی خوشم میاد . بیا بیاد عزیزم . می بینم که کیرت چقدر شق و سفت شه . می دونم که تو هم دلت میخواد . آخه هوس هم جزیی از عشقه . نشون بده هوستو . عشقتو همراه با هوس و این که می تونی منوراضی کنی نشون بده . با این حرفا آمپر هیجانشو بالا برده و اونم به خاطر این که رضایت منو جلب کنه خودشو به آب و آتیش می زد . حالا اون سعی در لخت کردن من داشت . اول سوتین منو باز کرد و رفت رو سینه هام . چند دور که اونا رو تکون داد و راستی راستی هوس منو پخش کرد اون وقت رفت پایین تر . دلش می خواست شورتمو با دوندوناش پایین بکشه .. ولی بالاخره با دستش این کارو انجام داد . وقتی کوس کوچولو و خوشرنگ منو دید آهی کشید و گفت میخوام این مال من باشه فقط مال من . هیشکی دیگه بهش دست نزنه . شقایق دوستت دارم می خوام خوشبختت کنم . -میثم عزیزم همین که هفته ای یه بار بیایی بهم سر بزنی من خودم احساس خوشبختی می کنم -نه من هرروز میام بهت سر می زنم . .. کارم در اومده بود . نزدیک بود خیر دوهزارتومن رو بخورم و بگم بره پی کارش . اون اگه هرروز می خواست بیاد دم در خونه مون که موی دماغ و مزاحم کاسبی من می شد . نمی دونم چی شد که دلم سوخت . راستش اول کوسم سوخت . چون وقتی دهنشو گذاشت روش همون حرارت لب و نفسهاش کافی بود که منم برم تو فاز و گرمای هوس . یه خورده که کوسمو میک زد دوتا شونه هامو گرفت و منو بوسید . این پس از مدتها برام یه بوسه داغ و شیرین بود . بوسه ای که هوس منو زیاد می کرد . بوسه ای که با خیلی ها داشتم . خیلی هایی که اونا رو یکرنگ و صمیمی و دلسوز فرضشون می کردم و شایدم که بعضی هاشون این طور بودند . ولی همه اونا در یه چیز وجه اشتراک داشتند واون این که مردا همه شون به نوعی هوس باز و تنوع طلبند و نمی تونن بی زن باشن . حالا درجه هوس و تنوع طلبیشون بیشتره و یکی کمتر . لاپامو باز کرده کوسمو به کیرش می چسبوندم و خودمو از زیر روش حرکت می دادم و اونم که هیجان منو دیده بود یه دستشو گذاشته بود رو کوسم و چنگش می گرفت . -شقایق خوشت میاد ؟/؟ -توچی میثم جون . -واسم بیشتر این اهمیت داره که تو خوشت بیاد شقایق . تو چشاش که نگاه کردم راستی راستی نمی شد فقط هوس خالصو دید . ظاهرا با کوس خلی یعنی همون عشق قاطی شده بود-عزیز دلم این قدر منتظرم نذار . نمی دونم نیلوفر اون طرف چیکار می کنه . یهو می بینی اومد این طرف . -عیبی نداره . -پسره دیوونه من چی . کمرمو سنگین کردی می خوای ولم کنی . مگه تو خواجه ای . خواجه که نیستی این کیرت داره می ترکه . نگران چی هستی . می ترسی دوشیزه نجیبتو یکی پس از تو تورش کنه ؟/؟ ببین میثم لاپامو واسه تو بازش کردم . فقط تو تو . ببین چقدر کوسم خیسه ؟/؟ هوس تو و کیر تو رو داره .. -خوشحالم شقایق . این حرفا رو که می زنی هوسمو زیاد می کنی . حس می کنم که با عشق دارم کیرمو تو کوست فرو می کنم . -پس زود باش با کیرت بهم عشق بده . اگه دوستم داری یه کاری کن که منم حال کنم . شیر شجاع شده بود . ضربات شدید کیرشو یکی پس از دیگری به کوسم وارد می کرد . راستش خیلی کیف می کردم . یه جورایی بهم آرامش می بخشید -اون کوس تک و کوچولوتو بخورم شقایق که تک تک و بیست بیسته -شیطون تو که میگی فقط با یه زن اون جوری بودی پس چه طور این همه رو مقایسه می کنی -مجله سکسی زیاد دیدم . از رو اون میگم. ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 38

باورنمی کنی شقایق ؟/؟ به جون تو حقیقتو میگم . داشت خودشو می کشت که به من بقبولونه که اهل دختر بازی نبوده .. -باورت دارم کارتو بکن . این قدر منو تو خماری نذار پسر . خودمو انداخته بودم رو تخت . دستاو پاهامو تا اونجایی که می تونستم به دوطرف بازشون کردم . خوب گرفته بود که چی می خوام . خودشو به همون صورت رو من قرار داد . کاملا رومن منطبق شده بود . در اون وضعیت نمی تونست حرکت زیادی بکنه . لذت زیادی بهم می داد . یه هیجان که نمی دونستم اسمشو چی بذارم ولی اون هیجان خودشو به عشق تعبیر می کرد . به هر حال کیرشو کرده بود تو کوسم بدون این که حرکتی بکنه . حس می کردم یه چیز سنگینی تو بدنم قرارگرفته . طوری لباشو رو لبهای من قرار داده بود و منو می بوسید که احساس عاشقونه شو به تمام وجودم انتقال می داد ولی با همه اینها من نمی تونستم عاشقش باشم چون نباید عاشق می شدم . نمی دونم این چه احساسی بود که نسبت به من پیدا کرده بود . یه حس دردسر ساز . سینه شو رو سینه هام حرکت می داد . -میثم خواهش می کنم .. کوسم اون داخل داره آتیش می گیره -منم رو تن تو دارم آتیش می گیرم عزیزم . دوباره لبشو به لبم چسبوند . کاش منم می تونستم از لذت عشق و طعم شیرین اون بهره ای داشته باشم . یه تغییراتی تو حالتش به وجود آورد واین بار می تونست با یه سرعت بیشتری منو بکنه . من به همون حالت قرار داشتم ولی اون خودشو صاف کرد و کیرشو خیلی راحت از طرف لاپایی که تا نهایت واسش باز شده بود فرو می کرد تو کوسم . -میثم حالا می تونی کیر چاق و چله اتو با سرعت بیشتری بکوبونی به ته کوسم .. -شقایق فقط می خوام تو حال کنی .. -تو هم باید لذت ببری عزیزم . در حال گاییدن من چهار تا انگشتشو هم گذاشته بود رو کوسم و با فشارتنظیم شده ای که به روی کوسم می آورد به جای این که ورمشو بخونه ورم هوسشو زیاد تر می کرد . اون همه انرژی خودشو به کار می گرفت تا من راضی باشم . خنده دار بود می خواست یه جنده رو یه هر جایی رو راضی نگه داشته باشه . درسته هنوز حرفه ای نشده بودم ولی یه زنی که دیگه یه بار خلافی رفته باشه میشه بهش گفت جنده . فرقی بین هرزه ده بار کوس خلافی داده با صد بار داده نیست . به قول خیلی ها زن کافیه فقط و فقط یه کیر خلاف بخوره دیگه روش تا آخر عمر باز شده هست . مگر این که طوری از کار بیفته که دیگه کسی تحویلش نگیره . تو این افکار خودم بودم که به خود اومده و دیدم این میثم ما چه جور داره فعالیت می کنه . چشاش قرمز شده بود . چند بار پرشهای کیرشو که داشت جلوگیری می کرد احساس کردم . بااون کیر کلفت و سرحالی که داشت می دونستم اگه توکوسم خالی کنه بازم می تونه منو بگاد زیاد برام مسئله ای نبود که منو ارگاسمم کنه یا نه هرچند خیلی دلم می خواست منو به اوج لذت برسونه ولی اصراری واسه این کار نداشتم . نمی خواستم دخترم بیدار شه یا بیاد طرف من و منو در شرایطی ببینه که این واسش یه خاطره شه . یکی از این دفعات که حس کردم میثم سرعت گاییدنمو زیاد کرده دو تا دستمو قلاب کرده و دور کمرش حلقه زده اونو به خودم فشردم . همین حرکتم سبب شد که دیگه اراده ای از خودش نداشته باشه و هرچی فشار به خودش آورد که خالی نکنه نتونست . -بریز دیگه . نمی دونی چقدر کوسم تشنه اش بود . خودتو ول کن تا هرچی داری بریزه تو کوسم . بریزه . بریزه .. جوووووووون .. اوخخخخخ -شقایق تو که هنوز آبت نیومده .. -عیبی نداره من تا همین جاشم حال کردم . دست گلت و کیرطلات درد نکنه . ولی اون ول کن نبود . کیر خالی کرده و یه خورده شل شده اشو یه چند لحظه ای تو کوسم نگه داشت . آب کیرش از روزنه های کوسم در حال ریخته شدن به بیرون بود و اون دوباره حرکتشو از سر گرفت . این بار دیگه سرعتشو کم نکرد . با قدرت و سرعت دستاشو گذاشت زیر کمرم و منو از زمین بالاتر آورد .. خیلی کیف می کردم . بدنم به یه بی حسی خاصی رسیده بود . حالا دیگه تا ارگاسم نشده دلم نمی خواست که عشقبازی ما تموم شه . -میثم یه کاری بکن . می خوام تنظیمم کنی . سر حالم کن .. سست سستم . ولم نکن . اگه دوستم داری . اگه عاشقمی ولم نکن . خیلی خنده دار شده بود . یه هرزه که پولشو گرفته بود از بکن خودش می خواست که اونو به ارگاسم برسونه و تا اونجایی که می تونه بهش حال بده . -بکن .. بکن .. بکن .. همبن جوری خواهش می کنم ولم نکن .. سرعتو کم نکن . آبم داره میاد .. داره میاد یه فشار دیگه بیار خواهش می کنم .. داغ شدم .. جوش آوردم .. از صد درجه هم رد شه .. ذوب شدم .. حس می کردم که ذوب شدم و یه تیکه از کوسم در حال آب شدنه و همین جوری داره آب میشه و منم همین جوری داشتم لذت می بردم . لذتی که تمومی نداشت . بی اختیار لبخند رو لبام اومد و با یه حالتی حاکی از حق شناسی به میثم خیره شده بودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هرجایی 39

اون روز میثم تا می تونست بهم حال داد و حال کرد . حال کردنای من بیشتر بهش حال می داد تا این که ازم بخواد لذت ببره . از اون به بعد هر چند وقت در میون بازم میومد پیشم ولی یه خورده کارمو سخت کرده بود . هر کوره راهی جلومو سد می کرد . مدام جلو در خونه مون کشیک می کشید تا کسی وارد نشه . خسته شده بودم . بیشتر وقتا مجبور بودم خارج از خونه کاسبی کنم یا این که بر نامه رو بذارم واسه ساعت ده شب به بعد که نگهبان خونه من می رفت خونه اش . خدا پدرشو بیامرزه که منو واسه شب کاری راحت گذاشته بود . هر چند بیشتر وقتا میومد تو خونه و کنارم و باهام حرف می زد و گاهی هم تر تیب منو می داد . ولی از نظر مالی بهم می رسید . و اون قدر بهم پول می داد که اگه با هرزگی وداع می کردم بازم از عهده مخارج زندگی در اون روزها بر میومدم ولی من نمی تونستم ریسک کنم و خودمو وابسته به یه نفر کنم . اون که شوهرم نبود . پدر یا برادری که نداشتم نبود که بتونم بهش تکیه کنم . مجبور بودم مشتریای خودمو داشته باشم ولی اون خیلی مزاحمم می شد . دلم نمیومد ناراحتش کنم . به خیلی از مشتریام هم نه می گفتم و این به ضررم بود . یه روزی سوار ماشین یه آدم پولدار شدم و باهاش رفتم . میثم موقع سوار شدن منو دید . وقتی که برگشتم اون پدر منو در آورد . هرچی بهش گفتم که یکی از بستگانم بوده و برای کاری رفتیم قبول نکرد که نکرد . مجبور می شدم یه دروغ رو با یه دروغ دیگه تحویل بدم . هزار جور بد بختی و مصیبت داشتم یه جوری هم باید با این یکی کنار میومدم . در هر حال اون روز یه خورده خرش کردم تا از دلش در بیارم . مجبور شدم باهاش سکس کنم . که ای کاش نمی کردم . چون اون طرفی که منو گایید طوری به هوس اومده بود که یه قسمت از کونمو با میک زدن کبودش کرده بود . هر چی به این میثم خان گفتم که این کار خودت بوده بازم به کتش نرفت . درهر حال روز های زندگی رو یکی پس از دیگری پشت سر میذاشتم و با وجود میثم بازم کارمو پیش می بردم . اون دیگه بد جوری به من وابسته شده بود واین نمی تونست خوب باشه . شاید اون روز ها هر کس دیگه ای یا صریح و صمیمی بگم هر جنده دیگه ای جای من بود یه کاری می کرد که خودشو بیشتر تو دل پسره جا کنه تا اونو به طرف خودش بکشونه و پسره عقدش کنه . اما من نمی خواستم نفرین خونواده ای رو به دنبال داشته باشم . بیشتر سکس هامو خارج از خونه انجام می دادم . به این بهونه که میرم سر کار . میثم می خواست که تو هر کاری دخالت داشته باشه . تازه نیلوفر منم داشت به یه سنی می رسید که دیگه درست نبود اونو با خودم به این طرف و اون طرف ببرم یا این که توی خونه مردا رو ببینه . بهترین موقعی که می تونستم با وجود نیلوفر در خونه کاسبی کنم شبا بود . در هر حال برای من تربیت تنها کسی که به خاطرش زنده بودم از همه چیز مهم تر بود . شاید اگه اون نبود راضی به مرگ بودم . کسی تا خودش مادر نشده باشه نمی دونه و متوجه نمیشه که من چی دارم میگم . یکی از روزا یه زنی اومد در خونه مونو زد . صبح خیلی زود بود . زنی جا افتاده بود . از اونایی که معلوم بود آدم محترمیه و حداقل ظاهرشو حفظ می کنه و در کلامش هم ادبو رعایت می کرد . بعد از سلام و علیک و تعارفات اولیه خودشو مولود معرفی کرد . که چند تا خونه اون ور تر میشینه . بدنم می لرزید . داشتم به این فکر می کردم که حتما بازارم خراب شده و دیگه نمی تونم کاسبی کنم . آخه مردا واسه شبایی که در بست در اختیارم داشتند کلی پول می دادند و اگه قرار بود تو خونه خودم زیر کیر یکی دیگه باشم و همسایه ها کشیک می کشیدند من باید چیکار می کردم . تازه نکنه این زنه از اون کمیته ایهای بکن نکن باشه که درد مردمو نمی فهمه . در همین افکار بودم که بهم گفت مادر میثم خانه .. وقتی که این حرفو بهم زد درسته که یه خورده برق منو گرفت ولی از بابت نگرانی های دیگه آسوده خاطر شدم . -خانوم شما ازدواج کردین و ظاهرا شوهرتون ولتون کرده و رفته . یه مدتیه که میثم با شما رابطه داره . می بینم که وارد خونه تون میشه و یه چند ساعتی رو هم مهمون شماست . چند بار می خواستم اطلاع بدم بیان به این موضوع رسیدگی کنن دیدم اولا پای پسرم در میونه و از طرفی من خودم بچه دارم نمی خوام یه مادرو از بچه اش جدا کنم . ما این یه پسرو داریم واسش امید و آرزو داریم . یه زن مطلقه تو جامعه ما اسم و رسم درست و حسابی نداره .. حالا ما کاری به اونش نداریم ولی من یکی دوست ندارم پسرم با یکی ازدواج کنه که قبلا شوهر داشته و بچه هم داره -خانوم باور کنین اصلا همچین هدفی نداشتیم . اون از نیلوفر دختر کوچولوم خوشش میومد و میومدن با هم بازی می کردند .. مولود خانوم یه گوشه چشمی نازک کرد و یه اخمی و گفت حالانمی خواین برام آسمون ریسمون ببافین . میثم همه چی رو واسم گفته .. گفته که از شما خوشش میاد و میخواد باهاتون ازدواج کنه .. -ولی اصلا در این مورد چیزی بهم نگفته -ازبس اطمینان داره به این که خانومایی مثل شما با همون درخواست اول بله رو میگن . راستش بهم خیلی بر خورد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 4 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هرجایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA