انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

میسترس اسلیو لزبین


مرد

 
با درود
درخواست ایجاد تاپیک با عنوان میسترس اسلیو لزبین ( نوشته ایرانی ) در داستان ها ی سکسی دارم این مجموعه در ۱۵ قسمت می باشد .
با تشکر
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیو لزبین 1

هردومون دررشته نرم افزار کامپیوتر یکی از دانشگاههای تهران درس می خوندیم . من درسم خوب بود و اون اصلا درساشو بلد نبود . خیلی خوشگل بود . اسمشم بود کاملیا . ما هردومون 20 سال داشتیم . هردومون شهرستانی بودیم . من از خوابگاه استفاده می کردم و اون در یه آپارتمان مستقل . خودش بود و خودش . یه مگان نقره ای داشت که خیلی تمیز و شیک بود و اکثرا با اون میومد دانشگاه . پدرش یکی از خر پولدارای شمالی بود و نمی دونم اصلا واسه چی داشت درس می خوند . شاید واسه این که یه کلاسی بذاره و بگه منم لیسانسم و یا بعدشم بتونه بگه فوق لیسانسم . اصلا به پسرا اعتنایی نمی کرد . برخلاف پسرا که دنبالش بودند اون هیشکدومشونو تحویل نمی گرفت . خیلی شیک و فانتزی لباس می پوشید و اصلا توجهی به محیط دانشگاه نداشت . حتی زبون برادرا و خواهرای بسیجی رو لال کرده بود و اونا جرات حرف زدن و ایراد گرفتن به اونو نداشتن . من هم تو یکی از شهر های شمال ولی در 20 کیلومتری اون زندگی می کردم البته تا قبل از این که بیام دانشگاه . از یه خونواده متوسط و معمولی بوده اسمم نگاره ودربیشتر درسای دانشگاه هم شاگرد اولم و در مجموع هم همین . واسه همین هم به وقت امتحان همه دوست داشتند ودارن که کنارم بشینن و من کوس خل هم تا بتونم به همه شون تقلب می رسونم . از نظر ریخت و قیافه هم بدک نیستم یه جذابیت و نمک خاصی دارم ولی به خوشگلی کاملیا نیستم . نمی دونم چرا با این که یه دختر بودم ولی از تماشای کاملیا لذت می بردم . یکی دو تا از کلاسامون که کاملا دخترونه بود روسریشو می گرفت و بدون توجه به محیط خودشو ناز ناز می کرد و من همین جور محو اون قد و قامت و هیکل رعناش می شدم . از وقتی که به وقت امتحانات اون کنارم می نشست تا بهش تقلب بدم بقیه کمتر دور و برم آفتابی می شدند . یه غرور عجیبی داشت . اگه نگیم صداش شبیه به صدای مردا بود شباهتی به صدای زنا هم نداشت . انگار همش می خواست دستور بده . یه حس خاصی نسبت به اون داشتم که واقعا نمی دونستم چیه . اگه واسه درس خوندن دو تا انگیزه داشتم یه انگیزه اش اون بود . عطری که به خودش می زد اون میکاپی که می کرد لباسایی که می پوشید و چکمه های لوکس و گرون قیمتی که پاش می کرد منو بیش از پیش شیفته خودش می کرد . هروقت تو امتحان کمکش می کردم خیلی خونسردانه در پایان کار یه تشکر معمولی می کرد و حرف دیگه ای هم نمی زد . راستش منم ازش دل گیر نمی شدم . فقط دوست داشتم ازم راضی باشه . چاق و چله تر و خوش گوشت تر و خوش پوست تر از من بود . خوابگاه ما یه خیابون با دانشگاه فاصله داشت . یه روز که کلاس تعطیل شده بود جلو دانشگاه واسم ترمز زد -سوارشو مثل آدمای مسخ شده به حرفاش گوش کردم . با خیابونای تهرون آشنایی نداشتم . یه نیمساعتی رو رفتیم و رسیدیم به یه واحد های آپارتمانی که روی هم رفته نه واحد در پنج طبقه بود . طبقه پنجمش یه واحد سیصد متری بود با پشت بوم اختصاصی که کاملیا تنها درش زندگی می کرد . یه نقطه بالای شهر بود . دنج و خیلی هم شیک و تمیز . آدم از جنگل یه صدای پرنده ای و خش خش مار و موشی رو می شنید که اینجا انگار جز همین چند تا آدم پرنده هم پر نمی زد . وقتی رسیدیم اونجا من فقط محو اتاقها و دکور های اونجا شده بودم . نمی دونم این چه عکسایی بود که بر در و دیوار نصب شده بود .. عکس زنای لختی که بر درودیوار زده بود که معمولا یکی بر یکی دیگه تسلط داشت . یکی گردن یکیشون یه قلاده بسته بود و اونو مث یه سگ به این طرف و اون طرف می کشوند . در یه قسمت دیگه یکی از زنا یه شیپوری رو از پشت فروکرده بود تو کوس یکی دیگه . چند دقیقه ای در حال و هوای خودم بودم و وقتی بر گشت مات موندم .. با یه شورت و سوتین جلوم ظاهر شد . اونم در اولین بر خورد خانگی . -تعجب می کنی ؟/؟ من این جوری راحت ترم . تازه همین دو تیکه ای هم که تنمه اذیتم می کنه . اگه دوست داری درش بیارم . آب دهنمو به زور قورت می دادم -ببینم توی اون خوابگاه تو اون همه شلوغی چطور زندگی می کنی و درس می خونی . دوست داری بیای اینجا ؟/؟ خرجت هم با من . ناسلامتی هم ولایتی هستیم . نمی دونم چرا از تماشای اندامش لذت می بردم . هیچوقت از دیدن یه پسر همچین احساسی بهم دست نداده بود . -ببینم خوشت میاد منو این جوری می بینی ؟/؟ من اهل حالم .تو اینجا راحت درساتو می خونی و انواع و اقسام سر گرمیها هم هست و منو هم از تنهایی در میاری . -ببینم مشروب می خوری ؟/؟ -ممنون من اهلش نیستم . -پس قبوله دیگه . -اصلا نمی تونستم بهش نه بگم . انگاری که اون رئیس من بود و من باید در مقابلش تسلیم می بودم و از این احساس خودم لذت می بردم .-می تونیم با هم حال کنیم خوش بگذرونیم .. اون تمام این حرفا رو با سیاست و تحکیم خاصی می زد . سیاستی که آدمو به یاد ملکه هایی مینداخت که تو فیلمها دیدیمشون . خب پس حاضری اسلیو من بشی . من نمی دونستم چی داره میگه ولی از این که هم خونه اش باشم و اونم در یه همچین خونه ای و تقریبا غم و غصه آشپزی نداشته باشم و از یه حموم تمیز استفاده کنم و کلی امکانات دیگه با دمم گردو می شکستم که همچه پیشنهادی به من شده -پس حاضری اینجا بمونی با هم حال کنیم و تو بشی اسلیو من .. این بار تقریبا مطمئن شدم که منظورش از اسلیو همون اسلیپ به زبان انگلیسیه که یعنی خوابیدن و یعنی این که من و اون در یه خونه استراحت کنیم .حالا این سوادش نم کشیده و این واژه رو این جوری تلفظ می کنه . منم واسه این که توی ذوقش نزنم گفتم باعث افتخار و سر بلندی منه که اسلیو شما بشم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیولزبین 2

باهمون لحن استوارش گفت خوشحالم که همچین دیدی نسبت به این مسائل داری . من از اون میسترس های خشن نیستم ولی اگه میزون نشم ... دراین جا حرفشو قطع کرد .کلمه خشن روکه شنیدم یکه خوردم . می خواستم بپرسم مگه قراره اینجا دوئل کنیم که پشیمون شدم . کون سفید و بر جسته کاملیا از دوطرف شورتش زده بود بیرون و من از پهلو چشامو به اونجا دوخته بودم . به خوبی متوجه نگام شده بود . -چیه خوشت اومده . طالبشی ؟/؟ به زودی به مرادت می رسی . سرم داشت سوت می کشید . پاک قاطی کرده بودم . نمی دونستم آیا این جا اومدن من درسته یا نه . -کاملیا جان اگه اجازه میدی من برم وسایلمو جمع کنم بیام .. -خیلی دلم میخواست خودم برسونمت ولی تا بری و بر گردی باید یه دوش حسابی بگیرم تا بدنمو واسه اسلیو و اسلیوی آماده کنم . قبل از خواب می چسبه . پس حدسم درست بود این چیزا در مورد خوابه . زنگ زد واسه آژانس و با همون لحن جدی و نیمه مردونه اش گفت یه مسافر دارم اونو می رسونی به همون جایی که می خواد همونجا وای می ایستی برش می گردونی . اگه کارش تا صبح هم طول کشید بر نمی گردی مگر این که اونو با خودت بیاری . ازش پول نمی گیری . میام باهات حساب می کنم . راننده آژانس جوان مودبی بود ولی نگاهش خیلی عجیب بود . انگاری یه چیزی می خواست بهم بگه ولی خجالت می کشید . چند بار رفت دهن باز کنه ولی پشیمون شد -ببخشید چیزی می خواستین بگین -نه فقط می خواستم بگم خانم کاملیا زن خوبین . میسترس مهربونیه . شما باید خیلی خوش اقبال باشین که اون شما رو اسلیو خودش انتخاب کرده -واسه منم یه افتخاره .. من نمیدونم این بالا شهریا چرا این کلماتو نپخته ادا می کردند . میسترس رو واسه خودم ترجمه کردم میسیز .. درهرحال دو ساعت بعدش پیش کاملیا بودم . این بار سکسی تر از دفعه پیش دیدمش . یه نخ نازک رو سینه هاش کشیده بود که مثلا می خواست بگه من سوتین بستم و بد تر از اون شورتش بود که دیوونم کرده بود . شورت قبلیش در مقابل این شورت نازک و نخی باید لنگ مینداخت . این شورت وقتی به وسط کوسش می رسید شکاف و چاک پیدا می کرد که کوسشو مثل یه خربزه خیلی کوچیک از وسط شکافته شده نشون می داد . اصلا به این جور بازیها عادت نداشتم ولی نمی دونستم باید چه عکس العملی نشون بدم .-نگار ! پاشو برو یه دوشی بگیر و یه دستی هم به پر و پاچه ات بکش و خودتو واسه اسلیوی آماده کن . البته قبلشم یه چیزی می خوریم . عجب حمومی داشت . حموم شیشه ای سونا وکلی تجهیزات دیگه .. بااین که از محیط خیلی خوشم اومده بود ولی یه خورده نگران درس خوندن شده بودم . ظاهرا این کاملیا خانم یا کاملیا خان باید می خوابید تا من به درسام برسم .. خیلی خوشم میومد زیر این دوش آبدار بمونم . دلم واسه یه حموم درست و حسابی لک زده بود . تو خوابگاه که بودیم تا می خواستیم یه دستی به تنمون بکشیم یکی از اون پشت در می زد زودباش منم می خوام برم . بعضی ها نظافت و بهداشتو رعایت نمی کردند ولی اینجا کاملیا بهم سفارش کرده بود حتی یه تار مو هم اگه رو زمین دیدم باید بر دارم . کارمو تموم کردم وخواستم لباسامو بپوشم و بیام بیرون . یه تیغی هم به کوس و زیر بغلم انداختم . یه ژیلت درجه یک در اختیارم گذاشته بود و گفت اختصاصی و مال خودته . لباسامو ندیدم . خودم آویزونش کرده بودم -در حمومو یه خورده باز کرده و از لای در گفتم ببخشید من لباسامو بیرون گذاشتم ؟/؟-بیا بیرون ببینم چی میگی دختر -آخه من لختم -خب باش . بیا بیرون مگه می خوای اژدها بهم نشون بدی .. یه اسلیو که از این حرفا نمی زنه .. این دفعه دیگه پاک قاطی کرده بودم .. یعنی منظورش اینه که موقع خواب نباید از این حرفا بزنم ؟/؟ مثل آدمای جادو شده بودم . انگاری هرچی اون می گفت باید می گفتم چشم وخودمم باورم نمی شد که بیشتر این اطاعتهای من از روی عشق و علاقه بوده . با همه صلابتش بازم دوستش داشتم . یه زیبایی و جاذبه خاصی داشت که شایداگه یه پسر بودم دوست داشتم زنم می شد .. بوی عطر هوس انگیزش در فضای پذیرایی پیچیده بود . اولش یه خورده سختم بود با همون حالت بیام بیرون . ولی وقتی از لای در نگاه کردم و اونو با اون وضعیت دیدم یواش یواش خجالتم ریخت . یه حس عجیبی داشتم . انگاری میخواستم در پناه اون قرار بگیرم . لبخندشو زیاد نمی دیدم . ولی وقتی با اون هیکل دخترونه و متناسب خودم اومدم بیرون لبخند زیبایی رو رو لباش دیدم . دوست داشتم بپرم تو بغلش و لباشو ببوسم . یه چوب نازک که چند رشته نخ در انتهاش قرار داشت در دست گرفته بود . از همون فاصله اونو به طرف سینه هام هدف گرفت و روی نوک سینه ها طوری می کشید که لذتش حتی دور کوس منم پخش می شد . چشاش خمار شده بود و یه جذابیت خاصی به خودش گرفته بود . راستش یه خورده هم مضطرب شده بودم . شنیده بودم که یه سری زنا و دخترا هستند که به خاطر یه سری کمبودات و یا نیاز ها و شاید هم نوعی بیماری عادت به همجنس بازی دارن ولی باورش برام سخت بود واین که خودم بخوام روزی در دام چنین مسئله ای بیفتم هضمش برام مشکل بود . ولی اون داشت آتیشم می زد طوری با اون چوبش روی سینه ها و پوست تنم می کشید که منم چشامو از هوس دیگه نمی تونستم باز کنم .-نگار! درسته که این کاره نیستی ولی هیشکی مث تو با استعداد ندیدم . تو می تونی یه اسلیو در جه یک باشی . با اون چوب نازکش خیلی آروم از رو سینه هام رسید به نافم و دور و برنافمو قلقلک می داد . خیلی کیف می کردم . یه خورده دیگه پیشروی که چه عرض کنم پایین روی کرد و رسید به کوسم . روی کوسم از پایین به بالا می کشید و من بی اختیار ناله می کردم و بدون این که خودم بدونم چیکار دارم می کنم لای پامو بازکردم واونم به این کارش ادامه داد . توعالم هوس بودم که چوبشو پرت کرد یه گوشه ای وگفت حالا دیگه حالشو ندارم یه چیزی سفارش بدم . دوست ندارم پوزیشنمو بهم بزنم که یکی می خواد در بزنه وبخواد غذا بیاره . برو ببین تو یخچال اگه چیزی هست ردیف کن از فردا دیگه نمیذارم فرصتی حروم شه . در یخچال و فریزر رو که باز کردم انگاری یه سوپری و قصابی بود . تازه علاوه بر گوشت و مرغ نپخته , کلی خوراکیهای بیات و خورش و برنج هم میشد گوشه و کنار پیدا کرد . این همه خوراکی می تونست یک ماه , من و سه نفر دیگه از هم اتاقی های خوابگاه منو سیر کنه . شایدم یک فصل . ظاهرا کاملیا رفته بود دستشویی . اون چوبی که تو دستش گرفته بود یه چیزی تو مایه های همونی بود که من در یکی از عکسهای رو دیوار دیده بودم . کنجکاوشدم و دوباره رفتم کنار همون در و دیوار . یه گوشه ای زیر یه عکس بزرگ یه مطالب ریزی نوشته شده بود . در مورد میسترس و اسلیو . اسلیو هرچی رو که میسترس میگه گوش می کنه ومیسترس بهش دستور میده و ازش میخواد که واسه علاقه مندیها و نیازش تلاش کنه . اسلیو نباید با میسترس مخالفت کنه دررابطه سکسی ولز بین اونا اسلیو باید نهایت تلاششو بکنه تا میسترس خودشو به اوج لذت برسونه و....... صدای در دستشویی رو که شنیدم سریع خودمو به آشپز خونه رسوندم . پس جریان از این قراره . نگار کوس خل .. کی گفته اسلیو یعنی خواب و میسترس یعنی خانم . البته به نوعی میشه گفت خانوم ولی این جوری که بوش میومد من می شدم کنیز سکسی و لز بینی و کاملیا هم می شد خانوم و رئیس من . کاری به این کار ها نداشتم . فقط همینو می دونستم که با همه دستوراتی که به من داده و تازه این شروع کاره ومشت نمونه خرواره من بازم دوستش دارم و با کمال میل حاضرم هر جای بدن خوشگل و لطیف و هوس انگیزشو لیس بزنم ... ادامه دارد .... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
میسترس اسلیولزبین 3

کاملیا برگشت . یه چیزی خوردیم . -ببینم موقع خواب هم باید همین جوری باشیم ؟/؟ -یواش یواش باید یاد بگیری که اینجا این منم که دستور میدم . یه خورده خشن تر شده بود . نمی دونم چرا ولی اون خوشگلی و اندام قشنگش منو که یک زن بودم وسوسه کرده بود . داشتم به خودم شک می کردم که نکنه دو جنسه باشم ولی نه اگه اینجوری بود که با موز و بادمجون با کوسم ور نمی رفتم . بااین که یواش یواش داشت یه چیزایی دستگیرم می شد و راستش خودمم کم میل نبودم ولی یه خورده هم می ترسیدم و گیج شده بود م و این ترس من وقتی بیشتر شد که دیدم رفت و یه چیز طناب مانندی آورد که سرش یه حلقه شبه فلزی یا پلاستیکی داشت . اونو انداخت دور گردن من و قفلش کرد و گفت آفرین اسلیو ناز من . باید همین جور به حرفام گوش بدی تا تخصص پیدا کنی . بعضی ها آفریده شدن واسه اسلیو شدن و بعضی ها هم بهشون میسترس شدن میاد تو ذاتشونه تو خونشونه .. ازدرسام عقب مونده بودم ولی با این حال دوست داشتم با تن و بدنش حال کنم . خب , می گفت با هم حال می کردیم دیگه این بازیها چی بود ؟/؟! عین یه سگ منو قلاده ام کردن و به طرفی کشوندن دیگه چه کوس شر بازیه . درهر حال واسه این که تو بازیش شرکت کنم گفتم صحیح می فرمایید بانوی من . میسترس باقدرت من . هیچکس به خوبی شما نمی تونست میسترس من بشه .. این حرفا رو وقتی رفته بودیم روی تخت بهش زدم . اون خودش از اون هفت خط ها بود . طنابو به سمت خودش کشید و من واسه این که سرفه نکنم و نفس کم نیارم سرمو با طناب به طرفش حرکت دادم -حالا دیگه مدل زبون بازیتو عوض می کنی ... ای که هی این دیگه عجب آرسن لوپنی بود لاپاشو باز کرد و گفت حالا زبونتو در میاری و میکشی رو کوسم . هر جوردوست داری عمل می کنی .باید بهم حال بدی . تا من نگفتم حق نداری دست از این کار بکشی . حالیته ؟/؟ رون پای سفید و گوشتی اون و کوس کوچولوی وسطش دلمو برده بود . بی حس و بیحالم کرده بود . لازم نبود بهم دستور بده . دوست داشتم سر تا پای کاملیای خوشگلو بلیسم . هرچند خودمم هوس داشتم و دلم می خواست یکی باهام ور بره ولی اون لحظه بیشتر از هر چیز وجود این کاملیا برام اهمیت داشت . دلم می خواست باهاش حال کنم و تا می تونم بهش حال بدم ولی خب یه خورده زور هم می گفت اما این زور گویی و خشونت هم بهش میومد . قدرت برازنده اون بود و جذاب ترش می کرد . حس می کردم دوستش دارم .دوست داشتم اون فقط به من توجه داشته باشه و فقط از من بخواد که بهش حال بدم . درسته که اختیار همه چی دست اونه ولی باید نشون بدم که زبون یه اسلیو هم می تونه مثل زبون یه میسترس قدرتمند باشه . دستشو از رو طناب بر نداشته بود به همون صورت کاری کرد که سرم بیفته رو کوسش و منم درجا معطل نکردم با این که تجربه ای در این کار نداشتم و تا حالا کوسی رو نلیسیده بودم ولی چون یه زن یا دختر بودم می دونستم جاهای حساس یه زن کجاست و چه طور می تونم کاری کنم که بیشتر حشری شه . چقدر خوشبو و خوش طعم بود . چه لذتی داشت . خیسی کوسشو می خوردم و دوباره یه خیسی دیگه به جاش می نشست .. چوچوله هاشو میذاشتم تو دهنم و میکشون می زدم . زبونمو تا آخر از حلقومم در آورده می کشیدم رو کوسش . کاملیا اول بیحس شده بود و بعد چشاشو بست و پشت بندش ناله رو سر داد .. -آهههههه نگار! اسلیو من ادامه بده ادامه بده ! موقع خوردن کوسش یه ملچ ملوچ حسابی راه انداخته بودم -زبونتو بنداز تو کوسم می دونستم زبون نرم دو سه سانتی بیشتر نمیره تو کوس و به پرده آسیبی نمی رسونه واسه همین اطاعت کردم -آخیش حالا شد یه چیزی . با دو تا دستاش چسبید به موهای سرم و داشت اونا رو از ریشه در می آورد .. گذاشتم حالشو بکنه . تازه در این نمایش من حق حرف زدن و یا اعتراض نداشتم اما کوسش این قدر به من کیف می داد که دیگه درد ریشه موهای سرمو زیاد احساس نمی کردم .. دستاش شل شده بود و طنابو ول کرده بود . گردنم خلاص شده بود ولی حلقه قلاده دور گردنم سنگینی می کرد . می تونستم بازش کنم ولی دستور نداشتم -میسترس من اگه اجازه می فرمایید این حلقه ای رو که عنایت فرموده با دستان مبارکتون بر گردنم مزین فرموده اید بازش نمایم تا با توان و کیفیت بیشتری در جهت رضایت بانوی خود کوشا باشم .. ملکه من که خنده اش گرفته بود و فهمیده بودم که این کوس شر هایی که بلغور کرده بودم درش تاثیر زیادی کرده کف دستشو از هوا به زمین یه تکونی داد که یعنی بردار -خوشحالم که اسلیو مطیعی دارم و سر خود کاری نمی کنه . از خوردن کوس خوش طعمش خسته نمی شدم .. معلوم نبود چی بهش مالیده منو مست هوس کرده بود ولی من کوسشو به خاطر خودش و به خاطر کوسش می خواستم اونو با هر طعم و بویی طالب بودم . موقتا از کوسش دست کشیده تا کل سیستم بدنی اونو تحت نفوذ خودم در بیارم و این جوری هم خودم لذت ببرم و هم لیاقتمو به بانوی خودم نشون بدم . نشون بدم که چه کنیز کاری و قدرتمند و با احساس و حال بدهی هستم . از رون پاش تا نوک انگشتاشو آروم آروم می لیسیدم . وقتی به انگشتای پاش رسیدم اونو اول دونه دونه گذاشتمش تو دهنم بعد دو تا دو تا و بعد همه رو یه دفعه . بر خلاف هیکل تپل و سینه ها و کون بر جسته ای که داشت کف دست و پاش خیلی ظریف و کوچیک بود وپنج تا انگشت پاشو می تونستم با یه خورده بیشتر باز کردن چاک دهنم داخلش جا بدم . وقتی انگشتای پاشو میک می زدم دستمم گذاشته بودم رو کوسش . رفته بود تو عالم هپروت و خلسه . وای که میسترس شدن چه کیفی می داد ولی اون حالی که من اسلیو داشتم می کردم دست کمی از لذت اون نداشت . کی فکرشو می کرد نگار چشم و گوش بسته و شاگرد اول کلاس یک شبه ره صد ساله رو طی کنه و غوره نشده مویز بشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیو لزبین 4

بااین که این میسترس کاملیا بود که اسیر لب و دهن و پنجه های من شده بود ولی این من بودم که داشتم باهاش حال می کردم . کوس منم دچار هیجان و لذت و هوس ویژه ای شده بود ولی با وررفتن با اون انگاری که داشتم خودمو ارضا می کردم . بدنم از هیجان و عجله ای که واسه این کار داشتم می لرزید .. -بخور بخورش نگار اسلیو من . من تموم شدنی نیستم . هر چی بخوری سیر نمیشم . تموم نمیشم .-بانوی من تو تموم نشدنی هستی . کلمات عجیب و غریب میومدند به ذهنم و مثل نمایشنامه های یونانی و آثار شکسپیر همین جور آسمون و ریسمونو به هم می بافتم ولی این از احساس من بود و از عشقی که به کاملیا بانوی زیبا و پر هوس و هوس بخش خود داشتم .. با همه سستی و بیحالی خودش با کف دست راست وچپ پی در پی بهم سیلی می زد -بزن بانوی من بزن دوباره سرمو وسط کوسش قرار داده و اون موهای بلند سرمو با یه دست جمع کرد و اونو به عقب کشید و با یه فشار سرمو به جلو داد تا چونه ام بیشتر به کوسش بچسبه .. -بخورششششش تا بهت نگفتم دهن و زبونتو از کوس لیسی نمی کشی . این برای چندمین بار بود که به ریشه موهای سرم حمله کرده بود ولی من بازم با عشق و علاقه به کارم ادامه می دادم . آهههههه نگار نگار نگار دیوونه تو چطور می تونی عاشق یه زنی بشی که داره پدرتو در میاره .. کوسشو آروم آروم مث یه آدامس می جویدم و اونم موهای سرمو کشیده تو دستاش داشت . گاهی هم ولشون می کرد و بایه حالت نوازشی باهاشون ور می رفت . بیحسش کرده بودم .. کوسشو با شدت هرچه تمامتر به سر و صورتم می کوبید . خیلی حشری شده بود ولی انگاری داشت ناله هاشو می خورد شاید دوست نداشت کنیزش بفهمه که چقدر داره حال می کنه . سرمو با فشار دستاش داد عقب . -چه دستور جدیدی صادر می فر مایید ؟/؟ -دستت .. دستت اونو بفرست تو کوسم .. اصلا معلوم نبود چی داره میگه . اگه الان خون فوران می کرد یا می زد بیرون و دختریش گرفته می شد من باید چه خاکی به سرم می ریختم . اون الان از هوس زیادی هوش نبود و جو میستری اسلیوی اونو گرفته و تو حال خودش بود من چرا باید به اون اجازه می دادم که همچین دستوری بده . حتما بعدش به خودش اجازه می داد که لت و پارم کنه هرچند اومراد من بود و من مرید اون بودم وهر کاری می کرد حرفی نداشتم . حاضر بودم در اون فنا بشم ولی نه به قیمت از دست دادن گوهرش . حتی حاضر بودم خودم دختریمو از دست بدم ولی اون گوهرشو حفظ کنه .. -اسلیو کوشای من نترس کاراز کار گذشته . دستتو بفرست تو . وفاداری تو برام درخور تحسینه ولی من دیگه دختر نیستم . -متاسفم -تاسف نخور به جاش کارتو بکن . نذار رشته حال من پاره بشه وگرنه رشته زندگی تو رو پاره می کنم ...... واییییی چرا این جوری شده بود . -میسترس کاملیای من خواهش می کنم که منو ببخشی این از علاقه زیادیه -واسه همینه که کارت ندارم . دست راستمو مشت کرده و فرو کردم تو کوس کاملیا . و با حرکتای رفت و بر گشتی فریاد هوسشو در همون طبقه پنجم در آوردم . یه خورده این اجازه رو به خودم دادم که از فرصت به دست اومده استفاده کنم و به اختیار خودم باهاش حال کنم . رفتم طرف لبای میسترس نازنین خودم . لبای یاقوتی وهوس انگیزشو دوست داشتم که ببوسم . خودمو بهش نزدیک کردم و در حال چسبیدن به لباش گفتم با اجازه و اونم گفت مجازه .. من هنوز دختر بودم و برای اولین بار بود که دستم به این عمق از کوس دسترسی پیدا می کرد . خودم که با خودم ور می رفتم دیگه از اون دور و برا به عمق نفوذ نمی کردم می ترسیدم که کار دست خودم بدم . ولی حالا با یه کس عبور آزاد روبرو بودم . سینه های درشتش منو وسوسه کرده بود . خودمو از لباش کندم و در حالیکه مچ دست راستم همچنان با کوسش مشغول بود نوک سینه هاشو گذاشتم توی دهنم . یه دستشو دور کمرم حلقه زد و با قدرتی زیاد منو به خودش فشرد . نمی دونم چرا همش دوست داشت قدرت خودشو به رخ من بکشه .. -ببینم این بوی خوش راضیت می کنه .؟/؟. -من در هر شرایطی جان فدای بانو و میسترس خودم هستم .. بیابریم اون یکی اتاق کارت دارم می خوام که تا اونجا که می تونی ماساژم بدی و ببینم چه طوری می تونی سر حالم کنی . حس می کردم که منو جادو کرده . من تا به حال تا به این حد حتی در رویاهام شیفته و مفتون پسری نشده بودم ولی اون دل و دین منو ربوده بود . نمی دونستم چه بر نامه جدیدی میخواد رو من پیاده کنه . دیدم وسط اتاقی یه تخت مخصوص گذاشته شده و اونم رفت روش دمر کرد و یه روغن داد دستم و گفت پشت و رومو می مالی و بعد خودت دیگه آزادی که هر کاری بکنی . ببینم می تونم بهت بنازم و افتخار کنم که یه اسلیو خوب برا خودم انتخاب کردم یا نه .. دلم لرزید . یعنی ممکنه یه روزی بگه که دیگه دوستم نداره .. سر روغن مایع رو بازش کردم . عجب بوی بدی می داد ولی برام مهم نبود -چه بویی داره این . حیفه رو پوست تن شما . از اون عطر و بو میفته -این روغن شتر مرغ اصله که از کردستان برام آوردن . برای پوست خیلی مفیده . چیه اگه به پوستم آغشته اش کنی دیگه بدت میاد بیای طرفم ؟/؟ -اوه نه نه من عاشقانه شما رو دوست دارم . روغن رو از کمرش ریختم به طرف سر کونش و حسابی همه جا رو با دستام مالشش می دادم . طوری که خوشش بیاد و حال کنه .. بااین که در حال حال کردن چشاشو بسته بود ولی لبخند رضایتو تو صورتش می دیدم . نه اون نباید جز من با کس دیگه ای حال کنه .اونو طاقبازش کرده و قسمت جلوی بدنشم با روغن چرب کردم . پوستش کمی براق شده بود . -حالا خیلی راحت تر دستمو به سینه ها و کوسش می رسوندم -آزادی اسلیو من هرکاری که دوست داری انجام بدی . این رو یه دستور فرض کن . می خوام ببینم چه طور می تونی رضایت بانوی خودتو جلب کنی ... دیگه از اون عطر و بوی ملایم و هوس انگیز فرانسوی خبری نبود . بوی بد روغن شتر مرغ فضای اتاقو پر کرده بود . ولی من کاری به این کار ها نداشتم من عاشق لیسیدن کاملیا بودم . زبونمو با هوس گذاشتم رو نافش . یه خورده قلقلکش اومد و خودشو جمع کرد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیولزبین 5

یه خورده زبونم گس شده بود ولی اینا برام اهمیتی نداشت . خوبیش این بود که به غیر از موهای سرش همه جا روغنی بود .. نفسهام تند شده بود . صدای ضربان قلبم شدید شده طوری که کاملیا رو به حرف در آورد -چته خیلی هیجان داری . یعنی تا این حد بانوی خودتو دوست داری و عاشقانه بهش حال میدی . درحالی که مست هوس بودم گفتم شاید که دارم حال میدم ولی خودمم دارم حال می کنم .. اگه بدونی چقدر لذت می برم از این که سر تا پای خانم خودمو لیس می زنم -پس لذت ببر اسلیو من .که اگه یه وقتی سر و کارت با میسترس دیگه ای افتاد نگی که بانوی قبلی تو شقی و سنگدل بوده -نه نه من میخوام همیشه کنیز تو باشم .. خندید وگفت شوخی کردم به کارت ادامه بده . -منو بزن تنبیهم کن . به گردنم قلاده بنداز . شلاقم بزن ولی بانوی من با من از این شوخیها نکن . از جدایی نگو . -شاید همه این کارایی رو که گفتی یه روزی انجام دادم .. روحیه گرفته بودم . عین فرفره سر تاپای روغنی کاملیا رو با زبونم لیس می زدم .هرچند میک زدن یه خورده دشوار تر بود و یه حالت سری داشت .. ولی با این حال وقتی به کوسش رسیدم دو عمل لیسیدن و مکیدن رو با هم انجام می دادم . طعم و گرماو لذت چشیدن خیسی کوس دیگه نذاشت که بوی تند روغن آزارم بده . ملکه من منو آزاد گذاشته بود رون پای چپشو در میون دو تا دستام حلقه زده و پای چپمو گذاشتم روی پای راستش . آروم آروم دست راستمو از دور پاش خارج کرده و فرو کردم تو کوسش و با سرعتی زیاد مثل یه کیر کوسشو می گاییدم .. وقتی می دیدم چه جور داره حال می کنه از خوشحالی لذت می بردم . وقتی که حس می کردم این منم که دارم سرحالش می کنم خودم سر حال می شدم . اصلا هم نمی دونستم عاشق چه چیزش شدم . زیبایی ؟/؟ قدرت ؟/؟ هوس ؟/؟ ثروت ؟/؟ فقط همینو می دونستم که در کنار اون احساس امنیت می کنم . انگاری که شوهرم باشه . ولی این من بودم که اونو می کردم . اونو به ارگاسم رسوندم . وقتی که جیغ کشید و اتاقو به لرزه در آورد و حس کردم که سرانجام زحماتم نتیجه داده و تونستم که کارشو تموم کنم به زحمت جلوی ریزش اشک شوقمو گرفتم . نمی دونم چرا گفتم شاید که معشوق یا معشوقه من اون جور که باید و شاید نتونه احساسات منو درک کنه و بهم بخنده . -نگار! یه وقتی هم برای حمام دونفره در نظر می گیریم ولی برای امشب کافیه . فردا هم کلی کار داریم و می تونیم با هم باشیم -پس دانشگاه چی -دیوونه یادت رفته دانشگاه تعطیله . تعطیل عمومیه . جداگونه دوش گرفتیم ویه چیزی خوردیم و کاملا لخت رو یه تخت مثلا دو نفره که سه نفر هم روش راحت می خوابیدند کنار هم گرفتیم خوابیدیم . نصفه شب چند بار که از خواب بیدار شده بودم دیدم سخت همدیگه رو بغل زدیم . تن ما داغ و خیس عرق شده بود . آخ که چقدر از بوی عرق تنش لذت می بردم و باهاش حال می کردم . دستشو که یه خورده دراز می کرد و زیر بغلش آزاد می شد زبونمو میذاشتم روش و اون عرقای درشتی رو که مثل دونه های شبنم صبحگاهی زیر بغلش نشسته بودند لیس می زدم . چه حالی می کردم . یه جوری می خوردم که نازنین خودمو بیدار نکنم . عشق و صفا می کردم . یه حالی بود واسه خودش و یه عالمی داشت این شور و حال من .. از نیمه شب تا دم صبح ملکه من سه بار رفت دستشویی . آخرین بار وقتی که بر گشت به طرف من قمبل کرد و منم با یه حس و حال عجیبی بینی خودمو گذاشتم رو کونش . یه خورده می ترسیدم بیدار شه و دعوام کنه ولی دلم هوس کوسشو کرده بود واون سوراخ کونشو . چنگ انداختم به کون و اون تن عرق گرفته شو که دوست داشتم همین جور بیشتر بغلش کنم و عرقشو بیشتر در بیارم و با زبونم خشکش کنم . کاری کنم که این بو رو پوستش بمونه . دوست داشتم به شیر فلکه آب خونه دسترسی داشتم و اونو قطع می کردم تا کاملیای من نتونه به بدنش آب بپاشه و اون بوی عرق و ترشیدگی و ادرارش زیاد شه و من با همه جاش حال کنم . در تردید بودم که با این تن و بدن محبوبه سفید پوست و طناز ولی خشن خودم چیکار کنم که دیدم در همون حالت قمبل کرده یه لنگشو داد هوا وچاک کوسشو باز کرد و گفت می تونی سرتو بذاری لاپام و کوسمو بلیسی . جااااااان فرمان صادر شده بود . حالا دیگه بدون استرس می تونستم کوس بخورم . یه خورده سرم رفت جلوتر و گردنم بین دو تا پای کاملیا قرار گرفت و اونم با بیرحمی پای چپشو رو گردنم فشار می داد و پای راستش هم اون زیر تکیه گاهش بود . زبونم بند اومده بود . نفسم نمیومد . می تونستم رون یا کون بانو رو گاز یا نشگون بگیرم ولی دلم نیومد . پاشو برداشت و گفت آفرین تا حالا در هر امتحانی که ازت گرفتم سر بلند ازش بیرون اومدی . مصلحت بانوی خودتو بر خودت ترجیح دادی . این افتخارو بهت میدم که کوس منو لیس بزنی و چند حرکت اختیاری هم داشته باشی . -ممنونم سپاسگزارم . با دو تا دستام کون کاملیا رو گرفته و مثل سگ بومی کشیدم . این حالت بوکشی سگی رو در سر تا سر بدنش انجام دادم . خیس عرق بود و بوی ترشیدگی و ته اثری از ادرار و هر چیز دیگه ای که مستم می کرد و سر حالم می آورد از بدن میسترس من به مشام می رسید . ذوق زده شده بودم . یه خورده که بوکشیدم و قلق همه جاشو گرفتم با دو تا دستم کوسشو که بوی عرق و ترشیدگی و دستشویی رو می داد تو دستام جمع کرده و با لذت گذاشتمش تو دهنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیو لزبین 6

جووووووون جوووووون چقدر مزه میده مزه میده با حاله بانوی من .. -ببینم چیکار می کنی دیروز که ارگاسمم کردی و تونستی وظیفه خودتو به خوبی انجام بدی .. یه فکری هم باید به حال تو کرد . اسلیو که خودشم راضی باشه شکمش سیر باشه فکرش آزاد می تونه کارشو وظیفه اشو به خوبی انجام بده . -یه فکری باید به حال تو بکنم . که تو هم در تنظیم کامل بتونی بهم حال بدی . اون لحظه نمی دونستم که چی داره میگه -بانوی من بذار از این لحظات شیرین و رویایی نهایت بهره رو ببرم . اجازه بده از وجودت لذت ببرم و اگه قابلم میدونی شما هم از من راضی باشید . کاملیا خیلی از این نوع حرف زدنم خوشش میومد . خیلی دوست داشت در این حالت لز و رابطه میسترس اسلیوی تا حدودی حرکات نمایشی و جدی رو هم داشته باشم . به من اجازه داد که هر کاری که دوست دارم باهاش بکنم . هر کاری در جهت ارضای اون .. اوخ که انگاری دنیا رو به من داده باشه . شروع کردن از سینه هاش . بوی صابون و عطر و شامپو نمی داد . یه آثاری از اون بود ولی با مزه ترشیدگی و بوی عرق همراه بود . زبونمو روی تن نمکی اون می کشیدم . دو تا دستشو دادم بالا و البته روی تخت درازش کردم . زیر بغلش با موهای تراشیده و صاف و براق انگاری بیشتر از جاهای دیگه بوی عرق و مزه ترشیدگی می داد .-جووووون چه بویی چه حسی .. دوستش دارم دوستت دارم .. کاملیا دستش رو کوسش بود و یه دستش رو هم رو سرم قرار داده بود تا به اصطلاح یه جوری بر هوسش غلبه کنه و یه کاری کرده باشه . -دوستت دارم دوستت د ارم .کنیزتم .خانوم منی ... بدنشو به دو قسمت راست و چپ تقسیم کرده بودم و اول داشتم سمت چپشو می لیسیدم . از زیر بغل رسیدم به سینه و ناف و بعد به رون پا . بوی عرق رون پا کمتر بود ولی من همچنان تشنه بودم . بازم انگشتاشو گذاشتم تو دهنم . هوس و اشتیاقم تمومی نداشت . همین کارو هم با اون قسمت بدنش انجام دادم و راستی راستی از حال رفته بود و منم خوشحال بودم که اونو بیحسش کردم و از حال رفته . به دوعلت هم این که ارباب من ازم راضی می بود و هم این که دیگه یه دستوری صادر نمی کرد که روند سکس و لز و حال کردن منو از خط خارج کنه . با طرف راست بدنش هم همین کارو انجام دادم و بعد از این که یه بار دیگه کوسشو که بوی شاش و عرق می داد لیسیدم تصمیم گرفتم که دمرش کنم و با پشتش حال کنم . البته از بس کوسشو لیس زدم و خیسی اونو خوردم دیگه آخرا بوی عرق و ترشیدگی اون به حداقل رسیده بود . خیلی آروم و با استرس اونو به سمت دیگه بر گردوندم خودشو خیلی سبک تر و مطیع تر از اون چه که فکر می کردم کرده بود . البته این دلیل نمی شد که من رئیس شده باشم چون داشتم به اون حال می دادم . جوووووون پشتش بوی عرق تازه می داد چون دستکاری نشده بود . عرق آک آک . چه حالی می کردم . اول یه زبون از گردن تا مچ پاش کشیدم که قبل از این که عرقاش خشک شه یه نوشی بکنم . بعد دوباره از بالا شروع کردم . -اسلیو من . نگار جان . این جوری که رو من کار می کنی امکان نداره از دستت بدم . تو رو همیشه پیش خودم نگه می دارم . هیشکی مثل تو نیست و نمیشه .. وقتی بهم گفت نگار جان طوری شدم که می خواستم خودمو واسش قربونی کنم . اون شده بود همه چیز من . الگوی من خانوم من مراد من . بار ها و بار ها این نگار جانو در ذهن خودم مجسم کردم . به کون خوشگل و بر جسته اش رسیدم . این بار وسطشو باز کردم و اون سوراخ کوچیکشو اون وسط دیدم . باید طوری کون خانومو از وسط باز می کردم که سوراخش نسوزه و درد نگیره . باید بیشتر بازش می کردم تا زبونم بیشتر روش کشیده شه . -بانوی من هر وقت احساس سوزش کردید بفر مایید تا بیشتر از این این فضا را عریضش نکنم .. کاملیا که خودش خنده اش گرفته بود گفت بفرمایید هر چقدر صلاح می دانید عریضش بفرمایید واز این خوان نعمت بهره من شوید . کونشو به ملایمت به پهلوها باز کردم . آرزو می کردم بوی بدی داشته باشه که من بتونم به این عشق و علاقه ام افتخار کنم که دارم همچین کونی رو لیس می زنم و همین طورم بود . ظاهرا کاملیا اول صبحی رفته بود دستشویی به شیوه 2. زبونو گذاشتم رو همون ناحیه .. حس کردم که خودمم دارم حشری میشم ولی علاقه ای که برای رضایت کاملیا داشتم سبب شده بود که خودمو فراموش کنم . علاوه بر سوراخ کون دوطرف شکاف وسط و منتهی الیه دو تا برش کون کاملیا رو هم لیس می زدم . رون پاشو وسط دو تا دستام می گردوندم .. -اسلیو من کوسمم دستور میده که فراموشش نکنی کونشو از زمین آورد بالاتر و یه نیم خیمه ای زد که بتونم دو طرف کونشو راحت تر به پهلوها باز کنم و زبونمو رو کوسش بکشم . کاملیا از خود بیخود شده بود . هم با زبون و هم با دست در حال حال دادن به میسترس خودم بودم .. میسترس که انگار خبره بود اومد لبه تخت و نیمتنه اشو رو تخت قرار داد و کونشو رو لبه و پاهاشو عمود انداخت بیرون و یک زاویه نود درجه درست کرد و گفت اگه حرکاتتو در این حالت انجام بدی من راضی تر میشم و راحت به ارگاسم می رسم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیولزبین 7

یه دستمو قرار دادم رو کمرش و یه دستمم گذاشتم رو کوس خیسش . چشاشو بسته بود و داشت حال می کرد . دلم می خواست دوباره کوس و کونشو بلیسم ولی دستشو رسوند زیر تخت و یه کمر بندی داد به دستم که وسطش یه کیر مصنوعی نصب شده بود . با یه اشاره میسترس فهمیدم که باید اونو با این کیر بکنم . دستمو به کیر مصنوعی مالیدم . نه سفت بود و نه شل . یه حالت اعتدالی داشت که می تونست به کاملیا لذت بده . ولی دوست داشتم که خودم با وجود و بدن خودم بهش حال بدم . دلم می خواست این من باشم که مثل دفعه قبل بهش حال میدم -میسترس من حرکات من خسته کننده شده ؟/؟ -دستوراتو انجام بده . هوس کردم که با این حال کنم . به زودی تو هم باید طعم و مزه اینو حس کنی . البته نه طبیعی اونو . -هر چه شما بفر مایید . راست می گفت من نباید گستاخ می شدم . باید وظیفه خودمو به خوبی انجام می دادم . کمر بندو رو کمر خودم تنظیم کردم و کیرو پس از این که چند بار رو وسط قاچ کوس کاملیا بازیش دادم و حشری ترش کردم تا ته کردمش داخل .. سرشو گذاشته بود میون دستاش و محکم به تشک چسبیده بود . لحظه به لحظه بانوی من بیشتر حال می کرد و من از این که اون داره لذت می بره بیشتر کیف کرده و با کیری که حس می کردم واقعا برای کوس اون تنظیم شده و برازنده اونه حال می کردم . فشار کاملیا بر تخت بیشتر می شد . ناگهان دست راستشو گرفت بالای سرش و با یه حرکت کاراته ای که انگار می خواد چند تاآجر رو با هم بشکنه فرمان کات و قطع عملیات رو صادر کرد . طوری ارگاسم شده بود که از حال رفته بود . اونو روی تخت درازش کردم و طاقبازش کردم . پاهاشو به پهلوها باز کردم و گذاشتم که در حال خودش بمونه . صبحونه رو آماده کردم و یکساعت بعد یه چیزی با هم خوردیم .. یه خورده از حالت میسترس اسلیوی بیرون اومده بودیم . با این حال لحن جدی خودشو حفظ کرده بود -نگار وقتشه که تو هم یه خانوم بشی . یعنی بکارتتو از دست بدی . این چیزای دست و پا گیر به درد امل ها و جامعه فناتیک می خوره . این پرده جلوی لذتها رو می گیره و یه سدی بین صاحب خودش و نعمتهای زندگی می کشه . اگه تو الان نخوای لذت ببری پس کی می خوای حال کنی . به مردای این دوره و زمونه که نمیشه اعتماد کرد . نیاد روزی که آدم محتاج کیرشون شه . به آدم یعنی به ما جماعت زنا مثل یه کالا نگاه می کنن ولی من خردشون می کنم . حتی اونا رو لایق نمی دونم که از میونشون یه اسلیو مرد برا خودم انتخاب کنم . اونا بزرگترین جنایتکارای تاریخن .. کاملیا یه جوری حرف می زد و دستاشو بالا و پایین می کرد که داشت باورم می شد که نکنه بنده خدا نوه هیتلر باشه .- داشتن بکارت برای یک زن یعنی عقب افتادگی .. یعنی عدم پیشرفت در هر زمینه ای . اصلا چه معنی میده یه تیکه پرده نازک گوشتی اون جلو باشه و ما بگیم که گوهر عفته . تو تا اون گوهر رو جرش ندی از زندگیت عقبی و باعث افت میسترس خودت میشی . من نمی تونم دروغ بگم اگه دوستای میسترس من در این مورد ازم سوال کنند و من بگم که یه اسلیو دختر دارم بهم می خندن و من نمی تونم همچین وضعی رو تحمل کنم . -هرطور شما بفر مایید کاملیا جون . من همین الان میرم خودمو پاره می کنم یعنی پرده امو پاره می کنم تا بی پرده در کنار شما قرار بگیرم -نه نگار این منم که تصمیم می گیرم که پرده چه جوری پاره شه . شاید یه خورده درد و سوزش داشته باشی . نمی خوام خون خودتو ببینی . بریم یه سری به اتاق وسایل بزنیم . با هم رفتین داخل یه انباری بزرگ که گوشه پشت بوم یا همون فضای باز اختصاصی بالای طیقه پنجم بود . چند تا چوب و داربست و چند تا تخته آوردیم که نفهمیدم چیه کاملیا بهم گفت که دراز بکشم . این کارو واسش انجام دادم یه تخته دوتکه دراز رو که رو هم سوار می شدند رو زمین قرار داد. این تخته نصفش ثابت رو زمین قرار داشت و نصفه دیگه اش به طور متحرک روش سوار می شد و وسط قسمت متحرکش یه قسمت به صورت هلالی برش داده شده بود . ازم خواست که دراز بکشم و سرمو بذارم داخل اون قسمت که زیرشم از رو دارای یه برش هلالی بود که کله من اون وسط قرار می گرفت . تازه یادم اومد که این گیوتینه و در قدیم سر محکوم به اعدامو میذاشتن داخلش و جلاد با تبر کله رو از گردن جدا می کرد . یه خورده ترسیدم -کاملیا جان می خوای چیکار کنی -نترس سر از بدنت جدا نمی کنم . فقط می خوام دست و پا نزنی .. وقتی که مطمئن شدم منو نمی کشه آروم تر شدم . عیبی نداره من که عاشقش بودم و بذار هر کاری دوست داره انجام بده . دو تا ستون چوبی محکم رو آورد دو طرف گیوتین قرار داد و لنگامو داد هوا و به هر یک از ستونها بست . دستامو هم به یکی دو تا دیگه از همین ستونهای ریز و درشت دیگه بست . طوری که دیگه تکون بخور نبودم . تخته گیوتین هم طوری بالا اومده بود که پایین تر از گردنمو نمی دیدم . فقط قسمتی از لنگای به هوا رفته ام رو می دیدم .. -کاملیا جان می خوای جراحی کنی ؟/؟ -تو همین مایه ها . یه جراحی که بخیه لازم نداره ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیو لزبین 8

دیگه پرس شده بودم . ولی از این که داره باهام حال می کنه و می خواد بهم طوری حال بده که منم مثل یه زن شوهر دار و یا بی پرده لذت ببرم کلی خوشحال بودم . یه خورده هم نگران . در مورد حفظ پرده و نگه داشتن آن تا شب اول ازدواج داستانها شنیده بودم و تو صیه ها کرده بودند ولی حالا یه میسترس می خواست بهم افتخار بده و اونو واسم حلش کنه . دیگه کاری کنه که منم از زندگی لذت ببرم . خیلی زود تر از اونچه که تصورشو می کنم . یه چوب نوک ریش دار گرفته بود تو دستش و یه کیر مصنوعی نرم کوچیکتر از اونچه که من تو کوسش فرو کرده بودم در نظر گرفت و نظرش این بود که در ابتدای کار این از همه بهتره و بعدا که کوسم یه خورده عادت کرد میشه از جنس کلفت تر هم استفاده کرد . قلبم تند تند می زد . هر لحظه بیشتر از لحظه قبل احساس نگرانی می کردم . کاش خودم قال قضیه رو می کندم .-میسترس من فقط یه طوری باشه که من توان اونو داشته باشم که وظایف اسلیوی خودمو به خوبی انجام بدم .. -میسترس ایسترس وارد نمی کنه .. وقتی این حرفو زد هردومون زدیم زیر خنده . میلیارد ها زن در دنیا بی پرده اند تو اولیش نیستی . این قدر نگران نباش . الان دنیای تو می خواد دگرگون بشه . میسترس مهربان خوشیها و لذت زندگی رو برای اسلیو خودش هم در نظر گرفته -بانوی من خشم شما هم واسم یه نوع محبته . مثل یه بیماری که خودشو رو تخت جراحی و اتاق عمل می سپره دست دکتر منم با آرامش خاطر خودمو سپرده بودم دست کاملیا بانوی گرامی خودم . نفسام تو سینه حبس شده بود . اول با ته ریشه های اون چوب کوس منو قلقلک داد طوری که تا می شد اون دور و برشو تر کرد یعنی من و کوس من خیس کردیم . هر لحظه هوسم بیشتر می شد . کوسم انگار خودشو روون کرده بود تا راحت اون کیر رو قبول کنه . انگاری می دونست که قراره چه بلایی سرش بیاد . قبل از این که کیر پلاستیکی رو بماله به کوسم با کف دستش این کارو کرد -نهههههههه نههههههه .. چقدر لذت می برم .. قربون دستت .. خسته میشی .. خواهش می کنم زودتر منو به فیض برسون . زودتر این افتخار رو نصیبم کن که توسط بانوی خودم به افتخار زنانگی نائل بشم -نگار اسلیو من ! مجبورم این کا رو انجام بدم . یه چسب گذاشت رو دهنم تا اگه احیانا درد داشتم و از این حرفا مزاحم کارش نشم . کلی لوازم بهداشتی هم دور و برش خالی کرده بود . من که دیگه چیزی رو نمی دیدم . جز سقف اتاق و قسمت بالای پاهای خودم و البته کاملیا اگه وای می ایستاد و می خواست بکنه تو کوسم می تونستم راحت ببینمش . با یه التماس خاصی نگاش می کردم . نوک کیر رو مالید به سر کوسم . همون احساسی رو داشتم که انگار یه آمپولی می خواست فرو بره تو کونم . منتظر نوک تیزش بودم بعد که می رفت تو یواش یواش منتظر لحظه ای می شدم که بیرون کشیده شه . جاااااااان کیر مصنوعی داشت می رفت داخل کوسم . میلیمتری داشت راهشو پیدا می کرد . یه خط مستقیمو داشت می رفت . حیف که دست و دهنم بسته بود وگرنه به کامیلا می گفتم که سریعتر کارشو انجام بده . یه خورده درد داشتم ولی هنوز از سوزش خبری نبود . یه درد شیرینی که تا به حال نظیرشو احساس نکرده بودم . دلم می خواست کامیلا کیر رو بکشه بیرون و دوباره فرو کنه تو کوسم . خیلی هیجان و لذت داشت .. نمی دونم چرا هر چند لحظه درمیون میسترس من با دستمال بدنه کیر و روی کوس منو پاک می کرد . به خوبی نمی دیدم ولی این رو احساس می کردم . ازش خیلی سوال داشتم ولی نمی تونستم حرف بزنم . حس می کردم که باید زن شده باشم ولی چیزی بهم نمی گفت . اومد رو سرم یه چشمکی بهم زد .نمی دونم چرا دیگه منو نمی گایید . به جاش با سینه هام ور می رفت . تمام بدنم از هوس می لرزید . دلم می خواست بکنه تو کوسم . اونو بگاد . با اون کیر پلاستیکی . اگرم خسته میشد حاضر بودم خودم واسه خودم این کارو انجام بدم . تا بدن خوشگل و هوس انگیز میسترس خودمو خسته نکنم . واقعا شر منده ام کرده بود .. داشتن میسترس مهربون هم خودش یه نعمتیه . ولی این کار که تموم شه خودمو در اختیارش میذارم و بهش میگم هر کاری که دوست داره باهام انجام بده منو بزنه . شلاقم بزنه . کونمو کبود کنه . قطره های داغ شمع رو بریزه رو تنم و منو بسوزونه هرچی باشه ازسوختن در عشق میسترس خودم که با تمام وجودم عاشقشم که سوزناک تر نیست . هر کاری که دوست داره باهام بکنه . چون من متعلق به اونم . برده اونم و اون مختاره که هر کاری باهام انجام بده و من نباید که حرفی بزنم . همون لذتی که اون از میسترس بودنش می بره منم باید از اسلیو بودن خودم ببرم .. کاملیا اومد جاوتر . چسب رو از دهنم بر داشت و و چند تا دستمال خونی رو بهم نشون داد و گفت تبریک میگم تو حالا دیگه یک زن هستی . -ممنونم ممنونم با نوی من میسترس من . خواهش می کنم التماس می کنم منو باز کنی که با یک تشکر ویژه قسمتی از زحمات شما رو جبران کنم . تو بهترین میسترس دکتر دنیایی . -این میسترس دوست داره به مناسبت این لحظات پرشکوه یه هدیه ای به اسلیوش بده و این هدیه نمی تونه چیزی جز این باشه که اونو به اوج لذت و هوس برسونم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
میسترس اسلیولزبین 9

راستش نیاز داشتم که یکی با کوسم ور بره و منو سرحالم کنه . ولی نمی دونم چرا سختم بود که میسترس من این کارو واسم انجام بده . شاید این انتظارو ازش نداشتم . شاید اون عشق و علاقه ای که نسبت به اون داشتم سبب شده بود که این توقع رو از اون نداشته باشم که قدمی به خاطر من و درراه من برداره -می خوام بهت نشون بدم کیف واقعی چه مدلیه .الان بهترین راه برای این که بتونم سرحالت کنم تا بتونی خوب وظیفه اتو انجام بدی اینه که با یه کیر ویبره آخرین مدل سر حالت کنم . من که تا حالا از این کیر ها نخورده بودم . -ترجیح میدم که فعلا دست و پات بسته بمونه چون ممکنه یه شوکهایی بهت وارد بیاد که خودتو داغون کنی ولی تا دلت میخواد جیغ بکش . خیلی حال میده . البته آدم اگه یه اسلیو داشته باشه بهش حال بده یه مزه دیگه ای داره . اول چند بار کیر معمولی رو کرد تو کوسم و کشید بیرون .. همین داشت دلمو می برد حالا لرزونکش که جای خود داشت . یه خورده خنده ام گرفته بود . کارم به کجا کشیده بود . حس کردم یه چیزی دور کوسم داره می گرده . هر لحظه سرعتش بیشتر میشد . یهو رفت رو دور تند و طوری می گشت که دلم می خواست دست و پامو باز کنم و از بلندی خودمو بندازم پایین . دیگه همه چی داشت از یادم می رفت . میسترس خودمو کاملیا صدا می زدم .. -خواهش می کنم کاملیا .. بسسسسسه کوسسسسم کوسسسسسم اووووووفففففف داره آب میشه ..نههههههه نههههههه خواهش می کنم .. خاموشش کن .. -نههههه یادت باشه اینجا من تصمیم گیرنده ام . اگه خاموشش کنم تو حالت گرفته میشه .. دور کیر رو آروم تر کرد و منم یه خورده آروم تر شدم... کاملیا یه نگاهی به من انداخت و فکرمو خوند .. -ببینم اون دور تند با همه لذت جنون آورش خیلی حال می داد نه ؟/؟ -الان هم دارم لذت می برم .. -ولی اون لذتش چیز دیگه ای بود . دلت می خواد بازم یواش یواش تند ترش کنم ؟/؟ سرمو تکون دادم . راست می گفت . بازم دوست داشتم اونجوری شم و دوباره بگم خوبه خوبه . نمی دونم این چه لذتی بود که هم می خواستم برم طرفش و هم ازش دورشم ولی اون ولم نکنه .. می دونست که باهام چیکار کنه . تنفس و استراحت کوسم این بود که هر چند لحظه در میون کیر معمولی رو بکنه توش و یه جوری لذت رو پخشش کنه . این بار که دور کیر لرزون رو تندش کرد دیگه داشتم از حال می رفتم و میسترس داست به خودش لعنت می فرستاد که چرا دهنمو چسب کاری نکرده .. یه دستش رو کیر بود و اونو داخل کوسم می گردوند و یه دستش رو رسونده بود رو صورتم و چپ و راست بهم سیلی می زد ولی اینا دیگه تسکینم نمی داد حس می کردم که دارم از حال میرم شوک عجیبی بهم اومده بود . قلبم داشت از جاش در میومد . این بار دیگه به حرفام توجهی نکرد . دور کیر رو گذاشت رو حداکثر و منم فشار حنجره ام رو به حد اکثر رسوندم .. نمی دونستم که یه لذت بی نهایت هم تا این حد باید شکنجه داشته باشه -صبر کن تحمل کن وقتی که به حداکثر حال کردنت برسی دوباره می خوای این لحظه ها واست تکرار شن .. ازش فرار می کنی از آتیش این هوس فرار می کنی ولی دوست داری دوباره خودتو بندازی تو آتیش ..اون داشت واسه خودش حرف می زد و من حس کردم که یه مایعی با فشار ازم ریخت . نباید ادرارم بوده باشه .. از یه جای دیگه ای از زیر سینه هام این لرزشو حس کردم و از کوسم زد بیرون . مثل یه آدمی که عمری واسه به دست آوردن یه چیزی زحمت می کشه و بهش می رسه و از خوشحالی نمی دونه چیکار کنه شده بودم . یه رخوت و خماری خاصی بهم دست داده بود که فکر نمی کردم در این عالم باشم . انگار از خوشی و سر مستی زیاد بیهوش شده بودم . وقتی چشامو باز کردم میسترس گل خودمو بالا سرم دیدم .. یواش یواش داشت یادم میومد که چی بر سرم اومده . -بانوی من خجالت می کشم . خسته شدی . -درد و سوزش که نداری -به برکت وجود شما همه لذت و شیرینیه . سرتا پاش خیس عرق شده بود . البته خیلی از این عرقا در حال خشک شدن بودن . بوی عرق فضارو گرفته بود . از اون بوهایی که هوس منو زیاد می کرد . حتی قطرات عرق اززیر پیشونیش روی ابروهاش ریخته بود . روی کوسشم خیس بود . این نباید خیسی هوس باشه همون عرقای ناشی از زحمتیه که برای عمل جراحی من کشیده . از جام بلند شدم و بانوی خودمو در آغوش کشیدم . نمی دونستم از کجا شروع کنم .. -کنیز شما آماده فرمانبرداریه . -درساتو خوب واردی . می دونم که می دونی چه جوری سر حالم بیاری .. اگه حس می کنی برم حموم و برگردم بهتر می تونی حال بدی این کارو می کنم -نه نه نه خواهش می کنم التماس می کنم این گستاخی ام راببخش . فوری زبونمو انداختم رو کوسش تا هوس حموم نکنه .. اوخ که چقدر خوش نمک بود . تازه هنوز خیس نکرده بود . یه نفس عمیق رو همون کوسش کشیدم و حال کردم . می خواستم مطمئن شم که این از بوی عرقشه . همین طور که در حال میک زدن کوسش بودم تصمیم گرفتم که با سوراخ کونشم حال کنم . -ارباب کاملیا اگه میشه و مفتخرم می کنی این انگشت کوچیکه رو بکنم تو سوراخ کونتون تا از طعم و بوی لذیذش بهره مند شم . -اگه فکر می کنی خوشم میاد انجامش بده . فقط حواست باشه که باید خوشم بیاد . درسته که من مهربونم ولی اگه میزون نشم اون روی سگم بالا میاد . -اسلیو شما حاضره که توسط شما تکه پاره شه . انگشت کوچیکه امو کردم تو سوراخ کونش و آوردمش بیرون . گذاشتم جلو بینی ام اوخ که همون بوی دستشویی رو می داد همون که از بوی هر عطری واسم دل انگیز تر بود . انگشتو گذاشتم تو دهنم و مکیدمش . دوطرف کشاله رون میسترس منم سرشار از عرق و بوی اون بود . با زبونم تمیزشون کرده و این بار رفتم سراغ سوراخ کونش . نوک بینی خودمو به سوراخش مالیدم ..دوست داشتم اکسیژن مایه حیات خودمو از اونجا بگیرم ..وای که همین طورم بود . به این نون و ماستها از این جور حال کردنا سیر نمی شدم ولی می ترسیدم که میسترس من درکم نکنه . این بار انگشتو یه خورده بیشتر کردمش تو کون کاملیا و اونو گرفتم جلو چشاش و اول گذاشتم رو بینی خودم یه نفس عمیق کشیدم و بعد گذاشتم تو دهنم و با لذت میکشون زدم طوری که هر کی می دید فکر می کرد رو انگشتم عسل مالیدم و خوردمش . این بار چون انگشتو بیشتر کرده بودم تو کونش بوی غلیظ تر و مست کننده تری می داد . دوست داشتم این جوری به میسترس خودم نشون بدم که چقدر دوستش دارم و عاشقشم و اونو هر جوری که باشه با تمام وجودم با هاش حال می کنم و برای حال کردنش یعنی حال دادن به او تلاش می کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

میسترس اسلیو لزبین


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA