ارسالها: 3650
#11
Posted: 22 Nov 2012 05:56
سدهای شکسته 10
یه شب از همین شبای عید که با با رفته بود ترتیب یک جراحی اورژانسی رو بده منم مسئولیتشو قبول کرده و رفتم تو رختخوابش که ترتیب مامانو بدم که خواهر جونم اومد ترتیب ما رو داد . فکر می کردم در اتاق خوابو قفل کردم و مامان هم از بس پسته و آجیل خورده بود فکر کنم هوسش زیاد و کمرش سنگین شده بود و بیخیال ناله می کرد . قرار نبود برم سراغ شهناز چون بعد از ظهر که مامان بابا تو اتاقشون تنها بودند من رفته بودم سراغ کون و کپل آبجی خوشگله و ترتیبشو دادم . یک بار هم به ارگاسم رسونده بودمش . دیگه فکر نمی کردم شبم بیاد سراغم حالا اگه من و مامان ناشی گری نمی کردیم بازم تو تله نمی افتادیم . شهناز جون میاد می بینه من در اتاقم نیستم . صدای آه و ناله مامانو می شنوه فکر کنم اسم منو هم صدا می زد . تازه پدر جونم هم که سر کار بود و توی خونه کیر طبیعی دیگه ای نداشتیم . به خودش اجازه میده که درو باز کنه.. آخ وقتی که مارودید دوست داشتم زمین دهن وا کنه و منو فرو ببره . بگذریم از این که مادر و دختر چقدر به هم توپیدند و فحشای رکیک دادن . بازم مامان شانس آورده بود که شهناز جون باهاش قهر کرده بود که البته هر دوتا شون نمی ذاشتن که بابا بویی از این جریان ببره . من بد بختو بگو که مجبور بودم یک هفته بد و بیراه شهنازو تحمل کنم . آخرش با اشاره به دو نکته کمی آرام و رامش کردم . یکی این که گفتم اون روزایی که اون وضعیت بحرانی برای مادر پیش اومده بود فقط با این نوع رابطه و صمیمیت بود که تونستم اونو به زندگی برگردونم و اینو هم براش تعریف کردم که مامان متوجه رابطه من و او شده ولی منش و شخصیت مادر اجازه نداده که من و آبجی رو رسوا کنه و سایر مسائل پیش امده در این رابطه را برایش شرح دادم . متاثر شد و برای این که در رقابت شخصیتی با مادر کم نیاره اونم پذیرفت که با این قضیه کنار بیاد و منو از شر موش و گربه بازی خلاص کنه . دیگه راحت شده بودم . هر موقع بابا خونه نبود یا روی شهین بودم یا روی شهناز . بعضی وقتا هم که هوس استراحت به سرم می زد اونا میومدن روم آخه من بیچاره ضربدر 2 بودم و اون دوتا تقسیم بر 2. اوایل تابستون بود . من که برای دکتر شدن عجله ای نداشتم . ترم تابستونی نگرفتم تا راحت تر به این دو تا هوسی برسم . بهرام خان دوست خانوادگی ما که پارسال برای دخترش عروسی گرفته بود این بار برای پسرش عروسی گرفت و در همون تالار مراسمو برگزار کرد . فقط یکی دوروز با تاریخ سال گذشته فرق می کرد . با این که بهرام خان دوست صمیمی بابا بود اما پدر بازم حوصله پا گذاشتن به مجلسو نداشت . و از بس گفتیم بابا بده بیا ما به خاطر تو دعوت شدیم نیمساعتی رو کنار ما نشست و بهانه کشیک شبانه بیمارستان و سرکشی به بیمارا رو کرد و زد بچاک . من که یواش یواش داشتم مشکوک می شدم ولی مامان و شهناز گفتند که نه بابا دنبال زن دیگه ای نیست و از بس ساده و مردم دوسته هر چی جراحی وقت خروس خونو میدن به دم این بیچاره . مراسم و مجلس عروسی تقریبا یک کپی از جشن سال قبل بود و به خصوص وقتی که آن دم اسبی متجاوز و اون هیپی کیر کلفتو دیدم . پس اینا باید از فامیلای بهرام خان باشن که تو هر دو تا مجلس پارسال و امسال حضور داشتن . یک احتمال ضعیف هم بود که فامیلای درجه یک داماد بهرام خان باشن ولی با دامادشون زیاد بر نمی خورد . نمی دونستم چیکار کنم . منتظر یک فرصت بودم تا حال اون دو تا رو جا بیارم . پس دو تای دیگه کجا بودن ؟/؟تازه من که قیافه پشت ماسکشونو ندیده بودم . بازم انواع کوسهای رنگارنگ دلمو برده بود . تنوع لازم داشتم . کوس که فقط کوس مامان بود و کون هم کون آبجی . خیلی از دخترا حتی زنای شوهر دار به من لبخند می زدن و دوست داشتن برم طرفشون . مخصوصا دخترای جوونی که طرفدار پسرای خوش تیپ و خونواده دار و آینده دار بودن . اون گوشه موشه ها چشمم افتاد به یه زن تنها قلبم لرزید . خیلی خوشگل و متین تنها دور یه میز گردی نشسته بود تنها زنی بود که در میون جمع زنونه مردونه یه نصفه روسری هم سرش بود . فکر می کنم هم سن مامان می شد . به گوشه ای خیره شده حرف نمی زد . غم پنهانی تو چهره اش بود . چشم ازش نمی گرفتم . صورت کشیده بینی خوش ترکیب و لبایی متناسب با این صورت و آرایشی مختصر که خیلی جذاب نشونش می داد . یک زیبای ساده .. وای چی می دیدم اگه بلند نشم این زن هم به سر نوشت پارسال مامانم دچار میشه . اون مو دم اسبیه رفت طرفش و زنه اخم کرد و با تاسف سری تکون داد و رفت . از وسط دو تا نگهبانم بلند شده و رفتم سمتش .-ببخشید خانوم این آقا که الان اینجا بود مزاحمتون که نشده . دیدم به جای جواب دادن به من خیره شده و چند ثانیه ای در عالم خودش تگام کرد . رنگش پریده بود . آخرش بر خود مسلط شده و گفت ببخشید چیزی گفتید ؟/؟حرفم را تکرار کرده پاسخ منفی شنیدم و رفتم سر جای خودم نشستم -پسر تو بیکاری میری سراغ زن مردم . هوای ناموس خودتو داشته باش . اصلا به تو چه مربوطه کی به کی متلک گفته تازه متلک چیه اینا همه با هم فامیلن .-مامان راست میگه شهرام جون دیدی که امشب تو اینجا نشستی و ما هم به احترام تو از جامون تکون نمی خوریم . تودلم گفتم آره جون خودتون از ترس این که کوس و کونتون بازم شریک پیدا کنه دورو بر من موس موس می کنین وگرنه شما دو تارو می شناسم که عاشق قر کمرین -پسرم شهرام قشنگم . واسه خودت میگم دیگه طرف اون زن نرو از بیست سال پیش که شوهرش مرد همه میگن که با هیچ مردی نبوده با این که با شوهرش هفت سال هم زندگی نکرده ولی پنج تا بچه داره . صد تا خواستگارم بیشتر داشته ولی چون عاشق شوهرش بوده و وفادار به همه جواب نه داده . یه خورده پدرش هواشو داشته و یه خورده هم از در آمد معلمی خرج زندگیشو پیش برده . دختر عموی بهرام خانه و آفرین به غیرتش . اگه شوهرش بود تا حالا ده دفعه زن گرفته بود -مامان تو اینارو از کجا می دونی ؟/؟-یه بار در یه مجلسی بودیم که هما خانوم زن آقا بهرام و همین سیما دختر عموی شوهرشم اونجا بود پرسیدم چرا گوشه گیره همه اینارو واسم تعریف کرد . بد جوری رفته بودم تو نخش . با این تفاصیل و تفاسیر سد محکمی بین من و اون بود . شکستن این دیوار خیلی سخت بود .نمیدونم دو تا وزیر چپ و راست من کجا غیبشون زده بود که من برا چند لحظه بی سر خر تونستم به سیمای سیما خوشگله ام خیره شم . گونه ها و لباشو به طرفین مایل کرده و به طرز عجیبی به من خیره شده لبخند می زد . قند توی دلم داشت آب می شد . اوخ یک کوس افتادیم . بالاخره استقامت بیست ساله اش در مقابل خوش تیپی و جاذبه جنسی من داشت تموم می شد . احساس غرور می کردم . یعنی من دون ژوان بودم و خودم خبر نداشتم ؟/؟منم از فاصله ده دوازده متری یه لبخندی بهش زده و با چاشنی چشمک قاطیش کردم . دیدم همین جوری به من زل زده تغییری تو قیافه اش پیدا نشد . لبامو به علامت بوس واسش غنچه کرده و فرستادم . نخیر هیچ عکس العملی نشون نداد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 27 Nov 2012 19:58
سدهای شکسته 11
مثل این که قاطی کرده بود بیخیالش شدم . به خصوص این که نگهبانام از دستشویی برگشته بودن . فقط همینش مونده بود که یه دستبند به دستم بزنن . موقع شام شد و این همه میهمانان با کلاس و پرستیژهمه یکدفعه به طرف غذاهای آماده شده حمله کردند و برای دسترسی به خوراکیهای پر طرفدار و مقوی تر همدیگه رو هل می دادن . منم دیدم قضیه اینه ماکتی از فنون رزمی رو که هل دادن با فشار زیاد بود به کار برده و یه مقدار غذای مقوی از جمله کباب بره برای مامان و آبجی گرفتم . سیما جونمو دیدم که یه گوشه کز کرده و روش نمیشه واسه خودش غذا بگیره . رفتم طرفش تا کمکش کنم . معلوم نبود بچه هاش کجان . یکی از پشت هلم داد نزدیک بود بیفتم روش . به زور ترمز زدم . یک لحظه سرشو بر گردوند نگاهمون با هم تلاقی کرد . تنم لرزید با سکوت به من خیره شده بود . چند نفرو نشگون گرفته مقداری جوجه کباب و کباب بره و سایر مخلفات واسه سیما جون گرفته و به طرفش رفتم -بفرمایید ظاهرا خیلی وحشی بازی در میارن اصلا فرهنگ ندارن . این همه آداب و دک و پز درست کردن دیناری هم نمی ارزه -دستت درد نکنه آقا -من اسمم شهرامه بابام دوست آقا بهرامه . خوشحال میشم که بهتون کمک کنم .-نمیدونم بچه هام کجا غیبشون زده . اصلا یه جا بند نمیشن . همش دنبال عیش خودشونن . از لطفتون خیلی ممنونم -خواهش می کنم اگه بازم چیزی لازم داشتین بهم بگین -خیلی ممنون .. دیگه برام اهمیتی نداشت که چه غذایی بهم می رسه هر چی دم دستم بود و طرفداری هم نداشت توی بشقابم ریخته و دنبالش راه افتادم -مثل این که جایی واسه نشستن نیست -ظاهرا همین طوره .. مادر و خواهرمو دیده بودم که یه گوشه ای نشسته مشغولن ظاهرا فراموشم کرده بودن یا فکر می کردن دنبال غذام . سیما جون دوست داشت بره بیرون غذا بخوره منم دنبالش راه افتادم یه گوشه دنجی داخل محوطه نشستیم . روبروی ما چمن بود و چند تا درخت و پشت ما هم ماشینای پارک شده . کسی اگه بهمون نزدیک نمی شد مارو نمی شناخت . خیلی ساده البته با یک متر فاصله نشسته بودیم -سیما خانم می تونم یه چیزی ازتون بپرسم ؟/؟-بفرمایید -اگه فضولی نمیشه یک ساعت پیش تو عالم خودتون داشتین لبخند می زدین هر چی بهتون اشاره زدم متوجه نشدین -راستشو بگم ؟/؟-میدونم خانم محترمی چون شما جز حقیقت و واقعیت چیزی نمیگه .-شما منو یاد شوهر مرحومم میندازین . اون وقتی که می خواستم باهاش ازدواج کنم کاملا شبیه و کپی شما بود . خدا کنه عمر شما به کوتاهی عمر اون نباشه . نمیدونم چرا تمام خاطرات واسه من زنده شده همیشه به یادشم ولی امشب در این مجلس یه حالی شدم . قسمت من این طور بوده . آخ باید قلقشو می گرفتم . کف کرده بودم . هنوز هیچی نشده کیرم شق شده بود . شانس آوردیم این گوشه حیاط زیاد نور نداشت . خانم خیلی رمانتیک تشریف داشت . من هم باید با همین حس رمانتیکش جلو می رفتم و ضربه کاری خودمو می زدم . نمی دونم تا چه حد می تونستم موفق شم . من و اون دیگه حسابی دختر خاله پسر خاله شدیم و غیر از مسائل داخل رختخواب هر چی دیگه که می تونستیم گفتنی های زندگی خودمونو واسه هم گفتیم . فقط هنوز هم حالت رمانتیک خودشو حفظ کرده و از شوهر مرحوم و دوران عاشقانه اش با او می گفت . فکر کنم 20 سالی می شد که این جور درددل نکرده بود . حتما بیست سالی هم می شد که کوس نداده بود . منم همراهیش کرده و هندونه زیر بغلش گذاشته می گفتم وفای شما قابل ستایش است . این دوره و زمانه مثل شما زنی پیدا نمی شود شما را باید تحسین کرد . شما یک مادر نمونه هستید . این حرفا رو کتابی واسش بلغور می کردم . توی قیافه اش می خوندم که مثل خر داره کیف می کنه . معلم ادبیات مدرسه راهنمایی بود . نمی دونستم دیگه با چه بهونه ای ببینمش . شماره موبایلشو گرفتم . به این بهونه که من در نویسندگی ضعیف بوده اگه تحقیقی به من بدن در قلم فرسایی و مرتب کردن کلمات شاید از ش کمک بگیرم . اونم با کمال میل پذیرفت که کمکم کنه . منم شماره خودمو به سیما جون دادم . نمیدونم به چه دردش می خورد که همچه کاری کردم .. ولی مجبور بودم یه تحقیق قلابی واسه خودم جور کنم ازش کمک بگیرم . اونم به نوبه اش خیلی ازم تعریف می کرد . از ادب و جنتلمن بودنم تودلم گفتم هنوز چیزای دیگه رو ندیدی . یک ساعت و نیم با هم بودیم . وقتی که به سالن برگشتیم دیدم مادر و خواهرم عین برج زهر مار دارن میان طرفم . با سیما جون خداحافظی کرده و رفتم طرف عزیزانم . تا چند دقیقه ای باهام حرف نمی زدن .-مامان !براش غذا گرفتم جا نبود یه گوشه ای کنارش نشستم . اون خانوم محترمیه تازه 46سالشه یعنی 8سال بزرگتر از شما . شما خودتون گفتین که آدم باید به آدمای محترم احترام بذاره . مگه این طور نیست ؟/؟در هر صورت هم صورت اون هم صورت شهناز جونو بوسیده از دلشون در آوردم . وقتی هم که رسیدم خونه اول احترام بزرگترو رعایت کردم و بعد هم رفتم سراغ کوچیک تره . خوب با هم کنار میومدن . دوتا کون و یه کوس کرده بودم ولی دلم هنوز پیش سیما جون بود . با خودم گفتم بهتره یه روز صبر کنم بعد براش زنگ بزنم که طبیعی تر جلوه کنه . فکر کنم سد بین من و سیما یک سد آهنین بود و برداشتنش هم کار حضرت فیل . ولی نبایس ناامید می شدم مامان و آبجی رو شکست داده بودم پس با روحیه ای باز و بالاتر می تونستم مبارزه کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#13
Posted: 27 Nov 2012 20:01
سدهای شکسته 12
صبح دوروز بعد من توی خونه سیما جونم بودم . یه خونه سه طبقه بزرگ نزدیکای میدون پونک بود . اولش فکر می کردم چند واحد آپارتمانه ولی ظاهرا پنج تا بچه داشتن هم یه خونه بزرگ می طلبید و شاید سه واحد آپارتمانو به این صورت در آورده بودن . بگذریم .. خوشگل خانم همون طبقه اول بود . اولش خواستم مثل متجددها باهاش دست بدم ولی بعدش مثل نیمچه مومنها سرشو بوسیدم و از این کار منم خیلی خوشش اومد . مات و مبهوت بهم نگاه می کرد -خدای من امروز دیگه صددرصد عین شاهین شدی . شاهین اسم شوهر مرحومش بود . یه مشت جزوه و مطلب پزشکی تحویلش داده ازش خواستم که جمله بندیهاشو برام ردیف کنه . بقیه مدتو نشسته و از حال و گذشته گفتیم . ضمن تعریف از شوهر مرحومی که ندیده بودمش گفتم که اگه شوهرت زنده بود یه خورده دلخور می شد که چرا این قدر خودتو عذاب دادی و از خودت گذشتی چون اون واقعا عاشقت بوده و خوشی تو رو می خواسته اما تو به این خواسته اش اهمیت ندادی . اگه زبونم لال جای شما دو تا عوض می شد دوست داشتی عشق تو این قدر سختی بکشه ؟/؟جوونی خودتو از دست دادی . احترام به جای خود عشق سر جای خود ولی زندگی ادامه داره آدما یک نیازایی دارن که اگه تامین نشه ضربه روحی و جسمی بزرگی بهشون وارد میشه . تو از جوونیت لذت نبردی به خدا گناه کردی . فکر کن خوب فکر کن تو واسه بچه هات مایه گذاشتی آخرش چی شد ؟/؟به گفته خودت پسرات معلوم نیس چیکار می کنن دخترتم جایی شوهر کرده که همش باید بوی گند تریاک شوهرشو بشنوه . فکر نمی کنی بهشون ظلم کردی ؟/؟اگه یه مرد خوب بالا سرشون بود این طور می شدن ؟/؟این اون چیزیه که شوهرت می خواست ؟/؟شاهین دوست داشت بچه هاش بدبخت شن ؟/؟-آخه یه ناپدری می تونست چیکار کنه ؟/؟-همه ناپدریها که بد نیستن بعضی ها هم از پدر بالاترن . خیلی غریزه ها رو دردرون خودت کشتی . به بچه هات ظلم کردی که چی بشه .. ساکت مونده بود و حرفی نمی زد . خیلی درش تاثیر گذاشته بود . سرشو که بالا آورد توی چشاش نگاه کردم . هر چی تو دلم بود به چشام منتقلش کرده بودم -حالا دیگه خیلی دیر شده کی یک زن مسنو می خواد . تازه از منم گذشته نمی تونم اون شور و هیجانی رو که می تونستم ده بیست سال پیش داشته باشم ,داشته باشم -کی همچه چیزی رو گفته . تو خیلی خوشگلی خانمی با نزاکتی متین و موقری دوست داشتنی هستی .-اصلا چرا از این حرفا می زنیم . کمی خجالت زده و عصبانی شده بود با من تند بر خورد می کرد .-باشه چهار پنج روز دیگه خودم باهات تماس می گیرم ونوشته هارو بهت میدم .-اگه وقت و حوصله اشو نداری نمیخواد خودم یه جوری ردیفش می کنم . یه کپی و دست نوشته دیگه از اینا دارم بیخود وقت شما رو نمی گیرم . من هم مثلا خودمو ناراحت نشون داده و انگار که به من بر خورده و باهاش کتابی صحبت می کردم . خودمو خیلی گرفته و بغض آلودکرده و قبل از خداحافظی بهش گفتم که شاید دیگه باهاش تماس نگیرم و ازش به خاطر فضولی و دخالت در زندگیش عذر خواهی کرده و صحنه رو ترک کردم . این بهترین کاری بود که می تونستم انجام بدم یا زنگی زنگ یا رومی روم . با محافظه کاری دیگه نمی شد کاری کرد نمی دونم چرا احساس می کردم می تونم موفق شم . هنوز بیست و چهار ساعت نشده زنگ پشت زنگ . صدای زنگ موبایل پدرمو در آورد آخر بیصدایش کردم . می خواستم حسابی آتیشش بزنم . آخرش مجبور شد بهم پیام بده . از دستم خیلی دلخوری . دیروز باهات برخورد بدی داشتم . نمی خواستم ناراحتت کنم . تو خیلی خوبی دست زمونه منو این جوری بار آورده . تحقیقتو ردیف کردم اگه دوست داری بیا و ازم بگیرش . اگه هم نمی خوای خودت میدونی . فقط منو ببخش اگه رنجوندمت .. سوار زانتیای مشکی خودم که بابام به مناسبت قبولی در دانشگاه واسم کادو گرفته بود شده و به تیر رفتم طرف پونک . راه زیادی نبود . ده دقیقه ای خودمو رسوندم . در خونه رو که از بالا واسم باز کرد . ولی وقتی که در ورودی واحد یا طبقه خودشو باز کرد انگار که هر دو در هال و حال رو واسم باز کرده . چقدر خوشگل چقدر خواستنی !خیلی زیبا . روسری که سرش نبود . آرایش نیمه غلیظی رو صورتش انجام داده بود که خیلی بهش میومد . سینه هاش معلوم نبود ولی بر جستگیهاش از داخل سوتین می خواست پیر هنشو پاره کنه . لباسش که به تنش چسبیده بود . پیرهنش یکسره تا نزدیک زانوش بود و جوراب هم که نداشت . کیرم بد جوری گردش به چپ کرده بود این بار دل و جرات بیشتری پیدا کرده گونه راستشو که با روژسرخ کرده بوسیدم . خیلی تازه و با طراوت بود . وقتی به من پشت کرد ومنم به دنبال اون رفتم داخل فوری دستمو گذاشتم داخل شلوار و کیرمو از دنده 2 رسوندم به خلاص تا آبروریزی نشه ولی همین که چشام خورد به کون باد کرده سیما جون که از پشت پیرهن چسبون گوجه ای رنگ هر دو تا قاچش جدا جدا مشخص بود دوباره کیرم رفت سر جای قبلی و من بازم میزونش کردم . حتی از سی ساله ها هم کم سن تر نشون می داد . خیلی تو دل برو شده بود . یعنی واقعا پنج شکم زاییده ؟/؟این که اصلا شکم نداره . کون بیرون زده و شکم تو رفته . این اون چیزیه که بیشتر مردا دوست دارن . عطر ملایم و هوس انگیزی به خود زده بود که شهناز و شهین هم تا به حال خودشونو تا به این حد خوشبو نکرده بودن . به آشپز خانه رفت و با یک سینی و دولیوان شربت آلبالو بر گشت . لحظاتی بعد روی مبلی چرمی و کنار هم نشسته بودیم . بیچاره .. وقتشو گرفته بودم تا این تحقیقات قلابی رو واسم منظم کنه . داشت واسم تو ضیح می داد . موهای افشون سرش که نه بلند بود و نه کوتاه بینی منو قلقلک می داد موهای سیاه و اتو کشیده اشو بو کرده و یک نفس عمیق و آه بلند کشیدم دیگه وقتش شده بود که این سد آهنینو که به یک سد سنگی لق تبدیل شده بود بشکنم . وضعیت نشستنمون طوری بود که دست راستمو گذاشتم روی شونه های راستش . کف دستم روبازوی لختش قرار داشت . اعتراضی نکرد و به توضیحاتش ادامه داد . با همون دست راستم اونو لحظه به لحظه به طرف خودم نزدیک تر کرده سرشو رو شونه راستم قرار دادم . دستم داخل موهاش بودو پشت سرشو می مالید . سرشو بالا آوردم . خجالت می کشید به من نگاه کنه .. چشاش از مظلومیت و معصومیت می گفت و از نیاز بیست ساله اش . لبامو به لبای سرخش نزدیک کرده و اولین بوسه طولانی ما اولین بوسه لب به لب و شیرین تر از عسل ما بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 27 Nov 2012 20:03
سدهای شکسته 13
قسمت سینه هاشو لاک و مهر کرده بود . سخت بود دستمو از بالا بذارم توش . از پایینم اگه می خواستم رد شم باید اول از سر زمین کوس رد می شدم و تر جیح می دادم حمله رو از زیر شروع کنم . جزوه ها رو از دستش گرفته به گوشه ای پرت کردم و دستمو از دامنه پیرهن قر مزش گذاشتم تو . پس از چند دقیقه تازه به حرف اومده بود .-شهرام جون تورو خدا نهههههه . نمیخخخخخوام گناه کنم تا همین جا بسه -عشق من خیلی جوون و خوشگل شدی . قشنگ بودی و خوشگل تر شدی . حالا گناه که کم و زیادش زیاد فرقی نداره . دلمو نشکن می دونی که چقدر دوستت دارم و منتظر این لحظه بودم . شورتشو تا زانو پایین کشیدم دستمو گذاشتم روی کوسش صاف صاف بود . مثل کوهی که داره برف آب می کنه کوسشم شده بود مثل رود روان . چند تا انگشتمو فرستادم داخل و با کف دستم روشو مالیدم -شهرامممم نه . اووووففف شهراممم لخخخختم کن . لخخخخخخختم کن زودباش . خودتم لخت شو . بیست ساله کیییییرررررررنخوردم -درست به اندازه سن من -زود باش منو لخت کن . بغلم کن به همه جام دسسسسست بکککککشششش -چیه حالا که عقل و احساست فرمان صادر کرد دیگه تحمل نداری ؟/؟چه طور تونستی بیست سال صبر کنی ؟/؟-همون سالی که خدا شاهینو ازم گرفت تو رو به دنیا آورد . در واقع تا امروز تو رو واسم نگه داشت و منو هم واست حفظ کرد . دوستت دارم شهرام . فکر می کنم دوباره جووون شدم دوباره متولد شدم . خودمو لخت کردم . پیرهنشو در آوردم . دیگه به رنگ و مدل شورت و سوتین هم دقت نکرده و هر دو تا رو انداختم وسط هال . یه جوری با هوس پرتش کردم که سیما جونم خیلی لذت برد . نمی دونم چطور شد که هر دو تامون ولو شدیم رو قالی وسط پذیرایی . تشنه تازه از کویر در اومده به آب زلال رسیده کیرتیز و کلفت شده منو دو دستی گرفت و گذاشت تو دهنش . منم با دستام سرشو بیشتر طرف کیرم فشار می دادم . از هوس و خوشحالی و هیجان دستپاچه شده نمی دونس باید چیکار کنه . رو زمین خوابوندمش . پاهاشو گذاشتم روی شونه هام و لبمو رو کوسش . لیس زدنو شروع کردم -آهههههه عزیززززم وایییییییی . دارم می میرم کوسسسسسم کوسسسسسموکبابش کردی -کوسسسست خیلی کوچولوست قربون کوس کباب برم . نمک اتومات که داره و خوشمزه هم که هس . خیلی کوچولو و نازه . فکرشو نمی کردم سیما جون . با گفتن این حرفا که الکی هم نبود هوسشو زیاد تر کرده بودم .-آخه من همه بچه هامو با سزارین به دنیا آوردم .تازه بیست ساله که به کسی تقدیمش نکردم .-پس باعث افتخار منه که منو قابل دونستی و به من اعتماد کردی . قول میدم خوب نگهش دارم . مردش باشم . گردن کسی رو که بخواد بهت نظر بد داشته باشه خرد می کنم . اینو گفته و به لیسیدن و مکیدنم ادامه دادم .-وووووویییییی ووییییییی چیکککککارشششششش کردی سوخخخخخختم . آه .. آه آههههههه قربون زبونت . ادامه بده ادامه بده . خودشو به این طرف و اون طرف می زد . فریاد هاش گوش فلکو کر کرده بود .-جوووووووون جووووووون طلسمو بالاخره شکوندی . بیست سال بود کمرم سنگین بود و خبر نداشتم اووووووخخ فکرشو نمی کردم این قدر زود ار گاسم شم . منو طاقباز رو زمین خوابوند و رو کیرم سوار شد . واسم تلمبه می زد . بد جوری حریص و وحشی شده بود . انگار نه انگار همین چند دقیقه پیش ارضا شده . در بر گشت کیرم از کوسش لکه های سفید روی کیر محصول کوسشو می دیدم که از بیست سال ریاضت سیما جون می گفت .-عزیزم نمی ذارم دیگه سختی بکشی .-آره شاید قسمت این بود که زیر کیر تو بیام -فعلا که روی کیرمی .. هر دو با هم خندیدیم و اون به کارش ادامه می داد . منم سینه هاشو با دستام می فشردم و به چپ و راست می گردوندم . انگار تن و بدنی دست نخورده داشت ومن که ازش دل بکن نبودم یه بار دیگه به شونه هام چنگ انداخت و پس از چند فریاد و جیغ و داد شدید ساکت شده تمام تنش که به تنم چسبیده بود می لرزید . حالا من مونده بودم که چیکار کنم . جامونو عوض کرده من اومدم رو و سیما رفت زیر . کیرمو بیرون کشیده و گفتم اشکال نداره رو سینه هات بمالم و خالی کنم ؟/؟-عزیزم دوست نداری بریزی تو کوسم ؟/؟کوسسسسم تشنه تشنه هس . بیست ساله آب نخورده اون وقت تو میخوای اسراف و حرومش کنی ؟/؟-آخه اگه بچه دار بشی ؟/؟-بریز داخل خیالت نباشه -تا به من نگی چی شده نمی ریزم -حالا که این طور شد بهت میگم تا با آرامش اعصاب آب کیرتو بریزی تو کوس بی حیای من . سر بچه پنجم سر لوله رحممو بستم . حامله بشو نیستم اگرم این مسئله نبود بعد از بیست سال و دو سه روز قبل از پریود کجا بود بار دار شم ؟/؟کارتو بکن . ضربات رفت و بر گشتی خودمو شروع کردم کوسش هنوز خیس بود و لکه های سفید شبیه منی که بر گشت هوس کوس و درون سیما بود همچنان رو کیرم می نشست -عزیزم خوشگلم .. ناز خاتون من .. نذاشت به حرفام ادامه بدم -معطل چی هستی داری از کنیزت اجازه می گیری ؟/؟من دیگه طاقت ندارم . مگه حال و روز کوسمو نمی بینی .؟/؟دیگه دعوتنامه کتبی برات بفرستم ؟/؟روش خوابیده لباشو قفل کرده و در حال بوسیدن لب و مالیدن نرمه های گوشاش به کیر زنی خود ادامه داده و در یکی از این ضربه ها که احساس کردم حداکثر ریزشو می تونستم داشته باشم به ندای کوس سیما لبیک گفتم . وقتی داشتم آبمو می ریختم چشام از هوس باز و بسته می شد و مردمک چشای سیما جون می گشت . چند دقیقه ای روی مبل نشستیم و اون سرشو گذاشت رو سینه هام و برام درددل می کرد -عزیزم پشیمون نیستی که ؟/؟-نه شهرام جون واسه چی ؟/؟احساس سبکی و آرامش می کنم . نیاز داشتم . دیگه فکر نمی کنم گوشه گیر باشم . از اون حالت نیمه افسردگی دارم خارج میشم -سیما من خیلی حسودم تو رو واسه خودم میخوام . فکر نکن عشق من هوسه .اگه بخوای به من خیانت کنی همین الان بگو -ازت دلخور شدم . تو منو این طور شناختی ؟/؟من بیست سال به یه مرده وفادار بودم که با حرفای تو از خواب بیدار شدم تو به من امید دادی . روح و جسمم با تمام وجود متعلق به توست . تازه جوون و خوش تیپ و با کلاس هم که هستی من میام بهت خیانت کنم ؟/؟نکنه خصلت خودتو داری به رخم می کشی ؟/؟فکر می کنی من تحملشو دارم که تو رو با یکی دیگه ببینم ؟/؟سیما بی اختیار گریه رو شروع کرده بود بغلش کرده اشکاشو با زبونم پاک کرده و ازش معذرت خواستم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#15
Posted: 27 Nov 2012 20:04
سدهای شکسته 14
-اگه دیگه دلت نمیخواد و دوست نداری من برم -چیه ؟/؟به همین زودی دلتو زدم ؟/؟خسته شدی ؟/؟کمرتو سبک کردی خودتو خالی کردی .. د..فرار .. باشه برو من به تنهایی عادت دارم -چرا این قدر حساسی ؟/؟من به خاطر این گفتم که شاید از من دلخور باشی . بغلش کرده وسرشو گذاشتم رو سینه هام و دلداریش دادم -بیا بریم اتاق خواب رو تخت . تختش بزرگه هنوز عوضش نکردم . قدیمیه ولی قشنگ و محکمه . تشکشم تازه عوض کردم .-عزیزم این چه حرفیه تو برام جدیدی هستی . همین کفایت می کنه . دوستت دارم خوشگل نازم دوستت دارم -از این تخت خاطره ها دارم فکر نمی کردم روزی بیاد که من یه بار دیگه عاشق بشم و وجودمو تقدیم مردی کنم که با تمام وجود دوستش دارم -سیمای سیما قشنگم فقط یادت باشه شهرام شهرامه و شاهین هم شاهین . منو به خاطر خودم دوست داشته باش نه به خاطر شاهین و این که شبیه اونم -عشق من . تو روبه خاطر خودت و به خاطر خودم دوست دارم وحالا بیا نقدو بچسب وبه شکم و برروی تخت دراز کشید . کونش رو به هوا بود -کون دوست داری ؟/؟دوست داری از کون بکنیم ؟/؟-آره سیمای سیما قشنگم این آرزومه -میدونی من تا حالا کون ندادم -حتی به اونی که دوستش داشتی و براش می مردی و ازش پنج تا بچه داری ؟/؟-آره حتی به اون . می ترسیدم . خیلی دلش می خواست ولی من هیچوقت نذاشتم . اینو برات تعریف کردم که بدونی که چقدر دوستت دارم که حاضرم هر کاری برات بکنم و هر چیزی رو تحمل کنم . کون گرد و قلمبه و بر جسته به من چشمک می زد . دوست نداشتم مزه نگرفته بکنمش . خیلی خوش تراش و هوس انگیز بود . مثل کار یک مجسمه ساز ماهر . اگه میکل آنژ زنده بود می گفتم حتما کار خودشه . سرمو گذاشتم روی کونش . خوردم و بوییدم و لیس زدم و با دستا و انگشتام انگولکش می کردم . سیر بشو نبودم ولی دیگه باید کلکو می کندم . با یه مقدار کرم مقداری از روی سوراخ کونشو چربش کرده و با انگشتام هم کمی باز و بسته اش کرده تا نرمشی داده باشم .-آماده ای سیما جون ؟/؟-هر وقت عزیز دلم بخواد و هر وقت شهرام جونم بگه آماده ام نترس کونمو بکن عشق من .-سوراخش به زور دیده می شد من انگشت کوچیکمو به زور کرده بودم توش چه طور می خواستم کیر به این کلفتی رو تو کونش فرو کنم . سر کیرمو به سر مقعدش مالیدم و سه چهار دقیقه ای همون دو رو بر چرخوندمش . آخ و ناله سیما شروع شده بود . می دونستم کون و سوراخ کون جایی نیست که مستقیما سلسله اعصابو تحریک کنه ولی متوجه شدم که عشق خود کیر و کلفتی اون سیما جونو تحریکش کرده . پس از پنج دقیقه فقط کلاهک هسته ای رو فرستادم داخل . آهسته آهسته کیرمو به طرف جلو فشار می دادم . هر قسمتی که می خواست بره داخل ,قبلش روی اون قسمتو روغن مالی می کردم تا عزیز دل من دردش نگیره . نصف لذتمو از فرو کردن کیرم تو سوراخ کونش برده و نصف دیگه لذتمو از تماشای صحنه و چسبندگی کیر و سوراخ کون می بردم . آروم آروم تسخیرش کردم . از شونه ها تا باسنشو مالیدم تا بیشتر تحریک شه . پوست لطیفش نشون نمی داد که 46سال سنش باشه . تنها قسمت خشن بدنش اثر چند تا چاک بود که زیر شکمش و به خاطر سزارین درست شده بود . سیمای مهربان من دوست داشت که من نهایت لذتو ببرم . دستشو از زیر بدن و طرف شکمش به نصفه پایین کیر و بیضه هام که بیرون بود رسوند و خیلی آروم مالشش داد . خیلی کیف و حال می کردم . مست مست شده بودم . کم پیش میومد که ناله کنم ولی سیمای افسونگرم نالانم کرده بود در حالی که آه می کشیدم خیلی مظلومانه سوراخ تنگ و کیپ و چسبونشو ماست مالی کردم .-جووووووون بگیر آب کیر منو . کونت واسه کیر من ساخته شده و کیر منم واسه کون تو . دلپذیرانه و عاشقانه قسمتی از آب برگشتی از کونشو با انگشتاش جمع کرده و به دهنش فرو برد . اون از این کارش لذت می برد و من از لذت بردنش لذت می بردم . فقط نوک سینه های سفت و درشت و سفیدش قهوه ای بود . پوست سینه ها همان لطافت و تازگی دوشیزگی رو داشت . می خواستم ازش بپرسم که بچه هاشو شیر می داده که پشیمون شدم . تمام تنش خوشبو بود . آتیش هوس من قصد خوابیدن نداشت و حال و روز سیما هم بدتر از من بود . حمام کلاسیک و بزرگی داشتند . دوتایی رفتیم زیر دوش و با آب ولرم خودمونو خیس کردیم . هر کدوممون یکی یه دونه صابون گرفته و دستامونو کف مالی کردیم . حالا دیگه کوسش تو دست من و کیرم تو دستای اون بود . تو چشای هم زل زده و با زبون هوس با هم صحبت می کردیم . در حال مالش کوس و کیر همدیگه بوسه لب به لبو شروع کردیم . کف حموم خوابوندمش . به روی شکم صاف و دمرش کرده تا کون خوشگلشو دید بزنم . از بالای گردن تا کف پاشو صابون مالی کردم . و شدم ماساژور سیما جونم . کیف می کرد . صداش در نمیومد . وقتی کون ژله ایشو می مالوندم کیر تیز شده ام سرخ می شد و میذاشتمش رو کپل سیما جونم تا یه خورده خنک شده ولی لعنتی داغ تر می شد . منم تلافی می کردم و کف دست و انگشتامو میذاشتم وسط کون و درز سیما و به کوسش فشار می آوردم . اینجا سکوتو می شکست و ناله می کرد . دو تا شیر آب گرم و سرد دوشو محکم چسبیده خودمو انداختم رو معشوقه نازنین و کیرمو از لای کونش فرستادم تو کوسش . ناله ها دیگر قطع نمی شد -جاااااااااان به کییییییرررررررت بگگگگگگو روی کوسسسسسسمو کم کنه . اووه آه آه کوسسسسسسسه بی حییییا رو پارررررشششش کنه بگگگگگگو بگگگگگگو ... در حال گاییدن هر جایی از بدنشو که در تیررسم بود با دستام ماساژمی دادم . سینه ها و رون و کون و کمر و گردن و بازوها و ... کیر همچنان اسیر سوراخ بهشت بود . چی می شد اگه طول لذت مرد هم مثل زنا زیاد بود و جلو گیری کردنشون هم راحت و آبشون دیر تر میومد . بازم جای شکرش باقی بود که سیما جون زود آبش اومد و طلب آب کرد .-عشق من شهرام جونم شهرام جونم دوست دارم از این همه خوشی خودمو از یه بلندی پرت کنم پایین نمی دونی چه کیفی می کنم جاااااااان خالی شدم آب می خوام بریز تو کوسسسسسم . کوسسسسم تشنه کیر تو و آبشه .-فدای کوس تشنه ات سیما بگیر که اومدم پس از چند ضربه شدید و ورود و خروج هولناک کیر خودمو محکم به عزیز دلم چسبوندم . کیر تا آخر داخل بود و وسط بدن من به کون سیما جون متصل شده بود . وقتی زیر شکم من به کون گرد و باد کرده عشقم خورد تماس کون اون و بدن من آن چنان داغم کرد که با چند میل این ور و اون ور کردن مث فشفشه آب کیرم از جاش حرکت کرده و ریخت تو کوس سیما ..-اوووووففففف شهراممممم این چی بود من سوختم سوختم سوختم آخ مردم از هوس سوختم ..وقتی کیرمو از تو کوسش کشیدم بیرون بینی امو گذاشتم رو کوسش و گفتم . عشق من واسه چی می گی سوختم من که بوی دود احساس نمی کنم . کلی تو بغل هم خندیدیم . ناهارو پیش کشف جدیدم بودم .یک بار دیگه هم موفق به سد شکنی شده بودم . ازش راجع به بچه هاش پرسیدم . اون دفعه یه مختصر توضیحاتی داده بود ولی حواسم چون جای دیگه بود زیاد به حرفاش دل نداده بودم . اولین بچه اش دختر بود . شیفته خانم بیست و شش سال داشت . دوسال بود که ازدواج کرده . بچه نداشت . شوهرش یک بقال معتاد بود که مرتب زنشو کتک می زد و شیفته به خاطر حفظ آبرو تقاضای طلاق نمی کرد . دوتا کوچه بالاتر از مادرش زندگی می کرد و خونه هم متعلق به شوهره بود . پسرا هم به ترتیب شاهپور 24 ساله شاهرخ 23 شهروز 22 و شروین 21 ساله بودند . خیلی از دست پسراش شاکی بود . این که اهل کار و کاسبی درست و حسابی نبوده و یک بار هم به جرم تکثیر و توزیع نوارهای ویدیویی مبتذل و مستهجن دستگیر شدن که با کلی ضرر و زیان و جریمه شدن و تعهد آزاد شدند ولی ظاهرا بازهم دنبال انواع و اقسام خلاافا هستن و آدم بشو نیستن ..-سیما جون چرا براشون زن نمی گیری ؟/؟شاید خوب شدن -میگی من دختر مردمو بدبخت کنم ؟/؟نه امکان نداره در همین لحظات بود که چشام دوباره به قاب عکس روی دیوار افتاد . عکس سیما جون با 5 تا بچه هاش بود . کنجکاو شده بودم . می خواستم قیافه هاشونو بهتر ببینم . از جام بلند شده نزدیک تررفتم . به غیر از سیما قیافه دونفر دیگه برام آشنا بود . اون دم اسبیه و اون هیپی . هیکل و استخون بندی دونفر دیگه هم برام غریب نبود . پس بچه های سیما بودن که اون بلا رو سر مادرم آوردن . رنگم مثل گچ سفید شده بود و تمام تنم می لرزید .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#16
Posted: 27 Nov 2012 20:05
سدهای شکسته 15
چی شده عزیزم رنگت پریده -نه چیزیم نیست .-از همین الان دروغ گفتنو شروع نکن . درسته که چند روزه باهات آشنا شدم ولی می تونم حال و روزتو بفهمم . کور که نیستم -بهتره که منو تو دیگه همدیگه رو نبینیم . چون ممکنه یه کارایی بکنم که به مذاقت خوش نیاد -واسم بهانه نیار کارتو کردی و میخوای بری . پس راست میگن که مردا فقط به خالی کردن کمرشون فکر می کنن . منو عاشق و دیوونه خودت کردی و حالا میخوای از پیشم بری ؟/؟سنگدل -باور کن دلم نمیخواد ولی مجبورم به خاطر عشقی که به تو دارم . به خاطر غیرتی که نسبت به مادرم دارم و عشقی که نسبت به اون احساس می کنم -روشن تر بگو تمام ماجرا را از سیر تا پیاز واسش تعریف کردم . خودشو انداخت تو بغلم و زار زار گریه کرد -من تازه به تو عادت کردم تو اگه بری من می میرم . باور کن به خاطر تو حتی از رسوایی هم نمی ترسم . حداقل جلو بچه هام ابایی ندارم . واسه تو حاضرم هر کاری بکنم . فکر نمی کردم پسرام تا این حد لجن باشن . من روی اونا نفوذ زیادی دارم . اگه بگم بمیرن می میرن -نه باید یه کار دیگه بکنیم که بدونن یه من ماست چقدر کره داره . فکری به ذهنم رسید ولی جرات اونو نداشتم که با سیما جونم در میون بذارم . توچشام نگاه کرد فکرمو خوند . هر چی که توی دلم بود و بهش نگفتم اون به من گفت چطوره تو هم به همون صورت دست و پامو ببندی و به من تجاوز کنی . پارچه ای رو که تو دهنم میذاری نباید در بیاری چون ممکنه سوتی بدم ومعلوم شه دارم کیف می کنم . اون وقت پسرا باید بیان تو رو ببینن . من مثل مادرت نیستم که جلوی لذت خودمو بگیرم . میخوام پسرام ببینن که کوس من چقدر واسه کیرت کف می کنه ولی فیلم بازی کردن من سر جاشه . از این طرف بذار احساس کنن تو داری به زور منو می کنی . از طرف دیگه لغزندگی کوس منو که ببینن و حال کردن ننه اشونو متوجه میشن که منم دارم با کیر تو حال می کنم . و جیگرشون دو برابر آتیش می گیره .. تمام این حرفا رو بعد از این که بهش گفتم من رزمی کارم و یک تنه ده نفرو حریفم گفت وگرنه خیلی به قدرت بدنی و زور بازوی بچه هاش می نازید . واسش چند تا پرش و جفتک بازی هم در آوردم که متوجه شه من قمپز در نمی کنم با این حال بیشتر غصه منو می خورد و می گفت اگه ببینم داری کتک می خوری میام جلو وحقیقتو میگم . نمی ذارم یک تارمو از سرت کم شه .-منم بهت قول میدم درست و حسابی بچه هاتو ادب کنم فقط چون پای تو وسطه سعی می کنم اون جوری که دوست دارم لت و پارشون نکنم وحتی الامکان کارو به بیمارستان نکشونم . تصمیم گرفتم که فردا صبح این نقشه رو اجرا کنیم . کلی طناب و وسیله ضروری برای بستن دست آماده کرد تا من موقع اومدن دست و بالم شلوغ نباشه . بالاخره ساعت موعود انتقام فرا رسید و من دست و پای سیما رو بسته روی تخت انداختم . سیما به موبایل یکی از بچه هایش زنگ زد -شاهرخ جون من نمی تونم زیاد صحبت کنم دزد اومده خونه مون زود باش . نمی دونم با موبایل چه طوری به پلیس زنگ بزنم تلفن خونه هم که دم دست نیس -مامان پلیس ملیسو ولش . خودمون الان میاییم قیمه قیمه اش می کنیم چی ؟/؟کی جرات کرده تو رو بترسونه هنوز بالا دست خودشو ندیده -زود باش پسرم تا چیزی نزدن و دامن مادرتو لکه دار نکردن زودباش .. نیم ساعت نشد که سر و کله شان پیدا شد . با این که می دونستم حریفشون میشم ولی چون اولین بارم بود کمی استرس داشتم .-دم اسبیه اشاره ای به هیپیه کرد و گفت شاهرخ اول تو ترتیبشو میدی -داش شاهپور تا بزرگتر هست کوچیکترچیکاره هس . خب هنوز فکر می کردن من همون کتک خور پار سالم . مو اسبیه یعنی شاهپور خان که از همه بزرگتر بود اومد طرف من . خواست بازم از اون مشتا به من بزنه . دستشو رو هوا محکم گرفته و یه مشت کاراته ای به وسط شکمش زدم . در جا ولو شد تازه محکم نزدمش که سیما جون ناراحت نشه و به موقع آب کوسش خشک نشه . با همون ضربه دیگه نمی تونست از جاش بلند شه . شاهرخ به طرفم اومد کمی رو من حساب باز کرده بود برق چاقو رو تو دستش دیدم . تا اومد به طرف من حرکتش بده با دو ضربه پای پشت سر هم که دو ثانیه هم نکشید اونو انداختم روی جنازه غش کرده برادرش با ضربه پای چپ ,چاقو رو از دستش انداختم و در حالی که دست چپمو روی زمین تکیه گاه بدنم قرار داده بودم با ضربه پای راستم همچین به چونه اش کوبیدم که فکر کنم چند تا از دندوناش شکست حالا مونده بودن دو نفر که شل تر نشون می دادن . با هر دو دستم به هر دوشون اشاره زدم که با هم بیان . عصبانیشان کرده و یه ذره مخی هم که داشتن در اثر خشم از کار افتاده و با یک پرش زیبا که خودمم خیلی کیف کردم یکی رو با پای راست و دیگری را با پای چپ سرنگون کردم . فکر کنم اگه بیست نفر هم میومدن می تونستم حریفشون بشم . دست و پای همه را بسته و کمی صبر کردم تا هوشیار تر بشن و بعد برم سراغ مادرشون . یک ربع طول کشید تا همه یکی یکی چشماشونو باز کردن .-خب چه طور بود کیف کردین ؟/؟چیزی که عوض داره گله نداره . پارسال همین موقع من یکی از شما چهار تا رو می دیدم که .... حالا شما چهار تا من یکی رو ببینین که چطور حریف ننه اتون میشم . حالا به من بگین کدوم نامردیه ؟/؟شنیدم مادرتون خیلی واستون زحمت کشیده . بیست ساله کیر نخورده پیش شما این طلسمو می شکنم تو چشاشون اشک حلقه زده و با نگاهشون التماس می کردن . به سراغ سیما رفتم . فیلمشو شروع کرده بود . الکی دست و پا می زد ولی خیسی کوسش جفت رونهاشو خیس کرده بود . کیرو از همون پشت تا ته کوس سیما فرو کردم . پارچه چپونده شده داخل دهن سیما ناله هاشو خفه کرده بود . می دونستم به اوج هوس رسیده . روی کیرم حسابی لغزنده بود .-ببینین پسرا مادرت چقدر حال میده . این که دیگه آب کیر من نیست . چربی و خیسی کوس ننه تونه . بیست سال به خاطر شما نداد . خیلی چربه نه ؟/؟الان روی کیر من شیره یا شیر کوس مادرتون ریخته . خوب نگاه کنین که چیکار می کنم . تعداد ضربات در دقیقه رو همراه با شدتش زیاد کرده و این سفید کهای کوسشو سفتش کردم -بچه های خوب و نازنین حالا دیدین چه جوری از شیر کره می گیرن ؟/؟صرفه جویی خوبیه نه ؟/؟اگه دوست داشته باشین می تونم همیشه بیام سر وقت ننه تون و هر روز کره بگیرم و شما یه لبنیاتی باز کنین و بفروشینش . کینه و نفرت در نگاهشون موج می زد . از در ماندگیشون لذت می بردم راستش کار بدی هم نمی کردم . اونا به زور مادر منو کردن در حالی که مادر این چهار نفر داشت از گاییده شدن لذت می برد . سیما از زیر یه لگدی بهم زد که فهمیدم به ار گاسم رسیده منم معطل نکرده فوری آبمو تو ی کوس ننه شون خالی کردم . آب سفید منی که بر گشت کرد به پسرای در مونده گفتم که دوس دارین آب کیر منو از تن مامانتون لیس بزنین ؟/؟حیف که این زن سیما بود و شخصیت داشت وگرنه مجبورشون می کردم روی کوس مادرشون لیس بزنن و آب برگشت کرده منو بخورن . برعکسش کرده و طاقباز روبروی خودم قرارش دادم . اونم الکی دست و پا می زد . مثلا کاری از دستش ساخته نبود . کوسشو گذاشتم تو دهنم و ملچ ملوچی راه انداختم که فکر کنم تمام تن سیما جونو لرزونده باشم . معشوقه جدیدم با دستاش هر چه را که دو رو برش بود فشار می گرفت -هوس مادرتونو می بینین ؟/؟می بینین چقدر داره حال می کنه ؟/؟حیف که بچه باز نیستم ولی نفری یک دست جا داشتم که شما رو نجس کنم . شما هم اسمتونو میذارین مرد ؟/؟من یک نفری حریف شما چهار تا مرد شده و دارم یک نفرو می کنم . شما بیرحمها چهار نفری تجاوز کردین . می تونین شلوارتونو بکشین پایین و جلق بزنین . آه ببخشید دستاتون بسته . ولی اون قدر باز هست که بتونین جلق بزنین . آه ببخشید اگه دوست دارین شلوارتونو براتون پایین می کشم که راحت تر بتونین با کیرتون بازی کنین . ولی حق ندارین آب کیرتونو بریزین رو تن مامان جونتون . چون مامانتون فقط مال منه . متعلق به منه . دوستش دارم . اگه بهش تجاوز می کنم می دونم شوهر نداره اما خب یک چیزایی هست که فعلا ندونین بهتره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#17
Posted: 27 Nov 2012 20:06
سدهای شکسته 16
به سینه های سیما چنگ انداخته و تند و تند کوسشو می گاییدم . خماری چشاش از هوس یادش می گفت . این را آن چهار نگون بخت یتیم شده به خوبی می دیدند . پس از چند دقیقه عقب جلو کردن کیر در داخل کوس سر سیما به طرفی خم شده ثابت موند .-بچه ها بازم آب مامانتون اومد اون به ار گاسم رسیده اعصابش آروم شده . حالا من باید خالی کنم . داداش میخواین یا آبجی ؟/؟البته نمی دونستم که آیا اونا خبر دارن مامانشون لوله رحمشو بسته یا نه . فرقی هم نمی کرد مثلا من مطلع نبودم و داشتم با این حرفای آزار دهنده ام حالشونو می گرفتم .-چیه عذاب می کشین ؟/؟یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران . مادر من هم برام عزیزه یک مشت لات آسمان جل و بیکاره مملکت افتادین سر مادرم . شما می تونین کلاس بذارین و به دوستای لاتتون بگین که یک پزشک مادرتونو گاییده . می تونین با افتخار سر بلند کنین . من نمی تونم حرفی بزنم چون چند لات و لوت مادرمو اذیت کردن . اگه روتون نمیشه به دوستاتون بگین آدرسشونو به من بدین خودم زحمتشو می کشم . فکر کنم این چند نفر در همین مدت کوتاه چند کیلویی لاغر شده باشن . راستی بچه ها شما کون مادرمو پاره کردین . ولی من این قدر نامرد و وحشی نیستم که بخوام سوراخ کون مادرتونو پر از خون بکنم . آخه نمی خوام زحمتتون زیاد بشه وانگشتتونو فرو کنین تو مقعدش و واسش دوا بزنین . سیمای فداکار رو بر عکسش کرده و مثل اول به حالت سگی روبروی خودم قرار دادم . کونشو گرفتم طرف بچه هاش که سوراخ کوس و کونشو حسابی ببینن .. خوب دید بزنین اشکال نداره . خجالت نکشین محرمه . سالم سالمه هیچ اثری از خون و خونریزی نیست . همین جوری سالم تحویلتون میدم . بهتون نشون میدم که جنتلمنانه کون کردن یعنی چه . مثل اولین باری که کون سیما رو کرده بودم کرم مالیش کردم با یک تفاوت بزرگ و این که دستمو مالیدم به کوس عزیز و خوشگلش و خیسی جمع شده کوسشو که رو دستام نشسته بود به بچه ها نشون دادم -پسرای خوب مامان !خوب گوش کنین من روی سوراخ کون مامانتونو با کرم چربش کردم اما حیفه که روغن کوسشو حروم کنم . این مایع هوس مادرتونه همینو هم میشه به سوراخ کون مالید البته من حالا با کرم نرمش کردم اینم به عنوان کمکی می مالم . من فکر می کنم مامانی چون خیلی دوستتون داره خود نگه داری می کنه ولی با همه این ها من دارم به زور می کنمش . خیلی کوس و کون با حالی داره .پس از استارت زدن و قرار گرفتن سر کیر در سوراخ کون به این بخت بر گشته ها گفتم حالا یاد بگیرین چطور باید کون کرد که طرف دفعه دیگه با جان و دل کونشو تقدیم شما بکنه . مشاهده کنین همین جور که میلیمتر به میلیمتر کیر داره پیشروی می کنه روشو روغن بمالین یا از چیزی در همین مایه ها استفاده کنین . بعضی سوراخها مثل تونل گشادن بعضی ها تنگ ولی طولشونم کم و زیاد داره . سوراخ کونو نباید با سوراخ کوس اشتباه بگیرین . سوراخ کون هر چی گشاد باشه بازم معمولا از سوراخ کوس تنگ تره . کیرتونو که هشت ده سانتی فرستادین داخل کون از اینجا به بعدش احتیاط کنین و دست به عصا ببخشید کیر به عصا راه برین اگه دیدین جلوتر نمیره که هیچ ولش کنین ظرفیت کون طرف تا همین جاست اگه هم رفت که از خوش شانسیتونه . خط کش ندارم اندازه بگیرم ولی فکر کنم این سوراخ تا دوازده سانتیمتر رو جواب بده و دو سوم کیرمو که به کون سیما فرو کردم فریاد فاتحانه سرداده گفتم دیدید حدسم درست بود ؟/؟با این حرفا بیشتر می خواستم آتیششون بزنم . کیرمو نرم نرم فرو می کردم و نرم نرم در می آوردم -به این میگن یک کون و یک کوس دربست و اختصاصی خلاصه یک سیل درست و حسابی هم داخل کون مادرشون راه انداختم . دوباره طاقبازش کرده تا به بچه ها آموزش بدم که چطوری سینه ها کوس و جاهای دیگه رو بخورن و طرز ماساژدادن ونرمش دادن و نوازش کردنو هم بهشون یا د دادم . البته خودم به صورت تئوری و عملی کار می کردم ولی اونا مجبور بودن که فقط به صورت تئوری یاد بگیرن و شاهد عملکرد من باشن . من که نمی تونستم سیما جونمو بدم دست این گرگا تا روش آزمایش انجام بدن تازه با این روحیه و حالتی که نشون دادن فکر نکنم همچه کاری با مادرشون می کردن و اگه هم تمایلی داشتن جرات نمی کردن برن طرف سیما جون . اون فقط مال من بود . مال خود خودم . نوک سینه هاشو از جایی که قهوه ای قهوه ای بود گذاشتم تو دهنم . اولش با ملایمت بعد با فشار بیشتر به طرف بالا میکش زده چگونگی کارو برای حضرات تشریح می کردم . تدریس در قسمت کوس خوری و چگونگی مکیدن چوچوله ها نیمساعتی وقت منو گرفت به ویژه ابن که سیما با اشاره به من فهموند که این قسمتو بیشتر تدریس کنم . با پا یک نیمچه لگدی هم به من زد که زیاد منظورشو نفهمیدم ولی حس کردم چون مسائل مربوط به چگونگی گاییدن کوس و ریزه کاریهای اونو تشریح نکردم داره به من علامت میده . دوباره کوسشو گاییدم و همین جور وراجی هم می کردم . راستش من اگه می خواستم تا این حد فیلم سوپر ببینم خسته می شدم . دیگه کارو تموم کردم ... ببینید بچه ها من نامرد نیستم کارم که تموم شد اسیرمو همین جوری در اسارت نمیذارم . یکی دو بند سیما رو که دکوری بسته بودم باز کرده گفتم خانم حالا می تونین خودتونو بپوشونین . هنوز فیلم ادامه داشت . سیما رفت و یک ربع دیگه برگشت . خودشو مثل یک عروس و عروسک درست کرده بود . یک بلوز لیمویی خوشرنگ با دامن مشکی کوتاه . سینه هایی بیرون زده . آرایشی غلیظ . کونشم که داشت دامنشو می تر کوند . هر چی آب توی کوس و کونش خالی کرده بودم و یه مقداری هم بر گشت کرده و روی تنش و تشک ریخته بود انگاری داشت به کمر من بر گشت می کرد . خانم معلم شروع به سخنرانی کرد . بچه های گلم امید وارم که این برایتون درس خوبی بوده باشه که هیچوقت نامردی پیشه نکنین . من شیر حرام به شما ندادم با خون دل شما رو بزرگ کردم .. گفت و گفت و گفت تا به مسائلی در مورد من پرداخت . من و شهرام جون همدیگه رو دوست داریم . بعد از بیست سال تازه معنی زندگی رو فهمیدم اگه دوست دارین مادرتونو خوشحال ببینین شهرامو ناراحت نکنین . شهرام جون حالا می تونی بازشون کنی . این طوری هم گارد نگیر اونا الان از یه مورچه هم بی آزار تر شدن طنابو از دست و پاشون بر داشته بازشون کردم . تک تک بغلم کرده در حالی که اشک می ریختند از من طلب عفوو بخشش کرده عذر می خواستند . بعد هم به طرف مادرشون رفته زانو زده و به دست و پاش افتادن که اونارو ببخشه . سیما هم در حالی که اشک می ریخت اونا رو در آغوش کشیده ازشون قول گرفت که اصلاح شن . تازه مرتب شده بودیم که درزدند و شیفته خانم هم وارد شد . بابا این دیگه کی بود . فرستاده ای از بهشت . یک زن 26 ساله که قد و قامت و طراوت و زیبایی و پوست یک دختر 16 ساله رو داشت میگن زنا تو بهشت 16 سالشونه . حتما یکی از اون حوریا بود . صورت گرد و سفید .. بینی کوچولو موهای مشکی لخت و بلند . اندامی قلمی با کونی که مثل یک توپ باد کرده بود . قیلفه اش خیلی شبیه من بود ولی خیلی ظریف تر . حتما به پدرش رفته چون من و پدرش شباهت زیادی به هم داشتیم . سرمو بر گردوندم و خودمو بیخیال نشون دادم . چون باید مراسم معارفه انجام می شدو سیما جون منو به شیفته معرفی کرد و من هم موقع دست دادن به او چند ثانیه ای دستشو تو دست خودم نگه داشتم . با نگام خوردمش . فهمیدم که تونستم احساسمو بهش حالی کنم . طوری با من رفتار می کردند که فکر کردم نکنه بچه ها فکر می کنن که من میخوام ننه اشونو عقد کنم و یا همچه فکری به کله سیما افتاده . بازم این سیما کلک فکر منو خوند و گفت بچه ها یادتون باشه که باید آقا شهراموبه عنوان اولین و آخرین و تنها دوست پسر مادر قبول کنین . اون همون احترام یک مرد خونه و سر پرستو داره .هر گونه بی احترامی به اون یعنی بی احترامی به من . این موضوع باید بین خودمون بمونه . حق ندارین از این جریان به کسی چیزی بگین . بین خودمون می مونه . انتظارم نداشته باشین که از دواج کنیم . شرایط و موانعی هست که نمیشه کاریش کرد . مهم اینه که همدیگه رو دوس داریم و عاشق همیم . اون برای شما حکم پدر رو داره . می تونین آقا شهرام صداش کنین یا بهش بگین بابا یا پدر . صاحب اختیارین . دسته جمعی به طرف من اومدن . یکی بهم می گفت پدر جون یکی می گفت بابا .. همه بغلم کرده و منو می بوسیدند شیفته که به من گفت بابایی دوستت دارم و خودشو انداخت تو بغل من . انگار شوهر بی عرضه اش بهش نمی رسید چون خیلی تر و تازه مونده بود . پاک گیح شده بودم . چیزی که باعث می شد بیشتر شاخ در بیارم این بود که من از همه بچه هام کوچیک تر بودم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#18
Posted: 28 Nov 2012 21:17
سدهای شکسته 17
از این لحظه به بعد بود که نسبت به زن و فرزندان فرمایشی خود احساس مسئولیتی شدید می کردم . اگه سرشون به کاری گرم بود شاید این قدر خلاف نمی شدند . همه پسر ها هم به خدمت سربازی رفته از این بابت جای نگرانی نبود . فکری به خاطرم رسید . پدرم سهامدار عمده بیمارستانی بود که در آن عمل جراحی می کرد . خرش هم خیلی می رفت . همه روی حرفش حساب می کردند . تا اونجا که می دونستم به چند تا کارمند و کار گر نیاز داشتند . براشون مهم نبود که طرف دیپلمه باشه یا لیسانس داشته باشه . اعتماد مهمترین رکن کار بود . جریانو با پدرم در میون گذاشته و به دروغ گفتم که شروین یکی از دوستان قدیمم بوده و اتفاقا مادرش دختر عموی بهرام خانه و از این حرفا که نیاز شدید به کار دارن و خانواده محترمی هستن و حداقل در مورد پسرام کلی چاخان کردم . با این که اشک بابا شریفم در اومده بود گفت باشه از آقا بهرام تحقیق کنم . اتفاقا هفت هشت جای خالی داریم . از اون طرف فوری با سیما ی خوشگلم تماس گرفته و بهش گفتم تا با پسر عمو بهرامش تماس بگیره که اگه دکتر شریف تحقیقاتی در مورد بچه هاش انجام داد گزارش بد نده . اونا تصمیم گرفتن آدمای سر براهی بشن و برن دنبال کار و زندگیشون . بهرام خان هم به این شرط قبول کرد که سیما مسئولیت همه این کار ها رو گردن بگیره . خودشم موقع پاسخگویی به پدرم طوری تعریف کرد که نه سیخ بسوزه نه کباب . در هر حال دست هر 5 نفرو بند کردم یعنی بند کردیم و همه سرشون به کاری گرم شد . شیفته شد منشی پذیرش . شاهپور و شاهرخ تو آشپز خونه مشغول شدن . شهروز حسابدار شد و شروین هم راننده . دیگه خانوادگی بیمارستانو اشغال کرده بودن . به سیما جون هم قول دادم وقتی که باز نشسته شد یه کاری هم برای اون تو بیمارستان دست و پا کنم . از بچه ها چی بگم که اگه بگم همه شده کنیز و غلام و نوکر و مرید و فدایی من بازم کم گفتم . و قربونش برم این ناز و عشوه شیفته بیشتر از همه منو کشته بود . همش می گفت بابایی دوستت دارم نمی دونم چه طوری از خجالتت در بیام . از نظر سن 6 سال بزرگتر از من بود . از نظر هیکل من ازش بزرگتر بودم . هر وقت که تنها بودیم یعنی تو خونه مامانش که البته سیما جونم حضور داشت نیمه سکسی پیشم می گشت . شوهرش اول با کار کردن زنش مخالف بود ولی سر جاش نشوندیمش . داداشاش خیلی دوسش داشتن و بر خلاف بعضی برادرا که به تک خواهرشون حسادت می کنن اون خیلی براشون عزیز بود و سیما هم که نسبت به تنها دخترش علاقه ویژه ای داشت . همه نگرانش بودن و می خواستن هر جوری که شده از دست شوهر آسمان جل نجاتش بدن . از روزی که پای من به خونواده اش باز شد شیفته بیشتر وقتشو خونه مادرش می گذروند . اگه منو سیما می خواستیم خلوت کنیم بیشتر مواقع مزاحممون بود و صحنه رو ترک نمی کرد . منم احساس کردم یه جوری خاطر خواهش شدم . حداقل این که شیفته کوس و کون شیفته شده بودم . بعضی وقتا که سیما حوصله بیرون رفتنو نداشت من شیفته رو به سینما می بردم . یکی از این دفعات که چراغای سالن کم سو شده بود دستشو گذاشت تو دستم و گفت بابایی واسه همه چیز ازت ممنونم . خیلی دوستت دارم ... اصلا حالیم نبود که چی دارن نمایش میدن . تمام فکر و ذهنم به شیفته جونم بود که چه جوری می تونم جورش کنم . شاید دلش می خواست شاید به خاطر مادرش ناراحت می شد . یعنی مثل یک پدر دوستم داره ؟/؟اگه با اون باشم ؟/؟اگه سیما بفهمه ؟/؟اگه برادراش متوچه بشن من چه خاکی باید تو سرم بریزم . آبروم میره . در همین افکار بودم که دیدم کمی به طرف من خم شده دست منو که همین جور توی دستش بود از زیر مانتوش به طرف وسط بدنش هدایت کرد . قلبم به شدت می تپید . زیپ شلوارشو پایین کشیده بود و کف دستمو گذاشت داخل شورتش -شیفته این چه کاریه اگه مامان بفهمه چی میشه -این قدر شیفته شیفته نکن . مگه نمی بینی که چقدر شیفته توام .-میگیم مامانت هیچی شوهرت چی ؟/؟گناه داره -تو اسم اون معتاد از خدا بی خبرو میذاری شوهر ؟/؟تازه من تریاک کشیدنشو می بینم ولی قیاقه اش نشون میده چیزای دیگه ای هم می کشه . میخوام مهرمو ببخشم و ازش جدا شم -تا حالا که می گفتی واسه حفظ آبرو قصد طلاق نداری -الان وضع فرق می کنه . اون موقع بابایی خوشگلم نبود که همه جوره ازم حمایت کنه . واسم کار بگیره و نیازای دیگه امو بر طرف کنه -اگه مامان بفهمه ؟/؟اگه داداشات بفهمن ؟/؟-داداشام از خدا شونه حالا مامانو نمی دونم شاید اونم اگه بفهمه اعصاب دخترش آروم میشه یه جوری باهاش کنار بیاد -تو حق نداری یک کلمه هم به مادرت چیزی بگی هنوز که اتفاقی بین من و تو نیفتاده -خب بعدا میفته .. صحبتای مفتو کنار گذاشته دستمو به هزار مصیبت داخل شورتش می گردوندم . شورتش طوری شده بود که انگاری گذاشته باشیش تو یه ظرف آب .باید مراقب عکس العمل دور و بری هام می بودم . خوشبختانه یه جای دنجی نشسته بودیم . اون آخرا که فقط از یه طرف دید داشتیم اونم از فاصله چند متری . تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که فقط به کوسش چنگ بندازم یا انگشتامو بذارم داخلش و با چوچوله هاش هم حال کنم . بعضی وقتا هم شیفته جون سالن سینما رو با اتاق خواب اشتباه می گرفت و ناله می کرد -عزیزم تو رو خدا ننال آبرومون میره مارو میگیرن می برن ها . اگه سر و صدا کنی دستمو از کوست بیرون می کشم .-باشه باشه ... صداشو می آورد پایین . کوسسسسسسم میخخخخخاررررره بابایییییی من کییییییررررررررر میخوام هوس دارم شوهر خواجه ام به من نمی رسه . فیلم تموم شد و از سینما بیرون اومدیم. حال و روز درست و حسابی نداشت . مثل معتادایی که دنبال جنس می گردن التماس در نگاهش موج می زد . راستش دلم براش می سوخت . اصلا دوست نداشتم خدای نکرده دنبال یکی دیگه بره . ولی شرایط ما فرق می کرد . پیش برادراش چه جوری سر بلند می کردم . سیما منو می کشت . اونو تا خونه اش رسوندم . هر چی اصرار کرد بیا بالا شوهرم نیست و خارش منو بگیر با این که شاید بیشتر از او هم تمایل داشتم ولی دلم نمی کشید . نتیجه اش این شد که دختر خوشگلم باهام قهر کرد و گفت بابایی دیگه باهام حرف نزن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#19
Posted: 28 Nov 2012 21:18
سدهای شکسته 18
منم سرمو گذاشتم پایین و با ناراحتی و اعصابی خرد به خونه سیما جون رفتم . سیما هم خونه نبود چهار تا پسرا بودن . از من در مورد شیفته کمک می خواستن .-پدر جون ما همه می دونیم که شیفته خیلی دوستت داره . بهت چیزی نگفته مامان هم هنوز نمی دونه . شوهرشو امروز گرفتن و بردن باز داشتگاه هم معتاده هم فروشنده مواد . اینا به کنار داره از دست میره -میگین من چیکار کنم .. همه همدیگه رو نگاه می کردن و منتظر بودن که بغل دستیه سر صحبتو باز کنه و بالاخره سه تا از برادرا روکردن به طرف شاهپور و گفتن تا بزرگتر هست ما به خودمون اجازه نمیدیم که سر صحبتو باز کنیم . برادر بزرگتر شروع کرد -از موقعی که شما پاتو زندگی ما گذاشتین همه تغییر کردیم وضع همه عوض شد . فقط این آبجی شیفته مون نگرونمون می کنه .. یه مقدار هنوز مثل لاتا یا داش مشتیها صحبت می کرد . -وضع شوهرشم که معلومه . شیفته شیفته شماست همون جوری که ما هم دوستت داریم . پدر جون فقط شما می تونین نجاتش بدین . ما نمی خواهیم خواهر یکی یدونه ما فکری بشه .-من باید چیکار کنم .-همون جوری که مامانو ردیفش کردی اونم ردیف کن .. جل الخالق !برادره به من میگه خواهرشو بگام وای به حق چیزای نشنیده و ندیده . یا من خیلی خوبم یا خواهرشون ولی خودشون چی ؟/؟به نظرم اونا خیلی کوس خلن .-به خاطر علاقه و احترامی که به شما دارم قبول می کنم به یه شرط فقط مامان سیما نباید چیزی از این ماجرا بفهمه . اگه بویی از جریان ببره قید همه چیزو می زنم شاید کارتونو از دست بدین .. در اینجا یک جمله لاتی هم به کار بردم که خیلی خندیدیم ..-اگه مامان بفهمه خوارتونو میگام -شما که الان میخواین بگاین تا نگایین که شر بپا نمی شه . زدیم زیر خنده و قول دادند که سیما چیزی نفهمه . خیلی ازم تشکر کرده و ازم خواهش کردن که خودم برم دنبال شیفته و بیارمش اینجا چون شوهرش زندانه و خونه تنهاست . با کمال میل پذیرفتم و رفتم . حالا این دختره واسم ناز می کرد بالاخره درو واسم باز کرد و رفتم داخل -عزیزم دختر قشنگم دیگه بابا تو دوس نداری ؟/؟-توجای پدرم هستی . پدرم که نیستی -حالا قهر نکن بیا بریم خونه مامان . اومدم ببرمت .-من با توی خود خواه نمیام . همش فکر خودتی .-برو لباستو بپوش دختر ه مغرور -صبر کن الان میام . چند دقیقه بعد وقتی که بر گشت حسابی ماتم برد . با یک شورت و سوتین روبروم وایستاده بود -دوست داری این جوری باهات بیام . دیگه نتونستم احساساتمو مخفی کنم . بدون این که خودمو لخت کنم بغلش کردم . گیج شده بودم . دستامو دور باسنش حلقه زدم حیفم میومد از ذره ذره وجودش استفاده نکنم . حتی شورت نازکی که نصف کوس و بیشتر باسنش از کناره هاش بیرون زده بود منو به هوس می آورد . شورت خیس شده اشو میک می زدم و می جویدم . تموم تنش خوشبو بود . اصلا نفهمیدم کی لختم کرده ولی من بی عرضه هنوز دست به کار نشده فقط شورت گاز می زدم -شهرامممممم عشق من بغلم کن کییییییررررررررتو بده . دیگه بابایی صدام نمی کرد . هوس تو رو دارم . ازهمون اول که دیدمت عاشقت شدم . زود باش دیگه با دستای خودت لختم کن . دوستت دارم . بددددده کیییریرررررررتو بده . اووووووفففففف بسسسسسسه دیگه من که دارم می بینم چقدر شق شده . چقدر معطل می کنی زود باش من مردم . واسه این که یه موقع نگه من خواجه ام شورت و سوتینشو در آوردم . من و اون لخت لخت تو بغل هم قرار گرفتیم -شیفته یه چیزی بهت بگم ؟/؟-بگو عشق من -از همون اول که دیدمت هوس تو رو کردم منم عاشقت شدم تو باید مال من بشی فقط مال من . اما اگه سیما یفهمه هردوتاتونو مجبورم ول کنم -حالا وقت این حرفا نیست من بهت قول میدم که مامان چیزی نفهمه . حالا خیالت جمع شد ؟/؟نمیدونی چقدر خوابتو می دیدم و وقتی که بیدار می شدم حسرت اون لحظه ها رو می خوردم -خب چی خواب می دیدی ؟/؟-خواب می دیدم که افتادی رو م و داری منو می کنی -راس میگی ؟/؟-آره دروغم کجا بود !-نمی دونستم زنا هم خواب می بینن .-پس حالا بدون و این قدر اذیتم نکن .-شیفته قشنگ دوست داری از کجا شروع کنم ؟/؟-از هر جا که دوس داری . هر جا رو بچسبی ناله هوس منو می شنوی . یه ورم خاصی رو روی کوسش دیدم . یعنی روی کوسش باد کرده بود . گفتم بهتره از همین جا شروع کنم . لبامو گذاشتم روی کوسش و زبونمو فرو کردم توش .کف دست چپمو هم گذاشتم بالای کوسش که ورم کرده بود با هوس و ملایمت چنگش می گرفتم تا بادش بخوابه -آهههههه عزیزم چقدر خبره ای ادامه بده ادامه بده .. خیلی کارا باهات دارم بکککن همین جورررری . برات جبران می کنم خیلی سنگینم آه آه آه یه خورده سمت چپو میک بزن بذار تو دهنت یواش گازش بگیر . خبر چوچوله اش می گفت . منم همین کارو براش کردم دیگه حس نداشت . دست و پا می زد و از هوس زیاد جیغ می کشید مدام باپای راست و چپش و نوبتی لگد نثارم می کرد و عذر خواهی می کرد . وقتی ناله هاش خوابید و دیگه لگد نزد فهمیدم که به اوج لذت رسیده وپس از مدتها آب کوسشو ریخته . دیگه از هوس زیاد حال و طاقتشو نداشتم بلندش کنم بندازمش رو تخت . همونجا کمرشو گرفته خم و به صورت قائمه اش در آورده و خودم به صورت یک خط مایل وسط بدنشو کشیدم طرف خودم . میدونستم کوسش آماده آماده هس . در جا سوراخشو هدف گرفته نیزه رو فرو کردم . شکار و آهوی قشنگ از این که طعمه من شده خوشحال و هیجان زده بود -شهرام قربون کییییییررررررت بکن بککککن من بیدارم . آره بیدارم . باور کن بیدارم فریاد می زد که من بیدارم همه بدونین دیگه خواب نمی بینم -ول کن آبرومون رفت تو طلاق نمی گرفتی که آبروت نره حالا این کارا چیه خواهش می کنم سر و صدا نکن . نفس زنان و هن هن کنان می گفت باشه باشه من طلاقمو می گیرم اگه به داداشام بگم که اونو بکشن تا از دستش خلاص شم حتما این کارو می کنم -صحبت کشت و کشتارو نکن این معتاد رو باید یه جوری سر جاش بشونیم که خودش داوطلب شه طلاقت بده ... .ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#20
Posted: 28 Nov 2012 21:19
سدهای شکسته 19
جان جااااااااااااان بزززززززن چه کییییییرررررری آدمو سر حال میاره اگه میدونستم این قدر معطل نمی کردم هنوز کمرش تو دستام بود و به همون وضعیت کیرمو می فرستادم تو و بیرون می آوردم . چشاش گرد شده بود -بزززززززن قربون کیر و کمرت خسسسسسستتتتتت کردم ؟/؟جبران می کنم . چند تا فقط چند تا دیگه بززززززنی آبم میاد تا ته منو بگا تا آخر فرو کن -شیفته این کوسسسسسست منو سوزوند . دیگه تحملشو ندارم آب کیرمو چیکارش کنم -بریزش تو. من تشنه ام هم لب و دهنم تشنه هس هم کوس و کونم . حاج آقای من . رئیس من کیر خوشگل و سفت و کلفتو فرستادیش تو . من بهش بی احترامی کنم بگم آبشو بریزه بیرون ؟/؟امکان نداره همچه کاری کنم -بچه چی ؟/؟-من از خدامه که بار دارم کنی میندازم گردن شوهرم -آخه این قدر هالو نیست که -اگه یه چاقو بذاری زیر گردنش یا یه مثقال دوابهش برسونی هالو هم میشه .. ادامه بده حواسمو پرت نکن بذار آبم بیاد . اوخ جووووون داره میاد داغ کردم چقدر گرمه حال میده کیف داره همین جور داره می ریزه بدددده آبتو بریز کیفم کامل شه . آب میخوام زود باش بده . کیرم خودش اتومات عمل کرد و بدون دستور من آبشو ریخت داخل . جااااااااان چه حالی داد . با این که کیرمو بیرون نکشیده بودم شیفته من سرشو گذاشت روی زمین و بدنشو به شکل نیمدایره در آورد طوری که کوسش در مرکز و شیبش به سمت راست طوری قرار بگیره که حتی یک قطره آب هم بر گشت نکنه . واسه این که گردنش درد نگیره یکی دو دقیقه بعد گردن تا انتهای کمرشو صاف کرده رو زمین گذاشته کوسشو بالا کشیدم -عزیزم همون یه قطره هم برسه کفایت می کنه -شاید اون یه قطره عمل نکنه بعضی وقتا آدم تو تاریکی باید این قدر تیر بندازه تا به هدف بخوره -باشه هر چی تو بگی من حریف زبونت نمیشم -حالا کجاشو دیدی ؟/؟زبونم تازه می خواد کارشو شروع کنه . کیرمو گرفت تو دستش و مدل به مدل ساک زد -آههههههه عزیزم نمیدونی چقدر خوشم میاد راس گفتی که حریف زبونت نمیشم . با این تعریفا بیشتر کیف کرده و به کارش ادامه داد کیر با هر ضربه داخل کوس لذتشو قطع و وصل می کنه ولی این جوری که شیفته کیرمو با دست و زبونش می مالید و می لیسید و ساک می زد لذتش یه سره بود و تمومی نداشت دلم میخواست آبمو خالی کنم -آهههههه بخور کیرمو همین مدلی بخور . خیلی کیییییفففففف می کنم -عزیزم شهرام جون من تو لذت ببر تا منم کیف کنم . هر وقت نتونستی جلو گیری کنی خالیش کن توی دهنم به من حال بده -بدت نمیاد ؟/؟-عشق من تو آب کوسسسسسمو که می خوری مگه بدت میاد ؟/؟من که دوستت دارم همه چی تو رو دوس دارم آبتم دوس دارم -آه شیفته نگو آتیشم زدی . دوستت دارم شیفته . داره میاد . مجبور شد کیرو بذاره توی دهنش تا آبم حروم نشه . نصف دفعه پیش هم خالی نکردم ولی خیلی لذت بردم . اون با زبون و لبش مشغول شد و من در اوج پرواز ولذت و خوشی آب کیرمو ریختم داخل دهن شیفته جونم . شیفته کیرمو از ته تا سر مثل رختی که می چلونننش با جفت لباش به طرف بالا فشار داد تا ته مونده آب منو بریزه توی دهنش . واقعا نمره اش بیست بود . قمبل کرد و گفت حالا بکن توی کونم . کیر من تا کونشو دید یادش رفت که تازه خیس کرده درجا شق کرد . از همون خیسیهای دو رو بر استفاده کرده و کیر کلفتو به سوراخ کون تنگ فرستادم . از اون کونای مشتی و باحال بود که آدم از نگا کردنش سیر نمی شد . صورتش به پدرش رفته بود و کونش به مادرش . خودم از هوس به خودم می پیچیدم و این خانوم هم کونشو می چرخوند -عزیزم کونتو می گردونی دردت نگیره ؟/؟-نه من بچه سوسول نیستم حال می کنم . کون گرد شو می گردوند و کیر قفل شده منو تو سوراخ کونش حسابی می پیچوند -چیکار می کنی شیفته .. خودت خواستی ها بگیر که اومد دیگه نمی تونم نگه داشته باشم -بریزش توکونم عزیزم این یکی سوراخمم آب میخواد سبز سبزم کن بهاریم کن دوباره متولدم کن . دیگه نتونستم طاقت بیارم با این که خیلی لذت می بردم و حس می کردم یه دریا آب روتو کون شیفته خالی می کنم ولی دوسه جهش بیشتر نداشتم . دیگه هیچی نمونده بود . واسه ا ین که متوجه افتم نشه چند تا جهش قلابی هم خودم درست کردم وشیفته هم که این شیفتگی منو دیده بود حرکت دورانی خودشو سریعتر کرده و خیلی ماهرانه و عالی شیره کیر و کمر منو کشید حالا اون چه می دونست دو سه قطره بیشتر نبوده . ولی لذت قلقلکی عجیبی داشتم . بهترین موقع واسه گاییدن کوسش بود که بتونم بدون جلوگیری انزال نشم . مست مست از خوشی و لذت و حال در عالم خودم روی زمین ولو شدم . خیلی حال کرده بودم -دیدی بهت گفتم اگه با شیفته باشی بهت بد نمی گذره ؟/؟اگه دوست داشته باشی همیشه این جوری بهت حال میدم . چند دقیقه ای همدیگه رو بغل زدیم و درددل کردیم . در این دقایق محکم بغلش کرده لباشو اسیر لبای خودم کردم . چشای هردومون بسته بود و تودنیای خودمون سیر می کردیم . دقایقی که با هیچی دیگه عوضش نمی کردیم . فکر کنم ده دقیقه ای گذشته بود که شیفته متوجه شد کیرم دوباره شق و سفت شد . منو رو زمین خوابوند و رو من نشست و کوسشو به کیرم چسبوند و یه خورده کیرمو قلقلک داد بعدشم یدفعه فرو کرد توی کوسش و با سرعت و فشار زیاد بالا و پایین می کرد -خیلی خجالتم میدی شیفته جون -دشمنت خجالت بکشه . منم خیلی حال می کنم -قربون حالت برم که این قدر شرمنده ام می کنی فقط به سیما چیزی نگو -باشه عزیزم تو دلواپس مامان نباش حالتو بکن . از این همه نعمت استفاده کن -عزیزم هم نعمته هم برکت دوستت دارم -اوووووففففف چقدر خوششششششم میییییاد وقتی که میگی دوستت دارم دلم میخواد همون موقع با کییییییییرررررررت کوسسسسمو پارررررششششش کنی جرررررشششششش بدی آتیششششش بزنی . منم دوسسسسسسستتتتتت دارم هوسسسسسسستو دارم . آخخ نمی دونم چرا بازم سنگینم تو که با کیرت از سر شب تا حالا داری آب منو می کشی پس از کجا میاد ؟/؟دارررره میاد باززززم داره میاد داره سرازیر میشه بازم داغ شدم بازم دوست دارم آب بدی سبزم کنی هر جوری میخوای خالی کن . هر جوری دوست داری . هم خوشم میومد هم سرم داشت درد می گرفت آخه چیزی واسم نمونده بود اینم که اصلا حالیش نبود فکر می کرد من چاه آب دارم به خواهش من به روی شکم دراز کشید کون و کوسش روبروی من قرار داشت و تماشای یکدفعه اونا هیجان خاصی به من می داد . دو تا قاچ کونشو سفت و سخت با دستام گرفته چنگش زده و به طرفین بازش کردم تا جا واسه کیرم باز شه با لذت کیرمو فرستادم داخل کوس . هم سردردداشتم وهم لذت می بردم . هردو با هم آهی کشیده و منم با کیف فراوان کیرمو تا ته می فرستادم حالشو ببره . وقتی کون ژله ایش به زیر شکم من می خورد تمام تنم می خواست آب خالی کنه کون گرد و پف کرده ,خودش دیگه کارشو کرد و با هر جون کندنی بود یکی دو قطره دیگه تونستم خالی کنم و مجبور شدم بازم با چند تا جهش قلابی عطش و قدرت خودمو نشون بدم . با همه اینا دوست داشتم کیرم همچنان داخل کوس قشنگ و تنگ و نازش بمونه .لحظاتی بعد به در خواست خودش که در واقع در خواست قلبی منم بود پشتش دراز کشیده و چند دقیقه ای به همان صورت موندیم . این وروجک هم مثل مادرش افکار منو می خوند .. کار که تموم شد اونورسوندم خونه مامانش . داداشاش کلی از تغییر روحیه آبجی خوشحال شدند . دیگه آبی نبود که تقدیم سیما جونم کنم . هر چی سهمیه این چند ساعتم بود شیفته کشیده ,نوش جون کرده بود . چند هفته بعد توسط شیفته به خونه مامان جونش احضار شدم . یک کار خیلی فوری داشت . کمی مضطرب بودم . به طبقه دوم رفتم . پنج فرزند سیما جون در کنار هم بودند . شیفته برگ آزمایشگاه را که نشان دهنده مثبت بودن تست بار داریش بود با خوشحالی بهم نشون داده و برادران همه به ما تبریک گفتند -حالا جواب آقا کاظم منظورم شوهرش بود .. رو چی بدیم شاهپور گفت اونش با ما اولا طلاقشو می گیریم بعد این که باید قبول کنه که به عنوان پدر واسه بچه اش شناسنامه بگیره -من روی حرف شما حساب می کنم . حالا یه سری به سیما جون بزنم تا مشکوک نشه . رفتم یک طبقه پایین تر پیش سیما . لباشو بوسیدم و به محض تموم شدن بوسه گفت تبریک میگم داری بابا میشی . راستش چون فکرم به کوس و کونش بود چند ثانیه بعد حرفاش رفت داخل مغزم . رنگم مثل گچ سفید شد -چیه عزیزم شتر سواری که دولا دولا نداره -متوجه نمیشم من که عروسی نکردم و تو هم تنها زن زندگیم هستی مگه بار دار شدی ؟/؟-آره میدونم من تنها زن زندگیت هستم البته به غیر از دخترم که داره منو مامان بزرگ می کنه و تو رو بابا که اگه کسی غیر از شیفته تو زندگیت بود خودم حسابتو می رسیدم -نه اشتباه می کنی بچه مال من نیست -تو که دروغگو نبودی .. به طرف طبقه دوم دویدم -بچه ها ازتون انتظار نداشتم که بهم دروغ بگین منو رسوا کنین . شیفته از تو یکی انتظار نداشتم من بهت اطمینان کرده بودم . دیگه با چه رویی تو چشای سیما نگاه کنم . بچه ها شما نگران کارتون نباشین محفوظه من نامرد نیستم . روزی شما رو قطع نمی کنم ولی این مرامش نبود . خداحافظ برای همیشه خداحافظ شیفته البته اگه اجازه بدی شاید هر از گاهی به بچه ام سر بزنم اگه مرام داشته باشی و یکی دیگه رو اسیر خودت نکنی . تف به تو و عشق تو -نه عشق من تو اشتباه می کنی . شاید یک حقیقتی رو به تو نگفته باشیم ولی به خدا به عشق پاکم قسم که بهت دروغ نگفتم . خیانت نکردم . بی مرام نبودم ... با اندوه و عصبانیت از صحنه دور شده و در حال خروج از خانه سیما رو دیدم که سراسیمه به سمت من می دوید و گفت صبر کن شهرام من از اول می دونستم از اولش در جریان بودم -می خواستین تو این نمایش مسخره ام کنین و غرورمو زیر پا له کنین ؟/؟به ریش من بخندین ؟/؟درس بزرگی به من دادین که دیگه به هیچ زن و دختری اعتماد نکنم . تفی بر زمین انداخته بی توجه به اشکهای سیما و شیفته دررا پشت سر خودم بستم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم