ارسالها: 3650
#21
Posted: 1 Dec 2012 00:55
سدهای شکسته 20
راستش خیلی ناراحت بودم و خجالت می کشیدم . حسابی مسخره این چند نفر شده بودم . طوری که وقتی به خونه رسیدم حوصله گاییدن خواهر و مادرم رو نداشتم . شهناز بیشتر متوجه تغییر حالتم شده بود . چون مامان بیشتر مشغول رسیدگی به کارای خونه بود و منو شهنازو به حال خودش گذاشته بود -چیه دوست دخترت قالت گذاشته ؟/؟شنیدم که دختر سوار کردی و این طرف و اون طرف بردی قرارمون این نبود -اولا به تو ربطی نداره ثانیا مگه تو زن منی که اختیار داری منو می کنی ؟/؟همکلاسیمو خیابون دیدم سوارش کردم . واسم جاسوس گذاشتی ؟/؟-نخیرم یکی از دوستام تو رو دید البته قبل از این که سوار ماشینش کنی تو کافه تریا دستتو گذاشته بودی تو دستش .-دروغه تازه به تو چه مر بوطه -ببینم من اگه برم با یکی دیگه رو هم بریزم تو خوشت میاد ؟/؟همچین زدم زیر گوشش که یک متر اون ور تر پرت شد . از خودم بدم اومد . هر چه خواستم از دلش در بیارم رفت داخل اتاق و درو از توبست . افکارم به هم ریخته اعصابم خرد بود . نمیدونم دیگه با چه دیدی باید به سیما نگاه می کردم . مامانم که سر بابا رو دور دیده بود کوس و کونشو لخت کرده و هی خودشو به من می چسبوند . منم واسه این که مشکوک نشه چراغ سبز نشون داده و بردمش داخل حموم و با یک لیف جانانه بدنشو گرم و نرم کرده اول کوسشو بعدا کونشو گاییدم و ارضاش کردم . مامان شهین یک ساک درست و حسابی هم واسم زد که تا 5 دقیقه پس از تخلیه تن و بدنم از لذت می لرزید . اعصابم آروم گرفته تا یکی دوساعتی کمتر به قضیه سیما فکر می کردم . اما پس از آن که لذت سکس از تنم بیرون رفت دوباره فکر و خیال سیما لحظه ای آرامم نمی گذاشت . موبایلمو هم خاموش کرده اصلا نمیدونستم دنیا دست کیست . تا صبح از ناراحتی خوابم نبرد تا این که برای دور زدن با ماشین و گشت و گذار از خونه خارج شدم . دیدم اون دور و برا یه زن از یه پرشیا پیاده شده داره میاد طرف من . خدایا این دیگه کیه اول صبحی به پاس ما خورده .؟/؟از دم سفید پوش با عینکی مشکی یا دودی بود . جلوتر که اومد شناختمش -مثل بچه ها فرار نکن باهات حرف دارم . بد بختی من این بود که بیشتر از این که از دورویی بقیه ناراحت باشم از خیانت خودم ناراحت بودم .-خب چی میخوای بگی ؟/؟-بریم تو ماشین من تا با هم حرف بزنیم سوار ماشینش شدم از اطراف خونه دور شدیم -ببین شهرام من به تو مدیونم . تو بزرگترین خدمتو در حق من کردی خودتو سرزنش نکن دختر من داشت تلف می شد . قصد خودکشی داشت . می گفت مامان من شهرامودوست دارم اون به خاطر تو به من توجه نداره . شیفته از دست شوهرش و هم به خاطر بی اعتناییهای تو می خواست خودشو بکشه . اون از وفاداری تو نسبت به من می گفت . آره عزیزم من به تو حق میدم که ناراحت باشی ولی بدون که من راضی بودم که به خاطر حفظ زندگی دخترم باهاش رابطه داشته باشی و این کار تو زمانی برام بیشتر ارزشمند شد که شیفته مجبور شد تو رو تهدید به این کنه که خود کشی می کنه تا تو بری طرفش . شیفته هر روز از وفاداری و ناراحتی وجدان تو می گفت . می گفت مامان شهرام فقط به خاطر این که من خودکشی نکنم با منه . من همینو هم به امید روزی که دوستم داشته باشه قبول دارم . عشق من !تو یک جوانمردی . نمیدونم جواب خوبیها و محبت ی تو رو چه جوری بدم . من همین یه دخترو دارم . سعی کن طوری بهش محبت کنی که احساس کنه با تمام وجود دوستش داری . داشتم شاخ در می آوردم یعنی شیفته تا این حد چاخان کرده که نه سیخ بسوزه نه کباب ؟/؟حالا من برای این مادر و دختر یک بت شده بودم . با هم به خانه شان رفتیم و سیما جون یک پاداش درست و حسابی به خاطر این جوانمردی به من داد .. روز ها از پی هم می گذشتند . کاظم خان از زندان آزاد شد . مرتب می گفت که بچه مال من نیست بریم آزمایش و ما با چند مثقال تریاک خفه اش می کردیم . به زور سر نیزه هم راضی به طلاق دادن شیفته نبود . حال و روزش حسابی خراب شده بود . او برای ما معضلی شده بود . اکثرا مغازه اش تعطیل بود و ما رو تیغ می زد . یواش یواش بوبردار می شد که زنش به من کوس میده . حتی حاضر بود کنار شیفته اونو بکنم به شرطی که بساط سوز و سازش رو جور کنم . خسته شده بودم . هر چه داشتم خرج اون می شد .پسرم به دنیا اومد و کاظم با کلی رشوه که بهش دادیم واسش شناسنامه گرفت . یک روز کنار جوی آب مغازه جسد کف کرده اشو پیدا کردند . یکی می گفت سکته کرده . یکی می گفت مواد پیشرفته تر و کلاس بالا تر مصرف کرده کارش به این جا کشیده . هر چه بود از شرش خلاص شدیم . خوشبختانه خونه و مغازه اشو نفروخته به شایان نازنینم می رسید . حداقل این یکی دومیلیون هزینه ای که واسش کرده بودم این طرف جبران می شد . سیما هم به هوس افتاده بود که با دکتر زنان و زایمان مشورت کنه اگه میتونه بار دار شه سرلوله رحمشو واسه این کار باز کنه . راستش من موافق این کار نبودم . تازه می گفت اگه میشه هم اونو هم شیفته رو صیغه اش کنم . می گفت یه آخوند باحال سراغ دارم که میگن حتی مرد رو با مرد صیغه می کنه . چند تا دفتر چه خالی پرفراژشده داره و به اونایی که اعتماد داره این دفتر چه ها رو می فروشه و بقیه کارها با خریدار -عزیزم اگه بیان دم در و این صیغه نامه هارو ببینن چی ؟/؟-بابا می بینن و میرن اینا با هم باندن کجای کاری . الان پول همه کاره هس -سیما جون تو این ملا رو از کجا می شناسی ؟/.؟-خیال بد نکن تو مدرسه ما یکی از همکارامون تعریف می کرد و اتفاقا اسم و آدرسشم بدون این که بخوام داد -اصلا چه لزومی داره صیغه کنیم ؟/؟مگه ما با هم میخواهیم هتل بریم ؟/؟-چه اشکالی داره بریم ؟/؟..در هر حال طفره رفته و خودمو خلاص کردم ولی میدونم اگه این سیما خانوم بتونه بچه دار شه یکی میندازه گردن من .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#22
Posted: 1 Dec 2012 23:10
سدهای شکسته 21
پسرم شایان خیلی شبیه منه البته فک و فامیلای مادرش خیلی دلشون واسش می سوزه و همش میگن یتیم شده . از اینا که بگذریم یه روز اومدم خونه و دیدم مادرم داره یه خبر خوش به من میده . منو کشت تا حرفو زد . شهرام جون من از تو حامله ام . سنگ روی یخ شدم -مامان بابا خودش دکتره اگه بفهمه -کجای کاری اون که نمیاد از من و بچه و خودش آزمایش بگیره . از من که هیچی ,سرشم از بس شلوغه سر نخو گم کرده تو کاریت نباشه -حالا میدونی بچه منه ؟/؟-آره پسرم من خودم خوب میدونم چیکار کردم . گاوم زاییده بود . زن نبرده صاحب دو تا بچه شده بودم . از این ور ناز و نیز های شهناز منو کشته بود . پس از قهر قبلی که اوایل حاملگی شیفته بود چند هفته ای طول کشید تا باهاش آشتی کردم . از اون وقت تا حالا دو تا پاشو کرده تو یه کفش و میگه مرغ یه پا داره و هر جوری شده باید کوس منو بکنی و دختری منو بگیری . میخوام از کوس حال کنم . ای بابا پدرت خوب مادرت خوب خواهر عزیزم ناز من جان من فدات شم بابات فلانیه مامانت محترمه . داداشت واسه خودش شخصیتی داره . کوسمو بکن چیه ؟/؟از اون طرف هم سیما دست بردار نبود و می گفت اگه راه داشته باشه باید حتما از من بچه دار شه . خدایا به دادم برس . من با درسام چیکار کنم . ترم چهارم بودم و به فصل بهار رسیدم . شهناز بیشتر از همه اعصاب منو خرد می کرد . آخر منو مجبور کرد که یه نقشه ای بچینم . راستش این همه دردسر لازم نبود . ولی برای این که شهناز بیگناه جلوه کنه و همه چیز طبیعی پیش بره مجبور شدیم این کار مسخره رو بکنیم .. از پسرای الکی ام کمک خواستم البته بهشون نگفتم که میخوام خواهرمو بگام چون اگه می گفتم با هام لج می شدن فقط بهشون گفتم یه مشکلی واسش پیش اومده میخوام کمکش کنم و در حقش برادری کنم . ازشون خواستم که خواهر منو گروگان بگیرن و حرفایی هم که باید رد و بدل بشه و کار هایی رو که باید باید بکنیم به اونا یاد آور شدم . راستش نیاز به پول نداشتم ولی مجبور بودم که مسئله رو طبیعی جلوه بدم و از پول پدر هم کم نمیومد . چون پسرای سیما شناخته شده بودن و شاید به نحوی رو در روی خونواده ما قرار می گرفتن از یکی دو تا از دوستای اونا کمک گرفتیم . پسرا با جان و دل پذیرفتند که به من کمک کنند . فقط به اونا اخطار دادم که اگه یه تار مو از سر خواهرم کم بشه با من طرفن . در هر حال خواهره رو مثلا گروگان گرفته و بهمون اخطار کردن که ده میلیون تومان پول میخواهیم تا آزادش کنیم . عجب گروگانگیرای کم توقعی بودند !از پایین پنجره تو خیابون به خونه مون زنگ زدند . اتفاقا پدر خونه بود .-آقای دکتر پول زیادی نمی خواهیم . دختر لجبازت داشت فرار می کرد که یکی از رفقا ..هه ..هه...هه ..با اجازه شما دختریشو گرفت . اگه می خواهین جونشم گرفته نشه ده میلیون تومن میدین دست آقا شهرام برامون بیاره فقط چند ساعت مهلت دارین . اگه به پلیس خبر بدین گوش تا گوشش بریده هس . یک کارد بزرگ هم زیر گلوی شهناز گذاشته از پشت پنجره موقعی که هیشکی تو کوچه نبود نشونش می دادن . مادرم به شدت اشک می ریخت و برای اولین بار گریه پدرم را می دیدم . منم از این ور اونا رو از مطلع کردن پلیس منع می کردم . بالاخره مبلغ ده میلیون جور شد و همون شب من با زانتیا به دنبال دزدان راه افتادم تا خواهرم را مثلا با پول معاوضه کنم . هر چه کردم نفری یه میلیون به آن دو نفر بدم قبول نکرده می گفتند که آقا شاهپور و شاهرخ بیشتر از اینا به گردنشون حق دارن . حالا من بودم و خواهرم و خونه دربست یکی از دوستان دانشجوی شهرستانی ام که آخر هفته را به شمال نزد خانواده اشان رفته بود و کلید را در اختیارم گذاشته که با دوست دخترم اونجا خلوت کنم . وارد آپارتمان شدیم . از خونه برامون زنگ زدند -پدر نگران نباش . همه چی امن و امونه . مارو دارن جایی می برن که تا بخواهیم برگردیم خیلی طول می کشه فکر کنم صبح بتونیم بر گردیم .دلواپس نباشی . خودم براتون زنگ می زنم . فقط وضع روحی شهناز به خاطر این بلایی که سرش اومده بده -شهرام جان دلداریش بده بگو تا پدر و داره غم نخوره . مادره هم گوشی رو گرفت و گفت فدای سرش عیبی نداره همه چی درست میشه . جان بره مگه میاد ؟/؟موبایلو خاموش کرده گفتم دیدی شهناز چه شری برامون درست کردی ؟/؟می ارزید ؟/؟-اول ببین بعد بپرس که می ارزید یا نه .؟/؟آخه منم نیاز دارم دیگه . میخوام داداشیم پرده منو پاره کنه . افتتاحم کنه کوسمو بکنه . دوستت دارم کاشکی می تونستم واست لباس عروس بپوشم -تورو خدا بسه دیگه به اندازه کافی حال منو گرفتی و .. دیگه دلم نیومد بیشتر از این سر کوفتش بزنم و دلشو بشکنم چون الماس وجودشو داشت تقدیمم می کرد . حالا دیگه تا صبح مال همیم شهناز جون .-آره داداش خوشگل من تا حالا بیشتر از صد دفعه تو بغل هم لخت بودیم ولی این دفعه با دفعات دیگه فرق می کنه . این دفعه عروسی کوسسسسمه . بالاخره به آرزوش می رسه من تا کی میخوام صبر کنم که عروسی کنم . دست خودم باشه میگم کیر همین داداشی برام بسه . اینم بهت بگم اولین بچه ام باید از تو باشه -حالا خواهر عزیزم بهتره که تعارفو بذاریم کنار . دو تایی خودمونو لخت کرده و رفتیم حمام . شهناز تازه دیروز دوره ماهیانه اش تموم شده و من خاطرم جمع بود که بار دار نمی شه اگه امشب تو کوسش آب بریزم . بیشتر از صد دفعه پشمای کوسشو همون موهای پشمکی کوسشو مز مزه کرده بودم -داداش چی جوری دوست داری . براق و تراشیده یا همین جوری پشمالود ؟/؟-من صاف و تراشیده رو خیلی دوست دارم . گوشه و کنار یه خود تراش گیر آوردم و با این که می دونستم شاید بهداشتی نباشه ولی چاره ای نداشتم حسابی دو رو بر کوسو کف مالی کردم تا اگه تیغه کند بود کوس شهناز جونمو خراش نده .-ناراحت نمیشی از این که تو رو از دست این موهای آکبندت خلاص می کنم -واسه چی ناراحت باشم . من که دارم پرده بکارتمو تقدیم تو می کنم چرا واسه موهای کوسم ناراحت باشم ؟/؟شانسی که کوس شهناز آورد این بود که یک ژیلت امریکایی نصیبش شده و راحت موهای تر و تازه اشو می گرفت . کیف می کردم از این که موهای کوسشو می تراشیدم . کیرم خیلی شق کرده بود . یه پیشنهادی شهناز بهم داد که استقبال کردم . گفت سر و ته کنم طوری که کیر من بره توی دهنش و منم با خود تراش بتونم پشمشو بگیرم یعنی رو کوسش مسلط باشم کونم به طرف صورتش بود و اونم کیرمو از همون عقب گذاشته بو د تو دهنش و من هم بالا سر کوس و در جهت مخالف با خود تراش کوسشو برق می انداختم . خیلی سریع صاف و صوفش کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#23
Posted: 4 Dec 2012 01:46
سدهای شکسته 22
ژیلتو انداختم یه گوشه ای . حالا اون کیرمو داشت می خورد و من مشغول خوردن کوسش بودم . راستش هر دو تا مون در خوردن شل شده بودیم . فکرمون هم باید متوجه لذت دادن می بود و هم لذت بردن . واسه همین سیستم قاطی می کرد . شهناز یک دستشو گذاشت رو بیضه هام و با یک دست دیگه اش محکم کیرمو چسبید و از ته تا سرشو به حالت جلق مالش می داد البته با سرعت و شدت زیاد تا حدی که دردم نیاد .-دختر چیکار می کنی . کیرم آتیش گرفت -اوخخخخخخ من بمیرررررررم واسسسسسسه کیییییییرررررر داداشی . الان خنکت می کنم . آب جوشششششتو بریز تو حلقم تا خنننک شی .. وقتی که آبم داشت خالی می شد تند و تند سر کیرمو مثل نوزاد گرسنه ای که سینه مادرشو می خورد میک می زد . حتی یک قطره هم بیرون نریخت . خوش اشتها همه رو خورد .جاااااااااان سبک که شدم یک جهش 180 درجه ای زده سر و دهنمو زیر کوس آبجیم قرار دادم ترشح پشت ترشح . هر چی از این خیسیهای کوس می خوردم و به سر و صورتم می مالیدم تمومی نداشتن .-شهراممممم -چیه عزیزم ؟/؟-کی کیرتو میذاری توی کوسم از انتظار واسترس مردم -شجاع باش شهناز هول نکن . بعضی ها اگه پرده شون پاره شه زیاد خونریزی ندارن . در بعضی ها ممکنه در اثر فشار چند تا مویرگ پاره شه و خونریزی خفیفی دست بده زود رفع شه . فقط دستپاچه نشو درد نداره .-می دونم داداش هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد . من دیگه به مرز جنون رسیدم از بس با لب و دهنت کوس منو گاییدی . با کیرت منو بگا .. کیرمو دور کوس تنگ و کو چیکش می گردوندم . چقدر کوس دخترونه اش ناز بود و چوچوله هاشم خیلی کوچیک بود . یه کوس دیگه هم اگه به همون اندازه در کنارش بود تو دهنم جا می شد . از کوس خوری و کوس لیسی سیر نشده بودم ولی راستش خودمم کمی استرس داشتم از این که یک دختر 18ساله احتمال خونریزیش بیشتره . لب و دهنمو کنار کشیده با کیر رفتم طرفش . کیرمو گذاشتم وسط کوس و بالا و پایین می کردم و از آه کشیدنهاش لذت می بردم . به نسبت دو سال پیش که می کردمش ده دوازده کیلویی چاقتر شده بود . سینه ها و باسنش رشد کرده بود . شکم همون شکم بود و کوس همون کوس . سه سانت و شایدم بیشتر از کیرمو گذاشتم توی کوسش -شهناز چه احساسی داری ؟/؟ناراحت نیستی از این که از دختری به زنانگی می رسی ؟/؟-نه برای چی ؟/؟این چیزیه که خودم خواستم . راهیه که خودم انتخاب کردم تازه باید قرص هم بخورم .-اگه بابا بخواد پرده مصنوعی برات بذاره چی ؟/؟-بهونه میارم تا موقع ازدواج از زیرش در میرم . اینم یادت باشه صد تا شوهرم کنم کسی غیر از تو نیاید بار دارم کنه . صد تا بچه هم داشته باشم بابای همه باید تو یکی باشی . به به !عجب برنده خوشبختی بودم . بلیط ما اینجا هم داشت برنده می شد -میدونی شهرام جون زن شریک شیطونه من خوب میدونم پس از ازدواج بر نامه هامو چطور ردیف کنم اگه بار دار شدم بابای بچه تو باشی .-حالا بیا فکر پرده ات باش که هول نکنی .. یک سانتیمتر دیگه از کیرمو فرستادم داخل . بد مصب عجب کوس تنگی بود . قلبم تند تند می زد . بالای کوسشو چنگ می گرفتم که یه خورده حواسش مشغول شه . نمی دونم چرا صدای تق و پاره شدن پرده رو نمی شنیدم . پس چیه بعضی ها تعریف می کنن مثل باد کنک می ترکه و بعضی وقتا زنا غش می کنن . نکنه خواهرم اصلا پرده ای نداشته باشه . شیر شده کیرمو جلوتر دادم . داشتم بد بین می شدم . یعنی شهناز به غیر از من با کس دیگه ای راه داشته اون زده پرده اشو پاره کرده ؟/؟نه نه بهتره از این فکرا نکنم و این موضوع رو هم باهاش در میون نذارم که سکسو واسش زهر ماری می کنم . دوباره افکار مثبتو به سراغم آوردم . قبلا حکم مسافری رو داشتم که سوار اتوبوسی شده هنوز به مقصد نرسیده پیاده می شدم بار ها و بار ها حسرت رسیدن به مقصد به دلم مونده بود و حکم زائری رو داشتم که به دور بت خود طواف می کرد اما نمی تونست دستشو بهش برسونه و من امید وارانه می دونستم که سر انجام امروز به بت و مقصد خود خواهم رسید . به انتهای کوس خواهم رسید . فاتحانه در قلب خود فریاد خواهم زد که خواهرم را فتح کرده ام وپرچم کیر را در قله کوسش برافراشته خواهم نمود . خوشحال خواهم شد خوشحال تر از اسکندر به هنگام فتح تخت جمشید و از به آتش کشیدن آن .-شهرام جوووووون -جوووووووون -چرا این قدر طولش میدی ؟/؟تو که دل شیر داشتی -ولی یه آهویی زیر پامه که دوست ندارم شکارش کنم -من که الان اسیر توام زود باش با کیرت گازم بگیر همین قدر که فرو کردیش تو منو از حال بردی هممممممممشششششو میییییخخخخخخوام همه رو . دل و جرات پیدا کرده و یه خورده دیگه کیرمو بیشتر فرو کردم توی کوسش ولی جرات نگاه کردن به کوسشو نداشتم که شهناز دستشو برد طرف کوس و کناره هاشو مالید و وقتی به انگشتاش نگاه کرد گفت شهرام جون جون جون خون خون خون واین خون لعنتی کی اومده بود و ما خبر نداشتیم . پس چرا صدای تق و توقو نشنیدیم . دستمالی به کوسو شروع کردم . کیرمو بیرون کشیده و دیدم خون گرم و تازه روش نشسته . من پاره اش کرده بودم . البنه شهنازو نه ,پرده کوسشو ,بکارتشو .-چیه داداش هول کردی . نترس خواهرت نمی میره . من تا بچه تو رو دنیا نیاوردم بمیر نیستم . خون داره از من می ریزه تو داری به خودت می لرزی ؟/؟-آخه من دل ندارم ضعف تو رو ببینم -عزیزم به چیزای خوبش که فکر می کنم تحملش برام آسون میشه تا صبح با همیم . چند لحظه بعد زیر دوش خودمونو شستیم و کوس و کیر رو حسابی تمیز کردیم . روز از نو روزی از نو . دست به کار شدیم -داداش داداششششش مقدمه چینی رو ولش . زود باش من هلاک شدم دارم می میرم . دیگه صبر ندارم . بس کن دیگه بفرستش تو . واسم تنگ و کلفت بازی در نیار زود باش سیر از گرسنه چه خبری داره به گریه افتاده بود -صبر کن شهناز منم گرسنه توام . اگه فوری بکنمت ممکنه کوست بسوزه . قربون کوس و میوه نوبریت برم من . هر کاری راهی داره . در وضعیت یکساعت قبل قرار گرفته بودیم . بازم نرم و آهسته کارمو شروع کرده بودم و گوشم به حرفای شهناز خوشگله بدهکار نبود . اون که درست روبروی من قرار داشت یک دفعه یک تکونی به خودش داده و بقیه کیر منم فرستاد داخل . همچین خوشم اومد که منم ناله رو سر داده بودم -شهناز چی داری و خودتم خبر نداری این که الان از سوراخ کونتم تنگ تره -اینا رو که واسه دلخوشی من نمی گی .-جون تو جون مامان نه -ممنونم داداشی واسه توهه . واسه تو حفظش کردم -جووووون قربونش برم خواهر گلم چه حالی میده حالا گاییدن تو . روتنش خم شده لبامو گذاشتم روی لباشو کیرمو با شدت فرو می کردم و در می آوردم . چشای شهناز گرد شده بود -اوووووففففف داداش کاش زود تر از اینا پاررررررم می کردی . اگه بالای یه بلندی بودم از خوشی زیاد دوست داشتم خودمو پرت کنم پایین -منم اون پایین با کیرم وای می ایستادم و بغلت می کردم . دوباره به ورود و خروج کیر از کوس زل زدم . با چه چسبندگیی کیر می رفت داخل کوس و بر می گشت . کاش می تونستم فیلمبرداری کنم و این تنگی کوسو همیشه به خاطر داشته باشم -شهناز جون واقعا حیفم میاد کوس به این تنگی و مامانی رو گشادش کنم -خوبه حالا مگه چقدر میخواد گشاد شه حالتو بکن -عروس من عروس قشنگ من همه جات قشنگه بیست بیستی اووووووفففف مردم . کمرش به دیوار چسبیده بود و کوسش دیگه در مرز بین دیوار و کف حموم قرار داشت . کونشو با دو تا دستام بالا آورده وکیرمو دوباره گذاشتم توی کوسش . حالا نکن کی بکن . صدای جیغ و دادش تو حموم اکو شده بود ..ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#24
Posted: 4 Dec 2012 01:47
سدهای شکسته 23 (قسمت آخر)
-کشششششتی منو با این کیرت . بریز مال من داره میاد . آب من داره میاد . چند ثانیه دیگه تو هم بریز و بزن و بکن کوسسسسم آب میخواد -کیر منم کوسسسستو میخواد چند لحظه در سکوت و آرامش ضربه ها را وارد کردیم .-وایییییییی شهرام تنم داره می لرزه .-شهناز جون کیرم داررررره می ترکه ... تقریبا هردو با هم ار ضا شدیم . سینه هاشو به سینه های خودم چسبونده و سفت و سخت بغلش کرده لبامو گذاشتم روی لبش و بوسه آبدار و تکنیکی خودمو شروع کردم . خیلی زود هوس هردومون بر گشت . باناز و کرشمه صدام زد -شهرامممم منو ببر روی تخت . رو دستام بغلش کرده و بردمش طرف تخت و انداختم روش -بدجنس آدم با تازه عروس این رفتارو می کنه ؟/؟داشت باهام شوخی می کرد . از داخل کیفش یکی دو تا وسیله آرایش در آورد و تا حدودی خودشو مثل عروس خانم تازه از آرایشگاه بر گشته در آورده بود . این دوست ما هم چون یه خورده سر و گوشش می جنبید واسه خودش تخت دو نفره داشت که مواقع ضروری راحت باشه . یه خورده دعاش کرده و دوباره محبوبه و معشوقه خودمو بغل زدم . همه بدنشو هر جایی که پوستی گیر می آوردم می لیسیدم . دیگه شل شل شده بود . به شکم و صاف روی تخت دراز کشید تا من کون و کوسشو باهم ببینم . منظره ای که بار ها و بار ها شاهدش بودم اما همیشه حسرت کوسشو می خوردم که چرا نمی تونم بکنم . اندام تازه و خواستنی و کون گرد و قلنبه و دو تا سوراخ برق انداخته زیرش و موهای به روی کمرش ریخته همراه با ناله های وسوسه آمیز کیر طلبش کافی بود تا کیر من دوباره به شق ترین وضعیت ممکنه برسه . من پشتش دراز کشیده و کاملا منطبق بر او شدم . کیر وحشی خودمو وارد کوس رامش کرده و با حداکثر سرعت و شدت برش فشار می آوردم و هردوی ما با دو تا دستای خودمون به میله تخت چنگ انداخته و محکم فشارش می دادیم . دستای من بالای دستای خواهر نازم قرار داشت همان طور که تنم روی تنش بود -شهرام بکن منو -پس دارم چیکار می کنم تو راستی راستی دردت نیومد ؟/؟-نه من جا دارم و می تونم . میخوام . بزن منو حال می کنم . باید جریمه ات کنم که الان یکسال بیشتره که ازت میخوام راهمو باز کنی و تازه با اکراه راضیت کردم . دیدی چقدر کیف داره ؟/؟ناز داشتی . میله های تختو محکم داشته و با نیرویی زیادتر ضربه رو به ته کوس شهناز می زدم . اوج لذت من موقعی بود که در انتهای ضربه کون ژله ای شهناز به وسط بدنم می خورد و یه تکون لرزشی می گرفت -شهرامممممم بزززززن شهرام کوسسسسسم آب شد شهرام من مردم آهههههه آهههههه دستاش میله های تختو ول کرد و روی تشک ولو شد . دیگه سر و صدا نمی کرد منم که دوزاریم افتاده بود و بیشتر از صددفعه جلوگیری کرده بودم یک لحظه هم صبر نکرده و با سرعت و فشار زیاد ویتامین کیرمو به کوس شهناز نازم تزریق کردم . صدای نفسهای آرام شهناز نشون میداد که تویه حالتی بین خواب و بیداریه . چشاشو بسته یک طرف صورتشو به روی زمین و طرف دیگه اش در مقابل دیدگان من بود . به همان صورت لبا مو به لباش چسبوندم و در دنیای لذت و آرامشش شریک شدم . پس از چند لحظه آروم آروم به حرف اومد و گفت میدونی بدترین روز زندگی من چه روزیه ؟/؟روزی که بیشتر از از دست دادن هر عزیزی عزادارم می کنه ؟/؟آـره روزی که مجبور شم با یکی دیگه عروسی بکنم و دست یکی دیگه به من بخوره ولی باور کن کاری می کنم که تو پدر تمام بچه هام باشی . اگه دست خودم باشه اصلا عروسی نمی کنم .-عزیزم حالا این قدر منفی گرا نباش بیا با هم خوش باشیم . هنوز دو سه ساعتی تا صبح مونده . پی در پی و به شیوه های مختلف با هم حال می کردیم . من بالا اون پایین .. اون بالا من پایین .. به صورت سگی .. از پهلو .. سرش لای پاش و کونش به طرف بالا و کیر منم از طرف بالاتوی کوس .. دست تو کمر هم و به صورت قفلی و قلابی .. به صورت 69 .. آن قدر حال کردیم که دیگه وقتی بخواهیم برگردیم جای دلواپسی نمونه . دست آخر تازه یادم اومد که کونشو نکردم -شهنازززززز -جووووووون دل . دیگه چی میخوای که کنیزت بهت نداده باشه . من که میدونم منظورت چیه می خوای خودت شروع کنی . زبونمو گذاشتم روی سوراخ کونش . سوراخ کونشو با ولع می لیسیدم . با لبام میکش می زدم . البته از بس کوچیک بود موقع میک زدن از لبم در می رفت . این همه کون آبجی جونو گاییده بودم نه سر سوراخش گشاد شده بود نه خود سوراخ . البته خیلی کم جا باز کرده راحت تر از اولین بار کیرمو قبول می کرد ولی خیلی خوش استیل و رو فرم بود -شهناز جون می تونی دوباره قمبل کنی ؟/؟-چرا که نه داداشی . من همه کار واست می کنم . اگه بگی تا خونه هم چهار دست و پا واست میرم . به حالت سگی یه نیم قمبلی کرده و من کیرمو با فشار و حرص هر چه تمامتر به کوسش مالیده و خیسیهاشو که به اندازه اول عشقبازی بود از همون ته بیرون کوسش به طرف بالا و سوراخ کونش فرستادم . چند بار پشت سرهم که این کارو انجام دادم دیدم دوباره بی طاقت شده -داداش تو الان کونمو می خوای کوسسسسمو که دوباره آتیش زدی . واسه این که نشون بدم خودخواه نیستم چند تا ضربه جانانه و آبدار به ته کوسش زده و کیرمو بیرون کشیده و درجا گذاشتم تو سوراخ کونش . چند ساعت در حال کردنش بوده و هنوز همون شور و حال اولیه رو داشتم . این قدر صبر کردم تا خواهرمو به ارگاسم برسونم . بعد از ارضا کردن شهناز تپلم برای آخرین بار در این شب و صبح رویایی یعنی شب زفاف خودمو آبجی شهناز یه بار دیگه آبمو خالی کردم فقط می دونستم هر وقت به خونه بر گشتیم حسابی بابد بخوابیم . قبل از برگشتن به خونه سری به بانک زده و پولا رو به حساب خودم ریختم . پدر و مادر به دیدن گروگان آزاد شده کلی خوشحال شدند . مامان شهین به میمنت آزادی شهناز یک گوسفند کشت که از یک گوساله هم بزرگتر بود . پدر هم پذیرفت که شهنازو قبل از ازدواج ردیفش کنه و از نو دخترش کنه . قبول کرد که در حال حاضر این کارو انجام نده . این به اصرار خود شهناز بود . مامان شهین متوجه کرم و مرض شهناز شده بود ولی آبجی کاری نکرد که اون متوجه شه تمام اینها یک دسیسه بوده . در حال حاضر زندگی ادامه داره و هنوز آخرالزمون نشده . مامان برام یه دختر به دنیا آورد . اسمشو گذاشتیم شیرین که به زندگی ما شیرینی خاصی بخشیده بود . شهین جون هم مادرش بود هم مادر بزرگش . من هم داداشش بودم هم پدرش . درسهای پزشکی من رسیده بود به وسطهاش . خیلی سنگین تر از ترمهای قبل شده . به این چهار نفر هم باید برسم . اگه در هفته فقط یک بار با هرکدومشون باشم به درسام نمی رسم چه برسه به این که هرکدومشون فکر می کنن من فقط با دونفرم . تازه این روزا یه همکلاس ناز و خوشگل داره میفته گردنم . بدجوری وسوسه ام کرده . .ولم نمی کنه مثل کنه شده . این یکی از هر چهار تای اونا خوشگل تر و ناز تره . چون اگه این طور نبود کیرم به دیدنش شق نمی کرد . نمی دونم چیکار کنم . آیا از نظر شرعی درسته بازم برم دنبال یه زن دیگه ؟/؟من الان 4 تا دارم . این پنجمی رو چیکارش کنم تا چند وقت دیگه هم که قراره سیما جون خودشو ردیف کنه و این چند سالی که به یائسگی اش مونده ازم بچه دار شه . مونده بودم که چه طوری میخواد با رسوایی کنار بیاد که مادر و بچه ها متفقا گفتند که قبل از این که شکم سیما بالا بیاد در خونه یا جای دیگه خودشو حبس می کنه تا بچه دنیا بیاد و بعدش آفتابی میشه . البته باید شناسنامه هم براش بگیریم . شاید صیغه اش کردم . شاید یکی رو خریدیم که به اسمش شناسنامه بگیریم و سیما هم بگه اونو از یتیمخونه گرفته . همه این مشکلات قابل حلن ولی موندم این پنجمی رو چیکارش کنم . هر چند این چهار تا زنهای رسمی من نیستند ولی با این حال بهتره آدرس این ملا آخوند قلابی باحالو گرفته یه وقت مشاوره ازش بگیرم که در این مورد چه حکم شرعی صادر می کنه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم