انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

تولد عشق و هوس


مرد

 
تولد عشق و هوس 10

بهرام یه خورده تو هم رفت . کیر بهروز رفته بود تو کوس بیتا و سر کیر هومن هم رفته بود تو کونش و داشت به خودش فشار می آورد که اونو بیشتر بکنه تو کون بیتا . مشخص بود که بیتا هم پس از این که از اول مجلس تا حالا فقط به بهرام حال داده بود از این که دوتا جوون خوش تیپ و سرحال دیگه دارن ازش لذت می برن کلی حال می کرد . یه لحظه بیتا سرشو کرد طرف بهرام و وقتی که اونو یه خورده پکر دید گفت عزیزم تو هم اگه دوست داری برو حال کن من ناراحت نمیشم یه اشاره ای به دو تا از دوستاش کرد و نینا و ویدا رفتن دور بهرامو گرفتند و چند ثانیه نشد که گل از گل بهرام شکفت و با یه لبخند غمهاشو فراموش کرد . -می بینی امید . چقدر بهشون خوش میگذره . زودهم خودشونو با این شرایط مطابقت میدن . دوست دارن به هر صورت که شده حال کنن . -ولی مامان من دوست ندارم یه موقع تو هم بری تو جمع اونا -شیطون بلا چیه حسودیت میشه ؟/؟ -من اینم دوست ندارم مادرمو بدم دست یکی دیگه . حالا اگه تو خیالت نیست اگه من برم با دوستان باشم به من بگو . من حاضرم هر کاری بکنم که تو رو خوشحال ببینم . -امید بازم داری از اون شوخی هایی می کنی که دل انوشا جونتو می شکنی ها . اگه یه خورده از این حرفا بزنی منم میرم تو جمع اونا . نذاشتم که مامان انوشا بیش از این باهام این جور تا کنه . اونو انداختم روزمین و افتادم روش . کیرمو کردم تو کوسش و دیگه نذاشتم که از پایین تکون بخوره . -انوشا آتیش گرفتم . آتیش گرفتم . خنکم کن -چیکار کنم امید منم بد تر از تو دارم می سوزم . -مامان نکنه یهو سر برسن و ما رو ببینن ؟/؟ -نه .. نههههه بکن .. تازه دارم حال می کنم . تازه حس می کنم عشق و حال ما شروع شده سکس ما شروع شده . نمی خوام از این حالت خوشی و خماری بیام بیرون . بذار لذت ببرم و همین جور حال کنم . نه نمیان .. اونا خودشون مشغولن .-انوشا جون به رسواییش نمی ارزه ها . میان میگن که ببین یه پسری کیرشو کرد تو کوس مامانش . به مادرش رحم نکرد -اووووفففففف چی داری میگی امید . تو وقتی بیرحم میشی که کیرتو تو کوس من نکنی . اگه میخوای رحمی به من بکنی همینه که الان داری می کنی . -مامان دیگه اصلا صدایی نمیاد همه جا ساکت شده . -چقدر گیر میدی امید ؟/؟ یک دفعه سکوت در هم شکسته شد وصدای دست زدنهای ده نفر مهمون به گوش می رسید که دور ما رو گرفته بودند و یک صدا می خوندند .. راس میگه مامان خانوم .اینقده بیرحم نباش . بکن تو کوسسش یواش .. پشت سرهم این شعرو می خوندند و من کیرمو از کوس انوشا بیرون کشیده و در حالی که از خجالت سرخ و خیس عرق شده بودم گفتم ما که کاری نمی کردیم . داشتم انوشا جونو ماساژمی دادم . یه ظریفی به صدا در اومد و گفت البته ماساژداخلی .. مامان هم کمی خجالت کشیده بود ولی نه به اندازه من -خوبه بچه ها این قدر امید جونو گیر ندین . اولا باید حرفشو باور کنین .. نذاشتن که حرف مامان تموم شه . -دم خروسو باور کنیم یا قسم حضرت عباسو ؟/؟ بهروز شیطون که بی پرده حرف می زد گفت راست میگه بچه ها شما اصلا دیدین که کیر توی کوس باشه . ندیدین که . پس الکی حرف نزنین . دوباره کوس خلیشون گل کرد و داشتن یک صدا آهنگ بادابادا مبارک بادا رو می خوندند . یه خورده دور مارو خلوت کردند به مامان گفتم ببینم تو هم خیلی ناراحت شی ؟/؟ -نه زیاد واسه چی ولی از یه چی خیلی ناراحت شدم . در واقع از دوچیز . یکی این که دوست ندارم تو ناراحت شی و یکی دیگه این که تازه داشتم به اوج هوس می رسیدم . داشتم داغ می شدم حال می کردم و معنای لذت و اوج اونو می فهمیدم که این مزاحما سر رسیدن . یه جوریم . دلم میخواد خودمو بندازم زیر کیر تو که هر کاری دوس داری باهام انجام بدی . نمی تونم تحمل کنم . نگاه کن اومدن حال مارو گرفتن و خودشون دوباره مشغول شدن . امید میگم بیا ما هم مشغول شیم . دلم میخواد .. -مامان اینا آدمو رسوا می کنن . جنبه اشو ندارن . -به ما چه مربوطه اونا هم برن مادرشونو بگان . اصلا هرکی اختیار کیر و کوسشو داره . میریم توالت ؟/؟ -مامان خوب نیست . بوی بد میده . یه خورده دندون رو جیگر بذار این چند ساعت هم تموم میشه .. دوباره با یه بوسه داغ اونو سر حالش کرده جز این که اونو بیشتر هوسیش کنم فایده ای نداشت . می تونستیم با تسلط بر سالن پذیرایی حال کنیم و یه سکس عادی با هم داشته باشیم ولی دوست داشتیم که با تمام وجود خودمونو در اختیار هم قرار بدیم . بدون استرس و بدون این که کسی مارو گیر بده . با این حال دوباره انوشا جونو با اون هیکل لخت و خوشگلش بغل کرده و کیرمو به اون قسمت کوسش چسبوندم . از پیشونیش شروع کردم به بوسیدن . بعد صورت و زیر چونه و گلو سینه هاشو غرق بوسه کردم . نوک سینه شو گذاشتم تو دهنم و با این جور حال کردنا خودمو مشغول می کردم تا این مراسم بالاخره به آخرش برسه . به تنها چیزی که شباهت نداشت همون جشن تولد بود . -مامان این مراسم تولد من یه نصفه روزه حالا میگیم یه روز ولی انگاری به اندازه یه سال داره طول می کشه . -این قدر بد میگذره عزیزم ؟/؟ -نه با تو بودن که خیلی خوش می گذره ولی می خوام زودتر باهات خلوت خلوت کنم تا با هم پرواز کنیم . پرواز به اونجایی که دست هیچ مزاحمی بهمون نرسه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 11

مامان انوشا جونم دارم می سوزم . نمی دونم چرا این دقیقه ها و ثانیه ها یه جوری می گذرند -بگو چه جوری چه جوری عزیزم . -از این که خیلی دارم باهات حال می کنم تند می گذره . از این که وسط حال یکی میاد ضد حال می زنه یه خورده دیر و سخت می گذره . دلم میخواد که زودتر باهات تنهای تنها باشم -ببین که هر وقت باشه باید انوشای خودتو داشته باشی که این مهمونی رو برات تر تیب داد که به اونچه که می خواهیم برسیم . یعنی به چیزایی که فکرشو نمی کردیم . -راست میگی مامان -امید به چی نگاه می کنی .. اوخ مامان بیتا قمبل کرده و هنوزم مثل چند دقیقه پیش بهروز و هومن کردن تو کوس و کونش و چه جوری دارن اونو میگان . از اون طرف هم نینا و ویدا قمبل کردن و بهرام کیرشو از کوس یکی میکشه بیرون میذاره تو کوس اون یکی و این کارشو پی در پی انجام میده -واااااایییییی امید نگو کوسسسسسم داره آب میشه . دلم میخواد تنها شم و یه افسونگری و دلبری واست بکنم که اصلا هوس هیچ دختری از این دخترای ناز نازوی تازه به دورا ن رسیده ها رو نداشته باشی -اووووففففف مامانی تو همین الانشم برام کلی افسونگری و دلبری کردی که من دیکه انگاری هیچ حسی ندارم . -خب دیگه چی می بینی مانی و یه دختر دیگه یعنی زن دیگه مشغولن . -خب من و تو هم مشغولیم . تو این چیزا رو که واسم تعریف می کنی من یه جوری میشم . ببینم امید نکنه هوس اون دخترا رو کرده باشی و این تحریکاتت یه اثر منفی رو تو بذاره . -اوخ چی داری میگی انو شا جونم من که حالا فقط کوس تو رو نشونه گرفتم و به تیر عشق کوس تو دارم همه فعالیتهامو انجام می دم . -فعلا که با این روشت داری آتیشم می زنی و از حالم می بری . من نمی تونم نمی تونم .انوشارو حالی به حالیش کرده بودم که اصلا درمونده شده بود . کیر منم در یه حالت تیزی و کلفتی شدید قرار گرفته بود و همون حالت تیزی رو می کشیدم روی کوس مامان از طرف پایین به طرف بالای کوسش و اون دستشو جلو دهنش داشت تا صدای جیغشو اون وری ها نشنون -مامان خودتو خالی کن . اون طرفی ها هر کدوم سرشون گرمه . در حالی که نفس نفس می زد گفت خب بازم از اونا بگو شاید یه جوری حواسم پرت شد -انوشا این جوری که بد تره بیشتر تحریک میشی -حالا یه خورده تعریف کن . حالا می بینم که بهروز و هومن آب کیرشونو ریختن توی کوس و کون بیتا . بهرام هم با یه حرص و لج خاصی داره به این صحنه نگاه می کنه . طوری داره بیتار و می بینه وچشم به اون آبای بر گشتی از کوس و کونش دوخته که انگاری زن اونو گاییده باشن . نمی دونم چرا این جوریه . مردم گاییدن زنشونو می بینن خیالشون نیست . اصلا میرن واسه زنشون دوست پسر می گیرن که روحیه اونو شاد کنن که زنه بیشتر هواشونو داشته باشه اونوقت این آقا حسادتش گل کرده . خب پسر تو هم داری بقیه رو می گایی . -امید این حسش قابل تحسینه . نسبت به اونی که دوستش داره نوعی احساس مالکیت می کنه -یعنی من این جوری نیستم مامان که داری از بهرام تعریف می کنی . این جوری که تو میگی پس من باید برم با دو نفر دیگه حال کنم که تعریف تو تکمیل شه . -اون وقت منم باید برم زیر کیر دو نفر دیگه بخوابم .-انوشا نداشتیما . تو یی که داری ازش تعریف می کنی من که بیتا رو با کسی مقایسه نکردم .. -بیا خوش باشیم امید جون . هنوز هیچی نشده که نباید مث زن و شوهرا دعوا بیفتیم . -انوشا -جوووووون -اجازه هست یه خورده از سهمیه امشبمو الان استفاده کنم و بذارم تا ته کوست -بذار بذار این همون چیزیه که آرزوشو دارم . -نهههههه ماااامااااان مغولا دارن میان ین طرف ... دسته جمعی که یه حال درست و حسابی کرده بودند و عرق از سر و روشون می بارید اومدن طرف ما -چه خبرتونه . چرا این قدر مخفی کاری می کنین . شتر سواری که دولا دولا نداره . چه ایرادی داره یه مادر و پسر با هم حال کنن . -بچه ها من و پسرم در همین حد معمول با هم هستیم . یه موقع فکرای بد نکنین . بهروز شیطون گفت نه انوشا خانوم ما فکرای نیمه بد می کنیم . در همین لحظه یه انگشت رفت تو کون مامان و انوشا جیغی کشید این کار نینا بود .. -اینو گذاشتم که اگه امشب یه موقع کیر امید رو تو کونت دیدی آمادگی داشته باشی -خفه شو صد دفعه بهت گفتم از این فکرا نکن . -پس کیکو کی می بریم .یکی از زنا چاقور و گرفت و گذاشت رو کون مامان و با نوکش آروم روش کشید -نکن خط میفته -دارم این کیک خوشمزه رو برای امید جونت برش می زنم -خفه شو لیدا ... کیکو بریدیم و تقسیم کردیم و هر کدوم یه گوشه ای مشغول شدیم . من و انوشا طبق معمول با هم بودیم . از ترس این که یکی از پسرا مامانو تور کنه از دور و برش تکون نمی خوردم . من کیکو میذاشتم دهن اون و اونم میذاشت دهن من و دوتایی مون با همون لبای خامه ای همدیگه رو می بوسیدیم و با بوسه ای داغ و چرب تنمونو به هم می چسبوندیم . کیر من رو شکم انوشا شق کرده بود . اون طرف پسرا و دخترا داشتن با هم راه می رفتن و حرف می زدند و کیر ها همه شل و وارفته و آویزون بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق وهوس 12

دسته جمعی وسط پذیرایی قرار داشتیم . آهنگ گذاشته و دوازده نفریمون می رقصیدیم . به جای این که کوس و کون بقیه زنا رو دید بزنم و یه خورده باهاشون حال کنم به دوستام نگاه می کردم که اونا به مامان چه جوری نگاه می کنن . یه مزه پراکنی هایی می کردند که راستش اصلا خوشم نمیومد . بهروز می گفت انوشا جون کاش منم یه مامانی مثل شما داشتم و انوشا لج منو در آورد وقتی که بهش گفت شما هم جای پسر من .. این حرفش بد نبود ولی بهروز با پررویی گفت پس منم می تونم اون کارایی رو که امید باهات می کنه بکنم .. مامان حرفی نزد و منم رنگ می دادم و رنگ می گرفتم . ظاهرا دست عوض شد و هر پسری می رفت سراغ یه زنی . مانی هم مامان منو گرفت که باهاش برقصه و منم نینا بهم رسید . انگشتمو گرفتم جلو بینی ام و از مانی خواستم که مامانو انگولک نکنه . مانی پسر حرف شنویی بود . ولی نینا با این که باید هوای منو می داشت تا از رقص خودمون حال بیشتری کنیم و بیشتر بهمون خوش بگذره می گفت الان کیر نکنن تو کوس مادرت ؟/؟ انگشتشونو فرو می کنن داخل . دست مانی و مامان طوری دور کمر همدیگه حلقه شده بود و با آهنگ ملایم شاعرانه می رقصیدند که بد جوری حسادتم گل کرده بود طوری که منم همین طور دستامو دور کمر نینا حلقه زده و یه خورده اونو پایین تر از کمرش رسوندم و گذاشتم رو کونش . بین مانی و مادرمو نگاه می کردم که کیرش به اون چسبیده نباشه . رو این مسئله خیلی حساسیت داشتم . نمی خواستم انوشا جز با کیر من با کیر دیگه ای حال کنه . اون فقط باید با کیر من حال می کرد و از کیر من لذت می برد . .وقتی در یه دور ما جفت زوجا به هم رسیدیم یه لحظه انوشا درگوشم گفت حواست هست ؟/؟ خوشم اومده بود از این که حسادت می کنه . ولی دیدم که یه لحظه خودش دست مانی رو گرفت و اونو پایین تر کشوند که روی کونش قرار بگیره . اون می خواست این جوری حرص منو در بیاره و به من بگه حالا که من دستمو گذاشتم رو کون نینا دست مانی هم باید رو کون اون باشه . منم نینا رو محکمتر به خودم فشردم و کیرم بهش چسبید . انوشا حسود هم همین کارو انجام داد . مانی خودش جرات این کارو نداشت چون من واسش خط و نشون کشیده بودم ولی وقتی انوشا می خواست این جوری حرص منو در بیاره ازم چه کاری بر میومد . وقتی که از پشت واسه یه لحظه اونم به شوخی بهروز انگشتشو کرد تو کون مامان و اون یه لحظه از جاش پرید منم انگشتمو کردم تو کون نینا .. مامان متوجه نشده بود و دوباره و این بار روبروی اون این کارو انجام دادم . ناراحتی رو تو چهره اش می خوندم . نینا بهم گفت امید بدجوری حسادت می کنی . مثل این که خیلی مامانتو دوست داری . بچه حسود . اگه جنبه شو نداشتی واسه چی گفتی که همه لخت شیم . یه امشبو بذار به همه خوش بگذره . خب تو بیا بامن حال کن و مامانت بره به اون جوونا حال بده . تو الان دیگه بزرگ شدی واسه خودت مردی شدی . چند وقت دیگه آقا دکتر میشی . هنوز که نباید این قدر بچه ننه باشی . نمی دونستم جواب نینا رو چی بدم ولی می دونم اگه تا صبح هم واسم روضه می خوند و اگه هزاران هزار حوری بهشتی حاضر می شدند پیشم و میخواستند خودشونو در اختیارم بذارن می گفتم که می خوام با انوشا جونم باشم . می خوام با اون حال کنم و بکنم تو کوس اون . وقتی که رقص تموم شد و من و مامان دوباره باهم تنها شدیم هر کدوممون از اون یکی طلبکار بودیم . بالاخره مامان سکوتو شکست و گفت چیه ارث پدر طلبکاری ؟/؟ خودت خواستی که سکس پارتی بگیریم . به تو هم که بد نمی گذشت . چه حالی به نینا می دادی . اومد بهم گفت که میشه یه شب امید جونو بهم قرض بدی ؟/؟ -خب تو چی بهش گفتی . -گفتم بچه که نیست آزاده هر وقت دلش خواست می تونه هر جا که خواست بره . مثل من که یه زن عاقل و بالغم و نیازی هم ندارم که یه آقا بالا سر داشته باشم -انوشا مثل این که خیلی هوس مرد کردی . فکر می کردم که من و تو وقتی با همیم دیگه هیچ نیازی به کسی نداریم . -تو شروع کردی . فکر کردی من دلم میخواست که برم با مانی حال کنم ؟/؟ یه خورده دندون رو جیگر میذاشتی و این چند دقیقه تموم می شد دیگه . تو هر قهر و دعوایی این مردا هستند که باید ناز زنو بکشن و کوتاه بیان منم دست مامانو کشیده و اونو به یه گوشه ای دور از چشم بقیه کشونده گفتم حالا این قدر قهر نکن . معذرت می خوام همه اینا به خاطر اینه که خیلی خاطرتو میخوام و میخوام که مال خودم باشی . چون خیلی دوستت دارم .عاشقتم . واست می میرم . نمی خوام تو رو تو بغل یکی دیگه ببینم . نمی خوام اون کاری رو که من با تو انجام میدم و میخوام که انجامش بدم یکی دیگه با تو انجام بده . رفتم طرفش صورتمو به صورتش چسبوندم ولبامو رو لباش قرار دادم . دویاره حس کردیم که تنمون همدیگه رو فریاد می زنه . حس کردیم که چقدر نیاز به هم بستری با همو داریم . وچقدر دلمون میخواد که این مهمونی زودتر تموم شه ..... درهر حال مهمونی تموم شد و موقع خداحافظی قرار شد که هر یک از پسرا برن خونه یکی از زناشبو با هم باشن و تا صبح با هم سکس کنن . بهرام و بیتا که مشخص بود با همند . بقیه براشون فرقی نمی کرد تعصب خاصی نداشتند . فقط می خواستند یه کیری باشه که به یه کوس آرامش بده و یه کوسی که یه کیرو داغ نگه داشته باشه . پنج تا زوج دست همو گرفته و از خونه رفتن بیرون .اسباب و کیفهاشونو گرفتند و رفتند . من و مامان تنها شدیم . -انوشا من دیگه تحملشو ندارم -منم همین طور نمی تونم صبر کنم این ریخت و پاش ها بذار بمونه واسه فردا .دیگه نمی تونم . نمی تونم . حتی نمی تونم یه قدم دیگه بردارم و بگم بریم تو اتاق خواب . تازه زنا قراره فردا بیان کمک . کار خاصی هم که نداریم . نظافتو خودم انجام میدم . اصلا نمیخوان بیان من میخوام با تو تنها باشم . اونو وسط همون پذیرایی زیر دکور های آویزون شده خوابوندم و شروع کردم یه بوسیدن تن لختش از بالا تا پایین . کیرمو گرفتم رو به صورتش و انوشا با دستاش اونو به دهنش نزدیک کرد -نهههههه مامان این دیگه کیه .با شنیدن زنگ در خواستیم بریم لباس بپوشیم که صدای مهمونای خداحافظی کرده رو از اون فاصله شنیدم و از پشت آیفون هم گفتند که کادوها رو ندادن .. خواستم بگم باشه برای فردا دیدم نخیر زشته وقتی اومدن داخل و مارو اون جور آشفته دیدند زنا دوباره کرم ریختند نینا گفت ببخشید زفاف عروس دومادو به هم زدیم زود میریم چون ما خودمونم باید بریم به زفاف خودمون برسیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
تولد عشق و هوس 13(قسمت آخر)

همه شون از داخل ساک و وسایلشون یه چیزایی رو بهم دادن و دوستام هم واسم پول گذاشتن و چند تا وسیله دیگه واسم گرفتن که به درد کار دانشگاهیم می خورد و یه خودکار نفیس هم در میونشون بود . حالا دیگه نمی خوام زیاد به جزئیات این وسایل اشاره کنم . ولی زنا یه کار جالب دیگه هم کرده بودند . نینا گفت ما می دونستیم که احتمالش زیاده که امید و انوشا جون یه کارایی صورت بدن واسه همین دو تا حلقه نازک هم از طرف خانوما گرفتیم که یکی رو بدیم عروس خانوم انوشا جون بزنه دست شادوماد امید ویکی رو هم بر عکسش انجام بده -نینا ساکت زشته .. -اوووووهههههه خانوما باش کیر پسر رفته تو کوس مادر زشت نیست حالا میخواین حلقه کنین تو دست هم زشته ؟/؟ حالا پسرای گل گفتن که هزینه انگشتر یا همون حلقه مردونه رو ما پسرا متقبل شیم . اون که قربون پسرا برم من . گفتیم ولش شما همین که هر چند وقت در میون تا صبح کنارمون باشین از همه چی مهم تره . بهروز واسه این که حال منو بگیره گفت ببینم ما که لباس تنمونه این دو نفر فکر نمی کنن این جوری جلو ما لختن ما تحریک شیم ؟/؟ نینا : بهروز ولشون کن . حال بگیری دیگه بسه . می زنی آب کیر امید رو خشکش می کنی اون وقت حریف انوشا نمی شیم دیگه . عروس خانومه . عروس خانوم شادوماد . عروسیتون مبارک باد . زودباشین حلقه رو تو دست هم کنین . من واسه این که شر رو بخوابونم حلقه زنونه رو کردمش تو دست مامان و اونم دید که من این کارو انجام دادم جوابمو داد . یه لحظه همدیگه رو نگاه کردیم و با همون تن و بدن سکس و لخت همو بغل کرده و یه بوسه داغ و جانانه از لبای هم بر داشتیم رفتیم تو عالم حس و رویا و خواب گاییدن و گاییده شدنو می دیدیم . وقتی لبامون رضایت دادن که از هم سوا شن به دور و بر خودمون که نگاه کردیم جمعیتو ندیدیم . راستی اونا کی رفته بودند که اصلا متوجه نشده بودیم . من و انوشا رفتیم تو رختخواب . -مامان اگه موشک هم شلیک کنن من حتی پناهگاه هم نمیرم -منم همین طور امید آغوش تو واسم بهترین پناهگاهه عزیزم . سر مامانو گذاشتم رو سینه ام و نوازشش می کردم و اونم با بدنم ور می رفت و از رو سینه هام دستشو یواش یواش برد پایین تر و رسوند به کیرم . .-امید این روزوهیچوقت فراموش نمی کنم . دیگه فکر نمی کنم بعد از این روز بهتری در زندگیم داشته باشم -منم همین حسو دارم . این تازه شروع یه زندگی جدیده --که پایه هاش از امشب ریخته شده -از چند ساعت پیش . -امید منو ببوس بازم اونو بوسیدم و این بار با هیجان و تنش زیاد دستامونو رو نقاط حساس بدن دیگری میذاشتیم رفته بودیم تو هم . می دونستیم که مقصد و مقصود کجاست . -عشق من امید کف دستتو بذار روی کوسم . لبه هاشو به دو طرف باز کن . نیازم شدیده . خواهش می کنم . کف دستمو همونجوری که اون می خواست گذاشتم لاپاش و با فشار کوسشو از پایین به طرف بالا مالشش می دادم . ولی یک آن حس کردم که کوس مامان و کیر من نیاز شدیدی به هم دارند و اونا هم باید در این پیوند با شکوهی که با هم بستیم شریک باشن . -انوشا کیرم از دست این بچه ها سیر نشده . -کوس منو بگو دیگه . حالا سیر سیر منو بکن و کوسمو سیراب کن . -سیرابش می کنم انوشا سیرابش می کنم . دهنمو رو سینه هاش قرار داده و کیرمو تو کوسش . -نههههه اووووفففففف بزن بزن بزن تمومش کن . بزن تا دیگه این قدر هوسو تو خودش نریزه . بزن بزن تا هر وقت یه چیزی می خواد ازت خجالت نکشه و بیاد به تو بگه . -چی می خواد چی ؟/؟ -کیر کیییییییرررر... کیییییرررررر -بگیییییرررررر انوشا این حالا تو کوسسسسته .. -چاکشششش بده کوسسسمو با شمشیرکیرت پاره کن . کوسسسسمو جررررشششش بده . سرو گردنمو خم کرده تا هنگام گاییدنش بتونم سینه هاشو به خوبی ببوسم ومیک بزنم . -مامان اون اول شبی یه شور و هیجانی داشت حالا یه مدل دیگه شده . اون اول تازگی بود و این نهایت لذت و هوس . اوخ انوشا پوست کیر من داره آتیش می گیره . -کوس منم همین طور داره می سوزه داره می سوزه . بسوزونش . بذار دود بشه بره هوا . خاک شه و همیشه همرات باشه . -انوشا تمام کیر من داره یهویی آب میشه تو کوست . -تند تر تند منو بکن بزن . دو تا دستامو از کناره های رون مامان به کونش رسونده و کونشو با آخرین قدرت تو چنگم داشتم و با فشار زیاد کوسشو می گاییدم . انوشا دست از جیغ زدن ور نمی داشت . اگه صداش به هر کی می رسید می فهمید که یه زن حشری زیر یه کیر کلفت داره دست و پا می زنه و من حال می کردم که انوشا داره با کیر پسرش کیف می کنه . یه دور اونو بر گردوندم . تو جشن تولد نتونستم اون جور که دوست دارم ازش کام بگیرم . ولی حالا باید از هر نقطه بدنش اون کامی رو که می خواستم بگیرم . یه جا آروم و قرار نداشتم و اونم بد تر از من بود . هردومون وقتی که خونه رو خالی از دوستان دیده بودیم هار شده بودیم . حریصانه همدیگه رو می لیسیدیم . حالا نوبت کون مامان بود که از دست دهن و زبون و دندون من امون نداشته باشه و تا اونجایی که ظرفیت داره بهم حال بده . کونشو به طرفم قمبل کرد و من واسه تنوع هم که شده گذاشتم تو کونش . -امید کونم کونم .. تو که می دونی من سالهاست دست نخورده ام -ولی از یه جایی بالاخره باید دست و کیر می خوردی که کی از من واجب تر . -نه نه عجله نکن اوخ اوخ اوخ یواش یواش یواش تر .. -مامان تو که دختر بچه نیستی شیرزنی . کمرشو داشته در حالی که کونشو به بدن خودم چسبونده بودم کیرمو چند بار به طرف داخل سوراخ کونش حرکت داده و کشیدم بیرون -وووووییییی انوشا آبم داره می ریزه تو کونت -نهههههه امید نههههه -حال نمی کنی ؟/؟ چرا لذت ببر ولی کوسسسم تشنه شه اونم آب می خواد . اول ارضام کن . -اوخ مامان مامان همه جاتو بخورم . نازتو بخورم . یادم رفت سوراخ کونتو بخورم که اونو هم می خورم . انوشا کیرمو با دستای خودش روونه کوسش کرد خودشو چند بار رو کیرم حرکت داد تا دوباره همون سفتی و شقی قبل رو پیدا کرد . اومد رو من و دستشو به میله های سر تخت فشرد و خودشو تکون می داد و کوسشو با کیر من تنظیم می کرد و خودش واسه خودش حرف می زد --امید من خوشبختم . من با کیر تو به عرش رسیدم . من دیگه از این دنیا چیزی نمیخوام داره میاد داره می ریزه .. نههههه نهههه زوده ولی بذار بیاد بذار بریزه .. این تازه اولشه انگاری که درد و غمام می ریزه -مادر درد و غمات تو سینه من -انوشا فدات شه . آقا دکتر من . طبیب من . من اولین مریض توام که خیلی راحت شفاش دادی خیلی سریع . یادت باشه دیگه از این مریضا قبول نکنی -اوووووففففف انوشا اگه بدونی که این مریض دکتر خودشو هم درمون کرده . دوستت دارم انوشا عاشقتم -عاشق همه جام ؟/؟ -آره همه جا کوست کونت سینه هات تنت .. و عاشق خودت و خوبیهات وقتی عاشق خوبیها و محبتت هستم چه اشکالی داره که خواهان چیزای دیگه ات هم باشم . -عزیزم بازم واسم از این حرفای قشنگ بزن حس می کنم آبم داره می ریزه . صدای انوشا آروم شده بود و حس کردم داخل کوسش سنگین شده سکوت کرده بود و منم در همون حالت با کیر سر به هوای درون کوس چند تا ضربه به کوس و تن ار گاسم شده اش زدم و آبمو خالی کردم . انوشای من از حال رفته بود رو من دراز کشید و دقایقی رو در آرامش و سکوت کنار هم گذروندیم و دوباره شروع کردیم . تا صبح ول کنم نبود . حریص بود هوس داشت . تشنه کوس و کون دادن به پسرش بود . پس از سالها به وصال کیر رسیده بود و دلش نمیومد از اون دل بکنه . حالتش طوری بود که انگار یکی بهش گفته باشه که فقط همین یه شبه و یا این که این آخرین روز زندگیته و دیگه فرصت گاییده شدن نداری و باید از زندگیت نهایت لذتو ببری . . مامانو از پهلو درازش کرده یه پاشو صاف انداختم رو شونه هام و اونو از نو گاییدم . فریاد پشت سر فریاد. فریاد هوس . بیشتر از سه ساعت داشتم می گاییدمش و هنوز سیر نشده بود . -انوشا دوست داری فرداشب هم بگامت -اوههههه همیشه همیشه به شرطی که مزاحم درسات نشم -نه انوشا جون اتفاقا این از هر تقویتی و ویتامینی بهتره به آدم آرامش میده . چقدر از جوونا فکر و ذهنشون مشغول همین چیزاست که یه جوری خودشونو تخلیه کنن ؟/؟ نمی دونی مامان چقدر وقتشون گرفته میشه . -فقط یه بار دیگه یه بار دیگه منو بکن تا بریم بخوابیم . مامان دلشو نداشت کارو تموم کنه . در هر حال راضی نبودم دل مامانو بشکنم که آدم باید حرف مامانشو گوش کنه . در حالی که از پشت و با تماشای کون خوش فرمش کرده بودم تو کوسش گفتم مامان این بهترین تولدیه که می دونم واسم گرفته شده چون تولد عشق و هوسه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
داستان سکسی ایرانی

تولد عشق و هوس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA