انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

آویزون


مرد

 
همجنس بازی در سبزوار

ماجرایی را که می خوام براتون تعریف کنم، مربوط میشه به چند ساله پیش. من حدود 14 سال داشتم و ما بخاطر شغل پدرم بایستی به اهواز میرفتیم و2 سالی در اهواز موندیم و دوباره به تهران برگشتیم و من سن بلوغم را در اون آب و هوای گرم گذروندم و حسابی...
قبل از مهاجرت به اهواز ما با یکی از فامیل های دور بخاطر اینکه 3 تا پسر همسن و سال من داشت رفت و آمد داشتیم و پس از بازگشتمون به تهران هم اونها داشتند برای همیشه به سبزوار میرفتند. برای همین از من دعوت کردند که یک سفر کوتاه برم پیششون.
منم با بزرگترین پسرشون که تازه سربازیش تموم شده بود و داشت برمیگشت رفتم سبزوار خونشون. روز دوم با کوچکترین پسر که اسمش سعید بود رفتیم استخر و موقع برگشتن از استخر اون رفت دوش بگیره که به من گفت تو هم بیا. همون موقع مامانش هم گفت علی جان برو چون ممکنه آب هر لحظه قطع بشه . برو اشکال نداره. شما مثله داداشین
منم رفتم . توی حموم سعید یذره منو ورانداز کرد و یه نگاه به کیرم انداخت و گفت با این سن کمت خوب چیزی داری؟ میزاری ببینمش؟. منم گفتم آخه اینجا زایس و این حرفا ولی با اصرار سعید بالاخره بهش نشون دادم و برق عجیبی رو تو چشماش دیدم
بعد از حموم ناهار خوردیم و رفتیم که یه چرتی بزنیم. خونهء اونها سه طبقه بود یعنی آشپزخونه و سرویس ها طبقه اول، اتاق پذیرایی طبقه دوم و اطاق خواب طبقه سوم. موقع خواب سعید اومد پیش من خوابید ، دیگه داشت خوابم میبرد که دیدم یکی داره با کیرم از رو شلوار بازی می کنه، چشامو باز کردم و دیدم سعیده و تا اومد چیزی بگم دستشو گذاشت جلو دهنم و گفت هیس.
یه ربعی داشت بازی می کرد که دیدم پیش آبم اومد. اونم دستش و ورداشت و پشتشو کرد و گرفت خوابید. منم حسابی اعصابم داغون شد بعد یه 5 دقیقه ای بی خیال شدم و داشتم میخابیدم که دیدم سعید همون طور که پشتش به من بود خودشو به من نزدیک تر کرد و کاملا کونش را چسباند به کیر من. من باز به روی خودم نیاوردم و دیدم بعد از یکی دو دقیقه داره بدجوری خودشه به من می مالونه. واسهء همین دستم را بردم زیر پتو تا با کیرم بازی کنم و یه حال اساسی بکنم که دستم خورد به کون سعید ولی جالب این بود که ...بله .... اون زیر پتو لخت بود.
تا دیدم کونش لخته دیگه خیلی حشری شدم و شروع کردم با کونش بازی کردن.. دیدم داره خیلی حال میکنه. همین طور که با کون سعید بازی می کردم سعی کردم شلوار و شرتم را دربیارم که دیدم سعید خیلی بیش از حد تکون می خوره ..
دقت کردم دیدم داره همزمان جق میزنه. آره هرچی بیشتر با کونش بازی می کردم بیشتر خوشش میومد و تند تر جق میزد. دیدم اون که داره حال میکنه چرا من حال نکنم....
شلوارم رو که در آوردم .. خیلی یواش کیرم هل دادم لای پاش. دیدم یه لحظه تکون نخورد و ثابت شد و سرشو برگردونو و یه چشمک به من زد و شروع کرد کونشو یه طوری عقب و جلو کردن که کیر من حسابی افتاد لای پاش ...یه ذره که عقب و جلو کرد برگست گفت حال میده ..
گفتم نه بابا .. گیر کرده ..گفت: پس چرا تف نمی زنی. منم از خدا خواسته کیرم و از لای پاش در آوردم و حسابی خیسش کردم و دادم لای پاش یذره که عقب جلو کردم دیدم یه چیزی داره به کیرم فشار میده . دیدم با دستش داره کیرمنو فشار میده به سمت بالا.. یهو دیدم سر کیرم داغ شد.. خیلی داغ.. داغ تر از اونی که فکرش رو بکنید... آره کیرم رفته بود تو کونه سعید.. تا رفت تو یهو برگشت و گفت صبر کن تکون نده تا بگم.
منم ثابت موندم و تکون نخوردم ولی کیرم داشت میترکید دلم میخاست تا ته بکنم تو ، بعد یک دقیقه ای اشاره کرد که فشار بده.
منم کم کم فشار دادم ، داشتم کم کم حال می کردم که سعید برگشت و گفت خشکه ... خیسش کن ... منم کیرمو درآوردم و حسابی خیسش کردمو دادم تو....دیگه از این بهتر نمی شده ...همین طور که تلمبه میزدم سعید رو میدیدم که داشت حال می کرد و جق میزد.. داشت آبم میو مد .. یواش دره گوشش گفتم داره می آد ..بذار برم دستمال بیارم ..
گفت: تو کارتو بکن دستمال با من.
گفتم آخه.. که گفت به تو چه بریز من خودم میرم دستشویی. منم دیگه نفهمیدم چی شده . به هیچی فکر نکردم و تلمبه زدم.که یهو داغ شدم داغ داغ . بعد سعید سرشو برگردوند و گفت کیرتو در نیار .. بذار تا وقتی که بیداره و نخابیده اون تو باشه..منم از خدا خواسته ... دیگه با اومدن آبم حسابی توی کونه سعید خیس و روون شده بود و منم هی تلمبه می زدم که تمام آبم خالی بشه..دیگه کم کم کیرم داشت می خوابید که به سعید گفتم داره میخوابه درش بیارم..
سعید گفت نه.. بذار هروقت بهت گفتم درش بیار.. دیگه من بی هال بودم و می خواستم بخوابم که دیدم سعید کونش و هی مرتب عقب و جلو می کنه.. و چون آب کیر من حسابی اون تو رو صفا داده بود ، کیر من هم خواب توش جلو عقب میفته ... اینقدر این کارو کرد که کیرم دوباره بلند شد منم بدم نمومد یه باره دیگه حال کنم..
شروع کردم به تلمبه زدن ولی به این سادگی ها آبم نمومد. تو همین حال بودم که دیدم سعید از زیر بالشتش یه دستمال درآورد و برد زیر پتو و یهو دیدم کونش هی منقبض میشه ..فهمیدم اینقدر جق زده تا آبش اومده .. با منقبض شدن کونش حال عظیمی به من داد و تا دیدم آبش اومد منم تند تر تلمبه زدم و ....
داغ داغ .. داغ تر از بار قبل شدم...سعید زود برگشت و یه چشمک یه من زد. سریع کیرمو که دیگه داشت میخوابید و از کونش در آورد و رفت دستشویی.
توی اون چند روزی که سبزوار بودم سعید به اندازه موهای سرش به من گیر داد.. دیگه از کمر افتاده بودم.. اصلا از هر چی کردنه حالم بد میشد.. ولی بهترین مسافرت عمرم شد...
فرستنده: علی
خیلی بالاییم(میتونی بگیرمون)
     
  
مرد

 
ماجرای من و ام البنی

سلام خدمت دوستان عزیزم در سایت پرو پا قرص سایت اویزون .اسم من هانی هستش میخواستم یه داستانی رو براتون تعریف کنم که مال اولین سکس زندگی من با یه دختر هستش چون من اصولا یه پسری هستم میتونم خیلی با دخترا جور زندگی کنم ولی از حرف زدن با آنها تا انجان دادن سکس بیشتر لذت میبردم نمیدونم که چرا اینهمه صحبت کردن باهاشون رو به سکس ترجیح میدادم .ولی یک روز که ما باهم در کلاس بودیم اخه من در شهرمون کلاس میرم و ام البنی به کلاس می اومد ما در یکی از شهرهای استان بوشهرزندگی میکنیم که اسمش کنگان هست خونمون هم نزدیک به هم از اونجایی که میخواستم در دوستی رو باهاش باز کنم یه روز که در کلاس بودیم بهش چشمک زدم اونم کوتاهی نکرد و با یه زبونک جواب داد از اونجا بود که ما با هم دوستی رو اغاز کردیم وقتی که کلاس تموم شد به بهونه ی گرفتن دفترش جلو رفتم و اون هم که خودش میدونست علا قه ای به دفترش ندارم و برای چی اومدم به من داد و رفتیم خونه .
تو کوچه دیدمش وبهش سلام کردم وجوابم رو داد و کلی احوال پرسی بهش گفتم یه روز می خوام دعوتت کنم خونمون که بیایی که یه جایی از دفترت رو گیر کردم ونمیتونم بخونمش. خلا صه اونم قبول کرد چون این خانم سبزه هست و یه قد بلندی داره یه کونی داره که اگه بهش نگاه کنی سریع ابش راه می افته . ازبس این کون بزرگه کن میشه توی اون چادر زد و تعطیلات رو اونجا گذروند خیلی به حاشیه نرم در موقع عید بود که خانوادم رفته بودن مسافرت من هم شدم بودم خونه پا .یه روز که دیدمش دعوتش کردم به خونمون کلی اصرار کردم اونم کلی بهونه اورد گفت که نمیشه ناجوره باباتینا خونن من هم سریع بهش گفتم که خونمون خالیه اونم با کمال میل قبول کرد. چهرش یه چیزی دیگه میگفت ولی میدونستم که چقدر کفه. بلاخره ظهر شد نهار هم از بیرون سفارش داده بودم . نهار خوردیم همه چیز بدون هیچ حرفی پیش میرفت که نهار تموم شد و با هم سفره رو جمع کردیم و در بین راه که سفره رو میبردیم یه در کونی بهش زدم خودش رو به نفهمی زد. بعد اومدیم تو پذیرایی نشستیم و گفت که کار داشتی باهام گفتم اره رفتم دفترش رو اوردم و یه جایی که برام نا مفهوم بود بهش نشون دادم یه جورایی حرف میزد که من رفته بودم تو حس بعد رفتم کنارش نشتم و خودم رو بهش چسبوندم و اون اول خودش رو کشید کنار بعد من ول نکردم و رفتم دوباره خودم رو بهش چسبوندم و بهش کفتم واسه چی اینقدر به خودت آزار می رسونی لباسات رو درار تا راحت باشی قبول نکرد و با کلی اصرار فقط رو سریش رو در اورد .
مو های نرم و خیلی بلندی داشت . خیلی شرم میکرد ولی بعدا براش عادی شد. ماهواره روشن کردم بهم گفت یه کانال فیلم بگیر تا نگاه کنیم گفتم چه فیلمی ، گفت که فکر بد نکنی یه فیلم ایرانی بگیر تا نگاه کنیم .فیلم رو واسش گرفتم همینطور که فیلم نگاه میرد خوابش برد من که دیدم خوابه از موقعیت استفاده کردم و یه کانال سوپر رو گرفتم و صداش رو بلند کردم چه اخ و اوخی تو خونه راه افتاده بود بعد از گذشت نیم ساعت که فهمیدم بیدار شده و خودش رو الکی به خواب زده رفتم طرفش یه لبی ازش کرفتم وای باور نمیکنید دیگه داشتم غش میکردم که چه لبی داشت اولین لب زندگی ام بود چه لب غنچه ای داشت یه نیش خند زد و چشماش رو باز کرد اون به من گفت چیه شیرینه ، گفتم اره حتی شیرینتر از قند . کانال سوپر رو گرفتم یه تو کس زنی هم بود . خلاصه اون کف کرده بود مانتوی کوتاش رو در اورد بهم گفت بقیش رو خودت در بیار یه تاپ مشکی تنگ و قشنگی تنش بود که سینه های هندونه اش رو توی اون به وضوح میشه دید که چه حالی بهم دست داد بزرگترین لذت زندگیم رو داشتم تجربه میکردم سینه های بزرگش رو تو مشتم گرفتم اونا رو فشار دادم تاپش رو در اوردم یه کرست آبی تنش بود کرستش رو در اوردم سرش رو لیس زدم داشتم چه کیفی میکردم جاتون خالی .سینه هاش رو مثل بستنی لیس میزدم شلوار لی تنگ رو پوشیده بود که هر جنبنده ای رو به وجد می اورد شلوار رو در اوردم شرت پاش نبوش وایییییییییییییییییییییی که نمیدونین که اون کون خوشتراش رو دیدم طاقت نیوردم چشمام نمتونست بزرگی و عظمت کون رو تو خودش نگه داره ای وایی چقدر لذت داشت کون یه سبزه بدون مو هیچی لذتبخش تر ازاین نیست که شلوار یه دختر پایین بکشی مو نداشته باشه . سریع رفتم سراغ کسش مال فیلم سکسی غرق اب شده بود اباش رو عجیب میخوردم . بعد رفتم سراغ چوچلش که تا زبونم رو روش گذاشتم و لیس زدم مثل مار به خودش پیچید . همینطور ادامه میدادم که دوباره ارضا شد تمام ابش رو ریخت تو دهنم چقدر خوشمزه بود همش رو قورت دادم . بعد بهش گفتم همین جا بمون تا بیام رفتم بیرون اسپری 30 دقیقه ای زدم اومدم تو دیدم به شکم خوابیده با یه خیار خودش رو اماده میکنه به خودم نیوردم تو نرفتم تا وقتی کارش تموم شد اسپری حسابی بی حس کرده وای نمیدونین کیرم گذاشتم تو دهنش از شدت شهوت کیر بی حس من پا ش دو باره به شکم خوابوندمش کونش رو ژل لیس کننده پر کردم همین که کیرم رو کذاشتم لای کونش سریع رفت تو چقدر گرم بود اونقدر گرم که میشد باهاش کتری رو به جوش رسوند .
اولش دردش اومد چون کیرم خیلی بزرگه بعد یواش یواش تلمبه زدم دیگه عادی شده بود داشت مثل خر کیف میکرد . اون که حشری شده بود گفت بیا تو کسم بذار منم کوتاهی نکردم کمیش رو گذاشتم چون میدونستم پرده داره خیلی نکردم تو از تو کسش بیرون اوردم کردم تو کونش این دفعه با یه طرح وحشتناکی تلمبه میزدم که جیغ بلندی کشد فهمیدم کونش رو جر دادم وداره ازش خون میاد این خونا بیشتر منو تحریک کرد بهش گفتم داره ابم میاد گفت خب بریزش تو منم که از شهوت زیاد ابم اومد و اونو ریختم تو کونش چه اه و اویی میکرد نزدیک به 10 دقیقه فقط کیرم بعد از اب اومدنش تو کونش بود بعد که کیرم رو بیرون اورد چقدر اب از کونش اومد بیرون من دو باره همونجا ارضا شدم دوباره ابم اومد ایندفعه ریختم رو سینش به من گفت بابا تو دیگه کی هستی با دیدن این صحنه ابت اومد بعد ازش لب حسابی گرفتم و با هم رفتیم دوش گرفتیم . اونجا هم باهاش حال کردم . بعد از اون خیلی سکس داشتم ولی به مزه اولین سکس با ام البنی حال نداد.امیدوارم که از این داستان خوشتون اومده باشه. منتظر داستان های بعدی باشین
فرستنده: هانی
خیلی بالاییم(میتونی بگیرمون)
     
  
مرد

 
دوست دختر حجت


سلام به دوستان عزیز چند سالی که داستانهای شمارو گهگاهی دنبال می کنم این دفعه تصمیم گرفتم منم یکی اَز داستانهای سکسی مو براتون تعریف کنم امیدوارم خوشتون بییاد من بچه زرند کرمانم الان که این داستان دارم واستون مینویسم 2سال ساکن کرمانم ماجرا اَز اُنجا شروع شد که دوستم (حجت)آمد پیش من گفت می خواد به دوست دختر قدیمیش خیانت کنه.
من از این کارا خوشم نمی یاد تا حالا هیچ وقت به دوست دخترام خیانت نکردم ولی با اسرار حجت من تو رو دربایسی گیر کردم قبول کردم رفتم از پسر عموم موتورش قرض گرفتم رفتم در خونه خانمی قرار مدارا گذاشتیم.
اومدیم که حجت گفت مکان (خونه خالی)از کجا پیدا کنیم! من هم نداشتم واسه همین این قدر این درو اُن در زدیم تا حسن رو دیدیم اوُن بیشتر وقتا مکانش ردیف بود رفتیم سراغش بعد از تعریف کردن ماجرا قرار شد که ببریمش خونه مادر بزرگش خونه مادر بزرگش یه خونه ویلایی بزرگ بود که دو تا اُتاق داشت که به عنوان انباری بودند ولی حسن اونا رو تمیز کرده بود و توشون خلاف می کرد!
بماند حسن یه شرطم گذاشت به شرط اینکه دایی شم باشه حجت قبول کرد هر چی باشه دوست دختر اوُن بود بستگی به غیرت خودش داشت که فکر کنم نداشت بعد از ظهر شد حجت رفت دنبال دوست دخترش و اُونو آورد آنها رفتند تو اتاق شروع به کار شدن ما هم یه خرده از پشت پنجره دید زدیم حجت داشت دختر رو میکرد اما خیلی بی حال بود اصلاً با دختره حال نمی کرد فکر کنم داشت عقده مترکوند نمی دونم وقتی کارش تموم شد ماجرای ما سه تارو هم گفت اما دختر مقاومت می کرد و قبول نمی کرد که در همین حین حسن پرید تو اتاق شلوار وشرتشون کشید پایین و گفت من تا خودم خالی نکنم اجازه نمی دم کسی از تو این اتاق بیرون بره دختره هم ناچار شد و رفت زیر حسن اما با چشمای گریون در همین لحظه حس انسان دوستی من گل کرد یا بقول بچه ها گفتنی غیرتممون گل انداخت رفتم تو اتاقو دختر رو از زیر دستای حس بیرون کشیدم حسن رو پرت کردم یه گوشه!
وقتی دختر خودش جمع جور کرد دستش گرفتم از اون خراب شده بردمش بیرون بردم سر یه 4 راه پیادش کردمو 2000تومنم پل بهش دادم که کرایش بشه بره خونش که در حین رفتن که ازم تشکر می کرد گفت اگه تونستی به من سر بزن.
نمی دونم اُون بنده خدا تعارف کرد یا جدی گفت که من جدی گرفتم! بعد از چند وقت رفتم در خونشون منو دید خیلی گرم برخورد کرد که من انتظارشو اصلاً نداشتم به قول بچه ها گفتنی خرش از آب گذشته بود دیگه کاری به کار من نداشت بلاخره یه قرار گذاشتیم بعد از چند بار که منو سر کار گذاشت اُونم همش بخاطر تجربه تلخ اولی بود و یه سکس کوتاه تو یه محل ناجوراُونم واسه اینکه ترسش بریزه روزه موعود فرا رسید من اون تو خونمون تنها شدیم وقتی وارد خونه شد ترسو می شد تو چشماش دید بیچاره منتظر بود هر لحظه یه نفر از تو اتاقها بییاد بیرون بردمش تو اتاق خودم بعد رفتم مشروب بیارم گفت که نمی خورم منم واسه اینکه راحت باشه منم نخوردم بعد رفتم سمت دستشویی میلاد کوچولو رو در اَوردم یه خورده نوازششش کردم یه خورده اسپری به دور برش زدم با آب شستمش رفتم تو اتاق بیچاره مثل یه گنجشک خودش جمع کرده بود و روی تخت نشسته بود منم رفتم نشستم کنارش نشستم گفتم دوست داری با هم یه حالی بکنیم اَنم یه سر به علامت رضایت تکون داد که من لبامو چسبوندم به لباش شروع کردم به خوردن اونم کم کم ترسش ریخت داشت لبهامو می خورد زبونشو می خوردم در مین حینم دست چپم داشت سینه های لیمویشو نوازش می کرد یه لحظه دیدم مثل برق گرفته ها افتاد بجونم شروع به در اوردن لباسم کرد من هم بیکار نموندم دکمه های مانتوشو باز کردم یه تیشرت زیر مانتوش داشت اونو در آوردم سوتینشم باز کردم دیدم دو تا لیموی خیلی ناز با یه سر براممده ظریف نمایان شد دیگه کنترل خودم اشز دست دادم شروع کردم دیوانه وار اونارو خوردن بعضی وقتا یه گاز کوچیک ازش می گرفتم که با داد فریاد خانمی همراه بود این داد فریاد باعث تحریک بیشتر من می شد که یه دفعه من کنار زد رفت سمت میلاد کوچلو داشت با دستش نوازشش می کر د یه دفعه مثل وحشی ها شلوارمو از پام در آورد شرتم پاره کرد می خواست میلاد جونو بکونه تو دهنش یه زد حال بهش زدم اونو از دستش رها کردم گفتم من اَز ساک خوشم نمییاد ناراحت شد که دوباره پریدم تو بغلش شروع به خوردن اون صورت کوچیک وفرشته گونش کردم از پیشونییه زیباش شروع کردم تا رسیدم به لبهای نازش بعد از یه خوردن سیر به گردنش حمله کردم وشروع به خوردن رگ گردنش کردم دیدم آخ ناله هاش داره تبدیل به جیغ میشه یهو دیدم داره داد میزنه من بکون من کیر می خوام جا خوردم گفتم مگه تو اُپنی میگفت وقت بکن توش منم با اکراه سر میلاد جونو گذاشتم در ب ورودی بهستشو آروم فشار دادم تو وایییییی عجب حالی داشت تنگ به سختی میلاد کوچلو راه خودش باز کرد بعد از چند لحظه میلاد کوچلو تو بهشت جا گرفته بود منم شروع به تلمبه زدن کردم خودم انداختم روی خانمی هم لباشو می خوردم با دستمم داشتم سر سینشو نوازش می کردم اونم با آه وناله هایی که می کرد لذت بیشتری به من می داد منو برای تلمبه زدن محکم تر ترغیب می کرد بعد اَزچند دقیقه دیدم یه جیغ کوتاه کشید یه رعشه تو بدنش اَفتاد بیهال شد احساس گرمای ملایمی رو روی میلاد جون احساس کردم موتوجه شدم ارضاءشده منم تلمبه زدن تند تر کردم تا اینکه میلاد جونم اشکش در اُمد منم اوُنارو ریختم روی زمین و بیحال روی تخت کنار خانمی اُفتادم بعد از چند دقیقه با چند تا بوسه به خود اُمدم دیدم خانمی بالای سرم نشسته دوباره پریدم تو بغلش همین که با بوسه نوازشش می کردم ازش تشکر می کردم اُنم اَز من تشکر می کرد بلند شدم رفتم اَز آشپزخانه دو تا لیوان شیر موز آوردم تو اُتاق با هم خوردیم بعد خداحافظی کردیم من هیچ وقت اَز چگونگی openشدنش سوال نکردم اُونم چیزی نگفت بعد اَز این ماجرا چند بار دیگه هم با هم یه حال چسب با هم کردیم به امید اینکه همیشه حال کنین اُونم اَز نوع چسب
مخلستون علی
خیلی بالاییم(میتونی بگیرمون)
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
شوهر سرد:

اسم من شيده است.من سی ساله ام.بدبختانه من یک شوهر خیلی سرد دارم که هر چند ماه یکبار به سراغ من میاید.بر عکس من زنی خیلی حشری هستم.چند وقت قبل وقتی که شوهرم خانه نبود من یک فیلم سکسی دیدم که دیوانه ترم کرد.مجبور شدم برم توی خیابون دنبال یک نفر بگردم ولی کسی رو گیر نیاوردم.البته چند تا ماشین برای من بوق زدند و ترمز کردند ولی راستش علیرغم اینکه خیلی حشری بودم ولی ترسیدم سوار ماشین بشم .نااميد به طرف خونه برگشتم نزديکی های خونه چشمم به يک نمکی افتاد و کسی که گاری نمک رو ميراند يک پسر حدود۱۵ ساله بود. مقدار زيادی نون خشک تو خونه داشتم به پسره گفتم بياد بالا تا نون خشکه ها رو ببره.همينجوری که از اشپز خونه گونی نون خشکه رو میاوردم و پسره هم دم در ایستاده بود.یکهو فکری از ذهنم گذشت و به پسره گفتم بیاد تو ویک لیوان چایی بخوره اولش گفت نه ولی بعد که اصرار کردم امد تو و نشست روی مبل.رفتم توی اشپزخونه تا کتری رو بذارم ويک شربت هم درست کردم و امدم کنارش نشستم.همينجوری که داشت شربتو ميخورد دستمو انداختم پشت گردنش و گفتم از زن خوشت مياد.طفلک خجالتی بود يا شايد هم ترسيد گفت منظورتان چيه من هم گفتم مثلا اگر همين الان تو رو ببوسم خوشت مياد و بدون اينکه منتظر جوابش بشم صورتش رو بوسيدم اول کمی خودشو کشيد کنار ولی وقتی که کيرشو از روی شلوار گرفتم کمی ارام شد و شروع کردم ازش لب گرفتن طفلک هيچکاری نميکرد.چون بدنش کثيف بود گفتم بريم حمام .لختش کردم و وقتی به شلوارش رسيدم خيلی مقاومت کرد ولی من بزور شلوار و شورتشو دراوردم چه کير نازی داشت تا بحال کير پسر ۱۵ ساله نديده بودم.بردمش زير دوش و شروع کردم صابون زدن به تنش در عين حال هم با کيرش بازی کردم ولی کيرش بلند نميشد.پس از اينکه حسابی شستمش بردمش بيرون از حمام وفيلم سوپر رو براش گذاشتم و همچنان با کيرش ور ميرفتم تا اينکه به من گفت خانم من تا بحال زنی رو نکردم و ميترسم.کلی دلداريش دادم تا ترسش بريزه در همين حال فيلم به جايی رسيد که زن هنرپيشه داشت کير مرد رو ميخورد.يکهو به من گفت تو ميتونی مثل تو فيلم کير منو بخوری؟من يکه خوردم چون تا بحال کير شوهرم را هم نخورده بودم ولی ظاهرا چاره ای نبود.همونطور که روی صندلی نشسته بود .من هم امدم روی زمين نشستم و لای پاش رو باز کردم کيرش همچنان خوابيده بود برای همين وقتی کيرشو کردم تو دهنم کيرش و خايه هاش همه با هم رفت تو دهنم.پس از کمی مکيدن احساس کردم کيرش داره بلند ميشه لذا با اه و ناله بيشتر کيرشو خوردم تا اينکه کاملا راست شد.کيرشو از دهنم دراوردم و نگاهش کردم به بزرگی کير شوهرم که هر چند ماه يکبار اونو ميديدم نبود برای همين از کير کوچک اين بيشتر خوشم امد.دوباره کيرشو گذاشتم تو دهنم و شروع به مک زدن کيرش کردم ديگه هيچی حاليم نبود چشمام رو بسته بودم و لذت ميبردم که ناگهان گرمی اب کيرش رو توی دهنم حس کردم خواستم کيرشو از دهنم در بيارم که ديدم کار از کار گذشته و اب کيرش رفته تو دهنم برای همين گذاشتم تا اخرين قطره اش رو توی دهنم خالی کنه.دروغ نگفته باشم از مزه اب کيرش که کمی هم شور بود بدم نيامد برای همين هم تمام ابشو قورت دادم.پس از انروز هر وقت که شوهرم سر کار بود من به اون پسره ميگفتم بياد تا دهن و صورت منو پر از اب کيرش کنه.البته مدتی است که از اون هيچ خبری ندارم و هر چقدر هم پرس وجو کردم پيداش نکردم.برای همين من دنبال يک پسر فقط ۱۴ يا ۱۵ ساله ميگردم تا برايش ساک بزنم تا اب کيرشو تو دهن و صورت من خالی کنه
این كاربر به علت تخلف در قوانین بن شده است
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
سكس خانم معلم

حدود 7 سال پيش من سال آخر دبيرستان بودم و تا اون موقع با هيچ جنس مخالف خودم تماس فيزيكي نداشتم و هميشهبراي ارضا' جنسي به عكس و فيلمهاي سكس پناه مي آوردم . و عمده آشنائي من با مسائل جنسي توسط معلم بينش بود .خانم مولائي با ظاهري اسلامي هر جلسه به بهانه اي شروع به نصيحت كردن بچه هاي كلاس میکرد و دست آخر به مسائل جنسي ختم مي شد و به قول بچه ها تا همه رو به اورگاسم نمي رسوند دست بردار نبود . انصافا هم خيلي جذاب بود با اينكه با اون پوشش كاملا اسلامي مغنه و چادر مشكي و بدون كوچكترين آرايش خيلي خوشكل بود و دل هر پسرجوني رو به لرزه مي انداخت . اون روز هم خانم مولائي شروع به نصايح جنسي خود نمود و پس از پايان صحبت هايش بچه به خاطر امتحان رياضي ساعت بعدي از اون خواستن تا به مطالعه آزاد ادامه بدند خانم مولائي هم قبول كرد و بچه ها شروع به حل تمرينات و مطالعه بودن اون هم پشت ميز كارش نشست و مشغول خواندن مفاتيح خود شد . من هم كه حال درستي نداشتم و با حرفهاي اون بيشتر حالي به حالي شده بودم به ته كلاس رفتم و به بهانه درس خواندن يواشكي عكسهاي را كه صبح از مژگان گرفته بودم از كيفم درآوردم و لاي كتاب رياضي گذاشتم و شروع به نگاه كردن اونا كردم.واي خداي من چه عكسهاي تحريك كننده اي بود .عكس يه پسر بود كه كير شق شده خودش رو تا نصفه داخل كون يك دختر هم سن خودم كرده بود و دختره از درد سرش رو رو به بالا گرفته و جيغ مي كشيد . بي اختيار دستم رو آهسته داخل مانتو كردم و زيپ شلوارم رو پائين كشيدم و آرام دستم رو داخل بردم و از بغل شرتم نوك انگشتم رو آهسته به موهاي كسم رساندم و آرام آرام با لبهاي پف كرده شروع به بازي كردن كردم . حالا ديگه كاملا حشري شده بودم دستم رو به كسم فشار مي دادم و از اين كار اذت بيشتري به من دست مي داد. همه كسم رو توي دستم مشت كردم و چشم هايم رو بستم و سعي مي كردم توي ذهنم خودم رو جاي همون دختري كه توي عكس بود جا بزنم . دقايقي به همين شكل و سرم رو روي كتاب گذاشته بودم و با دستم كسم رو مي ماليدم .پاهايم رو به هم قفل كرده بودم و دستم رو بيشتر به لبهاي كسم مي ماليدم .ديگه از خودم بي خود شده بودم كه يك دفعه احساس كردم بالاي سرم كسي ايستاده .همينجوري كه سرم روي كتاب بود چشم هايم رو باز كردم چادر سياه خانم مولائي رو جلو چشمام ديدم سرم رو از روي كتاب برداشتم و به صورت خانم معلم نگاه كردم اون هم به حالت بهت زده به من و عكسهاي داخل كتاب نگاه مي كرد .بعد از چند لحظه اشاره به من كرد كه دستم رو بيرون بكشم من كه تازه متوجه شده بودم زود دستم رو از شرتم بيرون كشيدم دستم خيس خيس بود .نگاهي غضبناك به من كرد و كتاب رياضي من رو با عكسها برداشت و به طرف ميز خودش رفت . دنيا روي سرم داشت خراب مي شد و دلهره عجيبي داشتم تا آخر ساعت اصلا به من نگاه نكرد و من از منظور اون اصلا چيزي متوجه نمي شدم پيش خودم مي گفتم شايد به قول اين بچه حزب الهي ها نمي خواد آبروي منو جلوي همكلاسيام ببره . بالاخره انتظار بسر رسيد و همينكه زنگ كلاس به صدا درآومد رو به من كرد و گفت : خانم .......... شما بعد كلاس بمونيد باشما كار دارم .

بچه ها يك به يك از كلاس خارج شدن اما هيچكدوم از اونها موضوع منو نمي دونستند بعد اينكه من و خانم مولائي تنها شديم رو به من كرد و گفت : پريسا خانم اين عكسها چي هستند كه داري وقت خودت رو با اونا تلاف مي كني و .......... بعد از كلي نصيحت آدرس منزل خودش رو روي يك تيكه كاغذ نوشت و به من داد و گفت امروز بعداز مدرسه به خونه اون برم تا بيشتر با هم گفتگو كنيم من هم با صورت سرخ شده سرم رو پائين انداختم و از كلاس خارج شدم . بعد مدرسه به خونه كه رسيدم به مامانم گفتم كه معلم بينش منو دعوت كرده به خونش بعد از استراحت از خونه بيرون آمدم و به سمت آدرس منزل خانم مولائي رفتم .توي راه همش دلهره اين رو داشتم كه نكنه خانم معلم موضوع رو با پدرم مطرح بكنه يا توي مدرسه همه بفهمند و اونوقت آبروم جلوي همه مي ره .با اين فكرها به جلو در منزل خانم مولائي رسيدم .زنگ در رو زدم پس از چند لحظه صداي نازك و دلنشين خانم مولائي بود پس از پرسيدن ((كيه)) در رو باز كرد از پله ها بالا رفتم جلو در آپارتمان كه رسيدم در باز بود با پشت دستم چند ضربه به در زدم صداي خانم معلم از داخل آمدكه: پريسا تو هستي بيا تو عزيزم كسي توي خونه نيست تنها هستم الان ميام . وارد خونه شدم و در رو بستم هنوز دلواپس بودم همينطوريكه به وضعيت حال و پذيراي نگاه مي كردم روي يه مبل جلو در نشستم و منتظر آمدن خانم مولائي شدم .

بعد چند لحظه خانم مولائي از داخل اتاق خواب بيرون آمد با ديدن اون مات ملهوت شدم اصلا باور نمي كردم كه اون همون خانم معلم بينش محجبه ما باشه آخه يه لباس راحتي نازك توري تنش بود كه از زير اون بدن لخت عريانش كاملا پيدا بود يعني حتي شرت و سوتين هم به تنش نبود . خانم مولائي جلو آمد و بعداز احوال پرسي و روبوسي با من تعارف كرد تا روي مبل بشينم و از من خواست تا راحت تر باشم و مانتو خودم رو از تنم در بيارم . من حالا با ديدن اون و رفتارش خيالم از بابت موضوع صبح راحت شده بود اما هنوز برام خيلي سوالات ديگه پيش آمده بود و با ديدن وضعي كه اون جلو من نشسته بود انصافا هم همانطوري كه توي ذهنم تصور ميكردم تن و بدن مناسبي داشت . سينه هاش رو به بالا و كاملا ايستاده بود طوريكه مثل خود من كه 19 سال بيشتر نداشتم سينه هام اونجوري نبود. خلاصه خانم مولائي شروع به صحبت شد و اين بار لحن كاملا ملايم و حتي تحريك كننده هم داشت . توي صحبتهاش اشاره به اين موضوع كرد كه اون يك زن لزبين(همجنسگرا) و تا به حال هم ازدواج نكرده و بعد از من سوال كرد كه آيا تا به حال با جنس مخالف سكس داشتم يا نه و...... بعد چند ساعت كه با هم در مورد سكس و مسائل جنسي صحبت كرديم خانم مولائي از من سوال كرد كه آيا دوست دارم كه منو تحريك بكنه و آموزش هاي درست خود ارضائي رو به من ياد بده كه من هم از خدا خواسته قبول كردم و هردو به اتاق خواب خانم مولائي رفتيم. اتاق خواب بسيار جذاب و تحريك كننده اي داشت بطوريكه با چراغهاي آبي و قرمز و عكسهاي عريان و سكس روي ديوار هربيننده اي رو در همون ابتدا حشري مي كرد . اون به من اشاره كرد روي تخت دراز بكشم و بعد خودش هم روي من دراز كشيد و شروع به بوسيدن از لبهايم شد من هنوز هل كرده بودم و يك احساس خاصي داشتم اولين بار بود كه يك نفر اون هم همجنس خودم منو تحريك ميكرد . درهمين حين رو به من كرد وگفت : عزيزم خودتو آزاد كن به فكر هيچي نباش و فقط چشماتو ببند و از اين وضع لذت ببر. بعد همينجور كه منو بغل كرده بود شروع كرد به درآوردن لباسهايم .

حالا ديگه فقط شرت و سوتين تن بود آهسته زبون خودش رو از لاي سوتين به وسط سينه هام رساند و آرام آرام شروع به لسيدن كرد احساس لذت شديدي به من دست مي داد كه تا به حال حس نكرده بودم . بعد خودش هم لباس راحتيشو از تنش در آورد و بعد هم سوتين من رو هم از تنم درآورد و خم شد و شروع به مكيدن نوك پستونام شد من چشم هايم رو بسته بودم و از اين وضعيت لذت مي بردم . همينجوري كه داشت پستونامو مي ليسيد و با دست ديگه اون يكي پستونامو مي ماليد با بوسه هاي پي در پي به سمت پائين حركت كرد و به شرتم رسيد آرام از بغل شرتم گرفت و از پام دراورد و سرش رو خم كرد و لبهاي كسم رو بوسيد بعد نفس عميقي كشيد و اونو بو كرد .نوك زبونش رو آهسته به لبهاي كسم ماليد و با هربار فشار دادن زبونش لبهاي كسم رو از هم بيشتر باز مي كرد بدنم داغ داغ شده بود .بعد چند دقيقه ليسيدن كسم رو به من كرد گفت : عزيزم دوست داري تجربه سكس از عقب رو بكني با تعجب رو به اون كردم و گفتم چه جوري .لبخندي به من زد و من رو به پشت برگرداند و از من خواست تا چشم هايم رو به بندم و توي ذهنم به آلات مردي فكر كنم . اون هم شروع كرد به ماليدن باسن و كونم هي با دست و انگشتاش مقعد من رو مي ماليد و اونو تحريك مي كرد و انصافا تا به حال من به اين شكل لذت نبرده بودم . روي من دراز مي كشيد و كس خودش رو به كونم مي ماليد . از فرط لذت هردو بي اختيار جيغ مي كشيديم و از يكديگر مي خواستيم كه بيشتر ادامه بديم.

خانم مولائي از من سوال كرد كه آيا مي خوام كه بيشتر از اين اذت ببرم و تجربه آميزش از پشت رو داشته باشم من با تعجب از اون پرسيدم چطوري كه گفت :خوب معلومه من خودم رو معمولا با ميوه جات مثل خيار موز ارضا' مي كنم بعد با يه لبخند ديگه گفت :مي خواي تو هم تجربه كني . نه خانم آخه مي ترسم ترس چيه عزيزم با يه خيار نازك شروع مي كنيم مگه نمي خواي بيشتر لذت ببري چرا اما! اما نداره عزيزم بيا بيشتر لذت ببريم ما كه با جلو كاري نداريم بعدش هم كسي متوجه نمي شه لذتش هم از جلو بيشتره بعد رفت و با يك خيار كوچك برگشت توي اتاق با آرامي كنارم نشست و جوراب مشكي خودش رو از پاهايش درآورد و هر دو دستم رو بست به بالاي تخت خواب و با لنگه ديگه چشم هايم رو بست ازش سوال كرد واسه چي چشمهام و دستام رو بستي گفت : عزيزم چون اولين بارت هستش اولش كمي درد داره اما سعي كن خودتو شل نگه داري بهد كه عادت كردي شروع به لذت كردن مي كن چشمات رو هم بستم كه تمام حواست به تخيلات ذهني باشه . بعد شروع كرد به ماليدن خيار به اطراف باسن و كونم و لاي باسنم مي كشيد طوري كه با فشار به مقعدم مي خورد يه ترس و دلهره عجيبي داشتم و هربار نوك خيار رو نزديك كونم مي كرد بي اختيار باسنم رو جمع مي كردم و اون با دستهاش اونهارو از هم باز مي كرد و دوباره خيار رو به مقعدم مي ماليد . بعد احساس يه جسم سرد روي كونم و اطراف مقعدم كرد ازش سوال كردم اين چيه گفت: چيزي نيست عزيزم كرم نيوا هستش مگه نمي خواي دردش كم باشه بعد شروع كرد به ماليدن كرم به همه جاي كونم و بعضي وقت هم با نوك انگشت سعي مي كرد توي مقعدم بكنه كه با ممانعت و جمع كردن خودم مانع مي شدم .يك دفعه ماليدن هاش تند تر شد و رو پاهام نشست و با سيلي پشت سر هم به بغل كونم مي زد مي از شدت درد سيلي هايش با جيغ و داد از اون خواهش مي كردم كه اين كارو نكنه اما از من مي خواست كه جيغ نزنم و به تخيلات سكس فكر بكنم . بعد احساس كردم كه نوك خيار رو به لاي كونم چسبونده متوجه شدم كه حالا وقتش شده و اظطراب خودم رو جمع كردم و با فشار سعي مي كردم كه اون نتونه خيار رو تو بكنه اما بي فايده بود چون با لغزنده بودن اطراف مقعد بالاخره نوك خيار رو كه داشت داخل كونم مي شد احساس كردم اي اي اي خانم تورو به خدا يواشتر داره مي سوزه . بسم تورو به خدا بسم ديگه اما خانم مولائي بدون توجه به التماسهاي من و با حرفهاي عزيزم چيزي نيست تحمل كن الان بره تو ديگه عادت مي كني فشار رو بيشتر مي كرد . يك لحظه درد شديدي روي كونم احساس كردم و سرم گيج رفت و تمام بدنم شل شد و چيزي نفهميدم . صداي نمي شنيدم و ديگه ناي جيغ كشيدن نداشتم چند لحظه به همين حال بودم كه كم كم حالم جا اومد و احساس مي كردم كه بالاخره خانم مولائي همه خيار رو داخل كونم كرده .

سوزش عجيبي داشت و اون ديگه آروم آروم از ته خيار گرفته بود و بازي بازي مي داد . راست مي گفت كم كم داشت از اين وضعيت خوشم ميومد همنجوري كه خيار توي دستش بود و عقب جلو مي كرد خم شد و از پشت سر بغلم كرد و صورتش رو به صورتم چسبانده بود و منو مي بوسيد. حالا ديگه حالت رفت وبرگشتي خيار رو توي كونم بيشتر كرده بود و من هم داشتم از وضعيت بيشتر لذت مي بردم .چند بار خيار رو كاملا از توي كونم در آورد بعد دوباره داخل كرد و هر بار كه بيرون مي كشيد و مجددا تو مي كرد درد تمام بدنم رو مي گرفت اما اينبا از اين درد ها لذت مي بردم .روي پاهام نشسته بود و با دست ديگه از پشت پستونام رو گرفته بود و مي ماليد .كم كم تمام بدنم خيس عرق شده بود و با فريادهايم از اون مي خواستم منو بيشتر ارضا' بكنه . يك بار ديگه خيار رو از كونم بيرون كشيد ولي اينبار كه داشت داخل كونم مي كرد دردش بيشتر بود ولي لذتش هم دو چندان شد و احساس كردم كه كاملا بغلم كرده و حركت رفت و برگشتي خيار توي كونم هم سريع تر شده بود . با هم چشم هاي بسته احساس كردم داره دست هامو باز مي كنه دستم كه آزاد شد جوراب رو از جلو چشمام كنار زدم ديدم خانم مولائي روبروي من نشسته و با انگشتاش داخل كسش مي كنه اما هنوز احساس سنگيني يك نفر رو روي خودم احساس مي كردم حتي حالت رفت و بر گشتي خيار رو توي كونم .يك لحظه حالت رفت وبرگشتي ايستاد و من به خودم آمدم همانطوركه روي تخت دراز كشيده بودم سرم رو برگرداندم ديدم يه پسر تقريبا 25 ساله روي من دراز كشيده منو كه ديد لبخندي به من زد هنوز فكر مي كردم كه دارم توي تخيلاتم احساس مي كنم اما اون پسره دوباره شروع كرد به بيرون كشيدن كيرش از كونم و با فشار دوباره اونو توي كونم كرد حالا ديگه احساس ديگه داشتم توي يك عمل انجام شده قرار گرفته بودم هم از اينكه با يك پسر دارم آميزش مي كنم دلهره داشتم واز سوي ديگه لذتي كه به من دست داده بود و مي داد مانع از اين مي شد كه مقاومت از خودم نشان بدم به همين خاطر من هم لبخندي به اون زدم و اظهار رضايت كردم اون هم با ديدن اين وضعيت جسارت بيشتر پيدا نمود و مجددا منو از پشت بغل كرد و شروع به تلمبه زدن شد .حالا ديگه احساس ديگري داشتم .يه پسر داشت منو از عقب مي كرد . واقعا لذتي داشت كه تا بحال هنوز اون خاطره رو به ياد ميارم تمام بدنم مور مور ميشه در همين موقع پسره آه بلندي كشيد و كيرشرو از توي كونم بيرون كشيد و شروع كرد با دستش كيرش رو ماليد و همه آب مني خودش رو روي باسنم ريخت و با سر كيرش شروع به ماليدن به همه جاي كونم شد بعد هم كيرشرو لاي پاهام فرو برد وروي من خوابيد .هردو ما به اورگاسم كامل رسيده بوديم و من راضي از اين وضعيت . بعد از آن روز هر موقع نياز به ارضا' داشتم براي آموختن درس سكس نزد معلم عزيزم مي رفتم...
این كاربر به علت تخلف در قوانین بن شده است
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
دختر اصفهاني

حدود يه سال پيش بود که با يه دختري که اسمش شيدا بود آشنا شدم.خيلي با هم رفيق شده بوديم و حدودا روزي ۱ساعت با هم چت ميکرديم.تازه اين آخرسريها شمارش رو هم بهم داده بود و من بهش تلفن ميزدم.هفته پيش بود که تو مدرسه فهميدم،که قراره يه سفر تفريحي به اصفهان بريم.ديگه از خوشحالي نميدونستم بايد چي کار کنم.خلاصه بهش تلفن زدم و گفتم که قراره يه سر بيام اصفهان.اون هم خيلي خوشحال شد،آخه خيلي به هم وابسته شده بوديم.و يه جورايي عاشق هم شده بوديم.بالاخره ما رفتيم اصفهان.بعد از رفتن به اردوگاه و گذاشتن وسايلمون اونجا و کوفت کردن ناهار رفتيم ميدون نقش جهان و قرار شد ۳ساعت ديگه همه جلوي عاليقاپو باشيم تا به اردوگاه برگرديم.به شيدا تلفن کردم و گفتم که بياد تو ميدون تا همديگر رو ببينيم.وقتي ديدمش اصلا باورم نيمشد که شيدا دختري به اين جيگري باشه.ولي خلاصه آمد جلو و خودش رو معرفي کرد من که مهو پستونايي شده بودم که با پوشيدن يه مانتوي تنگ زده بود بيرون،بهش سلام کردم و گفتم که بهتره که بريم يه جاي خلوت.اون هم قبول کرد و رفتيم يه پارک.بعد از اينکه يه کم با هم حرف زديم،کم کم شروع کردم به مالوندن پاهاش. آب از دهنم راه افتاده بود.بعد از اينکه يه کم پاش رو مالوندم،خيلي حشري شده بودم.ديگه اصلا حواسم به دور و ورم نبود و فقط داشتم با شيدا ور ميرفتم و صورتم رو هم به صورتش نزديک کرده بودم و داشتم کسشعر ميگفتم که يه دفعه متوجه شدم شيدا داره با پاش به پام ميزنه.گفتم چته؟گفت اونجا رو نگاه کن.روبروم رو که نگاه کردم ديدم يه پيرمرده وايساده جلوم.نگاهم که بهش افتاد شروع کرد به نصيحت کردن و کس گفتن.من هم که اصلا حوصلش رو نداشتم،بهش گفتم برو کونده.و دست شيدا رو گرفتم و از اونجا دور شديم.وقتي وايساديم شيدا گفت که بهتره بريم خونه ما.بهش گفتم:کسکش مادرجنده،تو خونتون خالي بود نگفتي؟کيري من دارم از شق درد ميميرم.از دستم ناراحت شد.خلاصه بعد از کلي مخ زدن راضيش کردم که بريم خونشون.از اونجايي که من بايد زود برميگشتم،نرسيده تو خونه لباسم رو درآوردم و اون رو هم لخت کردم. کيرم رو کردم تو دهنش.بعد از کلي آه آه کردن کيرم از تو دهنش کشيدم بيرون آخه نمی خواستم آبم تو دهنش در بياد. هلش دادم رو تخت و پاهاش رو از هم باز کردم. کيرم شده بود قده يه تير چراغ برق.ديگه نتونستم تحمل کنم.براي همين خودم رو انداختم روش و کيرم رو گذاشتم رو کسش.واي که هنوز گرمي کسش رو زير کيرم احساس ميکنم.انقدر حشري شده بودم که بدون کاندوم کيرم رو روانه کسش کردم.يه آه و ناله اي ميکرد که باعث ميشد من خيلي بيشتر حشر بشم.برای همين هم داشتم بلندتر اون آه آه ميکردم.واي که تا اون موقع کسي به گرمي کس شيدا نکرده بود.بعد از کلي بالا و پايين کردن تو کسش احساس کردم که آبم داره در مياد، براي همين هم کيرم رو کشيدم بيرون و آب کيرم رو هم ريختم رو کسش.از دستم ناراحت شده بود.آخه ميگفت اگه آب کيرت رفته باشه تو کسم چي؟ گفتم کس نگو بابا.بعد از اينکه از دستشويي آمدم بيرون و يه نگاه به ساعتم انداختم متوجه شدم که من بايد ۵/۱ ساعت پيش جلوي عاليقاپو ميبودم.سريع آدرس رو از شيدا پرسيدم و بدون اينکه از شيدا خداحافظي بکنم،از خونه آمدم بيرون و رفتم به ميدون نقش جهان. خلاصه با ۲ساعت تاخير رسيدم پيش بچه ها و مدير مدرسمون.با ديدن مدير مدرسمون که مثل کير خر منتظرم بود،پشمام سيخ شد.خلاصه شانش آوردم که رفيقام هوام رو داشتن و سريع حرکت کردن و مديرمون هم مجبور شد دنبالشون راه بيفته.ولي بعدا تو اردوگاه کونم رو پاره کرد.وقتي که آمدم تهران کلی به اون حرف شيدا که گفته بود شايد آبت رفته باشه تو کسم،خنديديم
این كاربر به علت تخلف در قوانین بن شده است
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
نمیدونستم پشیمونم یا خوشحال ! اما تو نگاه عطیه لبخند رضایت رو میدیدم ....
با هم رفتیم حمام و خونه و تخت و تمیز کردیم و شستیم .... اون شب رو تا صبح تو آغوش گرم عطی خوابیدم .... بعد از ظهر فرداشم من برگشتم خونه خودمون ... اما این بار با یه تجربه سکسی بزرگ ...
عطیه از اون شب برای من تا آخر عمرم یه رویا ساخته بود ....
این كاربر به علت تخلف در قوانین بن شده است
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
بهش بگم که چرا آبتو ريختي ديدم پسر خالمه جلوي خودمو گرفتم اگه بهش ميگفتم تويي؟ با چيز ديگه مي فهميد باباش هم با من حال کرده بود . بهش گفتم مگه نگفتم نريز گفت بخدا نمي تونستم جلوي خودو بگيرم منم کونمو شستم و دامنو که کثيف شده بود رو شستم شلوارک و کردم داشتم از حموم ميرفتم بيرون که گفت وايسا کار دارم باهات وايسادم گفتم چيه؟ گفت وقتي اين شلوارکو مي پوشي آدمو حشري مي کني اومد جلو کنکو داشت مي مالمند که دست منو گرف زد به کيرش کيرش دوباره شق شد ازم تند تند لب ميگرفت و شلوارکمو کشيد پايين و باز کيرشو کرد و حدود بيست دقيقه کرد و باز هم گفتم آبتو نريزيا ولي باز آبشو ريخت بهم گفت مرسي اصلا باورم نميشد به همين سادگي قبول کني . رفتم از حموم بيرون بهم گفت شب دوباره ميام با هم حال کنيم گفتش تو امشب رو تخت يک نفره بخواب منم گفتم باشه. خلاصه شب شد ساعت حدود دو بود که در اتاق باز شد يکي اومد تو اتاق من که ميدونستم قراره پسر خالم بياد تو اتاق رومو کردم به ديئار و يه وري خوابيدم من اون شب يه پتوي کوچيک رو کشيدم کسي که اومده بود تو اتاق اومد زير پتو دامن کرده بودم دامنمو داد بالا شرو کرد به مالوندن لاله گوشم مي خورد خوشم ميومد کيرشو در اورد گذاشت لاي پاهام کير گلفت و درازيي بود تو دلم گفتم کير شوهر خالم که زياد بزرگ نبود و کير پسر خالمم به ابن بزرگي نبود منم که فقط با ايد دوتا بودم با کسه ديگه ا سکس نکردم و به خودم گفتم قرار بوده پسر خالم بياد حتما حشري شده اين جوريه شورتمو در آورد و کيرشو گذاشت دمه کسم دمه گوشم گفت اوپني؟ گفتم نه . گفت چه بد شد کيرشو کرد تو کونم گريم داشت در ميومد هي لب ميگرفت ازم حدود نيم ساعت کرد آبش که داشت ميومد منو بر گردوند بطوري که نيم تنه ي بالا فقط برگشت من که از درد چشام بسته بود اونم همينطور چشاش بسته بود آبش که اومد ريخت حمونجا شروع کرد لب گرفتن چشامو باز کردم که بهش بگم چرا اين کارو کردي چيزي ديدم که از تعجب شاخ در اوردم دادشم بود منو با دختر خالم اشتباه گرفته بود زود چشامو بستم اون همينطوري داشت لب مي گرفت که ديدم لبشو رو لبم نگه داشته چشامو باز کردم ديدم داره منو نگاه ميکنه هر دومون از خجالت مرديم پاشد لباساشو پوشيد خواست بره گفت بکسي نگيا گفتم باشه . صبح فردا رفتم به پسر داييم گفتم چرا نيودي ؟گفت مگه داداشت اجازه داد . بعد از اون هفته اي دوبار با دادشم و ماهي يکي دوبار با شوهر خاله و پسر خالم سکس داشتم و دارم اين بود داستان منو شوهر خاله و پسر خاله و داداشم بطوري که ديگه معتاد سکس شدم.اين بود داستان منو شوهر خاله و پسر خاله و داداشم.
این كاربر به علت تخلف در قوانین بن شده است
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
داستان سکسی ایرانی

آویزون


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA