ادامه قسمت دهممن كه ميدونستم هر چي بيشتر طول بكشه ، دردش بيشتر همونطور كه اروم تلمبه ميزدم روش خم شدم و دستمو دور گردنش ميكشيدم و يواش يواش بردم جلوي دهنش و تو يك حركت همزمان جلوي دهنشو گرفتم و با فشار كيرمو تا آخر تو كونش كردمصداي ضجه و ناله هاش تو دستم خفه ميشد ولي از تكون دادن كونش معلوم بود درد ميكشه ، بي حركت روش خوابيدم وهيچ تكوني به خودم ندادم ، يكم كه گذشت شروع كردم به تلمبه آروم زدن و وقتي صداي ناله پريوش به اه تبديل شده بود شدت تلمبه زدنو بيشتر كردم تا جايي كه كيرمو از كونش درمياوردم و دوباره تا آخر توش ميكردم ، ضربه هايي كه به كونش ميزدم همراه بود با فرو رفتن كيرم تا اخر توش ، همزمان كوسشو ميماليدم كه بعد از چند دقيقه با تكونهايي كه به بدنش داد مشخص شد ارضا شده ، منم ديگه نزديك به اومدن آبم بود براي همين دو دستمو دو طرف كونش گذاشتم و با شدت تمام تلمبه ميزدم و تو يه حركت همه آبمو تو كونش خالي كردم ، كيرمو درآوردم و روي كونش ميماليدم ، بلندش كردم و ازش لب گرفتم و گفتم : اذيت شدي ، مخصوصا وقتي كون ميدادي پريوش : نه جونم ، يهترين سكسم بود ، هم كوسمو حال دادين هم كونم(ادامه دارد)
تابوي عشققسمت يازدهمساعت حدوده 2 بعداظهر بود كه ايليا تماس گرفت و گفت كارش تو شهرداري تمام شده و با سهيلا هماهنگ كردن ناهار برن بيرون و گفت اگه منم ميرم دنبالم بيان ، من از سكسي كه با پريوش داشتم خيلي خسته بودم براي همين منصرف شدم و تصميم گرفتم برم خونه و استراحت كنم ، وارد خونه شدم ديدم نوشين هم نيست و روي آيينه پيغام گذاشته ميره خونه خواهرش ، بعد از اينكه دوش گرفتم ناهار سبكي خوردم و خوابيدم .با صداي سهيلا كه با تلفن حرف ميزد بيدار شدم ، ساعت 6 بعداظهر بود ، سهيلا بالاي سرم ايستاده بود و با گوشيش صحبت ميكرد و با دستش سرمو نوازش ميكرد ، چشمامو كه باز كردم سهيلا گفت : ايلياست و گوشي رو بمن داد .من: سلام ، خوبي؟ايليا : سلام ، تو بهتري ، امروز عشق و حال كه كردي ، خوابتم كه كردي ، با صداي يك فرشته از خواب بيدار هم كه شدي ، ديگه چي ميخواي از خدامن : نه ميبينم زبونت حسابي باز شده ، 2 تا ناهار ديگه با سهيلا بخوري تخت گاز ميريايليا : آره درست ميگي ، تو هم 2 روز ديگه پريوشو خفتش كني تا شب كسي نميتونه از خواب بيدارت كنهمن كه ياد كون و كپل پريوش افتاده بودم يه نگاه به سهيلا كه بالا سرم ايستاده بود كردم و گفتم : خفت ؟ چه خفتي ؟ بحث كاري ميكرديم ايليا : بله بله ، صحيح ميفرماييد ، دستتون سينه ها و همه جايه پريوش بنده خدارو داشت از جا ميكند و همزمان بحث كاريمن : مگه ديدي ؟ كجا بودي تو ؟ايليا : اينقدر مشغول بحث بودين كه هر چي در زدم متوجه نشدين ، از لاي در ديدم ميز گرد دارين ديگه رفتممن : جدي ايليا ديدي؟ ايليا : مگه نگفته بودمت شوهر داره مواظب باش من : حالا بعدا برات توضيح ميدم ، خيلي از شوهرش شاكيه ، دارن جدا ميشن ، تازه خودش ميخواستسهيلا با اين صحبتهاي به من خيره شده بود و با چشماش كنجكاوي ميكردايليا : پس كرديش؟من : خوب خودش ميخواست ، منم كه ميدوني تازگي خيلي .........ايليا : خوب بود ؟ هات هستش ؟من : خيلي ، هم از زززززززززززز ، حالا باشه بهت ميگمسهيلا گوشمو گرفت و بلند گفت نه ايليا قطع نكن ، بايد الان بگه و تا رفتم قطع كنم گوشي رو ازم گرفتسهيلا پشت گوشي : ايليا جريان چيه ؟و همينطور چشم از من بر نميداشت نميدونم ايليا چي ميگفت ، براي همين بلند گفتم ايليا باشه بعدا در مورد اين پروژه حرف ميزنيمسهيلا رو به من : كدوم پروژه ؟ خودت ميگي يا از ايليا بشنوم ؟من : بابا چيزي نيست كهسهيلا با گوشي : ايليا من ميخوام الان بدونم ، خواهش ميكنم ، اگه منو دوست دارين بگين اين همون جمله اي بود كه ميدونستم ايليا رو به اعتراف وا ميداره ، براي همين پيش دستي كردم و بلند گفتم دروغ ميگه و شروع به شلوغ بازي كردم .سهيلا پشت گوشي :ايليا يك لحظه صبر كنين ، و بعد گوشي رو گذاشت روي بلند گوو بعدش دوباره گفت : خوب ايليا بگيد چي شدهايليا : مممم مممم من ، يعني سامان ، اصلا از خودش بپرسينسهيلا : نه ديگه بايد شما بگين ، و يك بيشگون ازم گرفت و بهم گفت : به ايليا بگو خودش تعريف كنه برام ، يالامنم باز رگ شيطنتم بلند شد و براي سوء استفاده از شرايط گفتم : ايليا بگو بابا ، من از سهيلا چيزي ندارم پنهون كنم هنوز حرفم تموم نشده بود كه سهيلا گوشمو يه تاب محكم داد و يه جوري كه صدا از گوشي نره گفت : آره جون خودت ، همه چيزو ميگي ، نوشين هم ...............ديگه ادامه نداد ولي شصتم خبر دار شد از سكس با نوشين ميدونهسهيلا دوباره بلند گفت : خوب ايليا منتظرم ايليا : آخه سهيلا چيزي نبوده ، امروز سامان وقت گذاشته بود تا مشكل منشي رو حل كنه ، مثل اينكه مشكل خونوادگي دارنسهيلا : اي ، آفرين سامان ، ميبينم وكالت هم ميكني ، خوب حالا مزد وكالت چي گرفتي ؟ ايليا بقيش ايليا : هيچي همين سهيلا : اي همين ، پس با شوهرش مشكل داره و خودش ميخواست چيه؟ايليا : اونو ديگه از سامان بپرس سهيلا : باشه حتما ، ولي يه چيزه ديگه ، شما چي ديدن ؟ فقط ايليا اگه راستشو نگين ديگه من ..............ايليا پشت گوشي من من ميكرد و گفت : آخه .......... امممممممممم .......... خوب ديدم بحثشون داغ شدهسهيلا : ايليا چي ديدي؟ايليا : اخه چي بگم گوشي رو از دست سهيلا قاپيدم وبراي داغ كردن بحث به ايليا گفتم : ايليا چرا داري جون ميكني ، من كه بهت گفتم با سهيلا ندارم ، راحت هر چي ديدي بگوو بعد گوشي رو دوباره به سهيلا دادم و براش زبون درآوردم و گفتم : بچه ميترسونين سهيلا پشت گوشي : خوب ايليا شنيدي كه اين شازده چي گفت ، منتظرمايليا : سهيلا ميدوني من ميخواستم برم بيرون ديدم منشي نيست رفتم به سامان بگم ديدم هرچي در ميزنم جواب نميده درو كه باز كردم ديدم ديگهسهيلا : چيرو ؟ايليا : خوب ميدوني سهيلا اين منشيه خيلي شيطونه ، ميدونم تقصير سامان نيست اون تحريكش كردهسهيلا خيره به من نگاه ميكرد و گفت : چي ديدي ؟ايليا : داشتنن با هم كپ ميزدنسهيلا تو يك حركت كيرمو گفت و شروع به فشار دادن كرد ، داشتم از درد ميمردم دوباره گفت : ايليا كاملشو بگوايليا : همين بود به خداسهيلا دوباره فشار دستشو بيشتر كرد ، بلند داد زدم : بخدا خودم ميگم برات سهيلا ، داره له ميشه سهيلا : نه ايليا بايد بگه از چشماي سهيلا شيطنت ميباريد ، اونم ميخواست ايليا راحتر برخورد كنه براي همين در عين اينكه از درد ميپيچيدم به خودم بلند و با ناله گفتم : ايليا جون مادرت بگو دارم ميميرم از دردايليا با هراس گفت : مگه چي شده ؟ سهيلا خانم چيكارش ميكنينسهيلا : ديگه چي ديدن ؟ديدم ايليا داره من من ميكنه بلند گفتم : ايليا اگه نگي از مردانگي ميافتم ، جون مادرت بگوايليا : بابا يكي به من بگه اونجا چه خبره ؟من : ايليا بابا سهيلا داره كير و تخمامو له ميكنهسهيلا برام زبون درآرود و فشار رو بيشتر كرد كه داد زدمايليا : سهيلا خانم اين چه كاريه ؟ ميگم باباسهيلا : ايليا تا كامل نگي چي ديدي فشارش بيشتر ميشه كه كمتر نميشه ، اگر هم ببينم داري دورم ميزني اصلا از جا ميكنمشو همزمان برام باز زبون درآوردمن هم بلند گفتم : نامرد بگو ديگه .ايليا : باشه ميگم ، در رو كه باز كردم سامان و منشيه به هم چسبيده بودن و داشتن لب ميگرفتن سهيلا : بقيش ايليا : باور كن همينو من فقط ديدمسهيلا يك فشار ديگه داد كه فرياد من دراومد و گفت : بقيشايليا :باور كن ديگه چيزي نديدم، آهان دستايه سامان هم بيكار نبودسهيلا : واضح مست بودنو تو چهره سهيلا ميديم و اين كه به اين بهونه ميخواد روي ايليا بهش باز بشه ، براي همين به كمكش رفتم و گفتم : ايليا بابا واضح يعني توضيحات با دتايل و تفسير كامل ، و براي اينكه جوء شهوتي تر بشه ادامه دادم : اين داره كيرمو ميكنه ، همشو گرفته تو دستاش و داره فشارش ميدهصداي ايليا با هيجان شده بود و گفت : بببببببباشه سهيلا ميگم : بله دستايه سامان روي اندامه منشي بودسهيلا : كجا ؟من : بابا گفتم با دتايل ، معلومه ميخواي روانه بيمارستان بشمايليا : باشه ميگم ، سامان داشت اييييييييي همون .............. يعني دستاش داشت ............. آخه چطوري بگم سهيلا فشارو بيشتر نكرد كه هيچ دستشم برداشت ولي من ديگه شهوتي شده بودم واداي فشار سهيلا رو درآوردم و گفتم : ايليا بگو دارم ميميرم و براي سكسي كردن فضا گفتم : ايليا اگه نگي اين كير ديگه به درد هيچ كس نميخوره ، پريوش تازه ازش خوشش اومدهسهيلا دستشو دوباره گذاشت رو كيرم ولي اينبار آروم و شروع به ماليدن كرد مست مست شده بودم ولي بازم فيلم بازي ميكردم ، يكي از دستام انداختم پشت روناش و به طرف خودم كشوندمش ، و دوباره گفتم : ايليا حرفاي صبح يادت نره پس بگوايليا كه حالا حشري بودن از صداش معلوم بود گفت : من از سهيلا خانم عذر ميخوام ولي چون خودشون اينطوري ميخوان بشنون ميگم سهيلا كه شدت شهوت تو چشاش بالا بود با صداي مستانه اي گفت : ايليا يه بوس طلب شما اگه واضح بگين چي ديدين ايليا : با شوق و دستپاچه گي گفت : باشه ، حتما ميگم ، و در ادامه اينطور گفت : آره سامان داشت سينه هاي منشي رو ميماليد و دستشو لاي پاشم گذاشتمن كه مست مست شده بودم گفتم : تازه اونجاهايي كه بايد رو نديديسهيلا ادامه داد : كجاها رو نديده ؟من : وقتي لختش كردم و روي مبل خوابوندمشسهيلا شلواركمو پايين داده بود و كيرمو از تو شورت درآورده بود و داشت سرشو ليس ميزدايليا با صدايي كه ضعف شهوت توش موج ميزد گفت : سامان كجاهارو من نديدم ديگه سهيلا همه كيرمو تو دهنش كرده بود و داشت ساك ميزد ، من با شهوت گفتم : ايليا اونجايي كه كيرمو ميخورد ، اونجايي كه تا آخر تو كوسش كردم ، و بهترين لحظه اونجايي كه روي دسته مبل خوابوندمش و كيرمو تا آخر تو كونش فرو كردمو و تند تند تلمبه ميزدم و تازه اونم لذت ميبرد .سهيلا وحشيانه ساك ميزد ولي ايليا كه ديونه شده بود فقط ميگفت : جدي ، جدي ،جديمن : آره ايليا ، پريوش خوب كوس ميده ، كونشم معركه هستش و همزمان دست انداختم لاي كون سهيلا و تير خلاص رو به ايليا زدم و گفتم : ايليا ولي يكي هست كه عمرا پريوش بهش نميرسهايليا : كي ؟ سامان كي به پريوش نميرسه ؟ من ميشناسمش ؟من : خودت حدس نميزني ؟ فكر ميكني كي ميتونه بهتر از پريوش سكس كنه ؟ ايليا كه مستاصل شده بود و از طرفي مشخص بود از ادامه بحث راضيه گفت : سامان ، الان سهيلا هنوز اونجاست ؟من يه چشمك به سهيلا زدم و گفتم : نه رفتش ، چطور مگه ؟ايليا : هيچي ، آخه صحبتهامون خيلي سكسي شده بود گفتم سهيلا خانم ناراحت نشده باشه من : سهيلا و ناراحتي ؟ اونم از اين بحثها ، ايليا پس هنوز سهيلا رو خوب نشناختي ، اون عاشق اينطور بحثها هستش ايليا : جدي ؟ بهش بر نميخوره ؟ ناراحت نميشه ؟ يعني اون حرفهايي كه الان زدي رو همشو شنيد؟من : آره ، همشو ، نه كه ناراحت نميشه تازه خيلي هم خوشش مياد ايليا : واي من كه هوس سر به سر گذاشتن ايليا رو داشتم ادامه دادم : بالاخره فهميدي كي از پريوش بهتره ؟ايليا : آهان ، راستي كي بهتره ؟ گفتي من ميشناسمش ؟من : آره ميشناسيش ايليا : خوشگلتر از پريوشه ؟ من : اي به نظر من تقريبا ايليا :بگو ديگه ، چقدر اذيت ميكني من : نه بابا ، ميخوايي مفت مفت بياد تو دامنت ، بايد تلاش كني ايليا : هيكلش چي ؟ من : معركه هستش ، اندامش سكسي و خواستنيايليا صداي نفساش واضح ميومد و شهوت كاملا تو صداش موج ميزد ايليا : سامان جون ايليا اذيت نكن بگو ديگهمن : يعني واقعا حدسم نميتوني بزني ؟ بابا يك راهنمايي هم ميكنم ، دورو بره خودمونه ايليا : خوب دورو بر ما كه به جزء اين منشيه و 2 تا كارآموز كه اونا هم كمتر ميبينيمشون كسي ديگه نيستمن : خيلي خنگي ايليا ، اصلا ولش كن ، تو همون دوست دخترات برات زياد هم هستشايليا : سامان جون سهيلا بگو من : آهان نزديك شدي ايليا : جدي ، آهان حالا فهميدم كي هستش من : ضرب نخوري ، خيلي آي كيوت بالاستا ايليا كه حالا صداش آرومتر شده بود با من من گفت : سامان ،..... تو از كجا ميدوني كه .............. بهتره ؟من : چيرو من از كجا ميدونم ؟ ايليا : همون ديگه ، كه گفتي از پريوش بهتره من : آهان ، خوب ديگه ، ما اينيم ديگه ، ايليا : جون ايليا ، سامان بگو ديگهمن : خوب قبلا بهت گفته بودم اگه حواس پرتي نگرفته باشيايليا : نه ، كي گفتي ؟ من : همون روز تو دفترت ، قبل از جلسه من با پريوش ، اينكه من با سهيلا خيلي راحتم و .... از همين حرفهاايليا : خوب آره ، ولي اين چه ربطي به اون قضايا داره ؟من : كدوم قضايا ؟ايليا : همون ديگه سامان ، بهتر بودن از پريوش من : خوب راستش قيافه كه هر دومون ميدونيم ، هيكلم من بارها ديدمش ، حالا تورو نميدونم ايليا : من ؟ كجا ميخواستم ببينم ؟من : يعني اصلا نديدي ، هيچ جارو ؟ايليا : حالا بيخيال من يكبار ديگه هوس تب دار كردنم ايليا به سرم زد و براي همين سوال كردم : ايليا چند بار ديگه هم ازت سوال كردم ولي هر بار پيچوندي ، مردانه اينبار سوالت كنم جوابمو دقيق و رك ميدي ؟ايليا : خوب آره ، كي من جواب درست بهت ندادم كه اين دفعه دومش باشه من : ايليا نظرت در مورد سهيلا چيه ؟ اصلا فكر كن دوست دختر مشتركمونهايليا : بابا اينطوري كه نميشه فكر كرد ، تازه چه برسه به اظهار نظر ، ولي من يادم مياد يكبار بهت جواب دادم ، اصلا سامان چرا تو دوست داري نظره منو راجب سهيلا بدوني ؟ من : خوب دوست دارم ديگه ، ميدوني چيه ايليا ، من با تو راحتم و براي همين ميخوام بدوني اين يه حسي هست كه از قديم تو وجودم بوده و هميشه از سكسي گشتن و سكسي بودن سهيلا پيش خودم و بعضيها لذت ميبرم ، راستي ايليا تو چطوري هستي ؟سهيلا همچنان كنارم بود و با دستاش كيرمو ميماليد و با لبخند گوش ميداد و بهم چشمك ميزدهمزمان كه با ايليا صحبت ميكردم ، سينه هاي سهيلا رو آروم ميماليدم و بعضي وقتا دستمو بين پاهاش ميبردمايليا : ميدوني سامان ، خانواده ما تو روابطشون راحتن ، اينو شما ديدين بارها ، سكس بودن و راحت گشتن برامون عادي شده ، ولي اگه راستشو بخواهي من به خاله نوشينم خيلي وابسته هستم و هميشه از ديدن اندامش تحريك ميشدم من : بابا نوشين خانم كه بيست هستش ، خيلي سكسيه ايليا : آره ، هم سكسي هست هم راحت ، اگه اشتباه نكنم تو هم بهش خيلي نزديك شدي ، درسته ؟من : راستش آره ، اگه باز حسادت نميكني ايليا : نه بابا حسادت چيه ، خاله از اون زماني كه با تو و سهيلا آشنا شده ، از اين رو به اون رو شده ، شادتر از گذشته و البته سكسيتر .من : خوب نگفتي ؟ اصلا دوست داري سهيلا رو سكس ببيني ؟ايليا كه تو جواب دادن مونده بود با من من گفت : خوب چي بگم ، يعني .....من : ايليا بگو ديگه سهيلا دستش روي كيرم ثابت مونده بود و منتظر جواب ايليا ايليا : آره ، خيليمن : پسر اگه بدوني چه بدني داره .صداي نفسهاي ايليا تندتر شده بود و سهيلا هم ديگه داشت خودشو ميكشوند روي من ، دلم به دريا زدم و گفتم : ايليا اگه بگم من دوست دارم سكسي بودن سهيلا رو پيش تو ببينم ، نظرت چيه ؟ايليا : مممممممممم من من من چي بگم ، خوب راستش منم دوست دارم ، ميدوني سامان من خودم راحت بودن جمعمونو دوست دارممن : اي جدي ، پس اومدي تو جمعمون ، خوبه ، ايليا دوست داري چهار نفره سكسي باشيم پيش هم ؟ايليا : راستش خيلي من : برات رديفش ميكنم ، بزوديايليا كه ديگه ادامه صحبت براش مشكل بود با خداحافظي گوشي رو قطع كرد .سهيلا مست و خمار همچنان كيرمو تو دستاش ميماليد و بعد گفت : سامان ، دختره رو كردي ؟من : خوب نميشه گفت فقط من ميخواستم سهيلا : كرديش ؟من : آره سهيلا : مگه نميگي شوهر داره ، پس چطوري بهت پا داد ؟من : اون كه شوهر داره ، خوب خيليها با داشتن شوهر بازم بي اف دارن ، ولي سكسشو مثل اينكه طرفش نميتونه بسازشهسهيلا : پس امروز صفا سيتي بوده من : خوب بود سهيلا : خوب بود ؟ يعني از من هم بهتر ؟اينو كه گفت خودشو روم كشيد و لباشو گذاشت روي لبام ، داغي عجيبي تو لباش بود ، دستامو بردم زير تاپش و اونو درآوردم ، سوتين نداشت ، سينه هاي بلوريش جلوم خودنمايي ميكرد ، شروع به ليس زدن نوكشون كردم و بعد شروع به خوردنشون صداي سهيلا داشت بلند ميشد ، با دستش كيرمو بيشتر فشار ميداد ، رفت پايين پاهام و شروع به خوردن كيرم كرد ، داغ داغ بودم ، سهيلا خودش بلند شد و شلواركشو درآورد ، شورت هم نداشت ، بعد پشتشو بهم كرد و روم نشست و كيرمو شروع به خوردن كرد ، كون خوشگلش روي سينه هام بود ، با دستام شروع به چنگ زدنش كردم و هولش دادم پايين تر تا به كيرم رسيد ، روش نشست و خودشو تاپ ميداد ، يكم كه گذشت از روم بلند شد و از تخت پايين رفت ، با انگشتش بهم اشاره كرد پايين برم و همزمان گفت : هوس كردم مثل اون دختره بهت بدممن ديگه بي قرار شده بود ، از پشت پهلوهاشو گرفتم و هولش دادم طرف راحتي ، خودش سرشو گذاشت روي راحتي و به حالت سگي خوابيد ، كونش رو به بالا قرار گرفته بود ، شروع به دست كشيدن كون و كوسش كردم و با زبونم ليسش ميزدمهمونطور كه كوسشو ميليسيدم از زير سينه هاشو تو دستام گرفته بود از زيرش بلند شدم و شروع كردم به باز كردن كونش ، اول با يك انگشت و بعد 2 تا انگشتي ، صداي آخ و اوخ سهيلا بلند شده بود ، همونطور كه سوراخشو آماده ورود كيرم ميكردم بهش گفتم : سهيلا خيلي كير دوست داري ؟سهيلا : خيلي ، عاشقشممن : فقط عاشق كير مني يا همه كيرها ؟سهيلا : همه كيرها كه نه ، ولي مثل خودت از سكس لذت ميبرممن : دوست داري ايليا هم بكنتت ؟سهيلا كه حالا خودش سينه هاشو ميماليد ، سرشو به طرفم برگردوند و گفت : آره ، خيليمن : دوست داري ايليا اولين نفري باشه كه كوستو پاره ميكنه ؟سهيلا : آره ، آره سره كيرمو دو سوراخش گذاشتم و آروم دادمش تو ، سهيلا يكم تكون خورد ولي زياد مقاومت نكرد ، حالا كيرم داخل كون سهيلا بود ، همونطوري بهش گفتم : دوست داري تو كونتم بزاره ؟سهيلا كه حالا با دستاش كوسشو ميماليد بلند گفت :آره من زياد طاقت نياوردم و با يك فشار نصف كيرمو تو كونش جا دادم ، سهيلا بيشتر روي راحتي خم آورد و ناله هاش بيشتر شد ، يكم كه گذشت شروع به تلمبه زدن كردم ، سهيلا همونطور كه ناله ميكرد گفت : سامان من بهتر بهت كون ميدم يا اون دختره ، هان ، بگو يالا .با اين حرفش با تمام فشار همه كيرمو تو كونش كردم كه ضجه سهيلا بلند شد و روي راحتي خوابيد ، روش بدون حركت خوابيدمو شروع به ماليدن كوسش كردم ، چند دقيقه گذشت تا به همه كيرم عادت كرد تو همين فرصت بهش گفتم : سهيلا كون تو تنگتره خوشگله ولي كير خورش بهتره ، پريوش هم خوب كون ميده ، دوست دارم كنار هم بكونمتون سهيلا كه درد هم داشت گفتمه : جون ، بكون ، همونطور كه دوست داري بكن شدت تلمبه زدنو زياد كردم و كار به جايي رسيد كه همه كيرمو درمياوردم و دوباره تا آخرش ميكردم ، كون سهيلا داشت همه كيرمو تو خودش جا ميداد و آنقدر محكم تلمبه ميزدم كه صداي برخورد بدنم با كونش بلند ميشد ، داغي كون سهيلا كيرمو داشت ذوب ميكرد ، ديگه به اومدن آبم زماني نمونده بود ، پهلوهاشو محكم گرفتم و با يه حركت كيرمو تا آخر تو كونش جا دادم و با فشار همه آبم توش خالي كردم ، و روش خوابيدم سهيلا روي راحتي ولو شد و من هم روشهمونطور كه كيرم تو كونش بود ، يه بوس از گردنش كردم و گفتم : سهيلا خودتو آماده كن چون ميخوام ايليا رو براي پاره كردن كوست بيارم .(ادامه دارد)
تابوي عشققسمت دوازدهمچون قرار بود جمعه بريم خونه ايلياشون پنج شنبه حدود ساعت 7 بعد اظهر براي خريد كادويي با سهيلا رفتيم ولي عصر، سهيلا از اون تيپهاي خفن كير راست كن زده بود ، مانتوي تنگ و فوق العاده كوتاه با آرايشي بيا منو بكن و شلوار لي چسبون كه كوس توپولش زده بود بيرون ، داخل يكي از پاساژها ، يكي از فروشگاههاي بزرگ نظر منو به خودش جلب كرد ، داخل فروشگاه كه شديم تازه بزرگي اون مشخص شد قسمتي اختصاص به لباس زير زنونه داشت و ورود آقايون ممنوع بود ، ولي كم و بيش اجناسش ديده ميشد ، به سهيلا گفتم بيا چند تا لباس زير بخريم و اونا رو كادو كنيم و به نوشين و براي خنده هم به ايليا بديم كه با موافقت سهيلا روبرو شدم ، قبل از اينكه سهيلا بره اون قسمت بهش گفتم اگه تونستي منم اونجا به بهانه اي بكش تا بهتر ببينم ، سهيلا رفت داخل اون قسمت و من شروع كردم به بازديد از بقيه قسمتها ، حدود 5 دقيقه بعد سهيلا اومد طرفم و گفت فروشنده با مدير فروشگاه صحبت كرده و اونا گفتن فقط آخر وقت امكانش هست ، به سهيلا گفتم بريم دور بزنيم و اگه شد برگرديم ، من و سهيلا دوباره شروع به گشت زدن كرديم و چند تا چيز خريديم و حدود ساعت 10 شب جلوي فروشگاه بوديم ، فروشنده ما رو دعوت به داخل شدن كرد ، وارد اون قسمت كه شدم با فروشنده اي كه يه شلوار استرج تنگ كه فرو رفتگي كوسش هم معلوم بود روبرو شدم ، سينه هاش اگه اشتباه نكنم بالاي 90 بود و با نگاه كردن بهش آبت سرازير ميشد ، خيلي لوند و سكسي ، بهش سلام كردم و اون با مهرباني جوابمو داد ، سهيلا بهش گفت : نامزدم سامان ، هموني كه در موردش باهات صحبت كردم ، فروشنده گفت اجازه بدين تابلو فروش تعطيل رو بزارم و برگردم ، اون رفت و پرده ضخيمي كه بين اون قسمت با قسمتهاي ديگه بود رو كشيد و پلاكادري مبني بر فروش تعطيل رو جلوي در ورودي گذاشت و بعد تلفني با مدير فروشگاه صحبت كرد و براي فروش اختصاصي اجازه گرفت ، من و سهيلا شروع كرديم به ديدن شورت و سوتينهاي مختلف و اون خانم هم ميخ ما شده بود ، بعد از حدود 2 دقيقه خانمه گفت : خوشحال ميشم كمكتون كنم ، اگه بفرماييد دنبال چه مدلي هستين شايد بتونم راهنماييتون كنم ، من به طرفش برگشتم و با لبخند گفتم : خيلي لطف دارين ، ممنون ميشم جديدترين كاراتونو ببينيمفروشنده رفت پشت ميز كار و مدلهاي فوق العاده زيبايي روي ميز گذاشت ، از بيكيني گرفته تا ستهاي بندي و توري و ...سهيلا يك مدل بيكيني خيلي خوش رنگ رو انتخاب كرد و به فروشنده گفت : به نظر شما بهم مياد ؟فروشنده يك نگاهي به من كرد و به سهيلا گفت : حتما ، شما هم خيلي خوشگل هستين هم خوش اندام ، البته نظر ايشون مهمترهمن يه نگاه شيطاني به فروشنده كردم و گفتم : ولي شما تو اين مسئله كارشناسين و بهتر ميتونيد نظر بدين سهيلا يه نگاه بهم كرد و گفت : آره درست ميگي ولي شما مردا بهتر ميتونين حتي نپوشيده تو بدنمون مجسم كنيناين حرف سهيلا باعث خنده ما شدو فروشنده كه معلوم بود تنش ميخاره گفت : مخصوصا نامزد شما كه چشاشون كار حساب شده و دقيقي انجام ميدن به سهيلا چشمكي زدم و گفتم : ناناز من ميخوام وقتي اينو ميپوشي ، تو پارتي حرف اول رو بزني ، نميخوام هيچكس از تو سرتر باشهسهيلا با شيطنت خاصي گفت : حالا اگه لباس زيرم موقع شنا تك نباشه ولي مطمئن باش هيكلم تكه من رو به فروشنده كردم و گفتم : ميدونم پرو لباس زير اصلا منطقي و روال نيست ولي اگه اجازه بدين بپوشه به شرطه اينكه برش داريم ممنون ميشيم ، آخه ميخوام اگه ببينم خيلي تاپ هست براي 2 – 3 نفر ديگه رنگهاي مختلفي رو بگيريمفروشنده : خواهش ميكنم بفرماييد و سهيلا رو به يك اتاق پرو هدايت كرد 2 -3 دقيقه بعد سهيلا در حالي كه بيكيني رو پوشيده بود اومد بيرون ، به محض ديدنش راست كردم ، واقعا كوسي شده بود معركه ، فروشنده هم با نگاه به من گفت : آقا بهتون پيشنهاد ميكنم خيلي مواظب ايشون باشين ، خيلي خوشگل و ناز شدن ، واقعا علاوه بر چهره شون ، اندامشون هم خيلي زيباست ، مطمئن باشيد حرف اول رو تو پارتي تون ميزنهسهيلا همينطور داشت قدم ميزد كه ناگهان يك جوان خيلي خوش تيپ وارد شد ، سهيلا پشتش بهش بود و ورود اونو متوجه نشد ولي من نگاه متعجب اونو ديدم ، شوكه شده بود و هنگ كرده بود و نميتونست نه حرفي بزنه نه قدمي برداره ، فروشنده با دستپاچگي گفت : ببخشيد ايشون مدير فروشگاه هستن سهيلا كه متوجه اون شده بود پشت يكي از مانكنها رفته بود ولي من خيلي ريكلس گفتم : مهم نيست ، راحت باشين ، من و نامزدم داريم بهترينها رو انتخاب ميكنيم و خوشحال ميشيم 2 تا نظر ديگه هم كمكمون كنن ، پسره كه به خودش اومده بود خيلي مودبانه عذر خواست و ميخواست بيرون بره ، من اون موقع كه به سهيلا رسيده بودم دستمو پشت كمرش گذاشتم و هولش دادم به بيرون ، و تو ديد اونا قرار گرفت ، پسره دهنش وا مانده بود ، سهيلا كه مثل خودم دنبال تفريح و خوشگذراني بود مثل مدلها به راه رفتنش ادامه داد فروشنده كنار مديرش ايستاده بود و داشت به سهيلا نگاه ميكرد من رو بهشون كردم و گفتم : خوب نظرتون چيه ؟ بهش ميادفروشنده يك نگاهي به مديرش كرد و گفت : من كه عرض كردم خيلي تاپ هستش و با نگاه به مدير فروشگاه كه هنوز ميخ سهيلا بود نظرش رو پرسيدم و اون گفت : ببخشيد كه اينطور ميگم ، خانم فوق العاده زيبا و برازنده هستن ، واقعا يك مدل بي نظير هستنجلوي شلوارمدير مشخص بود يك خبرايي شده ، براي همين عذر خواهي كرد و رفت ، به سهيلا گفتم پس از همين براي نوشين و نيلوفر خانم هم بگير ، سهيلا كه حواسش به فروشنده نبود گفت : نمي خواهي براي منشيتون هم بگيرم ، فكر كنم سايزش دستتون باشه فروشنده كه هاج و واج نگاهم ميكرد منتظر عكس العمل من بود كه من خودمو نباختم و گفتم : خوب راستش وقتي از آب بيرون اومد زياد نموند ، حالا نميخوادسهيلا كه شيطنتش گل كرده بود در حالي كه ميرفت تو رختكن گفت : نه آقا اون روز رو نميگم ، روزي كه حضرتعالي برده بوديش سونا و ماساژش ميدادي ، سهيلا ديگه تو رختكن بود و منشيه نگاه لوندي به من ميكرد ، من يكي از شورت و سوتينهاي قرمز خيلي خوشگل رو گرفتم و به منشي گفتم : ميشه اينو بهش نشون بدين ؟منشي ازم گرفت و رفت جلوي رختكن كه با يه واي بلند 1 متر عقب رفت ولي چشم برنميداشت از رختكن ، بهش گفتم اتفاقي افتاده كه با علامت سر اشاره كرد نه ، فروشنده دستش رو به طرف در رختكن دراز كرده بود تا لباسهاي زيرو به سهيلا بده كه ديدم سهيلا نصف بدنش بيرون اومد ، لخت لخت ، واييييييييييييييييييييييييييييييفروشنده لبخندي زد و بعد از دادن لباسها به طرف من اومد و گفت : خانم سكسي دارين ، خوش بحالتونتو حال خودم بودم كه مدير فروشگاه زنگ زده بود و ازمون ميخواست زودتر خريد رو تمام كنيممن 3 تا بيكيني و چند دست لباس زير زيبا خريديم ، موقع خداحافظي سهيلا زودتر از اون قسمت خارج شده بود و من بعد از واريز پول به صندوق براي گرفتن لباسها پيش همون فروشنده رفتم ، خانمه گفت : بهتون تبريك ميگم ، با داشتن خانمي به اين خوشگلي و خوش هيكلي روز به روز جوانتر ميشين من هم براي اينكه حالي بهش داده باشم گفتم : اتفاقا بايد به كسي كه شما رو تصاحب ميكنه هم تبريك گفت ، هم خوشگلين ، هم خوش اندام وهم سكسيفروشنده لبخنده قشنگي كرد و من خداحافظي كردم و رفتم به طرف خروجي ، سهيلا داشت با همون پسر جوان صحبت ميكرد و وقتي منو ديدن از هم خدا حافظي كردن و من و سهيلا رفتيم بيرون تو راه بهش گفتم فروشنده چي گفته و اونم يك شماره بهم نشون داد كه مدير جوان فروشگاه بهش داده بود و ازش دعوت كرده بوده براي آشنايي بيشتر.وقتي خونه رسيديم از خستگي شام خورده ، نخورده خوابيديم حدود ساعت 10 صبح با زنگ موبايلم از خواب بيدار شدم ، ايليا بود و شاكي از اينكه چرا تا اون موقع خوابيدم و اينكه زودتر بايد ميرفتيم خونشون ، ولي بر عكس من سهيلا زود بيدار شده بود و علاوه بر اينكه صبحانه خورده بود ، حموم هم رفته و داشت آرايش ميكرد ، من هم بعد از گرفتن دوش صبحانه خوردم و حدود ساعت 12 بود كه به خونه ايليا رسيديم ، نيلوفر خانم به استقبالمون اومد ، خيلي ناز شده بود شلوارك تنگ و خوشگلي پاش بود با نيم تنه فوق العاده زيبا ، وقتي باهاش روبوسي كردم عطر بدنش گيجم كرد ، تا حالا به چشم خريدار بهش نگاه نكرده بودم ، از نوشين كم نداشت كه تازه پايين تنش سكسي تر هم بود ، سينه هاي بزرگي داشت كه بخاطر نبستن سوتين نيم تنه رو پايينتر كشيده بود و ميشد نصفشو ديد ، داخل كه شديم نيلوفر ازمون بابت نبودن گرگين خان عذر خواهي كرد و علت نبودنش رو تمام نشدن كارش تو تركيه اعلام كرد ، ايليا بيرون رفته بود براي خريد و نوشين هم حموم بود ، ما راهنمايي شديم تو پذيرايي و نيلوفر خانم رفت توي آشپزخانه ، شلواركي كه پاش بود به قدري تنگ و چسبون بود كه اگه دقت ميكردي لبه هاي كوسشو تشخيص ميدادي ، از پشت هم كونش غوغا كرده بود ، نيلوفر خانم با سيني شربت برگشت و قبلا از اينكه بياره جلومون به سهيلا گفت : خانم خوشگله نميخواي لباستو در بياري ، ببين من چقدر خودموني اومدم پيشتون سهيلا : چشم نيلوفر خانم و از جاش بلند شد ، نيلوفر بعد از اينكه شربت رو به من تعارف كرد با سهيلا رفتن طبقه بالا و بعد از مدت كوتاهي نيلوفر برگشت و اومد جلوم نشست نيلوفر: خوب آقا سامان چه عجب ، افتخار دادين ، باور كنين از ديدنتون خيلي خوشحال ميشم ، اصلا شما دو تا خواهر ، برادر شدين مسبب شادي و آرامش خونواده ما ، اين از نوشين اونم ايليا ، نميدونم باهاشون چيكار كردين كه روز به روز سرحالتر و با نشاط تر ميشن ، ميشه خواهش كنم منم ببرين تو جمع خودتون من : اختيار دارين نيلوفر خانم ، شادي و آرامش نتيجه همدلي و زندگي با صميميت شماهاستدر همين حين سهيلا از پله ها پايين اومد ، واقعا نميشد سكسي تر و شيكتر از اين تيپ زد ، يه دامن خيلي خيلي كوتاه كه اگه اشتباه نكنم از يك وجب بزركتر نميشد و پيراهن كه از يك طرف نه آستين داشت نه شونه و فقط با يك بند از يك طرف آويزون بود ، به راحتي ميشد سينه هاشو كه سوتين هم نبسته بود رو ديد ، نيلوفر با ديدن سهيلا از جاش پريد و رفت بغلش كرد و بوسيدش و همونطور كه جلوش ايستاده بود با يك قدم عقب رفتن سر تا پاي سهيلا رو برانداز كرد و گفت : وا وا واي ، خداي من ، نازتر ازت تو عمرم نديدم ، دختر من كه زنم عاشقت شدم .سهيلا سرش رو پايين انداخت و گفت : چشاتون خوشگل ميبينه ، من و سامان هم تا حالا خانواده اي به اين مهربوني كه خانمش دنياي صفا و صميميت وجزء خوشگلترين خانمهاي ايراني و ديگر اعضاء آن هم مثل اون باشن رو نديده بوديم و خوشحاليم كه ما رو به عنوان دوستايه خودتون پذيرفتينخيلي از نطق سهيلا خوشم اومد ، با وقار و جذاب گفت ، نيلوفر خانم كه از تعريف سهيلا به وجد اومده بود به طرفش رفت و بغلش كرد و دوباره بوسيدش و بعد به طرف من اومد و جلوم ايستاد ، نميدونستم چيكار بايد كنم ، دستشو به طرف دراز كرد و من سريع از جام بلند شدم ، نيلوفر گفت : افتخار ميدين در آغوشتون بگيرم وقتي تو بغل هم رفتيم برخورد سينه هاي نازش با سينه هام دنياي مستي رو برام آورد ، واقعا از نوشين كم نداشت .تو همين لحظه صداي نوشين اومد كه گفت : چشمم روشن ، هنوز نيومدي خواهرمونو تور زدي پسر ، خواهر بهت نگفتم اين پسره جادوگره ، نميدونم چي تو وجودشه كه آدم به طرفش جذب ميشه .و بعد از پله ها پايين اومد ، فكر كنم از قبل با سهيلا هماهنگ كرده بودن چون اونم تيپي مثل سهيلا زده بود ، با همون رنگ و مدل ، بهمون كه رسيد باهاش دست دادم كه به طرف نيلوفر برگشت و شروع به گلايه كرد و گفت : بفرمايين ، شما رو تو بغلش ميگيره و روبوسي ميكنه ، به من فقط دست ميده ، نيلوفر كه خندش گرفته بود زد رو شونه هاش و حرفي زد كه برق سه فاز ازم پريد : خوب شايد قبلا تلافي كرده ، كم هم پيشش نبودينا . نوشين به طرف سهيلا رفتو و بوسش كرد و گفت : سامان ميبيني ، اينجا همه به من حسودي ميكنن و همگي زديم زير خنده ، برام جالب بود ، نيلوفر هم خيلي راحت برخورد ميكرد ولي نميدونم چرا ايليا اينقدر پخمه بود ، حدود نيم ساعت بعد ايليا هم اومد و بعد از صحبتهاي زياد پيرامون همه چيز ناهار آماده شد و بعد از صرف ناهار نوشين گفت اگه خوابتون نميگيره بريم بازي .همه قبول كرديم براي بازي حكم و چون قرار به بازي 4 نفره بود من و ايليا يك گروه و سهيلا و نيلوفر و نوشين يك گروه با اين تفاوت كه نوشين و نيلوفر با هم باشن ،بازي شروع شد و بعد از تقريبا 4 – 5 دست نوشين گفت : اينطوري حال نميدهبايد بازي شرط توش باشه تا بچسبه ، بينمون بحث بالا گرفت براي نوع شرط ، نوشين در گوشي با نيلوفر صحبت ميكرد كه نيلوفر بهش ميگفت : نه زشته ، اين چه شرطيه .ايليا روبه مادرش كرد و گفت : مامي ، خاله چي ميگه ؟ شرط چي ميزاره ؟نيلوفر: هيچي ولش كن ، خالتو مگه نميشناسي ، شرط گذاشتنشم غير طبيعيهنوشين : نه خاله جون ماميت ميترسه بحث بيشتر شد و بعد از گير دادن سهيلا و ايليا قرار شد شرط نوشين گفته بشه و اگه همه موافق بودن بازي كنيم ، شرط اين بود هر دستي كه انجام شد برنده مجازاتي براي بازنده تعيين ميكنه كه بايد انجام داد ، با وجود مخالفتهاي نيلوفر و راي ممتنع من ولي چون ايليا و سهيلا و نوشين موافق بودن بازي با شرط فوق شروع شد . و قرار شد تعيين مجازات در هر بازي فقط با يك نفر باشه و هر دوره نفر عوض بشه .دست اول رو ما باختيم و تعيين مجازات با سهيلا بود ، اون دستور داد نوشين براي ايليا و نيلوفر براي من سبيل آتشين بكشه كه نوشين پدر ايليا رو درآورد و اشكش دراومد ولي نيلوفر خانم خيلي آروم برام كشيد كه با مخالفت سهيلا و نوشين هم روبرو شد .دست دوم هم از بد روزگار باختيم ولي شانس خوب نيلوفر تعيين كننده بود ، قرار شد ما نوشين و سهيلا رو كولي بديم كه اين زياد اذيت نداشت .دست سوم رو ازشون برديم و ايليا كه خيلي حالش گرفته بود به خاطر مادرش نميتونست مجازاتي سنگين تعيين كنه و براي همين به چند تا بيشگون ختمش كرد دست چهارم دوباره ما باختيم و اينجا تعيين مجازات با نوشين بود ، منتظر مجازات سنگيني بوديم ، دل تو دلمون نبود و ميدونستيم نوشين خيلي سنگ دل هستش ، ولي بر خلاف تصورمون چيزي گفت كه اولش هم شوكه شدن و براي چند لحظه سكوت برقرار شد ، حدس ميزنيد چه مجازاتي تعيين كرد ؟؟؟؟؟؟؟بله مجازات كه نه ، براي من موهبت بود ، نوشين دستور داد سهيلا زبون ايليا رو گاز بگيره من هم نيلوفر خانم رومن به ايليا و نيلوفر نگاهي كردم و سرمو پايين انداختم و گفتم : من نيستم ، شرط اجرايي نيست ، درست نيست نوشين خانم من اينكار رونمي كنم ايليا هم با وجود اينكه ميدونستم عاشق اين شرط شده ولي به خاطر حرف من اونم مخالفت كرد .نوشين سر و صداش بلند شد و در نهايت نيلوفر گفت : سامان جون اشكالي نداره ، بازيه ديگه ، لذتش به همين شرطها هستشبه ايليا نگاه كردم و اون با بالا انداختن شونه هاش به من واگذار كرد ، قبول كرديم و نيلوفر و سهيلا با فاصله 2 متري از هم روي زمين دراز كشيدن ، اول من رفتم و چهار ، دست پا روي نيلوفر خانم مستقر شدم و سعي ميكردم تماسي باهاش پيدا نكنم ، نيلوفر خودش زبونشو بيرون داد و من زبونشو تو دهنم گرفتم ولي گاز نزدم ، به چشمايه نيلوفر كه نگاه كردم ، برق عجيبي درش بود ، سكوت فرا گرفته بود و تا زماني كه نوشين دستور قطع نمياد نميتونستم بلند بشم ، مشخص بود گاز نگرفتم و براي همين نوشين تهديد ميكرد اگه گاز نگيرم دستور اتمام نميده ، نيلوفر زبونشو از تو دهنم درآورد و خيلي آروم گفت : سامان جون گاز بگير ،خودمم دوست دارمو دوباره زبونشو تو دهنم كرد ولي اينبار داخل دهنم چرخوندش ، يه لحظه فاصله من با نيلوفر كم شد و سينه هامون بهم چسبيد ،نيلوفر يك آهي كشيد كه از ديد بقيه پنهون نموند ، بدنم داغ شد و حرارت عجيبي ايجاد شده بود ، نيلوفرچشماشو بسته بود و زبونش تو دهنم ميچرخيد ، براي تموم كردن قضيه زبونشو آروم با دندونم گرفتم و وقتي ميخواستم ولش كنم لبامون بهم چسبيد ، كمتر از 2 ثانيه به همون وضع بود كه براي من عمري بود ، ديگه منتظر نوشين نشدم و از روي نيلوفر بلند شدم و دستشو گرفتم و كمكش كردم اونم بلند بشه ، سهيلا داشت ميخوابيد و ايليا و نوشين حواسشون به سهيلا بود ، نيلوفر جلوم كه ايستاد آروم بهش گفتم : منو ببخشيد ، اين مجازاتهاي نوشين خانم هميشه غير عاديه نيلوفر كه كمتر از 1 متر با من فاصله داشت آروم گفت : نه سامان جون ، قشنگ بود ، من خوشم اومد چشماش داشت ديونم ميكرد ، معلوم بود اين نيلوفر با اون نيلوفر قبل از ناهار خيلي فاصله داره.حالا سهيلا دراز كشيده بود و ايليا مثل من داشت سعي ميكرد بهش برخورد نكنه ، سهيلا زبونشو درآورد ولي مشخص بود كامل اينكارو نكرده ، ايليا هم سعي كرد گاز نگيره ، سهيلا چشماشو بسته بود و تو همين لحظه نوشين با فشار ايليا رو روي سهيلا خوابوند و لبهاشون روي هم قرار گرفت ، با اينكه اين حركت غير منتظره بود ولي نه ايليا و نه سهيلا عجله اي براي جدا شدن نداشتن و آروم از هم فاصله گرفتن ، ايليا به من نگاه نميكرد ولي سهيلا لبخند ريزي ميزد ، من و نيلوفر و نوشين از خنده داشتيم ميمرديم .وسطهاي دست پنجم نوشين در گوش نيلوفر چيزي گفت كه نيلوفر عكس العمل نشون داد و بيشگون محكمي ازش گرفت ، ازش علت اينكارو پرسيديم نيلوفر گفت : هيچي ، اين واقعا خل شده من : چرا نيلوفر خانم ؟ چي گفت مگه ؟نيلوفر : هيچي سامان جون ، شرط الكي ديگهسهيلا كه ميدونست شرطهاي نوشين به سمت سكسي بودن پيش ميره خودشو كشوند كنار نيلوفر و ازش خواست در گوشش بگه ، صداي خنده سهيلا بعد از شنيدن شرط ما رو هم به شوق واداشته بود و براي همين گفتم : جسارتا اگه ميشه ما هم بدونيم ؟نيلوفر : من كه نميتونم بگمنوشين : من ميگم ، سامان شرطو ميگم عوض كنيم من : خوب باشه ، حالا چي ؟نوشين : من ميگم هر طرف باخت يك تكه از لباسشو در بياره تا ببينيم كي زودتر لخت ميشه ، ما كه ميخوام بعدش بريم استخر پس حداقل اينطوري تفريح هم ميكنيم .(( خونه ايلياشون يه استخر تقريبا 6*6 تو زير زمينشون داشت كه جكوزي و سونا هم كنارش تعبيه شده بود ))من با نگاه به ايليا هيچ اظهار نظري نكردم و منتظر نظر بقيه موندم ، نوشين در گوش سهيلا و بعدش نيلوفر چيزي گفت كه اون دو تا با نگاه به هم قبول كردن ، من منتظر ايليا بودم ، اون هم هيچي نميگفت ، ايليا به مادرش نگاه ميكرد كه من چشمك نيلوفر بهشو ديدم ، ايليا هم قبول كرد و با گرفتن رضايت من بازي شروع شد .من و ايليا كه موقع ناهار با شلوارك بلند و تي شرت شده بوديم يك طرف و سهيلا و نوشين ونيلوفر هم با همون لياساشون طرف ديگه .مثل بازي قبل دست اول رو باز باختيم و من و ايليا تي شرتامونو درآورديم ، نيلوفر چشم از بدنم برنميداشت همونطور كه سهيلا ازنگاه كردن به ايليا بيخيال نميشد .قبل از بازي دست دوم نيلوفر در گوش نوشين چيزي گفت و بعدش سه نفري رفتن طبقه بالاكمتر از 15 دقيقه بعد برگشتن و تعويض لباس صورت داده بودن ، هر سه نفر شلوارك با تيشرت داشتن ، از زيرتيشرت مشخص بود همشون سوتين بستن .دست دوم رو ما برديم و اونا تيشرتاشونو درآوردن ، حدسم درست بود ، خريد هاي ديشب بودن ، شورت و سوتينهاي يك رنگ و حشري كننده ، سامان كوچولو تكون خورده بود و كم كم داشت اظهار وجود ميكرد ، ايليا هم از تكونهايي كه به خودش ميداد معلوم بود بي قرار شده .دست سوم هم با تموم حواس پرتيمون برديم و وقتي اونا رفتن و شلوارك رو درآوردن و برگشتن ، ديگه مخم من و ايليا هنگ كرده بود ، واقعا 3 تا كوس ناب ناب .دست چهارم ما ناك اوت شديم ، چون اصلا حواسمون تو بازي نبود ، ديگه بايد شلواركمونو در مياورديم ، من هنوز تونسته بودم خودمو كنترل كنم و سامان كوچولوزياد بيدار نشده بود ، پشتمونو بهشون كرديم و شلوارك رو درآورديم ، به وسط پاي ايليا نگاه كردم ، كاملا راست كرده بود و با نگاه به من و تكون سر ازم راه چاره ميخواست ، من به طرف خانمها كه داشتن از خنده ميمردن برگشتم و گفتم : بازي تموم سهيلا : چرا ؟نوشين : جر زني نداشتيما ؟من : ببخشيد كه ديگه براي درآوردن لباسي نداريما نيلوفر كه از خنده مرده بود گفت : راست ميگن ديگه ، بابا بيخيالشون شيننوشين : نه ، دست آخر رو هر كي باخت ميره براي آماده كردن پذيرايي تو استخرايليا كه هنوز روشو برنگردونده بود گفت : من از همين الان ميگم باختم و حاضرم برم آماده كنمنوشين بلند شد و رفت كنار ايليا و گفت : نخير ، چرا برنميگردي ؟ بايد بازي تموم بشه ، بيمزه بازي درنيارنيلوفر : راست ميگه ايليا ، دست آخرهايليا يواش يواش برگشت ولي نميتونست كير شق شدش را پنهون كنه ، شلوارك رو انداخت رو پاهاش و بازي رو ادامه داديم از نگاههاي نوشين خوندم ميخواد كاري انجام بده و منتظر حركتش بودم ، وقتي ايليا داشت ورقهاشو دسته بندي ميكرد نوشين پريد روش و شلواركو برداشت و ايليا كه تعادلش بهم خورده بود به پشت خوابيد ، كير شق شده ايليا كاملا مشخص شد ، همه ساكت بوديم ، من منتظر قهر ايليا بودم كه نيلوفر سريع پريد روي نوشين و با يك حركت سوتينشو درآورد و گفت : اينهم به تلافي كارت . سينه هاي نوشين مثل 2 تا هلوي پوست كننده توديدمون بود ، نوشين خيلي عادي بلند شد و گفت : خانمها بلند شين بريم تو . سهيلا چشم از كير ايليا برنميداشت و نيلوفر كه زاغشو ميزد زير بغلشو گرفت و با شيطنتي كه اصلا انتظارشو نداشتم گفت : پا شو بريم وقت زياده .من محو دور شدن اون كوسها بودم ، يكي از يكي قشنگتر .من ايليا رو گرفتم و رفتيم تو استخر ، خانمها وقتي برگشتن همون بيكيني هاي ديشب سهيلا رو پوشيده بودن ، كير من با ديدنشون در جا راست شد و اگه تو آب نبودم كاملا مشخص ميشد ، من و ايليا كنار هم بوديم ، سرمو بردم كنارگوشش و گفتم : ايليا يك چيزي بگم ناراحت نميشي ؟ايليا : نه بابا ، راحت باش من : قبول داري هر كدومشون جذابيتهاي خاص خودشونو دارن؟ايليا كه شهوت زيادي درش موج ميزد گفت : آره واقعامن : ايليا ، به نظرت نفر اول كدومشون ميشه ؟ايليا خيلي راحت گفت : سهيلا خانم من : دوم ؟ايليا : تو بگومن : آخه...........ايليا : بگو پسر ، خوش باش ، بزار راحتت كنم اون حسي كه قبلا صحبت كرديم در من شعله كشيده ، پس بيا عشق و حال كنيممن : ميدوني نوشين خانم و نيلوفر خانم از هم چيزي كم ندارن ايليا : نفر دوم كيه ؟ اينو بگومن : راستش اگه از من بپرسن ميگم مممممممم ايليا : كي ؟ من : نيلوفر خانمديگه اونا داخل آب اومده بودن و داشتن با ه
(ادامه قسمت دوازدهم)من : راستش اگه از من بپرسن ميگم مممممممم ايليا : كي ؟ من : نيلوفر خانمديگه اونا داخل آب اومده بودن و داشتن با هم بازي ميكردن ، نوشين به طرفمون اومد و جلوي ايليا كه رسيد دستاشو گذاشت رو شونهاش و گفت : عزيز خاله از من رنجيده شده ؟ايليا دستاشو گذاشت دو طرف پلهوهاي خالش و گفت : نه خاله جون نيلوفر با سهيلا بازي ميكردن و من محو اونا بودم ، نوشين بين منو ايليا قرار گرفت و دستشو گذاشت رو كيرم ، يه نگاه بهش كردم ، اونم برام بوس فرستاد كه از چشم ايليا پنهون نموند ، ايليا خودشو ازمون جدا كرد و رفت طرف سهيلاشون ، نوشين گفت : ميبينم آماده به جنگي ؟من : جنگ ؟ نه ، من صلح رو بيشتر دوست دارم و دستمو گذاشتم رو كوسش و گفتم : هميشه پرچم صلح رو دوست دارم جاش بكوبم نوشين اومد جلوم و پشتشو به اونا كرد و گفت : سامان ، ميبيني سهيلا با ايليا چيكار كرده ؟من : سهيلا ؟ نوشين : آره ، مگه نديدي كيرش چه راست شده بود ، ايليا من و مادرشو خيلي اينطوري ديده ، به خاطر سهيلا راست كرده من : حق داره نوشين : جدي ؟ تو بخاطر كي راست كردي ؟ من ؟ سهيلا ؟ شايدم خواهرم من : ميدوني هر 3 نفرتون كوسهاي محشري هستين نوشين لوند بازيش بيشتر شده بود و با دستاش كيرمو فشار ميداد ، نيلوفر و سهيلا و ايليا داشتن گوشه ديگه با هم صحبت ميكردن ، نيلوفر ازشون جدا شد و به طرفمون اومد ، به نوشين گفتم ولي اون همچنان با كيرم بازي ميكرد ، نزديكمون كه شد خودمو از دستش رها كردم و فاصله بيشتر شد ، نيلوفر اومد بين من و نوشين ، حالا ايليا پشت به ديواره استخر بود و سهيلا جلوش و پشت به ما ، فاصلشون كمتر از 1 متر بود ، هر سه نفرمون محو تماشاي اونا بوديم كه نوشين گفت : نيلوفر ميبيني چه گرمي گرفتن با هم نيلوفربه من نگاه كرد و گفت : سامان اگه مشكلي هست بگو ، اذيت نميشي؟من : براي چي اذيت بشم ؟ تفريح و پذيرايي از اين بهترنيلوفر : نه ، منظورم ايليا و سهيلا ستيه نگاه مستانه بهش كردم و با لحن آرومي گفتم : به نظرتون تصويري قشنگتر از اين هم هستش ؟ ميبينيد چه حسي دارن نيلوفر به طرفم بيشتر برگشت و گفت : خيلي مهربون و خوبين ، بيخود نيست نوشين دست بردارتون نيستش .نوشين از آب بيرون رفت و گفت برامون شربت بياره نيلوفر كنارم ايستاده بود و دو تايي سهيلا و ايليا رو ميديديم ، سهيلا يك آن به طرفم برگشت ، مشخص بود منتظر عكس العمل من بود براي ادامه حالشون ، با دو تا دستام براشون بوس فرستادم و بلند گفتم : قدر اين لحظه ها رو بدونيد ، براي تو فضا رفتم نياز به بال نيستسهيلا لبخند شهواني زد و برام بوس فرستاد و يكي هم براي نيلوفر .نيلوفر هم مثل من اينكارو تكرار كرد و گفت : ايليا اگه بابات جاي تو بود پيشرفتش خيلي بيشتر از اينا بود سهيلا به طرف ايليا برگشت و سراشون بهم چسبيد ، لب تو لب ، خيلي داغ و شهوتي .دستايه ايليا دور كمر سهيلا بود و سخت مشغول به نيلوفر نگاهي كردم ، چشماش خمار شده بود ، مست بودم و ديگه نميتونستم جلوي حرفامو بگيرم و گفتم : ميدوني چيه نيلوفر خانم ؟نيلوفر هم كه مست شده بود با لحن لوندي گفت : چيه سامان ؟من : راستش به گرگين خان حسوديم ميشه ، براي همينه هر روز جوانتر ميشهنيلوفر : براي چيه ؟ به چي حسوديت ميشه و فاصله اون با من كمتر از 20 سانت بود ، سهيلا و ايليا تو هم ميلوليدن ، ديگه دستهاي ايليا روي كون و سينه هاي سهيلا هم ميرفت .من : به داشتن خانمي مثل شما نيلوفر : مگه من چمه ؟من ديگه خودمو خلاص كردم و گفتم : خانمي خوشگل ، خوش صحبت ، مهربون ، با صفا ، و .....نيلوفر : و چي ؟من : و خوش اندام و سكسيدستهاي نيلوفر روي سينه هام حركت ميكرد و همينطور پايين رفت و رسيد به كيرم .محكم تو دستش گرفت و گفت : بيا از اينجا بريم ، اين دو تا خيلي با هم كار دارند( ادامه دارد)
تابوي عشققسمت سيزدهمموقع خارج شدن از استخر نيلوفر دستمو گرفت و به طرف سونا كشوندمه ، با سر سهيلا و ايليا رو نشونش دادم و گفتم : فكرنميكنيد يك نوشيدني خارج از اين محيط بيشتر بچسبه نيلوفر با لبخند سرشو تكون داد و تاييد كرد ، سهيلا و ايليا از هم فاصله گرفته بودن و سرشون رو به شنا گرم كرده بودند ، موقع بيرون رفتن ، نوشين با سيني پر از ليوانهاي نوشيدني داشت ميومد و وقتي ديد داريم خارج ميشيم گفت : كجا ؟ تازه من ميخواستم با نوشيدني خاص خودم گرمتون كنم نيلوفر : بريم بالا ، ادامه شناي ما باشه براي شب ، فضاي براي شنا هر 5 نفرمون كوچيكهاين جمله آخري رو با لوندي خاصي گفت نوشين : آهان ، درسته ، بزارين پس سهميه بچه ها رو بدم و برگردم من و نيلوفر داخل پذيرايي كوچكي كه قبل از رسيدن به ساختمان اصلي بود رسيديم ، اونجا علاوه بر راحتي و ميز و .... يك دوش هم تعبيه شده بود ،يكم از ليوان نوشيدني كه از نوشين گرفته بودم رو خوردم ، شراب فوق العاده عالي بود ، نوشين هم اومد و بهمون گفت : پس من يك دوش بگيرم و يك چرت كوتاه بزنم تا براي شب سرحالتر باشم نيلوفر : باشه ، ما هم يكم صحبت ميكنيم و ميام بالانوشين كنارم اومد و بيخ گوشم گفت : فقط صحبتا .نيلوفر كه متوجه حركت نوشين شده بود گفت : باز چه شري داري به پا ميكني ؟نوشين : هيچي به خدا ، فقط براي سامان دعا كردم نيلوفر : چرا دعا ؟ مگه ميخواد مسابقه بده ؟نوشين : چي بگم ؟ شايد بحثتون به درگيري بكشه و با خنده هاي بلند رفت تو دوش ، دوشي كه اونجا بود دو طرفش به ديوار و دو طرف ديگه با شيشه هاي مات پوشيده شده بود ، ولي ميشد بازم داخلشو يه چيزهايي تشخيص داد ، نوشين به محض ورود لخت شده بود و داشت به سينه ها و اندامش دست ميكشيد و ميشست ، محو اونجا بودم ،نيلوفر كه حالا جلوم روي راحتي نشسته بود گفت : شيشه مات دكور اينجا رو خراب كرده ، درسته ؟من كه منظورشو فهميده بودم و از طرفي يكم دستپاچه شده بودم گفتم : ببببب بله ، يعني نه ، نميدونم ، اون به سليقه شما بستگي دارهنيلوفر زير خنده زد وبا لوندي گفت : سليقه من كه ميگه شفاف ، سليقه شما چي ؟من : خوب منم با شما موافقمدر همين حين نوشين كه لخت لخت بود سرشو از در بيرون آورد و گفت : من ميخوام همينطوري برم بالا .و قبل از اينكه من رومو برگردونم اومد بيرون ، سينه ها و كوس تپلش تو ديدم قرار گرفت و يكبار ديگه سامان كوچولو بيدار باش زد ، خيلي سريع تر از اوني كه فكرشو كنم شق شد ، نيلوفر بلند بلند ميخنديد و به نوشين نگاه ميكرد و گفت : نوشين داري چربي مياريا ، بايد بيشتر مواظب باشي نوشين هم همونطوري كه داشت ميرفت ، جلوي خروجي يك دونه حوله دوره خودش پيچيد و گفت : جدي ، نظر سامان هم همينه ؟و منتظر نشد و رفت .نيلوفر همونطور به خنديدن ادامه ميداد و به من گفت : نظر شما هم همينه ؟من كه مست شده بودم من من كنان گفتم : والا چي بگم ، من ... خوب شايدنيلوفر : شايد چي ؟ من : فرمايش شما صحيح هستشنيلوفر : پس كامل ديدينش و باز زد زير خنده ، سينه هاي ناز و كوس بزرگ نيلوفر تو بيكيني غوغا كرده بود و كير من هم ديگه به بالا ترين حدش رسيده بود ، نيلوفر تموم نوشيدني رو خورده بود و بهم نگاه ميكرد ، بينمون سكوت برقرار شده بود و فقط اندام همو ورنداز ميكرديم ، كنار من يك ميز كوچيك قرار داشت ، نيلوفر بلند شد و اومد اونجا نشست و گفت : سامان نميخوايي يك سري به بچه ها بزني ؟ من : نه ، نيازي نيست نيلوفر : از نظر شما اشكالي نداره اونا با هم تنها و ......................من : نه نيلوفر خانم ، بزارين خوش باشن نيلوفر دستشو دور شونه هام گذاشت وبا شيطنت گفت : سامان بريم يواش زاغشونو بزنيم ؟من : ايليا ناراحت نشه ؟نيلوفر : نه ، من از سهيلا خانم ميترسم ، وگرنه ايليا اينطوري نيستمن : باشه ، فقط شما بفرماييد جلو آخه كير من هنوز به حالت خبردار بود و نميخواستم نيلوفر ببينه ، باشه كه از نگاهاش اينطور معلوم بود يه چيزهايي ديدهنيلوفر : نه ديگه با هم ميريم و منتظر من نشد و دستمو گرفت و بلندم كرد ، امكان مقاومت نبود چون ممكن بود كمر نيلوفر درد بگيره و از طرفي كير من هم بد جور خودنمايي ميكرد ، من سعي كردم با دستم يه جوري سروسامانش بدم و نيلوفر با خنده گفت : چيكارش داري ، بزار راحت باشه و بعد رفت طرف در استخر ، از تو راهرو بين استخر و پذيرايي كه رد شديم يواش نزديك ورودي بوديم كه صداهاي آه و اوه سهيلا ميومد ، خيلي دوست داشتم زودتر ببينم ، نيلوفرداشت سرك ميكشيد ، از پشت كون خوشگلش داشت به تماشا دعوتم ميكرد ، واقعا سفيدو كردني بود ، از كنار پستونهاي بزرگش خودنمايي ميكردن نيلوفر پس از چند لحظه به طرفم برگشت ، چشماش برق عجيبي ميزد ، انگار ميخواست فرياد بزنه ولي صداش در نميومد ، دستاشو به حالتي كه كسي ميخواد دست بزنه به هم نزديك ميكرد ولي بدون صدا و گفت : واي چه زيبا ، سامان تا حالا ايليا رو اينطوري نديده بودم من رفتم كنارش و سرمو بردم داخل ، وايييييييييييييييي ، پاهام بي حس شده بود ، ايليا سهيلا رو روي لبه استخر نشونده بود و داشت كوسشو ميخورد ، سهيلا كلا لخت بود و سينه هاش هنر نمايي ميكردن ، ايليا آروم ولي خيلي رومانتيك كوس سهيلا رو ميخورد ، كيرم ديگه راست راست شده بود ، دستهاي نيلوفر روي شونه هام قرار گرفت و وقتي برگشتم ديدم چشماش بد طورخمار شده ، به طرفش برگشتم ، نيلوفر پشتش به ديوار بود و من جلوش ايستاده بودم ، نيلوفر خيلي شهوتي و مست گفت : سامان ، خيلي قشنگه ؟ مگه نه ؟من : بله ، خيلي قشنگ و ديدنينيلوفر : سهيلا خيلي سكسي و خوشگله ، خوش بحال ايلياي خودممن : ايليا هم خيلي خوبه ، سهيلا هم خيلي خوشحالهنيلوفر : سامان ، از ديدنشون تو اين وضعيت لذت ميبري ؟من : خيلي صداي جابجايي و صحبتشون ميومدو يكمرتبه صداي ايليا اومد كه گفت : اوف . من و نيلوفر با هم سرمونو برديم جلو ، ايليا بدون شورت از آب بيرون اومده بود و كنار استخر دراز كشيده بود ، سهيلا كير ايليا رو تو دستاش گرفته بود و ليس ميزد ، دستمو دور كمر نيلوفر گذاشتم و بالاي كمرشو فشار دادم ، نيلوفر به عقب برگشت و دوباره پشتشو به ديوار كرد ، مست مست بوديم ، شراب هم بيشتر اثر كرده بود ، فاصلمو با نيلوفر به حداقل رسوندم ، نيلوفر چشماشو بسته بود و من ديگه معطل نكردم لبامو روي لب نيلوفر گذاشتم ، دستهاي نيلوفر روي شونه هام قرار گرفت و من تو بغلم كشيدمش ، سينه هاي نازش به سينه هام چسبيده بود ، با ولع ازش لب ميگرفتم و اين كارمون طولاني شده بود كه صداي ايليا به خودمون آورد ، ايليا داشت به سهيلا ميگفت : ببين اگه راضي نيستي اينكارو نميكنمسهيلا كه بلند صحبت ميكرد با وقاحت گفت : نه ايليا ، من ميخوام اولين كيري كه كوسمو فتح ميكنه از تو باشه ، مهم نيست كه بعدش با هم بمونيم يا نه ، فقط دوست دارم تو كوسم جر بدي اين وقاحت و مستي سهيلا هم باعث تعجب من شده بود و هم نيلوفر رو خيلي شاد كرده بود ، اينو ميشد از حركت دستاش و صورتش خوند من و نيلوفر باز يواش سرك كشيديم ، ايليا بين پاهاي سهيلا خودشو جابجا كرد ، سهيلا داشت با دستش كوسشو ميماليد ، ايليا كيرشو به كوس سهيلا نزديك كرد و اطراف اون ميكشيد ، سهيلا آه و اوه زياد ميكرد ، دستهاي نيلوفر روي كيرم من رفت و فشارش ميداد ، ايليا همچنان با كيرش به اطراف كوس سهيلا ميزد . سهيلا بي قرار به حالت فرياد گفت : ايليا بكن تو كوسم ، من كيرتو ميخوام . ايليا كيرشو گذاشت جلوي كوس سهيلا و با يك فشار تو كوسش كرد ، صداي جيغ سهيلا فضاي استخر رو پر كرد ، ايليا بي حركت روي سهيلا خوابيده بود و فقط بوسش ميكرد ، چند لحظه بعد سهيلا با دستاش كه دور كمر ايليا بود فشار به خودشو زياد كرده بود و ايليا شروع به تلمبه زدن كرد ، صداي برخورد بدن ايليا با بدن سهيلا وقتي كيرش تا آخر تو كوس سهيلا ميرفت خيلي شنيدني بود ، من به نيلوفر نگاه كردمو لبامو روي لباش گذاشتم ، شدت تلمبه زدن ايليا خيلي زياد شده بود و سهيلا هم لذت ميبرد و ميگفت : بالاخره كوسمو باز كردي ، خيلي دوست داشتم كيرت تو كوسم بره ، آه كوس دادن چه لذتي داره ، واي سامان كجايي ببيني دوستت داره كوسمو پاره ميكنه ، كجايي نيلوفر خندش گرفته بود و تو همين حين صداي ايليا اومد كه گفت : داره مياد كجا بريزم سهيلا : بريز روي سينه هام ، ميخوام بدنم با اولين آبي كه كوسمو پاره كرده ماساژ بدممن و نيلوفر خيلي سريع از راهرو خارج شديم ، ولي حال هردومون خراب بود ، تو پذيرايي استخر و بعد از خروج از راهرو نيلوفر به طرف ديوار هولم داد و پشتمو به ديوار چسبوند ، نميدونستم ميخواد چيكار كنه ، يكمرتبه جلوم نشست و شورتمو پايين كشيد ، يه نگاه رو به بالا بهم كرد و بدون صحبت كيرمو تا آخر تو دهنش كرد ، من بيحركت مونده بودم ، خيلي سريع ساك ميزد ، دستامو تو موهاش كردم و نوازشش ميكردم ، خيلي خوب ميخورد ، سينه هاش از بالا ديونه كننده تر بود ، اونقدر سريع به كارش ادامه داد كه آبم داشت ميومد ،سعي كردم كيرمو از تو دهنش بيرون بكشم ولي نميذاشت ، بهش گفتم داره مياد ولي ادامه داد ، تمام آبم با فشار تو دهنش خالي شد ، پاهام عجيب بي حس شده بود ، بدون اينكه چيزي بينمون رد و بدل بشه نيلوفر رفت تو دوش و بعد از خروجش من رفتم (ادامه دارد)
تابوي عشققسمت چهاردهممن روي راحتي توي اتاق ايليا خوابم برده كه با صداش بيدار شده ، ايليا جلوم وايستاده بود و داشت سرشو خشك ميكرد ، سلامش كردم و دوباره چشمامو بستم ، ايليا به طرف كمدي كنار اتاقش رفت و مشغول تعويض لباس شد و همونطور كه پشتش به من بود گفت : خسته شدي ؟ چرا روي تخت نخوابيدي ؟ من : نه خسته نيستم ، همينجا خوبهايليا : چرا ديگه برنگشتين ؟ خيلي منو سهيلا منتظرتون بوديم من خودمو روي راحتي جابجا كردم وبهش خيره شدم ، ايليا كه منتظر جواب من بود به طرفم برگشت و چون با نگاه من مواجه شده بود ، سرشو تكون داد و گفت : چيزي شده ؟ چرا اينطوري نگام ميكني ؟ لبخندي بهش زدم و گفتم : اي خيلي منتظرمون بودين ؟ ايليا : خوب آره ، ديديم نيومدين يكم شنا كرديم و اومديم من : آهان ، يكم شنا كردين و اومدين ايليا كه از لحن صحبتم يه چيزهايي دستگيرش شده بود با يكم عقب نشيني با صدايي آروم گفت : خوب آره ، سهيلا خانم هم شناي خوبي دارن من : آره آره ، شناي خيلي خوبي داره ، البته تو هم خيلي واردي ايليا : من نه زياد ، ولي ميتونم روي آب خودمو نگه دارم من : سهيلا هم خيلي خوب ميتونه خودشو نگه داره ، البته زير آبايليا خودشو به كوچه علي چپ زده و گفت : اي زير آبي خوب بلده ؟ زياد پس نرفت من كه بهترين فرصت براي راحت بودن كامل با ايليا رو پيدا كرده بودم ، گفتم : آخه ميدوني يكنفر ميتونه زير آبي بره ولي 2 نفره كه غرق ميشهايليا : مگه 2 نفري هم زير آبي ميرن ؟من : منم همينو ميگم ، اونطور كه تو روش خوابيده بودي اگه زير آب ميرفت غرق ميشيدين كه .ايليا در جا خشكش زد ، براي چند ثانيه مثل آدم آهني هيچ حركتي نكرد ، رنگش كاملا قرمز شد و خشك شدنه لباش مثل روز معلوم بود ، يكم من من كرد و گفت : ممممم من ؟ كي ؟من : آره حضرتعالي ، تو استخر ديگه .ايليا به طرف ميز كامپيوترش رفت وكنار اون روي يك صندلي گردون بدون پشتي نشست و سرشو به كتابهاي روي اون بند كرد ، سكوت بينمون حكمفرما شده بود ، از جام بلند شدم و رفتم پشت سرش و دستامو روي كمرش گذاشتمو شروع به ماساژ دادن كردم و گفتم : خوشم اومد ورزشكاري ، قدرت بدني خوبي داريايليا بدون اينكه سرشو بالا بياره ، آروم گفت : من ورزشكارم ؟ خوب ورزش كه ميكنم من : آره از بدنت معلومه ، خوب رو فرمي ايليا : مرسي من نميخواستم اين فرصت رو از دست بدم براي همين زدم به سيم آخر و گفتم : سهيلا هم ورزش زياد ميكنه ، متوجه شدي ؟ايليا : بله ، آمادگي بدني خوبي دارن .من : آره ، اگه آمادگي بدنيش خوب نبود كه نميتونست زير تو دوام بياره بدن ايليا تكون شديدي خورد و سرشو برد پايين و روي كتاب گذاشت ، هيچ حرفي نميزد ، شونه هاشو ماليدم و رفتم كنارش روي صندلي كامپيوترش كه كنار صندلي گردون بود ، نشستم ، سرشو آوردم بالا ، ايليا خجالت ميكشيد بهم نگاه كنه ، چشماشو بسته بود ،آروم بهش گفتم : خوب بود ؟ بهتون خوش گذشت ؟ايليا بدون اينكه چشماشو باز كنه با سر تاييد كرد ، بهش گفتم : ايليا ناسلامتي مرد هستيا ، بابا چشماتون باز كن ، مگه ميخوايي بوست كنم كه مثل خانمها چشماتو بستي ؟ايليا بهم نگاه كرد ، لبخندي بهش زدم و گفتم : چطور بود ؟ ميدوني پرده شو تو زدي ؟ البته اينو بگم اينكارت هيچ تعهدي برات ايجاد نكرده ، پس اصلا نگران نباش ، من خودم ميدونم و شاهد بودم كه سهيلا بيشتر از تو اينو ميخواست .ايليا همينطور بهم نگاه ميكرد و هيچ حرفي نميزد ، دوباره بهش گفتم : پسر من خودم بهت مجوزشو داده بودم ، به سهيلا هم همينطور ، بارها مستقيم و غير مستقيم گفته بودمت كه عاشق ديدن سكس تو با سهيلا هستم ، و بهترين خواسته ام اين بود اولين كسي كه پرده سهيلا رو ميزنه تو باشي ، سهيلا سكس داشته ولي از پشت ، پس فكر نكن اون هم ناراضي و ناخواسته نبود . ايليا : سامان تو ما رو ديدي ؟من : من ؟ نهايليا : پس از كجا فهميدي ؟من : من نديدم ، ما ديديمانگار كه بهش برق وصل كرده باشن از جاش پريد و گفت : شما ؟ سامان كي ديگه اونجا بود ؟ خاله نوشين ؟من كه ترسيدم سكته بزنه دستاشو گرفتم و روي صندلي نشوندمش و گفتم : مگه چه فرقي ميكنه ، مهم شما بودين كه داشتين تو فضا پرواز ميكردي و ما هم از ديدنتون لذت برديم ايليا دستامو فشار ميداد و با التماس گفت : جون سامان بگو ، ديگه كي بود ؟من : اگه آروم ميشيني و از چيزهايي كه ميشنوي شوكه نميشي بهت ميگم ايليا : باشه ، چشم من : خاله نوشينت وقتي نوشيدنيها رو بهتون داد با من و نيلوفر خانم تو پذيرايي استخر مشغول صحبت و گپ زدن بوديم كه نوشين گفت دوش ميگيره و ادامه استخر رو ميزاره براي شب ، وقتي دوش گرفت همونطور لخت از پيشمون رد شد كه اين باعث شروع بحث بين من و نيلوفر خانم شدايليا : لخت لخت ؟ من : آره لخت لخت ، نيلوفر خانم پس از رفتن نوشين بهم گفت با تنها بودن شما مشكلي ندارم كه وقتي از اين بابت مطمئن شد بهم پيشنهاد كرد يه سري بهتون بزنيم كه من از ناراحت شدن تو و نيلوفر خانم هم از ناراحت شدن سهيلا ميترسيد كه وقتي از اين بابت هم خياله همو راحت كرديم آروم اومديم اونجاايليا : پس چرا ما نديديمتون ؟من : حالا ميديدين مگه فرقي ميكرد ؟ ما كه با شما كاري نداشتيم ايليا : سامان يعني چي فرقي نميكرد ؟ آخه من و سهيلا ....................من : آره ميدونم ، خودمون ديديم ، اتفاقا چقدر هم خوشحال شديمايليا : يعني مامي مارو اونطوري ديد خوشحال شد ؟ آره سامان ؟من : ايليا از من دروغ شنيدي ؟ايليا : نهمن : تا حالا سعي كردم الكي حرفي بهت بزنم ؟ايليا : نهمن : پس بهت ميگم بله من و نيلوفر خانم از ديدن اون صحنه ها خوشمون اومد .ايليا : همشو ديدين ؟من : اوهمايليا : واي پسر چطور ديگه به مامي نگاه كنممن : همونطور كه سهيلا به من نگاه ميكنه ، همونطور كه الان تو داري به من نگاه ميكني .و براي اينكه يخ ايليا رو آب كنم ادامه دادم : ايليا مثل اينكه سهيلا خواهر من هستشا ايليا : خوب آره من : مثل اينكه تو داشتي سينه هاشو ميكنديا ، مثل اينكه كير تو تا آخر تو دهنش بودا ، مثل اينكه كوسشو تو اولين بار تركونديا ،....ايليا دستشو گذاشت روي دهنم و گفت : باشه ، نميدونم فقط چي بايد بگممن : هيچي فقط تو و سهيلا بايد از من ونيلوفر و نوشين تشكر كنين ايليا : تشكر ؟ ميشه بگي براي چي ؟با شيطنت و شهوتي كه تو وجودم اومده بود لپشو گرفتمو گفتم : براي اينكه مقدمات سكس شمارو فراهم كرديمايليا لبخند رو لبش نشست و آروم گفت : مرسيمن از جلوي ايليا بلند شدم و داشتم ميرفتم بيرون كه با سوال غير منتظره اي روبرو شدم كه با تمام ريلكس بودنم چپم كرد ، ايليا ازم پرسيد : راستي سامان گفتي تو با مامي ما رو ميدين ؟من : خوب آره ، چرا ؟ايليا : همه ماجرا رو ؟من : اوهمايليا : از اول تا آخر؟من : آره ، چرا ميپرسي؟تا حالا چشماي ايليا رو اينطوري نديده بودم ، برق شيطنت عجيبي توش موج ميزد ، چند قدمي به طرفم اومد و روي لبه تختش نشست و گفت : حالا كجا با اين عجله ؟ بفرماييد در خدمتتون باشيم ، نوبت بازجويي از شماست من كامل به طرفش برگشتم و با تعجب گفتم : بازجويي از من ؟ ايليا : فعلا بله از شما من : يعني بعدا كسه ديگري هم بايد بازجويي بشه ؟ايليا : صد در صدشصتم خبردار شد ، ايليا ميخواست همون بازي كه من باهاش كردم رو سرم پياده كنه ، حالا فقط نميدونستم جنبه شنيدن بعضي چيزها رو داره يا نه ، نوعي دلهره به سراغم اومده بود كه اين تغيير وضعيت از ديد ايليا پنهون نموند و گفت : هان چيه ؟ چرا ايستادي ؟ نترس من بازجوي خوش اخلاقيم ، از تو بهتر باشم بدتر نيستم .من به طرف همون راحتي كه روش خوابيده بودم رفتم و نشستم ايليا اومد نزديكتر به من و روي تخت نشست و گفت : خوب پس فرمودين شما با مامي من از اول تا آخر فيلم مارو ديدين؟من با تكون سرم تاييد كردمايليا : با جزئيات ؟بازم با تكون سر تاييد كردم ، اصلا دلم نميخواست در حالت تدافعي باشم و منتظر يك موقعيت بودمايليا : و از ديدنش لذت هم ميبردين ؟من : بلهايليا : خيلي عادي ديدين و لذت بردين و بعدش اومدين استراحت ؟من : آره ، خوب مگه اشكالي داره ؟ايليا با شيطنت ادامه دادايليا : سامان من اون مامي و خاله جنس خرابمو بهتر از تو ميشناسممن : خوب بايدم اينطور باشه ، خوب اينا چه ربطي به من داره ؟ايليا : ربطش اينه كه شما و مامي داشتين سكس زنده ميديدن.من : آره ، چقدرم قشنگ بودايليا : سامان ميدوني من بارها ديدم وقتي مامي فيلم صحنه دار ميبيني ، ولو ميشه ، زود پنجر ميشه ، چند بار هم موقع ديدن فيلم سكسي زاغشو زدم ، چيزي نمونده بود تو اون وضعيتها به خودش آسيب برسونهاين بهترين لحظه براي خارج شدن از دفاع بود ، براي همين سريع گفتم : اي ، پس حضرتعالي از من كم نمياري ، فقط اسم من بد دراومده ، خوبه باباايليا : يعني چي كم نميارم .من : ديد زدن مامي و بقيه ، منو باش كه فكر كردم فقط من اينكارا رو ميكنم و دوست دارمايليا : نه ، بهت گفته بودم كه منم همچين حسهايي دارممن : يعني از ديد زدن سكسشون خوشت مياد ؟ايليا : آره ، خيلي من : سكس نيلوفر خانم رو ديدي ؟ايليا : آره ديگه عقب نشوندمش و حالت تهاجمي گرفتم و گفتم : خوشت اومد ؟ايليا /: اي من : با كي ديديش ؟ايليا : خوب معلوم با بابا ، پس ميخواستي با كي باشه ؟من : هان هيچي ايليا : نه منظور تو واضح بگو ، قراره با هم ندار باشيم من كه باز يه اشتباه باعث عقب رفتنم شد گفتم : آخه من خودم از ديدن سكس مثلا سهيلا با تو خيلي لذت بردم ، بارها تو ذهنم سكس خالم با پدرم ، مادرم با عموم ، و اينطور چيزها رو ميديدمايليا : خوب منم اينارو داشتم من : يعني علاقه داشتي ببيني ؟ايليا : آره من : يعني فكر ميكني اگه ميديدي چه واكنشي نشون ميدادي؟ايليا يكم من من كرد و گفت : شايد همون واكنشي كه تو الان داريسكوت بينمون مجدد ايجاد شد ولي ايليا كه انگار يادش اومده بود ميخواسته از من بازجويي كنه گفت : طفره نرو سامان ، جواب منو بده ، شما داشتين فيلم سكسي زنده ميديدن و فقط لذت بصري ميبردين؟من : خوب آرهايليا : تو گفتي و منم باورم شد ، تو با مايو با اون چيز راست شدت ، مامي هم با اون بيكيني اهدايي سهيلا خانم مارو تماشا ميكردين و همينمن : بله همين ايليا يكمرتبه از جاش پريد و با يك حركت رفت پشت سرم ، ترسيده بودم ، دستاشو انداخت دور گردنم و با فشاري كه ميداد گفت :آخه چاخان نه تو از ديدن اندام ماميم ميتونستي بيخيال باشي نه مامي از ديدن اونه تو ، يالا راستشو بگو چيكار كردين ؟من كه نميدونستم چطور بحثو جمع جورش كنم و از طرفي ايليا نشون داده بود ميخواد بشنوه ، خودمو از دستش رها كردم و بلند شدم و به طرف در رفتم كه ايليا از پشت گرفتمو و بلند كرد و روي تخت انداختمه ، قدرتش از من بيشتر بود ، شوكه بهش نگاه كردم و گفتم : خوب چي ؟ ايليا : چيكار كردين ؟ سامان باور كن دوست دارم بشنوم من نوعي اشتياق براي شنيدن توي چشمايه ايليا ميديدم ولي بازم ميترسيدم ، خوشبختانه با صداي نوشين كه دعوتمون ميكرد براي چاي بهانه اي براي خلاصي پيدا كردم و بلند شدم و به طرف در رفتم كه ايليا خيلي آروم و مهربون گفت : سامان ، من كه ميدونم شما هم بيكار نبودين ، ولي دوست داشتم بشنوم به طرفش رفتم و يكي آروم به سرش زدم و گفتم : ما سكس نكرديم ، ولي خيلي داغ شده بوديمو بعدش از اتاق خارج شدم(ادامه دارد)
تابوي عشققسمت پانزدهماز پله ها كه پايين ميرفتم نيلوفر و سهيلا كنار هم پشت به من روي مبل نشسته بودن و داشتن تلويزيون ميديدن ، نوشين تو آشپزخانه داشت كار ميكرد ، همينكه منو ديد گفت : كجايي ؟ تو كه از من خسته تر بودي ؟با صحبت نوشين نيلوفر و سهيلا به طرف من برگشتن و من بهشون سلام دادم ، سهيلا جواب داد و سرشو برگردوند ، نيلوفر يه نگاهه ريزي كرد و اونم با لوندي گفت : سامان جون بيا كه امروزمونو تو حسابي خاطره انگيز كردي منتظر اين برخورد نبودم ، فكر ميكردم نيلوفر بابت بعداظهر برخوردش با احتياط تر باشه ، ولي مثل اينكه اين 2 تا خواهر تو لوندي و سكسي از هم كم نميارن .رفتم جلوي اوپن آشپزخانه وبه نوشين گفتم : كمك نميخوايين ؟ نوشين يك چشمكي بهم زد و بلند گفت : نيلوفر سامان بياد كمك من ، سهيلا كمك تو يا عكسش ؟نيلوفر خانم از جاش بلند شد و اومد كنارم چسبيد بهم و به سهيلا نگاه كرد و گفت : سهيلا كه ديگه كمك ما نمياد ، اون يار كمكي ايلياست ، من و تو بايد از سامان انتظار كمك داشته باشيمسهيلا يه نگاه بهمون كرد و خنديد و سرشو پايين انداخت ، نوشين اومد نزديك من و نيلوفر و از عسلي كه دستش بود يه انگشت تو دهان نيلوفر كرد و بعدش من ، وقتي عسلو ميك ميزدم انگشتشو با لبم بازي دادم ، نوشين وقتي دستشو درآورد همونطوري كه نيلوفر كنارم بود يه لب داغ ازم گرفت ، دماي بدنم 10 درجه بيشتر بالا رفت ، نيلوفر لبخند زد و خيلي آروم گفت : كدومش شيرين تر بود ؟من هم كه داغ كرده بودم و ديگه كاملا ريلكس شده بودم گفتم : صد البته دوميشيكمرتبه نيلوفر سرمو با دستاش چرخوند و يك لب هم اون ازم گرفت و گفت : حالا كدومش شيرين تر بود ؟سهيلا از جاش بلند شده بود و اومد طرف ما ، خيلي عادي برخورد ميكرد ، انگار 20 سال باهاشون دوسته ، بهم چسبيد و اونم لبمو بوسيد ، نوشين خانم بلند خنديد و كف ميزد و گفت : حالا بگو منم براي اينكه بازي رو طولش بدم گفتم : البته اين 3 تاي آخري خيلي بهم نزديك هستن ولي براي اينكه حقي از كسي ضايع نشه بهتره يك داور ديگه هم نظر بده و بدون معطلي داد زدم : ايليا ، ايليا زود بيا پايين كارت داريمنوشين تند اومد از آشپزخانه بيرون و كنارمون ايستاد و رو به نيلوفر گفت : ميبيني ، اينكه ميگم اين پسره سرشار از انرژي و شاديه باورت شد ، ديدي از يك موضوع ساده چه تفريحي درست ميكنه نيلوفر كه ديگه شوخي كردن با من پيش سهيلا و ايليا و نوشين براش عادي شده بود ، دستشو دور كمر برد وگفت : آره جونم ، ميبينم ، اين پسره امروز منو 20 سال جوانتر كرده با نشاطشايليا از پله ها پايين اومده بود و وقتي مارو تو اون وضع ديد گفت : سامان باز چه شري ميخوايي به پا كني؟نوشين : بيا اينجا ، اينقدر شر شر نكن ، اگه تو به اين شر ميگي پس بعداظهر استخر تو و سهيلا آشوب بودهاين حرف نوشين مثل بمب باعث خنده من ونيلوفر شد ، ايليا و سهيلا رنگشون عوض شده بود و بهم نگاه ميكردن ، نيلوفر براي اداره شرايط گفت : خوب ديگه ، حالا بزار قضاوت ايليا و سامانو ببينيمو بعد منو ولم كرد و رفت طرفش و بدون كلامي لب ايليا رو بوسيد ، ايليا متعجب نگاش كرد و گفت : اين يعني چي ؟نوشين هم رفت طرفش و سرشو محكم گرفت و لب داغ و طولاني ازش گرفت ايليا هاج و واج ما رو نگاه ميكرد كه از خنده داشتيم ميمرديمنيلوفردر گوش سهيلا يك چيزي گفت و دستش گرفت و برد جلوي ايليا ، سهيلا كه حالا ديگه از اون 2 تا خواهر كم نمياورد دستاشو گذاشت روي شونه هاي ايليا و لب گرفتنو آغاز كرد ، ايليا منو نگاه ميكرد ، با چشمك بهش گفتم حالشو كنه ، ايليا هم كه ديگه عقب موندن از قافله عشق و حال رو درست نميديد دستاشو گذاشت دور كمر سهيلا و به خودش چسبوندش و شايد حدود 1 دقيقه لب تو لب بودن ، همين كه از هم جدا شدن نيلوفر شروع به كف زدن كرد و به دنبالش من و نوشين .نوشين رو به ايليا كرد وگفت : خب پسره شيطون ، تو از هر سه ما لب گرفتي ، سامان هم همينطور حالا نيلوفر ميخواد بدونه كدومش شيرين تر بود فقط عادلانه قضاوت بايد كنيايليا كه مستي از چشماش ميباريد گفت يعني سامان هم مزه اونارو چشيده ؟نوشين منتظر نموند و اومد دوباره ولي ايندفعه خيلي طولاني تر لب داد بهم ، و بعد ديدم به نيلوفر اشاره ميكنه ، نيلوفر مثل دخترهاي 14 ساله دويد و دوباره لب روي لبم گذاشت ، واقعا تب كرده بودم ، بعد نوشين به سهيلا گفت : يك بار ديگهسهيلا با لوندي بي حدي اومد طرفم و مثل ايليا دستشو گذاشت روي شونه هام و لبمو بوسيد ، به همون شدت و با زمان كمتروقتي جدا شد نيلوفر دست نوشين و سهيلا رو گرفت و كنار هم ايستادن و گفت : خوب بگيد من به ايليا نگاه كردم و با سر اشاره كه چيكار كنيم ، اونم از من بدتر نوشين صداش دراومد : خب بگين ديگهبازم سكوت تا سهيلا به ايليا گفت : يك نظر ساده هستشا ، مشتاقيم بشنويممن رو به ايليا گفتم : اول تو بگو ايليا سرشو آوردم دم گوشم و يواش گفت : تو كه ميدوني نظر منومنم بدون مكث بلند گفتم : ايليا ميگه سهيلاايليا چشاش بيرون زد و يك قدم ازم عقب تر رفت ، نوشين اومد با دستش محكم زد تو سينه ايليا و مچ دست منو گرفت و به طرف نيلوفر رفت و گفت : حق با تو بود ، بيا ما 3 تا ديگه آبمون با اين 2 تا تو يك جو نميرهنيلوفر هم خنده كنان اون دستمو گرفت و رفتيم روي مبل 3 نفره نشستيم ، نوشين سرشو به طرف ايليا و سهيلا برگردوند و گفت : برنامه پذيرايي با شماهاست ، ما ميخواييم با سامان سر نفره اول بحث كنيمو بعد دستشو گذاشت روي رونام و گفت : خوب سامان جون ، نفر اول منم ديگه نيلوفر دست نوشين رو از روي پام برداشت و دست خودشو گذاشت گفت : نظرتو تحميل نكن ، سامان عادلانه قضاوت ميكنهاين حرف نيلوفر باعث خنده هرسه مون شد ، بودن 2 تا كوس سن بالا و مشتي كنار آدم ديونه كننده هستش ، مخصوصا كه هر دو لوند و سكسي باشن ، سامان كوچولو نيمه بيدار بود و اين از روي شلوارك تنگ من پيدا ، متوجه چشمك نوشين به نيلوفر شدم ولي به روي خودم نياوردم ، نوشين به پشت سر نگاه ميكرد و دستش روي رونام حركت ميكرد ، نيلوفر ميخ دستايه نوشين بود ، نوشين به طرف كيرم رفت و دستشو روش گذاشت ، انگار دستور بيدار باش به كيرم داده بودن ، به سرعت شروع به بلند شدن كرد ، به نيلوفر كه ميخ كيرم بود نگاه كردم ، چشماش خيلي خمار شده بود ، نوشين همونطور تو آشپزخانه نگاه ميكرد و داشت كيرمو ميماليد ، ديگه تقريبا بلند شده بود ، نيلوفر نتونست طاقت بياره و اونم دستشو گذاشت كنار دست نوشين ، نوشين وقتي دست خواهرشو ديد ديگه دست خودشو برداشت و به كيرم نگاه ميكرد ، نيلوفر شروع به ماليدنش كرد ، تو فضا بودم ، نوشين يكمرتبه گفت : بچه ها مواظب باشين دارن ميان من سريع پاهام روي هم انداختم و نوشين و نيلوفر هم صاف نشستن ، مثل بچه هايي كه بي انظباطي كردن و از ترس معلم ساكت ميشينن شده بوديم ، سهيلا خيلي تيز هستش ، به محض اينكه مارو اينطوري ديد ، گفت : اگه مزاحم هستيم ما بريم ؟نيلوفر هم خيلي راحت گفتش : مزاحم چيه ، شما مراحمين ، ولي اگه ميخوايين به اين بهانه تنها باشين ما حرفي نداريم كه هيچ ، خوشحال هم ميشيم .و بعد به من و نوشين نگاه كرد و گفت : نظر شما چيه ؟من فقط خنديدم و نوشين گفت : نه ديگه به اندازه كافي تنها بودن بزار يكم 5 نفره حال كنيمسهيلا شروع به چيدن فنجانهاي چاي كرد و بعدش روبروي ما كنار ايليا نشستنيه چند دقيقه فقط همو نگاه ميكرديم تا اينكه نوشين گفت : خوب ايليا بحثتون به نتيجه هم رسيد ؟ايليا با تعجب گفت : بحثمون ؟ با كي خاله ؟نوشين : آره خاله جون بحثتون ، با سهيلا خانمايليا : ما كه الان بحثي نداشتيمنوشين : الان رو نميگم كه ، بعداظهري رو ميگم تو استخر و بعدش با شيطنت همه مونو چشمك زدنيلوفر و من زديم زير خنده ، ايليا جابجا شد و گفت : اگه ميخواين باز اذيت كنين من ميرمنيلوفر با غرغر گفت : بشين تو هم ، همين كه ميخوايم حرفي بزنيم برم برم راه ميندازه ، از سهيلا خوشگله ياد بگير ، ميبيني چه خوب با گپ زدن حال ميكنهنوشين هم گفت : آره خاله جون ، به جاي اينكه ما زنها ناز كنيم تو ناز ميكنيو بعدش همه زديم زير خندهنوشين دوباره گفت : خوب نگفتي خاله بعداظهر خوش گذشت ؟ايليا يه نگاه به من و مادرش كرد و گفت : جاي شما خالي ، بلهنوشين زيركانه و مستانه گفت : سهيلا به جاي من و ماميتباز خنده بود كه فضا رو پر كرد . و ايليا ديگه حرفي نزد نوشين دست بردار نبود ايندفعه به سهيلا گير داد و گفت : خوب خوشگل خانم تو بگو ، خوب بود تبادل نظرتون ؟سهيلا كه انگار قرار بود از نوشين تو وقيحانه صحبت كردن سبقت بگيره گفت : خوب بحث ما مثل بحث شما با خيليها معمولا بدون نتيجه تموم نميشه .نوشين كه منتظر اين نبود يه نگاه به من كرد و گفت : سامان ، اين خيلي پررو شده ها ، امشب بايد پيش من بمونه تا ادبش كنمنيلوفر كه تا اون موقع فقط شنونده بود گفت : مگه من بهت نگفتم ديگه سهيلا به ما كمك نميكنه ، چرا اينقدر سمجي ؟نوشين مثلا اداي آدمهاي غر كرده رو درآورد و روشو از سهيلا برگردوند ، سهيلا بلند شد و اومد كنارش روي دسته مبل و يه بوس از لپش كرد ، نوشين هم بلند شد و بغلش كرد و لبشو گذاشت روي لب سهيلا ، خيلي منظره قشنگي بود ، ايليا و نيلوفرهم با لذت نگاه ميكردن ، لب طولاني گرفتن و بعد نوشين گفت : راست گفته ايليا بابا ، اين خيلي شيرين هستش .و بعد رو به نيلوفر كرد و گفت : نميخواهي امتحان كني ؟نيلوفر كه مشخص بود خيلي دوست داره فقط ميخنديد ، فضا كاملا سكسي بود ، سهيلا با نگاه خاصي به نيلوفر و ايليا نگاه ميكرد نيلوفر گفت : همون كه ايليا چشيده انگار من چشيدم سهيلا اومد جلوي نيلوفر و نشست ، نيلوفر سر سهيلا رو تو دستاش گرفت و بهش ميخنديد ، بعد آروم لباشونو روي هم گذاشتن ، 5 نفر سكسي و هات ، فضايي كه تصورش ديونه كننده هست چه برسه به بودن در اون .نيلوفر و سهيلا لب طولاني گرفتن ، وقتي از هم جدا شدن نيلوفر رو به سهيلا كرد و گفت : عسل واقعي .و بعد سرشو برد كنار گوش سهيلا و آروم بهش چيزي گفت ، سهيلا قرمز شد و سرشو روي پايه نيلوفر گذاشت ، نيلوفر دست زير كتفهاي سهيلا زد و بلندش كرد و گفت : ايليا راست ميگه ، از همه شيرينتر سهيلا بوده سهيلا به طرف ايليا رفت و كنارش نشست ، چاي رو كه خورديم نوشين گفت : من كه از استخر بعداظهر چيزي نفهميدم ،نيلوفر ميايي بريم تو آب ؟نيلوفر نگاهي به من كرد و گفت : خوب من و سامان هم زود بيرون اومديم ، باشه بريمو بعد رو به ايليا گفت : شما نمياين ؟ايليا با نگاه به سهيلا گفت : نميدونم ، اگه طالبي بريم ؟سهيلا گفت : ما شامو آماده ميكنيم و بعد ميايمنيلوفر و نوشين رفتن طبقه بالا براي آماده شدن ، من هم بلند شدم و رفتم طرف پذيرايي استخر ، لباسامو همونجا درآوردم و با مايو رفتم تو استخر ، داخل آب بودم كه خواهراي سكسي اومدن ، هر دوشون مايوهاي دو تكه بندي پوشيده بودن ، بدون معطلي سامان كوچولو با ديدنشون بزرگ و بزرگتر شد ، اومدن داخل آب و به طرف من ، يكي از سمت چپ و اون يكي از سمت راست ، به من كه رسيدن بهم چسبيدن ، سكوت بود بينمون ، نوشين سكوت رو شكست و گفت : سامان نيلوفر ميگه بعداظهر يه فيلم زيبا ديدين منظورشو فهميدم ، با سر تاييد كردم نوشين ادامه داد : پس بي معرفتها چرا منو صدا نزدين ؟من جوابي ندادم و نيلوفرهم ميخنديد ، نوشين دستشو گذاشت روي كيرم و گفت : ومثل اينكه بعداظهري اينم به نوايي رسيده يه نگاه به نيلوفر كردم ، شهوت از وجودش ميباريد ، اينطور كه مشخص شده نيلوفر همه چيزو براش تعريف كرده ، دست نوشين از زير مايو كيرمو گرفته بود و ميماليد ، نيلوفر دستاش روي سينه هام بود و با موهاي اون بازي ميكرد .نوشين ادامه داد : سامان سكسشون قشنگ بود ؟من با مستي وحشتناكي كه به وجودم افتاده بود گفتم : خيلي ، تا حالا اينطور از ديدن سكس كسي لذت نبرده بودمنوشين : سهيلا رو آزادش كرد؟من : بله نوشين : وقتي آزادش ميكرد ديدين ؟نيلوفر دستاش پايين رفته بود و با دستهاي نوشين سر بازي با كيرم عوض ميكردنمن : آره نوشين رو به نيلوفر گفت : تو هم معلوم خيلي خوشت اومده بود ، آره ؟نيلوفر دست نوشينو از كيرم جدا كرد و خودش گرفت تو دستاش و گفت : نبودي ببيني ، چطور پسرم سهيلا رو آزادش كرد و محكمتر كيرمو فشار ميداد ، دستامو بردم دو طرف نوشين و نيلوفر و كمرشونو ميماليدم ، نيلوفرگفت : سهيلا اوج زيبايي و خوش اندامي هستش ، همه اندامش وسوسه انگيزه .نوشين لباشو گذاشت روي لبام و بعد برداشت و گفت : مثل برادرش ميمونهنوشين يكي از دستاشو برد روي سينه هاي نيلوفر و آروم شروع به ماليدنش كرد و بعد يكي از پستونهاشو درآورد و رو به من كرد و گفت : نميخواهي بچشي ؟ خيلي خوشمزه هستشا ، من خيلي خوردمپس معلوم بود اين 2 تا هم با هم لز داشتن ، سرمو بردم و شروع به خوردن سينه نيلوفر كردم ، اوههههههههههههمزش قابل وصف نيست ، نيلوفر با دو دستش مايومو پايين كشيد و دو دستي كيرمو ميماليد ، نوشين سرشو كنار گوشم آورد و گفت : سامان نيلوفر رو بسازش ، خيلي وقت هست كوسش ، كير نديده سينه اي نيلوفر رو وحشيانه گاز ميزدم و ميخوردم ، نوشين ازمون فاصله گرفت و از اب بيرون رفت ، قبل از خروج از استخر گفت : نيلوفر از فرصت استفاده كن ، من ميرم سر بچه ها رو گرم كنمو بعد بيرون رفت ، دست انداختم و سوتين نيلوفرو درآوردم ، حالا هر دو سينه هاي خوردنيش جلوم بود ، تو دستام گرفتمو از هر كدوم گازي ميزدم و ليس ، صداي نيلوفر بلند شده بود ، دستمو گرفت و از آب بيرون رفتيم ، روي سكوي كنار استخر درازش كردم و بند مايوش باز كردم ، كوسش با توجه به سن و سالش خيلي خوب بود ، سرمو بردم وسط پاش و شروع به ليس زدن كردم ، ناله هاي نيلوفر بلندتر شده بود ، يكم كه براش خوردم خودمو بردم بالاس سرش و كيرمو جلوي دهنش گرفتم ، همشو يكجا تو دهنش گذاشت و ميخورد ، خيلي حرفه اي ميك ميزد ، همزمان با دستم كوسش ميماليدم ، نيلوفر كيرمو كه حالا داشت ميتركيد از تو دهنش درآورد و گفت : سامان من كير ميخوام ، خيلي وقت كوسم كير نديده ، گرگين ديگه سراغ كوس من نمياد ، اون كوسهاي جوانو ميخواد .رفتم وسط پاهاش و كيرمو با كوسش تنظيم كردم ، آروم فشار دادم ، سرش كه داخل رفت نيلوفر با دستاش كمرمو گرفت و محكم به خودش فشار داد ، كيرم يكمرتبه همش تو كوس نيلوفر رفت ، نيلوفر مثل ديونه ها ناله ميكرد و ميگفت : آخ جون ، چه كير گنده و خوبي ، سامان بكن ، تند تند بكنمن ديگه با شدت تو كوسش تلمبه ميزدم ، سينه هاش در اثر ضربه هاي من تكونهاي شديدي ميخورد ، كوسش خيلي توپول بود و نيلوفر هم خيلي سكسي ، همه كيرمو درمياوردم ودوباره توش ميكردم ، ديگه به اومدن آبم نزديك شده بودم ، من كه تا اون موقع سكوت كرده بودم گفتم : نيلوفر جون ، كوس توپول و خوشگل خودم ، دوست داري آبمو كجا بريزم نيلوفر با شهوت فراوان گفت : روي سينه هام سامان جون ، ميخوام آب كيرتو ببينمكيرمو با شدت تو كوسش فرو كردم و درآوردم و آبم كه فوران كرده بود ريختم روي سينه هاش ، نيلوفر آبمو روي سينه اش پخش كرد و ميماليد ، ازش لب گرفتم و نوازشش كردم ، كنارش خوابيدم ، نيلوفر روشو بهم كرد و گفت : سامان ميدوني چند وقته كوسم ، كير نديده بود من : چرا ؟ مگه گرگين خان ؟نيلوفر : اون 2 – 3 تا دوست دختر جوان داره ، اونا رو ميكنه و به من چيزي نميرسهمن : شما فقط با گرگين هستيننيلوفر : الان ديگه نه من : قبلا چي؟نيلوفر : برات سر وقت تعريف ميكنم(ادامه دارد)
تابوي عشققسمت شانزدهممن براي اينكه يكم حالم جا بياد رفتم تو جكوزي و دراز كشيدم و نيلوفر هم لخت تو سونا بود ، نوشين اومد و وقتي ديد نيلوفر نيست با سر بهش سونا رو نشون دادم ، اونم رفت داخل سونا و بعد از كمتر از 1 دقيقه برگشت اومد داخل جكوزي و كنارم نشست ، دستشو گذاشت روي كيرم و گفت : مرسي سامان كوچولو .بعد يه نگاه بمن كرد و گفت : لذت بردي ؟من با آرامش بهش نگاه كردم و دستمو گذاشتم روي كوسش و گفتم : يكي از يكي بهتر ، واقعا بودن با شما آدمو پير نميكنهنوشين : اتفاقا بودن با 2تا خواهر ، برادر سكسي و مهربون هم همينطور ، سامان ميدوني نيلوفر خيلي وقت سكس اساسي نداشته ؟من : بله ، خودش گفت نوشين : حسابي حالشو جا آوردي ، خيلي لذت برده ، خودش الان اينو ميگفتمن : من هم لذت بردم ، زني با اين سن و سال ، سكس فوق العاده داغي داره .نوشين : سامان ، پس من چي ؟با نگاه بهش بلندش كردم و روي زانوهام روبروم نشوندمش ، شروع به نوازش سينه ها و بدنش كردم ، لبمو گذاشتم روي لبش و داغ داغ بوسيدمش ، نوشين دستاشو گذاشت دور گردنم و خودشو بهم چسبوند ، دستام بردم پايين و كمر و كونشو ميماليدم ، لبشو ازم جدا كرد و گفت : فقط تو كوسش كردي ؟من : آره ، نميخواستم بعد از مدتها كه سكس نكرده اذيت بشهدوباره لبشو گذاشت روي لبم و بعد گفت : منم كير ميخوام من : اگه الان ايلياشون بيان چي؟نوشين : من نميدونم ، من كير ميخوام ، باشه بيان ، اتفاقا بزار بيان و جلوي اونا سكس كنيم، خيلي اينطوري دوست دارممن :آخه ايليا ، جلوي نيلوفر خانم فكر نكنم نوشين : اون هم از خداشه ، بزار بعهده منهمينطوركه نوشين روپاهام بود شروع به ماساژ دستاشو و اندامش كردم كه صداي ايليا و سهيلا كه بلند بلند ميخنديدن اومد ، بعد از حدود 1 دقيقه كه دوش گرفته بودن اومدن تو استخر ، ايليا دست سهيلا رو گرفت و به طرف جكوزي اومدن ، نوشين از روي پاهام بلند شده بود و كنارم نشسته بود ، سهيلا مثل نوشين و نيلوفر ست زيبايي پوشيده بود ، اومدن داخل جكوزي و ايليا كنار من و سهيلا هم كنارش تو آب نشستن ، جكوزي براي 3 نفر راحت بود ولي بيشتر بايد جمع تر ميشديم ، تو همين زمان نيلوفر هم از تو سونا خارج شد ، مايوشو پوشيده بود و رسيد كنارمون و گفت : مثل اينكه جا براي من نيست ، باشه من ميرم توي استخر .من ، ايليا رو به طرف سهيلا فشار دادم و نوشين هم چفتر به سهيلا شد و نيلوفرخانم رو كشيديم داخل جكوزي ، 5 نفري چفت چفت داخل جكوزي بوديم ، من گفتم : اگه گفتين چي ميچسبه ؟نوشين : مشروبسهيلا : چايايليا و نيلوفر هم چيزي نگفتن ، من گفتم : نه ، يكم ديگه كه بگذره و ماهيچه ها قشنگ گرم بشن ، يك ماساژور خوب ميتونست همه مارو سرحال بيارهنيلوفر كه معلوم بود سكس خيلي خستش كرده گفت : آخ گفتي سامان ، من الان عاشق يك ماساژ خوبمايليا كه كنارم بود گفت : خوب من يكم بلدم ولي نميتونم همه رو خوب ماساژ بدم ، ميدونيد كه خسته كننده ميشهنوشين : لوس نشو ديگه ايليا ، اگه بلدي خوب انجام بدهمن : اره ايليا ، منم قول ميدم تا اونجايي كه ميتونم جبران كنم و خوب مشت و مالت بدمايليا با تكون سرقبول كرد و از آب بيرون رفت ، پشت سرش من هم رفتم بيرون و روي سكو به شكم دراز كشيدم ، ايليا اومد و كنارم روي سكو نشست و گفت : خوب اينطوري كه نميشه ، يه كرمي ، روغني ، چيزي بايد باشه تا پوستتون خراب نشهنيلوفر گفت : من يدونه شامپو بدن خوب دارم فقط نبايد زياد استفاده كني چون ممكنه نتوني ماساژ بدي ، الان براتون ميارم . و از استخر بيرون رفت و بعد از 2 – 3 دقيقه با شامپو برگشت ، ايليا يكم از اونو روي پشتم ريخت و شروع به ماساژ كرد ، خيلي دستاش قوي هستش و خوب بلد بود ، ميشه گفت تموم ماهيچه هامو حال آورد ، كار ايليا تقريبا روي پشتم تموم شده بود و بهم گفت برگردم ، من كه كيرم يكم نيم خيز شده بود بهش گفتم كافيه و بلند شدم كه نيلوفر گفت : سامان بزار خوب تمومش كنه ديگه ، حيف نيست بدنتو چرب كرده ، نصفه رهاش كني ؟من : آخه نيلوفر خانم نيلوفر : آخه نداره ديگه ، ما كه با هم اين حرفارو نداريم ، اصلا نوشين بيا اينجا پشتمونو بهشون كنيم تا سامان راحت بتونه بخوابه نوشين : مگه ما مزاحم خواب ايشونيم ؟ خوب راستت ميگن ، بايد برگردي تا ماساژش كامل بشه ، نترس ما نميبينيمتنوشين زبون برام درآورد و رفت پيش سهيلا و نوشين و هر سه نفري پشتشونو بهمون كردن من به پشت خوابيدم ، ايليا شروع به ماساژ كرد و از مچ پام به بالا ميومد و خوب ماساژو تكميل كرد ، ازش تشكر كردم واز روي سكو بلند شدم .نوشين از داخل جكوزي بيرون پريد و خودشو برروي سكو رسوند و بدون معطلي دراز كشيد ،ايليا با خنده شروع به ماساژ نوشين كرد ، من رفتم زير دوش و مشغول به شستن خودم شدم ، سهيلا از توي جكوزي خارج شد و اومد كنارم ، نيلوفر و نوشين ميخ ما 2 تا شده بودن و ايليا هم بعضي وقتها نيم نگاهي بهمون ميكرد .سهيلا كنار ايستاد و اروم گفت : سامان خوش ميگذره ؟من : بله ، البته نه به اندازه شماسهيلا يكم خودشو برام لوس كرد و با ناز گفت : خوب آره ، ولي فكر كنم تو هم بيكار نبوديمن به نيلوفر كه داشت لبخند بهمون ميزد نگاه مي كردم ورو به سهيلا گفتم : مگه ميشه تو اين خونواده بود و بيكار نشستايليا كه ماساژدادن پشت نوشين براش به خاطر سوتينش سخت شده بود مرتب غر غر ميكرد كه يكمرتبه نوشين بلند شد و رو بهش گفت : چيه : اگه نميخواي ماساژ بدي غرغر هم نكنايليا : نه به خدا خاله ، آخه بندهاي لباستون نميزارهنوشين كه منتظر شدين اين حرف بود پشتشو بهش كرد و گفت : بازش كن ايليا اول به مادرش ، بعد هم به ما نگاه كرد و گفت : آخه خاله................نوشين : آخه چي ديگه ؟ مگه نميگي اذيت ميكنه ، خوب بازش كن ايليا مونده بود چيكار كنه كه نيلوفر گفت : ايليا خالت راست ميگه بازش كن تا بخوابه و بتوني خوب ماساژ بدي .ايليا بند سوتين نوشينو باز كرد و ما كه منتظر بوديم نوشين دستشو روش بزاره و بخوابه ، اونو به كناري پرت كرد و سينه هاي خوشگلشو رونمايي مجددي نمودايليا اول يه عقب گردي كرد ولي وقتي ديد همه دارن ميخندن روي كمر نوشين كه حالا به شكم خوابيده بود نشست و ادامه ماساژو انجام داد .سهيلا رو به من كرد و گفت : سامان تو سواحل لخت اروپا هم نميتونستي اين مناظر رو ببينيمن : واقعا درست ميگي ، همينكه همه با هم نداريم خوبهسهيلا : خيلي حال ميده ، هميشه تو ذهنم تصور اين موقعيتها رو داشتممن : كه داره كم كم همه تصوراتت به حقيقت تبديل ميشه ، درسته ؟سهيلا با لوندي بهم نگاه كرد و گفت : اي تقريباايليا ديگه از روي نوشين بلند شده بود و گفت : من ديگه خسته شدم نوشين كه نشسته بود به پشت روي سكو خوابيد و گفت : نه بابا ، يالا تمومش كنسينه هاي سفت و بلوري نوشين نگاه ايليا رو هم به خودش جلب كرده بود و قورت دادن آب دهانش كاملا واضح بود ، به مادرش نگاه كرد و انگار منتظر مجوز بود ، نيلوفر از توي جكوزي بيرون اومد و رفت كنار ايليا و گفت : باشه برو خسته شدي ، من تمومش ميكنمايليا كه منتظر اين بود مثل برق به طرف ما اومد كه با اعتراض نوشين روبرو شده بود ، ولي نيلوفر كنارش نشسته بود و داشت روي پاها و شكم و سينه هاش مايع ميريخت ، ايليا بهمون رسيد و گفت :اين خاله ما خيلي سمجهكه يكمرتبه سهيلا محكم به پهلوش زد ، اين حركت از ديد نيلوفر و نوشين پنهون نموند ، نيلوفر بلند خنديد و گفت : سهيلا جون چرا زديش ؟ مگه چي گفت ؟سهيلا سرشو پايين انداخت و مثلا با خجالت گفت : آخه به دوستم گفت سمجيكمرتبه نوشين از جاش بلند شد و به طرفمون دويد ، ايليا كه فكر ميكرد ميخواد بزنشه پا به فرار گذاشت كه نزديك بود سر بخوره ، ولي نوشين اومد طرف ما و سهيلا رو بغل كرد ، سينه هاي نوشين از كنار تو ديد مستقيم من بود و وقتي سهيلا رو ميبوسيد ميخ اونا بودم كه نوشين گفت : اينو ميگن دوست ، خوبش كردي .و رو به من كرد و گفت : تو هم از موقعيتها خوب استفاده ميكنيا .و بعد با لوندي راه رفت و دوباره روي سكو به پشت خوابيدايليا اون طرف استخر داخل آب شد ولي سهيلا همچنان كنار من بود ، سهيلا يواش بهم گفت : سينه هاش معركه هست مگه نه؟من كه منظورشو فهميده بودم همونطور كه ميخ سينه هاي نوشين و بدن نيلوفر بودم گفتم : هر دوشون معركه هستنسهيلا لپمو با دستش گرفت و گفت : اي بدجنس ، پس تو نخ هردويي ؟من : نه بابا ، فقط دوستشون دارمو هر دو زديم زير خنده كه همون موقع نوشين بلند شد و اومد طرفمون و گفت : به به ، هميشه شاد باشين ، بگين تا ما هم بخنديم سهيلا كه حالا نشون داده بود تو بحث و تكه انداختن كم نمياره گفت : نوشين جون ديدن اين اندام براي همه شادي ميارهو با دستاش سينه هاي نوشين رو نشون داد، نوشين زير دوش بود و نيلوفر همونطور داشت ما رو نگاه ميكرد ، بعد بلند شد و اومد طرفمون و مچ دست سهيلا رو گرفت و رو به من گفت : با اجازه ، نوبت ماساژ سهيلاستمن : خواهش ميكنم ، ولي شما خسته ميشين ، اجازه بدين خودم يه چيزهايي بلدمنيلوفر كه سهيلا رو به سكو رسونده بود و داشت مينشوندش گفت : نه قرار نيست من ماساژش بدم .و رو به ايليا كه چشم از سهيلا برنمي داشت كرد و گفت : نفره بعدي حاضره ، بفرماييدايليا روش بيشتر باز شده بود و از طرفي نميخواست اين فرصت رو هم از دست بده ، سريع از اب بيرون اومدو خودشو به سكو رسوند ، نوشين با طعنه گفت : خدا شانس بده .و همه زديم زير خنده ، نيلوفر همونطور كه از ايليا فاصله ميگرفت گفت : البته بگما بايد خودت تمومش كني .و به طرف ما اومد ، حالا نوشين با اون سينه هاي لخت و خوشگلش كنار من ايستاده بود و نيلوفر هم اينطرفم ، نيلوفر بهم نگاه كرد و گفت : همكاري كن تا صحنه هاي زيبا ببينيممن كه منظورشو ميدونستم چيه با تكون سر جواب مثبت دادم ايليا اول هي به ما نكاه ميكرد و هي ماساژ ميداد ، نيلوفر گفت : ايليا اگه خوب ماساژ ندي و قطع و وصل كني ، من ديگه خسته شدم و ميرم بيرون نوشين هم گفت : آره خاله ، انجامش بده اونم خوب ، آخه سهيلا مهمان مخصوص ماست ايليا ديگه بدون اينكه بودن من اذيتش كنه شروع به ماساژسهيلا كرد ، كون خوشگل و بدن سكسي سهيلا روي سكو داشت زير دستهاي ايليا حال ميومد ،حركت دستهاي ايليا يه طور ديگه شده بود و نوعي ظرافت و لطافت چاشني كارش كرده بود كه اين از ديد ما پنهون نميموند ، نيلوفر بهم زد و با دستش اونارو اشاره ميكرد ، دستهاي ايليا به كمر سهيلا رسيده بود ودرهمين حين نوشين به طرفشون رفت ، كنار اونا كه رسيد بدون اينكه كلامي بگه بند سوتين سهيلا رو باز كرد و كنارش گذاشت ، سينه هاي سهيلا بزرگ هستن و براي همين از كنار هم خوب ديده ميشن ، دستهاي ايليا وقتي به اطراف سينه و كون سهيلا ميرسيد لرزشش كاملامشهود بود ، طولي نكشيد كه ايليا بلند شد و آروم گفت : سهيلا خانم تمومهسهيلا روشو برگردوند و تشكر كرد و همونطور كه دستش روي سوتينش بود تا از روي سينه هاش نيوفته بلند شد ، ايليا به طرف ما برگشته بود كه نيلوفر گفت : ايليا خوب بقيش چي؟سهيلا داشت بلند ميشد كه نيلوفر به طرف رفت و نشوندش و گفت : كجا ؟ هنوز مونده كهسهيلا به من نگاه كرد و گفت : نه ديگه ، خيلي عالي بود ، ايليا هم خسته شدهنوشين هم به طرفشون رفت و سهيلا رو به زور به پشت خوابوند و گفت : جر زني نداشتيم ، ماساژ كاملايليا به مادرش نگاه كرد و با لبخند و چشمك اون مواجه شد ، نيلوفر بهم نگاه كرد و با اينكار كمك ميخواست براي پشتيباني حرفاش ، به طرف ايليا رفتم و در گوشش گفتم : نترس هر كاري با سهيلا كني خودم جبران ميكنم ايليا با چشمايي از حدقه دررفته بهم نگاه كرد و بازومو گرفت و به سمت خروجي استخر كشوند و همزمان به بقيه گفت :ببخشيد 2 دقيقه استراحت تا ما مربيها با هم مشورت كنيمايليا آروم بهم گفت : منظورت چيه هر كاري؟ من : هيچي بابا ، چرا هول كردينوعي اشتياق و دلهره در ايليا بود ، با همون حالت گفت : سامان آخه چطوري جلوي توو مامي من ماساژو ادامه بدممن : همونطور كه جلوي ما كارشو يكسره كرديايليا سرشو پايين انداخت و يكمرتبه با جديت خاصي گفت : باشه خودتون خواستين ، من كه از خدامه من : منم همينو ميگم ، هر 5 نفرمون اين فضا رو دوست داريمايليا : هر 5 نفر؟من : اره به خداايليا كه مشخص بود ميخواد كاملا به اون درش بزنه گفت : حالا كه اينطوري شد پس هر كس هر كاري دلش ميخواد بكنه ديگه ؟ اره ديگه ؟ من : آرهايليا اينو كه گفت به طرف سهيلا كه حالا روي سكو به پشت خوابيده بود و دستاش روي سوتين بود رفت و نيلوفر و نوشين هم اومدن طرف من .ايليا شروع كرد و نوشين به من كه رسيد گفت : چي به هم گفتين ؟من رو به نيلوفر و نوشين گفتم : قرار شد هر كس هر كاري ميخواد بكنهنوشين از جاش پريد و رفت طرفشون ، نميدونستم باز ميخواد چيكار كنه ، نيلوفر كنارم چسبيد و دستشو دور كمر گذاشت ، نوشين كنارشون ايستاد و آروم دستشو برد و سوتين سهيلا رو ميخواست برداره ، سهيلااول نذاشت وبه من نگاه كرد، با سر بهش گفتم اشكالي نداره ، نوشين سوتين سهيلا رو به يك طرف پرت كرد و مثل ديونه ها ميرقصيد ، سينه هاي مرمري سهيلا باعث شده بود ايليا مثل آدمهاي گيج بشه و فقط ميخ اونا شده بود و دستاش الكي روي زانو و رونهاي سهيلا بالا ، پايين ميرفت ، ايليا به مادرش نگاه كرد ، فقط الان نيلوفر سوتين داشت و نوشين و سهيلا لخت بودن ، نيلوفر به طرف ايليا رفت و پشتشو بهش كرد ، منظورشو ايليا فهميد و بند سوتين نيلوفر رو هم باز كرد ، نيلوفر سوتينشو انداخت كنار ديوار وداخل جكوزي رفت ، سكوت كاملا فضا رو گرفته بود ، نوشين دست منو گرفت و با خودش برد تو استخر و رفتيم داخل آب ، رو به ايليا و سهيلا بوديم ، ايليا مست شده بود و مشخص كه حركاتش ديگه تحت كنترل نيست ، يكم از شامپو رو روي سينه اي سهيلا ريخت و دستشون كشيد ، صداي سهيلا بلند شد ، صدايي كه مثل جرقه توي انبار باروت بود ، ايليا كه با اين صدا شهوتي تر شده بود با 2 تا دستاش سينه هاي سهيلا رو ميماليد ، نوشين دست انداخته بود و كير كاملا شق شده منو فشار ميداد ، ايليا ديگه حضور هيچ كس براش اهميت نداشت و داشت سهيلا رو دستمالي ميكرد ، به نيلوفر نگاه كردم ، اونم معلوم بود تو آب داره با خودش بازي ميكنه ، نوشينو به شكم به ديواره استخر چسبوندم و خودم پشت سرش رفتم ، دست انداختم و سينه هاشو فشار دادم و با كونش هم بازي ميكردم ، ايليا دستاش از مچ پا سهيلا تا گردنش بالا ، پايين ميرفت ، نوشين خودشو از جلوم بيرون كشيد و از آب خارج شد ، دوباره رفت طرف سهيلا و ايليا رو كنار زد ، دست انداخت و بند مايوي سهيلا رو باز كرد ، نيلوفر چشماش محو سهيلا بود ، ايليا آب دهنشو نميتونست قورت بده و منم دست كمي از اونا نداشتم ، نوشين بدون مقاومت سهيلا مايوشو درآورد و كنار انداخت ، حالا سهيلا لخت لخت بود ، كوس و سينه هاي خوردنيش ، كير بلند شده ايليا حتي از روي مايوش فرياد ميزد ، نوشين به طرف نيلوفر رفت و داخل جكوزي شد و در گوشش چيزي گفت ، نيلوفرو نوشين از جكوزي خارج شدن و به طرف من اومدن نيلوفر لب استخر جلو نشست و آروم گفت : سهيلا رو ما آماده كرديم ، ايليا با توجالب بود ، سهيلا رو اونا براي كوس دادن به ايليا لختش كرده بودن و من بايد ايليا رو لخت ميكردم ، از آب بيرون رفتم و كنار ايليا كه ميخ بدن سهيلا بود شدم و گفتم : خودت مايوتو درمياري يا من بگم سهيلا اينكارو كنه ؟ايليا زبونش بند اومده بود ، به سهيلا كه حالا از چشماش معلوم بود تشنه كيره نگاه كردم و بهش اشاره كردم اون كه صدامو شنيده بود بلند شد و جلوي ايليا كه حالا كنار سكو ايستاده بود نشست و با دستاش مايوي ايليا رو درآورد ، كير كاملا بلند شده ايليا مثل فنر بيرون زد ، به نيلوفر و نوشين نگاه كردم ، اونا هم اومدن كنار ما ، حالا فقط من و نيلوفر و نوشين با مايو بوديم ، نوشين شروع به باز كردن بند مايوش كرد و بعدشم از نيلوفرو باز كرد ، ايليا ديگه نميتونست وايسته و كنار سهيلا نشست و لبشون روي هم رفت ، نيلوفر به طرف من اومد و جلوم زانو زد و مايومو درآورد ، ايليا سرشو به طرف ما برگردوند و وقتي ديد همه لختيم خنديد ، نوشين و من و نيلوفر به طرف سونا رفتيم و اونجا روي سكويي ديگه نشستيم ، ايليا شروع به خوردن سينه هاي سهيلا كرد ، سهيلا بلند بلند ناله ميكرد و دستش روي كير ايليا بود ، سهيلا سينه هاشو از توي دهن ايليا درآورد و سرشو برد و كير ايليا رو تو دهنش گذاشت ، اين طرف هم نوشين طاقت نياورد و كير منو شروع به خوردن كرد ، وايييييييييييييي ، 5 نفر لخت لخت ، 2 تا مرد كير گنده و بكن ، 3 تا زن سكسي و خوش كوس و كون ، تو يك فضاي سكسي ، خيلي مناظر زيبايي دارهتو حال خودمون بوديم كه صداي جيغ سهيلا حواسمونو به طرف اونا جمع كرد ، آره ايليا كيرشو تو كوس سهيلا كرده بود و داشت تلمبه ميزد ، حالا ديگه نوشين جلوم ايستاده بود و داشت خودشو براي نشستن روي كيرم حاضر ميكرد ، نيلوفر كوسشو ميماليد و سينه هاشو من دست ميكشيدم ، ايليا با شدت تمام تو كوس سهيلا تلمبه ميزد و سينه هاي سهيلا بر اثر اين تكونهاي شديدي ميخورد ، نوشين كوسشو روي كيرم گذاشت و با تمام وزنش نشست ، واييييييييييييي تمام كيرم تو كوسش جا گرفت كه با صداي ناله بلند نوشين ايليا تازه متوجه ما شد ، از تلمبه زدن دست كشيد و 2 نفري به ما نگاه ميكردن ، نوشين تند تند بالا ، پايين ميكرد و كيرم تا آخر تو كوسش بود ، سهيلا از روي سكو بلند شد و ايليا نشست و سهيلا مثل نوشين روي كيرش نشستنوشين اينطرف روي كير من و سهيلا اونطرف روي كير ايليا ، تو همين لحظه نوشين از روي من بلند شد و به طرف ايليا رفت ، نميدونستم ميخواد چيكار كنه ، نيلوفر كنارم دستشو دوباره روي كيرم گذاشته بود ، ايليا اين منظره رو ميديد ، با دستم سرشو به طرف كيرم بردم و اونم شروع به خوردنش كرد ، نوشين ديگه به ايليا چسبيده بود و داشت سينه هاي سهيلا رو كه روي كير ايليا بالا ،پايين ميرفت رو ميماليد ، نوشين سهيلا رو از روي ايليا بلند كرد و خودش رفت روي اون ، ايليا فقط نگاه ميكرد ، نوشين كوسشو با كير ايليا تنظيم كرد و نشست ، سهيلا سينه هاي نوشينو ميماليد و ايليا ديگه فرياد ميزد ، نيلوفر همينطور با كيرم لاس ميزد ، يكم كه گذشت نوشين بلند شد و سهيلا رو به حالت سگي رو به ما كرد و ايليا رو برد پشت سرش ، من نميتونسم ببينم داره تو كوس سهيلا ميزاره يا كون ، ولي وقتي طول كشيد و از چشماي سهيلا كه داشت يه چيزيرو تحمل ميكرد مشخص بود نوشين داره سوراخ كون سهيلا رو ميماله ، نوشين كيرايليا رو گرفت و برد به سهيلا چسبوند ، فقط صداي ناله بلند سهيلا و بعدش خم شدن كمرش نشون داد كير ايليا همش يكمرتبه تو كون سهيلا رفته ، اشك تو چشماي سهيلا بود ، نيلوفرميخواست به طرفشون بره كه من از پشت گرفتم و روي پاهام نشوندمش ، موقع نشستن كيرمو با كوسش تنظيم كردم و همشو يكجا دادم تو ، حالا ايليا روبروي من تو كون سهيلا كرده بود و منم روبروي اون تو كوس نيلوفر ، ايليا شروع به تلمبه زدن شديد كرد و سهيلا كه حالا دردش كم شده بود داشت حرفهاي سكسي ميزد سهيلا بلند بلند ميگفت : آخ چه كير گنده اي ، كونم جر خورد و ايليا هم بلند گفت : ببين سهيلا ، اونجا رو ببين ، داداشت اون كير خركيشو تو كوس ماني من گذاشته و محكمتر تلمبه ميزد نيلوفر كه تا اون موقع ساكت بود گفت : اره دارم كوس ميدم ، بعد از مدتها دارم كوس ميدم ، چه كيره خوبي هم داره ميره تو كسمايليا با چند تا تكون محكم گفت : سهيلا داره آبم مياد ميخوام تو كونت بريزم و روش خوابيد با صداهاي بلندش معلوم بود همه آبشو تو كون سهيلا خالي كردهمنم ديگه نزديك شده بودم و تو همين موقع نيلوفر گفت : همه آبتو بريز تو كوسمكه مواجه شد با فوران آبم نوشين كنار ايليا و سهيلا داشت خودشو ميماليد و لبخند ميزد(ادامه دارد)
تابوي عشققسمت آخربعد از اون روز ديگه كلا فضاي دفتر و خونه خيلي سكسي شده بود و چندين بار ديگه هم ايليا با سهيلا و هم من با نوشين و نيلوفر سكس داشتم .سهيلاچند بار وقتي دفتر بوديم اومد دنبال ايليا و رفتن تو خونه و حسابي از حق هم دراومدن ، من با پريوش 2 بار ديگه هم سكس داشتم كه هر دو بار تو دفتر خودم بود ، به نوعي احساس ميكردم دارم بهش علاقمند ميشم .يكي از روزها ساعت از 9 گذشته بود و خبري از پريوش نشد ، به همراش زنگ زدم ولي خاموش بود ، كم كم نگران دير كردنش شده بودم كه موبايلم زنگ خورد ، پشت گوشي فردي كه خودشو از افسران آگاهي معرفي ميكرد ازم خواست به بيمارستاني كه آدرشو بهم داد برم ،نوشين و سهيلا خونه بودن، ايليا هم دفتر بود ، فقط تنها كسي كه ميتونست مشكلي براش ايجاد شده باشه ...... درسته پريوش .مامور با نشانيهايي كه بهم داد پريوش رو فقط ميشد تصور كرد ، با ايليا سريع خودمونو به بيمارستان رسانديم ، با افسر جواني كه اونجا بود صحبت كرديم و اون ميگفت ، امروز صبح وقتي پريوش از خونه پدرش كه شب قبل اونجا بوده خارج ميشه توسط فردي با چاقو بشدت مضروب شده و توسط اهالي به بيمارستان منتقل شده ، شماره تلفن منو هم از روي كارت شركت و از داخل مداركش پيدا كرده بودن ، بعد از 2 ساعت از اتاق عمل بيرون آوردنش و افسر آگاهي با اطلاعاتي كه ازمون گرفت منتظر به هوش اومدن پريوش شد . حدود ساعت 6 بعداظهر پريوش به هوش اومده بود و با تماسي كه با افسر مربوطه گرفتيم اونم اومد و پس از صحبتي كه با پريوش كرد مشخص شد فرد مهاجم كسي نبوده جزء همسرش كه به خاطر درخواست طلاق و طلب مهريه قصد زندان انداختنشو داشته .افسر مربوطه بعد از بازجويي ضمن تشكر از ما ، مقدمات بازداشت همسر پريوش رو فراهم كرد و رفت .6 روز بعد همسر پريوش دستگير شد و بعد از حدود 2 ماه حكم طلاق با ببخشش مهريه توسط پريوش صادر شد و فقط به خاطر چاقو كشي ضارب مدتي رو در زندان بود ، طرح بخشش مهريه رو ايليا به پريوش داد ، به خاطر شرور بودن همسرش و احتمال درگيري مجدد ، ولي ايليا به جاش به پريوش قول داده بود وضعيت شغلي و حقوقيشو درست كنه تا بتونه راحت رو پاي خودش زندگيشو اداره كنه .4 ماه از اون قضيه ميگذشت و تو اين مدت پريوش از نظر روحي خيلي كم تونسته بود برگرده ، سهيلا هم تو مدتي كه پريوش نبود يك سرس از كارهاي دفتر رو انجام ميداد و تو اين مدت سكسهاش با ايليا خيلي زياد بود ،بعد از خوب شدن پريوش و مراجعه به كار سهيلا صميميت خاصي باهاش ايجاد كرد و اين باعث شده بود تو بهبود وضعيت روحيش كمك كنه ، نوشين دوباره هوس خارج به سرش زد و با وجود مخالفتهاي نيلوفر بازهم رفت ، مدت زيادي سرم تو كار خودم بود و كمتر دنبال تفريح و .... بودم ولي به جاش سهيلا و ايليا ديگه جبران همه مارو ميكردن ، 2 – 3 بار تو اين مدت تونسته بودم از حق نيلوفر دربيام ولي چون گرگين خان بيشتر ايران بود ، رفتن من زياد به صلاح نبود .يكروز صبح وقتي مشغول محاسبات كاري بودم پريوش بهم اطلاع داد مهمون دارم و وقتي دعوت به داخل شدن كردم كسي نبودن جزء گرگين خان و نيلوفر .برام خيلي جاي تعجب داشت ، چون تا حالا گرگين خان اطراف دفترمون هم پيداش نشده بود ، بعد از پذيرايي مختصردر كمال تعجب من گرگين خان سهيلا رو براي ايليا خواستگاري كرد ، موردي كه من اصلا بهش فكر هم نميكردم ، من كه سكسهاي دسته جمعي با حضور نيلوفر تو ذهنم بود تصور اين درخواست برام غيرممكن بود ، زمان زيادي از ورود گرگين خان نگذشته بود كه ايليا هم اومد داخل و اصرار به قبول درخواستشون ، بعد از مطرح شدن با سهيلا و مراجعه خانواده ايليا به شهرستان و خواستگاري رسمي ، اين 2 تا زوج سكسي به هم رسيدن ، باورش سخت بود ولي شد .1 سال از قضيه ازدواج سهيلا با ايليا گذشته بود و ديگه سهيلا هم خونه خودشون رفته بود و من تنها .يكروز حدود ساعت 10 صبح پريوش كه حالا روحيش برگشته بود ولي نه به اندازه قبل ازم مرخصي ميخواست تا براي خريد لباس بيرون بره ، منم كه حوصله دفتر موندن رو نداشتم باهاش رفتم بيرون ، الكي دور خيابانها دورش دادم و با هم ناهار رفتيم ، پريوش موقع صرف ناهار بهم خبري داد كه مخم داشت ميتركيد .براش خواستگار اومده بود ، اونم يك مرد 50 ساله .واقعا موندم چطور اينطور آدمها به خودشون اجازه اينكار رو ميدن ، وقتي نظرشو پرسيدم با بغض گفت : چاره اي ندارم ، پدر و مادرم هم از مطلقه بودنم و حرف مردم خسته شدن .نميتونستم به خودم بقبولانم اين طرز تفكرهاي مسخره رو ، پريوش براي همين هم ميخواست لباس بخره .وقتي بهش اختلاف سني وحشتناكشونو و اينكه تو اين سن اون مرتيكه نميتونه داشتن بچه رو تحمل كنه رو ياد آوري كردم بازم نتونست جلوي گريه هاشو بگيره و اون موقع مطلبي رو كه بر اثر چاقو خوردنش براش ايجاد شده بود رو تازه فهميدم .متاسفانه پريوش در اثر چاقويي كه خورده بود رحمش دچار آسيب جدي شده بود و ديگه نميتونست بچه دار بشه ، دنيا دور سرم ميچرخيد ، بد شانسي ، بد بياري ، بد آوردن ، نفرين ،....... نميدونم چي ميشه اسمشو گذاشت ، ولي براي يك انسان با اون روح لطيف ، قلبي مهربون وجنسي معصوم و بي گناه واقعا بي انصافي هستش .خيلي وقت بود به اين فكر بودم از اين وضعيت خارج بشم و هميشه وقتي پريوش رو ميديدم يك حس نزديكي بهش احساس ميكردم ، از طرفي به خودم اين حقو داده بود كه تنشو تسخير كنم و از طرفي فكر ميكردم خودم هم تسخيرش شدم .تصميم نهايي رو گرفتم ، يك روز كه پريوش شركت بود مطابق هماهنگي قبلي با سهيلا به خونشون رفتيم و از پدر و مادرش خواستگاريش كرديم ، همون موقع با دفتر تماس گرفتن و موضوع رو بهش گفتن كه با كمال تعجب مخالفت كرده بود ، نفهميدم چطوري من و سهيلا خودمونو به دفتر برسونيم ، وقتي وارد دفتر شديم پريوش به قدري گريه كرده بود كه از حال رفته و ايليا با تعجب و به خاطر مطلع نبودن از قضيه درگير اون بود .از ايليا و سهيلا خواستم تنهامون بزارن و پريوش رو توي بغلم گرفتم و به آرامش دعوتش كردم ، پريوش ميگفت نميتونه باهام ازدواج كنه چون بايد قيد بچه رو بزنيم ، اون بارها ازم شنيده بود كه من عاشق بچه هستم و هميشه با ديدن عكسهاي بچه ها ذوق زده ميشدم ، ولي من تصميم خودمو گرفته بودم و اصلا قصد عقب نشيني نداشتم ، ايليا و سهيلا وقتي ديدن صداي من بلند شده داخل دفتر اومدن و پريوش كه اين وضع رو ديد با گريه بلند داد زد : سهيلا خانم ، آقاي مهندس شما به اين آقا بگين ، من نميتونم بچه دار بشم ، رحمم تو اون قضيه آسيب ديده و ديگه خوب شدني نيست .سهيلا و ايليا اشكشون دراومده بود و پريوش هم بدتر ، رفتم طرفش و بغلش كردم و حرف آخرمو زدم : چرا فكر ميكني نميتوني بچه دار بشي ؟ پس تكليف اين همه بچه هايي كه منتظر قبول كردن سرپرستيشون توسط امثال من و تو هست چيه ؟هر سه نفرشون به نوعي شوكه شده بودن ، پريوش تو بغل من داشت آروم ميگرفت .جشن عروسي ما تو باغ ايلياشون خيلي باشكوه برگزار شد و گوشه به گوشه اونجا خاطرات زيادي برام تداعي ميكرد .( پايان)