انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 41 از 49:  « پیشین  1  ...  40  41  42  ...  48  49  پسین »

بحث و گفتگو پیرامون داستانهای سکسی (نظر سنجی در پست اول)



 
اره دیگه کسی داستان نمی نویسه..
     
  
زن

 
قسمت اول: این داستان بر میگرده به 1 ماه پیش.من اسمم مهدیه هست و متاهل هستم و 26 سالمه.ما توی یه آپارتمان 2 طبقه میشینیم.من یه دوست دارم به اسمه غزل.غزل اندامه زیبایی داره و سینه های بزرگ و کون بزرگ!!من همیشه بهش حسودی میکردم.غزل دوستم 28 سالشه و توی دانشگاه با هم همکلاسی بودیم.من و غزل هفته ای یک بار همدیگرو میدیدم و با هم رفت و آمد داشتیم.همین 1 ماه پیش وقتی شوهرم سره کار بود غزل اومد خونه ما.نیم ساعتی گذشت که زنگ خونه به صدا در اومد.همسایمون لیلا بود.لیلا یه زنه فضول بود و من از اون خوشم نمیومد.35 سالی داشت و یه دختر به اسمه بیتا داشت.خلاصه من در رو باز کردم و لیلا شروع کرد غور زدن که چرا پول شارژ ساختمون رو نمیدین!آخه لیلا یه جورایی مدیره ساختمون بود و همه کارای آپارتمان ما دسته لیلا خانم بود.ما 3 ماه بود که پول شارژ ساختمون رو نداده بودیم و لیلا خیلی کفری بود.من هم گفتم بعدا میدیم و لیلا به من گفت:پول شارژ رو که نمیدین!درها رو هم محکم میبندین!اصلا رعایت همسایه داری رو نمیکنید!
اعصابم رو لیلا به هم ریخته بود و ول کن نبود و 10 دقیقه بود داشت روی اعصابم راه میرفت.خلاصه حرف هاش تموم شد و رفت.غزل ازم پرسید:کی بود اینقدر حرف میزد؟ گفتم:لیلا همسایمون بود!سرم رو به درد آورد!پول شارژ میخواست.نداشتم بدمش.خیلی دلم میخواد حاله این زن رو بگیرم.ولی نمیدونم چطوری.غزل گفت:من یه راهی بلدم که حالش رو بگیری.منم کمکت میکنم.من خوشحال شدم و گفتم:چطوری؟غزل گفت:با عرق کف پا!!!!من خیلی تعجب کردم و خندیدم و گفتم:یعنی چی؟
غزل برام توضیح داد که لیلا رو بیارم توی خونه و با کف پاهامون خفش کنیم و عرق کف پاهامون رو بدیم بخوره و ازش عکس و فیلم بگیریم.من به غزل گفتم:آخه کاره سختیه.چجوری کف پاهامون رو بزاریم روی صورته یه زنی که از خودمون بزرگتره!؟چینا گفت:تو چه کار داری فقط لیلا رو برو بیار اینجا من خودم درستش میکنم.
به غزل گفتم که این فکر رو از کجا آوردی؟؟غزل گفت:توی اینترنت دیدم که یه دختر با کف پاهاش افتاده روی صورت یه دختره دیگه و داره حالش رو میگیره منم دلم هوس کرد که با یه نفر این کار رو بکنم.
غزل گفت:حالا برو لیلا رو بیار تا دو تایی حالش رو بگیریم طناب هم بیار تا دستاش رو ببندیم.من طناب آماده کردم ورفتم خونه لیلا و بهش گفتم بی زحمت تا خونه ما بیایین کارتون دارم.لیلا هم اومد و همین که اومد توی خونه غزل بلند شد و کفش هاش رو اورد و پاهاش رو کرد توی کفش.من فهمیدم که میخواد پاهاش توی کفش عرق کنه و لیلا رو خفه کنه.لیلا هاج و واج مونده بود و گفت:ایشون کی هستن که سلام به بزرگتر بلد نیست؟غزل گفت:مهدیه بگیرش تا دست و پاهاش رو ببندیم.من و غزل دست و پاهای لیلا رو به زور بستیم.لیلا هاج و واج مونده بود و همش میگفت:ولم کنید این کارها برای چیه؟غزل پاهاش رو از توی کفش در آورد و به من گفت مهدیه تو برو کفش هات رو بپوش.من کفش هام رو پوشیدم و غزل کف پاهاش رو گذاشت روی صورت لیلا و گفت:سلام من رو با عرق کف پاهام پذیرا باشید!من واقعا فکر نمیکردم غزل اینجوری به لیلا سلام کنه!!!!!صحنه خیلی خاص و جذابی بود!غزل پاهاش توی کفش واقعا عرق کرده بودن و خیسه عرق بودن.لیلا از خجالت سرخ شده بود وگفت:اوفففففففف......چه بوی عرقی میدن پاهات این چه کاریه اینجوری به یه بزرگتر سلام میکنن؟غزل و من یه نگاهی به هم کردیم و خندیدیم.غزل لیلا رو خوابوند و نشست روی شکمش و دو تا کف پاهاش رو گذاشت روی صورت لیلا.لیلا هم دست و پا میزد و میگفت:تو رو خدا ولم کن برم دختره پر رو......اوففففففف........با خفه کردن من با کف پاهات میخوایی چه چیز رو ثابت کنی مهدیه خانم دوستت چرا با من این کار رو میکنه؟من گفتم:داریم حالت رو میگیریم تا اینقدر فضول بازی در نیاری و نیایی دره خونه ما رو بزنی و بگی شارژ بدید دلم میخواد دره خونمون رو محکم ببندم.
همین لحظه غزل کف پاهاش رو از روی صورت لیلا برداشت و گفت:ببخشید من خودم رو معرفی نکرم غزل هستم و از شانس بده شما کف پاهام خیلی عرق کرده و بو میدن.من و غزل زدیم زیره خنده.به غزل گفتم:خیلی بامزه گفتی!!!!!لیلا گفت:غزل خانم لطف کنید تمومش کنید این کاره مسخره رو!!!!غزل یه نگاهی به من کرد وکف پاهاش رو دوباره گذاشت روی صورته لیلا و گفت:اوممممممم.........مثل این که لیلا خانم با مزه تر تشریف دارن.بعد با کف پاهاش حسابی صورته لیلا رو میمالوند و میگفت:مهدیه جون لیلا خانم همسایه خوبی هست یا نه؟من گفتم نه.غزل گفت:حیف شد لیلا خانم همسایتون از شما راضی نیست پس من صورتت رو محکم تر ماساژ میدم.من باورم نمیشد.غزل صورته لیلا رو اینقدر محکم با کف پاهاش فشار میداد که لیلا داشت از هوش میرفت!!!به غزل گفتم:غزل صورتش رو با عرق کف پاهات شست و شو دادی.غزل از روی شکمه لیلا بلند شد و من صورت لیلا رو میدیدم که قرمزه و خیسه عرق پاهای غزل.لیلا من رو نگاه کرد و گفت:دو تا ییتون خیلی بیشعورید و آشغال!!!!
غزل گفت:مهدیه جون پاهات رو از کفش دربیار!من پاهام توی کفش خیس شده بود و خیسی و داغی پاهام رو حس میکرد.کفش هام رو درآوردم و غزل خیلی سریع صورت لیلا رو چسبوند کف پاهای من و گفت:ما بی شعروریم پس عرق کف پای زن همساییتون رو بخور تا بفهمی چی میگی!!!!
خیلی حال میداد که لیلا رو میدیم که داره با عرق کف پاهام خفه میشه!من کف پاهام رو میمالوندم روی صورتش و اون با نگاهاش بهم میگفت که یه روزی از من انتقام میگیره.بعد غزل لیلا رو مجبور کرد که کف پاهای من رو بلیسه!!!!
باورتون نمیشه چقدر حال میداد که لیلا داشت از کف پاهام میخورد.من هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری لیلا رو خوار و ذلیل کنم.لیلا بیچاره هم به زور از کف پاهام میخورد و میگفت:اووووومممممم........چه مزه عرقی میده.........مهدیه مطمعن باش بد میبینی!!!!غزل در همین لحظه گوشیش رو در اورد و شروع کرد از لیلا در حالی که داشت کف پاهای من رو میلیسید فیلم گرفت و گفت:اگر کاره اشتباهی کنی این فیلم رو نشون دخترت میدیم!لیلا گفت:غلط کردم فقط بزارید برم.غزل و من دست و پاهای لیلا رو باز کردیم و لیلا بدون خداحافظی رفت.من خندیدم و گفتم غزل دستت درد نکنه خیلی حال داد من واقعا نمیدونستم چجوری حالش رو بگیرم.غزل گفت قابلی نداشت.خلاصه اون روز تموم شد و دو روز بعد صبح که من توی خونه تنها بودم و شوهرم سره کار بود زنگ خونه به صدا در اومد.من در رو باز کردم.دیدم غزل و لیلا با هم اومدن توی خونه!
من خیلی تعجب کردم که غزل با لیلا چه کار داره!!! لیلا گفت:من با غزل صحبت کردم و قرار شد با کف پاهاش تو رو خفه کنه مهدیه خانم همسایه محترم!!!!!لیلا و غزل من رو گرفتن و با طناب دست و پاهای من رو بستن!!!من با تعجب نگاه به غزل کردم و گفت:غزل تو واقعا داری با من چی کار میکنی دیوونه شدی؟غزل گفت:لیلا به من 200 هزارتومن پول داده و 200 هزار تومن هم بعد از این کار به من میده تو بودی این کار رو نمیکردی؟
من داشتم دیوونه میشدم که غزل دوسته قدیمی و فابریکم میخواد با عرق پاهاش خفم کنه!!!!غزل کفش های اسپرتش رو دراورد و جوراب پاش نبود.من پیش خودم فکر کردم ای کاش حداقل جوراب پاش بود تا پاهاش کمتر عرق داشت.من فقط مات و مبهوت داشتم پاهای غزل رو نگاه میکردم و غزل که داشت قدم برمیداشت و میومد طرفه صورته من!!!!غزل نشست روی شکم من و کف پاهای پر از عرقش رو با فاصله یه دست از صورت من نگه داشت!باورتون نمیشه کف پاهاش چه بوی عرقی میدادن.من گفتم:تو رو خدا غزل......به رفاقتمون قصمت میدم دست بردار!!!!من از لای انگشت های پاهایش غزل رو دیدم که گفت:عیبی نداره مهدیه جون یکی دو ساعت از عرق پاهام میخوری تموم میشه.بعد کف پاهاش رو چسبوند روی صورتم.داشتم خفه میشدم.بوی عرق کف پاهای غزل داشت خفم میکرد و فقط بو میکشیدم و میگفتم:غزل......اوفففففف........چه بویی.......من تو دوسته همیم......بی معرفت.........ولی غزل کف پاهاش رو محکم فشار داد وشروع کرد به مالوندن صورته من!!!!!لیلا هم داشت با گوشی فیلم میگرفت و میگفت:آفرین غزل خفش کن تا دفعه آخرش باشه عرق پاهات رو بمال روی صورتش!!!من صورتم چسبیده بود به کف پاهای غزل و عرق کف پاهاش بیشتر و بیشتر میشد و عرق پاهاش رو حس میکردم که داره از صورتم میچکه.خیلی صورتم عرق کرده بود و 10 دقیقه ای شده بود که کف پاهای غزل روی صورتم بود.غزل هم هی من رو مسخره میکرد و متلک مینداخت.مثلا میگفت:مهدیه تو دوست خوبی هستی چون صورتت رو گذاشتی واسه عرق کف پاهای من.یا مثلا میگفت:عرق کف پاهای بهترین دوستت رو بو بکش و بگو جانم فدای دوست.یا میگفت:نگاه کن لیلا چه دوست خوبی دارم که از عرق کف پاهام نفس میگیره.ادامه دارد.....
12345
     
  
مرد

 
دوستان تا هفته دیگه داستان بخش سوم یا همون فصل سوم داستان رو میزارم خدمت شما دوستان
احترام و ادب و اخلاق
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
اَاَاَ
چقدر سره اون تاپیک خواهره دوست داشتنیه من فحش دادن بچه ها به من
بابا من که گفتم یه مشکل پیش اومده.
فکر کنم ادمینا دیده باشن چقدر انلاین شدم کلا
تازه تو این مدت با اونایی که از پیام شخصی پیگیر حالم بودن تو هر فرصتی پیش میومددر ارتباط بودم!
بالاخره بعده این همه وقت)حدود یک سال(گرفتاریم برطرف شد
خدا این مشکلای این مدتمو ت. زندگی هیچکدومتون قرار نده
یه داستان دیگه دارم اماده میکنم
نمیخوام مثل اون یکی تاپیک شه
همه قسمتاش که اماده شه درخواست میدم به ادمین
اگه قبول کنه یه تاپیک بزنه برام و همرو با هم اپ کنم
بیاید نزاریم سایت انقدر ساکت بمونه!
تو زندگیم مشکلایی داشتم که واسه خیلیا "داستان"ه
با نویسندگی خیلی از دردام کمتر میشن
     
  
مرد

 
Amir5885: چقدر سره اون تاپیک خواهره دوست داشتنیه من فحش دادن بچه ها به من
بابا من که گفتم یه مشکل پیش اومده.
فکر کنم ادمینا دیده باشن چقدر انلاین شدم کلا
تازه تو این مدت با اونایی که از پیام شخصی پیگیر حالم بودن تو هر فرصتی پیش میومددر ارتباط بودم!
بالاخره بعده این همه وقت)حدود یک سال(گرفتاریم برطرف شد
خدا این مشکلای این مدتمو ت. زندگی هیچکدومتون قرار نده
یه داستان دیگه دارم اماده میکنم
نمیخوام مثل اون یکی تاپیک شه
همه قسمتاش که اماده شه درخواست میدم به ادمین
اگه قبول کنه یه تاپیک بزنه برام و همرو با هم اپ کنم
بیاید نزاریم سایت انقدر ساکت بمونه!
امیر عزیز امیدوارم بهترین داستان بنویسی. و یک چیز به کسانی که انتقاد میکنن با خوبی جواب بدی بهتره کسانی که این داستانها رو میخونن اول باید بدونن از داستان خوششون میاد یا نه اگ دوست نداشتن ادامه ندن نخونن
احترام و ادب و اخلاق
     
  
زن

 
قسمت دوم:خلاصه غزل اینقدر صورت من رو با کف پاهاش ماساژ داد که صورت من سرخ شده بود.دیگه نفسم پر شده بود از عرق کف پا!!!!اون هم پاهای دوستم غزل!!!کف پاهای سفید و پر از عرقش!غزل کارش رو تموم کرد و به لیلا گفت هر وقت خواست کسی رو گوش مالی بده بگه که بیاد و با کف پاهاش درسه عبرت به بقیه بده.غزل و لیلا خداحافظی کردن و من رو تهدید کردن که اگر به کسی بگم فیلم و عکس ها رو نشون بقیه میدن و من رو حسابی تهدید کردن.اون روز تموم شد و من توی فکر انتقام از غزل و لیلا بودم.با خواهرم فاطمه صحبت کردم و فاطمه گفت با من همکاری میکنه تا غزل رو تنها گیر بیاریم و عرق پا بدیم بخوره.روز بعد من زنگ زدم غزل و دعوتش کردم که بیاد خونه من.غزل هم خیلی راحت قبول کرد و 1 ساعت بعد اومد.فاطمه خواهرم هم نیم ساعت بعد رسید.وقتی فاطمه اومد پاهاش رو از کفش درنیاورد و تا من اومدم به خودم بیام غزل من رو از پشت گرفت و دست و پاهای من رو با شال و روسری شون بستن.من با تعجب به فاطمه گفتم:فاطمه تو معلوم هست داری چی کار میکنی؟.....مگه من با تو صحبت نکرده بودم؟فاطمه گفت:دیروز من زنگ زدم غزل و غزل پیشنهاد صدهزارتومن پول به من داد....منم قبول کردم که حاله تو رو بگیریم.من گفتم:بی معرفت تو خواهرمی....چطور اینکار رو با من میکنی؟فاطمه گفت:حالا مگه چی میشه تو یه خورده عرق کف پا میخوری....صدتومن هم گیره من میاد.....طوری نمیشه خواهر.همین موقع غزل اومد کناره سره من نشست و کف پاهاش رو گذاشت روی صورت من.من فقط کف پاهای غزل که چسبیده شده بود به صورتم رو میدیدم و بوی عرق پاهاش داشت خفم میکرد.غزل شروع کرد صورته من رو با کف پاهاش ماساژ دادن.کف پاهای غزل روی صورت من مالیده میشد و غزل با غرور به من میگفت:نوش جونت!....عرق کف پاهام رو بو بکش که مست بشی و جون بگیری!من گفتم:چرا حزیون میگی دیوونه؟فاطمه هم داشت به من میخندید و همون لحظه پاهای بدون جورابش رو از کفش در اورد و غزل پاهاش رو از روی صورت من برداشت و فاطمه خواهرم کف پاهاش رو گذاشت روی صورت من و گفت:عرق کف پاهای خواهره بزرگترت رو بو بکش و خفه بشو برای خواهرت تا 100 تومن پول گیرش بیاد!!!....خواهر بزرگترم دیگه.....احترامم واجبه....احترام من رو با بوییدن عرق کف پاهام نگه دار!!!!من داشتم خفه میشدم....کف پاهای فاطمه خواهرم توی کفش های اسپرتش بدون جوراب عرق کرده بودن و فوق العاده بوی عرق میدادن.....فاطمه کف پاهاش رو میمالوند روی صورت من و به من گفت:عرق کف پاهام به مزاجت میخوره مهدیه عزیزم؟؟؟من که فقط صورتم پر بود از عرق کف پاهای خواهره بزرگتره خودم زیره پاهای فاطمه گفتم:اوممم.....بی معرفت.....به خاطره پول من رو خفه کردی با عرق کف پاهات بیشعور...!!!!...تو چه خواهری هستی؟؟؟؟.....به خدا اگر پول داشتم میفهمیدم چه کار کنم.....حیف که وضع مالیم خوب نیست.....اوففففف....چه بوی عرقی.....خیلی بیشعوری....حداقل کف پاهات رو میشستی!!!!فاطمه گفت:صورت تو عرق کف پاهام رو تمیز میکنه.....صورتت هم برق میفته خواهر جان.....بعد فاطمه زد زیره خنده.
فاطمه خواهره بزرگتره من بود و 30 سالش بود و اون هم متاهل بود و یه دختر داشت.من دیگه خیلی عصبی شده بودم اخه صورتم خیسه عرق کف پاهای فاطمه شده بود و بوی عرق پاهاش پیچیده بود توی بینی و دهنم.هر چی من التماس میکردم که تمومش کنن ولی بدتر لج میکردن و به من متلک هم مینداختن و مسخرم هم میکردن.این کارشون حدود یک ساعت و نیمی طول کشید و بالاخره فاطمه چون کلاس داشت کارشون رو تموم کردن و رفتن.وقت رفتن به فاطمه گفتم از تو که خواهرمی توقع نداشتم.فاطمه گفت:ای بابا....حالا مگه چی شده.....یه کم عرق کف پاهای خواهرت رو مزه مزه کردی.!!!من رو کردم به غزل و گفتم:خدا لعنتت کنه....خیلی کثافتی.....همش زیره سره تو بود....از اون اول تو شروع کردی بی معرفت....!!!!غزل گفت:من یه بار این کار رو کردم و تموم شد ولی تو خودت میخواستی مثلا انتقام بگیری.....تو عمرا بتونی از من انتقام بگیری و کف پاهات رو بدی به خورده من!....در ضمن من فقط به خاطره پول اینکار رو کردم.من هم گفتم:دو تاییتون برید گمشید.خلاصه غزل و فاطمه رفتن.من هم که خیلی اعصابم خورد بود از شوهرم 300 هزارتومن به بدبختی گرفتم و به هزار بهونه این پول رو ازش گرفتم تا با پول دهن غزل رو سرویس کنم و حاله خواهرم فاطمه رو بگیرم. 2روز گذشت و من دنبال یه نفر بودم که با من همکاری کنه.چند تا دوست داشتم ولی میدونستم این کار رو نمیکنن.فقط یه نفر بود که میدونستم حتما کمکم میکنه....اون هم خواهرشوهره فاطمه بود....با فاطمه مشکل داشت و با خواهرم رابطه خوبی نداشت.اسمش مولود بود و 24 سالش بود.من رفتم پیش مولود و باهاش صحبت کردم و خیلی هم خوشحال شد که من این پیشنهاد رو بهش دادم.قرار شد مولود دو تا از دوستاش رو هم بیاره.من هم خوشحال بودم که تونستم کاری کنم تا بتونم انتقام بگیرم.ولی باید تنهایی گیرشون بیارم.اول نوبت فاطمه خواهرم بود....خواهرم خیلی با پاهای عرق کردش من رو اذیت کرد.زنگ زدم خواهرم و اون روز صبح اومد خونه من.همین که رسید مولود و دوستاش راضیه و فایزه از اتاق اومدن بیرون و خواهرم رو گرفتن و دست و پاهاش رو با طناب بستیم و چهارتایی با کف پاهامون شروع کردیم به خفه کردنش.فاطمه فقط التماس میکرد و به من فحش میداد...مولود و دوستاش که دیگه واقعا فاطمه رو گاییدن.!!!!مولود که عغده هاش رو کلا داشت سره زنه برادرش خالی میکرد و طوری کف پاهاش رو محکم میمالوند روی صورت فاطمه که فاطمه صورتش سرخ شده بود.فایزه و راضیه هم کف پاهاشون رو به حالت های مختلف میزاشتن روی صورت فاطمه و عکس میگرفتن و مسخرش میکردن.من هم داشتم فقط نگاه میکردم و داشتم لذت میبردم و حال میکردم.فایزه و راضیه خیلی فاطمه و ذلیل کردن.همش بهش متلک مینداختن و براش زبون در میاوردن و مسخرش میکردن.مثلا راضیه پاشنه پاش رو گذاشت روی لب های فاطمه و گفت:اوممم....پاشنه کف پا بخور....یا مثلا فایزه چرک لای انگشت پاش رو در اورد و گذاشت روی چشم فاطمه و زد زیره خنده و گفت:چرک لای انگشت پا های من رو بمال به چشمات بدبخت!!! فاطمه خیلی اذیتم کرده بود و دلم داشت خنک میشد که دارن اینطور ذلیلش میکنن.حدود یک ساعت این کار رو ادامه دادن و در اخر من کفش های اسپرتم رو دراوردم و فاطمه رو به زور چسبوندن کف پاهای من فاطمه شروع کرد به خوردن و لیسیدن عرق کف پاهای من!!!پاهام توی کفش کلی عرق کرده بود و فاطمه میخورد و غور غور میکرد و فحشم میداد.فاطمه حدود ربع ساعت کف پاهای من رو لیسید و خیلی برام لذت بخش بود که تونسته بودم خواهر بزرگترم رو بگایم و ازش انتقامم رو بگیرم.من هم بهش طعنه میزدم و مسخرش میکردم و میگفتم:خواهره بزرگتر یعنی عرق خوره کف پا!!!....عرق کف پاهام رو بخور خواهر بزرگتر....!!!نوشه جونت....خوشمزست؟؟؟.....طعمش خوبه؟؟؟؟فاطمه هم فحش میداد و از عرق کف پاهام مک میزد.مولود هم خوشحال بود که تونسته بود عغده هاش رو خالی کنه و خیلی فاطمه رو مسخره میکرد و بهش متلک مینداخت.مولود فاطمه رو نشوند روی مبل و کف پاهاش رو گذاشت روی صورتش!!کف پاهای مولود زرد رنگ بودن و معلوم بود بوی خیلی بدی باید بدن!!!فاطمه زیره کف پاهای مولود دست و پا میزد و ناله میکرد و میگفت:اوفففف.....چه بویی......بعد مولود فاطمه رو خوابوند روی زمین و پاشنه پاش رو کرد توی دهن فاطمه و گفت:پاشنه پاهای خواهر شوهرت چه مزه ای میده؟؟؟؟.....تو عرق پاهام رو بخور و بگو نوش!!!!دو ساعتی این ماجرا طول کشید و کارمون که تموم شد فاطمه رو ول کردیم و نشستیم دوره هم و شروع کردیم به قلیون کشیدن و خندیدیم.فاطمه هم اون گوشه داشت صورت سرخش رو با دستمال کاغذی تمیز میکرد و ارایشش که به هم ریخته بود رو درست میکرد و به من و بقیه فحش میداد.فاطمه کیفش رو برداشت و بدون خداحافظی و با اعصاب خورد رفت.
حالا نوبت غزل بود که من رو خیلی اذیت کرده بود با عرق کف پاهای بد بوش.روزه بعد زنگ زدم غزل که بیاد خونه من.غزل هم قبول کرد و اومد.مولود اینبار تنها اومد و گفت خودمون از پس غزل برمیاییم.غزل اومد و مولود از اتاق اومد بیرون و بدون معطلی غزل و گرفت و هول داد و غزل افتاد روی زمین.مولود پاهاش رو دوره گردن غزل حلقه کرد و گلوی غزل رو فشار میداد.غزل هم نمیتونست نفس بکشه.من که اوضاع رو خوب دیدم رفتم و کف پام رو گذاشتم روی دهن و بینی غزل و خفش کردم.باورتون نمیشه چه حالی میداد که داشتم عغده هام رو سره غزل خالی میکردم.اخه غزل خیلی اذیتم کرده بود همه چیز رو اون شروع کرده بود.غزل زیره پای من به من فحش میداد و میگفت که حالت رو میگیرم جنده!!!منم میخندیدم و کف پای عرق کردم رو روی دهنش فشار میدادم و میگفتم:تو فعلا زیره پاهای من خفه شو و از عرق کف پاهام بخور و دوستیم رو با عرق پاهام بهت ثابت میکنم جنده.....من رو خفه میکنی.....؟!؟!...کثافت با این پاهای کثیف و بو گندوت!!!!.مولود بلند شد و کف پاهاش رو گذاشت روی صورت غزل و فشار میداد.منم با گوشیم شروع کردم به عکس و فیلم گرفتن.به غزل متلک مینداختم و میگفتم:بخور عرق پاهای دختری رو که نمیشناسیش!!!مولود هم کف پاهاش رو میمالوند رو روی صورت غزل و میخندید و میگفت:غزل خانم عرق پاهام رو دوست داری؟....بوی عرق رو استشمام کن که سه روزه پاهام رو نشستم.من گفتم یعنی حموم هم نرفتی؟مولود گفت نه نرسیدم برم....و پاهام توی کفش خیلی عرقی شده بودم که غزل جون زحمته عرق پاهام رو با صورتش کشید.من گفتم:مولود دیگه داری چرت و پرت میگی....زدم زیره خنده.مولود گفت امروز چقدر پول بهم میدی.من گفتم دیگه پولی ندارم.300 تومن که بهتون دادم.مولود هم گفت:یعنی چی که پول نداری؟....من مگه عرق کف پاهام رو از سره راه اوردم؟....پول میدی یا نه؟گفتم به خدا ندارم.مولود از روی غزل بلند شد و من رو گرفت و پرت کرد روی زمین.من که مونده بودم چی به این جنده بگم!!!مولود اومد بالای سره من نشست و کف پاهای عرق کردش رو گذاشت روی صورتم.بوی عرق و کفش میدادن کف پاهاش.من فقط کف پاهای مولود رو میدیدم که چسبیده به صورتم.پاهای زرد رنگی داشت و عرقی....کف پاهاش در تماس با صورت غزل بیشتر عرقی شده بودن.غزل هم نشسته بود روی مبل و به مولود میگفت:کثافت جنده رو خفه کن تا مزه عرق پاهات رو بچشه!!!مولود هم کف پاهاش رو شروع کرد به مالوندن روی صورت من و گفت:تو گوه نخور وگرنه تو رو هم دوباره خفه میکنم.غزل بلند شد و بدون خداحافظی از خونه من رفت و من موندم و کف پاهای عرقی مولود روی صورت خودم.به مولود گفتم بی معرفت من 300 تومن بهت پول دادم....حالا داری من رو هم میگایی؟مولود گفت:اون ماله اون دفعه بود....این دفعه چون پول نداری که بهم بدی اینکار رو باهات کردم.من گفتم:پول ندارم....هنوز باید دهنه لیلا رو هم بگاییم.مولود گفت:قبوله ولی به جای پول با کف پاهام خفت میکنم باید از کف پاهام بخوری.من هم به ناچار قبول کردم.رفتم دره خونه لیلا و اوردمش خونه خودم.مولود هم لیلا رو گرفت و دست و پاهاش رو با طناب بستیم.مولود پاهاش رو کرد توی کفش تا عرق کنه.نیم ساعتی گذشت و توی این نیم ساعت لیلا از کف پاهای من میخورد.وقتی لیس میزد قلقلکم میشد.لیلا میخورد و فحشمون میداد.مولود بعد از نیم ساعت کفش هاش رو در اورد و گذاشت روی صورت من!!!!من گفتم بیشرف چرا من رو خفه میکنی؟؟؟گفت:شرطمون یادت رفته؟گفتم حالا بعدا من رو خفه میکردی!!!!مولود هم واقعا پاهاش پر از عرقه بد بو بودن و صورتم خیسه عرق شده بود.من فقط داشتم از عرق کف پاهاش نفس میگرفتم و چاره ای نداشتم.کف پاهای خیسه عرقه مولود چسبیده بود به صورتم و مولود به جای پول داشت با عرق پاهاش به حسابم میرسید.من که چشم هام جایی رو نمیدید و فقط پوست کف پاهای مولود رو میدید که خیسه عرقه و بوی گندی میده.مولود بعد از نیم ساعت که صورت من رو با کف پاهاش ماساژ داد بلند شد و رفت سراغ لیلا و شروع کرد لیلا رو خفه کردن.لیلا هم فحش میداد و از کف پاهای مولود بو میکشید و میلیسید.نیم ساعت هم لیلا رو خفه کرد و بلند شد و از من خداحافظی کرد و رفت و گفت از حالا هر وقت خواستی حال کسی رو با عرق پا بگیری باید پول بهم بدی و دیگه راهی نداره و اول پول میگیرم بعد کارم رو میکنم.لیلا هم فحش داد و رفت.این داستان تا یک هفته پیش تموم شد.تا همین دیروز که من خواستم حال مولود رو هم بگیرم ولی کسی رو نداشتم.واسه همین رفتم پیش زن عمو حمیدم به اسمه سهیلا.سهیلا خیلی پایه هر کاری بود و باهاش رابطه خوبی داشتم ولی خیلی چشم و هم چشمی داشتیم.ماجرا رو براش تعریف کردم و اومد خونه من.مولود هم اومد.سهیلا یه زن 36 ساله بود و قد معمولی با کون خیلی بزرگ و پوست سفید و قیافه خیلی زرنگی هم داشت و خوشکل بود.مولود از من پرسید:زن عموت رو قبلا دیدم...میخوای اون رو هم خفش کنم.سهیلا همین لحظه بلند شد و با مولود درگیر شد و من رفتم کمک سهیلا و مولود رو به هر بدبختی که بود طناب پیچ کردیم و سهیلا شلوارش رو کشید پایین.من که مونده بودم سهیلا داره چکار میکنه.سهیلا صورت مولود رو برد توی کونش و گفت از کونم بخور جنده خانم.!!!مولود هم اشکش در اومده بود و داشت دیوونه میشد که صورتش توی کون بزرگ سهیلا زن عمو منه!سهیلا کونش رو چسبونده بود به صورت مولود و دهن مولود رو چسبونده بود به سوراخ صورتیه کونش!مولود هم میگفت کثافت جنده....ولم کن!!!!من به سهیلا گفتم:سهیلا بیخیال شو من گفتم با کف پاهات خفش کن!سهیلا خندید و گفت:نوبت اون هم میرسه.....بزار اول از کونم بخوره....سهیلا با دست دهن مولود رو محکم گرفت و گفت زبونت رو بچسبون به سوراخ کونم و از توش بخور.مولود خیلی تقلا کرد و التماس کرد ولی سهیلا کوتاه نیومد و بالاخره شروع کرد با کراهت خوردن از کون سهیلا.سهیلا هم کون بزرگی داشت و صورت مولود توی صورت سهیلا گم شده بود و شیشه های عینک مولود عرقی شده بود.من واقعا عغده هام خالی شدن.سهیلا به من گفت نوبت توهه که از کون من بخوری....شما دو تا بچه تر از من هستین و مهدیه بیا از کون من بخور...من جا خوردم و گفتم گمشو سهیلا....چرا؟؟؟؟من که کاری نکردم.....من با تو قرار گذاشتم....سهیلا اومد طرف من و صورت من رو چسبوند لای کون بزرگش....باورتون نمیشه بوی عرقی میداد که نپرس....!!!!منه بدبخت رو ناچار کرد و من از کونش ربع ساعت خوردم....مزه ی کون و عرق و گوه میداد....حالم به هم خورد....بعد پاهاش رو که جوراب نداشت از توی کفش در اورد و صورت من رو چسبوند به کف پاهای عرقیش!!!!!بوی عرق پاهاش از پاهای بقیه خیلی بدتر بود و واقعا فهمیدم که بوی عرق یه زن 36 ساله چقدر میتونه بد باشه.....سهیلا به من گفت:عرق کف پاهای زن عمو رو بخور......نوش جونت......بو بکش مهدیه جون....که حقته......من همیشه از تو بدم میومد.....حالا عغده هام رو سرت در اوردم.....بهونه خوبی بود.....بخور عزیزم....حتما بوی بدی میده.....بوی عرق و خیسه و......اوممممم......بو بکش......مهدیه کثافت جنده......عرق کف پاهام گوارای وجودت......عرق کف پاهام رو بو بکش.....سهیلا زد زیره خنده.....مولود هم داشت نگاه میکرد و من که صورتم چسبیده بود به پوست کف پاهای سهیلا و فقط کف پاهای سهیلا رو میدیدم سنگینی نگاه مولود رو حس میکردم.من بعد از این ماجرا دیگه دوره این ماجرا رو خط کشیدم.عرق کف پاهای سهیلا اینقدر ناجور بود که دیگه گفتم غلط کردم.آبروم هم پیش همه رفته بود از بس عرق پاهاشون رو خورده بودم.دیگه از خوردن کون زن عمو حمیدم بدتر از هر چیزه دیگه ای بود.سهیلا در حالی که من داشتم کف پاهاش رو میلیسیدم از من عکس گرفت.دیروز این ماجرا تموم شد و از دیروز تصمیم گرفتم این داستان رو براتون تعریف کنم.من یه زنم و هیچ وقت فکر نمیکردم فتیش رو اینطوری تجربه کنم.اون هم با عرق کف پاهای خواهرم و زن عموم!!!!من برده همه زن ها شده بودم.حتی خواهره خودم.فعلا که این ماجرا تموم شد.
12345
     
  

 
متاسفانه فعالیت این سایت هم دیگه مثل گذشته نیست و بازدیدشم مطمئنأ کاهش پیدا کرده و داستانهای سکسیش هم کم شده من به شخص ماهی یه بارم به این سایت دیگه سر نمی زنم امیدوارم مدیرای این سایت که یه موقعی ردخور نداشت دوباره فعالیت سایت رو افزایش بدن یا اگر نمیتونن مدیریتش رو به شخص دیگه واگزار کنند با تشکر
     
  

 
یه داستان بود که پسره میره خارج از کشور درس میخونه و مامانش به صورت ایمیل اندامشو واسش میفرسته و چت میکنن . کسی داره این داستانو
     
  
زن

 
کدوم داستان باحاله؟
     
  
مرد

 

داستانای ایرانی دیگه واقعا آخرشن !!!
توی خفن ترین فیلمای پورن هم همچین داستانایی سر هم نمیکنن که این ایرانیا داستان میبافن واسه خودشون !!
فرمت داستان های ایرانی :
من بیست و خورده ای سالمه ، کیرم ۳۳ سانته ، حداقل !!! (سیاه پوستای آفریقایی هم همچین کیری ندارن!!)
زن همسایمون هم متاهله و سایز سینه هاشم ۸۵ ، حداقل !!! یه روز داشتم رد میشدم زن همسایه صدام زد بیا بالا ، رفتم بالا دیدم لخت خوابیده روی تخت میگه بیا منو بکن ؛ منم به ۶۵ شیوه ی سامورایی از عقب و جلو و وسط و بالا و پایین و شمال غربی و جنوب شرقی کردمش !!! (دیدم که میگما !!) بعد یه دفعه شوهرش اومد گفت بیا منو بکن ، شوهرشم به ۲۵ شیوه ی بودایی کردمش (خخخ) بعد سگشون از توی اتاق اومد ، سگم کردم ، مدیر ساختمون اومد گفت چه خبره اینجا ، اونم کردم !!! ؛ عباس آقا سوپر گوشت محل داشت رد میشد اونم کردم !!! پدر بزرگم زنگ زد بهم که کجایی ، رفتم خونشون اونم کردم (خخخخخخ) یه کرم خاکی توی گلدون بود ، اونم کردم !!! خلاصه همرو کردم ، بعد رفتم حموم جق زدم و کیرمو اندازه گرفتم دیده شده ۴۵ سانت !!!
خخخخخخخ
یعنی واقعا آخرشید !!!!
تخیلات شمارو جانی سینز هم نداره !!!
دمتون گرم

برای زنده بودن دلیل آخرینم كو؟؟ ...... منم من بذر فریاد ، خاك خوبه سرزمینم كو؟؟
     
  
صفحه  صفحه 41 از 49:  « پیشین  1  ...  40  41  42  ...  48  49  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بحث و گفتگو پیرامون داستانهای سکسی (نظر سنجی در پست اول)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA