ارسالها: 3650
#1
Posted: 5 Apr 2013 19:39
با درود و وقت بخیر حضور مدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران محترم
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان
اتوبــــــــــــــــــــــــــــوس هـــــــــــــــــــــــــــــــــوس
در تالار داستان ها و خاطرات سکسی را دارم
نویسنده : ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
تعداد پست : بیش از ۵۰ می باشد
کلمات کلیدی : داستان های ایرانی ، اتوبوس هوس ، نوشته ایرانی
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 5 Apr 2013 19:57
اتـــوبـــــوس هــــــــــــــوس 1
لیسانس مملکت شده بود راننده اتوبوس یا همون راننده سرویس دانشگاه .. اونم چه دانشگاهی .. همونجایی که لیسانسمو از اونجا گرفته بودم . چیکار می کردم بهتر از لبو فروشی و دوغ فروختن سر خیابونا بود . یا باقلا فروشی تو فصل زمستون .. یه سری از دوستام که شهرستانی بودن رفته بودند پارکبان خیابونا شده بودند . هر ماشینی که میومد یه قبض پارک می ذاشتن رو ماشینشون . یه لباس سفید و سبز پسته ای هم تنشون کرده بودند که آدم دلش واسشون می سوخت . ای خاک تو سر ما که پس از چند سال مثل خر درس خوندن آخر و عاقبت ما به اینجا رسیده بود . طوری شده بود که بالاخره یه خورده پارتی دیدم تا همین جا راننده شدم . هنوز مسئولین دانشگاه همونایی بودند که من باهاشون سر و کله می زدم . استادا و رئیس دانشگاه و دفتر دارا و کامپیوتریست ها و...شاید یه چند تایی تغییر کرده باشن . بیشتراشون منو می شناختن . حتی خیلی از دانشجویان هنوز فارغ التحصیل نشده بودند . با این که اسمم ایمان بود ولی ایمان کوس شری داشتم . خیلی خوش تیپ و خوش هیکل بودم و در میان زنا و دخترا طرفدار زیادی داشتم . حتی چند تن از دوست دخترام هنوز توی این دانشگاه سرگرم تحصیل بودند . با یکی دو تا از حسابدارا ی اینجا هم که رو هم ریخته بودم . خیلی دوست داشتند باهاشون از دواج می کردم . همین حالاشم که راننده اتوبوس شده بودم بازم عاشقم بودند . به درد من نمی خوردند . آخه هر دو شون از خط خارج شده بودند و منم که اونا رو منحرف نکرده بودم . از بس به گوششون خونده بودم که از خط خارج شدن یه زن برای یه مرد مسئله ای نیست و یه مرد باید یه زنو درک کنه از من خوششون اومده بود ولی بعدا که دو تایی شون از وجود من مطلع شده بودند تا یه مدتی بهم راه نمی دادند ولی بعد از ترس این که پیش اون یکی کم نیارن دوباره خودشونو بهم چسبوندند . ولی من که کوس خل نبودم با دختری که یکی دیگه از کوسش پرده برداری کرده از دواج کنم . در هر حال دو تایی بهم امون نمی دادندولی من دیگه زیاد تحویلشون نمی گرفتم چون خیلی تنوع طلب بودم . ولی اتوبوس خیلی شیکی تحویل گرفته بودم . صبح زود باید از یه چهار راهها و خیابونای خاصی حرکت می کردم و پرسنلو سوار می کردم . البته این تنها اتوبوس نبود و منم تنها راننده اش نبودم ولی یه مسیر خاص به من سپرده شده بود که اتفاقا شامل بیشتر پرسنل همین ساختمون و فضایی بود که من درش درس می خوندم . انگار خود دانشگاه رو هم قسمت بندی کرده با خونه هاشون ردیف کرده بودند . با شناختی که از بیشتر کادر و استادا داشتم چه زن و چه مرد به غیر از دو سه تا شون بقیه اهل حال بودند . دیگه هر کی ازم سوال می کرد چیکاره ای می گفتم راننده سرویس . دیگه نمی گفتم راننده اتوبوس . بازم خدا پدر پدرمو بیامرزه که راننده کامیون بود و تابستونا به زور منو به عنوان شاگردی می برد به بیابونا و راههای دور تا اوستا شدم و گواهینامه پایه یکمو خیلی راحت گرفتم . خدمت سربازی رو هم قبل از رفتن به دانشگاه رفته بودم . از روزی که این اتوبوس داده شد به دم ما مینا و ماریا هم اومدن به سرویس من .البته به وقت بر گشتن . فکر کنم اگه با اتوبوس اون ساختمون می رفتن راحت تر به مقصد می رسیدن . می خواستن یه بهونه ای داشته باشن تا منو ببینن و یه جوری خودشونو بهم بچسبونن . خیلی هم با عجله پس از تموم شدن سرویس اداری میومدن تا رو جفت صندلی پشت سرم بشینن . چند بار نزدیک بود با هم دعوا بیفتن . علاوه بر اونا چند تا تیکه جدید هم اضافه شده بود که نمی شناختمشون ولی خیلی دلم می خواست با هاشون حال کنم . برام فرقی نمی کرد که مجرد باشن یا متاهل . ولی باید حواسم به مرد ها و یکی دو تا زن محجبه و مسئول لعنتی حراست هم می بود که سوار سرویس من می شد . گاهی وقتا ماشین می آوردند . ولی این زوج و فرد کردن شماره پلاک ها دیگه سبب شده بود که حداقل یه روز در میون مهمون من باشن . دیگه یواش یواش عادت کرده بودند که هرروز سوار شن . این چهار پنج تا مزاحم اگه نبودند خیلی راحت تر می تونستم با خوشگلا گپ بزنم . ولی رابطه من با چادری های محجبه هم بد نبود . همه شون منو می شناختند . خیلی درس خون بودم . بااین که فضای دانشگاه بود و می بایستی خیلی مراقب می بودم وکارمم از دست نمی دادم ولی گاهی اوقات زیر سبیلی با خوشگلا حال می کردم . هر وقت هم که کاری نداشتم و آماده باش بودم می رفتم ور دست یه دختری . حالا دانشجو باشه یا کار مند و حتی استاد واسه من فرق نمی کرد . با فن بیانی که داشتم خیلی راحت توجه همه رو به خودم جلب می کردم . خوش تیپ هم که بودم . خیلی دلم می خواست با خیلی هاشون سکس می کردم ولی تازه مشغول کار شده بودم و به ریسکش نمی ارزید . در این دوره زمونه ای که پول در آوردن کار حضرت فیله نمی شد ریسک کرد . ولی می دونستم بیشتر این زنا رو میشه آورد تو خط . فقط دو سه تاشون خیلی سر سخت بودند . یه فکرای عجیب و غریب هم به سرم میفتاد که خودم خنده ام می گرفت . آخ چی می شد اگه این اتوبوسو تبدیلش می کردم به یه جنده خونه یا محترمانه بگم یه اتوبوس سکسی .. بی اختیار می خندیدم .. ایمان جان مثل این که خیلی کوس خل شدی . تو برو همون دو سه تا کوستو بزن که خیلی وقته کوس نگاییدی مخت تکون خورده ها . مثل این که خیلی رویایی و خیالاتی شدی . خواب دیدی خیر باشه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 7 Apr 2013 13:59
اتـــوبـــــوس هــــــــــــــوس 2
این مینا و ماریا شده بودند همدم برگشتی من .. آخ که این دو تا چه کل کلی با هم می کردند . یکی از این روزا که در حال رسوندن بر و بچه ها به خونه هاشون بودم مینا و ماریا بازم شلوغش کرده بودند .. -دخترا کاری نکنین که دیگه سوارتون نکنم .. مینا : ایمان کاری نکن که واست مایه بیام . تو اول با من دوست شدی بعد رفتی سراغ ماریا . این نامردی نیست ؟/؟ حالتو بگیرم که اخراجت کنند ؟/؟ یادت رفت که یکی دوبار دم استادا رو دیدم که هواتو بیشتر داشته باشن ؟/؟ ماریا : مینا کی گفته که تو زودتر با ایمان دوست شدی . من همون سال اول باهاش بودم . -من ماه اول بودم .. از همون ماه اول باهاش بودم .. دخترا حالا با هم دعوا نیفتین . زشته .. زشته اعصاب منو بهم نریزین . دیگه اصلا خودم استعفا میدم میرم . مینا : کی تو استعفا بدی ؟/؟ عمرا اگه این کارو بکنی . تو معطل دوزار پولی . یادت رفت چقدر کارت شارژتلفن واست می گرفتم تا واسم زنگ بزنی ؟/؟ ماریا : منم واسش می گرفتم .. دخترا از دست شما من دیوونه شدم ..اصلا معلوم هست چیکار می کنین ؟/؟ از دست شما می خوام فرار کنم . آبرو منو بردین . آخه بقیه میگن شما که صبحها همرام نیستین . چطور میشه که بعد از ظهر ها دنبالم راه میفتین . اون وقت چه جوری میشه . یعنی صبح از یه خونه در میایین و بعد از ظهر میرین به یه خونه دیگه .. مینا : ما چیکار به کار مردم داریم . بذار فضولی خودشونو بکنن . -حالا دخترا یه خورده ساکت . آبروم رفت .. ماریا : دیگه کسی نمونده ایمان خان مثل این که خوابی . همه رفتن خونه هاشون . .. راست می گفت . پاک گیج شده بودم . این دو تا دختر گیجم کرده بودند . -حالا من با شما دو تا چیکار کنم . نمی دونم باهاتون چیکار کنم . دور شهررو در حال گشتن بودم که یه جایی این دو تا مزاحمو پیاده اش کنم که هیشکدوم قصد پیاده شدن نداشتن . مینا منتظر بود ماریا اول پیاده شه و ماریا هم همین انتظارو می کشید .. نزدیک بود با هم دعوا بیفتن .. -ببینم شما بالاخره پیاده میشین یا نه مینا : این چه طرز رفتارت با ماست . اون وقتا که دانشجو بودی همچین بر خوردی با ما نداشتی . دل میگه برو یه دوست پسر دیگه بگیر تا جیگر ایمانو آتیش بزنی و اون وقت دیگه این قدر خودتو نگیری .. -مینا من از خدامه که تو همچین کاری بکنی . راحت میشم -خیلی نامردی ایمان .. ماریا هم گفت خیلی بی ایمانی . -تقصیر من چیه . من باید برم ماشینو تحویل بدم . الان داریم دور خودمون می گردیم . یهو دیدی از یه جایی رفتیم که نباید بریم . جریمه شو هم باید از جیب مبارک خودم بدم . همه رو برق می گیره ما رو چراغ نفتی . معلوم نبود که این دو تا کوس چه جوری به پست ما خورده بودند . گفتم فارغ التحصیل شدم و از شرشون خلاص شدم . دیگه نمی دونستم بر می گردم همین جا .. البته خوشگل و خوش بدن و کار درست هم بودند . قد و قواره و هیکل و بلندی و رنگ موهای سرشون همه و همه شبیه به هم بود هیشکی اگه نمی دونست فکر می کرد دو تا خواهرن . فقط بینی مینا یه خورده تیز تر و درشت تر بود هر چند به صورتش میومد . من با مینا زودتر آشنا شده بودم حالا نمی خواستم به دعوای اونا دامن بزنم ومثلا به ماریا بگم تو اشتباه می کنی . -مینا ! ماریا! یکی از شما زود تر پیاده شین و روز بعد نوبت یکی دیگه باشه که زودتر پیاده شه .. داشتن با هم دعوا میفتادند که کدومشون دیر تر پیاده شه .. می گفتند اونی که سنش بیشتره .. مینا 23 بود و ماریا 22 . ولی ماریا بر عکسشو می گفت و می گفت کم سن تره باید بمونه .. اونا سیلی نقدو می خواستند تا حلوای نسیه رو .. راستش خیلی وقت هم بود که کوس نکرده بودم و با این وضع بد اقتصادی نمی شد که زن گرفت . هر چند هر کدوم از این دو نفر وضع مالیشون خوب بود و جهیزشون هم آماده و کارمندی رو هم نوعی تفریح به حساب می آوردند . ولی من توی کتم نمی رفت که با یکی از اونا از دواج کنم . باید تا آخر عمرم بد بختی می کشیدم و تازه نمی شد به اونا اعتماد کرد . شاید بعد از ازدواج می رفتند واسه خودشون دوست پسر می گرفتند . -ببینم دخترا شما که دارین این جور با هم کلنجار میرین سودی به حال من نداره . راستش من دلم واسه حال کردن تنگ شده . اگه با هم کنار میاین که هیچ یکی تونو امروز باهاش حال می کنم و یکی دیگه رو فردا . در غیر این صورت دو راه می مونه . یا هر دو تاتون از این اتوبوس پیاده میشین . یا این که دو تایی تون رو با هم ترتیبتونو می دم .. -وااااااا -نههههههه خدای من .. -خب دیگه همینه .. می خواین بخواین . نمی خواین نخواین .. با توجه به شناختی که از اونا داشتم رضایت نمی دادن که میدونو برای یکی دیگه خالی کنن .. یه نگاهی بهم انداخته و گفتند تو چه جوری غیرتت اجازه میده با هر دومون یه دفعه ای حال کنی ؟/؟ باید یه کاری می کردم .یه نگاهی به بیرون انداخته و یه نگاهی هم به شلوار و لاپام و یه نگاهی هم به اون دو تا دختر . طوری که خیابونی ها منو نبینن زیپ شلوارو پایین کشیده و کیرمو نشونشون دادم و گفتم باید از این بپرسین که غیرتش اجازه میده که دوتایی تونو کنار هم بگاد یا نه ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 14 Apr 2013 11:50
اتوبــــــــــــــــوس هـــــــــــــــــــــــــــوس 3
مینا : نههههههه .. بی ادب پررو .. زشته جلو دو تا لیدی از این کارا ؟/؟ ماریا : شخصیت جنتلمنی تو کجا رفته پسر ؟/؟ ادب و احترام کو .. -رفت همونجایی که بکارت شما به وقت کوس دادن جر خورده بود . حالا کدومتون کنار می کشین ؟/؟ هستین یا می خواین برین .. -من هستم -منم هستم -پس نباید غر بزنین . -حالا کجا ؟/؟ -جایی نداریم این وقت روز . یا باید شما رو صیغه کنم یعنی همون جنده بازی راه بندازم که ازاین چیزا توی کتم نمیره یا این که داخل همین اتوبوس با هم یه جوری ردیفش کنیم مینا -آووووو مای گاد .. -این قدر ادای خارجی ها رو در نیار از بس فیلم سوپر دیدی خیلی هیجان زده شدی ها . فقط مثل دو تا هوو نباید به جون هم بیفتین و نق بزنین و عرصه رو بر من تنگ کنین . امید وارم که خوب مطلبو گرفته باشین . دو تایی شون سر تکون دادن .. -خب از اینجا بهتر نمیشه . من این پرده های پنجره و شیشه ها رو بدم جلوحسابی همه جا رو استتار کنم . قسمت جلو رو هم یه جوری ردیفش کردم . حسابی شده بود یه اناق و سوئیت در بسته .. -خب دخترا ببینم حرف حسابتون چیه . از این به بعد فقط روزی یه نفرتون حق دارین که با من بیایین . من خودم تعیین می کنم که نوبت کدومتون باشه اصلا قرعه می کشیم . نظرتون چیه ؟/؟ دو تایی شون گفتن که کار امروزو تمومش کنیم تا بعد .. -حرفی ندارم . یه دستمو گذاشتم دور کمر مینا و یکی رو هم دور کمر ماریا .. وای اگه نمیشه با یه دست دو تا هندونه بر داشت با دو تا دست دو تا بر داشتن عجب لذتی داره .. ولی اگه کدوم هندونه رو بخوای زودتر برش بدی و نوش جونش کنی مسئله این است . باید یه جوری بین اونا حلش کنی و سازش بدی . کاریش هم نمیشه کرد . خوردن یا نخوردن , کردن یا نکردن مسئله این است . دستمو از زیر بلوز دو تایی شون رسوندم به سینه ها و سوتین این خوشگلا . جا تنگ بود ولی هر دو تاشونو مست مست کرده بودم . واسه این که تن و بدن لختشونو نشونم بدن و از اون یکی عقب نیفتند کارمو راحت کرده و بلوزشونو در آوردند . دستشون درد نکنه . سریع هر دو تا سوتینو باز کرده یه کمی از سینه های اینو می خوردم و بعد تا داداون یکی در بیاد می رفتم رو سینه های اون یکی .. آدم اگه بخواد این جوری داوری کنه یا عدالت بر قرار کنه اصلا بهش مزه نمیده . -ببینم بچه ها بهتر نبود اصلا قرعه کشی رو از همین اول کار شروع می کردیم ؟/؟ دوتایی شون مخالفت کردند . نمی دونستم چه جوری حال کنم . دیگه خسته شده بودم . مینا رو که نزدیک تر بود بغلش زدم و شروع کردم به ور رفتن با اندامش و بوسیدن لبهاش و تا برم اونو از پا لختش کنم ماریا خودشو از زیر رسوند به کیرم و اونو گذاشت تو دهنش . این به نظرش بهترین راهی بود که می تونست از قافله عقب نمونه . بالاخره مینا رو لختش کردم . ماریا که خودش دست به کار شده بود و خودشو بر هنه کرده بود . جامون واسه سکس کمی تنگ و سخت بود با این که یه فضای باز پهنی هم بین ردیف های صندلی وجود داشت . دهن من رو کوس مینا بود و دهن ماریا هم رو کیر من .. سر و صدای ماشینهایی که میومدن و می رفتن . آخ که چقدر حال می داد میون این همه جمعیتی که در رفت و آمد بودند دو تا کوس نابو کردن .. باید یه خورده عجله می کردم وگرنه مسئولین دانشگاه اگه نگیم دلواپس می شدند شاید یه کاری واسشون پیش میومد . تا یک ساعتو می شد بست به ترافیک ولی بیش از اون دیگه به ریسکش نمی ارزیدکیرمو از دهن ماریا بیرون کشیده و کوس مینا جونو هدف گرفتم . ماریا دیگه می دونست باید ساکت بشینه و حرفی نزنه . شایدم حوصله کل کل کردن با منو نداشت . روی صندلی کنار مینا نشست و توی اون جای تنگ پاشو از وسط باز کرد که یعنی کوس اونم آماده به خدمته . کوس تنگ تری داشت . حداقل از بیرون که این طور به نظر می رسید . دستامو به پشت صندلی چسبونده و با فشار طوری خودمو رو به جلو حرکت می دادم که بدنم رو تن مینا کاملا بچسبه و بهش فشار زیادی نیاد و کیرمم تا ته کوسش بره -اوووووووخخخخخخ ایمان تو رو به دین و ایمونت قسم تا بهم حال ندادی و آبمو نیاوردی نری سراغ اون یکی کوس -تا نظر اون کوس چی باشه .. -مینا من یکی موافقم دندون رو جیگر بذارم به شرطی که فردا صبح من یه دو ساعتی رو دیر بیام و تو کارمو انجام بدی .. -کنیزتم ماریا .. اصلا می خوای تمام روز نیا -نه همون دوساعت کافیه فقط نیام ببینم که همه چی و همه جا ریخت و پاشه .. بسوزه پدر هوس که چه جوری رامت کرد .. در حال گاییدن مینا رفتم زیر گوش ماریا و گفتم ازت ممنونم -منم ازت ممنونم فقط باید منو بیشتر از اون بکنی . چون اون موقع وقتی یه بار آبت بیاد دیگه راحت تر و بهتر می تونی به من حال بدی . .. فقط چیزی به مینا نگو .. -آهای شما دو تا دارین چی بهم میگین .. با این حال در حال بوسیدن لبای ماریا کیرمم توی کوس مینا فعالیت می کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 21 Apr 2013 18:10
اتـــــــــــــــوبوس هـــــــــــــــــــــــــــــــــوس 4
مینا رو بسته بودم به توپ .. کس خلی من گل کرده بود توی فکرم حرفای الکی رو مرور می کردم . ای آدمها که در رفت و آمدید و در حسرت کس . از این سمت به آن سمت می روید مردی در اینجا در میان دوکس دست و پا می زند . آی آدمها این هردو کس از آن منست . نمی خواهم که مرا نجاتم دهید . من خود , خود را از این گرداب خواهم رهانید . یا که اصلا در این گرداب غرق خواهم شد .. این جوری که مینا رو بکنم وماریا رو ببوسم کمی سخت بود . کمرم داشت درد می گرفت . دو تایی شون چه بوی خوبی می دادند . این جوری که به کمرم فشار میومد یه کمی راحت تر می تونستم جلو گیری کنم . ولی یه لحظه دیدم چپ و راست یکی دیگه داره منو سیلی می زنه . صورتم سرخ شده بود . ماریا : چته ایمان داری وا میری . ساکت شدی . مینا : ماریا راست میگه . اصلا کیرت هم دیگه حرکت نمی کنه .. خنده ام گرفته بود . رفته بودم توی حس این که دلم واسه مردا و جوونای خیابون می سوخت و من هم واقعا این منطقه رو کس گیر آورده بودم و کس هم می کردم . جاااااااان دو تا هلو برو تو گلو . -مینا جان یه چیزی این وسط پهن کنم دراز می کشی ؟/؟ فعلا پدر کمرم در اومد . -ببینم جا داره که صندلی رو بیشتر بخوابونی -درسته ولی فعلا من هنوز قلق کس کردن تو اتوبوسو ندارم . تا ببینیم دفعات بعد چیکار میشه کرد . -بهت یاد میدم ایمان جون . کاری می کنم که همیشه منو بیاری توی اتوبوس و بکنی . ماریا : یادت باشه منم هستما . حالتو می گیرم مینا . تازه یادت باشه فردا صبح هم باید دو ساعت جای من کار کنی . مینا از جاش بلند شد و رو صندلی قمبل کرد بعد دستشو رسوند به یه گیره ای نزدیک هواکش که می تونست اونجا رو داشته باشه . کونشو تقریبا گذاشته بود رو صندلی . -ایمان خودتو بکش بالاتر . می بینی این جوری چه کیفی داره -آخخخخخخخخ آخخخخخخخخ جاااااااااان .. راست گفتی مینا چه حالی داره . کیرم انگار از تمام فضای بیرون کسش استفاده می کرد و با یه حالتی می رفت توی کس مینا که حس می کردم خیلی تنگ تر از اونچه که هست نشون میده . دور کیرم می خورد به کون مینا و طوری منو داغم می کرد که دلم می خواست یکسره می رفتم توی کس . -چقدر حال میده آدم این پرده رو کنار بزنه تا مردم ما رو ببینن . -آره خیلی باحاله . کیف داره چه کیفی . سه تایی مون شلاق می خوریم . بازم خوبه که هیشکدوم متاهل نیستیم . ماریا هم واسه این که بیکار نشینه و حالی داده باشه اومد پشت من قرار گرفت و با بدنم ور می رفت . با این که با این کارش خفه ام کرده بود ولی لذت می بردم . با سینه هام بازی می کرد و هوسمو زیاد ترش می کرد . یه خورده ناز تر از مینا بود و لطیف تر . دوست داشتم زودتر کارم با این یکی تموم شه برم سراغش . . -ماریا این جوری نمیشه آبمم داره میاد و الان اگه خیس کنم تمام این صندایهای مخملی نو همه لک می کنن . برو صندلی جلو کمر و سر مینا رو داشته باش . مینا جون یه دور بر می گرده کسشو میذاره بالای صندلی و من یه کس لیسی جانانه انجام می دم . فقط ماریا زود خسته نشی که کار تو و گاییدن تو به عقب میفته . همین کارو هم کردیم . با این که از کس کردن بیشتر خوشم میومد ولی واسه این که در اون شرایط زودتر ار گاسمش کنم کس لیسی رو شروع کردم . -آیییییییی اووووووووخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسسم -واااااایییییی مینا این جوری جیغ نکش اینجا خیابونه . توی اتاق خواب نیستیم . -باشه باشه هر جوری که تو بگی فقط بخور بخور بلیسش . گازش بگیر میکش بزنه -ماریا محکم اونو داشته باش . یه دستمو محکم رو کسش نگه داشته و دور چوچوله هاشو با فشار میک می زدم . .مجبور شدم یه دستمو بذارم جلو دهنش .. رو همون لبه صندلی به خودش فشار می آورد و با صندلی می خواست خودشو پرت کنه . من و ماریا اونو اون وسط پرس کرده بودیم مجبور شدم دو تا پاهاشو محکم داشته باشم که دیگه جفنک نندازه . . هر چی تو دهنی ناله می کرد و زور می زد تاثیری نداشت . جااااااااان .. داشت ار ضا می شد . فکر کنم تموم کرده بود .. -ایمان -جووووون همین طرف بریز توی کسم من می خوام . می خوامش می خوام . -ای به چشم ولی کیرمو که کشیدم بیرون سریع دستتو بذار زیر کست که آب خالی نشه این اطراف . -باشه باشه جاااااان . دوستت دارم دوستت دارم .. چه کیفی داشت . آدم در محل کارش در ابزار کارش سکس کنه . اونم مفت و مجانی . اینو دیگه باید به فال نیک گرفت . آبم توی کس مینا جون خالی شد . اونم دستشو گذاشته بود زیر کس . وقتی که اومدیم پایین و رو صندلی نشستیم اون و مینا داشتند آب کیر بر گشتی از منو لیس می زدند . -دختر خانوما اگه سیر نشدین یه بار دیگه هم هست .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 28 Apr 2013 12:53
اتـــــــــــوبـــــــــــــــــــــــــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس 5
این بار دیگه نوبت ماریا بود که به من برسه . -دخترا بیاین ساکش بزنین و دوباره راستش کنین که من الان کلی کار دارم زود تر باید برم . الان اگه یکی توی دانشگاه بخواد گیر بده گیر میده و من نمی دونم چی جوابشو بدم . این اوایل کار که نباید این قدر گند بزنم . ماریا کیرمو گذاشت توی دهنش و با حرص و اشتیاق ساکش می زد . دستمو گذاشته بودم رو سرش و در حالت کیف و خماری صدام از هوس در او مده بود که دیدم مینا دو تا لپای ماریا رو به طرف عقب طوری کشید که از اونجایی که ماریا انتظارشو نداشت با دهن و دندوناش یه حرکت رو به عقب داشت که کیرم خیلی دردش گرفت . -دخترا چرا این جوری می کنین . مینا : من می خوام ساک بزنم . موقع کردن مال تو .. -مینا تو که همین الان کارت تموم شد .. -مینا جون شلوغش نکن دیگه -ولی من به ماریا اجازه دادم وقتی که تو سر وقت منی اونم بیاد حال کنه .. فکر نمی کردم این دو تا رقیب سر ساک زدن کیر من با هم کلنجار برن . این بار مینا شروع کرد به به ساک زدن . ماریا هم بقیه قسمتهای بدنمو نوازش و مالش می داد . -حالا خوبه مینا جان .. کیرم به اندازه کافی شق شده -ببین ایمان نمی دونم چرا حس می کنم کیرت الان کلفت تر و دراز تر به نظر می رسه -شلوغش نکن مینا . کیر وقتی به اوج رشدش می رسه دیگه یه اندازه ثابتی رو نسبت به اوج دفعه قبل داره . ازطرفی در عرض نیم ساعت که کیر کلفت تر نمیشه .. اگرم می خوای بگی این کیر حالا با نشاط تره باید به خودت ببالی که از برکت وجود دهن توست که به این حد و اندازه رسیده . امان از دست این دخترای حسود . این بار ماریا رفت رو یکی از صندلیها نشست منتها درست برعکس حالتی که مینا قبل از ارضا شدنش قرار گرفته بود . یعنی من باید از روبرو کس لیسی می کردم -اووووووففففف ماریا ماریا کستو کسسسسس جوووووون چه حالی میده تو ماشین به این تمیزی .. آدم سر کار بره و کس مفت هم بزنه . مینا از پشت کمر ماریا رو داشت هرچند ماریا دستاشو به سقف بالای پنجره بند کرده بود . معلوم نبود چرا این دو تا زن دوست داشتند خودشونو به این صورت خسته کنند . شاید این جوری بهشون بیشتر هیجان می داد . این اولین باری نبود که هر دو تاشونو می گاییدم ولی این جوری اونا رو در کنار هم کردن یه عشق و حال دیگه ای داشت مخصوصا این که کار حضرت فیل رو کرده بودم یه کاری کرده بودم کارستون . خیلی حال می داد .از این که دو تا زن دوتا رقیب رو این جوری به یک همزیستی مسالمت آمیز فرا خونده بودم . هرچند ته دل دوست داشتند که سر به تن اون یکی نباشه ولی من یکی که به خودم می بالیدم . بیشتر از این از کس ماریا تعریف نکردم که یه وقتی به مینا بر نخوره . جووووون .. چه سینه هایی !هر بار که با این ماریا نیم وجبی متوسط القد حال می کردم همین حس تازه بودن رو داشت . مینا هم خوب بود .. دو تا کس اختصاصی رو داشتن خیلی با حال بود . یه انگشتمو هم از بغل دهنم وارد کسش کرده تا می تونستم اونو می کردمش توی کس و می کشیدم بیرون -ایمان ایمان .. من سوختم سوختم .. کس مینا رو گاییده آبمو تو کسش خالی کرده بودم . واسه همین خیلی راحت تر می توستم ماریا رو بکنم . -ایمان می خوام که بکنی توی کسسسسم بکنی منو بهم حال بدی .. .. -پس یه کار دیگه می کنیم . تو بیا رو یکی از صندلی ها بشین منم تا اونجایی که میشه صندلی رو می خوابونم -منو نمی خوابونی؟/؟ -اوووووفففففف نگو نگو تو رو هم می خوابونم . تو رو هم می خوابونم .. یه جوری میگی که انگاری کیرم می خواد از ریشه در آد و بپره بره توی کست قرار بگیره . رفت رویکی از صندلی ها نشست و اونو خوابوندمش . چقدر با حال شده بود . تا رفتم روش بخوابم و کیرمو بکنم توکسش و لبامو بذارم رو لباش , داد مینا در اومد . -چی شد نفهمیدم ؟/؟ نوبت من که بود کله ات کار نمی کرد ؟/؟ حالا چی شد ؟/؟ .. ماریا : مینا تو حالتو کردی دست از سر ما ور دار . اصلا لباس بپوش برو بیرون دور و بر کشیک بکش -نیست که تو موقع سکس من و ایمان رفته بودی بیرون نگهبانی می دادی ؟/؟ -دخترا ساکت با هر دوتون به هم می زنم . واسه من زن کم نیست که . همین الان در اتوبوسو باز کنم و یه بلندگو دستم بگیرم سی تا دختر می ریزن بالا .مینا : آره اول از همه چوب تو کون تو می کنن . این من هستم که دارم باهات می سازم . -می خوام صد سال سیاه ننازی . لال شد و دیگه حرفی نزد . وووووییییییی کس ماریا چقدر خیس و داغ شده بود . اول چند بار کیرمو فرو کردم توی کس و کشیدم بیرون تا خوب جریانو ببینم و حال کنم بعد لحظه به لحظه صورتمو به صورتش نزدیک کردم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 4 May 2013 23:21
اتوبوس هوس 6
صورت ماریا لحظه به لحظه داغ تر و سرخ تر می شد . خیلی خوشگل و ناز شده بود . دستمو گذاشته بودم رو سینه هاش ولی همین خوب نمی ذاشت تا لبامو خوب به لباش بچسبونم . این بار دستمو رو قسمت بالای صندلی قرار داده خودمو رو ماریا حرکت می دادم . کیرم رفته بود توی کس و حسابی در حال مانور دادن بود . . لبای داغ ماریا رو وقتی به لبام چسبوندم حس می کردم که دارم از آب زلال چشمه بهشت سیراب میشم . هر چند هرچه میکش می زدم بازم دلم می خواست اون لباشو بچشم . دونه دونه لبای بالا و پایینشو بین دو تا لبام قرار داده میکش می زدم . یه حس خیلی خوبی رو در من به وجود می آورد . جااااااان چه عطر خوبی داشت موهای لخت و بلوند این دختر زیبا . آخرشم نفهمیدم رنگ اصلی موهاشونو . گاهی بلوند می شد گاهی شرابی و گاهی هم دورنگ ولی هر چه بود و هر کاری می کردن به صورت هر دو تاشون میومد .ولی هیشکدومشون به درد این نمی خوردند که باهاشون از دواج کنم . من یه زنی می خواستم که از اولش مال خودم باشه و تا به حال به کس دیگه ای هم کس نداده باشه . خب دیگه خصلت بیشتر ما مردا همینه دیگه . تازه اینا به یه کنار با هیشکدوم از این زنا نمیشه ساخت . هر چی هم اونا رو بکنی سیر بشو نیستند . ماریا پاهاشو داد هوا . یه پاشو گذاشت رو صندلی روبرویی و یه پای دیگه شو بی اراده گذاشت رو پرده رو شیشه سمت چپش و یه لحظه کنارش داد .. -وای ماریا پاتو بذار پایین الان پدر ما رو در میارن . در عوض همون پا رو میون دو تا دستام قرار داده و با تسلط بیشتری کسشو بسته بودم به رگبار . -اوووووووووههههه نههههههه عزیزم عزیزم . ایمان . من فدای ایمانت .. -منم فدای توبشم ماریا جون . چقدر توپ و ناز و آبدار و مملی . مینا : من ممل تو نیستم ؟/؟ -باز که شروع کردی . هردوتا تون ممل من هستین . وقتی که یکی زیر کیر من قرار می گیره اون وقت سوپر ممل میشه . دلم می خواست اون کوس کوچولوی ماریا رو یه لقمه چپش کنم و بذارم توی دهنم ولی دیگه جای خیلی تنگی بود و بایدم زود تر می رفتیم . واسه همین سرعت کردنشو زیاد کردم . -ماریا یواش تر یواش تر الان گندش در میاد و خوب نیست و می ریزن اینجا خفت ما رو می گیرن . -چیکار کنم خوشم میاد دیگه . نمی تونم دست خودم نیست . -مینا دستتو بذار رو دهن ماریا می خوام رگباری کار کنم قال قضیه رو بکنم -چیه ایمان عجله داری مگه می خوای گوسفند قربونی کنی ؟/؟ -اگه گوسفند قربونی کردن این قدر راحت بود که خیلی خوب بود . و غمی نداشتم . -یعنی گاییدن من این قدر غم انگیزه ؟/؟ --مینا نمی خواد دستتو بذاری رو دهنش من خودم لباشو می بندم . لباشو یه بار دیگه با لبام بستم و با یه حالت ایستاده دستامو دور اون صندلی که روش لمیده بود حلقه کرده و این بار با نیرویی دو برابر نیروی قبل کیرمو فرو می کردم توی کسش و خودمو رو به جلو حرکت می دادم . می دونستم از فشار ضربات کیر من به کسش بی اندازه لذت می بره . خیلی به خودش فشار می آورد و تو دهنی همش می خواست یه حرفی بزنه ولی من این اجازه رو بهش نمی دادم . ماریا رو اون زیر دیگه کشته بودم . صداش در نمیومد -ماریا ماریا جون حالت خوبه ؟/؟ زنده ای ؟/؟ .. نفس رو که می کشید . -آره زنده ام . تا وقتی که مینا زنده هست منم زنده ام . نترس . ولی بد جوری منو کشتی . ببینم نکنه به ما رسیدی آبت ته کشید یا این که رفت عقب . خیس عرق شده بودم -عزیزم حالا ما تا تو رو ار گاسم نکرده نخواستیم توی کست خالی کنیم این که دیگه گناه نیست واسه هر چیزی باید یه حرفی بشنویم .. -فدات شم عزیزم من که چیزی نگفتم بهت بر می خوره . در همون حالت یه بار دیگه کیر شق شده خودمو فرو کردم توی کس خیس و آبدار ماریا جونم و این بار دیگه با با لذت و فکری راحت فرمان خلاص رو به کیرم دادم تا هر قدر دلش خواست خودشو خالی و سبک کنه .. با یه لذت و داغی عجیبی آبمو توی کس ماریا خالی می کردم .. -عزیزم عزیزم .. .. دستشو گذاشته بود توی دهنم و وقتی که آبم توی کسش خالی می شد انگشتاشو با لذت و هوس میک می زدم .. احساس آرامش خاصی بهم دست داده بود . چشامو بسته بودم تا بتونم از این حالت روحانی و خلسه نهایت لذتو ببرم . واقعا این آب کیرچه نقشی داره که یه خورده از اون که خالی میشه واسه مدتی هر چند کوتاه انگاری که هوس آدم فرو کش می کنه . تمام اون شر و شور ها حداقل واسه دقایقی می خوابه . . در همین لحظه حس کردم که یکی با کف دستش محکم به اتوبوس می کوبه .. این دیگه کی بود . -دخترا زود باشین لباساتونو بپوشین . معلوم نیست که اینجا چه خبره . تازه یادم اومد که نکنه یه جای توقف ممنوع پارک کرده باشم . نخیر این خانوما لباس پیدا کن نبودند . یه شورت افتاده بود چند تا صندلی اون ور تر .. سوتین یکی وسط راهرو قرار داشت .. -حالا ولش برین توی بوفه و اون ته اتوبوس یه جایی قایم شین . عجب دردسری شده و گیری افتادیم . دو تایی شون رفتند و منم لباس پوشیده و مرتب و منظم مثل یه پسر خوب رفتم درو باز کردم . افسر راهنمایی از همون جریمه بنویس ها و ماشین بخوابون ها بود .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 12 May 2013 12:56
اتـــــــــــوبـــــــــــــــــــــــــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس7
باخودم گفتم یه سلام علیکی می کنم و قال قضیه رو می کنم دیگه . چیکار میشه کرد . بهتر از اینه که گندش در بیاد . خدا کنه واسه من جریمه ننویسه . فکر کنم بد جایی پارک کرده بودم . اگه این جور بوده پس چرا حالا اومده بهم خبر میده . بدون این که تعارف کنم خودش اومد بالا . -خب ظاهرا باید حمل با جرثقیل بشه و اگرم نشه جنابعالی خودت باید این ماشینو ببری پارکینگ بخوابونی . کارت ماشین و گواهینامه و سایر مشخصات رو ازم گرفت .. بوی عطر زنونه در فضا پیچیده بود . -حس کردم کمی مشکوک شده . واسه این که حواسشو پرت کنم و اونو متوجه مسائل دیگه کنم گفتم جناب سروان ببخشید این بوهای غلیظی رو که حس می کنین واسه اینه که من سرویس دارم خانومای زیادی سوار ماشین میشن شما که جنس اونا رو می شناسین . -گیریم که فر مایش شما درست باشه جناب ایمان خان . من یک تصادف پیش اومد و چند دقیقه ای رو یه چند صد متری اون ورترکنار همکارام بودم . به من گزارش دادن که از نیم ساعت پیش تا حالا این اتوبوس اینجا پارکه . این بوی عطر نباید مر بوط به نیم ساعت پیش باشه . رفتار شما کمی مشکوک به نظر می رسه .. وای لعنتی به طرف انتهای اتوبویس رفت . دیگه داشت گندش در میومد . سرم داشت گیج می رفت . عجب حماقتی کرده بودیم . آخه کنار خیابون .. من چه می دونستم اینجا کجاست . خسته شده بودم از بس این خیابون اون خیابون کرده بودم تازه فکر می کردم به یک ماشین اداری گیر نمیدن . حاضر بودم یک ماه از حقوق خودمو جریمه بدم و منو از شر این مسئله خلاصم کنن ولی اون افسره رضایت بده نبود . -جناب سروان من در خدمت شما هستم و هر جریمه ای که بفر مایید انجام وظیفه می کنم قول میدم که منبعد تکرار نشه .. ولی اون گوشش به این حرفا بدهکار نبود . معلوم نبود این مینا و ماریا خودشونو کجای اتوبوس مخفی کردن . سروانه یا سر گرده یه چیزی حدود چهل سال سن داشت . قیافه اش نشون نمی داد که از اون جا نماز آب کش ها و دستمال به دست ها و کاسه لیسها باشه ولی اگه اون دو تا گیر میفتادند چی می شد . جناب سروان مرادی سرشو خم کرد تا یه چیزی رو از رو زمین بر داره . فقط یه تیکه از بندش معلوم بود . سوتین یکی از اون دو تا کس خل بود . یه تنه ای به مرادی زدم و با یه لگد سوتین رو بیشتر به طرف زیر صندلی و جایی که در دید نباشه پرتش کردم . همین اونو بیشتر مشکوک کرد . خم شد و اونو که خاکی شده بود بر داشت . بوش کرد .. آهی کشید و گفت همون عطر و بو رو میده .. -خب این چیه اینجاست . مال کیه -حتما یکی اینو اینجا جا گذاشته . خوب شد پیداش کردین . ولی من چه جوری می تونم اونو به صاحبش برسونم -پسر داری مامور دولت رو مسخره می کنی ؟/؟ این سوتین زیر صندای چیکار می کنه . -چه میدونم جناب سروان . حتما بندش باز شده افتاده و صاحبش متوجه نشده . -ما رو گرفتی ؟/؟ -شایدم جنس نو خرید کرده باشه جا گذاشته . سروان در حالی که دو طرف سوتین رو در دستش گرفته بود چند قدم رفت جلو تر و کاملا زیر صندلیها رو به نظارت خودش در آورده بود . یه شورت خیلی فانتزی گیر آورد . اونو هم کشید بیرون . -تا اونجایی که می دونم زنا تازگیها شورت و سوتینی به تن می کنن که با هم ست باشه .هماهنگی رنگ و در بیشتر مواقع مدل داشته باشه . ولی این دو تا رنگش با هم فرق می کنه . منتظر بودم که لباسای اونا رو هم گیر بیاره که خوشبختانه چیزی ندید . داشتم فکر می کردم که نکنه معجزه ای شده باشه و اونا یه جوری در رفته باشن ولی مرادی از مگس هم کنه تر شده بود . وووووووویییییی مینا رو گیر انداخت .. لباساش کنارش ریخته شده بود و دستاشو گذاشته بود جلو سینه هاش تا افسره اونو دید نزنه . سرشو انداخته بود پایین و در حالی که از ترس و خجالت می لرزید نزدیک بود اشکاش در آد . -ایمان خان حالا واسه ما جنده بلند می کنی میاری توی ماشین دولتی تر تیبشونو میدی . سینه بند رو داد به دست مینا و گفت من باید گزارش بنویسم و همه شما رو تحویل بدم تا درس عبرتی بشه برای بقیه خلافکارا .. -جناب سروان منم جای دخترتون . از نون خوردن میفتیم . جوونیه و اشتباه کردیم . دیگه تکرار نمیشه .. پرده بوفه رو که کنار زد چشمش به جمال ماریا روشن شد . ماریا دستاشو گذاشته بود جلو کسش . چون اون سوتین داشت . معلوم نبود چرا اون لباساشو تنش نکرده . من این طور حدس می زدم که افسره که میاد بالا اونا واسه این که سر و صدا نکنن ترجیح دادن دست نگه داشته باشن . دیگه فکرشو نمی کردن که ممکنه یارو بخواد اینجا رو تفتیش کنه ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 19 May 2013 02:25
اتــــــــــــــــوبــــــــــــــــــوس هـــــــــــــــ ـــــــــــــ ـــــــــــــوس 8
خاک بر سرم این چه بد بختی بود که نصیب ما شده بود . حالا با این مامور و بر نامه های بعدش چه باید کرد -جناب سروان تو رو خدا ما کار مندیم . من لیسانس دارم به هزار بد بختی تازه استخدام شدم . این دو تا خانوم هم از اون کار مندای سابفه دار و با شخصیت و خوش نام هستند . ماریا فتنه گری رو شروع کرد . اون و مینا که هر دو تا شون خیلی بی حال ته ماشین ایستاده بودند سعی داشتند یه جوری مسئله رو حل و فصلش کنن . ماریا دست از روی کسش بر داشته بود . در عوض سوتین نداشت و مینا هم بر عکش بود . مینا : شما چطور دلتون اومد بهمون بگین جنده .. اصلا تیپ و قیافه مون به اونا می خوره ؟/؟ -جناب سروان راست میگه . حالا شرایط اجتماعی طوری شده که نمیشه از دواج کرد .. -آخه مرد حسابی ایمان خان با ایمان . یک نفر به دو نفر ؟/؟ یه آدم که در آن واحد با دو تا زن نیست ؟/؟ -جناب سروان شما خودتونو بذارین جای من . اگه هر دو تا زن دوستت داشته باشن و راضی باشن شما چه کار می کنین . آخه این دوره زمونه که همه دل همو می شکنن خیانتها و نا مردیها رواج داره ظلم و ستم و بی عدالتی بیداد می کنه چه اشکالی داره که ماهم عدالت رو رعایت کنیم . -شما رو باید بدم به دست پلیس 110 و منکرات و از این جور ارگانها بحث با شما فایده ای نداره .. مینا خیلی آروم شورتشو پایین کشید و گفت جناب سروان دلتون میاد این تن و بدن سفید رو بدین به دست شلاق ؟/؟ گناه داره کبود میشه .. ماریا هم که کاملا بر هنه بود گفت -شما خودت قضاوت کن تن من سفید تره یا تن این . سفیدی و خوش پوستی به این میگن . خوب دو تایی مونو نگاه کنین ؟/؟ مینا جون فقط اینو راست گفت که شما دلتون میاد ما رو بدین به دست شلاق ستمگران ؟/؟ ما دوست داریم اگه شلاقی باشه همین جا تو سط شما بخوریم . اگه تنبیهی بشیم توسط شما بشیم . اگه شما شلاقمون بزنین و بدنمونو بسوزونین ما حرفی نداریم . مینا جون نظر تو چیه . در هر حال حکمیه که باید اجرا شه . ما دوست داریم مجری این حکم شما باشین . با هامون تصفیه حساب کنین تا گناهی به حساب ما نوشته نشه . دو تایی شون رفتن طرف افسره . پدر ترس بسوزه که هر دو تاشون یادشون رفت چه عشقی نسبت به من داشتند . حالا مجبور بودن با در اختیار گذاشتن تن و بدنشون این جوری خودشونو از مخمصه نجات بدن . -جناب سروان . خواهش می کنم . گیر ندین .. -نه چیکار دارین می کنین خانوما . من زن دارم . من متاهلم . -خب زن داشته باشین . مگه چند تا زن دارین . الان تا چهار تا اصلی رو می تونین داشته باشین . -ماشین بد جایی پارک شده .. ولی عیبی نداره جناب سروان . مگه این چند دقیقه ای که ما مشغول بودیم کسی جز خود شما بهمون گفت که بالای چشتون ابروست . فوقش فکر کنن که ماشین مشکل فنی داره یا این که چون وابسته به دانشگاه بوده با مجوز افسر راهنمایی وایساده ... -مگه عبور از چراغ قرمرو تقدم عبوره ؟/؟ -حالا یه جوری ردیفش کن . دخترا دست به کار شده بودند . مینا شروع کرد به باز کردن دگمه های یونیفورم مرادی و ماریا هم کمر بند سروان رو بار کرد و شلوارشو کشید پایین . مامور دولت در مقابل کس خیلی زود وا داده بود . فکر نمی کردن موفقیت ما تا این حد در دسترس نشون بده . در اتوبوس رو قفل کرده بودم . -جناب سروان اصلا نترسین من خودم میام کمکتون .. شرم خاصی رو در چهره مرادی می دیدم . هم دلش می خواست و هم به خاطر موقعیت شغلی خودش می ترسید از این که جلو ما سه نفر لخت شده کلی شر منده بود . -جناب سروان این یک احساسیه که در همه ما وجود داره دیگه خجالت کشیدن نداره . سعی کنین راحت باشین . این جوری بهتر با مسئله کنار میاین و عذاب کمتری رو احساس می کنین . .سروان وسط راهرو ایستاده بود . مینا رفت رو یکی از صندلی ها . سینه خودشو چسبوند به دهن این سروان.. اون دیگه کاملا بر هنه بود . ماریا کیر جناب سروان رو که بدک هم نبود گذاشت توی دهنش . جای شکرش باقی بود که گیر برادر با ایمان بسیجی نیفتاده بودیم . وگرنه فکر کنم به جای یک بار باید چند بار بهش باج می دادند . .. دیگه یواش یواش داشتم مطمئن می شدم که میشه رو مخ این سروان کار کرد . دلم می خواست منم می رفتم کمکشون و یه حالی می کردیم . ولی اول با موبایل و بدون این که مرادی بفهمه ازش فیلم و عکس گرفتم . دخترا هم به خوبی کمکم کردند تا گند قضیه در نیاد . حالا با این شرایط من چه جوری می تونستم یکی از اینا رو عقد کنم . هر چند اصلا به این قضیه فکر نمی کردم . دیگه نمی شد به این چیزا فکر کرد . از روبرو رو رفته بودم توی بوفه به بهونه در آوردن لباس . البته لزومی نداشت که بگم دارم میرم لباس در میارم . چون همه اینجا روشون به روی هم باز شده بود . این مرادی هم از بس هوش از سرش پریده بود نمی فهمید چی می شنوه . رفتم داخل بوفه تا از روبرو بتونم اون سه تا رو زیر نظر داشته باشم . خوب که فیلم گرفتم دیگه تر جیح دادم برم پیش اونا . هر چند هنوز به مراحل نهایی و ورود کیر به کس نرسیده بودند ولی همینشم کفایت می کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 25 May 2013 23:58
اتــــــــــــــــوبــــــــــــــــــوس هـــــــــــــــ ـــــــــــــ ـــــــــــــوس 9
دو تایی شون حسابی افتاده بودند به جون مرادی . مینا در حال دوشیدن کیر جناب سروان بود . دستشو گذاشته بود ته بیضه این جناب سروانه و مچ یه دست دیگه شو هم وا کرده بود ته آلتشو و اونو به طرف جلو براش جلق می زد . ماریا هم که دستشو گذاشته بود روی سینه مردادی و رفته بود رو لباش . کیر مرادی درشت و دراز به نظر نمیومد . این بیچاره ها هم از بس سر پا وای می ایستن دیگه جان و توانی واسشون نمی مونه در هر حال بازم خوب بود که تا همین حد هم سفت و کاری نشون می داد . این یه تیکه ای رو هم که آب کیر از کیر جناب سروان در حال ریزش بود رو فیلم گرفتم .. -آخخخخخخخ .. نهههههههه دخترا دخترا .. مینا : هنوز کو جناب سروان تو واسه ما جریمه می نویسی ؟/؟ حالا ما یه جوری جریمه ات کنیم که استعفا بدی بیای پرسنل دانشگاه شی که هر روز همراه سرویس ما باشی .. -نهههههه دخترا دخترا .. ماریا : صبر کن الان دختر بودن خودمونو هم بهت نشون میدیم . با این که اون دو تا دختر جزو دوست دخترای انحصاری من بودن ولی با خودم گفتم کون لقشون بهتر از اینه که از نون خوردن و کاسبی بیفتیم که هیچ ما رو گوشه زندان هم بندازن . منی مرادی درد ست مینا جمع شده و مینا با همون دست خیس کیر خیس و شل شده جناب سروان رو چنگش می گرفت .. ماریا : چیه وا رفتی ؟/؟ این همه سر و صدا و هیاهو چی شد .. -نه.. هنوز که اولشه .. -خب من که خودم همینو دارم میگم ولی آقا خوشگله تو که داری میگی آخرشه .. مینا یه اشاره ای به ماریا زد که حالا نوبت توست . منظورش این بود که برای جناب سروان ساک بزنه ولی اون چندشش می شد و حال این کارو نداشت و دلش نمی خواست که این کارو انجام بده . ولی سرانجام مجبور شد که کیرشو به دهن بگیره . . ایمان خان دیگه باید وارد کارزار می شد . راستش حس می کردم که اعصابم آروم شده چون دیگه همه چی رو از دست رفته می دیدم ولی زنا یه بار دیگه نشون دادند که در جا های سخت حلال خیلی از مشکلات هستند و الحق و والانصاف که شیطون باید پیش اونا لنگ بندازه . خودمو رسوندم پایین . مینا اومد طرف من . ماریا حرصش گرفته بود ولی دیگه کاریش نمی شد کرد . کیرمو فرو کردم توی دهن مینا جونم و در عوض دستامو گذاشتم رو سر ماریا . تا فکر اونو برای ساک زدن آماده ترش کنم چون اون از این کار من خیلی خوشش میومد . -نه نههههههه این کار اصلا درست نیست . من واسه چی اینجام . من زن دارم . درست نیست نمی تونم خیانت کنم -جناب سروان دو تا حوری خوشگل یکی از یکی بهتر اینجان . الان نزدیک نیم ساعته اینجا تشریف دارین و دارین حال می کنین . مهمان ما هستین و صاحبخونه داره رسم میهمان نوازی رو به خوبی به جا میاره . می خواستم بگم حالا که کس مفت و ناب گیر آوردی دیگه این قدر اسراف نکن دیگه ماریا در یه حالت قمبلی یکی از صندلیها رو خوابوند و بغلش زد طوری که قالب پشتش افتاد رو صندلی . آب از لب و لوچه جناب سروان جاری شذه بود . حس کردم کیرش هم یهویی یه تکونی خورد و چشاش هم یه برقی زد . منم واسه این که بیشتر تحریکش کنم کیرمو گرفتم توی دستم و رفتم طرفش . طرف ماریای خوشگلم که حیف بود واقعا بره زیر کیر یکی دیگه و منم مدام با این فکرم که ماریا غیر کیر من کیر های دیگه ای رو هم رویت کرده خودمو قانع می کردم . -جناب سروان اگه خسته این من مسئولیتشو به عهده می گیرم . نگاه کنین درسته که ما بی حالیم ولی این زن که گناهی نکرده . . ماریا دستاشو گذاشته بود روی دو تا برش کونش و اونا رو به پهلو ها بازشون کرده بود طوری که کس کوچولو و نازشو انداخته بود توی دید . سروان مراد ی لباشو می جوید و زبونشو در می آورد . منم واسه این که بیشتر تحریکش کنم گفتم اگه اجازه می فرمایید من ماریا خانومو از بلا تکلیفی در بیارم . دو کیر یا همون یک گام دیگه به طرف ماریا بر داشتم که این برادر دستشو گذاشت رو شونه هام و منو به عقب هلم داد و کیرشو گذاشت رو چاک کون ماریا و طوری خودشو بهش چسبوند که انگاری باید تمام راههای ورودی به این دختر رو ببنده . -وووووووییییییی جناب سروان . این چیه همین جوری فشار میدی به سوراخ کونم . ظاهرا سر کیرشو محکم به سوراخ کون ماریا فشار داده دردش گرفته بود . دست مینا رو گرفته و اونو بردم به یه ردیف صندلی عقب تر خلاف اون ردیف . سروان دیگه کیرشو کرده بود توی کس ماریا و من حیفم اومد که از این صحنه و حرفاشون یه چند دقیقه ای هم که شده فیلم نگیرم . دیگه وقتش بود که خودمم برم یه حالی بکنم . مینا که متوجه حرص خوردن من شده بود گفت چیه ایمان اگه من می رفتم زیر کیر جناب سروانه بازم این قدر حرص می خوردی ؟/؟ ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم