ارسالها: 3650
#11
Posted: 3 Jun 2013 16:23
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 10
نمی دونم چی بگم مینا ولی همینو می دونم که دلم نمی خواد شما دو تا جز من با هیشکی دیگه رابطه داشته باشین -ازبس خود خواهی ایمان . تو دلت می خواد که با دو تا باشی ولی ما که مثلا عشق تو هستیم یکی داشته باشیم ؟/؟ -حالا میگی چیکار کنم . یعنی باید ار هر دو تا تون دل بکنم ؟/؟ -نه آقا پسر به جای این کارا از اون جناب سروان کیر شل شده یاد بگیر که چه جوری کیرشو کرده تو کس ماریا وداره بهش حال میده -ولی ماریا که حال نمی کنه .. --خب حالا نمی خواد دل خودتو خوش کنی . مگه میشه یه کیری بره توی کس یه زن اون حال نکنه . دستشو گذاشت رو کیر من و در حالی که باهاش ور می رفت گفت این وسط بدن تو . همین جوری که تو داری حال می کنی بیشترشو هم من حال می کنم اگه تو دستتو بذاری این وسط. این مینا هم عجب وقتی رو گیر آورده بود برای فلسفه بافی های خودش . اونو رو یکی از همین صندلی ها انداختم و در حالی که با پشت بدنش ور می رفتم گفتم دختر من که همین یک ساعت پیش کردمت خسته نشدی ؟/؟ -نه دوستمو که دارم می بینم زیر کیر این جناب سروانه در حال دست و پا زدنه تمام خستگیم نه تنها از تنم به در رفته بلکه بازم هوس دارم -معلومه از این کس خیست معلومه .. نگاه دو تایی مون به مرادی و ماریا بود که ببینیم چیکار دارن می کنن . کس ماریا چیزی رو نشون نمی داد فقط دلم می خواست به صورتش نگاه کنم و ببینم تا چه اندازه داره از این کار لذت می بره . -ایمان ! منو تند تر بکن .. کیرمو کرده بودم توی کس مینا ولی حس می کردم هیچ هیجانی واسه این کار ندارم . اصلا خوشم نمیومد حداقل در این شرایط که مرادی اونجا بود . انگاری یادم رفته بود که نیم ساعت پیش چه استرسی پیدا کرده بودم . مینا با عصبانیت خودشو ازم جدا کرد و رفت طرف جناب سروان .. توی دلم گفتم به کیرم . ماریا که رفت تو هم برو . حالمو کردم و فردا هم یکی دیگه .. دوست داشتم یه نگاهی به بیرون بندازم و به جمعیتی که در رفت و آمدند و بهشون بگم ای آدمیان که از کنار اتوبوس من می گذرید ما در این جا سنتها را شکسته ایم و در کنار شما به پیشواز شبانگاهان رفته ایم . اگر می دانستید در اینجا چه می گذرد ؟! .... یه لحظه چشام افتاد به مینا که کسشو گذاشته بود رو دهن مرادی .. -اووووووهههههههه دو تا .. دوتا ؟/؟ چطوری میشه .. منم واسه این که به مینا نشون بدم که از این کارش اصلا حس حسادتم تحریک نشده به صدای بلند گفتم جناب سروان این کیرتون توی همون کس ماریا جون می مونه و مینا خوشگله رو هم که کسشو گذاشته رو دهنت لطف می کنی چشاتو می بندی حس می گیری و کسشو لیس می زنی و اگه تونستی میون دو تا لبات می گیری و از دندونات هم یه کمک خفیف میگیری طوری که کس مینا جونو گازش نگیری یه جوری بهش حال میدی که همیشه بیاد سر این چهار راه نزدیک شما وایسه -من اگه چشامو به وقت کس لیسی ببندم چه جوری می تونم کس ماریا جونمو بکنم . چه جوری می تونم جلو مو ببینم . -من در حالی که خنده ام گرفته بود گفتم جناب سروان مگه دارین رانندگی می کنین . ؟/؟ این کیر خودش رادار داره . چشم الکترونیک داره که با کس یا سوراخ کون یه زن هماهنگه . حساسه . هر کی ندونه فکر می کنه شما تازه اولین بارتونه که مشغول شدین . جناب سروان مملکت و این همه از قافله عقب ؟/؟!مگه با یه دست دو تا هندونه بر داشتن به چی میگن . با این حرفا کمی رامش کردم . -جناب سروان وقتی که قدرت خودت رو اینجا نشون بدی برای جنگ در میادین دیگه خیلی آماده و سر حال میشی . .. حالا مرادی داشت ماریا رو می کرد و کس مینا رو که داشت حرص می خورد می مکید . -مینا جون بد که نمی گذره . ببین جناب سروان چه مرد با حالیه . از خودمونه . داره به شما هر دو تا دخترای خوشگل حال میده . مینا واسه این که مرادی به کسش تسلط داشته باشه رفته بود رو صندلی تقریبا در یه حالت ایستاده قرار گرفته بود منم رفتم روی یکی از صندلیهای پشتی دوست داشتم سر به سرش بذارم . -خانومی خوب حال می کنی ؟/؟ سرشو به طرفم نزدیک کرد و آروم گفت خدمتت می رسم ایمان . داغ کشت می کنم . تو فقط ازم چیزی بخواه . -من خسته ام مینا سر به سرم نذار .. خودمو رسوندم کنار مینا . کمی دشوار به نظر می رسید که این جور فشرده در کنار هم باشیم . لبامو از بغل گذاشتم رو لباش و دستمو گذاشتم رو سینه هاش -نکن ایمان داری چیکار می کنی ؟/؟ -دارم ایمانتو قوی می کنم . -بکن بکن . ایمان .. بد جنس .. خیلی بد شدی . -حالا لباتو بچسبون . زندگی یعنی همین ؟/؟ تو هم که حالا داری به دو نفر حال میدی مینا! . پس ناراحتی تو چیه ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 9 Jun 2013 14:09
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 11
ناراحتی من از اینه که تو خیلی بی غیرتی . اصلا هیچ احساسی راجع به من که اولین دوست دخترت هستم نداری . هر کاری که با من انجام بشه تو برات مهم نیست . --مینا داری حال می کنی و این قدر غر می زنی ؟/؟ اگه دوست نداری ببوسمت برم لبامو بذارم رو لبای ماریا .. -دوباره هم بهت میگم تو فقط یه بار دیگه بهم بگو حال بده .. -اگه بگم می دونم عکس العملت چیه -خب چیه -خودت رو میندازی توی بغل من مینا .. لبامو به لباش چسبوندم . با حرارت منو می بوسید می دونستم تمام حرفاش خالی بندیه . مرادی هم چه با لذت کس مینا رو میک می زد . -مینا دیدی حالا که چه راحت داری به من خیانت می کنی ؟/؟ ببینم کست که اون زیر داره لیسیده میشه بیشتر بهت حال میده یا این لبایی رو که من دارم میکش می زنم . صداشو خیلی پایین تر آورد و گفت ..همش به خاطر گند زدن آقاست . خیلی نامردی ایمان . توی تهرون بزرگ و نظام مقدس اسلامی داخل اتوبوس و مرکز شهر .. اینم کار بود که واسه ما درست کردی . .. ماریا : اوووووفففففف مرادی جون مرادی جون تو که همه حواست به کس مینا ست . درست درمون تر منو بکن .. بکن دیگه . یه حرکتی به خودش داد و منم واسه این که هر دو تا دختر راضی تر باشند و مرادی هم راحت تر به کارش برسه مینا رو بغلش کرده انداختمش رو یه صندلی دیگه . صندلی رو خوابوندم و پاهاشو به دو طرف باز کردم . -بگو ببینم رسیدیم به اونجایی که خانوم خانوما باید تهدیدشونو عملی بکنن . ببینم حالا چه جوری داغ کشم می کنی ؟/؟ مینا به دست و پام افتاده بود . -عزیزم ایمان من . من حالا رو نگفتم گفتم اگه امروز بهم توجه نکنی .. -ولی توپت خیلی پر بود . من داغ کشت کنم .. نه نهههههه ... کیرمو که بیش از حد دراز شده بود بازم فرو کردم توی کسش .. طوری هوسش رفته بود بالا که بی اراده آروم جیغ می کشید . مرادی : یواش تر آبروی من در خطره حالا می خوای از نون خوردن بیفتیم . -به این جور کس خوردن واقعا می ارزه . خیلی باحاله این روز همیشه در خاطره ها باقی می مونه جناب سروان -البته اگه به خیر و خوشی تموم شه .. مینا رو که کاملا سر حال و سستش کرده بودم رفتم به کمک مرادی که تازه گرم افتاده بود و لذت سکس دسته جمعی و ضربدری و دو به یک رو درک می کرد دیگه حالا خیلی راحت این مسئله رو که دو تایی یک زنو بکنیم قبول می کرد . دو تایی مون افتادیم به جون ماریا . به کس و کونش رحم نکردیم . با این که اگه کیر من نبود این دخترا ارگاسم بشو نبودند و اون جوری که باید حال نمی کردند ولی جناب سروان از جون مایه میذاشت تا کم نیاره ونشون بده که یک افسر قدرتمند و سابقه دار در سکس هم می تونه قدرت داشته باشه .. ما هم تشویقش کرده سعی می کردیم به اون شاخ و بال بدیم . مینا رو هم دو به یک گاییدیم . -جناب سروان باید ببخشید که اینجا فضاش طوریه که نمیشه اون جوری که باید ارزش سکس گروهی رو نشون بدیم .. -دستتون درد نکنه بچه ها اگه بگم پونزده ساله که این جور از سکس لذت نبردم شاید باورتون نشه نمی دونم چه جوری ازتون تشکر کنم . -جناب سروان تشکر لازم نیست . فقط این جریانو ندید بگیرین . -ایمان خان خواهش می کنم که اصلا دیگه از این مسائل حرف نزنین . شما دیگه جای بهترین دوست و داداش من هستید . وقتی دو تا مرد این جوری با هم هم پیاله و هم کیر میشن یعنی بیشترین صمیمیتها بین اونا وجود داره . چقدر سختم بود که یه روزی یک مرد دیگه کیرمو ببینه و بد تر این که موقع گاییدن یک زن دیگه هم منو ببینه و بد تر از همه اینا این که دو تایی بخواهیم یه زنو شریک شیم ولی همه اینها رو امروز پیاده کرده فهمیدم که چقدر هم لذت بخشه . چه روحیه ای گرفتم . حس می کنم که از نو جوون شدم . -خیلی خوشحالم که این احساسو دارین جناب سروان . .از بس با کلاس و فرهنگ صحبت می کرد نزدیک بود اشک منو در بیاره . کاش تمام افسران و انتظامی ها ی ما مثل این یکی با فرهنگ بودند . با فرهنگ و دوست داشتنی . تازه گرم افتاده بود .. ولی بند و بساطمونو جمع کردیم که خدا حافظی کنیم . دخترا رو هم دیگه به خونه شون نرسوندم . فقط باید حواسم به این بود که به وقت پیاده شدن یکی تو نخ ماشین نبوده باشه . مرادی که تجربه اش در این پلیس بازیها زیاد تر بود به من گفت که اول من پیاده شم . اوضاع اگه جوره سه نفر دیگه پیاده شن . دخترا هم دوست داشتند زود تر خودشونو از این محیط خلاص کنند . در هر حال ما پنج تا به سلامت از هم جدا شذیم . گفتم پنج تا .. درسته . سه تا رو که همون جا پیاده کردم . اتوبوس رو هم که بردم دانشگاه تحویل دادم و خودمم قبل از این که با یه وسیله ای به خونه بر گردم یک ساعتی رو قدم زده تا اعصابم آروم تر شه و با فکر کردن به خطری که از بیخ گوش من گذشته بود لذت ببرم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#13
Posted: 16 Jun 2013 14:21
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 12
واقعا خطر از بیخ گوش من گذشته بود . عجب کاری کرده بودم . به درک از دست دادن شغل.. باید گوشه زندان آب خنک می خوردم . شلاق می خوردم و شاید هم درد ناک تر از همه مجبور می شدم با یکی از اون دو تا از دواج می کردم . روز بعد در قسمت امور ثبت نامی نشسته بودم و منتظر بودم که ببینم کسی کارم داره یا نه یا از طرف مسئولین دانشگاه دستوری میاد یا نه . معمولا راننده ها این جور مواقع میرن یه دستی به سر و روشون می کشن یه آبی نونی می خورن ولی من دلم می خواست با این زن و دختر زیاد بپلکم . اونا هم خیلی دوستم داشتند . این قسمتی هم که نشسته بودم بیشترشون همه زن یا دختر بودند . فشار ثبت نامی که تموم شده بود کار اونا هم کم تر می شد . تازه می خواست یواش یواش جا بیفته که کار های مربوط به ثبت نام رو بیشتر خود دانشجوها انجام بدن ولی بازم این که شلوغ کنن و سر و صدا بشه یه صفای دیگه ای داشت . یادم میاد اون اوایل که خیلی شلوغ می شد دختر و پسر میفتادن رو هم . نزدیک بود دعوا شه اونم چه دعوایی . یه بار خودمو بد جوری به یکی از این دانشجویان چسبونده بودم . کیرم کاملا شق کرده به مانتوش چسبیده بود . وقتی که مسئول ثبت نام اونو صداش زد و اون رفت طرفش برای چند ثانیه ای کسی نیومد جاش ومنم نکردم برم جلوتر اصلا همه چی در هم شده بود . یه شلوار پار چه ای نازک داشتم که باعث رسوایی من و کیرم شد . هر چند که این کیر لعنتی خودش همیشه رسوای خاص و عامه . اتفاقا اون روز خانوم ناظمی که اسم کوچیکش بود نلی مسئول ثبت نام بود . هر کاری می کردم کیرمو صافش کنم نمی شد . آخرشم مجبور شدم رو یه صندلی بشینم و کسی منو در اون شرایط نبینه. همین منو دو ساعتی عقب انداخت . خانوم ناظمی که فکر کنم چهار پنج سالی رو ازم بزرگ تر بود متوجه همه چی شده بود . اسم کوچیکش بود نلی . اون روز با این که دوشیزه بود و به خودش نرسیده بود خیلی خوشگل و تپل نشون می داد نلی مدتی بعد از اون زمان با یکی از کارمندای همین دانشگاه از دواج کرد . شوهرش معتاد از آب در اومد و از هم جدا شدند . حالا اون تو خونه بابا مامانش زندگی می کرد . نلی ناظمی .. راستش دلم می خواست مخشو کار می گرفتم . این دختر در زمان مجردی ابروهای کلفت و لبای نازکی داشت ولی حالا لباش کلفت شده بود و ابروهاش نازک . کمی چاق تر و پخته تر شده بود .. سرش تو کارش بود . -خانوم ناظمی .. زمان خیلی زود می گذره .. -ایمان خان زمان نمی گذره .این ما هستیم که می گذریم .. من نمی دونستم که چی داره میگه ولی می دونستم زیر اون مانتو مشکی و مقنعه چی قایم کرده . همون مچ دست و یه وجب بالاترش که لخت بود و بدن گوشتالو و سفیدشو که می دیدم برام کافی بود که بفهمم چه تیکه آبداریه . مخصوصا زنی که یک سالی رو کیر خورده باشه و حالا مدتی رو از این نعمت محروم باشه معلومه چقدر سختی می کشه و حاضره به هر قیمتی بی درد سر خودشو بندازه زیر کیر یکی دیگه . من که حالیم نمی شد چی میگه و اگرم می خواست حالیم شه حوصله فکر کردن به این فلسفه با فی ها رو نداشتم . من باید اول شکم و کیر خودمو سیر می کردم بعد از رو سیری می رفتم به دنبال این مباحث . این حرفا مال آخوندای بالا منبریه که شکمشون سیره از همه چی حرف می زنن . -کی فکرشو می کرد که من دوباره پام برسه به این دانشگاه و بازم این آدمای خوبو ببینم -بله دست سر نوشته . -واقعا برای من افتخار بزرگیه . قدر شما رو هر کی ندونه باید خدا گیر شه . واقعا اون نامردی که قدر شما رو ندونست اون دنیا باید جواب پس بده .. دیدم همچین اخمی به من کرد که حس کردم خیلی زود پامو از گلیم خودم دراز تر کردم و این فضولی عجولانه به مذاق اون خوش نیومده . با این که حس کرده بودم اون از هم صحبتی با من لذت می بره ولی نمی دونم چرا اون لحظه با این رفتارش حالمو گرفت . از جام بلند شده مثلا به حالت قهر می خواستم از اونجا برم بیرون .. فهمید که من ناراحت شدم . صدام کرد و من خودمو به نشنیدن زدم و از اون فضا خارج شدم . داشتم سیاست می رفتم . زنیکه پررو . خیلی هم دلش بخواد . . چند سالم ازم بزرگ تره و تازه من خیلی از اون سر حال ترم و ادعاش هم میشه من که چیز بدی بهش نگفتم .. انتهای کریدور گیرم انداخت . ظاهرا به دنبالم اومده بود.. -ایمان خا ن من که حرف بدی نزدم . آخه خیلی ها راجع به زنایی مث ما نظر خوبی ندارن . من دوست ندارم کسی در مورد من همچین عقیده ای داشته باشه -من که حرف بدی نزدم -نمی دونم چرا حساس شدم . فکر می کنم هر حرفی که به هر صورت در مورد گذشته من زده میشه با یه نظر خاصیه . از شما معذرت می خوام . یه لحظه سرشو بالا گرفت و نگاهمون بهم تلاقی کرد . قلبم لرزید . و این لرزش به کیرم منتقل شد . حس کردم که میشه روش کار کرد ولی خیلی زمان می بره . خیلی .اون خیلی سر سخت نشون می داد . زیبا و مغرور . با این که مطلقه بود نمی خواست کسی فکر کنه که خیلی راحت میشه اونو به دست آورد . اون روز حرکتی کرد که من خیلی تعجب کردم . اون که جزو معدود افرادی بود که از این ساختمون مسیرش با من هماهنگی نداشت ولی موقع بر گشتن و پس از پایان وقت اداری سوار اتوبوس و سرویس من شد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 22 Jun 2013 23:43
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 13
من نمی دونستم اون چرا این کارو کرده . یعنی می خواسته پیش من جلب توجه کنه ؟/؟ با یه اخم دلش واسم سوخته ؟/؟ چند بار دیگه باهاش روبرو شده بودم ولی دیگه سیاست خودمو حفظ می کردم . حس می کردم هر چه بر خورد من با اون سنگین منشانه تر باشه زود تر می تونه منو به مقصود برسونه . مینا و ماریا هم طبق معمول باهام بودند . نلی هم پشت سر اونا کنار یکی از اون زنای جا افتاده تر و چادری نشسته بود . اونم یکی دیگه از کارمندای دانشگاه بود که بهش می گفتند خانوم تفرشی.. ..اسم کوچیکشم بود توران . با این که پونزده سالی می شد که از دواج کرده ولی هنوز بچه دار نشده بود . یه سری می گفتند که شوهره مشکل داره و یک سری هم تقصیرات رو متوجه زن می دونستند . در هر حال می گفتند زن و شوهر اون قدر به هم علاقه دارن که کاری نمی کنند که کسی متوجه شه مشکل واقعی از کیه و این نشون می داد که اون دو نفر تا چه حد به هم علاقه دارن . مینا و ماریا دو تایی شون سرمو خورده بودند و طبق معمول دوست داشتند که بازم با من خلوت کنند می خواستم بهشون بگم که دیگه از اون خبر ها نیست و فکر نکنن که بازم ریسک می کنم و میرم یه گوشه ای و دوباره با هم مشغول میشم . یه بار جستی ملخک .. مگه میشه همیشه فرار کنی ؟/؟ تازه نلی هم با همه خوشگلی خودش پشت سرشون نشسته بود و دلم نمی خواست که اون متوجه رابطه گرم و خاص من با مینا و ماریا شه . . این چه هیجانی بود که به دیدن هر زن و دختری بهم دست می داد نمی دونم باید اسمشو چی میذاشتم . شاید یک هوس .. یا حس این که چون خیلی خوش تیپ و سر حالم می تونم هر دختری رو که اراده کنم داشته باشمو باهاش حال کنم و شاید هم وضع اقتصادی جامعه منو مجبورم کرده بود که این جور با بقیه زنا بر خورد داشته باشم . خیلی هاشون حرکات و رفتارشون طوری بود که نشون می داد علائمی از اینکه بخوان خودشونو خیلی راحت در اختیارم بذارن وجود نداره . از توی آینه نلی رو به خوبی زیر نظر داشتم . با این که اونم مثل توران خانوم چادر مشکی سرش بود ولی حالت دو تایی شون فرق می کرد . نلی طوری چادرو سرش کرده بود که منو به هوس می آورد . کار این زن معلوم نبود چه جوریه . مدل به مدل تغییر دکوراسیون چهره می داد .ظاهرا از این که من با مینا و ماریا خیلی گرم صحبت شده بودم لجش گرفته بود . بیشتر از دست دو تا دختر عصبی بود و چند تا متلک هم پروند . در هر حال همه رو رسوندم به مقصد و من و مینا و ماریا و نلی باقی موندیم .خطاب به ماریا و مینا گفتم ببخشید شما خانوما مسیر تون کجاست ؟/؟ کاری کردم که دو تایی شون پیاده شن . هر چند سر این مسئله که نلی کجا پیاده میشه چونه می زدند و این که من اول اونو برسونم مقصد .. می خواستم گاز بدم با تک مسافر خودم برم که مینا در بیرون از ماشین در حالی که آماده گاز دادن بودم صدام زد . سرمو از شیشه آوردم بیرون . خیلی آروم به من گفت فکر نکن نلی هم مث ماست که این جور خودشو با تمام وجود تسلیم کنه . تا بخواد بیشتر حرف بزنه و احتمالا نلی رو متوجه جریان ما و حساسیت خودش کنه گاز رو گرفته و در رفتم . نمی خواستم نلی ناراحت شه . حالت نلی و نگاهش طوری نشون می داد که انگاری به من و اون دخترا شک کرده . بود . -ببینم ایمان خان مینا در مورد من حرف می زد ؟/؟ چی فکر می کرد و می کنه ؟/؟ حتما فکر می کنه ما زنای بیوه به دنبال اونیم که دوست پسرشونو تور کنیم .. همون جوری که مردا به این خیالن که ما رو می تونن خیلی زود تسلیم خودشون بکنن . -خانوم ناظمی مقصدتون کجاست ؟/؟ این ماشین دانشگاهه . آژانس و یا اتوبوس مسافر کشی نیست . تازه اونم یک مسیر مشخصی رو داره .. -نگه داشته باش پیاده میشم . -عصبی نشو . من که حرف بدی نزدم . به خاطر ترافیک و این جور مشکلات کمی عصبی هستم . . من نمی دونم شما امروز چه تونه . همش دوست دارین با من بپیچین .. یه کوچه پهنی گیر آورده و این بار بی پرده با هم حرف زدیم . یعنی نه تنها پرده پنجره ها رو جلو شیشه ها نکشیدم بلکه خیلی رک و بی پرده صحبتامونو شروع کردیم . -ایمان خان من این روزا خیلی ناراحتم . همکارام و حتی استادا به چشم خاصی بهم نگاه می کنند . فکر می کنن حالا که یه زن مطلقه هستم می تونن خیلی راحت با هام دوست شن و دیگه بقیه شو درست نیست که بگم . -در مورد منم این عقیده رو دارین ؟/؟-نمی دونم چی بگم . یه لحظه امروز حس کردم که حالت نگاه و رفتار و جملات شما طوریه که همین احساس رو شما هم دارین .. -ببینید این که یک زن و مرد به هم گرایش دارن و نیاز هایی دارند که به موقعش باید تامین شه شکی نیست خانوم ناظمی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#15
Posted: 30 Jun 2013 00:07
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 14
می دونم شما خیلی نجیب و چش پاکین ولی همون طوری که خودتون گفتین و منم می دونم هم زن و هم مرد یه خواسته ها و نیاز هایی دارن که وقتی اوج بگیره دست و دلشون به هیچ کار دیگه ای نمی رسه . یعنی فکرشون این اجازه رو نمیده که جز به اون مسئله به چیز دیگه ای فکر کنن . -می دونم خانوم ناظمی . مخصوصا خانوم محترمی مثل شما که مدتی رو متاهل بوده و بعدش بدون این که بخواد و کار خلافی هم بکنه کانون گرم خانوادگی و پیوند مقدس اون با همسرش نا خواسته از هم می پاشه . در هر حال هر کاری که از دستم بر بیاد من در خدمت شمام . -نه خواستم فقط اینو بدونین که من قصدم این نبود که سرتون فریاد بکشم و حالتونو بگیرم . -می دونم خانوم ناظمی .. وقتی گفت که خارج از محیط دانشگاه می تونم نلی صداش کنم در جا دو نکته به ذهنم رسید . یکی این که اون می خواد باهام احساس صمیمیت کنه دوستم باشه . و شاید این دوستی رنگ و بوی دیگه ای به خودش بگیره و نکته مهم تر این که گفت خارج از محیط دانشگاه پس اون این توقع رو داشت که در خارج از این محیط با هم باشن . ولی باید حواسم باشه که اون یه وقتی فکر نکنه که می تونه کاری کنه که من و اون با هم از دواج کنیم . چون رابطه من و اون نمی تونه بر مبنای عشق و دوست داشتن باشه . اون باید فکر اینو که می تونه با هام از دواج کنه از سر خودش به در کنه . ولی با این همه کیرم همین الان واسه گاییدنش شق کرده بود و نمی تونستم از جام بلند شم . دلم می خواست بدون این که متوجه حرکاتم شه دستمو بذارم لای شلوارم و کیرمو جا به جا کنم . زنا از این نظر راحتن . کسشون هم اگه از هوس زیاد ورم کنه بازم چیزی رو نشون نمیده ولی مردا زود لو میرن . -ببخشید نلی جان این سوالو می کنم . شما خواستگار نداشتین ؟/؟ -فراوون ایمان خان . اکثرا ده سالی رو ازم بزرگ تر بودند خیلی هم موقعیتهای خوبی نصیبم شده بود . با این که مدت کوتاهیه که مجددا مجرد شدم ولی خیلی ها دوست دارن باهام از دواج کنن . اما مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه . گفتم بهتره این جا واسش پدر روحانی نشم و از زاویه ای دیگه مسئله رو بر رسی و پیگیری کنم که یه وقتی قصد به دام انداختن منو نداشته باشه و متوجه افکار و عقاید منم در این زمینه بشه و بی خود به خودش وعده و وعید نده . -نلی جان به نظرم شما بهترین کار رو می کنین این که یک زن اونم زنی مثل شما که طعم تلخ شکست رو چشیده تا یه مدتی باید خودشو از حاشیه ها دور نگه داشته باشه . می تونه از زندگی لذت ببره بدون این که خودشو وابسته به همون زندگی احساس کنه . یک وابستگی ملایم می تونه حلال مشکلات باشه -منظور شما از وابستگی ملایم چیه ؟/؟ -منظورم اینه که اگه شما از دواج کنین باید سفت و سخت به زندگی بچسبین . این که ناهار و شام چی درست کنین . همسرتون که از بیرون میاد باید چه کارایی براش بکنین که خستگیش در ره . تازه خود شما هم خسته و مونده از سر کار بر می گردین . و انواع و اقسام مسئولیت های دیگه که به خوبی آگاهین . ولی اگه یه دوست مرد داشته باشین که هر وقت دلتون گرفت و نیاز داشتین باهاش حرف بزنین . درددل کنین و اون بشه سنگ صبور شما و شما هم بشین همدم اون از همه چی بالاتره . همین کاری رو که خیلی از خانوما این روزا انجام میدن . حتی من چقدر شاهد اونم که بسیاری از زنای متاهل و شوهر دار هم میرن دوست پسر می گیرن . شما که دیگه کسی نمی تونه بهتون ایراد بگیره . -آقا ایمان نکنه شما هم یکی از اون مردایی هستین که با این نوع خانوما رابطه دارین . -نه من سر و کارم بیشتر با خانومای مجرده .. ..وای عجب سوتی داده بودم . مثلا می خواستم بگم که من خیلی غیرتی و جوانمرد هستم و به زنای شوهر دار کاری ندارم . در حالی که تا کس اون زنا نخاره که کیر ما بلند نمیشه . .. -من اصلا از مردای هیزی که هر روز چشمشون به دنبال یکیه خوشم نمیاد .. -البته نلی جان من این مسئله رو در مورد خودم کلی گفتم . هدفم این بود که اگه یه وقتی بخوام دوست دختر بگیرم از دسته مجرد ها انتخاب می کنم . کنارش روی یه صندلی نشسته بودم . یه لحظه حس کردم صورتمون به هم نزدیک شده . نمی دونستم اون زود تر حرکت کرده یا من . می دونستم نیاز داره . زن مطلقه ای که مدتها با سکس آشنایی داشته نمی تونه در مقابل تمایلات جنسی خودش زیاد دوام بیاره . .نمی تونستم ریسک کنم . البته بوسیدن اون در این شرایط از این نظر که اون بخواد اعتراض کنه ریسکی نبود . چون چشاش نشون می داد که خودشو واسه یه بوسه داغ و این که اونو در آغوشش بگیرم آماده کرده .. هر دومون حس کردیم که باید صحبتای اضافی رو کنار بذاریم . علی الحساب سه چهار تا از پرده ها رو کشیدم که جلو دید نفر بیرونی نسبت به این قسمت گرفته شه . ولی بهتر بود همه پرده ها کشیده می شد . -چیه ایمان خان پرده ها رو کشیدی . -نلی جون همیشه یه پرده ای باید وجود داشته باشه . وقتی بین من و تو پرده هایی کنار میره یه پرده های دیگه ای باید بین ما و سایر آدما کشیده شه چون خیلی از آدمای حسود نمی تونن خوشی دیگرانو ببینن . .... ادامه دارد ...نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#16
Posted: 7 Jul 2013 14:19
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 15
راستشو بگو می خوای چیکار کنی ؟/؟ -چرا از اون نگاه خمارت نمی پرسی . حس کردم که خیلی داغ شده . داغ داغ داغ . لبامو به آرومی گذاشتم رو لباش . چقدر تشنه بوسیدن این لبای زیبا و پر حرارتش بودم . -نه نههههههه این جوری نه . -پس چه جوری نلی . من که کاریت ندارم فقط دارم می بوسمت -نهههههه نههههههه ایمان من می ترسم .. -نترس عزیزم فقط یک بوسه همین بوسه ..-من از تو نمی ترسم . از خودم می ترسم . از آتش زیر خاکستر می ترسم -ببین اگه اون بسوزونه منو هم می سوزونه . دو تایی مون با هم در هوس هم غرق می شیم و می سوزیم . -ایمان من می خوام تو بهم زندگی بدی .-به همین زودی . تو که امروز منو از خودت رونده بودی -باید که یکی رو صدا کرد . باید که از یه جایی صدا کرد . -یعنی برا ت فرقی نمی کنه که چه کسی رو صدا کنی ؟/؟ وقتی که اولی رو صدا کنی دیگه تمومه ؟/؟ یعنی امروز اگه یه آدم دیگه ای رو جای من می دیدی بازم ازش خوشت میومد . ؟/؟ -این جوری هام که تو میگی نیست . من شاید قبلا هم ازت خوشم میومده . -نمی دونم نلی تو که با اون رفتارت داشتی سایه منو با تیر می زنی . -نکنه دوست داری بازم سایه ات رو با تیر بزنم . حالا که دارم با تیر نگاهم قلبتو هدف می گیرم بازم واسم ناز می کنی دیوونه ؟/؟ این خانوما هستند که باید ناز کنند ولی ناز تو از ناز خانوما بیشتره . منو ببوس ببوس چرا ولم می کنی .. اصلا بهش نمیومد همون نلی چند ساعت قبل باشه . می دونستم یک زن مطلقه که کسش به خارش میفته فقط عشق نمی تونه ارضاش کنه . صندلی ها رو خوابوندم -از اون صندلی های آخرین مدلی بود که مثل یه تخت خوابونده می شد . خیلی نرم و راحت . نمی دونم چرا دفعه قبل تا آخرش نخوابونده بودم . این دیگه تجربه ای باشه برای دفعات بعد . جااااااااان چه حالی می ده . دگمه های مانتوی عزیز دلمو بازش کرده و بعد هم بلوزشو .. دیگه نخواستم کاملا لختش کنم . -نهههههه نهههههه ایمان این جا نه این جوری نه . من می ترسم می ترسم .. نکن نکن .. ولی من دیگه کرده بودم . یعنی کارمو کرده بودم و اونم دیگه نمی تونست بگه که ادامه ندم . هوس از تمام تنش در حال ریختن بود .. -ایمان لختم کن . لباسامو در آر این جوری بیشتر بهم می چسبه . این زن جماعت رو اصلا نمیشه شناخت . گاهی ناز میشن گاهی گاز میشن . همین تا چند دقیقه پیش برای من ناز داشت ولی حالا میگه منو لختم کن .. سینه های آبدارشو گذاشتم توی دهنم .. مجبور شدم چند تا دیگه از پرده ها رو هم بکشم جلو . آخیش اینجا دیگه جایی بود که مزاحمی نداشتم . این دیواری رو هم که جلوش پارک کرده بودم معلوم نبود دیوار چیه . باغ یا پارک یا اداره و پشت بیمارستان بود هر چی بود که فکر نمی کردم مزاحمی بیاد سراغمون و مثلا یک افسر راهنمایی بیاد در بزنه . هوش از سرم پریده بود . یه وقتی به خودم اومدم که دیدم تن لخت من رو بدن لخت نلی قرار داره . اتوبوس رو دیگه کرده بودم جنده خونه . لبامو گذاشتم رو لبای عشق ناز خودم و کیرمو به کسش چسبوندم . . کس نلی با این که نه ریز بود و نه درشت چاک و شکاف نازک و کوتاهی داشت . وقتی لبه هاشو به دو طرف باز کردم سوراخش خیلی کوچولو نشون می داد . و خیسی کسشم طوری بود که آبش داشت چکه می کرد . خود کسش برق انداخته بود ولی روی کس یعنی اون قسمت بالاش مثل چمنی بود که با ماشین چمن زنی یک دست اصلاحش کرده باشن . نمی شد از هیچ قسمت بدن زیبا و هوس انگیز نلی گذشت . دهنو گذاشتم روی همون قسمت تراشکاری شده کس . چه مزه ای داشت وقتی اونو می ذاشتم توی دهنم و آروم آروم می جویدمش . ولی اگه این نلی ازم انتظارات خاصی داشته باشه چی . نکنه یه وقتی ازم بخواد که باهاش از دواج بکنم . من اصلا اهل این حرفا نیستم . تا وقتی که کس مفت هست اصلا چیزی به نام ازدواج برام مفهومی نداره . مگه مرض دارم خودمو علاف و اسیر یک زن بکنم ؟/؟ چشای درشت و سیاه نلی به نگاه من دوخته شده بود . بی تابی می کرد . لبامو گذاشتم رو پیشونی کوچیک و خوشگلش و با موهای سرش بازی کردم . در چهره او تر کیبی از عشق و هوس رو دیدم . نمی شد به این سادگی قضاوت کرد که اون داره به چی فکر می کنه ولی با همه اینها براش ارزش قائل بودم و از این که خودشو در اختیار من قرار داده قدر این کارشو می دونستم . خودمو انداختم رو تنش . کیرم به کس خیسش چسبید و و راهشو پیدا کرد و رفت توی کس . . -آهههههههه ایمان ایمان .. ولی طوری لبشو چفت کردم که صدای ناله هاش در نمیومد و دیگه نمی تونست حرفی بزنه . . بازم عشقبازی در اتوبوس داشت بهم حال می داد و فراموش کرده بودم که دفعه قبل چه بلایی برسرم اومده .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#17
Posted: 14 Jul 2013 00:03
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 16
روی صندلی خوابیده اونو خوابونده بودم . -اوووووففففففف ایمان عزیزم عزیز دلم یواش تر تو که نلی رو سوزوندی . . -چه کیفی داشت توی اتوبوس بی سر خر کس کردن . از این بهتر نمی شد . می شد یه دنیا خاطره از این کس کردنهای پر هیجان نوشت . آخ مینا و ماریا اگه بدونین این جا چه خبره . جاتون واقعا خالی . رفته بودم توی فکر واسه همین کیر من توی کس نلی جون ثابت شده و لبام شل شد . -پسر خوابت برده ؟/؟ -نه ذوق زده شدم نلی جون با اون بر خوردی که با هام داشتی و با این کارت .. واقعا که نمیشه این زنا رو شناخت . نه میشه از گازشون ترسید و نه میشه به نازشون دل بست .. -هر طور راحتی . من همونم . همونم که امروز صبح بودم . دیروز بودم .. حالا هم فرقی نکردم .-مهربون تر نشدی ؟/؟ بیشتر دوستم نداری ؟/؟ -وووووویییییی چرا چرا این یکی رو راست گفتی ایمان . من عاشقتم . دوستت دارم .. می خواستم بهش بگم با همین یک کیر خوردن از عشق و عاشقی حرف نزن که آبمون توی یک جوب نمیره که گفتم ولش توی ذوق بچه مردم نزنیم که باید هوای همه این خانومای مهربون رو داشت چون این که نمیشه هر وقت که ازشون بخوام بتونم از وجودشون استفاده کرده پیش من حی و حاضر باشن . ولی اونا هر وقت از من بخوان و سرویس نباشم سه سوته پیش اونا حاضر و ظاهر میشم . بااین حال نلی خودمو مورد نوازش قرار داده تا سکس حسابی بهش بچسبه . خیلی خوشش میومد و لذت می برد از این که خودشو با تمام وجودش تسلیم من کرده . طوری با هم سکس می کردیم که انگاری در اتاق خواب قرار داشته باشیم . -ایمان خیلی هوس دارم خیلی داغم و همه جام می خاره . سیرم کن سیرابم کن . . منم رفته بودم به فاز هوس . تنها کاری که به جای حرف زدن و سکوت می تونستم انجام بدم این بود که تمام تنشو میک بزنم . هر جای بدنشو که مزه مزه می کردم از اونی که فکر می کردم خوشمزه تر بود . . با این که بیش از ده دقیقه ای می شد که در حال کردن کسش بودم ولی هنوز عطشش فرو کش نکرده هرچی هم از خیسی های کسشو می دادم بیرون و خشکش می کردم بازم سریع یکی دیگه جاش می نشست . .دقایقی بعد سعی می کردم فقط به جنبه هوس رابطه مون فکر کنم . این جوری بهتر بود و انتظارش از من زیاد نمی شد . اصلا با عشق میونه ای نداشتم دلم می خواست فقط از جنبه سکس به نلی نگاه کنم . راستش هم من هم خونواده ام با اون افکار سنتی دوست داشتیم که عروس و همسر من یک دختر باشه . نمی تونستیم قبول کنیم که یک بیوه بیاد و زن من باشه . نمی تونستم بپذیرم یکی که رفته زیر کیر یکی دیگه اون همسرم شه . واسه همین حاضر بودم با نلی و یا هر کس دیگه ای سکس نکنم و. اون هم خودشو وابسته عشقی به من احساس نکنه و امید واهی نداشته باشه . .چشای نلی دیگه باز نمی شد . اون دیگه حرکتی نداشت . پاهاشو به دور کمرم قفل کرده بود .نمی تونستم کیرمو حرکت بدم . یه احساس داغی داشتم در قسمت کیرم که اون احساس داغم به شکل آبی داغ توی کس نلی خالی شد . لحظه به لحظه در جهش این هوس لذت می بردم . وقتی که آروم گرفتم تازه حس کردم و متوجه شدم که عجب کاری کردم . من که شناخت کافی نداشتم از این دختره . نکنه بخواد بار دار شه و بچه رو بندازه گردن من .. با این حال گفتم یه کوفتی میشه دیگه . بهتره این قدر سخت نگیرم . .با اون هیکل نابش یه دور بر گشت و قمبل کرد .دلم می خواست با لذت زبونمو می کشیدم روی سوراخ کونش و بعد کیرمو می کردم توش نمی دونم شایدم دوست داشت که من از همون طرف کسشو می کردم . با دستمال آب کیر های بر گشتی از کسشو که دور و بر پاشو خیس کرده بود و رو قسمتهایی از بدنش نشسته بود پاکش کردم . دیدم انگشت وسطی خودشو گذاشته روی سوراخ کونش و داره با اون بازی می کنه . حدس زدم که دوست داره کونشو در اختیار من بذاره . انگشتشو بوسیدم و گذاشتم توی دهنم و میکش زدم و بعد از اون نوبت سوراخ کونش بود که میکش بزنم و باهاش حال کنم . -ایمان ایمان ولم نکن . ولم نکن . کاش می تونستی یه ترانه ملایم بذاری و با آهنگی نرم کیرت رو نرم نرم فرو کنی توی کونم و درش بیاری . اگه بدونی این جوری سکس کردن چقدر بهم می چسبه . کیرمو به سوراخ کون نلی چسبوندم . دستمو خیلی آروم گذاشتم جلوی دهنش . کف دستمو می بوسید و لیسش می زد . بوی یه احساس قوی رو از تمامی تن و بدنش احساس می کردم . دست خودشو گذاشت پشت دست من تا بیشتر به دهنش فشار بیاره . کیرمو با یه فشار رو به جلو فرستادم . چقدر از تماس این دو تا تیکه گوشت با هم لذت می بردم . نوک کیر با سر کون که نوید یه حرکت داغ و دلچسبو می داد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#18
Posted: 21 Jul 2013 00:04
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 17
کیرم با یه لذت خاصی به طرف کون نلی پیشرفت می کرد . -جوووووووون جووووووون .. نلی تو اینا رو کجا داشتی . داشت هلاک می شد . به خودش و من فشار می آورد هر کاری می کرد که دستمو گاز بگیره نمی تونست چون کف دست من به صورت صاف جلو دهنش قرار داشت . یه کف دستمو روی کونش می مالوندم تا با حس حرکت ژله ای اون بتونم لذت رو به نهایت برسونم . چه مزه ای می داد بهم , نگاه کردن به این کون و گاییدن اون . از این بهتر چی می خواستم . فدای این اتوبوس خودم بشم که ای کاش مال خودم بود . ولی اگه مال خودم بود شاید تا حالا چند بار خوابونده بودنش و من بی خیال تر می شدم . این نلی هم دیگه دست از دست و پا زدن بر نمی داشت . با این حال منم دست از کیف کردن و گاییدن بر نمی داشتم و همین جور با عشق و هوس اونو می کردم . . چشامو به کونش دوخته و باز و بسته اش می کردم . جاااااان انگاری که در خواب وخیال بوده باشم . چه حس خوبی داشت . یه حس قشنگ هوس و عشق . لذتی که اونو با هیچ چیزی نمی شد مقایسه اش کرد . -اووووفففففف نلی نلی .. نلییییییی . آب داره میاد خیلیییییی .. این آب و این هوس کجا بود .. دیگه از بس با پارچه و دستمال کاغذی روی صندلی ها رو از آب کیر پاک کرده بودم لک زیاد شده بود . کی بود که این اتوبوس سراسر بوی آب کیر بگیره .. نلی سرشو تکون می داد که یعنی زود تر آبتو خالی کن و معطل نکن . منم که دیگه تحمل و طاقتی نداشتم این کارو سریع توی کون خانوم خوشگله انجام دادم و وقتی هم که کیرمو کشیدم بیرون با یه فشار و باد صدا دار آب از کون نلی زد بیرون . اوخ که چه حالی می داد تماشای این صحنه زیبا و مهیج و هوس انگیز .. . دلم می خواست با موبایل دوربین یه فیلم و عکس از روش بر می داشتم ولی باید خود نلی هم می دونست و حالت و گارد خوبی می گرفت تا این عکس و فیلم بتونه جالب در بیاد . بی خیالش شدم . . سینه هاشو می مالیدم . روشو به طرف من بر گردوند . صورتش از درد سرخ شده بود . لبای خوشگلشو بوسیدم و براش حرفای قشنگ و عاشقونه و پر احساس زدم . یکی دو بار هم از زبونم پرید و بهش گفتم که دوستش دارم . که فهمیدم بر زبون آوردن این حرف چیزی جز درد سر نمی تونه باشه . احساس می کردم که کمرم خیلی سبک شده . چقدر این جوری خوبه من و نلی دو نفری بدون درد سر و سر خر و استرس کارمونو کردیم .. -خوشت اومد ایمان ؟/؟ -تو چی حال کردی ؟/؟ من که خیلی لذت بردم نلی . -منم همین طور . پس از جدایی از شوهرم خیلی وقت بود که همچین بر نامه ای نداشتم و بهش نیاز داشتم . خیلی هم بهش نیاز داشتم . . ولی اینو هم بگم من آدمی نیستم که با هر کی که از راه رسید بپلکم و بر بخورم . -پس من باید خیلی به خودم افتخار کنم که این نعمت و توفیق نصیبم شده -ایمان ! خودتم پسر خیلی خوب و ماه و دوست داشتنی هستی که من این جور خودمو تسلیمت کردم -پس با این حساب بازم از این بر نامه ها داریم -به شرطی که تو پسر خوبی باشی و دخترایی مثل مینا و ماریا نخوان که از راه به درت کنند . -اونا از همکاراتند . به هر حال گاهی توی اتاق تو گاهی هم در قسمتهای دیگه فعالیت دارند .. -من خودم می بینم و می دونم وقتی بر خورد دو جنس مخالف با هم از یه حالتی خارج میشه صمیمیت اونا تا چه اندازه می رسه و می تونه بر سه . نگو که با این دو تا دختر نبودی . با نگاهشون داشتند می خوردنت . خیلی هم تیکه میندازن . انگاری که ازت طلبکار باشن و همش واسه قسمت کردن تو با خودشون دعوا داشتند . صدای نلی در این جا طوری بالا رفته بود که هر کی میومد وسط گفتگوی ما فکر می کرد که این خانوم زن من بوده و واسه این که من هیز و چشم چرون هستم باهام دعوا داره . خلاصه خیلی خسته و کوفته اون روز رو هم به پایان رسوندم . یاد یه فیلم خارجی افتاده بودم که مرد قهرمان داستان اوایل واسه این که با یه زنی حال کنه خودشو به آب و آتیش می زد . اتفاقا کار مند ساده یه شرکت هواپیمایی بود و با زنای اونجا یکی یکی می ریزه روهم . کار به جایی می رسه که اواخر از دست اونا در میره و همش می خواد کاری کنه که وقتی میاد سر کار یا می خواد بره بیرون زنی اونو نبینه که همراش راه بیفته . حالا من در این دانشگاه سه نفر رو داشتم که اونا رو می گاییدم . بازم پرسنل زن و دختر زیاد بود و جنس این مردا هم طوریه که وقتی یک زنو می کنند احساس آرامش و اعتماد به نفسی به اونا دست میده که فکر می کنند که خیلی راحت می تونن دل زنای دیگه رو هم به دست بیارن و واسه همین حس تنوع طلبی اونا رو به سوی زنای دیگه هم می کشونه . ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#19
Posted: 3 Aug 2013 23:50
اتــ ــــــ ــــــ ــوبــ ـــــــ ـــــــ ــوس هــــ ـــــــــــ ـــــــــــــ ــــــــــــ ـوس 18
نمی دونستم دیگه باید مخ کی رو می زدم . دوست نداشتم خودمو به کسی وابسته کنم . راستش من اگه یه وقتی می خواستم از دواج کنم دوست داشتم همسرم دختر باشه . یعنی از خط خارج نشده باشه . هر چند این روزا تا اونجایی که من می دونم دخترا انواع و اقسام بر نامه ها رو دارن ولی دیگه باید کم ضرر ترین راه رو انتخاب کرد . حداقل دلم به این خوشه که مسیر کسش فقط متعلق به منه . هر چند که فعلا قصد از دواج نداشتم . .. یکی دیگه از زنایی که فکر منو به خودش مشغول کرده بود خانوم رویا مهربان بود . اونم زن مطلقه ای بود که پسرش در همین دانشگاه تحصیل می کرد . اصلا بهش نمیومد که چهل و خوردی سال سن داشته باشه . همون وقتی که دانشجوبودم چند باری دستامو به دستاش مالوندم . هر بار به یه بهونه ای . یک بار همچین اخمی رفت که جا رفتم . ولی حالا فکر کنم دیگه یه تیپ مردونه تری پیدا کرده بودم . هر چند وقت در میون جا عوض می کرد . هر بار که به یادش میفتادم و می خواستم یه سری بهش بزنم می دیدم جاش عوض شده . در تنوع طلبی کاری حرف نداشت . با پسرش رستم جیک شده بودم . می خواستم مخشو بزنم و ببینم شرایط خونه شون چطوره و مامانه اهل حال هست یا نه ولی عجب گوشت پر باری بود این مامانه . معلوم نبود به صورتش چی می زنه که اصلا نشون نمی داد بالای چهل باشه . طراوت و تازگی اون منو به یاد تازه عروسا مینداخت . یه متانت خاصی داشت . به این سادگیها به هر کسی لبخند نمی زد . خیلی جدی و شمرده حرف می زد . اولین باری که از رستم راجع به اون پرسیدم خیلی با ملایمت و دلسوزانه سوالمو مطرح کردم . -رستم جون از اونجایی که تک فرزندی حتما بابات خیلی دوستت داره .. حالا این رستم کس خل دیگه پیش خودش حساب نکرد که وقتی من می دونم اون تک فرزنده چرا نباید بدونم که باباش ولشون کرده ؟ ..خلاصه اون جوری که فهمیدم واسه مامانش خیلی خواستگار اومده و مامانه نخواسته که دوباره از دواج کنه .. -خب رستم جان مامان حق داره که ار دواج نکنه . حساب می کنه که الان وقت از دواج پسرشه . باید عروس بیاره و به اون توجه کنه .. یه سری از این کس شرات تحویلش داده مثلا می خواستم بگم که من خیلی دلسوز و همراهش هستم .-رستم جون ببینم خودت چی دوست داری اگه واقعا یه خواستگار خوب برای مامانت بیاد دوست نداری که اون از دواج کنه ؟/؟ -نمی دونم . اگه اون بخواد که من نمی تونم چیزی بگم . -رستم جون منم مردم تو هم مردی هر دو مون ناموس داریم و غیرتی هستیم . اینجا هم کلی دختره . هر کی رو که بخوای می تونی باهاش حال کنی .. فقط خواستم اینو بگم حواست به این هست که این بچه ها و دانشجویان نظر بدی نسبت به مامان محترمت نداشته باشن ؟/؟ -خب ایمان جون من چه کاری ازم بر میاد مامان باید خودش حواسش باشه و بدونه که این دوره زمونه پسرای بی تر بیت خیلی زیادند .. -نمی دونم رستم جون زن هم مثل مرد نیاز زیادی داره . اونم یه خواسته هایی داره که باید بر آورده شه . نمی تونی بهش ایراد بگیری که چرا یه سری خواسته های شهوانی داره و نداره . می خواستم بهت بگم باید حواست باشه . اگه یه نا پدری به گیرت بیفته حالا محبت مادر رو باهات قسمت می کنه هیچ اون مال و اموالی رو که مادرت داره دیگه بهت نمی رسه .ترس رو در چهره رستم می خوندم -پس من باید چیکار کنم . -حواست باشه به این که آیا مامانت ..چه جوری بگم سختمه -داداش راحت باش حرفتو بزن ما با هم نداریم -هیچی فقط می خواستم بگم که اگه حس کردی که مامانت حشری شده از این حالتش بترس .. رستم پاک ترسیده بود -چت شده پسر اگه چیزی دیدی بهم بگو ..-نه چیزی نیست .. می دونستم چیزی هست و دلش نمیاد که به من بگه در هر حال یکی دو روز بعد که احساس صمیمیت و بی خیالی بیشتری می کرد بهم گفت یه شب که سر زده اومده خونه دیده مامانه رو تختش دراز کشیده یه خیار توی کسش فرو رفته گرفته خوابیده .. -رستم تو چیکار کردی اون وقت .. -هیچی سرمو انداختم پایین رفتم از ترس این که بیدار نشه زود جیم شدم . -پس کار خیلی مشکل شده . باید حواسمونو بیشتر از اینا جفت کنیم . رستم یه نگاه عجیبی به من انداخت .. حق هم داشت . من خودمو شریک مشکل اون می دونستم . -مامانت هم حق داره اگه یکی باهاش رابطه داشته باشه و طمع به مالش نداشته باشه این جوری خوبه . می دونم تو پسر منطقی و خوبی هستی و می تونی خیلی از مسائلو درک کنی . . خلاصه هوس رویا مهربان که بر خوردی خشن داشت طوری منو داغم کرده بود که حتی رستم هم به این که من به مادرش نظر خاصی دارم شک کرده بود ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم