ارسالها: 3650
#62
Posted: 7 Jun 2014 21:45
اتــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــوبـــــ ــــــــــــــــــ ـــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــوس 61
هما خیلی ناز داری . بدون تو این جا صفا نداره .. دوستت دارم . خیلی خوشگلی .. خودتو سبک کن راحت باش . نذار فشار هوس تو رو از درون بپاشونه جیغ بزن فریاد بکش . نشون بده که تو هم به استقلال رسیدی . می تونی .. می تونی .. ولی هنوز شرم و خجالت رو در چهره هما می دیدم با این که رویا هم داشت با اشکان ور می رفت ولی انگاری هنوز اون خودشو قانع نکرده بود .. هما رو همین جوری بغلش زدم و اونو چپونده به کیرم رو هوا بردمش به مسیری که پشت درختا باشه شوهرش نتونه اونو ببینه . -با اجازه اشکان خان . زنتو دارم می برم . زود برش می گردونم . من امانت دار خوبی هستم . . اشکان سکوت کرده بود . دوست نداشت باور کنه که ان قدر راحت زنشو یکی دیگه داره می بره پشت درختا . حالا این جوری خیلی با صفا تر بود . -هما جون به این صورت راحت تری ..اینجا هم فضاش تاریک تره هم کیرمو راحت تر می تونی توی کست حسش کنی .-ایمان .. می خوام جیغ بزنم می ترسم .. اون بشنوه .. -گوش کن .. اون داره رویا رو می کنه . صدای ناله اش میاد .. -آخخخخخخ کسسسسسسم می خاره .. بخارون .. -بگو با چی بخارونم . -من کیر می خوام . هم با کیرت بخارون هم با انگشتات . -آهههههههه آهههههههههه ایمان .. ایمان جون من می خوام .. انگشتاتم بمالون روش .. دست بزن .. خوشت میاد ؟ بگو خوشت میاد . بگو دوستش داری و بگو .. جووووووون جووووووون .. دوست دارم منو بکن .. -باز کن بازش کن .. لاپاتو باز کن .. -همش مال تو .. ایمان کسسسسسم مال تو .. اصلا اگه بخوای توی اتوبوس با تو می شینم و خودمو در اختیارت میذارم . -چقدر شجاع شدی دختر . فعلا امشبه رو اگه بتونی حریف شوهرت شی و ازش خجالت نکشی خودش کلیه . دیگه می دونم فقط همون بار اولش سخته . ایمان منو بکن . من سرد نمیشم . هرچی با من ور میری بیشتر خوشم میاد . -تو با این کس تنگت معلوم نیست تا کجا می خوای کیر منو بکشونی . -تا هر جا که این کس بخواد و کیرت رو طلب کنه . -راستشو بگو بعد از از دواج تا حالا دوست پسر داشتی -رو چه حساب این حرفو می زنی -آخه اشکان چه جوری می تونه بهت حال بده و ارضات کنه . -نه من و اون به هم وفاداریم . دیوونه وار همو دوست داریم .. هما دیگه حرفی نمی زد . صدای ناله هاش تند تر شده بود و خیلی هم آروم از من می خواست که اونو تند کرده تا آرومش کنم .. -دختر تو خسته ام کردی .. ولی دو تا سینه های نازشو با کف دستم می گردوندم . -خوبه خوبه ایمان داره میاد .. یه چیزیه .. یه حالیه که اصلا نداشتم تا حالا فقط تعریفشو شنیدم .. -پس ساکت باش و فکر نکن که برای خودت هم تجربه شه .. بهت میگم هر وقت اشکان خونه نیست منو دعوت کن که بیام میگی نه . ..مثل ماهی خودشو مینداخت هوا و دوباره کمرشو مینداخت زمین .. -عزیزم درسته که اومدیم این جا ولی اینو هم بدون که اشکان بازم صدای ما رو می شنوه -من نمی خوام اون بدونه که من دارم لذت می برم . داره میاد .. یه چیزیه .. فکرکنم توی کسم داره حرکت می کنه .. مثل یه فشفشه .. مثل به آبی که می خواد ازم بریزه .. -این قدر غیب نگو هما خب می خواد بریزه دبگه . حس کردم که هما به ارگاسم رسید .اون داخل یه خورده رقیق نشون می داد .. باران بوسه هام بر بدن هما باریدن گرفته بود .. اونو دمروش کردم . مقاومتی نکرد . متوجه شد که قصد دارم کیرمو فرو کنم توی کونش .. -نمی دونم چی بگم هر چی ما زنا در این مورد میگیم شما مردا میگین بدوش . باشه بکن .. بکن هرچی دوست داری .. منو که ارضام کردی . مگه کس تنگمو ندیدی . حالا با این کونم می خوای چیکار کنی .. وووووووووویییییی وااااااااییییییی کونم کونننننننم .. پاره شدم . الان اشکان میاد این طرف آبروم میره . اون که می دونه من دارم زنشو می کنم . -آره می دونه ولی نمی دونه که من دارم کون میدم . آخه من تا حال به اون کون ندادم .. وووووووییییییی من مردم . جلو دهنمو بگیر . دارم آتیش می گیرم . دیگه نمی تونم یه جا بشینم . اشکان همون قدر که کیرشو به سر مقعدم فشار داد تا یه مدت نمی تونستم یه جا بشینم حالا کردی توش .. خوبه همین جا خوبه . -ببین دو تا بند انگشت نشد .. -همین خوبه .. تازه با خیسی کسم چربش کردی کافی نبود . تکون نده .. .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#64
Posted: 21 Jun 2014 22:24
اتــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــوبـــــ ــــــــــــــــــ ـــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــوس 63
-هما جون هرچی تو بگی من حرفاتو گوش می کنم . بدن نازی داشت که واسه رسیدن به اون تن باید حرفاشو گوش می کردم . کیرمو از کونش در آورده اونو به پشت و طاقباز خوابوندمش و درجا فرو کردم توی کسش.. -چه طوره ؟-خیلی عالیه . همون طوری که من می خوام . می خوام که با من ور بری .. می دونستم که زنا کس دادن در حالت طاقبازرو بیشتر دوست دارن . این جوری احساس تعلق بیشتری می کنن . می خواستم که اونم حس کنه حالا که زیر کیر منه متعلق به منه . مال منه .. هر چند آدما آزادن و کسی بنده و زرخرید یکی دیگه نیست اما تعلق خاطری که در سکس داره فرق می کنه و اونم یک زن بود . -ایمان ایمان ! لبامو ببوس .. حالا که هیشکی نیست و فقط منم و تو , تا می تونی منو بکن .. تا آخرش برو و یواش یواش با فشار بیا عقب .. بذار یه لذت فشاری ببرم . می دونستم چی داره میگه .. .. لبامو که رو لباش گذاشته و مثل یه عاشق رفتم توی حس اونو به نهایت هوس رسوندم .. .. صدای نفسهاش منو به هیجان آورده بود . چه هیکلی ! .. لباشو واسه ثانیه هایی از لبام جدا کرد تا واسم حرف بزنه تا از احساسش بگه .. -ایمان چقدر اینجا آرومم می کنه . حس یه عاشقو دارم که هوسم گل کرده .. لباشو بستم تا این حس اون تکمیل شه و به ار گاسم برسه .. سینه هامو به سینه هاش فشار می دادم و با آرامش بیشتر و سرعت کمتری کیرمو فرو می کردم توی کسش . لحظه به لحظه لباشو با فشار بیشتری به لبام می چسبوند و اونا رو می مکید . آتیش هوس طوری داغش کرده بود که می خواست از میدون هوس فرار کنه و آروم بگیره ولی من به اندازه ای بهش فشار می آوردم که هم لذتشو ببره و هم نتونه در بره .. ساکتش کرده ارضاش کرده بودم . اگه توی کسش آب نمی ریختم ظلم بزرگی در حق خودم و اون بود که لذت این لحظه ها رو تکمیلش نکردم .. چون خیلی سنگین بودم . اونم زیر لب یه چیزایی می گفت که حس کردم همینو می خواد .. باد ملایم همچنان نوازشمون می کرد و همراه با این باد آب کیرم با فشاری ملایم توی کس ناز همای ناز خالی شد .. وقتی آخرین قطره ام در کس هما جون خالی شد یه لحظه بدنم لرزید .. همون لحظه ای که صدای هما در اومد که می گفت عزیزم چه حالی می کنم داغم کردی .. بدنم گرم گرم شده .. سر و صدای مینا و ماریا میومد .. واااااییییییی حوصله این دو تا رو نداشتم .. چند تا زن دیگه بودن که اونا خیلی توی نخ من بودن ولی نمی شد که یک شبه رفت سراغ همه اونا . -هما جون اگه اجازه میدی من یکی برم .. الان این جا شلوغ میشه . کمرمو به زور صاف کردم . اونم پشت سرم راه افتاد . تازه حس کردیم که هوا داره سرد میشه ... وقتی وارد ساختمون شدیم و به جمع پیوستیم همه به دیدن ما سوت زده و هورایی کشیدند . مینا و ماریا هم که ما رو پیدا نکرده بودن وارد ساختمون شده و ماریا گفت -خب ببینم شما نوعروس دومادو میشه پیدا کرد ؟ خانوم خجالتی ما رو باش . سر تا پا لخته .. این اشکان کجاست که بیاد زنشو ببینه .. رستم : انگاری جز مامان ما هیشکی رو پیدا نکرده . کیرشو راست راست کرده توی کون مادرمون و دست بر دار هم نیست . منم رو کردم به رستم وحرفی زدم که خودم پشیمون شدم . شانس آوردم که شیلا کیر رستمو توی دهن خودش داشت و طوری هم ساک می زد که قدرت تمرکزو از اون گرفته بود . .. -رستم جون یه پدررو از دست دادی عوضش صاحب چند تا بابا شدی .. رستم که چیزی حالیش نشد ولی وقتی به رویا نگاه می کردم داشت لباشو گاز می گرفت . و مثلا داشت به من می گفت که این چه حرفی بوده که بر زبون آوردم . خب دیگه چیکار می شد کرد . طبع شوخی ما هم گل کرده بود . -یه چند نفری به من پیشنهاد دادن که یه کاری بکنم و بکنیم که رستم مادرش رویا رو بکنه . ولی من اونا رو کشیدم گوشه ای و گفتم از خر شیطون پیاده شین و اصلا در فکر این مسائل نباشین که این جا خون به پا می شه و لذت این مجلس از بین میره . مینا و ماریا هم که دیگه دست بر دارم نبودن . اونا که یه روزی رقیب هم بوده کارد و پنیر بودند و هر کدومشون فکر می کردن که می تونن منو برای ازدواج تور کنن دو تایی شون با هم کنار اومده افتادن رو من ..ماریا : چه طوره این جوری خوشت میاد ؟ مینا : حالا دیگه ما دو تا هوو رو با هم داری دیگه .. -دخترا .. خانوما من خیلی خسته ام .. ماریا : پدرتو در میاریم . به ما که رسیدی خسته ای ؟ کاری نکن که دو تا پامونو یعنی چهار تا پامونو بکنیم توی دو تا کفش و بهت بگیم که ما رو ببر توی حیاط و در فضای سبز ما رو بکن -آخه این تاریکی کجاش سبزه -اگه سبز نبود تو چه جوری داشتی هما رو اونجا می کردی .. امان از دست این زنا .. وقی که متحد شن می تونن دنیا رو بگیرن .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#65
Posted: 28 Jun 2014 23:37
اتــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــوبـــــ ــــــــــــــــــ ـــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــوس 64
-مینا دست از سرم ورد دار .. ماریا خسته ام .. من کیرم دیگه شق نمیشه . اگه نشد دیگه تقصیر من نیست
-خوبه حالا تو هم . طوری برات شقش می کنیم که می تونی با اون گردو بشکنی .
می تونی اونو یک دور دور کمرت یا گردنت بپیچونی .
-چیه حالا دو تایی تون متحد شدین دارین منو دست میندازین ؟
ماریا رفت سراغ کیرمم و اونو گذاشت تو دهنش و از اون طرف هم مینا نوک سینه هامو میذاشت توی دهنش . نلی و شیلا و فریده هم پیداشون شد .
-خانوما شما دیگه دست از سرم وردارین .
رویا و هما هم اومدن .. فقط داشتن می خندیدن
-چیه به حال زار من می خندین ؟
رویا : آدمی که خوش اشتها باشه و خودشو همه جا نشون بده آخر و عاقبتش همین میشه دیگه .
مینا : چیه خانوما اون قبل از این که با شما باشه عشق من بوده با من بوده به گردن من حق داره .
نلی : از کی تا حالا به کس میگن گردن ؟
مینا: چه خبره که همش می خندین .
رویا : آخه چیکار کنیم همش داری حرفای خنده دار می زنی . اون به گردن همه ما حق داره . حالا شما هم دارین حق خودتونو ازش می گیرین .. یه چند تا دیگه هم هنوز موندن که حقشونو از ایمان جون نگرفتن . آخه بنده خدا خیلی آدم با ایمان و اهل ثوابیه . رو کردم به رویا و گفتم چیه خانومی . نمی تونی ببینی که ما این همه طرفدار داریم . این خانوم خانوما همه شون دوست دارن که با من باشن و به من حال بدن . مثل زرگرایی هستند که قدر زر رو می شناسن .
وقتی ماریا اومد رو کیرم نشست مینا طوری وسوسه شد که اومد سمت ماریا و زبونشو گذاشت رو مرز بین کیر من و کس ماریا .. این حرکت اون لذت جنسی در منو به اوج رسونده بود .. یه لذتی که وقتی آب آدم نمیاد لذتی که داره تو هر دقیقه حس می کنی که دوبار یا سه بار سکس انجام دادی . اگه این لذت ادامه داشته باشه تو به اندازه چندین سکس حال می کنی . این حالتا زمانی پیش میاد که پس از چند انزال باشه و تو هم بر خودت تسلط داشته کیرت شق شده باشه و من در این شرایط بودم . حتی اگه یکساعت هم با کیرم ور می رفتن آبش نمیومد و یا اگه می خواست انزالی صورت بگیره سه چهار قطره هم نمی شد .
-آخخخخخخخ مینا .. مینا .. خیلی خوشم میاد .
ماریا : چی ؟ داری کس منو می کنی و اون وقت مینا رو تشویقش می کنی که از لیس زدن اون خوشت میاد ؟
-نههههههه ماریاااااا اگه حرکت تو نباشه که مینا نمی تونه لیسش بزنه .
بقیه زنایی که اونجا جمع شده بودن هیهات هیهات می کردند . از این که می دیدن تا این حد گرم و آتشین هستم ذوق زده شده بودند .. خیسی کس ماریا هم تمومی نداشت . هر قدر هم این مینا زبونش می زد و اونو می خورد بازم می زد بیرون .
رویا : مینا جون حالا تو برو سرت رو بذار روی دهن ایمان تا کس لیسی یادش نره من کیرشو لیس می زنم . رو کیرش نشستنو که دیگه ماریا جون در بست در اختیارش گرفته .. ..
ماریا : بس کنین دیگه . به اندازه کافی اونو به حال خودش گذاشتم ببینم چیکار می کنه . از اول سفر تا حالا با کلی زنای دیگه بوده انگار نه انگار که ما هم وجود داریم . خسته شدم دیگه .
بعد از مینا رویا زبون زدن رو کیرمو شروع کرد . زبونشم طوری پهن و دراز می کرد و اونو روی کیر می کشید که حس می کردم از حالت قبل که مینا اونو می خورده بیشتر به من حال میده .. شیلا و نلی هم اومدن جلو تر و پاهامو بوسیده و دو نه دو نه انگشتاشو میک می زدند . با این کارشون حس می کردم کیرم توی کس ماریا سفت تر شده .
-وووووووییییی وووووووییییییی .. سرعت کردن ماریا رو زیاد ترش کردم و پس از چند لحظه کوسشو از بدنم جدا کرد و یهو با فشار آبی از کسش ریخت بیرون ... وقتی نیم متری رو از من فاصله گرفت مینا اومد روی کیرم نشست .. رویا همچنان به کارش ادامه می داد . زبون زدنش کیرمو یه جوری می کرد ..گویی قلبمو داشت می شکافت .. یعنی این حس فوق العاده شهوانی خیلی خوبه ؟ این جوری که تا ابد سیر نمیشم . دوست دارم همش در همین حالت لذت و سستی بمونم .
-آخ کسسسسسسم .. ایمان من کیر می خوام .. زود نباید بری هنوز داد کسی در نیومده -رویا عزیزم .. تو که به اندازه کافی این روزا کیر منو خوردی و توی کس و کونت حسش کردی .
-ولی هر لحظه حس و حال خودشو داره . هیجان خودشو داره . من می خوام سیر نمیشم ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#66
Posted: 5 Jul 2014 21:25
اتــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــوبـــــ ــــــــــــــــــ ـــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــوس 65
مینا هم داشت بهم حال می داد . اون با حرکات تند خودش سعی داشت بازم به کیرم لذت بده .. ولی تا یه حدی کیر من اون شقیت اولیه رو نداشت . با همه اینا در حال حال کردن بوده و منتظر بود تا وقف خودشو نشون بده و ثوابی کرده باشه .
معین : چطوری ایمان جون خوب داری خیرات می کنی .
-میگم دادا فدای تو . اگه میشه تو هم بیا کمک خیرات تا در ثوابش شریک شیم .
- این جا کم آدم نداریم که حال کردن با اونا ثواب داشته باشه .
-اصلا عشق کردن با زنا یعنی ثواب ..
دیگه قاطی کرده بودم . نفهمیدم مینا کی پا شد و نلی اومد جاش نشست . نلی طبق معمول حرفای تکراری خودشو می زد . ناز می کرد .
-ایمان خیلی نامردی .
-این حرفو خیلی از خانوما به من می زنن.
-خب هستی دیگه.
-واسه چی ؟
-واسه این که همین که بوی یه کوس تازه ای به مشامت می رسه فوری اونی رو که داری بوش می کنی و لیسش می زنی ول می کنی.
-من کی همچین کاری کردم . مگه غیر اینه که ما اومدیم این جا بتونیم همه با هم خوش باشیم .
-پس بیا . به من ثابت کن که من اشتباه می کنم .
-میگم اینم از اون حرفاست دیگه .
-آره باید مردونگی خودت رو نشون بدی .
-بیا ببین . اینا هاش . اینم کیر من . خوب دید زدی ؟
-می خوام در مردونگی ثابت کنی و نشون بدی .
-بپر روش . می خوام موتور گازی رو گا زش بدم .
-بگو موتور دنده ای !
-راست میگی . این کیر ما خیلی شبیه دنده هست . ولی بیشتر به دنده ماشین می خوره . حرکت کن .. دنده بزن .. -بنزینم تموم شد نلی . دیگه نمی کشه .
-من خودم اون داخل بنزین می ریزم .
حالم داشت بهم می خورد . ولی اون ولم نمی کرد .. وقتی چشم باز کردم آفتاب قشنگی همه جا تابیدن گرفته بود . همه یه گوشه ای افتاده بودن .. لخت و پاپتی .. منو به یاد حموم عمومی مینداختن با این تفاوت که این جا یه حموم مختلط بود . بهترین کار این بود که بزنم به چاک . با این که صبح پاییزی و آفتاب فضا رو باید گرمتر می کرد ولی نسبت به دیشب احساس سر مای بیشتری می کردم . سرم به شدت درد می کرد . شاید گرما و حرارت دیشب به خاطر هیجان سکس بوده باشه . پاورچین پاورچین از اتاق خارج شدم .. یه چیزی تنم کردم و رفتم سمت باغ .. چه پرتقال های درشت و آبداری . ولی سر صبحی با شکم خالی اصلا حال نمی داد . سرم کمی درد می کرد . با این حال یه پرتقال پوست کندم و خیلی هم حال داد . حس کردم درجا سردردم خوب شد . شنیده بودم پرتقالای شیرین شمال جادو می کنن ولی نمی دونستم تا این اندازه .. دلم می خواست برم یه گوشه ای و در آفتاب دراز بکشم و یه چرتی بزنم خوابم میومد . این زنا رو اگه به حال خودشون بذاری و بگی آزادین که تفریح کنین و راحت باشین تا ابد دست از خوشگذرونی ورنمی دارن . جایی که من دراز کشیده بودم یه دور نمای قشنگی داشت . ولی هنوز پلکامو رو هم نذاشته بودم که صدای دو نفرو شنیدم . ای بابا ..این جا هم امون نداریم . سر صبحی این صداها از کجا میاد .. .. خودمو به نزدیکی صدا رسوندم . پشت چند تا از درختا قایم شدم تا بهتر شاهد صحنه باشم . دو تا زن داشتن با هم لز می کردن . همونی که توی اتوبوس و ته اون نشسته بودن . اسمشونو یادم رفته بود . به نظرم یکی شون عاطفه بود و یکی دیگه هم سمانه .. انگاری سردشون می شد اگه می خواستن کاملا بر هنه شن . آخه چرا اومدن این گوشه قایم شده بودن . یه مانتو ی بلند تنشون یود که ظاهرا زیرش هیچی نداشتن .. اسمشون همونی بود که حدس می زدم .
-عاطفه میگم چرا ما با مردا حال نکنیم .
-می ترسم .
-منم می ترسم . ولی ولی اگه ترسی هست برای بقیه زنا هم هست .
رویا می گفت که ظاهرا اونا دوست پسر داشته و یه شب دو تا دوست پسرشون در یه خونه به اون دو نفر تجاوز کرده فرار می کنن . اصلا معلوم نبود کی هستن . رفتار وحشیانه اون مردا سبب شده بود که اونا از سکس با مردا فراری باشن . حالا چه طور شده بود که قبول کردن بیان و شاهد سکس زن و مرد یاشن رو نمی دونم . ممکن بود برای این باشه که بخوان خودشونو در مان کنن .
. -سمانه من از کیر می ترسم . خیلی زشته.
-راست میگی اون شب دو تایی مونو زخمی کردن و رفتن .
-ولی فیلمای سکسی رو که می بینم حال می کنم.
-آره به نظرم اون خانوما از کرات دیگه اومدن .
-چه جوری می تونن کیر کلفتو توی کس و کون خودشون جا بدن .
-ولی این جا اگه کیر هیشکی ترسناک نباشه من از کیر ایمان خیلی می ترسم .
-حالا که به زور نخواسته تو رو بکنه .
- ولی مینا جون میگه یه بار که به نرمی وارد کست شه ترست می ریزه .
دو تایی شون چه حرفایی می زدند ! اعصابم خرد شده بود آخه عاطفه افتاده بود رو سمانه . تن لختشون در تماس با هم بود ولی من هیچی نمی دیدم . چون دو تایی شون با یه مانتوی باز از جلوی بدن رو هم قرار گرفته بودن ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#67
Posted: 12 Jul 2014 20:34
اتــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــوبـــــ ــــــــــــــــــ ـــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــوس 66
یواش یواش خودمو در تیررس اونا قرار دادم . شلوارمو پایین کشیدم و با کیر نیمه بر افراشته روبروشون وایسادم .
-حیف نیست خانومایی به این خوشگلی و خوش کوسی و خوش کونی این جوری زیبایی های خودشونو اسراف کنن ؟
دو تایی شون دستپاچه شده جیغی کشیدن و قبل از این که استارت فرارو بزن سرجاشون میخکوب شدن . منم کیرخودمو که در یه حالت معتدل بود توی دستم گرفته و گفتم :
حالا خانوما یکی شون بیاد و اونو راستش کنه .. می خوام شما رو عادت بدم . هوای به این خوبی باغ به این تمیزی و این مناظر زیبا حیفه که آدم ازش استفاده نکنه . عاطفه : آقا ایمان کاری به کار ما نداشته باش .
سمانه : خانوما همه شون می ترسن می خوان بیان طرف کیر تو .
-کی همچین حرفی رو زده ؟ سر چی باهم شرط می بندیم که اگه من این جا دراز بکشم و کیرمو رو به آسمون بگیرم خانوما واسه این که از هوا بیفتن رو کیر من , با هم می جنگن .
عاطفه ساکت شد و چیزی نگفت .. یواش یواش رفتم سمت اونا .
-چیه شما خانومای خوشگل و اجتماعی و با فرهنگ و با کلاس , خودتونو از جمع جدا می کنین . اومدن رو که اومدین وارد جمع شدین . حالا تعجب من از اینه که چطور استرس دارین و از کیر فراری هستین .
عاطفه : من اون کابوسو هرگز از یاد نمی برم ..
سمانه : جیغ می کشیدیم و اون دو تا بیرحم داشتن جرمون می دادند . به کون ما هم رحم نکردن .
-شما هم تقصیر دارین . اولا نباید به اونا تا این حد اعتماد می کردین . در ثانی دیگه دو تا دختر با دو تا پسر در اون شرایط که یکدفعه نمیرن به جای خلوت و بهترشو می خوای این که شما باید از اون دو نفر شناخت کافی می داشتین . بعضی ها بی پدر و مادرن .. سمانه جون قربون شکل ماهت بشم تا کی می خواین شما دو تا خانوم خوشگل همش با خودتون ور برین و فراموش کنین که در دنیا مردی هم هست ؟ به خودتون ظلم نکنین . گناه داره . گناه اون نیست که در حق دیگران بدی کنین . فردا پس فردا این کس شما از شما شکایت می کنه .. بیا سمانه جون .. عاطفه خوشگله نازت رو بخورم ..
سمانه همچنان می ترسید . دهنشو بسته نگه داشته بود .
-باشه عزیزم من مجبورت نمی کنم . هرچی تو بخوای . زور نمیگم . هر دو طرف باید راضی باشن ..
کف دستمو گذاشتم رو کس قمبل کرده عاطفه .. سرعت انگشتامو رو کسش زیاد و زیاد تر کردم و خیسی کس اون زیاد و زیاد تر می شد ..
-اووووووخخخخخ نکن آقا ایمان . خیلی خوشم میاد ..
سمانه یه جوری شده بود .. پس از دو سه دقیقه ای که شاهد دست مالی شدن دوستش توسط من بود اومد نزدیک تر و کیر منو آروم آروم فرو برد توی دهنش .
-جوووووووون . خیلی با حالی ..
چه دهن غنچه ای نازی داشت ! دلم می خواست کیرمو تا ته فرو می کردم توی دهنش و با سر حلقش بازی می کردم . طوری که سرفه اش بگیره . ولی این نازک نارنجی ها مثل چینی شکستنی بودند و نباید همون اول کار اونا رو فراری می دادم . تازه داشتم قلق اونا رو می گرفتم . عجب روز گاری شده بود !
-خیلی تیز شده ..
با یه دستم دو تا سینه آبدار عاطفه رو گرفتم توی دستم . این ما نتو هم دردسر شده بود ولی نمی شد اونا رو در سر ما نگه داشت تا این اندازه هم که برهنه شده بودند خودش کلی بود . همش از این تعجب می کردم که چطور شب گذشته مقاونت بیشتری در مقابل سر ما داشتم . فکر کنم غذاهایی با طبع گرم خورده بودم هر چند واسه سکس زیاد هم نخورده بودم .
-سمانه جون وقتشه که زنانگی خودت رو نشون بدی ..
عاطفه : من می ترسم . می ترسم کسم پاره شه .
-ببینم داخل این کست تا حالا چیزی هم فرو کردی ؟
سکوت کرد و چیزی نگفت.
-نترس . خجالت نکش . من که نمی خوام بخورمت . همه با هم صمیمی هستیم.
-راستش خیار و موز و هویج ..
-خدا پدرت رو بیامرزه .. اینایی که داری میگی که خیلی سفت تر از کیر هستن . کیر هر چقدر سفت باشه یه نرمی خاصی داره که وقتی عضلات دو طرف کست رو باز می کنه میره داخل یه جوری آتیشت میده که میگه ومیگی بزن بزن .. تند تر بزن .
-سمانه جون کیرمو بگیر توی دستت و اونو آروم آروم فروش کن توی کس قمبل کرده دوستت . این مانتو رو هم بده بالاتر تا قالب کون خوشگلش معلوم شه . من باید امروز شما دو تا رو درمون کنم .
عاطفه : من می ترسم .. استرس دارم .
-ساکت باش حس بگیر . فکر کن داری یوگا می کنی . آرامش .. بگو من دارم کیر می خورم .. کیر چیز نر میه .. کیر ایمان چقدر کوچیکه ولی ایمان منو قوی می کنه .. سمانه خوشش اومده بود و داشت می خندید .
-دختر داری می خندی ؟ خودت رو آماده کن بعد از اون نوبت توست . آفرین !
سمانه کیرمو از وسط گرفت توی دستش و اونو به کس دوستش مالوند .. عاطفه زیر لب داشت ورد می خوند .
-دختر آپولو که نمی خوام هوا کنم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#69
Posted: 26 Jul 2014 21:12
اتــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــوبـــــ ــــــــــــــــــ ـــــــوس هــــــــــــــــــــــــــــــوس 68
یه چند دقیقه دیگه با عاطفه ور رفتم و دیگه حالا نوبت سمانه شده بود . وای چه بر نامه ای !
-ایمان جون .. آروم آروم .. چقدر کلفته ..
-من جات باشم چشامو اول می بندم و سری اول که این کیر وارد سوراخ مربوطه شد و دیدم که چیزی نیست و اون جورا هم که فکر می کردم ترس نداره ابن بار چشامو باز می کنم و با لذت به اون نگاه کرده تا اشتهام باز تر شه .
-من دختر شجاعی هستم . همین حالاشم نمی ترسم و اشتهام هم خوبه .
-سمانه جون دهنتو باز کن این جوری بیشتر حس می کنی که این کیر من چیزی نیست . ببینم کیر اسب یا الاغ رو که تا حالا دیدی ؟
-وای اونا خیلی وحشتناکه ..
-اونا رو به نظرت بیار .. اون وقت مال اونا رو فکر می کنی موزه, مال منو خیار قلمی تصور می کنی .. دهنتو باز کن دختر الان باید بر گردیم خونه . اگه نریم اونا میان این جا . دفتر حضور و غیابو می خونن و متوجه میشن که سه تا گردن کلفت غایبن ..
سمانه چشاش گرد شده بود .
-چیه دختر هی شجاعت شجاعت می کردی همینه ؟ طفلک عاطفه رو نذاشتی یه خورده بیشتر حال کنه زهر ماریش کردی .
کیرمو به دهن سمانه فشار دادم .
-تازه این الان شله .. یه خورده باید ساکش بزنی تا اون جوری که در شان و منزلت این کیره شق شه و بتونه برای کست آماده شه .
-خیلی با حال می خوریش . با این که به نظر میاد داری نوازشش می کنی ولی خیلی حال میده . .
تشویق کردنای من سبب شده بود که سمانه محکم تر کیرمو توی دهنش داشته باشه .
-آخیش همینه . همینه . از این بهتر هم نمیشه . دیدی بازم تونستی تیزش کنی ؟
دو تایی شون مث دختر بچه هایی شده بودند که کیر رو مث عروسکشون می دونستن و می خواستن با هاش بازی کنن . کیرمو از دهنش در آوردم .
-عزیزم حالا دیگه وقت اصل مطلبه . ..
می دونستم که اون برای اولین باریه که می خواد با رضایت خودشو در اختیار مردی بذاره و برای دو مین باریه که یک مرد می خواد باهاش سکس کنه .
-واااااییییی ایمان جون .. نهههههههه .. نههههههههه .
-بچه بازی در نیار دیگه ..
دهنمو انداختم روی کسش .. چقدر ناز وکوچولو بود . دو طرف چاکش طوری روی هم قرار گرفته بود که اصلا یه چیز تخت و صاف و بسته شده به نظر می رسید ولی من اون شکافو بازش کردم زبونمو فرو کردم توی کسش .. عاطفه هم اومد رو سرش .. دستشو گذاشت رو سینه هاش و لباشو رو لباش .. همراه با بوسه هایی که از لبای رفیقش بر می داشت گفت آروم عزیزم آروم من که با کیر ایمان پرواز کردم .. یه پروازی به اون دور دستها .. یه جایی که از اون بالاتر نبود .. حالا تو هم باید بپری .. ... گیر دو تا کس خل افتاده بودم که معلوم نبود تا کی می خوان منو این جا داشته باشن ولی می دونستم خیلی از مردای اکیپ ما از این که اون دو تا رو درمان کرده آوردم توی خط خوشحال میشن .دیگه لبامو ازرو کسش بر داشتم . زیاد لوسش کرده بودم . کیر رفت روی کس تا بیاد یه چیزی بگه با یه فشار سرشو فرو کردم توی کس خانوم خوشگله سمانه جون که مثل عاطفه هیکلی فانتزی با کونی تنظیم شده داشت . صورت سمانه عین گچ سفید شده بود . عجب راه تنگی بود ولی با یه فشار دیگه نصف کیرم رفت اون داخل ..
عاطفه : پرواز کن سمانه جان .. پرواز .
سمانه در حالی که ترس خودشو نشون می داد ولی از این که نصف کیر رفته توی کسش احساس غرور و پیروزی می کرد گفت آره عاطی جون پرواز به سوی ابدیت . دستا و پاهای سمانه به دو طرف باز شده و منم تلمبه زدنو شروع کرده بود م
. -اوووووخخخخخخ مامان مامان جون چقدر درد داره .. خیلی دردم میاد .. نهههههه نهههههههه کسسسسم ..
خیسی کسش نشون می داد که بیش از اندازه داره حال می کنه ولی تا حدودی هم ناز می کرد و می خواست نشون بده که چه خانوم شجاعیه . از دست این لوس بازیها دیگه خسته شده بودم . کیرمو تا کشیدم بیرون خودشو مثل دختر بچه ها لوس کرد و یواش با انگشتاش به صورتم زد و گفت بچه بد کی گفته اونو بیرون بکشی ؟
این بار کیرمو طوری فرو کردم توی کسش که چیزی نمونده بودکه تا آخرش بره .
-آخخخخخخ آخخخخخخخ .. حالا یه چیزی .. کسسسسسم .. بقیه شم بفرست .. تا ته بره .. عاطفه جونم . حالا دارم پرواز می کنم .. چقدر خوبه ..
چشای سمانه گرد شده بود و باز و بسته شدنش از هوسی فوق العاده می گفت ..
-بالاتر بالاتر بازم می خوام بپرم . بازم می خوام برم . .. این بار جای اتوبوس می خوام با هواپیما برم .
-اینی که الان زیر پاته از اون موشکای درجه یکه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم