ارسالها: 3650
#72
Posted: 16 Aug 2014 22:02
اتــ ــــــــــــــــــــــ ــــــوبــــ ـــــــــــــــــــــــ ـــوس هــــ ــــــــــــــــــــــ ــــوس 71
-من حریف این همه زن نمیشم .. تازه اونا که منو نمی خوان . مثل این که خیلی دوست داری همه مونو به کشتن بدی . اون وقت این خانوما میان و به پر و پای تو می پیچن و ول کن تو نیستن .
-مگه شما ها چیکاره این . مثل این که می خواین همین جوری شاهد باشین که ما رو چه جوری به کشتن میدن ؟
فریده : اکبر آقا .. شوهر عزیزم .. تو و ایمان جون چی دارین بهم میگین ..
-هیچی عزیزم . من دارم به ایمان میگم هوای زنمو داشته باش . حسابی کیر کلفت خودت رو بذار توی کس و کون زنم و شارژش کن که وقتی رسیدیم خونه تا چند وقتی رو از شر غر غر زدنهای اون خلاص باشم ..
-اکبر چرا آبروی منو پیش ایمان جون می بری . اون حتما پیش خودش میگه چه زن بد اخلاقی باشم .
-همین حالا که داری با من تند خویی می کنی صدات همچین بالاست که بقیه جز این نتیجه دیگه ای نمی گیرن .
رویا : فریده جون مثل این که منو فراموش کردی ها .. منم اینجام ..
-باشه حالا .. تو و ایمان می تونین بعدا با هم باشین .. اون هر روز تو رو توی دانشگاه می بینه و از طرفی با رستم جون دوسته و می تونه توی خونه تو حالشو ببره . من که از این جا پام به خونه رسید دیگه معلوم نیست کی از این موقعیت ها نصیبم شه .
-تو تازه مزه شو گرفتی ..
-نه .. دیگه این جوری نیست . اکبر آقا فداش شم از اون شوهرای با غیرته.
-ببینم دوست داشتی بی غیرت می بود و میومد بهت می گفت عزیزم من که امشب دارم میرم بیرون حال کنم ایمان جون میاد این جا هواتو داره ؟
.. کمر فریده رو گرفته و گفتم با اجازه اکبر آقا ..
-داداش اون دفعه هم بهت گفتم صاحب اختیاری . دلت شاد شه که دل ما رو شاد کردی . و می کنی . فکر نکنم جز تو هیشکی می تونست زبون زنمو ببنده .. به موقعش یه جوری هم کیرت رو با فشار بکن توی دهنش که حالش جا بیاد .
فریده : منو نترسون . همون یکی دوبار که کیر ایمان جون نصیبم شد اشتهام باز شده و اصلا سیر نمیشم . تو برو کونتو بکن که فکر کنم با اون کیرت داری سمانه رو قلقلکش میدی .
رویا که دید فریده اومده رو من سوار شده و کیرم از همون زیر تا ته کسش رفته رفت پشت یکی از درختا و یه کیر کمربند نشونی رو که رو زمین افتاده بود بر داشت و اونو به کمرش بست . فکر کنم این کیر ظاهرا مال عاطفه و سمانه بوده باشه که اونا داشتن تمرین ضد ترس با خودشون انجام می دادن . ولی ایمان اومد و با ایمان خودش اونا رو در مان کرد .
-رویا آروم تر .. آروم تر بکن توی کون من .. دردم میاد .. بعدا فهمیدم که اونا با اون کیر خیلی حال کرده بودن .
-عزیزم تو که می دونی این کیر چقدر نرمه ..
-ولی به با حالی کیر ایمان که نیست .
-ولی تو خیلی نامردی . یکی نمیگی این کیرو بده به دست من که حالا مال ایمانو قاپیدم حداقل این جوری یه حالی به رو یا جونم داده باشم ..
وااااااایییییی روبرو چه خبر بود . سمانه کیر ترسو(ترس رو) دو نفری شکارش کرده بودن . اکبر و معین افتاده بودن به جونش . به روی کس و کونش . اکبر داشت کونشو می گاید و معین هم افتاده بود روی کس ..
-عاطفه تو که بازم تنها موندی.
-فدات شم ایمان جون . نوبت منم می رسه . بذار ترس سمانه جون کاملا بریزه .. سمانه و ترس ؟ ! اون تا چند وقت دیگه اگه دست خودش باشه مردا رو حامله می کنه ... دسته جمعی خندیدیم ..
سمانه : داشتیم ؟ تو که بی وفا نبودی . می خوام یه چیزی رو بگم و اون این که من کیر ایمان جونمو با کیر هیشکدوم از مردای این جا عوض نمی کنم . حالا می خواد به بقیه آقایون بر بخوره یا بر نخوره .
اکبر : هر چی میگی راست میگی خانوم جوون .. خانوم خوشگله ! ما زمین خورده پهلوون ایمانیم . اون ایمان ما همه رو زیاد کرده و اگه نبود که پا مون به همچین مجلسی باز نمی شد ..
معین : منم هر چی اکبر آقا بگه رو چش و سر مون جا داره . خلاصه اونا خودشونو به ما نزدیک کردند و لبای من و سمانه روی هم قرار گرفت .. کیر منم که از زیر به طرف بالا داخل کس فریده زن اکبر خان قرار داشت و فریده هم کیرمصنوعی رو از رویا گرفت . در همین وقت رستم پسر رویا هم رسید . از این که مادرش داره کیر مصنوعی می خوره چهره اش تغییر حالت داده بود چون فریده کیر مصنوعی رو توی کس رویا فرو می کرد .. صحنه شلم شور با شده بود. حس کردم که فکر می کنه مادرش چه بی شخصیت شده که به خاطر کیر مصنوعی داره کون چرخونی و کمر رقصونی می کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 5428
#77
Posted: 20 Sep 2014 00:58
اتــ ــــــــــــــــــــــــ ــــوبــــ ــــــــــــــــــــــ ــــوس هــــ ــــــــــــــــــــ ــــــوس ۷۶
دوروزی رو در کنار هم سرکردیم . روزایی که به همه مون بی اندازه خوش گذشت . مردا که از همون اول با هم صمیمی بودند و حتی دو تاشون که زناشونو با خودشون آورده بودند ازاین که اونو تقدیم دیگران بکنند و زنشونو جلوی دیگران سرگرم فعالیت ببینن عین خیالشون نبود . وقتی هم که از اول اونا رو به همین نیت آورده بودن باید همین طورم می بود . ولی گذشت زمان زنا رو هم نسبت به هم مهربون و ایثار گرکرده بود . طوری قربون صدقه هم می رفتند که اصلا باورم نمی شد اینا اونایی بودند که سایه همو با تیر می زدند و حسادت می کردند . رویا و نلی با هم جیک شده بودند . مینا و ماریا هم همین طور . مثلا اگه من می خواستم برم سراغ مینا .. اون رو به ماریا کرده و می گفت با اجازه ماریا جان .. ماریا می گفت اجازه ما دست شماست . همین وضع رو در مورد نلی و رویا می دیدم . اونا هم همین تعارف رو با هم داشتند انگار حس کرده بودند که با دوستی و در کنار هم بودن و درک همدیگه همه چی درست میشه . دیگه وقت بر گشت به تهران بود . قصد داشتیم از همون راهی که اومدیم بر گردیم . از این بهتر نمی شد .چون از مناظر بین راهی خوشم میومد . خیلی دلم می خواست رانندگی کنم که از دست ور رفتن با این و اون خلاص باشم .احساس می کردم نیاز به استراحت دارم . ظاهرا بقیه هم اون جنب و جوش وقت رفتن رو نداشتن . دیگه این چند روز تعطیلات تموم شده بود و باید با انرژی کافی به سر کار بر می گشتند . نمی دونم کدوم شیر پاک خورده ای گفت که بهتره بیکار نشینیم و یکی ازمردا بیاد وسط و این راهرو رو اشغال کنه و دراز کش شه و زنا هم یکی یکی بیان عشق و حال کنن . زنا یک صدا و یک دم می گفتد ما ایمانو می خواهیم واون باید بیاد .
-خانوما من یکی حریف شما نمیشم ..
چه شعرایی می خوندن در تایید این که من حریف همه اونا میشم و باید به اونا و تک تکشون حال بدم . هیچی دیگه پرده ها روی شیشه ها کشیده شد و پرده های حجاب کنار رفت .منم کفه اتوبوس اون وسط جایی که همه بتونن خوب شاهد و ناظر باشن دراز کشیدم . دیگه خودکار شده بودم . کاملا بر هنه اون وسط دراز کش شدم . حالا این زنا بودن که به هم تعارف می کردند . .. منم کاری به کارشون نداشتم . گفتم بذار هر کاری می کنن بکنن این جوری زود تر به مقصد نزدیک می شیم . رفتم در گوش اکبر آقا گفتم اون جا هایی که می تونه سرعتو زیاد ترش کنه همین کارو بکنه که زود تر به مقصد برسیم .
-ایمان جون صحبت بی وفایی نکن این جوری خیلی حال میده . تازه من حریف زنا نمیشم تو باید به همه زنا برسی .
-اکبر .. تو که داش مشتی و با مرام بودی .. کاری نکن که جامو با تو عوض کنم . آخه رانندگی زیاد هم خسته ات می کنه .
-من حاضرم الان یکسره تا کربلا هم رانندگی کنم ولی وسط این راهرو درازنکشم .
-چیه اکبر شاه .. اکبر شیر .. به همین زودی جا زدی ؟
-دیگه نمی کشم . حریف هر کدوم از اینا شدن خودش یه دنیا کار می بره .
رویا اولین نفری بود که اومد رو کیرم نشست . رستم و شیلا رو یک جفت از صندلی های کنار ما نشسته بودند . مینا و ماریا و نلی هم دورمون کرده بودند . عاطفه و سمانه ای که ترسشون ریخته بود هم در نزدیکی ما بودند . محفل خیلی خودمونی و صمیمانه بود . رویا کاملا رو من سوار شده بود . چپ و راست من و اون شده بود صندلی های ماشین . دیگه نمی شد دررفت . رستمو می دیدم که به هیکل و صورت مادرش خیره شده .. با این که بقیه فقط می خواستن تماشاچی باشن و زنا هم یکی یکی بیان رو من قرار بگیرن ولی شیلا و رستمو می دیدم که هیجان زده شدند و رستم با این که دستی به بدن مادرش نمی کشید واحترام اونو نگه می داشت ولی از تماشای کیر من که در حال شکافتن کس مامانش بود به وجد اومده هیجان زده شده بود . شیلا هم دست کمی از اون نداشت . رستم شلوارو پایین کشیده کیرشو در آورده بود و شیلا هم کس لختشو به رخ رستم کشید .. دست یکی رو وسط بدن اون یکی قرار گرفته همراه با تماشای سکس ما خودشون هم با هم حال می کردند .
شیلا : رستم جون ! هیکل مامانت عجب خوش فرمی شده .. آب ایمان بهش ساخته .. رستم : شیلا جون اون که فقط کیر ایمانو نخورده .. شیلا : ولی من خودم شاهدم می بینم هر وقت داره با ایمان حال می کنه تمام پوست بدنش داره از هوس می ترکه . خوب جا باز می کنه . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc