ارسالها: 3650
#11
Posted: 10 Jun 2013 00:07
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 10
با قیچی تمام لباسهاشونو پاره کردم و فقط گذاشتم یه شورت به تنشون بمونه . -بچه ها عجب بدنی دارن اینا . سمیرا تو هم باید لخت شی باید یاد بگیری که یک زن هم در جامعه می تونه از خودش دفاع کنه می تونه قوی باشه می تونه کاری کنه که توی سرش نزنن . -خانوم منو از این کار معاف کنین . -ببین تا منو داری نترس . اونو کشوندم به یه گوشه ای و بهش گفتم نترس من نمی خوام که اونا رو بکشم و از بین ببرم فقط می خوام که حساب کار دستشون بیاد و فقط به این فکر نکنن که دنیا مال اوناست و زیر دست اونا . حالا دیگه نوبت حکومت زنان فرا رسیده . ببینم تو از این دو تا اسیری که این چنین خوار و ذلیل در بند کشیده شده می ترسی ؟/؟ واسه چی می ترسی . مگه اونا چند نفرن . دو نفر . هر کدومشون یک نفرن . میگن اگه زنا هرچی قلدر باشن وقتی برن زیر کیر یه مرد نشون دهنده ضعف اوناست . من میگم این اصلا نمی تونه ضعف باشه . در این جا صدامو بردم بالا تا همه بشنون .. می دونی واسه چی نمی تونه ضعف باشه ؟/؟ شلوارمو کشیدم پایین و کسمو نشون دادم و گفتم واسه این .. واسه این که مردا واسه این آدم می کشن . یه شهر و یک کشور رو به آتیش می کشن . واسه این چک سفید میدن . من یک زن هستم و خصلتم اینه . اما قرار بر این نیست که همیشه یک برده بمونم . کف دستمو گذاشتم رو سر بهروز . موهای سرشو تا اونجایی که می تونستم از ریشه کشیدم . موهای صافش ریشه محکمی داشت و به این سادگیها کنده نمی شد در چشمای بهزاد کینه و نفرت می دیدم و در چشای تیمور کس خلی . اون شلاق نرمی رو که در هر صورت اثرش بر بدن می نشست رو در دست گرفته و خیلی آروم بر بدن بهزاد و تیمور می نواختم . سعی می کردم خونسردی خودمو حفظ کنم . چون انتقام این جوری بیشتر می چسبه . سمیرا رو هم مثل خواهر خودم می دیدم . سمیرا که تازه لباسشو پوشیده بود از این که یک بار دیگه لخت شه سختش بود . -دختر داری عصبی ام می کنی . خودم وقتی چند تا از لباساشو در آوردم دیگه مجبور شد بقیه شم در بیاره . حالا اون یک بار دیگه لخت لخت بود . -ببین تو یک قدم از اونا جلویی . . . باید نیرو هامو قسمت می کردم . در همون چند ساعت به خیلی ها رسیده بودم . این چهار تایی رو که می دونستم حیلی دم چرخونی می کنند و کاسه لیسی اونا حرف نداره رو بیشتر به اونا می رسیدم . بهرام و بهنام رو گفتم که همین جا باشند . به ا کبر و اصغر گفتم این چند نفری رو که همراه بهزاد بودند رو با خودتون ببرین یه جوری تو جیبشون پول بذارین هواشونو داشته باشین نذارین فکر کنن که یتیم شدن . من هم بابا شونم هم مامانشون . ولی حس می کردم که همه شونو دود می کنم و می فرستم به آسمون . من اون روز رو می دیدم .. با یه شلوارم و یه بلوز یا پیرهن مردونه به تن که از وسط دگمه داشت رو بروی مردان قرار گرفته بودم . دلم می خواست همون اول لت و پارشون می کردم . -بهنام برو اون دو تا قلاده ای رو که ته دیوار روبرو روی زمین افتاده بر دار بیار می خوام ببینم به گردن اینا میاد یا نه . سگ هر چی بیشتر پارس می کنه کمتر می گیره . از اون سگایی باید ترسید که یک دفعه ساکت شده و ممکنه کار دست آدم بدن . ولی کسی که قوی باشه از هیچ سگی نمی ترسه . یه نگاهی به کس سمیرا انداختم . کمی بزرگ نشون می داد . ولی اهمیتی نداشت . -سمیرا جون اگه دستشویی داری می تونی سر این دو نفر رو به جای کاسه توالت انتخاب کنی . سمیرا سختش بود که بخواد این بر خورد رو با اونا داشته باشه .. واسه یه لحظه عصبی ام کرد . سرش داد کشیدم . اگه می خوای با من باشی باید هر کاری که میگم گوش کنی . قلاده ها رو به گردنشون آویخته بودم . دستاشونو بسته بودم و پاهاشونو آزاد گذاشتم که بتونن رو زمین راه برن . -ببینم تا حالا یه سگ پا کوتاه داشتی ؟/؟ -نه .. -عیبی نداره حالا یه پا بلندشو داری . قبل از این که در همین فضا یه حالی با هاشون بکنیم بهتره یه گشتی در این محوطه بزنیم و حالی ازشون بگیریم و بقیه هم بفهمن که اینجا رئیس کیه . فعلا لباساتو بپوش که خیلی کار داریم .. قلاده بهزاد در دست من و قلاده تیمور هم در دست سمیرا بود . بهنام بهم گفته بود که بقیه هم از این بازیها دارن .. پرسنل با تعجب به این وضعیت نگاه می کردند . -بهروز رو زمین بو بکش .. مثل یک سگ بو بکش و به دنبال یه تیکه استخون باش . فکر نکن همین جوری بخوای یک زنو آزارش بدی و در ری . خواست که طفره بره ولی کف پامو گذاشتم رو سرش و گفتم نگاه کن که رفیقت چه محافظه کار خوبیه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 17 Jun 2013 21:09
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 11
بهنام سریع اومد جلو و گفت ببخشید خانوم الان اگه مشتری بیاد خوبیت نداره . .. دیدیم حرف حسابو می زنه . باید یه وقت دیگه ای اونا رو می گردوندم . -سمیرا اگه نمی تونی تیمورمفلوک رو ادبش کنی بده من تر تیبشو بدم . اونارو بردیم به یک انباری . . می دونستم حالا با این بهزاد چیکار کنم . اون زورش از بقیه بیشتر بود . باید قدرت بدنی خودمو بالا می بردم تا ازش فن نخورم . یه جورایی هم باید هواشو می داشتم تا اونو مثل تیمور حداقل در ظاهر همراه خودم کنم . ولی کار سختی بود که بخوای رضایت همه رو جلب کنی ولس من این کارو با پول انجام می دادم . پول و قدرت . اینه که که حکومت می کنه . اگه آدم هر دو تا شو داشته باشه و بتونه زور بگه کاراش پیش میره و نمی تونه غصه اینو بخوره که یکی داره حقشو می خوره . -چقدر اینجا بوی خاک و روغن میده . سمیرا تیمورو بخوابون رو زمین و خودت با توجه به اون حرکاتی که از این آشغالا یاد گرفتی هر کاری که دلت خواست انجام بده . دقایقی بعد هم بهزاد و هم تیمور رو با همون قلاده به جایی بستیم -نترس سمیرا اگه بخوان در برن خودم تر تیبشونو می دم . حالا نوبت من و توست که لخت شیم . -آخه خانوم .. هیچی نباید تنت باشه . من نمی خوام مردا حس کنن که چون کیرشون رو کس ما بلنده زبونشونم می تونه بلند باشه . اون دیگه دست ما نبودولی قدرت زبون دیگه مال ماست . بر و بشین رو بدن تیمور و باهاش حرف بزن و هر کاری که دلت می خواد باهاش انجام بده . خودم فعلا با این بهزاد شروع نکردم تا ببینم سمیرا چیکار می کنه . -خشن باش زن . تحقیرش کن . سمیرا کف پاشو گذاشت رو صورت تیمور .. معلوم نبود این دیگه چه قبرستونی بود که ما اومدیم .-هی تیمور یادت باشه کارمون که تموم شد تو و چند تا دیگه از کار گرا اینجا رو تمیز کنین که آدم که می خواد درش حال بکنه حالش بهم نخوره . بهزاد : بی خود نخواه از یکی که اسیر بیماری مازوخیسمه و می خواد که یک برده و اسلیو بسازه یک میسترس درست کنی . -حق نداری در مورد میسترس سمیرا این حرفو بزنی . -تو خودت چی اسلیو بهزاد .. -منو باز کن تا بهت بگم .. -یه بار جوابتو گرفتی .. دل تو دلم نبود . سعی کردم خشمگین نشم و تمرکزمو حفظ کنم . -بهزاد من این بار بازت می کنم و باهات پیکار می کنم اگه برای بار دوم در امروز موفق به شکستت شدم دیگه زبونتورو من دراز نمی کنی و از اون مار مولک بازی و تحریک دیگران هم دست می کشی . اینو که می تونی یک قول مردونه بدی . اون که به پیروزی خودش اطمینان داشت سرشو تکون داد .خب دیگه باید تمام زورمو میذاشتم واسه این قلدر -بهزاد گفته باشم من رحم ندارم . ببینم اگه کسی رو تحریک کردی و از این نیروهای کار آمد من حتی یک نفر رو تحریک کنی لوله آهنی رو فرو می کنم توی سوراخ کونت . همون بلایی که سر تیمور اومده .این باور رو که می تونم شکستش بدم در خودم تقویت کردم . در هر مبارزه ای اگه بخوای از همون اول بترسی شکست رو شاخشه . در عوض حریف رو هم نباید دست کم بگیری . به نظر من در هر پیکار این چنینی باید اعتماد به نفس داشت ولی من از قدرتش خبر نداشتم . حس کردم که باید رزمی کار باشه . -سمیرا تو مشغول باش -خانوم اون غوله ..هیچی حالیش نیست می کشتت . -بهزاد خان یادت باشه وقتی که شکست خوردی دیگه از تحقیر زن جماعت برای من نگی . -خیلی حرف می زنی . زن یعنی عنصر ضعیف جامعه هم سرش در مقابل مرد پایینه هم کسش .. می دونم می خواست منو از کوره به در ببره . یه لحظه پاهاشو به سرعت آورد بالا.. تا عکس العمل نشون بدم با کف دستش طوری محکم به سینه هام زد که از درد عقب عقب رفته به زحمت جلوی افتادنمو گرفتم . اون این ضربات رو به نامردی زده بود آخه هنوز قرار نبو د که شروع کنیم . اومد جلو تر و من سست شده رو با ضربه دیگه ای رو به عقب فرستاد . نفسم بند اومده بود . اون به نامردی و سرعتی غافلگیرم کرده بود. خودمو رو زمین دراز کردم و به فکر حیله ای بودم یه خورده با حرفام مشغولش داشتم تا با معطل کردنش بتونم نفسی تازه کنم . -بهزاد تو به نامردی بهم حمله کردی . من دیگه توانی ندارم . لبخند گوشه لباش نشسته بود اومد طرف من پاشو گذاشت رو سینه ام و آروم آروم با اون کیر آویزون شده اش داشت میومد طرف من یه لحظه پاشو گرفته طوری با پای چپ به کیرش ضربه زدم و بعد دستمو ول کردم که با مخ افتاد زمین . حالا نفس اون بند اومده بود .. -فکر کردی زنا نمی تونن نامرد باشن ؟/؟ درد وحشتناک کیر دیوونه اش کرده بود . -چیه می خوای بشاشی ؟/؟ اگه دوست داری ما این کارو برات بکنیم . یادت نره قول و قرار مون چی بود .این انباری که همه چی درش بود موکت کاری شده و موکت تمیزی داشت هر چند دنیایی خاک روش نشسته بود . انگشتای پامو که کفش کثیف هم شده بود روگذاشتم رو دهن بهزاد . این جا آب نیست بشورمش . بهزاد جان دونه دونه انگشتامو می لیسی . کف پامو تمیز می کنی و خوب انگشتامو میکشون می زنی و خونو به جریان میندازی اسلیو بهزاد عزیز ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#13
Posted: 24 Jun 2013 16:58
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 12
لیسش بزن بهزاد . انگشتای پامو بخورش . خوب خاک گیری کن . ببینم دهنت تمیز هست ؟ /؟ بهروز یکی یکی انگشتامو می لیسید . -باید بیشتر بزنمت و لت و پارت کنم ولی حرکت تو رو با یه حرکتی مثل حرکت خودت جواب دادم . موهای سرشو کشیده و سرشو به طرف خودم بالا آوردم . . در نگاهش نفرت موج می زد . -ناراحت نباش به موقعش از کیرت هم استفاده می کنم بدون این که معناش این باشه که یک زن داره میره زیر ستم یک مرد . -ولی هر چی باشه و بشه بازم تو یک زن هستی . نمایان گر بی قدرتی و ضعف . زنی که بازم به کیر نیاز داری .. خون منو به جوش آورده بود . -مگه قرار نبود لال شی . تو از من شکست خوردی مگه کیرت دوباره سر حال اومد که این قدر بلبل زبون شدی ؟/؟ نگاه کن . اون تیمور خانو نگاه کن که چه جوری داره با سمیرا جان راه میاد ؟/؟ خیلی راحت شاخ و شونه هاشو شکستم . می دونه اگه دست از پا خطا کنه سر و کارش با تیغ تیز شیماست . بهزاد : تیغ شیما باید با سنباده من تیز شه . -اینو شاید راست گفته باشی . تو با کیرت کس منو تیز می کنی و من با همون کس تیز شده بلای جونت میشم . ببینم سر حالی . درد کیر که نداری ؟/؟ خیلی رو داری پسر . من اگه جات بودم از خجالت می رفتم خود کشی می کردم . -بهت نمیاد ادای لات ها رو در بیاری . -اگه واسه همه شکلات باشم واسه تو یکی لاتم . خیلی پررویی آق بهزاد . مرد ندیدم مث تو یکی نامرد باشه ولی من زنی مانند یک مرد هستم خصلت جوانمردی دارم . پاشو وایسا یه بار دیگه بهت فرصت میدم که منو شکست بدی . نمی خوام بعدا بهم بگی که من به نامردی زدم ناکارت کردم و کیرت رو از کار انداختم و پیروز شدم . تو یک موجود کثیف و نا جوانمردی من که نباید مثل تو باشم . هنوز سینه هام می سوزه و درد می کنه .. من و بهروز رو بروی هم قرار گرفتیم . من تکنیکی تر بودم و اونم قدرت بدنی زیاد تری داشت . در مقابل حمله های اون مقاومت می کردم . در یکی از این حملات پاشو رو هوا گرفته و با وجود این که یه مشتی سبک بهم زد ولی با لگد محکمی که به قفسه سینه اش زدم اونو نقش زمینش کردم .. -پاشو بهزاد من یه افتاده رو نمی زنم . در مرام زنای جوانمرد همچین رسمی وجود نداره . نه از پشت ضربه می زنند و نه به یک افتاده ستم می کنند . از جاش پا شد . به طرفم حمله ور شد اما خستگی و در د و خشم بهزاد سبب شده بود که فکرش خوب کار نکنه . با کله اومد طرف شکم من ولی من با لگد همچین به کله اش کوبیدم که این بار دمر شده به روی زمین افتاد . قدرت من در پاهام بود و قدرت بر تر اون در دستاش ولی این بار دیگه نتونست از جاش بلند شه . -بهزاد خان من و تو از تیمور و سمیرا خیلی عقب افتادیم . من که خجالتم میاد از سمیرا جان . ببین چقدر پیشرفتش خوبه ؟/؟ دختر تو خودت یه پا میسترس قدرتمند بودی و من خبر نداشتم ؟/؟ سمیرا یه نگاهی بهم انداخت انگاری که یه دنیا حرف در وجودش داره ولی پیش این مردا نمی تونه یا نمی خواد که بر زبون بیاره . می دونستم که ازم ممنونه . ولی از این هم می ترسه که نکنه از اون جایی که من دست تنهام بعدا همه چی تغییر کنه . تیمور عین یک سگ همه جای بدن سمیرا رو می لیسید .. -باز کن دهنتو می خوام تودهنت بشاشم تیمور .. باز کن بی شعور .. لذت می بردم از این که سمیرا رو این جور با سیاست می دیدم . موهای سر بهروز دمرو شده رو کشیده و گفتم پسر چشم کورت رو باز کن به صحنه نگاه کن تا چند دقیقه دیگه تو هم باید از این کارا بکنی . واقعا عاقل تر از این تیمور خان خود تیمور خانه . تا دید که نمی تونه در مقابل من کاری از پیش ببره فوری با مرکز هماهنگی کرد و رهبری این تشکیلات رو سپرد به من . مگه ما کم می خوریم . اگه شما ها با من کنار اومدین که اومدین وگرنه مثل یک سگ هار هر دو تاتونو میندازم بیرون . با این گرونی و بیکاری در جامعه خیلی راحت می تونم جای شما آدم استخدام کنم . .اشکشو در آورده بودم . لباساشو رو تنش پاره کرده منم که لخت شده بودم گفتم حالا هر جوری که دوست دارم به من حال میدی . فکر کنم این فعالیتی که من داشتم و این چند تا لگدی که بهت زده باشم یه خورده کسمو عرق چین کرده باشه وایسادم و اون در یه حالت زانو زده شروع کرد به لیسیدن کسم . عجب زبون پهنی داشت این زبون دراز -پسر! انگاری قبل از این که از شکم مادرت درآی کوس لیس بودی ولی یه کمی محکم تر تند تر . بازم موهاشو کشیده داشتم و کسمو به روی دهنش فشار می دادم و با حرکات سریع خودم می خواستم لذتمو بیشتر کنم . حس کردم گردنش درد گرفته مجبور شدم دست از سرش ور دارم . اون به خوبی می دونست چه جوری سر حالم کنه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 1 Jul 2013 00:36
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 13
دیگه باید کارت رو خوب انجام بدی . هنوز باهات خیلی کار دارم . -سمیرا دارم بهت امید وار میشم دختر . تو چقدر دلرحمی . ببینم این میوه ها رو از کجا گیر آوردی . .به نظر من بهترین چیزی که می تونی ازش واسه فرو کردن توی کون تیمور استفاده کنی همون هویج کلفت و درازه .. -تیمور به گریه افتاده بود .. ارباب شیما خواهش می کنم .. به دست و پام افتاده بود . با دستم بهزاد رو به طرفی هل داده تا تیمور مراتب بندگی خودشو به جا بیاره . پاهامو می بوسید . با این که آبی که د ر لیوان و گوشه دیوار قرار داشت کمی بد طعم و کدر بود ولی اونو توی دهنم گردوندمش و روزمین چند تا تف کردم . آقایون زمینو خوب بلیسید و خاک گیری کنین . تیمور تو باید اینجا رو بیشتر برق بندازیش .. -ارباب شیما هنوز درد لوله ای که فرو کردین توی کونم منو می سوزونه .. -زودتر در مانش کن که من با اون سوراخ کار ها دارم . ببینم مثل این که یادت رفته با شیوا چیکار کردی . -ارباب شیما . الان در جبهه های جنگ و در زندانها با اسیران اگه بیمار باشند رفتار سختی ندارند .از اونجایی که سمیرا دوست داشت بهش دستور بدم و از این کارش لذت می برد منم دیگه سعی کردم رفتاری طبق خواسته اون داشته باشم . از طرفی خودمم از این که بخوام قدرتی هم داشته لذت می بردم ولی در هر حال نمی تونستم اون جوری که به مردای برده زور می گم به سمیرا زور بگم . قدرت عجیبی پیدا کرده بودم . شده بودم رئیس گروهی ار قاچاقچیان در ساختمونی که معلوم نبود تشکیلاتش چه جوری اداره میشه . باید یه مدت با این دار و دسته دمخور می شدم و قلق اونا رو می گرفتم تا بفهمم چی به چیه . این پول لعنتی خیلی کارا می کنه . دوست رو دشمن و دشمن رو دوست می کنه . من باید همیشه یک قدم از بقیه پیش می بودم . نباید میذاشتم که افراد من با پول خریده شن . خودم باید اونا رو پیش خرید می کردم . فقط باید حواسم به این می بود که خودم فریفته نشم . مال دنیا فریبم نده . یه شلاق رو گرفتم دست راستم و یکی دیگه رو به دست چپم . هر چند با دست چپم نمی تونستم خوب کار کنم . سمیرا موقتا بیکار شده بود . . محیط مناسبی برای تنبیه این دو تا اسلیو آشغال نبود . خب برده های عزیز اول اون تف هایی رو که انداختم رو زمین خوب لیسش بزنین . بعد ببینم چیکار میشه کرد . البته ارزش این تف ها بیشتر از خود شماست . با خشم بهم نگاه می کردند . این تنفر رو بیشتر در چهره بهزاد می دیدم . شلاق رو بیشتر بر پیکر تیمور می زدم . -آخخخخخخخ سوختم . سوختم .. -بهزاد دندوناشو به هم می فشرد ولی چیزی نمی گفت . دلم واسش سوخت . راستش بیشتر خشم من متوجه تیمور بود . هنوز بابت شیوا کینه داشتم و دلم خنک نشده بود . بد ترین بلا رو سر عزیز ترین کس زندگیم آورده بود . مگه می شد به این سادگیها از یادم بره . تیمور رو دیگه لک اندر لک کرده بودم . .اصلا دوست نداشتم که تیمور منو بکنه ولی سکس با بهزاد رو هم تصورشو نمی کردم . با این که نیاز شدیدی داشتم به این که یه نر مش و ورزشی با این کسم بکنم ولی از بس این نامردا بهم گفته بودند که زن زیر کیر یه مرد یعنی یک آدم تسلیم شده با این که به این مسئله اعتقادی نداشتم ولی حس می کردم ممکنه اونا این تصور رو بکنند و نمی تونستم خودمو برای سکس با اونا قانع کنم . ولی دیگه حشر زیاد مقاومت منو در هم شکسته بود . شلاقها رو به سمتی انداخته .هویج رو بر داشته رفتم سمت کون بهزاد . -سمیرا میری محکم جلو دهنشو داری . تیمور خودت رو به موش مردگی نزن . تو از اون سگ جون ها هستی . لوله آهنی کردم توی کونت هنوز داری نفس می کشی . پاشو بد تر کیب وگرنه این زردک کلفتو می کنم توی کون تو . از ترس عین سگ از جاش بلند شد -ارباب در خدمتم . چه کاری باید انجام بدم . تو و میسترس سمیرا , اسلیو بهزاد رو نگهش می دارین که تکون نخوره تا من این هویج رو فرو کنم توی کونش . اگه بهزاد تونست از دست شما دو تا در ره اون وقت من سمیرا و بهزاد میاییم سر وقت تو و این بار من مقعد زخمی و سالم حالیم نمیشه . حالا خودت می دونی بد جوری اونو پیچونده بودم . طوری که نمی تونست چیزی بگه . قفل کرده بود . سه تایی مون افتادیم سر بهزاد . -پسر خوب حرف گوش کن . یادت باشه تو شکست خورده ای . قرارمون این بود که بازنده حرف برنده رو گوش کنه . آفرین پسر خوب . کاری نکن که من با کارد بیفتم به جون سوراخ کونت .. بهزاد پاهاشو به دو طرف باز کرد . چه کیری داشت ! من اگه بدون فرو رفتن این کیر توی کسم از این جا بیرون می رفتم حسرتش به دلم می نشست . نمی دونستم باید چه بهانه ای بیارم تا بتونم اونو توی کس خودم فرو کنم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#15
Posted: 8 Jul 2013 16:32
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 14
سمیرا متوجه نگاههای حریصانه من به کیر بهروز شده بود . -ارباب برو طرفش تا بتونه حالتو جا بیاره . وظیفه شه . -تر تیبشو بده .. کسمو گذاشتم رو صورت بهروز . از تنبیهات دیگه منصرف شده و تصمیم داشتم یه جورایی اون دو نفر رو به کار بگیرم که بهم حال بدن . بذار هر غلطی که دلشون می خواد بکنن . خودم گیج شده بودم . هم باید سیاست خودمو حفظ می کردم و هم به نوعی با هاشون حال می کردم . از اون جایی که تیمور زیاد نمی تونست کونشو حرکت بده و نشستن هم براش درد ناک بود اونو در یه حالتی نشوندمش که بتونه کسمو لیس بزنه . یه اشاره ای هم به سمیرا کرده و اون بهزاد رو از جاش بلند کرده دو تایی شون پشت هیکل من قرار گرفتند . . خودم از این اسلیو بازیها چیزی نمی دونستم ولی یه اشاره دیگه ای به سمیرا کرده و انگشت شستمو به حالت کیر متحرکی نشونش داده و زبونمو هم به حالت لیس به حرکت در آوردم و در واقع منظورمو به خوبی گرفته بود . ازش می خواستم که به خوبی طوری که سیاست و قدرتم حفظ شه از بهزاد استفاده کنه تا به من حال بده . تیمور در حال لیس زدن به قسمتهای جلوی بدنم بود . زیر بغل منو با چه اشتیاقی می لیسید . -خوبه همین جوری خوبه پسر خوب . سمیرا هم کونمو به دو طرف طوری نگه داشته بود که مزاحم اسلیو بهزاد نشه واسه لیسیدن سوراخ کون . چه کیفی می داد وقتی نوک زبون بهزاد رو روی سوراخ کونم حس می کردم . دلم می خواست در جا کیرشو فرو کنه توی کسم ولی صبر کردن بهتر بود . تیمور عین سگ در حال له له زدن و خوردن سینه هام بود ولی من باید تا اونجایی که می تونستم هوس و اشتیاق خودمو نشون نمی دادم . . بهزاد هم از پشت زبونشو گذاشته بود رو کمرم . گاهی هم دستشو خیلی محبت آمیزانه رو کمرم می کشید . شل شده بودم . اون خیلی از حد اسلیوی خودش اون ور تر رفته بود . -حالا می تونی شمشیرتو فرو کنی به غلاف اربابت . یادت باشه غلاف تیز تر از شمشیره . کیرت اگه خطا کنه جرش میدم . شنیدی چی گفتم ؟/؟ -بله ارباب . بهزاد حمله یا همون سکس رو شروع کرد . هر ضربه ای که وارد کسم می شد خیلی راحت تا ته کوس می رفت و چشام بی اختیار بسته می شد . چشای بسته منو فقط تیمور بود که می دید . از سمیرا خواستم بیاد جلو تا لبامو ببوسه و شاید که خماری چشامو بتونم به بوسه داغ اون نسبت بدم و از طرفی ناله هامو قفلش کنم . می تونستم حس کنم که بهزاد چه جوری داره منو میگاد . خودشو می کشید عقب و با سرعتی زیاد یک دفعه رو به جلو حرکت می کرد . یه لحظه صورت سمیرا رو دادم کنار و با لحنی جدی و قاطع خطاب به بهزاد گفتم که بدون کاهش سرعت به کارش ادامه بده ولی اون یه افزایشی به سرعت داد که بی اختیار به سینه های سمیرا چنگ انداخته بودم و دو تا سینه هام اسیر دستای تیمور شده بود . حرکت بدنم نشون می داد که فشار هوس بر من زیاد شده .. . بهزاد با زرنگ بازیهای خودش می خواست نشون بده که می تونه بر من تسلط داشته باشه . چشامو بستم تا بتونم تمرکز بیشتری بگیرم و با تمام وجودم لذت ببرم . و زود تر هم به ار گاسم برسم . حس کردم که دارم ارضا میشم تنم داغ شده بود . دوست داشتم لبامو از رو لبای سمیرا گرفته جیغ می کشیدم ولی نمی تونستم . نمی شد . فقط لبای سمیرا رو گاز می گرفتم و اونم نه تنها حرفی نمی زد بلکه کاری می کرد که من بیشتر لذت ببرم و باهاش همگام باشم . درد رو تحمل می کرد . ار گاسم شده بودم ولی همچنان هوس و لذت در حال پخش شدن به همه بدنم بود با این که دلم می خواست آروم بگیرم ولی گذاشتم که بهزاد در حالت اشتباهش بمونه و فکر کنه که همین جور باید به گاییدنم ادامه بده .. من از قرصای ضد بار داری استفاده می کردم با این حال استرس داشتم از این که بهزاد آبشو توی کسم بریزه ولی خیلی هم دلم می خواست این کارو انجام بده . حس کردم که آب کیر بهزاد در حال ریخته شدن به کسمه . بازم چشامو بستم تا لذت بیشتری ببرم . نیاز به این آب داشتم . خیلی داغ بود . کیر کلفتش بهم آرامش داده بود . ولی اون با اجازه کی این کارو انجام داده بود . بدون دستور میسترس ؟/؟ حالا که سیر شده بودم مردم آزاری من گل کرده بود . -برو شلاقو بیار .سمیرا . اسلیو بهزاد بدون اجازه میسترس شیما حق آب خوردن هم نداره چه برسه به آب دادن . . نمی دونم چرا نمی تونستم بهزاد رو با همه بدیهاش تنبیه کنم . ولی با کف دستم محکم می زدم به دو طرف کونش و اسپنکش می کردم . کون تقریبا سفیدش سرخ سرخ شده بود ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#16
Posted: 15 Jul 2013 00:17
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 15
خلاصه بر نامه ها رو یه جوری فیصله اش دادم . سعی داشتم با بیداری بیشتر, خواب کمتر و سیاست بیشتر مدیریت خودمو به اون جمع تحمیل کنم . با موبایل جویای حال و احوال شیوا و روز به بودم . خواهرم باید با این پسره از دواج می کرد تا از فشار روحی که بر من و خودش وارد اومده بود کاسته می شد . نمی تونستم اون فضا رو ول کنم و واسه حداقل یه روز برم خونه . در این شرایط که در آغاز راه بودم نمی تونستم . ولی از طریقی با یکی از کله گنده های انتظامی مبارزه با مواد مخدر در ار تباط بودم . می شد همین الان این چند نفر رو دستگیر کرد ولی چه فایده ای داشت . ! باید ضربات مهلکی بر این باند وارد میومد . باید زهر خودمو تا اونجایی که می تونستم خالی می کردم . به بعضی از اعضای اون ناحیه و مجتمع تجاری مسکونی این اجازه رو می دادم که هر چند وقت در میون محیطو ترک کنند . چون همهمه و سر و صدای زیاد هم شک بر انگیز می شد ولی نمی دونم چرا بهزاد دوست نداشت اون جمع رو ترک کنه . شاید از اونجایی که آشنا زیاد نداشت شایدم در این شهر غریبه بود نمی خواست که بره بیرون دور بزنه و همین جا رو تر جیح می داد . در هر حال عوضش من و سمیرا با هم خیلی خوب بودیم. یه روز که برگشتم به سوئیت خودمون یعنی جایی که من و سمیرا درش زندگی می کردیم دیدم در حالی که یه قلاده گذاشته گردنش افسارشو داده به دست من و ازم می خواد که هر کاری دوست دارم باهاش انجام بدم .. -میسترس شیما .. من می خوام اسلیو شما باشم . هر کاری که دلت می خواد باهام انجام بده . منو بزن . کبودم کن . رو زمین منو بکش راه ببر . خم شد و دستامو بوسید . من فقط نگاش می کردم . اون عاشقانه می خواست که اسلیو من باشه و من راستش از قدرت خوشم میومد از این که دیگران منو دوست داشته باشند و به من احترام بذارن لذت می بردم ولی دلم نمیومد دختری رو که با اون همه دردسر از چنگال دژخمیان نجات داده بودم خودم بهش زور بگم . حداقل در ذات من نبود که نسبت به اون زور بگم و خودمو وارد بازیهایی بکنم که راستش تازه با این مسائل برخورد کرده بودم ولی کسم بد جوری به خارش افتاده بود و احساس نیاز می کردم که یکی چه زن و چه مرد بیفته روم و به من حال بده .. سمیرا می تونست گزینه خوبی برای انجام این کار باشه دستمو بوسید . به پام افتاد . اون خودشو مدیون من می دونست . تا حالا بهش زور گفته بودند . ولی من اونو از دست بی رحما نجاتش داده بودم و باهاش به شخصیت خودش یعنی همون شخصیت انسانی رفتار می کردم . همه اینا براش یه ارزش خاصی داشت . دوست داشت یه جوری حق شناسی خودشو به من نشون بده . . من می تونستم این بلا رو سر اسلیو های مرد در بیارم و اونا رو لت و پارشون کنم که واقعا حقشونه ولی با اون باید چه بازی رو در پیش می گرفتم . کمی روی زمین با یه حرکت قلاده ای یه حرکت روبه جلو واسم انجام می داد مدام به دست و پای من می پیچید عین یک سگ وفادار . هر چه فکر می کردم کجای این کار می تونه براش لذت بخش باشه چیزی سر در نمی آوردم . .فقط احساس نیاز می کردم به این که یکی بتونه بهم حال بده باهام سکس یا لز کنه . -سمیرا .. -میسترس شیما من اسلیو شما هستم . .. دختره ساده . داشت بهم دستور می داد که اونو اسلیو صداش بزنم . این اونو راضیش می کرد . منم نخواستم دلشو بشکنم . تصمیم گرفتم همون گونه عمل کنم که اون می خواد . -اسلیو سمیرا . کسم بد جوری می خاره هر جور که واردی ردیفش کن . . حس کردم که بدنم خفه هست . -می تونی حمومم کنی . خیلی خسته ام . -دستور بفرمایید ارباب . اسلیو سمیرا در خدمت شماست . سه سوته یه سری از وسایلی رو که باید آماده می کرد آماده کرد و دستمو گرفت و دیگه اینجا مثل حموم های قدیمی بیرون نبود که واسه خودش رختکن داشته باشه . همون بیرون شروع کرد به یکی یکی لباسای منو در آوردن . تنم بوی عرق می داد . به یه حموم نیاز داشتم تا با بویی خوش در اختیار سمیرا یا به قول خودش اسلیو سمیرا قرار گرفته اون بتونه با عشق بهم حال بده . اون برای حال دادن بیشتر عجله داشت تا این که من برای حال کردن عجله داشته باشم . با عشق و حوصله لباسامو از تنم در آورد . -سمیرا .. اسلیو سمیرا تنم بوی عرق میده سختت نیست این جوری نزدیک من قرار گرفتی ؟/؟ولی اون با عشق و لذت لباشو گذاشته بود رو سینه هام و بین دو تا سینه امو زبون می زد . -نکن نکن سمیرا . من سختمه باید بریم حموم ولی طوری سستم کرده بود که اصلا حسشو نداشتم که از اونجا تکون بخورم دوست داشتم در همون قسمت اول یه حالی بهم می داد بعدا می رفتیم حموم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#17
Posted: 22 Jul 2013 00:21
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 16
سمیرا منو بی حالم کرده بود . روی زمین دراز کشیده بودم . اون حالا دیگه آزاد بود و قصد داشت که منو ببره حموم و بشوره نمی شد که با یه حالت اسلیوی باهاش بر خورد کرد . فعالیت زیاد و این طرف و اون طرف دویدنها سبب می شد که اگه روزی سه بار هم حموم می کردم بازم تنم بوی عرق و تر شیدگی بده ولی سمیرا با زبون شفا بخش خودش داشت همون بدن نمکی منو می مکید و می لیسید . .-نههههههه سمیرا ااااااااااا نههههههههه نهههههههه ..-میسترس من شما دستور بدین .. . یه پامو بلند کرد انداخت رو شونه اش . . ولی می خواست خودشو جلو تر بکشونه سختش بود . با این حال دستشو رسوند به کس من . -آخخخخخخخخ سمیرا .. اسلیو من .. .. اصلا از این بازیها وارد نبودم . اون دلش می خواست که من با خشونت با هاش رفتار کنم و طوری بهش دستور بدن که لذت ببره . اون با اسلیو بودن خوگرفته بود . پامو گذاشتم رو زمین تا راحت تر بتونه کسمو میک بزنه .. -دختر هر کاری دوست داری باهام انجام بده .. هر چی می خوای باش . من فقط می خوام حال کنم . ...توی دلم گفتم سمیرا جان من می تونم برای مردای وحشی و از خدا بی خبر یک میسترس قوی باشم ولی برای آدم مهربونی مثل تو چه جوری یه میسترس باشم . اون باعشق منو می لیسید و کوسمو تا به حد اوج میک می زد . -سمیرا ادامه بده . همین قسمتو بچسب و ولش نکن -هر چه شما امر بفر مایید .. منو به یاد فیلمهای رومی و یونانی و گلادیاتوری مینداخت که در اون شاه و ملکه و رعیت وجود داشت .. من نمی دونم ما که روز با هم بودیم این حرکاتو نداشتیم ولی حالا دوست داشتم بیفتم سر مردا و تا می تونم قدرت خودمو به رخ اونا بکشم ولی سمیرا داشت با عشق حال می کرد تمام وجود خودشو در من خلاصه شده می دید . تصمیم گرفتم وقتی که رفتیم حموم کمی میسترس تر شم . حالا که اون این جوری عشق و حال می کنه بذار عشقشو بکنه . من یه لحظه بدون اون نمی تونستم باشم . حس می کردم اگه اون نباشه چیزی رو از دست داده دارم . با این که خیلی ساکت و بی سر و زبون بود ولی اونو به عنوان مشاور مورد اعتماد خودم حساب می کردم .-بخورش اسلیوسمیرا .. ادامه اش بده این کارتو .. صدام دیگه در نمیومد . دوست داشتم در عالم خلسه وخماری بمونم و به دهن سمیرا که داشت روی کسم کار می کرد فکر کنم و به وضعیت کس که به هنگام میک زده شدن چه حالتهایی پیدا می کنه . -آهههههههه آههههههههه اووووووففففففف بفرستش اون زبونتو توی کسسسسسم مثل یه کیر داره مغز کسمو می شکافه . .. خیلی بهم حال میده . سمیرا .. اسلیو سمیرا . نکنه اون لب و زبونتو بر داری .. تا آخرش برو .. سمیرا این حرفامو مثل یک دستور تلقی کرد و رهام نکرد تا اونجایی که فکر کنم جیغمو تمام مردای اون ناحیه شنیده باشند . جاااااااان جااااااااان دختر خوب و قشنگ اسلیو ناز و مهربون من .. سر حال سر حالم کردی .. نمی دونم چطور تو این تن و بدنو لیس زدی و باهاش کنار اومدی .. با این که دلم می خواست منم یه حالی به این دختر بدم ولی از بس گفت که من میسترس اون هستم و باید بهش دستور بدم خودم دیگه یه خورده ای به من القا شد که اون جوری که اون می خواد باشم و اون وجهه ریاست خودمو حفظ کنم . نمی دونم دلش به چی خوش بود ولی من می دونستم که هوسم دوباره بر می گرده . . رو کف حموم دراز کشیدم . اولش طاقباز دراز کشیدم . سمیرا از گردن تا به نوک پای منو با لیف صابون مالی کرد و از سمت جلو یه آبی به بدنم ریخت . وقتی کف دستشو میذاشت روی کس صابونی من انگاری اون نبود که تازه منو به ار گاسم رسونده . طوری با هیجان کارشو انجام می داد که منو دوباره خیلی سریع به هوس آورد . بعد از اون نوبت دمرو کردن بود .. چقدر با عشق با کون و کپل من ور رفته اونجا رو لیف مالی می کرد . کارش حرف نداشت . بی نظیر بود . دو طرف کونمو به خوبی می گردوند . با پنجه هاش به هر طرف کونم چنگ مینداخت و خون رو در تمام زوایای کونم به گردش در می آورد . -بکن بکن سمیرا .. یه داغی و احساسیه که نمی دونم چی بگم . . سمیرا هم از هوس داشت می ترکید ولی از اونجایی که اون زیر دست من بود نمی تونست از خواهش درون خودش با من حرف بزنه ولی من سر فرصت حتما به اون حال می دادم . می دونستم مهربون بودن عشق و علاقه بیشتری ایجاد می کنه شایدم به خاطر این مهر و محبت ها بود که اون با عشق و علاقه خودشو زیر دست من می دونست .. پشتمو هم غرق بوسه کرده بود . زبونشو روی سوراخ کونم می کشید . یا کف دستاش سینه هامو به چنگ خودش در آورده بود ..-میسترس شیما ! نمی خوای کبودم کنی ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#18
Posted: 4 Aug 2013 22:48
انتقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس 17
چرا کبودت کنم سمیرا .. چرا .. -دوست دارم ارباب . منو بزنی . منو داغم کنی . هر کاری دلت می خواد با من انجام بدی . -همین جور نگاش می کردم یه بار ار گاسم شده بودم خودمو یه دور بر گردوندم و رو سمیرا قرار گرفتم . دوست داشتم اون جوری که اون دوست داره باشم . . نخواستم جاهایی شو کبود کنم که در دید باشه واسه همین اونو خوابوندم . به روی شکم و با گاز گرفتن کونش شروع کردم . با هوس اونو میکش می زدم . -ارباب منو بزن بزن محکم تر و اسپنکم کن . این یکی رو می دونستم چیه . کف دستمو محکم می زدم به جفت قاچای کونش . اون قدر محکم اونو می زدم که کونشو سرخ سرخ کرده بودم . اون دیگه کاملا برشته شده بود . -محکم تر ارباب و محکم تر کف دستام درد گرفته بود ولی اون همچنان ازم می خواست که محکم تر این کارو براش انجام بدم . منم تا می تونستم کون سمیرا رو اسپنکش می کردم . ولی عجب چیز با حا لیه . بد نمی شد اگه یکی از این کارا روبا بهزاد یا دوستش هم انجام می دادم ولی هوس کرده بودم که این کا رو با بهزاد انجام بدم خیلی با حال می شد اگه کون بهزاد رو این جوری سرخ سرخش می کردم . سینه های سمیرا رو گرفته محکم در چنگم داشتم درد می کشید و صداش در نمیومد .. -جووووون ارباب .. بازم تنبیهم کن . شلاقم بزن .. .. انگاری از این که من اونو از دست اون جانورا خلاص کرده بودم خیلی خوشحال بود و نمی دونست چیکار کنه . نمی دونم چرا اون شب هوس کرده بودم که سر به سر بهزاد و تیمور لنگ بذارم . . دوست داشتم سمیرا رو ار گاسمش کنم . پس از این که کلی اونو مورد ضرب و شتم و این طرف و اون طرف کردن قرار دادم دهنمو گذاشتم روی کسش و میک زدن رو شروع کردم .سمیرا دیگه حالا می تونست فقط جیغ بکشه -ارباب ارباب خیلی خوشم میاد لذت می برم . پا هاشو به دو طرف باز کردم و تا اونجا که می تونستم کشش دادم . حالا از میک زده شدن کسش لذت بیشتری می برد . کف دستمو خیلی آروم و با ملایمت روی کس می گردوندم و بعد چوچوله هارو نرم نرم میذاشتم توی دهنم .. سمیرا روش نمی شد که به بدنم چنگ بندازه . به تخت و تشک فشار می آورد و به پاهام به طرف پایین نیرو وارد می کرد . منم فشار سر و دهنمو روی کسش زیاد تر کرده تا اسلیو سمیرا رو با یه فریاد شدید به ار گاسم رسوندم . همچین ولو شد که دیگه خودشم ندونست چند دقیقه خوابیده . -دختر پاشو باید بریم ببینیم دنیا دست کیه و این بهزاد خان و تیمور رو هم بیاریم این جا ردیفشون کنیم . رفتیم سراغشون تازه یادم اومد که یه یک روزی رو برای تیمور خان مرخصی صادر کردم تا بره یه حال و هوایی عوض کنه و سوراخ کونشو به یک دکتر قوی نشون بده چون این جوری که ما اون داخل جنس وارد کرده بودیم فکر کنم یک شش ماهی رو نمی تونست بره دستشویی . بهروز رو آوردیم .. خسته و برج زهر مار بود ولی به محض این که افتادیم روش کمی سر حال تر شد . یه شلاق گرفتم دستم و ادای میسترس ها رو در آوردم . همون میسترس هایی که در بعضی از فیلمهای سکسی نشون داده میشن . نیمه لخت میان جلو همچین ابرو هاشونو دراز می کنند و توی چششون می کشند و مژگانی بلند می کارند که گاهی قیافه ها شون تر سناک میشه و بعضی وقتا هم آدمو به یاد جنده ها میندازن . با این حال منم تا حدودی خودمو به این شکل در آورده بودم . -بخورش بهزاد بخور کسمو به صورتش نزدیک کرده و گفتم خوب زبونش بزن که می دونم خیلی به این کار واردی . می خواستم بگم اول کف کفش و پاشنه اونو لیس بزن که دیدم اگه این کارو بکنه کس من میکربی میشه چون باید همون زبونو بکشه رو کس من . .. بازم یه جوری شده بودم و کسمو محکم به صورتش می مالیدم . بهزاد هم با زبونش حسابی منو شرمنده کرده بود دلم می خواست بیشتر با هام ور بره و حال زیاد تری بده . ولی بازم باید این بهزاد حواسش می بود که برده منه و به دستورات من توجه کنه . اونو کاملا لختش کرده بودم . کونش چقدر پشم و پیله دار شده بود . یه اشاره ای به سمیرا زده و اون که از قبل خودشو آماده کرده بود یه کاسه آب و صابون و یک خود تراش یا با کلاس تر بگم ژیلت بر داشت آورد که با هاش کون اسلیو بهزاد رو برق بندازیم . چون این جوری کف دستی با حال تری می خورد . .-چیکار می خواین بکنین -اسلیو نمی پرسه چیکار می خواین بکنین . اسلیو به کاری که کرده میشه نگاه می کنه و اطاعت می کنه و درکار های میسترس نباید زیاد سرک بکشه و فقط باید بگه چشم . -آخه این نمیشه که پاهام مو داشته باشه و کونم تیغ انداخته شه -اونو دیگه وقتی با خودت خلوت کردی می تونی موهای پاتو بگیری . خیلی دلم می خواست اون کونو من برق مینداختم ولی به سمیرا دستور دادم که این کارو بکنه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 5428
#20
Posted: 20 Aug 2013 00:08
انتقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام میستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس ۱۹
این بار حس کردم که یه لذت و آرامش فوق العاده ای نصیبم شده از این که کیر بهروز وارد کسم شده . نمی تونستم حس و حالت خودمو بیان کنم . فقط می دونستم اگه بخوام ار گاسم شم باید تلاش زیادی بکنم . وبه این راحتی نمی تونم کارو تموم کنم ولی حس کردم که بهزاد خوش تیپ تر از روزهای دیگه شده .آرامش خاصی رو در چهره اون می دیدم . با این حال دستمو گذاشتم زیر موهای سرش و به شدت اونو به طرف بالا کشیدم . ریشه های محکمی داشت . نمی دونم چرا این حس به سرم افتاده بود که به خشونت باهاش رفتار کنم . . اصلا دوست نداشتم حرکات اضافی انجام بدم ولی برای این که بهش نشون بدم قدرت دست کیه و این جا این منم که همه کاره ام به شدت موهای سرشو می کشیدم و در حالی که کونمو رو کیرش حرکت داده و بالا و پایین می کردم با کف دستام از چپ و راست بر گونه های بهزاد سیلی می زدم . با این که کمی متاثر هم می شدم ولی لذت هم می بردم . لبامو محکم به هم فشارشون داده جفت کرده بودم تا صدایی ازش در نیاد ولی چشامو بسته بودم و دیگه میسترس بازی رو کنار گذاشته بودم . در عوض بهزاد دستاشو گذاشته بود دور کمر من و خودشو از پایین به طرف بالا به ته کوس من می کوبوند . دیگه توان حرکت و ادامه اونو از من گرفته بود . من به خاطر سیاست و شایدم اون به خاطر ترسش ازمون صدایی بلند نمی شد . ولی کیر سفت و داغ و شقش نشون می داد که با چه لذتی در حال گاییدن منه . چقدر دلم می خواست با دستاش نوازشم کنه و در حالتی نرم منو بکنه . خیلی هوس داشتم . ولی هدفم بالاتر از این ها بود این که بتونم با استفاده از آدمایی مثل بهزاد و تیمور به باند اصلی تر قاچاقچیان نفوذ کنم . ولی قاچاق همون قارچه . چون یکی رو که بتراشی یکی دیگه از بغل می زنه بیرون . تمومی نداره . با این حال آدم پیش وجدان خودش راحته که تا می تونه برای سالم سازی جامعه تلاش کرده . چقدر دلم می خواست بهزاد با یک کوبندگی بیشتری کسمو بکوبونه و آتیشم کنه ولی حس می کردم که در این حالت و از این زاویه احتمالش کمه . دستامو از زیر گذاشتم دور کمر بهزاد با یه حرکت برگردون خودم رفتم زیر و اونو حالیش کردم که باید بیاد رو من . دیگه بی خیال این کس کلک بازیها شده بودم . ولی با حرکات لب و دهن و اشاره چشم حالیش کردم که درسته زیر کیر تو و خوابیده قرار دارم ولی بازم تو زیر دست منی . یه لحظه نگام به نگاهش افتاد . نگاه یک عاشق هوسبازو داشت . شایدم اشتباه می کردم . من که جز بلا چیزی بر سرش نیاورده بودم و تا می تونستم حالشو گرفته بودم . دیگه دلیلی نداشت که ازم خوشش بیاد و بخواد مهربانانه به من نگاه کنه. حس کردم که باید این از نقشه هاش باشه که ازم انتقام بگیره . چون اونو چند بار خیط کرده بودم و شکستش داده بودم . حواسمو باید جفت می کردم . ولی حالا اون خیلی مهربون شده بود . یا این که من این طور حس می کردم . لباشو گذاشته بود رو سینه هام . می خواست کاری کنه که همزمان با اون کیرش هم در نیاد ولی این جوری گردنش درد می گرفت . نوک سینه هامو که میذاشت توی دهنش کسم می خواست از جاش در آد . سینه ها مو ول کرد و صورتشو گذاشت رو صورتم تا کیرش با کسم بیشتر تنظیم شه و این جوری بتونه راحت تر منوبکنه . لباشو گذاشته بود رو صورتم . . چند بار خواست اونا رو به لبام نزدیک کنه . ظاهرا هراس داشت . منم عکس العمل خاصی برای تمایل به این کار نشون ندادم . بالاخره این جرات رو به خودش داد که لبا شو بذاره رو لبام چقدر دلم می خواست باهاش همراهی می کردم . از بوسه گرمش لذت می بردم ولی خیلی خونسرد و بی تحرک گذاشتم هر کاری که دوست داره انجام بده . این جوری تا حدودی کیف می کردم و از طرفی هم می خواستم نشون بدم که بی خیالم . -جااااااااااان چه حالی می داد . با چشایی بسته در عالم هوس سیر کردن . می خواستم به بهزاد بگم به کارش ادامه بده ولی روم نمی شد . هر چند اون به کار خودش وارد بود و راحت ادامه می داد . .. قسمت کس من و دور و برش و جفت پاهام دیگه نتونست بی تفاوت بمونه . اونا رو به دو طرف تکون می دادم و با یه حرکات غیر عادی کسمو می گردوندم . بهزاد خیلی معرکه بود . می دونست که چه جوری تغییر حالت بده تا منو به ار ضا شدن نزدیک کنه . لباشو از رو لبام بر داشت سرشو جلو تر از سر من قرار داد و حودشو رو به بالا طوری می کشید که به وقت گاییده شدن من قسمت بالای کیر و زیر شکمش با فشار و اصطکاک بیشتری کسمو آتیش بده و رو به بالا حرکت کنه .. . خیلی به خودم فشار آوردم که نفهمه هوسی بی نهایت دارم . ولی می دونستم همه اینا رو می دونه و اگرم نمی دونست یه لحظه با پنجه هام طوری پهلو هاشو به چنگ خودم در آوردم که یک آن به خودش پیچید ولی چون حس کرده بود که نزدیک ار ضا شدنمه به حرکاتش ادامه داد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc