ارسالها: 3650
#1
Posted: 22 Apr 2013 19:01
با درود
درخواست ایجاد تاپیک با عنوان شیــــــــــــــــــــــــدای شی میــــــــل ( نوشته ایـــــــــــرانی )
در تالار داستان ها و خاطرات سکسی را دارم
تعداد پست بیشتر از ۱۵
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 23 Apr 2013 12:55
شیـــــــــــــــــــدای شی میل 1
من و لاله از دوستای قدیم بودیم . از بچگی تویه محله بزرگ شدیم . با هم درس می خوندیم و با هم به یه مدرسه می رفتیم . مثل دو تا خواهر بودیم . من شاید واسش حکم یه برادر رو هم داشتم . از همون بچگی ها خیلی هوامو داشت . راستش من یک شی میل بودم . اما خونواده طوری باهام بر خورد می کردند که من احساس سر خوردگی نکنم . من فقط احساسات خودمو به خوبی درک می کردم و خواسته های خودمو . بابا و مامان اولش نمی خواستن منو قاطی بقیه دخترا کنند . می ترسیدند . ولی لاله همرام بود و همدمم . بار ها و بار ها هوای منو داشت . هر وقت می رفتم یه سوتی بدم زود جلومو می گرفت . من اینو به خوبی می دونستم که یه تفاوتی با بقیه آدما دارم . نه دختر بودم و نه پسر . هم دختر بودم و هم پسر . یه دختر خیلی خوشگل با موهای مشکی و بلند و اندامی تپل .. درهر حال به هر طریقی بود به عنوان یه دختر کارامو پیش می بردم . شرایطم طوری بود که اگه می خواستم به یه طرف متصل شم خیلی سخت و تقریبا غیر ممکن بود . هر چند خیلی ها خودشونو به شرایطی آرمانی رسونده بودند که بتونن برن یک جنسه بشن ولی من در یه شرایط تثبیتی قرار داشتم . در هر حال باید با سرنوشت خودم کنار میومدم . لاله همه چیز من بود . اولین بار که با هم رفتیم حموم تو خونه ما بود .. راستش من نباید با اون می رفتم حموم ..خونواده همیشه این سفارشو بهم می کردند و منو می ترسوندند . ولی ناگهانی پیش اومده بود . یازده سالمون بود . وقتی دو تایی مون با یه شورت کنار هم قرار گرفتیم جلو شورتم ورمش زیاد بود . بیضه های درشت و کیری که که هنوز برای رشد جا داشت بر آمدگی اون قسمت رو خیلی بیشتر از بر آمدگی کوس نشون می داد . لاله با تعجب به اونجای من نگاه می کرد . -شیدا چقدر ورم داره و تپله . ببینم مشکلی داری ؟/؟ خجالت کشیدم . ترس برم داشت . لاله دوست داشت یه خورده شیطنت کنه . نمی دونم چرا . شاید نزدیک به پریود شدنش بود . شایدم می خواست نشون بده که خیلی صمیمی هستیم و شاید هم کنجکاویش گل کرده بود . شورتشو کشید پایین .. وقتی کونشو دیدم یه حس عجیبی پیدا کرده بودم . دلم می خواست دستمو بذارم روش و کیرمو بهش بمالم . هرچند منم هنوز اون حس دوران بلوغو نداشتم . دخترا ی هم سن و سال ما اون قدر پررو بودند که در همین سن و سال با پسرا گرم می گرفتند ولی راستش من به این موضوع اهمیتی نمی دادم . خونواده منو توجیه کرده بودند که شرایط به چه صورته و من آگاهیهای لازمو پیداکرده بودم . کوس کوچولوی لاله رو می دیدم و حسرت می خوردم که چرا کوس ندارم .. -شیدا چته چرا ناراحتی . تو هم شورتتو در بیار راحت باش .. منو فرض کن جای خواهرت .. هر دومون تک دختر خونواده بودیم البته اگه می شد منو دختر حساب کرد . یه لحظه از پشت شورتمو کشید پایین . هر کاری کردم متوجه کیرم نشه نشد . جیغ کشید . ترسید .. -شیدا نه .. تو پسری ؟/؟ مامان من می ترسم . رفتم طرفش اونو بغلش زدم -لاله لاله جون من دوستتم .. به کسی نگو .. هیشکی نباید بفهمه .. من ایراد دارم .. بدنم اشکال داره .. من دخترم .. پسر نیستم .. یه خورده باهات فرق دارم . ببین جوجو دارم موهای سرم بلنده .. باهام دوست باش .. خواهش می کنم لاله .. تن لاله رو با دستای ظریف و دخترونه خودم لیف زدم ولی اون یه حالت وحشت زده ای داشت . اما من از تماشای کونش لذت می بردم . هنوز به اون سن بلوغ و هوس نرسیده بودم ولی یه لذتهایی رو زیر پوست کیرم حس می کردم . خیلی از تماشای کون لاله لذت می بردم . وقتی می خواستم لیفش بزنم دستمو گذاشتم رو کونش و باهاش ور می رفتم . حس کردم خیلی دارم باهاش حال می کنم . اونم یه جورایی خوشش میومد و ترسش همراه با لذت بود . دستشو وقتی میذاشتم لای کونش و لای پاش اون پاهاشو به هم می فشرد تا دستم با کوس کوچولوش در تماس بیشتری قرار بگیره .. هنوز تا اون وقت اون شور و هیجان سال بعد تو سرمون نبود ولی هر دومون آمادگی اونو داشتیم که با هم باشیم .. لاله هنوز گیج و حیران بود . اون روز گذشت . با این که من دلم می خواست لاله رو لخت ببینم ولی فرصتی پیش نیومد تا بریم حموم و لخت در کنار هم قرار بگیریم . چند ماه گذشت . حس می کردم نسبت به دخترا یه حس خاصی دارم و از طرفی وقتی با سوراخ کونم ور میرم یه لذت خاصی رو در ناحیه کیرم احساس می کنم که یه رشد طولی و تا حدودی عرضی و طولی بهش میده . حرکتی طولی که اونو تا حدودی سفتش می کنه . می رفتم جلو آینه و کونمو اون داخل می دیدم . دلم می خواست یه چیزی تو سوراخ کونم فرو کنم . وقتی به کیرم دست می زدم و کونمو توی آینه می دیدم دلم می خواست همون کیررو فرو می کردم تو کونم . یه خورده کیرمو خم می کردم و اونو رو به عقب می گرفتم تا با سر سوراخ کونم در تماس باشه .. تقریبا یک سال از اولین باری که من و لاله با هم رفته بودیم حموم گذشت . اون پریود می شد و منم از این حالات چیزی نمی دونستم . این بار یه شب تو خونه شون با هم تنها بودیم . یه داداش کوچیک داشت که زود خوابش برد . بابا مامانش هم رفته بودند عروسی تا نصفه شب بر نمی گشتند . اون که رفت حموم منم باهاش رفتم . سختش بود . -شیدا من حالا بزرگ شدم .. درسته تو هم مثل من دختری ولی چی بگم . . هر دومون نسبت به سال گذشته درشت اندام تر شده بودیم . سینه های لاله رشد بیشتری پیدا کرده بود . کیر من دراز تر و کلفت تر شده و راستش به دیدن دخترا و حتی پسرای خوشگل یه جورایی دراز تر می شد . یه خورده .. -شیدا اصلا درست نیست .. درسته من و تو دوستیم و صمیمی هستیم .. اشاره به کیر من کرد و گفت دودول تو نسبت به پارسال چقدر رشد داشته .. راست می گفت و تازه ختنه هم نکرده بودم . مرد نبودم که ختنه کنم . -شیدا چرا یه خورده سر به هواست . اومد نزدیک تر .. می تونم بهتر ببینمش ؟/ ؟ قلبم به شدت می تپید . کیرمو گرفت تو دستش .. یه هیجان خاصی رو کیرم حس می کردم و رو سینه ام . خماری خاصی رو تو چشاش می دیدم . دلم می خواست بغلش کنم . ببوسمش .. نمی دونم چرا این چند سالی همچین حسی رو در مورد اون نداشتم . کیرمو گرفته بود تو دستش و باهاش بازی می کرد . -لاله چیکار داری می کنی . خیلی خوشم میاد .. خیلی لذت می برم . پوست کیرم داره یه جوری میشه .. دست منو گرفت و گذاشت رو کوسش . بمال روش با کف دستت روشو بمالون .. -آخخخخخخ شیدا .. یه جوریم . دلم می خواست کیرمو فرو کنم تو حفره کوسش . کونشو که سمت من می گرفت دلم می خواست بکنم تو سوراخ کونش . طوری به سرعت کیرمو می مالوند که دلم می خواست رو زمین دراز بکشم . دستشو صابون مالی کرد و رو کیرم کشید این بار دیگه یه حالی شدم و حس کردم که داره یه چیزی ازم می ریزه .. یه مایعی به رنگ سفید یا شیری .. همراه با ریخته شدن این مایع از کیرم حس می کردم به حداکثر لذت رسیدم . این ریزش چند بار پشت سر هم صورت گرفت .. -اوووووییییییی شیدا شیدا .. این یه هوس مردونه هست .. بغلم بزن .. منو ببوس .. دلم می خواد باهات باشم .. و من برای اولین بار پا به دنیایی گذاشتم که با دنیای کودکی تفاوت داشت . دنیایی با نیاز های خاص خودش . همونجوری که لاله پا به دنیای جدیدی با نیاز های دخترونه اش گذاشته بود .. من و شیدا تو حموم همدیگه رو بغل زدیم . لبامو رو لباش گذاشتم و با بوسه هایی داغ داغ اونو تسخیرش کردم . خودمم داغ شده بودم . دستامونو یه خورده پایین تر آورده بودیم و رو کون هم گذاشته بودیم . من از پشت کون لاله رو به دو طرف باز کرده و با سوراخ کونش بازی می کردم . حس کردم کیرم یه خورده سفت تر شده .. اونم دستشو به کیرم می زد و با سوراخ کونم بازی می کرد . هم دلم می خواست فرو کنم تو کونش و هم اینکه لاله هم یه کیری می داشت و میذاشت تو کونم . اون لحظه هردو حالتش واسم هیجان داشت ولی از اونجایی که دسترسی به یه موردش نداشتم همون کردن لاله آرزوم بود . رو کف حموم دراز کشیدیم و بدن همو لیف مالی کردیم . اون بیشتر خودشو تشنه کیرم نشون می داد . دوست داشت بیشتر با کوسش ور برم . کیرمو به دهنش نزدیک کردم . نمی دونم چرا دلم می خواست اونو برام میکش بزنه . لاله بهش می گفت ساک زدن .. بعد از اون من لاله رو رو زمین خوابوندم . چون همش پاهاشو باز می کرد و با نشون دادن لاپاش ازم می خواست که با کوسش ور برم . راستش فقط دوست داشتم کیرمو فرو کنم تو یه جایی از بدنش ولی اون سرمو به طرف کوسش کشید .. واسه این که خوشش بیاد اونو میکش زدم . دوست داشتم لاله مهربون من ازم راضی باشه .. البته دفعات بعد بیشتر از لیس زدن کوسش خوشم میومد . شاید به این دلیل که وقتی اون خوشش میومد بیشتر بهم لذت می داد . یه ساعتی فقط با خوردن کوس اون از طرف من و ساک زدن کیر من توسط لاله و بغل زدن و ور رفتن با هم سپری شد .. -شیدا من یه حالیم . کیرمو گرفت و اونو به صورت قدی خوابوند رو قد کوسش و دستشو محکم به کیرم فشار داده و اونو رو کوسش می گردوند . این کارش خیلی وسوسه ام می کرد . دلم می خواست کیرمو تو سوراخ فرو کنم ولی قبلا در این زمینه هشدار های ایمنی رو دریافت کرده بودم . دستمو گذاشتم دو طرف کون لاله .. سوراخ کونشو ماچ می کردم . هرچند نمی تونستم کونشو زیاد به دو طرف باز کنم چون دردش می گرفت . بیشتر رو سوراخ کونش زبون می کشیدم .. کیرمو مالیدم به سوراخ ریز کونش .. یه فشاری بهش آوردم -شیدا نه .. شیدا دردم میاد نه تو رو جون هرکی دوست داری .. تو رو به دوستی مون قسم .. -لاله من دلم می خواد .. تو همیشه بهترین دوستم بودی و هستی . مثل خواهرم .. تو همیشه درکم کردی .. ازش فاصله گرفتم . نزدیک بود اشکم در آد -فدات شم شیدا ..این کارو نکن دلم درد می گیره .. آخه نمی دونی شی میل گل من که از کون چقدر درد داره اونم برای بار اول ولی تو که می دونی لاله دلشو نداره غم و درد تو رو ببینه تو هم سرنوشتت این بوده دیگه .. نمیگم منم لذت نمی برم .. تو هم الان داری بی دردسر کار یه پسرو واسم می کنی و تا موقعی هم که کسی جریان تو رو نمی دونه این جوری خیلی با هم حال می کنیم . باشه شیدا برو صابونو بیار تا می تونی رو سوراخ کونمو بمال .. من خودم حساس و عاطفی تو از من نازکدل تری .. انگاری دنیا رو به من داده باشن دور سوراخ کون لاله رو صابون مالی کرده و هر چند یه خورده باعث سوزش شده بود ولی کیرمو راحت تر می تونست قبول کنه . سر کیرمو به سر سوراخ کون لاله فشار داده و اون همچنان درد می کشید . لاله کف دستشو گذاشته بود رو کوسش و منم با دستام سینه شو می مالیدم تا اونو سرحال ترش کنم . -اوخخخخخ مامان جون .. کونم .. جر خوردم .. شیدا باشه امروز یه خورده دور و بر کونمو شل کن فردا می کنیم .. -لاله فردا که بابا مامان تو میان .. خونه ما هم که نمیشه .. یه خورده دندون رو جیگر بذار .. اون بیچاره هم دندون رو لباش گذاشت . سوراخ کون لاله خیلی تنگ و ریز بود . هرچی هم بهش فشار می آوردم کیرم رد می شد تا بالاخره در یکی از این فشار آوردنها یه خورده از سر کیرم رفت تو کون لاله .. چقدر کیف داشت .. اون داشت درد می کشید و من لذت می بردم . کون لاله کیرمو به خودش چسبونده بود .. -آخ شیدا یواش تر .. درد کون منو داغون کرد .. ولی من بازم به آرومی کیرمو فرو می کردم تو کون لاله -بد جنس .. بیرحم .. تو چه جوری میگی دوستمی .. -لاله من دوستت دارم .. اگه این جوری بهم میگی بد جنس من کیرمو بکشم بیرون .. هرچی تو بگی .. -خوب می دونی چه جوری خرم کنی .. حالا که منو گاییدی دختر پسر .. بقیه شم یواش یواش بذار بره .. خوشم میاد یه کیر دور از چشم و تصور بقیه تو کونمه .. شاید یه خورده بشه عادت کنم .. -لاله من فدات شم . فدای دوست بالاتر از خواهر شم . اشکم داشت در میومد . به خاطر این همه خوبی لاله .. فکرشو نمی کردم تا این حد مهربون باشه . کیر سیزده چهارده سانتی من کمتر از نصفش رفته بود تو کونش و کیپ کیپ شده بود .. خیلی خوشم میومد . . کیرم انگار چسبیده به سوراخ تنگ کونش بود . وقتی کیرمو می خواستم بکشم عقب و دوباره بکنمش تو کون لاله انگاری اون داخل چسبیده بود و همراه با مجرای کونش به عقب بر می گشت . دقایقی بعد لاله ازم خواست که از روبرو بکنم تو کونش تا بتونه بغلم بزنه .. کیرمو که از کونش کشیدم بیرون و خواستم از روبرو بفرستم به جای قبلی یه خورده سخت بود از این نظر که هم بتونم بغلش بزنم و هم کیرمو توکونش نگه داشته باشم در هر حال هر جوری بود این کارو انجام دادم . ولی دیگه نمی تونستم کیرمو تو کون لاله حرکت بدم . در عوض اونو بغلش زده و اونم کوسشو به بدنم می مالید . تو حموم دستامونو دور کمر هم حلقه زده و لبای همو می بوسیدیم . سینه هامون با هم تماس داشته ولی کیرمو نمی تونستم حرکت بدم . چون بدنهامون به هم چسبیده بوده . یه حس خوبی داشتم . دلم می خواست همیشه در کنار لاله می بودم و بهم عشق می داد زندگی می داد . اون همه چیز من بود . شاید من نمی تونستم همه چیز اون باشم . احساس کردم که کیرم دوباره یه جوری شده . از اون حسهایی که وقتی لاله کیرمو تو دستش گرفته بود دوباره بهم دست داد .. مایع گرمی از کیرم روونه کون لاله شده بود .. -با همون حرکت آروم لب, لاله بهم گفت شیدا چقدر حشری هستی تو . بازم آبم اومد حالا من باهوسم چیکار کنم .. . یه احساس خنکی خاصی بهم دست داده بود . اما لذت عاطفی من بیشتر شده بود . کیرم توی کون لاله شل شده بود اما اون خودشو سخت بهم چسبونده بود و ازم می خواست که ازش جدا نشدم . هوس زیاد گیجش کرده بود و با اندامم ور می رفت . نمی دونستم چیکار کنم که اونم مثل من یه حال بیشتری از سکس برده باشه . ازم خواست که کوسشو میک بزنم و با بدنش ور برم .. از اینجا به بعدش به خاطر اون بود که خودمو به آب و آتیش می زدم . خسته شده بودم ولی با عشق به لاله حال می دادم . یه جای کار اونم از لذت زیاد بی حس شده کف حموم ولو شده بود .. -بسه دیگه شیدا واسه امروز دیگه کافیه .. اون شب وقتی که رفتم خونه فقط به اون فکر می کردم . دیگه از این که چرا نه پسرم و نه دختر و شایدم هر دو تاش هستم و از این که چرا یک موجود عجیب الخلقه هستم حسرت نمی خوردم . دلم می خواست زودتر لاله خودمو ببینم و بغلش بزنم . دیگه اونو با یه دید دیگه نگاه می کردم . هنوز سالهای زیادی مونده بود به این که لاله من بخواد عروس شه و من غصه ام شده بود . اگه اون نباشه .. اگه اون از زندگی من بره .. من دیوونه میشم . یعنی اون به خاطر این که به پسری دسترسی نداره و یا این کار ترس داره منو ترجیح داده ؟/؟ یعنی منو به خاطر خودم دوست نداره ؟/؟ نه ..نه ...این طور نیست لاله من مهربونه .. اون درکم می کنه .. روز به روز زیباتر و زیباتر می شدم . برجستگیهای سینه و باسنم نمای بیشتری می یافت . حتی پسرای زیادی بودند که دنباله منو داشته باشند . من و لاله وقتی که با هم قدم می زدیم توجه بیشترشون به من بود . راستش از پسرای خوش تیپ هم خیلی خوشم میومد . از متلک هایی که می گفتند .. حتی یکی از اونا دستشو گذاشته بود جلو شلوارشو واسه یه لحظه رو قسمت کیرشو مالید . منم بی اختیار دستم رفته بود رو شلوار و قسمت باسن و بر جستگی اون . نمی دونم چرا هوس کرده بودم که یه پسری بکنه تو کونم .. شاید یه هوسی در همون اندازه هایی که دوست داشتم کون لاله رو بکنم . اما لاله منو ترسونده بود از این که حواسم باشه که زیاد هو نیفته که من یک شی میل هستم و این جوری ممکنه از خیلی چیزا بیفتم ..یه چیز جالب دیگه این که مواردی هم بود که چشمم می خورد به پسرای کون تپلی که شلوار لی یا همون جین کیپ پاشون می کردند و طوری از دیدن کونشون وسوسه می شدم که به هوس می افتادم کونشونو بکنم . اما حس کردم شاید این کار یه کم لطفی در حق لاله باشه و تازه استرس هم داشتم که قضیه من لو بره و از کجا معلوم اونا بخوان بهم کون بدن . در هر حال من و لاله در آغاز جوانی نیاز های جنسی و عاطفی همو تامین می کردیم . اما روزی نبود که در اندیشه آینده نامعلومی که داشتم نباشم ....نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 23 Apr 2013 12:56
شیــــــــــــــــــــــــدای شی میل 2
از اونجایی که من و لاله یه احساس وابستگی خاصی می کردیم تصمیم گرفتیم که با هم یه رشته تحصیلی در یه محل خاص رو در اولویت وانتخاب اولمون طوری قرار بدیم که مطمئن شیم هردومون قبول میشیم . من با این که رتبه ونمراتم کمی بهتر از لاله بود ولی دو تایی مون مهندسی عمران یکی از دانشگاههای تهران رو انتخاب کردیم و بازم با هم هم کلاس شدیم اون روز که نتیجه اومد خیلی خوشحال شده بودم . نه این که چون خودم قبول شدم خوشحال باشم بیشتر به این دلیل که خودمو در کنار لاله ای حس می کردم که از بچگی با اون بودم . دختری که درکم می کرد و می دونست که نیاز های من چیه . مثل دو تا خواهر به هم نزدیک بودیم . دو تا خواهری که هم دیگه رو درک می کردیم . به هم عشق می دادیم . سکس می کردیم . می دونستم که بدون اون نمی تونم زندگی کنم ولی نمی شد این انتظارو داشت که برای همیشه در کنار من باشه . --شیدا از لحظات خوب زندگیت استفاده کن . ما هنوز در کنار همیم . بعدا اگرم یه زمانی مستقل شدم این طور نیست که فراموشت کنم . پدر شوهرمو در میارم اگه نذاره نصف روزو با بهترین دوست زندگیم باشم . اونی که از خواهری که ندارم واسم بالاتره . وقتی که بغلش می زدم مثل همیشه احساس خاصی در من بیدار می شد . واسه این که با هم باشیم مشکلی نداشتیم . من از لاله خوشگل تر بودم . واسه همینم بود که پسرا توجه بیشتری بهم داشتند . ولی لیلا بهم سفارش کرده بود که به کسی دل نبندم یا گرم نگیرم . چون اون وقت ممکنه کار به جایی برسه که همه بفهمن که شی میل هستم . هر چند تا زمانی که سرم به کار خودم باشه و کاری به کار کسی نداشته باشم کسی گیرم نمیده . ولی اون وقت اگه هو بیفته و مسئله خاصی پیش بیاد فکر می کنن کسی هستم که از کره مریخ اومدم . طوری که انگار حق زندگی کردن ندارم . .. شیدا : می دونم تو هم دلت می خواست و هم می تونستی یه رشته بهتر و پولساز تری قبول شی و به خاطر من اومدی اینجا که با هم باشیم . امیدوارم هیچوقت به خاطر این کار ازم دلخور و ناراحت نباشی و نشی .. -لاله این چه حرفیه که می زنی مگه ما بد رشته ای داریم تحصیل می کنیم . ببین عزیزم اگه تو نبودی من تا اینجاش هم نمی رسیدم . من زندگیمو آرامشمو مدیون تو هستم . هنوزم حس می کنم خودمو نمی شناسم . هنوزم احساس می کنم اونی نیستم که هستم و باید باشم . هر وقت همچین حسی بهم دست میده و از زندگی بدم میاد این تویی که با کارات و حرفات بهم امید میدی . وگرنه من از وضعیت چند تا شی میل خبر دارم که اونا دارن به نوعی افسردگی می رسن . شاید کسی اونا رو درک نکرده . خونواده اونا رو به حال خودشون ول کردن . چرا چون حوصله شون نمی گیره درکشون کنند . چون صبر و تحمل اونا یه حدیه .. -شیدا عزیز دلم این جوری هام هم که ازم تعریف می کنی قابل تعریف نیستم . منم به تو نیاز دارم و سالهاست که در کنار هم به هم عشق و آرامش میدیم و نیاز های همو تامین می کنیم . هر چه می خواستم سرم تو لاک خودم باشه نمی شد . کاری به پسرا نداشتم ولی اونا بهم کار داشتند . حتی سلامشون هم نمی کردم ولی اونا بهم سلام می کردند . از عشق و دوست داشتن و رابطه زن و مرد زیاد خونده بودم ولی نمی دونستم جای من در دنیای عشق و عاشقی کجاست . یه زنی که نمی تونه بار دار شه . نمی تونه بار دار کنه . کسی که مثل هیچکس نیست جز مثل آدمایی شبیه به خودش . شاید در میان هر چهل پنجاه هزار نفر یک شی میل هم وجود نداشته باشه ولی منم حق زندگی کردن داشتم و دارم . کاوه دست از سرم بر نمی داشت .. دیگه مجبور بودم جواب سلاماشو بدم . تصمیم گرفتم که کمی خودمو پوشیده تر کنم و حالت محجبه تری به خودم بگیرم تا که شاید دست از سرم بر داره .. یه روز منو یه گوشه ای از محوطه دانشگاه تنها گیرم آورد و منو به اسم کوچیک صدام کرد -ببینم دختر تو چرا ازم فرار می کنی ؟/؟ -من از کسی فرار نمی کنم . اومدم دانشگاه درس بخونم نمی خوام فکرمو با کارای اضافه مشغول کنم . من حواسم پرت میشه اگه جز به درس به چیز دیگه ای فکر کنم .. -نمی فهمم چی داری میگی کسی از تو نخواسته که به چیز دیگه ای فکر کنی . ولی اگه یه وقتی خواستی به چیز دیگه ای فکر کنی دقت کن که چه پسری اول به تو فکر کرده .. دیگه تحویلم نگرفت . اون خیلی خوش تیپ بود و چهره مردونه ای داشت . بیشتر از سنش نشون می داد . دیگه حتی به من سلام هم نمی کرد . حرصم می گرفت . دوست نداشتم اونو در کنار دخترای دیگه ببینم . -شیدا چته . نکنه عاشق شدی . بهت گفتم که اصلا به فکر این چیزا نباش . -چی میگی لاله . بر ما حرامه که کسی رو دوست داشته باشیم تو خودت به کی میگی . تو که با یه بچه خوشگل ریختی به هم -آره ولی اون نرمال نیست . -چرا مگه دوستت نداره ؟/؟ -آره -تو ازش خوشت نمیاد ؟/؟ -چرا خیلی دوستش داشتم و هنوزم تا حدودی دارم -چطور مگه .. -دخترا میگن اون کونی و همجنس بازه . نمی دونی وقتی اینو شنیدم چقدر اعصابم ریخت به هم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 29 Apr 2013 14:19
RAMIN3EX: داداش گلم سلام زياد خودتو بخ خاطر ما تحت فشار نزار
يه كم به فكر خودت هم باش كه مريض نشي
ارادتمند
.
.
ایرانی گفت...
رامین جان خیلی خیلی ممنونم از این که به فکر من هستی در هر حال من تا اونجا که بتونم تلاشمو می کنم و در این دو سال و خوردی اخیر هیچوقت مثل این روزا ذخیره هام کم نبوده ولی بازم سعیمو می کنم .دوست ندارم سر نوبت یه داستانی رو جا بذارم . من در سایت خودم داستانها رو مثل بر نامه هفتگی درسی و کلاسی کردم . این کار هم خوبه هم بد ..بگذریم فقط دوستان عزیزم هستند که کاملا خوبند و به فکر منند . رامین جان برات آرزوی بهترین ها و خوش ترین ها رو دارم . شاد باشی ....ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 30 Apr 2013 18:07
شیــــــــــــــــــــــــــدای شی میـــــــــــــــــــــــل 3
لاله تو چطور به یک همجنس باز دل بستی . البته من که مردا رو نمی شناسم و نمی دونم که چه خصلتی دارن -مگه من می شناسم ؟/؟ من خودمو نمی شناسم . -منو که می شناسی لاله جون . چون می دونم خیلی دوستم داری . هر وقت که حس می کنم خودمو دوست ندارم و از خودم بدم اومده این تویی که با دوست داشتنت خوشحالم می کنی -ببین من هوتن رو خیلی دوستش دارم . عاشقشم . دلم واسش می سوزه . فقط به خاطر این که خیلی خوشگله و تیپ سفید و بوری داره عاشقش نشدم . اون یه سادگی خاصی داره . از این لجم می گیره که هر وقت با هم نشسته , داریم حرف می زنیم موبایلش همش زنگ می خوره . پسرا واسش زنگ می زنن . یکی یه بار اومد دستشو گرفت با خودش برد . می دونستم می خواد چیکار کنه . راستش افتادم باهاش دعوا . همه دخترا به دخترا حسادت می کنن که دوست پسرشونو تور نکنه حالا ما باید به مردا و پسرای دیگه حسادت کنیم که کاری به بی اف ما نداشته باشه . برای همین باهاش بحثم شد . واسه ترسوندنش گفتم اگه یه بار دیگه بفهمم خودتو در اختیار یکی دیگه گذاشتی و آبروی هر چی مرد رو بردی دیگه دور من یکی رو باید قلم بکشی . -خب چی گفت -یه حرفایی زد که دلم سوخت . گفت که من تا حالا فکر می کردم که تو درکم می کنی . می فهمی که چه حسی دارم . فکر می کردم دوستم داری . می فهمی نیاز من چیه . من از این کار خوشم میاد . از بچگی خوشم میومده . نمی تونم ازش دست بکشم . -از من می تونی دست بکشی ؟/؟ -باشه تو هم تنهام بذار . ولی پشیمون میشی لاله . فکر نمی کردم این قدر سنگدل باشی .. اون خیلی دوستم داره ......من شیدا داشتم به این فکر می کردم که اونم مث من عاشق کون دادنه و لذت می بره . پس چه فرقی باهام داره . فقط صورتش ریش در میاره که صورت من در نمیاره . باید باهاش ساخت -شیدا اگه بتونی به من کمک کنی می کنی ؟/؟ -میگی چیکار کنم . می خوام بهش پیشنهاد بدم که تو اونو بکنی . راضی هستی ؟/؟ خیلی هیجان زده شده بودم . از این که یک مرد رو بکنم . واسم تازگی و تنوع خاصی داشت . از این که قدرت خودمو به یک مرد نشون بدم . ولی دلم می خواست کون منو هم اون می کرد . می خواستم اینو به لاله بگم ولی روم نمی شد . گفتم شاید در این قسمتش حسادت کنه . -لاله دوست خوبم که از یک خواهر من واسم بیشتر می ارزی تو جون بخواه . هر وقت که بگی و بخوای در خدمتم . فرداش من و لاله و هوتن با هم یه گوشه ای نشستیم . لاله سر صحبت رو باز کرد -هوتن جان من می خوام در مورد یه مسئله ای باهات حرف بزنم اگه قبول می کنی شاید آبمون تویه جوب بره . فقط من می دونم تو آدم راز نگه داری هستی . این شیدای خوشگل ما که اینجا نشسته و از یه خواهر برام بالاتره شی میله . می دونی که چی میگم . در حالی که با تعجب بهم نگاه می کرد و باورش نمی شد سرشو تکون داد . -من ازش خواستم که کمکت کنه و منو هم کمک کنه تا این مشکل تو رو یه جوری کمش کنه . در واقع به خودشم کمک می کنه و می تونه از این کار لذت ببره . یعنی با تو طرف شه . اون کاری رو که یه مرد با تو می کنه شیدا انجام بده . در حضور من . مگه غیر از اینه که تو می گفتی عادت داری یه چیزی رو در اون قسمت بدنت حس کنی یه چیز زنده و جوندار و.. مال شیدا جون هم از هر جونداری جون دار تره . پس نه نگو بهانه نیار . این جوری یواش یواش اون پسرایی که با توان دیگه شرشون کنده میشه . منم دیگه اون حرصو نمی خورم که شخصیت مردانگی تو رفته زیر سوال . مگر این که خودت مرض داشته باشی و بگی عاشق اینی که مردای زیادی باهات طرف شن که در اون صورت تمام این حرف زدنها و بر نامه ریزیهای من کشکه . اون جوری هم منو داری هم شیدا و اون هوس و اشتیاقی رو که از بچگی داشتی . لاله واسم تعریف کرده بود که هوتن از بس خوشگل بوده و تیپی سرخ و سفید داشته پسرای چند سال بزرگتر از خودش اونو می بردن به کوچه ها و جاهای خلوت و شلوارشو می کشیدن پایین و اونو می کردند .. می گفت یه مدت که بزرگتر شده و کونش درشت تر شده بود با سوراخ کونش ور می رفتند و کیرشو نو فرو می کردن توی سوراخ کونش . اوایل درد می کشید ولی یه مدت که گذشت عادت کرد . یواش یواش خوشش اومد . اگه یه روز دوروز این کارو باهاش نمی کردند خودش می رفت دنبالشون . شاید یکی از دلایل کونی شدنش این باشه که بچه ننه بوده . احساس ضعف می کرده و از این که پسرای دیگه این جوری بهش توجه دارن و واسشون اهمیت داره خوشحال بود . رفته رفته به این که وجود حضرت کیر رو در محضر کونش حس کنه عادت کرده بود . اگه چند روز کسی رو پیدا نمی کرد که اونو بکنه باید یه چیزی رو فرو می کرد توی کونش . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 30 Apr 2013 21:32
migren_tomor: عالی بود خسته نباشی داداش
.
.
ایرانی گفت...
میگرن تومور خونگرم و دوست داشتنی من بابت پیامهای گرمت در داستانهای شیدای شی میل و بیست سال بعد نهایت تشکر را داشته امید وارم همیشه تندرست و خندان باشی ....ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 3 May 2013 22:54
ghodrat38: با تشكر فراوان
هرچي بگم زيباست كم گفتم
پس ميگم كمه كه زيبا گفته باشم
منتظريم
.
.
ایرانی گفت...
قدرت جان ! کم ولی بسیار زیبا و قدرتمندانه با کلمات بازی کرده احساستو به زیبایی و خالصانه بیان کردی . جز این که بگم همه شما استاد منید و راهنمای من چی می تونم بگم . من خودم دوست دارم بیشتر بنویسم ولی دیگه حساب و کتاب از دستم در رفته . حتی این روز ها دارم از ذخیره عاشورا استفاده می کنم ..منظورم اینه من در ایام عاشورا حداقل دو هفته و ماه رمضون یک هفته انتشار ندارم ولی در اون مدت دیگه چاره چیه بازم زیر سبیلی داستانهایی می نویسم و به آرشیوم اضافه می کنم و طوری کارام فشرده هست که اون تعطیلی در کمبود فرصت روز های اخیر به دادم رسیده . قدرت جان فراموشمون نکن تا با قدرت بیشتری در خدمت دوستانم باشم . روز و روزگارت خوش ....ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 3 May 2013 23:28
edvardo_0351: مرسي داستان جالب وقشنگيه ادامه بده
.
.
ایرانی گفت...
ادواردو جان اطاعت میشه . ممنونم از تو به خاطر پیام گرمت . خوش و خرم و خندان باشی ....ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 3 May 2013 23:30
sepehr_as: قشنگ بود،منتظر ادامه داستان هستیم
.
.
ایرانی گفت...
سپهر جان خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم از پیام گرم و دلنشینت .. این داستان در روز های سه شنبه منتشر میشه با کمال افتخار در خدمت شما دوست گلم و سایر دوستان خواهم بود . با احترام : ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم