انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

لز با دختر خجالتی


مرد

 
لــــــــــــــــــــز با دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی 40

کسم رو کس زهیدا جون می غلتید و اونم حس و حالی نداشت ولی اون قدر باهاش ور رفتم تا تونستم سر حالش کنم . -عزیزم خوشحال باش من و تو کنار همیم . نمی دونی چقدر دوستت دارم و عاشقتم . تا می تونستم به زهیدا جونم حال دادم . وقتی اون دو تا دختر دیگه هم رسیدند و به ما پیوستند سه تایی شونو رو زمین خوابوندم . بهشون گفتم پاهاشونو باز کنن . حیف که سه تا دست نداشتم . دو تا دو تا انگشت تو کسشون می کردم و همون انگشت خیس رو فرو می بردم توی دهنم . چقدر حال می کردم . -اوووووخخخخخخ زیبا .. زیبا .. زهیدا فدات . دو انگشتی کسمو بکن . -این قدر مزه میده ونمی دونستم ؟/؟ هر وقت بخوام کسمو جرش بدم میگم تو بیا این کارو واسم انجام بدی . دوست دارم تو بشی شوهر من و من بشم زنت زهیدا ! اووووووفففففف تو بازم کنی . نازم کنی .. خلاصه اون روز جمعه خوب و شیرین و پر تنشی بود برام . از اون روز تا آخر هفته نمی دونستم چیکار کنم . دوست داشتم خودمو به بهترین شکل ردیف کنم . کاری کنم که همه ازم خوششون بیاد . نغمه جون با هام حال کنه و دوستاش هم همین طور . تا آخر هفته هر مدل لباسی رو رو تنم امتحان می کردم . سعی می کردم بقیه دخترا این حرکات منو نبینن . خسته شده بودم از بس شورت و سوتین های مختلف رو رو خودم آزمایش می کردم . خلاصه اون روز اومد و خودمو یه تیکه ماه درست کردم و استاد خوشگله من اومد دنبالم تا منو ببره به مهمونی . این خانوم خوشگله معلوم نبود چند تا ماشین داره . با تویوتا کامری سفید اومد دنبالم . .. هر چند بابام هم خودش هم ردیف اونا بود ولی در هر حال یه دختر دانشجو و دور از خونه و زندگی اونم استادش بیاد دنبالش و با هم برن عشق و تفریح خیلیه . -خب زیبا جون ما داریم میریم خارج از شهر یه جای خیلی خوش آب و هوا . پای کوه و جنگل و یه خونه ویلایی خیلی بزرگ . انگاری که یه کاخه . با هشت تا خانوم خوشگل دیگه غیر خودمون . فقط حواست باشه که طرز بر خوردت با اونا چه طور باشه . من البته نباید به تو چیزی بگم ولی تو خودت بهتر می دونی چیکار باید بکنی . در ضمن اینا همه شون خانوم دکترن . یعنی پزشک . هر طرفی طرفشو از هم ردیف شغلی خودش انتخاب کرده . -نغمه جون پس من باید خیلی به خودم ببالم که منو آوردی به این جمع . -ببین این نیازه این هوس و عشق و حال کردن و سوختن همراه با کیف کردنه که ما رو کشونده به این جا و به نظر من یکی , تو اگه به خودت مسلط باشی دکترای این کارو داری . این زنایی رو که امروز می بینی همه شون داغ داغ داغ و به اصطلاح خودمون هات هستند اونا زمستون و تابستون سرشون نمیشه . امشبه رو توی فضای سر بسته دور همیم و فردا میریم به فضای باز . عشق می کنیم . نمی دونی چقدر به آدم آرامش میده . وقتی فکرشو می کنم که دارم می سوزم و حال می کنم می خوام جیغ بکشم . صبحها تا اوایل بعد از ظهر پاییز گرمه . یه آبشار طبیعی داره که فقط مال همین خونه است .. آدم نگاش می کنه ووووویییییی زیبا کس آدم انگاری می خواد مثل آبشار آب پخش کنه . -نغمه جون همسایه ها و غریبه ها نیستند که آدمو ببینن و از این نظر خطر ناک باشه ؟/؟ -نه ..تا هکتار ها مال خودشه . خانوم دکتر سپیده ..جراح قلبه .. -اگه این طوره پس چرا مهمونی رو همیشه اینجا بر گزار نمی کنین .. -گاهی اونی که نوبتشه به هزینه خودش اینجا می گیره ولی یه عده دوست دارن خونه خودشونو به رخ بقیه بکشن و آخرین دکورا و تغییرات خونه شونو نشون بدن . تو که ما زنا رو خوب می شناسی . تازه اینجا فقط از اواسط بهار تا اوایل پاییز مناسب مهمونی و لز در فضای بازه .. .. در هر حال رسیدیم به اونجا .. مدل به مدل ماشینای لوکسی که در خونه پارک بود . ماکسیما ..پرادو .. یه بنز آلبالویی خوشگل که فکر کنم مال خود خانوم دکتر سپیده بود .. منم اگه بشم یه خانوم دکتر قوی شاید یه روز بتونم همچین خونه ای داشته باشم . بابام بهم کمک می کنه . خب دیگه فعلا که اینجام . هر چی که بشم دکتر بشم مثل حالا دانشجو باشم تا این کسم تنظیم نشه کاری نمی تونم بکنم . باید ردیف ردیف باشم . مثل همینا که هر چی دارن و ندارن می خوان بریزن بیرون و یه روز با هم خوش باشن . .. ووووییییی عجب مجلسی .. تا رسیدیم اونجا هشت تا زن خوشگل و ناز و خوش بدن و مامانی عین هلو رو دیدیم که به محض دیدن ما چه جور ازمون استقبال کردن . دلم می خواست نجویده قورتشون می دادم . وقتی به میکاپشون نگاه می کردم از طرز آرایش خودم خنده ام می گرفت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
لــــــــــــــــــــز با دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی 41

نغمه جون من این جمعیتو می بینم یه جوری میشم .. -چیه دختر به همین زودی داری خودتو می بازی . سعی کن خودت باشی . حس کنی با اونا یکی هستی . اگه می خوای در زندگی موفق باشی و در بر خورد با دیگران کم نیاری طوری باهاشون باش که انگاری عین اونایی از خودشونی درکشون می کنی ولی رفتارت احساست مثل خودت باشه . یعنی تو همون جوری که با من حال کردی با اینا حال کن . سعی کن خودتو نشون بدی . خیلی راحت . فکر نکن که اونا یا من خیلی بالاتر از تو هستیم . از آن سوی آسمونا اومدیم . من می دونم الان تو چی داری میگی .. ما هم که دانشجو بودیم از استادامون ..از اونایی که پزشک شده بودند واسه خودمون بت درست کرده بودیم . برای ما رسیدن به مقام اونا یک رویا بود . باید دلهامونو سفت و سخت می کردیم . از خیلی از علاقه مندیهامون دست می کشیدیم تا بتونیم موفق شیم به جاهای بالاتر برسیم و شد اون چیزی که امروز شد . من خودم درد کشیده ام . احساس تو رو درک می کنم . حداقل نصف از این درسایی رو که ما در دانشگاه می خونیم به درد آینده نمی خورند کاربردی در فعالیتهای کاری ندارند و شاید بیشتر اونا . اینا فقط به خاطر اینه که ذهن ما یه جورایی آمادگی پیدا کنه و بر نامه های آموزشی با نظام تحصیلی و قوانین و مقررات هماهنگ شه .. اما دختر تو در دروس اصلیت نباید تنبل باشی.. منی که نرم هستم به موقعش سختگیر هم میشما . نگاهمو به چشای خوشگلش دوخته و گفتم شما خیلی مهربونی نغمه جون .. -حالا بریم احوالپرسی بده میگن چه خبره ..سپیده : آهای نغمه چی داری زیر گوش این میهمان تازه وارد ما می خونی . بلند تر بگو ما هم بشنویم دیگه ... ... خلاصه مستقر شدیم و همه شون خیلی راحت با آدم بر خورد می کردند .. سلام علیک که کردیم ..هر کی میرفت کنار یکی یا خودشو به کاری مشغول می کرد . من هنوز احساس غریبی می کردم . دوست داشتم که زودتر بریم به جریان اصلی برسیم تا یه جورایی بتونم خودمو باهاشون هماهنگ کنم . بعضی هاشون اگه بگم یک کیلو طلا به خودشون آویزون کرده بودن اغراق نکردم . حالا بعضی ها معمولی تر بودند . سپیده و سحر و فرشته و فرشیده انگاری دور و بر چهل می شدند و لیدا و لادن و بهناز و بهنوش رو چند سالی جوون تر احساس کردم . ما در یه محوطه ای نشسته بودیم که شبیه به یک تالار بزرگ بود . از در ورودی تا خود ساختمون باید یه سیصد متری رو طی می کردیم . در این فضا کلی سگ بود .. این ساختمون هم با این که یه حالت سه طبقه داشت ولی ارتفاعش خیلی زیاد بود و به سبک خونه ها و معماری آلمانی ساخته شده و در نماکاری از دو رنگ قرمر و سفید و از سنگهای خوشگل و براقی استفاده شده بود که واقعا اونجا رو شبیه به کاخ کرده بود . ما رفته بودیم به طبقه دوم که ارتفاعش نسبت به طبقه سوم کمی کمتر بود . منو به یاد تالار عروسی ها مینداخت .و به یاد مبل و راحتی فروشی. سه مدل مبل و چند مدل صندلی در چند گوشه این تالار ردیف کرده بودند .. شامو هم از بیرون آورده و هر کی پیش جفتش می نشست و غذاشو می خورد . انگاری کسی به خوردن اهمیت نمی داد می خواست زمان بگذره و کارشو شروع کنه . من که از گرسنگی داشتم ضعف می رفتم تا این غذاها ی رنگ و وارنگو دیدم افتادم به جونش ولی بیشترشون سالاد می خوردند و مقدار کمی از غذای اصلی .. -نغمه جون اینا چرا این قدر کم غذان .. -کارشون استاندارده . نمی خوان با شکم پر بیفتن رو هم . -ولی ضعف می کنن-به همون نسبت می خورن .. کم بخور همیشه بخور ولی تو که داری خودتو خفه می کنی می ترسم نفس کم بیاری .-مگه قراره بریم زیر آب ؟/؟-چه می دونم شاید بد تر از آب .. من بااین که به اندازه همه اونا خورده بودم هنوز سیر نشده بودم . نغمه راست می گفت .. هرکی پیش زوج خودش نشسته بود . هنوز شامو خورده و نخورده دیدیم هرکی بشقابشو گذاشت به کناری و یه آدامسی تو دهنشون گذاشته و یک بار دیگه هر کدومش یه عطری به خودشون زدن که با این که اون فضا قبلا هم عطر آگین شده بود این بار آدم فکر می کرد وارد یه باغ پر گل شده . چند مدل عطر ملایم مخلوط شده بود یه معجونی در اومده بود .. بهنوش : نعمه جون امشب اگه زیاد کارت نداریم واسه این مهمون خوشگلمونه . -می تونین کارم داشته باشین .. لیدا : جدی میگی ؟/؟ نغمه : شوخی نمی کنم .. لیدا دامنشو از پاش در آورد و اونو سمت نغمه پرت کرد .. نغمه هم طوری به فرزی دستشو از لای دامش به شورت رسوند و اونو درش آورد و سمت صورت لیدا پرت کرد که درست رو چشاش قرار گرفت بقیه زدند زیر خنده . سحر : ببینم رفتی خارج کلاس ؟/؟ ..نغمه : سحر من که آشو با جاش نفرستادم . می خوای آشو واسه تو پرتش کنم . خبری کسش می گفت .. زبون سحرو هم بست . دستای لیدا از زیر دامن لادن رد شده بود . سپیده لباشو گذاشته بود رو لبای سحر . فرشته و فرشیده که ساکت تر از بقیه نشون می دادند بی سر و صدا زود تر از سایرین رسیدن به نزدیکای مقصد . حتی سوتینشونو هم در آورده و با یه شورت بودند . اون دو تای دیگه هم که سرگرم بودند . من انگار فراموش کرده بودم برای چی اومدم . با این که تو خونه خودم با نغمه لز کرده بودم ولی یه شرم خاصی بر من چیره شده بود . شاید هنوز خودمو باور نداشتم . محیطو باور نداشتم . -چته زیبا .. نغمه وررفتن با منو شروع کرد .. -دوستت دارم نغمه جون . خوب می دونی کی باید چیکار کنی .... فعلا داشتیم نرمش می کردیم تا گرم بیفتیم و ببینیم بر نامه بعدی ما چیه . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
لــــــــــــــــــــز با دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی ۴۲

-نغمه جون ماباید حتما کنار هم و در ابن فضای باز باشیم . ؟/؟ ایرادی نداره بریم تو ی اتاق خلوت ؟/؟ -هر جوری که دوست داری و راحت تری می تونیم همون طور عمل کنیم . اصلا اگه بخوای می تونیم هیچ کاری هم نکنیم . هیچ اجباری در کار نیست . چون ما باید نیروی خودمونو داشته باشیم برای فردا صبح در فضای باز یا مثلا اگه زمستون بود و کلا هوای بیرون سرد می بود ما صبح رو همین جا می گذروندیم با این تفاوت که بعد از یک استراحت خوب کارمونو شروع می کردیم . نگاه نکن اینا این جوری خیلی راحت در کنار همن و تن و بدن همو این جوری به هم چسبوندن و درویش مسلکند . برای ویزیت شدن پیش اونا باید چند ماه قبل وقت بگیری . در میون اونا زیر یک ماه نداریم -من برای تو از کی باید وقت بگیرم نغمه جون -هر وقت که بخوای .. من و اون هم شروع کردیم . دیگه باید تعارف رو کنار میذاشتیم . این جوری که زنا به هم پیچیده بودند فکر نمی کردم کارشون کمتر از سه ساعت طول بکشه . یه دو نفری به خودشون کیر مصنوعی بسته بودند . -بهنوش می خواستی از اون کیر های ناز و نرم رو انتخاب کنی -کیر باید خشن باشه . جذبه داشته باشه طوری که یک زن حسش کنه و. بدونه که اون کیر می تونه ازش نگه داری کنه -فعلا که ما نگه دار کیر هستیم . بهناز در یه استیل سگی رو زمین قرار گرفت و بهنوش هم در حالی که سرشو لای پای بهناز فرو کرده بود پس از دقایقی لیس زدن به کسش ایستاد و کیر مصنوعی کلفت و نرم رو وارد کس بهناز کرد . سپیده : به همین زودی خودتونو اسیر کیر کردین ؟/؟ بچسبین به مغز و چوچوله های کس . خودتون که از همه وارد ترین که با کجا ها باید ور رفت که به همه حال بده . بهنوش : سپیده خانوم تو این قدر در روز کس می بینی بازم دست از سر این کوس ها ور نمی داری ؟/؟-اینا یه چیز دیگه ای هستند . اینا مثل زندونی های از قفس پریده ای هستند که می خوان بیان در فضای آزادی و بی خیالی نفس بکشن . دهنشون همیشه بازه . با تمام وجودشون می خوان نفس بکشن ولی اون کس هایی که من در روز می بینم کس های مرده و دست و پا بسته ای هستند که باید بهشون زندگی داد . . لیدا : ووووووییییی خانوم شاعر دل ما رو بردی . سحر جون زبونتو از رو اون کس سپیده جون بر دار تا ما بیاییم یه تستی بگیریم . سپیده : لیدا جان تو به همون لادن خوب برس خیلی ثواب کردی حالا اگه دوست داری می تونی بیای پاچه خواری ما رو بکنی . این سحری که من دیدم حالا حالا ها در خماری کس من باقی می مونه . . من و نغمه با این که رفته بودیم به یه اتاق خلوتی که یه تخت شیک هم داشت ولی درست به فضایی باز می شد که خانوما قرار داشته راحت می تونستیم حرفاشونو بشنویم . -زیبا حواست به کارت باشه . نمی خوام بقیه حس کنن که تو یه دختر ناشی هستی . حداقل کاری نکن که به نغمه بخندند . این حرفو که زد سعی کردم که دیگه این حالت سستی رو از خودم خارج کنم . حواسمو فقط جفت کاری کنم که دارم انجام میدم . ده تا زن کاملا بر هنه در دنیایی قرار داشتند که دیگه ور رفتن و دست به اندام هم رسوندن واسشون عادی شده بود . از این که اونا رو این قدر پر شور و حال می دیدم لذت می بردم . که هر دفعه میان وبازم همون عشق و حالو دارن . این کار دلشونو نمی زنه ؟/؟ سیر نمی شن ؟/؟ -عزیزم این برای اونا به نوعی نفس کشیدنه . یا خوردن و خوابیدن .. خودتو مگه خسته شدی ؟/؟ -نهههههههه .. نغمه وقتی که حرف می زد دستش روی کسم بود . به من نیروی دیگه ای می داد . منم دستامو گذاشتم رو سینه هاش . خیلی آروم پنجه هامو باز و بسته اش می کردم . با بوسه ای گرم به استقبال لذت و آرامش دیگه ای رفتیم . . نغمه روی تخت طاقباز افتاده بود و من و اون پس از یه نگاه عاشقونه ای که به هم انداختیم ادامه دادیم . این بار لبامو خیلی روم به نوبت می ذاشتم رو نوک سینه هاش و انگشتامو هم فرو کرده بودم توی کس تنگ و نازش . به نظر من کس بقیه به قشنگی و تنگی کس نغمه جونم نمی شد . اصلا دوست نداشتم یه وقتی کیر مصنوعی بهنوش رو توی کس نغمه ببینم . .سرمو رسوندم به لاپای نغمه جون . گویی از بس حالش خوش بود با تکون دادن مرتب سرم در لاپاش اون مدام جیغ می کشید و نمی تونست هوس خودشو پنهون کنه .. برو بچه های اون طرف برای لحظاتی دست از کار کشیده و دوباره مزه پراکنی شروع شد . -به به !بازم که نغمه صداش در اومد .. -مثل این که تا حالا حال نکرده باشه -عین ندید بدید ها جیغ می زنه .-چقدر از این جیغ زدنها خوشم میاد . منو یاد بچگی هام میندازه . هر وقت یه کار بدی می کردم مامانم خیلی آروم گوشمو می کشید و منم الکی جیغ می کشیدم تا مثلا بابا بره بزندش . . نغمه : خانوما چی دارین پشت سر من میگین . زیبای من داره معجزه می کنه . لیدا : کی ؟/؟ همون زیبای خفته ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
لـــــــــــــــــــــــــز بـــــا دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی 43

در مورد زیبای من این جوری حرف نزن که اون از همه شما استاد تره . -حالا چرا بهت بر خورد خانوم خانوما . من که چیز بدی نگفتم . اتفاقا ازش تعریف کردم . صورتم سرخ شده بود . سپیده : پاشین بیاین اینجا بینم . ببینم چیکار دارین می کنین . این زیبا خانوم ما ظاهرا حالا یه غنچه ایه که باید یواش یواش بشکفه . اونم قراره یه خانوم دکتر بشه . در عوض اون حالا داره تخصص یه کاری رو می بینه که ما پس از تموم شدن درسمون دیدیم . خانوما همه تون بیاین این جا بیفتیم رو هم .. . -زیبا سعی کن خودت باشی . خودمونو انداختیم رو کفه قسمتی از تالار که قالی های نرم و گوشتالودی داشت . بعضی از زنا کسشونو می مالوندن به اون قالی یکی هم میفتاد پشتش . هر کسی در جا یه کار پیش بینی نشده رو انجام می داد . منم اولین نفری رو که روبروم آزاد دیدم چسبیدم بهش .. ووووویییی چه سینه هایی داشت ولی نمی خواستم به خودم بقیولونم که از سینه های نغمه جونم تازه تره . پوستش به سپیدی پوست بدن نغمه نبود . دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش . نوک سینه هاشو هم میذاشتم توی دهنم . واسه این که این حرکت واسش یکنواخت نشه کف دستمو گذاشتم روی کسش . حس کردم که این کارام براش هیچ هیجانی نداره . یا این که نمی خواد قبول کنه که یکی که نصف اون سن داره بتونه اهل حال و این بر نامه ها باشه و نوعی غرور در خودش احساس می کنه . در هر حال من به کارم ادامه دادم .. -اسمتون چیه ؟/؟ -من لیدا .. ببینم تو همیشه این جور خشک حال میدی .. گفتم بهتره که یه چشمه واسش بیام هرچند بازم از این جور حرف زدنش خجالت کشیده احساس غریبی می کردم . دیگه نمی دونستم باید چیکار می کردم . نغمه رو هم در میون هشت نفر دیگه که پراکنده شده بودند گم کرده بودم . اصلا معلوم نبود زنا کجا رفتن . بهنوش و بهناز اونجا بودند که گاهی این اونو با کیر مصنوعی می کرد گاهی هم اون اینو . دستمو دراز کرده گذاشتم پشت پای لیدا و از زانو به پایینشو به طرف جلو خم کرده و و اونو که می رفت بیفته بغلش کرده دو تایی مون افتادیم رو زمین . تا خواست سر و صدایی کنه و بفهمه چی شده دو دستی افتادم به جونش . طوری به سرعت اندامشو می بوسیدم که اجازه فکر کردن پیدا نکنه . چهار تا از سر انگشتامو فقط به روی کسش می مالوندم بدون این که به این فکر باشم که انگشتامو بفرستم توی کس . اون فقط داشت ناله می کرد . کسش لحظه به لحظه خیس تر و رو غنی تر می شد و همین خوشحالم می کرد .. . می خواستم لیدا حس کنه که منم توانی دارم و منودست کم نگیره .. -اوووووخخخخخخ دختر .. چرا انگشتاتو نمی کنی توی کسسسسم . بکن .. بکن معطل چی هستی .. -زوده هنوز زوده .. تو مگه دلت نمی خواد بیشتر حال کنی . بیشتر لذت ببری . پس بذار این کیف کردن تو طول بکشه . بذار یه زن همیشه در حس و حال باشه . دویدن و نرسیدن دویدن و نرسیدن .. آب شدن و تموم نشدن .. این تیکه های لذت بذار وجودت رو بسوزونه . آتیش بده .. بالاخره هر وقت که وقتش شه اون انفجار آخررو میگم که شعله ورت کنه .. -نهههههه زیبا می خوام می خوام .. به من بگو تو پزشکی داری می خونی یا ادبیات .. با کس خشک من چیکار کردی .. کس من از اوناییه که به همین آسونی ها اشکش در نمیاد .. -من که دوستش دارم لیدا جون . کس خوشگل تو رو . یه حالت گرد فندقی داره . حتی اون سوراخ غنچه ایش مثل غنچه فندقه .. اصلا خود فندقه . اجازه هست ؟/؟ -مال خودت . نوش جونت . دهنمو گذاشتم روی کس ناز و ناب لیدا جون . اول خیلی خیلی آروم کسشو میک می زدم و می خوردم بعد یواش یواش سرعتمو زیاد تر کردم و بعدش به حداکثرش رسوندم دوباره سرعتو کم کردم . لیدا داشت همین جور جیغ می کشید و ناله می کرد . با هر ناله و فریاد اون زنا می گفتند کیر .. یکی می گفت کیر اسب داری می خوری ساکت شو دیگه .. هیشکی هم نمیومد طرف ما تا ببینه چه خبره و زیبا داره چیکار می کنه . کمی اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده بودم . با این حال هنوز زود بود که در مورد خودم و این که تا چه حد می تونم لیدا رو سر حال کنم قضاوت کنم . بعضی از زنا یا حتی مردا یه نقاط خاصی از بدنشون حساسیت بیشتری داره ولی اگه لذت سکس و هوس رو به جایی بشه رسوند که طرف خودشو در این عالم حس نکنه به هر جای بدنش که دستی بخوره حشری می شه . یک حس داغی از هوس اونو می سوزونه و من باید کاری می کردم که این احساس در لیدا به وجود میومد . واسه همین سعی کردم این پخش هوس رو از همین حالا شروع کنم . سعی کردم با اون مثل یه نوزاد بر خورد کنم . با دستام همه جای تنشو لمس کنم .. اون کاملا ساکت شده بود و منتظر بود که من چیکار می کنم با هر حرکتی منتظر حرکت بعدی من بود . حالا انگشتمو فرو می کردم توی کس لیدا و اون با هیجان دستمو می گرفت همون انگشتی رو که رفته بود توی کسش می لیسید ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــــــــــــــــــــــز بـــــا دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی 44

اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بودم . -ولم نکن زیبا . ولم نکن . الان چند ساله هیشکی نتونسته منو این جوری کنه .. لیدا شایدم راست می گفت . اون جوری که من حرکات زنا رو می دیدم اونا انگار پس از نرمش اولیه در عمل لز و این که خیلی اروتیک مآبانه به بدن هم می پیچیدند به ناگهان چند تا دنده می پریدند جلو و به کارشون سرعت می دادند . در حالی که این سرعت باید به تدریج می رفت بالا و اون جایی که نیاز به شوک داشت یک دفعه زیاد می شد . شاید این جا هر کس که در حال لذت دادن بود در همون حال به لذت بردن هم می اندیشید ولی من حالا فقط به این فکر می کردم که با نشون دادن خودم کمتر خجالت بکشم . حالا چهار تا از انگشتاموفرو می کردم توی کس لیدا و لبامو هم گذاشته بودم رو لباش . طوری میکشون می زدم که دیگه صداش در نیاد . اونم واسه این که در مقابل حرکات من کاری کرده باشه دستشو رسونده بود به سینه هام و آروم آروم باهاش بازی می کرد و گاهی هم دستاش ول می شد . سینه هامو رو سینه هاش می گردوندم . با بالاتر کشیدن خودم انگشتام دیگه بیشتر از نصف نمی تونستم توی کس لیدا جون فرو کنم . بعد ار بیرون کشیدن انگشتام .. روی کس لیدا جون و اطراف اونو یه دستی کشیدم و یه دستی هم روی کس خودم گذاشتم . به اصطلاح کارشناسی خاصی کردم و خواستم ببینم که از نظر برق انداختگی در چه حدیه .. خب موریزه ای که بتونه خراشمون بده نبود . لیدا فوق العاده خیس کرده بود . کس ورم کرده اش نشون می داد که آمادگی خوبی برای یک کس غلتونی حسابی داره . همین کارو هم کردم . با شروع این کار متوجه شدم که خودم هم دارم اوج می گیرم . سر تاپام بی حس شده بود . دهنمو که از رو دهن لیدا جون بر داشتم انگاری یه دنیا حرف در حال انفجار داشت . -نههههه زیبا زیبا قلبم داره وای می ایسته . ولم نکنی ها . اصلا نگاه نکن من چی دارم میگم .. وووووووییییی .. ووووووووییییییی .. دیگه هیشکی دور و بر ما نبود ولی گویی که همه منتظر شنیدن حرفای ما بودند . متوجه نشدم صدای کیه ولی یکی بلند داد زد لیدا بسه دیگه صدات تا شهر هم میره و الان کاری می کنی که بیان همه ما رو ببرن .. یکی دیگه می گفت کجا ما رو ببرن کیرشونو می کشن بیرون و میذارن توی کس خانوم دکتر ایی که سه ماه در میون وقت ملاقات ازشون گرفتن آرزوشونه .. -من که کسمو مفت نمیدم .. از این طرف لیدا دست از کشیدن موهام بر نمی داشت و یک ریز مشغول بود .. لحظاتی بعد دیدم که خانوما همه شون اومدن . دور و برم شلوغ شده بود .. لیدا : چیه دارین فیلم سینمایی می بینین . پدر تونو در میارم اگه حواس زیبا جونمو پرت کنین . اون از همه شما بهتر حال میده . اگه نغمه نخوادش من خودم می خوامش .. مال خودمه .. زیبا ادامه بده . کسم داره برشته میشه .. هر وقت حس می کنم دارم خشک میشم یهو سیل راه میفته .. تو خوب می دونی چطور هور مونهامو تحریک کنی .. . یک بار دیگه از سرعت کار کم کرده و به لمس آروم اون پرداختم .. دوباره کسمو انداختم روی کسش . بهش فرصت فکر کردن نمی دادم ولی اون می تونست روی لذت بردن خودش تمرکز داشته باشه . اونو در این زمینه طوری گیج کرده بودم که خودش نمی دوست کدوم حرکت من براش شور و هیجان بیشتری داره . ولی کس غلتونی روش اثر فوق العاده ای داشت . برای همین منم بیشتر روی این قسمت زوم کرده بودم . حس کردم یه انگشتایی داره روی موهام کشیده میشه . انگشتایی که سراسر مهر و محبت و عشق بود . انگشتایی که نشون می داد داره به من می باله . اون دست نغمه بود که داشت موهامو نوازش می کرد و با هاشون بازی می کرد . می دونستم که دارم رو سفیدش می کنم . چقدر دلم می خواست حالا در آغوشش بودم و بهم حال می داد . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و باهاشون ور می رفت . کاش می تونستم درسامو هم طوری بخونم که ازم راضی باشه .. راستش این جوری که نغمه داشت باهام ور می رفت تمرکز من روی لیدا کم می شد . چون اون وقت باید یه حس دو طرفه می گرفتم و اگه هم نمی خواستم به حرکات نغمه جون توجهی داشته باشم عزیز دلم ازم ناراحت می شد .. این یه تیکه رو لیدا خوب متوجه شده بود . -نغمه جان میشه ازت خواهش کنم دست از زیبا ور داری . این جوری که معلومه هم خوابه توست . بذار این چند دقیقه ای رو آرامش داشته باشیم . -لیدا فکر نکنم کس سنگی تو به این زودیها آبشو آتیش کنه . -کس من اون قدر ها هم که فکر می کنی کوه نیست . کس من شیرینه که فرهاد کوهکن ا گه خوب وارد باشه که چه جوری بکنه می تونه راحت به دل نرمش دست پیدا کنه .. نغمه ازم فاصله گرفت و با رفتن اون یه بار دیگه اوج گیری لیدا شروع شد . حس کردم که باید سرعت خودمو زیاد تر کنم تا اونو زود تر ارضاش کنم . راستش از این که لیدا اون بر خوردو با نغمه داشت به خاطر اون ناراحت شده بودم هرچند که صحبتای لیدا منطقی بود ولی دلم نمیومد که نغمه پیش لیدا کم بیاره .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــــــــــــــــــــــز بـــــــا دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــــالتی ۴۵

-ولش کن زیبا حواست به کار خودت باشه . اگه بدونی به همین زودی چقدر به دلم نشستی -لیدا خانوم من نمی خوام نغمه جون حس کنه که من نسبت به اون بی احترامی کردم -نه اصلا اون همچین حسی نمی کنه . ما این جا به این کارا و حرفا عادت داریم . تو هم باید عادت کنی . خانوم دکتر آینده . حالا تو باید در مانم کنی . خیلی خسته ام . خستگی روزای اخیر رو باید از تنم در کنی . نمی دونی چقدر حال میده آدم پس از چند روز خستگی و کوفتگی این جوری تمام خستگیش از بین بره و طوری حال کنه که زیر پوست هر تار موش لذت بشینه . با این که در حال حال دادن به لیدا بودم ولی حواسم بود پیش نغمه .. خانوم دکتر لیدا هم از اون زرنگا بود ..-نغمه بیا این طرف یه ندایی به عشق جدیدت بده که عاشق منم باشه . مثل این که خیلی دوستت داره و میگه من باید بدونم نغمه جونم دلخور نیست . ببینم چی توی کست ریختی که تونستی دلشو ببری . نغمه که همون دور و برا بود گفت چیزی که داخلش نریختم اون ازخودش عشق و جواهر منتشر می کنه . هرکی بهش دست بزنه به خوبی متوجه میشه که اول و آخرشه . اومد زیر گوشم بهم گفت زیبا جون به لیدا خوب حال بده فکر کن داری با من حال می کنی . اون وقتی که شارژشه حسابی حال میده . ما رو تنها گذاشت . داشتم به این فکر می کردم که خیلی احساساتی و عاطفی تر از این خانوما هستم که نمی تونم نسبت به بعضی مسائل بی تفاوت باشم . من تعلق جسم را در رابطه با مسئله های عاطفی می خواستم . ولی برای این زنا بیشتر اولویت با حال کردن بدنی بود . این طور هم باید باشه . ولی برای اونا فرقی نمی کرد که کدوم بدن بهشون لذت میده . شاید اگه به جای من یکی دیگه می تونست لیدا رو به اوج برسونه برای اون تفاوتی نمی کرد .. -از کدوم حالت خوشتون میاد من همونو ادامه بدم . . اون سست سست و بی اراده نشون می داد . مثل آدمای منگ و مسخ شده ای که یه چیزی رو می شنون ولی نایی واسه جواب دادن ندارن یا اصلا قدرت فکر کردن و این که چیزی رو بگن ندارن . حس کردم که باید به این چشا نگاه کنم و به حرکتم ادامه بدم . انگشتامو کردم توی کسش . خمار تر و منگ تر شده بود . آروم ناله می کرد . پاهاشو به طرف هوا پرت می کرد . ولی وقتی که دوباره افتادم روی کسش و تماس کس با کسو شروع کردم این بار آهنگ صداش , ناله هاش به طرز مخصوصی در اومده بود . چشاش بسته شده من همینو ادامه اش دادم . برای لحظاتی احساس کردم که از هر طرفی داره به من فشار میاره . یه لحظه پاهاشو گذاشت پشت پاهام بهم فشار آورد . به کمرم چنگ زد . نفس نفس می زد و بعدش وقتی که لباشوگذاشت رو لبام و بهم گفت دوستت دارم و حرفای عاشقونه تحویلم داد متوجه شدم که ارضاش کردم . حالا لیدا افتاده بود به جونم .-لیدا جون باور کن دوست ندارم خسته ات کنم . -لیدا که سر حال باشه دوست داره خسته شه .. پاهامو از وسط بازشون کرد و معلوم نبود از کجا یه کیر پلاستیکی به گیرش افتاده بود که اونو داشت با عجله به کس من نزدیک می کرد . ترس برم داشت نمی دونستم چیکار کنم . در همین لحظه زنا یهو باهم وارد شدند . نغمه هم متوجه شده بود که من در یه حالت ندانم چه کنم گیر کردم . خلاصه قرار شد که بریم یه استراحت خوب بکنیم و صبح بریم در فضای سبز و کنار درختان جنگلی و آبشار و رود خونه ... داشتم به این فکر می کردم که اگه لیدا بی هوا اون کیر مصنوعی رو فرو می کرد توی کسم چی می شد . وقتیکه همه چی در هم و بر هم شد لیدا بهم گفت باشه فردا لب آب ردیفت می کنم ... خیر لذت بردنو خورده بودم ولی فوقش بگم من دختر هستم مگه می خوان گردن بزنن ؟/؟ فکر نکنم همچین شرطی باشه که هر کی میاد اینجا حتما باید یک بی بکارت باشه . اون شب کنار نغمه عزیزم شب خوبی رو تا صبح گذروندم . خیلی دلم می خواست تا صبح با هم حال می کردیم ولی اون که تجربه این مجالس رو به خوبی داشت می دونست که حداقل چهار پنج ساعت خواب شب قبل این بر نامه ها لازمه . -زیبا اگه بدونی این منظره های زیبا چه حالی به آدم میده . اصلا دلت نمی خواد که این روز تموم شه . یه حس قشنگ در یه روز قشنگ . وقتی که تموم میشه تو برای شروع دیگه اش لحظه شماری می کنی . دسته جمعی یه صبحونه مختصر خوردیم . همه این خانوما لباساشونو در آوردند و با یه شورت و سوتین که همه شونم فانتزی بود با یه ساک کوچیک کوله پشتی مانند به طرف درختای انبوه به راه افتادند . خنده ام گرفته بود همه همه دویست متر هم از فضای خونه دور نمی شدیم اینا انگاری می خواستن برن به کوهنوردی . -چیه زیبا تعجب می کنی ؟/؟ خب وقتی آدم بره توی حال دیگه زورش میاد واسه بر داشتن یه وسیله ساده همین دو سه دقیقه راه رو بر گرده عقب ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لــــــــــــــــــــــــــــز بــــــــا دختــــــــــــــــــــــــــــر خجــــــــــــــــــــــــــــالتی ۴۶

همه شون تن و بدنی خوش فرم و سفید عین ماهی و پری دریایی داشتند . هیکل منم بد نبود . یه طراوت و تازگی دخترونه ای در من وجود داشت که در هیشکدوم از اونا دیده نمی شد . چقدر همه جا زیبا بود . از روی آفتاب و سایه می گذشتیم . گرمای مطبوع و دلچسب اول صبح نخستین روز های پاییز, من یکی رو که به وجد و هوس آورده بود . دلم می خواست زود تر یه جایی دراز می کشیدم . واقعا عجب ویلا و باغ و منظره ای بود . یک جنگل اختصاصی و جایی که فکر کنم جز ما دیگه کسی نمی تونست به اونجا دسترسی داشته باشه . رسیدیم به نقطه ای . یه حالت مرتع داشت که روبروی اون در بالا سرمون با یک شیب چهل و پنج درجه می شد آبشار زیبا رو دید . زنا بار و بند یلشونو انداختند روی چمنها . من که چیز زیادی نداشتم . آفتابی که این چمنهای مرتع نما رو گرم می کرد سوزان نبود تازه بعضی از قسمتهاش سایه بود . هر کسی واسه خودش و زوجش یه زیر اندازی پهن کرده بود . چمن سبز با این زیر انداز های رنگ و وارنگ , رنگی و خوشگل شده بود . با بدنهایی که تا لحظاتی دیگه می رفتند تا خودشونو به طبیعت زیبا و این آب و هوا بسپارن . بعصی از زنا شورتشونو می کشیدن پایین و دستشونو می ذاشتن روی کسشون و با هاش بازی می کردند . فرشته که کلا خودشو برهنه کرده بود . لنگاشو داده بود هوا . اون با سوراخ کونش ور می رفت چقدر استیل کونش خوشگل بود . انگشتاشو دونه به دونه وارد کونش می کرد و طوری لذت می برد و چشاشو باز و بسته می کرد که من فکر می کردم انگاری یه مردی اومده و داره باهاش حال می کنه . نگاهشو به من دوخته بود و لبخند می زد . راستش اصلا حال و حوصله اینو نداشتم که اون منو صدا کنه تا باهاش باشم . من دلم می خواست با نغمه جون لز کنم . بازم یه احساس غریبی و خجالت خاصی می کردم . با این که هر باری که پس از شرم و خجالت با یکی لز می کردم اونو به اوج لذت و ارگاسم می رسوندم طوری که همیشه دوست داشت بازم با من باشه . ما گروهها ی دو نفره هر کدوم یه چند متری رو با هم فاصله داشتیم . این بار من دراز کشیده بودم و نغمه آروم آروم سوتین منو بازش کرد . با یه بوسه داغ حس کردم که چشام داره بسته میشه . کف دستشو گذاشته بود رو سینه هام یواش یواش اومد پایین تر. حالا دستشو گذاشته بود روی شورتم . اونو تا زانو کشید پایین . دلم می خواست بقیه شو خودم در می آوردم . کف دست نغمه کسمو به چنگ خودش در آورده بود . انگشتای استاد روی کس من سر می خورد و یه لذت خاصی رو به تمام بدنم می فرستاد و پخشش می کرد . دلم می خواست هم چشامو ببندم و هم باز نگه شون داشته باشم . چون آبشار زیبا رو می دیدم که چگونه چمنها و درختای اطرافشو خیس می کنه . اگه الان تابستون بود شاید می رفتم زیرش تا خودمو خیس خیس کنم . احساس آرامش عجیبی می کردم . وقتی که نغمه با کسم ور می رفت حس می کردم که بازم رسیدم به جایی و حالتی که دلم می خواد زمان در همین جا متوقف شه یا این گردش به نوعی باشه که من در همین جا اوج بگیرم . -زیبا سپیده داره میاد این طرف . من حالت نگاهشو می شناسم . تو دیشب طوری لیدا رو ردیفش کردی که دیگه اون شیفته تو شده . اگه خواست تو رو با خودش ببره نکنه مخالفتی بکنی -نه من دوست دارم کنار تو باشم . می خوام با تو باشم . -زیبا تو بازم که داری خجالت می کشی . بازم که داری خودت رو دست کم می گیری . ببینم درسات رو هم می خوای این جوری بخونی ؟/؟ بهت گفتم من نمره بده نیستم . دوست داشتن و عشق و لز به جای خود و دانش و درک مطلب به جای خود .. -نغمه جون حالا چرا دلخور میشی .. باشه میرم ولی ... دیگه نتونستم به حرفم ادامه بدم . سپیده هم مثل ما کاملا بر هنه شده بود . خیلی خودمونی و ریلکس اومد کنارم نشست و شورتمو که به زانوم رسیده بود از پام در آورد . -اومدم سیندرلا رو با خودم ببرم . اومدم زیبای خفته رو با خودم ببرم . نغمه : زیبا همیشه بیداره . اون با بیداری خودش می تونه کاری بکنه که تو هم همش اونو بخوای . -این جوری که تو میگی پس اون باید در هر مجلسی با ما باشه .. -غیر از این هم نیست . -ببینیم و تعریف کنیم . هرچند لیدای بد پسند و سختگیر خیلی ازش تعریف می کرده . داشت بهم می گفت که می خواد بیاد سراغ زیبا .. -واسه همینه زود تر اومدی که از دستش ندی ؟/؟ -آخ نغمه اگه بدونی این هوا چقدر هوسمو زیاد می کنه . با این که اینجا ویلای خودمه ولی هر بار که میام حس می کنم برای اولین باره که پامو به این بهشت خدا گذاشتم و دارم از طبیعت لذت می برم . دستشو به طرف من دراز کرد . منو از جام بلند کرد تا همراش برم . گرمی خاصی رو در دستش حس می کردم . -ببینم زیبا جون ترم اولی ؟/؟ -بله استاد .. -اینجا دانشگاه نیست . تو الان مهمون منی . در واقع مهمون یعنی صاحب خونه . منم اسمم سپیده هست . اینجا کلاس درس نیست .. کمی به خودم جرات داده با کلامی همراه با لبخند گفتم پس اینجا کجاست ؟/؟ -جایی که ما همه با هم مساوی میشیم . دیگه هیچ فاصله ای بین ما حس نمیشه . همه چی رو قشنگ می بینیم . جایی که دیگه زشتی معنای خاصی نداره . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لــــــــــــــــــــــــــز بــــــــــا دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی ۴۷

-بیا عزیزم بیا بریم جای خلوت تر . یه جایی که فقط من و تو باشیم . یه جای قشنگ نزدیک آبشار . پشت به اون . زیبا جون اینجا رو دوست داری ؟/؟ همه جا آرومه ولی با هیاهوی این خانومای زیبا کمی شلوغ شده ولی اگه کمی دقت کنی می بینی هیاهوی ما زنا در در سقوط آب و بر خورد آب به سنگها گم شده . سردته زیبا ؟/؟ چرا ساکتی ؟/؟ می برمت به یه جایی که هم آفتاب داره هم سایه . یه پتوی گرم هم میندازم روت . -شما خیلی مهربونی سپیده جون . -تو منو به یاد خودم میندازی . خیلی دلم می خواست که منم وقتی به سن تو بودم با بزرگتر از خودم همچین بر نامه هایی می داشتم ولی اون وقتا ما چند تا دوست بودیم در همین حد و اندازه های معمولی کار می کردیم ... یه جایی دراز کشیدیم . -بهت نمیاد این قدر خجالتی باشی . وقتی نغمه و لیدا رو به اوج رسوندی و اونا خیلی ازت راضی اند بهت میاد که خیلی حرفه ای باشی . سرمو گذاشتم رو سینه اش و خیلی آروم نوک یکی از سینه هاشو گذاشتم توی دهنم و خیلی نرم و با هوسی که دوست داشتم یکی باهام ور بره اون نوک رو میکش می زدم . سپیده چشاشو بسته بود و من به آسمون آبی بالا سرم و کمی هم پایین تر به آبشار نگاه می کردم . یه دستمو روی کس سپیده می مالیدم . ابتدای کسش از بالا یه بر آمدگی داشت که شیب رو به پایین اون منو به یاد آبشار مینداخت . دستمو گذاشتم رو همون قسمت . تصمیم گرفتم که کمی بی پروا تر شم . به خاطر این که دوست نداشتم نغمه جون رو پیشش خیط کنم . -سپیده جون زیر نافت و اول و روی واژنت یه شیب قشنگی داره که منو یاد اون آبشار بالا سر مون میندازه . -اوووووخخخخخ زیبا چون چه تشبیه قشنگی می کنی . من دلم می خواد کاری کنی که مثل اون آبشار ازش آب بریزه . هر چند هیچوقت به این صورت نمیشه . ولی اگه یه بار هم بتونی این آبو سرازیرش کنی همون برام کفایت می کنه . یک بار دیگه به مکیدن سینه هاش ادامه دادم . حرکت دستم روی کسش ادامه داشت وقتی دیدم لحظه به لحظه داره بیشتر خیس می کنه فشار دستمو زیاد تر کرده انگشتامو بیشتر توی کسش فرو می کردم . راستش دیگه این استرس رو نداشتم که بقیه تن لخت منو ببینند یا شاهد عشقبازی ما باشن . کس سپیده کمی گشاد تر از بقیه کس هایی که تا حالا با هاشون ور رفته بودم نشون می داد ولی خیلی تازه و سفید بود . درشت و تپل و چاقالو . اون اول که خشک بود دستم روش سر می خورد . حالا که به اندازه کافی لغزنده شده بود . کف دستمو مثل کیسه روی کسش می کشیدم پس از چند بار که حرکت رفت و بر گشتی از بالا به پایین در جهت لمس شکاف های کسشو انجام می دادم برای لحظاتی چهار تا انگشتمو فرو می کردم توی کس و دوباره حرکت قبلی رو از سر می گرفتم . این کار رو با سرعتی زیاد انجام می دادم . سپیده طوری خوشش اومده بود و حال می کرد که کاملا متوجه بودم با آخرین نیرویی که داره , داره جیغ می کشه . حس می کردم که گرم افتادم . دیگه اون سرمای مختصر رو احساس نمی کردم . سپیده اندام درشتی داشت . لذت می بردم از این که به هر یک از قسمتهای بدنش دست بزنم . -نهههههه زیبا زیبا .. انگاری این دستهای زیبا و حساسو بهش برق وصل کردی .. بدنمو می لرزونه . منو داغم می کنه . نمی تونم یه جا وایسم . دلم می خواد برم از رو آبشار خودمو پرت کنم پایین . خیلی خوشم میاد . هیچوقت تا به این اندازه اینجای کارو لذت نبرده بودم . حالا که این جوره بعدا می خواد چی بشه .. -سپیده جون فکر می کنی . دست من همون دسته .. بدن من همون بدنه .. -اوووووههههه نهههههههه عزیزم شاید یه چیزی در تو وجود داره که در بقیه وجود نداشته باشه . من فکر می کنم تو با تمام وجودت داری این کار رو انجام میدی . می خوای به طرفت عشق بدی لذت بدی . -لبمو از رو سینه سپیده بر داشته و صورتمو به صورتش نزدیک کردم . حالا از طرف بالا به پایین به کسش چنگ انداخته و نگاهمو به نگاهش دوختم . -ببینم شاید الان اول روزه و هوای زیبای اینجا بعد از مدتها این حس رو در شما به وجود آورده .. تصمیم داشتم اونو ببوسم ولی قبل از این که تصمیم خودمو عملی کنم اون بود که دستشو گذاشت پشت سرم و با یه فشار لبامونو به هم چسبوند . سینه هام رو سینه هاش قرار گرفت . بوسه گرم و شیرین ما هوسمونو زیاد تر کرده بود . اینو در التهاب تنمون حس می کردیم و در صدای نفس زدنها مون در آه کشیدنها .. صدای پرندگانی که در میان درختان کوناه و بلند می خوندند یاد آوری می کردند که زندگی همچنان ادامه داره و باید که از زیباییهای آن استفاده کرد و تا زمانی که میشه از لذت بردنی ها لذت برد باید که لذت برد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــــــــــــــــــــــز بــــــــــا دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی ۴۸

من و سپیده با عشق به هم و عشق به طبیعت در آغوش هم قرار گرفته بودیم . چون خودم یه حس لذتی رو داشتم از این که یکی با کس من ور بره برای همین , همین حس و خواسته رو برای اونم می خواستم . -خیلی دوستت دارم دختر . خیلی خوشبویی . نمی دونم چی به تنت زدی که حس می کنم از تن تو بوی بهشتو احساس می کنم -سپیده جون مگه تا حالا بهشت هم رفتی ؟/؟ - اگرم نرفته باشم الان که در آغوششم . این حرفاش وادارم می کردکه بازم کاری کنم که بازم از این حرفا بشنوم . برای همین تلاشمو زیاد تر کردم . انگشتام پر از خیسی کس سپیده می شد . اونو از کس بیرون می کشیدم و میکش می زدم . در یکی از این فروکردنها و بیرون کشیدنها بود که خانوم دکتر یا استاد سپیده مچ دستمو گرفت و انگشتامو دونه به دونه می لیسید . کف دستشو گذاشت روی کسم . داشت انگشتاشو فرو می کرد توی کس که با یه حرکت رو به عقب مانع این کار شدم و واسه این که فکرشو به جای دیگه ای متمرکز کنم افتادم به جون کسش . دهنمو گذاشتم روی کس و با سوراخ کونش بازی می کردم . حتما اونم فکر می کنه که من دخترم . نیمی از بدنم در سایه و نیمی دیگر در آفتاب قرار داشت و همین لذت خاصی رو به من می داد . سرمو به کس سپیده چسبونده و با دهن و زبون شروع کردم به حال دادن . -زیبا زیبا همه کارات مثل خودت زیباست . خوشحالم که اینجایی . بخور بخور کسمو .. می شنوی . صدای قشنگ پرنده هایی رو که اسم خیلی ها شونو نمی دونم می شنوی ؟/؟ ولی من از صدای گنجشک و بلبل خیلی خوشم میاد . آرومم می کنه زیبا به من حال میده .. بخور همین جوری خوبه . فدای زبونت شه سپیده . به من بگو برای چی نگرانی . من نمی خوام یه حس بدی داشته باشی . دلم می خواد ازم لذت ببری . از وجود هم لذت ببریم . نمی دونم چته . چرا نگرانی . دلم می خواد یه کاری کنم که تو هم خوشت بیاد . همون جوری که تو لحظه هامو شیرین کردی منم همون حسو درت به وجود بیارم . وفتی چند متر اون طرف تر به زیر پامون نگاه می کردیم و طبیعت زیبا رو می دیدیم حس می کردیم که دوست داریم تا آخر دنیا رو همین جا بمونیم . هردومون این خواسته همو به هم گفتیم . -زیبا چرا بهم نمیگی چته ؟/؟ به جای جواب دادن به اون شروع کردم به حال دادن به اون . قسمت بالای کف دستمو گذاشتم روی کس و انگشتامو فرو کردم داخلش . اون قدر حرکات دایره ای روی کس و فرو کردن انگشتای داخل کس رو ادامه دادم که سپیده با تمام حس و وجودش از روی هوس فریاد می کشید . فریاد های اون منو به یا د فریاد های تارزان در جنگل مینداخت . یه چند تایی از اون پایین و دور و برا می گفتند چه خبره . سپیده جون به زمین مشت می زد . سینه ریز قشنگش به پوست سفید و لطیفش جذابیت خاصی بخشیده بود و تنشو خواستنی تر کرده بود . چمنهای دور و برشو می کند . در همون وضعیت خودمو بالاتر کشیدم و سینه های خوشگل و سفید و درشتشو گذاشتم توی دهنم . پاهامو تا اونجایی که می شد گذاشتم روی پاهام . حشر و هوس زیاد سبب شده بود که کمی مقاومت کنه و خودشو با فشار به طرف بالا بکشونه ولی من نیروی زیادی برش وارد می کردم . مجبور شدم دهنمو از رو سینه اش ور دارم و لباشو قفل کنم . این جوری کیفیت حرکت دست و فرو بردن انگشتام توی کسش اومد پایین تر ولی اونو طوری به اوج رسونده بودم که این افت خودشو زیاد نشون نمی داد . کاملا افتاده بودم روش . کار به جایی رسیده بود که لبامو گاز می گرفت . ولی من اون لبا رو می بوسیدم . گردنم درد گرفته بود . لحظه به لحظه آروم تر می شد . حس می کردم کس سپیده از درون و حتی قسمتهای بیرونی آبکی تر به نظر می رسه . این دیگه باید رسیده باشه به آخراش . دستم دیگه بی حس شده بود .نمی دونستم چرا به اون نقطه نهایی نمی رسه فقط به مویی بند بود . اگه یک قدم عقب می ذاشتم اون شاید بیشتر از صد قدم عقب می رفت . همین منو خیلی می ترسوند .. شاید اون لحظه اگه دنیا رو به من می دادند این قدر خوشحال نمی شدم لحظه ای رو که دیدم سپیده دیگه حرکتی نمی کنه . لحظه ای رو که سپیده رو به ار گاسم رسونده بودم و انگاری که زیر لب ورد می خوند . لبخندی گوشه لباش نقش بسته بود خودمو طوری روش تنظیم کردم که کسم روی کس و لبام رو لباش قرار بگیره . سینه ها رو باید کمی دستکاری می کردم تا رو سینه هاش قرار بگیره . یه چند دقیقه ای رو در همین حالت بودیم . تا این که دیدم بازم می خواد با دستاش کسمو به چنگ خودش در بیاره . نههههههه انگشتاشو می خواست توی کسم فرو کنه . انگشت وسطیش هم خیلی دراز به نظرمی رسید . من تنها دختر اون جمع بودم . ... ادامه دارد ... نویسنده... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــــــــــــــــــــــز بـــــــــــــــا دختـــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــالتی ۴۹

-زیبا ! خوشت نمیاد ؟/؟ دردت می گیره ؟/؟ بگو من چیکار کنم تو بیشتر لذت ببری . ببینم با انگشتام حال نمی کنی ؟/؟ با یه چیز سفت اگه حال می کنی ما همه مدل میوه استریل شده داریم . هویج و خیار .. اگه موز هم می خوای هست . بادمجون هم داریم . خلاصه من که با دستای قشنگت بیشتر حال می کنم . حرارت عشق و محبت رو داره . این جوری بهم یه گرمای خاصی میده که من بیشتر می تونم ازش لذت ببرم . -منم دستاتو می خوام کف دستاتو می خوام . حس کردم که قصد داره انگشتشو فرو کنه اون داخل . -ببینم زیبا تو هنوز یه دختری ؟/؟ الان دیگه خیلی از دخترا مخصوصا اونایی که خیلی راحت میان و لز می کنن ترجیح میدن که این راه دست و پا گیر رو بازش کنن و از زندگی خودشون لذت ببرن . تعجب می کنم تو که این جور عالی حال میدی و مسلما اگه یکی هم بهت حال بده به اوج می رسی چطور تا حالا خودت رو به این صورت نگه داشتی . ببینم از نظر روحی احساس وحشت می کنی ؟/؟ نترس من یکی حمایتت می کنم . کمکت می کنم . نمی ذارم که تابوهای اجتماعی و عوامل دست و پا گیر دیگه اذیتت کنه . من خودم می تونم دوباره کاری کنم که ردیف ردیف شی و اصلا کار من همینه . کسی هم متوجه نمیشه که تو یه زماتی دختر نبودی . هر طور که میلته . اگه بدونی اون جوری چقدر لذت می بری . این بهترین سالهای زندگی توست . اشتباه ما آدما اینه که لذت هامو نو به حساب آینده ای میذاریم که نا معلومه . باید از جوونی خودمون خرج کنیم و به روز هایی برسیم که دیگه اون نشاط سابق رو نداریم . حالا که از این نظر مشکلی نیست و با جراحی می تونی به خونه اولت برسی ولی به نظر من اگر هم امکانش نبود می ارزید و می ارزه که یک دختر با بر داشتن بکارت خودش طعم شیرین زندگی و روز های جوونی خودشو بچشه . حرفاش تحریکم می کرد . دلم می خواست یه چیزی فرو می کرد تا انتهای کسم . بفهمم اون لذتی رو که همه ازش میگن .. -سپیده جون خیلی حال میده این راه باز شه . اون لرزش تماس به همه جا می رسه ؟/؟ -مثل یه برق گرفتگی می مونه . انگاری یه موجیه که تمام بدنت رو تسلیم می کنه و اونو می پوشونه . هر چند میشه تا حدودی با میک زدن کس این موج رو به وجود آورد ولی اون حسی که بتونی وارد کس شی و حسابی با اون دور و بر و داخلش حال کنی یه لطف دیگه ای داره . دیگه چیزی نگفت . سکوت من بهش نشون داد که من یک دخترم . و عدم تغییر حرکت منم نشون داد که در حال حاضر تمایلی به این ندارم که بکارتمو از دست بدم . شاید می ترسیدم . شاید هنوز اعتقاد نداشتم به این که دوباره مثل اولم میشم و یا شرایط به گونه ای در میاد که کسی متوجه نمیشه که پرده ام پاره شده . -خیلی دوست داشتنی هستی زیبا . دیگه در ایم مورد چیزی نگفت و اصراری نکرد و دستامو به دو طرف باز کرد . از نوک انگشتان دست تا شونه هامو غرق بوسه کرد و اومد رو صورتم از اونجا تا ناف منو هم با نوک زبونش می لیسید . -سپیده جون چقدر خوب لذت میدی . دلم می خواست بازم سینه هاشو گاز می گرفتم ولی الان این بود که نوک سینه های تازه منو گذاشته بود توی دهنش . -کف دستتو می خوام و یکی دوبند انگشتت رو هم اگه میشه بذار توی کسم و از پایین به طرف بالا با فشار روی قسمت بیرونی کسم بکش .. تعجب می کردم که چه جوری این خواسته ام رو بی پروا با اون در میون میذارم . با هاش احساس صمیمیت می کرد. از اون دور یه لحظه نغمه رو دیدم که فکر کنم با بهنوش مشغول بود . با این که فاصله زیاد بود ولی نمی دونم چرا اونو از همه زیبا تر و خوش پوست تر می دیدم . چشاش فریبنده بود . نگاهش هم مظلمومانه و هم شیطونانه بود . حرفای سپیده و حرکات دستای اون روی کس من , تاثیر زیادی در من گذاشته بود . دستامو مشت ومشتامو گره می کردم . سپیده جون سنگ تموم گذاشته بود . می خواست به هر نحوی که شده نشون بده که اونم می تونه لذت بده . اونم قدرت اینو داره که قدرت همجنس بازی خودشو به من ثابت کنه . ولی من به خود لذت فکر می کردم . چقدر این بهشت زیبا جان می داد برای جانانه در آغوش هم جای گرفتن و به هم جانی تازه بخشیدن . -زیبا نگران نباش . تو آزادی که هر تصمیمی رو برای خودت بگیری -به نظر شما من یه دختر عقب افتاده هستم ؟/؟ فناتیک هستم ؟/؟ نتونستم خودمو با دنیای متمدن وفق بدم ؟/؟ -عزیزم کی همچین حرفی زده ؟/؟ هیشکی حق نداره این حرفو بر زبون بیاره یا در مورد تو همچین فکری داشته باشه . .. با حرفای قشنگ سپیده پلکام رفت رو هم . یه لحظه حس می کردم که باید جیغ بکشم . بترکونم . هوس خودمو به گوش پرندگان آسمون هم برسونم . یه لحظه هم که می رفتم به خماری دلم می خواست تا ساعتها بخوابم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

لز با دختر خجالتی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA