ارسالها: 2517
#1
Posted: 25 Apr 2013 00:15
jems007
عزیزم داشتم ویرایشش میکردم
سلام
در خواست ایجاد تاپیک در تالار داستان و خاطرات سکسی
با عنوان ماه عسل در عسل ( نویسنده ایرانی ) را دارم
داستان در ۱۰ قسمت منتشر خواهد شد .
باتشکر
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#2
Posted: 25 Apr 2013 21:47
ماه عسل درعسل 1
سلام من زیبا هستم و می خوام قسمتی از خاطرات کمی عجیب خودمو تعریف کنم . من از دو نظر زیبام . هم اسمم زیباست و هم خوشگل هستم . ولی چه فایده خوشگلی که بخت و اقبال نشد . از هر انگشتم یه هنر می باره . خیاطی ,'گلدوزی,آشپزی تا یه حدی تخصص در نرم افزاری و کامپیوتر و گرفتن فال قهوه و رانندگی مثل آرتیستهای سینما ...دیگه چی بگم . همه اینارو به شور و شوق ازدواج با فیروز یاد گرفتم . راستی یادم رفت بگم اگه کون دادن هم جزو هنره اینو هم باید به هنرهام اضافه کنم . راستش تا قبل از عروسی کسی جز فیروز کونمو نکرده بود . من 16سالم بود و اونم 18سالش که با هم آشنا شدیم حتی وقتی رفت سربازی واسش صبر کردم . خونه مون تو شهید عراقی تهران بود . یه خونه ای با سه واحد آپارتمان که طبقه اولش ما بودیم و طبقه دومش خونواده آقا فیروز . پدر و مادرم هر دو کارمند بانک بودند و برادر بزرگم هم ازدواج کرده و از خونه رفته بود . فیروز هم یک برادر و یک خواهر کوچیکتر از خودش داشت و مادرش خانه دار و پدرش بازاری بود . وقتی من دیپلممو گرفته خونه نشین شدم صبحها خیلی راحت میومد آپارتمان ما کسی هم نمی فهمید . همه یعنی مادرش که سرش به کارهای خونه گرم بود و برادر وخواهرش اگه مدرسه بودند متوجه نمی شدند گاهی وقتا مجبور می شد بره بیرون دوباره بیاد . از بس حرفای عاشقونه به من میزد منو اسیر خودش کرد . ا ولش فقط صحبتای عاشقونه بود و بعد نوازش و بعد ماچ و بوسه و بعد هم سکس مجاز تا حدی که به حاملگی و پاره شدن بکارت منجر نشه . خدا پدرشو بیامرزه که لااقل اینجارو جوونمردی کرد و بکارتمو واسم باقی گذاشت تا به آکبند بودن خود افتخار کنم . از بس در گوشم خوند راضیم کرد که بهش کون بدم . کونم تو تموم اهل محل تک بود . حتی در میون همکلاسیام . همه پسرا دنبالش بودن . بر جسته و مثل یک سینی بزرگ البته برآمده که با صورت گرد و سفید و مظلوم نمایم و سینه های ورم کرده از پشت بلوز و حتی مانتوم ترکیب زیبا و هوس انگیزی درست کرده بود . کاش به توصیه دوست مومن و با نماز و محرم اسرارم گوش می دادم که می گفت سعی کن کار به جاهای باریک نکشه وگرنه از سکه میفتی و اون ارزش اولیه رو نداری . در هر حال من هم هوس داشته گول حرفای عاشقونه اشو خوردم . تماس با کیر لذت بخشیدن به او مکیده شدن کوسسسسسم توسط فیروز و ارضا شدن در اندازه های معمول انگیزه هایی بود که منو به هماغوشی بی خطر با اون مجاب می کرد . وقتی کارت عروسیش به دست خونواده ام رسید پدر و مادرم آقا مجید و مهین خانوم که به تازگی از ماجرای عشقی من و اون با خبر شده بودن یکه خوردن و من حال و روزی بدتر از اونا داشتم . مادرم همش از این می ترسید که من سرمایه و گوهر خودمو بر باد نداده باشم . وقتی خاطرش جمع شد خدارو شکر کرده و گفت شوهر زیاده غصه نخور .. غرور و شخصیت من خرد شده بود . بااحساسات من بازی کرده واسش اهمیتی نداشتم . منو واسه لاس زدن می خواست . در بیست سالگی دچار افسردگی شدم . پزشک معالجم فقط یه مدل قرص به من داده بود که خوابم نمی کرد . مجبورش کردم در کنارش یه مکمل خواب آورهم برام بنویسه .ا ولش قبول نمی کرد ولی با اصرار من و این که دچار بی خوابی ام فقط واسه چند روز موافقت کرد البته من صد تا صدتا از این قرصا تهیه کرده هر شب می خوردم . توصیه پزشک این بود که با افکار شیرین و عشقی تازه و با یک ازدواج تمام این رنجهارو ازخود دور کرده و نسبت به این شکست بیخیال شم واصلا این موضوع رو شکست ندونم چون دوری و جدایی از نامردی خیانت پیشه شکست تلقی نمیشه . با این حرفا بود که رام شده و به یکی از خواستگارام که جوونی 24 ساله یعنی 4 سال بزرگتر ازمن بود و سر کوچه ما سوپری بزرگی داشت و از ده سال قبل به این ور یعنی از همون موقع که بچه بودم عاشقم بود جواب مثبت دادم . ا ز شرایط من با خبربود . هر چند مثل قبل افسرده نبودم ولی شبا بدون قرص خوابم نمی گرفت وگاهی وقتا غمام تازه می شد . امین پسر خوب و زن دوستی بود . عیب بزرگش این بود که خیلی مشروب می خورد و اگه به مهمونی و مجلسی می رفت که مشروب یا عرقی وجود داشت خودکشی می کرد یعنی تا جا داشت می خورد . روز دوم عید بود که باهم ازدواج کردیم قرار شد که ماه عسل را به پابوس آقا امام رضا برویم . من هم پامو تو یه کفش کرده بودم که تا پام به مشهد نرسه دختریمو به زنونگی تبدیل نمی کنم امین هم قبول کرد . عروسی تموم شده نشده همون سوم عید با پرایدش رفتیم مشهد . مثل آواره ها از این هتل به اون هتل از این مسافرخونه به اون مسافرخونه آلاخون والاخون شده بودیم . هواهم رحم کرده خیلی معتدل و دلپذیر بود و مسافراهم فراوون . یادم میومد چهار پنج دفعه ای رو که عیدو با خونواده به مشهد اومده بودم هوا سرد و سوزناک و گاهی هم برفی بود و این اعتدال واقعا تعجب انگیز بود . خسته و مونده اطراف فلکه برق دنبال هتل بودیم که چند تا بچه رو دیدیم که خونه خالی خونه خالی می کنن . از روی اجبار دنبالشون راه افتاده و پس از دیدن چند خونه خالی که خوشمون نیومد یکی رو که بهتر بود و در حد خونه معمولی انتخاب کردیم . یک زن و شوهر با یه پسر بچه تو این خونه زندگی می کردن وگوشه حیاط دو تا اتاق اضافه و یه حموم و دستشویی مخصوص مستاجر وجود داشت مرد خونه آدم نیمه قوی هیکل و سبیل چخماقی بود و زنش بر عکس خودش لاغر و سبزه اما خوش زبون از نگاههای هیز مرده خوشم نیومد ولی با زنه خیلی زود دختر خاله شدم . و طوری که اصلا یادم رفت واسه چی اومدیم مشهد از سیر تا پیاز زندگی همو در عرض دو ساعت واسه همدیگه تعریف کردیم و ظاهرا اون طرف امین هم حسابی با آقا سلیمان جیک شده بود . وقتی که رقیه خانوم ار شرابخوری شوهرش گفت مو بر تنم سیخ شد خدایا مابرای زیارت و لذت بردن از ماه عسل اینجا اومدیم . آبرومونو حفظ کن . شب زفاف ما تو یه خونهای حول و حوش فلکه برق مشهد بود . هنوز خودمو نگرفته بودم و گاهگاهی به یاد نامردی فیروز می افتادم . چقدر دلم می خواست فیروز به جای امین بود . ولی دیگه نباید گناه می کردم . لباسامو غیر از شورت و سوتین در آوردم . شوهر عزیزمم با یه شورت کنارم ایستاده بود بازم جای شکرش باقی بود که یکی دو تا پتو و ملافه هم با خودمون آورده بودیم . وگرنه چندشم می شد که روی این تشکها دراز بکشم . خودمو مث یه مجسمه در اختیارش گذاشتم . بغلش زدم . دوست داشتم هر جور که دوست داره منو بکنه ولی حال و حوصله تحرک و بالا و پرید ن رو نداشتم . هر دو روبروی هم وسط اتاق ایستاده بودیم امین سرمو میون دستاش گرفت لبامو به لباش نزدیک کرد واسه یه لحظه فیروزو مجسم کردم اما خیلی زود از خواب خوش بیدار شدم . طعم لبای امین کمی فرق می کرد همان طور که زیر گردنمو می بوسید سوتینمو باز کرد . دست چپشو از بالای کمرم به پایین اون رسوند و از بعد از داخل شورت کونمو فشار گرفت وکف دستشو تا اونجایی که جا داشت پهن و باز کرد . مچ پاشو به زیر پام زد و با یه فن کشتی منو به صورت طاقباز انداخت رو تشک و خودشم رو من ولو شد . تازه تووسط کوس خودم احساس خیسی و هوس می کردم . لحظه به لحظه حشری تر می شدم . چونه و دهن امیر رو کوس و چوچوله هام قرار داشت . منم سرشو با دستام گرفته وهر وقت دوست داشتم به کوسسسم فشار می دادم تا لذت بیشتری ببرم وهر وقت هم از لذت زیاد به مرزجنون می رسیدم سرشو بافشار می فرستادم عقب نمیدونم از رو هوس بود یا واسه راضی کردن من که امین خیسی کوسمو با اشتها می خورد وکمتر پیش میومد که با دستمال کاغذی پاکش کنه . شورت منو که تا رون پا پایین اورده بود پایین تر کشید و شورت خودشم در آورد -عزیزم باور کن اگه چند بار خودتو ریلکس کنی و از سکست لذت ببری تمام دردها و ناراحتیهات برطرف میشه. ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#3
Posted: 25 Apr 2013 21:49
ماه عسل درعسل 2
دیگه لازم نیست این همه قرص اعصاب بخوری و یک جای دیگه از بدنتو از کار بندازی . شایدهم راست می گفت . باهمه حشری بودنم حس می کردم دو آتیشه نیستم و امین حسابی تحملم می کرد . دوست داشت درمونم کنه . دوست داشت لذت ببرم و به خودش اهمیت کمتری می داد . اندازه و ضخامت کیرش قابل قبول بود . بلندیش 16یا 17 سانتی می شد . کیر فیروز حداکثر به 20 سانت می رسید . قسمت این بود که با کیر امین از مرحله دختری بگذرم . نفسها تو سینه حبس شده بود . امین فکر می کرد که می خواد قله اورستو فتح کنه منم فکر می کردم بدون این که شنا بلد باشم باید از رو یه تخته شیرجه و ارتفاع زیاد بپرم تو استخر . چهار پنج سانتیمتر از کیر رفت تو کوسم خیلی هم راحت . یه فشار دیگه که به کوسم آورد سیستم به هم خورد و صدای ترکیدن اومد . واییییی چند قطره خون از کوسسسسم ریخت بیرون . بالاخره پاره شده بودم . مثل این که رفته باشم تو یه دنیایی دیگه . حس خاصی داشتم . خون که ایستاد از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . چون بدجوری ترسیده بودم . امین کیرشو گرفت تو دسشو مثل فاتحان واترلو به من نگاه می کرد .پاکم کرد و به کارش ادامه داد کیرشو تا ته گذاشت تو کوسم . یه کمی سوزش داشتم ولی خیلی کیف می داد با این که اولین دفعه ام بود ولی خوب جادار بودم نمیدونم شاید بقیه هم تا بیست سانت جا داشته باشند . با این که خیلی لذت می بردم آبم ناز داشت که بیاد بیچاره امین خودشو کشت نیمساعت یکسره داشت منو می گایید . نمی دونم چرا آب اون نمیومد . یه لحظه تنم لرزید پاهام لرزید و یه آب گرمی ازم ریخت -آههههه امین بالاخره کارتو کردی . لعنتی نمی دونم اینجا هم چرا یاد فیروز افتادم اون موقعی که با میک زدن کوسم آبمو میاورد اونم تو یه مدتی خیلی کمتر از این . بیچاره امین از بس جلو گیری کرد تا آبش نیاد و بتونه با کیر شقش منو راضی تر کنه به اعصابش خیلی فشار اومد تا این که بهش گفتم آبشو بریزه تو کوسم . خیلی هم آب داشت . هم سیرابم کرد وهم یه مقدار زد بیرون . خیلی بیشتر از من حال کرد -جااااااااان کشته مرده کوسسسسستم خیلی ناز داره ناز نازه . کمرم سبک شد . عشق تماشای کون تک من هوش از سرش ربوده بود . بهش اجازه دادم هر جور دلش می خواد با گوشت و قاچ و لنبرهای کونم ور بره سوراخشو لیس بزنه با انگشت رو و داخلشو بماله کوسمو هم در حالی که کونمو به طرفش قمبل کرده بکنه ولی خواهش کردم که یک امشبو از گایدین کونم منصرف شه . نه واسه این که از ورود کیر می ترسیدم که شاید بیشتر از چهل دفعه به فیروز کون داده باشم اونم به کیری کلفت تر . ناراحتی ام از این بود که نمی خواستم خاطرات تلخ عشقی من زنده شه . این آمادگی رو تو شب زفاف نداشتم .ا مین صبورم قبول کرد که کونمو بذاره واسه سری بعد . واسه یه چند دقیقه ای تمام غم و غصه هامو فراموش کرده بودم تماس کون درشتم با وسط تن امین و گاییده شدن کوسسسم عجیب لذت بخش بود -همین جووووووررررررری همین جورررررری کوسسسسسم فقط مال توست . واسه یه دفعه دیگه هم سبکم کرد این دفعه بیشتر حال کردم وکمتر به یاد غصه هام افتادم . فوری آب منی خودشو فرستاد طرف کوسم مثل یه شیری که به یه شکاری رسیده باشه افتاد رو کونم دو تا دستاشو گذاشت روش و با لب و دهن و دندون و زبون همه جاشو می خورد -باورم نمی شه این کون مال من شده باشه -آره عزیزم همراه منه ولی صاحبش تویی . هردومون خندیدیم ازش عذر خواستم که نتونستم فعال باشم . بهش قول دادم که هر چه زودتر جبران کنم .-اتفاقا خیلی خوش گذشت . دیگه می خواستی چیکار کنی . این قرصا رو اگه یواش یواش ول کنی همه چی درست میشه -به شرطی که تو هم دست از عرق خوری ور داری . غسلمونو کردیم ورفتیم حرم زیارت . امینو دعا کرده و از خدا و امام هشتم خواستم کاری کنه که دیگه فکر فیروز آزارم نده درمون بشم و بتونم یه همسر خوبی واسه شوهرم باشم . یه خورده خسته بودم . غروب زودتر اومدم خونه ویه سرویس با امین جونم برنامه اجرا کرده و شاممونو خوردیم .ا حساس خستگی شدیدی می کردم . دعوت رقیه خانمو واسه رفتن به اتاقشون قبول نکردم گفتم که می خوام قرص بخورم بخوابم . این قرص منو هفت هشت ساعت یکسره به خواب می برد . شب زفاف این قرصو نخورده بودم به جاش یه کپسول دیگه ای رو نوش جون کرده بودم . امین هم رفت تا با آقا سلیمون یه پیکی بزنه -عزیزم انواع و اقسام مشروبات خارجی تو دست و بالشه -تو اومدی اینجا شراب بخوری یا زیارت کنی و از ماه عسلت لذت ببری ؟/؟هزینه به جای خود فکر سلامتی خودت چرا نیستی ؟/؟بالاخره رضایتمو جلب کرد و رفت تا با صاحبخونه مشروب بخوره منم قرص خوابمو خوردم . اما این دفعه نصف دوز همیشگی . چون واقعا تصمیم گرفته بودم که خودمودرمان کنم . نیمه های شب بود و من طبق عادت همیشگی رو شکم خوابیده بودم . حس کردم یک جسم اضافی بین درز کونم قرار گرفته و لحظاتی بعد اونو توی کوسم احساس کردم . امین بی ملاحظه حالا به کوس خشک منم رحم نمی کنه . هر چه خواستم کمی حرکت کرده تا یه متلکی بارش کنم سرگیجه اجازه نداد در حالتی بین خواب و بیداری حرکت کیرو توی کوسم احساس می کردم ظاهرا مشروب حسابی چربی خون امیرو کم کرده و کیرش سفت تر و شق تر به نظر می رسید . دیگه هیچی احساس نمی کردم جز این که دستهای امین که قدرتش بیشتر شده بود دو طرف کونمو به پهلوها فشار می داد تا راه کیرشو واسه ورود به کوسم باز تر کنه وچند دقیقه بعد هم تو حالت گیجی ریزش منی رو داخل شکم و بیرون کوس خودم حس کردم و این دفعه دیگه رفتم به خواب عمیق . صبح که از خواب پا شدم دیدم خبری از امین نیست . حتما رفته نون تازه بخره . هنوز کمی خمار بودم به محض دیدن شوهر جونم می خواستم بهش بگم دیشب خوب تک زدی که دیدم پس از یه ساعت هم ازش خبری نشد . چند دقیقه بعدش رقیه خانووم اومد پیشم و گفت اقا امین دیشب از بس زیاده روی کرده به اتفاق حاج سلیمون تو اتاق بغلی خوابشون می بره و تازه از خواب بیدار شده و کمی ناکوکه ... یعنی چه امین که نصفه شب پیشم بود . نکنه بعدا خوابید . وقتی شوهرمو دیدم ازش پرسیدم تا حالا به خودت نگفتی که زن دارم ؟/؟حتی نصفه شب هم می تونستی سری به من بزنی . عذر خواهی کرد و گفت دست خودش نبوده و همون سر شب خوابش برده .. تنم لرزید . یعنی من دیشب خواب می دیدم ؟/؟پس کی منو گاییده //؟اوه خدای من سلیمان که با امین بوده .یعنی یک جن با من طرف شده ؟/؟من به جن و این جور چیزا اعتقادی نداشتم تا این که سوره جنو خوندم وگفتم حتما یه چیزایی هست . یعنی تو این همه کون و کپل جن بیاد بیاد ور دل من ؟/؟اگه جن بوده پس توی جسم کی حلول کرده ؟/؟اینجا که پس مونده های آب آدمیزاد ریخته . نکنه همه اینا خواب و خیال بوده ؟/؟پس این لکه ها چیه که ملافه رو کثیف کرده ؟/؟پاک قاطی کرده بودم . یعنی یک غریبه منو کرده ؟/؟کوسم احساس درد و سوزش شدید می کرد پس حتما دیشب یه چیزی رفته توش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#4
Posted: 25 Apr 2013 21:51
ماه عسل در عسل 3
هر جوری شده باید سر در بیارم که موضوع از چه قراره بر خلاف گذشته که با شرابخوری امین مخالفت می کردم این بار نازشو کشیده و گفتم میدونم تفریح وسفر همیشه پا نمیده و این آقا سلیمون هم شرابای دست اولی داره که از عرق سگی ما خیلی بهتره اگه سرحالم بیاری و سیستم عصبی منو قبل از خواب تنظیم کنی اجازه داری که امشب هم بری دوباره مشروب بخوری .. تصمیم داشتم که اصلا قرص خواب نخورده خودمو به خواب بزنم اما اگه جن باشه چی ؟/؟یعنی با یه بسم الله و با یه چاقو غیبش می زنه ؟/؟.. امین به اتاق صاحب خونه رفت و منم خودمو با تماشای تلویزیون سرگرم کرده سعی می کردم بر اعصاب خودم مسلط باشم . هر ساعت مثل یه سال واسم می گذشت . حدود ساعت دوازده شب بود که صدای تق تق دررو شنیدم . جواب ندادم خودمو به خواب زدم . لامپ اتاق خاموش بود . نیمساعت بعد در با شد ت بیشتری کوبیده شد . باز هم پاسخی ندادم . این بار پاک تر سیده بودم . ولی کنجکاوی باعث استقامتم شده بود . در اتاق آرام باز شد و به آرامی هم بسته شد من هم در تاریکی صورت خودمو به زمین فشرده نمی خواستم دزده متوجه شه که بیدارم با این حال یه لحظه تصمیم به فریاد زدن گرفتم که از گوشه چشم نیمه بازم و نوری که از لامپ حیاط قسمتی از فضای اتاقو روشن می کرد متوجه کارد بزرگی در دست طرف شدم . تر جیح دادم ساکت بمونم تا بلایی سرم نیاره . اومد و کنارم نشست . شونه هامو تکون داد . متوجه شد که به خوابی عمیق فرو رفته ام . دامنمو پایین کشید . مثل بید می لرزیدم . کاشکی فریاد می زدم . بلوزمو هم در آورد با آن که نور به اندازه کافی نبود و همه جارو تاریکی گرفته ولی من به شدت چشمامو به زمین فشار می دادم تا متوجه حرکت چشام نشه . هنوزمتوجه نشده بودم که کیه ولی غیر سلیمان کی راه اینجا رو میدونست ؟/؟احالا دیگه با یه شورت و سوتین و دراز کش و پشت به اون قرار داشتم . نمی دونم این لهجه مال کجا بود که به جای کون می گفت عجب کانی ..... بعله حدسم درست بود سلیمان خان بد شکم سبیل کلفت درشت اندام نیمه کچل بود . پس همو بود که دیشب منو گاییده . کف دستشو که یک برابر و نیم کف دست امین می شد وارد شورتم کرده لنبرهای کونمو بادست بالا و پایین کرده و از این کارش حسابی کیف می کرد منو به یاد خرید گوسفند مینداخت که پرو پاچه هاشو بالا و پایین می کنن که ببینن چقدر گوشت داره . کف دست دیگه اشم وارد معرکه کرد . دیگه مطمئن مطمئن شده بود که من خوابم . شورت منو هم از پام در آورد . پنج دقیقه تمام با سوتین کلنجار می رفت تا تونست بازش کنه . با خودم فکر می کردم این دیوونه حساب آبرو ریزی رو نمی کنه ؟/؟اگه صبح بیدار شده خودمو لخت ببینم ؟/؟امین هم که صد در صد مثل جنازه ها کپه مرگشو گذاشته . بی غیرت . ظاهرا خودشم لخت لخت کرد . یادش رفته بود در اتاقو قفل کنه که این کارو هم انجام داد . دایره کونمو مث عزیزی تو آغوشش گرفت و تند وتند بوسش می کرد . از بوسیدن که سیرشده بود کف دست پهنشو از پشت کونم به کوسم چسبونده به دو طرف و به صورت عمودی حرکتش می داد . با همون اشاره اول خیس خیس کرده و ترس و مرس از یادم رفته بود . آه و ناله و صدای هوسو تو خودم خفه می کردم . بعد زبونشو که چند برابر زبون آدمای عادی بود در آورده و روی کوسم کشید . بازم خدارو شکر می کردم که با این هیکل به این درشتی یه جوعقل تو کله اش نیست . فرق بین کوس خشک دیشبو با کوس خیس امشب متوجه نمی شد کار لیسیدن و مالیدنش که تموم شد پشت من سوار شده انگشتاشو فرو کرد تو کوسم و عقب و جلوش می کرد بعد با انگشت شست و سبابه دست چپش دو طرف کوسمو به کناره ها باز کرد و سر کیرشو به داخل فرستاد ترشح و خیسی کوسم اونقدر زیاد شده بود که خیلی راحت تر از اونچه که تصورشو می کرد بقیه کیرشو به کوسم فرو کرد . از ناله ها و فریاد زدناش کیف می کردم . فقط یکی دو کلمه رو همش تکرار می کرد جاااااااااااان جاااااااان اخخخخخخخخخ جاااان چه تانگه یک لحظه فکر کردم که کونمو به تانک تشبیه کرده ولی در تکرار و ناله بعدیش متوجه شدم که به کوسم میگه چه تنگه . خودمو محکم به تشک چسبونده بودم و از بس به اون چنگ می زدم چند تا از ناخنام شکست . دوست داشتم کیر کلفتش تا ته بره . خیلی اعصابمو آروم می کرد حرکات کیر کلفتش .. اووووووففففف کاش می تونستم فریاد بزنم خودمو خالی کنم . بگم اووووووفففففف بگم کییییییرررررر. یه لحظه حس کردم که تمام تنم لرزیده به زور بر خودم مسلط شدم . خودمو محکم به زمین می چسبوندم و سعی می کردم یه حرکت غیر عادی انجام ندادم . شانس آوردم که راضی شده به ار گاسم رسیدم وگرنه قید همه چی رو زده به گردنش می افتادم که بیشتر منو بکنه تا آبم بیاد . چه کیر و چه کمری داشت و یه خورده هم بوی تریاک می داد . واسه همین بود که تونست مدت زیادی جلو گیری کنه . ده دقیقه پس از این که کمرم سبک شده و یه خورده از آب کوسم روی کیر سلیمان بی شعور ریخت اونم حسابی به اندازه یک سرنگ 20سی سی و سرنگ وار پس از چند ضربه پی در پی ناگهانی و خیلی هم نرم و سبک و روون آب کیر و کمرشو ریخت تو کوس و شکمم . مثل صدای کسی که به کوهستان میره و فریاد می زنه به این صورت داد کشید آاااااااااااا. من هم با این که راضی بودم ولی از ته دلم یه کوفتی نثارش کردم . پس از عملیات کمی کله اش کار افتاده بود . به همون صورت که من دراز کش بودم تمام لباسامو تنم کرد . قبلشم دو رو بر کوس و کونمو تمیز کرده بود . پس بنازم به زرنگی خودم که تونستم معما رو حل کنم . وقتی که صبح از خواب بیدار شدم همه چی فوری یادم اومد . اما چیزی که بیشتر از همه خوشحالم می کرد این بود که پس از مدتها موفق شده بودم بدون قرص خواب بخوابم . معلوم نبود این سلینمان چه بلایی سر امین میاره که تا صبح بیدار نمیشه . از طرفی این زنش مشکوک نمیشه ؟/؟حتما زنش تو پر چونگیهاش به سلیمون گفته که زیبا با قرص خواب می خوابه و سلینمان هم سوءاستفاده کرده . باید کاری کرد که امین تا این حد لت و پار نشه وگرنه وقتی به تهرون برگردیم معلوم نیس چیزی از امین باقی میمونه یا نه چون روز اول که استفراغ می کرد و روز دوم در حال سنکوب کردن بود و روز سوم هم باید سراغ قبرستونو می گرفت . درسته که ضررنکردم ولی فکر فردا هم باید باشم . ساعت ده صبح سومین روزی بود که در مشهد بودیم . امین که حالش کمی بهتر شده بود به دیدن یکی از دو ستانش تودانشگاه فردوسی مشهد رفت . رقیه خانم و پسرش واسه عیادت از مادر بیمار سلیمون رفتن طرقبه . من و این لاشخور تو خونه تنها بودیم . حسابی حالشو گرفتم . یک شلوار لی کشی تنگ و چسبون تا سر زانو پام کردم.. ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#5
Posted: 26 Apr 2013 15:20
ماه عسل درعسل 4
و یک بلوز زمستونی خیلی خوشگل به رنگ صورتی به تن کرده و پس از برگشت از توالت که ته حیاط بود کنار دستشویی بیرون از محوطه توالت شروع کردم به دست شستن . از توآینه مواظب بودم که حاجی سلیمان میخ من شده و دستشو گذاشته تو پیژامه اشو داره با کیرش بازی می کنه . و خیره شده به کونم که در این حالت مث یه دایره خوشگل و مامانی شده بود . بعد عمدا کنار شیر آب دیگه ای که کنار باغچه بود دولا شده و کون قشنگ دایره ایم رو به صورت بیضی در آوردم با خم کردن سر یه لحظه از لای پام به اون متجاوز نگاه کرده دیدم که سرعت حرکت دستشو زیاد کرده . نز دیک بود سر بخورم . موقع بر گشتن هم عمدا روسریمو شل کرده از سرم انداختم . من خودم چه فیلمی بودم خدا می دونه. از زانو به پایین لخت بودم . کمی هم سردم شده بود و مثلا از افتادن روسری معذب بودم . سلیمان خان با لحنی داش منشانه گفت آبجی شما جای دختر مایی ... من اگه میگم این یه چیزیش میشه و عقلش پارسنگ بر میداره حتما یه چیزی میدونم که میگم . آخه مرد حسابی آدم میشه واسه یه نفر هم آبجی باشه هم دختر ؟/؟من هم زیپ دهنمو کشیده و هر چه فریاد داشتم سرش کشیدم . حاجی نصفه شب که با کارد میای بالا سر من و شورتمو پایین می کشی و خاک بر سریتو فرو می کنی توش آبجیت نیستم ها ؟/؟حالا برات مث یه خواهر شدم ؟/؟فکر نکن خیلی زرنگی . فکر کردی سرمو کلاه گذاشتی ؟/؟در واقع کلاه هم گذاشته بود چون به مرا دش رسیده بود و منم الکی داشتم واسه خودم کر کری می خوندم .-ببخشید خانوم شیطون رفته بود تو جلدم دست خودم نبود آخه شما آدموبه هوس میارین . داشتم کارو خراب می کردم . هنوز طعم کیر دیشب لای دندونا و زیر زبونم مونده بود . راستی راستی این همونیه که من دیشب ازش می تر سیدم ؟/؟سلیمان بین 45 تا 50 ساله به نظر می رسید . حداقل دو برابر من سن داشت و در واقع جای پدرم بود . اما ورم کوس من این چیزا حالیش نبود . از موی خیس سرش می شد فهمید که تازه از حموم اومده بیرون . التماس می کرد که اونو ببخشم .-حاجی تو اگه جای من بودی می بخشیدی ؟/؟من تازه 2روزه عروسی کردم غنچه من تازه باز شده . اگه شوهرم بشنوه ؟/؟بد جوری زرد کرده بود . از روی چهار پایه بلند شد و بر روی زمین نشست . می دونستم با همه ترسش هنوز هم نیم نگاهی به من داشته و چشمش دنبال منه . کوسسسسم خیس خیس شده بود . پشت سدش پر آب بود و منتظر زبون سگی سلیمون بود تا از جاش حرکت کنه به دهن اون سگ تشنه بریزه . این بار من در اتاقشو قفل کرده پرده هارو کشیدم ازگوشه اتاق کاردی برداشته و به طرف سلیمان رفتم اولش یه خورده یکه خورد ولی میدونست که زورم بهش نمی رسه . می خواست ببینه من چیکار می کنم . کاردو تو دست راستم گرفته رو بروش نیم خیز شدم . بعد با دست چپم اون مقدار مو.یی رو که نرسیده به وسط سرش داشت کشیده سرشو به عقب خم کردم -حاجی حالا ببین چند مرده حلاجی اگه من بخوام همون بلا رو سرت بیارم و تلافی کنم چیکار می کنی ؟/؟فکر کردی من دست و پا چلفتی هستم . منو یه زن لچک به سر گیر آورده هر کاری دلت خواست باهام می کنی ؟/؟سلیمان با تعجب به من نگاه می کرد . گل از گلش شکفته بود . حتما فکر می کرد من دیگه چه جور کوس خلی هستم . بیچاره حق هم داشت . چون این همه کیر باکلاس واسم صف کشیده بودند و من مثل کف کرده ها به این کوس دزد نظر داشتم دست چپمو از رو سرش ور داشته وارد شلوار کردیش کردم . کیرش کلفت و دراز شده بود مخصوصا حالا که با شیوه انتقام گیری یا انتقام کیری من آشنا شده بود با کیرش بازی کرده و یکی دو سانت دیگه بلند ترش کردم -خانم کارد لازم نیست بندازینش دور هر کاری که میخواین انجام بدین هر جور دوس دارین تلافی کنین .-حرف نباشه . اومدی از پشت خنجر زدی و رفتی ؟/؟اگه مردی از جلو حمله کن .-شما رئیسین . دستور بدین روی چشام . شلوار لی امو که در قسمتهای زانو لوله تفنگی بود در آورده و پشت سر اون شورتمم از پام خارج کردم . واسه اولین بار کوسمو از روبرو می دید مثل پیر مردهای بی دندون که موقع خوردن نوشیدنی هورت می کشن اونم اوف اوفی کرد و یه هورتی کشید که فکر کردم توخیالش کوس منو با آبش درسته نوش جون کرده . کاردو که رو زمین قرار داشت دوباره برداشته این بار پشت به حاجی کونمو در معرض دیدش گذاشته کاردو به کوس و کونم هم مالیدم . براش نمایش استریپ تیز راه انداخته بلوز و سوتین خودمو هم یکی یکی به گوشه ای پرت کردم حاجی از هوس چشاشو باز و بسته می کرد . از ترس این که وقت کم بیارم از تعارف کم کرده به مبلغ اضافه کردم . کاردو رو زمین انداختم و وسط زیر شکم خودم یعنی کوسمو رو دهن سلیمون قرار داده و گفتم نشون بده که مردی و از این طرف هم می تونی . آخ از دست این سلیمون هوسی .آی کوس خورد ...آی کوس خورد ...آی کوس خورد ول کن معامله نبود منو دیوونه کرده بود. بی توجه به این که صدابیرون بره یا به گوش همسایه ها برسه فریاد می زدم تا یه جوری با هوس خودم کنار بیام .بازهم موقع کوس لیسی از اون هورتهای معروفشو می کشید و من از لذتش لذت می بردم .-واییییییی حاجی زبونت منو کشت . اووووووووففففففف .حاجی کوسسسسس من فدای زبونت . چقدر پهنه رسیده به روون پام . جووووووون حاجی کوسسسسمو بخوررررشششش . گوریل انگوری در جهت مخالف خو.دش منو گذاشت رو سرش . و رو هواهم همین جوری کوس منو می خورد . من شده بودم بینگلی اون . همون 5 دقیقه اول هنوز کیرش وارد عمل نشده داغ کرده جوش آورده بودم .-حاجی جون حاجی جون من کییییییررررررررمی خوام کییییییییرررررررر . سلیمان در همون راستا حدود یه متر پایین ترم آورد و به شکلی که دو تا پامو به پهلوهاش فشار داد و من هم یه نموره ای قفلش کرده بودم . اون دو تا دستشو گاهی میذاشت رو پهلوهام و گاهی هم رو شونه ها منو می گایید . باورم نمی شد کبر به این درازی رو تا ته وارد کوسم کرده باشه . کلفتی اون به من لذت بیشتری می داد . وقتی که دیگه هیچ فاصله ای بین ما نبود وتو حرکات رفت و برگشتی کیرش به آخر مقصد یعنی ته کوسسسسم می رسید از آب جوش هم داغ تر می شدم . عجب کمری !عجب قدرتی !واسه دومین بار تمام بدنم لرزید .-حاجی فدای کیررررررررررررت بشششششششم . جادو می کنه . آبتو بریز تو کوس این تازه عروس . این غنچه تازه رو تو هم ببوس و ببوش ... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#6
Posted: 27 Apr 2013 14:15
ماه عسل درعسل 5
سلیمون هم رو هوا به تناسب کیر و هیکلی که داشت آبشو ریخت به کوسم .. حیف شد . اسراف گناه بزرگیه . خیلی از این آب برگشت کرده ریخت زمین . هر حرفی که می زدم چه به عنوان شوخی چه جدی و چه برای مثال خود حاجی خودشو موظف می دونست که انجامش بده . وقتی که از بوسیدن و بوییدن غنچه گفتم اینجا کله اش کار کرد و متوجه شد که به کوس تازه خودم میگم . منو خوابوند رو زمین با انگشت شست و سبابه دست راست خودش کوس کوچولومو از حالت لوزی جمعش کرده به شکل دایره ای درش آورد اونو بوکرد و بعدشم بوسیدش . ومکید -حاججججججججی من باززززززم میخوام -کجاتو بگیرم ؟/؟-کونمو به طرفش قمبل کرده و می چرخوندم و حالی به حالی ترش می کردم . موقع چرخوندن کونم دستمو از زیر به کوسم رسونده و مالیدمش طوری که موهای سرم برگشت کرده به طرف زمین افشون شد . گفتم حاجججججججی جون تموم تنم میخخخخخخاره تند و تند به همه جام برس همه جاااااااا. آههههههه همه جام میخخخخخخخاره . همه جااااااام میخخخخواد . همه جامو بکن . کوسسسسسسسسم کوووووووووننننننم . کییییییییرررررررتو می خوام . سیییییییییننننننننه هام . مث یه ببر زخمی به طرفم یورش آورد . و اولین کاری که کرد کیرشو از همون پشت فرو کرد تو کوسسسسسم و دو طرف کونمو ماساژداد و کیرشو در آورد و به مالش عمومی بدنم مشغول شد . دیگه نقاط غیر حساسی تو تنم نبود . همه جا هاحساس شده ه بودند . از کوس بگیر تا موی سر . حتی انگشتای پای منو که تو دهنش گذاشته میک می زد حس می کردم جهشی زیر سینه هام ایجاد شده که نزدیکه یه دفعه دیگه منو به ار گاسم برسونه . زبون سگیش اونقدر درشت بود که نه تنها تمام سطح کوسمو می پوشوند کناره هاش کناره های کشاله رونمو نوازش می کرد . کارش حرف نداشت اگه خونه اش تهرون بود من یکی که همش مشتریش می شدم . فکر نمی کردم پس از باز شدن پلمبم این قدر فعال شم . قبل از این که برنامه امو با حاجی شروع کنم یادم رفت کوس و کونمو با صابون بشورم و به تن و لباس خودم ادکلن زده بودم . لب کلام و حسن ختام روی همون دو تا سوراخ پایین بود که من پس از گاییده شدن تو سط حاجی اونم دیشب و رفتن به دستشویی معطرش نکرده بودم . هر چند تا به حال سلیمون کونمو نگاییده بود اما با یه اشتهای خاصی دو تا دستاشو رو دو تا کپلهای کونم قرار داد و چاک کونمو باز کرده که مقعدم هوس کیرشو کرد و بعد با همان اشتها شایدم بیشتر زبونشو از ته کوس تا سر سوراخ کونم حرکت می داد و مثل سگ بو می کشید و لیس می زد که فکر می کردم داره چلو کباب معطر می خوره . اولش کمی سختم بود که داره سوراخ کونمو می خوره من که این قدر چپل نبودم . هر وقت فیروز می خواست کونمو بکنه یه ساعت قبلش مث عروس خوشبو و آماده بود . من هم یه خورده زیادی وسواس شده بودم . واسه این که مقداری از بدهی خودم به اونو بپردازم دست خودمو به کیرش رسوندم . کیرش شبیه به یه موش عروسکی چاق و تپل شده بود که به زور تو دهنم جا می شد . با این حال با میل فراوان دستمو دور ته کیرش حلقه کرده سرشو گذاشتم تو دهنم .حاجی مث یه زن از هوس دور خودش می پیچید . هیکل به اون گندگی و کیر به اون عظمت در مقابلم به زانو افتاده احساس غرور و پیروزی می کردم . خیلی هم به خودش فشار می آورد که آبشو تو دهنم نریزه واسه چند ثانیه لبامو آزاد کرده بهش گفتم حاجی خیالت نباشه بریزتو دهنم . اون لحظه ای که هوست رفت بالا و کیف بیشتری بهت میده همه رو خالی کن . بچه حرف گوش کنی بود . چقدم آب داشت .. یه مقدار که از طرف مری رفت تو معده ام واز بس سرعت و مقدارش زیاد بود نتونستم کنترل کنم چند تا از این جهش ها هم رفت رو نایم نشست و باعث شد سرفه شدیدی بکنم . کیرشو از دهنم بیرون کشیدم ومحکم از پایین به بالا چلوندمش و دو سه قطره دیگه از توش آب در آوردم و روی کف دست خودم پاشوندم بعد به طرف حاجی قمبل کرده اون چند قطره منی رو با کمی از مایعات هوس کوسم به سوراخ کونم مالیدمو تا حدودی شلش کردم . سرمو برگردوندم عقب کیر حاجی رو گرفتم تو دستم ومالوندمش به سوراخ کونم . چهره سلیمون نشون می داد که انگار تو آسمونا داره پرواز می کنه . موش عروسکی آروم آروم وارد لونه و سوراخش می شد .-حاجی تو رو خدا ولم نکن به کوووووووونننننم به کپپپپپپپپپپپپپپلم دست بکش . انگشتاتو بذار تو ی کوسسسسسسم . اگه آتیششششششت داد فوری بکششششششش بیرونننن دوباره بذذذذار . راضیم کن .-وایییییی وایییییی وایییییی . دستمو از زیر رسوندم به نصف کیرش که بیرون بود و باهاش بازی می کردم . کونننننننم فدای کییییییرررررررت کوسسسسمو بمال . غلام حلقه بگوش هر وقت ازم سوال می کرد می تونم تو کونت آب بریزم منم می گفتم نه حاجججججی جووووووون هنوز زوده . شاید نیمساعت تمام داشت با انگشتاش کوسسسسسمو می گایید .-آخخخخخخخخ سلیمون حاجی جون نزدیکه محکم تر سریعتر شور و هیجان فوق العاده ای تو تمام تنم به وجود اومده بود اووووووووووف تمام تنم به ارگاسم رسیده حسابی سیستم عصبی ام تنظیم شده بود و خوابو به چشام رسونده بود . فکر نمی کردم سلیمون با این سن و سال خودش این همه آب داشته باشه . انگاری اون نبود که یه ساعت پیش دهنمو گاییده و مث یه لیوان پر آبش کرده بود حالا نوبت کونم بود که آبیاریش کنه منم با همه حسم هر چند راضی شده بودم ولی حسابی کیف می کردم . بالاخره کارمون تموم شد و پس از ماچ و بوسه خداحافظی کردیم نه از امین خبری بود نه از رقیه. ماشاءالله از بس آب به کوس و کونم ریخته بود که تا چند بارهم که به دستشویی می رفتم پس می زد بیرون . باید حواسم می بود که پیش امین گندش در نیاد . تقریبا سابقه نداشت که پس از جدایی از فیروز بعد از ظهر ها رو بخوابم ولی همچین آرامشی به من دست داد که لذت اون جز با خواب تکمیل نمی شد . وقتی امین بر گشت من خوابیده بودم . پس از بیداری هم از این هراس داشتم که نکنه امین از من تقاضای عشقبازی داشته باشه و یک پس مونده آبی از آثار سلیمان خان از کوس و کونم بزنه بیرون . در هر حال تا موقع شب به او بده نبودم . قبل از خذاحافظی از سلیمون خواهش کردم که امشبه رو زیاد به پر و پای امین نپیچه که یه موقع ممکنه مجبور شم تنها به تهرون برگردم . اونم با جان و دل پذیرفت . از طرفی اینو هم لو داد که هنوز با رقیه ازدواج نکرده و پسری هم که ازش داره نامشروعه واین رقیه بوده که در مورد قرص خواب من و خواب عمیقم گزارش ها رو به او یعنی جناب سلیمان خان درشت اندام کیر درشت رسونده . در هر حال چند روز دیگه تو مشهد موندیم و تو این مدت یه دفعه دیگه کوس و کونمو در اختیار حاجی سلیمون گذاشتم . طوری که وقتی که بر گشتیم تهرون مطمئن بودم که دوره درمانی خودمو تکمیل کردم .. ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#7
Posted: 28 Apr 2013 14:50
ماه عسل درعسل 6
وقتی که به تهرون بر گشتیم همه از این که خیلی زود به حاجت خود رسیدم خوشحال بودن . مامان نذرشو اداکرد و سفره ابوالفضل گذاشت و رو ضه گرفت . همه راضی و خشنود بودند و من با دنیایی از خاطرات شیرین هماغوشی با سلیمان در آغوش امین شبو به صبح می رسوندم . دری به تخته خورد و یه ماه بعد فهمیدم که حامله ام . حالا بیا و درستش کن . به درستی نمی دونستم که پدر بچه کیه . اولین آبو امین به کوسم ریخته بود و بیشترینشو سلیمان . هیچ دلیل نمی شد که این اول ریخته یا اون بیشتر ریخته پدر بچه اون باشه . فقط یه قطره اونم تو زمان مناسبش کافی بود . پدر و مادرم که هردو باهم باز نشسته شده بودند و فقط یه کوچه با ما فاصله داشتند . عاشق نوه به دنیا نیومده شون بوده و می گفتن چه دختر و چه پسر بیشتر وقتا اونو می بریم پیش خودمون و ازش نگهداری می کنیم . منو امین هم تو خونه ای که به کمک پدرش خریده بودیم و اتفاقا اونم یه سه واحده حیاط دار بود زندگی می کردیم . جالب اینجا بود که تواین سه واحد فقط 5 نفر زندگی می کردند و با کوچولوی داخل شکمم می شد 6نفر . طبقه دوم یک مادر و پسر بودند که پسره فکر کنم تازه از سربازی برگشته و بیکار بود و مادره هم شوهرش مرده بود . منتهی از بس واسشون ارث گذاشته بود مفت می خوردند و می خوابیدند و این پسره هم جز چشم چرونی در مورد من کار دیگه ای نداشت . هنوز با این مادره و پسره بر نخورده بودیم و این اطلاعاتو بنگاهی در اختیار ما گذاشته بود طبقه سوم هم مال حسابدار یه شرکت بود که تمام یا بیشتر کارهای مربوط به شرکتو توی خونه انجام می داد و اکثرا مث زنای زایمان کرده خونه نشین بود . اسمشو نمی دونستم . ولی فامیلیش آقای رحمانی بود . اسم اون پسره طبقه دوم هم کیومرث بود که اونم به خاطر صدا زدنای مادرش متوجه شده بودم . در هر حال کار سوپری امین گرفته بود و شبا تا دیر وقت مشغول بود . وقتی هم که بر می گشت اونجور که باید و شاید کوسمو راضی نمی کرد . هر چی بهش می گفتم شاگرد بگیر می گفت آدم تو این دوره و زمونه به چشاش هم نمی تونه اعتماد کنه چه برسه به غریبه ها . من هم اکثرا کمرم سنگین بود . تازگی ها هم بعضی از دوستان و فامیلا منو تر سونده و به جای دلداری دادن به من مدام منو وحشت زده کرده از افسردگی بعد از زایمان می گفتند -باید خیلی مراقب باشی مخصوصا تو که سابقه داری . سلیمون هم که در دسترس نبود ردیفم کنه . وسوسه ای شیطونی به سراغم اومد .با خودم گفتم آب در چشمه و ما تشنه لبان می گردیم ؟/؟کیر بالا سر ماست گرد جهان می گردیم ؟/؟نمی دونستم آیا این یه الف بچه حریفم میشه یا نه . قد و قواره ریزی داشت . چه میدونم شاید کیرش کاری بود . چه طور باید توجهشو جلب می کردم خدا می دونست . هر چند می دونستم مث سگ واسم له له می زنه اما نمی خواستم رو شو زیاد کنم . شاید مجبور بودم یه چراغ سبزی نشون بدم . در هر حال باید یه حرکتی می کردم تا یه برکتی نصیبم شه . مشکل اساسی فقط مادرش بود یکی از روزا که مادرش از خونه زد بیرون و برام فرقی نمی کرد که چند دقیقه دیگه میاد و کجا رفته سریع اتصال سیم آنتن به تلویزیون و یکی دو جای دیگه رو دستکاری کرده و قبلشم نگاه کردم ببینم تلویزیون چی داره پخش می کنه ظاهرا فوتبال منچستر یونایتد و چلسی بود . بعدش زنگ در آپارتمان طبقه دوم را به صدا در آورده .. -سلام آقا کیومرث حالتون چطوره ؟/؟ببخشید بی موقع مزاحم میشم مادر جان منزل تشریف دارن ؟/؟-نه همین الان رفتن بیرون . امری داشتین بفرمایین -عذر میخوام داشتم فوتبال می دیدم یهو تلویزیون قطع شد . مال شما هم قطعه ؟/؟می خوام ببینم اشکال از پشت بوم نباشه . داشتم فوتبال منچسترو می دیدم . حالم گرفته شد -پس شما هم عاشق فوتبالین . منم از منچستر خوشم میاد . اتفاقا همین الان یه گل زد . من هم فوری سوتی داده گفتم کی زد . بکهام زد ؟/؟جز اون کس دیگه ای رو تو این تیم نمی شناختم . خندید و گفت ببخشید دیوید بکهام چند سالی میشه که از منچستر رفته -اوه راست میگی اصلا حواسم نبود . برخلاف چشم چرونیهاش که دم در هم از تماشای سینه باز من چشم بر نمی داشت جوان مودبی به نظر می رسید . خوش قیافه و کم سن تر از اون چه بود که نشون می داد قرار شد که بیاد به آپارتمان ما و یه دیدی به تلویزیون ما بندازه . با هم از پله ها پایین رفتیم و من مخصوصا چند قدم جلوتر از اون با ناز و کرشمه و چرخوندن کون به چپ و راست به سمت پایین می رفتم . بسیار سریعتر از اون چه که فکرشو می کردم متوجه ایراد تلویزیون شد و درستش کرد . نمی دونستم با چه کلکی نگهش دارم و اونم نمی دونست که با چه ترفندی بمونه . خیلی از مادرش حساب می برد . از اونایی نشون می داد که از ترس مامان جرات ندارن دنبال دختر بازی باشن -دست شما درد نکنه اقا کیومرث اجازه بدین یه شربت درست کنم براتون بیارم . آرایشمو غلیظ تر کرده سینه هامواز سوتین بالا تر آورده و عطر ملایم و مرد کشی هم به خودم زدم و با یه سینی و دو لیوان شربت برگشتم . معلوم نبود داره شربت می خوره یا منو. خودمو به نادونی زده و گفتم آقا کیومرث خانومتون کجاست .؟/؟-من زن ندارم دلم میخواد ولی مامان لیلا میگه این قدر زود خودتو بدبخت نکن تو که همه چیزت آماده هس کلی هم که سپرده و پس انداز داریم و هر ماه سودشو می گیریم و تازه زیاد هم هست خودتو گرفتار نکن .-مامانت راست میگه دیگه من مگه زن نیستم کاری کردم که شوهر بدبختم از صبح تا 11 شب تو مغازه داره کار می کنه تازه بیشتر موقعها ناهارو من می برم سر کارش .-یه مسائلیه که نمی تونم بگم . روم نمیشه -دوست داری که بهت نشون بدم که حق با مامانته .-چه طوری ..... -زیبا اسمم زیباست -اسم شما هم مثل خودتون قشنگه -چشای قشنگت خوشگل می بینه عزیزم . صورتمو به صورتش نزدیک کرده رویاشو به واقعیت تبدیل کردم . ثانیه هایی بعد لبامونوبه هم قرض دادیم و مثل لیلی و مجنون رفتیم تو بغل هم . قلبش مث یه پرنده اسیر می تپید .-راستشو بگو تا حالا با چند تا دختر یا زن بودی ؟/؟-هیچی فقط یه بار 11ساله بودم که داشتم با دختر همسایه دودول بازی و کون بازی می کردم و اونم شلوارشو پایین کشیده بود که مامان سر رسید و گوشمو کشید و با خودش برد حالا هم که شبا خوابیده خلوتی فیلم سکسی از کانالای کارتی ماهواره نگاه می کنم و جلق می زنم . بازم جای شکرش باقیه که هیچی از ماهواره سر در نمیاره -دیگه از این به بعد لازم نیست که جلق بزنی . استادانه روی کاناپه دراز کشم کرد . زیر گلومو با ملایمت می بوسید و در گوشم نجوا می کرد که دوستت دارم . حرفی از روی هوس بود اما این سخنان فریبانه رو دوست داشتم . خیلی زود لختم کرد -عجله نکن اینجا امن امنه . شوهرم تا 5 ساعت دیگه هم نمیاد و مادرت هم اگه بیاد بالاخره این کوس ارزششو داره که یه بهونه ای بتراشی . آروم گرفت ولی حریصانه تر به جون اندام هوسی و خواهشگرم افتاد دلم واسه تماشا و بررسی و استفاده از یه کیر جدید لک زده بود . تو همون حال که لخت لختم کرده سرشو گذاشت لاپامو از کوسم مزه می گرفت . منم کنجکاوی امونم نداد و شلوارشو پایین کشیدم .اوووووووففففففف انگار که این کیومرث خان فرزند سلیمان خان بود چه کیییییییییررررررررررری قرررررررربو نشششششششش برررررررررم . جون می داد واسه گاییدن کوسسسسسم از اون قرصهایی قوی بود که افسردگیهای سطح بالا رو هم درمون می کرد . مثل این که خوب ختنه نشده بود . کیرش پوست اضافه هم زیاد داشت . هیکل به این ریزی میزی و کیر به این درشتی ؟/؟هیجان اولین سکس و پوست اضافه کیرش باعث شد که با همون سه چهار بار مالش کیرش از سوی من و قبل از این که بذارمش تو دهنم فوران کرد ومنم واسه این که بیش از این حیف و میل نشه کیرشو گذاشتم تو دهنم و بقیه فورانشو قورت دادم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#8
Posted: 30 Apr 2013 13:25
ماه عسل در عسل 7
تو آبمو خوردی ؟/؟-چه اشکالی داره ؟/؟برروی کاناپه دراز کشیده پاهامو به دو طرف باز کردم . کیومرث جون لب تشنه اشو رو کوسم قرار داد و عاشقونه و حریصونه می نوشید . منم سرشو به طرف کوسم فشار داده تا لذت بیشتری ببرم . موهاشو نوازش می کردم -آه کیو مرررررررث کییییییییو جون من کیییییییرررررررمی خوام . فوری کونمو پشت به کیرش قرار داده رو کاناپه دراز دراز کشیدم . دیدم دیدن کون درشتم واسش یه فرمان حمله بود . همون حالتی رو داشتم که دو شب اول سلیمون مثلا منو مخفیانه کرده بود . ولی اینجا کیومرث پشتم دراز کشیده و ما مث دو صفحه منطبق بر هم شده بودیم که کیر کلفت اون مث یه لوله ای وارد حفره کوسم شده بود و رفت و بر گشت می کرد -آیییییی آیییییی بکن بکن ادامه بده . داره میاد داره میاد . کون و کپل درشتم مثل ژله می لرزید و این ور و اونور می رفت . صدام گرفته بود از بس جیغ کشیده بودم . -واییییییی اووووووووفففففف کیومرث کییییییییررررررت منو کشت . منو بگیر اگه میخوام در بررررررم نذار . نذار از چنگت در برم . اگه ول شم ارگاسمم میره عقب سریعتر . ولم نکن واییییی نمیدونی چه حالی دارم . جووون جووووون می بینی تمام تنم داره تکون می خوره . اومد اومد آبم اومد واسه چند دقیقه چشامو بستم و آروم گرفتم . این کیومرث هم مثل این که فکر می کرد که اولین و آخرین بارشه همین جور تند تند منو می گایید منم از بس لذت می بردم کاریش نداشتم و میذاشتم به کارش ادامه بده . آخرش یک خورده دلم براش سوخت و از ترس این که کمر درد بگیره ودیگه فعال و کاری نباشه گفتم عزیزم خالی کن -نکنه باردارشی ؟/؟-نه اولا افتخار می کردم که کیرت منو باردار کنه ولی خودم چند ماهه که حامله ام یواش یواش باید شکمم بالا بیاد اینو که گفتم برای اولین بار تو زندگیش آب کیرشو به یه کوس حریص و تشنه و هوس باز و حشری هدیه کرد .-زیبا زیبا جون نمیدونی چه حالی داره.یه تیکه آتیش . یه گلوله داغ منو سوزوند -کیو این کیر مث یه تیر عمل کرد و منو سوزوند . بعدش هردومون رو زمین نشسته روبروی هم قرار گرفتیم و از ناحیه وسط بدن به هم چسبیدیم . کیرش رفته بود تو کوسم . همدیگه روباهوس بوسیده زبون همو به نوبت میک می زدیم . تو این حالت نمی شد با شدت و سرعت ضربه زد . گاییدن من به آرامی و عاشقونه صورت می گرفت . زور زیادی داشت . منو رو هوا نگه داشته دست چپشو دور کمرم حلقه کرده دست راستشو رو سینه چپم قرار داده آروم بهش چنگ مینداخت . و کوسمو با ضربه های از پایین به بالای کیرش می گایید . دلم واسش می سوخت . خیس عرق شده بود . اون قدر به این کارش ادامه داد تا یه دفعه دیگه راضیم کرد و کمر خودشم سبک کرد پس از این که از سه کاف دست کشیدیم چند دقیقه ای لخت در آغوش هم مث دو تا عاشق و معشوق باهم راز و نیاز کردیم .-بگو ببینم حالا هم زن میخوای ؟/؟-تا موقعی که شما اینجا بمونین و مامان هم نخواد از این جا بلند شه زن می خوام چیکار . فکر نکنم هیچ زنی مث شما لذت بده ولی مامان ممکنه هوس کنه خونه رو بفروشه و بره .. من از فرداش همچین با لیلا خانم که دو برابر من سن داشت دختر خاله شدم که یک لحظه بدون من نمی تونست باشه . بیچاره تنها بود و کمبود محبت داشت . خدا دو تا پسر بهش داده بود که یکیشون توهندوستان داشت درس پزشکی می خوند و یکی هم همین کیومرث خان خودمون بود . چند روز هم مونده بود به پایان خدمت کیومرث که شوهرش در اثر سکته قلبی مرد . برای دوساعت بودن با کیومرث درروز مجبور بودم دو برابرشو با مادرش باشم .. لیلا خانم مخالف زن گرفتن کیومرث بود و من هم حسابی تاییدش کرده گفتم عجله چیه بذار راحت دنیارو بکنه و نزدیکای چهل که شد حدود بیست سال دیگه براش زن بگیر کیه که بهش زن نده . از ازدواج مردای 60 ساله با دخترای 20 ساله گفتم . حسابی مخشو کار گرفتم . خودشم تعجب کرده بود . از این که از روزی که من با او یعنی لیلا خانوم دوست شدم به علت سبک بودن پاقدمم کیومرث از زن گرفتن منصرف شده بیچاره نمی دونست به خاطر سبک بودن کوسم بوده نه پاقدمم . زنیکه دیوونه !لیلا خانوم !حالا فرض می کنیم زیبا وجود نمی داشت یه جوون 20 یا 21 ساله که دستش به دهنش می رسه و از دست مامان نمی تونه دوست دختر بگیره و دنبال جنده بازی بره کوس نمی خواد ؟/؟کون نمی خواد ؟/؟خودش بیست سی سال لنگشو هوا داد تموم شد رفت ؟/؟همین ؟/؟در هر صورت کار ما به جایی رسیده بود که اگه عمر نوح هم پیدا می کردیم توی همین آپارتمان 180 متری خودمون می موندیم .... چهار ماهه حامله بودم که تصمیم گرفتم خودمو به یه دکتر زنان و زایمان نشون بدم یعنی در اصل هدفم این بود که کوس و کون خودمو نشون بدم . بد جوری هوس کیر تازه کرده بودم بازهم جای شکرش باقی بود که این تنوع طلبی و کیر جدید خواهی هر چند ماه در میون یه بار به سراغم میومد و اونم به خاطر پیشگیری از افسردگی بود . یه هفته گذشت تا تونستم یک دکتر مرد جوون خوش تیپ مجرد گیر بیارم . به مجرب بودنش کاری نداشتم . برای یکی از روزا نوبت گرفتم به منشی گفتم که نوبت آخرو به من بده . در حالی که می تونستم چند ساعت زودتر و اولین نوبتو بگیرم ناسلامتی با چند تا زیر آبی رفتن آدم برای یه خورده هم که شده شنا یاد می گیره بهونه آوردم که شوهرم اون موقع یعنی حدود ده شب کارشو تعطیل کرده میاد دنبالم راحت تر به خونه بر می گردم از هیجان دو ساعت زودتر اومدم نشستم . هر چه مطب خلوت تر می شد من بیشتر کیف می کردم . ساعت نه و نیم شب بود که من به عنوان آخرین نفر رفتم داخل . قربون ابلیس عزیزم برم که کمک بزرگی به من کرد منشی که دید همه مریضا رفتن و کار خاصی هم نداشت ویکی مث منو دکتر هم می تونست بگردونه اجازه گرفت و رفت . حالا من و دکتر داخل اتاق معاینه بودیم . دیگه عطر و ادکلنی نمونده بود که به کوس و کون و تن و پیرهنم نزده باشم . روی تخت معاینه دراز کشیدم . دکتر پرسید مشکلت چیه ؟/؟-چهار ماهه باردارم . و به ده سانت بالای کوسم اشاره کرده گفتم داخلش می سوزه . دامنی کوتاه پوشیده بودم که دکتر سختش نباشه دامنو به طرف شکم بالا زده و شورتو به طرف زانو پایین کشیده بودم معلوم نبود این دیگه چه مدل دکتریه که هم مثل معدن چیا رو کله اش چراغ قوه بود وهم تو دستش . بالاخره با یکیشون راحت تر می تونست داخل کوسمو ببینه . دستکش گذاشت تو دستش و انگشت وسطشو فرو کرد توی کوسم . از روی هوس آهی بلند کشیده دکتر فکر کرد محل درد رو پیدا کرده .-باید ببینم تبدیل به جوش یا غده نشده باشه . با عشوه و ناز گفتم دکتر جون برای بچه خطرناکه ؟/؟-فکر نکنم . اول باید ببینم چیه .-میشه دوباره معاینه اش کنین ؟/؟-همون یک بار کافیه ولی به خاطر شما باشه . یه بار دیگه انگشت درازشو تا ته کوسم فرو برد .-فکرنکنم مشکل خاصی باشه . بذارید واسه بارداریتون یه معاینه اساسی بکنم دوباره میرم سر وقتش . ضربان قلب و نبض و فشار خون و از این جور چیزارو چک کرد و پیرهنمو بالا داد و دستشو به سینه هام رسوند چشامو بسته بودم و آروم ناله می کردم -درد دارید ؟/؟-با عشوه گفتم نه دکتر جون دردم از جای دیگه هس -ببینم کسی قراره بیاد دنبالتون ؟/؟-بازم با هوس وکرشمه گفتم نه خودم ماشین دارم . آخه امین جونم یه پژو 206 فیروزه ای واسم خریده بود .-من مشکل شمارو فهمیدم شما حاضرید درمان بشید ؟/؟حالا به هر صورت ممکنه ؟/؟-آره دکتر جون هر کاری می کنی هر طوری می کنی بکن این جمله رو مخصوصا و بایه لحنی اداکردم که یه خورده از تردیدش کم شه .. ادامه دارد .. نویسنده ..ا یرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#9
Posted: 1 May 2013 21:51
ماه عسل درعسل 8
در ورودی مطبو باز کرد نگاهی به سالن انداخت و وقتی مطمئن شد کسی نیست در مطب و اتاقی رو که درش بودیم قفل کرد . متوجه شدم که به بیماری من پی برده و قصد درمونمو داره . دستکش هاشو در آورد و با دست کوسمو مالش داد -خیلی چربی پس میده . ببین خیلی وقته آمیزش نداشتی ؟/؟-بله آقای دکتر از موقعی که بار دار شدم شوهرم یا می ترسه یا چندشش میشه بیاد طرف من -اصلا این خوب نیست . یک لوله شیشه ای نازک با خودش آورد و حدود پانزده سانتیمترو تو کوسم فرو کرد . الکی آخی کرده و گفتم درد دارم -حدسم درسته اگه درمان فوری میخواهین من امشب راهشو بلدم به شرطی که سوءتعبیر نشه -هر چه شما صلاح بدونین آقای دکتر . شما دکترا حکم محرم مارو دارین و ما بیمارا همه به شما اعتماد داریم . با متلک اشاره ای به کیر داخل شلوارش کرده و دستی بر کون خود کشیده و گفتم این گوی و این میدان . کاری کنین که با افتخار مشتری شما بشم میدونم کارتون خوبه ولی با این حال میخوام در عمل ببینم -پس صبر کن یک تست بگیرم لبای زیباشو که تشنه مکیدن و بوسیدنش بودم غنچه کرده گذاشت رو کوسم و با زبون و دندون و گردش لبهاش مشغول مکیدن و لیسیدن شد بعد از چند لحظه سرشو بالا آورد و گفت کمی از حد طبیعی غلیظ تره باید داخلشو با یک ساکشن قوی خالی کنم یعنی این ترشحاتو کم کنم -آقای دکتر شما از همه مریضاتون این طور تست می گیرین ؟/؟-شما استثناهستین . بعد تعارف را کنار گذاشت . بار دیگه عذر خواهی کرد و شلوار سفید کارشو پایین کشید و کیر شق شده اشو نشونم داد . کلفت و کاری به نظر می رسید وقت و حوصله مقایسه با سایر کیر هایی رو که از دروازه کوس و کونم رد شده بودند رو نداشتم . سر کیرشو دور کوسم چرخوند و بعد آروم آروم دست به کار شد -هر جا به نقطه درد برخورد کرد به من بگو . نرم نرم کیر گرم رو تا آخر فرستاد من دو دستمو گذاشته بودم رو قفسه های سینه امو فشارش می دادم تا صدای ضربان قلبمو که شدت یافته بود نشنوه . -آقای دکتر معجزه شد انگار دردم کنار رفت واقعا که شما نمونه اید .-صبر کنید تازه معالجه شروع شده. کیرشو بیرون کشید به لکه های سفید هوس مر بوط به کوس که روش نشسته بود اشاره کرد و گفت امشب حداقل باید نیمساعت طول درمان داشته باشی . این جوری که میگی شرایط تو و شوهرت طوریه که اون از پس این روغن سوزیها بر نمیاد . دست کم باید هفته ای یک بار بیای پیشم تا درمان کامل بشی ولی تا یادم نرفته این شماره موبایل منه به کسی نمیدی . برام زنگ بزن من یک نوبت اختصاصی خارج از این نوبت هایی که در مطب میدم برات در نظر می گیرم . تا داخل خونه حسابی در مونت کنم .-اونجا وسیله اشو دارین ؟/؟-بله همه چی تکمیله . حتی تکمیل تر از اینجا .. هنوز هیچی نشده حس حسادتم گل کرده بود .-مثل من خیلی ها از این نوبتا دارن ؟/؟-شما اولین نفری هستین که من به این صورت بهش نوبت میدم وسعی می کنم که این درمان سفارشی رو فقط روی شما پیاده کنم .-پس بفرمایید ؟/؟لباساشو در آورد تا راحت تر درمانگری کنه . منو هم لخت لخت کرده بود -داد بزن هوست خالی شه . روی شکمم دست کشید و گفت دادبزن جیغ بکش تا هر چی ترشح و خیسی این زیر هست خالی شه . هوستو خالی کن . نیازی به گفتنش نبود . اتومات فریاد می زدم . کوسم یک پزشک متخصصو فریفته بود . پزشکی که هر روز دهها کوس می دید . سرعتو زیاد کرد سینه هامو به این طرف و اون طرف می گردوند . بالاخره دکتر بود و تجربه داشت . متوجه دردم شده بود حتی سی ثانیه قبل از این که آبم از جاش حرکت کنه متوجه شده بود .-اوووووووووفففففف دکتر جون حس می کنم خیلی خیلی شادم دارم پرواز می کنم خیلی بیشتر از درمان درمان شدم دکتر ولم نکن محکم منو داشته باش یه موقع درمان عقب نره اون وقت مریضی بر می گرده و باید از نو شروع کنی . واییییییییی حال کردم حس می کنم واسه امروز حس گرفتم . -حالا زیباجون این پماد و محلول ضد جوشو بگیر که توی کوسسسسست فوران می کنه . بذار خوب حل شه تا بیشتر اثر کنه . خودشو خالی کرد و من از تماشای قیافه اش موقعی که داشت خودشو راضی می کرد و کوسمو سیراب خیلی لذت می بردم . بد جوری کوسم تشنه آب کیرش بود . فکر کردم دیگه کار تموم شده . منو برگردوند تا پشت من تو ی دیدش باشه . مثل این که کون برجسته من چشای اونم گرفته بود -بذار یه معاینه هم از این طرف بکنم معلوم نبود این چه جور معاینه ایه که سرو صورتشو یک پهلو روی کونم قرار داده داشت لیس می زد و گاز می گرفت . از طرفی هم انگشتشو تو سوراخ کونم کرده بود و داشت بررسی می کرد . خداکنه متوجه نشده باشه که شصت هفتاد دفعه کار کرد داره و خوشش بیاد و افتخار بده که کیر سفید و یک دستشو وارد سوراخ کونم بکنه . هر دستشو رو قاچی از کونم گذاشت و قبل از اون محلولی رو روی سوراخ کونم ریخت و کمی ماساژش داد و گفت کمی گشاد کننده است . سوزش خفیفی داشت . الان این کیرمو میذارم توش . در واقع یک واکسن ضد بواسیر دارم بهت تز ریق می کنم . هر چند در تخصص من نیست ولی تا این حد روبرات انجام میدم چون یه بیمار قابل احترام و دوست داشتنی هستی دارم این کارو انجام میدم . تو دلم گفتم اگه خبر داشته باشی تا حالا چند تا از این واکسنا خوردم .؟/؟من دیگه حسابی واکسینه واکسینه شدم ولی این یکی ورژن جدیده و حتما باید چند بار بخورمش . دکتر واکسن زدنشو شروع کرده سرنگ گوشتیشو داخل مقعدم فرو کرد -واااااااای چه کییییییییفففففف داره کوووووننننمو فشششششششارششش بگگیر . بکن .. دکتر مث یک کیسه کش و ماساژور تمام عیار از کون و کپلم گرفته تا شونه ها و گردن و سینه و حتی زیر بغلهای منو مالیده فشار کوسم هم بالا رفته بود .اصلا فکرشو نمی کردم با این شیوه یعنی کوس بدون تماس با کیر بدنم بتونه سریع به ارگاسم برسه و آب داغ کوسم بریزه رو تخت معاینه . پزشک بعد از این که یه کیف درست و حسابی با کون و کپلم کرد و با وجود این که می دونستم از گاییدن کون من سیر نشده ولی به خاطر کمبود وقت و یا داغی بیش از حد کیرش بود که بار دیگه آب پاشی کرده و یه حال دیگه ای داد کیرشو که کشید بیرون حیفم اومد که ساکش نزنم -جووووووون دکتر جون عاشق کییییییییییررررررتم . مثل صورت دکتر سفید و دوست داشتنی یکدست تراشیده و هوس انگیز بود . گذاشتم تو دهنم یه دستمو رو بیضه هاش قرار داده با تخمهاش بازی می کردم نصف کیرو تو دهنم جا داده به صورت چرخشی میکش می زدم و با دست دیگه ام به نیمه دوم کیر چنگ انداخته و سه موتوره پروانه دکترو به چرخش در آوردم . کیر دکتر سیروس دوباره سفت و تیز شده بود . آن قدر صمیمی شده بودیم که همو به اسم کوچیک صدا می زدیم -زییییییبا همین جووووووررررریییییی بخخخخخخخخورششششش .. آخ آخ آخ . اومد .. اومد .. اومد ... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#10
Posted: 3 May 2013 17:23
ماه عسل درعسل 9
وقتی مزه اولین پرش منی رو تو دهنم احساس کردم و با زبونم چشیدمش به حرکات نرمشی هجومی خودم ادامه داده تا لذت دکترو به حد اکثر برسونم و حتی نذارم یه قطره از آبشم بره عقب .-زیبا جونم سکستم مث خودت زیباست . دیدی سیروس جون بالاخره گولت زدم ؟/؟تو که می گفتی تو یه وعده عشقبازی بیشتر از دو دفعه آب ریختن ضرر داره . و این کاروو نمی کنی چی شد ؟/؟-از اینا بپرس -از کدوما سیروس جون ؟/؟لبارو گذاست رو لبام . سینه هاشو به سینه هام چشبوند . یک دستشو گذاشت رو کوسم و دست دیگه رو رو کونم کشید . بعد از بوسه لبانه زیر گلو شونه ها موهای سر و سرمو بوسید طوری که دوباره دراز کشیدم و یه دفعه دیگه هم به عنوان حسن ختام منو گایید .-حالا جوابتو گرفتی ؟/؟-آره عزیزم .....چند ماه گذشت پیش دکتر سیروس سزارین کردم . بالاخره امید من به دنیا اومد هنوزم به یقین نمی تونم بگم پدرش کیه . فقط پیشونی بلندش منو به یاد سلیمون میندازه . وگرنه شباهتی به امین نداره . اوایل زمستون به دنیا اومد . چند ماه بعد دیگه اصلا شیر منو نمی خورد .خیلی زود عاشق غذا خوردن شده و با شیر خشک و دستی و غذا سیرمی شد و بیشتر وقتا نزد پدر بزرگ و مادر بزرگش یعنی پدر و مادر من بود . از ریخت و قیافه خودم تو اون روزا بگم که کونم تقریبا همون کون بود شکمم مقدار کمی چربی گرفته که با کمر بند لاغری ردیفش کردم . مقدار کمی سینه هام شل شده که دوباره داشت به حالت سابق بر می گشت . چون امید دیگه شیر منو نمی خورد . حداقل هفته ای 3 سری با همسایه مون کیومرث 2 سری با شوهرم امین و یک سرویس هم با دکتر سیروس سکس داشتم . خیلی تنوع طلب شده بودم . ولی خب هر جوری بود خودمو با این 3 کیر قانع می کردم . به مهمونیها مجالس عروسی و سایر دعوتیها که میرفتم هر مردی که با نگاه خریداری وراندازم می کرد دوست داشتم لخت شم و بپرم تو بغلش و کوس و کونمو واسش هوا کنم تا یه کیر جدید و تازه ببینم که از وجود من لذت می بره و به من لذت میده . این کیومرث هم گاهی کارهای خیلی با مزه ای می کرد . یادم میاد یکی دو ماه پس از زایمان که گاییدنم آزاد شده بود یک طرف سینه امو امید جون داشت می خورد و طرف دیگه اشو کیومرث .اون مث بچه نوک سینه منو میک می زد و همین جور شیرمو می خورد .انگاری که داشتم به دو تا بچه شیر می دادم . مدتی قرص ضد بار داری می خوردم ولی اواخر بهار ولش کردم و دل به دریا زدم . بعد از پریود اولین نفری که منو گایید شوهرم بود . نفر بعد کیومرث بود که خیلی هول هولکی و چون چند روز به اتفاق مادرش می خواست بره کرمانشاه خونه دایی اش ازم وقت گرفت و سه چهار ساعتی باهام مشغول بود . فردای روزی که کیومرث سر حالم آورد نوبت دکتر سیروس بود که قصد داشت چند روزی رو به تعطیلات تا بستونی به ویلای کنار دریاش تو شمال بره . از من خواست که قبل از رفتن شارژش کنم حتم دارم که اگه به جای یه باطری دو تا باطری تو وسط شلوارش داشت هر دو تاش شارژ می شدند . چون تا می تونستم بهش حال دادم . به همون اندازه که اون منو گایید منم گاییدمش . بگذریم از این که به نوعی می شد گفت که من کیرشو دشارژ کردم .. در هر حال دو تا از کیرهای صفا بخش من رفته بودن مر خصی کیر خسته امین هم اون حالی رو که بایست نمی داد . من دوست داشتم سیر سیر کیر بخورم . طوری که وقتی بعدش می خوابم فکر کنم که داخل هر 3 تا سوراخم یعنی کوس و کون و دهن کیر وجود داره و هنوزم در حال گاییده شدنم . ولی امین بیحال همچه حسی رو در من به وجود نمی آورد تا این که دو سه روز گذشت و دیدم نمی تونم به این وضعیت ادامه بدم ودر خونه تنها بودم اوایل تیر ماه بود و امید 6 ماهه من هم از اول صبح همدم با بابا بزرگ مامان بزرگش شده بود . من هم ناهار شوهرمو برده بودم سر مغازه و برگشته بودم . تا لتگ ظهر خوابیده بودم و خوابم نمی برد . تازه شیطون هم بد جوری قلقلکم می داد . مالش کوس و فرو کردن کلفت ترین هویج هم به داخلش دردی رو دوا نکرد . دم در خونه ایستاده منتظر فرشته نجات بودم . کوچه هم شده بود عین شبای قبرستون و نیمساعتی که من وایساده بودم فقط دو نفر رد شدن . یک بچه دو چرخه سوار و یک پسر جوان ظاهرا دبیرستانی کتاب به دست . که خیلی دوست داشتم به این دومی اشاره بزنم و بیارمش داخل ولی نمی دونستم چه بهونه ای بیارم . اگه از داغ درونم خبر داشت ؟/؟شایدم از خداش بود که بیاد و سوارم شه و یه کوس مفت بزنه . ناگهان فکری مثل برق از سرم گذشت . بر خودم لعنت فرستادم که چرا صبح تا به حال به ذهنم خطور نکرده بود و گرنه مجبور نبودم از الان نقشه چیده وقت تلف کنم . آره یار در حجله و ما گرد جهان می گشتیم . فوری مخ ابلیسیمو به کار انداختم . زود به آپارتمانم رفته یه آرایش درست و حسابی کرده و پس از آن که خودمو خوشبو کردم لباسمو در آورده و با یه شورت و سوتین صورتی براق و دلبرانه که هیکلمو هوس انگیز تر نشون می داد به طرف حیاط رفتم هر چه کنتور برق تو خونه داشتیم همه کنار هم و اول راه پله بود کلیدشو بالا زده خاموش کردم . تمام وسایل برقی همه از حرکت و فعالیت ایستادند و سر و صدای کولر طبقه اول و سوم هم قطع شده بود و من هم با همون اندام لب دریایی خود به وسط حیاط رفته و مثل آدمای از گرما به ستوه اومده و مثلا از همه جا بی خبر شلنگ آبو در دست گرفته از گردن به پایین خودمو خیس کردم که یعنی دارم خنک میشم . بر روی دیوار مشترک ما با همسایه بغلی سایبان بلندی قرار داشت که همسایه های اون ساختمون منو نمی دیدند سمت غرب و جنوب خونه مون که مشرف به کوچه بود . حالا من بودم و این تن پر هوس و طبقه دوم و سوم خونه ما که از این طبقات اگه کسی کنار پنجره میومد منو با کوس و کون آماده می دید . طبقه دومی ها که مسافرت بودند و طبقه سوم هم که اقای رحمانی تنها بود . یک ساعت پیش دیده بودمش که وسیله ای خریده به خونه بر گشته بود . بعدشم دیگه بیرون نرفته بود . فقط خدا خدا می کردم که خواب نرفته باشه . ولی با خاموشی کولر باید بیدار می شد . دو سه دقیقه ای گذشت و خبری نداشت . منم داشت حرصم می گرفت . شلنگ آبو که بلند بود کشیده و فاصله خودمو با زیر پنجره کم کرده بعد فشار آبو زیاد کرده نوک شلنگو با انگشت شست و سبابه دست راست فشار داده آبو به صورت تیز و در یک خط مستقیم به طرف پنجره طبقه سوم نشانه گرفتم بعدش سریع خودمو رسوندم جای اولم . واسه یه لحظه به پنجره بالا تگاه کردم پرده کنار رفته بود . رحمانی به محض دیدن من خودشو کنار کشید . بر فتنه گری خودم افزودم . می دونستم که دیگه تو این زمونه یوسفی وجود نداره که به زلیخا نه بگه . سوتینمو در آورده و بعد رقص کون و کمرو شروع کردم . شورتمو تا سر زانو پایین کشیدم شلنگ آبو از وسط پاهام به درز بین دو قاچ کونم مالیده و روی کوس و سوراخ کونم می کشیدم . چند لحظه بیشتر نگذشته بود که صدای پیچیدن پا در پله هارو شنیده و متعاقب اون سر و کله رحمانی پیدا شد انتظار داشتم یه ببخشیدی بگه از این که به اصطلاح سر زده وارد حیاط شده و منو این جوری دیده . اما نه تنها این جور رفتار نکرد بلکه سکسی تر از من لخت لخت خودشو به حیاط رسوند تا اونو دیدم .. -ببخشید نمی دونستم منزل تشریف دارید هوا گرم بود اومدم خنک شم در حالی که خودمو یه گوشه ای پنهون کرده بودم که نصف بیشتر تنم معلوم بود .دستمم به عنوان شرم و حیا روی عورت خودم گذاشته بودم و با این که اونو لخت مادرزاد دیده بودم خودمو به کوچه علی چپ زده گفتم می بخشید می تونید سرتونو اون طرف کنین تا من برم اتاقم ؟/؟-شما اگه می خواستین برین همون موقع که منو پشت پنجره دیدین می رفتین نه حالا . بعد به طرفم اومد و شورتمو که تا نیمه پایین کشیده شده بود به طور کامل در آورد و من هم که شورت وقتی به مچ پام رسید پامو بلند کرده تا شورتم کاملا از پام خارج شه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash