ارسالها: 3650
#1
Posted: 21 Jun 2013 15:42
با درود
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان
هــــــــــــــــــــــــــوس یا عشــــــــــــــق ( نوشته : ایـــــــرانی)
نویسنده : استاد ایـــــــــــــرانی
در تالار داستان ها و خاطرات سکسی دارم
تعداد ارسال : این داستان در بیش از ۱۰ قسمت منتشر خواهد شد
کلمات کلیدی : داستان تخیلی ، داستان های سکسی ، نوشته ایرانی ، هوس، سکس ، عشق ، عشق و هوس
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 22 Jun 2013 15:14
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 1
بالاخره پس از سه سال عشق و عاشقی با هم ازدواج کردیم.با فراز و نشیب ها و مخالفتها و موافقتهایی که داشتیم. من شراره 20سالم بود و کیوان شوهرم 24 سال داشت. من تازه در رشته مهندسی نرم افزار همون کامپیوتر دانشگاه آزاد ساری یعنی شهر خودمون قبول شده بودم و شوهرم هم پذیرفت که مانع درس خوندنم نشه و با این وضعیت کنار بیاد.کیوان یک بوتیک و یک کفش فروشی بزرگ در خیابان قارن داشت و بیشتر جنسهاش رو هم مستقیما از دبی کیش چین ترکیه و گاهی وقتها هم تایلند مالزی و سنگاپور میاورد.با اینکه محدودیتهایی براش ایجاد می کردند ولی با ترفندهاییکه می زد و با زیر میزیها و توجیبی ها و زیر کلاهی هایی که می داد حسابی جنس وارد می کرد به سود کم هم قانع بود. بیشتر از دیپلم درس نخونده بود پدرش توی میدون ساعت سوپر مارکت داشت و مادرش هم کارمند باز نشسته راه آهن بود.هر دوشون حول و حوش 50بودن. پدر منم کارمند بانک و مادرم خانه دار بود و یخورده جوونتر از پدر و مادر کیوان بودن. با اینکه همون اول می تونستیم صاحب خونه بشیم اما شوهرم ترجیح داد که پولشو توی بازار کار بندازه.بعدا بره فکر خونه. آپارتمانی را در یک ساختمان 6 واحده سه طبقه کرایه کردیم که فقط یکی از واحدهای طبقه سومش خالی مونده بود. محلش نزدیک میدان امام بود. جالب اینجاست که این آپارتمانها به اشغال فک و فامیلهای کیوان درآمده و مدتها گذشت تا بفهمم جای کی کجاست ؟/؟ ظاهرابه این سه طبقه ها مجوز آسانسور نمی دادند و مجبور بودم از پله ها بالا برم. شب عروسی مفصل ما که البته راستش پس از اون همه ساز و آواز و بزن و بکوب و برقص نزدیک اذان صبح شده بود پدر و مادرم یعنی اکبر آقا و اکرم خانم و پدر شوهر و مادر شوهرم آقا سعید و سیمین خانوم ما را دست بدست داده و روانه این آپارتمان صد متری کردند تا کار همو بسازیم. رسیدیم به جاهای حساس. شوهر خوش تیپم با وزنی حدود 70 کیلو و قدی حدود170سانت از خوشحالی چشاش برق میزد. وقتی تنها شدیم از هیجان نمی دونست چیکار کنه. من ده کیلو ازش لاغرتر و پنج سانت کوتاهتر بودم. باسن و سینه هایی برجسته و مرد پسندی داشتم که به زحمت می تونستم این برآمدگیها را از دید چشم چرونها قایم کنم. از هوس زیاد نمی دونستم چه کار کنم ؟؟/؟؟ ماهها بود که منتظر همچین لحظه ای بودم. قبل از ازدواج با هم تا نیمه های راه می رفتیم اما اوج لذت رو برای بعد از ازدواج نگه داشته بودیم. کیوان خیلی دست و دلباز مهربان و دوست داشتنی بود و هست. برای تخت دو نفرمون یه چیزی حدود دو میلیون پول داده بود. ک ساعت کشید تا من به شورت و سوتین و اون به شورت رسید. باورم نمیشد که امشب دیگه سدها را می شکافیم و بدیش فقط این بود که نمی تونستم آبشو توی سد خودم نگه دارم چون فعلا بچه نمی خواستم هرچند کیوان فوق العاده بچه دوست بود و می گفت نگران تربیت و نگهداریش نباشم ولی دوست داشتم یه مدتی نفس راحتی بکشیم. بیحالی او نو که دیدم کمی خود موبراش لوس کرده و از دستش در می رفتم.لباش رورو لبام گذاشت . دیگه فرار نمی کردم . دستش داخل شورتم بود کوس برق انداخته ام حسابی خیس کرده بود. انگار کارخانه روغن سازی داشت. کیوان طاقباز بر روی تخت دراز کشیده بود و من سوار بر قسمت سرش دوتا پامو روی تخت گذاشته و کووووووسمورو دهنش قرار دادم تا اونو بلیسه و چه جانانه می لیسید. اووووووووووووووووف مثل این که چلوکباب یا ماهیچه می خورد. همچین با اشتها می خورد که منوهم به هوس انداخت که کاش می تونستم کس خودمو بخورم. بشدت حشری بودم کسمو با حرص به سر و صورتش می زدم و برای اینکه بی نصیبش نذارم سر و ته کرده و کیر 15 سانتیشو به دهن گرفته و حالا دو طرفه کار می کردیم.تمام بدنم از هوس به رعشه افتاده بود و از طرفی از اینکه به شوهرم لذت می دادم خوشحال بودم.- عزیزم کیوان خوشگل من قول میدی نسبت به هم طوری باشیم که هر سکسمون مثل سکس امشب باشه ؟؟/؟؟- عزیزم من تا آخر عمر مال توام وقتیکه عشق و محبت و دوستی پاکی یکرنگی و احترام متقابل باشه وقتی وفا سر مشق رابطه ما باشه دیگه هیچی نمی تونه بین ما جدایی بندازه. اینو گفت و با لذت به کارمون ادامه دادیم.اووووووووووف کیوااااااااان همه جامو بخورشششششششش گازم بگیر کبودم کن من دیگه مال توام کوووووووووسم کووووووونم سینه هام لبام چشام همه مال توست همش عزیزم بخورش بکنش ازش لذت ببر دادمو دربیار دوستت دارم دوستت دارم عشق من ما مال همدیگه هستیم تا آخر عمر هیچی نمی تونه ما رو ازهم جدا کنه منو بکننننننننن کیرررررررت رو میخوااااااام.قبل از اینکه کیرش وارد کسم بشه هر دومون یک بار ارضا شدیم البته اون آبشو روی سینه هام خالی کرد.... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 22 Jun 2013 15:16
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 2
.از لذت زیاد نمی تونستم چشامو باز کنم. ناله می کردم می خواستم جیغغغغغغغ بزنم تا بار هوسمو کنترل کنم تحمل این همه لذت برام خیلی سخت بود. به هرچی که دور و برم گیر میاوردم چنگ می زدم.دوست داشتم دور اتاق بدوم . کیوان بیچاره خسته شده بود. عرق از سر و روش می بارید. چند دقیقه تمام فقط چند سانتیمتر از کیرش توی کسم بود. لبشو دوباره گذاشت روی لبام.- شراره خوشگلم من دوست ندارم درد کشیدنت رو ببینم میخوام کیرمو تا آخر فرو کنم پرده ات پاره میشه شاید دردت بگیره حاضری ؟؟/؟؟.- آره عزیزممممممم کاریه که باید انجام بشه تازه بعد کیرت لذت بیشتری میده. جوووووون بوسه های اون منو تا عرش می برد. با بوسه های او در آسمان عشق پرواز می کردم که ناگهان صدای تقی داخل کسم شنیدم. آخ خ خ خ کیر پرده امورا پاره کرده بود. درد زیادی نداشت بوسه های کیوان آرومم کرده بود. شوهرم از دیدن خون یه کمی ترسیده بود . من فوری دستمالی پارچه ای رو که نزدیکم بود ابرداشتم و اونوآغشته به خون کم ناشی از پارگی بکارتم کردم .البته قدیم رسم بود که دستمال آمیخته به خون پرده را شاه داماد به خانواده یا مادرش نشان میداد که نوعی تایید و تاکید بر آکبند بودن عروس داشت. البته این رسم ظاهرا از مد افتاده ولی جهت احتیاط نگهش داشتم. هر چند انواع و اقسام تقلبات هم میشه روی این مسئله انجام داد.- نترس عزیزم خون وایساده نترس و حالا من بودم که تمام بدن مردانه کیوان را غرق بوسه می کردم. کاش وضعیت طوری بود که می تونست منی خود شوتوکسم خالی کنه -عزیزم شوهر قشنگم من مال توام می دونم خیلی درد داره ولی می تونی بذاری توی کونم.سوراخش خیلی تنگه.- شراره من تحمل دردتو رو ندارم. او این حرفو زد ولی می دونستم دلش چیز دیگه ای می خواد چون با ولع ای بسیار سوراخ کونمو لیس می زد و سعی داشت زبونشو تا دو سه سانتی هم داخل بفرسته. بار دیگه لرزش شدیدی در تمام بدنم احساس کردم. با اینحال اول از اون خواستم که کیرررررررش رو وارد کووووووونم کنه تا دلی از عزا دربیاره بعدبره به سراغ کوووووووسم . حسابی چربم کرد ممنم دندونا مو بهم فشار می دادم تا درد کمتری حس کنم.دوست داشتم از درد جیغ بکشم ولی به خاطر عشق و علاقه ای که به کیوان داشته تحمل کرده و جیکم درنیومد. یواش یواش داشتم عادت می کردم.نیمی از کیر وارد سوراخ کونم شده بود. فکر کنم دیگه جلوتر نمی رفت. اولش احساس کردم دارم دفع میکنم اما دقایقی بعد لذت می بردم.ناله ها و آخ خ خ و اوخ خ خ گفتن کیوان بیشتر هوسموزیاد می کرد و از اینکه تونستم تا این حد شوهر نازنینم رو حشری کنم احساس رضایت می کردم.- شراره عجب کونی داری ؟/؟- همش مال خودته عزیزم هر وقت خواستی می تونی ازش استفاده کنی.- دیگه تحمل ندارم.- عزیزم خالی کن آبتو.به کمر و اعصابت فشار نیار.جلوگیری برات خوب نیست.تنگی سوراخ کون من و کلفتی کیر کیوان آب داغ منی رو از سرچشمه خود به غلیان درآورده حسابی داخل کون منو شستشو داد. این بار نوبت کسم بود و شوهر جونم با تحمل بیشتری کسمو را می گایید.آه ه ه ه خیلی زود برای دومین بار به ارگاسم رسیدم. دوران مجردیم فکر نمی کردم سرانجام عشقبازی اینقدر لذت داشته باشه . اون شب خاطره انگیز و شبهای خاطره انگیز دیگه ای سپری شدن. کیوان از صبح تا ساعت 8 شب سر کار بود و من در هفته چند روز به دا نشگاه میرفتم.پس از یک ماه همچنان شور و شوق اولیه را نسبت به هم داشته و احساس می کردیم که به تمام خواسته های خود رسیده ایم. یکماه گذشت و به احترام تازه عروس بودنم کیوان برای خرید جنس به جنوب یا خارج از کشور نرفت. اما از محیط دانشگاه بگم . با اینکه در بسیاری از رشته ها و کلاسها دختر و پسر رو از هم جدا کرده بودند ولی کلاسهای درسی ما به خاطر عدم امکانات یا ترکیب و تقسیم دانشجویان یا استادان طوری بود که همون حالت مختلط خود شوحفظ کرده که مجردها خوشحال بودند. من سعی می کردم با کسی برنخورم و با پسرها هم جز یه سلام خشک و خالی برخورد دیگه ای نداشته باشم منتهی از دست یه کنه ای مثل شیوا نمی تونستم در برم. شیوا 19 سالش بود یکسال از من کوچیکتر خوشگل با موهایی بلند و چشایی مشکی صورتی گرد و سفید وزنش به 60 کیلو هم نمی رسید. مجرد و تک فرزند خانواده بود. خلاف من که دو تا برادر کوچیک تر از خودم داشتم البته خیلی هم خونگرم و مهربون بود. استعدادش هم توی فرا گیری مطالب خیلی زیاد بود. هرموقع متوجه مطلبی نمی شدم کمکم می کرد اما خیلی شیطون بود و مرتبا با یکی دوتا پسر کل کل میکرد که از اینکاراش خوشم نمیومد ولی وقتی خودمو گذاشتم جای اون تا حدودی بهش حق دادم.من ازدواج کرده و از امکاناتی برخوردار بودم که اون نداشت. سعی کردم درکش کنم. دوستی ما روز به روز مستحکم تر می شد و گاهی برای مرور مسائل درسی به خونه هم می رفتیم. از افشین دوست پسرش برام می گفت و من نصیحتش میکردم که مواظب حفظ دختریش باشه . چون اگه کار از کار بگذره دیگه هیچ ارزشی برای مردها نداره. از زندگی خودم براش گفتم که قبل از ازدواج خیلی مراقب خودم بودم. یکی از دانشجویان پسر که اسمش امیر بود بدجوری رفته بود توی نخم. البته هر دفعه که تصادفی نگاش به نگام می خورد فوری سرمو برمی گردوندم.خیلی عصبانیم می کرد نمی خواستم تصور بدی درمورد من داشته باشه. نمی خواستم فکر کنه من از زنهای اونجوری هستم شایدهم نمی دونست من شوهر دارم . طرف دوست افشین بود. از شیوا خواستم که از طریق دوست پسرش یه جوری حالیش کنه من شوهر دارم. روزها بخوبی و خوشی میگذشتند. بعدازظهرهایی را که کلاس نداشتم آنقدر چشم به راه کیوان می موندم تا خود موتوآغوشش بندازم و بهش بگم که چقدر دوستش دارم قرار بود ماه آینده برای ماه عسل منو به ژاپن ببره البته دیر نبود چون ازدواج ما همچنان شیرینی عسل گونه خود شو حفظ کرده بود و می دونستم که هر ماه از زندگی مشترکمون یه ماه عسل جدیدیه . او نو از کون خود م بی نصیب نذاشته و سعی می کردم همیشه چاشنی سکسمون باشه . هفته ای را هم که پریود بودم دربست از کون در اختیارش بوده نمی ذاشتم بهش سخت بگذره و هوس غریبه ها رو بکنه . البته به چشم پاکی او اطمینان داشته می دونستم که اگه صد تا زن لخت درکنارش باشند و من هم اونجا نباشم سراغ یکی از اونا هم نمیره . یکی از این دفعات که پس از یک هفته حسابی با کونم حال کرده بود با شوق و ذوق فراوون به حموم رفته و کس و کون خودمو برای کیوان جونم آماده می کردم.یک هفته بود که کسم از کیر کیوان بی نصیب بوده و حسابی داغ و حشری بود. همه جام رو برق انداخته و خودمو خوشگل کرده و با آنکه هشت نه ساعتی تا اومدن شوهر نازم به خونه وقت داشتم ولی هیجان زده بودم که موبایلم زنگ خورد... ادامه دارد.. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 24 Jun 2013 17:03
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 3
الو شراره امروز ناهار میای پیشم؟/؟ من تنهام.شیوا بود.- میام بشرطی که غروب زودتر بذاری بیام.- باشه تو حالا بیا بابا مامان رفتن تهران تا شب برنمیگردن.من هم ساعتی بعد چندتا جزوه درسی با خودم برداشته و راهی خونه شیوا شدم که وسطهای بلوار خزر بود. اینم بگم که ماشین نداشتم ولی قرار بود بعد از برگشتن از ژاپن کیوان جوونم یه پرشیا صفر سفید برام بخره که عاشق این مدل ماشینم.خودش یه اپل نقره ای داشت که اصلا از ریخت این ماشین خوشم نمیومد. در هر حال با دوتا تاکسی و تفریحانه رفتم خونه شیک و ویلایی دوستم که پدر و مادرش هر دو معلم باز نشسته بوده و برای کاری به تهران رفته بودند.ناهارو خورده نخورده دیدم شیوا رفت سراغ ویدیو و گفت حالا نوبتی هم باشه نوبت فیلم دیدنه مگه از دست بابا مامان میشه اینها رو دید.- مگه چیه ؟؟/؟؟خودت می بینی.سی دی و دی وی دی سلیقه اش نمیگرفت و رفت سراغ نوار ویدیو وی اچ اس که مدتیه از مد افتاده.میگفت راحت 6 ساعت ال پی ضبط میکنه و مثل دی وی دی اذیت نمیکنه.منتظر تماشای راز بقا و نبرد حیوانات بودم که وااااای به به راست راستی هم راز بقا بود. صحنه های سکسی و بکن بکن.اصلا عادت نداشتم از این فیلمها ببینم و به کیوان هم اجازه نمیدادم که بنشینه و کوس و کون خواهر مادر مردم رو دید بزنه.راستش حسودیم میشد مردها معمولا نقطه حساسی به نام کیر دارن ولی زنها کون کوس سینه و خیلی جاهای دیگه برای تحریک کردن مردها دارن بدون اینکه بخوام دست از بد و بیراه گفتن به شیوا برداشته و محو فیلم شدم.وااااااااااییییییییی عجب کیررررررررری داره این سیاهه منو یاد کیر اسب میندازه.شیوا ببین این زنه به این خوشگلی و سفیدی با این اندام بیست و بی لکش چه جوری داره به این سیاه در پیتی کوس میده ؟؟/؟؟ من که دگرگون شدم.شیوا نگاهی بمن انداخت و چیزی نگفت اما دو دقیقه بعد دلش طاقت نیاورد و گفت حالی که این کیر سیاه با اون کلفتی و بلندیش به اون کون سفید و گوشتی و کوس تنگ میده اینقدر زیاده که تمام این فاصله ها و اختلافاتو از بین برده. دیگه از جام بلند شده سمت دستشویی رفتم ترشح کوسم تا یک وجب پایین ترم سرایت کرده بود.با کف دستم حسابی کسمو میمالیدم. کیر کیوان را طلب میکردم 6ساعت تا لحظه موعود باقی مانده بود.یک هفته تمام کون داده بودم و کوسم همچنان سنگین بود.از دستم هم دیگر کاری ساخته نبود.شلنگ توالت را گرفته و به صورت عمودی از بالا تا پایین بصورت رفت و برگشت بر روی کوسم می کشیدم.زودتر به نزد شیوا برگشتم تا مشکوک و دلواپس نشه . هرچه می خواستم سرمو برگردونم و کپه مرگمو بذارم هوس و کنجکاوی از سرانجام سکسها و حالتهای مختلف سکس بمن اجازه نمیداد.من که اینطور حشری شده بودم وای به حال شیوای مجرد. در همین حال و احوال بودیم که صدای زنگ در به گوش رسید ؟؟/؟؟ شیوا از آیفون تصویری چشمش به جمال افشین روشن شد.من هم روسری سرم کرده مانتویم را پوشیده و قصد رفتن داشتم که دیدم افشین و امیر که این دومی مدتی بود به من کلید کرده با هم وارد شدند. جواب سلام اونا را با سردی دادم.شیوا به دور از دید اونا صدام کرد و گفت تو رو خدا نرو آبروم میره.- آبرو چیه ؟/؟ مگه تو هم آبرو داری؟/؟ تو با افشین دوستی این نره غول اینجا چیکار میکنه؟؟/؟؟- آخه 2 ساعت پیش زنگ زد و میخواست بیاد اینجا راستش اول کار داشت نمی خواست بیاد بعدا که کارش بهم خورد برام زنگ زد منم اونموقع برای تو زنگ زده بودم و بهش گفتم که قراره شراره جون بیاد اینجا اونم حتما به امیر گفته.ـ خب چه ربطی به امیر داره ؟/؟ مگه تو به گوش این یالغوز آباد نرسوندی که من شوهر دارم و یه تار موی شوهرمو به صد تا مثل اون نمیدم؟؟/؟؟- خب اینقدر بد اخلاقی نکن یه خورده دور هم میشینیم و از درس و دانشگاه میگیم و به خیر و خوشی خداحافظی می کنیم.اخم و تخم کرده مجبور بودم که بنشینم.چند لحظه بعد شیوا ب نزدم اومد و گفت من و افشین یخورده این دور و ورها کار داریم تو یه خوده امیر رو سرگرم کن تا من بیام.- منظورت چیه؟؟/؟؟- منظور خاصی نداشتم یه وقت خیال بد نکن تازه بر فرض اگه هم بذاری دستی به سر و روت بکشه چه اشکالی داره؟/؟ تو تازه عروسی شوق و ذوق داری هیچی حالیت نیست عقب افتاده املی.دو روز دیگه که دل شوهرتو زدی اونم دولشو میده به یکی دیگه.چه اشکالی داره تو پیش دستی کنی؟/؟ ....... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 25 Jun 2013 16:51
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 4
بیا و ببین الان زنهای مسن همه دوست پسر جوون میگیرن و حسابی مد شده و تازه واسه خودشون کلاس هم میذارن.- من از اوناش نیستم.- حالا که نگفتم کاری بکن تازه اگه هم بکنی ما خودمون هستیم و خودمون بینمون میمونه.- خفه شووووووو شیوا.آن دو ما را بحال خود مون گذاشته و من و امیر در فاصله چند متری هم هر یک برمبلی نشسته بودیم.هر چه به بهانه های مختلف می خواست سر صحبتوبا من باز کنه جوابشو نمی دادم.منتظر بودم شیوا از اتاق خواب برگرده تا من خونه را ترک کنم.نمی دونم چرا به امیر بی اعتماد بوده و با همه کلک بازیهای شیوا نسبت به او و خونه اش احساس مسئولیت می کردم.امیر کمی پرروتر شده بود و من عصبانی تر.- ببخشید چند بار بگم من شوهر دارم.- خواهش میکنم منم چند بار بگم من از زنهای شوهردار خوشم میاد.- واسه چی؟/؟ اینکه نهایت پستیه؟؟/؟؟- اتفاقا خیلی لذت میده یه زن شوهردار خیلی تجربه داره.امیر خیلی پررو شده بود رعایت نمی کرد.دیگه احترام سرش نمی شد دروغ هم می گفت.- من که تا بحال با زنی نبودم ولی دوست دارم با یه زن شوهر دار حال کنم. وقتی سر شوهرش کلاه میره نمیدونی چه کیف و لذتی داره خیلی هیجان انگیز و اکشنه.مخصوصا اگه کیر معشوق کلفت تر از کیر شوهر باشه زن رو به عرش اعلی میرسونه تو رو خدا فقط یه بار بذار بیام طرفت.از جام بلند شده سیلی محکمی بر گوشش نواخته قصد خروج داشتم که با تمام قدرت منو نگه داشت و بلندم کرد و به یکی از اتاقها کشوند. در را هم از داخل قفل کرد. دستشو بر روی دهنم گذاشت و محکم فشار داد.- نترس من وحشی نیستم آدم دموکراتی هستم و قصد تجاوز به تو رو ندارم.ببین به حرفهام گوش کن اگه بد میگم در رو باز می کنم برو.گناه من نیست که دوستت دارم عاشقتم تقصیر من چیه که تو شوهر داری ؟/؟منم دوست دارم که بغلت کنم بگم عاشقتم.موهات رو نوازش کنم لبهات رو ببوسم بگو گناه من چیه؟؟/؟؟.می دونستم هوس چشمهاش رو کور کرده بود که همینطوری داشت آسمون و ریسمونو بهم می بافت.راستش کمر منم از وقتیکه این فیلمها رو دیده بودم بد جوری سنگین شده بود.عادت داشتم که هر روز کیوان کسمو بکنه و یک هفته کون دادن هم راضیم نکرده بود.ولی اصلا دوست نداشتم به شوهر باوفام بی وفایی کنم.چهره او یک لحظه از جلوی چشمانم دور نمی شد و از یک طرف حرفهای شیوا. همین یه بار.کسی نمی بینه. اون متوجه نمیشه.یک آن نگاهم به امیر افتاد.خیلی جذاب بود. خیلی از دخترها دوست داشتن جای من بودن.کسی نمی بینه . نه من خیانت نمیکنم. فقط یه بار .. کیوان رو 6 ساعت دیگه می بینم. شیطان بدجوری گیر داده بود. همین یک دفعه. هیشکی نمی فهمه. اگه خلافی کنم چطوری توی روی شوهرم نگاه کنم؟/؟ کمرم سست شده بود.ن اتوان شده بودم. امیر آرام آرام دستشو از رو دهام برداشت. سرمو پایین انداختم تا چشمهای خمارمو نبینه.ن ه نمی تونم خیانت کنم. اما پنداری ترشحات کوسم مثل غبار و مثل قطرات بارون و سیل جلوی صورت کیوان را در نظرم پوشانده و باعث می شد که دیگه شوهر نازنینم رو نبینم.هنوز بغلم نکرده آه ه ه هوسناکی کشیدم. نه نه امیررررر نکننننننن منو مجبور به گناه نکننننن.ـ گناه چیه عزیزم؟/؟عشق من شراره من. وقتیکه تنت نیاز داره وقتیکه سیستم بدنت این طوری تنظیم میشه چرا میخوای بخودت لطمه بزنی؟؟/؟؟ بیا بیا بیا.- نه.نه.نهههههههه کیوان نجاتم بده.- شراره قشنگم کاری میکنم که وقتی توی بغل شوهرتی امیرت رو صدا بزنی.- نه نه با من این کارو نکن ولی دیگر فایده ای نداشت.اصلا متوجه نشدم کی لختم کرد.ولی خودش لخت شده و دستش بر روی سینه هام قرار داشت و لباش روی کسم آخ خ خخخخخ و با زبونش آتیشمو شعله ورتر می ساخت.- نه نه بیشتر نهههههههه ولم کن.- تو میگی نه ولی این زبون بسته که این زیر تند تند داره ازش نم و ترشح خارج میشه چیز دیگه ای میگه؟/؟- در همین حد بسه نمی خوام پیشرفت کنی چرا من اینجام؟؟/؟؟.دیگه نتواستم به سخن گفتنم ادامه بدم چشمهام بسته شده و خودمودر دنیایی دیگر می دیدم.دنیای مجردها.دنیای بی شوهرها. دنیایی آزاد حتی امیر را هم نمی دیدم.تنهای تنها. تنها زبانی را احساس می کردم که کسم روبه عرش رسونده بود. دستهایی که سینه هامو لمس می کرد و انگشتی که وارد سوراخ کونم می شد و خارج می شد.آه ه ه ه.اگه امیر بخواد از کیرش استفاده کنه من چیکار کنم؟؟/؟؟ حداقل اگه کیرشو به من نرسونه می تونم بخودم ببالم و بگم که به همسرم خیانت نکردم و راهی برای نجات باز گذاشتم.هر چه خواستم کاری کنم که امیر نفهمه من آبم اومده و ارضا شدم تا بدین وسیله غرورم رو حفظ کنم نشد. موقع ارگاسم بی اختیار دستامو به زیر سینه هام برده خودمو سفت گرفته و تکانهای شدیدی می خوردم که انگار دارن به یک نفر شوک الکتریکی میدن تا قلبش به حرکت دربیاد. کمرم سبک شده بود. دوست نداشتم تکون بخورم.سست و بیحال دراز کش بر روی زمین افتاده بودم.دوست داشتم به هیچی فکر نکنم.خوش بودم اصلا به این فکر نمی کردم که اینجا خونه شیواست اینم امیره منم یه زنی که به شوهرش خیانت کرده. هر چند وقت چیزی یادم میومد ولی دلشو نداشتم بلند شم. نه نه نههههه نباید کیرشو بمن برسونه. وااااااای. نه. نه. کیررررررر. نهههههههه. دیگه نمی تونم به روی کیوان نگاه کنم.ناگهان روی کوسم یک تکه گوشت گرم و کلفت رو احساس کردم.- نه نه بیشتر از این نههههه خواهش میکنم. برات ساک میزنم.آبتو میخورم کیرت رو توی ناموس من و شوهرم نفرست منو بیشتر از این شرمنده نکن امیرررررررررر.- اتفاقا لذتش به همینه.امیر به کارش خیلی وارد بود.می دونست چطوری زبون منو ببنده.کیرررررررشو روی کوووووووسم میکشید. اوووووووف.چند ثانیه بعد ول میکرد.بعد از مکثی بکارش ادامه میداد.حسابی آتیشم زده بود.بادا باد هرچی می خواد بشه.دیگه دلم رو به دریا زده بودم.اینو امیر از سکوتم فهمید.آرام آرام سانتیمتر سانتیمتر کیرشو وارد کوسم می کرد.باهر پیشروی وجودم بیشتر در آتش هوس می سوخت.د یگر نتوانستم جلوی فریادم را بگیرم.بزن امیررررررر بزن محکمترررررررر بزن.همین یه امروزه که داری منو میکنیااااااااااا.پس خوب خوب بکنم. بزن عیبی نداره.جوووووووووون همین یه دفعه هست محکمممممم بکننننننننن.کیرش را کلفت تر از کیر کیوان یافتم.اگر کیر کیوان و کیر امیر را استوانه سر و ته بازی فرض می کردیم یا شبیه دو تا کاغذ لوله شده کیر کیوان داخل کیر امیر راحت جا میشد. وااااااااااایییییییی کیر امیر بیشتر حال میداد. ولی من عاشق کیوان بودم. در آن لحظات هر دستوری می دادم انجامش می داد.من هم ملکه امیر بودم هم پادشاهش.- شراره تو خیلی خوش پوست و تازه ای.هر مردی با تو به عرش میرسه.حیفه که از این تن قشنگت استفاده نکنی گناه می کنی اگه به عاشقت جواب رد بدی.- امیر به شیوا و افشین نگو که باهام چیکار کردی.- بهت قول میدم که چیزی نگم ولی اونها که بچه نیستن.کار از کار گذشته و آنچه که نمی بایست بشود شده بود.با خود م گفتم حالا که خودمو نجس و آلوده کردم بهتره در حق این کیر کلفت ثواب بیشتری کرده و خودم هم بیشتر و بیشتر فیض ببرم. راستش از اول عشقبازی خیلی در حقش ظلم کرده بودم.فوقش یک امروزه و بس. ...بعدش نخود نخود هر کی رود خانه خود. من هم سعی می کنم برای شوهر دوست داشتنی ام همان شراره سابق باشم و به این اتفاق فکر نکنم.دست به کار شدم. تازه موتورم روشن شده و گرم... ادامه دارد..نویسنده ...ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 26 Jun 2013 20:00
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 5
افتاده بودم دیوانه وار هر جای بدن امیر رو که به لبام می رسید می بوسیدم.با زبونم نوک سینه هاشو می مکیدم.سرمو بر روی سینه اش گذاشته با موهاش بازی می کردم. کیرشوبه زحمت گذاشتم تو دهنم و براش ماهرانه ساک می زدم. مثل همون صحنه هایی که توی فیلم دو ساعت قبل دیده بودم.راستش تا حالا این جوری برای کیوانم ساک نزده بودم.حالا این امیر بود که چشمهاشو بسته و ناله هاش به آسمون رفته بود.کیرشو از دهن در آورده در حالی که طاقباز برو زمین دراز کشیده بود مانند سواری که بر اسبش سوار میشه سوار کیرش شده و تاجایی که میشد کوس پر رو و بی حیام رومانند آدمی که از سرسره پایین میاد بطرف انتهای کیرش فرستادم و حالا این من بودم که او نو می کردم.آه ه ه ه ه.در هر ضربه قاچهای کونم به دو رون امیر برخورد می کرد که بی اندازه حشری ترم می نمود.لبامو به لبای امیر رسونده و معلوم نبود که اونوا می بوسم یا می جوم.امیر هم بیکار ننشسته مدام با دستاش کمر و باسنمو ماساژ می داد و موجب میشد که هر لحظه در آسمان هوس اوج بیشتری بگیرم. حسابی شیر شده بودم اون شراره سرکش یک ساعت قبل نبودم یک شیر رام بودم اما فعال و آتشین.آری من شراره آتشین بودم دیگه به امیر پز داده و می گفتم ببین من هم میتونم فکر نکن ازم برنمیاد.ـ می دونم که می تونی واسه همینه که دیووووووونه وار عاشقتم و دوستت دارم.حرفشوقطع کرده و گفتم همین یک بار برای هفت پشتم بسه.نمی خوام بیشتر از این پیش وجدانم شرمنده بشم.من شوهر دارم.- یعنی تو مشتری کیر من نشدی؟؟/؟؟- نه خودتو نگیر محاله من دیگه به کیوان عزیزم خیانت بکنم.دیگر حرفی نزد و منم به کارم ادامه دادم.می دوستم بزور جلوی خودشو میگیره تا آبشو خالی نکنه کاندوم هم که سر کیرش نبود. راستش اولین روز پاکی من بود و می دونستم که حامله نمیشم .حرکت آب گرمی روداخل شکمم احساس کردم.با صدایی لرزان گفتم نترس آبتو همین تو خالی کن . .دو ثانیه بعد مثل فواره و با جهش بسیار و سر بالایی آبشودر کوس تشنه ام خالی کرد.اوووووووف.اما صد افسوس که جام کسم نتونست همه آن آبوسر بکشه .نیمی از اون برگشت کرده ر روی بدن و پاهای امیر ریخت و کمی هم نصیب زمین تشنه شد.چند دقیقه ای روی هم آروم گرفته دوباره قسمش دادم که از این بابت به کسی چیزی نگه. خود مومرتب کرده و به دستور من بر روی صندلیهایی که در گوشه اتاق بود نشسته و یکی از جزوه های درسی خود موکه بر روی میز کنار صندلیها قرار داشت باز کرده و مثلا مشغول درس خوندن شدیم.ده دقیقه ای به همین حال گذشت و من معترضانه شیوا را صدا زده و از او خواستم که بس کنه کار دارم میخوام برم.شیوا وارد اتاق شد.امیر هم به بهانه دستشویی از اتاق بیرون رفت و من همش دل دل میکردم که مبادا از این موضوع چیزی به افشین بگه .- خب خانوم خانوما خوش گذشت؟؟/؟؟ دیدی آدم همش نمیتونه یه جور غذا بخوره ؟/؟ دیدی اینجوری کوس دادن چه حالی میده ؟؟/؟؟ دختر 19 ساله چنان صحبت میکرد که انگاری بیست ساله شوهر داری کرده.- خودت دیدی که ما داشتیم درس می خوندیم.- الان بیشتر از یکساعته که در اتاق قفله آدم عاقل توی اتاق قفل شده درس میخونه ؟/؟ مگه شما داشتین فیلم سوپر ایرونی میدیدین که زن قهرمان داستانش هی میگفت کیر بده کیر کلفتتو محکم بزن تو کوسم ؟؟/؟؟.تازه توی این اتاق نه ویدیو هست نه دی وی دی و نه فیلم پ. یش قاضی و معلق بازی ؟؟/؟؟ رنگم مثل گچ سفید شده بود.- افشینم این حرفها رو شنیده ؟/؟- نگران نباش از خودمونه اتفاقا حرفهای تو دوباره ما رو به هوس انداخت و باعث شد یک دست دیگه هم همدیگه رو بکنیم واااااااااییییی نمیدونی چه لذتی داره وقتی کیر تا آخر کوس میره.جووووووووون.- شیوا مگه تو دختر نیستی؟؟/؟؟- دختر کجا بود ؟/؟ الان دیگه این از عقب موندگیه که به بهانه حفظ بکارت نخوای حال کنی فوقش بعدا گیر یه خونواده که افتادی پرده تو یه روزه میدوزی خیلی راحت تر از پرده اتاقها دوخته میشه. در هر حال منوبا ماشین امیر به خونه ام رسوندند. خسته و کوفته طاقباز بر روی تخت دراز کشیدم.ساعت 7 غروب بود مثل آدمی که عزیزشو از دست داده باشه و همه از دم قبرستون تا خونه همراهیش کرده و بعد به امان خدا ولش کردن من چنین حالتی داشتم.کمرم سبک شده کیف سکس در تمام بدنم باقی بود و یواش یواش وجدانم از خواب گران بیدار می شد.چه طوری تو روی کیوان نگاه کنم و بگم که دوستش دارم ؟؟/؟؟ خیانت دروغ حقه بازی لعنت به تو شیوا.نه اون بیچاره که گناهی نداره من آدم آشغالی بودم که 6 ساعت تحمل نکردم.به عکس عروسی دو نفره روی دیوار نگاه می کردم.یک ماه هم نشده.آخه نونت نبود آبت نبود اینقدر مفت خودتو باختی ؟/؟ مثل آدمهای کیر ندیده تمام جسمتو در اختیار امیر گذاشتی طوریکه طرف همچین پر رو شده که آخر کار می گفت حیف شد که دیگه به من وقت نمیدی انشاا..ایندفعه کونتم میکنم وااااااااییییی معلومه از اون سوراخهای تکه. احمق فکر کرده دوباره هم میتونه منو به چنگش بیاره.کمی گریه ام گرفته بود.زندگی بدون یکرنگی برایم ارزشی نداشت حقیقتوهم که نمیتوانستم بگم بار دیگه به حمام رفتم پس از آماده کردن شام مجددا بروی تخت دراز کشیده و به بلایی که بر سرم آمده بود می اندیشیدم.آری من خوشبختی خودموزیر سوال برده بودم.پرواز اندیشه ها مرا بجایی نمی رسوند.پلکهایم را بروی هم نهاده و تصمیم گرفتم برای دقایقی هم که شده به چیزی فمرنکنم . .کیوان ساعت هشت و نیم به خونه آاومد . خیلی خوشحال و ذوق زده بود. دلش برای کوس تنگ شده بود.راستش من هوس زیادی نداشتم.هر چه بود بعدازظهر فروکش کرده خیلی هم عصبی بودم.تا چند دقیقه ای سعی می کردم نگام به نگاه کیوان نیفته.احساس شرم و گناه می کردم.- چت شده شراره حالت خوب نیست؟؟/؟؟ نه این یه هفته پریود و خونریزی حسابی حالمو گرفته ضعیفم کرده.- امشب حسابی حالتو جا میارم.برای اینکه مشکوک نشه یه خورده باهاش گرم گرفته شوخی کردم و خندیدم و خودمو سر حال نشون دادم.چقدر بدم میومد از اینکه مجبور بودم تا این حد فیلم بازی کنم.بیچاره کیوان اینقدر تشنه سکس بود که شامشو سیر نخورد و میگفت که اینجوری راحت تر میشه فعالیت کرد.بعد از شام سریع لخت شدیم.- اووووووف شراره نمیدونی که من چقدر تازه از حموم اومده تو رو دوست دارم - جور دیگه منو دوست نداری؟؟/؟؟- چرا ولی این اندام بوی خاصی میده طراوت مخصوصی داره مرده رو بیدار میکنه وای بحال من که الان چند روزه منتظرم.وقتی با لذت و هوس به بدنم دست میزد دوست داشتم زمین دهان باز کرده مرا ببلعد...........ادامه دارد ...نویسنده ....ایرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 28 Jun 2013 16:08
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 6
......عشق را در تمام وجودش احساس کردم و در همه وجود خودم . اما دیگه نمیتونستم ادعای عاشق بودن داشته باشم.حداقل به خودم نمیتونستم دروغ بگم ولی با همه اینها دوستش داشتم.شاید اگه به او علاقه ای نداشتم تا این حد عذاب نمی کشیدم.مثل خیلی از زنهای خیانتکار بی خیال دنیا اگه هر روز زیر یه کیر می خوابیدم بیشتر خوشحال می شدم.کمی با کوسم ور رفت و ترشحشو زیاد کرد.اما اون شور همیشگی در من نبود.با این همه لیسیدن و ور رفتن خیلی بیش از این انتظارشوداشتم با تمام وجود کوسمو را می لیسید.دوست داشت ارضایم کنه حتی اگه ساعتها هم طول می کشید.کمی خوشم میامد.هوسی شده بودم ولی نه آن گونه که به این سادگیها آبم بیاد. خسته و شرمنده و غمگین بودم.دوست داشتم زودتر این نمایش به پایان برسه . حداقل آن شب این آمادگی را نداشتم شاید فردا بهتر می شدم چشمام را بستم الکی و راستکی آخ خ خ و اوخ خ خ می کردم.یک لا را چند لا حساب می کردم و به اصطلاح پیاز داغ ناله ها رو زیاد کرده بودم.کیوان کیف می کرد ناگهان فریاد کشیدم واااایییی اومدد.اومد.کیوااااااااااان اومد.خسته ات کردم؟؟/؟؟ گردنت درد گرفت؟/؟ اوخ جووووووون کمرم سبک شد اومد.در حالی که همه اینها فریبی بیش نبود.بعد با شرمندگی کیر کیوان را در دست گرفته و شروع کردم به ساک زدن. مواظب بودم که دندونام اذیتش نکنه . بیشتر با لب و زبون با پوست کیرش تماس داشتم به کلفتی کیر امیر نبود ولی من عاشقش بودم.صاحبشو دوست داشتم. روح و روان ما متعلق به یکدیگر بود. زبون و لبا رو با حساسیت بیشتری در قسمت بالای کیر و یکی دو سانتیمتر مانده به سر آن به حرکت درمی آوردم می دونستم این نقطه اوج لذت مردانه- شراره آبم توی دهنت خالی می شه. با دست اشاره ای زدم و متوجهش کردم مهم نیست بریز توش.بیچاره خیلی پیش خود حساب بود. با اینکه قبلا آبشو توی دهنم خالی کرده بود ولی همیشه برای دفعه بعد اجازه می گرفت.ب ا اینکه آب و ترشحات منو میخورد با اشتها سوراخ کون منو لیس می زد. اما توقع نداشت که من براش ساک بزنم یا آب کیرشو بخورم. کیوان دوست داشتنی من نمی دونی که شراره تو امروز چیکار کرده ؟/؟.اگه بدونی؟/؟ طاقت نیاورد و با فشار زیاد آبشو خالی کرد و من مثل عقده ای ها تا قطره آخر همه را فرو برده و گوشت تنم کردم. این حداقل کاری بود که می تونستم انجام بدم دوباره شروع کردم به ساک زدن و ور رفتن با کیرش تا شق شه . چند دقیقه بعد به حالت سگی نشستم و او با کیرش گاییدنو شروع کرد. آبش هم که خالی شده بود و تا حدودی مقاومت داشت.یک لحظه به یاد کیر کلفت و درازتر امیر افتادم که امروز هر کاری می خواست با من کرده بود.فوری فکر خود مو به جایی دیگه معطوف داشته و بر خود لعنت فرستادم. کوسم چرب بود اما میدونستم هر کاری کنم آبم نمیاد. شاید اگه پیش وجدانم احساس شرم و گناه نمی کردم و مثل بعضی از زنهای شوهر دار و خیانتکار و جنده صفت بی خیال بودم می تونستم باز هم لذت ببرم و راضی شم. نمی دونم چرا نمی تونستم بی خیال باشم ؟؟/؟؟.یعنی ممکنه به کیر کلفت عادت کرده باشم ؟/؟ فوری خود مو بخاطر این فکر منفی نفرین کرده صدای ناله ها را شدیدتر کردم و بازهم فیلم بازی کرده گفتم واااااااییییییی ارضا شدم. کیوان هم با آنکه می دونست دو سه روز اول حامله نمی شم ریسک نکرد و کیرشو بیرون آورده رودرز وسط کونم کشید و اونو با وسط دو قاچ کونم بازی داد و آبشو روی باسنم خالی کرد. پس از آن هر دو یکدیگر را در آغوش گرفته به خواب رفتیم. کیوان سریع خوابید و من کمی طولش دادم. فردا و روزهای بعدش کمی بهتر شده بودم ولی اون لذتی رو که قبلا از سکس با کیوان داشتم در من ایجاد نمی شد .شاید احساس پستی می کردم و شاید هم طعم سکس قویتری را چشیده بودم ؟؟/؟؟.در هر حال نمی خواستم اون فاجعه تکرار شه . فاجعه ای که لحظات وقوعش برام اوج لذت و هوس بود. فاجعه ای شیرین وگناهی لذت بخش وآرامشی قبل از طوفان که پس از پایان گناه درد و پشیمانی اون رهام نمی کرد. خیلی خود نگه دار بودم تا کیوان متوجه تغییر وضعیتم نشه. او روز به روز به من نزدیکتر می شد و من برخلاف میلم احساس می کردم که از او دورتر میشم . اینطور نمی خواستم اما من به عشقمان به رابطه پاکمان خیانت کرده بودم. مدام برایم هدیه می خرید.یک روز برام گل می آورد یک روز دستبند آخرین مدل به من کادو می داد. هفته ای حداقل دو شب شام بیرونم می برد.اما از کلاس درس و رفتارم با امیر بگم که نه تنها توجهی به او نداشتم بلکه در جواب سلامش فقط سر تکون می دادم.یکی از صبحهایی که کلاس نداشتم دیدم موبایلم زنگ می خوره شماره برام آشنا نبود؟؟/؟؟ گوشی را برداشته پاسخ دادم. واااااااااای خدااااااااای من این دیوونه شماره منو از کجا پیدا کرده بود؟؟/؟؟ کار شیواست. امیر بود.با کمال پررویی گفت میدونم این روزها توجهی به من نداری با این حال میتونم بیام حالتو بپرسم ؟/؟ می دونم خونه تنهایی.- من الان بیرونم خونه نیستم.- دروغ نگو اول صبح تا الان نزدیک خونه ات کشیک وایستادم شوهرت نیمساعت پیش رفت بیرون من هم که از ساعت 7 تا الان اینجا نگهبانی میدم ندیدمت که بیرون بری مگه اینکه دیشب بیرون خوابیده باشی.- خفه شووووووو به تو چه ربطی داره که من خونه ام یا بیرون؟؟/؟؟ طلبکاری ؟/؟ ارث پدر می خوای ؟/؟ یکدفعه کمرتو سبک کردی بسه دیگه از جونم چی می خوای ؟/؟ چرا می خوای زندگی و خوشبختی منو از بین ببری ؟/؟ مگه تو رحم و مروت و انسانیت سرت نمیشه ؟/؟ مگه ایمان نداری ؟؟/؟؟ مگه از گناه نمی ترسی ؟/؟- شراره قشنگم وقتی این صاحاب مرده عین تیر برق قد بلند میکنه هیچی حالیش نیست گناه مناه سرش نمی شه شوهر دار بی شوهر نمی شناسه یه سوراخی می خواد بره توش.- بذار توی سوراخ ننه ات. اینو گفته گوشیو قطع کردم و هر قدر هم بعدا زنگ زد جوابشو ندادم.چرا دست از سرم بر نمی داره ؟/؟ چرا این جوری شده بودم من اینقدر بد دهن نبودم ؟؟/؟؟ نمی خواستم فکر کنه که من خیلی بی ادبم.بدجوری حالم گرفته شده بود. چرا از من چی دیده بود که فراموشم نمیکرد؟/؟ برای مرد خوش قیافه و با کلاسی مثل امیر که زن کم نبود. اشاره می کرد صد تا زن و دختر دورشو میگرفتن ؟؟/؟؟.به شدت عصبی بودم.لبمو گاز می گرفتم.نمی دونستم چیکار کنم؟/؟ هنوز از خیانت قبلی قلبم و تمام بدنم می لرزید.به یاد این جمله امیر افتادم که چند لحظه قبل از کردن بمن گفته بود. اشاره ای به کوسم کرده و گفت اگه تو دلت نمی خواد ببین این زبون بسته چی می خواد کوس خیسش او نو لو داده بود. شاید امیر تقصیری نداشت. او از احساس و هوس خودش می گفت و این من بودم که باید در مقابل تمایلات و هوس خود م مقاومت می کردم.حس کردم کمرم سنگین شده.. ادامه دارد... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 30 Jun 2013 23:28
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 7
.طراف سینه هایم درحال انفجار است.دستم را داخل شورتم برده و بر روی کوسم کشیدم.واااااایییییییی درحال گریستن بود.اشک میریخت خیس خیس.با زبان بی زبانیش کیرررررررر طلب میکرد که لبخند به لبانش بیاورد.نمیتوانستم دلش را بشکنم.ولی دل من چی ؟؟/؟؟ کیوان چی؟/؟ شوهر عزیزم چی؟/؟ نمیدانم یعنی باز هم خیانت ؟؟/؟؟ کاش طعم کیر امیر را نچشیده بودم.کاش به اوج لذت نرسیده بودم.پس از شک و تردیدهای فراوان سرانجام با دستهایی لرزان برایش زنگ زدم.- ببخش از اینکه تند باهات برخورد کردم.حرف بدی زدم اصلا عادت ندارم اینطور توهین کنم.- نه متوجه هستم منم نمیخواستم به زور وارد خونه ات شم یا باهات باشم.- حالا که تا اینجا اومدی میتونی بیای بالا صبحونه ای با هم میخوریم و بعدش مثل یک پسر خوب میری دنبال درس و کارای دیگه ات فقط از پله ها داری میای بالا مواظب باش کسی متوجه نشه با کی کار داری طبقه سوم که رسیدی دست راست خونه ماست.در رو برات باز میذارم بیایی تو.فکر چیزای دیگه رو هم از سرت بیرون کن.نمیدونم چرا از امیر چنین چیزی خواسته بودم ؟/؟ یعنی اون به یک صبحانه خشک و خالی قناعت میکنه ؟؟/؟؟ یعنی کوس گریان من همینو می خواست ؟/؟ دلم مثل سیر و سرکه می جوشید نکنه کسی بین راه ببیندش ؟؟/؟؟ فوری در کمتر از دو دقیقه آرایش مختصری کرده و از شراره جذاب و زیبا و هو س انگیز شراره ای آتشین ساخته و منتظر امیر شدم.کوسم روهم با دستمال کاغذی پاک کرده و با عطر ملایم و مخصوص اطراف کوس و سوراخ کونم راوخوشبو کرده و به تن و لباس خواب و صورت و...ادکلن ملایم و هوس انگیزی را که کیوان برام خریده بود مالیده و با لباس خوابی نازک به رنگ صورتی ملایم که حسابی کیوانو هیجان زده می کرد منتظر امیر موندم.صدای بسته شدن در آپارتمان را شنیدم.حسابی یکه خورده بود.تعجب میکرد منو با آن وضعیت می دید-ببینم این باغ بهشته یا خونه تو ؟/؟- هر چی میخوای فرض کن ببخش منو بخاطر حرفی که زدم و به مادرت توهین کردم.اگه هم می بینی که الان با این وضع جلوت قرار گرفتم راستش فرصت نشد لباسمو عوض کنم دیگه بیشتر از این دلم نیومد که معطلت کنم تا میرم آشپزخونه صبحونه رو آماده کنم تو همینجا منتظر باش.در چشماش التماس و هوس رومی خوندم.اگه وضعیت من بدتر از او ن نبود بهتر هم نبود. پشت به او به طرف آشپزخونه رفتم.می دونستم از پشت بدنم چشاشو خیره کرده به قسمتی از کونم که از زیر لباس خواب بیرون زده بود و به پاهای لختم.شاید شورت همرنگ لباسوهم می دید. ناگهان احساس کردم دستی دور کمرم قلاب شده مانند پر کاهی منو از زمین بلند کرده من هم از روی سیاست دست و پا می زدم.- نه نهههههه این چه کاریه می کنی خجالت بکش یکبار به مرادت رسیدی بسه دیگه من که نگفتم امروز بیای اینجا کار اون دفعه تو تکرار کنی.- چرا متوجه شدم از حال و روزت معلوم بود.- آدم توی خونه خودش نمی تونه راحت باشه ؟؟/؟؟ من تازه از خواب بیدار شدم وقت نکردم که لباسامو عوض کنم.به حرفهام توجهی نکرد.منو بر روی تختی انداخت که بارها و بارها بر روی آن کیوان نازنینم منوکرده و کوس و کونموروش گاییده بود و حالا نوبت امیر بود که روی اون افتتاح کنه . .منو از شکم بر روی تخت انداخت پشتم به او ن بود مقاومت زیادی نمی کردم و دست و پای الکی می زدم.می خواستم به او فرصت بدهم تا هر چه زودتر لخت شه.من هم دیگه تحمل نداشتم. تمام بدنم کووووووس شده بود.تمام تنم کیررررر می خواست. جووووووون.کیری که منوبه هیجان بیاره .این بار خیلی راحت تر با مسئله کنار آومدم خیلی راحت تر بجای غبار این بار سیمان بر روی وجدانم نشسته بود پشت سرمونمی دیدم ولی متوجه شدم که لخت لخت شده .لباس خواب منو بالا زد و از طرف سر و دستهایم درآورد.سوتین هم که نداشتم فقط یک شورت صورتی رو تنم مونده بود.وحشی شده بود.من هم شل شده بودم. بوی عطر ملایم او نوبه سر حد جنون رسونده بود.طرز بوییدن هاش بوسیدن هاش نوازش و ماساژش آن چنان بلایی به روزم آورد که با یک تلنگر دیگه آب کوسم از جاش حرکت می کرد.- چقدر شورتت هوس انگیزه ؟؟/؟؟ دوست دارم از پشت همین شورت بکنمت.شونه هامو ماساژ داده و گردنمو میک می زد.- تو رو خدا کبودش نکنی آبروم میره جواب ندارم بدم.- باشه عزیزم حواسم نبود. شورتمو آروم پایین کشید. آرزو میکردم کاش فیلم پخش مستقیمی بود و اون لحظه من می دیدم که با چه حرص و ولعی داره شورتمو پایین می کشه و کونم چطوری اونو به آتیش کشیده.لذت می بردم از اینکه امیر جذاب و کیر کلفتو حشریش کرده بودم. آرام آرام شورتمو از پام درآورد سرشو لای کون برجسته ام فرو کرد.با زبونش سوراخ کونمو می لیسید.اووووووف.انگار داره عسل می خوره.بعد رفت پایین تر و من هم پاهامو به طرفین باز کردم تا گردنش درد نگیره و راحت تر بتونه کوسمو بخوره.ترشحات کوس روبا دستمال کاغذی پاک کرده تا از کوس لیسی اون لذت بیشتری ببرم هر چند تا زبونش بخواد دوباره شروع کنه ترشحات جدیدی جای قبلی رو گرفته.- چقدر با اشتها می خوری ؟/؟- این همون صبحونه ای بود که می خواستم. می تونم سیر سیر بخورم.؟- همش مال خودته هر چقدر دوست داری بخور.کمی قمبل کردم تا سطح بیشتری از زبونش با کوسم درتماس باشه یک لحظه سرمو به عقب برگردوندم.تمام تنم از هوس لرزید.آخخخخخخ جااااااااان کیرش کلفت تر و بلندتر از دفعه قبل بنظر میرسید.- امیرررررر بذار توششششششش معطل نکننننن کیررررر تو میخوااااااام.کیرررررتو میخوااااام کیرررررررررر.کیرتو بده بقیه کارها بعداول کنننننن الان تشنه کیررررررمممممممم.میرمثل یک برده حرف شنو معطل نکرد. آخی گفته و حرکت کیر کلفت توی کوس خود م احساس کردم. سرعت کیر هر لحظه کم و زیاد می شد.هر حالت لذت مخصوص به خودشوداشت.- شراره جووووووون چقدر خیس کردی ؟؟/؟؟ چه سفیدکهایی روی کیر من چسبیده اینها چیه ؟؟/؟؟- از خودت بپرس از کیر خودت بپرس از من می پرسی؟/؟- می خوام از زبون خودت بشنوم.- می خوای بشنوی که کووووووسم هوس کیررررتو داره ؟/؟ می خوای بشنوی که تمام تنم تو رو می خواد ؟/؟ می خوای بشنوی با اینکه عاشق کیوانم ولی هوسم امیرو صدا می زنه . سرعت گاییدن امیر هم مثل سرعت دانلود کردن در ایران شده بود.مرتب نوسان داشت. با کرشمه بهش گفتم امیرررررر جووووووون محکمترررررر بزن پاره پاره ام کنننننننن وااااااایییییی. منتظر بود و امونم نداد. حالا دیگه رو در روی هم قرار داشتیم و نگاه در نگاه هم. ......ادامه دارد ..نویسنده ...ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 2 Jul 2013 17:40
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 8
لب رو لب هم می ذاشتیم وگاهی سینه های من اسیر لبا و دستاش بود. دیگه چنگ زدن به بالش و تشک و لبه های تخت و گاه سینه های ورزشکاری امیر هم هوسمو کنترل نمی کرد.از دست فریاد هم کاری ساخته نبود.فقط می خواستم زودتر خالی شده.دوباره پر شم. آب کوسمو به زمین و زمان بدم و به جای اون از امیر حریص آب کیر بگیرم . دلم می خواست که تا ساعتها و حتی تا بی نهایت هم غرق این لذت باشم که می دونم با هیچ آمپرسنجی در جهان قابل اندازه گیری نبود. تازه فکر نکنم تحمل دو سه دقیقه دیگه خوشی در اون حالت را می داشتم.شاید قلبم از شادی و هیجان و خوشی زیاد از حرکت می ایستاد. خوشبختانه دو سه دقیقه بعد به اوج هوس رسیده و آب کوسم پس از ناز و عشوه فراوان از چادر هوس بیرون آمد و بعد از آنکه کمی در حالت خلسه موندم کمر امیر و چسبیده و او نومحکم به خود فشردم.- بریز توششششش.بریز توشششششش.این دفعه هم با هوس بریز.بریز توششششش.جووووونم.اصلا حالیم نبود چیکار می کنم. با دم شیر بازی کرده بودم موقع تخمک گذاریم بود. چشمان وجودم جز کیررررررر چیز دیگه ای نمی دید. دلم جز آب کیر چیز دیگری نمی خواست. معلوم نبود این همه آب رو کجا جمع کرده بود.؟/؟ بنازم به کمرش.- دوستت دارم.جااااااااان.بده بده.آب بده تشنه ام.کلمه دوستت دارم موتور امیرو بیشتر به کار انداخت و همین جور در حال پاره کردنم بود. آخخخخخ کیر ش آنقدر کلفتی داشت که پس از انزال از کوسم بیرون نیاد. هر دو مون دستای همو حلقه زنان دور کمر یکدیگر قرار داده و درهم فرو رفته بودیم. کیرش توی کوس من , لباش ر روی لبام و سینه هاش روی سینه هام قرار داشت.شاید نیمساعت در همان حالت خوشی بعد از سکس بودیم و در این حالت سر مستی چند دقیقه ای را خوابیدیم.تازه یواش یواش به این فکر می افتادم که نکنه حامله شم و خودمو قانع می کردم که با یکبار که نمیشه اگه هم بشه باید یه جوری ردیفش کنم.نه خدای من شوهرم کیوانه و پدر بچه ام امیر باشه ؟؟/؟؟ نههههه نههههههه خودمو نمی بخشم اگه یه موقع نخوام سقط جنین کنم چطوری بچه رو بندازم گردن شوهرم که شک نکنه ؟؟/؟؟ اون که تا حالا حساب روزهای پریود منو داشت یک جوری باید برای روبرو شدن با هر حادثه ای خودمو آماده کنم.در هر حال از این افکار خودمو خارج کردم چون امیر داشت با لذت تمام بدنمو می بوسید حتی عرقهامو پاک می کرد و می لیسید.خیلی حال خوبی داشتم.- عزیزم روز منو ساختی خوب می تونی راضیم کنی.- شراره من اگه بخوای می تونیم از این روزهای خوب باهم زیاد داشته باشیم.صد و هشتاد درجه بر روی تخت تغییر وضعیت داده بودم.امیر نشسته بود و من هم پشت به او دراز کشیده بودم.کون برجسته ام آتش زیر خاکستر را بیدار کرد و مدام با انگشت سوراخ کونمو می مالید و با دو دستش دو قاچ کونمو مالش می داد.راستش منم از این حرکت او خیلی لذت می بردم.تازه چندبار هم به کیوان کون داده هراسی از کون دادن نداشتم ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمون بود.تحمل کیر امیر دشوار بود ولی نمی خواستم دلشوبشکنم.شقی کیر امیر را یک لحظه بر روی وسط دو قاچ باسنم احساس کردم.هنوز از من حساب می برد.می دونستم بدجوری هوس کون کردن کرده بود. دلش رو نشکستم.- اون دفعه آخر عشقبازی یه چیزایی ازم می خواستی؟؟/؟؟ کونمو ؟/؟ آره ؟/؟ چون پسر خوبی هستی و خوب بلدی کارتو انجام بدی هر کاری دوست داری بکن فقط مواظب باش یک دفعه نذاری که دردم میاد.کیر امیر هم مثل کیر کیوان با ملاحظه بود.پس از آن که سر سوراخ کون منو کیر خودشو با وازلین و یکی دو کرم دیگه چرب کرد خیلی آروم آروم گذاشت توش.آههههههه که چه حس خوبی به من دست داد.صبحانه هم که نخورده بودم.غذای شام را هم که قبلا دفع کرده بودم دیگه احساس دستشویی رفتن به من دست نداد فقط یک چیز کلفتو تو کونم احساس می کردم که خیلی لذت بخشه و یه کمی هم درد داره اما دردی شیرین و هوس انگیز.- هر موقع دوست داشتی میتونی کون تشنه منو هم سیراب کنی.امیر چند دقیقه ای کونمو گاییده در حالی که دیگه نمی تونست جلوی خودشو بگیره . با فشار هر چه تمامتر آبشو خالی کرد. چند ساعت بعد من تنهای تنها به ترانه هایی که در لب تابم ذخیره کرده بودم گوش می دادم.حال و حوصله درس خوندن روهم نداشتم.منتظر کیوان هم بوده بر خلاف دفعه قبل زیاد شرمنده نبودم ولی در آپارتمان این کار را انجام دادن اونم آپارتمانی که واحد دیگه اش همه از فامیلای شوهرم بودند ریسک بزرگی بود.اگر باردار شده باشم از یک نظر می تونستم وضعیت روبه نفع خودم تغییر بدم پس جای نگرانی نبود.فقط تا بحال کیوان آب کیرشو به کوسم نریخته . باید کاری کنم که نه سیخ بسوزه نه کباب.هفت هشت روز بعد که به حساب من دو سه روز مونده به اولین روز پریودم که امکان حاملگی در این ایام تقریبا صفره موقع عشقبازی به کیوان گفتم عزیزم عشق من چند روزی مونده به عادت ماهیانه ام.طوری حرف میزدم تا مشکوک نشه که چطور شد که من تغییر موضع دادم و از طرفی هوای اونو هم مثلا داشتم.ببین شوهر خوب من عزیز دل من امشب دیگه آبتو باید بریزی توی کوسم هم من تشنه ام هم تو طالبی این روزهای آخر احتمال حاملگی کمه اما اگه هم شدم بازهم هدیه ای آسمونیه خودت قول دادی که نمی ذاری مانع دانشگاه رفتنم بشه و از این شر وورها.کیوان با شنیدن حرفام داشت با دمش گردو میشکست.تمام تنمو غرق بوسه کرد به شدت هیجان زده بود.با تمام عشق و احساس و صداقتش دوبار کوسمو سرشار از منی کرد کوسم از بس به کیر امیر عادت کرده بود به زحمت یک بار به ارگاسم رسید اونم در اثر لیسیدن و میک زدن کیوان به اوج آمادگی رسیده بود و بعد با چند ضربه و حرفهای عاشقانه راضی شدم.یک هفته ده روز بیست روز گذشت و خبری نشد.در این مدت سکس دیگه ای با امیر نداشتم. راستش از آوردن او به آپارتمان هراس داشتم.احساس کردم حامله ام.کیوان هم اینومی دونست. ذوق زده بود.هر روز به من میگفت که آزمایش بدم.کیوان برای بچه حاضر بود هر کاری بکنه و من بهترین موقع بود که از این نقطعه ضعفش به نحو احسن استفاده کنم .بالاخره آزمایش دادم نتیجه مثبت بود.من تقریبا اطمینان داشتم که از امیر باردار شده ام یعنی فرزندی که در شکم من بود و از من تغذیه می کرد محصول خیانت من به شوهرم بود. در حالی که کیوان شوهر مهربانم اونو میوه عشق و زندگی مشترکمون می د ونست. او به این مناسبت یک گردن بند گرانقیمت چند میلیونی و خیلی شیک واسم خرید.چندی بعد به دروغ بهش گفتم که دکتر زنانگی ام گفته که بالا پایین کردن از پله ها باعث سقط جنین میشه و از این حرفها.به چند تا بنگاهی سپرده یه خونه یک طبقه ویلایی اما نه اجاره ای در یکی از نقاط خوب شهر بخریم.تازه خونه رو هم می خواست به اسم من بکنه.مقداری پول نقد برای توسعه تجارتش کنار گذاشته بود که تصمیم گرفت فدای سر بچه اش کنه . آری بچه من محصول کوس من و ..کیر امیر بود و اما این کیوان شوهرم بود که نا دانسته خود شو به آب و آتیش میزد...ادامه دارد...نویسنده ....ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 3 Jul 2013 20:27
هــــــــــــــــــــــــــــــوس یا عشـــــــــــــــــــــــــــق 9
سرانجام خونه ای به اسم من خرید.خونه ای در وسطهای بلوار خزر در یک محله شیک و با کلاس و مهمتر از همه در خرید خونه به اولین و مهمترین مسئله ای که توجه داشتم این بود که حداقل دو تا در داشته باشه.یکی از جلو و یکی هم در پشت خونه یا مسیری که به کوچه ای دیگه بازشه و به این طریق ضریب اطمینان من برای بودن با امیر خیلی بالا رفته.جالب اینجا بود که به جای دو در سه در داشت.قسمت شرق و شمال و جنوب و تنها یک همسایه اون هم از سمت غرب داشتم.خونه ازیک سمت به خیابان اصلی و ازدو طرف هم به کوچه ختم میشد.آخخخخخخخخ که چه امنیتی داشتم.دیگه برای کوس دادن به امیر استرسی نداشتم.اتاق خوابم را نزدیک به در جنوبی گرفتم و اتفاقا دری داشت که به پشت حیاط باریک می رسید.فاصله آن در با در خروجی چند متر بیشتر نبود.خونه ای نوساز با چهارصد متر حیاط و دویست متر زیر بنا.خوشبختانه آن دور و بر آپارتمانی نبود که بر ما مسلط باشه.صاحب قبلی این منزل که از ساختش دو سال هم نمی گذشت به خارج رفته بود.معلوم نبود کیوان از کجا 350 میلیون جور کرده و پول خونه همه رو نقد داده ؟/؟.یه خورده از پدرش کمک گرفت و یه چند تا آس داشت که برای روز مبادا رو کرد.خیلی شرمنده شدم.کیوان می گفت که حداقل صد میلیون زیر قیمت خریده چون فروشنده عجله داشت و پول نقد می خواست.شوهر جونم دو تا گوسفند کشت.یکی برای خونه و یکی برای بچه.. روز بعد از گوسفند کشی بود که من امیر کیر کلفتمو آوردم خونه جدید.چه حالی داشت. صاحب یه خونه چند صد میلیونی شده بودم.منتظر یک بچه خوشگل بودم.روی تخت چند میلیونی لنگم به هوا و چشام به باغچه و گل و گیاه حیاط در حال کوس دادن و پذیرایی از کیر هوس آور امیر بودم.آرامش از این بالاتر چی می خواستم ؟؟/؟؟ دانشگاه هم که اعصابمو خرد کرده بود ولی رفقا مسئله رو حلش کردند.مسئول دایره امتحانات که دو تا زن یا دختر بوده و از مجرد یا متاهل بودنشون هم اطلاعی نداشتم با دو تا از دانشجویان همکلاس ما که از دوستهای افشین و امیر بودن رابطه داشتن قول دادن که سوالای آخر ترمو در اختیار ما بذارن.دیگه درس هم نمی خوندم.حالیم نمیشد چون وقتی که در آغوش امیر بودم به این فکر می کردم که دفعه بعد کی و چه جوری می تونم باهاش باشم.از افشین و امیر می خواستم کاری کنن که سیستم دستیابی به سوالات امتحانی حفظ بشه و این دوستاش رابطه با مسئولین دایره امتحاناتو حفظ کنن و سوالارو هم فقط بین خودمون چند نفر پخش کرده و به هیچ وجه به کس دیگه ای ندیم و آبرو ریزی نکنیم.وقتی در خانه جدیدمان به امیر گفتم از او حامله ام اولش یکه خورد رنگش زرد شد.- نگران نباش من هیچوقت نمیام بگم بچه مال توهه مگه از جونم سیر شدم.بنازم به اون کیرت که با همون گاییدن اول کارشو کرد تخمت رو تو تخمک من کاشتی و تا 8 ماه دیگه بابا میشی اما شناسنامه اش به اسم کیوانه.یواش یواش به خود می بالید.از اینکه با وجود کیوان این او بوده که منو حامله کرده .هر چه بیشتر منو می کرد بیشتر هوس کیرش رو می کردم.معتاد شده بودم.دوست داشتم 24 ساعته کیررررررش درون کووووووسم باشه.حمام تمیز و بزرگ و مجهز به سونا و جکوزی و وان و حمام شیشه ای رو حسابی ردیف کرده تا با امیر ساعتها در آن حال کنم.البته مراقب می بودم که به بچه آسیبی نرساوم.هوس چنان چشامو کور کرده بود که وقتی کیوان به من گفت که برای یکی دو هفته به ژاپن میره تا جنس بیاره و مرا هم برای ماه عسل قصد داشت که ببره بهانه بچه و خستگی راه رو کرده و او هم خیلی منطقی با مسئله برخورد کرد و حرفموپذیرفت.قربونش برم چقدر ماه و دوست داشتنی بود این کیوان.ناراحت که نشد هیچ گفت باشه انشاالله سال دیگه سه نفری میریم.من که همیشه یه پام خارجه. قرار گذاشت که یکی از برادرام یا خواهراش بیاد پیشم تا تنها نباشم که من گفتم نمی خوای به کسی چیزی بگی به شیوا میگم بیاد اینجا با هم درس بخونیم بهتره.اگه یه آشنا بیاد پیش من بد میشه.همش سرم باشه تو کتابم.راستش گاهی وقتها دلم برای شوهرم می سوخت و از خودم بدم میومد ولی وقتی به هیجان و هوس و لذت و شهوت فکر می کردم عذاب وجدانم به حداقل می رسید و آرام می گرفتم.هنوز کیوان سوار هواپیما نشده بود که من سوار برکیر امیر احساس می کردم که از ژاپن هم اون ورتر رفته ام.تلفنها و موبایل همه قطع شده من در هوای گرم تابستون پنجره رو باز کرده با لذت به گلها و طبیعت می نگریستم. دستموبه میله های گوشه پنجره فشرده درحالیکه کیرررررررررر گرم امیر را در کووووووووس داغ خودم احساس می کردم به دو هفته ای که شب و روز در زیر کیر امیر روزگار خواهم گذراند می اندیشیدم.در حمام هم خاطرات زیادی ثبت کردیم.چه لیفی می کشید از بالای گردن تا نوک پای منو.همچین دستمالی ولبف مالی می کرد که انگار تمام ذرات وجودم کوس شده و هر لحظه می خوان بر سر کیرش بنشینن. وقتی لیف رو روی کوسم می کشید شدت ضربان قلبم آنچنان زیاد می شد که می ترسیدم برای بچه خوب نباشه.- امیررررر تو رو خدا.نه.نه نههههههه اما ول کن نبود.آخر لیف رو انداخت و با دستش کوسمو ماساژ داد.خیسی و ترشحات کوس با کف صابون مخلوط شده تمام توانمو گرفته بود.وقتی که در آن شرایط امیر هم زبونشو روی کوسم قرار داد آن چنان فریادی از هوس در محوطه حمام کشیدم که دیوارهای آن به لرزه افتاد و لحظاتی بعد امیر با کیر به جان کوسم افتاد و از روبرو منو می کرد.با ده بیست ضربه آبم اومده و اونم آبشو توی کوسم خالی کرده بود.اما معلوم نبود بعد از اون صد تا.دویست تا.سیصد تا.هزار تا.چند بار دیگه با ضربات ورود و خروجش منو به اوج لذت رسوند. ناله می کردم و فریاد می زدم اما نمی گفتم دیگه بسه.دلم می خواست اون با قدرت به کارش ادامه می داد.هنوز روز اول تموم نشده بود.اصلا این دو هفته ای را دوست نداشتم به دانشگاه برم ولی مجبور بودم.اگه غیبت می خوردم بدتر می شد.در نهایت به امیر گفتم که روی زمین طاقباز بخوابه کوسمو سر کیرش گذاشته لبم رو رو لباش تنمورو بدنش منطبق کردم .هر دو دقایقی در آغوش هم آرمیدیم......... ادامه دارد ... .نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم