انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 17 از 22:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  22  پسین »

زنی عاشق آنال سکس


زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۰

سیاوش : نه من نمی تونم به همین راحتی ها ولت کنم .اونم همین حالا که حس می کنم از نگات داره آتیش می باره ؟!
-تو از نگاه من چی می فهمی .
سیاوش : این یک رازه . اگه بگم چی رومتوجه شدم ممکنه تو یه واکنش دیگه ای نشون بدی ..
-اگه حدس بزنم که درست متوجه شدی چی ؟
-اون وقت اگه بخوای ضد احساست کار کنی بازم متوجه میشم .
-پس تو با این کارت می خوای بهم بگی که من یکی صادقم ..
-واسه همین حالتته که خیلی دوستت دارم آتنا . هر کی باشی و هر چی باشی حس می کنم که اهل دروغ نیستی .. وقتی اینو بر زبون آورد تمام بدنم لرزید . اگه اون متوجه شه که من با مردان زیادی بودم چه حالی پیدا می کنه ! چه کسی ممکنه این موضوع رو بهش بگه . تازه ما اصلا در مورد این مسائل حرفی نمی زنیم . در این مجلس هم که مرد ا همه واسم بیگانه بودند . زناشم که کاری به کار هم نداشتیم . دیگه مونا و سحر واسم که مایه نمیان . یعنی باید مراقب باشم ؟ اونا اگه بخوان سیا رو تور کنن و منو مزاحم خودشون ببینن چیکار کنم ؟ از این بر نامه ها تا به حال خیلی پیش اومده هم در فیلمها و داستانها وهم در واقعیت که حسادتها باعث شده که عده ای واسه هم مایه بیان و پته همو بربیزن روی آب . هیچوقت سابقه نداشت که به این صورت خودمو نگران کنم .. یا بابت موضوعی از این قبیل تا این حد استرس داشته باشم .. در همین افکار بودم که چه عکس العملی نسبت به سیاوش داشته باشم که اون یک بار دیگه در آغوشم کشید و این بار وقتی لباشو رو لبام گذاشت خیلی بیشتر از دفعه قبل با هاش همکاری کرده و همراه با حرکت لبها زبونمو وارد دهنش می کردم .. از این کارم لذت می برد و زبونمو بین لبهاش قرار می داد . دستشو گذاشت لای بلوزم و با سینه درشتم ور می رفت .. پاهام بدنم همه سست شده بود . بیش از این که خود هوس منو به هوس بیاره یه حس رمانتیک بود که منو به سوی اون می کشوند .. شایدم خوش تیپی اون . ولی این نمی تونست کافی باشه .. خیلی ها چشم و ابروی خوشگلی داشتند یا خوش تیپ بودن ولی این جوری به دلم ننشسته بودن ..
-چیه سیاوش .. طوری نشون میدی که انگار عاشقم شده باشی . تو که هنوز منو نشناختی ..
-تو این طور فکر کن . حداقل اینو می دونم که می تونی بهترین باشی . عاشق ترین باشی .
-یعنی فکر می کنی من عاشق شوهرم نیستم ؟
-نمی دونم چی بگم .
با حرفاش منو می سوزوند .. خیلی زرنگ بود . یه جاهایی که حس می کرد نباید با قاطعیت حرف بزنه این کارو نمی کرد . شاید نمی خواست چیزی رو به من تحمیل کنه که بهم بر بخوره . شاید می خواست که منو در حس دموکراسی خودش آزاد بذاره . بغلم زد .. دستاشو گذاشت دور کمرم . صورت و پشت گردنمو غرق بوسه کرد . دلم می خواست من و اون از این جا می رفتیم به یه جای دیگه . جایی که فقط من و اون باشیم . جایی که کسی کاری به کارمون نداشته باشه .. پا هام کاملا سست شده بود . اون زیاد پیشزفت نکرد .. همین منو تشنه تر و حریص تر کرد و عاشق تر ..
سیاوش : باشه به خاطر تو بر می گردیم ..
-اگه دلت می خواد و احساس امنیت می کنی می تونیم چند دقیقه دیگه هم باشیم .
شونه هامو گرفت تو چشام نگاه کرد .
سیاوش : چقدر این نگاههای آتشینو دوست دارم ولی می ترسم .
-از چی می ترسی .. از من یا از خودت ..
سیاوش : از خودم می ترسم .. عشق همیشه در کنار هوس یه جاذبه خاضی داره . وقتی روح و احساس یکی دیگه رو با تمام وجودت بپذیری و در آغوشش بکشی انگار جسمشو. هم تصاحب کردی ... چون روح اسیر جسمه .. وقتی تن عشقتو بغلش می زنی روحشم در آغوش کشیدی . برای من وجود تو ست که مهمه ..
داشت می گفت وجود من مهمه ولی وقتی خودشو بهم چسبوند کلفتی کیرشو روو سط بدنم احساس می کردم . پس اونم هوس منو داشت و داشت یه جورایی خودشو کنترل می کرد .. دیگه باید بر می گشتیم پیش مهمونا .. وای عجب ناشی گری کرده بودم ! ولی خوشم اومد که خیلی از زنا یا دخترا اینو دیدن . اثر روژ من روصورت سیاوش کاملا مشخص بود .. مونا و سحر و چند زن دیگه اینو به خوبی دیدند .. یکی شون که به این موضوع اشاره کرد چند تای دیگه رو هم کشوند به این سمت .. با این همه کلاس گذاری و نشون دادن فرهنگ بالا معلوم نبود چرا هنوز بعضی چیزای ساده رو این قدر شلوغش می کنیم . دستمو داده بودم به دست سیاوش ..انگاری می ترسیدم که اونو ازم بدزدن . ولی می دونستم که چیکار کنم ..
سیاوش : اگه سختته بگو ..
-نه واسه چی سختم باشه .
سیاوش : دلم می خواد جلو این همه جمعیت داد بزنم که می خوامت ..
-صبر کن یکی خوشگل تر به تورت بخوره ما رو ول می کنی ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۱

اصلا توجهی به بقیه نداشتم . حکم یک زن حسود رو پیدا کرده بودم . مدام به هیکل خودم نگاه کرده اونو با بدن سایر دخترا مقایسه می کردم . بیشتراشون اندامی فانتزی یا تپل داشتند و متناسب . هیکل منم بد نبود ولی در حدی که انگار تا حدودی به چاقی می خورد .. .. واسه چند لحظه ای بین من و سیاوش فاصله افتاد . در همین لحظه دختر عمه سحر خودشو بهم رسوند و گفت ببینم آتنا جون عجب گلی کاشتی طوری که انگار می خوای با این پسره از دواج کنی اومده به خواستگاریت . میگم این ساسان خیلی ازت خوشش اومده . رفته تو کف کون تو . تو هم که معلومه .. می دونم از چی خوشت میاد .
- چیه نکنه دوست داری اون لقب مسخره ای که رو من گذاشتین این جا بخوای به این و اون بگی ..
سحر : عزیزم ما که اینو همیشه بر زبون نمی آوردیم . گاه به شوخی بین خودمون می گفتیم . مگه غیر این بوده . آخه به من می گفتن آتی کونی . ولی اون و مونا همچین حرفی می زدند .. اونم نه برای همیشه . عصبی شده بودم . پاک ریخته بودم به هم . ساسان هم پسر بدی نبود . خوش تیپ بود .. خوش سر و وضع بود . نمی دونم چرا سحر بیشتر دوست داشت با سیاوش باشه . شاید به این خاطر که حس می کرد از این ساسان بخاری واسه از دواج پا نمیشه و شاید هم به این دلیل که امکانات مالی ساسان زیاد نبود ..
-سحر اینو می دونی که سیاوش قصد از دواج نداره ؟
سحر : خیلی از پسرا همین حرفا رو می زنن ولی وقتی که یک دختر خوب به تورشون بخوره حرفشونو پس می گیرن ..
-من تا اون جایی که می دونم عکس این قضیه صدق می کنه . خیلی ها که به دختری وعده از دواج میدن یه مدت که شد و می بینن از دواج دست و پا گیره و جلوی عشق و حال اونا رو می گیره منصرف میشن .
سحر : چیه آتنا چرا این قدر جوش میاری . من تا حالا تو رو این قدر عصبی ندیده بودم . باز خوبه که شوهر داری و غم و غصه ترشیدگی رو نمی خوری .
راست می گفت حق با اون بود ولی با همه اینا من نمی تونستم قبول کنم که سیاوش با اون یا با هر دختر دیگه ای بر بخوره . مخصوصا حالا که اون از من خوشش اومده بود و چند روز هم توی نخ من بود و به خاطر بودن با من هر کاری انجام می داد .. من و ساسان کمی رقصیدیم .. سحر رفت به سمت سیاوش .. سحر تازگی ها یه زبون بازی خاصی پیدا کرده بود . با این که مثل سابق نمی دیدمش ولی در همین چند بر خورد روز های اخیر متوجه این نکته شده بودم . موقع رقص همش به اونا توجه داشتم . دست سحر دور کمر سیاوش حلقه شده بود . سرشو به شونه های سیاوش نزدیک کرده بود .. منم می خواستم در یه حرکتی مشابه این کارو با ساسان انجام بدم ولی حس کردم که نمی تونم . چون اولا مقصر خود من بودم که به سحر میدون داده بودم و بعدش این که نمی خواستم سیاوش رو ناراحت کنم . نمی دونستم که اون در مورد من تا چه اندازه حساسه . دوست داشتم اونم در مورد من حسادت کنه و از این که منو با مرد دیگه ای می بینه آتیش بگیره .. هر کسی از خودش پذیرایی می کرد . ساسان کمی پررو شده بود .. دستاشو گذاشته بود رو باسنم . میون اون همه جمع . شاید این امر زیاد غریب نمی نمود . جمعیت به صورت زوج , زن و مرد بوده و زیاده از حد به هم نزدیک شده بودند و یکی دو نفر هم که داشتند همو می بوسیدند .. در ابتدای کار سیاوش از همه اونا خواسته بود که راحت باشن ... مونا که می گفت من دلم می خواد لباسامو در بیارم و خیلی راحت و آزاد بگردم ولی حیف که نمی خوام سیا جون یه بر داشت دیگه ای راجع به من داشته باشه . هر چی هم به این دخترا می گفتم که این پسر قصد از دواج نداره به گوش کسی فرو نمی رفت که نمی رفت .. یه جای کار حس کردم که من و ساسان به زوج سحر و سیاوش نزدیک شدیم . طوری که من و سیاوش می تونستیم با هم به خوبی حرف بزنیم .
-ببینم بد که نمی گذره .
اینو که گفتم سیاوش یه نگاهی به من انداخت و گفت به من بد نمی گذره .. یه اشاره ای هم به ساسان کرد و به دستاش که با یه هوس خاصی دور کمرم حلقه شده بود .. یعنی این که به این آقا هم بد نمی گذره ..
حس کردم که دارم عصبی میشم . از ساسان فاصله گرفته اونو به حال خودش رها کردم .. از اون فضا دور شدم . نه به خاطر ایند که چرا سحر رفته سمت سیا .. البته واسه اونم ناراحت بودم ولی بیشتر ناراحتی ام از این بود که می دیدم سیاوش با چه خشمی به من نگاه می کنه از این که من و ساسان با همیم . انتظار اینو نداشتم .. با این که دلم می خواست حسود باشه ولی این جور حسادتش به من نچسبید . یه ترس عجیبی رو در دلم ایجاد کرد . دلم می خواست از در حیاط خارج شم بر گردم خونه ام ..ولی غرورم اجازه نمی داد .. چند دقیقه بعد صدای سیاوشو شنیدم .دوسه بار صدام زد
.. -آتنا کجایی ..
جوابشو ندادم . سعی کردم اول برخودم مسلط شم بعد با هاش حرف بزنم ..
-چیه سیاجون .. چی شده
-کجا رفتی .. ببینم خوب خودت رو از من دور و پنهون نگه می داری . منو که تحویل سحر دادی و خودت رفتی با دوست پسر اون .. حالا هم که اومدی دور از بقیه .. نمی دونم تو چته . چرا از من فرار می کنی ؟ هدفت چیه اصلا ..
-داری بچه گول می زنی تو بودی که رفتی طرف سحر ..
-حیف که جا و فضاش نیست ولی می دونستم چیکار کنم .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۲

این جور حرف زدنا و اعتماد به نفس نشون دادنای اون منو دیونه می کرد . می دونستم که حرصم از اینه که دلم می خواد همه چی در دست خودم باشه . با این حال خوشم میومد از این که اون به من توجه داره ..
-مثلا چیکار می کردی ؟
سیاوش : نمی تونم بگم ..
-من از مردای ترسو خوشم نمیاد .
سیاوش : منم بهت نگفتم که تو از من خوشت بیاد ..
-پس ببخشید که بر داشت بد کردم . انگاری یه مسابقه شطرنجی بین من و اون شروع شده بود که اصلا حوصله بازی کردنو نداشتم . واسه این که در این بازی مهره هایی که بتونن بیان کمک اون خیلی بیشتر از مهره هایی بودند که من نیاز داشتم و می دونستم که اونا به درد من نمی خورن . با این حال در نگاهش یه التماس عجیبی می دیدم .
سیاوش : تو چته آتنا . مثل دخترای لجباز شدی . از من فاصله می گیری ..
-چند بار باید بهت بگم این تو بودی که از من فاصله گرفتی ..
سیاوش : ببین مجلس مال منه . من که نمی تونم کسی رو که میاد سمت من از خودم دورش کنم . تازه تو خودت ازم دور شدی و رفتی سمت یکی دیگه ..
-چیکار کنم تو دستمو ول کردی ..
حس کردم که تا حدود زیادی حق با اونه . من شده بودم مثل دختر بچه های لجباز که اگه به خواسته شون نمی رسن ناز و قهر می کنن . شایدم ترس از گرفتار چیزی شدن منو به دام همون چیز کشونده بود .. ترس از حسادت و افتادن در دام حسادت .. به خاطر برق نگاهش ترجیح دادم که بازم سیاست خودمو حفظ کنم تا ببینم که اون چیکار می کنه .. اون جوری که من خودمو اسیر این فضا و صحنه ها کرده بودم دخترای دیگه خیالشون نبود . شاید برای اونا این مهمونی ها یه حس غریب نبود . مونا اومد به سمت ما ...
-شما ها چتونه ؟ همش از این سمت به اون سمت میرین ..
سیاوش : همه چی آماده هست . از خودتون پذیرایی کنین ..
مونا : اگه مثلا دوست پسرم خوابش گرفت و بخواد استراحت کنه چیکار کنه ؟
سیاوش : می تونه هر جای این خونه دراز بکشه و بخوابه .. ولی اگه بخواد جور دیگه ای بخوابه بازم آراده و صاحب اختیار .. می تونی کنارش باشی و اونو باد بزنی . انتظار بر زبون آوردن این حرفو از سیاوش نداشتم . اون شب دیگه مهمونی در هم و بر هم شد .. هر کی دست هر کی رو می گرفت و می رقصید .. من مدام نگام به دخترای دیگه بود که چه رفتاری رو با سیاوش در پیش می گیرن . دوست داشتم که این مهمونی زود تر تموم شه . که اگه من خودمم استفاده ای ازش نمی برم یکی دیگه هم استفاده ای نکنه . فقط یکی دوبار چند تا از این زوجها رو دیدم که در یه گوشه حیاط دارن با هم حال می کنن . بیشترشون ماچ و بوسه بود و در یکی دو مورد اون دخترایی که دامن داشتند دست پسرا رو زیر دامنشون حس می کردند .. رقص با انواع و اقسام آهنگ های ایرانی و خارجی که جای خود داشت . راستش من زیاد مایل نبودم که برقصم . حس می کردم بدنم برای رقصیدن و نشون دادن اندامم نمی تونه جالب باشه . هر چند رقص واسه لاغر شدن خوب بود . چقدر این مهمونی طولانی شده بود . وقتی دخترا همه شون می گفتن که چه زود تموم شد من ته دلم می گفتم واسه من به اندازه چند سال گذشت .. دخترا با پررویی شماره تلفنشونو می دادن به سیاوش .. یه بی کلاس بازیهایی در می آوردن که حالم داشت بهم می خورد . یه جای کار سحر یه حرفی زد که من جا رفتم ..ولی اینو گذاشتم به حساب غیر عمد بودنش . به من گفت در این مورد که با مردای زیادی خوابیدی چیزی به سیاوش گفتی ؟ قبلا هم یه اشاره ای کرده بود ..
-سحر تو چیکار به این کارا داری ؟ خودتو به ساسان گفتی که قبلا چقدر زیر کیر این و اون می خوابیدی ؟ هر وقت که حس کنم ضرورت داره خودم میگم . به وقت رفتن و خداحافطی سیاوش بهم گفت بازم می تونم ببینمت ؟
-نمی دونم . باید دید .. باید دید که آقای سیر و سیراب ما تا چه اندازه هوای آتنا رو کرده ...
سیاوش : بستگی به این داره که این دختر مغرور کی متوجه میشه که من اونو دوستش دارم ..
با این حرفش بازم زبون منو بسته بود ..
-می تونم باهات تماس بگیرم آتنا ؟
-اگه نتونستم باهات حرف بزنم ناراحت نشو .. این جا فضای ایرانه . ولی باز برات زنگ می زنم ..
کیفمو عمدا در یه گوشه ای از خونه جا گذاشتم که چش کسی بهش نخوره و فقط خودم بتونم پیداش کنم .. چند دقیقه بعد که مطمئن شدم حتی یک نفر غیر سیاوش اون جا نیست بر می گردم کیفمو می گیرم و شاید اون منو ببوسه .. حس کردم واسه اون ساعت نمی تونم کنار شوهرم پژمان بخوابم چون همش تصور و فانتزی سیاوشو داشتم .. ولی می دونستم پژمان دست از سرم بر نمی داره . حسشو نداشتم که شوهرم باهام سکس کنه .. با کمال تعجب ماشینو ندیدم .. اون کجا می تونه رفته باشه ؟! یه نگاهی به موبایلم انداختم .. پیام اومده بود که خاله بزرگه اش یهو حالش بد شده و دسته جمعی رفتن شهرستان نخواسته مهمونی منو خراب کنه و می دونست دختر عمه ام با منه و خیالش جمع بوده .برام زنگ هم زده بود و متوجه نشده بودم . . همینو با یک برگ کاغذ گذاشته بود روی تخت .. وای از این بهتر نمی شد .. یه خورده خودمو مرتب تر و خوشبو تر کردم و می دونستم باید چیکار کنم .. زنگ در خونه سیاوشو زدم .. ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۳

درو به روم باز کرد .. تعجب کرد که منو اون جا می دید .
-چه خبر شده !
-هیچی فکر می کنم کیفمو جا گذاشتم .
-کاشکی خودتو جا می ذاشتی ؟
-تو واقعا این طور دوست داشتی ؟
-اگه بدونی چقدر دلم می خواست که این جا پیشم می موندی .
-می موندم و چیکار می کردیم . چقدر با هم حرف می زدیم ! از چی صحبت می کردیم ؟!
سیاوش : می تونستیم از گذشته و آینده بگیم .
بیچاره از این که منو دوباره دیده بود ذوق زده شده . نمی دونست چی بگه و همش از این شاخه به اون شاخه می پرید . منم لذت می بردم از این که مخشو کار می گرفتم .
-ببینم پیداش نکردی ؟
-راستش مهمونا که تازه رفتن و من هنوز فرصت نکردم اون جور که باید و شاید گوشه و کنار خونه رو بگردم . شاید اگه درست بگردم پیدا کنم . کسی هم که اونو با خودش نبرده ..
-که این طور ..
-میگم خوب شد که جا گذاشتیش .
-واسه چی این حرفو می زنی .
-برای این که تونستم دوباره تو رو ببینم و همین باعث خوشحالی و شادی منه . نمی دونم چرا لحظات خوشی رو که با دیگران دارم خیلی زود برام خاطره میشه .
-جالبه . ولی من این طور نیستم سیاوش .
-جدی میگی ؟ یعنی تو این قدر بی احساسی ؟
-فکر می کنی اسم اینو می ذارم احساس ؟ چیکار کنم من شوهرمو به خاطر این که عاشقش باشم یا شده باشم قبول نکردم .
-این امید وار کننده هست .
-از چه لحاظ .
سیاوش : از این نظر که بتونی یه روزی عاشق شی .
-اینم از اون حرفاست . در این جا کسی که از دواج می کنه حق عاشق شدن نداره .
سیاوش : حتی اگه بشه ؟
-حتی اگه بشه .. اون عشقو به جای این که نشون بده باید در سینه دفنش کنه ..
هم عشق و هم هوس رو در چهره اش می خوندم . دوست داشتم با این حرفام بیشتر آتیشش بزنم . هم هوس اونو پخشش کنم و هم انگیزه دوست داشتنو درش بیشتر کنم . این جوری بیشتر هم می تونستم واسه خودم کلاس بذارم و اونو به خودم وابسته تر کنم . سیاوش : نمی دومنم چی بگم . گاه نا امیدم می کنی و گاه امید وارم .
-منظور ؟ حالا نمی تونی واضح تر به من بگی که منظورت از این حرفا چیه ..
-راستش منظورم اینه که اگه یه وقتی یه کسی بهت بگه که دوستت داره و عاشقته و تو رو با تمام وجود می خواد تو بهش چی میگی ..
-منو با تمام وجود می خواد یا تمام وجودمو می خواد .
سیاوش : دیوونه ام کردی . به خاطر همین کاراست که دوستت دارم و عاشقتم . می خوامت .. چرا به حرفام گوش نمیدی . چرا نمی ذاری من حس خودمو بگم .
-پس اینایی که داری میگی چیه ..
من تسلیم تسلیم بودم و نمی دونم اون چرا اینو حس نمی کرد . دوست داشتم بیاد سمت من . منو ببوسه و هر کاری که دوست داره با من انجام بده . انگار در اون لحظات فراموش کرده بودم که کی هستم . که شوهر دارم که با دهها مرد بودم و به اونا لذت دادم و اونا بهم لذت دادن . اون راست می گفت .. رو احساسات من انگشت گذاشته بود .. چرا من می خواستم که بر گردم . من هیچوقت این جوری از احساس به هوس نرسیده بودم . هنوز نمی تونستم اسم دوست داشتن و عشقو روش بذارم . شاید به این دلیل که ازش فرار می کردم . می خواستم ازش فرار کنم . دستامو گرفت . منو به خودش چسبوند .. احساس می کردم که دیگه توانی ندارم . یه چرخشی از لذت به بدنم رسیده بود ..
-نههههههه خواهش می کنم . نههههههه چیکار داری می کنی ..
دو تا از دگمه دهای مانتو مو باز کرد ..
-نکن این کارو .. تو که می گفتی منو دوست داری و منو به خاطر هوس نمی خوای . دوست داشتم که باهام سکس کنه .. منو ببوسه . تن برهنه منو زیر تنش بگیره .. ولی خوشم میومد که با این حرفام اونو پس می زدمش و دوباره به سمت خودم می کشوندم . دوست داشتم حس کنم که اون منو به خاطر خودم می خواد .. نه .. آتنا .. تو اسم اینو هم نمی تونی بذاری عشق .. تو عاشق آنال سکسی .. عاشق اینی که بتونی مردا رو آتیششون بزنی .. شاید این پسر هم هوس تو رو داره .. با یه بار سکس و شایدم دوبار آمیزش با تو دیگه نگات هم نکنه .. ولی بالاخره این نهایت همون چیزیه که در این روابظ خواسته میشه ..
وقتی یک بار دیگه شروع کرد به باز کردم دگمه های مانتوم .. دیگه حرفی نزدم ..
سیاوش : نهههههه آتنا .. تو فقط اون زیر یه شورت و سوتین داری ؟منو ببخش . ..
-من که بهت گفته بودم .. رفته بودم خونه . لباسامو در آورده بودم . متوجه شدم که کیفمو جا گذاشتم مانتومو همین جوری پوشیدم فکر می کردم الان بر می گردم دیگه حساب این جاشو نکرده بو.دم .
منو بوسید .. لبای داغشو رو لبای سوزان من گذاشت .. ترسیدم که نکنه یه وقتی تریپ جوانمردی و افه گذاری اون گل کنه و از تماس با تن لختم صرف نظر کنه یه دستی رو مانتوی نرمم کشیده و هر کاری بود یه کاری کردم که از سر شونه ها به عقب بیفته و شونه های برهنه و سینه و سوتین من مشخص شه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۴

دلم می خواست در اون لحظات به چشای سیاوش زل بزنم و احساسشو دقیق بفهمم . برای چند ثانیه ای این کارو انجام دادم ولی می ترسیدم که اون متوجه شه من بهش توجه زیادی نشون میدم . عشق و شرم و هوسو توی چشاش می دیدم . شرم , همون چیزی بود که من نداشتم . عشقو نمی دونستم چه جوری تعبیرش کنم . شاید نوعی دوست داشتن بود که با دوست داشتنای دیگه فرق می کرد . من از روزی که افتادم توی خط هوس و لذت جسمی فقط از این که حال بدم و حال کنم لذت می بردم . از این که پسرا و مردا با کون تپل من حال کنن . رو من حساب کنن و نیاز مند من باشن . وقتی حس می کردم اونا به من نیاز دارن این نیاز داشتن اونا به من حال می داد . اما حالا این من بودم که حس می کردم نیاز و هوس من تقدم داره . خیلی سخت بود که بتونم خودمو نگه داشته باشم ..
-آتنا عزیزم . منو ببخش .. دست خودم نیست ..
-حالا یه ذره ایرادی نداره .. ایرادی نداره ..
سیاوش : دیرت نمیشه ؟
دوست داشتم یه چند دقیقه ای هم اونو توی خماری و هیجان داشته باشم و بعدا بهش بگم که موضوع چیه و من تنها هستم ..
سیاوش : آدمو وسوسه می کنی ..
-برای آدمی مثل تو که نباید زن کم باشه .
سیاوش : نه کم نیست . و کم هم نبوده .. ولی من دوست نداشتم ..
-راستشو بهم نمیگی ؟
سیاوش : چه لزومی داره بهت دروغ بگم . گذشته های هر کسی مر بوط به خودشه .. اگه آدم با کسی پیمان دوستی می بنده و می خواد بهش وفادار بمونه معلومه که مهم همون از وقتیه که با طرفش دوست میشه ..
-الان به نظرت من و تو با هم دوستیم ؟
سیاوش : اگه تو بخوای آره ..
منو محکم تر یه خودش فشرد . یه تکون دیگه ای به خودم دادم تا تمام مانتوم بیفته زمین .. بدن لخت منو کاملا در آغوشش کشیده بود ..
سیاوش : منو ببخش دست خودم نیست ..
-مهم اینه که تو خودت باشی . خودت باشی عزیزم .. اگه خودت باشی حالا چیکار می کنی ؟
دستاشو گذاشت پشتم و به آرومی بند سوتین منو باز کرد ... هر بار که در همچین مواردی هیجان زده می شدم این تصور در من به وجود میومد که بیشتر از دفعات دیگه دارم لذت می برم . اون لبای داغشو گذاشت رو نوک سینه ام . آروم و تند و آروم نوک سینه مو میکش می زد . با هر حرکت لباش منتظر حرکت بعدی اون بودم . دوست نداشتم این حرکاتش تموم شه .. انگشتاشو گذاشت رو صورتم و من به نوک انگشتاش زبون می زدم .. اون ول کن سینه هام نبود . کف یه دستشو گذاشت رو شکمم .. خیلی دوست داشتم بره پایین تر .. داغی لباشو حس می کردم .. با همه طلسم و اسیر دستاش بودن دوست داشتم که حرف حرف من باشه و این من باشم که اونو اداره اش کنم . شاید به خاطر سستی و بی حسی ما زنا باشه که مرد هر قدر هم سرش پایین باشه و واسه سکس با زن هلاک , بازم میگن که قدرت اون می چربه .
-فکر نمی کنی که تا همین جا کافی باشه ..
سیاوش : نه نهههههه یه خورده دیگه .. یه خورده ..
-اون وقت می ترسم شیطون بشی . یا این که شیطون بره توی جلدت ..
سیاوش : اصلا از کجا می دونی همین حالا نرفته ..
-می دونم تو پسر خیلی خوب و آقایی هستی ..
سیاوش : یعنی اگه دوستت نداشته باشم و تو رو نخوام آقا هستم ؟
-نکن .. چیکار داری می کنی سیا ..چند بار باید بهت بگم من متاهل هستم پسر ..
سیاوش : منم چند بار باید بگم که زن ندارم .. فقط دو دقیقه دیگه ..
-تو نمی دونی با این دو دقیقه دو دقیقه هات داری چه آتیشی به جونم میندازی ..
سیاوش : منم دوست دارم همین کارو بکنم ..
-باشه یه وقت دیگه ..
سیاوش : چیه الان شوهرت منتظرته ؟ اگه بدونی چقدر حسودیم میشه اگه الان از پیشم بری و بری توی بغل شوهرت .. کاش من به جای اون بودم .. اگه بری فکر می کنم دوستم نداری ..ولی حتما مجبوری ..
-تو از کجا می دونی و حس می کنی که من دوستت دارم ؟ اصلا کی بهت اجازه داده همچین حرفی بزنی ؟
سیاوش : شاید الان زبونت این حرفو نزنه ولی دلت که داره میگه .
-تو از دل من چه می دونی ..
سیاوش : چه بخوای چه نخوای من حسودیم میشه ..
-ولی شوهرم حق داره .من حق اون هستم ..
سیاوش : تو حق هیشکی نیستی .. منم دل دارم ..
دیوونه می ترسید لخت شه . خوشم میومد اذیتش می کردم . خوشم میومد از این که می گفت به شوهرم حسادت می کنه . بذار بکنه .. بذار آتیش بگیره و توکف من بمونه . دلم خنک .. ولی اون داشت منو می سوزوند . از غرورش خوشم میومد .. جبار هم همینو می گفت که به شوهرم حسادت می کنه ولی حرفای این پسر حالا واسم خیلی ارزشمند تر از حرفای جبار بود و اون حسی که می تونست به من بده .
-چیکار می کنی .. دستات داره میره پایین تر .. داری میری رو نقطه حساس .. دستاشو داشت می ذاشت رو کونم ... چشامو بسته بودم . هنوز نمی خواستم بهش بگم که تنهام و تا چند ساعت می تونم توی بغلش بمونم .. ولی می دونستم که دیگه کارم تمومه .. واسم مهم نبود که کیرش چقدر طول داره و چقدر کلفتی .. فقط می خواستم عشق و هوسو با هم بفرسته توی بدن من ..... ادامه دارد ...نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۵

یه آتیش عجیبی رو روی پوست کونم حس می کردم . آتیشی که از اون جا به تمام بدنم سرایت کرده بود و داشت خاکسترم می کرد .. طوری دستامو از پهلو های بدن سیاوش آویزون کرده بودم که اون راحت بتونه دستاشو به قسمتای پایین تر بدنم برسونه . نوک انگشتاشو روی پوست باسنم می کشید . نمی خواستم صدای تپش قلبمو که خیلی تند شده بود بشنوه . نمی خواستم در برابرش احساس ضعف کنم . ولی دوست داشتم همچنان ادامه بده . ولم نکنه . منتظر چند حرکت داغ از اون بودم تا آتنای واقعی رو نشونش بدم . نشونش بدم که منم می تونم . منم به عنوان یک زن ایرانی می تونم از زندگیم لذت ببرم و اون جوری که اون دوست داره باشم . نشونش بدم که زن در این جا هم می تونه به آرامش و تنوع و راحتی خودش فکر کنه . همان طور که من می تونم دوستش داشته باشم و بخوام که لحظه های خوشی رو سر شا ر از عشق و هوس با اون رقم بزنم .
سیاوش : می تونی چند دقیقه ای پیشم بمونی ؟
-پس این چیه ؟
سیاوش : می خوام خاطرم جمع باشه که از رفتن نمیگی
-که چیکار کنی ؟
وقتی اینو گفتم فشار پنجه هاشو رو دو طرف کونم زیاد تر کرد و انگشتاشو به طرف چاک کون کشوند . هنوز شورت نازک و فانتزی مو از پام خارج نکرده بود .. انگشتاش رو صفحه کونم پیانو می زد و یواش یواش رو چاک وسطش قرار گرفت .. می دونستم که حالا صدای تپش قلبمو می شنوه .. می شنوه که دلم چقدر تند می زنه و لبام قفل شده و نمی تونم حرفی بزنم . خط وسط شورتموبه کناری داد تا نوک یکی از انگشتا ش روی کسم قرار بگیره .. یواش یواش با اون تیکه وسط و روی کس بازی می کرد ... می دیدم که چطور داره با چشاش , چشا و نگاه منو می پاد و می خواد ببینه که عکس العمل من در قبال این حرکاتش چیه . حالا اون به خوبی می دونست که من غرق هوسم و تمنای اونو دارم . هم دلم می خواست تسلیم شم و هم دلم نمی خواست زود تسلیم شم . ولی از این می ترسیدم که اگه دیر بهش راه بدم بقیه اونو از راه به در کنن . ولی نمی خواستم این فرصتو به بقیه داده میدونو براشون باز کنم . حتی اگه دختر عمه ام سحر بخواد اونو از چنگ من در بیاره می کشمش .. ولی باید این پسره خوشگلو حالیش می کردم که اون قدراهم مفت نیستم . از حال رفته بود . کاملا سست نشون می داد .
-حالا می تونم برم خونه ام ؟ البته هنوز کیفمو پیدا نکردم . میای با هم بگردیم ؟ سیاوش : دلم می خواد پیدا نشه تا بیشتر بینمت . تو جدی جدی می خوای بری ؟
-دوست داری شوهرمو صداش بزنم تا بیاد و شاهد صمیمت من و تو باشه ؟ بیاد ببینه چه جوری زحمت تو رو زیاد کردم و دارم توی بغل تو دست و پا می زنم ؟همینو می خوای ؟
دلم می خواست به حرفام اعتنایی نکنه و بغلم بزنه . محکم در آغوشم بگیره . در کنارم باشه .. و اون همین کارو انجام داد . این بار دیگه از من اجازه نگرفت . نپرسید که شوهرم دل نگرانم میشه یا نه .. دستمو گرفت توی دست خودش و منو به سمتی کشوند . می دونستم داره منو به کجا می بره .. به سمت اتاقی که منو رو تخت بزرگ و جا دارش بخوابونه ...
-چند بار باید بگم که نمی تونم .
-آتنا حتی ناز کردنات هم قشنگه . وقتی که میگی نه انگاری که با تمام وجودت فریاد می زنی که آره ...
-کور خوندی این نه و آره گفتنا مال زنای اون ور آبه .. منو تا همین جاش لختم کردی دیگه کافیه . یادم اومد کیفمو کجا گذاشتم ... برم مانتومو بپوشم و بر گردم .... این جوری بهتره .
ولی وقتی به خودم نگاه کردم دیدم که روی تخت و کنار اون دراز کشیدم .. اون حالا کاملا بر هنه بود ..
-نههههههه سیا .. این کارو نکن .. من تا حالا اشتباه نکردم ...
-پس بیا و اولین و آخرین اشتباهت روبکن . قول میدم که بعد از این دیگه اشتباه نکنی ... نفس نفس می زدم . حرفام لای نفسهام گم شده بود و می دونستم که چیری از اونا نمی فهمه ... شورتمو کشید پایین . یک بار دیگه انگشتاش رفت لای کونم .. قلبم از هیجان می لرزید و ضربات قلبم تند تر و تند تر شد .. حالا دیگه دلم کیرشو می خواست . یه نگاهی به لاپاش انداختم . اون دراز ترین و کلفت ترین کیری نبود که نوش جون کرده بودم ولی بهترین و خواستنی ترینشون بود . حتی بهتر از کیر شوهرم پژمان و مردی به نام جبار که در قطر و طول نظیر نداشت . سر کیرشو گذاشته بود رو سوراخ کونم از اون جا می رفت به سمت پایین روی کس .. مدام از رو این می پرید رو اون .. من فقط می خواستم یه جایی فرو کنم.. حتی برام فرقی نمی کرد که اول کونمو بکنه یا کسمو . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۶

خودمو بهش چسبونده بودم . دیگه هیچ فاصله ای بین ما نبود . سینه هام به سینه های مردونه اش چسبیده بود . چقدر در حالت برهنگی , چهره اش جذاب تر نشون می داد و اون چشای خوشگل و آتشینش که از هوسش می گفت .. دلم می خواست اون روضه خونی ها رو ول کنه و زود تر دست به کار شه . چرا مرتب کیرشو می ذاشت سر کسم و کونم و ولش می کرد ...
-سیا داری چیکار می کنی . چرا این جوری لختم کردی ...
سیاوش : می دونم سختته .. می دونم .. نمی خوام احساس عذاب وجدان داشته باشی . نمی خوام رنج بکشی ... دوستت دارم ..
-خیلی دیوونه ای . خیلی فیلمی . منو تا این جا کشوندی و اون وقت داری از عذاب وجدان میگی ؟ حس نمی کنی این زیادی فیلم بازی کردن و خود نمایی کردن باشه ؟
من که می بینم کیر شقت چه جوری داره روی کسمو آتیش میده .تو اگه نمی خواستی از اول بر هنه ام نمی کردی ..
اون همچنان به این کارش ادامه می داد . ولی من لبامو گذاشته بودم رو لباش و فقط داشتیم همدیگه رو می بوسیدیم . التماسش نمی کردم . نمی خواستم یه حس دیگه ای راجع به من داشته باشه . بذار فکر کنه که هنوز در التهاب اولین خیانتم . بذار فکر کنه که در بحرانی هستم که تا به حال سابقه نداشته و واقعیتش هم همین طور بود . حالا سر کیرشو به کسم چسبونده بود .. یه بند انگشتشو هم کرده بود توی کونم .. یعنی خودشو قاطی نقطه ضعف و حساسیت من کرده بود .. با لباش که داشت منو عاشقانه و سر شار از هوس می بوسید . سینه هام که رو سینه هاش می غلتید.. و همون منو به اوج هوس رسونده بود . در شرایطی بودم که هیچ عاملی نمی تونست منو از اون وضعیتی که درش بودم خارج کنه . اگه شوهرم پژمان و اگه جبار با حسادت و با اون کیر بزرگش میومدن بالا سرم من تکون بخور نبودم و تا زمانی که از سیاوش کام دل نمی گرفتم به هیشکدومشون اجازه نمی دادم که به من نزدیک شن . زیر گوش من زمزمه کرد ..
-آتنا اگه ازم دلخور نمیشی و بازم می تونی مثل قبل دوستم داشته باشی من پیشروی کنم .
-کی به تو گفته که من مثلا چه جوری دوستت دارم .
-من اینو از حالتت می فهمم .
-خیلی با هوشی پسر . اگه این جوره پس چرا ازم اجازه می گیری ؟! تو که خودت هر کاری دوست داری رو داری انجام میدی .
پاهامو باز ترش کردم . من و اون از پهلو در کنار هم قرار داشتیم . دستشو از پشت و پهلو هام رد کرده انگشت وسطی دست راستش رو فرو کرده بود توی کسم . با این کارش حس کردم که لبه های کسم ورم بیشتری پیدا کرده و هر آن می خواد که بترکه و من دیگه نمی تونم دوام بیارم .. لبامو به شدت گاز می گرفتم . به چشام فشار می آوردم . اون حالا صدای ناله های منو به خوبی می شنید .
-چرا حرفی نمی زنی آتنا . چرا یه چیزی نمیگی .
-چی بگم سیا .. تو که میگی تمام حرفامو حس می کنی . هر چی رو که می خوام لمسش می کنی ...
-می خوام مطمئن شم که درست حدس می زنم و اشتباه نمی کنم .
-نمی دونم . نمی دونم سیا ... خیلی سخته برای یک زن که پس از مدتها شوهر داری بخواد با یک مرد دیگه باشه . اما اینم در نوع خودش یه لذته . یک هیجانه . یک عشقه سیاوش : و یک تنوع ..
می خواستم بهش بگم من به اندازه کافی تنوع داشتم ولی حالا به خود تو علاقه مندم و می خوام که با تو باشم . حالت پنجه هاش طوری بود که بیشتر از نصف انگشت وسطی دست راستشو نتونست توی کونم فرو ببره . همون برام کافی بود . حس کردم باسن بر جسته من و چسبندگی برش و قاچ سمت راست و چپ من به هم طوری شده که از این زاویه بهش اجازه مانور زیادی نمی ده . دو تا دستامو گذاشتم روی کونم و دو تا برشهای کون رو به دو سمت باز ترش کردم . اون به خوبی حس کرده بود که این کار رو برای هر چه راحت تر بودن اون دارم انجام میدم .. یه حرکتی به کیرش داد .. انگشتش حالا کمی بیشتر توی کونم فرو می رفت .
-اووووووففففففف ... آتنا ..من سوختم .. سوختم ...
-دیوونه . سیا خوشگله من . تو منو هم سوزوندی . نمی دونم چیکار کنم . دارم آتیش می گیرم . آخخخخخخخخخ کسسسسسسسم کسسسسسسم تو منو وادار کردی که برای اولین بار به شوهرم خیانت کنم ..
سیاوش : پس منو دوست داری ؟ منو می خوای ؟ می خوای که ....
دیگه ادامه نداد . این پسره پاک بالا خونه شو اجاره داده بود ... ولی این بار دیگه شجاع شده بود . باورم نمی شد این حس خودمو که نصف کیرش رفته باشه توی کسم . تو چشاش خیره شدم . چشای باز و خوشگلش . بالاخره کار خودش رو کرده بود . با تمام وجودش و با اون چشای قشنگش می خندید .. یه حرکت رو به بالای دیگه هم به خودش داد . حالا تمام کیرش رفته بود توی کسم .. و تا به انتها ....
-دوستت دارم . دوستت دارم آتنا ... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۷

اون بالاخره کارشو کرده بود . منم طوری رفته بودم توی حس که خودمم داشت باورم می شد که این اولین خیانت من به شوهرمه و به غیر از بودن و آمیزش با سیاوش سکس دیگه ای نداشتم .
-وااااایییییییی سیا .. سیا جون بالاخره کار خودت رو کردی .. طلسم رو شکستی .. آهههههه من باورم نمیشه .. نههههه ...
و سیای کس خل هم داشت منو دلداری می داد .
-عزیزم از اون وقتی که حس کردی یه حس خاصی من و تو رو به هم پیوند میده از اون زمان بود که طلسم شکست ...
من نمی دونم چه مرضی داشتم که اونو به حرف می گرفتم و اونم ول کن نبود . مدام دوست داشت واسم توضیح بده تا منو از از حالت احتمالی تاثر و عذاب وجدان و سرزنش خودم نجات بده .
واسه این که به یادش بیارم در چه شرایطی هستیم خودمو خیلی آروم روی بدنش حرکت می دادم . یعنی این که بکن .. منو بکن حواست باشه که کیرت توی کس من قرار داره . آره دوست داشتم باور کنم که غیر اون و پژمان تا حالا مرد دیگه ای در زندگی من نبوده . ولی شاید همه اینا ناشی از حس ارگاسم و ارضا شدنهای پی در پی این روز های من باشه ..
هوس روی کس من داشت پخش می شد .. قسمت بالای کس هر لحظه بیشتر ورم می کرد . دوست داشتم سیاوش چنگش بگیره . اونو بذاره توی دهنش و با اون بازی کنه . دستای ما دور کمر هم قرار داشت .
-جووووووووون .. آخخخخخخخخ آتنا ... خیلی تنگه و چسبون ...
وقتی که این حرفا رو می زد تصور حالتایی رو داشتم که اون کیرشو توی کس زنای دیگه فرو کرده باشه و حالا داره کس منو با کس اونا مقایسه می کنه . حتی من تا این جاشو هم حسادت می کردم . آتنا .. آتنا .. راستی راستی تو دیوونه ای .. دیوونه . نه هوست معلومه و نه عشقت . ..
-خوبه .. عزیزم همین جوری خوبه . انگشتت رو توی کونم بگردون . من لذت می برم . چقدر حال می کنم با سوراخ کونم بازی می کنی ..
با نصف انگشت وسطی دست راستش هر کاری دوست داشت با سوراخ کون و مقعد من انجام می داد . انگشتو داخل کون می گردوند . به طرف بیرون اونو با فشار ی لذت بخش از کونم خارج می کرد .. حالا دیگه دوست داشتم اون انگشتو تا ته بفرسته توی کونم .. ولی در این شرایط نمی شد . چون قسمت جلوی بدن ما به هم چسبیده بود .. با کف دستش مرتب می زد به کونم و دو طرفشو به سرعت می گردوند و ولشون می کرد .. لبامو باز می کردم و با سکوت و عطش و حرکات لبها ازش می خواستم که منو ببوسه .. همه جای بدنم تشنه سکس با اون بود . دلم می خواست بازم سر به سرش بذارم ولی تشنه بودم . نمی تونستم .. نمی خواستم حواسشو پرت کنم . اصلا فکرم کار نمی کرد . شایدم دوست نداشتم که فکر کنم . می خواستم لذت ببرم . میگن شهوت و فقط به اون فکر کردن یعنی یه زندگی حیوونی داشتن .. و من در اون لحظه خیالم نبود که فقط به این فکر کنم . اما می دونستم که این بار با دفعات پیش فرق می کنه .. نههههه نههههه .. من نباید به کسی وابسته شم . نمی خوام به آخر خط برسم . آتنا باید از زندگیش لذت ببره . هیشکی تا کسی رو دوست نداشته باشه نمی دونه و نمی تونه بفهمه معنی دوست داشتن چیه . من پژمانو هم دوست دارم . شوهرمو هم دوست دارم و به اون و شخصیتش احترام می ذارم . حتی اگه اون بخواد بره به دنبال زنای دیگه ناراحت میشم . دلم می خواد فقط منو دوست داشته باشه . فقط منو بخواد . ولی اگه همین الان بهم می گفتن که از بین پژمان و سیاوش یکی رو انتخاب کن و به خاطر خیانت یکی ناراحت شو من سیاوشو ترجیح می دادم ..خیلی خطرناک بود این حس من .. وقتی که لبامو بوسید و حرکت سینه هاشو رو سینه هام حس می کردم دیگه در این عالم نبودم . خودمو سپردم به دستای اون . به بدن اون که هر کاری که دوست داره انجام بده . نمی خواستم فکر کنم که الان کجا هستم .. می خواستم به این فکر کنم که در یک فضای بی وزنی هستم دارم پرواز می کنم .. و اون در حال بوسیدن من به آرومی خودشو رو بدنم حرکت می داد و بالا می کشید تا حرکات کیرشو توی کس من تنطیم کنه .. بوسه های داغ اون بر گونه ها و کناره های صورتم داغ و داغ ترم کرده بود .. انگشتشو از کونم بیرون کشیده بود . حالا می تونستم اینو هم حس کنم که چقدر دوست دارم که کون منو هم بکنه ولی هنوز موقعیتش نبود که در این مورد با هاش حرف بزنم .بذار هر کاری که دوست داره باهام انجام بده .
سیاوش : باورم نمی شه که آتنای سر سختو شکار کرده باشم ..
-منم باورم نمیشه که شکار شده باشم ..
سیاوش : ولی من شکار تو ام . تسلیم توام . چون هرچی بگی من گوش می کنم . حتی اگه بگی سیاوش ولم کن می خوام برم خونه .. و دیرم میشه و گند کار در میاد ..
-من همچین حرفی نمی زنم . من می تونم تا ساعتها توی بغلت بخوابم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۸

سیاوش : متوجه نشدم چی گفتی ؟ منظورت چی بود .... یعنی شوهرت نمی پرسه تو کجا بودی ؟
-نه واسه چی بپرسه ؟ من اصلا نمیرم سمتش که از من بپرسه ...
تعجب کرده بود . هنوز بهش نگفته بودم که اون تا چند ساعت دیگه و شایدم تا غروب نمیاد . شانس آوردم که از پر هام فرصت طلب هم خبری نبود وگرنه اون از گربه هم بد تر بود تا بوی گوشت به مشامش می رسید فوری سر و کله اش پیدا می شد .
-چی شده آتنا ؟ راستشو به من نمیگی ؟ من یه جوری شدم . دوست دارم بشنوم . تو به من بگی چی شده ..
-آخه این میشه یه خبر بد برای تو و حالت گرفته میشه . مجبوری ساعتها با من حال کنی و این برات خسته کننده هست . راستش پژمان یه کاری براش پیش اومده و رفته خارج از شهر ..
-اوه نه .. تو اینو از اول به من نگفتی . شیطون . تو می دونستی و داشتی اذیتم می کردی ؟ حالا تنبیهت کنم ؟
سیاوش : مثلا چه طوری ؟ می خوای ولم کنی برم خونه ؟ من که حرفی ندارم . همین الان پا میشم .
-من که نمی تونم حریف زبون تو بشم ..
-تو که زبون منو بستی آقا خوشگله ..
-نبستمش ولی حالا می بندم .
لباشو گذاشت رو لبای من . حرکت بدن و کیرشو زیاد تر کرد ... و من کار دیگه ای از دستم بر نمیومد جز این که همچنان لباشو میک بزنم . و کسمو با فشار به طرف جلو بدنش بمالونم . دلم می خواست لبامو باز می کردم و جیغ می زدم .. یعنی واقعا یه روزی ا زشدت هوس و این گونه لذت بردنای من کم میشه ؟ من که این طور فکر نمی کردم .
برای دقایقی بعد که لباشو از رو لبام بر داشت یه نگاهی به صورتش انداختم .. کاملا سرخ و ملتهب بود .. هیجان زده که به چشای سبزش خیلی میومد اون قدر زیبا بود که آدم فکر می کرد لنز گذاشته . و اون با همین نگاهش منو جادو کرده بود . کف دستاشو به آرومی به پشت بدنم می کشید و ا زرو شونه هام اومد به مرکز کمر و ا زاون جا یک بار دیگه دستاشو گذاشت روی کونم . هنوز کیرش توی کسم بود .
-چه حسی داری آتنا . احساس پسیمونی نمی کنی ؟ از این که خلاف جهت آب شنا کردی ؟
-هر کسی آزاده که هر کاری دوست داره انجام بده . مسئول عواقب کارای خودشه . یعنی من به خواسته خودم تسلیم تو شدم و از این کارمم دارم لذت می برم . پس کسی نمی تونه ثابت کنه و بگه که من دارم عذاب وجدان می گیرم . عذاب وجدان رو باید زمانی بگیرم که به بدن خودم ظلم کنم ..
اون حالا یواش یواش داشت خودشو با قسمتای دیگه بدنم سرگرم می کرد . برای این که همه جامو ببوسه و بلیسه باید کیرشو از توی کسم بیرون می کشید تا بر بدن من تسلط داشته باشه .
-اووووووووفففففف نهه نهههههههههه کسسسسسسم .. بزن .. بززززززززن اووووووخخخخخخ ...
اونم فهمیده بود کونم چه معجونیه .. در حال فشار گرفتن کونم پشت هم تکرار می کرد که اگه بدونی وقتی اینو داخل شلوار تنگ و چسبون نشون میدی چه حالی میشم !
-اگه دوست داری برم شلوارمو پام کنم ..
-نههههههه من حالا خودشو می خوام خیلی واسش صبر کردم .
-آره عین مجنون در بیابان پاهات زخمی شد .
-اگه بخوای زخمیش می کنم .
-فعلا تو منو زخمی کن ..این از همه چی بهتره .
ولی کیرش ا زتوی کسم در اومده بود . اون دیگه هیچ حسی نداشت سست سست بود . ... بد تر از من نشون می داد . واقعا اون چطور می تونست این قدر تشنه باشه ؟! یه حسی به من می گفت زن و دختر نباید برای اون کم بوده باشه . اون فکر می کرد که زن ایرانی همون زنیه که در بچگی هاش به وقت ترک ایران بوده ... دیگه نمی دونسته که شرایط زمانه تغییر کرده و اگه یه زن غربی بیاد این جا در قرتی بازی و دور زدن شوهر خیلی چیزا رو از زن ایرانی یاد می گیره که به عقل جن هم نمی رسه .
زبونشو تماما از توی دهنش در آورد . می خواست به من نشون بده که می خواد منو برسونه به آخر خط هوس .
-آخخخخخخخخ پسر تو دیگه کی هستی . میگی اهل عشق و حال و سکس نیستی ولی خیلی توی کارت واردی .
-واسه اینه که تو هیجان زده ام می کنی .
-چرا ؟ تو که این همه زن خوشگل دور و برت بود که مثل زنای این جا به خودشون سخت نمی گیرن .
-خب مسئله این جاست دیگه . من می خوام یک زن پاک و اختصاصی ایرونی داشته باشم .
-من که اختصاصی نمیشم . من که الان دارم با تو حال می کنم تو خودت بهتر از هر کسی می دونی که شوهر دارم -در عوضش فقط یک معشوق داری . از حال و احوالت می فهم که شرم و حیای یک فرد ایرانی یک زن ایرانی در تو وجود داره . تو حالا معشوقه من هستی و یک زن هموطن من چه مجرد چه متاهل وقتی که معشوق یا دوست پسر می گیره تمام حس و حال و وجودشو واسه همون می ذاره .
-تو ا زکجا می دونی که منم همون جوریم .
-اینو از گوشت و پوست و صدای نفسهای تو حس می کنم .
-از جاهای دیگه حس نمی کنی ؟
-چرا آتنا ولی روم نمیشه اسمشو ببرم .
-در عوض کیرت رو می ذاری توش می کشی بیرون ...
سیاوش : چه راحت داری اینا رو بر زبون میاری . ..
یک بار دیگه شروع کرد به لیس زدن سوراخ کوس و کون و نوک سینه هام . انگار وقتی که فهمیده بود شوهرم نیست و من می تونم تا ساعتها توی بغلش بخوابم خاطرش آسوده شده در یه حالت مزه گیری می خواست با من حال کنه .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۱۶۹

شاید به خاطر حس خوبی که داشتم بود این طور فکر می کردم که تا به حال هیشکی به اندازه اون با تمام وجود و لذتش سراغ بدن من نیومده .. یعنی حس می کردم که اون داره با عشق , هوس خودشو بهم تزریق می کنه .. دستمو گذاشتم روی کون بر جسته خودم و بازش کردم تا اون از دستاش استفاده دیگه ای بکنه و یه جور دیگه ای بهم حال بده .. لباشو غنچه می کرد و از همون پشت رو غنچه های کسم قرار می داد . خیلی از مردایی که با هام بودند و بعد از از دواجم کسمو کرده بودند از تنگی کسم می گفتند . هم کسم به اونا حال می داد و هم کونم .
-آقای دکتر سیا داری معاینه ام می کنی ؟ بگو اون داخل چه خبره ..
انگشت شست دست راستشو فرو کرده بود توی کونم و انگششت وسطی رو گذاشته بود توی کسم ...
-نگفتی دکتر جون اون داخل چه خبره و چی می خواد ...
-راستش یه دارویی می خواد که من یکی اونو دارم ..
-تزریقیه یا مالیدنی ..
-هر دو تاش . اول می مالونی و بعد تزریقش می کنی ..
-آخخخخخخخخ جووووووون ..نگو که من از هر دو تاش خوشم میاد .
خودشو انداخت روم .. بغلش کردم .. دلم می خواست سنگینی تمام تنشو بندازه رو تن من . اون خودشو رو من سبک کرده بود ولی من دستامو دور کمرش حلقه کرده بدن مردونه و خوش فرمشو به تن خودم چسبوندم .
-آهههههههه عشق من ولم نکن . ولم نکن . ادامه بده . ادامه بده . خوشم میاد ...جووووووون .. تو چقدر حریصی هر سه تا رو با هم داری .. چون نوک سینه هامو هم به نوبت می ذاشت توی دهنش .
-دیگه باید هر جوری که من دوست دارم منو امروز ردیفم کنی ..
-ذهنت آماده شده آتنا ؟ یعنی فکرت منو می خواد ؟ احساس عذاب وجدان نداری ؟
-تو دیگه منو کشتی .. هزار بار این سوالو می کنی . چرا دارم . میشه دیگه با بدنم ور نری و عشقبازی نکنی ؟ چون من رنج می کشم . آخه شوهرم حس می کنه که من به اون وفادارم . وقتی بر گرده خونه و با محبت و مهربونی با هام بر خورد کنه من چه جوری تو چشاش نگاه کنم . وقتی که ازم پذیرایی کنه و بخواد کاری کنه که در رفاه و آسایش باشن من چه جوری شرمنده اخلاق و محبت هاش نباشم . من چه جوری توی چشاش نگاه کنم .
-حالا منو دست میندازی دختر ؟
-نه باور کن عذاب وجدان دارم . مگه نمی بینی وقنتی که انگشتتو داخل کسم می کنی چقدر خیس شده ؟ داره گریه می کنه .اشک می ریزه .
-نگو که من حسودیم میشه آتنا ..
می دونست که دارم اذیتش می کنم . دوباره اون هوس همیشگی من گل کرده بود . برام فرق نمی کرد که کلفتی کیرشو توی کونم تا چه حد و اندازه ای حس کنم . من می خواستم عشق و هوس رو با هم داشته باشم . کیر سیاوش توی کونم قصه دلم باشه ... آخخخخخخخ .. چقدر کونم تشنه اون کیر بود .... ولی اون همش به کس پیله می کرد .. اما در اون لحظات دیدم که اون با انگشتش داره با سر سوراخ کونم ور میره . مدام اون جا رو می بوسه .. نوک زبونشو می ذاره روی اون . وقتی این کارو انجام می داد قلبم یه حالت خاصی پیدا می کرد . انگار داشت توی سینه ام دور می زد . جووووووون ..جووووون . .. حالا فقط دو تا از انگشتاشو کرده بود توی کونم . کمرمو آورد بالا .. و صدای کیرشو حس می کردم که در یه حالت آماده باش قرار گرفته ... نههههههه .. حس کردم که بازم می خواد فرو کنه توی کسم .. ولی یک آن انگشتاشو از توی کونم کشید بیرون .. مثل خیلی از مردای دیگه پنجه هاشو گذاشت روی کونم . این بار گذاشتم که هر کاری که دوست داره انجام بده . یه لحظه فکر کردم که دارم اشتباه حس می کتم . ولی نه درست بود . نوک کیرشو روی سوراخ کونم حس کردم .. دیدم داره با التماس صدام می زنه ..
-آتنا .. آتنا ..
-چیه بگو عزیزم
-می تونم یه خواهشی ازت بکنم ؟
می دونستم چی می خواد بگه . حتما فکر می کرد که من مثل خیلی از زنا از کون دادن فراری هستم . در حالی که نمی دونست از اون کونی ها ی قهار ودرجه یک هستم و قوی ترین کیر های ایران رفته توی کونم . می دونستم که نرمش عاشقانه کیر سیاوش در کونم می تونه خیلی لذت بخش باشه ...
-آتی خوشگله من می دونم دردت می گیره ولی این استیل و بر جستگی و گردی کونت رو که می بینم حیفم میاد که توی کونت نکنم .
-خیلی چیزا ازم می خوای ... باشه چون دوست داری من نمی تونم حرفی بزنم ..
خیلی خونسرد نشون دادم . مثلا می خواستم بگم خودت بیشتر داری حال می کنی .. حس کردم فکر این که کیرش بره توی کونم کسمو به ورم آورده ... لبامو گاز می گرفتم تا از لذت تماس کیرش با سر کونم جیکم در نیاد .. بدون این که چیزی به کونم بمالونه کیرشو فشار داد به سوراخ و سریع فرستاد داخل .. اینم از ناشی گریش بود ولی خوشم میومد و لذت می بردم به این که بی تجربه هست . لذت می بردم . همون چیزی می خواستم که شد یک کون استثنایی داشتم . می تونستم یه سری کیر ها رو تا انتها قبول کنم . کیر سیاوش هم یکی از همونها بود .. کونمو به سمت عقب فشار دادم .. جووووون هر لحظه قسمت بیشتری از کیرش می رفت توی کونم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 17 از 22:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زنی عاشق آنال سکس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA