ارسالها: 3650
#11
Posted: 3 Sep 2013 22:41
زنــــــــــی عاشـــــــــق آنــــــــــال سکــــــــــس 10
سیروس ,سحر و مونا رو با خودش برده بود و من نمی دونستم اونا در چه وضعی هستند . راستش کونم کمی درد گرفته بود ولی با همه اینا دلم می خواست بدونم که کیر سیروس در چه وضعیتیه . از کیر سهیل و سامان درشت تره یا نه .. در همین لحظه صدای جیغ سحر رو شنیدم که می گقت وووووووییییییی وااااااااییییییییی مامان جان من مردم .. بکش بیرون بد گذاشتی .. .. راستش سه تایی مون دستپاچه رفتیم به محلی که سیروش و سحر و مونا بودند . سحر از حال رفته بود اومد و خودشو انداخت بغل من .. . حق داشت . صد رحمت به کیرای سهیل و سامان . این یکی با این که قدش کوتاه تر بود ولی کلفتی عجیبی داشت به این حال کمی سحر رو نصیحت کرده و دستی به سر و روش کشیدم و گفتم دختر عمه همینه دیگه . هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه . در هر حال ما ضامن دار کلفتی و لاغری کیر مردا نیستیم تازه کیر هر چقدر درشت تر باشه بیشتر حال میده . من تعجب می کنم این جوری که خودتون گفتین و پسرا هم از شما تعریف کردن شما استاددکون دادن بودین . امشب چرا این قدر آبرو ریزی کردین . حداقل یه امشبو تحمل می کردی واسه دفعه بعد به این زودی قول نمی دادی . همه این حرفا رو جایی به سحر زدم که بقیه نشنون . -شما دو تا امشب یه چیزیتون میشه . ظاهرا از اولش هم با بی حوصلگی اومدین . این که نمیشه این همه کیری که تا حالا نوش جون کردین به اندازه خیار قلمی بوده باشه .. آبروی ما پیش این پسرا رفت -بس کن آتنا تو یکی دیگه این قدر به من سر کوفت نزن . -ببین سحر منم درد دارم منم دارم تحمل می کنم . مهمون دعوت کردیم باید کاری کنیم بهشون خوش بگذره باور کن من حتی حاضر بودم همون اول به سیروس بگم بیاد با من باشه ولی به احترام شما دو نفر و این که نمی خواستم فکر کنین که رو دستتون بلند شدم گذاشتن اون بیاد نزد شما . یه نگاهی به سیروس و مونا انداختم انگاری سیروس دیگه از کردن کون مونا هم نا امید شده بود و کیرشو فرو کرده بود توی دهنش . خودمو بهشون نزدیک کردم . دلم می خواست منو با خودش ببره .. ظاهرا مونا و سحر سیراب شده به نظر می رسیدند . اصلا نمی دونم چشون بود . نباید تا این حد سوسول بازی در می آوردند . ..سیروس بدون این که توی دهن مونا خالی کنه کیرشو بیرون کشید و رفت طرف سهیل و سامان . -حق با شما بود . یه اشاره ای به من کرد و گفت مثل این که این خانوم خوشگله باید درد ما رو در مون کنه . منم خودمو به نزدیکش رسونده بودم . سیروس که شورتشو بالا کشیده بود دستمو کشید و با خودش برد به یه اتاق دیگه .. -آتنا جون می دونم بعد از ظهری تا حالا زیر دو تا بار سنگین بودی . از جیبش یه ژلی در آورد و گفت حجمش زیاد نبود وگرنه به کون سحر و مونا می مالیدم که ردیف تر شه . فقط برای یه نفر مناسبه .. من الان اینو می مالم به کونت . اگه کیر رو یه بیست دقیقه بعد توی کونت فرو کنم بهتره . این ژل کمی بی حس و مقاوم می کنه . فدات شم . نازتو بخورم تو مثل اون دو تا بچه ننه نیستی . بغلم کرد و ژلو مالید به انگشتش و بعد همون انگشتو فرو کرد دور کونم و علاوه بر اون قسمتی از روی سوراخ کونمو هم مالید ولی درد داشت دیوونه ام می کرد . همون فرو رفتن انگشت توی کون یه فشار عجیبی رو به من وارد کرده بود . ولی وقتی که رو کردم و بغلم زد احساس آرامش کردم . شروع کرد به میک زدن سینه هام و دستشو گذاشت روی کسم . نمی دونم چرا اصلا دوست نداشتم برم برای شام با این حال دو تایی مون پا شدیم رفتیم و سیروس هم می گفت که ژل اثرشو بذاره .. مونا و سحر خیلی ناراحت بودند . سهیل و سامان اونا رو خیطشون می کردند . یه خورده دلمم برای دخترا می سوخت ولی گاهی وقتا یه جوری می شدند . نباید این قدر هم سخت می گرفتند . راستش سعی کردم دیگه زیاد نخورم . یه بیست دقیقه ای از ژل مالی شدن کونم می گذشت . سیروس گفته بود این از اون اصل های معجزه گره که اصلا زن درد حالیش نیست وقتی کیر میره توی کونش .. سریع بدون این که به موهای سرم آب بزنم یه دوشی گرفته فقط شورت پام کردم و بر گشتم . سیروس قبل از من منتظرم بود . رفته بودیم به اتاق خواب . -درو ببندم سیروس جون -آره عشق من .. اون هیکلش درشت تر از سهیل و سامان بود . سرمو گذاشتم رو سینه اش و با موهای سینه اش بازی کردم . خیلی خوشش میومد چشاشو بسته بود . -آتنا کونت چطوره . -عالی منتظر تشریف فرمایی سرور خودشه . اصلا درد ندارم . حس می کنم که رویه آتیشی آب ریخته باشن . -خب الان بهترین موقعیه که حال کنیم . . یه نگاهی به کلفتی و شقی کیرش انداختم . درازی اون از پونزده شونزده بیشتر نمی شد ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 10 Sep 2013 22:37
زنــــــــــی عاشـــــــــق آنــــــــــال سکــــــــــس 11
ولی مهم همون کلفت بودن کیرش بود که حال بیشتری به یک زن می داد . -سیروس جون چه جوری دوست داری فرو کنی توی کونم -همون جوری که بیشتر پسرا و مردا دوست دارن . دوزاریم افتاد . فوری قمبل کرده تا کیرشو فرو کنه توی کونم . با این که می دونستم با این ژلی که زده بود اون درد رو ندارم ولی دوست هم نداشتم همیشه ازش استفاده کنم چون می ترسیدم عادت کنم . کون من باید یک کون خود ساخته می شد . یواش یواش با کیر مردآشنا می شد . این سحر و مونا دست و بالشون خیلی باز بود . شاید به خاطر همین بود که امشب زیاد حس و حالی نداشتند ولی اون شوق و ذوق اولیه با این بی حالی اونا اصلا به هم نمی خوند . کیرشو که گذاشت روی سوراخ کونم بهم مزه می داد کیف می کردم . کمی استرس داشتم . می تونستم حس کنم که سر کیر داره به سوراخ و حلقه کونم فشار میاره ولی اون درد و سوزش رو حس نمی کردم . فقط همون اندازه می تونستم وجود کیر رو احساس کنم که ازش لذت ببرم . یه فشاری یه کیرش داد . دستمو از زیر و لاپام به کیر سیروس رسوندم . یه دستی به کیرش زدم تا بهتر بفهمم که کیرش چه اندازه توی کونم پیشرفت داشته .هر چند حدس می زدم تا حالا نصفش رفته باشه ولی با دست مالیدن به کیرش بهتر متوجه شدم . یه فشار دیگه به کیرش آورد . کمی احساس درد کردم ولی نه به اون اندازه که بخوام که بیشتر فرو نکنه . یه چیز کلفتی رو توی کونم حس می کردم که داره به من کیف میده . دارم باهاش حال می کنم عشق می کنم و می تونم به یک پسر لذت بدم . حداقل سیروس دوستم داشته این اطمینان رو بهم داشته که تتمه ژل رو برای من کنار گذاشته بود وگرنه اونو توی کون سحر خالی می کرد که باهاش دعوا نیفته . پس اگه من دردم گرفت بازم نباید چیزی بگم چون سیروس به من اطمینان داشته و کون منو می خواسته و براش ارزش قائل بوده . آخ که چقدر با این افکار لذت می بردم باهاش حال می کردم . احساس قدرت و اعتماد به نفس می کردم . ولی از این بابت نباید با دخترایی که اهل کون دادن یا به لفظ بی کلاس کونی هستند حرفی به میون می آوردم . مثل من کونی می تونستن و می تونن درکم کنن ولی بقیه دخترا یا حسادت می کنند یا متلک بارم می کنند و یک دختر بد کاره ام می دونن در حالی که همه شون حتی اونایی که مثلا مذهبی هستند بازم تا یه پسر رو می بینن دست و بالشون می لرزه . ما داشتیم توی کلاسمون یه دخترخیلی مومن و مذهبی و با ایمان رو که داداش یکی از دوستامو که خیلی هم خوش تیپ بود می بینه و خیلی هم از خواهره راجع به برادره صحبت می کنه . وقتی برادره میاد سر در مدرسه تا با خواهرش به خونه بر گرده اونم با هاشون میره و کلی هم با اون پسره گرم می گیره و می خواد خودشو تو دلش جا کنه . آخرش متوجه نشدم کار اون دختره به کجا کشید . اونی که همش از نامحرم فرار می کرد . .. -آخخخخخخ سیروس چقدر حال میده کون دادن .. من جات بودم به هر قیمتی شده یکی از همینایی که امروز به کونم زدی رو تهیه می کردم . -جااااااان چه کونی داری آتنا .. از زیر سنگ هم که شده برات فراهم می کنم . -فقط بهم بگو از کجا گرفتیش .. -شیطون می خوای واسه جاهای دیگه استفاده کنی ؟/؟ -نه سیروس جون نگهش می دارم اگه یه وقتی تو مال خودت رو یادت رفت با خودت بیاری به وقت گاییدنم از مال من استفاده کنیم . با خودم گفتم این پسرا به خیال خودشون خیلی زرنگ تشریف دارن . پشم و موی کوس من هم نیستند . خودش می خواد بره رنگ و وارنگ فرو کنه توی کون دخترا اون وقت می خواد آدرس این نوع ژل فروشی رو به من بده ناز داره . دیوونه . یه نگاهی به قوطی اون که رو زمین انداخته شده انداختم و دیگه اونو سپردم به حافظه ام . حداقل می شد برای کیر های کلفت و درجه یک از اون استفاده کرد .. -اوووففففف سیروس کیرتو بیشتر کردی توکونم . من اینو حس می کنم . چقدر لذت می برم . بکشش بیرون تا آخر دوباره بکن تو . تند تر این کارو بکن . می خوام اونو حسش کنم . لمسش کنم . کس منم خیلی خیس کرده بود . خیلی .. -سیروس .. فدات شم یه کاری برام می کنی .. -بگو آتنا تو جون بخواه .. یه دستتو بذار روی کسم و یه دست دیگه ات رو بذار رویکی از سینه هام . همین کارو هم کرد . حرکت کیرو بازی کردن با کناره ها و وسط کس و چوچوله هام و نوک سینه هام منو به وجد آورده بود .. -جووووووووون سحر! مونا .. من دیگه هلاک شدم ..من دیگه نمی تونم آروم بگیرم .. این حرفا رو می زدم و سیروس در هر سه زاویه سرعتشو زیاد کرده بود . یه لحظه بدنم لرزید از همون لرزشهایی که دو ساعت پیش هم داشتم . یه حس آتیشی و سست شدن در ناحیه کون و کس و زیر سینه هام حس می کردم . -آخخخخخخخ جوووووووون دار م اون جوری میشم .. رهام نکن . منو بچسب .. بمالونم بکن کونمو .. ادامه بده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#13
Posted: 18 Sep 2013 18:17
زنــــــــــی عاشـــــــــق آنــــــــــال سکــــــــــس 12
-دور و برشو هم بمال فدات شم سیروس .. کیرت رو هم بکش.. بیرون بذار تو .. ولم نکن . با همه جام بازی کن . با همه جای من . آتیشم بزن . رهام نکن . دوستت دارم . دوستت دارم .. -آخخخخخخخخخخ ..آخخخخخخخخخخخ آتنا ..آتنا .. -نههههههه نهههههه زوده .. من می خوام . من می خوام منو بکنی .. می خواستی به کیر خودت هم یکی از اینا بزنی .من نمی دونم . این جوری قبول نیست تند باش دیوونه داری چیکار می کنی .. -آتنا تومنو کشتی دختر ندیدم که این جوری بخواد که تند و تند کونشو بکنیم . حتی اونایی که کونشونو ژل بارون کرده بودم بازم ناز داشتند . فدات میشم . تا بهت حال ندادم خودم حال نمی کنم . یه لحظه به یاد حرفای سحر و مونا افتاده بودم که وقتی اثرات این بی حسی تموم شه درد کون تازه شروع میشه . ولی حالا باید کیف می کردم . آدم که نمی تونه همیشه به خاطر لذت نبردن زجر بکشه که چی ؟/؟ ممکنه درد بیاد سراغش ؟/؟ پس ما کی باید از زندگی لذت ببریم . حرکت کیر سیروس رو توی کون خودم به خوبی حس می کردم . یه چیز کلفتی که فضای مقعد منو گشادش می کرد و تا اونجایی که به مانعی نمی خورد می رفت داخل و بر می گشت . از این که می تونستم بهش حال بدم کیف می کردم . دستاش با کس و سینه هام بازی می کرد -اووووووففففففف سیروس ..خوبه خوبه همینو ادامه بده .. بازی با نوک چوچوله هام و روی کوسم و گردوندن سینه هام با کف دستش منو به اوج رسونده بود .. لبام واسه حرف شده دیگه باز نمی شد .فقط می تونستم ناله های هوسمو به گوشش برسونم و متوجهش کنم که ادامه بده .. می دونستم که دیگه حوصله اش سر رفته . خیلی سخته که در قضیه سکس یک زن مرد رو و یک مرد زن رو درک کنه . آخه مدت زمان برای ارضا شدن اونا و میزان لذتی که می برند فرق می کنه وگرنه هیجان و عصاره و شیره لذت همونه . هیچ تفاوتی با هم نداره . برای هر دو تا عسل یه عسله . ولی زنا این عسلو بیشتر و به مدت طولانی تری می خورند ولی دیر تر به لذت و شیرینی حداکثر عسل سکس و نهایت حشر و شهوت می رسن .. -هر لحظه نفسهام تند تر می شد و حرکات سیروس .. -آتنا خوبه ؟/؟ خوبه ؟/؟ -سکوت کرده بودم چون دیگه نمی خواستم هیچ چیزی تمرکز منو به هم بزنه .. چه احساس قشنگیه وقتی که پس از دقیقه ها فشار و لذت و تمرکز و این که محبوبت رو خسته نکنی بالاخره آب از جایگاه خودش حرکت می کنه . -جااااااااااان .. سیروس ..-داری میشی ؟/؟ -اوهوووووو ... اون همین جور به کارش ادامه می داد . حتی دو دقیقه پس از این که ار گاسمم کرد همین جور مشغول بود . ولی نایی نداشتم که بهش بگم بسه .. -سیروس حالا می تونی هر جایی غیر کسم آبتو خالی کنی -همین جا بیشتر از جاهای دیگه خوبه -من حرفی ندارم .. لاسینه رو صورت .. -ببینم توی دهنت هم حاضری ؟/؟ -من حرفی ندارم عشق من -فدای تو آتنا ولی همین توی کونت بیشتر از جاهای دیگه حال میده . اگه بدونی چقدر جلو گیری کردم . اون با چند حرکت ورود و خروج دیگه که کیرشو خیلی آروم فرو می کرد توی کونم و اونو درش می آورد در یک لحظه با سرعت این کارو انجام داد وحرکات پرشی کیرشو توی کونم حسش می کردم و اون حرارتی رو که بهم لذت می داد .. وقتی کیرشو بیرون کشید و قسمتی از آب کیرش به بیرون عقب نشینی کرد تازه متوجه شدم که بی حسی چیه . چون وقتی آبش ریخت بیرون اونو با شدت بیشتری روی پاها و دور سوراخ کونم حسش کردم . سیروس بغلم زد و لباشو رو لبام گذاشت . دستشو هم گذاشت رو سینه هام . شروع کرد به نوازش کردن من . اون بعد از سکس رهام نکرد . از این حرکتش خیلی خوشم اومد . .. منم دستامو دور کمرش گذاشته اونو بیشتر به خودم می فشردم . .. حس کردم دوست ندارم به این زودی از پیشش پا شم . دیگه یواش یواش از جامون پا شدیم و رفتیم سراغ جمعیت .. سیروس : عالی ..عالی . پسرا این گنج رو کجا داشتین . من که اگه تا آخر عمر کنارم باشه سیر نمیشم . فکر کردی ما سیر میشیم .؟/؟ -پسرا من می خوام برم خونه .. شما هم اگه میاین بیایین یه دوری با هم می زنیم . می دونم سیر نشدین . ولی یه استراحتی هم به آتنا جون بدین که بتونه برای دفعه بعد هم بهتون حال بده . الان دیگه نه اسپری داریم و نه ژل که به کونش بزنیم . تازه به نظرم یه استراحت بهش بدیم بد نیست . سامان : مخلص داداش . .. سهیل : فدایی داری . اطاعت میشه . تازه اینجا این دو تا دختر سحر و مونا که این دفعه با هامون قهر کردند و دیگه ظاهرا از کون دادن توبه کردند . سحر می خواست یه چیزی بگه جلو شو گرفتم . -بس کن دختر بذار برن . تو که نمی خوای بهشون حال بدی مگه مرض داری شر درست می کنی ؟/؟ تو اگه جای اونا باشی چیکار می کنی .مهمون دعوت می کنی خب باید به اونا سرویس هم بدی دیگه . اونا که واسه سیر کردن شکم نیومدن اینجا اونا واسه سیرکردن کیر اومدن این جا .. اینو که گفتم پسرا دسته جمعی زدند زیر خنده . سحر و مونا هم خنده شون گرفت . .. خلاصه پسرا رفتند و ما دخترا تنها موندیم . سحر : آتنا امشب خیلی دورگرفتی ها .کبکت خروس می خونه .. -وقتی که خروس تو کبک می خونه چرا کبک من خروس نخونه ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم