انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 22:  « پیشین  1  ...  19  20  21  22  پسین »

زنی عاشق آنال سکس


زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس

شیرین : باشه آتنا . از این که تو می خوای همراه من باشی خیلی خوشحالم . به درسی به اون بدم که اون سرش نا پیدا که دیگه این قدر به ماشینش ننازه . اون نمی دونه که رانندگی در این جا با رانندگی در شهر های کوچیک تر فرق می کنه . همچین دورش بزنم که دیگه رانندگی رو ببوسه و بذاره کنار .. پس بچه ها محکم بشینین .. ولی حالا یواش میرم ...
خلاصه شیرین طوری با جبار بازی می کرد که انگار موشی داره با گربه بازی می کنه . گاه سرعتو کند می کرد و گاهی هم تند . خلاصه گیجش کرده بود ..
جبار ظاهرا یواش یواش فهمیده بود که شیرین داره اونو بازیش میده .. چند بار جلوش پیچید که شیرین جا خالی داد -شیرین ! چرا همش داری از جا های خلوت رد میشی . فکر نمی کنی اون ما رو گیر بندازه ؟
-اتفاقا اون یک تنه چه جوری می خواد حریف ما شه . تازه اونو به جرم مزاحمت گیرش میندازیم
-من نمی خوام کار به اون جایی بکشه که تو روی هم وایسیم .
شیرین : ببینم مگه با حساب کتابی دارین که نمی تونی تو روش وایسی . اون داره تو رو اذیت می کنه و اون وقت تو داری از اون حمایت می کنی ؟ من تا حالا ندیدم که یه آدم این جور از مردم آزار دفاع کنه . اگه این جور باشه از این به بعد منم تو رو تعقیبت می کنم . ..
بعد که کمی سکوت کردم شیرین گفت عزیزم -نگران نباش .الان تو رو می برمت به یه جایی که اون ما رو پیدامون نکنه . حالشو می گیرم . فقط صبر داشته باش ..
چند دور دور یه خیابونی پیچیدیم ... کوچه پس کوچه های خلوت ...
-شیرین معلوم هست داری چیکار می کنی ؟
-آره منتظر یک فرصت هستم که ازش فاصله بگیرم .. وگرنه باید از این جا دور شم . نمی خوام از این جا دور شم ... اون وقت کارمون از صفر شروع میشه ..
یک آن یک موتور سوار جلوی جبار پیچید .. . هر چند حالت زیگزاگ رفتن اون موتوری سبب شده بود که مشکلی درست نشه ..ولی یه لحظه جبار هم فر مونو به سمت مخالف گرفت و همین به شیرین فرصت داد که به کوچه بغلی بپیچه . ریموت رو گرفت توی دستش و معلوم نبود در کدوم منزل رو بالا برده ....
-فقط آتنا! پسرا ! حواستون به پشت سر باشه که ما رو نبینه .. به ما نرسه ... بریم داخل تا حالا که نیومد ... .
دل تو دلم نبود ... چند ثانیه ای گذشت . دیگه خبری از جبار نشد .. یعنی با این حال و هوایی که از اون سراغ داشتم می دونستم که پیاده میشه و درب رو با مشت و لگد می کوبه .. پارکینگ خونه هم طوری بود که اون قسمتی که ما پارک کردیم نسبت به فضای بیرون دیدی نداشت . آخه یک قسمت از خونه دیوار های کوتاهی داشت که از لا به لای میله های روش می شد فضای داخل خونه رو دید ..
شیرین : یه دو دقیقه وایسیم بریم بالا ... ممکنه اون همین دور و برا باشه ..
همین طور هم شد .. جبار با ماشینش از کنار خونه رد شد بدون این که وایسه . ظاهرا اون ما رو گم کرده بود و نمی دونست که وارد این خونه شدیم . دیگه آروم گرفته بودم . موبایلمو خاموش کردم .. پاک به هم ریخته بودم .. شیرین : عزیزم خوشگل من .. کاری ندارم که بین تو و اون مرد چه اتفاقی افتاده ..
-چیزی نیست شیرین جون . اون تن منو می خواد ولی من بهش راه نمیدم . توی یکی از مهمونی ها با من آشنا شده . از قیافه اش خوشم نیومده . خیلی هم به خودش مینازه ..
خودمو انداختم توی بغل شیرین .. ازش تشکر کردم .
-دستت درد نکنه . خوشم اومد . درس خوبی بهش دادی که این قدر به خودش ننازه .
راه افتادیم به سمت یکی از این واحد ها ...
-داریم کجا میریم ؟
-راستش بابا مامان این دو تا گل پسر رفتن سفر .. خونه رو سپردن به دستشون .. اونا هم دیگه دیدن حیفه که این خونه دو تا مرد داشته باشه و دو تا زن نداشته باشه ...
یه لحظه به یا د این افتاده بودم که چه قولی به شیرین داده بودم که اگه منو از دست اونا نجات بده با هاش همراهی می کنم . راستش با این که آمادگی این کارو نداشتم ولی سعی کردم به این فکر کنم که چه جوری تنم مثل بید می لرزید . روی کاناپه نشسته بودم . نمی دونستم اون سه نفر کجا غیبشون زده بود .. دو سه دقیقه بعد سه تایی شون با هم اومدن بیرون .. به من که رو کاناپه نشسته بودم اشاره ای زده و شیرین گفت دختر تو که هنوز مات و مبهوت این جا نشستی . معطل چی هستی . زود باش . سه تایی شون فقط یه شورت پاشون بود . نمی دونم چرا حس می کردم که خجالت می کشم . شاید تازه حس می کردم که یک زن شوهر دارم . اونم نه این که زن پژمان باشم . بلکه شوهری دارم به نام سیاوش . پسرا اومدن سمت من .. دو تایی شون .. منو از دو طرف پشت و جلو محاصره ام کرده بودند ... سعی کردم خودمو با اونا که می خواستن برهنه ام کنن هماهنگ کنم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۱

حالا من در محاصره اون سه نفر قرار گرفته بودم .. شیرین بیش از اونی که بخواد به اون دو تا پسر گرایش داشته باشه به من توجه نشون می داد . انگار دوست داشت که با من حال کنه ... گذاشتم که سه تایی شون آروم آروم لباسامو در بیارن ...
دهن دو تا پسر از تعجب وا مونده بود .. چشامو مرتب باز و بسته می کردم . نمی دونستم که در کدوم حالت کمتر می تونم به این فکر کنم که آدم بدی هستم . کسی که نمی تونه عاشق باشه کسی رو دوست داشته باشه .. خوشم میومد که یه حس حرکتی در کونم داشته باشم . یه چیز اضافی رو درش احساس کنم . منو لمس کنه . حتی وقتی که شیرین با انگشتاش با مقعدم بازی می کرد و با هاش ور می رفت من از این حرکت اون نهایت لذت رو می بردم . جووووووووون .انگشتاش به من آرامش می داد . شاید دلم می خواست که همون شیرین کار رو ادامه بده . من با انگشتای اون و با حرکات اون لذت ببرم . این جوری نمی تونم این احساس رو داشته باشم که به سیاوش خیانت کردم . اگه سیاوش در حق من این کار رو انجام می داد من چه حالی پیدا می کردم . می دونستم که غرق دنیای رویایی خودم شدم ..
شیرین می دونست که چه جوری با کون من بازی کنه .. کون من واسه انگشت وسطی شیرین به اندازه کافی جا دار بود .. چقدر نرم و لطیف بود انگشتش . حتی نا خناشم گرفته بود که عضلات مقعد منو آزار نده ... و لذت بخش تر این بود که اون وقتی انگشتشو بیرون می کشید اونو می ذاشت توی دهنش و می مکید .. و این حرکتشو چند بار انجام داد و هر بار انگشتشو پس از فرو کردن به کون و بیرون کشیدن از کون علاوه بر دهن خودش به دهان اون دو تا پسر هم فرو می کرد من چشای خمارمو که باز می کردم و لذت پسرا رو می دیدم که چه جوری از مکیدن انگشت شیرین که بوی کون منو می داد لذت می برن یه حال خاصی بهم دست می داد ..
شهیار خیلی آروم پشت سرم قرار گرفت . شیرین کون منو به دو سمت بازش کرد ... و لحظاتی بعد در حالی که شهباز کیرشو فرو کرده بود توی دهنم شهیار هم از پشت گذاشته بود توی کونم .. و شیرین هم به سختی دهنشو رسوند به کس من و میک زدن اون دیگه منو بی اندازه حشری کرده بود ...
دوست داشتم با ناله های هوس آلود خودم یه جورایی تخلیه شم و لذت خودمو نشون بدم . فرا موش کنم که چه عذابی می کشم از این که تا حالا نسبت به عشقم وفا دار بودم .. یعنی من نمی تونم واسه حس خودم ارزش قائل شم ؟ یعنی باید زندونی خونه ام باشم .؟ سرعت ساک زدن خودمو زیاد کردم .. شهباز محکم چسبیده بود به شونه هام . می دونستم از این که بخواد همون اول توی دهنم خالی کنه سختشه . شایدم می خواست لذت بیشتری ببره . با این حال امونم نداد .. دستشو گذاشته بود پشت سرم و سرمو رو به جلو طوری فشار می داد که کیرش کاملا به ته دهن و ابتدای حلقم بچسبه .. ریزش منی اونو توی دهنم حس می کردم . راهی نمونده بود جز این که همه اون قطراتو بخورم .. کیرشو از دهنم کشید بیرون .. اون و شیرین جا شونو عوض کردند . شیرین مشغول بوسیدن من شد . لباشو گذاشت رو لبای من .. بهم لذت می داد . با این که یک زن بود ولی مثل یک مرد آدمو می بوسید .. وای این شهباز که توی دهنم خالی کرده بود چه جور در حال میک زدن و لیسیدن کسم بود .. حرکات این دو نفر جلویی حالمو طوری کرده بود که از پشت خودمو به کیر شهیار می کوبوندم ...
احساس کردم که حرکات شهباز و شیرین داره باعث میشه که من لذت بیشتری از کون دادن ببرم .. کونمو دور کیر می گردوندم .
واسه دقایقی به عشق و عاشقی فکر نمی کردم . فقط داشتم لذت می بردم . کیف می کردم از این که کیر شهیاراز نصف به اون ورش رفته توی کونم . می ترسید بیشتر فشارش بده . فکر کرده بود آتنا هم مثل دختر سوسولاست تا یه کیری رو می بینن جیغشون میره آسمون .. هر چند نباید اونا رو دست بندازم . تجربه می خواد تمرین می خواد . برای موفقیت در هر کاری حتی در کون دادن گذشت زمان و کار و پشتکار زیاد لازمه .. خنده ام گرفته بود از تصور کلمه پشتکار که می شد از اون به عنوان کار پشت هم یاد کرد .. شهیار همزمان با حرکت رو به عقب من خودشو به سمت جلو می کشوند . دو تا دستاشو گذاشته بود رو سینه های من و با یه چرخش و چند ضربه دیگه آبشو به نرمی توی کون من خالی کرد . لبای شیرینو از هوس گاز گرفته بودم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۲

حالا شهباز اومده بود سراغ کونم .. و شهیار رفت و مشغول بازی کردن با کسم شد .. آخیش امروز انگار اونا فقط می خواستن کون بکنن . همون چیزی که من خیلی دوست داشتم و ازش لذت می بردم . به من جون می داد . جوووووووووون ...
-شهباز تو خوب می دونی چه جوری قلق آدمو بگیری ..
اون زمانی انگشتشو فرو کرده بود توی کون من که کونم هنوز از آب کیر شهیار خیس می خورد . با انگشتش خیسی رو لمسش می کرد .. اووووووووفففففففف نهههههههههه شهیار هم انگشتاشو کرده بود توی کسم .. چه حال و هوایی شده بود ! دو تایی شون داشتن بی اندازه به من حال می دادن .. جیغ می کشیدم . فقط به همون لحظه از زمان فکر می کردم . به این که چه جوری می گذره . چه حسی برای آدم می مونه و چه لذت و آرامشی میده !
شهباز کیرشو چسبوند به سوراخ کونم .. آخخخخخخخخخ جاااااااااان ... کونم بازم یه کیر دیگه رو حس کرده بود .. اوخ .. چه کیفی می کردم .
-شیرین جون اوووووففففففف نمی دونی من چه حالی دارم . چه کیفی می کنم . خوشم میاد . جوووووووون . من درآخر عشق و حال و لذت هستم. جووووووون . از این بهتر نمیشه . ولی ناراحتم . دلخورم ..
شیرین : چرا عسیسم .. عقش من ...
-واسه این که تو این دو تا آقا خوشگله رو گذاشتی که به من حال بدن و خودت رو فرا موش کردی . پس تو چی ؟ من که نباید همه چی رو واسه خودم بخوام .
به نظرم اومد که شیرین عشق عجیبی نسبت به من پیدا کرده دوست داشت این کارا رو بکنه و خودشو نسبت به عشق و حال با پسرا بی خیال تر نشون بده که هوای منو داشته باشه بگه که چقدر خاطرمو می خواد ..
-آههههههههه نههههههههه شهباز .. کونمو چه با حال می کنی! . بگردون کیرت رو داخلش بگردون .. محکم بفرستش تاته .. کون من با کون بقیه اونایی که دیدی و کردی فرق می کنه .. ووووووویییییی نهههههههه شهیار تو دیگه کی هستی .بکن .. اووووویییییی بکن .
اون هم از روبرو کردتوی کسم ..
-ووووووویییییییی .. پسرا پسرا ...
و حالا شرایط طوری شده بود که شیرین از کناره ها چسبیده بود به لبا و سینه هام . دیگه کاری کرده بود که نتونستم تکون بخورم . لذت و عشق و حال از هر طرف داشت وجود منو آتیش می داد . طوری بی حسم کرده بودند که فقط داشتم به حرفای اون سه نفر گوش می دادم . شهباز کونمو به دو سمت بازشون کرده بود و حسابی داشت منو می کرد . بهش گفته بودم ازش خواسته بودم که وقتی داره کون منو می کنه حس کنه که داره کس رو می کنه . چون آتنایی که کیر جبار کونشو کرده باشه در برابر این کیر هایی که نسبت به کیر جبار بزرگ نیستند خیلی راحت می تونه دوام بیاره و حال کنه .
و شهیار هم طوری داشت کسمو می کرد که مکمل حال کردنم از پشت شده بود . و شیرین هم در اون لحظات لباشو گذاشته بود رو سینه های من .
- جوووووووون ... اووووووووفففففففف بزنین .. بکنین .. .منو ...
این حرفایی بود که در درون خودم زمزمه می کردم ... با لذت چشامو بسته بودم و می دونستم حالم طوریه که دلم می خواد تا دقایق زیادی همچنان به کردنم مشغول باشن .
- آخخخخخخخخ ... وووووووویییییییی نهههههههه ...
این سر و صدای شهیار بود ...
-پسر تو تازه توی کون من خالی کردی . خود نگه دار باش . چرا این جوری می کنی ... وووووویییییی آروم باش . آبت یه دقیقه بر گشت ؟
شهیار : وقتی اندام تو رو می بینم چرا که بر نگرده ؟! شیرین جون اگه میشه تو برو سراغ یه جای دیگه از آتنا من می خوام سینه ها شو بخورم و کسشو بکنم ...
-پسرا می خوام ار گاسم شم .. تا بهتون نگفتم آبتونو خالی نمی کنین ..
شهیار و شهباز دو تایی شون کس و کون منو می کردن . شیرین لباشو گذاشته بود رو دهنم .. شهیار داشت نوک سینه هامو می خورد . و شهباز هم لباشو گذاشته بود رو شونه هام .. دیگه از این چی می تونست بهتر باشه برای ار گاسم شدنم . توی دهن شیرین ناله می کردم .. پر پر می زدم . با اشاره دست به طرف عقب و جلو حالیشون کردم که من ار گاسم شدم و حالا بهترین وقتیه که می تونن آبشونو توی کس و کون من خالی کنن .. دو تا کیر با چه تناسبی وارد بدنم شده و به عقب بر می گشتند ! با اشاره دست مرتب راهنمایی شون می کردم که تند و تند تر منو بکنن . ! اووووووووخخخخخخخ .. چه مزه ای می داد .. وقتی همزمان داغی منی اون دو پسر رو توی دو تا سوراخام حس کردم تمام بدنم از درون گرم شده بود . گرم که بودم داغ که بودم رسیدم به مرحله سوختن .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۳

حدود یک ساعت دیگه هم با هم بودیم . دیگه حس و حال و نایی واسم نمونده بود . هیشکدوم دل نداشتیم که دست از سکس بر داریم . پر از نیاز و خواستن بودیم . من نمی دونم که این دو تا پسره چه شور و حالی داشتن که مدام ا نگشت می کردن تو ی کون من و انگشتشونو می لیسیدن . این کار طوری به من هیجان می داد که دلم می خواست بار ها و بار ها کیرشونو توی کونم حس می کردم . بعد اونا وسط کونمو باز کرده و اول زبونشونو به نوبت می کشیدن رو سوراخ کونم و بعدش هم لیس می زدن اون جا رو .
- اوووووووووففففففف چه حالی می کردم !... بالاخره پس از یه دوش داغ و بعد ولرم گرفتن حس کردم که بدنم نرم شده . هر چی این شیرین بهم گفت که منو تا دم در خونه مون برسونه قبول نکردم . .. گفتم کار دارم می خوام یه پیر هن واسه خودم سفارش بدم . آخه فرم باسنم طوریه که یا باید لباسامو بدم خیاط بدوزه یا از پیش به جایی سفارش بدم که در چه طرح و حالتی می خوام ... احساس آرامش و سبکی می کردم . نمی دونم چرا امروز یه حس عذاب وجدان کمتری داشتم از این که زیر کیر افرادی به غیر از سیاوش بودم . شاید هم واسه این بود که حس می کردم به شیرین مد یونم . ولی همش همین نبود . چون من لذت برده بودم خوشم اومد .. واااااااایییییییی نههههههههه خدای من از دور ماشین جبار رو دیدم که داره میاد سمت من . یه هفتاد هشتاد متری رو فاصله داشتیم . در اون لحظه این آمادگی رو نداشتم که دیگه با اون روبرو شم . نمی خواستم زیر بار زور برم . سیاوش هم شروع کرده بود به تماس گرفتن با من . اوووووووخخخخخ دیگه از این بد تر نمی شد . به اندازه کافی شماره اونو رد داده بودم . حالا باید چیکار می کردم . پیچیدم به کوچه بغلی . لعنتی عجب کوچه درازی بود . نمی شد از دستش در رفت ... نهههههه .. خدایا . عجب بازی شده ... سریع رفتم در یکی از خونه ها رو زدم . یه خونه شیک ویلایی بود .. اوخ خدا کنه این خونه دیگه مرد نداشته باشه که بخواد بیفته رو من . بذار اول درو باز کنه بعدا به فکر مرد داشتن یا نداشتنش بیفتم . به هر چی فکر می کردم جز این که این جبار بخواد منو در این شرایط بکنه . اونم وقتی که از دستش در رفتم حتما فکر می کنه یه بر نامه ای بوده . خودم خنده ام گرفت . در باز شد ... و منم دیگه بدون هیچ فکری وارد خونه شدم ... دیدم دو تا پسر جوون اومدن بیرون ... هر دو تا شون شلوارک پوش بودند و یه نگاهی هم به سر و وضعم انداختند . حس کردم که ممکنه منو با جنده اشتباه گرفته باشن . .
-ببخشید آقا پسرا یکی منو تعقیب می کنه نمی دونم دزده .. چیکاره هست . چی می خواد .
-حتما یه چیزی می خواد .
یکی از اونا یه لبخندی به دیگری زد . گفت
- شما اگه از این به بعد چیزی می خوای به خود ما بگو که در خد متت باشیم .
دو تایی شون منو در چنگ خودشون گرفته بودند ...
-دیدی بهروز خان من گفتم صبر کن زورم مباد برم بیرون . الان شکار خودش با پای خودش میاد ..
-راست گفتی بهرام جان . عجب شکاری ! ببینم توی تور ما جا میشه ؟
ای وای دیگه حساب اینجاشو نمی کردم . خسته بودم . می تونستم یه لحظه درو باز کنم و برم بیرون چون هنوز چسبید ه به در بودم و سرعت عمل منم در این جور موارد بد نبود . یه چند تا فن مشت و لگد هم می دونستم . نمی دونستم اون بیرون واسم چاهه یا داخل این خونه . همون ایستاده امونم ندادند . یکی از پشت و یکی دیگه از جلو بهم پیله کرده بود ...
-پسرا خواهش می کنم ولم کنین .. ولم کنین . من اون جوری که فکر می کنین نیستم ..
آخخخخخخخ شلوارمو کشیده بودن پایین
-من شوهر دارم . شوهر دارم .
-داشته باش . ما اتفاقا همش سفارش می کنیم اون زنایی که میان پیش ما تا با ها شون حال کنیم شوهر داشته باشن که بدونن چه جوری باید حال داد خودشونم بیشتر حال می کنن این بیشتر به ما حال میده . تازه واسه این کار شناسنامه هم تحویل می گیریم تا برای ما مشخص شه که طرف حرف راستو می زنه یا نه .
اعصابم به شدت به هم ریخته بود . نه ... این سیاوش هم ول کن نبود و مرتب زنگ می زد ...
-پسرا آروم تر بذارین من یه جوابی به این شو هر دلواپسم بدم ...الو سیاوش جونم چه طوری . همه چی امن و امانه ؟..
-چی شده آتنا چرا جواب تلفنای منو نمیدی ..
-یه مقداری شرایطش نبود .. عزیزم امشب بهت می رسم . اگه تو بخوای ..
صداش هم می پیچید نمی خواستم طوری حرف بزنه که متوجه شن که اون شوهرم نیست . بیچاره شوهرم پژمان که از دو تا چشماش هم بیشتر بهم اعتماد داشت و اصلا پیگیر نمی شد که من کجا میرم و کجا میام .در همین لحظه یکی از پسرا که انگشت کرده بود توی سوراخ کونم انگشتشو بیرون کشید و گفت
- حتما می خوای بگی این آب کیر شوهرته که توی کونت مونده جنده خانوم . با این که از تماس انگشتش با سوراخ کونم خوشم اومده بود ولی حرصم گرفت از این که به من گفت جنده خانوم . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۴

کف دستمو آوردم بالا و همچین گذاشتم زیر گوشش که برق از کله اش پرید ..
-حیوون عوضی ! جنده خوار مادرته . اگه یه بار دیگه بهم تو هین کردی کاری می کنم که تمام در و همسایه ها بریزن این جا . من چهار تا مشت و لگد که بلدم بهتون بزنم . فکر نکنین دست و پا چلفتی هستم .
راستش از آبرو ریزی می ترسیدم وگرنه همچین نبود که دو تایی شون به این راحتی منو بگیرن و بکشونن طرف اتاق . می ترسیدم که جبار بیاد و منو در این شرایط ببینه . پسرا منو بردن توی اتاق ... دست و پا می زدم .. بازم گرفتار این موضوع شده بودم که نمی خواستم لباسام خراب شه . اگرم می خواستم لخت شم یعنی رضایت خودمو به این کار اونا نشون می دادم و نمی خواستم که اونا هم این حسو داشته باشن که من راضی هستم و احساس پیروزی کنن . خیلی شانس آورده بودم که در این لحظات دست جبار بهم نرسید . چون اگه می خواست این طور شه این جبار بود که متوجه آب کیر شهیار و شهباز می شد نه این دو تا پسر لات آسمان جل .. من نمی دونم این همه زن و دختر توی جامعه ریخته که کشته و مرده سکسن و دوست دارن حال کنن . از در و دیوار و زمین و آسمون واسه ما کیر می بارید و می باره ! راهی هم نبود از دست اونا فرار کنم . از تسلیم شدن هم خوشم نمیومد . عجب اشتباهی کردم از ماشین پیاده شدم . باید همراهشون تا یه مسیر دور تری رو می رفتم . اصلا حساب جبار رو نکرده بودم . گقتم حتما از ما دور شده .. در عالم خودم بودم که دیدم در حال در آوردن لباسام هستند . طوری بهم حال می دادن که دیگه دونستم بیش از اونی که بخوان به حال کردن خودشون فکر کنن به این فکر می کنن که چه جوری به من حال بدن و من از سکسم لذت ببرم .
-واااااایییییی تو چه کونی داری !
این حرف بهرام بود
-رفیق شما بهروز خان فکر کنم تستش کرده آب شوهرمو بیرون کشیده . فکر کنم نوش جونش هم کرده باشه . شما خجالت نمی کشین ؟ مگه مادر و خواهر شما سر خیابونیه ؟ فرض کنین منم مثل خواهر شما .
بهرام : اتفاقا من خواهر خودمو کردم . همون وقتی که خودمو شناختم و تکلیف شدم و کیرم بلند شد کردم توی کونش .. اون کوچیک تر از من بود .. تا اون تکلیف شد و چند سالی گذشت دیگه از کون کردن خسته شدم و زدم پرده شو پاره کردم .
-ببینم پسر خالی بندی می کنی ؟
-نه می خوای از بهروز خبرشو بگیر که می خواست بیاد خواستگاری خواهر ما .. منم جریانو بهش گفتم .. ولی این بهروز دیوونه از بس عاشق خواهر ماست قبول کرد که با همین شرایط هم اونو بگیره . ولی من خواهرمو خیلی دوست دارم و اونو شوهر نمیدم -واااااییییی سرمو بد جوری بردی . حالا یه غلطی کردیم این همه دارین واسه من روضه می خونین .
منو کاملا لختم کرده بودند . یه نگاهی به لباسام انداختم . یه نگاهی هم به موبایلم که این بار شماره جبار داشت به من چشمک می زد . بازم خوب بود که رو سایلنت قرار داشت وگرنه اعصاب منو به شدت می ریخت به هم . لعنتی ها فکر می کردند که من جنده ام ولی با این هیا هو به راه انداختن من جا رفته بودند . سوراخ کون من که فکر کنم در گشادی دست کمی از سوراخ کون اون جور زنا نداشت . وقتی بهرام کیرشو کرد توی کونم برای لحظاتی درد شدیدی رو حس کردم . نباید این حالت بهم دست می داد . من تحملم خیلی بیشتر از اینا بود . بهروز کیرشو کرده بود توی کسم و دو تایی شون هر کدوم یه سینه منو گرفته بودن تو دستشون و با هاش ور می رفتند ... دست دیگه شون هم با یه قسمت دیگه از بدنم مشغول بود . خوشم میومد وقتی که دو تایی شون با موهای سرم بازی می کردند . برای دقایقی طوری لذت می بردم که فراموش کرده بودم مردانی مثل شوهرم پژمان , عشقم سیاوش و یه سمج کیر کلفت بادمجونی مثل جبار انتظار منو می کشن .. وای که الان اصلا حال سکس با جبار رو نداشتم . گذاشتم اون مردا هر کاری که دلشون می خواد رو انجام بدن . دیگه به دام افتاده بودم . دلم می خواست زود تر از شر اونا خلاص می شدم . یه کمی پیاز داغ لذت خودمو زیاد ترش کرده خودمو بیشتر به اونا چسبوندم تا کیرشون زود تر داغ شه و آبشونو خالی کنن . چه مایع گرم و داغی بود منی اونا . دیگه از این که لبشونو بذارن رو لب من خوشم نمیومد .. ولی اول بهروز منو از رو برو بوسید و بعدش نوبت بهرام بود که از پهلو لبشو بذاره رو لبام . وقتی بهرام لباشو گذاشت پشت گردنم و بهروز هم لباشو گذاشت زیر گلوم طوری به هیجان اومدم که این بار دستمو گذاشتم رو سینه بهرام و اونو خوابونده و خودم رفتم رو کیر شل شده اش نشستم و بهروز هم از پشت و به زحمت فروکرد توی کونم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۵

چه کیفی داشت رو کیر دو تایی نشستن . بهروز طوری کیرشو می کرد توی کونم و بیرون می کشید که حس می کردم انگاری داره هندل می زنه . چه حالی می داد ! ووووووویییییی .. این کار رو من با کیر بهرام انجام می دادم .. کسمو دور کیرش می گردوندم . آخخخخخخخخخخ اصلا باورم نمی شد تازه این دو نفر به زور منو کرده باشن .دستای بهرام رو کمر من می گشت و همین کارو هم بهروز با هام انجام می داد .. واقعا که آتنای خستگی نا پذیر شده بودم . شایدم هر چی بیشتر می خوردم اشتهام بیشتر باز می شد . دو تا پسرا با هم بی طاقت شده و یک آن با فشار توی کس و کونم خالی کردند . از پا افتاده بودم .
-پسرا شما امروز منو وادار به گناه کردین . تا حالا غیر از شوهرم کسی به من حال نداده بود .
وقتی این حرفا رو به اونا می زدم مثل خرکه داره گلابی می خوره کیف می کردن . راستی راستی باورشون شده بود یواش یواش داشتم خسته می شدم . دقایقی بعد این پسرا رضایت دادن که من اون جا رو ترک کنم . دیگه باید از دست جبار هم خلاص شده باشم . نمی دونم چرا به این یکی حساس شده بودم . واسه فرار از دست اون افتاده بودم به دامهای دیگران .
ولی دیگه این بار یه نگاهی به دور و برم انداختم و دیدم که خبری نیست . نفسی به راحتی کشیدم . رفتم به سمت یکی از تاکسی هایی که گوشه خیابون ایستاده بود . می خواستم ازش بخوام که منو دربست ببره خونه . خنده ام گرفته بود . از این که راننده تاکسی که جوان خوش تیپی بود هوس نکنه که منو بکنه . هنوز سوراخ کون و کسم غرق لذتهایی بود که از اون دو کیر نصیبم شده بود واسه همین بی اختیار لبخند رو لبام نشست و اون راننده تاکسی هم یه جورایی داشت بهم لبخندمی می زد . فکر کرد که من با اون دارم . وقتی دیدم چند تا چشمه اومد و طوری نشون داد که انگاری التماس دعا داره و از من می خواد که جواب حرکات اونو بدم دیگه خیلی عصبی شدم و سعی کردم که تحویلش نگیرم . از کنار ماشینش رد شده و یه اخمی بهش کردم که خودش جا رفت راستش اصلا حوصله شو نداشتم . دیگه خسته شده بودم . دلم واسه سیاوش تنگ شده بود . من باید واسه اونم یه وقتی می ذاشتم . در اون لحظات به تنها چیزی که فکر نمی کردم جبار بود . البته به شوهرم پژمان هم فکر نمی کردم . مرد ساده ای که به من اعتماد داشت و می دونستم که خیلی دوستم داره و باورم می کنه .
در یک لحظه دیدم یه ماشینی با سرعت جلو پام تر مز زد . یه چند تا فحش نثارش کردم .. در ماشین باز شد و مردی اومد پایین . در عالم خودم بودم و اول اون سیاهپوست رو نشناختم .. وااااااییییی اون جبار بود . اوه خدای من .. گیر افتاده بودم . سعی کردم بر خودم مسلط شم . آخه اون تا حالا حس نکرده بود یا ندیده بود که من ازش فرار کنم . اینو به طور مستقیم نشون نداده بودم ولی اون خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . با این حال سعی کردم همراهش باشم . اما طوری رنگ پریده نشون می دادم که دیگه اونو وادار به واکنش خاص کردم . کمی با عصبانیت و تشر گفت
-ببینم مثل این که از دیدن من خوشحال نشدی ؟
-چرا اتفاقا خیلی خوشحال شدم . غافلگیر شدم . فکرشو نمی کردم تو رو این جا ببینم .
-چیه همش داری از دست من فرار می کنی . امروز چهار تایی کجا می رفتین ..؟
-چهار تایی ؟ ببینم جبار خان شما که شوهر من نیستین .. هر چه بود و باشه من و پژمان این مسئله رو با هم حل کردیم .
-پژمان خر کی باشه .. اونا کی بودن ؟
-من مجبور به توضیح دادن نیستم . تو می تونی بری به زنت دستور بدی یا هوای اونو داشته باشی . این چه معنی داره که من سوار هر ماشینی که میشم یا با هر کی که بر می خورم باید یه تهمتی به من زده شه ؟!
طوری سرش داد کشیدم که جا رفت ..
-من که چیزی نگفتم . من که تهمتی نزدم .
سوار ماشینش شدم . اصلا اعتناش نکردم . اون منو برد به خونه ای که دفعه قبل رو با هم اون جا بودیم . راستش اصلا دلم نمی خواست که با اون باشم .. خیلی خسته بودم . هر چی هم ازش خواستم که دست از سرم ور داره گوش نکرد ..
-چته . انگار امروز حال نداری . مثل اونایی می مونی که ار گاسم شده باشن و حال سکسو ندارن . بگو چی شده ؟ -ببین جبار من یک زن شوهر دارم . شوهرم طبع سردی داره ولی این دلیل نمیشه که هر چند وقت در میون نخواد بیاد سراغم . تو میگی چیکار کنم . ؟
وقتی این حرفو بهش زدم طوری کشتی هاشو غرق شده نشون داد که انگار از مال دنیا چیزی نداره . یخ شده بود . انتظار داشت که من حتی با شوهرم هم نباشم . در حالی که من از خونه که اومدم بیرون با چهار تا مرد دیگه حال کرده بودم . اون اگه اینا رو می دونست که منو می کشت . .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۶

واسه لحظاتی ترس برم داشته بود . نمی دونستم که باید چیکار کنم . حس کردم که داره از کوس و کونم آب می باره . با این که ذهن اونو آماده کرده بودم که با شوهرم پژمان سکس کردم ولی هر نادانی هم متوجه می شد که این آبی که داره از بدنم می ریزه نباید مال چند ساعت پیش باشه . آخه اون منو تعقیبم کرده بود و می دونست که کی از خونه در اومدم . با این که خسته و کوفته بودم و اصلا حالی واسم نمونده بود که در اون لحظات بخوام برم سراغ جبار ولی چاره ای ندیدم که تسلیمش شم . یعنی اونو تسلیم خودم کنم . فقط نمی خواستم کاری کنم که اون سمت من بیاد چه دردسری شده .. هم جبار و هم خودمو کاملا بر هنه کردم ..
-جبار .. دراز بکش روی تخت . بذار من باهات حال کنم . با هات ور برم ... جووووووون خیلی وقته نخوردمش . هنوز همون با حالی قبلو داره ... فقط چشاتو ببند و به هیچی فکر نکن . ببین دستمو به کسم می مالم و حال می کنم که چقدر خیس می کنه به خاطر تو
-بذار من واست بمالم ..
-نه ..نه .. نکنه تو این کارو انجام بدی . اصلا از این کارا نکن . باشه ؟ الان من حس دارم خودم با تو حال کنم . چقدر دوست دارم که تو منو دوست داری و ازمن خوشت میاد . تو هم باید شرایط زندگی منو بدونی ..
گوشی خودمو خاموش کردم . تا اگه سیاوش یه زنگی زد من متوجه نشم و بعدا هم بهونه میارم که شارژ باطری تموم شد . دیگه باید انواع و اقسام تر فند ها رو به کار برد . هر چند این تر فند دیگه قدیمی شده و الان دوست پسرا و دخترا و زنا و شوهرا به هم انواع و اقسام دروغا رو میگن . هر چی هم دروغا شاخدار تر باشه انگاری راحت تر باور می کنن . یه نگاهی به کیرش انداختم . اونو از ته گرفتم توی دست خودم ... همون نگاه و کمی ور رفتن با اون طوری حالی به حالیش کرد که دیگه کاری به کارم نداشت . حس کردم که یه چیزی داره از سوراخ کونم راه میفته ... با این که اون لحظه بیشتر دوست داشتم که کیر جبار رو توی کون خودم فرو کنم اون کیر رو توی دستم گرفته و با کسم تنظیمش کردم .
واسه لحظه ای چشاشو باز کرد و گفت از چیزی نگرانی ؟ اصلا معلوم نیست تو چته . این روزا انگار ازم فرار می کنی ..
-عزیزم عشق من . قرار نبود که از این حرفا بزنی تو حالا باید لذت ببری . مثل من که دارم از با حال ترین و لذت بخش ترین کیر دنیا لذت می برم ..
عجب حرفی زده بودم ! شانس آوردم که جبار به این حرف من فکر نکرد . همچین گفته بودم که انگاری تمام کیر های دنیا رو نوش جون کرده باشم . هم خوشم میومد و هم دوست داشتم به جبار نشون بدم این حس و حالت خودمو . این مدل حال کردنو خیلی دوست داشت وقتی که می دونست من لذت می برم مثل خر کیف می کرد . روی کیرش نشسته بودم و ر احت تا نصفه های کیرشو فرستادم توی کسم . دیگه از نصفه به بعد کمی دردم می گرفت . ولی خوشم میومد . چی می شد اگه تا ته می رفت توی کسم . هنوز جا داشت . تا یه حدی خودمو روی کیرش می گردوندم تا حسابی هر چی رو که از اب کیر های بقیه توی کسم مونده بکشم بیرون یا حلش کنم ..
-آخخخخخخخ جبار جبار چشاتو ببند . می خوام حال کنی . کیف کنی ..
خودمو کشیدم بالا .... دیگه خبری نبود ... یه دهن کیر جبار رو ساکش زده و بعد از این که سوراخ کونمو با کرم چربش کرده این بار از کون رفتم روی کیرش نشستم . هر چی گفت که در استیل سگی می خواد منو از کون بکنه قبول نکردم و گفتم الان حسم اینه که به این شکل کون بدم . راستی راستی داشت مزه ام می کرد ... وقتی کیر سیاه جبار رو می دیدم و اون چهره خمار اونو ... ووووووییییییی پرشهای کیر جبار رو توی کونم حس می کردم . داغ شده بودم . اونم داغ کرده بود و آب داغشو یکسره و یکریز توی کونم خالی می کرد آخخخخخخخخخ چه کیفی می کردم ... می سوخت .. تمام تنم می سوخت ... جنده مثل من خاطر خواه و مشتری نداشت . بی خود نبود که بعضی ها فکر می کردند که من اون کاره ام . بازم تماس تکه های گوشتی کیر جبار با سوراخ کون من کارشو کرده بود ..
جبار : آخخخخخخخ آتنا خالی شد .. ریخت .. نتونستم تاب بیارم . تو هنوز ار ضا نشدی . دعوام می کنی ؟
-دعوا که نمی کنم . فقط کیرت رو توی همون کون من داشته باش و تا دلم می خواد باید منو بکنی .. حالا می تونی بیای منو از پشت بکنی .. تا حال کنم ..
با توجه به این که چند تا سکس دیگه هم امروز داشتم و حداقل دو بار ار گاسم شده و خسته هم بودم چشام آب نمی خورد که یک بار دیگه هم ار گاسم شم . ولی جبار آن چنان بلایی بر سرم آورد و جیغمو در آورد که از هوس زیاد دلم می خواست خودمو از یه بلندی پرت می کردم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۷

جبار همون کیر خیس رو گذاشت توی کونم و من همین جور داشتم با اون حال می کردم . با اون آبی که اندازه آب کیر اسب رفته بود توی کونم و خیس خورده بود کیر جبار خیلی راحت تر توی کون من می گشت ... چه صدایی هم می داد . با این که نصف کیر هم توی کون من نبود ولی طوری کونم سر حال و آب بندی شده بود و خیس که صدای شلپ و شلیپ داخل کونم در اومده و حسابی در حال حال کردن بودم . چه مزه ای می داد و چه عشق و حالی می کردم !
سرمو بر گردوندم تا شاهد لحظه ای باشم که کیر میاد بیرون و قسمتی از اونو ببینم . دیگه این لحظاتی بود که نباید به چیزی فکر می کردم . افکار مزاحم ازمن دور باد . فقط باید به این کیر کلفت و سیاه فکر می کردم .
کف دست جبار طوری کسمو در چنگ خودش داشت که هوس اونو داشتم در همون لحظه یه کیر دیگه هم میومد و یه صفایی به کونم می داد . چه عشقی می کردم ! آخیش بهم مزه می داد ..
-یه دستت رو بذار رو سینه ام و می خوام همه طرف رو داشته باشی . طوری بهش حال بدی که بترکه و بترکونه ...
جبار: خیلی دلم می خواد کف دو تا دستامو رو کونت داشته باشم و بازش کنم و هر دو تا سوراختو از پشت ببینم . از کونت در بیارم فرو کنم توی کست و عکسشو هم انجام بدم ..
-حالا تو کونمو بکن . من خیلی حال می کنم با کون دادن . وقتی اون مغز کیرت می رسه به مغز کونم یه آتیشی در همه بدنم درست میشه که فکر می کنم تمام کونم که سهله تمام بدنمو داغش کرده . جوووووووون از این عالی تر نمیشه ...
سرمو خم کرده بودم تا از زیر هم کیر جبار رو ببینم . حرف شنوی خوبی داشت . یه دستشو گذاشت رو سینه ام و یه دست دیگه شو هم رو همون کسم نگه داشت ...
-حالا اگه دوست داری بکن توی کسم و با سوراخ کونم ور برو .. که این جوری به من حال میده ..
حس کردم که اگه کمی ادامه بده می تونه تاثیر خوبی رو من داشته باشه و منو به ار گاسم نزدیکم کنه .. جوووووووون ... کیرش توی کوسم منطقه بیشتری رو اشغال کرده بود و بیشتر از نصفش رفته بود اون داخل ..
-بازم بفرست جلو تر .. آخخخخخخخخ می خوام دردم بگیره .. خب حالا خوبه ... جوووووووون ...
برق لذت به تمام بدنم رسیده بود .. داشتم از حال می رفتم ... خودمو بر گردوندم و طاقباز دراز کشیدم . فقط ازش خواستم که انگشتشو از توی کون من بیرون نکشه . سرعت کیرشو توی کسم زیاد کرده بود .
-اییییییییی .. بکش بیرون .. بکش بیرون .. جوش اومده .. جوش اومده ...
جبار کیرشو کشید بیرون و یهو آب کس من با یه فشار فواره ای خالی شد .. بازم اون داخل گیر کرده بود و با چند کف دستی که به کسم زدم یه خورده دیگه هم ریخت ..
-جبار جا دارم .. جا دارم .. بازم بکن .. بازم بکن
و اون به کارش ادامه داد ... واین بار به میزان کمتری آبم خالی شد
-حالا آبت رو می خوام . به هر جا که دوست داری آب بده ..
دوست داشت این بار توی کسم خالی کنه . راستش کس منم تشنه اش شده بود از فریاد کشیدنهاش خوشم میومد .. لذت می بردم ... ضربات پی در پی اون یه حس خوبی رو بهم داده بود ... داغ داغ شده بودم ... چه احساس خوبی !.. لذتی همراه با سوختن .. گرمای تنم با گرمای منی .. چشامو بستم و فقط و فقط به لذت و ار گاسم فکر می کردم ....
ساعتی بعد کنار خونه ام بودم .. البته صد متر قبل از رسیدن به خونه پیاده شدم . نمی خواستم جلب توجه کنم . به این فکر می کردم چی بود که من از دست این در می رفتم ؟!!. نگاهم که به خونه خاله سیاوش افتاد تازه حواسم رفت به اون جا .. آخخخخخخ دختر .. دختر تو رو چه به عاشق شدن ! اصلا بهت نیومده . اونایی که به سکس زیاد عادت کردند شاید بتونن عاشق شن ولی خیلی سخته وفا دار بودن واین که تن خودشونو هم فقط در اختیار عشقشون قرار بدن . من می خواستم از اون عاشقای وفادار باشم . ولی چرا نشد ؟! انگار از روزی که با سیاوش آشنا شدم و چند روز بیشتر نمی گذشت با ده تا مرد بودم . این رقم خیلی اسف باری بود .. نه ..نههههههه آتنا تو که از خیانت و بی وفایی می گریختی .. یه لحظه قلبم لرزید ... در باز شد و اونو دیدم ... نکنه یه وقتی ازم بخواد که برم خونه شون ...
سیاوش : کجایی دیگه تحویلمون نمی گیری ..
-تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و عاشق تو هستم . اصلا صحبت اینا نیست . این روزا وضعیت خونه نا جوره . موقعیت نیست ...
یه نگاهی بهم انداخت که دلم هری ریخت پایین . نه .. این نباید چیزی بدونه ... خوشبختانه نخواست که اون لحظه رو بیام پیشش .. ولی می گفت که از ساعت 8 تا 1 شب خاله و شوهر خاله اش می خوان برن مهمونی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۸

یه نگاهی به سیاوش لنداخته فقط دلم می خواست بغلش کنم بدون این که بین ما سکسی باشه . احساس می کردم که عشق پا کمو آلوده اش کردم . نوعی احساس گناه نمی خواستم حس هما غوشی رو بهش بدم . فقط می خواستم حس عاشقونه خودمو نشونش بدم . اونو با تمام وجودم ببوسمش .. بهش بگم دوستش دارم . ولی می دونستم که اون به این چیزا قانع نیست و دوست داره که منو با تمام وجودش لمس کنه . عشق و هوسو در ترکیب با خودش داشته باشه . .. - ببین من شاید نتونم شبو بیام پیشت . تو که شرایط منو می دونی . حالا اگرم خاله اینات بر گشتن ممکنه دم صبح بتونم یه ساعتی رو بیام پیشت . اصلا فر دا میام . نمی دونم چیکار کنم .
-ولی تو مثل سابق دوستم نداری آتنا . گاهی فکر می کنم همه اینا یه بهونه هست برای فرار از من ..
-تو, من و عشق منو باور نداری ؟ حالا که منو باور نداری و باورم نمی کنی همون بهتر که ما دیگه اصلا همو نبینیم
-نه نرو آتنا خواهش می کنم .. دوستت دارم . باشه هر چی تو گفتی ...
دلم نمیومد اونو اذیتش کنم ولی خوشمم میومد از این که می دیدم و حس می کردم که اون تا این حد دوستم داره . جاااااااااان چقدر عالی بود این حسی که اون به من می داد . دلم طاقت نیاورد و یه چشمکی بهش زده گفتم باشه .. وقتی رفتم خونه , پژمان هم بود ..
-چته عزیزم خسته ای ؟
-نه بازار کار داشتم . دیگه از این مغازه به اون فر وشگاه .. خلاصه دیگه آدم کوفته میشه ..
-یه کمی به رانندگی علاقه مند شی یه ماشین برات می گیرم ..
-ممنونم با این ترافیک حوصله شو ندارم .
با خودم گفتم همینشم مونده بود که با ماشین برم دنبال پسرای مردم .
-میای امشب با هم بریم به یه مجلس عروسی .. البته ما مردا دعوتیم .. هیشکی نمی خواد زنشو بیاره ... وااااااااییییییی وقتی این حرفو زد از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم .
-عزیزم تو خودت میگی همه مردا دعوتن و دوستات هم حتما نمی خوان زنشونو با خودشون بیارن .. برو خوش بگذره عزیزم . منم خسته ام .. میگم کی بر می گردی ...
-چیه می خوای بیای دنبالم ؟
-نه واسه این پرسیدم که نگرانت نباشم .
-چه می دونم . من که بچه نیستم . نکنه به من اعتماد نداری فکر می کنی دارم میرم دنبال تفریحات خاص ...
-اوووووووخخخخخخ پژمان جونم تو که می دونی من از دو تا چشام بیشتر بهت اعتماد دارم . این چه حرفیه که می زنی ...
سریع رفتم به دستشویی و واسه سیاوش پیام دادم . منتها مشخص نکردم که ساعت چند میام . چه با حال می شد یک روز خسته کننده که حسن ختامش رو با عشقم جشن می گرفتم . یواش یواش خودمم داشتم مایل می شدم که یه سکس دیگه هم بکنم . ولی هر دو تا سوراخام مخصوصا این کون درد می کرد اونم چه دردی !.. رفتم حموم یه دوش آب داغ بگیرم بدنم گرم بیفته ...
این شوهرم پژمان هم وقت گیر آورده بود . وای عجب موقعی هوس منو کرده بود . با این که طاقت کیرشو داشتم ولی از اون جایی که خودمو آماده کرده بودم واسه سیاوش , حسشو نداشتم که شوهرم پژمان با هام طرف شه ... ولی زیر آب داغ حموم , فرو رفتن کیرش توی کونم یه حال اساسی بهم داد . طوری که ازش می خواستم کیرشو توی کونم نگه داشته باشه و اونو به نرمی بکشه بیرون و بعد به آرومی فرو کنه داخلش . با این کارش تونستم تا حدود زیادی آروم بگیرم ... ..
دردم کم شده بود . باید گرم نگهش می داشتم . هر چند سیاوش بیشتر دوست داشت کسمو بکنه ولی من خوشم میومد که بتونم به اون کون بدم ... واسه این که دیگه پژمان توی کونم آب نریزه و اثری از اون باقی نمونه راضی شدم کیرشو بگیرم توی دهنم و واسش ساک بزنم . چه حالی می کرد پژمان .. آب کیرشو توی دهنم جمع کردم . دلم می خواست اونو یه جایی خالی می کردم . ولی پژمان چشاشو باز کرده بود و مجبور شدم طوری نشون بدم که دارم لذت می برم و از روی اجبار همه رو بخورم .. ولی دیگه راهی نداشتم ...
پژمان : چقدر خوشم میاد تو با لذت این کارو واسم انجام میدی .. عاشقتم آتنا . تو بهترین زن دنیا هستی . عشق و هوس بی منتو تقدیم شوهرت می کنی ..
توی دلم گفتم دیگه ادامه نده که اشکم در میاد نمی دونی چه زن شیطان و شیطان صفتی داری ! پژمان داشت خودشو آماده می کرد برای عروسی ولی من داشتم به سر و وضع خودم می رسیدم . خلاصه موقع رفتن اونو بدرقه اش کردم . مثل این که دسته جمعی می خواستن با یه ماشین برن . دوستاش اومدن سراغش ... یه سلام و علیکی با هاشون کرده و دیگه رفتم خونه .. داشتم به این فکر می کردم که من برم خونه سیاوش یا اون بیاد به خونه ما ؟ البته قول و قرار اولیه ما این شده بود که من برم اون جا . ولی خونه مون خلوت بود . من تنها بودم چند دقیقه بعد صدای زنگ درو شنیدم ... متوجه نشدم کیه ولی به نظرم اومد سیاوش باشه . خودم رفتم دم در .. درو باز کردم .. نشناختم .. یه مرد غریبه بود ... کمی چهره اش آشنا بود .. ترسیدم تا بخوام درو ببندم خودش وارد خونه شد و دستشو گذاشت جلوی دهنم و درو بست ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۲۰۹

تکون نمی تونستم بخورم . خیلی ترسیده بودم . یارو خیلی قوی هیکل و چهار شونه بود . نمی دونستم اونو قبلا کجا دیدم .ولی به ناگهان اونو شناختم . اون رستم بود .. حالا نمی دونم اسمش رستم بود یا به خاطر چهار شونه و قوی هیکل بودنش بهش رستم می گفتن . دخترا به اونم می گفتن رستم بد کیر و رستم خوش کیر . کیرش دراز نبود ولی کلفتی خاصی داشت . می گفت تا حالا هیچ کونی نبوده که بخواد در مقابل کیرش دوام بیاره و مقاومت کنه . ولی من خواستم که اونو از رو بر ده باشم . کیرش زیاد بلند نمی شد ولی کلفتی اون آدمو یاد مار بوآ مینداخت . من و اون یه بر نامه رو کم کنی داشتیم . هر چند می دونستم اون چه برنده شه و چه بازنده بازم برنده هست . ولی واسه این که نشون بدم کون آتنا میون تمام کونای دخترا تکه و به نوعی کری خونده باشم اون روز رفتم زیر کیر رستم . درد شدیدی داشت . هر چند کیر جبار هم خیلی کلفت بوده و با توجه به درازیش طوریه که چند میل کلفت تر نشون میده ولی اون روز سوراخ کونم مثل این روزا روغن خورده نبود و جا داشت که گشاد تر شه ... خیلی دردم گرفته بود و بی حس شده بودم اما نخواستم این حس خودمو نشون بدم . کیرشو همچین کرده بود توی کونم و اونو می گردوند با این که خوشم میومد و کیف می کردم ولی پنجه هامو به شدت به هم می فشردم . بقیه زنا حتی نمی تونستند کس بدن . اون کیر حسابی کسشونو متلاشی می کرد اما آتنای دلاور و قهرمان تونسته بود تا این حد پیش بره و یک بار دیگه قدرت خودشو به رخ همگان بکشه .. منم خیلی زرنگی به خرج داده بودم و کونمو به بدن رستم چسبوندم .. هر چند کیرش تا ته توی کونم نرفت ولی طوری خودمو بهش چسبونده بودم که برای لحظاتی قفل کرده آبشو ریخته بود توی کونم . همون باعث شده بود که کونم خیس بخوره و حرکت کیرش نرم تر صورت بگیره . با این که به سوراخ کونم کرم مالیده بود ولی منی خودشو که توی کونم خالی کرد اثر بیشتر و بهتری داشت و راحت تر می تونست کیرشو توی سوراخ کونم حرکت بده . اون روز بهم گفت که من بشم دوست دختر اختصاصی اون و از هر نظر تا مینم می کنه ولی من گفتم که مال یه راه دورم و اومدم مهمونی و باید بر گردم . هر طوری بود بهش جواب مثبت ندادم . مگه آتنا می تونست مثل ماشین در بستی باشه ؟ آتنا حکم یک اتوبوس عمومی رو داشت که از تماشای چهره های مختلف لذت می برد و با اونا حال می کرد ...
ولی هر طوری بود تلاش کرده بودم که سوراخ کونم مثل گاراژ نشه .
لعنتی از کجا جا مو فهمیده بود برام یک معما شده بود . آخه من و اون اون طرف شهر با هم سکس کرده بودیم ..
دقایقی بعد فهمیدم که اونم توی همون ماشینی نشسته بود که اومدن به دنبال شوهرم پژمان . منم دیگه دقت به چهره آدما نداشتم و یه سلام و علیک کلی کرده بودم . رستم که منو گیر میاره و بالاخره پس از سالها به گمشده اش می رسه یه بهانه ای میاره و بین راه از ماشین پیاده میشه و بر می گرده ..
-حالا رستم وارد کار زارمیشه .. که تو بچه این جا نیستی .. ساکن شهرستانی و از زندگی کردن در تهرون بدت میاد ..
-ولم کن بذار برم ...
-همون کونو داری .. یه کمی تپل تر شده . اندامت همون اندامه ... باور کن هیچ سوراخ کونی به اندازه سوراخ کون تو تا حالا به من کیف نداده .
-ولم کن برم
-من تازه تو رو پیدا کردم . کجا ولت کنم بری . شهر شهر هرته ؟
نزدیک بود بهش بگم اگه آدمایی مثل تو که ازم خوششون اومده بخوان بیان سراغ منو و به زور با من باشن که روزی یه نفر باید بیاد که نذاشتم حرف از دهنم در آد که این جوری خیلی تابلو و بی کلاس می شدم ..
سیاوش هم منتظرم بود . اون طفلک گناهش چی بود که عاشق من شده منم دوستش داشتم . دیگه یه ذره حال و حوصله واسم مونده بود که همونو هم به خاطر این که می خواستم با سیاوش باشم داشتم . خسته شده بودم ... دست و پا می زدم تا یه جوری خودمو به در خونه برسونم و با جیغ و داد خودمو از دستش خلاص کنم . در شرایطی بودم که این زور گویی رو تحمل نمی کردم ولی اون خودشو انداخت رو من .. ترسیدم که با اون لبای زمخت و سبیلای چنگیزی و تابداده اش حسابی کبودم کنه و آبروی منو پیش سیاوش ببره . حتی از این که به عشقم بگم که شوهرم همچین کاری کرده خجالت می کشیدم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 21 از 22:  « پیشین  1  ...  19  20  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زنی عاشق آنال سکس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA