ارسالها: 3650
#31
Posted: 4 Feb 2014 21:42
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنـــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 30
-امید من ! حالا امید من تو هستی .آفرین ! آفرین پسر خوب . ولم نکن . خیلی عالیه . عالیه . به همین مدل کردنم ادامه بده . گردنم درد گرفته بود . دستمو از رو بیضه هاش بر داشتم .-امید جون بمال کسمو دیگه .. داره میاد .. کونمو بکن همین جوری . خوشم میاد حلقه شو گشاد می کنی کیرت رو می فرستی بره تا آخر و برگرده . باشه عزیزم ؟/؟ .-هر چی تو بگی . ولی منم دلم می خواد زود تر این سوراخو پرش کنم . -سنگین شدی آقا پسر ؟/؟ باید هوای منو داشته باشی . من دوست خواهرتم دیگه . اگه این انیسا به گیرم نیفته ... -چیکارش می کنی خواهرمو -همون کاری رو که قبل از این که تو بیای باهاش انجام داده بودم . بعدشم می بوسمش و میگم از این که داداشتو در اختیار من گذاشتی خیلی خوشحالم . -ولی اون که تو رو در اختیار من گذاشته -اشتب نکن پسر . اگه آتنا خودش نخواد تا صد سال دیگه هیچ کیری نمی تونه بره توی کونش -از دست تو من دیوونه شدم دختر . یا خودمو می کشم یا تو رو . -فعلا تا منو ارضام نکردی و اون جوری که دلم می خواد منو نگاییدی حق مردن نداری . تازه منو هم بکشی اعدامی .. اگرم بخوای دیه بدی که فکر کنم همون تر جیح بدی که اعدام شی .. . -خیلی حرف می زنی آتنا . -بهتره چون حواست پرت میشه و به این زودی توی کس من خالی نمی کنی . -تو منو دیوونه کردی . -تو خودت دیوونه هستی . دیوونه من . -ببینم بازم می تونم تو رو ببینم . -نمی دونم .اگه این یک دفعه رو بتونی خوب تمومش کنی که خیلی هنر کردی . -ای بشکنه کمر اون کیری که نمک نداره . -تو از کجا می دونی نمک نداره .. ووووووییییییی امید سوختم سوختم . چقدر آتیشه ...دیگه هیچی اون داخل واسه ما نذاشت . بگو من چیکار کنم . بگو با این همه خوشی و لذت و حالی که این کیرت به ما میده چیکار کنم . انگاری اون داخل یه جهنم بهشتی درست کردی . -پس حسابی اون داخل گشت و گذار کن . -حالا که کیر تو داره می گرده .. ساکت شده بودم . خواستم که دیگه حس بگیرم و در حال و هوای خودم باشم . حال کنم و لذت ببرم . جووووووووون .. عشق می کردم . صفایی بود . لذت و حال . آخیش چه مزه ای می داد . نه نه .. به خودم می گفتم آتنا نگران نباش تو گشاد نشدی . کون هر چقدر گشاد بشه گشادی کالیبر و قطر و سوراخ کون تا یه حدی هست . به حداکثر گشادیش که برسه تو لذت می بری لذت بیشتر .. و کمتر دردت میاد . -امید پنجه هات رو هم بنداز رو کون من . بگو کیف می کنی . بگو تماشای کون من بهت لذت میده . بگو خوشت میاد کیرت رو می بینی که میره توی کون من و بر می گرده .. آتنا آتنا تو که قرار بود ساکت شی و حرف نزنی و از این لحظه هات لذت ببری اصلا معلوم نیست چته . چرا این قدر شلوغش می کنی . کمی با خودم در ستیز بودم تا این که چشامو بستم و به حرکت کیر توی کونم فکر می کردم . امید کف دستشو گذاشته بود روی کسم و اونو چنگش می گرفت . و به سرعت دستشو در راستای کس حرکت می داد .. چشام بسته شده و لبامو گاز می گرفتم . دیگه حرفی نمی زدم . نمی خواستم تمر کز خودمو به هم بزنم . فقط به هوسم فکر می کردم .. یه دستشو هم گذاشته بود رو کونم. پنجه رو باز کرده بود و من حرص و شهوت رو در چنگ اندازی اون حس می کردم . همین منو به مرز ار گاسم رسونده بود .. و فقط همینو به امید گفتم و بار دیگه رفتم به عالم خودم -فقط ولم نکن .. اونم با تمام وجودش داشت کاری می کرد که منو به اوج برسونه .. شل و شل و شل تر شدم تا این که ولو شدم .. انگاری بازم می خواستم ولی به حدی خوشم اومده بود که دلم می خواست پس از تموم شدن جیغی بکشم که همه بفهمن من و امید د اشتیم چیکار می کردیم ...رفت اتاق خودش و من می دونستم که انیسا به زودی بر می گرده . وقتی اومد من خودمو مرتب کرده و می خواستم کمی سر به سرش بذارم . هر چند می دونستم داداشه حتما تا حالا اونو دیده و حداقل اینو بهش گفته که با من بوده و یه دست شما درد نکنه هم تحویل آبجی داده . با این حال می خواستم اذیتش کنم . دختر خوشگله اومد . چه جورم فانتزی و خوشگل شده بود . می خواست منو به هوس بیاره . با این که خوشم اومده بود ولی دیگه تا یک ساعت دیگه نمی تونستم حالی برای این کارا داشته باشم . هر چند امید خسته شده بود ولی سوراخ کونم کمی درد گرفته و زانو ها و جفت رون پاهام سست شده از بس به یک حالت بودند . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#32
Posted: 12 Feb 2014 00:05
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنـــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 31
با این حال واسه این که توی ذوقش نزنم و حالش گرفته نشه رفتم سمتش -چه لباس خواب خوشگلی ! ببینم فکر نکنم که اون شب اول عروسی وقتی که می خوای بری توی بغل شوهرت همچین لباسی تنت کنی .. -فکر کردی حالا که خودمو در اختیارت می ذارم کم از اون شب داره ؟/؟ -تو اگه این زبونو نداشتی چیکار می کردی . راستی الیسا کجا بودی یک ساعتی میشه شایدم بیشتر که نیستی -ببینم خواب بودی ؟/؟ -نه از خواب گران بیدار شده بودم . -با چی ؟/؟ با گرز گران ؟/؟ -نه با گرز ارزان .. دو تایی مون در حالی که با صدای بلند می خندیدیم رفتیم توی بغل هم . .. از اونجایی که حال حرکت نداشتم می خواست به من حال بده . ولی منم از اونجایی که دیگه کس و کون و سینه هام دیگه همه جام می سوخت ترجیح دادم که پاشم و به این الیسا خوشگله خودم حال بدم . چقدر می چسبید وقتی که من تمام تنشو لیس می زدم و اون کیف می کرد . خلاصه با هم کلی خوش گذروندیم . ولی دو سه روز بعد یه چیزی اعصاب منو خرد کرد و حالمو گرفت .. این که راستی راستی باید یواش یواش به این فکر می کردم که از این دنیای خواب و خیال و خوشیهایی که واسه خودم درست کرده بودم باید میومدم بیرون . واسه این که چند تا خواستگار داشتم که خوشبختانه از اون جایی که خونواده تشخیص دادن مناسب من نیست ردش کردن . ولی یه مورد پیدا شد که جوون خوبی بود لیسانس ریاضی داشت دبیر دبیرستان بود و داشت فوق لیسانسشو هم می گرفت . خیلی هم خوش قیافه بود . از خونواده ای ثروتمند و پدرشم دو سه تا فروش فروشی داشت . ولی من اصلا دوست نداشتم از دواج کنم . از دواج دست و بالمو واسه این کارا می بست . من حداقل هفته یا دو هفته در میون وجود یک کیر تازه و تازه نفس رو باید در کونم حس می کردم . اگه از دواج می کردم همش باید خودمو اسیر یک مردی می کردم که معلوم نبود چه جوری می خواد با من مدارا کنه . تازه باید کلی کار خونه رو هم انجام می دادم . منی که تا حالا مامانم همه کارا رو انجام می داد و بهونه درس کرده و می رفتم دنبال تفریح برام سخت بود شوهر داری کردن . البته آشپزی و یه سری کارای دیگه رو وارد بودم ولی دیگه به کون دادن عادت کرده بودم . اصلا دوست نداشتم به این زودیها خودمو اسیر شوهر کنم . -مامان من می خوام درس بخونم . -من که ندیدم این چند وقته اصلا درس بخونی . -مامان مگه تو باید ببینی . -گیریم که درس بخونی و بشی لیسانس .. کار کجا بود . الان هزاران نفر مدرک گرفته دارن بیکار می گردن . -مامان هدف از تحصیل یعنی با سواد شدن .. با فر هنگ شدن .. -ببینم با سواد شدن کیلویی چنده ؟/؟ توی با سواد وقتی بری پیش سبزی فروش واسه سوادت یه دسته سبزی بهت نمیده . تا بهش پول ندی چیزی بهت نمیده . زندگی خرج داره ... اعصابمو ریخته بودن به هم . خلاصه چند روز بعد شد و من در طول اون هفته با پسر همسایه دو تا کوچه بغلی دوست شدم . طوری لباس می پوشیدم که همش قالب کونم در دید اون باشه . خیلی هم پسر با حال و خوشگلی بود . دوست پسر سابق سحر بود و یه ناخنکی به کون سحر هم زده بود . حالا من کاری به این کارا نداشتم . نوش جونش . مگه خودم کم کون داده بودم ؟/؟ اسمش بود عمران .. عجب اسمی ! هر کاری هم کردیم خونه خلوت شه نمی شد .. خلاصه روز جمعه ای خونواده می خواستن برن جایی و منم هر طوری بود بهونه آورده گفتم می خوام با سحر درس بخونم .. و اصلا از خونه زدم بیرون که مثلا دارم میرم پیش سحر و رفتن رو هم رفتم ولی بعدش با هماهنگی که با عمران کرده بودم رفتیم خونه مون .. می تونستیم تا غروب با هم حال کنیم . این یکی دیگه مثل اون دوست پسر قبلی ام نبود که کس خل شه و از عشق و عاشقی بگه و واسه گاییدن کونم شیر یا خط کنه . چون می دونستم سحر رو حسابی گاییده با کونش صفا کرده خاطرم تخت بود . از همون اول یه دامن تنگ پام کردم که زیرش شورت هم پام نکرده بودم . از همون لحظه اولی که وارد خونه شده بود فقط داشت از قالب کونم می گفت و از این که چقدر به تیپم میاد . من که خودم می دونستم وزنم از حد معمول بیشتره ولی از اون جایی که می دونستم هوس , زبون مردا رو باز می کنه متوجه بودم اینا همه از شوق و ذوق و انتظار گاییدنمه ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#33
Posted: 19 Feb 2014 00:44
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنـــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 32
اگه اون می دونست که زیر دامن من شورتی نیست معلوم نیود چیکارم می کرد . با این که هیجان زده بودم ولی دوست داشتم که یه چیزی می خوردیم و بعدا میومد سراغم . طبق معمول تا اون حد خوردم که حداقل احساس سیری رو داشته باشم . ولی اون تا می تونست خورد . عمران خیلی چهار شونه و خوش تیپ بود . خیلی راحت خودشو لخت کرد . -ببینم پسر تو چقدر خودمونی تشریف داری . اون شورتت رو هم در می آوردی دیگه -اونوگذاشتم برای تو درش بیاری -بچه پررو . به همین خیال باش . -حالا می بینیم که درش میاری یا نه . . تو هم باید شورت منو درش بیاری . من دامنت رو درش میارم ولی بقیه اش مربوط به خودته . -نمی دونم چی بگم از دست تو . باشه هر چی که تو بگی . آخرش ما رو دق میاری و ما نمی دونیم که باید چیکار کنیم . منم بلوزمو در آوردم . تا نگاش به سینه های درشت و آبدارم افتاد اومد طرفش . -ببینم پسر آدم که این قدر زود دست و پاشو گم نمی کنه . از من یاد بگیر که چقدر بی خیال هستم و دارم همین جور نگات می کنم . حالا دل تو دلم نبود و دوست داشتم زود تر بیاد سراغم و تر تیبمو بده . اما یاد گرفته بودم که چطور خونسردی خودمو حفظ کنم . البته برای چند دقیقه ای . چون می دونستم صبر پسرا کمتره و اونا زود تر وا میدن . اومد طرف سینه هام و اون دهن بزرگشو رو یکی از اونا باز کرد و منم دستمو به سرش فشردم . با یه دستش کسمو از رو دامن چنگش گرفت . -عمران چقدر آتیشت تنده . -آتنا من خود آتیشم . -معلومه که داری این جوری آتیش می گیری ؟/؟ اگه به من بگی یه چیزی . بیادیگه . واسه چی دهنتو از رو سینه ام گرفتی و داری حرف می زنی ؟/؟ -واسه این که جوابتو بدم دیگه . خیلی دوستت دارم .. -به همین زودی ؟/؟ اوه ببخشید بخورش . فقط از این تعجب کردم که هنوز چیزی ندیدی که عاشقم شدی . هر دو طرف سینه هامو خورد و کسمو به اندازه کافی مالوند .. داشتم به این فکر می کردم که کیرش رفته توی کونم و داره اون داخل حرکت می کنه . چرا این قدر هوس کیر های تازه رو داشتم . یه چیزی که فرو بره توی کونم . متنوع و پر هیجان . هر وقت هم که می خواستم با یکی سکس کنم اول به این فکر می کردم که بلندی و کلفتی کیرش تا به چه اندازه هست . هر چی هم بود بازم برام تنوع داست . دیگه با کیر و شکل های مختلف اون عادت کرده بود . به نظر من کیر ها همه با هم فرق دارند . هر چند اگه اونا رو جدا کنار هم بذاری ممکنه نتونی متوجه شی که صاحبشون کیه حالا ممکنه چند مورد استثنا هم داشته باشیم ولی در کل همه شون با هم فرق می کنند و اونو که چسبیده به لاپای صاحبشون ببینی متوجه میشی این اون کیری نیست که دفعه قبل نوش جونشون کردی . عمران داشت خودشو واسه من می کشت . دلم می خواست خودمو بر گردونم تا اون از کون منو لختم کنه . زیپ دامنمو از پشت بکشه .. در همین افکار بودم که یه دور بر گردم که دیدم خود اون این کار روانجام داد . یه لحظه رفت به پشتم .-آخخخخخخخ .. چیکار می کنی .. صدای پایین کشیدن شورتشو دیدم . خیلی دلم می خواست سرمو بر می گردوندم تا کیرشو می دیدم چه شکلیه . خودش که خیلی سفید و خوش پوست بود . حتما کیرش هم به رنگ صورتشه . زیپ دامنمو کشید پایین . بقیه رو هم با دستش آورد پایین . حواسش به این بود که اونو از پام در آره .. تا اونو کامل از پام در نیاورده متوجه نشده بود که شورت پام نیست . وقتی چشش به کون یر جسته و قلمبه من افتاد و دید که شورت پام نیست گفت آتنا این دیگه چیه . این یعنی چی ؟/؟ -این یعنی این که این تو بودی که منو لختم کردی . تا آخرش . دو تا برش کونمو به کناره ها بازشون کرد . سرشو گذاشت رو شکاف و چاک کون و لیس زدنو شروع کرد . لیس زدن به کس و کون و قاچای کونم . یه جوری باهاشون ور می رفت که منی که همیشه دوست داشتم کیر زود تر راهشو به طرف مقعد من پیدا کنه خوشم میومد از این که بیشتر با کون من حال کنه و با گوشتای کونم ور بره . انگار مالش دستای اونو می خواست . ماساژدادنهاشو و این که داغم کنه .. هیجان زده شده بودم . این یکی از بهترین سکسام می تونست باشه .. با کسم بازی کرد . انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونم . منم واسش فتنه گری رو شروع کردم .همون حرفای همیشگی این که چقدر درد داره چقدر کونم تنگه .. ولی اون از اون کون کن های حرفه ای بود . بوی کون که به مشامش می رسید می فهمید که دختره کونی هست یا نه .. گفتم بهتره زیاد ادا بازی در نیارم . البته کیر در هر شرایطی که وارد کون شه اولش تا یه حدودی درد رو داره ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#35
Posted: 4 Mar 2014 23:21
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنـــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 34
-عمران می تونی حالا خالی کنی آبتو می خوام . کونم تشنه شه . بریز .بریز . زود باش .. چقدر گرم افتاده داخل سوراخ کونم . چه هیجانی شده ! لذت می بردم . پسر تو خیلی اکشن و فعالی . -آتنا بازم باید به من قول بدی که با هم خوش می گذرونیم . این دفعه من یه جایی ردیف می کنیم با هم میریم . راستش منم از این که یک بار دیگه بااون باشم خوشم میومد و لذت می بردم . تصور سکس دیگه ای از کون با این عمران خان بازم به من هیجان بخشیده و هوسم خیلی زیاد تر شده بود . -عمران جون بگردون . بگردون . کیرت رو. توی سوراخ کونم بگردون . درد داره ولی خوشم میاد . خوب سیاحت کن . بذار کون منم خوب حالشو ببره . حال کیرتو ببره . من مست مستم . از هرچی غمه فارغ هستم . بیا با این کیرت منو بساز . .. عمران چه خوب کیرشو توی کونم می گردوند .گویی یک عمری این کاره بوده . زیاد دردم هم نمی گرفت می خواستم بهش بگم که ادامه بده تازه داره خوشم میاد ..که حس کردم آب داغ کیر داغش فضای مقعد منو داغ کرده .. چشامو بستم تا لذت بیشتری ببرم . چه داغی شده بودم . این گرما به تمام تنم نفوذ کرده بود . تمام رگهامو باز کرده بود . خماری با حالی بود . اون همچنان به حرکت آروم کیرش توکون من ادامه می داد . .. -پسر خیلی آب داری همین جوری داری می ریزی تموم نمیشه . من خیلی خوشم میاد .. -آتنا من شاید تا چند دقیقه دیگه برم . -کاری به کار من نداشته باش هر کاری که می خوای بکنی بکن . فقط منو از خواب بیدارم نکن . فدات شم من با هات خداحاقظی می کنم . خوابم میاد این جور خوابیدن بهم لذت میده . حال می کنم . تازه می فهمم که دنیا به دست کیه . -به دست کیه ؟ من و تو . من و تو -..اووووووففففففف بذار چشامو ببندم . فقط داشتم حس می کردم بوسه های اونو . سینه هامو با دستاش می مالوند . قرص خواب بهم تزریق کرده بود .. پلکام رفت رو هم . داغ داغ بودم . فقط حس کردم که ملافه نازکی رو من انداخت . دلم می خواست بغلم می زد . بازم پیشم می خوابید و کیرشو می کرد توی کونم . چه با حال بود . اگه نای بلند شدن داشتم می رفتم یه موز بر می داشتم اونو فرو می کردم توی کونم . یک دسر بعد از غذا می تونست اون چیزی رو که تا حالا خورده بودم به خوبی هضمش کنه . -عمران ملافه رو یه جوری بذار که پهلوهام سر ما نخوره . کلیه هام دردشون نگیره . کونم داغ داغه . بذار اون هوا بخوره خنک شه . همش مال خودت ... نمی دونم در چه حالی بودم و شرایط چه جوری بود . حس کردم ملافه رفته کنار . -بذار بخوابم . بذار بخوابم . کیرت رو بمال به کونم .. خودتم بخواب . پسر مگه تو خواب نداری . چقدر هوس کون منو داری . -پاشو بی حیا بی شرم .. آبرومونو بردی . پاشو خودت رو بپوشون . اگه الان بابات بیاد و بفهمه دیگه واسه من و تو هیچی باقی نمیذاره . میگه من بودم که تو رو این جوری بار آوردم . قلبم لرزید . دیگه حس کردم دارم از هم می پاشم . خوابم برده بود . من چرا این قدر بی خیال شده بودم . نمی دونستم که مامان به موقع اومده یا سر زده . بالاخره اومده بود . سستی وخواب آلودگی من سبب شده بود که از جام پا نشم و در رو از داخل قفل نکنم یکسره یکی دوساعتی رو خوابم برده بود . چرا من باید این قدر خوابیده باشم . -زندگی ما رو نجس و کثیف کردی . اصلا معلوم نیست داری چیکار می کنی . من دختر هرزه تر بیت نکرده بودم . تو به کی رفتی . پس بگو واسه چیه که اصلا دوست نداری از دواج کنی . جرات نداشتم از جام پا شم . مادرم به این نجس و پاکی ها اهمیت زیادی می داد . درسته که مذهبی خشک نبود ولی می گفت این آلودگی ها برکت خونه رو از بین می بره . بدون این که پشت سرمو نگاه کنم ملافه رو مثل لنگ دور خودم بستم و به طرف حموم رفتم . نمی دونستم چیکار کنم . از خجالت تا نیم ساعت تمام داشتم فکر می کردم . به این که چرا این جوری شده . بابا و آرش کجا هستند . شانس آوردم که اونا نیومدن . اگه بابا میومد که با همه علاقه ای که به من داشت معلوم نبود چه بلایی بر سرم میومد . اون که بلایی سرم نمی آورد . می دونم خودش روحیه اش از دست می رفت و از ناراحتی داغون می شد ولی در این جور مواقع و موارد مادرا بیشتر دختراشونو درک می کنن و یا این که همراه اونا هستن . چون خودشون هم این نیاز ها رو داشتن و اون تعصب و غیرت مردا رو ندارن . مادرا بیشتر نگرانی شون حفظ آبروی عمومیه و این که نکنه دختراشون دختری خودشونو از دست بدن . کمی که آروم گرفتم و حس کردم که مامان منو لو نمیده به این فکر می کردم که دست و بالم بسته شده و دیگه از این به بعد نمی تونم هر کاری رو که دلم می خواد انجام بدم . دیگه بهونه درس نمی تونم بکنم . اگه بخوام یه دروغی هم بگم شاید به اندازه چهار پنج بار فرو رفتن کیر توی کون هم وقت حال کردن نداشته باشم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#38
Posted: 25 Mar 2014 22:08
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنـــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 37
زیاد توجهی به دور و بری هام نداشتم . فقط دلم می خواست که زود تر از شر این مجلس خلاص شم و به فردا برسم . دیگه آخرای مجلس نزدیک بود کار دست خودم بدم و رسوایی به بار بیارم . گاهی بی اختیار دستم به طرف کونم می رفت . یه حس خارش داشتم . نمی دونم چرا تا این حد عادت کرده بودم که باید یه چیزی منو می خاروند . دیگه یواش یواش از این سر تکون دادنهاواحوالپرسی کردنها خسته شده بودم . یک مشت حرکت کلیشه ای که واقعا خسته کننده هست . در مراسم از دواج به تنهاچیزی که اهمیت داده نمیشه همون خسته نکردن عروس و دوماده . اگه بخوام بگم واسه سکس از مجرای اصلی هم هیجانی نداشتم دروغ گفتم ولی عادتی که به آنال سکس کرده بودم هیجان منو زیاد تر کرده بود برای این که زود تر از شر این مجلس خلاص شم . خسته کننده تر این که وقتی که مهمونا یکی یکی رفتند و تازه هنوز هم دلشو نداشتن که ما رو تنها بذارن این خونواده ها بودن که می خواستن ما رو دست به دست هم بدن . معلوم نبود تا حالا داشتیم چیکار می کردیم . بالاخره من و اون تنها شدیم . اون لحظه ای که باید میومد اومد . حالا من بودم و پژمان و اتاق خوابی که باید از دختر تبدیل به زن می شدم . گاهی که به این مسئله فکر می کنی می بینی رسم جالبیه ولی بعضی وقتا حس می کنی که خیلی مسخره هست . که چی بشه این همه هیاهو برای این که یک خونی بریزه و مثلا یک سنتی پیاده شه .. مرتب دور و بر کون خودمو با عطر ملایم و کرم های مخصوص خوشبو و نرمش می کردم . راستش کسمم داغ کرده بود . شاید از هیجان این بود که بالاخره سوراخ کونم توسط شوهرم گاییده میشه . دور از چشم پژمان رفته بودم جلو آینه و یه ور اندازی به کونم کرده و از اون لذت می بردم . من که این قدر کیف می کنم حتما شوهرم دورش می گرده . راستش اصلا به این فکر نمی کردم که از دواج کردم و متعهد شدم . یه حسی داشتم شبیه به این که اون دوست پسرمه و می خواد با من سکس کنه . به اینشم فکر نکرده بودم که اگه دلمو بزنه چیکار کنم . نمی دونم .. ولی پسر خوبی بود . با دو سه تا از دوستان کونی خودم که این مسئله رو در میون گذاشتم اونا گفتن بیشتر دخترا آرزو شونه که از دواج کنن و از این بلا تکلیفی در بیان . به منم گفتن تو هم عادت می کنی و گفتن که آرزو داشتند که کاش جای من بودند و همه شون از خوش شانسی من تعریف می کردندو لی من می خواستم از لحظه های زندگیم لذت ببرم . عشق کنم . حال کنم واین جوری زندگیمو پیش ببرم . با تجربیاتی که از سکس با پسرای دیگه در قبل از از دواج داشتم و واسه کون دادن هم عجول بودم دیگه حال و حوصله عشوه گری با لباس رو نداشتم و همون اول کاملا بر هنه شدم . یه نگاهی به پشت سرم و کونم که انداختم به خوبی مشخص بود که کونم نسبت به جاهای دیگه بدنم رشد زیادی داشته و پژمان هم چشاش به اون جا خیره شده بود . -درش بیاردیوونه . لباس زیر و شورتت رو برای کی نگه داشتی . من برات درش بیارم ؟/؟ رفتم طرفش تا شورتشو بکشم پایین . دستشو گذاشت جلو لاپاش که مثلا خجالت می کشه . -عزیزم من و تو زن و شوهریم . با هم که این حرفا رو نداریم . از چی خجالت می کشی . یواش یواش لختش کردم . -چقدر داغی . هیجان زده بود . فکر کنم راه کس رو هم نمی تونست تشخیص بده . هر چند بیشتر زنا به دنبال مردایی هستند که چشم و گوش بسته بوده و جز اونا با زن دیگه ای نبوده باشن ولی من در اون لحظه بیشتر نیاز مند مرد با سیاستی بودم که حریص باشه به من امون نده . کونمو بلیسه گازش بگیره . همه جا مو بخوره . منو حالی به حالی کنه . پس ازاین که لختش کردم کسمو گذاشتم روسرش و به دهنش نزدیک کردم . خوشم میومد . کاملا خیس شده بود همونجا رو روی سرش می مالوندم . زبونشو باز کرده بود تا اونو فرو کنه وسطش . -آخخخخخخخخ پژی جون .. بخورش .. بخورششششش زبونش بزن . اولش حس کردم که سختشه ولی من که گوشم به این چیزا بدهکار نبود . باید زود تر ازاین مرحله رد می شدم و حسابی خودمو بهش می چسبوندم . به آدم فرصت نمی داد تا قشنگ کیرشو ور انداز کنم . یه کلفتی با حالی داشت . ولی تا اون حدی شق نشده بود که من بلندی اونو ببینم . اما همون کلفتی اون برام اهمیت بیشتری داشت . گفتم بهتره برم یه چکاپی بکنم ببینم چه خبره . .. -سختت نباشه عزیزم . تو که مال منو می خوری منم باید این کارو بکنم . ناز نکن واسه آتنای خودت .. داشتم به این فکر می کردم پس اون عاشق کجام شده . از اخلاق من که با خبر نبوده . هیکل منو هم که می خواد نوش جون کنه مثل دختر بچه ها خجالت می کشه ولی مرد خیلی آقایی بود .. اوخ جووووووون کیرشو که گذاشتم دهنم سه سوته اومد بالا . ... ادامه ارد..نویسنده ....ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#39
Posted: 1 Apr 2014 20:43
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنـــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 38
کیر پژمان عزیزم توی دهن من کاملا دراز و کلفت شده بود . با این که نفسم بند اومده بود ولی شوق و ذوق ادامه سکس و این که اون بالاخره کونمو به یه نوایی می رسونه هیجان زده ام کرده بود . تاکی دندون رو جیگر می ذاشتم و صبر می کردم . طاقتم دیگه طاق شده بود . یه دستم رو کونم بود و یه دست دیگه رو هم گذاشته بودم زیر بیضه شوهرم و اونو بیشتر به ته دهنم فشارش می دادم . مرض که چه عرض کنم کرم داشتم . داشتم خفه می شدم و می خواستم بیشتر پارچه خواری کنم . ولی کیرشو از دهنم کشید بیرون و افتاد به جون کسم . اصلا این هیجان که تا لحظااتی دیگه پرده کسمو باید جر بده آزارم نمی داد . راستش هیجان زیادی نداشتم . هیجانم فقط به این بود که کیر قلنبه شده از راه قالب کون قلمبه من بره توی سوراخی که مدتهاست انتظار کیرو می کشه و اگه اون آخربن بار سوتی نمی دادم حالا حالا ها از شر مزاحمی به نام شوهر خلاص بودم . ولی آش کشک خالم بود و می بایست اونو می خوردم . حالا که نصیبم شده بود بای یه جوری با هاش کنار میومدم . چاره ای نبود . باید مدارا می کردم . دهنشو گذاشت روی کس داغم .. خیلی خوشم میوند .. بدنم لرزید بیشتر از همه دور همون کس و مغز کونم . انگاری نقاط حساس سکسی منو توی کونم کار گذاشته بودند و ساختمون جنسی من با بقیه زنا فرق می کرد . چون خود کون به طور مستقیم که واسه زن قدرت تحریک کنندگی نداره .. ولی من ماهها بود که با کون دادن حال می کردم . بی انصافهانذاشتن که من یه رکورد نسبی ثبت کنم . -عزیزم چرا رنگ و روت زرد شده . این پنبه و الکل و باند و چسب زخم چیه اینجا گذاشتی . مگه اینجا جبهه جنگه . کسی می خواد زخمی شه که بیمارستان صحرایی درست کردی ؟/؟ -آتنا واسه همین چیزاست که عاشقتم . از بس خونسرد و بی خیالی و به آدم اعتماد به نفس میدی . به تو میگن یک شریک خوب . آخه من خودم وقتی خون می بینم اونم خون یکی دیگه رو یه جوری میشم . همش فکر می کنم نباید کاری کنم که تو اذیت شی . اصلا دلشو ندارم -حالا خواهش می کنم از این فکرا نکن و دلشو داشته باش . -عجله کن .. عجله کن پژمان جونم . خیلی کار داریم . -ببینم مگه می خوای آشپزی کنی ؟/؟ -نه -رختشویی داری ؟/؟ -نه ... یه دور بر گشتم و کونمو نشونش داده گفتم می خوام اینو بپزم . -تو دیگه کی هستی دختر .. -چند دقیقه دیگه باید بگی تو دیگه کی هستی زن .. -عزیزم تو برام همیشه مثل یک دختر تر و تازه ای . همیشه تا آخرین لحظه زندگیم حتی اگه دو تایی مون پیر شیم تو برام همون جوون اولیه هستی .. -چه شاعرانه ! راستش حال و حوصله شنیدن این حرفا رو نداشتم . دلم می خواست تا این کونم بوی خوش خودشو داره یه جوری با اون ور بره . آخه اگه یه خورده فعالیت می کردم و می کردیم شاید تنم بوی عرق می گرفت . کیرشو همچین گرفت تو دستش که انگاری من کیر ندیده باشم ولی به روش نیاوردم و توی ذوقش نزدم .. -واووووووووو پسسسسسسر معرکه هسسسسس .. جون میده برای کس آماده من که لت و پارش کنی .. دولا شد و یه ماچ آبدار از کسم بر داشت و گفت فدا فدا .... توی دلم گفتم همونجا ها باشه .. ولی واسه این که تعارفی کرده باشم گفتم عزیزم تو اگه نباشی منم نیستم . این حرفا چیه که می زنی .-معطل نکن .. بشکن این دیوار کاغذی رو و آخرین فاصله ظاهری بین من و خودت رو از بین ببر . عزیزم من و کسم دو تایی منتظریم . شوهر خوش کیرم شونه هامو داشته باش به چشام نگاه کن و فکر کن که چقدر عاشقمی به اون اژدهای خودت هم بگو که از همون پایین در حال حرکت باشه . همین کارو هم کرد .. قبلا کیر رو تا همین قسمتها نوش جون کرده بودم ولی یواش یواش داشت می رفت جلو تر . کمی احساس درد و تنگی می کرد . آخه تا حالا کس نداده بودم . کونم خیلی گشاد تر به نظر می رسید . سرمو بالا گرفتم ویه نگاهی به کیر مامانی اون که تا یه ساعت دیگه واسه احوالپرسی باید یه سری به کونم می زد ...انداختم .. این جوری معلوم نبود که خونریزی شده یا نه . لذتی همراه با درد وسوزشو در خودم حس می کردم . اون که دید صدام در نمیاد همین جور داشت کیرشو می فرستاد جلو . منم دیگه روشو نداشتم که بگم دست نگه داشته باش از بس هارت و پورت کرده بودم . دندوناموبه هم می فشردم . فکر نکنم دردش به اندازه درد اولین کون دادنها باشه ولی واسه اون لحظه حسش نبود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم