انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 22:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  21  22  پسین »

زنی عاشق آنال سکس


زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۰

خیلی دلم می خواست وقتی که حبیب و شاهرخ همون اول که در اتاق خوابو باز می کنن و وارد میشن چششون بیفته به کون من . واسه همین دوست داشتم در همین شرایط استوار روی شیرین طاقباز شده قرار داشته باشم . هر کاری که انجام میدم کونم به طرف اونا باشه و اگه یه حالت قمبلی داشته باشه که خیلی عالی میشه و این جوری خیلی بیشتر می تونم دل اونا رو ببرم .
-آتنا ! شاهرخ و حبیب دو تایی شون خیلی کون پرستند .
-حبیبو از کجا خبر داری . -
با دو تا از دوست دختراش دوست صمیمی بودم که اتفاقا اونا هم شوهر داشتن . می گفتن که شوهرشون این قدر حالشونو نگرفته و در مورد کون اذیتشون نکرده که این حبیب دست بر دارشون نبود .
-اونا چیکار کردن ..
-هیچی همونایی که زبونشون رو شوهراشون دراز بود به دوست پسرشون که می رسیدند چاره ای نداشتند که خودشون دو تا قاچ کونشونو با دو تا دستشون به دو طرف باز کنن و بگن بفر مایید کون ما آماده خوش آمد گویی به مقام معظم کیر است . عمامه دار بزرگ صفا آورده است ..
-من که خوشم میاد باهام هر کاری که می خوان انجام بدن بدن . مخالفتی ندارم . نزدیک بود از زبونم بپره که من سه تا کیر رو در کونم جا دادم و از این نظر این یک رکورد عالیه و سه کیر در یک سوراخ خیلی توپه و اصلا خیلی کم سابقه هست . شاید در بعضی فیلمها و تصاویر دیده شه ولی کسی در سکس معمولی حوصله و جرات چنین کاری رو نمی کنه . گفتم بهتره کلاس خودمو حفظ کنم و تا این حد خودمو جنده نشون ندم .دوباره افتادم روی کس شیرین . کون چرخونی من که جای خود داشت . دوست داشتم هر چی که می گذره وسط بدن خودمو بگیرم بالا تر وقتی اونا میان حسابی دور و قالب کونمو بتونن دید بزنن و با هاش حال کنن . چه مزه ای میده و خیلی هم به من و اون دو تا کیر خوش می گذره . با این حال از این که شیرین داره لذت می بره و حال می کنه و ازم راضیه خیلی خوشحال بودم . و اون فکر می کرد که فقط به خاطر حال کردن با اونه که خوشحالم در حالی که من تشنه و طالب این بودم که یک بار دیگه کونمو در معرض دو تا جوون قبراق و سالم و سر حال بذارم . وای چقدر هیجان زده بودم .انگشتمو فرو کرده بودم توی کس شیرین تا این کارم نیازی به این نداشته باشه که روش بخوابم . آخه در حالت نیم خیز و قمبلی کونم خوشگل تر و تپل تر به نظر می رسید . یه دستمو رو سینه شیرین قرار داده و باهاش ور می رفتم . -برام تعریف کن شیرین . از شاهرخ بگو .. اون تا چه حد می تونه کیرشو توی کون سفت و شق داشته باشه . آخه بیشتر مردا که کیرشونو می کنن توی کون در جا یا خیلی زود آبشون میاد از بس ایف و اوف می کنن و لبشونو گاز می گیرن گاهی آدم خجالت می کشه و میگه به درک زود تر آبتونو خالی کنین . چاره چیه .
-شاهرخ یه کیر توپی داره که اگه آبشو هم خالی کنه توی کونت بازم می تونه تا هر وقت که دوست داشته باشی تو رو بکنه . اون قدر که خودت خسته بشی و دردت بگیره . هر وقت که از کون حرف می زد من عصبی می شدم . ولی همیشه برد با اون بود . پسر خیلی خوب و دوست داشتنیه .
-به نطرت دیر نکردن ؟
-بذار دیر کنن . مگه دوست نداری با من بیشتر حال کنی ؟
-اووووووههههههه فراوون . بیشتر از اونی که تو بخوای .
چه اندام خوش فرم و تمیزی داشت این شیرین . ولی هر دو تا ی این مردا توجه خاصی به من داشتند . شاید به خاطر جوونی من بود و شاید هم تازه وارد بودنم .
-آتنا لب می خوام . منو ببوس . به من حال بده . بگو بگو منو می خوای ..
بازم طوری خودمو خم کرده و لبامو رو لباش گذاشتم که کونم رو به هوا باشه .
-ببین وقتی مردا اومدن اصلا جز سلام هیچ کار دیگه ای نمی کنی . مثلا بخوای به احترام اونا دست از کارت بشی . بذار اونا فکر نکنن که ما منتظرشون بودیم . حقیقتش هم همینه .. چقدر با حالی تو . همه تنمو داغ داغ کردی . مثل چند تا مرد خودت رو به آدم می چسبونی و من دیگه نمی دونم چی بهت بگم ..
-شیرین جون صدای در میاد ..
قلبم به شدت می تپید . نمی دونم چرا در این مورد جدید این جوری شده بودم . شاید به خاطر ناگهانی بودن اون بوده . که ما توی ماشین نشسته بودیم و اصلا در مورد سکس و این که به این صورت بر نامه ای باشه حرفی نزده بودیم و حالا در مقابل بد ن بر هنه ما قرار می گیرن اون حس رویا رویی روانی رو نداشتم ولی می دونستم همه چی با دست زدن اول حل میشه .. اومدن .. دو تا کاکل زری اومدن ...
جبیب : وااااااااووووووو خانوما رو ..
شاهرخ : وووووووویییییی خانوما .. آتنا ما اومدیم .. دیگه ما رو هم باید توی این بازی شرکت بدین .. آتنا جون .. عجب بازیکنی .. عجب کون بازی ....بازیکن و کون باز دو تا کلمه دو جزیی بوده که بر عکشون کنی شبیه هم میشن .. به شدن خنده ام گرفته بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 71

-کی گفته که چش چرونی کنی پسر . اون یعنی کون غیر من خودش صاحب داره .الان هم رفته به یک سفر زیارتی ..
-خب خانوم خانوما چه ایرادی داره که منم یه زیارتی بکنم .نمی دونی که زیارت چه ثوابی داره !
-آقا پسر همون که چند دور دورش بگردی و طواف کنی واست کافیه ..
جبیب : شاهرخ جون اجازه هست ؟ می تونم شیرینی شیرینو بچشم ؟
-از خودش اجازه بگیر ..
شاهرخ نزدیک من شده بود . صدای نفسهای گرمشو می شنیدم .دستاشو دور کمرم گذاشته منو از شیرین جدا کرده بود .
شیرین : باز که مزاحم حال کردن ما شدی .من و اتنا تازه داشتیم اوج می گرفتیم . من چقدر باید بهت بگم . چقدر باید بگم که وقتی شیرین داره کیف می کنه باید بذاری همون جوری حال کنه ..
-حرف زیادی نزن .من کی دیدم که تو بیفتی روی یه زن دیگه و این جوری حال کنی -من کلی گفتم . مثلا خودتو داشتی کسمومی کردی یهو کیرت رو می کشیدی بیرون و فرو می کردی توی کونم.
- تومی دونی که من چقدر عاشق این یه تیکه سوراخم . حالا یکی به تورم خورده که هم قالبش بیسته . هم سوراخش و هم خودش ..
خودشو می مالوند به کونم . هنوز اون حسو نداشت که شلوارشو در بیاره .. نفسهام در سینه حبس شده بود .
-شاهرخ خان شما می دونی که من شوهر دارم ..
-شیرین جون هم داره دیگه. ممکنه منم چند وقت دیگه زن بگیرم . این که دلیل نمیشه ما دوستی ها و روابط انسانی خودمون رو فراموش کنیم. میشه شیرین ؟ تو یه چیزی بگو ..
شیرین : مرد باید که قدرت داشته باشه . و در مقابل همه خانوما قدر تمند ظاهر شه . نه این که آدم حس کنه شاخ و شونه اش در مقابل بعضی زنا شکسته میشه . الان نگاه کن حبیب جون چه جوری داره آروم کارشو می کنه ؟
یه نگاهی به حبیب انداختم وایییییییی اون کی لباساشو در آورده بود که من اصلا متوجه نشده بودم .
-عزیزم شاهرخ جون نکنه منتظری که آتنا هم مثل من لباساتو در آره . دیدی که اون جز شوهرش با هیشکی دیگه حال نمی کنه .
-یعنی اون واسه ما مجردا آکبنده ؟ من که این طور فکر نمی کنم ..
رو کردم به شاهرخ و گفتم من داشتم با شیرین جون حال می کردم که شما اومدین . اگه بدونی من الان چه جوری خجالت می کشم . گناه داره . اگه یه مسلمونی یه مسلمون دیگه رو خجالت بده ..
شاهرخ : اگه دو تایی شون خجالت بکشن چی ..
-حالا پسر تو خجالت نمی کشی که من لخت باشم و لباسات هنوز تنت باشه ؟
شیرین : آفرین آتنا من خوشم اومد . خوب زدی توی خال ..
-حالا نوبت این آقا پسرجوجه فوکلی شماست که بزنه توی خال .
شاهرخ : شیرین ! آتنا با من بود ؟
-پ نه پ با پدر بزرگت بود .. آخخخخخخخ بچه ها من دیگه از حال رفتم نمی تونم .نمی تونم دیگه حرفی بزنم . شاهرخ این رفیقت حبیب هم چقدر با حاله . بی خود نیست که زنا و دخترای باشگاه تا می بیننش می خوان خودشو بهش بچسبونن . شاهرخ کف دستشو روی کسم قرار داده بود . خودمو جلو تر کشیدم تا اون راحت تر باشه و بتونه خودشو کاملا روی تخت قرار بده . دیگه وقتش بود که با هاش همکاری می کردم و یه چراغ سبزی نشون می دادم که جنب و جوششو زیاد کنه . دوتا دستامو رو کون گوشتی ام گذاشتم .. و بازش کردم . تا این کارو انجام دادم یه آهی کشید و گفت
-اگه این کون مال من بود دیگه هر روز سیر سیر بودم .
شیرین : جون خودت . شما مردا رو من بزرگش کرده ام . ای کاش من هم یک مرد بودم .
انگشتای شاهرخ یکی یکی می رفت توی کسم . چهار تا انگشت دست راستشو فرو کرده بود داخل کس و شستشو روی سوراخ کونم نگه داشته بود . انگار تردید داشت . شیرین هم که انگاری به جای این که فکرشومتوجه این کنه که حبیب چه جوری داره کسشو لیس می زنه همش می خواست مقایسه کنه رفتار شاهرخ رو با من و با خودش . با این که خودش رفته بود زیر حبیب ولی اون حس حسادت زنانه اش تحریک شده بود . منم کمی حرصم گرفته بود از این که می دیدم شیرین خودش داره با حبیب حال می کنه و چشش و دلش پیش شاهرخه ..
-شاهرخ جون کمرم درد گرفت اون انگشت پنجمت روهم بفرست بیاد دیگه . الان داره ازت شکایت می کنه . می گه من آدم نیستم چهار تا رو کردی تو سوراخ؟ .. حالا من باید پشت در بمونم ؟
- میگما ایرادی نداره از یه در دیگه وارد شه ؟بقیه اعتراضی ندارن .؟
-بقیه انگشتا یا بقیه آدما ..
-تو چقدر نازی آتنا خوشم اومد بقیه انگشتا رو میگم .
-نه عزیز دلم . ببینم سوراخ کونم بهش سلام می کنه .. آخخخخخخخخ پسر کمرم درد گرفت .
-حالا من ازت می پرسم آتنا جون از هوس درد گرفت یا از بس این جوری قمبلی منتظر کیر شدی ؟
-راستش واسه هر دو تا .. ولی کی گفته من منتظر کیرم ؟
انگشت بیرون مونده رو به نرمی و خیلی آروم فرو کرد توی کون من و گفت همین سوراخ داغ و نابی که همین الان انگشت کردم توش . سرمو به سمتش بر گردونده و گفتم اوووووخخخخخ پسر کی لباساتو در آورده .؟
-همون موقع که داشتی کونتو واسم می جنبوندی و در عالم خودت می خواستی که بهت حال بدم .
-پس تو یه جادو گری ..
در عالم خودم بودم و دوست داشتم که کونمو به شدت بکنه .. حس کردم شستش کلفت شده خیلی کلفت ..حس من اشتباه نمی کرد .. این کلفتی کیر بود که اونو توی کونم حس می کردم . اون قسمتی از کیرشو کرده بود توی کونم . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 72

-این چیه کردی توش .. آدمو به یاد کلفتی بادمجون میندازه . شاهرخ ! راستی راستی این کیره که تو داری ؟ شیرین تو تا حالا چه جوری جر نخوردی ..
شاهرخ : آتنا! مگه تا حالا بادمجون هم توی کونت فرو کردی ؟
- اینو که می بینی جز شوهرم به هیشکی باج نداده . حالا به خاطر گل روی شیرین جون که با هم بودیم و گفتم که یه تنوعی شه یه حالی هم با هم کردیم .
-اگه بدونی چه صفایی داره همیشه از این حالا می کنی .
-اوووووووففففففف من عاشق کون دادنم و اگرم یکی پیدا شه که بتونه کونمو سر حالش کنه فداش میشم .
-پس فدای من میشی آتنا ؟
-هنوز که کاری نکردی.
-پس این چیه توی کونت داره وول می خوره .؟
-این که هنوز لقمه اولشه ؟
-من خودم سیر سیرت می کنم . اسیر کیرت می کنم .
-قربون کونم بری .. این تویی که اسیر کونم شدی . درسته من دارم حال می کنم اگه دوست داری همین حالا کونمو کنار بکشم ببینم کی آتیش می گیره ؟ کی نمی تونه تحمل کنه ؟
-از دست تو من چیکار کنم دختر . هر جوری هست می خوای منو به آتیش بکشی . می خوای نشون بدی که رئیس منی .. باش .. باش ...
-ببینم آق پسر من رئیستم یا این کون تپل مپل ما ؟
خوشم میومد با این تکیه کلامهای داش مشتی داشتم بازیش می دادم . آب ار لب و لوچه اش آویزوون شده بود . اونم جزو مردای هیز و کون پرستی بود که دیده بودم از همون مردایی که خوشم میومد و می دونستم می تونن لذت بخش باشن .. اون طرف حبیب کمر شیرینو گرفته بود و از پشت داشت اونو می کرد . هنوز متوجه نشده بودم که کیر حبیب وارد کس شیرین شده یا کونش .. یه خورده که شیرین خودشو گردوند تازه متوجه شدم که کیرداخل کس قرار داره ..
-آخخخخخخخ شاهرخ جون شیرین خودت رو ببخش که داره زیر کیر حبیب حال می کنه . دست خودم نیست . یه حالی داره به کسم میده که نمی تونم ساکت بشینم دلم می خواد خودموخالی کنم . جیغ بکشم .. آتنا تو چرا ساکتی . شاهرخ خیلی با حاله . من اگه زیر کیر هر کی باشم بازم دلم می خواد بپرم برم توی بغل اون . روزم ساخته نمیشه اگه دست اون به من نرسه ..
شاهرخ : شیرین مگه تو به غیر از من با مردای دیگه ای هم هستی /
-نه بابا منظورم همین شوهرمه و با حبیب نازنین . رفیق جون جونی تو ..
لکه های سفید و خیسی روی کیر و دور و بر کس شیرین نشون می داد که اون بیش از اندازه داره حال می کنه . کیر شاهرخ با یه حالتی توی کون من حرکت می کرد که همش از این هراس داشتم که نکنه به من بگه یه کونی سابقه دارم . یکی که با بیست تا مرد طرف بوده . هر چند حساب و کتاب از دستم در رفته بود . شاید من با مردای زیادی بودم ولی از نظر تعداد سکس ممکن بود یک زن شوهر دار در عرض یه سال تا این حد سکس داشته باشه بنا بر این نمی شد گفت فعالیت های من در جهت گشاد سازی کونم زیاد بوده . من حال کردن خودمو با کیر های مختلفی انجام داده بودم . دو تا دست شاهرخ سینه و کسمو به قبضه خودش در آورده بود . با دستاش هم حال می کردم و کسم یه قلقلک خاصی رو در مغزش حس می کرد ولی بیشتر اون کیری به من حال می داد که وقتی به عقب کشیده می شد و رو به جلو و داخل مقعدم حرکت می کرد حس می کردم یه دنیا خوشی رو از داخل کونم به عقب کشیده و همون لذت رو با کیرش رو به جلو حرکت میده . همون کاری رو هم که لذتمو بیشتر می کرد و شاهرخ رو هم بیشتر آتیش می زد انجامش دادم . کونمو دور کیرش می گردوندم .
-دختر نکن از حال رفتم . چه خوشگله کونت ! ورم و بر جستگی اونو تا حالا من در هیچ کونی در هیچ شخصی ندیدم .
-شرمنده ام نکن شاهرخ جون با این همه تعریفت .. اون وقت من هر کاری کنم از خجالتت در نمیام .
کف دستاشو از رو سینه هام بر داشته بود و اونا رو قرار داد رو دو تا قاچای گنده کونم .
-ووووووویییییییی آتنا آتنا فدای اون کون گنده ات .
-بد قواره که نیست .
-اگه بود که کیرم این قدر شق نمی شد .
-بگو شاهرخ بگو .. کونم چطوره . دیگه چطور می بینیش ؟
-عالی عالی ..
حبیب : شاهرخ جون این جوری که تو داری میگی دل منو که بردی . زود تر سر حالش کن تا یه افتخاری هم به ما بده .
-فدای مرامت داش حبیب . تو اول یه حالی به این شیرین جونمون بده که اگه بهش غذا نرسه ردیف نشه .. یعنی به ار گاسمش نرسونی اون ول کنت نیست .
شیرین : حبیب چشاتو از روی کون آتنا بر دار . حواست پرت میشه اون جوری که باید نمی تونی به من حال بدی . .. اون وقت اگه ار گاسمم نکنی من دست از سرت بر نمی دارم ..
-نهههههههه شیرین نگو .. ..
لذت می بردم از این که می دیدم حبیب واسه این که زود تر کیرش به کون من برسه داره واسه شیرین سنگ تموم میذاره ولی خیلی هم حال می کرد . کیر تیز حبیب هم یه استیل قشنگی داشت. از سر به هوا بودن و حالت سرخ و سفیدش خیلی خوشم میومد . می دونستم که کیر بعدیه که وارد سوراخم میشه ...ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 73

کیر جبیب همین جور در حال وول خوردن داخل کس شیرین بود .. اونم یه نیم نگاهی به کون من داشت تا ببینه دوست پسرش چیکار می کنه . من که برام فرقی نمی کرد . معمولا حسادت توی کارم نبود . شاید خیلی کم پیش اومده بود که این حس و حال رو داشته باشم . به خودم می گفتم من که یه کون برجسته و خوش فرمی دارم که پسرا تا می بیننش هوش از سرشون می پره و به بقیه دخترا اون توجهی رو که باید داشته باشن ندارن . تازه واسه من که موندگار نیستند و من هم که نمی خوام خودمو اسیر غریبه هایی بکنم که نهایتش جز دردسر چیزی نمی تونه باشه .. پس بی خیال حسادت و این حرفا . شرایط شیرین فرق می کرد . شاید اون زبل بازیهای منو نداشت و تمام انرژی خودشو صرف همین یکی دو تا دوست پسرش می کرد ولی تعدا داونایی که با من رابطه داشتند رو دیگه حسابش از دستم در رفته بود . سرمو خم کردم تا از لا پام کیری رو که در حال حرکت توی کونمه به خوبی ببینم . اگه این کیر داخل کسم بود راحت تر می تونستم زیر نظرش داشته باشم . یه لحظه نگاه من و حبیب به هم خورد و اون یه چشمکی بهم زد و منم با یه چشمک خاص چراغ سبزمو نشونش دادم .. شیرین : حبیب چقدر تو هاتی ..
ولی می دونستم که اون به این دلبل داغه که زود تر شیرین رو ار گاسم کرده بیاد سراغ من .
-آخخخخخخخخخخ اووووووووفففففف نهههههههه .. نهههههههه .. شاهرخ !
به کیر سرح و سفید حبیب خیره شده بودم .. حالا که گردنم درد می گرفت که کیر فرو رفته شاهرخ رو توی کونم ببینم باید کیر حبیب رو می دیدم .. یواش یواش حرکت کرده و نزدیک هم شدیم . لبای من و شیرین به هم چسبیده بود . این جوری خیلی صفا می کردیم . و این حس در من به وجود اومده بود که دیگه شیرین به من حسادت نمی کنه که اون کیری که یه زمانی در بست در اختیارش بوده حالا داره به من حال میده .. یه دستی که حس می کردم دست حبیب باشه داشت روی کسمو چنگش می گرفت .. فشار کیر , حرکت لبای شیرین رو لبام و حالا کف دست حبیب حشر منو بیش از اندازه برده بود بالا .
-تند تر .. تند تر .. تند تر ..
داغ شده بودم . درجه حرارت بدنم لحظه به لحظه بیشتر می شد . حالا این هوسو داشتم که یک کیر دیگه بره توی بدنم و این بار در کوسم قرار بگیره . سر و صدا و فریاد های هوس شیرین طنین اندز فضای پذیرایی شده بود . دست حبیب روی کسم لغزید و دیگه نمی دونم چرا ادامه نداد . لبای شیرین از لبام جدا شد . یه نگاهی به سمت راستم انداختم و دیدم که اون زن در یه حالت دمر دراز کش شده و حبیب در حال ناله کردنه و شیرین هم همش میگه آب بده آب بده و... منم دیگه یه دگر گونی خاصی در من به وجود اومده بود . حبیب که کیرشو بیرون کشید لحظاتی بود منی شیری رنگشو می دیدم که از کس شیرین در حال بر گشته .. اومد سمت من ..
-داداش شاهرخ با اجازه ..
وقتی کیرشو به سمت دهن من آورد من در جا بازش کردم و اونم کیرخوشگلشو کرد توی دهنم .. چشامو بستم و با لذت کیر حبیبو ساک می زدم . هر چند لحظه در میون تا دو دقیقه ای رو ته مونده های منی حبیب رو حسش می کردم . با خوردن آبش به این فکر می کردم که تا لحظاتی دیگه این کیر وارد بدنم میشه ..
شاهرخ : داداش بفر ما ..
-خواهش می کنم . مزاحم نیستم ؟
-مزاحم و این حرفا چیه .. یه سفره ای پهنه و بالاخره باید سیرمون کنه ..
شاهرخ کیرشو کشید بیرون.
-نهههههه زود بود منو که ارضام نکردی ..
-واسه همین کیرمو کشیدم بیرون ..
حبیب : منم عاشق کونت شدم آتنا . نمی تونم ازش دل بکنم . جووووووووون .. فدای تو ..
-دوستم داری حبیب ؟ منو دوست داری یا کونمو ؟
-هر دو تا رو .
-بیشتر از اون قدری که شاهرخ دوستم داره دوستم داری؟
اون دو تا پسرا خوششون میومد از این که دارم با حرفای الکی خودم واسه شون لوندی می کنم . شاهرخ رفت زیرم دراز کشید تا از پایین فرو کنه توی کسم . حس کردم شاید کمرش درد گرفته باشه و شایدم فکر کرده که با کیر کلفتش بهتر و بیشتر می تونه از طرف کس به من حال بده و ار گاسمم کنه ..
-حالا می تونی بری و کیرت رو دو سانتی با لای کیر شاهرخ جون فروش کنی توی کونم . سوراخ کونم منتظره . خوب نیست حرومش کنی ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۴

حبیب هم خیلی آروم کیرشو به سوراخ کونم فشار داد . به نظر میومد کیر شاهرخ کلفتی بیشتری داشته و بیشتر دردم می آورده .. اگه این بتونه راهشو پیدا کنه بره اون داخل می تونه به من لذتی بدون درد بده . جبیب موهای پشت سرمو با یه دستش جمع کرده و آروم با هاشون بازی می کرد . با این کارش حس می کردم کیری که رفته داخل کونم خیلی نرم داره منو بازی میده . خیلی هوس اینو داشتم که شیرین هم بیاد و فرد سوم قضیه باشه . بدنم نیاز داشت .
-حبیب جون با دستات دو طرف کونمو چنگش بگیر . بازش کن و به من بگو چی می بینی . انگشتتو دور سوراخ کونم بگردون . باهاش بازی کن .. کاری کن که هم به من و هم به تو هر دو تا مون خوب بچسبه ..
این تلفن لعنتی هم ول کن نبود . موبایل شیرین زنگ خورد ..
-شوهرمه .
-خاموشش می کردی .
-مشکوک میشه آخه .
-عزیزم میام میام کارم زود تر تموم شه میام . چقدر تو حریصی . .. آره عزیزم منم دلم برات تنگ شده . وقتی اومدم خونه اولین کاری که می کنم اینه که بیام و بپرم توی بغل تو . باشه . خب عزیزم حالا برو من مشتری دارم و نمی تونم بیشتر از این معطل کنم .. ..
شاهرخ : چقدر حرف می زنی شیرین!
-آخه اون شوهرمه مرد خوبیه . بیچاره نمی دونه که من دارم چه بلایی سرش میارم . -طفلک ! چه زن دلسوزی . میگم وقتی که رفتی خونه حواست باشه که طوری اونو بپیچونی که یا اصلا بهش نرسی یا همون اول اونو خوابش کنی که نتونه زیاد نا خنک بزنه . تو که خودت می دونی من دوست ندارم زنی که دوستش دارم و با هاش حال می کنم با یکی دیگه هم باشه ..
در همین لحظه من و شیرین یه نگاهی به هم کردیم و نتونستیم جلو خنده مونو بگیریم .. خود شاهرخ هم متوجه شد که عجب سوتی داده و این جور حرف زدنش به نوعی خالی بندی تبدیل شده . آخه اونی که داشت ادای مردای غیرتی رو در می آورد فراموش کرده بود یا حواسش نبود به این که حبیب هم جلو چشاش تا ته کرده بود توی کس شیرین .
شاهرخ : مثل این که کیر من بهت حال نمیده همش داری از این میگی که داری با کون دادن کیف می کنی و با کیر حبیب ..
-داداش این خواهر گل ما یه کونی داره که اگه بهش دست نخوره و رسیدگی نشه می خشکه . حسابی آب می خواد . ببین چقدر بارور شده ؟
-خب منم داشتم بهش آب می دادم .
-شاهرخ ! حبیب کارتونو بکنین . شیرین جون حوصله اش سر رفته تازه شوهرشم زنگ زده . اگه یه اشکالی به وجود بیاد دیگه اون وقت نمی تونه بهتون برسه و بر نامه ما برای همیشه به هم می خوره ..
طوری گفتم بر نامه ما که انگار قرار بود برای همیشه منم با اونا باشم . هر وقت کون می دادم باید با یه برنامه کون چرخوتی لذت خودمو کامل می کردم . شیرین هم اومد کمکم . اول لباشو گذاشت رو لبام . دیگه از اون حسادت دقایقی قبل خبری نبود حس می کردم با این ارگاسمی که شده کمی حالش جا اومده و صمیمیت خودشو به وقت سکس هم با من بیشتر کرده . شاهرخ هم با نوک سینه هام بازی می کرد و لذت من زیاد می شد . شیرین آروم زیر گوش من گفت بگو چیکار کنم تا بیشتر بهت مزه بده .. -شیرین اگه تمام دستای دنیا بیان روی کون من و کون و کپل منو بمالونن بازم کمه .. دوست دارم از کون من لذت ببرن تا اون چیز کلفت اون کیری که میره توی سوراخ کون و درش حرکت می کنه بیشتر بهم کیف بده ..
شیرین از پهلو رو من مسلط شد و دستاشو در جهت عکس رو کون من قرار داد تا مزاحم این دو نفر نشه . کونمو وقتی که بازش می کرد حبیب شده بود گزارشگر مسابقه . مدام از حرکات دو تا کیر در دو تا سوراخ تعریف می کرد . حتی کیر شاهرخ رو که با آب و تاب می رفت تا به نزدیکی انتهای کسم و میومد عقب به خوبی حرکاتشو گزارش می کرد . شیرین انگشتشو گذاشت روی کیر شاهرخ که می رفت توی کس و خیسی هوس منو بیرون می کشید و پس از این که انگشتشو با محصول کس من از روی کیر شاهرخ خیس می کرد اونو می ذاشت توی دهنم . انگشتشو با لذت و هوس میک می زدم ..
-باز بده .. باز بده شیرین جون تا بچشمش ..
کیر ها سر عتشونو تند تر کرده بودند .
-آخخخخخخخخخ جوووووون پسرا پسرا عالیه .. هر دو تا تون . کیرتون دستتون درد نکنه .. شیرین تو بمال ..
شیرین دو طرف کون گنده منو از زیر جمع کرده اونو می داد به طرف بالا و به چند طرف می گردوند ..
-اووووووووهههه نهههههههه .. این کون چند تا کیر دیگه می خواد ...
واسه این که شاهرخ هم ناراحت نشه و نشون بدم به اون کوسی هم که کیر شاهرخ درش قرار داره اهمیت میدم گفتم این کس هم چند تا کیر می خواد از بس که شما دو تا بهش حال میدین ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۵

سرمو بر می گردوندم تا بتونم اون کیری رو که داره توی کون من حرکت می کنه ببینم و بازم لذت ببرم .
-شیرین .. شیرین جون خواهش می کنم . بازی کن . ولش نکن .. دستای تو رو هم می خواد . می خواد .
-چی داری میگی آتنا . دو تا مرد این جا هستن یکی از یکی گل تر .
-شیرین یه ترانه شاد بذار می خوام کونمو با حرکات این دو تا کیر با حال بجنبونم . می خوام شاد باشم .
-باشه عزیزم . منم دوست دارم شاد باشم .
حس کردم شیرین با اشاره دست به اون دو نفر میگه که منو زود تر ار گاسمم کنن .
-شاهرخ جون .. جبیب جون فدای هر دو تا تون . یادم باشه کار تون که تموم شد دو تا کیرتون رو با هم فرو کنم توی دهنم .
دفعه قبل که رفته بودم رو کیر چند نفر اونا این قدر حساس نبودن ولی انگاری بر و بچه های امشبی هر کدومشون دوست داشتن که من نشون بدم از اونا دارم لذت بیشتری می برم . چشامو بستم و کیر حبیب رو توی کونم حس کردم .
-آخخخخخخخخ چقدر همه چی شیرین و دوست داشتنیه .
شیرین : آره آتنا جون همه ردیفه دیگه و شیرینه حال کن .
ما بچه ها همه مون خندیدیم . منتظر حرکات بعدی مردا یودم .
شیرین : آقایون زو د باشین دیگه . دارین چیکار می کنین این آتنا خوشگله منتظر شماست ..
-شیرین جون من این پسرا رو دستپاچه نمی کنم . راستشو بگو تو خودت منتظر اونی -چیکار کنم . منم دوست دارم با دو تاشون کار کنم . خیلی حال میده .و تو رو که می بینم این جوری داری لذت می بری خیلی خوش به حالم میشه و دارم کیف دنیا رو می کنم .
-پس خوب همه اینایی رو که داری میگی ببین و لذت دنیا رو ببر .
دلم می خواست با صاحب اون کیری که توی کونمه حرف بزنم و بگم که با یه حالت چرخشی کونمو بکنه . چون این جوری خستگی عضلات مقعدم در می رفت . . بازم سرمو بر گردوندم . نگاهمو به نگاه حبیب دوخته بودم . شاهرخ با سرعت کیرشو می ز د به قسمت بالای کسم . حرکات اون هم منو به ار گاسم نزدیک می کرد ولی حالتی که کیر حبیب توی کون من داشت طوری بود که باید اونو به شکل دایره ای داخل کونم می گردوند تا کیفمو تکمیل کنه .
-اووووووففففففف نههههههههه نههههههههه ... شیرین چقدر کارات شیرینه ..
از کاراش تعجب می کردم . دوست داشت به هر صورتی که شده من سر حال سر حال شم . شاید دلش می خواست این جوری دو تا مردا رو زود تر به سمت خودش بکشونه ولی حالتش نشون می داد که دیگه از اون حس حسادت ساعتی قبل خبری نیست .
-شیرین بیا جلو تر!
-چه خبر شده !
-می خوام لباتو ببوسم.
-فدای تو .. اگه بدونی من چقدر تشنه مکیدن اون لبای شیرین تو هستم .
-واسه چی ؟
-واسه این که بیشتر به من حال میده . منو بیشتر به تو پای بند می کنه . حالمو روبراه تر می کنه .
-آخ که من می میرم برات .
شیرین که لباشو گذاشت رو لبام بازم سه نقطه بدنم هیجانی شده بود ولی بیشتر به کون خودم و کیر حبیب فکر می کردم . وقتی که اون دو تا کف دستاشو رو کون من می ذاشت و اونا رو بازشون می کرد کیر شاهرخ هم به طرز خاصی وارد کسم می شد که لذت منو زیاد تر می کرد . شیرین کونشو گذاشته بود روی سر شاهرخ اونم با چه لذتی زبونشو در آورده روی کس اون می کشید . از چشاش پیدا بود که داره حال می کنه .. دوست داشتم بیشتر از اون کیری که داره توی کس من حرکت می کنه لذت ببره . وقتی برای چند لحظه به این مسئله فکر کردم تا حدودی به شیرین هم حق دادم که اون بخواد احساس حسادت کنه .
-آخخخخخخخخ شاهرخ .. ولم نکن .. حبیب تو هم کیرت رو بگردون .. هم طولی هم عرضی .. اون داخلشو داغ داغ کن . من می خوام وقتی که به اوج می رسم تمام بدنم بلرزه . می خوام آتیش بگیرم . دارم می گیرم .. شیرین دوباره اون لبای شیرینتو بذار رو لبام . می خوام آتیشم بدی .
-همین حالا ! تو جون بخواه .
-جونت بی بلا .. بیارش ..
حالا دیگه کارم تموم بود .. کیر حبیب هم کمی نرم تر منو می کرد . کونم با این همه فعالیتی که داشت هنوزم به وقت نوش جون کردن کیر گاهی احساس درد می کرد . ولی این درد رو با لذت در هم آمیخته تا بتونم اون جوری که دوست دارم حال کنم .. کس و کون و سینه و لبام همه در تماس با دست و کیر دیگران بوده و یواش یواش حس کردم که با ار گاسم شدن باید رو زمین دراز شم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۶

با این که از کسم داشت آتیش می بارید و هر لحظه حس می کردم که از اون جا داره یه چیزی ازم می ریزه ولی لذت و خوشی رو در کونم حس می کردم . همونی که تونسته بود پسرا رو از راه به در کنه . گولشون بزنه . تسلیمشون کنه . حالا هم تونسته بودم شاهرخ و حبیبو گولشون بزنم . یکی از یکی خوش تیپ تر و خوش کیر تر . یه نگاهی به شیرین انداخته و لبامو گرد کردم . با زبون بی زبونی ازش می خواستم که بیاد و دستشو بذاره روی کونم . روسوراخ کونم همون جا که حبیب اونو به آتیش کشونده و داشت یه لذت تازه به من می داد . شیرین نمی دونست و ندونست که چی دارم میگم . اومد و لباشو گذاشت رو لبای من . از بوسه اش لذت می بردم خوشم میومد ولی با این حال زیر گوشش گفتم انگشتتو بذار دور سوراخ کونم . نزدیکه حالم جا بیاد . اووووووففففففف چی می شد که پژمان جونم همیشه از این سفر های خارجی بره و اون وقت کونم توی روغنه . عزیزم شوهر گلم . من تقصیری ندارم . تقصیر خودته . به تو گفته بودم که می تونی کون منو بکنی . تا هر قدر که دلت بخواد ولی خودت نخواستی . .. اما این آقایون و اصلا همه آقایون عاشق کون ما خانوما هستند . عزیزم من چیکار کنم تقصیر خودته که نخواستی اگه تو می خواستی که من این جوری نمی کردم .. من نمی دونم چه مرضی پیدا کرده بودم که به وقت حال کردن و رسیدن به اوج سکس با این دو تا جوون خوش تیپ بازم وجدان بیدار داشت به من لگد می زد .
-شیرین جون همین کارو ادامه بده . انگشتای شیرین هم دور و بر کسم حرکت می کرد و هم سوراخ کونم ..
-آخخخخخخخخخ اوووووووووههههههه همینه .. عشق و حال همینه . جوووووووون ..
-فدات شم عزیزم آتنا . تو این قدر حشری بودی و من نمی دونستم ؟ از این به بعد هر جا که می خوام برم تو رو با خودم می برم .
شاهرخ : نفهمیدم شیرین تو کجا ها میری با من ؟
-تو چقدر کج خیالی عشق من . گفتم از این به بعد . دیگه اینو نگفتم که قبلا جایی می رفتم یا نه . مرد که این قدر حسود نمیشه اونم زمانی که می بینه یکی دیگه جلو چشاش زن مورد علاقه اونو کرده .
حبیب : منم میام . منم هستم ..
شیرین : رفتیم یه حرفی بزنیم خودمونو انداختیم توی دردسر ..
شیرین یه چشمکی به من زد که دو زاریم افتاد . می خواست به من بگه که اگه این زنا حقه باز شن شیطون هم نمی تونه اونا رو شکست بده . ولی چشامو بستم تا هیچ نگاهی رو نبینم . حواسمو بردم به جای دیگه تا هیچ صدایی رو نشنوم .. تپش قلبم زیاد شده بود . دلم داشت از جاش کنده می شد . غرق غرق بودم .. دیگه نمی دونستم که بدنم زیر دستای کیه .. به حرکت کیر ها که فکر می کردم و او نا رو در تونل تنگ و تاریک سوراخام لمس می کردم فقط لذت و آتیش هوسو حس می کردم که داره منو می سورونه . نمی خواستم حس کنه که من کون گشادم . حبیبو میگم . اون پسر خیلی نازی بود و بین دخترا هم طرفدار زیادی داشت . دلم می خواست بازم منو می کرد . یعنی به غیر از امروز به من حال می داد . بدون این که به روش بیارم ی تونستم به خودم ببالم که من تونستم این تنوع طلب رو هم گولش بزنم که نتونه از کون آتنا بگذره . چقدر از بدن من خوشش اومده بود . ولی زیادی گوشتی شده بودم . شاهرخ که دیگه آتیش گرفته بود . دستاشو دور کمرم حلقه زده و طوری از پایین ضربات کیرشو رو به هوا و به سقف کسم می کوبوند که اگه فشار دستای حبیب روی کون من نبود از اون فضا خارج می شدم .. ولی اونا پسرای با معرفت و با مرامی بودند و شیرین که لحظه به لحظه نسبت به من مهربون تر می شدند .
شیرین : پسرا مگه غذا نخوردین ؟ اگه آتنا رو اون جوری که حقشه ار ضاش نکردین دیگه از من یکی باید بیایین پایین .
شاهرخ : ما که داریم تا آخرین حدو توان کارمونو می کنیم ..
حبیب : اگه بدونی چه کونی داره . هر چی اونو می کنم سیر نمیشم .
منم می خواستم بهش بگم که منم هر چی کون میدم سیر نمیشم . ..
-اوووووفففففف داره می ریزه . این قدر حرف نزنین . فقط به من فکر کنین . به من . بچه ها دوستتون دارم . عاشقتونم . جوووووووون .. حبیب کونمو ولش نکن ..
شیرین اومد و پنجه هاشو انداخت رو سینه هام . از کنار ه ها لباشو گذاشت رو لبام . می دونست که چه جوری با سینه هام بازی کنه . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۷

دیگه داشتم از حال می رفتم . با این که اونا داشتن منو می گاییدن ولی من حس می کردم که کمرم داره درد می گیره شایدم از هوس زیادی بود . اون لحظه نهایی ارگاسم شروع شده بود . دقایق زیادی بود که حس می کردم به این لحظه رسیدم ولی هر بار به دلیل خاصی عقب نشینی کرده ار گاسمم عقب می افتاد اما این دفعه انگاری وضع فرق می کرد . شاهرخ و حبیب و شیرین سه تایی طوری هماهنگ عمل می کردند که آب کس من چاره ای نداشت جز این که از کسم خالی شه .. یه چیزی مث آب جوش از کناره های کسم خارج شد . حس کردم که پشت کیر شاهرخ هم این سنگینی وجود داره و می خواد که بریزه . باید سریع عمل می کردم تا بقیه آب کسم هم بیرون می ریخت . یک آن بدنمو طوری به عقب کشیدم که کیر شاهرخ از کسم در آد و همین حرکت سبب جدا شدن کیر حبیب ازکونم شد ولی کسم سنگین سنگین بود . با کف دستم چند بار محکم به کسم زدم ..
-بیا بیرون بریز .. لعنتی بریز .. بریز .. همین دمه .. آخخخخخخخ آخخخخخخخخ داه میاد .. داره میاد شیرین داره می ریزه .. اومد .. جوووووووون .. چقدر حال داد ... منو ببخش .. حبیب جون شرمنده تم .. شاهرخ حس ندارم .. نمی تونم
ولی می دونستم که مردا هم که به این جا می رسن کیرشون سنگین میشه دوست دارن ارضا شن . من حالا دوست داشتم که حبیب بکنه توی کونم .. خوابم گرفته بود . با این حال حالت لحظات پیشو تکرار کرده .. شاهرخ و حبیب یک بار دیگه کیرشونو فرو کردن توی کس و کون من .. این بار به نیت این که آبشونو خالی کنن . شاهرخ از پایین و حبیب از بالا دستاشونو دور کمر من حلقه زده ول کنم نبودند . چهار تا دستو دور کمر خودم حس می کردم و این دوباره بهم لذت می داد . دوست نداشتم به این زودی کمرشون سبک شه و دست از سرم وردارن . ولی فشار دستشون و ضربات کیرشون که محکم تر شد متوجه ام کرد که سیل تو راهه . و چه سیلی شاهرخ : آیییییییییی شیرین منو بگیر که افتادم ..
حبیب : باور کنین بچه ها از امشب دیگه هر شب خواب این کونو می بینم . میگم یه تخت دیگه باید بذارم دم در خونه آتنا جون .. هر وقت که اون فرصت کرد یه نگاهی هم به ما بندازه ..
-چرا دم در؟! اصلا توی خونه خودم جا دارین .
هر قدر هم این آقا پسرا سوراخامو با آب خودشون گرم گرم کردند ولی بازم جا داشت و جا داشتم ..
-آخخخخخخخ فدای هر دو تا تون شم . بازم جا دارم بازم تشنه مه .
شیرین : خیلی حریص و تشنه نشون میدی .
-راست میگی باید به فکر بقیه هم باشم که اونا هم آب می خوان من نباید این قدر خود خواه باشم .
ولی نگاهی به حال و روز مردا نشون می داد که اونا به این سادگی ها دیگه حریف شیرین نمیشن . چون من شیره شیرین اونا رو کشیده بودم . ولی مگه می تونستن از دست شیرین در برن ؟ با این که دلم می خواست منم یه کاری می کردم و واسه شیرین جونم تلافی می کردم ولی از بس دور کس و سوراخ کونم احساس سبکی و لذت می کردم نای تکون خوردن نداشتم . یه دستمو گذاشتم رو سینه هام و کف دست دیگه موهم روی جفت سوراخای نزدیک هم قرار دادم و در همین حالت نمی دونم چند دقیقه ای خوابم برده بود که شیرین صدام کرد که پاشو می خواهیم بریم .
-عزیزم منو ببخش اصلا نتونستم بیام کمک ..
-نه موردی نداره دیگه این دو تا آقایون حسابی سنگ تموم گذاشتند .
-ببینم پسرا شما جون داشتین ؟ اصلا حالشو داشتین که ادامه بدین ؟
شیرین : این مردایی که من می شناسم .. هر چند که من به غیر از شوهرم و این دو تا کاکل زری با کس دیگه ای نبودم ولی میگن که مفت باشه کوفت باشه ..
شاهرخ : شیرین جون من تو رو کم دعوت به شامت کردم ؟
شیرین : آره دعوت رو می کردی ولی بیشتر وقتا من دست به جیب می شدم .
چهار تایی مون دیگه نتونستیم جلو خنده مونو بگیریم .. اون شب وقتی که رسیدم خونه از خستگی خودمو انداختم توی رختخواب و با همون لباس گرفتم خوابیدم . حتی همش خواب اینو می دیدم که دو سه تا مرد لختم کرده دارن منو می کنن . .. از بس توی سرم و فکرم همین چیزا دور می زد دیگه خوابشو هم دیدم . اگه صدای زنگ گوشی موبایل نبود که از خواب بیدار نمی شدم . شوهرم بود .. چقدر از شنیدن صداش خوشحال شدم . ولی ثانیه هایی بعد به این فکر می کردم که هنوز هیچی از رفتنش نگذشته چند تا دسته گل به آب دادم و بازم در فکر این هستم که از این روز ها حداکثر استفاده رو بکنم . ولی عادت هم بد چیزیه
-عزیزم آتنای من ! جات خالی .. اگه بدونی اون حالت روحانی و عرفانی که به آدم دست میده چقدر آدمو از غمها و وابستگی های زندگی دور می کنه ..
من سعی می کردم به حرفای پژمان فکر نکنم و مغزمو خسته نکنم . این جوری عذاب وجدان کمتری پیدا می کردم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۸

-عزیزم منم دلم برات تنگ شده . روز شماری می کنم که کی بر می گردی .
-جات واقعا خالیه . اگه یه خورده تمایل نشون می دادی و حسشو داشتی می تونستم یه کاری کنم که با هام بیای .
-باشه سفرای بعدی .
سرم داشت می ترکید .. به زور چند کلام حرف باهاش زدم ولی نمی خواستم کاری کنم که اون بفهمه خسته ام و از نبودش همچینا هم ناراحت نیستم . دیگه نمی دونستم بر نامه بعدی من چی می تونه باشه . حال و حوصله شیرین رو هم حالا حالا ها نداشتم . اون خیلی ازم خوشش اومده بود . ولی نمی تونستم از دستش در برم . چون باید می رفتم به کلاس ورزش . اگرم می خواستم نرم باید جای دیگه ای رو انتخاب می کردم . تازه اون نشونی و شماره تلفن منو هم داشت . فعلا که قصدم بر ابن بود که هفته ای سه روز برم کلاس ولی این شیرین دست بر دار نبود . . یکی دو تا قرص سردرد خوردم و خوابیدم . نمی دونم چرا این جوری شده بودم شاید غذا اذیتم کرده بود . این بار نزدیکای ظهر بود که با صدای زنگ تلفن خونه از خواب پا شدم . یادم رفته بود پریز تلفنو قطع کنم .
-دختر رفتی که رفتی ؟
-ببینم تو خسته نیستی ؟ خواب نداری ؟
-مثل تو که بیکار نیستیم . کار و زندگی داریم . همین ؟ هیچی نمیشه .این جوری می خواستی لاغر شی ؟ تو روهم باید بیارم وردست خودم . دستیار من بشی .
-همینشو کم داشتیم . من نمی تونم خودمو تکون بدم اون وقت بقیه رو هم بتکونم ؟ شیرین نتونست جلو خنده شو بگیره .
-عزیزم دلم واست یه ذره شده
-منم همین طورشیرین !
-اون جای بابای دروغگو .. فکر کنم از وقتی که از پیشم رفتی تا حالا همش خواب بوده باشی . میگم امشب شوهرم خونه نیست . شوهر تو هم که نیست .. شبو میای پیشم -ببینم شاهرخ و حببیم هستن ؟
-طوری حرف می زنی که انگاری دیشب بهت خوش نگذشته ها ..
-چرا اتفاقا خیلی هم حال کردم و لذت بردم . ولی من با یکی که حال می کنم دوست ندارم در جا دوباره با همون حال کنم ..
-اوووووخخخخ اووووووخخخخخ ایول حرف نداری .. میگن حرف راستو باید از بچه شنید . آفرین کوچولوی خودم بالاخره گفتی که با مردای زیادی بودی . دیگه نمی تونی بزنی زیرش .
راست می گفت من سوتی داده بودم .. اما در جا بهش گفتم
-خب شیرین جان منظورم دوران مجردی بوده . ..
به نظرم میومد روز قبل هم یه همچین سوتی داده بودم
-عزیزم فدات شم سرم درد می کنه .
-اگه دوست داری بیام اون جا سر دردت رو خوب کنم .
-مگه تو کار نداری دختر ..
-وقتی پای تو باشه نه
-نکنه عاشق من شده باشی .
-شک نکن .
-ببینم اون دو تا امشب هستند ؟
-نه یه کاری می کنم که تنوع داشته باشه .
-خب نگفتی که امشب باید از کی پذیرایی بکنیم ؟
-راستشو بخوای از دو تا آقا . فکر نکنم تا حالا دیده باشیش .
-ببینم تو مگه غیر از شاهرخ هم دوست پسر داشتی؟
-هه ..هه.. هه .. فکر کردی ما هم تودوران مجردی خودمون ببو گلابی بودیم ؟ یه دوست پسر داشتیم نامرد وقتی که با هامون حال کرد گرفت رفت اروپا و اون جا موندگار شد حالا واسه مرخصی اومده به یاد خاطراتش کیرش شق شده با کمال پررویی هوس ما رو کرده . چند روزه می خواد منو ببینه .. فرصت نشده بود . راستشم از دستش دل پری داشتم و دارم . با خودم عهد بسته بودم که تا آخر عمرم بهش محل سگ هم نذارم ولی تو این دوره زمونه کی رو دیدی که به عهدش وفادار بمونه ؟ بهش گفتم به شرطی حاضرم امشب ببینمت که یکی دیگه رو هم با خودت بیاری . گفت برای چی ؟ گفتم من و یکی از دوستای اهل حالم با همیم و اونم می خواد حال کنه . ولی فقط می خوام همون اول یه ضد حال بهش بزنم . حواست باشه آتنا وقتی که امشب با دو تایی شون روبرو شدیم اول من میرم سراغ دوست پسردوست پسر سابقم . می خوام جلو چشاش برم زیر کیر اون .. تو هم میری سراغ دوست پسر سابقم . می خوام حالشو بگیرم . اون حتما فکر می کنه که هر کی میره با زوج خودش . می خوام دلم خنک شه . فکر نکنه ما هم همچین دست و پا چلفتی هستیم .
-شیرین جون تو همین از دواجی که کردی نشون میده دیگه دورشو قلم گرفتی . دیگه این کارا چه فایده ای داره ..
-باشه آتی جونم در عوض این جوری از نزدیک دیدن صفاش بیشتره .
-ببینم اصلا من بهت گفتم می خوام بیام ؟
-ای دختر تنوع طلب .. پیش قاضی و معلق بازی ؟
-ببینم دوست پسر سابقت حالا کدوم کشور بوده ؟ مقدونیه که نبوده ..
-چیه هر جا بوده باشه ایرونیه .. نه خاطرت جمع . اون از انگلیس میاد . ...
وقتی که باهاش خداحافظی کردم حس کردم که مجبورم که خوب بشم و با سردردم کنار بیام . دیگه نشستن جلو آینه و ور رفتن با انداممو شروع کردم . هی به کونم نگاه می کردم و به سینه های درشت و پا ها م . ولی شکمم ردیف بود . به طرف آینه قمبل کرده قاچای کونمو به دو طرف باز کردم خودم کیف می کردم کون خودمو می دیدم . به نگاهی به سوراخ کونم انداختم و داشتم به این فکر می کردم که اونی که سوراخ کونمو می بینه چه تصوری می کنه ؟ یه وقتی فکر نکنه کارکردم زیاده ؟.... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس ۷۹

برای شیرین زنگ زده و از اون اطلاعاتی در مورد مهمانان یا دوست پسرای جدبد یک شبه ام گرفتم . خوب که فکرشو می کردم می دبدم که گاه سرعت کاری من از سرعت فعالیت جنده ها هم بیشتره .
-شیرین جون اسم اون دو نفر رو به من نگفتی ..
-میگم تو که هیجانت خیلی بیشتر از منه .همین تو نبودی که یه ساعت پیش ناز داشتی ؟ مراسم معارفه که چیزی نیست همون در محل هم میشه انجام شه .
-ببینم شامو بیرون میریم ؟
-منم دلم می خواست که این کارو کنیم . یه حال و هوایی عوض می شد ولی همون رفت و برگشت و نشست و بر خاست درسته بک تنوعی داره اما آدمو از خیلی کارا عقب میندازه . تو که می دونی وقت طلاست و برای من هم خیلی اهمیت دار ه و برای تو هم همین طور . مخصوصا حالا ;که شوهرت تا ده دوازده روز دیگه هم نیست . -عزیزم پژمان اون قدر به من اعتماد داره که وقتی هم بر گرده من می تونم خیلی راحت باشم .
-شوهر منم به من اعتماد داره . ولی وقتی که شوهر دور و بر آدم نباشه و زن بخواد از لحظه هاش لذت ببره همون جوری که ما داریم می بریم حالش بیشتره و این کار با آرامش بیشتری انجام میشه .دوست پسر من اسمش بود رامتین ولی اون یکی رو من خودمم نمی دونم . وقتی که اومد معرفی میشه دیگه . وای آتنا من از کارات سر در نمیارم .نه به اون ناز کردنات نه به این دلهره داشتن هات . آدم فکر می کنه که شب اول ازدواجته و داری با خودت حساب و کتاب می کنی که اون لحظه پارگی بکارتت چه جوریه و بعدا تا چه اندازه می تونی از سکست لذت ببری .
-شیرین جون منم همین احساسو دارم . این احساسه که لحظه های سکس ما رو شیرین تر و متنوع تر می کنه . البته در صورتی که ما با یک مرد تازه باشیم . با مردی که برای اولین بار می خواهیم تن لختشو از نزدیک ببینیم و براش لخت شیم.
-فدات شم آتنا تو هم به احساسی مثل احساس منو داری و من نمی دونم به تو چی بگم . فقط می دونم که امشب لحظه های خوشی رو در کنار هم خواهیم داشت .
-ببینم من و تو با هم هم حال می کنیم ؟
-چرا که نه آتنا
-پیش اونا ؟
-اگه بدونی بیشتر مردا چقدر خوششون میاد که دو تا زن کنار اونا به بدن برهنه هم دست زده و با هم لز کنند .
-من که اگه دو تا مرد گی رو ببینم که کنار من دارن با هم حال می کنن از این کارشون بدم میاد.
-آره ولی خب اونا میگن که این کار ما یه حس قشنگ و ظریف زنونه هست .. حالا اگه اجازه میدی برم شام امشبو ردیف کنم .
-مگه سر کار نیستی ؟
-ما هم آدمیم دیگه . وقتی شوهر آدم دور و بر آدم نباشه و دیگه از همین حالا رفته باشه , تو هم بهتره بقیه بر نامه هاتو کنسل کنی و یه خورده هم به خودت برسی . ..
با شیرین خداحافظی کردم . پس امشب من باید اول می رفتم سراغ رامتین خان . این شیرین هم عجب حوصله ای داشت ها . پس از این همه سال می خواست از دوست پسر عهد بوقش انتقام بگیره . می خواست حس حسادت اونو تحریک کنه . خاطره هاشو تجدید کنه . اونم پس از این همه زیر کیر این و اون قرار گرفتن . اون از حرفای من نکته می گرفت ولی من که پیش خودم فکر نمی کردم که اون غیر شوهرش فقط با حبیب و شاهرخ بوده باشه . شیرین اندامش متناسب تر از اندام من بود . نمی دونستم باید چی تنم کنم . من خودم از تماشای بدن سکسی خودم جلو آینه لذت می بردم . از کون بر جسته و سینه های درشت و صورت گرد و ناز و بینی قلمی خودم . ولی اگه مردی منو می دید و اگه در اون جمع زن یا دختر دیگه ای هم حضور می داشت حتما منو با اون هم مقایسه می کرد . نمی دونم . چرا بعضی آدمای تپل مثل من تنبلی شون میاد که بخوان برای آب کردن گوشت تنشون تلاش کنن . شیرین می گفت که با استفاده از توپ یا باد کنک های توپی بزرگ و ورزشهای مخصوص باسن کاری می کنه که با حفظ بر جستگی باسن بقیه اندامم به یه تناسب و هار مونی خاصی برسن . خلاصه ترجیح دادم واسه اون شب یه پیرهن یه سره چسبونمو بپوشم که بلند هم بود و آستین دار . ولی طرح دار و خیلی هم زیبا .. رنگ بنفش روشن رو خیلی شیک حس کردم . صورتمو هم با رنگ لباسام ست کرده و راهی خونه شیرین شدم . وقتی رسیدم اون جا مردا هنوز نیومده بودند .
-آتنا ! حواست باشه تا اونا رو دیدیم این جورنیست که بپریم بریم توی بغلشون . باید سیاست خودمونو حفظ کنیم . باید واسه خودمون کلاس بذاریم .
-باشه . هر چی تو بگی ولی ما که نمی تونیم تا صبح دست نگه داریم .
-آره خب ولی تو. که اخلاق مردا رو می دونی . اونا اگه در حال سوختن باشن باید به هر قیمتی که شده خودشونو خاموش کنن .
صدای زنگ در که اومد حس کردم که رنگم داره می پره .. نمی دونم چرا با این که جاذبه جنسی ام قوی بود ولی این هیکل درشتم اعتماد به نفس منو کم کرده بود . خودم حدس زدم رامتین باید کدومشون باشه . حالت و تیپش کاملا مشخص بود . اون یکی هم اسمش بود فرشید .. سی و خوردی نشون می دادند . به هم معرفی شدیم . رفتیم به محوطه پذیرایی . برای لحظاتی سکوت عجیبی بر ما حاکم شده بود . رامتین و شیرین با یه حالت خاصی به هم نگاه کرده انگاری که از هم طلبکارن ..
رامتین : شیرین خانوم خوش می گذره ؟
شیرین : آره ولی خوشی ما به اندازه خوشی اونایی نیست که میرن به غربت تا بیشتر خوش بگذرونن .
رامتین : و ناراحتی شما به اندازه ناراحتی و درد آدمایی نیست که عشقشون بی وفایی می کنه و میره با یکی دیگه ازدواج می کنه ..
شیرین به شدت عصبی شده بود . می دونستم که رامتین داره مظلوم نمایی می کنه .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 8 از 22:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زنی عاشق آنال سکس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA