ارسالها: 3650
#72
Posted: 12 Aug 2014 22:26
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 71
-کی گفته که چش چرونی کنی پسر . اون یعنی کون غیر من خودش صاحب داره .الان هم رفته به یک سفر زیارتی ..
-خب خانوم خانوما چه ایرادی داره که منم یه زیارتی بکنم .نمی دونی که زیارت چه ثوابی داره !
-آقا پسر همون که چند دور دورش بگردی و طواف کنی واست کافیه ..
جبیب : شاهرخ جون اجازه هست ؟ می تونم شیرینی شیرینو بچشم ؟
-از خودش اجازه بگیر ..
شاهرخ نزدیک من شده بود . صدای نفسهای گرمشو می شنیدم .دستاشو دور کمرم گذاشته منو از شیرین جدا کرده بود .
شیرین : باز که مزاحم حال کردن ما شدی .من و اتنا تازه داشتیم اوج می گرفتیم . من چقدر باید بهت بگم . چقدر باید بگم که وقتی شیرین داره کیف می کنه باید بذاری همون جوری حال کنه ..
-حرف زیادی نزن .من کی دیدم که تو بیفتی روی یه زن دیگه و این جوری حال کنی -من کلی گفتم . مثلا خودتو داشتی کسمومی کردی یهو کیرت رو می کشیدی بیرون و فرو می کردی توی کونم.
- تومی دونی که من چقدر عاشق این یه تیکه سوراخم . حالا یکی به تورم خورده که هم قالبش بیسته . هم سوراخش و هم خودش ..
خودشو می مالوند به کونم . هنوز اون حسو نداشت که شلوارشو در بیاره .. نفسهام در سینه حبس شده بود .
-شاهرخ خان شما می دونی که من شوهر دارم ..
-شیرین جون هم داره دیگه. ممکنه منم چند وقت دیگه زن بگیرم . این که دلیل نمیشه ما دوستی ها و روابط انسانی خودمون رو فراموش کنیم. میشه شیرین ؟ تو یه چیزی بگو ..
شیرین : مرد باید که قدرت داشته باشه . و در مقابل همه خانوما قدر تمند ظاهر شه . نه این که آدم حس کنه شاخ و شونه اش در مقابل بعضی زنا شکسته میشه . الان نگاه کن حبیب جون چه جوری داره آروم کارشو می کنه ؟
یه نگاهی به حبیب انداختم وایییییییی اون کی لباساشو در آورده بود که من اصلا متوجه نشده بودم .
-عزیزم شاهرخ جون نکنه منتظری که آتنا هم مثل من لباساتو در آره . دیدی که اون جز شوهرش با هیشکی دیگه حال نمی کنه .
-یعنی اون واسه ما مجردا آکبنده ؟ من که این طور فکر نمی کنم ..
رو کردم به شاهرخ و گفتم من داشتم با شیرین جون حال می کردم که شما اومدین . اگه بدونی من الان چه جوری خجالت می کشم . گناه داره . اگه یه مسلمونی یه مسلمون دیگه رو خجالت بده ..
شاهرخ : اگه دو تایی شون خجالت بکشن چی ..
-حالا پسر تو خجالت نمی کشی که من لخت باشم و لباسات هنوز تنت باشه ؟
شیرین : آفرین آتنا من خوشم اومد . خوب زدی توی خال ..
-حالا نوبت این آقا پسرجوجه فوکلی شماست که بزنه توی خال .
شاهرخ : شیرین ! آتنا با من بود ؟
-پ نه پ با پدر بزرگت بود .. آخخخخخخخ بچه ها من دیگه از حال رفتم نمی تونم .نمی تونم دیگه حرفی بزنم . شاهرخ این رفیقت حبیب هم چقدر با حاله . بی خود نیست که زنا و دخترای باشگاه تا می بیننش می خوان خودشو بهش بچسبونن . شاهرخ کف دستشو روی کسم قرار داده بود . خودمو جلو تر کشیدم تا اون راحت تر باشه و بتونه خودشو کاملا روی تخت قرار بده . دیگه وقتش بود که با هاش همکاری می کردم و یه چراغ سبزی نشون می دادم که جنب و جوششو زیاد کنه . دوتا دستامو رو کون گوشتی ام گذاشتم .. و بازش کردم . تا این کارو انجام دادم یه آهی کشید و گفت
-اگه این کون مال من بود دیگه هر روز سیر سیر بودم .
شیرین : جون خودت . شما مردا رو من بزرگش کرده ام . ای کاش من هم یک مرد بودم .
انگشتای شاهرخ یکی یکی می رفت توی کسم . چهار تا انگشت دست راستشو فرو کرده بود داخل کس و شستشو روی سوراخ کونم نگه داشته بود . انگار تردید داشت . شیرین هم که انگاری به جای این که فکرشومتوجه این کنه که حبیب چه جوری داره کسشو لیس می زنه همش می خواست مقایسه کنه رفتار شاهرخ رو با من و با خودش . با این که خودش رفته بود زیر حبیب ولی اون حس حسادت زنانه اش تحریک شده بود . منم کمی حرصم گرفته بود از این که می دیدم شیرین خودش داره با حبیب حال می کنه و چشش و دلش پیش شاهرخه ..
-شاهرخ جون کمرم درد گرفت اون انگشت پنجمت روهم بفرست بیاد دیگه . الان داره ازت شکایت می کنه . می گه من آدم نیستم چهار تا رو کردی تو سوراخ؟ .. حالا من باید پشت در بمونم ؟
- میگما ایرادی نداره از یه در دیگه وارد شه ؟بقیه اعتراضی ندارن .؟
-بقیه انگشتا یا بقیه آدما ..
-تو چقدر نازی آتنا خوشم اومد بقیه انگشتا رو میگم .
-نه عزیز دلم . ببینم سوراخ کونم بهش سلام می کنه .. آخخخخخخخخ پسر کمرم درد گرفت .
-حالا من ازت می پرسم آتنا جون از هوس درد گرفت یا از بس این جوری قمبلی منتظر کیر شدی ؟
-راستش واسه هر دو تا .. ولی کی گفته من منتظر کیرم ؟
انگشت بیرون مونده رو به نرمی و خیلی آروم فرو کرد توی کون من و گفت همین سوراخ داغ و نابی که همین الان انگشت کردم توش . سرمو به سمتش بر گردونده و گفتم اوووووخخخخخ پسر کی لباساتو در آورده .؟
-همون موقع که داشتی کونتو واسم می جنبوندی و در عالم خودت می خواستی که بهت حال بدم .
-پس تو یه جادو گری ..
در عالم خودم بودم و دوست داشتم که کونمو به شدت بکنه .. حس کردم شستش کلفت شده خیلی کلفت ..حس من اشتباه نمی کرد .. این کلفتی کیر بود که اونو توی کونم حس می کردم . اون قسمتی از کیرشو کرده بود توی کونم . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#73
Posted: 15 Aug 2014 15:25
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 72
-این چیه کردی توش .. آدمو به یاد کلفتی بادمجون میندازه . شاهرخ ! راستی راستی این کیره که تو داری ؟ شیرین تو تا حالا چه جوری جر نخوردی ..
شاهرخ : آتنا! مگه تا حالا بادمجون هم توی کونت فرو کردی ؟
- اینو که می بینی جز شوهرم به هیشکی باج نداده . حالا به خاطر گل روی شیرین جون که با هم بودیم و گفتم که یه تنوعی شه یه حالی هم با هم کردیم .
-اگه بدونی چه صفایی داره همیشه از این حالا می کنی .
-اوووووووففففففف من عاشق کون دادنم و اگرم یکی پیدا شه که بتونه کونمو سر حالش کنه فداش میشم .
-پس فدای من میشی آتنا ؟
-هنوز که کاری نکردی.
-پس این چیه توی کونت داره وول می خوره .؟
-این که هنوز لقمه اولشه ؟
-من خودم سیر سیرت می کنم . اسیر کیرت می کنم .
-قربون کونم بری .. این تویی که اسیر کونم شدی . درسته من دارم حال می کنم اگه دوست داری همین حالا کونمو کنار بکشم ببینم کی آتیش می گیره ؟ کی نمی تونه تحمل کنه ؟
-از دست تو من چیکار کنم دختر . هر جوری هست می خوای منو به آتیش بکشی . می خوای نشون بدی که رئیس منی .. باش .. باش ...
-ببینم آق پسر من رئیستم یا این کون تپل مپل ما ؟
خوشم میومد با این تکیه کلامهای داش مشتی داشتم بازیش می دادم . آب ار لب و لوچه اش آویزوون شده بود . اونم جزو مردای هیز و کون پرستی بود که دیده بودم از همون مردایی که خوشم میومد و می دونستم می تونن لذت بخش باشن .. اون طرف حبیب کمر شیرینو گرفته بود و از پشت داشت اونو می کرد . هنوز متوجه نشده بودم که کیر حبیب وارد کس شیرین شده یا کونش .. یه خورده که شیرین خودشو گردوند تازه متوجه شدم که کیرداخل کس قرار داره ..
-آخخخخخخخ شاهرخ جون شیرین خودت رو ببخش که داره زیر کیر حبیب حال می کنه . دست خودم نیست . یه حالی داره به کسم میده که نمی تونم ساکت بشینم دلم می خواد خودموخالی کنم . جیغ بکشم .. آتنا تو چرا ساکتی . شاهرخ خیلی با حاله . من اگه زیر کیر هر کی باشم بازم دلم می خواد بپرم برم توی بغل اون . روزم ساخته نمیشه اگه دست اون به من نرسه ..
شاهرخ : شیرین مگه تو به غیر از من با مردای دیگه ای هم هستی /
-نه بابا منظورم همین شوهرمه و با حبیب نازنین . رفیق جون جونی تو ..
لکه های سفید و خیسی روی کیر و دور و بر کس شیرین نشون می داد که اون بیش از اندازه داره حال می کنه . کیر شاهرخ با یه حالتی توی کون من حرکت می کرد که همش از این هراس داشتم که نکنه به من بگه یه کونی سابقه دارم . یکی که با بیست تا مرد طرف بوده . هر چند حساب و کتاب از دستم در رفته بود . شاید من با مردای زیادی بودم ولی از نظر تعداد سکس ممکن بود یک زن شوهر دار در عرض یه سال تا این حد سکس داشته باشه بنا بر این نمی شد گفت فعالیت های من در جهت گشاد سازی کونم زیاد بوده . من حال کردن خودمو با کیر های مختلفی انجام داده بودم . دو تا دست شاهرخ سینه و کسمو به قبضه خودش در آورده بود . با دستاش هم حال می کردم و کسم یه قلقلک خاصی رو در مغزش حس می کرد ولی بیشتر اون کیری به من حال می داد که وقتی به عقب کشیده می شد و رو به جلو و داخل مقعدم حرکت می کرد حس می کردم یه دنیا خوشی رو از داخل کونم به عقب کشیده و همون لذت رو با کیرش رو به جلو حرکت میده . همون کاری رو هم که لذتمو بیشتر می کرد و شاهرخ رو هم بیشتر آتیش می زد انجامش دادم . کونمو دور کیرش می گردوندم .
-دختر نکن از حال رفتم . چه خوشگله کونت ! ورم و بر جستگی اونو تا حالا من در هیچ کونی در هیچ شخصی ندیدم .
-شرمنده ام نکن شاهرخ جون با این همه تعریفت .. اون وقت من هر کاری کنم از خجالتت در نمیام .
کف دستاشو از رو سینه هام بر داشته بود و اونا رو قرار داد رو دو تا قاچای گنده کونم .
-ووووووویییییییی آتنا آتنا فدای اون کون گنده ات .
-بد قواره که نیست .
-اگه بود که کیرم این قدر شق نمی شد .
-بگو شاهرخ بگو .. کونم چطوره . دیگه چطور می بینیش ؟
-عالی عالی ..
حبیب : شاهرخ جون این جوری که تو داری میگی دل منو که بردی . زود تر سر حالش کن تا یه افتخاری هم به ما بده .
-فدای مرامت داش حبیب . تو اول یه حالی به این شیرین جونمون بده که اگه بهش غذا نرسه ردیف نشه .. یعنی به ار گاسمش نرسونی اون ول کنت نیست .
شیرین : حبیب چشاتو از روی کون آتنا بر دار . حواست پرت میشه اون جوری که باید نمی تونی به من حال بدی . .. اون وقت اگه ار گاسمم نکنی من دست از سرت بر نمی دارم ..
-نهههههههه شیرین نگو .. ..
لذت می بردم از این که می دیدم حبیب واسه این که زود تر کیرش به کون من برسه داره واسه شیرین سنگ تموم میذاره ولی خیلی هم حال می کرد . کیر تیز حبیب هم یه استیل قشنگی داشت. از سر به هوا بودن و حالت سرخ و سفیدش خیلی خوشم میومد . می دونستم که کیر بعدیه که وارد سوراخم میشه ...ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#74
Posted: 19 Aug 2014 22:07
زنــــــــــــــــــــی عاشــــــــــــــــــــق آنــــــــــــــــــــال سکــــــــــــــــــــس 73
کیر جبیب همین جور در حال وول خوردن داخل کس شیرین بود .. اونم یه نیم نگاهی به کون من داشت تا ببینه دوست پسرش چیکار می کنه . من که برام فرقی نمی کرد . معمولا حسادت توی کارم نبود . شاید خیلی کم پیش اومده بود که این حس و حال رو داشته باشم . به خودم می گفتم من که یه کون برجسته و خوش فرمی دارم که پسرا تا می بیننش هوش از سرشون می پره و به بقیه دخترا اون توجهی رو که باید داشته باشن ندارن . تازه واسه من که موندگار نیستند و من هم که نمی خوام خودمو اسیر غریبه هایی بکنم که نهایتش جز دردسر چیزی نمی تونه باشه .. پس بی خیال حسادت و این حرفا . شرایط شیرین فرق می کرد . شاید اون زبل بازیهای منو نداشت و تمام انرژی خودشو صرف همین یکی دو تا دوست پسرش می کرد ولی تعدا داونایی که با من رابطه داشتند رو دیگه حسابش از دستم در رفته بود . سرمو خم کردم تا از لا پام کیری رو که در حال حرکت توی کونمه به خوبی ببینم . اگه این کیر داخل کسم بود راحت تر می تونستم زیر نظرش داشته باشم . یه لحظه نگاه من و حبیب به هم خورد و اون یه چشمکی بهم زد و منم با یه چشمک خاص چراغ سبزمو نشونش دادم .. شیرین : حبیب چقدر تو هاتی ..
ولی می دونستم که اون به این دلبل داغه که زود تر شیرین رو ار گاسم کرده بیاد سراغ من .
-آخخخخخخخخخخ اووووووووفففففف نهههههههه .. نهههههههه .. شاهرخ !
به کیر سرح و سفید حبیب خیره شده بودم .. حالا که گردنم درد می گرفت که کیر فرو رفته شاهرخ رو توی کونم ببینم باید کیر حبیب رو می دیدم .. یواش یواش حرکت کرده و نزدیک هم شدیم . لبای من و شیرین به هم چسبیده بود . این جوری خیلی صفا می کردیم . و این حس در من به وجود اومده بود که دیگه شیرین به من حسادت نمی کنه که اون کیری که یه زمانی در بست در اختیارش بوده حالا داره به من حال میده .. یه دستی که حس می کردم دست حبیب باشه داشت روی کسمو چنگش می گرفت .. فشار کیر , حرکت لبای شیرین رو لبام و حالا کف دست حبیب حشر منو بیش از اندازه برده بود بالا .
-تند تر .. تند تر .. تند تر ..
داغ شده بودم . درجه حرارت بدنم لحظه به لحظه بیشتر می شد . حالا این هوسو داشتم که یک کیر دیگه بره توی بدنم و این بار در کوسم قرار بگیره . سر و صدا و فریاد های هوس شیرین طنین اندز فضای پذیرایی شده بود . دست حبیب روی کسم لغزید و دیگه نمی دونم چرا ادامه نداد . لبای شیرین از لبام جدا شد . یه نگاهی به سمت راستم انداختم و دیدم که اون زن در یه حالت دمر دراز کش شده و حبیب در حال ناله کردنه و شیرین هم همش میگه آب بده آب بده و... منم دیگه یه دگر گونی خاصی در من به وجود اومده بود . حبیب که کیرشو بیرون کشید لحظاتی بود منی شیری رنگشو می دیدم که از کس شیرین در حال بر گشته .. اومد سمت من ..
-داداش شاهرخ با اجازه ..
وقتی کیرشو به سمت دهن من آورد من در جا بازش کردم و اونم کیرخوشگلشو کرد توی دهنم .. چشامو بستم و با لذت کیر حبیبو ساک می زدم . هر چند لحظه در میون تا دو دقیقه ای رو ته مونده های منی حبیب رو حسش می کردم . با خوردن آبش به این فکر می کردم که تا لحظاتی دیگه این کیر وارد بدنم میشه ..
شاهرخ : داداش بفر ما ..
-خواهش می کنم . مزاحم نیستم ؟
-مزاحم و این حرفا چیه .. یه سفره ای پهنه و بالاخره باید سیرمون کنه ..
شاهرخ کیرشو کشید بیرون.
-نهههههه زود بود منو که ارضام نکردی ..
-واسه همین کیرمو کشیدم بیرون ..
حبیب : منم عاشق کونت شدم آتنا . نمی تونم ازش دل بکنم . جووووووووون .. فدای تو ..
-دوستم داری حبیب ؟ منو دوست داری یا کونمو ؟
-هر دو تا رو .
-بیشتر از اون قدری که شاهرخ دوستم داره دوستم داری؟
اون دو تا پسرا خوششون میومد از این که دارم با حرفای الکی خودم واسه شون لوندی می کنم . شاهرخ رفت زیرم دراز کشید تا از پایین فرو کنه توی کسم . حس کردم شاید کمرش درد گرفته باشه و شایدم فکر کرده که با کیر کلفتش بهتر و بیشتر می تونه از طرف کس به من حال بده و ار گاسمم کنه ..
-حالا می تونی بری و کیرت رو دو سانتی با لای کیر شاهرخ جون فروش کنی توی کونم . سوراخ کونم منتظره . خوب نیست حرومش کنی ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم