ارسالها: 3650
#11
Posted: 14 Jul 2013 14:28
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 10
نورا دیگه دارم از دستت عصبانی میشم -خب شو این همیشگیه -تو نباید درس بخونی خودتو تقویت کنی ؟/؟ -من اگه در شبانه روز سه ساعت بخوابم خوبه ؟/؟ تقویتشو باید تو منو بکنی بابا -یادت رفت شبای جمعه که می خوابیدی تا ظهر جمعه بیدار نمی شدی ؟/؟ -من اراده شو دارم هر جور که بخوام همون جور عمل می کنم -مثلا اراده کردی که امشب باباتو اذیتش کنی ؟/؟ -بابا من ازت دلخور میشم این حرفا رو می زنی . ولی چه کنم که استاد منی و داری بهم درس میدی و تو بغل توام . خیلی هم دلت بخواد که دخترت تو بغلته . باباهای دیگه آرزوشونه که یه دختر ناز مث من داشته باشن . -من که ناشکری نمی کنم نورا جون . می دونی که چقدر دوستت دارم .... چقدر کیرم داغ کرده بیش از هر وقت دیگه ای درشت نشون می داد ! نورا ول کنم نبود . هر چی می خواستم بین کیر خودم وچاک کون نورا یه فاصله ای ایجاد کنم نمی شد . . یه چند دقیقه ای که گذشت راستش خودمم دوست نداشتم که این فاصله ایجاد شه ولی اینو هم دوست نداشتم که آب کیرم رو کون دخترم خالی شه و یه احساس ناجوری بهش دست بده از این که حس کنه پدرش چقدر بی اراده شده که این قدر راحت رو چاک کون دخترش خالی می کنه . شاید اون حالا حالیش نبود و کیف هم می کرد ولی بعدا که چششو باز می کرد می فهمید که چه اشتباهی کرده . -نورا جون من یه دستشویی برم برگردم -بابا یه وقتی در نری ها . هروقت بر گشتی دویاره باید همین جوری بهم بچسبی . آخ امان از دست این دخترا که چقدر خودشونو واسه باباشون لوس می کنن .ولی فکر کنم از این که نا مادری بخواد بیاد تو زندگیش می ترسید . رفتم دستشویی و به یاد کون و چاک کوس دخترم جلق زدم و آبمو خالی کردم تو دستشویی تا وقتی که به نورا چسبیدم دیگه گند نزنم . چیکار می کردم یه پدر که آبرو خواه باشه همینه دیگه . وقتی که بر گشتم دوباره همون حالتو روی نورا پیاده کردم . نورا این بار چون حس کرده بود کیرم شل شده کونشو مخصوصا اون درز وسطشو رو کیرم حرکت می داد . می خواست وسوسه ام کنه و کاری کنه که خوشم بیاد و الحق و الانصاف که موفق هم شده بود . -بابا چرا این قدر شل شدی . می خواست بگه چرا این قدر شل شده روش نمی شد و گفت شل شدی یه تکون بخور دیگه . -عزیزم ما دیگه پیر مرد شدیم -اوه تو دیگه واسه ما ناز نکن . کی همچین حرفی زده . تو خوشگل ترین بابای دنیایی هنوز یک گل از صد گلت نشکفته .چهل و دو سال که سن نیست . -پس می تونم یه مامان خوشگل واست بیارم ؟/؟ ساکت شد و در حالی که صداش گرفته بود گفت بابایی یعنی تو راستی راستی از این فکرا می کنی ؟/؟ اصلا این حرفت می دونی چقدر تن مامانو تو قبر لرزوند؟/؟ -تن مامانو یا تن دخترشو ؟/؟ -هردوتا رو . می دونم داری شوخی می کنی . دیگه از این حرفا نزن . سه تا دسته گل خوشگل داری زن میخوای چیکار . ادامه ندادم . راستش هنوز به این چیزا فکری نمی کردم . می خواستم یه شوخی کرده باشم . فکر نمی کردم این قدر دلش بگیره .خواستم از دلش در بیارم تا دل کوچولوش آروم بگیره و راحت بخوابه . درازای دستم همچنان رو سینه هاش قرار داشت . کف یه دست دیگه مو گذاشته بودم رو کونش و چنگش می گرفتم . دستشو از پشت سرش به دست من که رو کونش قرار داشت رسوند و اونو گرفت و به طرف قسمت جلو بدنش و قسمت زیر کوسش حرکت داد . -نورا داری چیکار می کنی . -بابا اگه می خوای من واست درس بدم . تو اون درسا و آموزشی رو که مال مرداست بهم میدی و اون قسمتی رو که خالص مال خانوماست ول می کنی ؟/؟ -چند بار بهت بگم نمیشه همه رو یه شبه ردیف کرد . خواستم دستمو بکشم کنار ولی بد جوری با وسط بدنش و اون قسمت کوس کوچولوش به کف دستم که اون زیر قرار داشت فشار می آورد . کوسش خیلی خیس کرده بود . دستم یه خورده اون زیر سر می خورد ولی هر کاری می کردم ردش کنم نمی شد و بر عکس بیشتر به کوس نورا گیر می کرد و اونم طوری آه می کشید و نفس نفس می زد که واقعا دلم واسش می سوخت . اما اینا دلیل نمی شد که من بخوام یه سری اصول رو زیر پا بذارم . بااین حال در همین حد حاضر بودم به دخترم کمک کنم و در اندازه های معمول بهش حال بدم . برای همین یه خورده کف دست چپمو که رو سینه هاش قرار داده بودم با نرمی خاصی روی سینه هاش حرکت می دادم -بابا نیما جونم بگو این حالتا چیه . واسه چی من این قدر خوشم میاد ؟/؟ تا کجا باید خوشم بیاد ؟/؟ چیکار کنم که این خوش آمدنها به آخر خط برسه -نورا ترمز کن ببینم . تو که یه روزه نباید این همه راه روبری -می تونم و میرم -به وقت عملش معلوم میشه . دیگه واقعا دلم واسش می سوخت . نمی تونستم ببینم تو آتیش هوس این قدر داره می سوزه . نباید کاری می کردم که کار به اینجا می کشید . نمی شد . شرایط در هر صورت کارو به اینجا می کشوند . دستمو از رو سینه ها و زیر کوسش بر داشتم و دو دستی به قاچای کونش چسبیده از وسط بازشون کرده زبونمو از پشت کشیدم رو کوسش و و اومدم بالاتر به طرف سوراخ کون و با نوک زبون اونجا رو هم لیس می زدم . نورا سکوت کرده بود چیزی نمی گفت ولی کوسشو به زمین فشارداده و این پهلو اون پهلو می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 15 Jul 2013 17:52
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 11
نه نمی تونستم بیشتر از این عذاب کشیدنشو ببینم . اگه اونو همین جوری ولش می کردم به حال خودش , هم این که ازم دلخور می شد و هم این که معلوم نبود بعدش میخواد چه کاری صورت بده . شاید یه دوست پسر پیدا می کرد و کار به جاهای باریک می کشید . -بابا جونم بابایی کمکم کن . یه جوری شدم . خوشم میاد نمی دونم چیکارکنم . نمی دونم مثل این که افتادم تو یه استخری که آبش عمیقه منم شنا کردن بلد نیستم و همش دارم دست و پا می زنم نمی دونم چطور خودمو نجات بدم . بابا نجاتم بده . نجاتم بده . کمکم کن --نورا جون این جور مواقع حداقل به دوطریق میشه کمک کرد . یه روششو من الان نمیگم . فعلا اون درس خیلی خیلی تکمیلیه ودرست نیست برم رو اون مورد و در باره اش حرف بزنم . یه خورده هم خطر ناکه .. -بابا هر کاری می کنی بکن . اون مورد بعدیشو بگو چیه . اصلا عملش کن . دستمو گذاشتم رو کوسش .همین جور داشت ناله می کرد و آه می کشید و می گفت من یه جوریم بابا کمکم کن . به دادم برس . ومنم شده بودم معلم . -عزیزم این ناحیه رو اگه خوب بهش برسی و یا از طرف جنس مخالف بهش رسیدگی بشه سیستم بدنی رو تنظیم می کنه و تو یه یه درجه از لذت می رسی که وقتی در اون حالت قرار بگیری حاضر نیستی که با چیزی تو دنیا عوضش کنی . -بابا یه کاری کن من برسم اونجا ببینم اون چیه . حالم خوش بشه . چه جوری میشه رفت اونجا .. آها گفتی یه مدلشو نمی تونی بگی . یه مدل دیگه اش چیه . درحالی که انگشتمو رو چوچوله کوچولوش می کشیدم و با لبه ها و روی کوسش بازی می کردم که همینم آتیش هوسشو زیاد تر می کرد گفتم یه راه دیگه اش اینه که من دهنمو بذارم رو اینجات و با زبون و لبام ویه خورده کمک گیری از دندونام لیس و میکش بزنم .. -بابا هر کاری میکنی بکن . من خوب فهمیدم چی داری میگی . درس تئوری رو فهمیدم زود باش عملی کار کن و تا آخرشم باید بری که من متوجه شم که این درسایی که میدی رو یه اصوله و پایه ای قرار داره که صحیحه . با چشای خمارش به کیرم نگاه می کرد . می دونم خیلی دوست داشت که با کیرم بهش حال می دادم ولی اون لحظه تنها حالتی که می شد که کیرم بهش حال بده این بود که فرو کنم تو کوس کوچولوش وهنوز زود بود و کار درستی هم نبود . نمی دونم این حرفا رو کی بهش یاد داده بود وتو گوشش پر کرده بود که اگه دختریتو از دست بدی بابات می تونه واست ردیف کنه .درهر حال این روزا کوچولوهاش زرنگن چه برسه به نورای 20 ساله من و همکلاسایی که قبلا اونو آب بندی کردن . بدجوری به کیرم زل زده بود ولی اصلا دوست نداشتم در این مورد بهش آموزش بدم . می دونستم حدس زده چی می خواستم بگم و نگفتم . دوتایی مون کاملا سکس روبروی هم قرار داشتیم . من پاهاشو گرفته انداختم رو شونه هام و کمرش رو زمین قرار داشت . کوسشو گذاشتم تو دهنم . کوس کوچولوی دختر ناز موگذاشتم تو دهنم و همون جوری که بهش وعده دادم بودم و جزو آموزش سکس به دخترم بود گذاشتم تو دهنم . . از بس کوس مهنازو که دوبرابر کوس نورا می شد میک زده بودم دیگه عادت داشتم به این کار . گاهی وقتا می دیدی نیمساعت کوس مهنازو میک می زدم و اون صداش در نمیومد که بگه برو بچسب به یه کار دیگه . خیلی کیف می کرد و منم تو این کار خیلی وارد بودم . می دونستم کدوم قسمت حساس تره که به همون جا پیله کنم . سعی می کردم مکیدن کوس دخترم به یه حالت گاز زدن تبدیل نشده . فشار لبهامو طوری تنظیم کرده بودم که اون بتونه حداکثر لذتو از این کارم ببره . می دونستم که سینه های یه دختر در این زمان و ابتدای بلوغ و نوجوونی بیشتر از هر وقت دیگه ای در طول زندگیشون حساسه و اونا رو به هوس میاره واسه همین سینه های کوچولو و گردشو تو دستام گرفته و می گردوندم و با نوکشون که همچین بفهمی نفهمی تیز شده بود بازی می کردم . خیسی کوس نورا رو می خوردم تا اصطکاک لب و دهنم با کوسش بیشتر بهش حال بده -اوووهههههه باااااباااااااباااااا بااااااا چه درس شیرینیه من دیگه دارم از حال میرم . حس ندارم خوشم میاد . دوستت دارم بابایی .هرچی تو گقتی راست گفتی . هرچی توبگی راست میگی . دوستت دارم بابا . یه دستشو گذاشته بود روسرم و موهامو می کشید .جیغ می زد . سرمو به کوسش فشار می داد و یه دست دیگه اشو میخواست برسونه به کیرم که نمی رسید . حالتمون طوری بود که کیرم از دستاش دور می موند . نخواستم که نومیدش کنم یه خورده خودمو از حالت تقریبا ایستاده به صورت نیم خیز در آورده و فاصله کیرم با دستشو کم کرده تا بتونه به کیرم دست بزنه . از تماس کف دست کوچیکش با کیر کلفت خودم احساس لذت می کردم . کیرم خیلی شق شده بود . یه خورده دیگه اگه اونو می مالوند بازم تو دستش خیس می کردم . اونو این بار بغلش کرده و انداختمش رو تخت تا کوسشو با یه فشار بیشتر و خستگی کمتری میک بزنم . پاهاش از تخت آویزون بود و نیمتنه اش رو تخت قرار داشت و منم به خوردن کوسش ادامه دادم . ول کن کیرم نبود . خیلی هوس اونو داشت ولی شرایط طوری نبود که من بخوام کیرمو در اختیارش بذارم . بدون این که وقفه ای در مکیدن من ایجاد کنه از پایین تخت کف پاشو به کیرم می مالوند . من که خیلی خوشم میومد و خمار شده بودم . سست شده بودم . -بابا تو هم خیلی خوشت میاد ؟/؟ هروقت منو رسوندی اون بالا بالا ها منم مال تو رو می خورم . حرفی نزدم . تو دلم گفتم حالا بالا بالا هارو برو . ساک زدن پیشکش . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#13
Posted: 15 Jul 2013 17:53
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 12
یه بار از نوک انگشتان پای نورا شروع کرده به طرف بالا تمام قسمتای پاشو میک می زدم و می بوسیدم . به زانوش که می رسیدم دهنمو باز می کردم و اونجا رو هم می مکیدم . -اوهههههه بابایی بابای گلم .. بازم یه جوری شدم . یه جوریم کردی که فکر می کنم اگه بخوای منو اون بالابالا برسونی باید دوباره کوسمو بخوری .. ایییییییی پدر جونم ببخشیدا .. تنبیهم نکن از زبونم پرید نمی خواستم اسمشو بگم . -نورا دختره شیطون تو از اون مار مولکایی -بابا این جوری بهم گیر نده . من دختر مظلوم تو هستم . حالا یه اشتباهی شده .. -باشه نورا عیبی نداره . یه بار دیگه کوس لیسی رو شروع کرده و این بار دیگه می خواستم که کارو یه سره کنم . باید درجه حساسیت نورا رو می دونستم . دخترا در این سنین خیلی زود ارضا میشن . چقدر کوس کوچولوو لقمه ای و ناز نورا واسم خوشمزه بود . یه لحظه یاد اون وقتا که خیلی کوچیک تر بود و نگام به کوسش می افتاد افتادم که از تصور این روزا مو بر تنم سیخ می شد . یعنی تصور حالتایی که یه پدر به دخترش نظر داشته باشه . وقتی دهنمو رو کوس نورا گذاشته بودم اونو طوری به دهن قفلش کرده بودم که هم می تونستم میکش بزنم و هم لیس . ازروی کوس کوچولوش هم کمک گرفتم . تپش قلبم دخترم خیلی سریع شده و ضربانش در دقیقه به شدت بالا رفته بود . البته در سن او مسئله ای نبود ولی به عنوان یک پدر می تونستم نگران بچه ام باشم . هر چند مادرشم تا اواخر از این حالتا داشت به هیجان میومد و دستشو میذاشت رو سینه اش و می گفت آخ دلم . آخ دلم .. هیجان زیاد فشار خونشو می برد بالا و احتمالا یه جایی از رگهاش رسوب کرده بود . با انگشتای دو دستم روی کوسشو از دو طرف به وسط جمع می کردم و در همون حالت پایین ترشو می خوردم . خیلی خوشش میومد . کشیدن موهای سرمو با اون دستای ناز دخترونه اش شروع کرده بود . عزیزم خوشگلم دختر خوبم نمی دونستم جای خالی مامانتو این جوری هم واسم پر می کنی . ولی من نمی تونم اون پیشرفتی رو که با مهناز داشتم با تو داشته باشم . تو همین فکرا بودم که حس کردم لحظه به لحظه موهامو با زور بیشتری می کشه و ول کن هم نیست . این کشش تا یه حد و دردی وایساد و متوجه شدم که زورش بیشتر از اینا نمی رسه که فشار بیشتری بیاره . دستاش که خسته می شد یه خورده ول می کرد دوباره از نو کشیدن موهامو شروع می کرد . -بابا بابا منو ببر اون بالا بالا ها .. یه جوری شدم . بابا کمکم کن دلم میره تو سینه ام داره راه میره .. دارم میرم بالا یهو میام پایین .. خوشم میاد خوشم میاد بابایی خیلی کیف داره . مثل یه سرسره می مونه .. این بار فشارمو شدید تر کرده . با یه سرعتی ویژه و مخصوص و شوک آور آخرین حربه هامو به کار گرفتم بابا باباجونم ادامه بده .. دارم میرم بالا دیگه پایین نمیام خیلی بالا .. -دخترم خوب حواست به لذتت باشه . میری یه جایی که عالی عالیه . حس می کنی که پیروز شدی و از اون بالاتر نیست . لذت ببر نورا جونم .. آروم و قرار نداشت . ولی من دیگه حرف نمی زدم و کارمو می کردم تا تمرکزش بهم نخوره . نورا جونم دیگه تکون نمی خورد . دیگه حرف نمی زد . یکی دو دقیقه که گذشت بهم گفت -استاد خوشگله من یادت رفت که بگی وقتی از اون بالاترین نقطه که داری میای پایین بازم یه کیفی میده که آدم خوابش می گیره .. -خب نورا جون بعضی چیزا رو دیگه تخفبف بیا . آدم خودش تجربی یاد می گیره .. جفت پاهاشو انداخت دور پهلوهام و دستشو گذاشت دور گردنم و به اصطلاح خودشو قلاب کرد . بابا می تونم کیرتو بخورم ؟/؟ اییییییی بابا جونم خیلی باید ببخشیدا من نمی دونم چرا اون چیزایی رو که نباید اسمشو ببرم می برم . از زبونم در میره .. -من اون موقع که مدرسه بودی اگه جای خانوم دینی شما بودم بهت نمره صفر می دادم -بابا جونم دلت میاد واسه دختر خودت از این چیزای بد بخوای ؟/؟ -حالا مثل یه دختر خوب برو بگیر بخواب . کنارش نشستم و تا بخوام یه بوسه شب به خیر بهش بدم دیدم که با جفت دستاش کیر منو گرفت که زورش برسه .. -ولم کن نورا بسه دیگه .. خیلی پررو شدی .. بیست سال سن داری انگار هنوز بچه ای . کی می خوای این اخلاق بچگونه اتو کنار بذاری ؟/؟ دلم نمی خواست ناراحتش کنم ولی بد عادت می شد . دوباره اخماش رفت تو هم و دیدم با اسلحه گریه اومد به جنگم .. -هر وقت فکر می کنم دوستم داری می بینم اشتباه می کردم . تو خودتم دوست نداری بابا . من که می بینم این چیزی که وسط تنته و اگه این دفعه اسمشو ببرم منو می زنی چقدر سفت و کلفت شده و خوشت میاد چرا نمیذاری منم به تو حال بدم ؟/؟ خانومای غریبه این کارو بکنن خوبه ؟/؟دستمو بردم بالا تا یکی بذارم زیر گوشش ولی بازم حس کردم که باید کوتاه بیام . دلم واسش سوخت . منم دوست داشتم که کیرمو بخوره ولی با این هوسم می جنگیدم . کیرمو بردم طرف دهنش . نمی تونستم اشک چشاشو ببینم . اگه روشو زیاد می کردم حتما چند روز دیگه می گفت بکارت منو هم بگیر . کیرمو به لبش چسبوندم و گذاشتم هرچی که می خواد بگه و تو دل تنگشه خالی کنه . -بابا حالا من تحریمت کنم و کیرتو نخورم خوبه ؟/؟ از لج و لجبازی هم که شده اسمشو می برم تا ازم دلخور شی .. می خواستم بهش بگم خب نخور . باخودم گفتم ولش یتیمه گناه داره بهتره سر به سرش نذارم . کیرمو فرو کرد تو دهنش . منم دستامو گذاشتم پشت سرش و موهای قشنگ و اون کله خوشگل و پرموشو ناز می کردم . -بابا چه جوری بخورم بیشتر خوشت بیاد دلم می خواد منو بیشتر دوست داشته باشی . فکر نکنی حالا که مامان رفته باید سختی بکشی و دخترت تو رو فراموش کرده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 15 Jul 2013 17:56
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 13
قربون دختر ناز و خوشگل خودم برم . هر جوری که تو واسم بخوری خوبه . من همونشو دوست دارم . -بابا جونم من همیشه کیرتو ساک می زنم . . سعی می کنم قوی تر شم دهنمو بتونم بیشتر باز کنم چاق ترم میشم بیشتر کیرتو می فرستم تو دهنم -نورا این ساک زدن و این اصطلاحاتو از کجا یاد گرفتی ؟/؟ حالا واسه ما فیلم میای و سر پدرت میخوای شیره بمالی ؟/؟ که به من درس بده . ساک زدن دیگه چه حرفیه ؟/؟ -بابا تو خودت یه بار گفتی . راستش اصلا یادم نمیومد همچین حرفی بهش زده باشم ولی بدم میومد بچه اونم دختر بخواد از این حرفای سکسی لات منشانه پیش باباش بزنه . اون اگه یه پسر م بود من نمی ذاشتم در تکیه کلامهاش از این حرفا استفاده کنه . قبل از این که بیشتر ناراحتش کنم کیرمو بیشتر فرو کردم تو دهنش و اونم خیلی خوشمزه واسم ساک می زد . با اون لبای کوچولو گرد کرده اش خیلی بهم حال می داد . بیحس شده بی اختیار رو تخت دراز شدم و اونم رو من قرار گرفت و همچنان به ساک زدن خودش ادامه می داد -گاهی دهنشو رو کیر من باز می کرد و می گفت بابا از آب نبات دسته دار هم خوشمزه تره . بیضه های منو تو دستاش می گردوند حس کردم آب کیرم میخواد بریزه تو دهن نورا . سرشو با دو تا دستام به عقب برده و با یه فشار از طرف خودم کیرمو ازدهنش کشیدم بیرون .-بابا چیکار می کنی . بذار کیفمو بکنم . مگه خودت لذت نمی بری ؟/؟-چرا نورا جون واسه همین لذت بردن زیادیه که کیرمو از دهنت کشیدم بیرون . نمی خوام آبمو همون اسپرمو تو دهنت خالی کنم -پس می خوای کجا خالی کنی پدر تو کوسم بریزی ؟/؟ -نورا تو امشب باهام لج کردی ؟/؟ این حرفای زشت چیه . اولا تو دختر ی و هنوز راه اونجات باز نشده در ثانی من آبمو واسه چی خالی کنم ؟/؟ -پدر مگه تو دوست نداری خوشت بیاد و از من راضی باشی ؟/؟ -من ازت راضیم .. -بابا وقتی تو لذت ببری می دونم ازم راضی ترم میشی هر جا دوست داری آبتو خالی کنی بکن . من حرفی ندارم . قبوله .. دستمو دوباره گذاشتم رو کوسش و باهاش بازی کردم . دیدم هیجانی شده ولش کردم . نمی خواستم بازم هوس رو ز از نو روزی از نو را داشته باشه .عادت می کنه . به در خواست من پشت به من و در یه حالت قمبلی قرار گرفت . می خواستم آبمو خالی کنم تو اون قسمت وسط کونش . بدون این که کیرمو فرو کنم تو سوراخ کونش می تونم اونو از درازا بمالم به درازای درز کون نورا و با چند بار حرکت داغ شم و خالی کنم . کیرمو گذاشتم اون وسط و در اینجا نورا لاپاشو از عقب باز ترش کرد و کیرم روی کوس دخترم قرار گرفت -آخخخخخخ بااااابااااااا جوووووون کوسسسسم کوسسسسم داره آتیش می گیره . -دیگه رشته امور از دستم در رفته بود . اون هر کاری که دلش می خواست می کرد و هرچی که می خواست می گفت . -بابا می کنی توش ؟/؟ -خیلی روت زیاد شده دختر . کاری می کنی که این دفعه نسبت به تو بی خیال شم و من بگم دختری به اسم نورا ندارم و نمیخوام .. ظاهرا فهمید که این بار دیگه خیلی جدی بر خورد کردم . آخه یک شبه می خواست ره صد ساله بره . یه دختربیست ساله چشم و گوش بسته یک دفعه که تا این حد پیشرفت نمی کنه اونم با پدرش . -باشه بابا هر طور میلته هر وقت خواستی حالتو بکن . کیرمو گذاشتم بین دو تا قاچ کونش و دوتا برش کونشو از دو طرف به طرف درز وسط حرکت داده و روی کیرم می کشیدمشون . این کار کیف زیادی به من می داد وتمام کیرم از این کارم لذت می برد و تمام بدنم .-نهههههه آخخخخخخ آخخخخخ نورا آخرش باباتو گول زدی .. -این گولک بود بابا . گولش هنوز مونده . کیرم هنوز در حال خالی کردن روی کون نورا بود . وسط کون و قسمتی از روی کونشو پر از قطرات سفید و شیری آب کیرم کرده بودم . -عزیزم نورا زبونتو در آر بینم .. این کارو انجام داد و منم زبونشو میون دو تا لبام قرار داده و با زبونم اونو لیس زده و با لبام مکیدمش . -بابا چرا این کارو می کنی ؟/؟ من دوباره داره خوشم میاد -واسه این این کارو می کنم که نمی دونم چه جوری حریف زبونت بشم . خیلی شیطون بلایی . -بابایی خیلی دوست دارم این کارو می کنی -عزیزم بسه دیگه -باشه پدرجونی واسه امشب دیگه بسه دیگه . این حرفو که بر زبون آورد دیگه نتونستم بهش آفرین نگم . واقعا منو از رو برده بود . اون لحظه این حرف و شیطنت و حاضر جوابیش به دلم نشست . بی اختیار اونو بغلش کرده و لبامو گذاشتم رو لباش و در حالی که دوباره داغ شده بودم اونو بوسیدم و اونم با یه عشوه و وسوسه انگیزی خاصی منو می بوسید و خودشو به تنم می چسبوند . کیرم با این که دوباره شق و دراز شده بود وبه شکم دخترم چسبیده بود ولی دیگه تصمیم گرفتم که ختم جلسه رو اعلام کنم . ظاهرا نورا هم فهمیده بود که باید بس کنیم . اون اگه به این کارا عادت می کرد دیگه از درس کنکورش می افتاد و من نمی تونستم خودمو ببخشم . دخترم باید یه خانوم دکتر ماهر به کارش می شد . از اون دکترای الکی کلیشه ای نه . یکی که من و همه جامعه بهش افتخار کرده مفید به حال همه باشه . باید از نفوذی که روش دارم استفاده کنم تا درساشو به بهترین وجهی بخونه ولی هرچی که فکر می کردم فعلا این اون بود که رو من نفوذ داشت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#15
Posted: 16 Jul 2013 00:01
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 14
نمیدونم چرا حس می کردم که نونا و نینا تا حدود زیادی مظلوم واقع شدند . چون این خواهر بزرگه نمیذاشت اون جوری که باید و شاید به این دو تا دختر برسم . خیلی دگرگون شده بودم . این نورا پاک حالمو گرفته بود و داشت وجدانمو خط خطی می کرد . باید فکر کارمم می بودم که اگه این وضعیت رو کارم اثر میذاشت دیگه اون شهرت و اعتبار خودمو از دست می دادم . چند ساعت که این دختره وقت منو گرفته بود و حالا فکر و خیال نمیذاشت که خوابم بگیره . رفتم اتاق دو تا دسته گل دیگه ام . مثل فرشته ها چشاشونو بسته بودند . بوسیدمشون و رفتم تو رختخوابم و معلوم نشد کی خوابم برد . فرداشبش وقتی که به خونه بر گشتم مهشید تنها خواهر زن و تنها فرزند باقیمونده از خونواده عیالمو دیدم که اومده پیش خواهر زاده هاش . مهشید دوسالی رو از مهناز کوچیکتر بود و وکالت می کرد . از اون وکیلهای پر کار و مشهور بود که تا حالا ندیدم تو کاراش ناموفق باشه . فکر کنم تازه سی سالو رد کرده بود و هنوزم ازدواج نکرده بود . وقتی اومدم خونه دیدم همه جا مرتبه و مهشید هم عین دسته گل دخترا رو مرتب کرده . ولی نورا یه خورده اخموست . پس از احوالپرسی گرم رفتم طرف نورا و گفتم دختر گلم چشه . چته اخمات تو همه ... مهشید : چیزیش نیست نیما جان اون میگه من دختر بزرگی شدم خودم همه کارامو می کنم . ضمنا مامان مهوش هم تا حالا اینجا بود و می گفت از این به بعد بیشتر اینجا سر می زنه تا بچه ها کم و کسری نداشته باشن -ممنونم راضی به زحمات شما نیستم . اون خودش باید مواظب خونه و بابا باشه . شما هم که کار وکالت دارین . -خواهش می کنم . برام رسیدگی به وضعیت خواهر زاده هام که دیگه مادر ندارن از همه چی مهمتره .. اشک تو چشاش حلقه زد و همه با هم زدیم زیر گریه .. دست نورا رو گرفته بردم یه اتاق دیگه-دختر چته خاله اتو دیدی دگرگون شدی . مگه اون میخواد بخوردت این قدر اخمات تو همه ؟/؟ -نه اتفاقا عزیز جون مهوش هم اینجا بود و غروبی خیلی با هم حرف می زدند . -مگه چیزی گفته که تو ناراحتی ؟/؟ -نه بابا چیزی نگفته فقط یه دخالتای بیجایی می کرد که اصلا خوشم نمیومد -عزیزم نورا جون اون مادر بزرگته اگه یه وقتی زیر گوشتم زد نباید در موردش این طور حرف بزنی . اصلا درست نیست . -می گفت که بابات الان تنهاست شماها تنهایین اون به کارش نمی رسه .. یه مرد یه همدمی میخواد ؟/؟ -نورا شوخیت گرفته ؟/؟ کدوم مادره که راضی باشه یه زن دیگه ای رو جای دخترش و تو خونه دامادش ببینه حتی اگه دخترش مرده باشه .. از خودت حرف در نیار نورا .. -نه بابا جدی میگم . تازه خیلی چیزای دیگه هم گفت که ولش .. این دختره پاک زده بود به سرش . یه حرفایی می زد که تو طبله هیچ عطاری هم یافت نمی شد . معلوم نبود با این خاله اش چه کنتاکی داشته که این جوری آسمون ریسمونو به هم می بافت . -بابا حالا من به اینا کار ندارم . این میخواد امشب اینجا بخوابه -نه نورا هرشب میخواد بیاد ؟/؟ -نه گفت گاهی میام هفته ای یکی دوبار که یه نظم و سر و سامونی بدم و بعد میرم تا چند روز بعد .. فقط بابا از همین الان بهت گفته باشم من شب پیش تو می خوابم -نورا اصلا کی گفته که من باید هر شب پیش تو بخوام . مگه قرار داد بستیم ؟/؟ بر فرض هم اگه می خواستیم همچین کاری بکنیم امشبه رو که دیگه خاله ات اینجاست نباید از این کارا بکنیم . اون پیش خودش نمیگه دو تا دختر دیگه هم هستند چطور من میرم پیش دختر بزرگم می خوابم ؟/؟ -چیه بابا میخوای بری کنار خاله جون دراز بکشی ؟/؟ پیش اون بخوابی ؟/؟ اون اگه ازت بخواد این کارو می کنی ؟/؟ زنت بشه حاضری ؟/؟ -دختره بی شعور بی تربیت .. نمی دونم چرا کف دستم خیلی آروم اومد رو صورت نورا و یه سیلی خفیف بهش زدم و همونو گرفت یه کوه درست کرد و با لجبازی و گریون قهر کرد و رفت اتاق خودش .. مهشید اومد و گفت چی شده .. -هیچی بی ادبی کرد گذاشتم زیر گوشش .. نمی دونم چرا یه لحظه حس کردم که خواهر زنم یه لبخندی زدولی بر خودش مسلط شد . نمی دونستم چی شده .. باید یه چیزی باشه که نورا این قدر ناراحته .. حالم گرفته شده بود . دختره پررو بی ادب حرفای گنده تر از دهنش می زد . دلم گرفته بود . مهشید می خواست بره اتاق نورا که نذاشتم . خودم رفتم طرف اتاقش . یه لحظه حس کردم که گذاشتم زیر گوش مهناز . خیلی شبیه مامانش بود .. دختر چرا این جوری حرف می زنی .. رفتم تو اتاقش و دیدم رو تخت افتاده و داره گریه می کنه و اصلا بهم نگاه نمی کنه -قبول کن که حرفای زشتی زدی . خیلی زشت . وقبول کن که من خیلی یواش زدمت .. -سرشو برگردند طرف من -بیا بیا بابا اگه دلت خنک میشه محکم منو بزنی بیا بیا بذار زیر گوشم . منو بفرست پیش مامانم . مامانمو تو دق دادی کشتی .. معلوم نبود چی داره میگه دختره لجباز گذاشتم هر چی دوست داره بگه .. -عزیزم یه سری حرفاییه که نباید بر زبون بیاری . حرفایی که ربطی به تو نداره و مال آدم بزرگاست -مگه من بزرگ نشدم بابا .. -درسته ولی تا به چیزی که اطمینان نداری نباید بر زبون بیاری . خواهر زنم بشه زنم یعنی چه و اون کجا و من کجا . تازه اون مگه بیکاره بیاد مادر سه تا بچه بشه و بیاد این همه دردسر قبول کنه . حالا تفریحی می خواد هفته ای چند ساعت بیاد اینجا . -حالا می بینیم . بابا من از کتکی که بهم زدی ناراحت نیستم . درسته خیلی آروم زدی ولی همون نفرتی که تو دلت بود و رو من خالی کردی دلمو درد آورد ازت بدم میاد دیگه دوستت ندارم .. رفتم بغلش کردم و گفتم چیکار کنم که منو ببخشی .. -قول بده که امشب کنار من می خوابی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#16
Posted: 16 Jul 2013 00:02
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 15
به عنوان شوخی طوری که اون متوجه شه و به دل نگیره گوششو کشیدم و گفتم دختره دیوونه آخه من دو تا خواهر و خاله تو چیکار کنم . -دخترا که حرفی ندارن و اصل به خاله ام چه ربطی داره . چشمش کور دندش نرم می خواست نیاد اینجا . مگه اون اختیار دار اینه که پدر می خواد پیش دخترش بخوابه ؟/؟ ..تازه نذاشت کارگر خونه هم خوب کاراشو انجام بده زود اونو فرستاد بره . وقت خواب شده بود . نورا رفت و یکی از لباسای شیک مهمونی رو تنش کرد که یه جوراب شلواری سفید و خوشگل هم قسمتهای لخت پاشو تا قسمتی از پاشو پوشش می داد که ازچشم مهشید دور نمونده بود . -بابا بریم که باید برام قصه بگی . -مهشید هم یه دستی به سر و صورتش کشیده بود انگار اون ونورا مثل دو تا رقیب عشقی عمل می کردند ولی در مورد خواهر زنم همچین تصوری نداشتم . اون اصلا تو این خطها نبود .. -نورا جان بابات می خواد بخوابه . اون باید صبح بره سر کار و تو هم به درس و مدرسه ات برسی . نورا از خشم به خودش می پیچید . نفسهاشو تند تر کرده بود . چشاشو داشت در می آورد و با همون حالت دخترونه اش حس کردم که تا دوثانیه دیگه می خواد فحش از دهنش در بیاد و نثار خاله جونش کنه . قبل از این که گند کار در بیاد فوری لب باز کرده وگفتم مهشید جون درسای نورا برای کنکوریه خورده سنگین شده و الان هم در شرایطیه که باید هواشو بیشتر داشت . -خب منم می تونم این کارو انجام بدم . یه چشمکی به مهشید زدم که مثلا فعلا ولش کن . نمی دونم چرا از این چشمک من خوشش اومد و با یه لبخندی صحنه رو ترک کرد اون دو تا دخترمو بوسیدم و اونا با خاله شون رفتند .. وقتی رفتیم تو اتاقمون نورا درو از داخل قفل کرد ..-عزیزم چرا این کارو می کنی . ما مگه میخواهیم کار خلافی انجام بدیم . خندید و گفت خلاف که نه . بابایی تو یه مردی شاید بخوای که راحت بخوابی و یه سری لباساتو در آری چرا این خاله فضول باید بیاد تو رو ببینه . -نورا خیلی سر به سر خاله میذاری . یه بچه باید احترام بزرگتراشو نگه داشته باشه . -بابا من بچه نیستم . بزرگ شدم .مامان سن من بود منو داشت . . چند بار بهت بگن من بچه نیستم . -خب حالا چرا می زنی . من که حرف بدی بهت نزدم . -الان بین من و خاله هیچ فرقی نیست . من اجازه نمیدم هر غلطی که دلش خواست بکنه و تو رو از من بگیره . -نورا جان چته تو . چرا این قدر عصبی هستی . تو که هنوز سردو گرم روزگارو نچشیدی این جوری هستی وای به این که فردا بخوای بری تو جامعه -بابا چی از این بالاتر که اول جوونی ام مامانمو از دست دادم .. -خواهش می کنم یادم نیار نمی خوام موقع خواب دوباره چشامونواشک آلود و دلمونو پر غم کنی . حالا بهم بگو این چه لباسیه که وقت خواب پوشیدی . میخوای با همین بخوابی ؟/؟ --نه بابا من می خواستم خودمو واسه تو خوشگل کنم . ببین من خانو م شدم و از اونی که امروز همش می رفته جلو آینه خیلی ناز ترم . -نورا تو که خودت خوب می دونی من دخترامو از همه دنیا بیشتر دوست دارم .. -حالا کدومو بیشتر دوست داری ؟/؟ -این سوالت غلطه . خودت اگه یه روزی مادر شی متوجه می شی که اگه کسی این سوالو ازت بکنه نمی تونی جواب بدی . اگه ته دلت هم یکی رو دوست داشته باشی حتی به اونم نباید بگی -حالا بابا یواشکی به من بگو کی رو بیشتر دوست داری . من به کسی نمیگم . سکوت کرده و گفت من خودم می دونم که منو بیشتر دوست داری . لباس روشو در آورد و با یه لباس زیر ساده دخترونه که سینه هاشو بیرون انداخته بود و با جوراب شلواریش که اونو یه نوجوون نشون می داد رو تخت دراز کشیده و جوراب بلندش تا نصفه کونش می رسید و شورت نازکش هم که بالاتر قرار داشت . دوباره داشت منو وسوسه می کرد بر شیطون لعنت . -بابا دیشب خیلی بهم مزه داد . تو خیلی زود از پیشم رفتی . باید بیشتر بهم حال می دادی . -عزیزم این حرفا رو از کجا یاد می گیری . چند بار بهت گفتم که این حرفای لاتی رو بذار کنار .. اونو در دوران تحصیل فرستادم مثلا مدرسه کلاس بالا . انگار دخترایی که در رفاه بیشترن و همه امکانات و اینترنت در اختیارشونه راحت میرن به انواع سایتهای سکسی و این جور چیزا سر می زنن و دیگه مثل گذشته نیست که بگیم چون این مدرسه بچه های دکتر مهندس و وکیل و وزرا درش درس می خونن سطح فرهنگ و کلاسش بالاست .. نورا هم نیاز به این داشت که مراقبش باشم . دخترم دگمه های بلوزمو باز کرد و نذاشت که پیژامه پام باشه . -بابا حالا این جوری راحت تری . -عزیزم چرا جورابتو در نمیاری -نیما جونم فکر نمی کنی این جوری قشنگ تر باشه ؟/؟ -آخه گرمت میشه .. -بابا .. فوت جابه .. نفهمیدم چی داره میگه ولی خیلی به اندامش میومد . دوست داشتم پاهاشو ببوسم و دستمو بکشم رو کون دخترونه تقریبا زنونه اش . از بالای کونش تا پنجه های پاشو فوت می کردم . -بابا خیلی خوشم میاد واسه چی داری از این کارا می کنی ؟/؟ -مگه خودت نگفتی که جورابتو فوت کنم .. -بابا فوت جاب .. فیتیش .... هیچی اصلا ولش .. یه پاشو داد هوا و گذاشت رو سرم و منم حس کردم که از بوییدن و بوسیدن اون قسمت لذت می برم . -نورا از این کارم خوشت میاد ؟/؟ -آره پدرم خیلی . زبونتو بکش رو ش .. -اگه زود می خوابی و با این کارم خوابت می گیره این کارو انجام بدم . -تو حالا انجامش بده قول میدم امشب بخوابم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#17
Posted: 17 Jul 2013 17:14
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 16
شیطون کلک مگه قرار نبود امشب بخوابی -خب حالا .. آدم کنار باباش بخوابه و بیدار باشه هر دوتاش حال میده . -دختر من چه جوری بهت بگم این اصطلاحات حال دادن و چند چیز دیگه رو که مال آدمای بی خیاله و به سن تو نمی خوره ول کن -مگه غیر از اینه بابا ما داریم حال می کنیم دیگه -اصلا من نمی خوام باهات حال کنم . زور که نیست که -آره جون خودت تو گفتی و منم باور کردم . دستشو از رو شورتم زد به کیرم و گفت درش میاری یا من درش بیارم .. نه این یکی رو باورم نمی شد . درست مثل هفت تیر کشای غرب وحشی حرف می زد . -به یه شرطی باهات ور میرم که زود بگیری بخوابی و دیگه باید به درسات خوب برسی که من دوست دارم دخترم هم دردرساش و ورود به دانشگاه موفق شه و هم در اخلاق . متوجه شدی ؟/؟ -شاگرد اولو میشم . اخلاقو هم باید بررسی کنم ببینم تو چی می خوای . ولی زود خوابیدنو بهت قول نمیدم . تازه مگه خودت دلت نمی خواد ؟/؟ منو دیگه گول نزن . -نه نورا من دلم نمیخواد برام نجابت و تربیت بچه مهم تره .. تو میگی خانوم شدی و درسته نزدیک به بیست سالته ولی اخلاق یه بچه تازه به مدرسه رفته رو داری . من رفتم شب به خیر .. دیدم با چه تمنایی منو نگاه می کنه و یه پامو با دو تا دستاش محکم چسبیده نمی ذاره در رم . -چیه عزیز حالا بهم بگو کی دلش می خواد .. دیگه نتونستم به خودم اجازه بدم که بیشتر از این اذیت شه . رفتم پیشش دراز کشیدم .. -بابا دوستم داری ؟/؟ -خیلی زیاد . بیشتر از خودم و جونم . -از خاله ام بیشتر دوستم داری ؟/؟ -چی شد یاد اون افتادی . -قول میدی این چیزی رو که الان برات تعریف می کنم به اونا نگی ؟/؟ -بهت قول میدم . اگه دختر گلم امروز بهم اعتماد نکنه پس کی و به کی می خواد اعتماد کنه ؟/؟ -مامان بزرگ و خاله نقشه دارن یه کاری کنن تو اونو بگیری . من خودم با گوشای خودم شنیدم . خاله هم فهمیده که من یه چیزایی فهمیدم . چون از این تصمیمش خوشم نیومده و روشونو زیاد نمی کنم واسه همین باهام خوب نیست . بابا تو که نمی خوای با خاله مهشید ازدواج کنی ؟/؟-عزیزم این چه حرفیه که می زنی . تا موقعی که شما دخترای گلم حداقل تو که حالا به سن بلوغ و باروری رسیدی رضایت ندی من دست به همچین کاری نمی زنم . -خوشم باشه بابایی مگه قصد این کارو داری ؟/؟ -عزیزم مرد به زن و زن به مرد نیاز داره .. همین حسی که تو الان داری و یه جوری می خوای با من این آتیشهای زیر خاکستر روی کار اومده اتو خاموش کنی .. منم دارم . تو که نمی تونی تا آخر عمر ازمن بخوای در کنار تو اون کاری رو که یه مرد دیگه باید انجام بده برات انجام بدم -بابا من شوهر نمی خوام . میخوام همش پیش تو باشم و تو هم نباید زن بگیری . هرچی هم بخوای خودم دربست و کت بسته در اختیارتم . چاکرتم مخلصتم .. -مثل این که صحبت کردن باهات فایده ای نداره -مگه دیشب فایده ای داشت که الان داشته باشه ؟/؟ پاهاشو داد هوا و گفت بابا بیا به کار خودمون برسیم و شیطونو لعنت کن -نورا مثل آدم بزرگا حرف می زنی ولی مثل بچه کوچیکا گوش می کنی . یه پاشو گذاشت رو سرم طوری که چاک کونش باز تر شده و من لاپا و اون شورت هوس انگیزشو بیشتر می دیدم . جوراب توری سفید بدن نما پاهای سفید و خوشگلشو قشنگ تر و هوس انگیز تر نشون می داد و من از بوی اون جوراب حس می کردم دارم مست میشم . دستمو بردم بالای جوراب که بعد از اون کون تقریبا لخت و شورت نازکش مشخص بود . جورابشو یواش می آوردم پایین و یه کمی از کونشو غرق گاز و بوسه می کردم و دوباره می کشیدمش بالا . نورا خیلی از این حرکت من کیف می کرد . -بابا بابایی دوستت دارم . ببین چقدر داری حال می کنی ؟/؟ وقتی اون پوست سفید و خواستنی نورا رو زیر جورابش می دیدم بیشتر به هیجان اومده و سعی در لیس زدنش داشتم -عزیزم تو خودت خیلی خوشگل و نازی . پوستت از این جوراب هم زیباتره . جورابو می کشیدم پایین و یه قسمتی از اونو تو دستام جمع کرده میذاشتمش تو دهنم .. دستمو از پشت گرفت و اونو قرار داد رو کونش . -بابا نازش کن . ببین اینجا هم سفیده . من گنده تر و تپل ترش می کنم تا خوشت بیاد از کون خاله هم گنده تر شه دیگه چش چرونی نکنی . -یه نشگون از کونش برداشته و گفتم دختر به کون بقیه چیکار داری خودت می خوای تحریکم کنی ها . من چیکار به کار خاله ات دارم -بابا خودم بهت می رسم . نازم کن . کونمو بمال . شورتمو در آورد. -دیگه چیکار می کنی نورا بازم که چسبیدی به شورت . من نمی خوام کارو حساس کنم . -اگه حساسش نکنی اون وقت حساسیت های دیگه ای درست میشه . واقعا اگه یکی تو این دنیا پیدا می شد که حریفم باشه همین یه دختر و همین یه نفر بود . . دستمو گذاشتم رو شورت نورا و اونو یواش یواش از پاش در آوردم . سرمو به نورا نزدیک کرده و از پهلو لباشو بوسیده شورتشو گلوله کرده بوش کرده و یه نفس عمیق کشیده و اونو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به جویدن و مزه گرفتن از شورت دخترم . -بابا من چقدر از فیتیش و فوت جاب خوشم میاد . تو که با اینا حال می کنی پس اصلش چقدر واست لذیذه . -لذیذ من ! اصلش واسم خیلی عزیزه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#18
Posted: 17 Jul 2013 17:15
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 17
خیلی هیجان زده شده بودم و از هوس زیاد نمی دونستم چیکار کنم . من کاملا لخت بودم و نورا فقط جوراب شلواری سفید بدن نماش پاش بود . حتی شورت هم دیگه پاش نبود . کون تقریبا در حال رشد و کوس کوچولوش اون بالای جورابش حسابی خود نمایی می کرد و دل باباشو برده بود .. خیلی آروم نفس می کشیدم و دلم می خواست رومو بر گردونم و طبق معمول شیطونو لعنت کنم . ولی هیجان و هوس اجازه این کارو بهم نمی داد . جوراب سفید نورا که تا وسطای کونشو پوشش می داد و ترکیب اون با کون خودش یه دنیای دیگه ای بود . سرمو برگردوندم . نه نه .. نیما نباید بهش نظر بد داشته باشی اون دختره . ولی حالا دیگه همسرم زنده نبود که بهم برسه . خوب مهشید که هست زنای دیگه هستند . هرروز خیلی از زنای مطلقه میان تو مطب که می خوان هر طوری شده خودشونو بهم بچسبونن . این بار تصمیم جدی داشتم که به قیمت قهر نورا هم که شده دست از سرش وردارم . -نههههههه ... نهههههه نورا نورا طوری بیحسم کرده بود که اون حرفایی رو که خودم منعش کرده بودم که بر زبون بیاره برزبون آوردم -نههههههه نهههه دخترم کیرمو این جوری نخور .. نخور بده خوب نیست نهههههه -بابا دوست دارم و می خورم کسی هم نمی تونه جلومو بگیره اگه بده پس چرا خوشت میاد . چراتو صورتت یه حالتیه که داره به من میگه بخورم .. -نکن نههههه .. چقدر خوشم میومد با اون لب و دهن غنچه ای و کوچولو وناز خودش واسم ساک می زد . پاهاشو گرفته اونو طوری برگردوندم که کونش رو سرم باشه . دستمو دوباره به اون پاهای خوشگل و لطیفش رسوندم . پوست تنش حتی از جورابش هم سفید تر بود . زبونمو رو اون جوراب کشیده و با لذت و حال کردن و آه کشیدن صدای هوس نورا رو هم در آورده بودم . حالا اون داشت با ناله کیرمو ساک می زد .. -بااااابااااا باااااباااااییییی زبونتو که رو جورابم می کشی تا مغز کوسسسسسم داره خیس می کنه .. دست بذار روش ببین چه خبره .. بابا دارم آتیش می گیرم . کمکم کن . نذار همین جوری بمونم .. وظیفه پدری من حکم می کرد که اونو به بی نیازی از غیر برسونم و نره سر به کوچه بیابون نذاره و یقه پسر مردمو نگیره . واسه همین یه دستی رو کوسش کشیده و دیدم بیچاره زبون بسته خیس خیسه .. -نورا چه خبرته چیکار کردی . -بابا از خودت بپرس . تو که اصلا بهمون نمی رسی . -دیگه چیکار کنم عزیزم . اون دو تا خواهرات اگه شاکی باشن یه چیزی تو دیگه چرا ازم گله داری . باهمین حرفا یه جوری منو خام و رامم کرد -نورا کونتو بیار پایین تر بذار رو دهنم . آها حالا خوب شد . دوتا قاچ کونشو از وسط به پهلوها بازشون کرده و زبون پهنمو کشیدم رو کوس تنگ و خیس و کوچولوش .. حس کردم دهنش شل شده . با این لیس زدن من اون بیحس بی حس شده بود و نایی نداشت ولی واسه این که کم نیاره و به من حال بده به کارش ادامه می داد .. بدون این که کیرمو از دهنش در بیاره دهنشو باز کرد و گفت بابا کوسمو که خوب لیس زده یه خورده کیرتو بذار روش .. خوشم میاد . دلم میخواد بفهمم چه حسی داره .. -دختر حالا واست زوده . اگه می بینی من یه خورده شل می گیرم دارم به جنبه آموزشی قضیه نگاه می کنم . فکر نکن یه پدر هوسبازی داری که به دخترش رحم نمی کنه .. -اتفاقا بابا جونم دوست دارم همچین فکری بکنم که بابام یه هوسبازیه که نسبت به دخترش نظر داره فقط نسبت به دخترش و دنبال خاله مهشید هم نیست . -امان از دست تو نورا -بابا فکر نکن می تونی سر من شیره بمالی . پس برای چی از وقتی که پریود میشیم یعنی بالغ میشیم عبادت بر ما واجب میشه . عقلمون می رسه دیگه . -ازدست تو یکی یا خودمو می کشم یا سر به بیابون میذارم -پدر می دونم تو آدمی نیستی که خودتو بکشی .تازه ما یتیما رو میخوای کجا ول کنی . گناه داریم . اگرم خواستی سر به بیابون بذاری منم باهات میام که از دست این خاله مهشید نجاتت بدم . وفتی که اون گفت ما یتیما رو می خوای چیکار کنی بغض زد گلومو گرفت . به زور برخودم مسلط شدم . نمی خواستم دوباره اشکم در آد و اون متوجه ضعفم بشه یا این که ناراحتش کنم . به خاطر همین ازجام پاشده و ترجیح دادم که کیرشو از دهنم بکشه بیرون تا در یه حالت دیگه ای بتونم یه خورده کیرمو به کوسش بمالم . وقتی اینو بهش گفتم از خوشحالی داشت بال در می آورد . این خاطر جمعی رو داشتم که کیرم از بس کلفته به این نون و ماستها نمی غلته و تو کوس نورا فرو نمی ره . حتی اگه اون بخواد شیطنت کنه و با یه حرکتای غیرعادی منو فریب بده . آخه اون دفعه از این می گفت که دوستاش بهش میگن خوش به حالت که پدرت دکتر زنانه و می تونه کمکت کنه .. اگه هواشو نداشته باشم معلوم نیست بعدا چه بلایی سرش میاره . دلم نمیومد اون جوراب خوشگلو از پاش در بیارم ولی چند دقیقه ای رو با همون مشغول بودم و حشری ترش کردم . داشتم به این فکر می کردم که اگه کیرمو بچسبونم به کوسش اون که تشنه تر میشه . -نورا فقط به تماس معمولی ها دیگه نگی بیشتر .. فعلا تا همین جاش هم خیلی پیشروی داشتیم و کار درستی نکردیم چون خاطرتو خیلی می خوام و واسم عزیزی .. -بابا تعارف رو بذار کنار تو که خودتم داری کیف می کنی -ولی حاضرم همین الان ازت دست بکشم -یعنی این قدر برات بی ارزش و بی اهمیت هستم ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#19
Posted: 20 Jul 2013 16:22
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 18
نورا عزیزم اینا دلیل بر بی ارزش بودن تو نیست . تو برام خیلی عزیز و با ارزش و دوست داشتنی هستی . اخلاق و تربیت و ادب تو مهم تر از همه این چیزاست -یعنی میگی تو که داری به من آموزش میدی و نمی خوای که من منحرف بشم و به دام این و اون بیفتم این یه نوع بی تر بیتیه ؟/؟ پس پدر من اینا رو از کی یاد بگیرم ؟/؟ -دخترم تو که با خیلی چیزا آشنایی داشتی . و الان هم خیلی فراتر از حد و اندازه هات داری حرف می زنی . -آهای بابایی کلک . ببین من هیکلم ناز نیست ؟/؟ . درشتم .اگه بخوام می خورم و می خورم و تپل تر هم میشم تا بیشتر ازم خوشت بیاد . الان هم داری همش حرف می زنی تا یه جورایی سرم شیره بمالی و از کاری که می خوای بکنی طفره بری ولی من گول نمی خورم . بابایی این قدر لفتش نده . اشاره ای به کوسش کرد و گفت پدر جونم من اگه یادم بره این یادش نمیره . نورا بازم داشت پیروز می شد . نمی خواستم که اون عشق پدری من نسبت به دخترم تحت الشعاع یه هوس قرار بگیره و به دید معشوقه ای بهش نگاه کنم که طالب در آغوش گرفتن تن لختشم . نورا جوراب شلواری خوشگلشو از پاش در آورد -حالا این جوری خانوم تر شدم نه بابایی ؟/؟ پاهاشو به دو طرف باز کرد و با اون دستای دخترونه اش کیرمو گرفت تو دستش و خودشو بهم نزدیک تر کرد حالا اون بود که به جای من فرمون کارو تو دستش گرفته کیرشو به لبه های کوسش می مالید . همون دستش کافی بود تا حس کنم که آبم می خواد خالی شه . به خودم و رگهای عصبی کیرم فشار می آوردم تا با یه حالت جلو گیری نذارم که آبم تو دستای دختر گلم خالی شه . همین جلو گیری کردنها باعث پرشهای کیر تو دست نورا می شد و اون از این حالت و حرکت خوشش میومد . -بابا چه با حال تکون می خوره . این زبون بسته چی می خواد .کیف نمی کنی در بیست سالگی برای اولین بار اونم با پدرم دارم حال می کنم ؟/؟ ببین میگه میخواد بره تو دهن پایینی نورا و گازش بگیره .. -چی گفتی بره توش ؟/؟ -نه بابا اشتباه لپی بود بره روش -تازه من دارم گازش می گیرم یا تو .؟/؟ نورا دیگه حشری شده بود . چشاشو یه جور خاصی باز و بسته می کرد و کیر منو به کوس کوچولوش می مالید . جای شکرش باقی بود که اگه یه خورده انحراف هم پیدا می کرد به این سادگی وارد کوس نمی شد . ولی خیلی خوشم میومد و لذت می بردم . -نکن دخترم دیگه بسه بسه .. ولش کن . -پدر تو که خوشت میاد واسه چی ولش کنم . حالا دیگه نه تنها با کیری که تو دستش گرفته بود کوسمو می مالوند بلکه کوسشم همراه با اون به کیرم مالیده می شد . می خواستم لبای نورای خوشگلمو ببوسم و یه خورده حواسشو ببرم به یه مسیر دیگه ولی حالت و زاویه دستش طوری بود که سر من از تنه اش جلو زده بود . کف دست حلقه زده اش دور کیر من یه حالتی رو در من به وجود آورده بود که هر آن امکان داشت آبم خالی شه . -بابا خوشم میاد . یه کاری بکن یه کاری بکن . بیشتر خوشم بیاد . خودتم بیشتر خوشت بیاد . حال کن باهام .. خاله مهشید می خواد تو رو ازم بگیره . زود به کار گره گفتند بره خونه ما خودمون کا را رو انجام میدیم . میخوان تو رو از من بگیرن . تو بابای خوشگل من فقط مال خودمی . کوس نقلی و تازه دخترم داغ و خیس شده بود و اونم که کیرو می مالوند رو کوسش این داغی رو به مغز کیرم می رسوند . خودمو رها کردم تا هر چی که می خواد بشه بشه .. نورا کیر کلفت منو پی در پی به وسط کوسش می زد و با هر مالشش لبه های کوس رو به دو طرف بازشون می کرد .. -آخخخخخ -جووووون بابا . کیف کن . . خاله بره گمشه . من به دردت می خورم . بابا اگه از اون چیزا داره می ریزه بذار بریزه .. نورا حالا دو دستی به کیرم چسبیده بود .. زبونم بند اومده بود . اون گولم زده بود . حداقل واسه این مسئله که راضی بودم منی من رو تن نازش و رو ناز نازش بریزه . وقتی که اولین قطرات منی از کیرم خارج شد نورای من با یه نرمش خاصی به مالش کیرم ادامه داد و منم حس کردم که خیلی راحت و روون دارم روی کوس کوچولوش خالی می کنم . با دستاش به کیرم انرژی می داد و پس از تموم شدن آب هم دیگه ول کن نبود . -نورا خوبه .. حالا بذار پاکش کنم . ولی اون کف دستشو گذاشت زیر کوسش و آب های رو کوسو جمع کرد و اونو به سینه هاش مالید . با دستمال کوسشو تمیز کردم . می دونستم در یک حالت بحرانیه . حشرش زده بالا و هوس زیادی گیجش کرده . واسه همین تر جیح دادم از راه میک زدن کوسش برم کمکش . بااین که کوس خیسشو با اشتها میک می زدم ولی از این که آب کیرم قبلا روش قرار داشته یه جوری می شدم ولی به خاطر دخترم هر کاری حاضر بودم که انجام بدم . کوس کوچولوی نورا نه تنها انرژی زیادی ازم نمی گرفت بلکه انرژی بخش بود و بهم قدرت می داد . -بابا جونم خیلی خوشم میاد . تا صبح باید بخوری ولم نکنی . من میخوام میخوام می خوام . خیلی با حاله . وقتی هم که تو خوشت میاد بیشتر لذت می برم . نورا کنترلشو از دست داده بود . به هر چیزی که دور و برش بود چنگ مینداخت . دستمو دراز کرده گذاشتم رو دهنش تا اهالی خونه رو به سمتمون نکشونه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#20
Posted: 20 Jul 2013 16:23
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 19
کف دستم آروم رو دهنش قرار داشت و سعی می کردم محکم فشارش نگیرم . لبای کوچولوشو گرد کرده و سعی دربوسیدن کف دست و زبون زدنش داشت . چقدر از این حرکتش خوشم میومد و هوسم زیاد می شد . یه خورده که دستمو شل تر کردم نورای من از هوس زیاد دستمو گاز می گرفت و گذاشتم که گازش بگیره تا این جوری از درون منفجر نشه . سرشار از هومونهای جنسی و شور و حال آغاز جوانی خودشو به من سپرده بود . من تکیه گاه اون بودم راهنمای اون ولی نبایستی با خیانت به اوبه خودم هم خیانت می کرده و آینده شو تباه می کردم . اون دخترم بود . دختر ناز و مهربون و ساده ام . معلوم نبود تو مدرسه چی بهش یاد داده بودن که همش از چیزایی که نباید می گفت می گفت . منو با دوستاش اشتباه گرفته بود . اصطلاحات کیر و کوس و یه سری حرفای دیگه .درسته بزرگ شده به سن قانونی رسیده ولی اون یک دختر بود و از خانواده ای با فرهنگ . . جای مهناز خالی که بیاد و ببینه دخترش چی شده و این شوهرش ..که اگه زنده بود کار به این جا نمی کشید ولی معلوم نبود من چه طور می خوام متوجه این عطشها و حالات درونش که داره اونو منفجر می کنه بشم . تواین افکار خودم بودم که متوجه شدم مدت زیادیه که دارم کوس نوراخوشگله خودمو میک می زنم و اونم از حشر زیاد در حال گاز گرفتن دستامه و با یه دستش داره موهای سرمو می کشه و کوسشو به طرف بالا طوری به دهنم می چسبونه که فشار و چسبندگی بین کوس و دهنو زیاد کنه .. وقتی دهنمو از رو کوسش گرفتم با همون دستش دوباره سرمو به طرف کوس هل داد که یعنی به کارم ادامه بدم . یه احساسی به من می گفت که نورا باید تا دو سه دقیقه دیگه به اوج هوس برسه . واسه همین یه دستمو در همون وضعیتی که داشتم کوسشو می خوردم رو سینه اش قرار داده و با اون سینه های هنوز کوچولوش ور می رفتم .. دستمو بازم شل تر کردم می دونستم بازم بیشتر گازم می گیره . کوس خوشمزه شو یا سرعت بیشتری میک می زدم . فاصله بین گاز گرفتنهاش کمتر شده بود و فشارش زیاد تر . یواش یواش این فشار کمتر و فاصله زیاد تر شده و دیگه صداش در نمیومد . واسه محکم کاری به میک زدن ادامه می دادم . اون حالا دوتا دستشو لای موهای سرم فرو برده و باهاشون بازی می کرد . آروم گرفته بود . -بابایی نمی دونی چقدر حال کرد م . خیلی خوشم اومد . خاله مهشیدو می کشم اگه اون بخواد تو رو بکشونه طرف خودش . حتما اونم اینجاست تا این جوری کیف کنه . تو غذاش سم می ریزم تا بمیره .. -نورا جون تو که آدمکش نبودی . منم که طرف توام و بهش چیزی نگفتم . -بابا جونم من این چیزا حالیم نیست . اخلاق تو رو می دونم فردا پس فردا میای میگی که من واسه تو کوچیکم و مهشید به سنم می خونه حالیم نیست .. نتونستم جلو خنده مو بگیرم . دخترم با اون فکر بازش با اون رشد جسمی و فکری خودش با اون سنش در بسیاری از زمینه ها هنوز هم در بسیاری موارد افکار چند سال قبلشو داشت و تحت تاثیر احساساتش بود . -بابا من شوخی نمی کنم . سم می ریزم تو غذاش اونو می کشم . اون وقت اگه دوست داری برم زندان پس برو تو اون تله ای که خاله مهشید واست گذاشته بیفت . -نورا جونم اگه تو بری زندان اون وقت من چیکار کنم . اون وقت کی کمک حال من واسه آموزش مسائل جنسی به خواهرات میشه .هرچند شما الان همه تون بزرگ شدین .. می دونستم که زدم به جای حساس . اگه من می خواستم از این روابط جنسی با خواهراش داشته باشم آسمون و زمینو سر و ته می کرد . -نوراجان حالا اجازه دارم که برم اتاق خودم بخوابم ؟/؟ -بابا می خوای خاله مشکوک شه ؟/؟ مگه قرار نبود امشب پیش من بخوابی ؟/؟ تازه کی به تو گفته کارت تموم شه . دوست دارم بازم از اون جوری ها بشم . از اون جوری ها که یه خیلی به من کیف بده و سر حالم کنه . -نورا بسه واسه سن تو این همه هیجان خوب نیست .. ولی خودشو به من چسبوند وصورتمو می لیسید و لبامو به لباش می چسبوند . با عشوه گری بهم می گفت بابا بابا جونم به همین زودی ازم خسته شدی ؟/؟ دلتو زدم ؟/؟ بگو من چیکار کنم . بابا جوجومو بخور . جوجوم داره بهم میگه که باید بره تو دهن بابای خوشگلم . -من که چیزی نمی شنوم نورا .تازه تو با این سنت چرا به سینه میگی جوجو ؟/؟ -هم من خجالت می کشم هم اون یه خورده از تو خجالت می کشه که من دارم پیغومشو بهت میدم . -تو دیگه کی هستی عزیزم . مگه می تونم بهت نه بگم . سینه های ناز و داغ نورا رو گذاشتم تو دهنم و اون دوباره ناله هاشو سر داده بود . دوباره مجبور شدم دستمو جلو دهنش داشته باشم .. بعد از دو سه دقیقه خودشو ازم جدا کرد وبازم یه چیز تازه ای به یادش اومد . -بابا صبح که دارم میرمگلاس کنکور تو باید منو برسونی . -مگه سرویس نداری ؟/؟ -تو منو می رسونی و اون ور میری مطب . -به همین زودی ؟/؟ -نمی خوام با این شیطان تنها باشی . اون به زن کارگر میگه من خودم بیشتر کارا رو انجام میدم . -حرف الکی می زنه دخترم تازه خاله ات خودش کار داره . کارگره باید بیاد اون می تونه ناظر باشه ..-بابا تو دیگه ضد حال نزن دیگه . می خواد چی رو نظارت کنه . نظارت کنه که سقف خونه زمین نیاد ؟/؟ با همه بچگی خودش این یه حرفو درست می گفت . بعضی جاها کله اش خوب کار می کرد . کمی خسته بودم . چشامو گذاشتم رو هم . راستش نمی دونستم که دیگه باید چیکار کنم . در همین حال حس کردم که یه چیزی داره به کیرم فشار میاره . این دختره تخس رو کیرم نشسته بود و سوراخ کونشو روی کیرم قرار داده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم