انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

بابا تقسیم بر سه


زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســــــــــــــه ۴۰

دخترای گلم من الان می خوام یه سری همراه با آموزش بر نامه هایی رو هم روی شما پیاده کنم -بابا از کوچیک تر شروع کن -بابا اگه از من شروع کنی بهتره چون من اطلاعاتم زیاد نیست -نورا همچین میگی که انگار خودت سی سال سن داشته باشی .. حالا دوباره دراز بکشین تا یه خورده شما رو بمالونم . همین جور که دارم ماساژتون می دم حرفامو هم می زنم خوب دقت کنین . سکس و مسائل سکسی از نیاز های اساسی یک انسانه . زن به مرد و مرد هم به زن نیاز داره .. نونا : پدر جون نورا از اینا تو ی اینترنت زیاد خونده و همه چی رو وارده -نورا : نونای دروغ گو و پررو حتما خودتم خوندی . من که مثل تو بی تربیت و پررو نیستم .. -دخترا با هم بسازین اشکالی نداره که از این چیزا رو بدونین و وارد باشین . من سعی می کنم بیشتر عملی باهاتون کار کنم تا اون چیزایی رو که خوندین متوجه شین که چی به چیه و نقاط حساس بدن کجاست . یه دستم پشت نونا و دست دیگه منم روی پشت نورا بود و از شونه ها تا پشت مچ پاشونو خیلی آروم مالشش می دادم . هوس شدید رو در چهره سرخ شده نورا می دیدم . رفتم زیر گوش نورا و گفتم عزیزم اجازه میدی آموزشو از کوس خواهرت شروع کنم ؟/؟ در عوض امشب میام پیش تو می خوابم . -اونو که باید بیای .. -دختر خوب من بالاخره که باید با خواهرتم ور برم . تو بزرگتری و می دونم منطقی تری .. با این حرفام رامش کردم و در حرکت بعدی پاهای نونا ی عزیزمو به دو طرف باز کردم . آخه هرچی نگاه می کردم این کوس ناز و خوشگلشون زیاد باز نمی شد که بتونم آموزشهای لازمو بدم . با زبون زدن روی کوس نونا شروع کردم به تو ضیح برای دو تا خواهر که این چیه و اون چیه و جریان سکس در کدوم حالات باعث هیجان بیشتری میشه .. نورا با یه حرص عجیبی داشت به این صحنه نگاه می کرد . دلش می خواست که من با کوس اون این چیزا رو یاد بدم و تعریف کنم .. -باباجونم خودتو خسته نکن . بیا با هم حال کنیم . من و نونا اون دفعه که رفته بودیم خونه دوستم اون به زور مجبورمون کرد یه داستان بخونیم که اسمش بود آموزش سکس به دختر هام . یه چیزی شبیه به همین اوضاع ما بود .. دیگه من و خواهر جونم همه این چیزا رو خوندیم . خیلی خسته کننده میشه بازم بخوای یه چیز دیگه ای شبیه به آموزش سکس به دختر هام رو اینجا پیاده کنی . حالا باید یه کاری بکنی که اگه یکی می خواد داستان بنویسه , بنویسه عملیات سکس با دختر هام . -نورا تو که می گفتی اصلا توی باغ نیستی و نونا دروغ میگه و از این حرفا .. -خونه دوستمون بودیم . -اصلا شما دو تا دخترا رو نمیشه شناخت . دیگه از این داستانها نخونین تا باباتون هست و با شما عملی کار می کنه شما نیازی ندارین که خودتونو واسه این چیزا خسته کنین . ببینم نورا اگه زبونمو میذاشتم روی کوس تو از این حرفا می زدی ؟/؟ خودتو لو می دادی ؟/؟ یه دختر که نباید این قدر نسبت به خواهرش حسادت کنه . من هر دو تاتونو دوست دارم و نینا رو هم مثل شما .. حقته که یه تنبیه حسابی بشی . یادت رفت که بهم چی قول دادی ؟/؟... نورا که احساس سر خوردگی می کرد به حالت قهر رفت که بره بیرون . -ببین نورا واسه من ادا بازی در نیار اشتباه پشت سر اشتباه دروغ پشت سر دروغ . چی می خواین شما که من بهتون ندادم . از این در اگه بری بیرون دیگه نه من نه تو . تنبیهت می کنم . امشبم پیشت نمی خوابم . در حالی که خشمو در وجودش می دیدم به سمت ما بر گشت . دستی به صورتش کشیده و گفتم دخترا باید هوای باباتونو داشته باشین . زیادی شل گرفته بودم . حالا ببینم می تونین یه ساک خوب واسه باباتون بزنین و سر حالم کنین یا نه . کیرم عین یه چماق دراز و چاق و سر به هوا رفت طرف دهن دخترام . آخ که چه حالی می داد این دو تا دختر برای قاپیدن کیرم به طرفم یورش بردند سر کیر نصیب خواهر گردن کلفت تر نورا شد و تنه اشو هم نونا لیس می زد . دختر سومی ام با یه حالت چندش به این صحنه نگاه می کرد . شاید انجام این حرکات پیش اون درست نبوده باشه ولی بعدا حوصله آموزش جدا گانه رو واسه اون نداشتم .نمی دونم چرا طبعش این جوری بود . شاید پیش خواهراش خجالت می کشید و در حد نگاه کردنو می تونست تحمل کنه . حالا راحت می تونستم هر دو تا دخترمو نوازش کنم و دستی به سر و روشون بکشم . دوستشون داشتم و واسشون ارزش قائل بودم . می خواستم اونا هم با هم خوب باشن حالا نورا جان سر کیرمو بده به دست و دهن نونا و تو هم برو تنه رو بچسب . دوتایی خوب حرف گوش کن شده بودند و منم از این سیاست خودم خیلی خوشم میومد . هردو با تمام وجودشون واسم ساک می زدن . تا انتهای وجودمو پر از لذت و هوس کرده بودند .. چقدر بهم لذت و انرژی می داد این کارشون . نمی دونم چرا پیش دو تایی شون دوست نداشتم که آبمو توی دهن یکی خالی کنم . -حالا دخترا کیرمو با کف صابون دستمالی کنین و بعدش معلومه چی میشه .. سرشونو تکون دادند . -فقط آروم تر تا من کاملا لذت ببرم و رگهای کیرم درد نگیره .. این جوری خیلی هم بهتر شده بودند . انگار به یه آقا بالا سر نیاز داشتند .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۱

نورا و نونا شروع کردند به کیر مالی و چه جورهم می مالوندند . اوخ دخترا نکنین نکنین داره میاد .. مگه گوششون بدهکار بود بازیشون گرفته بود . هر دوشون از اون شیطون بلاها بودند به محض این که فهمیدن آب کیرم در حال خالی شدنه فوری صورتشونو گرفتن طرف کیر و منم واسه این که به هردو تاشون برسه یه خورده رواین و یه خورده هم روی اون پاشوندم . نینا مات و مبهوت فقط به صحنه خیره شده بود و گاهی هم لبخند می زد . تو دلم گفتم دخترکم لبخند بزن که یه روزی هم باید برای این لحظه ها بخندی . نمی دونستم . با این که می دونستم این دوتا وروجک یه خورده فکرشون بازه و اطلاعاتشون در این زمینه قویه با این حال بازم یه سخنرانی کوتاهی براشون انجام داده وبه توافق هم و اکراه نورا .. نونا اومد رو کیرم نشست و منم با همون یه دست اونو به طرف خودم کشوندم و اونم لباشو گذاشت زیر گلوم و با هوس دخترونه اش میکش می زد . -نونا عزیزم دختر گلم .. دیگه موندم که چی به شما آموزش بدم . باباتون پزشک زنانه و شما هم متخصص در اموری که خیلی از دخترا باید بدونن . نونا کوس و کونشو به کیر من چسبونده بود و با حرکات عمود و مایل خودش سعی داشت طوری کیر منو قلقلک بیاره که خوشم بیاد و بهم لذت بده . تو چشام نگاه می کرد و می خواست میزان لذت منو بفهمه .. بعد از اون نوبت نورا بود که رو کیرم بشینه و اونو محکم تر کردمش .. نونا با یه حسرت خاصی به این صحنه نگاه می کرد طوری که دلم واسش سوخت . اونم دلش می خواست که کیر من سوراخ کونشو بشکافه و یه خورده بره تو سوراخش ولی نمی تونستم ریسک کنم . همون دفعه که یه چند سانتی رو فرستاده بودم پشیمون شدم . -نورا با این که دردش میومد ولی خودشو رو کیر من حرکت می داد ومی گفت بابا حال کن . اینو داشته باش و با لبخند به خواهرش نگاه می کرد . نینا که مات زده بهمون نگاه می کرد و چشاش داشت از حدقه در میومد . نمی دونست ما داریم چیکار می کنیم .اما می دونم می دونست ولی روش نمی شد . چون خیلی در منگنه قرار داشت و اون دو تا خواهر بهش بها نمی دادند . واز طرف ما هم ددر منگنه قرار داشت . ولی تا چند وقت دیگه اونم واسه اون دو تا خواهرش شاخ و شونه می کشید . در هر حال اون روز توی حموم حسابی خوش گذروندیم هرچند نینا حوصله اش سر رفته بود . زندگی روند طبیعی خودشو طی می کرد . در این مدت مهشید هم هر کاری کرد خودشو بهم نزدیک کنه نتونست و منم دیگه در پی زن دیگه ای نبودم . چون این دو تا دختر برام سنگ تموم گذاشته بودند . ومن با وجود اونا احساس گرسنگی نمی کردم . دو تا منشی و دستیار منم به محض این که مطب رو ترک کردند دو تا دخترام اومدن پیش من . -بابا جونم این تابستونو نمی خوای منشی بگیری ما خودمون هستیم . -دخترا چی دارین میگین شما درس دارین . خواهرتون امسال کنکور داره و شما هم می خواین سال بعد شرکت کنین . چه جوری می خواین با این همه زن و آدم بزرگ سر و کله بزنین . تازه یه سری کارای اختصاصی هست که از دست شما بر نمیاد و فنی کاری های خاصی می خواد -بابا ما یاد می گیریم .. -عزیزانم به من می خندن -یعنی ما این قدر خنده داریم ؟/؟ -آخه شما چه جوری می خواین حریف آدم بزرگا شین . درسته شما هم بزرگین ولی تجربه ندارین -همین چند وقتیه . تازه مگه ما حریف خاله مهشید نشدیم ؟/؟ -من که حریف زبون شما نمیشم . راستش اونا اگه میومدن پیش من حالم گرفته می شد . نباید این جوری می بود ولی خیلی از کوس و کونهای باحالی رو که می دیدم واسه خودم یه فانتزیها و تصوراتی درست می کردم و باهاشون خوش بودم . گاهی هم شیطون گولم می زد و کوس بعضی از خانوما رو با یه هوس خاصی به بهونه معاینه می مالیدم . بااین که چند تایی شونو حس کردم که تا حدودی تمایل به سکس دارن ولی بی خیالشون شدم . هم می ترسیدم و هم این که راستش به فکر دخترام که می افتادم نمی دونم چرا دلم نمیومد که به اونا نارو بزنم ولی حال کردن در همین حد رو خیلی دوست داشتم . خلاصه هر وقت دو تا دخترای شیطون ترم باهام میومدن مطب یا نینا رو با خودشون می آوردن یا میذاشتیمش خونه مادر بزرگش . یکی پشت میز می نشست و یکی دیگه هم اگه ضروری بود میومد وردست خانوم بیمار . معمولا من کمتر سعی می کردم که از وردست استفاده کنم ولی نورا همیشه سعی می کرد که یه جورایی خودشو به ما تحمیل کنه .. -بابا این خانومایی که میان اینجا یکی از یکی خوشگل ترن و اندامشون هم قشنگه .. اونا یه موقع بابایی خوشگل منو از راه به در نکنن .. یه روز یکی از بیمارا که یه زن بیوه ای هم بود و یه مشکل خاصی در مورد مسائل زنانگی داشت اومد پیشم و رفت رو تخت . پاهاشو هم به دو طرف باز کرد تا شکاف کوسشو بهتر ببینم . چقدر ناز بود . دلم می خواست بدون دستکش روشو بمالم . نورا یه چشش به من بود و یه چشش به اون زنه . کمی هم عصبی به نظر می رسید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســــــــــــــــه ۴۲

اولین باری بود که نورا در همچین شرایطی قرار می گرفت که یک بیمار به این صورت جلوش لخت شه . بازم این قدر عقلش می رسید که منو بکشه یه گوشه ای و بگه بابا این چرا وضعش این جوریه من سر در نمیارم . -نورا جان ولش کن این بازیها رو . این که نمیشه این بیمار منه .. -بابا زشته .. -عزیز دلم اگه نمی تونی دستیارم باشی برم بگم خواهرت بیاد . اینجا شده مکتب خونه . بچه بازی راه انداختین رفتین .. -بده من اونجاشو نگاه می کنم .. -یه حرف دیگه بزنی نورا دیگه من می دونم و تو . برو سرجات بشین .. اصلا نفهمیدم کوس اون خانومه رو چه جوری معاینه کردم . بچه ها همینن دیگه ولی سر نورا رو که یه طرف دیگه می دیدن یه جور مخصوصی کوسو دستمالی می کردم که یارو حس می کرد دارم با منظور این کارو انجام میدم . هم کوس اون زن خیس کرده بود و هم کیر من شق شده بود . با این که روپوش سفید تنم بود ولی کیر بر آمده شده بود . نورا حالا دیگه فقط به اون قسمت نگاه می کرد و کاری به جای دیگه نداشت . حتما فهمیده بود من خوشم اومده . مریض منم که ظاهرا خوشش اومده بود گفت ببینم دختر شماست ؟/؟ خدا به شما صبر بده هم مادرید واسه بچه ها هم پدر . تنهایی بچه بزرگ کردن خیلی مشکله . اونم با این شغلی که شما دارید . -چه میشه کرد باید ساخت و با این وضعیت کنار اومد . کاریش نمیشه کرد . -خب یه مرد احتیاج به یه همدم داره .. ببینم آقای دکتر اگه امکان داره من برم یه روزی بیام که نورا خوشگله شما که خیلی هم عصبی نشون میده اینجا نباشه .. یه جوری رفتار می کنه که انگاری من می خوام جای مادرشو بگیرم .. وااااییییی باز عجب کوسی بود این . می خواست هر جوری شده صحبت رو بکشونه به موضوعات ممنوعه . اون روز به خیر گذشت ولی من بودم و نگهبانایی که نمی ذاشتند دست از پا خطا کنم . اونا کار چند تا مادر شوهر و مادر زنو می کردند . روز به روز چاق و چله تر و خوشگل تر می شدند مدتی به همین منوال سپری شده بود . . با این آبیاری که باباکرده بود دیگه اونا خیلی زود حسابی چهره و هیکل یک زنو پیدا کرده و چهار پنج شش سالی از سن خودشون بزرگ تر نشون می دادند . به غیر از چند مورد اونم همون ابتدای کار دیگه پیش نیومد که در کنار نینا با نونا و نورا سکس داشته باشم . و به غیر ار دو سه مورد هیچوقت نورا و نونا رو موقع سکس کنار هم قرار ندادم . تخت اتاقشونو بزرگتر گرفته بودم . البته این دلیل نمی شد که نینای خوشگل و ته تغاری خودمو فراموش کنم . با این که مدت زمان کوتاهی بود که از مرگ مهناز می گذشت و نینا هم دیگه از همون موقع فوت مادرش به جرگه به سن بلوغ رسیده ها رسیده بود ولی هنوزم عادت داشت که به یه بغل زدن خشک و خالی و بوسیدن اکتفا کنه . شاید به خاطر این که روش نمی شد ازم چیزی بخواد و یا این که خواهراش در مورد سکس باهاش حرف نمی زدند . اون خیلی خجالتی نشون می داد . نمی دونستم آیا اون واقعا دلش می خواست یا از من خجالت می کشید و سختش بود . یعنی اون از صحنه های گاییده شدن دو تا خواهرش توسط پدرش دراین مدت هیچ حسی بهش دست نداده ؟/؟ از این که این قدر ما با هم مشغولیم خودش دوست نداشت که با من حال کنه ؟/؟به این فکر نمی کنه که چرا این رابطه ادامه داره ؟/؟ تازه دو تا خواهراش با چه وضعی توی خونه واسه من دلبری می کردند . دیگه اون کون دخترونه رو نداشتند . وقتی اونا رو با اون کون بر جسته و تپلشون می دیدم دلم می خواست همونجا می پریدم روشون و دیگه کا ررو به شب نمی رسوندم . با این حال سعی می کردم شور و اشتیاق خودمو زیاد نشون ندم و همیشه اونا رو تشنه نگه داشته باشم . ولی از طرفی این سعی رو هم داشتم که با محبت و سکس وپر حرارت نشون دادن به موقع , اونا رو دیگه وابسته و نیاز مند به جنس مخالف هم سن و سال خودشون نکنم والحق که در این زمینه موفق شده بودم . لباسای خواب مامانشونو که بین خودشون تقسیم کرده بودند و علاوه بر اون هر چی پول توجیبی و به مناسبت های دیگه پولهای دیگه از من می گرفتند وسایل آرایش و لباس خواب و یه چیزایی در همین مایه ها می خریدند تا خودشونو تو دل برو تر نشون بدن وموفق هم می شدند . دیگه چشم و دل باباشون و همچنین خودشون سیر سیر بود . ولی اگه به یه چیزی دقت می شد صبر و استقامت من هم بود که در یک مورد خاص استواری خاصی نشون داده بودم و این که در این مدت فقط کون می کردم و کاری به کار کوس و این که کیرمو از مرز بگذرونم و سد ها را بشکنم نداشتم . ولی قبل از این یه صحبتی هم در این مورد و موارد تخصصی داشته باشم یه اشاره ای هم به نینا خوشگله خودم بکنم که کنار اومدن با اون شده بود یه معضل . چون حس می کردم یه خود خوری و نیاز خاصی درش هست که نمی خواد خواسته خودشو به من بگه . راحت تر بگم از این کارا خجالت می کشید و با این که می خواست روی دو تا خواهرشو نداشت . خلاف اون دو تا خواهر در این مورد این من بودم که باید کمکش می کردم . اون از یه نوار بهداشتی های جنس ساده استفاده می کرد . از بس خجالتی بود وقتی می رفت از یه لوازم بهداشتی نوار بهداشتی بگیره هرچی می دادن دستش می گرفت . یه شب که کنارش خوابیده بودم و بر جستگی قسمت روی کوسشو دیدم هوسم به اوجش رسید و دوست داشتم باز هم تنوع داشته باشم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۳

نینا بزرگ شده بود . نینای محجوب من . اون به کمک من نیاز داشت . با این که دلم می خواست علاقه امو بین سه تا دخترام طوری قسمت کنم که همه شون راضی باشند و حس نکنن یکی رو بر یکی دیگه تر جیح میدم ولی نینا رو با یه دید خاصی نگاه می کردم . شاید به این خاطر که مثل اون دو تا پررو نبود . رشد همه دخترام خیلی خوب بود و حسابی تپل نشون می دادند . تپل و دوست داشتنی و خواستنی . نینا دستشو گذاشته بود دور گردنمو خوابیده بود . پاها و لاپاشو به تنم چسبونده بود . بر جستگی نوارشو حس می کردم . حالا این من بودم که به اون گرایش داشتم بر خلاف اون دو تا که فتیله رو کشیده بودند اینجا رو من شروع کرده بودم و دوست داشتم که اونم مثل اون دو تا دخترم محرومیت نکشه. اگه نمی تونستم تامینش کنم حتما سر راهش بودند پسرایی که گول اونا رو بخوره . حالا من شده بودم نورا و نونایی که استرس داشته می خواستند با هام ور برن . از عکس العمل نینا یه کمی هراس داشتم . با این حال دستمو گذاشتم لاپای نینا . اون حتما اتفاقاتی رو که بین من و خواهراش افتاده به خاطر داره . همه این چیزا رو می بینه می دونه که ما بازم این حرکات رو تکرار می کنیم و امروز هم باید که به خوبی اینا رو حس کنه و از هیجاناتش با خبر باشه . ولی چرا چیزی نمیگه . شاید به این خاطر که اون دو تا خواهر نمی خواستند که اونو شریک خودشون بکنن و من با هیجان بیشتری عشق و هوس خودمو با اونا قسمت کنم . کف دستمو رو جای کوس دخترم نینا گذاشته باهاش ور می رفتم چشاشو باز کرد . ساکت بهم نگاه می کرد . یعنی فکر می کنه باباش هوسبازه ؟/؟ .. این که فکر درستیه و جز این هم نیست . صورت نینا سرخ شده بود . -نینا جان به عنوان یک پزشک پدر می خواستم فشار نوار رو روی واژنت تنظیم کنم . اگه مشکلی چیزی داشتی بهم بگو . از من خجالت می کشی ؟/؟ با خودم فکر می کردم که یه وقتی پیش خودش حساب نکنه که بابای هیزی داره . ولی این طور نیست . بابا عاشقشه و دوستش داره . ولی راستش هیز هم بودم . آخه وقتی که نمی خواستم واسه دخترام نامادری بیارم بهتر از این هم نمی شد . -بابا مشکلی ندارم . هر وقت مشکلی داشتم ازت کمک می گیرم . اندام درشت و اون سینه های دست نخورده اش .. چقدر وسوسه ام کرده بود . نمی دونستم چرا این قدر تحریک شدم . شلوارشو از پاش در آوردم و شورتشو با نوار بهداشتی خونیشو . -بابا نکن . بوی خون میاد زشته .. -عزیزم زشت که نیست من باباتم و دکترم و می خوام یه نگاهی بهش بندازم . -بابا خون میاد همه جا کثیف میشه -به درک . ملافه ها رو میندازیم حتی تشک ها رو یکی دیگه . از پول بابات کم میاد ؟/؟ اونو از پا کاملا لخت کرده بودم . کوسش چقدر ناز بود . دو طرفش و یه خورده از وسطش خونی بود . بوی خون فضا رو گرفته بود . با دو تا انگشت دست چپ لبه های کوسشو به دو طرف باز کرده و شست دست راستمو گذاشته بودم رو مغزی کوسش و اونو از پایین به طرف بالا می کشیدم . و وقتی به چوچول کوچولول دخترم می رسیدم اون یه تیکه رو بیشتر باهاش ور می رفتم و بیشتر بهش حال می دادم . چشاشو بسته بود و لباشو گاز می گرفت . انگشتمو ول کردم تا ببینم عکس العملش چیه .. .چشاشو باز کرد . انگار می خواست یه چیزی بگه ولی روش نمی شد -نینا جون چیزی می خوای . چیزی می خواستی بهم بگی ؟/؟ -نه فقط می خواستم بگم اگه می خوای معاینه کنی کامل تر بکن .. -اوووووففففف چشم قربون دختر بابا بشم من . نمی دونی چقدر دوستت دارم چقدر عاشق اون شرم و حیاتم . دلم می خواست اون کوس کوچولو و نازشو بذارم تو دهنم . با همون موهای آک آکشو که داشت زیاد می شد . درست نبود که در این شرایط آب به رحمش نفوذ کنه . حاضر بودم در همین حالت به کوسش میک بزنم ولی می دونستم اون موافقت نمی کنه و میگه بوی خون میده و از این حرفا . در هر حال خودم اونو بردم دستشویی و کوسشو شستم . هرچند اگه عمقی لیسش می زدم می تونستم بوی خونشو حس کنم ولی برام مهم نبود . بذار اون فکر کنه که ردیفه . اونو رو همون تخت دو نفره خودمون خوابوندم و پاهاشو باز کردم . -عزیزم می خوام یه سری کارکرد هورمونهای جنسی تو رو بسنجم . اجازه هست ؟/؟ -بابا تو دکتری و بهتر می دونی . -عزیزم وسایل معاینه بیشتر داخل مطبه . اینجا باید با زبون تستش کنم -همونجوری که واسه نونا و نورا می کردی ؟/؟ -آره توهمون مایه ها . زبونمو کاملا از حلقومم در آورده و مثل کوس نلیسیده ها کشیدمش رو کوس نینا .. با همون حرکت اول نینا از هوس به خودش می پیچید . پاهاشو محکم به تشک فشار می داد . -نینا چته دردت میاد ؟/؟ آره دخترم . -نه نهههههه بابایی .. بازم بخورشششش اگه بدت نمیاد بازم بخور ..مثل همون وقتا برا نورا و نونا می خوردیش . مال منم بخورش -چشم عزیزم دختر گلم . ته تغاری نازم . بابایی نازتو می خوره کوستو می خوره .. اینو که گفتم بازم صورت تپل و سفیدش سرخ تر شد ... ادامه دارد .. نویسنده ...ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۴

این کار بده بابا ؟/؟ -چرا بد باشه عزیز دلم . من باباتم و دارم تست می کنم . تازه من دوستت دارم تو هم دوستم داری . من خوبی تو دختر گلمو می خوام . تو هر چی که می خوای به من بگو . اگه یه وقتی بیشتر از اون چه که من به تو توجیبی میدم پول می خواستی به من بگو . اگه نیاز های دیگه ای هم داشتی به من بگو .. نگاش داشت داد می زد که خیلی چیزا می خواد ولی روش نمیشه که بگه . لبمو گذاشتم رو لباش . لبی رو که با اون کوسشو لیس و میک زده بودم . این یه تیکه رو غیر بهداشتی کار کرده بودم ولی موقع سکس یه خورده تخفیف اومدن اشکالی نداره . کف دستمو گذاشتم رو سینه های کوچولوی نینا خوشگله ام . دیگه می دونستم که داره سر خ سرخ میشه . سر خ و سوزنده . می دونستم که بالاخره خودش لباشو باز می کنه تا حقشو بگیره . تا حقشو بذارم کف دستش . تا حقشو اگه بشه فرو کنم تو کونش . اگه بخواد و تحملشو داشته باشه . حتما می خواد . میشه یه دختر در این سن و سال حس و هوسی نداشته باشه . ؟/؟ حتما دلش می خواد . سینه های گرد و کوچولوی دخترمو تو دستام می گردوندم . نوکشون تیز تیز شده بود . با این سه تا دیگه جاش نبود برم دنبال زن . یکی از یکی تازه تر و تپل تر . اون دو تا که داشتند خودشونو می کشتند و نینا رو هم می شد به سادگی آورد توی خط ولی یه خورده حجب و حیاش بیشتر بود . چشای خوشگلشو بسته بود و آروم آروم ناله می کرد . -بابا اینم جزو آزمایشه پریوده .. ناقلا دستمو خونده بود . -عزیزم من گفتم که می خوام ترشح هورمونهاتو بر رسی کنم . یه قسمت از این ترشح رو سینه انجام میده و یه قسمتش رو هم در دستگاه تناسلی میشه پیدا کرد . -حالا بابا یه جایی رو هم که بتونی دست بزنی و متوجه شی که میزان ترشح چقدره دست بزن .. اون داشت بهم می گفت که دستمو رو کوسش بکشم . کوسی که هنوز بوی خون می داد و اگه بهش دست می زدم خیسی هوس و خونو می شد با هم لمس و جذبش کردکف دستو گذاشتم رو کوس و یه دست رو سینه و لب روی لب .. دیگه نمی تونست چیزی بگه . فقط نفسهای گرمشو رو صورتم حس می کردم . یه لحظه لباشو باز کرد و گفت بابا چطوره خوبه ؟/؟ -یه خورده زیاده باید کمش کنم . کمش کنم تا فکرت آزاد شه و بتونی راحت درساتو بخونی . البته این این جوری نیست که من حالا کمش کنم فردا هم کم باشه -پس بابایی هر چند وقت در میون باید کم شه .. -عزیز دلم من روزا که مریض دارم و شما برای آینده تون باید درس بخونین . شبا هم که هر شب یه دختر پیش من می خوابه . خب هر سه روز یه بار این ترشحات و خیسی ها کم شه بد نیست . البته اگه فرصت شه و بازم افت کنه بد نیست ولی در این شرایط چاره ای نیست . -یعنی میگی حالا یه موقعیت خوبیه که میشه کم شه ؟/؟ بابایی خسته نیستی ؟/؟ -عزیزم من واسه مردم خسته نیستم . واسه تو می خوام خسته باشم ؟/؟ -بابا می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بگو دخترم بگو . حالا که با هام تنها شدی و اون دو تا خواهر پر حرفت هم نیستند هر چی دوست داری ازم بپرس .-بابا تو به اندازه ای که نونا و نورا رو دوست داری منو هم دوست داری ؟/؟ -چرا که نه . این چه سوالیه که می کنی . عزیز دلم . در همین حالی که حرف می زدم کف دستمو رو کوسش حرکت داده ویه دست دیگه ام هم رو سینه هاش کار می کرد .. -اوخخخخخ بااااابااااا نمی دونی چقدر خوشم میاد . خیلی تست خوبیه .. اگه منو اندازه اونا دوست داری پس چرا اون کارایی رو که با اونا می کنی با من انجام نمیدی . من دیگه دختر بچه نیستم . منم بزرگ شدم . اونا ازم خوشگل ترن ؟/؟ -عزیزم کی گفته . اتفاقا یه زیبایی خاصی در تو وجود داره که در اونا نیست . یه مظلومیت و حیای خاصی داری که تو رو خیلی خوشگل تر می کنه . تو دختر ناز منی . بابا قربونت شه . خب من چیکار واسه اونا کردم که واسه تو نکردم . داشتم مطمئن می شدم که ازم می خواد کیرمو بکنم تو کونش . می دونستم که درد داره . نمی تونه تحملش کنه . یه دختر در سن اون هرچند که از هیجده رد شده بیش از اونی که بخواد از کون دادن لذت ببره درد می کشه و اگه ور رفتن با کوس و سینه ها و سایر اعضای بدنشون نباشه کون دادن واسشون زجر میشه پاهاشو به شلوارم مالید . -بابا این هر موقع سفت و و دراز و کلفت تر میشه دوست داره یه کارایی بکنه؟/؟ -آره دوست داره یه کاری بکنه و بره به یه جایی . ولی اگه صاحب اون جا راضی نباشه و خونه اش تنگ باشه و جا واسه پذیرایی نداشته باشه خب اینم نمیره دیگه .. -دیدی گفتم منو به اندازه نونا و نورا دوست نداری -بابا فدات چی شده من نبینم تو عذاب بکشی . -نونا و نورا می تونن ازت و از اون تو پذیرایی کنن (منظورش سوراخ کون بود ) ولی من نمی تونم . لیاقتشو ندارم که بابایی بیاد دعوتی خونه دخترش . -سر دخترمو بوسیدم و گفتم عزیز دلم دردت می گیره .. دختر احساساتی من اشکش در اومده بود . بابا من بزرگ شدم . می خوام منو هم مثل اونا دوست داشته باشی . همین جوری که از اونا لذت می بری از منم لذت ببری . من خودم یادمه وقتی که رفتی خونه شون مهمونی چه جوری کیف می کردی و چشاتو بسته بودی .. دختره ناقلای من چه اصطلاحی رو برای فرو رفتن کیر توی کون انتخاب کرده بود . ... مهمونی .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۵

نینا تو از بابات راضی نیستی تو که می دونی من خیلی دوستت دارم و عاشقتم . تو دختر ناز و گل بابا هستی .. -ولی همش به اونا توجه داری منو تحویلم نمی گیری -عزیز دلم کی میگه این جوریه . اونا خب یه خورده هیاهوشون بیشتره . این بار دیگه سخت به اون چسبیدم . و نذاشتم دیگه زیاد حرف بزنه . لبای داغ دخترمو با لبای داغ خودم مماس کردم . دست کوچولوشو گذاشته بود لای شلوارم . با کیرم بازی می کرد . خودش لختم کرد . دستشو گذاشت رو کیرم و باهاش ور می رفت . به این یکی دیگه نگفتم که این کارو نکن .مانعش نشدم . لذت می بردم . دلم می خواست باهام حال کنه و باهاش حال کنم . تا دیگه اون فاصله ای بین خودش و خواهراش احساس نکنه -عزیزم می دونی داری چیکار می کنی ؟/؟ صورتش سرخ شده شبیه تب کرده ها شده بود . با این که کیرمو گرفته بود توی دستش و خودشو قانع کرده بود که خجالتو بذاره کنار ولی التهاب و هیجان اونو ول نکرده بود و تپش قلبشو به خوبی می شنیدم . به جای این که جوابمو بده اومد پایین تر دهنشو رو کیرم باز کرد و سر کیرو قسمتی از تنه اونو گذاشت توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن .. -نههههه عزیزم عزیز دلم . دختر خوب وگلم . پس تو هم می دونی چی می خوای . تو هم می دونی که چه جوری هوای باباتو داشته باشی . حرفی نمی زد و فقط به کار خودش ادامه می داد . دوست داشت که به جای حرف زدن فقط عمل کنه . -نههههه نههههه نینا .. نمی خوام که آبمو بخوری .. بدون این که کیرمو از دهنش بیرون بیاره یه لحظه سرشو بالاتر گرفت و منم سر و کمرمو بالاتر آورده تا نگاهشو ببینم . انگار می خواست یه چیزی بهم بگه . با چشاش داشت باهام حرف می زد . انگاری داشت می گفت مگه دو تا خواهرام آبتو نخوردن پس منم می تونم . دستامو فرو بردم لای موهای سرش و با نوازش کردن او هوسشو زیاد تر کرده و خودمم بیشتر حال می کردم . -عزیزم هر کاری دوست داری انجام بده . هر کاری می خوای بکنی بکن . بکن .. تو هم حق داری من نباید تو رو از خواسته هات محروم کنم . منو ببخش تا حالا متوجه خواسته هات نبودم . انگشتاشو چند بار به این طرف و اون طرف گردوند که یعنی خودمو محکوم نکنم . -نینا نینا خیلی لذت می برم آخخخخخخخ کیرم کیرم .. دارم حال می کنم .. اوووووفففففف اوووووففففف نهههههه .. چهره دختر گلم عین غنچه گل شکفته بود از این که می دید به باباش داره لذت میده کیف می کرد . چه جوری هم کیف می کرد . سرعت ساک زدنشو زیاد کرده بود . طوری هم می خورد که هوسمو می رسوند به اون بالا بالاها و من به خودم فشار می آوردم که آبمو زو د تو دهنش خالی نکنم .. با این که اولین باری بود که داشت این کارو برام انجام می داد ولی حس منو درک می کرد با دستش بهم اشاره می کرد که تمومش کنم .. یعنی آبمو بیارم .. اون کیرمو طوری می خورد که دیگه نیازی نبود من دهنشو مثل یه کوس بکنم و کیرمو درش حرکت بدم . -آخخخخخخ دخترم داره میاد بابات همینو می خواست .وقتی آبم داشت می ریخت توی دهنش می تونست مکششو آروم تر کنه ولی با همون سرعت به کارش ادامه داد با این حال طوری لذت بردم که دیگه حس کردم می خوام چند دقیقه ای رو بخوابم . -حالا دهنتو از رو کیرم بر دار می خوام بغلت بزنم .. سرشو گذاشتم رو سینه ام و با سینه هاش ور رفتم . در همین حال چند دقیقه ای رو خوابیدم وقتی چشامو باز کردم نگاه معصومانه و مظلومانه اشو دیدم که انگار تمنای چیزی رو داره .. واقعا کار دنیا رو ببین . یه زن و مرد چه جوری مکمل هم میشن و همو تامین می کنن . من به اون نیاز داشتم و اونم بهم نیاز داشت . دستمو گذاشتم لای پاش . دیگه کاری به این نداشتم که ازش خون میاد یا نه . هر چی بود خودم براش ردیف می کردم . فقط دلم می خواست نینای من لذت ببره . اونم مثل خواهراش خودشو وابسته به من بدونه . همون جوری که من با وجود اونا دیگه دنبال زن دیگه ای نبودم . براشون نامادری نیاوردم کف دست پهنمو طوری روی کوس نینا می کشیدم که چشاشو با یه عشوه و هوس خاصی باز و بسته می کرد . می خواست دستشو به کیرم برسونه و باهاش بازی کنه که دستش نمی رسید . اونو یه بار دیگه خوابوندمش . پاهشو از وسط باز کرده و با لیس زدن و مکیدن کوسش حالی بهش دادم که خودش دو دستی جلو دهنشو داشت . منم دو تا دست دیگه امو گذاشتم رو سینه های دختر نازم .یه لحظه دستشو از جلو دهنش ورداشت -باااااابااااااا دارم می سوزم .. خوشم میاد .. نهههههه نهههههه دلم رفت ووووووییییی ووووووییییی اوخخخخخ اوووخخخخخخ بابا بابا جونم وقتی این حرکاتشو می دیدم سرعت کوس لیسی خودمو زیاد می کردم . ... ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۶

نه بابا بابا ....نینا همین جور داشت با آه و التماس با موهای سرم ور می رفت . می دونستم که به طرز بیرحمانه و آتیش زنانه ای دارم اونو می سوزونم . دیگه واقعا نمی دونستم که این خونه یا خیسی کوسشه یا مخلوطی از هر دو تا که دارم میکش می زنم . اگه این کوس رشد و اندازه اش در حدی بود که می شد اونو گایید همین حالا کیرمو می کردم داخلش و بعد یه جوری دوباره پلمبش می کردم . می دونستم که اونم همینو می خواست . همین حسو داره .. می دونست چه جوری برام ناز کنه . گاهی وقتا حس می کردم که اون با آرامش و سکوت خودش از اون دو تا خواهراش زرنگ تره که تونسته این طور منو به طرف خودش بکشونه . خواستم کیرمو بذارم وسط کوسش ولی فکر کردم که این جوری هم خودمو بیشتر اذیت می کنم هم نینا خوشگله مو که شاید کوسش هوس کیر کنه و اون وقت منم نمی تونم کاری کنم .. -بابا بابا بگو دوستم داری خوشت میاد .. بگو بازم میای طرفم . این دفعه که برم حموم خوب خوشبوش می کنم برای بابایی گلم .. -عزیزم تو همیشه خوشبو و تازه هستی .. باید اونو با کوس لیسی خودم ارضاش می کردم . اونم مثل همون دو تا خواهراش پاهاشو از دو طرف به سر و صورتم فشار می داد . ولش نمی کردم . -اوووووخخخخخ باااااااابااااااا خوبه خوبه دیگه نمی خواد دیگه نمی خواد .. حالم داره یه جوری میشه .. دستام تپش قلبشو از زیر سینه اش احساس می کرد . می دونستم که با این همه لذت و خوشی خودش نمی دونه چیکار کنه . ولش نکردم . گذاشتم هر کاری که می خواد بکنه .. می دونستم که خیلی زود خوشش میاد . چون چه پسر و چه دختر در این سن سر شار از هوس بوده و ترشح هورمونهای جنسی حداکثر فعالیت خودشونو دارن .. بی توجه به سر و صدا و جیغ های نینا خوشگله ام با همون فشار چوچوله شو تو دهنم می گردوندم و فقط یه بار بهش گفتم اگه ادامه بدی نورا و نونا یه کدومشون میان اینجا و حال به گیری می کنن -بابا بابا پس تو چی نمی خوای ازم دفاع کنی ؟/؟ -به موقعش ازت دفاع می کنم ولی باید یاد بگیری که خودت چطور از حق خودت دفاع کنی . تو باید زندگی کنی وارد اجتماع شی نمیشه که همش بترسی و این انتظارو داشته باشی که دیگران از حق تو دفاع کنن . آخه تا کی من می تونم بالا سرت وایسم . بازم اگه لازم باشه چشم .. -من خودم سر و صدای تورا رو که داشتی حال می کرد ی بار ها و بار ها شنیدم .. -عزیزم این همون حرفیه که من دارم می زنم .. اون داشت نشون می داد که چقدر داره حال می کنه ولی دو تا خواهراش این جراتو نداشتند و به خودشون این اجازه رو ندادن که بیان و اعتراض کنن . چه اعتراضی ؟!هر کی یه حقی داره ولی تو از بس شل گرفتی و خودتو ساده نشون دادی اگه چاره داشته باشن بهت میگن نینا جون اگه میشه امشب جای تو پیش بابا بخوابم یا بخوابیم ؟/؟ اون وقت تو هم قبول می کنی-یعنی میگی دختر ناز تو این قدر دیوونه هست ؟/؟ من اگه از همه چی بگذرم از این نمی گذرم . از این که شبا کنار تو بخوابم . -حالا قهر نکن نینا جونم . بعضی چیزاست که باید زودتر روشن شه . من چون دوستت دارم و خوبی تو رو می خوام دارم این چیزا رو واست تعریف می کنم . حالا اگه اجازه میدی من کارمو بکنم و می دونم دارم چیکار می کنم . می خوام یه کاری بکنم که همیشه شاد و آروم باشی . حس کنی که سبک شدی . اعصابت آروم شه . خوشت بیاد . لذت ببری . طوری که چند ساعت بعد از این کار هم از فکر کردن به چند ساعت قبلش خوشت بیاد هم این که واسه دوباره حال کردن ثانیه ها رو بشمری . ولی اینو هم نباید فراموش کنی که شما سه نفرین واگه درساتو خوب نخونی و شاگرد اول کلاست نشی من مجبور میشم یه خورده در رفتار خودم تجدید نظر کنم . -بابا اصلا خوشم نمیاد این جوری تهدیدم کنی . -من تهدید نمی کنم . من انجام میدم و به حرفام عمل می کنم . حالا زود باش دوباره لاپاتو باز کن که زیاد حرف زدیم که الان صبح شد و باید بریم به کار و زندگیمون برسیم .. فقط یه چیز دیگه ای گفت که منو با همه منطقی بودنم زیر سوال برد و فهمیدم که بعضی وقتا بزرگترا با همه حرف حق زدن خودشون ممکنه محکوم شن . بهم گفت من سر و صدای خواهرامو موقع حال کردن می شنوم اونا هم باید یاد بگیرن که صدای منو بشنون و جیک نزنن . باید از یه جایی شروع شه -آمادگیشو داری ؟/؟ -آره بابا . بذار اونا هم بدونن که منم اومدم تو میدون .. -آفرین دختر خوبم .. دیگه یواش یواش داشتم خسته می شدم از بس در کوس لیسی من وقفه افتاده بود . این بار دیگه با خودم عهد کرده بودم که اگه زلزله هم بیاد دهنمو از رو کوسش نگیرم تا اونو به آخرش برسونم . چشامو بستم و دهنمو باز کردم . دیگه به هیچی فکر نمی کردم جز اون شکافی که زیر دهنم قرار داشت و نینا هم به چیزی جز هوس و کیف کردن خودش فکر نمی کرد . اون حالا با تمام وجودش ناله می کرد و این ناله هاش گاه به فریاد تبدیل می شد . ... ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۷

جووووووون باااباااا همین جوریه که تو میگی .. چقدر خوشم میاد . وسط پام یه جوری شده .. یه قلقلکی میاد که می خواد بترکه .. اووووخخخخخخ می خواد بترکونه .. خیلی خوشم میاد .. بابابابا .. یه کاری بکن .. می خوام همین جوری باشم .. می خوام بیشتر شه .. چقدر لذتش زیاده . همراه با میک زدن کوسش با چند تا انگشتم لبه های کوسشو به وسط و کناره ها فشارش می دادم و کف یه دست دیگه امو هم گذاشته بودم بالای کوسش . -آخخخخخخخخ .. وووووویییییی .. بابا بابا ..-بگو جونم بگو عزیزم بگو نینای خوشگلم .. بگو . بگو اسمشو ببر -بابا بابا کوسسسسسم کوسسسسسم بابا من چیکار کنم . آتیش گرفتم .. انگار می خوام یه چیزی رو خالی کنم .. نههههه نههههه چقدر خوشم میاد .. از قرار معلوم اون دو تا خواهر با این سر و صدا ها بیدار شده بودند . نورا و نونا که تیپ و هیکل زنونه ای پیدا کرده بودند و آخرای نوجوونی و اوایل جوانی سینه هاشون درشت و گرد و آبدار شده بود . می دونستم که به این خواهر کوچیکه شون حسادت می کنند . با این که مدتها بود با هم کنار اومده بودند ولی وقت و بی وقت دست از اذیت کردن هم بر نمی داشتند با این حال در کنار جنگ سرد یک همزیستی مسالمت آمیزی هم داشتند . درست مثل دو تا هوویی بودند که پس از سالها یه جورایی مجبور بودند که با هم بسازن و کنار بیان ولی این دو تا هوو تحمل زن سوم یا هووی دوم رو چطوری می تونستن بیارن و با این موضوع کنار بیان .. -چه خبرتونه .. نفهمیدم این نینا هم واسه ما دم در آورده .. زود باشین درو باز کنین ببینم . یعنی چه .. این کارا چه معنی داره .. -بابا من حوصله دعوا ندارم . نمی خوام با اونا کل کل کنم . اعصابم خرد میشه .. -یعنی چه اصلا چه معنی داره که سه تا خواهر با هم در بیفتن -بابا من که با اونا در نیفتادم . اونا مرض دارن . نگاه کن صدای نونا هم در اومده . مقصر همه نوراست .. نینا خواست شورتشو بپوشه من نذاشتم . چون می خواستم درو باز کنم . و دیگه آب پاکی رو بریزم رو دستشون . دیوونه ها نصفه شبی اومدن سکس ما رو زهر ماری کنن . کلی زحمت کشیدم تا بر نامه رو به اینجا رسوندم حالا میان و می خوان خرابکاری کنن . کور خوندن .. خود منم که دیگه با همون کیر شق کرده همونجا وایسادم .. می تونستم درو باز نکنم ولی گفتم بهتره در باز شه و اونا صحنه رو ببینن و یه جوری بفهمن که دنیا هر شب دست اونا نیست . دنیا باید تقسیم بر سه شه . در آن واحد نه .. یک تقسیم در طول زمان .. درو باز کردم و دخترا اومدن داخل هر د وتاشون فقط یه شورت پاشون بود . نورا که دیگه راستی راستی هیکل و اندامی خانمانه پیدا کرده بود و دیگه حتی می شد کوسشو پاره کرد و پرده شو جر داد مثل زنای مچ شوهر گرفته دستشو به کمرش چسبوند و گفت -چشام روشن حالا بابایی ما با نینا ته غاری هم بععععععله .. ته تغاری رو به متلک گفته بود ته غاری . یه نگاهی به نینا انداختم .. دلم می خواست که اون جوابشو بده . من خیلی راحت می تونستم از نینا دفاع کنم و هر دو تاشونو هیش و کیش کنم که برن و به کارم ادامه بدم . ولی نینا خودش بعدا اذیت می شد . اگه اونو تنها گیرش می آوردند معلوم نبود چه بلایی سرش بیارن . -نینا عزیزم من سکوت می کنم .. تو خونسردانه جواب خواهرتو بده .. -نورا نونا وقتی که من شما رو با با با می دیدم که چه جوری کیرشو می کنه تو کونتون سینه هاتونو می خوره و کوستونو لیس می زنه باید اعتراض می کردم ؟/؟ -تو کی بودی به چه حقی می تونستی اعتراض کنی ؟/؟ -منم مثا شما از بابا حقی دارم . منم مثل شما بالغم و به سن قانونی رسیدم . حالا اعتراض می کنم . اگه بابا حق نداره با من باشه پس حقم نداره که با شما باشه . چون من به علاوه 18 هستم . . منم دلم می خواد . اون وقتا از این که می دیدم بابا کیر کلفتشو کرده تو کونتون شاید می ترسیدم تعجب می کردم گاهی چندشم می شد ولی حالا دلم می خواد خیلی چیزا دلم می خواد . پس شما حق اعتراض ندارین . منم دختر بابام هستم . خودشو بهم چسبوند و گفت این بابای منم هست .. نونا : نینا خیلی زبون دراز شدی . هر چی خواهر بزرگتر میگه باید بگی چشم . اینجا دیگه دخالت کردم و گفتم شما دو تا دختر بزرگ تر دیگه بس کنین . کم آوردین . اگه اعتراضی دارین و این شیوه رو قبول ندارین می تونین شبا پیش من نخوابین . هر کی دوست نداره کنار باباش بخوابه بگه من جاشو به نوبت میدم به یه دختر دیگه .. نظرتون چیه دخترا .. نورا اعتراضی داری ؟/؟ سرشو به علامت نفی با نوعی ناراحتی تکون داد و نونا هم همین کارو انجام داد . -نینا جان تو چی -نه بابا من به حق خودمم قانع هستم . حقمو به کسی نمیدم و حق کسی رو هم نمی خوام و هیچوقت به خواهرای گلم تو هین نمی کنم .. طوری به اون دو تا دختر بر خورده بود که سرشونو انداختن پایین و رفتن . بر شیطون لعنت حالا اگه بخوام به سکسم با نینا ادامه بدم دلم پیش اون دو تاست .. چیکار کنم حالا .. رفتم اتاق نورا .. نونا رو هم صداش کردم .. نورا بغض کرده بود و نونا هم گریه می کرد .. -دخترا بابات که نرفته زن نگرفته چرا این قدر شما حسودین . نینا رو هم صداش زده و شورت دو تا دخترمو پایین کشیده و حالا هر چهار تا مون کاملا بر هنه بودیم . قصد نداشتم که با نورا و نونا سکس کنم ولی کیرمو گرفتم تو دستم و گفتم اینو می بینین ؟/؟ یکی گفت آره بابا و یکی هم سر تکون داد .. به شوخی یه زیارت قبولی گفتم و بعدش رو کوس همه یه دستی کشیده و یه ماچی هم ازشون بر داشتم .. این سه تا کوس و این کیر همه از یه گوشت و خون و پوست هستند همه به هم پیوسته ان .. نباید از هم جدا و دور از هم باشند . اینا امت واحده هستند پس حسادت و نفاق و جدایی بین اونا مفهومی نداره .. حالا همدیگه رو بغل بزنین که من و نینا از کارمون عقب افتادیم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۸

دیگه بدون این که توجهی به اون دو تا دخترم داشته باشم دست نینا رو گرفته و با هم رفتیم به اتاق خواب . -خب دخترم دختر گلم چطور بود -من چطور بودم بابایی -عالی عزیزم عالی من به وجود تو افتخار می کنم . فقط یادت باشه حواست باشه امشب عروس و ملکه من تویی باید کاری کنی که من همیشه ازت راضی باشم . امشب چون تو عروس من و رئیس خانومای اینجا هستی ظاهرا کبکت خروس می خونه ولی نباید اینو از یاد ببری که فردا شب و پس فردا شب من در کنار اون دو تا دخترای گلم هستم .. باید یه بر نامه ای هم بچینیم که شب جمعه ها رو اشتراکی کنیم و همه با هم باشیم و این باعث شه که یک تفاهمی بین شما خواهرا به وجود بیاد چون دیگه خسته شدم از بس به جنگ و دعواهای شما پیله کردم . -بابا من که با کسی دعوا ندارم . -در هر حال باید یه نظمی هم به این کار خودم بدم چون این جوری نمیشه . -حالا بابا نیما جونم بیا بریم دوباره همو بغل بزنیم . اون وقت هنوز هیچی نشده بهم میگی صبح شده زود تر بخواب . تقصیر من نیست ها . این یک ساعتو حساب نکن .. -اوخ که شما دخترا به من که رسیدین چقدر زرنگ میشین . من بهت چی بگم . تو دلم گفتم این مامانشون خدا رحمتی شد انگاری واسشون بد نشد . همشون شوهر نا خواسته کردند . -نینا بگو از کجات شروع کنم . ظاهرا کوسش دوباره رنگ و بوی خونو گرفته بود . حس کردم که از کوس لیسی خیلی خوشش اومده معطل نکردم . همون کوس کوچولوی ناز و خواستنی نینا رو با همون شرایط گذاشتمش توی دهنم -اوووووففففففف بابایی .. دلم ..دلم .. دللللم -قربون دلت . اونجا رو هم می خورم .. ولی یواش یواش .. سرمو وسط لا پای دختر نازم طوری می گردوندم که چونه و زبونم با سرعت رو کوس و چوچوله کوچیکش بگرده .. این بار بدون توجه به این که خواهراش صداشو بشنون یا نه شروع کرده بود به سر و صدا و جیغ و داد . -بابا بابا من اون کیر گنده اتو می خوام . همونو که خوشحالم کنه .. بیشتر سر حالم کنه .. چشام گرد شده بود . نینای زبون بسته منم بالاخره لب باز کرده بود . -عزیز دلم اونم بهت میدمش . اونم یواش یواش .. ولی بابای بیچاره چیکار کنه . به من می گن دکتر زنان و دکتر کوس .. دیگه دکتر کون که نیستم . اگه یه موقع جر بخوری مایه رسواییه من این کونو کجا دست بگیرم و ببرم و به کی نشون بدم -خب عیبی نداره بابا جون چون تو دکتر زنان هستی و دکتر کوس همون بکن توی کوسم کون نمی خواد .. .. نمی دونم دیگه این یکی دخترم چی داشت می گفت . آب دهنمو نمی تونستم قورت بدم . بی جهت سرفه ام گرفته بود .-عزیزم خواهرات خیلی جلوتر از تو هستند هنوز راه عبورو باز نکردم . تازه شما باید از دواج کنین و شوهرتون واسه شما این راه رو باز کنه . هر کاری رو که پدر آدم واسه آدم انجام نمیده -حالا من اگه بخوام بابایی واسم باز کنه چی میشه -عزیزم شر درست نکن . اولا ساختمون بدنی تو اجازه نمیده . درست نیست . از طرفی من با این دو تا خواهرت چیکار کنم . -مجبور نیستی به اونا بگی . -ببین من اگه از الان بخوام تقلب و تخلف کنم و بی عدالتی , عادت می کنم و فر دا پس فردا به خودم این اجازه رو میدم که سر تو هم کلاه بذارم و این درست نیست . حالا اگه خسته شدی بگو تمومش کنم -بابا از این حرفا نزن تو اصلا باهام خوب نیستی .. -اگه بازم از این صحبتا کنی من اصلا میرم توی اتاق خودم می خوابم . اومدیم یه امشب حال کنیم . هرکدوم از شما باید یه بازی داشته باشین ؟/؟ ساکت شد و من بالاخره با کوس لیسی تونستم طوری جیغشو به آسمون برسونم که می دونم قبل از اون دل نورا و نونا رو هم لرزوندم . طوری که بی صبرانه منتظر رسیدن شبهای دیگه بودند تا نوبت اونا شه . نینا سر حال سر حال شده بود و این کیر من بود که تشنه خالی کردن آبش بود و هوس داشت اونو از پا مینداخت . ولی تا اونجایی که می شد باید به این نوباوه خودم حال می دادم -حالا نوبت اونه که جوجوی نینا جونمو بخورم . -بابا جوجو نه سینه .. من حالا بزرگ شدم . یادت رفت یه ساعت پیش می گفتی سینه .. دوباره که چشات افتاد به نورا و نونا شده جوجو ؟/؟ -عزیزم من حال می کنم که می گم جوجو تو چرا به دل می گیری و فکر می کنی که من تو رو بچه فرض می کنم .. وای حس کردم که الان اشکاش سرازیر میشه . من که حرف بدی بهش نزده بودم . عجب بد بختی شده .. مرد اینم از سه تا دخترکه داری .. بهترین راه همون بود که یه جلق می زدی یا می رفتی به یکی از همین مریضای مرض دارت می چسبیدی و خودتو خلاص می کردی . آخه اینم شد بر نامه که با این دخترات داری پیاده می کنی ؟/؟ فوری بغلش زده و شروع کردم به بوسیدن لباش .. -عزیزم خوشگل بابا .. من یه جور خاصی دوستت دارم فقط به اون دو تا خواهرات نگو که حسودیشون میشه .. یه لبخندی زد و فهمیدم که تونستم یه جوری راضیش کنم . حالا قمبل کن که بابایی با کونت خیلی کار داره .. عزیزم منم هوس دارم دیگه . خودت الان کوست سرخ شده و تنت مثل تن آدمای تب دار شده منم دلم می خواد -بابا پس منم دارم بهت حال میدم ؟/؟-آره عزیزم .. از اون کرمهای شل و منقبض کننده عضلاتو آورده و تا می تونستم رو سوراخ کون نینا و سر کیرم مالیدم .. چه مکافاتی داشتم واسه گاییدن این دختر .. هر چند کون کردن خیلی مزه میده ولی وقتی برای اولین بار بخوای به کونی رو بکنی اونم یه کون تنگ و اونم کون دختر خودتو یه حس عجیبی به آدم دست میده که دلسوزیش بیشتر از هوس و کیف اونه .. -بابا دستتو بذار جلو دهنم خیلی دردم میاد . نمی خوام صدای جیغ منو خواهرام بشنون و فکر کنن چه دختر ضعیفی هستم -عزیزم اونا هنوزم که هنوزه موقع کون دادن ناله می کنن و جیغ می کشن . این سگ مصب طوریه که به این نون وماست ها اون جوری گشاد بشو نیست که به این زودیها از فرو رفتن کیر دردش نگیره ... ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــابـــــــــــــــا تقسیـــــــــــــــم بـــــــــــــــر ســـــــــــــــه ۴۹

نینا در دنیای خودش سیر می کرد و می دونستم که اون دنیای خودشو خیلی بزرگ می بینه و اسیر لذتی شده که باباش بهش داده . منم از این که تونستم تا این حد رو دخترام نفوذ داشته باشم که بر همه شون تسلط داشته و بتونم همه چیزشون باشم لذت می بردم . هر سه تاشون دلشون می خواست که من راه کوسشونو باز کنم و بهشون حال بیشتری بدم . منم به اونا می گفتم که دخترای عزیزم به همین قانع باشین . خیلی از دخترا تا همین حدشو هم ندارن . دلم می خواست به اونا انگیزه بدم که با شوق بیشتری درس بخونن . این سکس جای این که اونا رو از درس خوندن بندازه بر عکس واسشون مایه ترقی و تلاش شه . خیلی هم عالی می شد اگه هفته ای یک بار سکس گروهی انجام می دادیم . نینا نفس نفس می زد و لباشو به هم می فشرد . می دونستم که داره درد شدیدی رو تحمل می کنه -عزیزم اگه تحملشو نداری و دردت می گیره به من بگو . عجله چیه می ذاریم برای سه شب دیگه یا شب های بعد . -نه بابا از این حرفای بی وفایی دیگه نزن . این راهیه که نونا و نورا رفتن . چرا من نتونم برم . چرا من از اونا کم بیارم . خیلی دلم می سوخت . نمی دونم چرا این دختر آخری من یه حس دیگه ای رو در من به وجود می آورد ولی مراقب بودم کاری نکنم که اون دو تا خواهراش اینو احساس کنن . همه شون واسم عزیز بودند . سه تا دختر .. سه تا همسر .. سه تا مامانی .. -آخخخخخخ نینا نینا یه خورده از سرش داره میره تو کونت .. -بابا بکن . فکر من نباش حال کن .. آخخخخخخخخخ -جاااااااان عزیزم دردت میاد من نمی تونم تو رو گریون ببینم عزیزم -نههههههه بابا بااااااباااااا خوشم میاد خوشم میاد .. دو طرف سوراخ کون نینا طوری ورم کرده بود که من ترسیدم پوست کونش بترکه و مقعدش پاره شه . از درد به خودش می پیچید پاهاشو به تشک فشار می داد دست و پا می زد .. نفسش بند اومده و گاه به شماره می افتاد .. -عزیزم یه خورده تحمل کن . خودت خواستی من نمی خوام تو زجر بکشی .. غرورش اجازه نمی داد که از دردش بگه .. نمی خواست که در عرصه رقابت کم بیاره . به خصوص این که قرار بود شب جمعه ای سه تایی شونو با هم داشته باشم و اون اگه نمی تونست خوب کون بده یا اگه با فشار می خواستم بکنمش و از خود بی خود می شد اون وقت باید پیش خواهراش عذاب می کشید . کونشو به طرف کیر من حرکت می داد تا راهشو گشاد تر کنه . انگشتامو گذاشته بودم رو شکاف کوسش و اونو خیس خیسش کردم تا حواسش به کوسش هم باشه . البته تا حدودی تاثیر کرد . اینم عجب صحنه ای بود . از تماشای کیر کلفت خودم توی سوراخ کون تنگ دخترم نهایت لذتو می بردم و اون داشت درد می کشید .. نیما نیما تو پدر خیلی خود خواهی هستی که دخترت داره درد می کشه و تو داری لذت می بری . آخه اون خودش می خواد . خودش می خواد و به حرفام توجهی نداره . دوتایی مون وسط تنمونو حرکت می دادیم . با روون تر شدن حرکت کیر توی کون احساس داغی بیشتری هم می کردم . این کیر لعنتی از بس کلفت و تیز شده بود بعد از افت هم می تونست توکون دخترم بمونه . من که خیلی بی حس بودم و حواسمم به این بود که نینا جونم زیاد درد نکشه .. -بابا بابا تند تر تند تر .. ببین من اصلا صدام در نمیاد . مثل نورا و نونا بچه سوسول نیستم . دلم می خواد بابام خوشش بیاد . نمی خوام کیف اونو زهر ماریش کنم . -عزیزم این حرفا چیه . من باید به فکر شما دخترای گلم باشم . دوستتون دارم . عزیز منی دیگه -بابا بابا بگو بگو که دوستم داری بگو منو بیشتر دوستم داری .. -نینا شروع نکن . خیلی دوستت دارم و اگرم ته دلم بیشتر از اون دو تا دوستت داشته باشم نباید اینو بگم . درست نیست .-بابا بگو من قول میدم به خواهرام نگم .. خودشو کشت ولی چیزی بهش نگفتم . -امید وارم که همیشه تا این حد پر شور و نشاط باشین و بتونین احترام بابا تونو نگه داشته باشین . مخشو کار گرفته بودم ولی حواسم به کیری بود که در حال پیشروی خزنده در داخل کونش بود . دیگه بیشتر از یه حدی نمی شد اونو جلو فرستاد .. در این جای تنگ آب کیررو هم باید خالی می کردم . -آخ ... آخخخخخخخخ .. آههههههه بگیرش .. بگیرش نینا داره میره تو خالی میشه . -بابا خوشم میاد . چه با حال و تیز می پره . بابا روی کسمو ولش نکن . بذار بیشتر خوشم بیاد . تو هم یه کاری کن که بیشتر خوشت بیاد بابا جونم --من خوشم اومده خوشم اومده .. دیگه از این بهتر نمیشه .. -بابا بگو بگو .. یه حرفایی بزن که خوشحال تر شم . نگفتی که منو بیشتر دوست داری . حداقل بگو که کونم خوش مدل تره . -دختر هر کدوم از شما ارزشها ی خودتونو دارین . همه تون به من لذت میدین .. کون نینا یه مدل خاص و زیبایی داشت هم گرد بود و هم بر جسته و هم کروی و یک دست و منظم . از هر زاویه ای نگاه می کردی اونو به یه مدل می دیدی .در حالتی که دمر افتاده بود و از روبرو نگاش می کردی زیبا ترین و یک دست ترین حالتو داشت با یه گودی کمر خاصی که شیب کونشو خیلی بلند نشون می داد . از اونایی که توی شلوار های جین و چسبون و استرچ بی اندازه وسوسه انگیز میشن و من دلشو نداشتم که اونو با این شرایط بفرستم بیرون که پسرای مردم از تماشای کون بر جسته داخل شلوارش لذت ببرن . ولی فعلا یه ماکتی از اون کون بود . نورا دختر بزرگ منم که از هر نظر خوب رشد کرده بود . -نینا جون من کیرمو فعلا توی کونت نگه می دارم تا یه خورده بیشتر عادت کنی .. من که ارضا شده بودم ولی حال و روز نینا نشون می داد که حشرش بر گشته و به این زودیها هم دست از سرم ور نمی داره .. یه چند میلی کیرمو به عقب کشیدم تا دوباره رو به جلو حرکتش بدم که چند قطره ای از منی من از سوراخ کونش بر گشت کرد و و به اون دور و بر سوراخ و کونش یه جلای خاصی داد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 5 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بابا تقسیم بر سه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA