انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 22:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  21  22  پسین »

پسران طلایی


مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 100

گرمای آب کیر سینا حرارت خاصی رو در مقعد ساناز به وجود آورده بود . با این که ساناز ار گاسم شده بود ولی حس می کرد که کسش نیاز شدیدی داره به این که بازم توسط سینا لمس شه .. سینا احساس سبکی می کرد . دیگه حساب اینو کرده بود که تونسته دوبار خواهرشو ارضا کنه و خودشم که آخرین بار با انزال و ریختن منی در کون ساناز ار ضا شده .. خواهرشو بغل زد ..
-آخخخخخخ که یک خواب درست و حسابی چقدر می چسبه . خسته نباشی خواهر .
-متوجه نمیشم سینا . درست می شنوم ؟ تو در همچین شب عزیز و مقدسی داری از خواب حرف می زنی ؟
-پس چیکار کنیم پاشیم و برقصیم تا همه متوجه شن ؟ یا این که تا صبح بیدار باشیم .. یعنی منظورت اینه که بازم ادامه بدیم ؟
-چقدر تو با هوشی سینا ..
-حالا دیگه این قدر منو دست ننداز دیگه . بیا عزیزم من خسته ام . فردا باید برم سر کار .. وای اگه بدونی این مسافرا و مشتریا .. بعضی هاشون چه جوری دستور میدن . انگاری برده استخدام کردن .
-ولی تو داری پولشو می گیری ..
-راستی صحبت پول شده . پاک یادم رفته بود . مگه خودت نمیگی که عروس و خانوم و زن داداشت شدی .. خب من اگه می خوام برای خواهر خودم یه هدیه کوچیک بگیرم باید دم کی رو ببینم ؟
-مثلا چی ؟
-یه حلقه کوچیک ..
-خیلی عالیه ولی من باید بدونم پولشو از کجا میاری . تو اگه دربست در حال رانندگی باشی این قدر زود نمی تونی پول همه اینا رو در بیاری .. چند روز پیش یه چیزی واسه مون گرفتی .
-خب بعضی وقتا مشتریانی هستند که انعام خوب میدن .
-اینا دیگه چه خر پولدارایی هستند که به جای این بذل و بخشش ها نمیرن واسه خودشون ماشین نمی گیرن ؟
-من چه می دونم حتما از رانندگی خوششون نمیاد .
-ببینم این دربستی هات بیشتر زن هستند یا مرد ؟
-چه فرقی می کنه .. مگه من می خوام به زنا نظر خاص داشته باشم ؟ حالا چرا این قدر گیر میدی ساناز ؟
-بحث گیر دادن نیست . می خوام ببینم و بدونم که چرا این قدر زود داری احساس خستگی می کنی ؟
-واسه اینه که به این کارا عادت ندارم . قلق ندارم .
-یعنی من بهت لذت نمیدم ؟ چشای ساناز پر اشک شده بود .
-سینا تو منو دوست نداری ..
-اتفاقا خیلی دوستت دارم .
ساناز حس کرد که تا حدود زیادی تونسته رو برادرش اثر بذاره و احساسات اونو جریحه دار کنه . هر چند خودشم از ته دل متاثر بود از این که می دید اون داره سرد میشه . سینا یک بار دیگه سانازو در آغوش کشیده سعی کرد آرومش کنه .
-عزیزم فدات شم . من همین یه خواهرو دارم و تو هم همین یه برادرو . باید هوای همو داشته باشیم .
ساناز کمی خم شد تا دستش به کیر سینا برسه .. کف دستشو باز کرد و آلت برادرشو میون کف دستش گرفت و باهاش بازی کرد ..
-خوشت میاد ساناز ؟
-آرومم می کنه . تو چی داداش ؟
- منم بیشتر از تو احساس لذت می کنم .
ساناز شق شدن آروم کیر سینا و ایستادگی ناگهانی اونو در دستش حس می کرد . همین به اون آرامش خاصی داده بود از این که برای برادرش اهمیت داره و هنوز هم می تونه اونو تحریک کنه . حتما واسه این که من خودمو تسلیمش نکنم و دختری مو از دست ندم نگرانه .
-سینا من که گفتم منو در خودت خلاصه شده ببین . باور کن اگه مسئله ای پیش بیاد به کسی نمیگم که تو این کارو باهام کردی.
-ولی خودت چی ؟ زندگی و آینده ات چی ؟ وجدان من چی ؟ یعنی زندگی خواهرمو تباه کنم ؟
-زندگی من وقتی تباه میشه که تو تنها برادر من به من اعتنایی نداشته اهمیت ندی . می تونی که اونو روش بمالونی .. نمی تونی ؟ همینو هم ازم دریغ می کنی ؟
سینا دید حریف ساناز و زبون اون نمیشه .
-به شرطی که بیشتر ادامه اش ندی روی اعصاب من راه نری ..
ساناز کسشو به کیر سینا چسبوند . طوری که درازای کیر روی کسش قرار داشته و سر کیر هم رو به هوا و قسمت بالای کس قرار گرفت که این بار ساناز دستشو طوری روی کیر گذاشته بود که در یه حالت خوابیده کاملا چسبیده به کسش قرار بگیره .. و خیلی آروم اونو حرکتش می داد . طوری که احساس لذت و داغی و حالت شق بودنو حفظ کنه .. موفق هم شده بود .
-اووووووههههههه ساناز .. نهههههه بسه دیگه بسه دیگه ..
-نه بس نیست . بغلم بزن .. بذار دو تایی مون در آتیش عشق و هوس بسوزیم . می خوام در تو غرق بشم . می خوام در تو بسوزم . فدا بشم .. فنا بشم . می خوام در گرداب عشق تو باشم . در گرداب هوس .. نگو همه چی تموم شده .. منو ببوس ..
-نه ساناز .. منو وادارم نکن که تسلیم بشم . به عاقبتش فکر کن .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۱

-سینا فقط یه خورده . بذار یه خورده سرشو بفرستم به طرف داخل .. زیاد نه .. تو رو به جون مامان .. خواهش می کنم . نگاه کن الان دستمو دارم می ذارم رو سر کیرت .. آخخخخخخ فقط سرش رفت رو قسمت بالای کسم .. سر کیرت حالا توی کس منه .. اوووووفففففف داغم تشنه ام .. سینا حالا بذارش تو .. باور کن آسمون به زمین نمیاد . آب از آب تکون نمی خوره .
-نه .. ساناز .. دارم آتیش می گیرم . سوختم . داغون شدم .
-داداش شیطون من .. می دونم من اولین دختری نیستم که داری باهاش سکس می کنی .. وگرنه این قدر بی حال نشون نمی دادی ولی تو اولین پسری هستی که من دارم خودمو تقدیمش می کنم و اگه تو بخوای برای همیشه مال تو میشم .
-چقدر تو عاطفی و حساس هستی و خیلی هم رویایی . این قدر به این چیزا فکر نکن . من برادرت هستم تو که نمی تونی هر کاری که دلت خواست با من انجام بدی . این کارا همش یه حساب و کتابی داره . یعنی الان دوره و زمونه ای نیست که یه برادر بخواد با خواهرش سکس کنه .
-ولی میشه . نگو نشد نداره ..
-ببین عزیز شاید جمعیت کره زمین یه زمانی کم بوده .. هر کی می رفته به هر کی بند می شده .. اون وقتا کسی نمی دونسته خواهر چیه برادر کیه .
-یعنی هیچ وقت دیگه از این جریانات نبوده ؟
-چند صد سال پیشو میگی ؟ ساناز ولم کن .
-باشه .. خودتو حرکت بده .. ولم نکن . من دوباره دارم لذت می برم . بازم یه حس خوشی به من دست داده . یه حسی که می خوام جیغ بکشم .. به مامان بابا بگم که من خوشبخت ترین دختر روی زمینم . داداشم دوستم داره .
-خیلی دیوونه ای ساناز!
-ولی تو دیوونه تری که اصلا درکم نمی کنی . اصلا حسم نمی کنی .
-خیلی بی انصافی ساناز . میگی من چیکار کنم . از اینی که هست بیشتر درکت کنم ؟ تو گام به گام منو تا این جا کشوندی .. هر لحظه یه امتیازی ازم گرفتی .
-یعنی تو یک طرفه به قضیه نگاه می کنی ؟ من ازت گرفتم ؟ تو چیزی ازم نگرفتی ؟ من عشق و هوس و تن و بدن و عاطفه خودمو بهت ندادم .؟
دستشو رو کیر داداشش حرکت داد و گفت این وقتی که اولش شل بود و حالا سفت شد و داغ و پوستش داره می ترکه یعنی چه ؟ یعنی این که داره لذت می بره . به هیجان اومده . تو از این حس و حال خوشت نمیاد ؟
-یه کاری می کنی که منو از همه این بر نامه ها پشیمونم می کنی .
-آههههههه .. چقدر دلم می خواد داداش خوبم این یکی حرف منو هم گوش کنه و اون کاری رو که باید انجام بده انجام بده . باور کن هر دو مون لذت می بریم . هر دومون خوشمون میاد . هم من و هم تو .. می دونم همون حس داغ و قلقلکی که وسط بدنمو به آتیش می کشه در تو هم هست . یه حس داغ و لذت بخش .. یه کیفی که تا حالا نمی دونستم آخرش به کجا می رسه و تو اینو به من نشون دادی . بازم نشون بده . بیشترشو نشون بده . ازت خواهش می کنم .
سینا دستاشو زیر کمر ساناز قرار داد . و سرشو به سمت خودش کشوند . می خواست با بوسیدنش و و رفتن با اون از زوایای دیگه فکرشو مشغول کنه ..
-باهات قهرم سینا . هر کاری باهام بکنی بازم دلم هست پیش این که تو به من و حرفم اهمیت نمی دی .
-ساناز ! اگه دوست داری خو دمو برات بکشم بگو . حاضرم ولی از من نخواه که تو رو بکشم .
-من ازت می خوام که به من زندگی بدی .. چرا منو می سوزونی ؟ جیغ بکشم ملتو خبر کنم .؟من دست خودم نیست .. رگ مغزم داره می ترکه ..
سینا حس کرد به جای این که بهتر کنه بد تر کرده . هر چند سانازو به ارگاسم رسونده بود ولی خواهرش احساس نیاز می کرد به این که کیرشو توی کس احساس کنه واین حس ممکن بود اونو وادار به خیلی کارا بکنه ..
-ساناز تو الان دستخوش احساسات و هیجانات ناشی از هوس هستی ..
-میگی عشقی که به تو دارم الکیه ؟
-سماجت و لجاجت تو منو دیوونه کرده .
-خوشم میاد داری حرص می خوری . تو آدمو حرص میدی ؟ ..
سینا حس کرد که داره تسلیم میشه .
-ببین باشه قبوله .. فقط به یه شرط .. نه به دو شرط .. یکی این که تو استارتشو بزنی . بیایی و بشینی روی کیرم . و در واقع این توباشی که مثلا داری این کار خلاف و زشت رو انجام میدی ..
-خب بگو هر چی می خوای بگو . بالاخره کاریه که انجامش میدم .. جوووووون جووووووووون بالاخره دارم می رسم به هدفم .. دومیش ؟
-بعد از اون دیگه زیاد اذیتم نکن . می خوام بخوابم .
-نیمساعتو که محل داریم ؟ -به شرطی که خروس بی محل نشی ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۲

ساناز به شدت هیجان زده شده بود . می خواست از برادرش بپرسه نکنه شوخی کرده باشی . نکنه یه چیزی گفته باشی واسه دلخوشی من . ولی می دونست که اگه این حرفا رو نزنه بهتره . با خودش گفت بهتره تا اون از حرف خودش پشیمون نشده این کارو انجام بدم . شعله های هوس اونو داغون کرده بود . سینا واسش فرقی نمی کرد که ساناز از این فکرش برای انجام این کار یعنی از بین بردن دوشیزگی خودش منصرف شه یا نه .. وقتی دید که ساناز داره میاد تا روی کیرش بشینه متوجه شد که باید پای بند حرفی که زده باشه .. حالا به این فکر می کرد که باید به لذت کار فکر کنه . از لحظه هاش لذت ببره . دستشو رو کیر سینا گذاشت و اونو با کسش تنظیم کرد . کیری که وارد کونش شده بود و یه دو سانتی هم از مرز کسش رد شده ولی باید تا اون جایی که کس ساناز جا داشت پیشروی می کرد و اونو به جایی می رسوند که تمام بدنشو به آشوب کشیده بود . یه لحظه فکرش رفت پیش این مسئله که بزرگترا و قدیمی ها واسه دختر بودن و بکارت داشتن چقدر اهمیت میدن . و نسل جدید در بسیاری از موارد راضی به این مسئله شدن که تابوها رو بشکنن . ساناز کسشو رو سر کیر سینا گذاشت .. -داداش تا چند لحظه دیگه راحت میشم . حالا داغم دارم می سوزم . باید خنکم کنی . اول منو آتیش بزنی . خاکسترم کنی تا خنک شم . سینا دستاشو دور کمر ساناز حلقه زد .. خواهر دوست داشت که داداشش بیشتر از اینا بهش توجه کنه و ارزش این کارشو بدونه . ولی وقتی به این موضوع توجه کرد که تا همین جاشم اونو با هزار دردسر و ناز و کرشمه راضی به این کار کرده بازم راضی بود . وسط کیر سینا رو گرفت و صافش کرد .. چند بار اونو به لبه های کسش مالوند ..
-اوووووففففف آتیشه .. می سوزونه .. جوووووون خوشم میاد سینا .. کیف داره .. تو خوشت نمیاد ؟ ..
سینا چشاشو آروم باز و بسته می کرد . کس سانازو روی کیرش حس می کرد . یه کس کوچولو با شکافی کوچیک .. کاملا خیس و سرشار از هوس .. نهههههه من چه جوری بتونم اینو حس کنم که خواهرم هنوز به خونه بخت نرفته دچار عیبی و ایرادی شده که در حقیقت عیب نیست ولی بعدا ممکنه صدمات زیادی بهش بزنه .. هنوز فرصت هست . هنوز کس رو سر کیر ننشسته و کیر هم وارد کس نشده . میشه کاریش کرد .. ولی دیگه توانی برای بر خاستن از جاش نداشت .
-ساناز پشیمون که نشدی ..
-اگه از زندگی کردن و از نفس کشیدنهام پشیمون بشم و باشم هر گز از انجام این کاری که الان می خوام بکنم پشیمون نمیشم .. اوووووووففففف این یکی از بهترین و خوش ترین لحظه های زندگی منه . حس می کنم که دیوار فاصله بین من و تو شکسته میشه . حس می کنم که دارم از زندان نباید ها خلاص میشم . دارم راحت میشم .. ساناز دیگه نمی تونست و نمی خواست که حرفی بزنه . کسشو به سمت پایین حرکت داد . سینا تنگی کس و ساناز کلفتی کیر رو به خوبی حس کرده دوتایی شون قلبشون به شدت می تپید . . کس به پیشرفت خود روی کیر ادامه داد..
-داداش داره میاد جلو به همین صورت داره حرکت می کنه . آهههههههه نههههههههه .. داداش .. سوختم .. رفت .. حالا رفت . حالا می دونم جر خوردم . حالا می دونم زنت شدم . صدای یه چیزی رو حس کردم . می دونم می دونم دیگه دختر نیستم ولی به خوشی های اون نگاه می کنم سینا ..
ساناز همچنان به خودش فشار می آورد تا دیگه تردیدی نداشته باشه از این که دختری خودشو گرفته . هنوز آثاری از خون دیده نمی شد . شاید سینا باید کیر رو بیرون می کشید تا بتونه این علائم رو ببینه . سینا برای لحظاتی حس کرد که کیرش در یه محل داغ و تنگ و چسبون قرار گرفته که همچنان داره شعله های آتیش از درون و بیرون کیر اونو می سوزونه ..
-آییییییییی ساناز ساناز تو با این کست منو به آتیش کشیدی . بگو از جون من چی می خوای .
-تو رو کیر تو رو .. هوس و عشق تو رو
-داری .. داری همه اینا رو داری . همه مال تو! من خواهر گلمو دوست دارم ..
سینا دیگه قسمت بالای کس و قسمت زیر شکم خواهرشو روی بدنش احساس می کرد -کارت رو تموم کردی ساناز ؟
ساناز با یه لبخند در حالی که دلشو نداشت از رو کیر داداشه پا شه گفت معمولا وقتی دختری یک زن میشه تازه شروع کارشه ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۳

-سینا من دیگه دست از سرت بر نمی دارم . داداش گلم همیشه باید به من حال بده . اینو توی گوشت فرو کن که نباید گول دخترای دیگه رو بخوری .
-تا کی تا وقتی گه از دواج کنی ؟
-داداش اصلا حرفشو هم نزن . ادامه بده .. ادامه بده .
برای ساناز دریچه تازه ای به روی زندگی گشوده شده بود . نمی دونست که باید این خوشبختی رو باور کنه یا نه . یه حس قشنگی که دیروز اونو نداشت و نمی دونست که چه حسی می تونست باشه . فقط همینو می دونست که می خواد بره به دنبال این احساس . به دنبال هوس .. پاهاشو باز کرد و این بار از سینا خواست که فعالیتشو شروع کنه .. پسر باورش نمی شد که بالاخره خواهرش اونو شکست داده تسلیمش کرده باشه .
-نمی دونم . نمی دونم بااید با تو چیکار کنم .
-داداش حالا این قدر واسه ما ناز نکن . ما که از تو لفظی نخواستیم . اصل کارو که انجام دادی و بقیه شو هم انجام بده دیگه .
-بیا جلو تر .. بیا ببوسمت .. دستاتو بازش کن . می خوام بغلت کنم . با یه حس تازه . با یه احساس تعلق ..
سینا خودش نمی دونست که چه عاملی سبب شده که این حرفا رو بزنه .
-چقدر خوشم میاد سینا این جوری با احساس میشی . هوسم زیاد میشه . دلم می خواد منو توی دستات فشار بگیری . بهم بگی دوستم داری . ولم نکنی .. ووووووویییییییی ازت خواهش می کنم . ولم نکن ..
-می بینی اینو ..
-آره داداش . خیلی سفته .. سفته و تیز ..
ساناز اینو حس می کرد که کیر داداش خیلی کلفته و دراز . چون دوستش رودابه بار ها و بار ها عکسای سکسی رو بهش نشون داده بود . با این که ساناز بدش نمیومد این عکس ها رو ببینه ولی بیش از پیش به این دل می بست که بتونه با داداشش حال کنه .
-سینا دستاتو بذار رو سینه هام چنگشون بگیر زود باش زود باش بهمون امون نده . فرو کن کیرت رو توی کس من .
-باشه .. باشه ..عزیزم . نیازی هم نیست که خودت رو این قدر خسته کنی و بهم بگی . من خودم همه این کا را رو انجام میدم .
-ببینیم و تعریف کنیم .. آهههههه خیلی داغه .. گوشتو بکشم ؟ به من بگو کی بود که ابنو نمی خواست ؟ حالا بهت ندم ؟ ..
-می خوای واسم ناز کنی بکن . نازت رو می خرم .
-دوستت دارم . دوستت دارم . دلم می خواد همه جای بدنت رو لیس بزنم . بگم که با تمام وجودم می خوامت ..
-بگو بگو من خوشم میاد .
-ولی یواش تر میگم .
-منم دوست دارم گازت بگیرم . آخخخخخخخخخ چقدر کلفته .. داره آتیشم میده .. نههههههه داداش داداش .. ساناز سرشو بالا آورده بود و به حرکات کیر سینا که اون لحظه سعی می کرد با یه سرعت تعادلی و متوسط کیرشو فرو کنه توی کس نگاه می کرد .
-بهت گفتم باید تا صبح بتر کونی . تمام تنم شده هوس .. همه جای بدنم داره آب میشه . نگاه کن به سینه هام داره می لرزه . بگو تو کجات می لرزه . کجات می لرزه ..
-همه جام داره می لرزه . دست و پام . کیرم
-فدات شم فدات شم داداش ..
ساناز از هوس زیاد دست سینا رو گازش می گرفت ..
-اوووووففففففف نهههههه .. پوستشو آب کردی
-پوست کجا تو ؟
-پوست کسمو ..
-بکشمش بیرون ؟ آره ؟
-نهههههه نههههههه همون جا داشته باش.
-باشه فدات ساناز هر چی تو بگی ..
سینا می دونست که شعله های شهوت یه جایی فرو کش می کنه . هر چند بازم بر افروخته میشه ولی ساناز نمی دونست که این آتیش تا کجا اونو می سوزونه . نمی دونست که آیا می رسه زمانی که بتونه چشاشو بذاره رو هم و به خواب بره ؟ عشق و شهوت اونو غرق خودش کرده بود و امونش نمی داد .
-من غرقم .. غرقم غرق هوسم سینا ..
-بگو چیکار کنم . من که دارم با حداکثر فشارم تو رو می کنم . من که دیگه هر کاری باشه و از دستم بر بیاد در حال انجامشم ..
-چرا این آتیش من نمی خوابه ..
-تا موقعی که خودت نخوابی این آتیش ها هم نمی خوابه . ولی من می تونم کاری کنم که بخوابه حسابی هم بخوابه ..
-پس بخوابونش .. هر وقت هم که خوابوندیش باید دوباره بیدارش کنی .
-من از دست تو یکی دیگه دق اومدم . نمی دونم باید چیکار کنم .
-بذار ببینمش .. دیگه اثری از خون نیست . فقط آتیش و لذت و عشق و هوسه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۴

ساناز با این که ار گاسم شده طعم شیرین به اوج رسیدنو چشیده بود ولی هنوز احساس می کرد داغه .. و از تماس کیر داداش سینا با دور و بر و داخل کسش بی اندازه لذت می بره .. آخخخخخخ اگه رودابه بدونه نه من نباید چیزی بهش بگم . ولی اگرم بگم اون محرم اسرار منه ... اگه اون یه وقتی از من بخواد که داداشو واسش جور کنم . نه ..اون همچه چیزی رو نمی خواد اون می دونه که من سینا رو دوست دارم .. سینا با ضربات سریع و تندی که بر کس ساناز وارد می کرد اونو ا ز حالت خواب و خلسه بیدارش کرد .
-چته خواهر
-هیچی .. تو کارت رو بکن . رفته بودم به عالم خودم .. اووووووفففففف فشارش بده . دو طرف لبه های کسمو فشارش بگیر . دو طرفشو بسوزون . امونم نده . بازم بغلم بزن ..
سینا هم که به شدت حشری شده بود کف دو تا دستشو گذاشت رو سر خواهرش و به شدت با موهاش ور می رفت ..
-ساناز .. اوووووخخخخخخ .. ..
ساناز حرکت کیر سینا رو در حالتهای پرشی در کس خود حس می کرد . یه حسی به اون می گفت که اون داره آبشو خالی می کنه ...این اجازه رو به برادرش داد که هر کاری رو که دوست داره انجام بده و سینا هم به لذتش فکر می کرد .
-بده .. بده آب بده .. هرچی بهم آب بدی بازم تشنمه . من آب می خوام . داداش بریزش تو کسم ..
سینا چشاشو بسته بود پنجه های دو تا دستشو در هم فرو برده اونا رو گذاشت پشت سر ساناز و در حالی که به شدت سرشو به سینه اش می فشرد و از پایین کیرشو توی کس ساناز قفل کرده به نرمی و در اوج لذت با پرشهای داغ و سریع خود حس کرد که لذتش در حال ریخته شدن به کس خواهرشه ..
-سینا بده .. بده .. بریز .. بریز .. زود باش .. تند تر .. بیشتر .. بازم خالی کن ..من آب می خوام .آبتو می خوام . می خوام . باید به من بدی .
لبای سینا بر پس گردن نرم و لطیف ساناز چسبیده بود . پسر حس می کرد که روح ازتنش جدا شده در دنیای دیگه ای پرواز می کنه .. و ساناز به اوج آرزوش رسیده بود . دستای سینا شل شده بود اما ساناز دوست داشت که همچنان در آغوش سینا قرار داشته باشه و تکون نخوره . این حالت به اون آرامش می داد . با این حال دستاشو دور کمر داداش سیناش حلقه زد تا همچنان در آغوش اون قرار داشته باشه . لحظاتی بعد دو تایی شون در حالی که یه پهلو کرده شروع کردن به بوسیدن هم ..
-سینا برام حرفای قشنگ بزن . بگو منو که داری از دخترای دیگه حرف نمی زنی .
-باشه میگم .
-این جوری نگو .
-پس چه جوری بگم ؟
-یه جوری بگو که باورم بشه .
-فقط تو رو دوست دارم و با تو هستم .
-حالا چرا این قدر با حرص داری اینو بر زبون میاری .
-اگه شلوغش کنی ساناز می ذارم و میرم و اون وقت این سه چهار ساعتی رو که می خوام پیشت بخوابم دیگه باید خوابشو ببینی ..
-چی گفتی ؟ حاا منت می ذاری ؟
-چیکار کنم تو داری همش حرفای الکی می زنی ؟ من برم ؟
-جرات داری برو . دیگه جواب سلامتو نمیدم سینا
-کی اصلا خواست سلامت کنه خواهر!
-حالا خرت ازپل گذشت و دای واسه ما دور می گیری ؟
-من اون وقتی هم که خرم از پل نگذشته بود داشتم واسه تو دور می گرفتم . خانوم پله خودش دوست داشت که اقا خره از پل رد شه ..
ساناز لباشو ور چید و چشاش پر اشک شد . سینا که تا حدودی داشت با خواهرش شوخی می کرد واسه این که از دلش در بیاره گفت خیلی خوب این آقا خره رو خرش کردی .. تا اینو گفت لبخندی رو لبای ساناز نشست و گفت داداش تو آقای منی این حرفا چیه ...
خواهر و برادر در آغوش هم به خواب رفتند . سینا که به خوابی سنگین فرو رفته بود چون می دونست که فردا کار سنگینی رو پیش رو داره . معلوم نبود این بار شیرین چه آشی واسش پخته . ولی ساناز چند بار از خواب بیدار شد و باورش نمی شد که بالاخره به اون چه که مدتها درآرزوش بوده رسیده .هر بار هم به آرومی با بدن لخت برادرش ور می رفت . دوست داشت که داداشش بیدار شه و با اون ور بره . ولی اون باید می رفت سر کار و خودش هم باید می رفت دانشگاه . اما دیگه درس خوندن براش مهم نبود . مثل تازه عروسها دوست داشت در یه ماه عسلی باشه که روزی چند بار با سینا سکس کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۵

سارا و سیاوش مثل خواهر و برادر کنار هم دراز کشیده بودن . البته نه خواهر و برادری مثل سینا و ساناز که به اندازه کافی به هم حال داده یاشن . سیاوش واسه این که سارا بهش اعتراضی نکنه می خواست کمی باهاش ور بره . ادای مردای حریص و ملتهبو در بیاره . ولی سارا دیگه براش مهم نبود که شوهرش چیکار می کنه . سینا به اندازه کافی بهش حال می داد و اون به پشتگرمی سینا بود که زیاد توجهی به سیاوش نداشت . مرد وقتی که بدن زنشو دست مالی می کرد و کیرشو به اون می مالوند یه حس بدی در زن به وجود میومد . به چند علت .. یکی این که حس می کرد این دست و این کیر داره هفته ای چند بار به زنای دیگه حال میده وباهاشون ور میره .. و مهم تر از اون این که سارا حالا جسم و روح و عشق و هوسشو متعلق به پسرش سینا می دونست . سینایی که اونو به زندگی امید وار کرده بود . خیلی ناراحت بود از این که خودشو در کنار شوهرش حس می کرد . چندشش می شد از این که اونو لمس کنه و از این بابت هم زجر می کشید که حتما سینا فکر می کنه اون و سیاوش دارن با هم حال می کنن . از طرفی دلش تنگ شده بود واسه این که بدن لختشو به آغوش برهنه پسرش بسپره . چند بار تصمیم داشت که فضا ی اتاق خوابو ترک کنه به سراغ معشوقش بره ولی دو سه باری رو سینا بیدار بودوپیش خواهرش و یک بار هم با خودش فکر کرد که ممکنه سینا خواب باشه و فر دا هم باید بره سر کار و اگه سیاوش بفهمه که جریان چیه به رسواییش نمی ارزه و یه خورده که صبر کنه شوهرش میره به دنبال عشق و تفریح خودش ..هر چند نمی دونست که سینا کنار خواهرش خوابیده .. با همه اینها دوست داشت هر طوری شده به پسرش بگه که من و پدرت دیشب با هم کاری نکردیم . حتی واسه این که یه وقتی سیاوش هوس اونو نکنه با کیرش بازی کرد و با همه انزجاری که داشت و چندشش می شد منی شوهرشو توی دستش خالی کرد و بعدشم دستشو شست . اتفاقا صبح زود سیاوش به بهونه ای از خونه رفت بیرون .. سینا هم رفته بود اتاق خودش .. دیگه باید واسه رفتن به سر کار آماده می شد . دیگه فرصتی نداشت که زیاد به شب قبلش فکر کنه . اون باید حالا پیش روی خودشو می دید . به این که شیرین براش چه آشی پخته . امروز چه کسی رو در گاییدنگاه می بینه .؟ آیا اون زن یا دختری که می خواد با هاش حال کنه اونو می بره به خونه خودش یا این که در همون فضای خونه شیرین یا مر کز عملیات همه چی حل میشه .. سینا قبل از رفتن به ساناز سفارش کرد که از اتاقش بیرون نیاد که ممکنه مامان با زرنگی خودش متوجه تغییر حالت و روحیه و نوعی نشاط و کیر خوردگی اون بشه
-داداش اینم از اون حرفاستا ..
-بهتره مامان تا دو سه ساعت دیگه تو رو نبینه ..
راستش پسر با این بازیها قصد داشت کاری کنه که دیگه ساناز نره سمت اون و مادرش و مزاحم کارای مختصرشون شه ..
-سینا بیا صبحونه بخور .
-مامان بگیر بخواب . دیشب فعالیت زیادی داشتی .. خوش گذشت ؟ بابا حسابی حالتو جا آورد دیگه . یه دمی به خمره زدی .
-سینا خواهش می کنم بار آخرت باشه که در مورد من و پدرت این طور حرف می زنی . من دیگه اونو دوست ندارم . من فقط تو رو می خوام . می خوام زیر کیر تو و زیر چتر کیر توباشم . اگه این مختصر احترامی رو هم که می بینی به پدرت می کنم فقط به خاطر گل روی شما بچه های گلمه . وگرنه خود اون که برای من ارزشی نداره . مدتهاست که واسه من مرده .. من بمیرم حتما خیلی غصه می خوردی که اون راهی که کیر تو درش رفت و آمد می کنه ماشین پدرت دیشب داشت درش رفت و آمد می کرد . فدات شم عزیزم .. من خودم هواتو دارم . دلت واسش تنگ شده ؟ می خوای ؟ خودم کنیزتم .
-مامان تو ملکه منی . سلطان بانوی منی .. هر چی بگی روی چشم .
-پسرم من کنیز توام . ..
سینا دیگه درو از داخل قفل کرد و مجبور شد که از شرمندگی مامانش در بیاد . کسشو غرق بوسه کرد . لبا و کمرشو شکمشو .. جفت سینه هاشو هم همین طور و آخر کار واسه این که ساناز موی دماغشون نشه کیرشو کرد توی کس سارا و تا می خورد و جا داشت باهاش عشق بازی کرد.. .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۶

-سینا چقدر عطشت زیاده .دوستت دارم .. دوستت دارم .. خوب می دونی که چطور باید دل مادرت رو ببری و اونو آتیشش بزنی .
سینای سیراب شده از سکس با ساناز به راحتی سارا رو می کرد . دستاشو گذاشته بود جلو دهن مادرش و ضربات کیرشو محکم به انتهای کس مادرش وارد می کرد .. سارا از هوس فقط می تونست دست پسرشو بلیسه و زبون بزنه .. وقتی سعی کرد که دست سینا رو گازش بگیره پسر فهمید که نزدیکه که مادرش ار گاسم شه دستشو شل کرد تا اون بتونه هوس خودشو با گاز گرفتن دست اون خالی کنه . سینا خیلی خوشش اومده بود . اون لذت برد از این که می دید مادرش بازم آبشو خالی کرده .. کیرشو سپرد به داغی کس سارا جونش .. هر چند بیشتر از یکی دو جهش نتونست توی کس مادرش آب بریزه ولی همونو خیلی با حرارت نشون داد و با چند پرش خالی دیگه اضافه تر نشونش داد تا مادرش فکر نکنه که اون لذت کمی برده .. احساس خستگی زیادی می کرد . از اون طرف شیرین التهاب زیادی برای دیدن سینا داشت . بیش از این که به مشتریا توجه داشته به خودش فکر می کرد . حس می کردکه به سینا عادت کرده . این که وقتی اونو در اختیار دیگران می ذاره دستخوش حسادت عجیبی میشه . اون نمی تونست این حسادت رو تحمل کنه . ولی باید با این وضع کنار میومد . سینا بهترین دستیار و یاورش بود . زنا و دخترایی که از پیشش می رفتن برای دوستای صمیمی خودشون تبلیغ می کردند که یکی هست که اونا رو به آخر هوس و اوج لذت می رسونه . اسمشو که نمی دونستن ولی با نشونی هایی که به شیرین می دادن اون به خوبی متوجه بود که همه اونا طالب سینا هستند . فرق بین یک مرد و یک زن در تن فروشی اینه که یک زن از اون جایی که بیشتر حالت مفعولی داره کمتر احساس خستگی می کنه . اگه یک زن بد کاره ارضا نشه آبش نیاد برای مردی که داره اونو می کنه مسئله ای نیست ولی اگه زنی با یه مرد بد کاره حال کنه از اون مرد انتظار داره آبشو خالی کنه و معمولا انزال چند بار در یک روز برای مرد اونم در چند روز پشت سر هم حتی عواقب وخیمی داره . سینا یک ساعتی رو در اتاقش به خواب رفت ولی از اون جایی که می دونست شیرین دلشوره داره و ممکنه براش زنگ بزنه خودش دچار دلشوره شد و نتونست بیش از این بخوابه . خیلی خوابش میومد . سینا مستقیم رفت به خونه عملیات .. یه زن خیلی خوشگل و تقریبا میانسالو دید که با یه لباس نیمه فانتزی و سکسی جلوش وایساده ..
-خیلی وقته منتظرتم ..
-ببینم شما با شیرین خانوم صحبت کردین ؟
اون صدا واسه سینا خیلی آشنا بود . با تعجب به اون زن نگاه کرد ..
-شیرین ! تو چقدر خوشگل شدی .. ناز شدی ..
گل ازگل شیرین شکفته شد ..
-یعنی اون شیرین قبلی دوست داشتنی نبود ؟
-اگه ناراحت شدی پس من دیگه ازت تعریف نکنم . حس خودمو بهت نگم . نگم که چقدر این شیرین ناز و طناز شده رو دوست دارم .
-می کشمت اگه نخوای حستو بگی . خیلی زحمت کشیدم تا خودمو به این جا برسونم تا تو ازم تعریف کنی . تا دلت رو ببرم .
-ببینم مشتری ندارم ؟
-فراوون .. اصلا برات مزایده گذاشتند .. ولی فکر کن منم یکی از اون مشتریا که هر چی اونا بدن بیشتر از بقیه بهت میدم .
-من به اندازه کافی بهت بدهکارم شیرین .
-ببینم نقدا میدی یا قسطی ؟
-اگه دوست داری یه مقدارشو همین حالا بدم .
-بریم روی تخت اتاق بغلی . من نمی تونم .. دیگه نمی تونم صبر کنم . از دیروز تا حالا دارم واست لحظه شماری می کنم . شوهرم دلداریم داده . اون خیلی نوازشم کرد .. بغلم زد . درکم کرد که من چقدر هوس تو رو دارم .
سینا با این که دوست داشت زود تر با شیرین سکس کنه و بره ببینه بر نامه روزش چیه با این حال تا می تونست از اون تعریف کرد که لذت ببره .. بعد با هیجان و هوس طوری باهاش سکس کرد که اگه در اون لحظات به شیرین می گفت برو بمیر اون زن خودشو واسش می کشت .
-شیرین دوستت دارم . خیلی هوس انگیز شدی
-اگه بخوای همیشه واست همین میشم .
-ببینم شوهرت رو وسوسه نکردی ؟
-چرا عزیزم . ولی هر کاری کرد بهش راه ندادم .
-ناراحت نشد ؟
-نه درکم کرد . چون می دونه که من مال توام . فقط مال تو ..
شیرین با لذت کیر سینا رو گرفت دستش و اونو فرستاد توی کسش ..
-اوووووخخخخخخ جووووووون .. چقدر داغه . نشون میده که این دوروز استراحت بهش ساخته ..
سینا در دل گفت فقط خبر نداری از بس کس گاییده که دیگه به هیجان عادت کرده تا کس می بینه شق می کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۷

-شیرین شیرین .. داری چیکار می کنی . نههههههه .. سینا حس می کرد با این تغییر ی که شیرین در خودش به وجود آورده خیلی کم سن تر و خواستنی تر نشون میده . هواشو هم باید می داشت که اونم هواشو داشته باشه . حالش کمی بهتر شده بود . مادر و خواهرش بی اندازه اونو خسته کرده بودند . و این با کارش اصلا ساز گاری نداشت . شیرین به چهره مردونه سینا نگاه می کرد . احساس آرامش و لذت می کرد از این که تونسته دل این پسر رو ببره . یه هیجان خاصی بهش دست داده بود . حس جوون شدن . -نازتو بخورم شیرین . خیلی شیرین شدی .
-فدات شم . فعلا ناز من که داره با کیرت نوازش میشه . بزنش . بکوبش . شلاقش بزن . من می خوام . می خوامش ..
-ببینم عزیز دلم اگه با این مدل حال کردن حالی واسه بقیه دخترا و زنا نمونه چی . یعنی من نتونم به اونا حال بدم چی ؟
-عیبی نداره . اصلا تو رو میارم وردل خودم و مال خودم میشی .
-نه دیگه حسود خانوم . می خوای بازار این جا رو تخته کنی ؟
-بر و بچه های دیگه ای هم هستند . فقط تو که نیستی .
-ولی من شاگرد و کار مند خوب تو هستم . مگه منو دوست نداری ؟
-چرا فراوون . بیشتر از تار موهای سرت .
. -اووووووففففففف نگو .. نگو .. من هلاکتم شیرین ! هلاک .. ..
-سینا دوستت دارم . عاشقتم . عاشقتم ..
-خیلی ناز شدی و من نمی دونم کجاتو بخورم .
سینا سینه های شیرین رو هم خیلی تازه و خوشبو و خوش طعم حس می کرد . این زن واقعا سنگ تموم گذاشته بود .
-منو ببوس .. بغلم بزن .. -دوستت دارم . خیلی نازی ..
-بگو برام .. من عاشق شنیدن حرفای عاشقونه و شیرینم .
-مثل خودت شیرین ؟
-من که ترشیده شدم ..
-کی میگه . اگه شیرین نبودی که کیرم به این تیزی نمی شد .
-خیلی خوشم میاد . نمی تونم جلو هوسمو بگیرم . داغ داغ شدم . اووووووووهههههه نهههههههه نههههههههه ... بدنم می لرزه .
سینا می دونست که هر بار که این حالت به شیرین دست میده یعنی داره ارضا میشه . نباید ولش کنه .. رگبار بوسه بر بدن شیرین باریدن گرفته بود و هر جای بدن شیرین که در تیررس لبان سینا قرار داشت از مکیدن در امون نبود . شیرین از حال رفته بود . با این که پسر دوست داشت آبشو خالی کنه ولی حس کرد که باید اونو واسه مشتری نگه داشته باشه با توجه به این که این چند روزه خیلی انزال شده بود باید هوای خودشو می داشت که بیش از این خودشو خسته و ضعیف نکنه .. .
-شیرین جون ..
-جون دل چی می خوای بگی.
-ناراحت که نمیشی .
-می دونم . من حتی تا لب باز کنی می دونم چی می خوای . می خوای بذاری تو کونم -اون که آره .. من باید به مشتری هم برسم.
-فهمیدم یه خواسته دیگه ات اینه که در مصرف آب باید صرفه جویی کرد . ولی من تشنمه .. چیکار کنم .
-قول میدم در اولین فرصت بهت برسم . اصلا می تونیم سری دیگه به من کمتر کار بدی و من بیشتر با تو باشم .
-خیلی کلکی همش از این حرفا می زنی . هر بار اینو میگی دفعه بعد یادت میره دوباره میگی ..
-دوستت دارم دوستت دارم خانومی ..
شیرین قمبل کرد و کونشو به طرف سینا گرفت .
-جااااااان چه حالی میده . بینم این یکی دوروزه که جراحی پلاستیک نکردی تمام قسمتای بدنتو ؟
-چقدر ازم تعریف می کنی . داری یه کاری می کنی که ولت نکنما ..
-من هر چی رو که می بینم میگم .
-دیگه داری مسئولیت منو زیاد می کنی . باید کاری کنم که این اندام من همین جوری بمونه . باید ورزش و تغدیه مناسب داشته باشم و اعصاب آروم . اعصاب آروم با پول و کاسبی بیشتر به دست میاد و دلخوشی داشتن .. این که کسی که آدم عاشقشه هواشو داشته باشه و ازش حرفای قشنگی بشنوه ..
سینا بر و بر شیرینو نگاش می کرد . با خودش گفت آخر این زن برای ما شر درست می کنه و ما رو از نون خوردن میندازه . جنده خانوم عاشق شدن چیه اونم بیشتر از دو برابر من سن داری . کیرشو فرو کرد توی کون شیرین . چه عشقی می کرد سینا . حلقه کون شیرین هم خیلی راحت واسه کیر کلفت سینا جا باز کرده بود ولی با این حال چسبندگی و تنگی خاصی هم داشت . البته نه اون تنگی که مثل زمان جوانی باعث درد شدید شیرین از کون دادن شه ..
-سینا اون قدر آرومم کردی که کون دادن هم مثل کس دادن داره به من حال میده ...
-شیرین! می تونی تا چند ساعت دیگه فقط یه مشتری بهم بدی ؟
-باشه .. باشه ..
-می خوای آبتو خالی کنی ؟
-آره عزیزم . بازم که دست منو خوندی ..
-می تونم ازت یه خواهشی بکنم .
-بگو!
-کیرت رو فرو کن دو سانت پایین تر کسسسسم تشنه شه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۸

سینا حس کرد که باید به حرف شیرین گوش کنه . چاره ای نداشت . باید این کار رو انجام می داد .
-شیرین جون من کم نیارم یه وقتی پیش بقیه
-تو چی رو می خوای کم بیاری . امروز هم فقط یه مشتری بهت میدم . پولشم نمی خواد با هام نصف کنی .
-نه شیرین این انصاف نیست ..
-تو واسم از انصاف حرف نزن . من جای دیگه ای درستش می کنم . تو فقط بذار توی کسم . زود باش .. تشنه ام . چند بار بهت بگم .. اوووووخخخخخخ حالا خوب شد . هر وقت دوست داشتی می تونی خالیش کنی . زود باش دیگه . چند بار پشت هم و ازپشت کیرشو فرو کرد توی کس شیرین و یک آن دیگه اونو ولش کرد تا این زن هر قدر که می خواد و کیرش هم می تونه خالی کنه سیراب شه .. سینا که کیرشو کشید بیرون یه مقدار از آب کیرش از کس شیرین زد بیرون . شیرین فوری دراز کشید که منی سینا رو توی کسش جذب کنه ولی با انگشتاش اون مقداری رو که به بیرون ریخته شده بود جمعش کزد و انگشتاشو می لیسید .. در همین لحظه سردار بازنشسته جناب میهن دوست هم خودشو رسوند به اونا .. شوهر شیرین که ساواک زمان شاه بود و در رژیم ولایت فقیه هم جزو اطلاعات و امنیت بود و با درجه سرداری باز نشسته شد اومد جلو و صورت سینا رو بوسید -پسرم دستت درد نکنه . خوب حالشو جا آوردی . همین که دو روزتو رو نمی بینه بی قراری می کنه . بلای جون ما میشه . البته یه روز که نمی بینه بی قرار میشه ولی روز دوم می خواد گلومو بگیره منو خفه کنه . هر چی بهش میگم من شوهرتم اگه از من کاری بر میاد بگو .. بعد اینو هم بهش میگم ما غیر سینا چند تا جوون رشید و سر حال دیگه هم داریم . حداقل برو با یکی از اونا حال کن بازم قبول نمی کنه . من نمی دونم این چرا این جوریه . همش از این می ترسم که عاشقت شده باشه و منو مجبورم کنه طلاقش بدم و تو اونو بگیریش .
شیرین : عاشقش که هستم مرد . در اینش شک نکن .
-بر منکرش لعنت . من می دونم که چقدر دوستش داری
. سینا با تعجب به شوهر شیرین نگاه می کرد . درست بود که زن و شوهر هر دو مسن بودند و شیرین با مالوندن خودش یه چهره میانسالی رو پیدا کرده بود ولی این انتظارو نداشت که آقای میهن دوست تا این حد نسبت به رابطه جنسی زنش با دیگران بی خیال نشون بده . احتمالا اونم با زنای دیگه راه داشت ولی به نظر نمیومد که در حال حاضر کیر پرتوانی واسه این کارا داشته باشه .
-شیرین حالا می تونم یه چند دقیقه ای رو استراحت کنم ؟
-بفر ما .. تا نیم ساعت هم می تونی استراحت کنی ..
-ببینم مشتری امروز من کیه ؟
- امروز تو یه خط قر مز داری . یه ورود ممنوع . حواست باشه کار واسمون درست نکنی . یه دختر مشتریته . دختری که باید ازکون بکنیش . حالا طوری اونو سر حال می کنی که ار ضا شه و بشه مشتری همیشگی ما . تحت هیچ شرایطی حق نداری که اونو از خط خارج کنی . حتی اگه خودش هیجان زده شه و ازت بخواد که دختری اونو بگیری این کارو نکن . من به خوبی می دونم بحران دخترا رو در این شرایط . گاهی ازهیجان به یه حدی می رسن که بر سر دو راهی گیر می کنن . تو باید حسابی حواست جفت باشه .
-ببینم اون چه جوری دوست داره . چهره شو می پوشونه . یعنی چشاشو ؟
-فکر کنم ..تو خودت هم صاحب اختیاری می تونی این کارو بکنی و می تونی نکنی.
-راستش برای من فرقی نداره . دیگه دختری یا زنی که میاد این جا فرضا اگه منو توی خیابون هم ببینه به بغل دستی خودش که نمیگه این همونیه که منو گاییده . تازه اگرم بگه حتما بغل دستیه مثل خودشه دیگه ..
-خب سینا جان تو خودت هم می دونی که به خاطر مسائل امنیتیه که ما هر چند وقت در میون باید محل کارمونو تغییر بدیم و حتی الامکان اگه کارمون گرفت چند تا شعبه هم بزنیم .
-آره خیلی هم عالی میشه اگه ازوزارت ارشاد هم مجوز بگیریم ..
شیرین در حالی که می خندید خودشو به آغوش سینا انداخت .
-اصلا نمی تونم ازت دل بکنم ولی اون دختره دو ساعتیه که منتظرته . خیلی استرس داشته وداره ..
-خب یکی دیگه رو بهش حواله می دادی .
-نمی دونم دو تا پاشو کرده تویه کفش که حتما تو باشی . آخه تعریف تو رو شنیده .
-اونا که اسم منو نمی دونن .
-این دخترا اگه اسم طرفو ندونن جای خال روی کیر فرد مورد علاقه شو نو می دونن .
سینا جهت احتیاط ماسکو گذاشت به صورتش .. رفت به اتاقی که باید با اون دختر سکس می کرد . یه دختر جوون و خوش هیکل با اندامی لطیف ...
-اووووهههههه چقدر طولش میدین .. با همه مشتریاتون این رفتارو دارین ؟
-ببخشید خانوم . من از مرخصی میام . دوستام فعالیت داشتند .
یه لحظه سینا حس کرد که این صدا رو .. صدای دختره رو یه جایی شنیده .. یعنی از اوناییه که قبلا اونو گاییده .. دو سه تا از نقابدارایی رو که گاییده بود در ذهنش مجسم کرد ولی اونا نبودند .. یه لحظه اون دختر عذر خواهی کرد که بره دستشویی .. سینا به دور و برش نگاه کرد .. مانتوی دختره یه گوشه ای آویزون بود .. دست کرد داخلش .. چیزی پیدا نکرد . کیفش هم آویزون بود خیلی آروم بازش کرد .. کیف پولی رو هم دید که زیپشو که باز کرد رنگ از چهره اش پرید .. عکس یه آشنا رودید .. فوری برگشت سر جاش .. اون رودابه بود دوست خواهرش ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۰۹

سینا دستپاچه شده بود . اصلا تصورشو نمی کرد که اسیر شرایط بحرانی شه . می خواست از اون محیط فاصله بگیره و قید رودابه رو بزنه . اصلا حس و حالی برای انجام این کار نداشت . می ترسید که لو بره . هنوزفراموش نکرده که چه جوری تونسته بود خودشو از دست مادرش خلاص کنه . حالا باید خودشو از چنگ رودابه نجات می داد . رودابه بر گشت .. خیلی هم به خودش عطر زده بود که خوشبو تر شه . حس می کرد که استرس خاصی داره . هیجان عجیبی داشت . حسابی کسشو برق انداخته بود . همچنین دور سوراخ کونشو تمیز کرده بود .. اگه به هیجان بیاد چیکار می تونه بکنه . تا این حد پیشرفت واسش خیلی لذت بخش بود . به این فکر می کرد که کاش می تونست سانازو با خودش بیاره . باید می دید که چه طور می تونه از این بر نامه امروز لذت ببره تا پای سانازو هم به وسط بکشه . می تونست رو مخ اون دختره کار کنه ولی حالا خودش ازهمه چیز مهم تر بود . دوست داشت در هیجان بسوزه .. این پسر باید هر کاری رو که اون می خواست انجام می داد . نمی دونست از کجا شروع کنه . این چند روزه حسابی با کون خودش کار کرده بود . از یکی از دوستاش تعریف سینا رو شنیده بود . البته اسمشو نمی دونست و فقط از رو نشونی هاش اونو طلب کرده بود . وقتی که برگشت به سمت سینایی که چشاش پوشیده بود رفت روی تخت دراز کشید . قلبش به شدت می تپید . آشفته بود . طوری که حس می کرد که انگاری اون دوست پسر یا شوهرشه که ازسکس با اون دچار شور و اشتیاق خاصی شده . دختر با لحنی که التماس درش موج می زد از سینا پرسید تو چه مدلشو دوست داری . هر جوری که دوست داری .. سینا که می دید رودابه پاهاشو به دو طرف باز کرده و هوس اینو داره که با کسش ور رفته شه سرشو گذاشت لاپای اون و آروم آروم شروع کرد به زبون زدن به کس رودابه .
-اووووووههههه ..
دختر دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و با نوک اونا بازی می کرد . سینا سعی می کرد با گرم کردن بیشتر عملیات سکس حواس دختره رو پرت کنه و کاری کنه که اون کمتر حرف بزنه . سینا دستاشو گذاشت رو دستای رودابه و با این کار یواش یواش دستاشو داد به کناری و نوک سینه هاشو لمس کرد ..
-آخخخخخخخ تو چرا این قدر ساکتی . یه چیزی بگو خوشت نمیاد ؟ من تا حالا با کسی رابطه نداشتم . تو دست چندمی پسر ؟ من دست اولم . دست اول دست اول . من یک دختر آکم ....
رودابه سست و بی حال شده بود .. چشاشو بسته بود .
-می دونی دلم چی می خواد حالا ؟ دوست داشتم که حالا یه عروس بودم و دلم به این خوش بود که می رفتم توی رختخواب کنار شوهرم و اون بهم حال می داد ولی حالا من تو رو دارم . تو رو که باید به من حال بدی . به من لذت بدی . نهههههه نههههههه داری منو می کشی ..
سینا بازم ساکت بود .. رودابه کسشو محکم می زد به دهن سینا ..
-پسر محکم تر خواهش می کنم .. زود باش .. زود باش . اگه خوب سر حالم کنی بهت قول میدم واست مشتری های تر و تازه ای بیارم . یکی رو برات میارم که از منم آکبند تره . آکبند آکبنده ولی اون خیلی چشم و گوش بسته هست . دختره دیوونه عاشق داداششه ولی من کاری می کنم که اون بیاد این جا .. با هام ور برو . منو ارضام کن . ولم نکن ..
سینا به شدت عصبانی شده بود . اگه رودابه می دونست که اون کیه و همدیگه رو می شناختند و بازم در مورد خواهرش این حرفو می زد شاید گلوی رودابه رو می گرفت و تا می خورد اونومی زد . با این حال به زحمت بر خودش مسلط شد و شیطونو لعنت کرد .
-دوستت دارم دوستت دارم آقا پسر ..
رودابه حس می کرد که دنیا داره دور سرش می گرده . به خاطر نیروی هوسی که اونو به حس فوق العاده ای رسونده بود . شاید به مرز بی نهایت . یه پاشو به هر طریقی بود به کیر سینا رسوند و با هاش بازی کرد . دوست داشت اونو ببینه . کیر سینا رو ببینه ولی نمی خواست که حالت کس خوری پسره رو به هم بزنه .. لحظاتی بعد سینا حس کرد که دستای رودابه به دو طرف افتاده و اون به مرحله ارگاسم رسیده . پسر دوست داشت زود تر قال قضیه رو بکنه و رودابه رو بفرسته پی کارش . طوری ترسیده بود که حاضر بود جای این که ازش پولی بگیره بهش دستی هم بده و اونو روانه خونه شون کنه . ولی رودابه تازه خوشش اومده بود و دلش می خواست یه سرویس دیگه هم سینا رو برای خودش داشته باشه . سینا شروع کرد کرم مالی سوراخ کون رودابه ..
-می دونم شما آقایون با کون کردن حال می کنین .. ولی کاش من الان شوهر داشتم . چرا منو نمی بوسی ..
سینا در حالی داشت کون رودابه رو کرم مالی می کرد که اونو طاقباز کرده بود . و کون رودابه رو تشک قرار داشت . یه لحظه رودابه دستشو گذاشت دور سر سینا و کاری کرد که لباشون به هم بچسبه . سینا هم لذت می برد از هما غوشی با رودایه یه دست رودابه به ماسک سینا گیر کردو یه قسمتش رفت کنار .. رودابه واسه یه ثانیه بیشتر قسمتای صورت سینا رو دید . و پسر که دستپاچه شده بود فوری ماسکشو ردیف کرد و دیگه متوجه نبود که رودابه متوجهش شده .. اما دختر فقط به این فکر می کرد که چقدر چهره این پسر واسش آشناست و کجا می تونه اونو دیده باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 11 از 22:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA