ارسالها: 3650
#101
Posted: 19 Aug 2014 22:05
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 100
گرمای آب کیر سینا حرارت خاصی رو در مقعد ساناز به وجود آورده بود . با این که ساناز ار گاسم شده بود ولی حس می کرد که کسش نیاز شدیدی داره به این که بازم توسط سینا لمس شه .. سینا احساس سبکی می کرد . دیگه حساب اینو کرده بود که تونسته دوبار خواهرشو ارضا کنه و خودشم که آخرین بار با انزال و ریختن منی در کون ساناز ار ضا شده .. خواهرشو بغل زد ..
-آخخخخخخ که یک خواب درست و حسابی چقدر می چسبه . خسته نباشی خواهر .
-متوجه نمیشم سینا . درست می شنوم ؟ تو در همچین شب عزیز و مقدسی داری از خواب حرف می زنی ؟
-پس چیکار کنیم پاشیم و برقصیم تا همه متوجه شن ؟ یا این که تا صبح بیدار باشیم .. یعنی منظورت اینه که بازم ادامه بدیم ؟
-چقدر تو با هوشی سینا ..
-حالا دیگه این قدر منو دست ننداز دیگه . بیا عزیزم من خسته ام . فردا باید برم سر کار .. وای اگه بدونی این مسافرا و مشتریا .. بعضی هاشون چه جوری دستور میدن . انگاری برده استخدام کردن .
-ولی تو داری پولشو می گیری ..
-راستی صحبت پول شده . پاک یادم رفته بود . مگه خودت نمیگی که عروس و خانوم و زن داداشت شدی .. خب من اگه می خوام برای خواهر خودم یه هدیه کوچیک بگیرم باید دم کی رو ببینم ؟
-مثلا چی ؟
-یه حلقه کوچیک ..
-خیلی عالیه ولی من باید بدونم پولشو از کجا میاری . تو اگه دربست در حال رانندگی باشی این قدر زود نمی تونی پول همه اینا رو در بیاری .. چند روز پیش یه چیزی واسه مون گرفتی .
-خب بعضی وقتا مشتریانی هستند که انعام خوب میدن .
-اینا دیگه چه خر پولدارایی هستند که به جای این بذل و بخشش ها نمیرن واسه خودشون ماشین نمی گیرن ؟
-من چه می دونم حتما از رانندگی خوششون نمیاد .
-ببینم این دربستی هات بیشتر زن هستند یا مرد ؟
-چه فرقی می کنه .. مگه من می خوام به زنا نظر خاص داشته باشم ؟ حالا چرا این قدر گیر میدی ساناز ؟
-بحث گیر دادن نیست . می خوام ببینم و بدونم که چرا این قدر زود داری احساس خستگی می کنی ؟
-واسه اینه که به این کارا عادت ندارم . قلق ندارم .
-یعنی من بهت لذت نمیدم ؟ چشای ساناز پر اشک شده بود .
-سینا تو منو دوست نداری ..
-اتفاقا خیلی دوستت دارم .
ساناز حس کرد که تا حدود زیادی تونسته رو برادرش اثر بذاره و احساسات اونو جریحه دار کنه . هر چند خودشم از ته دل متاثر بود از این که می دید اون داره سرد میشه . سینا یک بار دیگه سانازو در آغوش کشیده سعی کرد آرومش کنه .
-عزیزم فدات شم . من همین یه خواهرو دارم و تو هم همین یه برادرو . باید هوای همو داشته باشیم .
ساناز کمی خم شد تا دستش به کیر سینا برسه .. کف دستشو باز کرد و آلت برادرشو میون کف دستش گرفت و باهاش بازی کرد ..
-خوشت میاد ساناز ؟
-آرومم می کنه . تو چی داداش ؟
- منم بیشتر از تو احساس لذت می کنم .
ساناز شق شدن آروم کیر سینا و ایستادگی ناگهانی اونو در دستش حس می کرد . همین به اون آرامش خاصی داده بود از این که برای برادرش اهمیت داره و هنوز هم می تونه اونو تحریک کنه . حتما واسه این که من خودمو تسلیمش نکنم و دختری مو از دست ندم نگرانه .
-سینا من که گفتم منو در خودت خلاصه شده ببین . باور کن اگه مسئله ای پیش بیاد به کسی نمیگم که تو این کارو باهام کردی.
-ولی خودت چی ؟ زندگی و آینده ات چی ؟ وجدان من چی ؟ یعنی زندگی خواهرمو تباه کنم ؟
-زندگی من وقتی تباه میشه که تو تنها برادر من به من اعتنایی نداشته اهمیت ندی . می تونی که اونو روش بمالونی .. نمی تونی ؟ همینو هم ازم دریغ می کنی ؟
سینا دید حریف ساناز و زبون اون نمیشه .
-به شرطی که بیشتر ادامه اش ندی روی اعصاب من راه نری ..
ساناز کسشو به کیر سینا چسبوند . طوری که درازای کیر روی کسش قرار داشته و سر کیر هم رو به هوا و قسمت بالای کس قرار گرفت که این بار ساناز دستشو طوری روی کیر گذاشته بود که در یه حالت خوابیده کاملا چسبیده به کسش قرار بگیره .. و خیلی آروم اونو حرکتش می داد . طوری که احساس لذت و داغی و حالت شق بودنو حفظ کنه .. موفق هم شده بود .
-اووووووههههههه ساناز .. نهههههه بسه دیگه بسه دیگه ..
-نه بس نیست . بغلم بزن .. بذار دو تایی مون در آتیش عشق و هوس بسوزیم . می خوام در تو غرق بشم . می خوام در تو بسوزم . فدا بشم .. فنا بشم . می خوام در گرداب عشق تو باشم . در گرداب هوس .. نگو همه چی تموم شده .. منو ببوس ..
-نه ساناز .. منو وادارم نکن که تسلیم بشم . به عاقبتش فکر کن .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم