انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 12 از 22:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  21  22  پسین »

پسران طلایی


زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۱۰

رودابه همچنان در فکر این بود که این چهره رو کجا دیده . سینا هم خیلی نگران شده بود . نکنه اون منو شناخته باشه . سینا انگشتشو گذاشت رو سوراخ کون رودابه و آروم آروم یه بند انگشتو فرو کرد توی کون دختر .. رودابه خیلی خوشش اومده بود . سرشو به طرف کیرش گرفت تا اونوببینه .. اووووووههههههه چقدر کلفته . این باید بره توی کون من ؟ ولی من اونوکجا دیدم .. این پسر خیلی برام آشناست . کاش یه بار دیگه هم می تونستم اونو ببینم .. دوست داشت نقاب از چهره این پسر بر داره .ولی اگه ناراحت می شد چی ؟ شاید لج می کرد و ادامه نمی داد . نه این کار درست نبود .. اون کیه .. کیه .. من اونو یه جایی دیدم . انگشت شست سینا رفته بود روی سوراخ کون و اون با چهار تا انگشت دیگه اش با سوراخ کس رودابه بازی می کرد ..
-اوووووووووههههه پسر پسر یه حرفی بزن . یه چیزی بگو .
ولی سینا ساکت بود . اون دوست نداشت که رودابه بفهمه که داره با داداش دوستش سکس می کنه .اگه به گوش اون برسه .. نهههههههه نهههههههه من نمی تونم تحمل کنم. ساناز هر گز منو نمی بخشه . اون دهن لقه .. پس بهتره زود تر این دختر رو به اوج هوس برسونم . کاری کنم که دیگه از خود بی خود بشه و داغ داغ کنه .. خالی کنه .. انگشتای سینا رودابه رو به آتیش کشیده بود .مخصوصا اون انگشتی که روی کس اون قرار داشت و خیلی آروم با لبه های کس و مغزی روی کسش بازی می کرد ..
-آههههههه پسر .. پسر .. کاش می دونستم اسمت چیه و تو رو به اسمت صدا می زدم . بکن .. می خوام بگم نکن .. ولی نمی تونم .. نمی تونم .. اوووووووففففففف دارم می سوزم دارم می سوزم ..
سینا سریع تر از قبل به کارش ادامه داد .لباشو گذاشت رو لبای رودابه و قفلش کرد تا نتونه حرف بزنه . دستشو گذاشت زیر کمر دختر اونو محکم به خودش فشرد . سینه هاشو رو سینه های اون حرکت می داد . رودابه لبای سینا رو گاز می گرفت .. و یواش یواش این گاز زدنها به میک زدن تبدیل شد .
-نههههههه نهههههه .. اوووووووففففف کیسسسسسم کسسسسسم نوک سینه هام .. زیر سینه هام .. چقدر کسم هوس کیر کرده .. نههههههه خونه خراب میشم . دلم می خواد .. جای ساناز خالی .. اون نمی دونه آدم این جا چقدربی دردسر حال می کنه . دلش خوشه که داداشش بهش حال بده ..
سینا ..راننده آژانس .. سینا .. یه لحظه چهره سینا رو جلو چشاش دید .. نه.. نهههههه ..شاید از بس به ساناز فکر می کنم داداشش به نظرم میاد . ساناز و سینا هم شباهت زیادی به هم دارن . حالا یکی موهاش بلند و دخترونه هست و یکی هم موهای مردونه و کوتاهی داره .. سینا .. سینا .. خیلی آدما هستند که چهره شون شبیه به همه .. اصلا ولش . به من چه مربوطه که اون کیه . سینا سرشو گذاشت لاپای ساناز . این بار دیگه واقعا نذاشت که رودابه جز به سکس و ارضا شدنش به چیز دیگه ای فکر کنه .
-اووووووووففففففف آقا پسر آقا پسر .. تند تر تند تر .. دارم می میرم .. دارم می میرم .. الان همه این جا صدامو می شنون . چرا .. چرا این جوریه .. چرا حرفی نمی زنی .. آخخخخخخخخ آخخخخخخخ کسسسسسسم..کسسسسسسم کباب شد .. کباب شد .. داره توی روغن و نمک می سوزه . چرا سیر نمیشی .. حرف بزن .. به من بگو کی هستی ..
رودابه حس کرده بود که دیگه توانی برای حرف زدن نداره . صداش در نمیومد .. دختر چشاشو بسته بود . فقط دلش می خواست که اون پسر به کارش ادامه بده . می خواست از مرز اوج هوس رد شه . یه آب خنکی بر آتیش هوسش ریخته شه . در حال سوختن بود .. یه حس داغی عجیبی رو در مغز کسش و دور و بر اون حس می کرد . داغ داغ شده بود .. چند بار رفت پاهاشو حرکت بده حتی توان اونو هم نداشت . فقط دوست داشت به جایی برسه که دیگه سبکبال شه .. و همین طورم شد .. مرتب جیغ می کشید و دستشو به موهای سینا رسونده بود و اونو محکم می کشید .. می خواست کیر سینا رو حسش کنه لمسش کنه . پسر یه دور اونو بر گردوند و در یه حالت قمبلی قرار داد . کیرشو چسبوند به کون رودابه . اون قدر باهاش بازی رد تا حدود یه سانت بعد از کله کیرشو فرستاد توی کون دخترونه و نه چاق و نه لاغر رودابه . به نظرش میومد وقتی که رودابه رو با ساناز دیده کونش از این درشت تر بوده .
-آخخخخخخخ اوووووووهههههههه کیر ت چقدر کلفته .. خیلی کلفته .. فکر نکنی که من دختر هوسبازی هستم ولی فیلم زیاد دیدم .. ووووووویییییی ووووووووییییییی.
بازم سینا کف دستشو گذاشته بود رو کس ساناز . هوسشو یه بار دیگه به اوج رسونده بود . رودابه از کیری که به کونش رفته بود لذت می برد ولی از درد شدیدئ هم نفسش بند اومده بود . نمی تونست پیشروی کیر پسر رو در کونش حس کنه . با این حال از این که این تابو رو شکسته شده می دید لذت می برد ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
پســـــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۱۱

سینا حس کرد که داره از تماس سوراخ کون رودابه با کیر خودش لذت زیادی می بره . تصورشو نمی کرد که تا این حد خوشش بیاد . پنجه هاشو انداخته بود رو کون تپل و سفید رودابه .. انگشتشو که بر می داشت اثرشو روی اون می دید . لذت می برد از دیدن حالتی که پوست بدن و کون رودابه به صورت سرخ و سفید در میو مد .
-اوووووووففففف آقا جاااااااان .. پسر آروم آروم منو بکن .. کیرت واسه کون من تیز شده ..
سینا به زحمت خودشو کنترل می کرد که چیزی نگه .. رودابه چشاشو بسته بود . اون یک بار ارگاسم شده و طعم شیرین رسیدن به اوج هوسو چشیده بود .. پس بدون کس دادن هم میشه لذت برد . ولی حس می کرد که کس دادن یه لذت دیگه ای داره . فکر این که پسر اونو از راه کس بکنه آتیشش داده بود و یه بار دیگه بی اندازه حشریش کرده بود .. ولی اگه اون به ساناز بگه که جریان چیه و بدون خطر می تونه ارگاسم شه حتما میاد به این جا ..
-پسر اگه خوب بهم حال بدی من بازم برات مشتری میارم . یه مشتری همیشگی . یه دختر خوب و ناز و خجالتی .. سینا دندوناشو از خشم به هم می فشرد . رودابه همچنان داشت حرف می زد وتفسیر می کرد و از دوستش ساناز می گفت ..
-ساکت شو ..
سینا اینو گفت و ادامه نداد . ولی رودابه بازم طنین آشنایی رو حس کرد که بیش از پیش گیجش کرده بود . این صدای کی می تونه باشه . چرا از این که من تبلیغ مشتری دیگه ای رو واسش کردم اون به من توپیده . این جور آدما که باید خوشحال باشن از پر رونق شدن بازارشون .. یعنی اون سانازومیشناسه .. دوست اونه ؟ من که ریزه کاریها و نشونی های اونوندادم . اصلا لزومی نداره .. ساناز .. سینا .. سینا .. نهههههه .. امکان نداره .. چقدر صداش شبیه به صدای سیناست . چرا از اول دقت نکردم و حالتش و اون چهره اش .. چرا خوب دقت نکردم . امکان نداره . اون شاید پسر شیطونی باشه ولی اهل این بر نامه ها نیست . نمی تونه باشه . نمی تونه . نههههههه .. کاش بیشتر روش زوم کرده بودم . کاش بیشتر می تونستم ببینمش . سرشو برگردوند .. به قالب صورت سینا که دور چشاش پوشیده بود نگاه می کرد . سینا هم از این که دختر سرشو به سمت اون بر گردونده و داره با دقت به صورتش نگاه می کنه دچار استرس عجیبی شد . سرشو انداخت پایین . تصمیمشو گرفت که زود تر کارو تموم کنه . حتی اگه رودابه بگه که چرا این قدر زود آبتو آوردی . آروم آروم کیرشو توی کون رودابه حرکت می داد با این که خیلی حیفش میومد زود کاروتموم کنه ولی بوی خطرو حس کرده بود .. آب از کیر سینا روونه کون رودابه شده بود .
-اووووووووفففففففف چقدر زود تمومش کردی . تازه داشت خوشم میومد .. آقا سینا خیلی یاحاله کارت ..
سینا به خود لرزید . پس اون همه چی رو فهمیده .. ولی حرکات و جمله بندی هاش نشون میده که هنوز تردید خاصی برش حاکمه . هنوز نتونسته باور کنه که اون سینا باشه .. پاسخشو نداد .. نمی دونست چی بگه . سکوت بهترین کاری بود که می تونست انجام بده . کیرشو از کون رودابه بیرون کشیده اونو رودر روی خودش قرار داد . دستاشو دور کمرش حلقه زد و لباشو رو لبای رودابه قرار داد تا با این حرکات فراموش کنه اون چه رو که در سر داره . اون هنوز می تونست از این مخمصه فرار کنه . می تونست یه راه نجاتی واسه خودش بذاره .. بی اعتنایی به اون دختر بهترین کار بود .. رودابه می خواست دستشو بذاره رو صورت سینا و نقابشو بکشه .. کسش کیر می خواست .. ولی اون دوست داشت خودشو تسلیم سینا کنه .. با این حال هنوزم دچار تردید بود که آیا می خواد دختریشو از دست بده یا نه ؟ آیا این جور لذت بردن از زندگی ارزش اونو نداره که بخوام از قید و بندی به نام از دواج فرار کنم ؟ تازه خیلی از مردا به راحتی با دخترای از خط خارج شده از دواج می کنن . ولی یه فکری به ذهنش رسید . اون ساعت رو بی خیال شد .. با خودش گفت پسر اگه تو زرنگی من از تو زرنگ ترم . زن , مار خوش خط و خاله . اگرم مار نباشه می تونه با زبونش افعی رو از لونه اش بکشه بیرون و تسخیرش کنه .. اگه سینا باشی می دونم چیکارت کنم . فردا هم میام سراغت .. رودابه رفت و سینا نفسی به راحتی کشید . رودابه دو سه ساعتی رو همون حوالی کشیک وایساده تا بالاخره به مرادش رسید یعنی همون حدسی رو که می زد درست از آب دراومد .. سینا داشت می رفت سمت خونه شون ... بلافاصله رفت پیش شیرین که سینا رو واسه فردا رزروش کنه .. یه انعامی هم به شیرین داد و از اونی هم که نرخ سینا بود پول بیشتری واسش کنار گذاشت . تصمیمشو گرفته بود .. به هر قیمتی که شده باید کیرشو از مرز کسم رد کنه . من دیگه نمی خوام دختر باشم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۱۲

اون شب فکر سینا به شدت مشغول بود . هم مادر و هم خواهرش دو تایی شون منتظرش بودند . نمی دونست به کدومشون بگه آره . خسته و درمونده بود . یه لحظه نمی تونست از فکر رودابه بیاد بیرون . تا چه حد اونو شناخته . اگه بخواد یه بار دیگه بیاد اون جا چی میشه ؟ اون باید چیکار کنه . چه بر خوردی با اون داشته باشه . نه نمی تونه همین جور دست رو دست بذاره . بهتره از اون فضا دور شه . به شیرین بگه یه محل دیگه ای رو در نظر بگیره . ولی اگه رودابه اونو شناخته باشه . لعنت بر تو باد دختر . عوضی . می کشمت اگه بخوای سانازو بیاری توی خط . با خودش حرف می زد . کاش یه کاسبی درست و حسابی می داشتم و مجبور نبودم این قدر حرص بخورم . خستگی زیاد و این که نمی دونست باید به مادرش برسه یا به خواهرش و جریان رودابه سبب شده بود که کمی تند با ساناز بر خورد کنه .. اتفاقا رودابه زمانی واسه ساناز زنگ زد که سینا هم اون جا ایستاده بود کنار خواهرش .. همین باعث میخکوب شدن سینا شده بود . خیلی آروم به خواهرش گفت که زود قطع کنه . ساناز از حرکات و شکلک های برادرش چیزی نمی فهمید . ولی بالاخره خداحافظی کرد .
-چی داری میگی داداش .نمی ذاری دختره دو کلام حرف بزنه
-ساناز من نمی دونم چرا از این رودابه خوشم نمیاد . همش فکر می کنم که می خواد تورو منحرف کنه
-اتفاقا اون سنگ صبور خوبی برای منه و اصلا هم از این حرفا نیست .
-یعنی اون نمی خواد واست دوست پسر جور کنه ؟ اگه سر سوزنی بفهمم که تو خلاف از آب در اومدی دیگه نه تنها توجهی بهت نمی کنم هم خدمت تو می رسم و هم خدمت اون دوست عوضیت .
-سینا تو چرا این قدر بد دهن شدی . طوری حرف می زنی که انگاری رودابه دوست دختر سابقت بوده که بهت خیانت کرده . همین حالا هم یه چیزی بهم گفت که من تعجب کردم . تو داری ازش بد میگی و اونم بهم گفت سلام منو به سینا جون برسون . سابقه نداشت با این لفظ در مورد تو حرف بزنه . اصلا حرفی به میون بیاره . حالا این تو هستی که باید توضیح بدی . واسه چی راجع به این دختر این قدر حساس شدی و دست پیشو می گیری که پس نیفتی .
-ساناز متوجه باش چی داری میگی . راستشو بگم جریان چیه . این قدر تند نرو خانومی . هیچ رابطه ای بین من و رودابه نیست . خودت رو به اون راه نزن و مغلطه بافی هم نکن . من عادت به فضولی ندارم ولی اون بار که بی هوا داشتم از پشت در اتاقت رد می شدم صدای دوستت اون قدر بلند بود که شنیدم داشت بهت پیشنهاد دوست پسر و حال کردن می داد و رفتن به یه جایی که خوب متوجه نشدم چی داره میگه .
سینا تا این حرفا رو زد رنگ از چهره ساناز پرید .
-ببین سینا تو کار درستی نکردی که به حرفای ما گوش دادی ولی اون یه دختره . حس دخترونه داره . کسی نمی تونه به خاطر این احساسش اونو محکوم کنه . همون جوری که من به خاطر این احساسم خودمو تقدیم و تسلیم برادرم کردم . اون با کسی هم دوست نیست . همین جوری یه حرفی هم زده . تا زمانی که سایه داداشم رو سرم باشه و نیاز های منو تامین کنه امکان نداره من اشتباهی بکنم .
اشک از چشای دختر سرازیر شده که سینا بغلش کرد و اونو بوسید .
-عزیزم منو ببخش این روزا خیلی خسته میشم . به منم حق بده . قصد نداشتم ناراحتت کنم . اصلا نمی خواستم جریان پشت در وایسادن رو واست بگم ولی وقتی دیدم که تو این جوری داری منو به رودابه ار تباط میدی چاره دیگه ای ندیدم که از خودم دفاع کنم .
-داداش من درکت می کنم که خسته ای و کارت ندارم .
سینا از خونه رفت بیرون . با سمندی که مال شیرین بود . ولی اون شب مادر رهاش نکرد . نیمه های شب رفت به اتاق سینا .. پسر از این هراسان بود که نکنه ساناز نیمه شب بیاد پشت در اتاقش و یه سوتی هایی بده . که ساناز این کارو نکرد . حس کرد که داداشش بیش از هر وقت دیگه ای نیاز به آرامش داره . ولی از اون طرف سارا ول کن نبود . حریصانه افتاده بود رو پسرش . چند بار سینا خوابش برده بود ولی ولش نمی کرد . ..
-سینا عزیزم تو چته امشب .
-مامان خسته ام .
-ولی عشق من با همه این خستگی هات من دوبار ار گاسم شدم . بیا فدات شم اون قدر سر حالم که می تونم تا صبح ماساژت بدم و خوابیدن تو رو ببینم ...
روز بعد وقتی که سینا وارد ساختمون شد شیرینوندید . اون می خواست به شیرین بگه که اگه یه وقتی اون مشتری دیروزی اومد صحبتی از سینا نکنه و یه پسر دیگه ای رو واسش انتخاب کنه .. ولی دید که جاش نیست با شوهر شیرین از این حرفا بزنه و تازه اون که در جریان دختر دیروزی نیست .. و به این فکر می کرد که رودابه داشته یه دستی می زده و اگه اطمینان داشت که اون سیناست به این نون و ماستها دست از سرش بر نمی داشته . اونم دختری مثل اون که پول توجیبی بگیره و دیگه امکان نداره دوروز پشت هم از این ولخرجی ها بکنه . بی حوصله با چشم بند خودشو انداخت روی تخت . شوهر شیرین بهش گفته بود که مشتری یه دختر جوونه . برای سینا فرقی نمی کرد . پسر طاقباز روی تخت دراز کشیده بود . در به آرامی باز شد . نههههههه ..راه فراری واسش نمونده بود .این بار رودابه بدون چشم بند اومده بود . زیبا و خوش اندام . ولی سینا دیگه توانی نداشت که فرار کنه . به زور از جاش پا شد .
-من همون دختر دیروزیم آقا سینا .. امروز بدون نقاب اومدم . تو هم اون ماس ماسکو از رو چهره ات ور دار .. سینا خواست که فرار کنه .. رودابه دستشو کشید ..
-اگه جرات داری فرار کن . همه چی رو واسه ساناز تعریف می کنم . اگه توخواهرت رو دوست نداری اون خیلی دوستت داره ...... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۱۳

سینا دیگه همه چیزو از دست رفته می دید . ترس عجیبی به دلش راه یافته بود . رودابه می دونست این حس و حالت اونو . اون می دونست که سینا چقدر مضطربه .
-نترس . من باهات کاری ندارم . من فقط می خوام ازت لذت ببرم . بهت نشون بدم که با بقیه فرق دارم . . من دوستت دارم . هر قدر هم که بد باشی دوستت دارم . سینا . خواهش می کنم .
-من به دردت نمی خورم رودابه ..
-حالا شدی پسر خوب . صبر کن اینو از رو صورت و جلوی چشات بر دارم ؟ چقدر این جوری خوش تیپ تری و لختت هم چقدر قشنگه . باورم نمیشه که این تو باشی که داری این جا کار می کنی .
-منم باورم نمیشه که دوست خواهرم اومده باشه به عنوان یه دختر بد کاره و خواسته باشه خودشو تسلیم یکی بکنه . و حالا این جور بهم میگه که به دردم می خوره . نکنه عاشقم شده باشی .
-آدما اشتباه می کنن . ولی من حالا می خوام مال تو باشم .
-ببینم مگه تو نیومدی این جا حال کنی ؟ من میرم ببینم کدوم دوستم بیکاره بیارم جای خودم .
-سینا . نامردی نکن . من تو رو انتخاب کردم . تازه برای تو بر نامه هم دارم . تو باید دختری منو بگیری .کیرت رو از کسم رد کنی . می خوام لذت ببرم .
-نمی خوام واسه خودم درد سر درست کنم . اون قسمت از پولت رو که سهم منه و قسمت بیشترشه بهت پسش میدم و اصلا میدمش به دوستم که بری باهاش حال کنی
-خیلی بی غیرتی . ببینم دلت می خواد سانازو بیارم این جا رونشونش بدم که داداشش داره چیکار می کنه . شاید ازت خوشش اومد . دیگه اصلا رغبت نمی کنه تو روت نگاه کنه .
-می کشمت رودابه .
-البته با کیرت منو بکش . فعلا تو مال منی . باید هوای مشتری خودت رو داشته باشی -ولی این جا پرده زدن ممنوعه . ما نمی تونیم برای خودمون شر درست کنیم .
-ولی این روزا دختر نموندن و دختر نبودن واسه خیلی دخترا عادی شده و خیلی از خونواده ها هم که بعدا جریانو می فهمن آب از آب تکون نمی خوره و از طرفی پرده دوزی هم خیلی راحت شده . باید از زندگی لذت برد . تا کی آدم باید صبر کنه که شاهزاده سوار بر اسب سپید بیاد به خواستگاری آدم . آدم در جوانی باید از تن و بدنش لذت ببره . دیگه ترشیده شد که دیگه نه به درد خودش می خوره و نه به درد کسی .
-دلت می خواد با کسی عشقبازی کنم که علاقه ای ندارم بهش و علاقه ای ندارم که با اون از این کارا بکنم .؟
-این حرفا رو نزن که من دلم می گیره . مگه تو به اونایی که تا حالا باهاشون بودی علاقه ای داشتی که به من علاقه ای نداری ؟ تازه باید هوای منو دو برابر داشته باشی . چون دوست خواهرت هستم و نون و نمک شما رو خوردم حالا می خواخ فقط نون و نمک تو رو بخورم .
دختر حشری با هیجانی بسیار رفت سمت سینا . سینا سیخ وایساده بود و به رودابه پر عطش نگاه می کرد .
-باشه . باشه هیچ کاری نکن . فقط منو از خودت نرون . من کیرت رو می خوام . این باید امروز از سوراخ کسم رد شه . باید به من امید بده .راهمو باز کنه . اگه تو بخوای من فقط مال تو میشم . باور کن فقط مال تو . کاری به کارت ندارم . هر کاری می کنی بکن . با هر کی که می خوای باشی باش . من می خوام فقط مال تو باشم وفقط تورو دوست داشته باشم . باور کن کاری به کارت ندارم . به کارت ادامه بده . خواهش می کنم . سینا من دارم می میرم . من نیاز دارم . کیرت رو بکن توی کسم . تا آخرش .. آخرش .
-حالم خرابه . نمی تونم رودابه
-چرا .. باور کن چیزی نمیشه . خونه در بند من نیستند . واسشون اهمیتی نداره که من دارم چیکار می کنم .
-جز تهدید کردن کار دیگه ای هم ازت بر میاد ؟
-من غلط کردم .
-رودابه خیلی از این کارت بدم اومد . فقط ازت دو تا چیز می خوام یکی این که در کارای من دخالت نکنی . فردا پس فردا نگی که من چیکار کنم چیکار نکنم.. و یکی دیگه این که می کشمت اگه بخوای سانازو از راه به در کنی ..
-چقدر خشن میشی خوشگل تر و دوست داشتنی تر میشه . باشه هر چی تو گفتی . ولی طوری در مورد ساناز حرف می زنی که انگار اون همسرته .
. -به تو ربطی نداره شایدم باشه .. شایدم دوست دخترم باشه ..
-خیلی باهام تند بر خورد می کنی . ولی تو هم یادت باشه در عوض باید چیکار کنی .. منم شاید دیگه این جا نیومدم ولی بالاخره یه محیط مناسبی پیدا میشه که باتو باشم .
-من سر کارم رودابه
-اوخ فدات شم .. من که چیزی نگفتم . هفته دو ساعتو که واسه من وقت داری . ولی خب هفته ای بیست ساعتو توی خونه تنهام . حیف .. هیجده ساعتش حروم میشه . ببین چقدر دوستت دارم بهت تخفیف میدم . حالا میشه ازت خواهش کنم که حرص نزنی مثل یه پسر خوب از بدنم از این زیبایی و طراوت استفاده کنی ؟ خیلی از پسرا آرزوشو دارن ولی من آرزوی تو رو دارم . سینا شاید باور نکنی ولی من در رویا هام تو رو می دیدم که با من باشی یه حس نومیدی از تو بود که منو به این سو کشوند ..
-بهت گفتم از این حرفای رمانتیک خوشم نمیاد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 114

-ولم کن دختر .. بذار من برم. رودابه تو یک شیطانی . می دونم برام شر میشی . زندگی منو از هم می پا شونی . من نمی خوام با تو باشم .
-ولی تو رضایت میدی اینو با تمام وجودم حس می کنم . می دونم ..
رودابه دستاشو به سمت سینا دراز کرده بود و خودشو انداخت روش ..
-نمی ذارم بری . من از این جا نمیرم تا به اون چه که می خوام برسم .
-ولی من تو رو به چیزی که می خوای نمی رسونم .
سینا حس کرد که نمی تونه خودشو نجات بده . اون از این که بالاخره دستش پیش یکی رو شده بود می ترسید .
-من دیروز طعم شیرین سکس با تو رو چشیدم . نمی خوام که به این سادگی از دستت بدم .
-توکه منو از دست نمیدی . فقط دوست ندارم که بخوام کاری کنم که واست عمری پشیمونی رو به دنبال داشته باشه . باشه باشه .. قبوله . فقط من می کشمت اگه بخوای اذیتم کنی . اگه بخوای خواهرمو از راه به در کنی .
-یه جور خاصی ازش حرف می زنی که آدم فکر می کنه که تو معشوق اونی .
-آره هستم مگه ایرادی داره که یک برادر خواهرشو دوست داشته باشه و نگران سر نوشت اون باشه . من نمی دونم تو می خوای چی رو ثابت کنی .
رودابه در اون لحظات حس می کرد که می تونه سینا رو شکارش کنه تا حدود زیادی نسبت به ساناز احساس حسادت می کرد .
-منوببوس .. دیروز خیلی بهتر بودی . خیلی منو به هیجان آوردی . می خوام که امروز هم همون باشی ..
-نمی تونم .
-من دیروز شناخته بودمت . ولی مطمئن نبودم . خیلی بهم چسید . می خوام خودت باشی . خود خودت . با همون حس مردونه و عاشقونه .نمی تونم تحمل اونو داشته باشم که تو رو با دخترا و زنای دیگه حس کنم .
-تو هم یه مشتری منی . فکر نکن دوست دختر یا عشق و همسر آینده منی . به همین زودی یادت رفت که به من چی قول دادی ؟ فراموش کردی ؟ برای من درد سر درست نکن .
-یعنی من یه ذره هم با بقیه فرق ندارم ؟ من دوست خواهرت نیستم ؟
-می خوام صد سال سیاه هم نباشی ..
-تو دلت میاد دل این کوچولو رو که محتاج توست و دست نیازشو به طرف تو دراز کرده بشکنی ؟
عشوه گریهای اون کارشو کرده بود و سینا دیگه نمی تونست خودشو از دستش خلاص کنه . رودابه واسه این که زود تر قال قضیه رو بکنه التهاب خاصی داشت . فعلا در بند اون نبود که سینا اونوببوسه و باهاش معاشقه کنه اون فقط یه چیز می خواست و اون این که کیر سینا از مرز کسش رد شه . رودابه کسشورو سر کیر سینا می غلتوند .
-هرچی تو بگی آقا .. چقدر ناز داری . زود باش . تو دیروز منو کشتی .. منو کشتی .
-خسته ام کردی دختر!
-آقا پسر وقتی که دل آدم یه چیزی رو بخواد تا آخرش میره . دیگه خستگی نمی شناسه .
-خوشم میاد از این استقامتت . یعنی سماجتت ..
-به نظر تو من پررو هستم ؟
دست رودایه زیر کیر سینا قرار گرفت و اونو خیلی آروم روی کسش حرکت داد .
-آهههههههه .. چقدر کیف داره . دیروز هم چند بار این کار انجام شد ولی هر بار که میومدی گازت رو زیاد تر کنی ولش می کردی . فشار بده .. فشارش بده رو به بالا . باورم نمیشه . من از یه چیزی نا امید شده باشم و در یه شرایط خا ص یهش رسیده باشم
-حوصله ام از دستت سر رفته .
-دوست داری منو بزنی ؟
سینا دیگه پاک کفری شده بود . ولی تماس کس رودابه به کیرش تا حدود زیادی آرومش کرده بود . اون از این که کار به این مهمی رو خیلی ساده انجام بده سختش بود . رودابه هم به خوبی اینو فهمیده بود ولی آروم آروم در میون سکوت و تپش دلهای هر دو تا شون کیر خیلی راحت تر از اون چه هر دو فکر می کردن راهشو به سمت بالا پیش گرفت . سینا هم حالا احساس لذت و آرامش می کرد . طوری که اگه رودابه هم منصرف می شد اون به کارش ادامه می داد . حس کرد که وقتی تا این جای کارو اومده دیگه بیش از این نباید در حق این دختر بی انصافی کنه هوس رودابه با هیجان و شدت تپش قلب اون طوری هماهنگ شده بود که حس کرد که با تمام خونسردی رنگش پریده . شاید واسه گذشتن از مرزی باشه که می دونست جلو رسیدن به لذتهای زیادی رو ازش گرفته . سینا دستشو گذاشت زیر کمر رودابه و اونو زیر خودش قرار داد . یه لحظه در اثر گردش و بر عکس شدن حالت کیر و کس نسبت به قرار گرفتنشون درد شدیدی در قسمت کس و زیر کس به وجود اومد ولی بعدش دختر حس کرد که از این زاویه که وقتی خودش در زیر قرار داشته باشه لذت بیشتری رو می بره .
-اووووووهههههه عالی شد عالی شد . فدای تو منو ببوس .. ببوس . بچسبون ..
-آخرش کار خودت رو کردی .
-نگو خوشت نمیاد .
-از کجا می دونی خوشم میاد . کیرت .. کیرت .. چقدر بلند شده .. چقدر کلفته ..
-مهم اینه که وقتی رفت جلو تر چیکار می کنه .
-می دونم کارشو خیلی خوب وارده .
-آره کارشو خوب انجام میده.
-من دیگه حرفی نمی زنم تا کارشو بکنه ..
رودابه چشاشو بسته بود . حس کرد که دیگه نباید یک دختر باشه . تنگی کس .. کلفتی کیر .. قرار گرفتن بیشتر کیر توی کس ..سوزش خفیف و لذت شدید و حرکت مایع مانند دور مغز کس و ناحیه اوج لذتش دیگه متوجهش کرد که باید پرده اش پاره شده باشه .. دلش نمیومد به پسر بگه کیرت رو بکش بیرون تا با لذت به خون ریخته شده نگاه کنه... ادامه دارد... نویسنده ... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 115

رودابه چشاشو بسته بود و سینا هم در اون لحظات به کیری که فرو کرده بود توی کس رودابه فکر می کرد و به اون تماسی که باهاش بر قرار کرده بود .
-چه حسی داری دختر ...
-نمی دونم فقط اینو می دونم که خیلی آرومم . به چیزی که می خواستم رسیدم . چه هیجان خاصی داره . ولی فکرشو نمی کردم داغی و لذت اون به صورتی باشه که در حال انفجار تمام تنم باشه . یه جوری که همه جای بدنمو به آتیش بکشونه من دارم می سوزم . دارم می سوزم . تنم آتیش گرفته ..
سینا کیرشو کشید بیرون . کیرش کاملا سرخ و خونین بود .
-آهههههههه نهههههههه چه خوشگل شده ..
-برم تمیزش کنم بیام ..
رودابه می خواست اون کیرو فرو کنه توی دهنش و اونو ساکش بزنه که سینا نذاشت ..
-نه .. نههههه بذار بخورمش . یه حس قشنگیه .. طعمش عالیه واسم . بذار بخورمش ...
-چی داری میگی دختر ... من می خوام ببوسمت .
-تو بدت میاد ؟
سینا کیر خودش و کس رودابه رو تمیزش کرد و این بار با شور و تحرک بیشتری رفت به سراغ دختر .
-خوشم میاد . خوشم میاد که تونستم شکارت کنم .
-ولی من متعلق به یک دام نیستم . مرتب این تورو پاره می کنم و میفتم به دامی دیگه . یادت باشه چی بهم گفتی .تو نباید آزارم بدی و نباید کاری کنی که من از این کارم پشیمون شم . به هیچ وجه در بحرانی ترین شرایط هم نمیگی که من باهات این کارو کردم .
-یه چیزی رو هزاز بار نمیگن آقا پسر درسته که رودابه یک زنه ولی مردونگی و جوانمردی در ذاتشه . آقا پسر ما اون قدرا هم که فکر کردی بی مرام نیستیم . شاید زمان ببره که منو بشناسی .
-ببینم مگه تو بازم از این بر نامه ها داری .
-رودابه زنی نیست که هرروز با یه مرد سر کنه . اون حالا متعلق به توست . هر کاری که دوست داری می تونی باهاش انجام بدی ..
سینا حنده اش گرفته بود . چون اونا واسه همین این جا بودن . که هر کاری که دوست داره بتونه با اون دختر انچام بده . راستش وقتی اون با ساناز ازهوس بازی و این می گفت که برن از بیگانه ای از یه پسر دیگه لذت ببرن از اون بدش اومده بود اونو یک هرزه و هرجایی حساب کرده بود ولی حالا حس می کرد رودابه به اون بدیها هم که تصور می کرد نیست . سینا دخترو به خودش فشرد . لباشو گذاشت رو سینه های اون. و بعد آروم آروم رفت بالاتر .. رودابه از هیجان دچار لرزش شده بود . کلفتی کیر سینا رو روی کس تنگش حس می کرد که لبه هاشو به دو طرف باز کرده خیلی آروم داره میره به سمت بالا . لبای سینا رو گاز می گرفت و پسر گذاشت که اون این کارو انجام بده . کسش خیلی تنگ بود . چشاشو بسته بود . کلمات دررویای رودابه واسش می رقصیدن . کاش مال من بودی سینا .. کاش نمیومدی به این جا .. باور کن من دختر بدی نیستم . شاید هوس منوبه این جا کشونده باشه . منم مث هر آدم دیگه ای هستم . من یک دخترم . من یک زنم .. ولی همه اینا به یک طرف من یک انسانم .. از همون اولش دوستت داشتم ولی ساناز طوری ازت حرف می زنه که من نمی تونم حس خودمو بهت بگم . .. رودابه خودشو غرق واژه هایی کرده بود که از درون به وجودش چنگ انداخته بودند . مشتاشو گره کرده به خودش فشار می آورد . سینا آروم آروم حرکت کیرشوتند تر کرد . حالا حس می کرد کیرش نسبت به دقایقی قبل کمی راحت تر حرکت می کنه . سینا هم به کس و گاییدن کس های متنوع عادت کرده بود . رودابه برای لحظاتی چشاشو باز کرد . اون فقط سر و صورت سینا رو می دید که به اون چسبیده . دوست داشت حالت اونو به وقت سکس و لذت بردن ازش ببینه . خوشش میومد که تونسته اونودر اختیار خودش بگیره . می خواست احساس اونو بدونه و از این حس لذت ببره . کیرشق سینا گویای همه چیز بود . صدای نفسهای اون .. التهاب و داغی بدن اون .. دیگه من نمیام این جا . یه جای دیگه ای با اون حال می کنم . شاید اون دوست نداشته باشه که من بیام این جا . حالا پسر لباشو از لبای رودابه جدا کرده بود و زیر گلو و شونه هاشو می بوسید . رودابه حس کرد که دیگه حسی واسش نمونده. پاهاشو به دو سمت باز و باز ترش کرد . رودابه یه لحظه حس کرد که قالب کسش داره از جا در میاد .. یه گلوله لذت در اون ناحیه داشت منفجرش می کرد . فشار هوس به زیر سینه هاش هم سرایت کرده بود .
-اووووووههههههه سینا .. سینا ... کسسسسسم..کسسسسسسم .
-الان ردیفش می کنم . ردیفش می کنم .
سینا دوست داشت کس رودابه رو میک بزنه ولی طوری اونو حشری کرده به این جا رسونده بود که می دونست نباید ولش کنه.
-آههههههه سینا .. سینا .. حس می کنم یه کیسه آبی دور و بر کسمه .. محکم بزنش .. بترکون .. اون کیسه هوسمو آبمو بترکون .. دوست دارم .. می خوام .. فکر می کنم حالا یه چیزی می خوا ازم بترکه .. خنکم کنه .. من سوختم .. کیرت رومی خوام ..
-باشه .. باشه حواستو خوب جفت کن... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 116

سینا با فشار و سرعت شدید تری کیرشو به سمت بالا فرستاد .. طوری کس رودابه کیرشو اسیر کرده بود که حس می کرد یه دستی با فشار داره واسش جق می زنه و کیرشو رسونده به اوج لذت ..
-سینا داره می ترکه .. من دارم می ترکم .. یه کاریش بکن .. نمی دونم باید چیکار کنی من نمی دونم . می دونم یه حس خوبیه .. بده به من اون حس خودتو .. وووووووییییییی ... چقدر چشات قشنگ و خمار شده . چقدر این نگاه تو رو دوست دارم . خود تو رو هم دوست دارم . بده به من . اون کیر قشنگت رو می خوام . اوووووووههههههه نهههههههه .نههههههههه .. ترکید یه چیزی ازم ترکید .. سینا یه لحظه کیرشو کشید بیرون ..
یه مایع غلبظی از کس رودابه خارج شد . اون ارگاسم شده بود . حالا سینا لباشو گذاشت رو کس رودابه ..
-نهههههههه نههههههه حالا که خیلی خوشم اومده . سبک شدم .. بازم داره شروع میشه . انگار از نو می خوام . چرا من سیر نمیشم . سینا .. ولم نکن . بازم بهم میدی ؟ بغلم بزن . چه خوب می خوریش . بخور بخور .. تنتو به بدنم بچسبون . هر کاری که می کنه درسته . آتیشم بزن .. ولم نکن .. بازم کیرت رو می خوام . کسم کیرت رو می خواد .. سینا کیرت رو بکن توی کسم .. آبتو می خوام ..
سینا دهنشو از رو کس رودابه بر داشت و گفت این یکی رو دیگه نداشتیم .
-باور کن می دونم حالا هیچی نمیشه .. خواهش میکنم .کسم تشنه شه .. بهت قول میدم هیچی نشه .. اگرم طوری شد اصلا گیرت نمیدم ..
-نه ..
-آره ..
-دختر دیوونه نشو .. اذیتم نکن ..
ولی ثانیه هایی بعد سینا دوباره کیرشو فرو کرد توی کس رودابه . انگاری اونم دلش می خواست این ریسکو انجام بده و این سکس پر هیجانو به یه جایی برسونه . کس تنگ رودابه عطش کیرشو زیاد کرده بود . داغ داغ شده بود و باید یه جوری آتیش آبکی رو یه جایی خالی می کرد . وقتی رودابه دست سینا رو پشت سر خود ش حس کرد که داره صورتشو به سمتش می کشونه حس کرد داره به همون چیزی که می خواد می رسه . لبای سینا رو لباش قرار گرفته بود . اون لبای پسرو ولش نکرد . سینا یه دستشو گذاشته بود زیر کون رودابه ..اونو بالاترش آورد .. این جوری رودابه رو بیشتر آتیشش می داد .. تمام وجود سینا آتیش شده بود . با تمام وجودش آبشو توی کس رودابه خالی کرد . زن به کمرش چنگ انداخته اونو به خودش می فشرد . خوشش میومد که تونسته اونو سستش کنه . از نگاه خمارش لذت می برد . از چشایی که به خاطر اون بسته شده بودند . از هوس سینا .. هوس پسری که با دخترای زیادی بود . ولی با همه اینا حس کرد که اون خیلی بیشتر از حد انتطار آبشوخالی کرده . رودابه با این که تجربه سکسی نداشت ولی در این زمینه مطالعات زیادی انجام داده بود . می دونست که انزال زیاد اونم در یک روز یک مرد رو داغون می کنه و اون باید به خودش برسه . با این حال همه زنایی که با اونن نباید این انتظاروداشته باشن که اون همیشه خودشو خالی کنه ... سینا تا لباشو از رو لبای رودابه برداشت اون کلمات عاشقانه شو عین رگبار نثار پسر کرد ..
-دوستت دارم . عاشقتم .. می خوامت ..
-عشقی رو می خوای که مال دهها نفره ؟ یادت باشه بهم چی قول دادی ..
-کونمو نمی کنی ؟
سینا می دونست که از اون جایی که رودابه می خواد نشون بده که چقدر دوستش داره و ازش ممنونه داره این پیشنهادو میده ..
-دختر درد دفعه قبل اذیتت نمی کنه ؟
-تو رو که می بینم دردی ندارم .. پشتمو می کنم بهت .. هر جوری که دوست داری به هر اندازه کیرتو فشارش بده روی سوراخ کونم . می خوام بازم بدنتو توی بدنم لمس کنم . می خوام حس کنم که مال منه .. حتی برای لحظاتی .. در اون لحظات اوج بگیرم .
-پس دوست داری با کون دادن اوج بگیری ؟
-آره عزیزم همین طوره ..
-فقط می ترسم بد جوری پرت شی .
-داری دستم میندازی
-نه عزیزم منظورم این بود که ممکنه دردت بیاد ..
سینا کون رودابه رو روغن مالی کرد و فقط تا حدی به سوراخ کونش فشار آورد که کیرش در همون ابتدای راه باشه .. حس می کرد که رودابه چطور به خودش فشار میاره و درد رو می خوره . ولی اون از این که قالب کونو ببینه و کیرشو فرو کنه توی کس وکون خیلی خوشش میومد و لذت می برد .. نفس رودابه بند اومده بود . ولی لذت می برد از این که سینا ازش لذت می بره . دلش می خواست یه بار دیگه سینا رو وادار به انزال کنه تا واسه نفر احتمالی بعدی آبی نداشته باشه و طرفش نتونه اون جور که دوستش داره آب کیرشو احساس کنه .. رودابه به خودش می گفت .. دختر این قدر پر توقع نباش . یواش یواش . تو بهش قول دادی کاری به کارش نداشته باشی . تا حالا شم خیلی کار کردی که تونستی اونو رامش کنی . من حالا دیگه دختر نیستم . من یک زنم . یک زن . به ساناز میگم که من یک زن شدم .. بهش میگم که دختر نیستم ولی نمیگم که کار کی بوده .. ولی شایدم نگفتم . لزومی نداره . بهتره سینا رو عصبیش نکنم . من بهش قول دادم . ولی چه طور می تونم اونو مال بقیه بدونم . اگه ساناز بدونه داداشش چه جور آدمیه اونو نگاش نمی کنه .. رودابه هم درد می کشید و هم از کیری که توی کونش رفته بود لذت می برد . دیگه فاصله ای بین خودش و سینا نمی دید . کیر سینا همچنان شق بود . با این که حرکت کون باعث دردش می شد ولی چند بار کونشو دور کیر سینا گردوند می خواست بازم تحریکش کنه و تونست . هرچند مثل سری قبل بافشار و فواره ای نبود ولی گرمای منی به مقعد اون لذت داغ و طعم شیرینی رو چشونده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 117

رودابه با این که به اندازه کافی با سینا حال کرده بود ولی دوست نداشت که ازش جدا شه و فاصله بگیره . یه حس پیوستگی خاصی رو با سینا احساس می کرد .. اما یواش یواش سر و صدای شیرین داشت در میومد . چون بیش از حداکثر فرصتش با سینا سکس کرده بود . رودابه با دنیایی از هیجان و عشق و آرامش و حسادت سینا رو به حال خود گذاشت و باهاش خداحافظی کرد . به این فکر می کرد که باید بیشتر به ساناز سر بزنه . حداقل به بهانه دیدن سینا . نمی دونست که دیگه چه جوری می تونه با اون باشه . اون به اندازه ای پس انداز داشت که بازم بتونه عشقشو ببینه ولی مسئله این جا بود که دوست داشت رابطه شونو از این حالت کلیشه ای در بیاره . دوست داشت سینا با علاقه بیاد به سراغش . وقتی که تازه می خواست به این فضا و محیط بیاد یه حس هیجانی به دنبالش بود ولی حالا که خودشو وابسته به سینا حس می کرد و این که باید اونودر این محیط رها کنه و بره از این ساختمون بدش او مد . برای سینا متاسف بود . این که چرا باید شرایط زندگی طوری باشه که کاسبی های خلافی به راه بیفته .. یه لحظه خنده اش گرفت چون اگه این شرایط خلاف نبود خودش هم به جایی نمی رسید . از اون طرف شیرین با عصبانیت اومد سراغ سینا ..
-ببین خودت رو این قدر خسته نکن. به خاطر پولش نمیگم که وقت یه مشتری دیگه گرفته شه . خودت خسته میشی . نمی تونی به کار و زندگیت برسی . دختره پول نیمساعتو داد به اندازه یک ساعت معطل کرد .
-عیبی نداره شیرین جون .. باید مدارا کرد ..
-میگم بیا یه مشتری داری ..نه واسه حالا . الان چند تا از پسرای حاضر در این جا رو امتحان کرد فقط تو موندی ..
-پیر زنه ؟
-نه اتفاقا یه مرد جوونه ..خیلی هم خوش تیپه ..
-نه شیرین .. از من بیا پایین . من کون نمیدم .یا کون مرد رو نمیگام . ما با هم قرار گذاشتیم . تازه موسسه تو یا بهتره بگم این جنده خونه محل کون دادن مردان که نیست -اوهوی پسر صبر کن کی بهت گفته کون بدی . این مرد خودش زن داره . زنشم باهاشه .. زنشم با این که با نمک و نازه ولی شوهره خوش تیپ تره . تا اون جایی که فهمیدم زن وضع مالی پدرش خیلی خوبه باباش هم هوای یه دونه دخترشو خیلی داره .. -شیرین تو چند دقیقه ای اینا رو از کجا فهمیدی
-فکر کردی این جا فقط یک جنده خونه هست ؟ این جا ما روان شناس و روانشناسی داریم .
-روان شناسشم حتما خودتی .
-پس چی خیال کردی ؟ فرزاد و وحید و جمشید و منوچهر رو چک کرد ولی منتظره تا تو رو هم ببینه . آخه زنش شنیده از یکی دوستاش که تو بهتر از بقیه ای .
-موضوع چیه
-راستش این زن و شوهر چند ماهه با هم ازدواج کردن .. مرد نمی خواد این طور بشه ولی شده دیگه
-واضح تر بگو .. -
مرد اون طبعش سرد شده . حس می کنه به زنش تمایلی نداره . می خواد یه شوکی برش وارد بیاد یکی دیگه بره سمت زنش و اون تحریک شه و بتونه با زنش باشه از طرفی این سردی مرد, زن رو هم دچار یه بی تفاوتی خاصی کرده ولی درمان زن خیلی راحت تره . تازه اون می خواد با شوهرش باشه . .. یعنی اون نیرو و آتش زیر خاکسترش روشن شه . زن و شوهر چون زندگیشونو دوست داشتند سر این قضیه توافق کردند ..
سینا کمی به مغزش فشار آورد تا یادش بیاد آیا در همین مایه ها و شبیه به اون قبلا ازاین کارا کرده یا نه . از بس مدل به مدل مشتری داشت که قاطی کرده بود . شیرین از گوشه در اونا رو نشون سینا داد . مرد اسمش بود کامران و زن هم تمنا نام داشت . دو تایی شون سی ساله بودن . زن کمی لاغر نشون می داد . صورتی گرد و قدی متوسط داشت . در مجموع ترکیبی جذاب داشت . موها و چشم و ابروش مشکی بود .موهای سرش تا به انتهای کمرش می رسید .
شیرین : ببین سینا . تو باید حواست باشه . فقط کاری کنی شوهره به دیدن توو اینکه داری با زنش ور میری تحریک شه . چون این مرد از نظر عاطفی زنشو دوست داره و زن هم عاشق شوهرشه نمی خوان که یک تابو شکنی به وجود بیاد . تو می تونی هر کاری رو جلو چشای شوهره با تمنا انجام بدی . فقط کیرت رو وارد کس یا کون تمنا نکنی که شوهرش کامران تا همین جا شم به خاطر این رضایت داده که شاید با ایجاد یک التهاب و تحریک مصنوعی بتونه قوا و تمایل از دست رفته شو پیدا کنه . بهترین حالت اینه که شوهره وقتی می بینه که تو داری با زنش ور میری بیاد و تو رو کنار بزنه . و خودش با اون حال کنه . انعام خوبی هم در کاره اگه موفق شی . من رو تو خیلی حساب می کنم . اگه بتونی کارت رو خوب انجام بدی . اتفاقا این زیاد نیروی تو رو تحلیل نمی بره .
-شیرین این چیزی که تو داری میگی اصلا با عقل جور در نمیاد .. نمیشه رو چیزی حساب کرد .
-خیلی خوبم میشه حساب کرد . خودت رو ناراحت نکن .
-باشه بریم ببینیم چی میشه .این قدر اطمینان نداشته باش که منو قبول کنن .
تمنا تا چشش به سینا و کیرش افتاد لبخندی رو لباش نشست و رفت سمت شوهرش و بغلش زد . یه چشمکی بهش زد و گفت همینو واسه فردا رزروش کنه . معطل نکرد . کامران : شیرین جون . جریانو واسه آقا توضیح دادی که ما خانواده محترمی هستیم و علت این کار چیه و چه کاری باید بکنه ...
-بله این آقا کارشو خوب وارده و تمام این جریان مثل یک راز می مونه و برای ما حفظ اسرار مشتریان در درجه اول اهمیت قرار داره ..
-پس ما می تونیم صبح خدمت برسیم .
-بله می تونید تشریف بیارید ...
تمنا : ببخشید من می تونم یه دستی به آلت بزنم یه چکی بکنم .
سینا : خواهش می کنم خانوم . صاحب اختیارید البته اگه آقا ناراحت نمیشن ..
کامران : اجازه ما دست خانومه . هرچه ایشون بفرمایند .
تمنا به طرف کیر سینا اومد و دستشو گذاشت زیر کیر سینا و یه تکونی به بیضه ها و آلتش داد و گفت
-کامی جون من که همین حالاشم آمادگی دارم ...
شیرین : سینا جون خیلی خسته هست و برای صبح این کار باز دهی بیشتری می تونه داشته باشه ..
کامران : با این که من هم آمادگی اونو دارم می ذاریم برای صبح ... ظاهرا دو تایی شون هیجان زده شده بودن ... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 118

سینا وقتی رفت خونه خیلی خسته بود . خیلی . به اون چه که بین اونو رودابه اتفاق افتاده بود فکر می کرد . این که بعد از این بین اون و اون دختر چی پیش میاد . نکنه اون ازش انتظار خاصی داشته باشه . بهتره که به این موضوع فکر نکنه . باید فردا صبح انرژی خودشو واسه تمنا وکامران نگه می داشت . ولی خوب که فکر کرد متوجه شد که خستگی زیادی نداره . فقط تا اون جایی باید پیش بره که بتونه تمنا و شوهرش کامران رو تحریک کنه که بتونن با هم باشن . وقتی رسید خونه دید که رودابه اون جاست .اعصابش خرد شد . ساناز هم انتظارشو می کشید . نمی تونست شرایط بدی رو تا صبح تحمل کنه . از طرفی مادرش سارا هم منتظر اون بود . کاش بابا سیاوشش میومد خونه و حداقل اونو از چنگ مادرش خلاص می کرد . می تونست این امید واری روداشته باشه که به این صورت با هیشکدومشون نیست ولی خب اومدن رودابه ازیک نظر هم به نفع اون تموم شده بود و این می تونست بهونه ای باشه برای اون که دیگه ساناز کاری به کارش نداشته باشه . ولی واقعا نمی دونست با مادرش چیکار کنه . این سارا هم چی ساخته بود . یه شلوار استرچ پاش کرده بود و از اون جایی که می دونست سینا به این قسمت از بدن او ن توجه زیادی داره کاری کرد که حسابی خودشو توی دید اون بندازه . سینه های درشتشو هم به صورتی بیرون انداخته بود که سینا رو حشری کنه . پسر با چشم و دلی سیر به مادرش نگاه می کرد و می دونست که اون دوست داره ازش تعریف بشه . واسه این که توی ذوقش نزنه گفت مامان چقدر خوشگل شدی ؟
-چشات خوشگل می بینه عزیزم . فقط برای توست . امشب بابات هم نیست این دختره رودابه هم این جاست . دیگه سر خواهرت رو حسابی گرم می کنه و اون دیگه نمی تونه مزاحم ما بشه ..
-مامان چی داری میگی ؟ اتفاقا ما باید احتیاط بیشتری بکنیم که اونم به ما شک نکنه . -عزیزم کی شک می کنه که یه مادر و پسر عشقشونو به یه صورت دیگه ای نشون بدن ..
سینا سرشو گذاشت لای سینه های سارا و اونو با تمام وجودش در آغوش کشید . سارا هیجان زده شده بود .
-مامان دوستت دارم . سارا جون عاشقتم .
می دونست هر کاری کنه نمی تونه از دست مادرش در ره و دوست نداشت کاری کنه که اون به بیراهه کشیده شه و مرد دیگه ای نیاز مادرشو رفع کنه .. وقتی از اتاق اومد بیرون رودابه رو دید که داره میره دستشویی ..
-سینا جون ناراحت که نشدی منو این جا دیدی ..
-نه برای چی اومدی به دوستت سر بزنی واسه چی ناراحت شم .
- حس می کنم امشب رفتار ساناز نسبت به من طور دیگه ایه . انگار خوشحال نشده از این که منو این جا دیده .
-واسه چی ؟
-نمی دونم ولی دفعه پیش رفتار بهتری داشت . اون خیلی خوب بود . با هام درددل می کرد .
-و توهم واسش تبلیغات می کردی از این که خونه هایی هست که میشه درش با پسرا حال کرد . فقط حالتو می گیرم اگه بخوای از این حرفا بهش بزنی ..
-توکه می دونی من اسیر تو و حرفای توهستم . ..
-حواست باشه پیش اون طوری با من صمیمی نشون ندی که فکر کنه من و تو بینمون چیزی هست ؟
-مگه چیزی هست ؟
-دیگه نه .. هر چی بوده تموم شده ..
-سینا واسه من تموم نشده . با من این طور حرف نزن . من بازم میام سراغت .
-این اشتباه رو چند بار می خوای تکرار کنی ..
-تا آخر عمرم . به خاطر این اشتباه تا پای جونمم پیش میرم ..
ساناز سر وصدایی رو بیرون اتاقش می شنید .. یه لحظه از اتاق خارج شد حس کرد رودابه وسینا خیلی صمیمانه با هم حرف می زنن . سینا پشت به خواهرش بود ..
-آقا سینا من و ساناز به خوبی درسامونومی خونیم شما نگران ما نباشین ..
یه ابرویی هم به سینا زد که پسر دوزاریش افتاد
-دست شما درد نکنه . من خیلی به خواهرم اهمیت میدم ..
با این حال حس حسادت ساناز تحریک شده بود . چون صدای آروم برادرش و دوستش به ناگهان بلند شده بود ... اون شب سینا رفت اتاق خودش و ..مادرش سارا اومد پیشش . سینا خودشو از دست اون دودختر خلاص کرده بود . سعی می کرد در رابطه با مادرش کمتر خودشو خسته کنه ولی سارا سنگ تموم گذاشته بود . با این حال تا تونست کاری کرد که مادرش تحریک شه .. و به این هم فکر می کرد که صبح چیکار کنه . واسه این که یه تمرینی هم کرده شه مادرشو به جای تمنا قرار داده بود وکارایی رو که باید باعث حشر و تحریک کامران و تمنا شه رو رواون امتحان می کرد . سارا در هر شرایطی از این حرکات سینا خوشش میومد و تحریک می شد . صبح روز بعد سینا شیک و پیک و آراسته رفت به اون آدرسی که کامران بهش داده بود .. یه خونه ویلایی آماده پذیرایی از سینا بود .. زن و شوهر به استقبالش اومده بودن . انگاری از همون اول آماده شده بودند . خیلی سرد و بی روح نشون می دادن . ولی تمنا تا حدودی این انگیزه روداشت که از تماس با بدن سینا لذت ببره . کامران هم به این فکر می کرد تا اون جایی که کار سینا سبب تحریک اون بشه اجازه بده که اون پسر با زنش ور بره ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی ۱۱۹

سینا کمی منتظر موند و به دور و اطرافش نگاه می کرد . به فضای زیبا .. آکواریم بزرگی که صد ها ماهی رو در خودش جا داده بود . معلوم نبود این دو نفر کجا غیبشون زده .. لحظاتی بعد زن و شوهر بر گشتند . مرد یا یه شورت و زن هم به یا شورت و سوتین بودن .. بقیه لباساشونو در آورده بودن .. سینا هم واسه این که خودشو از قافله عقب نندازه تا مرز شورت لخت شد . یه نگاهی به کامران انداخت و گفت این همون چیزیه که هر دو تا تون طالب اونین . هیجان و رسیدن به جایی که من دست از تمنا بر دارم و تو بتونی کارو ازم تحویل بگیری . شاید چند بار نیاز باشه که این درمان انجام شه تا هر دو تا تون حس کنین که اون شور و حرارت به زندگی شما بر گشته . ولی در هر حال من باید مطمئن باشم که شما کامران خان از کوره در نمیرید و تعادل روحی و عصبیتون حفظ میشه ..
-آقا سینا این قدر حرف نزنین کارتونو که ور رفتن و حال دادن به زنمه شروع کنین که اگه بخوای بیش تر از این معطل کنی اون وقته که اعصابم می ریزه به هم و حال و حوصله هیشکی رو ندارم ..
-من چیکار باید بکنم .
-اونو دیگه خودت می دونی . اگه قرار بود بهت دیکته بگیم که این جا نمی اومدی .. تمنا : کامی چرا این قدر عصبی هستی . اگه جنبه شو نداشتی که زنت جلوی یه مرد غریبه لخت شه و به اون حال بده می گفتی از اولش این بر نامه رو نمی ذاشتیم
-تمنا فدات شم من کی گفتم که پشیمونم ؟ کی گفتم که از همین اولش جا زدم . من استرس دارم . من نگرانم من زندگی خودمو دوست دارم . از این ناراحت نیستم که چرا یه پسر جوون و خوش تیپ جلوی چشای من به کس و کون و سینه های زنم به ناموس من دست می زنه . از این نگرانم که نتیجه این کار چی میشه . می تونم به هیجان بیام یا نه ؟ می تونه اون اثری رو که دوست دارم در من و توداشته باشه یا نه ؟.. دوستت دارم تمنا .
-منم همین طور کامی . امید وارم آقا سینا کارشو به خوبی انجام بده یه پاداش خوب پیش ما محل داره ..
سینا : من که هرچه در توان داشته باشم دریغ نمی کنم ..
تمنا : فکر کن داری واسه خواهر خودت از این کارا می کنی ..
سینا خنده اش گرفته بود . هم از کس خلی این زن .. چون آدم که واسه خواهرش از این کارا نمی کنه اونم جلوی چش دامادش بیاد خواهره رو بکنه که به هر دو تا شون حال بده و هم این که او ن با ساناز سکس می کرد و این زن خبر نداشت که چی داره میگه .. دور و برش چشش خورد به یه تخت ماساژ که همون در وسط پذیرایی بزرگشون قرار داشت .. سینا تمام فکرشو به کار گرفته بود که چیکار کنه تا کامرانو تحریک کنه . اون خیلی عصبی به نظر می رسید .
-روغن ماساژ داری تمنا جون ؟
-از جنس اعلا و درجه یک .. روغن شتر هم دارم
-بوی بد میده ؟
-نه یه جورایی کاری می کنم که بدنم خوشبو شه .
-حالا یه روغن معمولی تر هم بیاری خوبه . فقط می خوام توو بمالونم . بدنت رو برقی و براقش کنم ..
سینا یواش زیر گوش تمنا گفت وقتی شوهرت سر حال بود کدوم قسمت بدنت بیشتر اونو تحریک می کرد .؟
-کونم . اون از قالب کونم خوشش میومد ..
کامران که متوجه شده بود اونا دارن پچ پچ می کنن از این حرکتشون خوشش نیومد .
-چی دارین به هم میگین . بلند تر بگین تا منم بشنوم
- سینا : کامران خان چیزی نیست این تحریک درمانیه همین جور بهتره .
کامران حس کرد که سینا داره راست میگه و این پسر کارشو وارده . چون از همون اول کاری کرده بود که روی اون اثر خاصی داشته باشه . تمنا دمرو روی تخت دراز کشید .. کون گنده وخوش دست اون و این که می خواد جلوی شوهره با زنه حال کنه سینا رو هم تحریکش کرده بود .. کامران یه نگاهش به سینا بود و یه نگاهش به تمنا .. -کامران خان اگه اجازه می فر مایید بر نامه ماساژ و شروع کنم ..
کیر سینا تیز شده بود . طوری تیز و شمشیری شده بود که انگاری داشت شورتشو پاره می کرد و می زد بیرون . کامران نگاهشو به کیر ورم کرده و شق شده داخل شورت سینا دوخته آب دهنشو به زور قورت می داد . فقط داشت به این فکر می کرد که نباید کاری کنه که کار به اون جا بکشه که این کیر بره توی کس یا کون زنش . من تمنا رو دوست دارم . عاشقش هستم . تمنا مال منه . عزیز دل من و همسر منه . چرا باید کارم به این جا کشیده شده باشه ؟! سینا پشت تمنا رو به اندازه ای که حس می کرد کافیه چربش کرد سوتین اونو در آورد . ولی شورت فانتزی اونو فعلا گذاشت که بمونه . زن کمی طبعش گرم تر از شوهرش بود ..
تمنا : سینا جان شروع کن ..
زن حس کرد که دوست داره پسر زود تر کارشو شروع کنه و به اون هیجان بده ... دستای سینا رفته بود رو شونه های اون زن . تمنا چشاشو بسته بود . از همون حرکت اول سرعت گردش خونو در بدنش حس می کرد . داغ شده بود .. سینا اومد پایین تر .. کف دستاشو گذاشته بود روی کون تمنا . خیلی جدی داشت کار می کرد . انگار که واقعا یک ماساژوره و اومده که تمنا رو ماساژ بده .می خواست همه چی رنگ و بویی طبیعی داشته باشه ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 12 از 22:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA