انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 14 از 22:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  21  22  پسین »

پسران طلایی


زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۰

سینا با لذت به صحنه حرکت دو کیر در دو سوراخ تمنا نگاه می کرد . یکی کیر خودش و یکی دیگه هم کیر کامران شوهر تمنا که کس زنشو شکافته و با حرکتی متوسط به طرف بالا و پایین حرکت می کرد .
تمنا :سینا جون .. فکر کون من نباش .. بهم آرامش میده .من خیلی خوشم میاد .. عزیزم کامی جون .. هوای سینا رو داشته باش ..
کامی : تویی که باید هواشو داشته باشی تمنا جون . اون که نمی خواد منو بکنه .. می بینی چه طوری دو تایی مونو ساخته . اصلا باورم نمیشه ..
تمنا به صورت کامران نگاه می کرد ولی فکرش بود پیش کیر سینا که با چه لذتی از حفره کونش رد شده بهش حال میده . مرتب اون لحظه ای رو تصور می کرد که سینا دستاشو گذاشته رو کونش و داره کیف می کنه از این که تنه کیرشو می بینه که داره توی سوراخ کون حرکت می کنه مدام میره جلو بر می گرده عقب .. با احساس و دید سینا کون خودشو تصور می کرد و اون لذتی رو که سینا از سکس با اون می بره ..
کامی : تمنا به چی فکر می کنی . حواست کجاست .
تمنا : دارم به تو فکر می کنم عزیزم . به لحظه های قشنگی که با هم داریم . به این که هر دو تا مون حالمون خوب شده حس می کنیم کاملا داغ شدیم ..
کامی : آره دست سینا جون درد نکنه ..
تمنا : کیرشم درد نکنه . خیلی خسته اش کردیم . به روغن سوزی نیفته خوبه ..
کامران : این چه حرفیه از اولش طوری تقویت شده و به اندازه ای روغن داشتی که گیرپاچ نکنه ... سینا جون زنمو هر جور راحتی بکن . وقتی که خودش میگه از کون دادن به تو حال می کنه تو هم امونش نده تا می تونی بزنش .. بکنش ..
سینا : داش کامی دوست داری یه کاری بکنیم ؟ هیجانش خیلی زیاده
کامی : من عاشق هیجانم . همش فیلمای اکشن می بینم ..
تمنا : دراماتیک و اروتیک هم خیلی دوست داری ..
کامی : خب از هر دو تا خوشم میاد .
سینا : ما که برادری خودمونو ثابت کردیم و شراکت خودمونو . همین که زنت رو آوردی این جا و از این که دادی دست من واسم کلی ارزش داره ..
-فدای مرامت . حالا چه کار می خوای بکنی ؟
سینا : کامی جون می خوام نشون بدم که کیر من و تو در نقطه مشترکی به نام کس تمنا پیمان برادری خودشونو جشن می گیرن ..
کامران به هیجان اومده بود .. و بیش از اون تمنا ذوق زده شده بود. سینا ادامه داد ..
-در این جا باید نظر تمنا جون رو هم پرسید . همون جوری که عروس می خواد ازدواج کنه بله رو باید بگه در این جا هم همین شرایط برقراره ..
تمنا : یعنی من یک جفت کیر بهترین مردای دنبا رو توی کسم حس کنم ؟ من و این همه خوشبختی محاله ..
سینا : دردت نمیاد ؟
تمنا : در راه عشق باید سختی هر چیزی رو به خاطر شیرینی و لذت اون باید که به جان خرید ..
کامی : جانت بی بلا تمنا . می دونی که چقدر دوستت دارم ..
تمنا : آره عزیزم . اگه شور و عشق و حال ما نسبت به هم نبود که این تلاشها رو برای گرم نگه داشتن روابط و تحکیم پیوندمون نمی کردیم .
سینا کیرشو از کنار کیر کامی وارد کس تمنا کرد .. کامی راحت تر کیرشو توی کس زنش حرکت می داد ولی کیر سینا اون داخل کمی قفل کرده اگه می خواست حرکت کنه حلقه ورودی کس از پشت و پوسته خارجی اون دچار درد و سوزش می شد .. تمنا جفت کیر و حرکت کیر شوهرشو به خوبی حس می کرد ..
-عزیزم کامی خوشگله من .. یه خورده کیرت رو بکش عقب تر که آقا سینا هم بتونه راحت تر کیرشو حرکت بده .. اصلا دو تایی تون این کارو بکنین ..
تمنا احساس درد می کرد ولی هیجان دو مرد به اون لذت می بخشید . یه نگاهی به شوهرش انداخت و خیلی دلش می خواست سرش رو به عقب بر گردونه و یه ماچ چسبون از لبای سینا بر داره و با یه بوسه لب به لب بیشتر حال بده و حال کنه .. کونشو ببینه و یه نگاهی به کیرسینا بندازه که البته در این صورت فقط می تونست قسمتای آخر کیرو بیرون از بدنش ببینه . کامی که متوجه التهاب و حرکات خاص زنش شده بود و دلشم می خواست که هیجان و عطش اون نسبت به سینا رو ببینه طوری که سینا نفهمه یه چشمکی به زنش زد که یعنی هوای پسره رو داشته باش و به اونم حال بده .. زن بازم از این درک و منش شوهرش به هیجان اومد و خودشو رو اون خم کرده و در حالی که لباشو می بوسید خیلی آروم بهش گفت خیلی دوستت دارم . خیلی آقایی .. و کامی هیجان زده تر از قبل در کنار کیر سینا کیرشو توی کس زنش حرکت می داد .. تمنا لباشو از رو لبای شوهرش بر داشت وسرشو به عقب بر گردوند تا قالب کون و حرکات اون دو مرد و قسمتی از کیر رو ببینه .. لباشو باز کرد و با سکوت لباش بازم سینا رو صدا زد .. پسر انگشتشو توی کون تمنا فرو کرده لباشو به لبای اون نزدیک کرد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۱

انگشت سینا همچنان توی کون تمنا در حال ول خوردن بود و اون داشت دو تا کیرو توی کسش حس می کرد . کامی با لذت و هوس به زنش و سینا نگاه می کرد که چطور در حال بوسیدن همن . سینا به این فکر می کرد که این زن و شوهر خیلی بیشتر از اونی که فکرشو می کرد درمان شدن . شاید دیگه نیازی به اون نداشتن . ولی باید خودشونو باور می کردن . با این حال چند بار اومد که خودشو کنار بکشه اما هر بارکه قصد این کارو داشت انگار که به اون زن الهام شده باشه که سینا می خواد چیکار کنه . خودشو محکم تر به اون می چسبوند یا فشار رو لباشو زیاد تر می کرد . کامی : آخخخخخ دلم نمی خواد که این دقیقه ها تموم شن . می خوام همین جوری بمونم تو حال خودم . نگاه کنم که شما چه جوری حال می کنین .. تمنا احساس می کرد که کسش خیس شده .. دو تا مرد یک زمان توی کس اون زن خیس کرده بودن .. زن پرشهای کیر داخل کسشو خیلی آروم حس می کرد .. و سینا لحظاتی بعد کیرشو از توی کون تمنا بیرون کشید و با نوک کیر آبو فرستاد داخل کون تمنا ..
-کامی جون من حالا می کنم توی کون زنت .. تو هم اگه جا داشتی و تونستی یه چند ثانیه ای این کارو بکن . زود می کشیم بیرون . این فقط برای هیجان کاره و این که نشون بدیم شما از آدمای روز دنیا چیزی کم ندارین . باید به روز باشین . توانا .. آماده .. تمنا استرس داشت . این که دو تا کیر بره توی کونش ..
کامی : میشه یه خواهشی بکنم از شما سینا جون عزیزم ؟
-بفر ما آقا کامی .. ..
کامی: من و تو جامونو عوض کنیم . چون من می خوام که بیام پشت زنم و ببینم چه جوری جفت کیر کنار هم قرار می گیره و اون حالت سوراخ کون تمنا جونو هم ببینم . خیلی حال میده ..
سینا : داداش صاحب اختیاری . هر جوری که امر بدی ما در خد متیم . ولی من دوست دارم وقتی که از این جا میرم شما دو تا با شور و هیجان و عشق و حال همدیگه رو بغل کرده باشین . تشنه هم باشین . طوری که اگه منم نباشم شما عطش همو داشته باشین . حالا مجبور نیستین که حتما یکی مث من بیاد و بهتون حال بده .. با دیدن فیلم و خوندن داستانهای مهیج سکسی محفل خودتون رو گرم تر می کنین ..
کامی : فدای تو آقا سینا . تا یه مدت باید همراه ما باشی .
سینا : نه به این صورت که هر روز بیام . این اعتیاد میاره ..
کامران به این فکر می کرد که سینا چه پسر با وجدان و شرفیه که حتی حاضره در آمد کمتری داشته باشه ولی هدفشو فراموش نکنه و مشتری مداری رو از یاد نبره . در هر حال کامران و سینا جاشونو عوض کردند .. کامران یه کرمی هم آورد که با اون سوراخ کون زنشو چرب کنه . سینا یواش یواش حس می کرد که داره خسته میشه . ولی می دونست یه پاداش خوبی در انتظارشه .. از طرفی تماشای کون تمنا اونو هیجان زده اش کرده بود . این لحظات هم به سرعت می گذشتند و هم خیلی طولانی شده بودند . اون اسیر احساسات متضادی شده بود .. نمی دونست علت این دگر گونی ها چی می تونه باشه .. کامران همراه با کرم انگشتشو فرو کرد توی کون زنش ..
تمنا : آخخخخخخخ کامی .. کامیییییی کونم کونم ..
کامی : چیه زن تو که الان طاقت انگشت منو نداری کیر سینا جونو چه جوری تحمل می کنی . تازه این کونت باید دو کیره هم کار کنه .
تمنا : سینا جون قلقشو داره که چه جوری باهام ور بره ..
سینا که اون زیر دراز کشیده بود .. به تمنا گفت
-عزیزم کامی جون هم خیلی به کارش وارده و برای رضایت تو هر کاری می کنه . سینا یه چشمکی به تمنا زد که متوجه شد باید به شوهرش روحیه بده اونو تضعیفش نکنه .
تمنا : کامی جون دستت درد نکنه . فدات شم که به فکر منی .. حالا اول کدومتون می کنین توی کونم که یه حالت استاندارد داشته باشه ؟
کامی : من نمی دونم هرچی آقا مربی بفرمایند ما تابع دستورات ایشونیم .
سینا نزدیک بود از زبونش بپره که چون کیر من کلفت تره اول فرو کنم بهتره و استاندارد کار هم همینه ولی حس کرد که اگه اینو بگه ممکنه باعث ناراحتی و سر خوردگی کامران شده در برابر زنش احساس ضعف کنه .. این جوری گفت ..
-کامی جان من چون این زیر دراز کشیدم و دید ندارم اگه تو زود تر کیرت رو فرو کنی توی کون زنت واسه این که رادار من هدف رو پیدا کنه ممکنه به مشکل بخوره . برای همین اگه امکان داره اول من کیرمو بکنم توی کون زنت بعد شما که از اون پشت دید داری می تونی با تسلط از کناره های کیر من کیرخودت رو تا اون جایی که خانوم خوشگل و خوش کونت احساس درد نکنه فرو کنی توی کونش ..
سینا وقتی به این صورت از کون و از زن کامران حرف می زد حسابی شوهره رو به وجد و هیجان آورده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۲

سینا فقط سه چهار سانت از کیرشو فرو کرد توی کون تمنا تا جا برای جا گرفتن کیر کامی باشه .. کامی کاملا صحنه رو می دید ..
سینا : تمنا جون ممکنه یه خورده درد بکشی ولی اون لب لباتو بده به من . سینه هاتو به سینه های من بچسبون . من کاری می کنم که زیاد بهت فشار نیاد . آخه کامی جون این جوری زیاد تحریک میشه و خیلی هم حال میده .. منم از هیجان خیلی خوشم میاد و لذت می برم . تمنا همون کیر سینا که رفته بود توی کونش از درد نمی دونست چیکار کنه چه برسه به این که کیر شوهرشم ازبغل کیر سینا بره توی کونش . سینا شروع کرد به بوسیدن لبای تمنا و از پشت یه دستی تکون می داد که کامی زود تر کارو انجام بده . چون تا تنور گرم بود باید نونو می چسبوند . هرچه زمان می گذشت مقاومت زن کمتر می شد .. کامران کیرشو به کناره های کیر سینا رسوند . سینا حس کرد که تمنا از درد داره اونو به شدت گاز می گیره . یه سانت کیرشو آورد عقب تر . حالا کامی راحت تر تونست کیرشو فرو کنه توی کون زنش .. ولی فقط تونسته بود سر کیر و لبه اونو بفرسته بره . وقتی که تونست این کارو انجام بده ارخوشحالی فریادی کشید که تمنا که در حال درد کشیدن بود دردشو برای لحظاتی از یاد برد و از این که تونسته باعث رضایت شوهرش شه احساس خوشحالی می کرد .
کامی : تمنا ..اگه بدونی این پشت چه خبره . چه حالی میده . دو تا کیر .. رفتن توی کونت . انگار دارن می ترکونن .. دارن می سوزونن . خیلی قشنگه . خیلی نازه . انگار دو تا تیر دو تا نیزه رفته توی کونت .. اووووووففففففف ..
دست دراز کرد و موبایلشو که در نزدیکی اون قرار داشت بر داشت و یه دقیقه ای رو از اون حالت فیلم گرفت . نمی تونست این لحظه پر شکوه رو فراموش کنه . اینم می تونست براش هیجان انگیز باشه که هر چند وقت در میون این صحنه رو ببینه . کامی رو کمر همسرش خم شد .. حس کرد که در هیچ لحظه ای از زندگی تا به این حد همسرشو دوست نداشته . سینا میلیمتری و نرم کیرشو توی سوراخ کون تمنا حرکت می داد و کامی بیش از اون که کیرش توی کون زنش باشه با کیر سینا در تماس بود .. سینا داغ کرده بود .. لباشو از رو لبای تمنا بر داشت و گفت عزیزم حالا آبم داره خالی میشه . آماده باش که تحویل بگیری ..
-من همیشه آماده ام . آماده و تشنه ...
پسر با این که می دونست تمنا درد زیادی رو تحمل می کنه به خاطر این که آب کیرش سریع بر گشت نکنه .. یه فشاری به کیرش آورد که بیشتر توی کون جا بگیره ..
-آخخخخخخخ آخخخخخخخخ دردم اومد ..
کامی : عزیزم .. تمنای من .. همسر گلم تحمل کن .. کیر سیناست که رفته توی کونت . شمشیر تیز که نیست ..
تمنا : از شمشیر هم تیز داره ..
سینا : تمنا جون داره میاد .. چشاتو ببند حال کن . داغی آبمو حس کن ..
-آخخخخخخخخ ..
سینا پس از انزال کیرشو کشید بیرون و یه علامت دیگه به کامی داد که حالا که اون کیرشو از کون بیرون کشیده اون دیگه باید به تنهایی ادامه بده .. کامران شروع کرد به گاییدن زنش .. هم کیرش کوچیک تر بود هم آب کیر سینا که رفته بود توی سوراخ کون تمنا باعث شده بود که اون داخل حسابی خیس بخوره . سینا رو کرد به تمنا و گفت
-حالا لذت می بری ؟ این کیر دیگه الان استاندارد کونته ..
کامی : من مدیونتیم سینا جان . اگه بدونی چه لذتی داره حالا که دارم این جوری تمنا رو می کنم .. ..
سینا خودشو کنار کشید ..
- من دوست دارم شما دو کبوتر عاشق دو تایی بدون من با هم حال کنین . همدیگه رو بغل بزنید . زیر گوش هم حرفای عاشقونه نجوا کنین ..
تمنا : اگه آقام اجازه بده و هر چند وقت در میون بتونم با سینا جون حال کنم ممنونشم کامی : این که نهایت خواسته منم هست . هرچی استاد سینا بفر مایند .. .
پسر رفت یه گوشه ای و سرگرم دیدن کون دادن تمنا به شوهرش شد .. داشت به این فکر می کرد که در گوشه و کنار های بیشتر نقاط دنیا پول میدن تا زنا رو بکنن ولی بعضی زنا مثل این و در سیستم های خیلی کمی این زنا هستن که پول میدن تا پسرا اونا رو بکنن . کامی تازه موتورش گرم افتاده بود . حس می کرد روحیه اش شاد شده هرچی بیشتر تمنا رو می کرد توان و اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کرد . ولی این تصور رو هم داشت که سینا داره زنشو می کنه .. و تمنا هم همین حسو داشت .. پسر حس کرد که وقت خدا حافظی نزدیکه .. دیگه سکس درمانی از این بالاتر و قوی تر چی می تونه باشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طـــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۳

سینا احساس رضایت می کرد . اون زن و شوهر هم همین حسو داشتند و لذت می بردن . دیگه وقت خداحافظی شده بود .. کامی و تمنا در گوشه ای با هم مشورت می کردن که چقدر بدن به سینا .. چند تا چک پول در پاکتی گذاشته و دادن به سینا ..
کامی : آقا سینا اگه شماره کارتتو بدی به همین مقدار هم توی حسابت واریز می کنم که اگه یه موقع شیرین جون ازت بپرسید که چقدر گرفتی به همین مقداری که توی پاکت هست اشاره کنی و دروغ در نیاد ..
-من و شیرین جون این حرفا رو با هم نداریم .. اون معمولا پاداش و اضافه کاری ها رو برای خودم در نظر می گیره . هوای منو خیلی داره ..
تمنا : سینا جون تو هم هواشو خیلی داری . اون یه جوری نگات می کنه . من یک زنم می دونم و می شناسم نگاههای آتشین یک زنو . می تونم حس کنم که اون چی می خواد .
سینا : چی می خواد تمنا جون ؟
تمنا : تو جوابشو بده کامی جون ..
کامی : همون چیزی رو می خواد که زن منم از تو می خواد . کیر .. آغوش و هوس تو رو .. دلم می خواد برای حسن ختام هم که شده چند دقیقه دیگه هم ببینم که تو چه جوری داری با تمنا حال می کنی ..
-فکر نمی کنی این جوری درمانت با اخلال مواجه شه ..
-نه .. هم من دلم می خواد هم تمنا ..
سینا داشت به این فکر می کرد که این تمنا دیگه چه کس و کونی داره که با این همه تماس با کیر هنوز به سوزش نیفتاده .. با این که کیرش اون حالت شقی و ایستادگی قبل رو نداشت ولی اونو چپوندش توی کس تمنا .. تعجب می کرد که می دید و حس می کرد که این زن هنوز خیسی و ترشح هوس داره . خیلی راحت کیرشو به ته کس تمنا می زد .. شوهره از لرزش کون زنش لذت می برد .. بازم دستشو گذاشته بود رو کیرش .. چه دنیایی شده بود . سینا در همون حالی که داشت تمنا رو می کرد به این فکر فرو رفته بود که چطور میشه دو تا آدم حشری سکس و احساسشون یخ زده باشه که باید این جوری داغ شن .. انگار کامی افکارشو خونده بود .. اومد جلو و صورت سینا رو غرق بوسه کرد .. سینا داشت زنشو می کرد و اون داشت سینا رو می بوسید .
-سینا جون اگه تو نبودی من نمی دونستم چیکار کنم . ما نمی دونستیم چیکار کنیم . اگه میلیونها تومن پیش دکترا خرج می کردیم بازم یک روزه در مان نمی شدیم ..
-فدای تو داداش .. از این که به من و کیر من اعتماد کردی ممنونم .. اینم دیگه یک وسیله در مانه دیگه .. می بینی یک دکتری با تیغ جراحی مریضشو در مان می کنه و یکی مث من با کیر جراحی ..
تمنا : فدای کیرت که از هر چاقوی جراحی در مان بخش تره ..
سینا بدون این که آبش بیاد همچنان توی کس تمنا فرو می کرد و به شدت بدنشو به کون زن می زد ..
-سینا جون سینا جون یه چیزی توی کسم سنگینی می کنه .. بکشش بیرون بکشش بیرون .. اووووووفففففف وووووووییییییی سوختم سوختم .. جووووووون جوووووووون .. دوستت دارم ..
سینا کیرشو کشید بیرون و بازم آب هوس مشهور به آب کس از کس تمنا ریخت بیرون ... .. کامی رفت زیر کس زنش و با هوس اون کسو لیس می زد ... سینا لباسشو پوشید ..
-شما دو تا رو به هم می سپارم . تا می تونین به هم لذت بدین . دوست دارم فردا خودتون بهم زنگ بزنین و بگین که لخت و برهنه دارین با هم صفا می کنین . ...
سینا خسته به خونه بر گشت . کامی علاوه بر پولی که مشترک بین اون و شیرین تقسیم می شد یک میلیون چک تضمینی بهش داده بود و بعدا یک میلیون دیگه هم ریخت به حساب کارتش . سه تا زن اون جا منتظرش بودن . مادرش سارا , خواهرش سانازو دوست دخترش رودابه .. که البته سارا و ساناز نمی دونستن که اون دوست دخترشه یا کسیه که با سینا رابطه داشته و از اسرار کاری اون با خبره ... اون سه تا دور هم بودند و داشتن بر نامه شامو ردیف می کردن .. رودابه هم داشت سالاد درست می کرد .. ساناز خودشو خیلی خوشگل و آراسته کرده بود .. رودابه هم می خواست همین کارو انجام بده و تا حدود زیادی هم به خودش رسید اما نه تا اون حدی که دوست داشت . می ترسید که ساناز حساس شه .. ساناز حس می کرد که رودابه یه جور خاصی داداششو زیر نظر داره . همین اونو نگرانش کرده بود .. سارا هم که سنگ تموم گذاشته بود و با این که یه دکلته خیلی نرم تنش کرده بود ولی بر جستگیهای باسنشو به وقت حرکت به خوبی نشون می داد .. پا های بر هنه سارا خیلی زیبا به نظر می رسید . با توجه به این که سیاوش پدر سینا هم واسه شب نمیومد سینا حس می کرد که شبو باید کنار مادرش بخوابه .. ..ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی ۱۳۴

سارا به زحمت می تونست خود نگه دار باشه . منتظر بود تا زود تر شامو بخورند و تکلیفشون روشن شه . اون و سینا برن به اتاق خواب و کنار هم بخوابن . اون برای اون شب نقشه ها کشیده بود و می دونست که حتما لحظات خوشی رو با پسرش سپری می کنه . خودشو برای لحظاتی به سینا چسبوند . طوری که این حالتش طبیعی به نظر برسه . حواسش فقط به دخترش ساناز بود که متوجه اش نشه .غافل از این که دو تا چشم عاشق و حسود داره اونو می پاد .. رودابه واسه یه لحظه دید که سارا کف دستشو چه جوری گذاشت لای پای پسرش و با حرص و اشتیاق اون ناحیه رو چنگش گرفت .. می خواست باور نکنه اون چیزی رو که دیده و یا دوست داشت تعبیر دیگه ای از اون داشته باشه اما هر کاری کرد نتونست خودشو توجیه کنه و یا ابن کار سارا رو . اون شاید یه تردیدی داشت در مورد این که ممکنه سینا و ساناز یه روابطی با هم داشته باشند و با توجه به این که این اواخر ساناز خیلی از داداشش می گفت و از تمایلات جنسی نسبت به اون این انتظارو داشت که در مورد دوستش به مشکل بخوره . امید وار بود که نیمه شب یه جورایی خودشو به اتاق سینا برسونه ..وقتی که سانازبه خواب رفته بتونه دقایقی رو با سینا باشه . یعنی اون می تونه طوری سانازو خوابش کنه که آسوده خاطر باشه ؟ امید وار بود که در مورد سارا اشتباه کرده باشه . ولی نگاهها و لبخند های مادره اونو مشکوکش کرده بود . شم زنانه اون بهش می گفت که باید یه کاسه ای زیر نیم کاسه و یه سر و سری بین اونا باشه .. به وقت خوردن شام سارا خودشو زیاد سیر نکرد . کمتر غذا خورد و همین رودابه رو بیشتر به شک انداخت . رودابه حس کرد که باید در دو جبهه بجنگه . نمی دونست که کدوم جبهه ممکنه سنگین تر باشه . اون خطر سارا رو سنگین تر می دونست . شاید می تونست یه جورایی خودشو به سانازبچسبونه .. کنارش بخوابه .. باهاش ور بره .. لز کنه .. ببینه در چه شرایطی قرار داره .. رگ خواب ساناز در دستای اون بود . ولی با همه اینا می دونست که نباید زمانو ازدست بده . شام که تموم شد دخترا با هم نشسته و سرگرم دیدن فیلم شدن .. ساناز و رودابه دل تو دلشون نبود . رودابه دو تا رقیب واسه خودش می دید و ساناز هم همش در این فکر بود که چطور می تونه خودشو از دست رودابه خلاص کنه و نیمه شب خودشو به آغوش سینا بسپره .. پسر گیج شده بود .. به شیرین گفته بود که صبح فردا رو نمیاد و اگه مشتری هست بذاره برای فردا بعد از ظهر .. خیلی خسته بود . فقط رودابه خستگی رو در وجود سینا حس می کرد . شاید بیشتر به این دلیل که می دونست اون چیکار می کنه . ازش حساب می برد نمی خواست که باهاش بحث کنه . وقتی سینا ازجمعیت عذر خواهی کرد و به سمتی رفت لحظاتی بعد سارا یه شب به خیری به دخترا گفت و از دیدشون خارج شد . ساناز به این فکر می کرد که سینا رفته به اتاقش .. دوست داشت که زود تر دراز بکشه و رودابه مزاحم هم بخوابه تا اون بتونه بره سراغ داداشش. تمام بعد از ظهرو برای شب نقشه کشیده بود ...
ساناز : رودابه ! .. من که رفتم بخوابم
رودابه : این قدر زود ؟! مگه نمی خوای سریال مورد علاقه خودت رو ببینی ..
ساناز : چی داره مگه ؟ مدام زن به شوهرش خیانت می کنه و شوهره به زنه خیانت می کنه . اینا هم شد فیلم ؟ رودابه : تو که از این فیلما خوشت میومد .
خلاصه اونا هم رفتن دراز بکشن .. رودابه خیلی دوست داشت که از زیر زبون ساناز حرف بکشه .. ببینه که دوستی اون با سینا تا کجا ها پیش رفته و تا چه اندازه به آرزوش رسیده .. این که دوست داشت یه روزی خودشو در اختیار برادرش بذاره .. این که یه مدتی رو در این باره باهاش حرف نمی زد همین اونو مشکوکش کرده بود رودابه : چقدر از این پسرای لوس بدم میاد . مخصوصا اونایی که با یه متلک گفتن فکر می کنن توی دل دخترا جا خوش کردن .. ببینم از اینا به تورت نخورد ؟ هنوز دوست پسر نگرفتی ؟
ساناز : برو بابا تو هم دلت خوشه ها .. اون وقت می خوای سینا پدرمو در بیاره ؟
-چرا مگه داداشت لولوخورخوره هست ..
ساناز حرفی نزد ..
رودابه : هنوزم دوستش داری ؟
ساناز : یه دختر یه احترام خاصی واسه داداشش قائله .. برای رضایتش هر کاری می کنه ..
رودابه : گاهی هم اونو دور می زنه ..
ساناز : ولی من این کارو نمی کنم ..
ساناز با خودش فکر می کرد که چرا رودابه اونو این طور سوال پیچ می کنه . چی رو می خواد بدونه . یعنی اون سینا رو واسه خودش می خواد ؟باید طوری حرف می زد که نه سیخ بسوزه نه کباب ..
ساناز: تو که می دونی من چقدر داداشو دوست دارم ..
رودابه : آره اون دفعه هم بهم گفته بودی که حتی حاضری خودت رو در اختیارش بذاری .. این کارو کردی ؟
ساناز: رودابه جون ! من نمی دونم چرا این قدر به کارای سینا علاقه مند شدی .. اون دفعه هم بهت گفتم داداش من اهل زن گرفتن نیست ..
رودابه : حالا چرا بهت بر خورد . مگه من گفتم بیاد با من از دواج کنه ؟ ..
سارا سینا رو به اتاق خودش کشونده بود .. پسر نگران بود .. رودابه دوست داشت یه سرکی بکشه و ببینه از اون دو تا چی دستگیرش میشه ... ساناز ظاهرا دم به تله نمی داد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۵

سینا کنار مادرش دراز کشیده بود . سارا به پسرش و خستگی اون فکر می کرد وبه این که چه جوری خستگی اونو در کنه .
-عزیزم این روزا دنده و کلاج پشت هم گرفتن خیلی خسته کننده شده اعصاب آدمو خرد می کنه ..
-آره مامان ولی من با این که واردم و از کوچه پس کوچه ها میرم خیلی خسته میشم .
-فدات شم خیلی هم کار می کنی .. بیا تا خستگی رو از تنت در کنم .
-مامان من دوست ندارم خسته ات کنم ..
سینا نگاهی به سارا انداخت و متوجه شد که اون خودشو کاملا آماده کرده برای این که در اختیار پسرش قرار بگیره .. پسر روز سخت و پر کاری رو پشت سر گذاشته بود . خیلی آروم دهنشو زیر گوش مادرش گذاشت .
-مامان یه خورده آروم تر فعالیت کنیم بد نیست . این رودابه و ساناز هم دیگه حسابی میخ ما شدن . متوجه بودی که سر شام چه جوری بهمون زل زده بودن ؟
-خب بزنن . مگه چی میشه . مگه تو از این دختره رودابه خوشت میاد ؟ یا اون ازت خوشش میاد که زاغ سیاه تو رو چوب می زنه ؟ نکنه گلوت پیشش گیر کرده . این ساناز هم واسه ما شر درست می کنه ها ..
-مامان چی داری میگی .. ما نباید کاری کنیم که اونا متوجه حساسیت ما شن . شاید اصلا یه کاری پیش بیاد و نیمه شبی بیان سراغ من یا تو .. اون وقت اگه یکی مون سر جای خودش نباشه شک بر انگیز نیست ؟ ..
-اوووووففففف پسر حالا که من پیش توام .این قدر واسه ما ناز نکن دیگه ..
سینا حقو به مادرش سارا داد . چاره ای نداشت .. و طبق معمول روزای اخیر این سارا بود که تمایل خودشو با حرکتی به سوی سینا نشون داد . با این که سینا رفته بود به حموم و خوب خودشو شسته بود تا تنش مخصوصا کیرش طعم و بوی کس و کون تمنا رو نده ولی لباساش عطر و بویی زنونه داشت ..
سارا : میگم حتما میون مسافرات زنا و دخترایی هستند که از بس به خودشون عطر می زنن بوش رو پیراهن تو می شینه .. شایدم بغلت می زنن .
-مامان تو که منو می شناسی . پسرت اصلا دنبال این بر نامه ها نیست . تازه می خوای ما از نون خوردن بیفتیم . اون که از بابامون و اون وقت ما هم بریم گند بزنیم ..
سارا : خیلی منو توی خماری می ذاری .. بده به من .. خودم الان تیزش می کنم .
سارا شورت سینا رو پایین کشید
سارا : آههههههه .. چقدر این یه تیکه رو ازم دورش می کنی . قبلا با یه اشاره تیز می شد . حالا خیلی واسه ما ناز داره ..
-وووووویییییی مامان .. دستات شفا بخشه ..
سارا کیرو گذاشت توی دهنش و دستاشو هم رو سینه های لخت پسر قرار داد . دیگه به این اهمیتی نمی داد که سیاوش خان پدر سینا داره چیکار می کنه و الان داره با کی حال می کنه . از این تعجب می کرد که قبلا با چند حرکت ساک زدن کیر سینا طوری توی دهنش شق می شد که نفسش بند میومد ..
-مامان یه خورده خستگی زیاد تنبلش کرده ..
-سارا : به این خاطره که ورزش نمی کنه ..
کیر پسر اونقدر ایستادگی داشت که بتونه از شکاف کس مادرش رد شه و اون داخل جا خوش کنه .. وقتی سارا رو کیر نشست و اونو با کسش تنظیم کرد سینا هم دستاشو دور کمر مادرش گذاشت و حرکات تلمبه ای خودشو شروع کرد .. ولی یه حسی بهش می گفت که رودابه ممکنه همین دور و برا باشه تا ببینه که سینا چیکار می کنه . رودابه هم خیلی دلش می خواست سرک بکشه و ببینه که چه خبره . از طرفی ساناز هم دوست داشت رودابه زود تر بخوابه و اون بره با سینا حال کنه . کمی هم نگران شده بود .. فکرش رفت پیش این مسئله که صمیمیت سینا و مادرش تا چه حد ممکنه افکار منفی رو بیاره به سراغش . با این که اون بار که صحنه مشکوکی رودیده بود سینا به نحوی قضیه رو توجیهش کرده بود ولی هنوزم دل نگران بود . مادرش خیلی به خودش رسیده بود . ..اون طرف دستای سینا رفته بود سمت سینه های سارا . با تمام خستگی هاش با هوس اون سینه ها رو لمس می کرد .. دوست نداشت یک بار دیگه مادرشو در خونه هایی ببینه که پسراش نقش زنای بد و خیابونی رو بازی می کنن ..مثل خودش .. سارا خودشو انداخته بود رو سینا و پسر از کناره ها دستاشو گذاشته بود رو باسن بر جسته و خوشبوی مادرش.. که در عین این که یه حالت سفت و گوشتی پیدا کرده بودلطافت و نرمی خاصی هم داشت .
-مامان تو کی برهنه ام کردی که من متوجه نشدم ..
-عزیزم سارا جونت همون وقت که داشت خودشو واسه توی خمار بر هنه می کرد تو رو هم لختت کرد ..
-سارا جون من واسه تو خمارم .
. -آره جون خودت این همه عطر زنونه از پوست تنت داره می زنه بیرون هر چی هم صابون حمومو مالیدی بازم اثرش مونده ..
سارا کسشو می مالید به کیر سینا .. و در اون سمت رودابه چاره ای نداشت تا این که به بهانه رفتن به دستشویی برای لحظاتی خودشو از ساناز جدا کنه . اون به سینا و سارا شک کرده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســـــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۶

سارا کاسه صبرش لبریز شذه بود . ساعتها منتظر این لحظه بود نمی تونست آروم و قرار بگیره . -سینا سینا ..من نمی دونم چرا این دختره همش این جا افتاده .. به این ساناز گفتم یه بار تو برو خونه اینا . مگه گوشش به این حرفا بدهکاره . همش میگه اون جا این آرامشی رو که در این جا باید داشته باشه نداره .. جمعیت زیاده .. از داداشاش خوشش نمیاد و از این حرفا .. اصلا نمی دونم این دختره چرا یکی در این فکر نیست که پیش پسرا جلب توجه کنه .. درس خوندن که فایده ای نداره حداقل بتونه شوهر کنه و یه سر و سامونی بگیره .
-مامان این قدر اصرار نکن . ازدواج که زور نیست . بذار درساشو بخونه ..
-عزیزم تا وقتی که این حکومت سر کاره درس خوندن دوزار هم نمی ارزه . اینا این قدر پوست کلفت هستن که تا چند وقت دیگه همین اکسیژن روهم سر در مغازه ها می فروشن و میگن واسه همین نفسی هم که می کشین باید عوارض بدین . چون ما وکیل و وصی و قیم مردم هستیم . ای خاک بر سر شما .. تازه واسه بیکاری هم باید مدرک داشت .. اصلا ما رو چه به این حرفا ..
سارا خوشش میومد از این که دو طرف و لبه های کسش به روی کیر سینا کشیده می شه و کاملا باز میشه . کیر سینا یه حالت شق و صافو پیدا کرده که به شکم خودش چسبیده بود .. سارا کسشو رو اون کیر می غلتوند ..
-اوووووووههههه .. دارم می سوزم .. می سوزم .. نمی دونم چرا ما زنا این جوری هستیم ..
-چه جوری سارا جون ..
سارا دیگه نمی تونست حرفی بزنه .. سینا کمرمادرشو گرفته و در حالی که حس می کرد تا حدودی خواب از سرش پریده خودشو از همون پایین می کوبوند به کس مادرش ..
-اووووووهههههه .. سینا .. سینا خوشم میاد ..
با این که سینا اون اشتیاقی رو که باید می داشت نداشت ولی با لذت داشت سارا رو می کرد .. رودابه خودشو رسونده بود به پشت در اتاق سارا .. خیلی آروم جرکت می کرد و یه نگاهش هم به در اتاق ساناز بود که اون بی هوا نیاد بیرون رودابه گوششو به در چسبونده بود . زمزمه هایی رو می شنید ولی نمی تونست متوجه شه که چند نفر دارن با هم حرف می زنن . خواست که ازسوراخ کلید هم یه نگاهی به اون طرف بندازه ولی چیزی مشخص نبود . ظاهرا اون حفره با کلید پوشش داده شده بود . مشکوک شده بود ... رفت به سمت اتاق سینا و با پشت دست چند ضربه ای رو به در اتاقش زد .. کسی جوابی نداد .. از روزنه کلید هم یه نگاهی به اتاق انداخت .. ظاهرا خبری نبود .. گوشه کنارا رو گشت و یه سری هم به دستشویی زد و به وقت بر گشتن بازم خودشو رسوند به پشت در اتاق سارا .. سینا همش از سارا می خواست که خودشو کنترل کنه .. بالش نرمو گذاشت لای دهن سارا تا با گاز گرفتن اون هوس خودشوکنترل کنه .. سینا تازه جون گرفته بود . از این که می دید مادر حشری خودشو می تونه تا به اون حدی ارضاش کنه که به خونه های اون جوری سر نزنه خیلی خوشحال بود . و اینو هم می دونست که از اون جایی که سارا رو به کیر خودش وابسته کرده اگه چند وقتی هم نباشه عطش کیر اونو داره و واسش صبر می کنه . ساراز بس به خودش و دندوناش فشار می آورد که حس کرد ممکنه یکی دو تا دندونش هم لق شه .. کسشو حرکت می داد تا شاید این جوری بتونه لذت خودشو طوری کنترل وهدایت کنه که آبش زود تر بیاد . دستشو به هر شکلی که می تونست رسوند به شونه های سینا و اونو به طرف سر و صورتش کشوند .. بالشو از دهنش در آورد .. منو ببوس . ببوس .. لباتو بچسبون .. و سینا متوجه شد که مادرش به اوج بحران هوس رسیده و باید که اونو در این لحظات طوری همراهی کنه که گلوله هوسش بترکه . سارا حس کرد تمام بدنش می خواد منفجر شه . دست سینا هم رو سینه اش کار می کرد .. مثل همیشه وقتی که به این جای کار می رسید می خواست فرار کنه اما نه پای فرار داشت و نه نقطه ای که بتونه خودشو به اون جا برسونه تنها کاری که می شد کرد این بود که همون گلوله های ذوبی آب کسشو پرت کنه به سمت بیرون .. یه حرارت دلپذیری گوشه های کسشو داغ کرد . می دونست که آبش داره میاد ..
-سینا بکش بیرون .. بکش بیرون .. راه آبمو بازترش کن ..
آب کس سارا با فشار ریخت بیرون .. زن سبک شده بود . احساس راحتی می کرد .. و رودابه برای چند لحظه ای صدای سارا رو شنیده بود که داشت با یکی حرف می زدد . ..نه اشتباه نمی کنم اون با خودش حرف نمی زده ... و در اون سمت ساناز که نگران شده بود از این که چرا رودابه تاخیر کرده و نکنه رفته باشه سراغ سینا از جاش پا شد .. خیلی آروم از اتاق خارج شد ..
ساناز: رودابه این جا چیکار می کنی ..
رودابه یه لحظه ترسید .. ولی سعی کرد بر خودش مسلط باشه .
-هیچی از دستشویی بر می گشتم یه لحظه یه صدای عجیبی شنیدم ..
-از اتاق مامان ؟ ..
سینا با صدایی آروم به مادرش گفت سارا جون زود خودت رو مرتب کن که پشت در ما یه غوغاییه .. شده شبیه شب زفاف عروس دوماد اون سالها که یه عده پشت در وای می ایستادن که کار تموم شه . حالا من چه جوری در برم .. -عزیزم نترس .. اونان که باید بترسن . مجبور نیستم که درو باز کنم .... ادامه دارد ...نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۷

سینا و سارا صداشون در نیومد .. با این حال پسر شیطنت کرده در همین حال کس مامانشو لیس می زد . سارا موهای سر سینا رو می کشید .. با این که خوشش میومد و لذت می برد از این می ترسید که صداش در بیاد و دخترا متوجه شن .. اون طرف ساناز به شدت نگران شده بود ..
ساناز : رودابه چه صدایی شنیدی ؟ صدای مرد بود ؟
رودابه : بابات که خونه نیست . مگه مامانت دوست پسر داره ؟ دوست مرد داره ؟
-زبونتو گاز بگیر چی میگی دختر . مامان من اهل این حرفا نیست
-چه اشکالی داره ساناز جون . زن هم باید یه جورایی خودشو راضی نگه داشته باشه این که نمیشه مردا چند تا چند تا داشته باشن و زن همون یه مورد مثلا حلال خودشو هم نداشته باشه ؟ خدا پدرت رو بیامرزه . عشق و حال و صفا که باشه دیگه حلال و حرام سرش نمیشه .
-صدای مرد بود ؟
-نمی دونم . بریم اصلا به ما چه مربوطه ..
-رودابه این موضوع به خودم مربوطه . تو برو بخواب الان خودم ته و توی قضیه رو در میارم .
-می خوای چیکار کنی
-نمی دونم
-می خوای سینا رو بیدار کنی ؟
-اون عصبانی میشه . صبح باید بره سر کار و آژانس و همش باید دنده بزنه و ترمز و کلاج کنه و توی این ترافیک و اعصاب خرد کنی ها اگه این چند ساعت هم نخوابه حسابی از دست من عصبی میشه .
دل تو دل ساناز نبود . به شدت ناراحت بود .. یعنی ممکنه سینا و مادرش با هم رابطه داشته باشن ؟ اون دفعه حرکات مشکوکی داشتن .. برهنه توی بغل هم بودند که سینا نصفه و نیمه قانعش کرد که محبت مادر و فرزندی بوده .. یعنی پسری که با خواهرش رابطه سکسی داره ممکنه با مادرش هم همین رابطه رو داشته باشه ؟ تصور این موضوع واسش کشنده بود . رودابه هم همین نگرانی رو داشت ..
-من تنهات نمی ذارم ساناز ..
-از چی باید بترسم ؟ مگه دزد و قاتل و جنایتکار وارد خونه ما شده ؟
سینا به مادرش گفت که دخترا دارن پج پج می کنن .
-مامان اونا مشکوکن به این که در این اتاق مردی هست یا نه . حتی ساناز ممکنه به منم مشکوک باشه . فکر کنم سر و صدای ما رو شنیده باشن ..
سینا اون قدر آروم حرف می زد که سارا بیشترشو متوجه نمی شد ..
-مامان لباس خواب تنت کن .. خودت رو بزن به خواب ..برو بیرون و اعتراض کن که چه خبره بیدارش کردین
-تو کجا میری ؟
-زیر تخت هرچند نباید بذاری کسی بیاد داخل ..
نقشه شون گرفت .. سارا درو باز کرد ..
-دخترا چه خبرتونه !
رودابه :
این دور و برا یه صداهای مشکوکی شنیدیم ..
سارا : وای خدا مرگم بده .. بچه ها حواستون باشه .. پس بریم سینا رو هم بیدار کنیم .. دسته جمعی رفتن طرف اتاق سینا و سینا هم سریع اونا رو دور زد و از کنار اتاق دخترا خودشو رسوند به حیاط .. بعد هم زمانی که همو دیدن سینا هم رفت توی خط فیلم و می خواست حال دخترا رو بگیره و کمی هم اونا رو دست بندازه .. یه خورده هم بی خیال شده بود و داشت اونا رو می پیچوند ..
سینا : شما هم همون صدایی رو که من شنیدم شنیدین ؟
خلاصه دسته جمعی داشتن همو رنگ می کردن .. سینا به اتاقش برگشت و ساناز ار گاسم شده هم رفت که بخوابه .. خواب به چشای رودابه و ساناز راه نمی یافت . سینا دوست داشت زود تر به صبح برسه و بتونه بره سر کار .. هر چند کار روز و شبش فرقی با هم نداشتند .. هر دو تاش یکی بود و خسته کننده . حداقل مشتری یه وقت و ساعت معینی داشت و اگه ارضا می شد می رفت .
ساناز : رودابه تو استراحت کن من یه کاری با داداشم دارم . می خوام در مورد مامان باهاش حرف بزنم . این که باید هواشو داشت .. راست میگی رودابه جون شاید حق با تو باشه . بابا هم این روزا بهش بی توجهه ..
رودابه با تعجب نگاهی به ساناز انداخت و گفت تو تا یه ساعت پیش می گفتی داداشت خسته هست و صبح زود باید بره .
-الان هم همینو میگم اما چه کنم که مسئله مامان مهمه و اون صبح که بره تا شب بر نمی گرده . اگه مامان دوست پسر داشته باشه چی ..
ساناز خاطرش آسوده بود که سینا پیش سارا نرفته .
ساناز به اتاق داداشه رفت .. درو از داخل قفل کرد ..
-دختر تو این جا چیکار می کنی ..
-داداش دلم برات تنگ شده بود . من چقدر منتظر تو باشم . مگه منو مث زنت نمی دونی ..
-برو بگیر بخواب . الان رودابه مشکوک میشه -خب به درک بشه .. من که خربزه می خورم پای لرزش می شینم .
-خربزه چیه کیر داداش خیلی داغ تره ..
-کیر داداش ساناز فداش .
ساناز گریه کنان خودشو انداخت توی بغل سینا .. تو منو دوست نداری به من توجهی نداری
-ساناز تو اگه دوستم می داشتی دیگه این دخترو امشب نمی آوردی این جا .
-میگی چیکارش کنم . از خونه ام بیرونش کنم ؟
-پس بیا توی بغل خودم ..
-داداش هیچ حرفی نمی زنیم ..
-اگه رودابه فضولی کنه بیاد بگه من صدات کردم نبودی ..
-اولا تا این حد فضولی کردن خودشو به رخ ما نمی کشه تازه ما میگیم بودیم در محوطه خونه و زیر پارکینگ با هم حرف می زدیم . حالا لختم کن ..
اونا رفتن روی زمین طوری که سکسشون سر و صدا نداشته باشه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۸

سینا می دونست که رودابه بیکار نمی شینه . دختری که عاشق سینا بود . اونو با همه شلوغ بازیهاش دوست داشت . با همه شیطنتهاش و این که به استخدام زنان حریص در آمده بود . رودابه به همون اندازه که به سارا شک داشت به ساناز هم مشکوک بود ولی اون جا که خونه اون نبود . نمی تونست هر جا که دلش خواست سرک بکشه فضول کارای اونا باشه . تازه به سینا هم قول داده بود که اونو با همه این شرایط قبول داره و معترض نشه و اونو لو نده . خیلی عذاب می کشید از این که حس می کرد این پسر با زنای مدل به مدلی سر می کنه . نمی تونست تحمل کنه .. کاری ازش ساخته نبود . فرضا می رفت و متوجه می شد که خواهر و برادر در آغوش همند چیکار می تونست بکنه .. مگه در مورد زنای غریبه چه کاری تونست بکنه . اما حس کرد که وضعیت سینا با خواهر و مادرش می تونه نسبت به شرایط اون با زنای دیگه تفاوت داشته باشه . از این نظر که می تونه با عشق با اونا آمیزش کنه .
سینا : زود باش ساناز . اگه الان رودابه بیاد دیگه نمی تونیم کاری بکنیم
-اوووووفففففف داداش ما تو خونه خودمون آسایش نداریم . نمی دونم باید چیکار کنیم .. ساناز خودشو خیلی زود لخت کرد ..
سینا : حالا چرا همه رو در میاری .
-من تو خونه خودم می خوام راحت باشم ..
سینا خیلی خسته بود . سرش دیگه درد گرفته ساناز هم دست بر دارش نبود . اون نمی تونست از سکس لذتی ببره . دیگه ظرفیت اونو نداشت ..
-ساناز دوست داری بریم بازار فردا برات هدیه بخرم ؟
-من تو رو می خوام . اگه میلیونها به من بدی من عشق داداشمو می خوام می خوام تو بغلش آروم بگیرم . اون همه جا مو ببوسه ازم لذت ببره عطش دخترای دیگه رو نداشته باشه .
سینا با خودش می گفت بیچاره خواهرم که نمی دونه من دارم چیکار می کنم . و اون از هیچ چیزی خبر نداره . اصلا ما خودمون داریم سخت می گیریم . و نباید این جور باشه .
-تو داری به خودت سخت می گیری عزیزم . من خیلی راحت می گیرم و اصلا عین خیالمم نیست .
-باشه داداش هر کاری دوست داری با هام بکن .
- دلم می خواد از همون اول بکنمت ..
ساناز: منو ببوس ببوس .. باور کن غروبی خواب تو رو دیدم ..
-چی خواب دیدی ..
-نزدیکه تعبیر شه ..
سینا خواهرشو بغل زد و حس کرد که نسبت به اونم یه مسئولیتی داره .. اون هم بکارت خواهرشو بر داشته بود و هم بکارت رودابه رو . و حالا هر دوی این دخترای دیروز از اون انتظار داشتن .
سینا : باشه به خاطر تو هم که شده کاملا بر هنه میشم . بغلت می زنم . بهت میگم دوستت دارم .
-اوووووفففففف فدای تو داداش ..
سارا خوابیده بود و رودابه غرق اندوه شده بود . کاش سینا از این کاراش دست بر داره . کاش بدونه که من حاضرم براش کار گری کنم خرجشو بدم و اون دنبال این کارا نره . اون پسر خوبیه و نمی تونه اهل این چیزا باشه . اصلا در ذات اون نیست که اهل این جور مسائل باشه . سینا کمر خواهرشو گرفت و اونو رو تخت خوابوند .با این که سکس به سبک تلنبه زدن خسته اش می کرد ولی برای راضی نگه داشتن ساناز مجبور بود که این کارو انجام بده .. ساناز طوری سینا رو بغل زد که انگاری سالها داداششو ندیده ..
-ساناز حواست باشه هیچ حرکت و زمزمه ای نکنی . یه حسی به من میگه رودابه الان پیداش میشه ..
-باشه باشه داداش .. دوستت دارم دوستت دارم ..
حدس سینا درست بود . رودابه خودشو رسونده بود به پشت در اتاق سینا .صدای حرفی نمیومد ولی صدای حرکتهایی رو حس می کرد .. حرکاتی که نشون دهنده تماس خفیف اشیایی با یکدیگه بودولی نمی تونست به خوبی متوجه شه که اون چیه . سینا انگشتو گرفت جلو بینی خودش و یه اشاره ای به روبروش کرد که یعنی اون طرف حواسش به رودابه باشه .. ساناز در حالی که لباشو گاز می گرفت به این فکر می کرد که چرا سینا فکر می کنه که رودابه پشت دره . اصلا رودابه هدفش چیه .. ممکنه اون و سینا با هم ارتباطی داشته باشن که سینا این جور راجع به اون فکر می کنه ؟ شایدم دوستش دختر فضولی باشه .. و عاشق برادرش . سینا حس می کرد که سرش به شدت درد گرفته . ولی راهی براش نمونده بود .. درست مثل یه آدمی که با خستگی داره یه کاری رو انجام میده و این آخرای کارشه سرگرم حال کردن با داداشش بود . واسه اون این لحظات خیلی ارزشمند بود . سینا واسه این که زود تر تمومش کنه و خواهرشو به نقطه آخربرسونه تلاششو زیاد تر کرده بود .. رودابه نا امیدانه از اون فضا دور شد و خودشو رسوند به جایی که درب اتاق سینا رو زیر نظر داشته باشه . ازاین پسر همه چی بر میومد . سینا سانازو بغلش کرد و طوری سکسشو همراه با احساس نشون می داد که سارا خیلی زود تر از اونی که سینا فکرشو می کرد ارگاسم شد .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۳۹

ساناز هم خودشو خیلی مرتب کرد و از اتاق رفت بیرون .. وقتی مطمئن شد که کسی دور و برش نیست برگشت و با یه لب سرعتی که از رو لب داداشش بر داشت از اون جا دور شد .. رودابه در سمتی که به حیاط منتهی می شد در گوشه ای پناه گرفته شاهد این صحنه بود .. رفت به سمت حیاط . تا برای لحظاتی دیگه بره به اتاق . خیلی ناراحت بود . اعصابش خرد شده بود . می تونست اینو به حساب این بذاره که خب ممکنه بعضی وقتا خواهر و برادر با هم یه صمیمیتهایی دارن ولی حرکت دیگه اونا خیلی اونو به فکر برده بود .. این که خواهر و برادر با ایما و اشاره به اتاقی که رودابه درش بود همدیگه رو دعوت به احتیاط می کردند . یعنی کاری انجام دادن که می خواستن صداش در نیاد ؟ سینا جونش به لبش رسیده بود . دوست داشت بزنه به چاک بره خونه یکی از دوستاش بخوابه .. از این هراس داشت که رودابه هم بازی در بیاره .. به نظرش اومد که دو نفر دارن با هم صحبت می کنن .. گوششو به در اتاقش چسبوند تا از اون طرف صداها رو بشنوه ..
ساناز : این جا چیکار می کنی رودابه ..
رودابه که به تته پته افتاده بود گفت هیچی تاخیر کرده بودی و من دل نگران شده بودم . ساناز یه نگاه عجیبی به رودابه انداخت که از دید اون پنهون نموند . رودابه هم خیلی ناراحت بود . افکار پریشانش بابت تردید رابطه سینا با خواهر و مادرش دیوونه اش کرده بود .. سینا هم به خودش گفت که واقعا شانس آوردم که ساناز رسید و جون منو خرید .. صبح زود هم طوری زد به چاک که هیشکدوم از اون سه تا زن متوجه نشدن که اون کی خونه رو ترک کرده . این بار شیرین برای اون و دوستش فرزاد یه ماموریت مشترک داشت . این که دو تا هوو رو جلو چشای شوهرشون بکنن . حالا چرا شوهره رضایت داده بود وموضوع چی بود رو نمی دونستن . ظاهرا یارو از اون سر مایه دارای کله گنده بود که خیلی اهل حال و تفریح بود و این دو تا زنشو در یه خونه با هم داشت . با این حال سر و گوشش می جنبید و به دنبال زنای دیگه هم بود . حالا چرا خودشو اسیر این دو زن کرده بود مشخص نبود . از قرار معلوم بازم می خواست از دواج کنه و این بار با دختر یکی از کله گنده های شرع و شهر که پیر دختر هم شده بود و خواستگار نداشت می خواست عروسی کنه اونم به خاطر این که خر پدرش می رفت و می تونست با استفاده از مقام و جایگاه پدرش تجارت بعضی کالاها رو به خوبی انجام بده و کسی کاری به کارش نداشته باشه یه سری از این اطلاعاتو از شیرین کسب کرده بودن . دو تا هوو هم سن بودن و اسمشون هم شبیه هم بود ..مهدیس و مهتاب .. ظاهرا شوهره یه جوری می خواست به زناش باج بده .. اونا هم دیگه جونشون به لب رسیده بود . طوری که دو تا هوو با هم کنار میومدن و می ساختن تا مچ شوهره رو در خیلی از جا ها بگیرن .
فرزاد : سینا من تا حالا این جور برنامه ای نداشتم . ولی ظاهرا تو با زن شوهر داری که شوهره شاهد سکسش باشه بر نامه داشتی .. و تجربه داری
-خب آره ولی اینی که به این صورت دو تا هوو رو جلوی چشم شوهره بکنیم نداشتیم . الان مردا چقدر بی خیال شدن
فرزاد : من فکر کنم شاید به خاطر همین فیلمها و داستانهای اینترنتی باشه .. مردم خسته شدن . قاطی کردن.
سینا : من و تو هم قاطی کردیم دیگه . اصلا خیلی ها دیگه مخشونو از دست دادن . اینم کاسبیه که ما راه انداختیم ؟
سینا به یاد کامی و تمنا افتاده بود . ولی انگار اونا یه جور خاصی بودن . یه حالت جدی تری داشتن . انگار ارث پدر طلبکار بوده .. یه قرار دادی می خواستن تنظیم کنن . سینا حس کرد که اینا خودشون با خودشون خرده حساب دارن .فقط خوشخوابش خیلی بزرگ بود و می شد ده نفر هم روش بخوابن .. خونه ویلایی آقا جلال هم یه نیمچه کاخی می شد . دو سه دقیقه ای گذاشت یه زن بد قیافه درشت اندام هم بهشون اضافه شد . اسمشم بود عاطفه .. ظاهرا دختر مجتهد بود که سنش از چهل گذشته بود و جلال به خاطر موقعیت پدرش می خواست با اون ازدواج کنه .
جلال : این جوری نگاه نکنین . این عاطفه خانومه . البته هنوز خانوم نشده . من می خوام شما اونو خانومش کنین و یه خورده راه غبورشو باز کنین . بعد این که به این دو تا خانوم مهتاب و مهدیس هم حال بدین .. مهتاب زن اول و مهدیس زن دوم جلال خان بود . هر دوتاشون خوشگل بودن . این زن سوم واقعا شبیه مادر فولاد زره بود .. ظاهرا جلال عقدش کرده بود . عاطفه صدای کلفتی هم داشت . یه حالتی که هم می شد گفت صدای زنه و هم صدای مرد . جلال : خب خانوما نظر شما چیه . چه جوری شروع کنیم . عاطفه : معلومه دیگه از من باید شروع شه . من هنوز دخترم اگه دختر بمیرم میره بهشت . . الان با کره هستم ولی دیگه با کیر خوردن روز از نو روزی از نو .... سینا داشت شاخ در می آورد که این جنده چرا مذهبی نشده .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 14 از 22:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA