انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 15 از 22:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  21  22  پسین »

پسران طلایی


زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۰

سینا راستی راستی گیج شده بود .. نمی دونست که با این سه تا زن چیکار کنه .. عاطفه میانسال که به خودشم خیلی رسیده بود با دیدگانی حسرت بار به سینا نگاه می کرد .. فرزاد زیر لب گفت سینا مثل این که برنده شدی .
-نه فر زاد این سهم خودته . من حریف اینا نمیشم ..
-ببین سینا این هنوز دختره . فکر می کنه میره بهشت . دختر مجتهد چه حالی می کنه که بهشت همین دنیا رو تر جیح داده ..
مهتاب : ببینم این گل پسرا چه فر مایشی دارن ؟
فرزاد : هیچی ما در خد مت شما هستیم ..
مهتاب : پسرا لخت شن ببینم . جلال از قرار معلوم باید یه مرد دیگه هم می آوردی . یکی کم داریم .
جلال : عزیزم مثل این که خود منو حساب نکردی ها ..
مهدیس : من و هووی خوشگلم جز این دو تا آقا پسر گل مرد دیگه ای نمی بینیم .. عاطفه اومد جلو و گفت
-امشب عروس من هستم و تصمیم گیرنده منم لطفا با هم بحث نکنین ..
جلال : خانوما اگه می خواین با هم این جور بحث کنین و اسباب عیش و شادی ما رو به لجن بکشونین دیگه قید هر سه تا تون می زنم . این عاطفه جونو عقدش کردم و حالا می خوام امشب بدمش به دست یکی از این آقا پسرا خانومش کنه . اون دیگه میل خودشو که کدومشونو انتخاب کنه . حالا شما هم می تونین بعد از این که شاهد این صحنه بودین وارد گود بشین وبعد از پاره شدن پرده بکارت عاطفه اول به مهتاب جون این اجازه رو میدم که انتخابشو بکنه . در ضمن منم مرد سوم این جا هستم مثل این که منو ازیادتون رفته چون این منم که در اصل سه تا زن دارم و می تونم حریف همه اونا بشم و قدرت خودمو نشون بدم .
عاطفه با اون چهره خشن و هیکل درشتش اومد سمت فرزاد و سینا .. اول شورت فرزادو از پاش در آورد .. یه دستی به کیرش زد و اونو ور انداز کرد ..
عاطفه : آقا جلال چطوره !
جلال : خوبه بد نیست .. زنده و سر حال و تازه نفسه .. ولی کیر اون یکی روهم بر رسی کن ..
ظاهرا مهتاب و مهدیس که گلوشون پیش سینا گیر کرده بود شروع کردن به پارازیت انداحتن .
مهدیس : جلال جون با همین کار عاطی خوشگله ما ساخته میشه . تمومش کنیم دیگه عاطفه : چی رو تموم کنیم . شما که نمی خواین شوهر من باشین . حالا دیگه مادر شوهر منم شدین ؟جلال من نمی تونم با اینا توی یک خونه سر کنم .
جلال : من دو تا زنو توی یک خونه نگه داشتم و حالا این سومی رو هم باید کنار خودم داشته باشم . حال و حوصله رفت وآ مد از این خونه به اون خونه رو ندارم . سینا گیج شده بود .. فرزاد هم از اون بد تر .. هیشکدومشون سر در نیاوردند از پیچیدگی های درونی این چهار نفر و انگیزه های اونا از این که به این صورت به همزیستی مسالمت آمیز همراه با دعوا رسیدن . فقط تنها چیزی که می دونستن همین بود جلال به این خاطر به مهتاب و مهدیس رضایت داده بود که با فرزاد و سینا حال کنن که به اونا باجی داده باشه برای از دواجش با عاطفه ولی این که چرا خود عاطفه رو می خواست در اختیار یکی از اون پسرا قرار بده که دختری اونو بگیرن سر در نمی آورد . عاطفه رفت سراغ کیر سینا .. شورتشو از پاش در آورد ..
عاطفه : وااااااااییییییی آقا جلال .. این به تیر برق میگه زکی ..
دستای عاطفه می لرزید . هیجان زده شده بود .
عاطفه : جلال من اینو می خوام .. اینو می خوام .
با این که فرزاد اومده بود که یه پولی به دست بیارن و کاسبی بکنن ولی سینا حس کرد که این حرف عاطفه روی روحیه اون تاثیر گذاشته . سینا و فرزاد با هم خیلی صمیمی بودند . سینا بی مقدمه و با این حس که می دونست فرزاد هم مخالفتی نداره خطاب به جلال گفت آقا جلال من برای فاز اول بر نامه های امشب یه پیشنهادی دارم ..
جلال : بفرما .
-چشم الان عرض می کنم .
جلال : اگه پیشنهاد خوبی باشه یه تشویقی هم پیش من محل دارین .
سینا : خواهش می کنم آقا جلال . ما این کارا رو انجام میدیم برای رضایت هر چه بیشتر شما . و این خانومای خوشگل .. البته این پیشنهادی که من میدم باید با توافق همگان باشه . من که موافقم . می مونه شما دو تا آقایون و اون سه تا خانوم خوشگل .. می خوام بگم اگه امکان داره من و فرزاد جون دو تایی مون دختری خانوم شما یعنی عاطفه خوشگله رو بگیریم . این یک اقدام بی نظیر و خاطره انگیز میشه برای همه شما ..
مهتاب : یعنی هووی ما دو کیره بکارتش بر داشته شه در حالی که ما یک کیر خورده باشیم ؟!
سینا : مهتاب خانوم حالااین جوری شده .. اون موقع که از این چیزا مد نبود .. شما دو تا خانوما و آقا جلال می شینین ما رو نگاه می کنین . با هم حال می کنین و بعد من و فرزاد جون میاییم سراغ شما و خلاصه تا ساعتها به هم حال میدیم . عاطفه به وجد اومده بود . بی اختیار صورت سینا رو بوسید و جلال زن ذلیل هم چاره ای نداشت جز این که در برابر خواسته همسر سومش تسلیم شه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۱

پسرا دیگه باید دست به کار می شدن . فرزاد استرس داشت . سینا اونو کشید به گوشه ای .
سینا : چی شده پسر چرا استرس داری ..
فرزاد : تا حالا من پرده زنی نداشتم .
سینا : از الان به بعد باید یاد بگیری که از این چیزا هم داریم . یه چیز با حال این که ما امروز سه زنو که یک شوهر دارن می کنیم . این خیلی حال میده . تازه این آقا جلال هم مجبوره کوتاه بیاد که برای امور تجاری خودش حتما بین سه تا زنش یک مصالحه ای باشه ..
فرزاد : نمی دونم تو خودت می دونی . باید هر طوری شده بر نامه رو ردیفش کنیم .. این چه پیشنهادی بود که دادی . خودت کارو تموم می کردی کلک رو می کندی . کی به کی بود .
سینا : ولی عجب تن و بدنی داره این عاطفه .
فرزاد : این کونی چه جوری بچه مجتهد شده ..
سینا : اتفاقا اگه غیر این بود جای تعجب داشت .
جلال رفت سراغ زناش .. یکی دو تیکه لباسی رو هم که رو تن اونا بود درشون آورد ولختشون کرد . خودشم کاملا بر هنه شد .
جلال : پسرا همه تون یکسره باید لخت شین دیگه حال و حوصله کارای اضافه رو ندارم . زود تر بریم سر اصل مطلب ..
فرزاد و سینا دوباره یه مشورتی با هم کردن .
سینا : ببین تا اون وقتی که ما پرده این خانومو پاره نکردیم دو کیره کار می کنیم ..
فرزاد : این که خیلی سخته . دو تا کیر که همزمان نمی تونه به نقطه اصلی برسه ..
سینا : عیبی نداره من میرم اون زیر دراز می کشم تو هم از حاشیه کیرم بذار توی کس این خانوم مومنه .. فقط یه کاری کن که کیر تو هم قرمز شه و خلاصه دو تایی مون شریک پاره کردن پرده این خانوم باشیم . این جوری خیلی می چسبه و آقا جلال هم به اندازه کافی می تونه لذت ببره ..
فرزاد : ولی من فکر کنم اون بیشتر به خاطر مسائل کاری و تجاری خودش لذت ببره .
سینا : این استیل , این خوبی رو هم واسه تو داره که تو اون اول کون گنده شو می بینی و می تونی با هاش حال کنی . کیرت رو هم که از کس بیرون کشیدی می تونی فرو کنی توی کونش .. ولی مسئولیت کس تا ار گاسم کامل این خانوم بر عهده منه . و از طرفی من باید قیافه کریه این مادر فولاد زره رو ببینم . هر چند اون جوری ها هم زشت نیست . ولی خوشگل هم نیست .
جلال رفته بود یه گوشه تخت بسیار بزرگی که واسه همین عملیات ردیفش کرده نشست . پسرا رفتن به سمت زن سوم جلال خان ..
سینا : وااااااایییییی عاطفه خانوم .. یعنی با این ایمانی که شما دارین و در یک خانواده مذهبی بزرگ شده و پدر شما یک مجتهد فرزانه هستن تعجب می کنم که چطور گذاشتین که پشم کستون به صورت گلوله گلوله در بیاد و روی کس و دور و برشو بگیره .
فرزاد : کاملا درسته این بهداشتی نیست ..
سینا : آقا جلال اگه امکان داره برای رعایت ایمنی و بهداشت یه تیغی به کس زنت بنداز و اونو آماده اش کن و بفرست زیر کیر ما .
مهتاب : جلال جون ! اگه ایرادی نداره تا اون موقع این دو تا آقا به ما حال بدن ..
جلال : نمی خوام از انرژی اونا کم شه . بذار اول کارشون با عاطفه رو انجام بدن بعد . آدم واقعا دردشو به کی بگه .. قبلا هم گفتم این حرکاتی که شما نشون میدین اگه یک غریبه چشش به ما بیفته فکر می کنه ندید بدید کیر نخورده هستین .
مهدیس : معلومه دیگه شوهری داشته باشیم که همش به دنبال تفریح خودشه باید هم کیر نخورده به نظر بیاییم .. سینا : خواهش می کنم با هم بحث نکنین ..
جلال رفت و با خودش یک قیچی کوچیک , یک ژیلت یا خود تراش و یه کاسه آب آورد که وقتی داره کس زنشو برق میندازه تیغ رو در جا تمیزش کنه . . جلال با لذت و با یه قیچی کوچیک اول موهای زائد و اطراف کس زنش عاطفه رو تا اون جایی که می شد کوتاه کرد .. ولی تا یه حدی تونست این کارو کنه .. بعد روی کس عاطفه رو خوب صابون مالی کرد .. وقتی ژیلت رو به آرومی روی کس زن سومش می کشید فرزاد و سینا زل زده بودند به کس و عاطفه لباشو گرد و غنچه کرد و برای سینا بوس فرستاد . یه نگاهی هم به کیر سینا انداخته بود و می خواست بگه که منتظرشه .
جلال : اوووووووهههههه چه کس نابی شده کس زنم . .. عاطفه که دلش می خواست بره زیر کیر اون دو تا جوون خوش تیپ جیکش در نیومد و به شوهرش هم تعارف نکرد که تو باید در اصل پرده منو بزنی . ....ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی ۱۴۲

جلال رو کرد به پسرا و گفت چطوره الان اگه یه مورچه بره روی کسش سر می خوره ..
عاطفه : بابا میگه تیغ حرامه ..
جلال : می خواستی چیکار کنیم الان در میون این جمعیت عروس خانوم که واجبی نمی کشه ..
جلال زن و نوعروسشو آورد نزدیک تر لاپاشو باز کرد . دستشو گذاشت روی کسش عاطفه و گفت پسرا یه دستی بهش بندازین ببینین اگه خوبه که من بگم شروع کنین . البته با اجازه عروس خانوم ..
عاطفه : آقا جلال اجازه ما دست شماست . بابا توی رساله اش نوشته زن که میره خونه شوهر باید حرف اونو گوش کنه . تابع دستورات اون باشه ..
جلال : فدای زن چیز فهم خودم برم که من و تو باید یه آلا چیق توی بهشت واسه خودمون بزنیم ..
فرزاد و سینا دو تایی شون به هم نگاه می کردند و نمی دونستن واقعا چی بگن .. فرزاد خیلی آروم به سینا گفت به نظرت این عاطفه زنی بوده جنده شده ؟ یا جنده ای بوده که زنش شده ؟
-نمی دونم فرقی هم نمی کنه . ما باید کاسبی خودمونو بکنیم و کاری به این کارا نداشته باشیم .
جلال : عروس خانوم هر جور دکور بندی رو که دوست داری می تونی پیاده کنی ..
سینا داشت با خودش فکر می کرد که مگه قراره این جا مراسم عقد و عروسی بگیرن که صحبت دکور و این حرفاست که خیلی زود جوابشو گرفت .
عاطفه : آقا سینا دراز بکشه من برم روش و آقا فرزاد هم از پشت بکنه توی کسم .. ولی من جر می خورم . اگه زخمی شم و آمبوانس بیاد منو ببره بیمارستان .. آخخخخخخخ بابا توی رساله اش نوشته احتیاط مستحب نزدیک به واجب اینه که اگر دکتر زنانگی زن وجود دارد زن به دکتر مرد مراجعه ننماید .. من خیلی می ترسم اگه این دستورات رو رعایت نکنم . از گناه می ترسم ...
جلال یه نگاهی به سینا و فرزاد انداخت وپسرا هم واسش سر تکون دادن .
سینا : مطمئن باشید عاطفه خانوم , ما خیلی عاطفی هستیم و می دونیم کارمونو چه جوری پیش ببریم .
عاطفه هیجان زده بود . اون می دونست که این جور در آن واحد با دو مرد سکس کردن درست نیست ولی سعی داشت سیاستشو حفظ کنه و به بقیه هم دیکته کنه که یک فرد مذهبیه و قدرت باباشو به رخ بفیه بکشه که از همون اول ازش حساب ببرن . عاطفه به زحمت بر خودش مسلط شده بود . اون بار ها خود ارضایی کرده و از این گناه خود احساس پشیمونی می کرد .. حالا هیجان خاصی به سراغش اومده بود . اگه به خاطر هووهاش مهتاب و مهدیس نبود می تونست از همون اول احساس و هیجان خودشو نشون بده ولی می خواست سیاست خودشو حفظ کنه . تماشای سه تا کیر که کیر اون دو تا پسر و مخصوصا سینا بیشتر به هیجانش آورده بود دمی راحتش نذاشت . اشاره یه انگشت به اون کافی بود تا بره به دنیایی دیگه .. دنیایی که سالها انتظارشو می کشید و با این که می دونست با کره ها میرن به بهشت ولی تر جیح داده بود که در همین دنیا لذت سکسو بچشه وهر چند به سکس نمیشه گفت سیلی نقد ولی در هر حال سیلی نقد رو بر حلوای نسیه تر جیح داد .
عاطفه : آقا جلال تو که داری نگاهمون می کنی اگه نظر خاصی یا دستوری داشتی به ما بگو که انجامش بدیم . اون با این حرفش می خواست به شوهرش بگه که وارد سکس ما نشو بذار این دو تا جوون منو بکنن . با این که تا چند روز پیش آرزوی شوهر و هماغوشی با مرد رو داشت ولی از وقتی که موضوع هماغوشی با این دو جوون براش پیش اومده بود اهمیتی به جلال نمی داد . خودشم واقعا نمی دونست که چطور شده این شرایطو پذیرفته .. ای روز گار .. ای دنیا .. پذیرش دوستی دنیا همینه دیگه . عاطفه یواش یواش رفت و خودشو به شکل قمبلی رو ی سینا قرار داد و فرزاد هم رفت پشتش تادو تا کیر وارد یه کس شن . اون علنا داشت سه تا شوهر می کرد . ولی پرده اون توسط دو تا جوون زده می شد و در اصل یکی و یکی دیگه یه حالت سمبلیک داشت . قلبش به شدت می تپید . فضا واسش فضای تازه ای بود .. اون در واقع دو رقیب داشت مهتاب و مهدیس.. البته حاج آقا یا همون پدرش که مجتهد اعظم و کتابدار بود می دونست که جلال دو تا زن به غیر از اون داره ولی از این که در چنین فضای مشارکتی قرار بگیرن هیچ اطلاعی نداشت . عاطفه خودشو رو کیر سینا میزان کرد .. با این که حس می کرد خیلی شجاع شده ومدتی بود که غرق در فضای کاملا سکسی شده بود بازم احساس شرم می کرد از این که به سینا بگه سینه شو بخوره ولی پسر متوجه شده بود که اون چی می خواد . دستای سینارفت رو سینه عاطفه و بعذ هم به نوبت میک زدن اونو شروع کرد . فرزاد هم انگشتاشو روی کس و وسط کس عاطفه به حرکت در آورده بود .. کس عاطفه درجا خیس شده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۳

سینا واسه این که یه رعایتی کرده باشه و بعدا جلال نگه که چرا بهش نگفتی یه تعارفی به شوهر عاطفه کرد ..
-آقا جلال امید وارم که بی ادبی نباشه ..
-خواهش می کنم دادا .. شما صاحب اختیاری ..
عاطفه قلبش مثل قلب یه پرنده اسیر می زد . حس کرد که آشوب عجیبی در بدنش به راه افتاده .. عین کسی که یه مورچه و حشره ای که داره تمام تنشو قلقلک میده یه هوس و هیجانی تمام تنشو می لرزوند . سینا دستشو گذاشته بود رو شونه هاش .. سینه هاشو می خورد و فرزاد هم منتظر بود تا کیر سینا به داخل کس عاطفه پیشروی داشته باشه و اونم از حاشیه و کناره ها بتونه کیرشو وارد کس عاطفه کنه و در این افتخار شریک سینا شه ...
-اوووووووففففففف سینا جون ... می ترسم .. می ترسم ..
-نترس عاطفه جون .. نترس .. دو تا مرد گردن کلفت و کیر کلفت این جان . تازه شوهرت هم این جا هست . و اون دو تا هووی تو که سابقه پاره شدن بکارتو دارن . نشون بده که تو هم یک زن شجاع هستی .. فقط چند دقیقه مونده ..
جلال یه نگاهی به سینا کرد و با اشاره بهش فهموند که تمومش کنه تا رسما عاطفه زنش شه .. فرزاد هم از پشت کون درشت عاطفه رو وارسی کرده و دو تا قاچشو طوری از همون طرف به هم چسبونده بود که کیر سینا رو از دو طرف بین دو تیکه کون می گردوند ..
سینا : فرزاد با این حرکتی که تو داری می کنی کون عاطفه کیرمو داغم کرده . هر لحظه ممکنه آبم بیاد .. حرف نداری عاطفه جون .. چه بدنی داری !
عاطفه : تا حالا دست نا محرم بهم نخورده بود .
جلال : این آقایون که با تو نا محرم نیستن از شیر مادر هم بر تو حلال ترن ..
هر چند عاطفه سادگی ها و زرنگی ها و کس خلی هایی هم داشت ولی اینو هم می دونست که در این بازی باید با دیگران شرکت کنه . بازی هوس .. اینو حس کرده بود که این بازی شیاطینه . شیاطین هوس .. به حرفای سینا فکر می کرد این که به اون گفته بود که اون دو تا هوو از خط گذشتن پس تو هم می تونی از خط بگذری . اون باید نشون می داد که یک دختر یک زن شجاعه .
عاطفه : من آماده ام ..
سینا: حس نکن که داری میری به جنگ . این احساسو نداشته باش که داری دفاع می کنی ... چون کسی که تمام حواست باید به این باشه که شکست نخوری .. حس کن که داری حمله می کنی . موفق میشی و از شکارت لذت می بری . من و فرزاد صید تو هستیم ..
سینا خنده اش گرفته بود . از حرفایی که خودشم نمی دونست چیه .. فرزاد هم متوجه شده بود که سینا یه خورده حرفای منطقی رو داره در جایی استفاده می کنه که جاش نیست مثل شر و وری که مجتهدین ما دارن میگن و یه دسته سبزی هم نمی ارزه ..مثل بابای همین عاطفه کوسو ...
سینا : فرزاد وسطشو باز کن که خیلی کار داریم .
فرزاد نگاهشو به کون عاطفه دوخته بود . با این که این روزا کس و کون زیادی روکرده بود ولی از اون جایی که زن آقا جلال آکبند بود ذوق زده شده بود . سینا سر کیرشو وصل کرد به کس عاطفه ... جلال با موبایل آخریت مدلش خودشو به صحنه رسوند ..
عاطفه : آقا جلال ! برای چی داری فیلم می گیری ؟ می خوای بذاری اینترنت ؟ من برای خودم آبرو دارما .. پدرم مجتهده ... مرجع تقلیده ... یکی از اونایی بوده که امضاء کرده تا یک روز پس از فوت امام .. جانشینش مجتهد کتابدار بشه ..
جلال : عزیزم من این فیلمو برای خودم می خوام . می خوام همیشه با لذت نگاش کنم .. تازه خودت هم خوشت میاد . فکر کردی من تا اون حد بی غیرت هستم که این فیلمو بذارم توی اینترنت تا نامحرم و دنیا اونو ببینه ..
عاطفه : کنیزتم آقا جلال ..
جلال : خانومی ...
سینا دستشو گذاشته بود جلودهنش و به زور جلو خنده شو می گرفت . داشت به این فکر می کرد که کدومشون هنر پیشه ترن .
عاطفه : جلال جون فاصله رو به اندازه ای رعایت کن که مزاحم آقایون نشی .
-اطاعت میشه ...
مهدیس : جلال تو که می خواستی بیای پیش ما و حال بدی بهمون . چی شد که فیلم بر داری از صحنه کس دادن زنت سومت مهم تر شد ؟ چی شد که واسه ما از این فیلمها نگرفتی ..
جلال : آخه این موقع ها از این چیزا مد نبود .
تا اینو گفت فرزاد دیگه نتونست جلو خندیدنشو بگیره و سینا هم که دستشو از رو دهنش بر نداشته بود . ولی پس از لحظاتی سینا تصمیم گرفت یه چیزی بگه .
سینا : آقا جلال ما رفتیم چون دیگه یواش یواش داره از دهن میفته ..
جلال : بفر مایید . الان عاطفه زن شما دو نفره ..
عاطفه : صیغه محرمیت خونده شد ؟
جلال : شوهرت که رضایت داشته باشه همه چی حله .
سینا کیرشو یه فشار رو به بالا داد .. عاطفه احساس درد می کرد .. سینا چند بار کیرشو به سمت عقب کشیده و بعد رو به جلو حرکتش می داد تا با خیسی های کس بیشتر اخت شده روون تر به طرف داخل حرکت کنه .. حس کرد که داخل کس یه تری خاصی پیدا کرده
.سینا : فرزاد کیرت رو از پهلوی کس به آرومی بفرست که بیاد . ..
رنگ از چهره عاطفه پریده بود .. ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۴

این اولین تجربه سکسی عاطفه بود . اون حالا یک پیر دختر شده بود با این که جوان بود و بدن خوش فرمی هم داشت .. مهدیس و مهتاب هووهای عاطفه لذت می بردن از این که دختری هووی اونا توسط شوهرشون گرفته نمیشه . جلال با چه لذتی در حال فیلمبرداری بود ...
جلال : این موبایلش خیلی قویه . به اندازه یک دور بین سطح بالا فیلم می کیره . تصویرش خیلی شفاف و واضحه ... عین یک کار گردان دستور می داد نا صحنه گاییده شدن و بر داشته شدن بکارت زنش توسط اون دو جوون به بهترین نحوی به تصویر کشیده شه ..اوووووووووفففففففف جووووووووون جووووووون چه صحنه های با حالی میشه و از این بهتر نمیشه . خیلی حال میده .. فقط فرزاد جون یه خورده کیرت رو از کناره ها بیشتر فرو کن توی کس عاطفه ...
عاطفه دوست داشت زود تر از این نمایش بازیها خلاص شه و بتونه با این دو تا مرد یه حالی کرده باشه . اون غرق در افکار متضادی شده بود . عمری رو در خونواده مذهبی گذرونده بود معلوم نبود چرا پدرش در شوهر دادن اون سختگیری می کرد . ظاهرا مرد با تقوایی که پدرش انتظارشو داشت هر گز به خواستگاری اون نیومده بود و در این مورد خاص اگه خود اون پا فشاری نمی کرد هر گز موفق نمی شد که تا این حد هم پیشروی داشته باشه ...
جلال : حالا این عالی شد ... عالی ...
عاطفه قلبش به شدت می تپید . حس سوزش و درد خاصی داشت . احساس می کرد که کسش داره می ترکه .. دردش گرفته بود . کس اون یه تنگی خاصی داشت ..
جلال : سینا جون اگه می تونی کیرت رو کمی بیار بیرون یعنی بکش عقب تر تا اون جایی که می تونی بکش عقب می خوام ببینم چه جوره آیا تونستی پرده رو پاره کنی یا نه . می خوام از اون صحنه ای که خون روی کیر نشسته فیلم بگیرم . خیلی هیجان انگیز میشه .. اووووووففففف یه عمر سوژه عشق و حال و هوس ما میشه .. معرکه میشه عاطفه : فقط اونو به اینترنت نفرست .
جلال : دیوونه شدی زن ؟ اون دفعه هم بهت گفتم که من بی غیرت و بی نا موس نیستم . تازه اگرم بخوام اونو بذارم به اینترنت عکس چهره ات رو که نمی ذارم و کون و کس یک چیز عمومیه . چه کسی می خواد بفهمه که این عکس کوس و کون مال عاطفه خانوم دختر مجتهد اعلاست ...
عاطفه : آقاجلال دیگه نا مرد و بی مرام نباش دیگه . بابام یه عمره که آبرو داره . امام می خواست اونو رئیس مجلس خبرگان کنه اون قبول نکرد ...
سینا کیرشو تا اون جایی که می تونست از کس زن بیرون کشید ..
مهدیس : جلال جلال جون کیر سینا جون خونی شده .
جلال : حالا فرزاد جان تو کیرت رو بفرست جلو تر و بعد بکش عقب تا ببینم کیر تو چطوره خیلی حال میده که جفت کیر قر مز نشون داده شه ... البته در واقع کیر سینا جون کس زنمو پاره کرده ولی این عکس طوری نشون میده که انگاری افتخارش نصیب هر دو نفر شده .
فرزاد همین کارو کرد . حالا هر دو تا کیر اثراتی از خون رو داشتند و جلال با لذت از صحنه فیلم می گرفت ...
- خیلی عالیه . این بهترین پرده زنیه که تا حالا انجام شده ...
مهتاب : ببینم آقا جلال این جوری که تو داری فر ماش می کنی مثل این که تا حالا در خیلی از پره زنی ها بودی و روح ما از این جریان خبری نداره . نبینم که سر و گوشت داره می جنبه ها..
جلال : نهههههههه عزیزم من یه حرفی زدم همین جوری . حالا چرا تو به پزت بر می خوره ..
مهتاب : با ملکه خونه و زن اولت این جوری حرف نزن . هر وقت باشه سلطان بانوی این جا من هستم ..
جلال دستور داد که پسرا کیرشونو بیرون بکشن هم از صحنه کیر ها به صورت انفرادی فیلم گرفت و هم از کس خون آلود زنش ...
مهتاب : وا اااااا!!!!!!!نگاه !!!!!دختر آخوندو نگاه ... انگار شمشیر خورده .... رنگش چه پریده !
مهدیس : این دو تایی که که من این جا می بینم کیر که نیستند از صد تا شمشیر هم بد ترن ..مخصوصا مال سینا جون .. آقا جلال یادت باشه که ما هم زنتیم . نباید بین ما و عاطفه خانوم فرقی قائل شی . ما هم دوست داریم از این آقایون و از کیرشون هم سهمی داشته باشیم ..
عاطفه : از همین حالا واسه من حق و حقوق تعیین نکنین آقا جلال خودش می دونه باید چیکار کنه سهم هر کی چقدره..
مهدیس : جلال اگه تکلیف ما رو معلوم نکنی دارم بهت میگم نگی که نگفتی . رفتی سر خود کاری کردی .. من یکی میرم و هر وقت دلم خواست پیش سینا جون واسه خودم وقت می گیرم ..
جلال : شما بدون اجازه من آب هم نمی خورین ... هر کاری که می کنین باید جلو چش من باشه ..
مهدیس : شرمی گفتن .. حیایی گفتن . آخه این جوری آدم خجالت می کشه ..
عاطفه : وااااااا ؟ من بمیرم که شما دو تا هووی من خجالتی نباشین .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۵

جلال حس کرد که باید کمی هم به اون دو تا زنش توجه داشته باشه . فقط یه چند دقیقه ای از صحنه سکس عاطفه با فرزاد و سینا فیلم گرفت .. در حالتی که سینا کیرشو کرده بود توی کس عاطفه و فرزاد هم از پشت کرده بود توی کون اون .. بعد اومد و میون مهتاب و مهدیس قرار گرفت .
مهتاب : ببینم جلال به چی فکر می کنی ..
جلال : به این که کدوم یک از شما سه تا زن می تونین بعدا هوای منو بیشتر داشته باشین .
مهتاب : هیشکی مثل زن اول آدم نمیشه .
مهدیس : این همیشه صدق نمی کنه . فکر نمی کنی که من تا حالا خیلی بیشتر به دردت خوردم ؟
مهتاب : چند بار بگم که هیشکی مث زن اول نمیشه . اینو توی گوشت فرو کن .
اونا داشتن با هم بحث می کردن و جلال داشت به صحنه کوس و کون دادن زن سومش نگاه می کرد که به جای این که اون دختری اونو بگیره سینا بود که این کار رو انجام داده بود .. عاطفه احساس لذت شدیدی می کرد از این که دو تا کیر با هم داره وارد بدنش میشه .. هر یک از این کیر ها هم یه لذت خاصی بهش می داد . با خودش گفت راست میگن که اگه آدم صبر داشته باشه به خیلی جا ها می رسه . به لذتهایی که اصلا انتظارشو نداره . اون یه لذت موجی شکلی رو زیر ناف و رخمش احساس می کرد و دور و بر کسش .. و یه لذت دیگه ای رو از وجود کیری که رفته بود توی کونش .
. -اووووووففففففف .. سینا جون .. این چیه .. چیه ... حس می کنم داره یه چیزی ازم می ریزه ...
عاطفه سختش بود . فکر می کرد که خود ادراری بهش دست داده .. ولی کیف می کرد .. با این که یه مایعی در حال ریزش از کسش بود اون یه لذت و آرامش عجیبی رو حس می کرد .. سینا دستشو گذاشته بود پشت گردن عاطفه و شروع کرد به بوسیدن لباش و فرزاد هم در حالی که کیرشو خیلی آروم فرو کرده بود توی کون عاطفه و اونو بیرون می کشید دستاشو رسوند به سینه های اون تا لذتشو زیاد ترش کنه .. زن حس کرد که بازم داره ازش یه چیزی خارج میشه . درست از سمت کس ... تازه داشت حس می کرد که این همون مایع هوسه ...
جلال : خانوما می بینین ؟ عاطفه چه زود ار گاسم میشه .. از اون زنای با حال و اکشنه ..
مهدیس : اون کیری هم که داره می خوره از اون کیر های با حال و اکشنه . فکر کردی که به همین سادگی عاطفه جونت ار گاسم شده ؟
جلال : شما دو تا کیر منو دست کم گرفتین ؟
مهتاب سریع خودشو به جلال چسبوند و دهنشو روی کیرش گذاشت . مهدیس هم دستشو رو سینه شوهرش قرار داد و با موهای سینه اش ور می رفت ...
مهدیس : آقا سینا چقدر آب کس عاطفه جونو خالیش می کنی ... اگه زیاد هم خالی کنه فایده ای نداره به ضرر خودشه .
جلال : چیکار داری زن بذار کار خودشونو بکنن . این جوری که نمیشه .
عاطفه هم که غرق لذت بود و تمام بدنش در اختیار اون دو تا پسر قرار داشت نمی تونست حرفی بزنه . دیگه به پدر مجتهدش هم فکر نمی کرد که خلاف راه اون قدم بر داشته . حالا اون غرق در خوشی و کیفی شده بود که حس می کرد یه عشق و حال جاودانیه ... سینا لباشو از رو لبای عاطفه بر داشت و شروع کرد به بوسیدن زیر گلوی زن . عاطفه حس کرد که تمام وجودش داره می لرزه . فرزاد هم کاملا متوجه بود که سینا با چه عشق و علاقه ای داره عاطفه رو می کنه و زن هم چقدر داره از کیر دوستش لذت می بره ... کیر سینا خیس خیس بود . عاطفه حس کرد که بازم به حالتی قبل از ار گاسم دچار شده . ظاهرا برای سومین بار بود که می خواست ارضا شه .
عاطفه : اوووووووههههههه کسسسسم کسسسسسم .. کوننننننم .. واااااااییییییی سینا جون .. راسته .. ضرر داره ؟ سینا دستشو گذاشت پشت سر عاطفه و سرشو آورد جلو تر و زیر گوشش گفت هر چی بیشتر حال کنی اعصابت آروم تر میشه .. اینو اون خانوما واسه این میگن من و فرزاد زود تر بریم به سمت اونا ... عاطفه دوزاریش افتاد .. هووهای لعنتی از حالا دارن سر آدم شیره می مالن . صبر کن خوب جا بیفتم می دونم چه جوری خد مت شما برسم . سینا هوس کون عاطفه رو کرده بود و فرزاد هم خیلی دوست داشت کیرشو بکنه توی کس عاطفه . به هیجان اومده بود وقتی شور و حال عاطفه رو می دید . جلال خیلی دوست داشت پاشه و بره کیرشو فرو کنه توی دهن زن سومش .. ولی مهتاب ول کنش نبود . هووهامنتظر بودن که کار سینا زود تر تموم شه . مهدیس می دونست تا وقتی که مهتاب هست اون نمی تونه پیش دستی کنه و بره کیر سینا رو بقاپه .
عاطفه : سینا جون بازم داره میاد ... انگاری دارم جیش می زنم ..
یه لحظه سینا طوری خودشو عقب کشید که کیر فرزاد هم از کون عاطفه اومد بیرون ولی حالا عاطفه می دید که چگونه آب هوسش با فشار و به ناگهان از کس خارج شده .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۶

هرچند جلال نتونسته بود از جاش پاشه و کیرشو فرو کنه توی دهن زنش ولی از طرفی تونسته بود از این صحنه به نظر خودش مهیج فیلم شفافی بگیره ...
جلال : عالی شد . عالی شد . از این بهتر نمیشه یک بار دیگه خواهش می کنم . این بار دو تایی تون توی کس و کونش آب بریزین .. زود باشبن خواهش می کنم .. زود باشین .. زود باشین .من می خوام فیلممو تکمیل کنم . مهدیس : حالا چرا این قدر هیجان زده میشی . تو تا حالا در مورد مااین جور فعالیت نمی کردی و عقیده نداشتی . ما رو. این جور آزادمون نمی ذاشتی .
جلال : قول میدم در صحنه بعدی از این دو تا جوون دلاور بخوام که بیان سراغ شما دو تا عزیز ..
این بار فرزاد کمر و سینا جفت پاهای عاطفه رو گرفته اونو از جا بلند کرده رفتن وسط اتاق و رو هوا شروع کردن به گاییدن اون زن ...
عاطفه : اوووووووففففففف جلال !جلال! آقا جلال زوده زوده . من هنوز این دو تا کیر رو می خوام ..
ولی جلال شش دانگ حواسش متوجه صحنه ای بود که اون دو تا پسر داخل کس و کون زن سومش آب بریزن و اون بتونه خالی کنه . سینا یه اشاره ای به فرزاد کرد که تمومش کنه ... دو تایی هم بیش از حد هیجان زده شده بودند و می دونستن که دیگه باید کارو تموم کرد . آب کیر هر دو تاشون با لذت وارد کس و کون غاطفه شد ..
عاطفه : اووووووخخخخخخخ جووووووون کوننننننننم کسسسسسسسم .. آتیشششش آتیشششششش جلال جون .. عزیزم .. کیف داره کیف داره .. نمی خوام ببام پایین . همین بالا روی دو تا کیر سواری خوردن خیلی مزه میده .... مهتاب : لوس نشو عاطفه . تا حالا که خونه بابا مجتهدت بودی آرزوی یک کیر رو هم داشتی . اون بابات کلی کس می کرد و می خواست به فکر دخترش باشه کوفتش می گرفت . حالا توی یه روز و یه ساعت داری سه تا کیر می خوری این قدر روتو زیاد نکن ...
عاطفه : آههههههههه آخخخخخخخخخ نههههههه دو تا . دو تا .. این که دو تا کیره ..
مهدیس : تحویل بگیر جلال .. کیر تو رو داخل کیر آدم حساب نمی کنه ....
عاطفه : چی میگین شما دو تا هووها .. اون که هنوز نرفته توی تنم ..
مهتاب : میره .. میره عجله نکن .. دیر یا زود داره . سوخت و سوز نداره ...
سینا و فرزاد کیرشونو کشیدن بیرون و جلال با دور بینی قوی تونست از این صحنه ها فیلم بگیره و همچنین از صحنه هایی که پس از بیرون کشیده شدن کیر های فرزاد و سینا آب کیرشون به شدت و سرعت از کس و کون عاطفه بر گشت کرد .... عاطفه رو در همون شرایط رو تخت خوابوندن .. عاطفه احساس شاد مانی و رضایت خاصی می کرد . حتی کون دادن هم بهش مزه داده بود . احساس غرور می کرد . از این که پیش شوهرش کم نیاورده و تونسته اون دو تا جوون رو راضی نگه داشته باشه . و همچنین پیش هووهای غرغروی خودش سر بلند بود ... ظاهرا قرار بر این شد که در حرکت بعدی جلال فقط خودش زنشو بکنه یعنی تازه عروسشو .. زن سومش عاطفه رو . و هر یک از این پسرا برن سراغ یکی از زنا ...
عاطفه : آقا جلال من برم خودمو بشورم ؟
جلال : نه همین جوری فابریک قبولت دارم . همین جوری می خوامت ..
عاطفه : یه وقتی نگی بوی بد گرفتما ...
نگاه عاطفه یه لحظه به کیر های اون دو پسر افتاد ..
-اوووووووووهههههه جلال داره ازشون آب چکه می کنه . اون سهمیه خودمه .. الان مهتاب و مهدیس که می خوان برن سراغش مگه از سهمیه خودشون به من میدن ؟
جلال بازم مجبور شد دور بین رو بگیره دستش .. پسرا برین کیرتونو فرو کنین توی دهن زنم . هنوز نیومده همه مونو داره اوستا می کنه .
لبخندی رو لبای عاطفه نشست .. طوری حرص کیر خوردن رو داشت که دو تا کیر رو با هم گذاشت توی دهنش واسه اون دو تا پسر ساک زد ...
مهتاب : دهنت درد نکنه هوو جون! کیر رو واسه ما خوب تمیزش کردی ...
عاطفه می خواست یه چیزی بگه ولی پشیمون شد ... می خواست بگه کون شما دو تا داره پاره میشه که اول من رفتم سراغ این دو تا خوش تیپ .ولی چیزی نگفت .. با خودش گفت همین که اونا در عمل ببینن که عاطفه حرفش بیشتر خریدار داره کافیه . ولی به موقعش از حق خودش دفاع می کنه . به محض این که کیر پسرا از دهن عاطفه بیرون اومد مهتاب همسر اول جلال سریع رفت سراغ سینا . کیرشو گذاشت توی دهنش .... مهدیس از این کار هووی خود حرصش گرفته بود ..
مهدیس : که چی مهتاب ؟ داغ به دل کی می ذاری ؟ همین کارا رو کردی که شوهرت دو تا هوو سرت آورده . ولی سر من یه هوو آورده . من که بالاخره به کیر سینا می رسم ولی آقا فرزاد هم که خوش کیر و خوش مدله . با این کارت می خوای چی رو ثابت کنی ؟
فرزاد از کارای این دو تا هوو خنده شون گرفته بود .. تخت بزرگ و جا دار جلال خان آماده پذیرایی از اون سه مرد و سه زن بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۷

مهدیس هم رفت سراغ فرزاد و جلال هم رفت پیش زنش عاطفه .
جلال : خانوم چه طوری .
عاطفه: چه عجب گفتی یک زن هم داری .
جلال : تو که همش داشتی با اون دو تا جوون حال می کردی کجا بود به ما توجه داشته باشی .
عاطفه : یعنی تو دوست نداشتی که فرزاد و سینا جون با من حال کنن ؟
جلال : حالا به من بگو خوش گذشت ؟ تونستی حال کنی ؟
عاطفه : تو که به غیر من دو تا زن دیگه هم داری . می تونی با اونا هم حال کنی .
جلال : قعلا که اونا رو فرستادم زیر کیر اون دو تا پسر که یه نیم ساعتی رو سرشون گرم باشه من ببینم خانوم خوشگله ما چیکار می کنه .
عاطفه : اگه بابام بفهمه منو می کشه . اوخ اوخ . یک شب با سه تا مرد ؟ فکر نکنم از نظر شرعی درست باشه .
جلال : همه چی درسته . حله .. این آخوندایی که من دیدم و این مجتهدین ما با این دین و مذهب آزادی خواهانه ای که دارند چند وقت دیگه فتوا میدن که ازدواج مرد با مرد هم حلاله . یک تبصره و ماده ای براش می زنن و همه چی رو ردیف می کنن .
عاطفه : از این حرقا نزن . نا سلامتی پدر زن تو الان مرجع تقلیده ..
جلال کیرشو گرفت سمت عاطقه و گفت فعلا مرجع تو اینه . خوب نوش جونش کن .. خستگی من در بره . خسته شدم از بس جق زدم . خیلی خوب داشتی حال می کردی .
عاطفه : چیکار کنم . یک عمر در خونه بابا جونم داشتم ریاضت می کشیدم
جلال : و حالا بهشت با کره رو فروختی .
عاطفه : ارزششو داشت ..
جلال : بالاخره صبر کردی و زغوره حلوا ساختی .
جلال پاهای زنشو انداخت رو شونه هاش . کیرشو از روبرو قرو کرد توی کس زنش از اون جایی که دو تا کیر کار درست رو تجربه کرده بود کیر شوهرش رو یه نوع اسباب بازی حس می کرد . با این حال از این که یک جسم خارجی رو توی کسش حس کنه احساس لذت می کرد . اون طرف سینا همچنان کیرشو توی دهن مهتاب نگه داشته و اون براش به نحو استاندارد و فنی ساک می زد . مهدیس هم داشت همین کارو واسه فرزاد انجام می داد . ولی در عوض دستشو هم گذاشته بود رو سینه های سینا و با هاش بازی می کرد . این کار مهتاب رو به شدت عصبی کرد . می خواست یه چیزی به مهدیس بگه ولی نمی خواست کیر سینا رو از دهنش در بیاره . .. سینا یواش یواش کیرشو از دهن مهتاب در آورد و روش دراز کشید .. اون طرف فرزاد و مهدیس هم در حالتی مشابه قرار گرفته بودند . هر دوی این زنا به طرز عجیبی هیجان زده و داغ شده بودند . از این که بالاخره یه توفیقی نصیب اونا شده که دارن با مردی به غیر از همسرشون سکس می کنن . فرزاد و سینا بدون این که کس لیسی کنن هر دو تا کیرشونو از روبرو فرو کردن توی کس طرفشون . مهتاب که همون اول ناله کردن و جیغ کشیدن رو شروع کرده بود . اون از این که شوهرش همسر سوم گرفته بود نا راحت بود ولی حالا حس می کرد که این کار جلال واسش سبب خیر شده ..
مهتاب : اوووووووفففففف آقا جلال . دستت درد نکنه .. کسسسسسم کسسسسسم تازه دارم می فهمم حال کردن به چی میگن .
سینا بکن .. بکن ... چقدر از سر شب تا حالا منتظر این باشم ؟..
مهدیس هم که زیر کیر فرزاد از حال رفته بود ..
مهتاب : جلال جون اگه بخوای حاضرم که چهارمی زنت رو هم بیاری خونه . اون وقت باید برای ما سه تا مرد بیاری . با خودت چهار تا .. اووووههههه کسسسسسم کسسسسسسم جلال .. جلال ... دستت درد نکنه . خیلی حال میده .... سینا بکن .. بکن ..
عاطفه : آقا جلال این قدر حواست به این نباشه که مهتاب و مهدیس چه جوری دارن به اون دو تا پسر حال میدن خون اونا که از خون من رنگین تر نیست . من که دو تا کیرشونو با هم گرفتم اونم دختری که تا حالا به این جور کارا عادت نداشته .
مهدیس با این که زیر کیر فرزاد خوابیده بود و داشت بهش حال می داد ولی حواسش به سینا بود . یه اشاره ای به سینا زد . انتظار داشت که سینا یه گردش به جپ داشته روش خم شه و اونو ببوسه .. که مهتاب دستشو گذاشت رو سر سینا و لباشو گذاشت رو لبای سینا ...
مهدیس : خیلی ندید بدیدی . من و تو از این به بعد باید هوای همو داشته باشیم . همه جا با هم حال کنیم. کیف کنیم . لذت ببریم . مهتاب توجهی به حرفای مهدیس نداشت .. فقط به این فکر می کرد که چه کیفی داره آدم بایکی غیر از همسر خودش حال می کنه . تنوع و حال کردن به این میگن . بی خود نیست که شوهرش جلال هر چند وقت در میون به این فکر میفته که یک زن جدید بگیره . کیر سینا و طراوت و تازگی اون از زمین تا آسمون با کیر شوهرش جلال تفاوت داشت . مهدیس هم لباشو واسه فرزاد غنچه کرد تا پسر اونو ببوسه . اونم یه حسی مث حس مهتاب رو داشت . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۸

فرزاد از این که که در آن واحد سه تا زن یک مرد رو بکنه یه شور و حال خاصی پیدا کرده بود . البته سینا تجربه این کار رو داشت یعنی کردن زن دیگرانو ولی اون در این مورد تازه کار بود . با این حال به خوبی خودشو با اون شرایط هماهنگ کرده بود . اونم مثل سینا از این که هم حالشو می کنه و هم پولشو می گیره به اندازه کافی لذت می برد .مهدیس هم به عنوان کسی که پاشو وارد زندگی مهتاب کرده بود وقتی که دید عاطفه به عنوان زن سوم داره وارد زنگی اونا میشه خیلی حرص خورده بود ولی حالا از این که اونم داره با مردان دیگه ای حال می کنه لذت می برد . فکرشو نمی کرد روزی تا به ابن حد برسه که با مرد دیگه ای هم حال کنه اونم جلوی شوهرش .
جلال : پسرا خانومای منو سر حال سر حالش کنین . سنگ تموم بذارین . همون جوری که به عاطفه حال دادین .. عاطفه : آقا جلال .. حواست به من باشه . بابا میگه هر کاری که داری می کنی باید تمرکز داشته باشی . من حالا حواسم به توست . تو حالا داری با من حال می کنی نباید حواس خودت رو ببری به جای دیگه . باید غرق من بشی جلال : آخ که برای خوشبختی خودم فقط تو رو کم داشتم . زن خوشگل و با فر هنگ و با سواد من . تو این چیزا رو از کی یاد گرفتی . این همه اطلاعات رو از کجا کسب کردی ..
عاطفه : عمریه در محضر پدرم دارم آموزش می بینم . اون در ایران حرف اولو می زنه . آمار گرفتن و گفتن که بیشتر مردم ایران به اون اقتدا می کنن .
جلال : یه وقتی نکنه مردای ایران به تو اقتدا کنن ..
عاطفه : من تابع دستورات آقای خودم هستم ..
جلال دستشو گذاشته بود روی کس عاطفه و گفت راستشو بگو با اون دو تا بیشتر حال می کردی یا با من بیشتر حال می کنی ..
عاطفه : آقا جلال این چه سوالیه که می کنی . هر گلی یه بویی داره .. پدر جان به ما یاد نداده که دروغ بگیم . جلال کیرشو گرفت سمت دهن عاطفه و گفت فتوای پدر جان در مورد ساک زدن چیه ؟ آخه اگه این احکام نباشه جامعه ما اداره نمیشه . مردم نمی دونن چیکار کنن . مشکلات اساسی ما در جامعه اینه که کس یک زن چه جوری خورده شه و باید بررسی کارشناسانه بشه که چه عواملی سبب میشه که خانوما از ساک زدن فراری باشن . یک همایشی از علما و مجتهدین سراسر کشور باید تشکیل شه و به یک جمع بندی کلی برسن .
عاطفه قبل از این که دهنشو برای کیر جلال باز کنه گقت آقا ! پدر زنتو دست میندازی ؟ هرکی مرجع نداشته باشه دینش قبول نیست ..
جلال : بیا فعلا اینو بذار توی دهنت نگاه کن به این کیر .. تا دینت قبول شه . سرشو می بینی ؟ عین عمامه آخونداست . میگن مرجع نقلید باید یکی داشت ولی تو امروز 3 تا مرجع داشتی ..
جلال طوری این حرفو بر زبون آورد که همه شون به غیر از خود عاطفه خندیدند . به عاطفه بر خورده بود از این که دارن باباشو دست میندازن . جلال کاری به این نداشت که دختر مجتهد تا چه اندازه ناراحت شده . فقط می خواست از نفوذ باباش استفاده کنه و بازار تجاری اقتصادی خودشو از اینی هم که هست بیشتر رونق بده .. البته از این راه می تونست رشوه زیادی هم به پدر زنش بده .. چون اونا کارشون همین بود . با گرفتن پول و رشوه و رانت خواری و سر پوش اسلامی نهادن بر اون کاراشونو پیش می بردن و می برن . با این که دیگه نمی تونستن مثل سابق احمق های زیادی رو دور و بر خودشون جمع کنن ولی حالا دیگه از حربه قدرت و نفوذشون استفاده می کردن ..
-آخخخخخخخخ عاطفه .. عاطفه ... زن خوشگل من .. مثل بابات استعدادت در یاد گیری قویه . چه زود ساک زدنو یاد گرفتی ..
عاطفه خوشش میومد از این که شوهرش لذت می بره ولی اون جا هایی که حس میکرد داره باباشو دست میندازه دوست داشت کیر جلالو گاز بگیره و یه تیکه شو بکنه ... سینا هم در حال گاییدن زن اول جلال وقتی که دید اون چشاشو بسته واسه لحظاتی دستشو رسوند به سینه های مهدیس و با هاشون بازی می کرد که یه لحظه مهتاب چشاشو باز کرد و اون دست سینا رو گرفته اونو رو سینه خودش قرار داد ..
مهتاب : سینا جون هر چی حرص داری رو من بذار رو من خالی کن . همش دنبال مرغ همسایه هستی ..
دستشو گذاشت پشت سر سینا و صورتشو به صورتش چسبوند و زیر گوشش خیلی آروم گفت من هوا تو دارم . رفیق زیاد دارم که خونه خالی داشته باشن . بعد از این من و تو می تونیم خیلی با هم حال کنیم . دیگه هم کاری به کار جلال ندارم ...
سینا با خودش گفت این جوری که دارم پیش میرم این شغلیه که تا آخر عمرم نونم توی روغنه ولی از قرار معلوم باز نشستگی هم داره . ولی بیمه باز نشستگی اون چه جوری میشه معلوم نیست . خنده اش گرفته بود . ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۴۹

مهتاب و مهدیس هر دو شون فوق العاده از سکس با طرفشون لدت می بردند . مخصوصا این که برای بار اولی بود که سکس خلاف داشته و به اونا مزه می داد .. مهتاب حس کرد که داره ار گاسم میشه یه جیغ بلندی کشید که حتی شوهرش جلالو که داشت با زن سومش عاطفه حال می کرد دستپاچه کرد .
جلال : عزیزم چته ..
مهتاب : آخ جلال هیچی .. هیچی نیست تو کارت رو بکن . کاش می ذاشتم زود تر زن بگیری . من تا حالا این جوری حال نکرده بودم .. آخخخخخخخخ ریخت .. ریخت .. آب کوسم همین جور داره می ریزه .. داره می ریزه .. .. حالا دیگه تموم شد .. فکر می کنم بازم دارم . بازم دارم . بازم کیر می خوام .. اوووووووخخخخخخخ جلال جلال ...
عاطفه : دیدی جلال جون من گفتم که این دو تا پسر مخصوصا اون سینا اعجوبه هست . اگه واقعا نمی رسی که عدالت بین ما رو رعایت کنی من حاضرم زحمت تو رو کم کنم و تو وکالت بدی به سینا جون که از فشار روی دوش تو کم کنه ...
مهتاب شنید حرفای عاطفه رو و از اون جایی که می دونست مردا در برابر زنای جدیدشون زن ذلیل هستند گفت
-امکان نداره عاطفه . یک بار دیگه این حرفو زدی هر چی دیدی از چش خودت دیدی کاری می کنم که جلال تو رو از این خونه بندازه بیرون طلاقتو بده دستت .شکایت می کنم . مهتاب همچین الم شنگه ای به پا کرده بود که این کار رو به وقتی که جلال داشت سرش هوو می آورد چه درمورد همسر دوم و چه سومی اون انجام نداده بود .
جلال : حالا این عاطی خوشگله ما یه حرفی زد ..
عاطفه هم خیلی ناراحت و اخم کرده بود .. رفت زیر گوش جلال و خیلی آروم بهش گفت اگه از الان بخوای هر چی اون گفت بگی چشم من نمی تونم زندگی کنم و میرم پیش بابام ..
جلال : شر درست نکن . من بر نامه ردیف کردم شما خانوما شما همسرای گل من لذت ببرین . اگه من یک مردی هستم که به سه تا زن دارم کیر می زنم شما خانوما هم که شوهرتون سه تا زن داره باید از سه تا مرد کیر بخورین و به این میگن عدالت اسلامی . اگه اینو به بابا مجتهدت بگی یک فتوایی در این مورد صادر می کنه که دنیا رو تکون میده . تمام جنده های دنیا طرفد ارش میشن .. یعنی به راه راست ارشاد میشن ..
فرزاد که داشت با سرعت زن دوم جلال رو می کرد یه نگاهی به سینا انداخت و مهتاب و سینا که نتونستن جلو خنده هاشونو بگیرن .
مهتاب : فدای هر چی شوهر عادل بشم من . حقت رو خوردن . تو باید می شدی مجتهد اعلی ..
مهدیس هم که دیگه سرشو مدام از این سمت به اون سمت حرکت می داد که سینا به فرزاد گفت با همین گاز برو و کارشو تموم کن . مهدیس هم ارضا شد و اون طرف جلال هنوز با عاطفه مشغول بود ..
سینا : فرزاد بیا این طرف .. فعلا دو نفری خد مت همسر اول باشیم ..
مهدیس : پس من چی .. من حالا می خوام ..
مهتاب : فعلا یه چند دقیقه ای بخواب .. من از خواب بیدار شدم . تو هم تا بیدار شی منم کارم تموم نمیشه ..
مهدیس : تو عین یه چنگک عین یه زالو وقتی بچسبی ول نمی کنی ..
مهتاب : حیف که الان در شرایطی نیستم که جواب بد دهنی تو رو بدم و با هات کل کل کنم .. بعدا خد متت می رسم .. بیا فرزاد جون فدای تو ..
مهدیس : یادت باشه مهتاب اون توی کسم خالی نکرده ها
مهتاب : سینا هم توی کس من نریخته . الان دو تایی شون به من آب میدن و باقی مونده آب لوله ها میشه مال تو .
عاطفه : چه هووهای کیر نخورده و عقده ای دارم من . اگه جای من بودن چیکار می کردند که عمری رو ریاضت کشیدم ..
جلال : و حالا نتیجه شو به خوبی دیدی و گرفتی .
عاطفه : دوستت دارم آقا جلال .. دوستت دارم . حتی اگه اون دوتا آقا بازم سر حالم کنن بازم شوهر جونی خودمو دوست دارم . فقط جلال جون نگاه کن که مهتاب چه جوری داره خودشو از عقب به اون دو تا کیر می مالونه ؟ فرزاد جون که فرو کرده توی کسش و سینا جون هم کرده توی کونش ..
عاطفه دلش واسه کیر سینا پر پر می زد .. دوست داشت مهتاب رو بده به دم جلال و خودش بره با اون دو تا و حداقل با سینا حال کنه ولی دیگه اون کوپن خودشو مصرف کرده بود و حالا نوبت همسران دیگه جلال خان بود که با سینا و فرزاد حال کنن . سینا دستشو محکم می زد به کون مهتاب و اون متخصص در لرزوندن کون زنها بود .. مخصوصا کونهای برجسته و گوشتی مثل کون مهتاب ..
مهتاب : آخ کونم آخ کسم .. جلال جون نگاه کن .. فدات شم .. آخ کس .. آخ کون آخ کیر .. یکی بالا یکی زیر ... من مردم از خوشی .. اووووووففففففف
مهدیس : این جوری که می کنی قند توی دلم آب شده .. زود باش دیگه .... ادامه دارد ....نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 15 از 22:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA