پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۰مهتاب با بالا و پریدن روی کیر سینا یه حال و هوای تازه ای به خودش داده بود . با این که تماس کیر با کس تقریبا یه انرژی و گرما رو در کس به وجود میاره ولی اون به خوبی می تونست تفاوت بین کیر شوهرش جلال , و کیر سینا و فرزاد رو به خوبی حس کنه . حتی ازکیر سینا که توی کسش بود لذت بیشتری می برد . دستاشو طوری به سمت کیر دو تا پسر دراز کرده بود که دوست داشت بیضه های هر دو نفرو بمالونه . سینا دو دستی کون مهتاب رو در چنگش گرفته باهاش بازی می کرد ..مهتاب : اوووووووووووههههههه پسر خیلی عالیه . چه جوری داری می چرخونی که جفت سوراخام با دو تا کیر یه جوری تماس داره .مهدیس : آقا سینا یادت باشه برای منم از این کارا بکنی و خودت رو خسته نکنی .. مهتاب : از دست این دو تا آقایون هر کاری بر میاد ...جلال : عاطفه جون خیلی حواست به اون دو تا پسراست . اون دو تا که برن می خوای چیکار کنی .. الان مهدیس هم یه حقی داره . مهدیس : شما نو عروس دو ماد چی دارین پچ پچ می کنین . بلند تر بگین ما هم بشنویم عاطفه : اگه قرار به شنیدن بود شوهر جونم بلند تر می گفت . حتما یه چیزی گفته که نمی خواد شما بشنوین . می خواد برام یه سرویس طلا و جواهرات بخره .. مهدیس : حتما می خواد از ما دست دومشو بخره .. جلال ما به نرخ روز حساب می کنیما ! اون و مهتاب شروع کردن به خندیدن ..عاطفه : مگه من دست دوم بودم که اون بخواد برای من دست دوم بخره .. اینو که گفت دیگه این بار از بس خندیدند که دیگه اشک از چشاشون در اومد . طوری که سینا کمر مهتابو داشت تا در اثر تکون خوردنهای اون کیرش از داخل کون در نیاد مهتاب : هووی خوشگل من .. یا بنت المجتهد .. پس دست دوم به کی میگن ؟همینی که کیرش توی کونمه و میشه گفت با مشارکت این آقایی که داره کس منو می کنه بکارت شما بر داشته شده .. شما دست دوم تشریف بردید زیر آقا جلال ... حیف نشد ؟ اگه باکره بودی می رفتی بهشت .. دیگه به جای این دو تا کیر کلفت کلی اون جا انتظارت رو می کشیدن ...مهدیس : آخ مردم از خنده ..جلال : بس کنید دیگه . به جای حال کردن این قدر به پر و پای هم نپیچید . نا سلامتی هر سه تا تونو می خوام توی یک خونه نگه داشته باشم . عاطفه : من نمی تونم با این دو تا بسارم . جلال : زن باید تابع حرفای شوهرش باشه . مگه اون دو تا با هم نساختن و کنار نیومدن ؟ تو هم باید با اونا کنار بیای .. من نمی دونم چرا به من رسیدی این قدر داری بی حال سکس می کنی . با اون دو تا مخصوصا سینا که داشتی حال می کردی تا این حد این جوری نبودی . عاطفه : تو که داشتی بیشتر از من کیف می کردی که من دارم با اون دو نفر سکس می کنم . حالا هم که داری منو می کنی یه لحظه چشم از سینا و فرزاد و مهتاب بر نمی داری همش مراقبی که اونا دارن چیکار می کنن . اونا دارن چه جوری حال می کنن . خب بهت مزه میده . منم اگه خوشم میومد بیشترش به خاطر این بود که تو هم لذت ببری . شوهر جون منم کیف کنه . یک زن تا اون جایی که می تونه باید برای رضایت شوهرش بکوشه .. جلال : حقا که دختر همون آخوند مادر قحبه ای ..عاطفه : آخخخخخخخ نههههه نهههههه توهین به پدر من ! آیت حق .. اگه بدونی با این حرفت دروازه های جهنم رو به روی خودت باز کردی ..جلال : عیبی نداره .. به وقت خدا حافظی میگم اون دو تا پسر یک بار دیگه دروازه های تو رو باز کنن تا دعام کنی و من بهشتی شم ..گل از گل عاطفه شکفت ..عاطفه : خب دیگه آدما آزادند که هر عقیده ای داشته باشن .یعنی خواست بگه که توی جلال می تونی هر جوری که دوست داری پشت سر بابام حرف بزنی ..مهتاب : مهدیس جون چه طوری ؟!مهدیس : به خوبی شما که نمیشه . خوب زیر اون دو تا کیر کبکت خروس می خونه .. اصلا به فکر من هستی ؟ مهتاب : باور کن از همون لحظه اولی که زیر این دو تا کیر قرار گرفتم دارم به تو فکر می کنم که چیکار کنم زود تر قال قضیه کنده شه و تو هم لذت ببری . ولی خودمونیم چه حالی داره پیش جلال جون یکی دیگه آدمو بکنه. همه اینا به یه طرف آدم از این که فکر کنه شوهرش خیلی دوستش داره و به اون احترام میذاره لذت می بره . اووووووخخخخخخ .. سینا سینا جون .. تند تر .. تند تر .. کونمو پاره پاره اش کن ... تازه دارم حال میام ... فرزاد جون تو هم بجنب ... فرزاد از پایین و سینا هم از پشت مهتاب رو به رگبار بسته بودند .. فرزاد دستاشو رو سینه های مهتاب قرار داده و سینا هم با شونه هاش بازی می کرد . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۱مهتاب دیگه داغ شده بود .. طوری که حس می کرد هم از کون و هم از کس داره پاشیده میشه ..مهتاب : واااااااایییییییی جلال .. جلال جون ... یکی بیاد منو داشته باشه .. من سوختم .. دارم آب میشم .. جلال شوهرم .. عزیزم بیا منو بگیر منو داشته باش . من دارم می سوزم . دارم پرواز می کنم . کسسسسسسم کسسسسسسسم ..کوننننننننننم کونننننننننم .. اووووووووههههههه سینا جون .. سینا .. عاشقتم .. فرزاد فدای اون کیرت ..عاطفه : جلال جون . این چرا داره این جوری می کنه . فکر نمی کنه با این حرکاتش یه تاثیر بدی رو ما می ذاره ؟ جلال : بازم که حواست فقط به این چیزاست . چند بار باید بهت بگم که نباید فکرت رو به این چیزا مشغول کنی . یک زن یا یک مرد در اون لحظاتی که دارن سکس می کنن باید به همونی که دارن باهاش حال می کنن توجه داشته باشن .عاطفه : آقا جلال فکر نمی کنی یه خورده داری بی ربط میگی ؟ اگه این طوره پس چرا خودت رعایت نمی کنی . آخه تو که الان داری منو می کنی خودت که حواست به اون دو تا آقایونه که چه جوری دارن زنت رو می کنن تا لذت ببری و با انرژی و شور و حال بیشتری منو بکنی .. جلال : من اون دو تا زن رو با همه زرنگی هاشون سرشون شیره مالیدم از دست تو یکی در رفتن رو نمی دونم خیلی سخته کار حضرت فیله . واقعا نمی دونم چیکار کنم . گیر حریف افتادم . عاطفه : از دست آخوند جماعت نمیشه صاف در رفت چه برسه به ما دختر آخوند که به قول تو دختر همون مادر قحبه هستیم . اونا مار خوردن و افعی شدن .. جلال : و شما دخترا مار خوردین و سوپر افعی شدین ....عاطفه : همون کیر سینا جون برای من بسه .. باید قول بدی که هفته ای یک بار اونو برام بیاریش ...جلال : یعنی هفته ای یک بار می خوای اون کیر رو بخوری ؟ دیگه چی برای من می مونه . به من چی می ماسه ؟ اون کیرش شبیه به تیر برقه . دیگه ..مهتاب : جلال تو هم بیا .. بیا شوهرم . من سه کیره می خوام . سه کیره ... سینا جون جرم بده .. جرم بده ..جلال هیجان زده شده بود . مهدیس هم با تعجب به اون صحنه نگاه می کرد ... جلال : ما باید همبستگی ملی داشته باشیم . عزیزم همت مضاعف کار مضاعف به همین میگن دیگه .. جهاد اقتصادی .. اقتصاد مقاومتی ...عاطفه با تعجب به جلال نگاه می کرد که شوهرش چی داره میگه ...عاطفه : اگه تو بری کمک مهتاب جون من سهمیه تو رو کم می کنم اونو می دمش به سینا جون ..جلال : باشه .. باشه هر چی تو بگی . قبوله .. موافقم . موافقم ..جلال رفت طرف زنش که توسط دو نفر دیگه در حال گاییده شدن بود .جلال : دهنت رو باز کن . عزیزم بازش کن ...مهتاب به دیدن کیر سوم دیگه فوق العاده هیجان زده شده بود . سینا دستشو گذاشته بود رو جفت قاچای کون مهتاب و اونو به شدت فشارش می داد . فرزاد هم کف دستشو گذاشته بود رو قسمت بالای کس ... مهدیس هم اومده بود کمک و سینه های هووی خودشو دست مالی می کرد .. فقط مونده بود عاطفه .. اونم خودشو به اون جمع رسوند تا یه همبستگی و همتی چند برابر همت مضاعف رو در اون جا پیاده کنه .. جووووووووون جووووووووووون .... اینو جلال با صدای بلند می گفت . می خواست هیجان خودشو نشون بده ... عاطفه هم خودشو رسوند به سینا ... راستش می خواست به مهتاب کمک کنه و یه قسمت از بدن اونو بمالونه ولی دید که تمام جای اون زن اشغاله .در نتیجه از لای کون سینا دستشو رسوند به بیضه اون که همین کارش سبب شد که کیر سینا در حرکت به مقعد مهتاب و داخل سوراخ کونش کمی سرعتش کم شه ... مهتاب تو دهنی ناله می کرد و از عقب کونشو به بدن سینا می زد .. سینا به اشاره دست عاطفه رو متوجه اش کرد که دست از کیرش و ور رفتن با بیضه هاش ور داره .. در عوض بهش گفت که از پهلو کنارش بایسته ... لباشو به لبای عاطفه نزدیک کرد و دستشو گذاشت روی کس اون ... عجب شیر تو شیری شده بود . مهتاب حس می کرد که علاوه بر داغی تمام تنش از داخل و بیرون یه گرمای خاصی هم داره پوست تنشو قلقلک می ده ... کیر شوهرش بود توی دهنش . یهو یه گازی به کیر جلال انداخت که جلال فریادی از درد کشید و همزمان با حرکاتی انفجاری ساکت شد .. کیر جلال از دهن زنش بیرون اومد ... مهتاب همچنان از هوس فریاد می کشید . سینا و فرزاد دیگه منتطر دستور نشدند .. رگبار آب کیرشونو دیگه ریختن به همون سوراخایی که کیرشونو توش فرو کرده بودن . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســـــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۲مهتاب دیگه کارش تموم شده بود .. جلال دوست داشت که توی دهن زنش آب بریزه .. ولی ترسید که کم بیاره و نتونه بعدا با عاطفه بر نامه ای رو پیاده کنه . عاطفه هیجان زده شده بود . دوست داشت خودشو به سینا نشون بده و این که مثلا من تو رو خیلی دوست دارم و آب کیرت رو هم دوست دارم و بهش اهمیت میدم . برای همین وقتی که پسرا کیراشونو کشیدن بیرون , دهنشو گذاشت زیر کون مهتاب تا آب کیر سینا رو که در حال بر گشته لیس بزنه و اونو بخوره . مهتاب که نوک زبون عاطفه رو روی کونش حس می کرد لذت می برد . مهدیس هم واسه این که کم نیاره و به نوعی عشق و علاقه خودشو نشون بده در قسمت جلوی بدن مهتاب قرار گرفت و زبونشو گذاشت زیر کس اون تا بی نصیب نمونده باشه . زن دوم و سوم جلال به تر تیب در حال لیسیدن کس و کون زن اولش بودند که منی فرزاد و سینا در حال خارج شدن از کس و کون بود و پسرا هم از بس آبشونو خالی کرده بودند انگار به این زودی ها تمومی نداشت ..مهتاب : میکش بزنید هووهای خوشگل من . عجب حالی میده که شما هم این جوری دارین جفت سوراخامو میکش می زنین . جلال به هیجان اومده بود . از این که فقط با یک کس و کون لیسی ساده می دید که تا حدودی هوو ها رابطه شون با هم گرم شده ...عاطفه : مهدیس جون اگه می خوای با فرزاد جون و سینا خوشگله حال کنی برو . من این جا هوای مهتاب جونو دارم .مهتاب تعجب کرده بود که چطور شد به یکباره عاطفه مهربون شده . اصلا انتظار این حرکت محبت آمیز از سوی اونو نداشت . جلال هم تعجب کرده بو.د . حس می کرد که همه اینا باید به خاطر احساس آرامشی بوده باشه که از لمس بدن یک زن توسط یه بدن دیگه دست میده .. حالا این جسم و بدن دیگه حتی اگه تن زن دیگه ای هم باشه می تونه لذت خاصی رو بده که به نوعی ایجاد صمیمیت کنه و او از این بابت خیلی خوشحال بود . نمی دونست هیجان خودشو چه جوری نشون بده .. همش در حال بالا و پایین پریدن بود . مرتب صورت سینا و فرزاد رو ماچ کرده از اونا تشکر می کرد. پسرا رفتن سراغ مهدیس ... سینا این بار کرد توی کس مهدیس و فرزاد هم گذاشت توی کونش .. از اون جای که دیگه سینا با یه دید و حرکات حرفه ای به قضیه نگاه می کرد و فعالیتشو انجام می داد هنوز خسته نشده بود . اون به اندازه کافی ارضا شده بود . حالا داشت مثل یه کار گر ساختمونی کار می کرد که داره با تمام وجودش فعالیت و تلاش می کنه . مهدیس همون اول از حال رفته بود . جلال که دید همسران اول و سومش در حال حال کردن هستند و عاطفه به تنهایی داره دو تا سوراخ مهتاب رو لیسش می زنه تر جیح داد بره به سمت مهدیس و به کمک اون . اون بیشتر از مهتاب حساب می برد و از گیر دادن های اون خسته شده بود . اگه مهتاب آروم می شد مهدیس رو هم می شد یه کاریش کرد . اصلا خود مهتاب می تونست اونو ساکت کنه .. سینا کمر مهدیسو گرفته بود با کیرش محکم و به سرعت از سمت پایین به طرف بالا و سقف کس مهدیس می کوبید .-جوووووون کسسسسسم کسسسسسسم سینا جون ...جلال هم رفت به پشت مهدیس .. فرزاد با این که کیرشو کرده بود توی کون مهدیس ولی جلال رفت و کرم آورد و مقداری از اونو روی انگشتش قرار داده و انگشتشو گذاشت در محل تماس کیر و مقعد در اون قسمت بیرونی .. کیر فرزاد با انگشت شوهر مهدیس تماس گرفته و وارد کون مهدیس می شد .. زن هم از درد خفیف و هم از لذت زیاد فریاد می کشید .. سینا طوری اونو به شدت می کرد که مهدیس هر لحظه فکر می کرد که آبش می خواد با فشار از کس خارج شه . بعد از این که جلال حس کرد که کون زنش به اندازه کافی روون شده که کیر فرزاد به راحتی توی کونش حرکت کنه به سمت جلوی بدن مهدیس رفت .. کیرشو گذاشت توی دهن زنش .. جلال : بخور بخور نوش جونت . گوارای وجودت . حال کن .. زن خوشگلم . شما خانومای خوشگل راضی باشین حال کنین خوشحال باشین انگار که من خوشحالم و دارم حال می کنم ..مهدیس در حال ساک زدن کیر شوهرش و حال کردن با سه تا کیر سرشو در تایید حرفای شوهرش تکون می داد .برای لحظاتی سینا حواسش رفت پیش این که دیگه آخرای کارشونه و یه پاداش خوبی انتظارشونو می کشه . تمام خستگی شون در می رفت اگه پاداش خوبی می گرفتند . هر کدوم از این زنا هم به تنهایی یه وعده هایی رو به سینا داده بودند . .... ادامه دارد ....نویسنده ... ایرانی
پســـــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۳مهدیس حس کرد که از خوشی زیاد دنیا داره دور سرش می گرده .. آب کسش همچنان در حال خالی شدن بود .. دوست داشت که تمام مردان حاضر در اون جا زود تر انزال شن و اون بتونه آب همه اونا رو داشته باشه و یه حس خوبی بهش دست بده . دستاشو تکون می داد . از بالا به طرف پایین . درست مثل یه حالتی که انگار یکی داره به راننده ای میگه که ماشینو همین جا نگهش داشته باش پارکش کن ..سینا : بچه ها مهدیس دیگه خوشش اومد من که دیگه دارم خودمو سبک می کنم . جوووووووون .. کس تنگ مهدیس جونو عشق است .زن لذت می برد و کیف می کرد از این که این جوری می شنید که سینا داره از اون لذت می بره . فرزاد هم کیرشو یواش یواش توی مقعد می گردوند. حالا مهدیس حس می کرد که خوشحال ترین زن دنیاست . قبلا هر وقت که نوبتش می شد که شوهرش جلال شبو بیاد پیش اون بخوابه تا ساعتها هیجان زده بود و در اون چند ساعت فانتزی اینو داشت که شوهرش میاد و اونو ردیفش می کنه . و دیگه تصور اونو نمی کرد که یه روزی بیاد و سه تا کیر رو با هم داشته باشه . حرکت کیر ها رو به خوبی حسشون می کرد . توی دهن .. توی کس و کون ... چشاشو بسته بود .. با لذت کیر جلالو میکش می زد ولی این کیر سینا بود که با حرکتش همچنان باعث ادامه دار شدن ار گاسم شده بود و کیر فرزادی هم که توی کونش بود با کلقتی خاص خودش کناره های مقعدو طوری بازش کرده بود که از احساس کیری رو در کون داشتن لذت می برد . آب سینا رو توی کسش حس می کرد .. بعد جلال توی دهنش خالی کرد و و لحظاتی بعد آب کیر فرزاد رو توی کونش حس می کرد که گرمای منی باعث شده بود اون درد خفیف کونشو هم از یاد ببره . آب کیر فرزاد مثل یک پماد قوی وارد مقعد مهدیس شده بود . جلال کیرشو کشید بیرون . مهدیس همچنان دوست داشت توسط جفت کیر پسرا گاییده شه ..مهدیس : پسرا کیرتوتو حالا حالا ها درش نیارین . جلال منو ببوس .. اوخ قلبم آتیش گرفتم .. ولی عاطفه دیگه وقتی که دید مهدیس راضی شده خودش اومد به سمت اون .. از اون جایی که سینا در یه حالت سگی داشت کون مهدیسو می کرد عاطفه دستشو قرار داد روی کون و در یه حالتی که کیر فرزاد اومده بود عقب کیر رو از وسط گرفت و اونو کشید بیرون .. مهدیس : باشه باشه عاطفه مال تو .. نوش جونت ولی به کیر سینای من کاری نداشته باش . جلال جون . جلال فدات تو برو سراغ مهتاب . سراغ زن اولت .. زنی که اولین زنته . وقتی اون بود من و عاطفه نبودیم .. آخخخخخخخخخ سینا تو دیگه کی هستی همین جور داری هیجان میدی . عشق میدی . وقتی که تو سیر نمیشی منم سیر بشو نیستم . مهدیس خودشم می دونست که نمی تونه ساکت شه هوس زیاد اونو به این صورت در آورده بود مهدیس : جلال منو ببخش .. که بوسه هام قطع و وصل میشه .ولی یه دقیقه دیگه می تونی بری سراغ مهتاب . جلال از دهن زنش بوی آب کیرشو حس می کرد . با خودش می گفت این زنا چه جوری آب کیر ما مردا رو می خورن . من که دارم بوی آب خودمو حس می کنم حالم داره به هم می خوره .. سینا : مهدیس جون دردت نگیره ها ... یعنی عضلات کست ممکنه طوری بشه که در اثر ضربات کیر کلفت تا مدتها سوزش داشته باشه .مهدیس مرتب سرشو تکون می داد که یعنی بکن بکن .. دارم لذت می برم . سینا هم دیگه حس می کرد که آخرین دقایقیه که اونا این جان .. و توان اونو داشت که بازم بخواد اونو بکنه .. جلال هم رفت طرف مهتاب تا اون تنها نمونده باشه .. فرزاد هم که کیرشو کرده بود توی کس تنگ و تازه باز شده عاطفه .... . هر کی واسه خودش جیغ می کشید و فریاد می زد . صدای بکن بکن .. مردم و جر خوردم آخ از هر طرفی بلند بود .... سر انجام همه دیگه روی هم ولو شدند .... دیگه سینا و فرزاد اون قدر پاداش گرفته بودند که روشون نمی شد تضمینی های دریافتی رو پیش اونا بشمرن ... وقتی از خونه رفتن بیرون ...سینا به فرزاد گفت خسته نباشی دلاور ... خیلی با حاله این جوری .. حال کردیم و کلی هم کاسبی کردیم . فرزاد : اگه همین جور کاسبی کنیم تا یه مدت دیگه می تونیم زن هم بگیریم . سینا : پسر کس خل شدی ها . حالا داریم زن می کنیم و پول در میاریم .. اون وقت می خوای زن بکنی و پول بدی ؟ فعلا این افکار الکی رو از سر خودت به در کن .فرزاد : راست گفتی سینا . حرف حساب می زنی . حق با توست . سینا : آره رفیق . ولی باید حواست باشه که زیاد آبتو خالی نکنی . نقطه ضعف کار ما در همینه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۴سینا خیلی خسته بود . از این می ترسید که وقتی برسه خونه بازم رودابه رو اون جا ببینه ولی این بار دیگه اون اون جا نبود . شاید از بس ازش انتقاد کرده بود بهش بر خورده بود .. ولی اون تا اون جایی که می تونست به ساناز و سارا و رودابه توجه کرد . خواهرش ساناز بازم انتظارشو می کشید ..-خواهر خوشگله من چقدر خودت رو علاف من می کنی . تو باید بشینی درسات رو بخونی . الان زن و شوهرا هم تا این حد به هم توجه ندارن . هوای همو ندارن که تو داری این جوری خودت رو منتظر من نشون میدی و از من انتظار داری ..-چیکار کنم یه داداش که بیشتر ندارم . دلم می خواد تو هم دوستم داشته باشی . به من فکر کنی ..-آخ ساناز جان اگه بدونی دنده زدن چقدر سخته چه فشاری به آدم میاد . ترافیک زیاد .. جاده های شلوغ ..-آخ داداش من فدات شم . پس بیا من خستگی تو رو در کنم .مامان هم خونه نیست و این طوری بهتر هم میشه . -مامان کی میاد-تا دو سه ساعت دیگه هم نمیاد .. -بابا نیومد؟-نه بابا هم فکر نکنم بیاد . تماس گرفت که یه ماموریت اداری واسش پیش اومده . -طبق معمول . بیچاره مامان ... -ما چیکار داریم . بریم فکر خودمون باشیم . ساناز خودشو انداخت توی بغل سینا . -سینا فدات شم داداش .. بیا .. خودم داغت می کنم .. ولی بوی عطرای عجیبی رو میدی . همیشه هم همینه .-چیکار کنم خواهر گلم . این مسافرایی رو که سوار می کنم از بس عطرای گرون قیمت به خودشون می زنن که بوی اون رو تن آدم می شینه . حالا تو چرا به اینا حساسی . داداشت با این خستگی کاری کجا حال داره که به زنای دیگه توجه کنه . -نه بیا توجه کن . می خوای خودت رو بد بخت کنی ؟ الان بیشتر دخترا همه شون یا معتادن یا از خط خارج شده ان یا فساد اخلاقی دارن . کافیه یکی از اونا خودشو به تو بچسبونه و یه پاپوش درست کنه واست که مجبور شی اونو بگیری .-ساناز خیلی حرف می زنی .. -بیا بریم توی اتاق من ... سینا هم همراهش راه افتاد . -من نمی دونم چرا درو از داخل قفل می کنی .. -شیطون تو نمی دونی واسه چی ؟ واسه اینه که ساناز دلش واست تنگ شده . -فدای اون دل کوچولوت خواهر کوچولوی من . -من دیگه کوچولو نیستم . من خانوم شدم و تو هم منو به درجه خانومی مفتخر کردی . من دیگه زن داداش خودم هستم . زن تو . حالا من و تو باید وظیفه زناشویی خودمونو انجام بدیم .. -ساناز من هنوز دوش نگرفتم ممکنه بدنم بوی خوشی نده .. از دست تو دختر من دیوونه شدم ..ولی ساناز شلوار و شورت سینا رو از پاش در آورد . اون منتظر برادرش بود تا هم حال کنه و هم بهش حال بده .. -اوووووووفففففف همون کیر گوشتی و تپلو داری که داره به سانازش سلام میگه . دوستت دارم سینا . دوستت دارم . جووووووووون .. .. ساناز کیر سینا رو از ته گرفت توی دستش و تنه اونو چند بار به این طرف و اون طرف حرکتش داد . -این چرا این قدر شله . یه دست بهش بزنم باید سفت شه . باید شق شه . به ساناز جونش سلام بده .. خودم درستش می کنم .. دهنشو گذاشت رو کیر سینا .. آروم آروم میکش می زد ...-اوووووووووففففففف عزیزم .. جونم .. خواهر قشنگم .. ساناز هنوز تعجب می کرد که چرا کیر سینا هنوز به اون رشدی که انتظارشو داشته نرسیده .. ولی یه آب عسلی خاصی رو توی دهنش حس می کرد . کیرش یه طعم و بوی خاصی رو می داد که اونو مشکوکش کرده بود . یه طعمی و بویی که انگار رفته باشه به کس و کون زنی ... حس حسادتش تحریک شده بود ولی دوست نداشت با این افکار خودشو عذاب بده که زن دیگه ای با اون بوده . ولی یه چیز دیگه ای که تردید اونو زیاد می کرد این بود که شکم و دور و بر کیر سینا هم بوی عطر می داد . یه عطر و اسپری زنونه . اگه تن و پیرهن سینا تا حدودی بوی عطر زنونه رو بده خب میشه یه جوری توجیهش کرد اونم با ارفاق ولی این قسمت از بدنش نباید این بو رو بده .. نهههههههه داداش سینای من فقط مال منه .. دامنشو در آورد . شورتشو کشید پایین و رفت رو کیر سینا نشست .. -خیلی بی حالی سینا . مگه جای من دوست دختر دیگه ای گرفتی . مگه منو دوستم نداری . منو نمی خوای ؟-ساناز شاید خستگی زیاد نمی ذاره که سر حال باشم . تو که می دونی من ساناز خوشگل خودمو بیشتر از خودم دوست دارم ... .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۵ساناز : داداش فقط می خوام که یادت باشه که من زن تو هستم . خواستم که دیگه دخترای دیگه گولت نزنن . سینا : و اون وقت فقط این ساناز گل باشه که منو گولم بزنه ؟ -بد جنس نشو داداش یعنی من گولت می زنم ؟-شوخی کردم . تو گولم بزن هیشکی دیگه این کارو نکنه . تو که می دونی من خیلی دوستت دارم . بدون تو هم یک لحظه آروم و قرار ندارم . هر وقت دارم دنده می زنم فقط به یاد تو هستم . فقط همین . عزیزم . . -حالا من میام رو تو می شینم و و خودم واست دنده می زنم . -اگه این کار رو بکنی که خیلی ممنون میشم . عالی میشه . چون خیلی خسته ام .-ولی من کاری می کنم که تو خستگی ات در ره . یه داداش گل مگه بیشتر دارم ؟ -امان از دست تو خواهر خوشگل من . بابا که خیالش نیست ولی اگه مامان بفهمه که تو دیگه دختر نیستی پدر منو در میاره .-عیبی نداره . بذار بفهمه . .. مگه خودش دختره .-ساناز حرفای الکی می زنی ومی خوای اون وقت آبروی من و خودت رو ببری . دختر نبودن تو به یک طرف و رابطه خواهر و برادری به یک طرف دیگه که این اصلا غیر قابل هضمه . من بهت چی بگم . ها .. دختر . -نمی دونم تو منو کشتی با ابن ناز کردنات . من دختر هستم و تو داری برای من ناز می کنی . ساناز به شدت حشری بود . اون تا قبل از این که سینا بیاد فقط به این فکر می کرد که چیکار کنه که وقتی اونو دید بتونه با بی حوصلگی های داداشش مبارزه کنه . چون می دونست وقتی که اون بر گرده به خونه خیلی بی خیال و خسته هست . سینا بیشتر به این خاطر که خواهرش راضی باشه کاری به کارش نداشت و با هاش همراهی می کرد . با این که از سکس با اون خوشش میومد و حتی در این لحظات هم این کار بهش آرامش می داد ولی در اون لحظات خیلی کوفته بود . ساناز در همون وضعی که خودشو انداخته بود رو کیر سینا دستاشو رو شونه های داداشش گذاشت و خیلی آروم ماساژش می داد . -فدای تو و اون دستای ناز و ظریف دخترونه ات شم . یادم باشه که دستمزد تو رو بهت بدم .-سینا من پولکی نیستم .-مگه نگفتی که تو زن من هستی ؟ خب یک شوهر به زنش هم پول میده و هوای اونو هم داره دیگه . غیر از این که نیست .-فدای تو شوهر خوبم بشم من , داداش گلم ! من محبت تو رو می خوام . عشق و هوس تو رو . ساناز کونشو گذاشته بود رو سر کیر داداشش و در یه حالت گردشی کونشو روی کیرسینا می گردوند . دوست داشت کیر اونو خیلی سفت حس کنه . ولی سینا یه حس بی جانی داشت . برای همین دستاشو گذاشته بود رو سینه های ساناز و همش به این توجه داشت که این خواهرش باشه که بر نامه سکس رو اداره می کنه . ساناز هم تا می تونست خودشو رو سینا حرکت می داد . ولی دوست داشت که برادرش هم به دیدن اون شور و حالی نشون بده حرکتی کنه .. سینا احساس کرد که با کمی تحرک می تونه رو ساناز اثر بذاره .. این بار دستاشو گذاشت روی باسن ساناز و اونو یه دور بر گردوند و روش قرار گرفت . و با شور و حال و نشاط بیشتری شروع کرد به عشقبازی با اون تا بتونه این شور و حال رو به اون منتقل کنه . هنوز کس تنگ ساناز رو که حس می کرد به این فکر می کرد که زنی گرفته و اون تازه عروسشه .. -ساناز چرا این جوری نگام می کنی .. -نمی دونم شاید بوسه های تو رو می خوام .-شاید که نه .. حتما می خوای ..-باید نازت رو بکشم داداش ؟ -ناز کشیدن کار پسراست . حالا می تونم ببوسمت خواهر کوچولوی دوست داشتنی من ؟سارا دستاشو گذاشت روی گوش برادرش و گفت چند بار باید بهت بگم که من کوچولو نیستم . چرا اینو حس نمی کنی . ولی چون می دونم برای نازمو کشیدن بود ازت می پذیرم .سینا یک بار لبای خواهرشو به شکار لبهای خودش در آورد ... ساناز در آغوش اون احساس آرامش می کرد . احساس باوری که به با ور های زندگی اون جهت می داد . احساس آرامش می کرد . برادرش رو یک تکیه گاهی می دونست که اونو از تمام پسرای دنیا بی نیاز می کرد . دیگه بقیه پسرا واسش هیچ هیجانی رو ایجاد نمی کردند . یه حس انفجار هوس اومده بود به سراغش . حس قشنگی که وقتی خودشو مایه لذت داداشش می دید به سراغ اون میومد ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســـــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۶ساناز غرق هوس بود و سینا هم کیرشو توی کس خواهرش به گونه ای حرکت می داد که به نرمی و بعد به تندی خواهرشوآتیش بده . بعد از بوسه رو لباش واز کناره های صورتش رفت به سمت گردنش .. ساناز : آهههههههه داداش داداش عالیه . همه جا .. همه جا مو بوس . منو غرقم کن . بسوزون .. دیگه این تمومی نداره . خواهش می کنم . خواهش می کنم . ولم نکن . بد جنس نشو باید یه خیلی تا اون جایی که من گفتم منو بکنی . من داداش خودمو می خوام . گل ناز خودمو می خوام . آخخخخخخخخخ ... خیلی می خاره . بیشتر بخارون . تا مامان نیومده زود باش ... الان می ترسم رودابه مزاحم هم بیاد این جا . بازم می خواد یه چیزی رو بهونه کنه بیاد این جا . سینا سینا .. بغلم کن فشارم بگیر .. دوستت دارم . دوستت دارم . کیرت رو می خوام ..سینا : عزیز دلم چقدر هیجان زده شدی . من که همین جا پیشتم . پیش تو عزیز گلم . عزیز دلم . . اگه دلت به همین خوشه که من الان اونو تقدیم تو کردم . دیگه از داداشت چی می خوای .. ساناز : می خوام از زبونت بشنوم که تو دوست پسر منی و هیچ دختر دیگه ای رو هم دوست نداری ... ولی همش حس می کنم که به زنای دیگه توجه داری یا اونا خیلی بهت توجه دارن .-خب تقصیر من چیه که اونا به من توجه دارن . یعنی من به دخترای دنیا بگم که منو دوست نداشته باشن ؟ -پدرشونو در میارم مگه پسر قحطی اومده که اونا باید بیان سراغ داداش من ؟ -حالا اگه اونا از تو بخوان که منو واسه اونا جور کنی تو چی جواب میدی ؟ -جراتشو ندارن . -یعنی طوری رفتار می کنی که اونا فکر کنن تو مادر شوهر منی ؟ -یه همچین چیزایی . اگه روشونو زیاد کنن اصلا بهش میگم من و تو خواهر و برادر نیستیم و دوست دختر و پسر هستیم . می دونی اون وقت چی بهش میگم ؟-نه چی میگی ؟-میگم این یک رازه . من به تو اطمینان کردم و گفتم . خواهش می کنم باز به کسی نگو .-تا حالا از این کارا کردی .. -سینا حواست به کارت باشه ..-اگه یه وقتی بره به بقیه بگه چی ؟-داداش من که هنوز به کسی نگفتم الکی واسه چی می ترسی . تازه در اون صورت در واقع خودشو مسخره کرده .. و برای منم که مهم نیست .سینا : خیلی دیونه ای ساناز .ساناز : خیلی خوشم میاد از این که دیوونه تو باشم و بقیه رو هم دیوونه کنم .-حالا حقته که تا اون جایی که این دختر دیوونه می خواد اونو بکنمش . سر حالش کنم . -چه عجب ! بالاخره متوجه شدی که باید یه وقتی هم واسه ما بذاری . -پس این کاری که حالا دارم انجامش میدم چیه ؟-از نظر من کمه .. -حالا میشه ساکت بمونی تا من کارمو انجام بدم ؟سینا یواش یواش خودشو عادت داده بود به این که ساناز رو هم مثل یه دوست دختر ببینه در عین این که خواهرشه . لذت می برد . سینا : خیلی سنگین شده اون داخل ..ساناز در حالی که به سینه ها و زیر شکمش دست می زد گفت داداش .. داداش داره واسه تو می ترکه . همین حالا داره می ترکه آخخخخخخخ ... حالا تو هم بترکون . همزمان با تر کیدن من تو هم بترکون . سینا حس کرد که خیلی خسته هست با این که چند بار داغ شده بود و لی به زحمت تونست چند قطره از آب کیرشو توی کس خواهرش خالی کنه . دلش برای ساناز می سوخت . بیشتر وقتایی که میومد سمت خواهرش خسته بود و توانی برای سکس نداشت . دوست نداشت این طور باشه . ساناز که پرشهای کیر سینا رو توی کسش حس می کرد متوجه نشد که داداشش زیاد خالی نکرده .. سینا از حال رفته بود .. .. ساناز در حالی که اونو غرق بوسه اش کرده بود گفت فدات شم داداش گلم . می دونم خیلی خسته بودی و به خاطر من مجبور شدی بازم فعالیت کنی . وقتی کیر سینا رو گذاشت توی دهنش و میکش زد سینا حس کرد که سردردش تا حدود زیادی آروم شده ... سینا یه دوشی گرفت و رفت به اتاقش .. اصلا معلوم نبود کی خوابش برد . وقتی چشاشو باز کرد مادرشو کاملا لخت کنارش دید -مامان تو این جا چیکار می کنی .-چیه سینا مثل این که از دیدن من خوشحال نشدی .. -نه مامان اصلا این حرفا نیست . بابا که خونه نمیاد . ولی تا اون جایی که خبر دارم امشبو رودابه و ساناز هم قراره بازم همین دور و برا باشن . میگم چطوره اصلا رودابه رو هم به عنوان یکی از دخترای خونه اضافه اش کنیم به خودمون . .. سارا : دوست داری عروست باشه ؟ پسرم الان زن گرفتن خیلی خطر ناکه . -مامان من کی گفتم می خوام زن بگیرم . منظورم این بود که دیگه اون شده صاحب خونه ... خونه محرم . مثل خواهرم ...-حالا این شد یه چیزی . مگه نمی دونی که مامانت خیلی حسوده . اصلا دوست نداره که پسرش از دخترای دیگه حرف بزنه یا با اونا باشه . ... ادامه دارد ... نویسنده : ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طـــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۷مامان سارا در حالی که در حال بر هنه کرد سینا بود گفت عزیزم پدرت که امشب هم نمیاد خونه و یک خبر خوش دیگه این که ساناز هم امشبو می خواد بره خونه رودابه و در نتیجه من و تو تنها هستیم . تنهای تنها می تونیم کاملا با هم خوش بگذرونیم . آخ که دلم می خواد کاملا لخت بگردم توی خونه .. برات برقصم . خوشگل کنم ... .. چیه سینا مثل این که زیاد خوشحال نشدی ؟- نه مامان اتفاقا خیلی هم خوشحال شدم . از خوشحالی نمی دونم چیکار کنم . فقط این رانندگی اعصاب آدمو خرد می کنه و خیلی خسته ام می کنه . دوست دارم کمی استراحت کنم . -فدات شم عزیزم . تا صبح کلی وقت داریم . هر چقدر دوست داری استراحت کن . فقط می خوام توی بغل خودم باشی . خیلی عالی شد که بابات هم بیشتر شبا رو خونه نمیاد . تازه وقتی هم که بیاد خوشحال میشه که من طرفش نمیرم . یه وقتی حسودیت نشه عزیزم . من بهش راه نمیدم . اون گاهی واسه این که به خیال خودش هوای منو داشته باشه میاد سمت من ولی من آدم حسابش نمی کنم . تحویلش نمی گیرم .-بهترین کارو می کنی سارا جون .. مامان خوشگلم . من دوست دارم که تو فقط مال من باشی .مال خودم . این فقط من باشم که باهات حال می کنم . -عزیزم همین طوره که تو میگی ..-مامان بذار بخوابم . هر کاری که دوست داری می تونی با بدن من انجام بدی . فقط می خوام چشامو ببندم . اگه عکس العملی نشون ندادم یه وقتی ناراحت نشی ها ...-باشه عزیزم . می دونم خسته ای . مادرت توقع نداره که تو پس از یک روز سخت کاری بیای و این جور خسته و هلاک ولو شی و اون وقت منم بخوام اذیتت کنم . فقط امید وارم که خوابت رو نپرونم ..-نه مامان اگه نرم نرم به بدنم دست بکشی تازه لذت هم می برم و خوابمم می گیره . سینا چشاشو بست تا آروم بگیره و بخوابه . سارا هم دستشو رو سینه های پسرش می کشید وآروم آروم با کیرش بازی می کرد . لباشو گذاشته بود رو کیر سینا ... و سر کیرشو زبون می زد و از سر کیر به سمت تنه حرکت کرد . سینا راستی راستی با این حرکات مادرش خوابش گرفته احساس سستی می کرد . بین حالت خواب و بیداری قرار داشت . هر چند لحظه در میون متوجه می شد که سارا با کدوم نقطه از بدنش داره حال می کنه ولی در اون لحظات در حال ساک زدن کیر سینا بود . سینا خوشش میومد از حرکات آرام بخش مادرش .. دوست داشت تا ساعتها می خوابید و مامان سارای اون بهش حال می داد . وقتی که سارا دو تا تخمای پسرشو گذاشت توی دهنش اون دیگه واقعا از این رو به اون رو شده بود . مادرش لیس زدن و خوردن بیضه ها رو به خوبی وارد بود و این کار رو بهتر از هر کس دیگه ای انجام می داد . طوری بیضه هاشو می ذاشت توی دهنش و اونا رو همون داخل دهن به چپ و راست و دور و اطراف داخل دهنش می گردوند که با احساس لذت در تنه کیرش و شق شدن اون به هوس می افتاد .. ولی با همه اینا در اون لحظات خوابش برده بود . . در آغوش سارای قشنگش چشاشو بسته بود . .. سارا با بدن برهنه سینا بازی می کرد . غرق هوس بود .. یه دستشو روکسش گذاشته بود و با دست دیگه اش با بدن سینا بازی می کرد . سینا وقتی چشاشو باز کرد مادرشو در آغوشش خفته دید . دستشو گذاشت روی کسش . لبه هاشو به دو طرف باز کرد . شکافش مشخص شد . کس کاملا چرب و خیس و روغنی بود . با این که سارا در آغوش گرم سینا به خواب رفته بود ولی هنوز آثار هوس در کسش باقی بود .. سینا حس کرد که خستگی اون تا حدود زیادی رفع شده با این که اون جور که باید و شاید تمایلی برای سکس نداشت ولی برای این که مادرشو تامین کنه و یک بار دیگه افکار خاصی به سرش نیفته لباشو رو کس مادرش گذاشت و زبون زدن به شکاف و چاک وسط رو شروع کرد .. سارا اولش حس می کرد که داره خواب می بینه ...خیلی زود چشاشو باز کرد .. -مامان بیدارت کردم ؟-نه عزیز دلم ..خیلی منتظر بودم . ولی دیدم خسته ای و گفتم بذارم بخوابی . چه شب خوبیه . کاش از این شبهایی که بتونیم با هم تنها باشیم زیاد داشته باشیم .-سارا جون تو هنوز خسته نشدی از این که این همه با من بودی ؟ دلت رو نزدم ؟-هرچی بیشتر باهات سکس می کنم بیشتر دلم می خواد که پیش تو باشم . خیلی دلم می خواد با هم یه سفر دو نفره بریم . فقط من و تو .-سانازو چیکارش کنیم .. -نمی دونم . همینشو بگو . سینا کف دستشو تا اون جایی که می تونست بازش کرد و کس مادرشو درچنگ خودش گرفت . ...ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۸سارا دیگه نمی دونست حسشو چه جوری بیان کنه . باورش نمی شد که سینا اونو تا این حد سور پرایز کرده باشه . -واااااااایییییییی عزیزم عزیزم .. سینا .. خیلی دیگه داغ شدم . خوبه .. خوبه .. یعنی بازم بکن . بازم بکن . من می خوام . می خوام . این هیجانیه که من حسش می کنم . دوست دارم همیبشه همین جوری باشم . با یه حس قشنگ و عالی . ولم نکن . نه .. نههههههه ... دوستت دارم . دوستت دارم . بیا .. بیا بذار.. بذار ش تو .. منتظره ... چه خوب شد که امشب ساناز ورودابه این جا نیستند . همون جوری شد که من دوست داشتم . واقعا غالی شد . بگو برات چیکار کنم . بگو عشق من . سینا با این که حالش جا اومده بود ولی تا حدودی هم سرش درد می کرد . لحظاتی رو سپری می کرد که حس می کرد بیشتر از هر سکس دیگه ای بهش می چسبه . چون اون با این کارش مادرشو از افتادن در دامی خطر ناک نجات داده بود و این جوری آبروی خانوادگیشو حفظ کرده بود . هر چند به اندازه کافی از هماغوشی با مادرش هم لذت می برد . جووووووووون دیگه لحظاتی بهتر از این نمی تونست داشته باشه . با این که مادرش کیر کیر می کرد ولی کف دستشو به شدت روی کس حرکت می داد . لذت می برد خوشش میومد که اونو همچنان اسیر خودش کرده باشه .-دوستت دارم . دوستت دارم .. سینا . می خوام . زود باش کیر بده . دوای دردمو بده . معجون در مانی منو بده . همونی که چشامو روشن می کنه . به قلبم خون می رسونه . همون که به پا هام توان حرکت می ده .. بدش به من زود باش ناز نکن . -الان مامان جون خوشگله من . خودم فداش میشم .سینا به شدت سارا رو حشری کرده بود . کیرشو گرفت روبروی صورت مادرش و گفت می بینی مامان ؟ می بینی . اینو خوب ببین که چقدر واست درشت شده . درشت و با حال شده . عشق می کنی ؟ سارا چشاش گرد شده بود . حشر و هیجانش زده بود بالا . دستشو گذاشت زیر بیضه هاش . کیررو به صورت شلاقی در آورد و چند بار پی در پی اونو به سر و صورتش زد . -جووووون جوووووون سینا ... روز به روز درشت تر و با حال تر میشه . خیلی آب داره .نوک زبونشو گذاشت رو سر کیر پسرش . -همینه . همینه که به آدم جون میده . همینه که آدمو سر حال می کنه ... سارا سر کیرو گذاشت توی دهنش .. داشت به این فکر می کرد که همین تا لحظاتی دیگه میره توی کسش . و از این که می دید سینا بازم براش شق کرده و با حرارت داره خودشو بهش می چسبونه خیلی شاد و سر و حال بود . غروبی از این که اون خیلی بی خیال نشون می داد کمی ناراحت و نگران شده بود از این که نکنه اون با دخترای دیگه دوست باشه و یه جوری خودشو ارضا می کنه ولی حالا که استیل کیر پسرشو می دید حس کرد که این کیر واسه یه دختر جوون تا این حد به هیجان نمیاد که این جوری واسه مامان سارای خودش خوش و سر مست شده . .. -حالا بخواب . بخواب مامان که می خوام بکنم توی کست . می خوام سر حالت کنم . می خوام . -همون جوری که من دوست دارم ؟ سارا لاپاشو باز کرد . دستاشو گذاشت دور کمر سینا . و پاهاشو هم کمی بالا تر آورد . حالا سینا خودشو چسبوند به اون .سینا : خیلی داغ شده . داغ ...کیرشو از پایین به سمت بالای کس طوری حرکت می داد که چشای مادرشو کاملا گرد کرده بود . -آخخخخخخخخخ سینا سینا ... فقط باید بکنی توش . باید بکنی توش ... زود باش دوامو بده ... رفت . آههههههههه رفت مثل هنیشه ...سارا هوس و گرمی و نرمی و داغی و آرامش همه رو با هم حسش می کرد .-دیگه تموم کردم ...این بار سینا صورتشو به سارا چسبوند . می دونست که این یه تیکه رو دیگه واقعا نمی تونه مقاومت کنه . وقتی اونو اسیر چنگال خودش کنه اون دیگه راه فراری نداره . اونو به خودش چسبوند . -دوستت دارم دوستت دارم مامان ...و این آخرین کلماتی بود که قبل از بستن و قفل کردن لبای مامانش بر زبون آورد . صدای نفسهای گرم سارا در هوس و التهاب تماس بدنهای عاشق و پر هوسشون به گوش می رسید . نفسهایی که نشون می داد اونا جز به هوس و جز به گرمی عشق و نیاز به چیز دیگه ای فکر نمی کنن . سارا چشاشو بسته بود و خودشو به لبها و آغوش و کیر پسرش سپرده بود . حرکت ملایم و رفته رفته سریع کیر گوشتی و کلفت و شق شده سینا رو در کسش مجسم می کرد . سینه های تپل و بر جسته سارا که با کونش هم خونی داشت رو سینه های سینا می غلتید ... دوست داشت می تونست گردنشو سرشو خم کنه و اون سینه ها رو بخوره .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۵۹کیر سینا رفته بود توی کس مامان ساراش .. با سرعتی کم شروع کرد و یواش یواش سرعتشو زیاد تر کرد . سرش درد می کرد .. ساناز و عملیات خارج از خونه اونو حسابی خسته اش کرده اما با همه اینا می دونست که باید احترام مادرشو نگه داشته باشه و جلب رضایت اون ارزشش از هر چیزی بالاتره که اگه تا حالا هواشو نمی داشت شاید که مامانش از دست رفته بود . سارا هم تماس سینه های داغ سینا رو رو سینه هاش حس می کرد .-عزیزم فشارش بگیر . محکم تر می خوام که آبش کنی .. شل و ولش کنی . نشون بدی که داری لذت می بری . از وجود مامانت لذت می بری . اوووووووووخخخخخخ آتیش گرفتم سینا . این دیگه چیه . همین جور داره منو می سوزونه و میره . دادمو برده به آسمون . جووووووون .. کسسسسسم کسسسسسم .. -مامان همه جاتو می خوام ..سارا بازم یه حس نو جوانانه داشت . به یاد روز هایی افتاده بود که هوس داشت .. با حسرت به عروس و دومادا نگاه می کرد .. به این که ای کاش جای یکی از اون عروسا می بود و می تونست با داماد سکس کنه و با اون فانتزی ها خود ارضایی می کرد . اون روزا شور و حال عجیبی داشت و و حالا هم حس می کرد که اون شور و نشاط اوایل جوونی بر گشته . همون حس رو داشت با این تفاوت که حالا یک کیر تازه ای بود که هر وقت اراده می کرد می تونست اونو در کسش حس کنه . می تونست با اون به شور و حال خاصی برسه .. -اوووووووووخخخخخ سینا سوختم . سوختم . داغ شدم . خواهش می کنم . به دادم برس ... جووووووون .. از این عالی تر نمیشه . من دیگه هیچی واسم نمونده .. اووووووفففففففففف عزیزم .. محکم ..محکم .. رو من سوار شو برو عقب تا اون جایی که می تونی کیرت رو بکش بیرون .. طوری که در نیاد و بعد سریع اونو فروش کن توی کسم . می خوام حال کنم لذت ببرم جیغ بکشم . آخخخخخخخخخخ ... جووووووووون ... امشب تا صبح می خوام توی بغل تو باشم .. جووووووووون هیشکی نیست . از دست این دختره خلاص شدم . سینا هنوز سر در نمی آورد که چطور شده که ساناز اونا رو تنها گذاشته . ازش بعید بود که این کارو انجام بده . ولی فکرشو حالا متوجه مادرش کرده بود که باید به اون می رسید .. همون کاری رو کرد که سارا ازش می خواست . کیرشو با سرعت می برد عقب و با سرعتی بیشتر به جلو و داخل کس می فرستاد .-جووووووون .. اووووووفففففف مااااااماااااان هر بار که می کنمش انگاری تنگ تر و تنگ تر میشه . سارا از شنیدن حرفای سینا لذت می برد . از این که پسرش در مورد اون این تصور رو داره .. -لذتشو ببر حالشو ببر سینا . فدات شم . چشم و دلت سیر باشه و دیگه به دخترای دیگه توجهی نداشته باش .. -اوووووهههههه مااااامااااان مامان گلم .. مامان کس تنگ و کس تپلم . وقتی که تو رو دارم دخترای دیگه رو می خوام چیکار . تو رو می خوام .-بگو بگو سینای من بگو . می خوام بازم بشنوم و تو بازم برام بخونی . -میگم .. بازم میگم .. دوستت دارم . دوستت دارم . مامان همه جا تو بخورم ... سارا غرق عرق شده بود و سینا هم همین طور .. کیر و کس هم به شدت داغ کرده بودند . سارا حس کرد که آبش داره می ریزه ..-وووووییییییی کسسسسسسم کسسسسسسسم سینا جون فدات شم .. تند تر تند تر .. زود باش .. خواهش می کنم . ادامه بده .. دوستت دارم . دوستت دارم .. اووووووخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسسم ...-مامان داشته باش کیر منو که فقطط برای توست ... دیگه تو رو دارم زن نمی خوام . درد سر نمی خوام ..-تا هر وقت که دوست داری پیش من باش . خودم زنت میشم . سانازو هم که شوهر دادم بیشتر و بهتر بهت می رسم . اصلا به بابات میگم که دیگه نیاد خونه .. آخ داره میاد .. منو ببوس .. سینا لبای مادرشو شکارش کرد تا اون دیگه بیش از این حرف نزنه . وراحت برای ارضا شدن تمرکز داشته باشه . . کیر سینا هم به صورت اتوماتیک با چند پرش هوسشو توی کس مامانش خالی کرد .. پس از لحظاتی که خنک شدن با هم رفتن حموم -وااااایییییی سینا شیطون چیکار داری می کنی .. سینا کون مادرشو چرب کرده بود و با روغن مالی کردن سوراخ کونش محلشو برای ورود کیرش آماده کرده بود ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی