پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۰سینا دیگه با تمام قوا خودشو واسه از خط خارج کردن عطیه آماده کرده بود . اونو برد روی تخت .. دختر کمی می ترسید . ولی سینا خودشو کشید روش . خیلی آروم بهش گفت -دختر نمی ترسی که . عطیه چیزی نمی گفت . مژه نمی زد . نشون می داد که می ترسه .عاطفه : مسعود نگاه کن . اون خیلی می ترسه . اگه دوست داشته باشه من خودم با یک موزی بادمجونی راهشو باز می کنم .مسعود : چی میگی زن . اون حالا به اندازه کافی گوشه نشینی و حالت شبه افسردگی داره . می خوای فر دا پس فر دا به جایی برسیم که افسردگی پیدا کنه از این نظر که عرضه اونو نداشته که با کیر یک مرد زن شه ؟ اون وقت نمی تونه سری میون سر ها بلند کنه .عاطفه قاطی کرده بود از این که شوهرش واقعا چی داره میگه و داره به چی فکر می کنه .سینا : عطیه تو دختر خیلی نازی هستی . خیلی شجاعی . بابات خیلی ازت تعریف می کنه . چه سینه های نازی داری . ناز تو هم خیلی غنچه ایه . مثل غنچه گل سرخ . وقتی که باز میشه و اون حالت سرخش اگه بدونی چقدر قشنگه . همه مردای دنیا دوست دارن یه دختری مث تو رو داشته باشن . تو هم الان می رسی به جایی که بابات هم تو رو کنار خودت داشته باشه . حالا تو که خودت می دونی شرایط دخترا طوریه که برای انجام این کارشون باید از مرحله ای بگذرن . تو و بابات با هم توافق کردین که کار در این مرحله توسط من انجام شه . امید وارم تونسته باشی حساسیت موضوع رو درک کنی . عطیه : می دونم . همه این چیزا رو می دونم . سینا : حالا واسه این که یه آشنایی بیشتری با این جریان و با کیرم پیدا کنی و اون استرس اولیه رو نداشته باشی می تونی اونو فرو کنی تو دهنت . حس کنی که این همون چیزیه که تا چند دقیقه دیگه می خواد بره توی کست . یه خورده که راهشو باز کرد اون وقت بابا مسعودت می تونه لوله خودشو فرو کنه داخلش . عطیه می خواست بگه این طور باهام حرف نزن که من بچه نیستم ولی روش نشد چیزی بگه . از بس خونواده لوسش کرده بودن اون گاه خوشش میومد که این جوری نازشو بکشن یا با هاش حرف بزنن . با این حساب تا حدودی از این نظر که پیش سینا کم بیاره یا ضعف نشون بده خجالت می کشید .مسعود : عزیزم می بینی ؟ چه قشنگ داره دخترمونو میاره توی خط ؟ اصلا اونا این کاره ان . انگاری که اونا رو یه جایی آموزش داده باشن .عاطفه یه نگاهی به کیر شوهرش انداخت و یه نگاهی هم به کیر سینا . اون دو تا رو در مقابل هم مثل فیل و فنجون حس کرد . یعنی دخترش می تونه کیر به اون کلفتی رو تحمل کنه ؟ سینا کیرشو کرده بود توی دهن عطیه . دختر اول چندشش می شد ولی بغد یواش یواش بازش کرد . -آفرین دختر خوب .. حالا به هیچی فکر نمی کنی جز به این که باید فکر کنی که یک دختر بچه ای هستی که داری یه بستنی قیفی می خوری یا یک آب نبات چوبی . حس بگیر می تونی حتی چشاتو هم ببندی . فکر کنی همینی که توی دهنت قرار داره داره میره توی کست .سینا کف دستشو هم گذاشت روی کس عطیه و چهار تا انگشتاشو روی کس می کشید . عظیه حس می کرد که داره آتیش می گیره و سینا هم از این بازی لذت می برد . سینا دیگه یقین کرده بود که نقش معلم رو داره به خوبی ایفا می کنه .عاطفه : مسعود .. ببین دو تا لپای دخترمون چه جوری بالا اومده ؟مسعود : این قدر دیگه لوسش نکن . اون که تنها دختر دنیا نیست که داره این جوری کیر می خوره . دختر تو چه فرقی با بقیه دخترا داره . حالا سینا چه گناهی کرده که کیرش به این صورت در اومده . بریم بگیم زن نگیره ؟ اتفاقا خیلی از زنا و دخترا به دیدن همچین کیرایی در جا حشری شده و سر قاپیدن اون رقابت می کنن . حتی من خودم حالا دارم می بینم که چشات چه برقی می زنه که بری و جای عطیه قرار بگیری ..عاطفه : چی داری میگی مرد . تو داری با این حرفات بهم میگی که من اهل حالم و راحت می تونم بهت خیانت کنم . منو با یه جنده برابر دونستی ؟؟ مسعود : عشق من ناراحت نشو . من که خودم می دونم تو عمریه با وفاداری توی خونه من زندگی کردی و اعل دعا و عبادت و دوره های مذ هبی هستی و همه هم تو رو امین خودشون می دونن .عاطفه می دونست که مسعود همه اینا رو درست میگه . سینا لباشو گذاشته بود رو لبای عطیه .. عطیه حس کرد که داره آتیش می گیره . کیر واسه یه دقیقه ای بود که از دهن عطیه خارج شده و حالا لای پای دختر قرار داشت . -بازش کن عطیه نترس . بازش کن . همه چی آماده هست تا بتونی ازمرحله خطیر زندگیت بگذری . شجاع باش . یه نفس عمیق بکش . این خط پایان وپایان خط نیست . این آغاز راهیه که خیلی ها از اون عبور کردند . و من تا چند ثانیه دیگه واسه استارتش شلیک می کنم . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۱عطیه به اوج هیجان رسیده بود . اون حس می کرد که دیگه نمی تونه تحمل کنه . از تمام تنش آتیش می بارید . اون داغی و آتیشو با تمام وجودش احساس می کرد . سینا کاملا آماده بود .-باز کن دختر . لاپاتو باز کن . دارم تو رو آماده می کنم برای بابات . یه لقمه چرب و نرم .. ولی عطیه در اون لحظات به همین فکر می کرد که داره واسه خود سینا آماده میشه . اون به اون پسر فکر می کرد . دلش می خواست زود تر از این مرحله رد شه .عاطفه : عزیزم مسعود جون . دخترمون داره می لرزه . من نمی خوام اون این جوری باشه . برای قلبش خوب نیست . ما همین یه بچه رو داریم . خواهش می کنم . نهههههههه نهههههههه . بریم کمکش . مسعود : عزیزم بذار سینا کارشو بکنه . نمی تونیم هر دقیقه مزاحم کار اونا شیم . مگه تو رو که اون شب اول داشتم می کردم کسی اومد و مزاحممون شد ؟ مگه پدر و مادرت کمکت کردن . عاطفه : شاید اگه اون شب میومدن پیشمون این کارو انجام می دادن . مسعود : عزیزم حرفای الکی نزن . اصلا صحبت این چیزا نبود .سینا : بیشتر بازش کن دختر . خودت رو کنار نکش . من که نمی خوام شمشیر به قلبت فرو کنم . دارم خدمتت می رسم . عطیه لباشو باز کرد تا سینا یک بار دیگه اونا رو ببوسه . سینا خودشو کمی بالا تر کشید و نیمتنه شو بالا آورد . با یه دست سینه های عطیه رو لمس می کرد . چند بار به کیرش حرکت داد و با وسط کس بازی کرد . عطیه هر بار یه تکونی می خورد و خودشو کنار می کشید . عاطفه : مامان فدات شه عزیزم . این قدر تقلا نکن . تنت بوی عرق می گیره و اون وقت سینا جون خوشش نمیادا . فدات شم . این چه سر نوشت و سر گذشتیه که این دختر داره . از بس ناز دونه بارش آوردیم که حالا به جای شوهر باید از مرد غریبه و باباش استفاده کنیم .مسعود : من خودمم می تونستم این کارو انجام بدم ولی تو که می دونی من طاقت دیدن خروج یک قطره خون از بدن دخترمو ندارم . و نمی خوام عطیه منو به عنوان جلاد خودش ببینه ..عطیه : آخخخخخخخخ باااااابااااااا .. جووووووووون ماااااماااااان جونم .. کمک ..کمک .. زن می خواست به طرف صحنه و بالا سر اونا بره مرد جلوشو می گرفت ..مرد هم می خواست بره اون سمت و زن نمی ذاشت . کارشون خنده دار بود و نوبتی کار می کردند . مسعود و عاطفه همدیگه رو بغل زده بودند .عاطفه : فداش بشم . نگاه کن کسش چقدر تنگه ..مسعود : من که چیزی نمی بینم .عاطفه : خب هست دیگه من کلی دارم میگم . کیر سینا چقدر کلفته .. می ترسم براش . الان اون کیر اگه بره توی کسم من جر نمی خورم . ولی خیلی برای عطیه می ترسم . -ببینم نکنه خودت دوست داری سینا زود تر آزاد شه و بیاد سمت تو . -این حرفا چیه داری می زنی . من که اصلا خوشم نمیاد یه نا محرم بخواد با من باشه . گناه داره .-اگه محرم بخواد باشه قبول می کنی ؟-چی شده الان داری این قدر گیر میدی و همش می خوای ازحرفام نکته بگیری . عاطفه از پشت شاهد حرکت رو به جلوی سینا به طرف دخترش بود . کس ریزه میزه عطیه از داخل هم خیلی تنگ نشون می داد . یه کس ناب و آب دار و تازه و شاداب .سینا : خوشگله ! خیلی ناز داری . سر کیرم توی کسته . تا یه دقیقه دیگه دختر نیستی . به همه چیز می رسی . لحظه های خوش در انتظارته . بابات میاد و با تو سکس می کنه . توی بغلش آروم می گیری . خوش به حال تو که مامان خوب و دلسوزی داری . عطیه دستشو به کمر سینا رسونده و فشارش می گرفت . پسر می دونست که باید چیکار کنه . با یه فشار ملایم دیگه و حرکت لاک پشتی کار اون دختر تموم بود . دختر حرکت کیر پسرو به خوبی حس می کرد . یه دنیا حرارت و لذت وارد کسش شده بود . باورش نمی شد .. یعنی دیگه همه چی تموم شده ؟ عطیه به خوبی متوجه بود که رنگ و روش کمی بهتر شده . حالا فقط شاهد خون بودن کمی سختش بود ولی حداقل اینو می دونست که دیگه خیلی راحت میشه . راحت و آزاد می تونه با باباش سکس کنه . دوست داشت که در اون لحظات بابا مسعودش میومد بالا سرش . آخه از بچگی همه جا و در همه حال مایه آرامشش بود . دوست داشت پدرش بیاد و دستاشو بگیره تو دستاش . لباشو بذاره رو لباش .. سینا قبل از این که کیرشو بکشه بیرون چند حرکت ملایم و رفت و بر گشتی رو همون داخل انجام داد طوری که دختر از حشر و هوس زیاد کاملا سرخ شده بود . سینا کیرشو بیرون کشید . سر عاطفه به سمت اونا بود ولی مسعود روشو بر گردونده بود .مسعود : عاطفه : چی شد .. -تموم شد . حالا سینا اگه یه دور بر گرده میشه کیرشو دید ..-من دلشو ندارم .عاطفه : بر گشت .. بر گشت .. .. مسعود جون کیرش کاملا قرمز شده ...مسعود حس کرد سرش داره گیج میره .. رفت رو صندلی نشست . عاطفه : من برم با دستمال کیر خونی سینا جونو پاک کنم که همونو باید بفرسته توی کس .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۲چهار نفر کاملا برهنه نزدیک هم قرار داشتند و عا طفه وقتی که می خواست در کنار سینا قرار بگیره بازم یه احساس خاصی داشت . با این که از تماشای هیکل و بدن سینا لذت می برد ولی نمی تونست به خودش بقبولونه که با هاش سکس کنه .. با این که چند بار هم وسوسه شده بود .. اما در این نقطه کار حس کرد که دیگه داره بی طاقت میشه . یه دستمال پارچه ای تمیز گرفت تا کیر سینا رو پاک کنه . به سمت کیر رفت . دستشو گذاشت زیر اون و پارچه رو از طرف بیضه به قسمت سر حرکت داد .. نگاهش که به کیر سینا افتاد تمام بدنش یه لرزش خاصی پیدا کرده بود . مسعود هم که تازه داشت حالش جا میومد و عطیه هم که بی حال در یه گوشه ای شاهد این صحنه بود و حتی خود سینا سه تایی شون به خوبی متوجه بودند که عاطفه با چه لذت و هیجانی این پارچه رو رو کیر سینا می کشه .. چند بار پشت هم این کارو انجام داد .. عاطفه : حالا بیا بریم کیرت رو بشوریم .سینا : فکر نمی کنی همین قدر کافی باشه ؟ عاطفه : نه . من نمی خوام دخترم میکربی شه .سینا : چه میکربی ! سینا نمی دونست که در حرکت بعدی کیرشو باید وارد کدوم کس کنه . آیا پدر الان می خواد دخترشو بکنه یا اون همچنان به گاییدن عطیه ادامه میده تا پدرش دستور بده بسه . همراه عاطفه رفت به دستشویی .. زن کیر سینا رو صابون مالی کرد ..سینا : آخخخخخخخ این جوری که می مالونیش یه جوری میشم .سینا برق شهوت رو در نگاه عاطفه می دید . و اینو هم به خوبی می دونست که اون هنوزم تردید داره . کف دستشو گذاشت لای پای عاطفه .. باچند حرکت کسشو خیس کرد . عاطفه نزدیک بود کف حموم دراز شه ..-نهههههه سیناااااا نههههههه گناه داره .. آخخخخخخخ من شوهر دارم . این گناه کبیره هست . به این میگن زنا .. سینا : دیگه از این حرفا نزن . شوهرت راضیه . و از طرفی اونم می خواد با دخترش باشه . بنا بر این کارت اشتباه نیست .. -نههههههه اشتباهه . دستت رو از رو کسم بر دار . ما که نباید در سکس مقابله به مثل کنیم . ولی سینا همچنان کس عاطفه رو می مالید . عاطفه هم دستشو به کیر کلفت و دراز سینا رسونده بود و یه لحظه ازش غافل نمی موند ..عاطفه : حالا بریم دیرمون شده . ببینم این مسعود می خواد چیکار کنه .. عاطفه شروع کرد به تمیز کردن کس دخترش .. هیشکدوم از اون چهار نفر حرف نزده هنوز تکلیف خودشونو نمی دونستن . بالاخره سینا به حرف اومد و گفت مسعود خان دختر شما آماده هست .. بفر مایید ..عطیه هم سکوت رو شکست و گفت ..-بابا جون من هنوز عادت نکردم یه جوریم . سینا جون تازه فقط دختری منو گرفته . یه خورده راهشو باز کنه و ترسم بریزه خیلی عالیه . الان خیلی تنگه می ترسم دچار استرس شی ..راستش عاطفه دوست داشت که سینا یه حال اساسی بهش بده و بعد با پدرش سکس کنه . اون هیجان زیادی داشت . اگه می خواست همین الان با پدرش سکس کنه سینا باید می رفت سمت مادرش و اون وقت اون دیگه از یک سینای تازه نفس و سکس با اون محروم می موند . سینا حس کرد که عطیه دوست داره یک سرویس کاملو با اون سکس کنه ..مسعود و عاطفه هم یه بار دیگه چشم به حرکات سینا و عطیه دوخته بودند . این بار با آرامشی بیشتر .از این که می دونستن دخترشون دیگه دختر نیست صحنه رو زیر نظر داشتن . عطیه حالا احساس آرامش بیشتری می کرد و حس کرد که داره به سینا عادت می کنه . لباشو بوسید و آروم آروم حرکت بوسه ها رو به طرف پایین بدن اون ادامه داد . سینه هاشو با هوس می مکید .. عطیه پا هاشو به این طرف و اون طرف پرت می کرد . کیر سینا تلو تلو می خورد . عاطفه دستشو گذاشته بود روی کسش و در حال ور رفتن با خودش بود . همه چی دست به دست هم داده بود تا مسعود یه شور و حال عجیبی پیدا کنه . به ناگهان از این که سینا علاوه بر دخترش زنشو هم بکنه خیلی خوشحال بود . کف دستشو گذاشت رو سینه زنش و گفت عاطفه خیلی کیر با حالی داره این سینا .. ببینم اگه بخواد تو رو بکنه یه وقتی نه نگی ها . خودت خواستی ..عاطفه : نمی دونم چی بگم . شما مردا رو نمیشه خوب شناخت . فقط از این می ترسم که بعدا به من بگی من زن وفاداری نبودم و به تو خیانت کردم .-نه من همچین چیزی نمیگم .مسعود وقتی این طرز صحبت زنشو شنید دیگه با دمش گردو می شکست . چون عاطفه غیر مستقیم بهش گفته بود که راضیه که خودشو در اختیار سینا قرار بده . زن از هیجان و به یاد این که سینا داره باهاش سکس می کنه دستشو به کیر شوهرش رسوند . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۳عطیه : اووووووووهههههه سینا جون .. سینا .. آقا خوشگله زود باش .. من کیر می خوام .. کیر می خوام . همون قدر واسم کافی نبود . بده به من اون کیر خوشگلت رو . خیلی نازه . خیلی ناز داره . اووووووفففففففف من چقدر دوستش دارم . چقدر خوشحالم . چقدر به من حال میده .مسعود تعجب می کرد از این که دختز ش داره این جوری حرف می زنه و واکنش نشون میده . همین اونو امید وارش کرده بود به این که بتونه لحظات خوشی رو با دخترش داشته باشه . ولی با این حال هنوز تر جیح می داد که سینا و دخترش دقایقی رو با هم باشند تا اون جور که اون دوست داره ردیف شه .. عطیه حس کرد که ترسش تا حدود زیادی ریخته شده . حالا از این که دیگه دختر نبود خوشحال بود . اون شوهر رو به عنوان یک دردسر می دونست . از این که بخواد کارای خونه رو انجام بده و یک آقا بالا سر داشته باشه . رختای شوهره رو بشوره . آشپزی کنه و حسابی تر و خشکش کنه . اونم واسه این که آیا آخر شبا شوهرش حال داره که اونو توی بغل خودش و در کنار خودش داشته باشه یا نه ؟ اون در این مورد مطلب زیادی خونده بود و می خواست که حواسشو جفت کنه . حالا وقتی که حس می کرد بابا و مامانش به این گونه زندگی کردن اون راضی هستند که اونو زیر لال و پر خودش گرفته و سکس اونو هم تا مین کنن دیگه چه غمی می تونست داشته باشه . سینا کیرشو روبروی صورت اون دختر گرفته بود .. -باز کن دهنتو عطیه جون . می خوام تستش کنی . دارم با تو اتمام حجت می کنم که ببینم می تونی این کیر رو توی کست جا بدی یا نه . می تونی به خوبی اونو داشته باشی .. یا نه -سینا جون تو خودت خیلی خوب می دونی که من چند مرده حلاجم . این همون کیری بود که تازه از توی کسم بیرون کشیدی و من در اون شرایط سخت قبولش کردم . مسعود : دخترم من به وجود تو افتخار می کنم .عاطفه : منم همین طور عزیزم تو حالا دیگه یک خانوم شدی .. همین جا پیش ما زندگی می کنی .. عاطفه برای لحظاتی به این فکر رفت که این زندگی و در کنار هم بودن و دختر شوهر ندادن با این که می تونه حالت اینو داشته باشه که یه هوو واسه خودش آورده ولی می تونه این لذتو واسش داشته باشه که دخترش برای همیشه در کنار اونا می مونه ولی اگه اونا دوست داشته باشن بچه داشته باشن چی ؟ یا یک نوه ..اون وقت چیکار میشه کرد . چه خاکی توی سرشون بریزن . یهو فکرای عجیب و غریبی به سراغش اومد . این که به این فکر می کرد که اگه عطیه از بابا مسعودش بار دار شه چی میشه . اون وقت بچه عطیه میشه نوه اون و نوه مسعود . داشت قاطی می کرد که مسعود اومد سراغش . -عزیزم نگاه کن .. سینا و عطیه رو نگاه کن ؟عاطفه که تشنه کیر سینا شده بود و از این می ترسید که پسر پس از حال کردن با دخترش دیگه حالی نداشته باشه که به اون بده آروم زیر گوش شوهره گفت مگه تو قرار نبود بلافاصله پس از این که بکارت دخترت بر داشته شد بری با اون سکس کنی مسعود : چیکار کنم عزیزم . عطیه خودش این جوری خواست . الان دیگه زفافشه . نمیشه که با اون بر خورد بد داشته باشم .عاطفه : باشه . در این که تو بهترین بابای دنیا هستی شکی نیست . دیگه من چی بگم . تو خودت می دونی که من دوستت دارم . و هر دو مون عاشق دخترمون هستیم . سینا کف دستشو روی کس عاطفه قرار داده بود .. قلب دختر تازه بکارت از دست داده به شدت می تپید .. چشاشو بسته بود و به لحظاتی قبل فکر می کرد که کیر این راه رو رفته و پرده شو پاره کرده . به پارگی پرده فکر نمی کرد . به حالت حرکت و لذت بخشی کیر فکر می کرد . دوست داشت سر سینا داد بکشه که چرا این قدر لفتش میدی . سینا هم حرکتو شروع کرد . دستاشو گذاشت سر کیرشو به وسط کس چسبوند . مسعود اومد جلو تر ... می خواست با موبایل فیلم بگیره . عاطفه تشویقش می کرد .. -بابا داری چیکار می کنی . -عزیزم پیش خودم می مونه . عطیه : باید واسم بلوتوث کنی ..سینا : ماداریم حال می کنیم ..ولی دیگه ادامه نداد . اون اومده بود که یه پولی در بیاره و بره ولی می دونست که این لذت بخش ترین شغل دنیاست که برای سکس نه تنها نباید پولی بدی بلکه پول هم می گیری . کیر رفت و رفت تا به وسطاش رسید .. عطیه حس کرد که در عین لذت شدید درد خفیفی هم داره . مسعود حس می کرد که دخترش یه خورده درد می کشه . قبل از این که سینا بخواد اقدامی بکنه مسعود که حال و روز دخترشو به این صورت می دید گفت سینا جان عزیزم چند بار آروم بکش عقب و حرکتش بده به طرف جلو این جوری نرم تر میشه تا اون حدی جا باز می کنه که عطیه جونم دیگه کاملا حال بکنه .سینا قصد انجام این کارو داشت .. با چند حرکت عاطفه حس کرد که حالا دیگه وارد عالم رویایی سکس و هوس شده . عالمی که دلش می خواد ساعتها در اون فضا بمونه و از شرایطی که براش به وجود اومده نهایت لذتو ببره . ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۴مسعود : دخترم حالا بهم بگو چه احساسی داری ؟ لذت می بری ؟ از زندگی جدیدت راضی هستی ؟ می تونی خودت رو با هاش هماهنگ کنی ؟عطیه : اووووووفففففف بابا بابا من خوشم میاد همیشه همین جوری باشم . همین حالتو داشته باشم . همین حسو ..کیر سینا اونو به عالم لذت و کیف خاصی برده بود که دوست نداشت از اون عالم خارج شه . دوست داشت تا ساعتها غرق در اون حس و حال باشه و از زندگی نهایت لذتشو ببره . ولی عطیه حوصله نداشت زیاد حرف بزنه . اون دوست داشت بیشتر در عالم خودش باشه . به اون چیزی که در وجودش می گذره و حرکت خودش نشون میده فکر کنه . هم به حر کات کیر و هم به روند زندگیش که تغییرات مهمی رو داشته . حالا که باباش در مورد دختر نبودن با هاش راه اومده بود حتی دیگه حسرت اینو هم نداشت که چرادختر نیست . اون حس کرد که بهترین روز زندگیشو داره سپری می کنه . تقریبا احساس سوزشی هم نداشت . -بابا بابا جونم عاشقتم .. خیلی دوستت دارم .مسعود : دخترم فعلا که زیر کیر آقا سینایی . می تونی به اونم بگی که دوستش داری و لذت می بری و عاشق اونی . عطیه : پدر جونم .. از سینا جون خوشم میاد . ولی می دونم اون نمی تونه برای همیشه مال من باشه . الان که از کنارم رفت میره و یکی دیگه رو بغل می کنه . ولی تو می تونی واسه همیشه مال من باشی . یکی مامانو داری که من و اون با هم از این حرفا نداریم .سینا کف دستاشو گذاشته بود رو سینه های عطیه و اونا رو به هر سمتی که دوست داشت می گردوند . عطیه حس می کرد که پسر با این کارش داره آتیش پخش می کنه . آتیشی که داره زندگی اونو زیر و رو میکنه . سوختنی که اونو سیرش کرده بود و می خواست که در همون حالت بمونه . انتهای این سوختن رو دوست داشت . نگاه خمار و آتشین دختر که از هوس خالص و تازه اون می گفت سینا رو به جنب و جوش بیشتری وا داشته بود . عاطفه دستشو گذاشته بود رو کسش و وقتی که سینا کیرشو می کشید عقب تا یه بار دیکه اونو به طرف داخل کس دخترش حرکت بده انگشتاشو با سرعت زیادی توی کسش حرکت می داد با این تصور که اون کیری که حالا توی کس دخترشه تا دقایقی دیگه نصیب اون میشه .عطیه: بابا بابایی دوستت دارم .. مسعود : عزیزم . حالا که داری با یکی دیگه سکس می کنی باید به اون بگی که دوستت دارم . سینا : عیبی نداره بذار عطیه جون هر جوری که دوست داره ابراز احساسات کنه . مهم اینه که اون ته دلش چی می گذره . خوشم میاد ..عطیه : سینا جون من تو رو هم دوستت دارم . حالا که دیگه باباجونم میشه شوهرم ولی همیشه در رویاهام برای وقتی که می خواستم شوهر کنم تصور یه پسری مثل شما رو داشتم . خوش تیپ و چهار شونه و خوش اندام و ....مسعود : دخترم عزیزم بقیه اش چیه ..عاطفه : می دونم دخترم چی می خواست بگه . قر بونش برم اونم مثل مامانش از یه کیر کلفت و جوندار خوشش میاد و سینا جون می تونه اونو به این آرزوش برسونه . مسغود یه نگاهی به کیر خودش و یه نگاهی هم به کیر سینا انداخت و با خودش گفت که زن و دخترش حق دارن که این جور از دیدن کیر سینا به وجد بیان اون تازه به خوبی حس می کرد تفاوت کیر خودش با کیر سینا رو . تا حالا به این صورت نبود که در این مورد فکری کرده باشه .عطیه : جوووووووووون کسسسسم کسسسسسم سینا جون .. تند ترش کن ..عاطفه : اون تا چند دقیقه دیگه ار گاسم میشه و می تونی بری سراغش مسعود جون .. مسعود : آره عزیزم و اون وقت تو هم می تونی بری سراغ سینا .. خیلی با حال میشه عاطفه : عزیزم من که اینو برای خودم نگفتم . من دوست دارم رابطه صمیمانه بین پدر و دختر رو ببینم و لذت ببرم .مسعود به لبخندی زد و گفت آره می دونم عزیزم خبر دارم . سینا دستاشو گدشت دور کمر عطیه و بدنشو آورد بالاترو این بار کف دستشو گذاشت روی کس عطیه و حرکت کیرشو توی کس عطیه به صورتی در آورد که با شتابهای مختلف اونو می کرد . -اووووووههههههه اووووووخخخخخ .. آخخخخخخخ مااااااماااااان جوووووون بااااابااااااایییییی کسسسسسم کسسسسسسم .. کیسه آبم .. یه چیزی داره می ترکه داره میاد بیرون . داره می ریزه .. خالی میشه ..عاطفه : سینا جون چند تا ضربه تند بزن و کیرت رو یهویی بکش بیرون .. دخترم داره ار گاسم میشه . از اوناییه که حجم آب کسش واسه ار ضا شدن زیاده . اون باید حال کنه . دخترم باید لذت ببره .سینا منظور عاطفه رو گرفته بود . که باید چیکار کنه تا دخترش ار گاسم شه . کس تنگ اون دختر هم هیجانشو بیشتر کرده بود .. نگاهشو به مردمک چشای عطیه دوخته بود . رسیده بود به نقطه ای که حس کرد باید کیرشو بکشه بیرون .. همین کارو هم کرد و یه مایعی از کس ریخت بیرون ..عاطفه : مادر به فداش آب کسش اومد .. دخترم ار ضا شد .. . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۵عطیه : اوووووووووففففففف سینا جون سینا جون بازم کیر می خوام . بزن .. تازه داره خوشم میاد .. دارم کیف می کنم ..سینا کیر شو با آخرین سرعت و تا به انتها فرو می کرد توی کس عطیه و می کشید بیرون .. عاطفه به دخترش نگاه می کرد و به این فکر می کرد که بالاخره اون کی رضایت میده که دست از سر سینا بر داره و اون بتونه با سینا باشه ؟ عاطفه : عزیزم . دوست نداری بابابات حال کنی اون منتظرته ها .. مسعود : عاطی جونم بذار دخترم حالشو بکنه . امشب اون شبیه عروس شده . بذار عشق کنه . حال کنه و از زندگیش لذت ببره . کیف کنه . عاطفه : آره عروس شده اونم چه عروسی . ! یک شبه دو تا داماد پیدا کرده . مامانش که از این شانسا نداشت . مسعود : در عوضش حالا از این شانسا پیدا کرده اونم در زمانی که خیلی بهش حال میده . می دونم از کیر یک مدل خسته شدی و حالا دلت تنوع زیادی می خواد .عاطفه : نه فدات شم مسعود جون . عاطفه دستش رفته بود روی کسش و بی صبرانه منتظر لحظه ای بود که سینا بیاد به سمت اون . اون دیگه حتی ازدخترش و شوهرش هم خجالت نمی کشید .. کف دستش همچنان روی کسش بود .. مسعود رفت به سمت زنش . -عزیزم می بینم که دیگه طاقت نداری و خیلی حشری شدی . بیا من برات بمالمش . دستت خسته میشه .. چیه عزیز دلم دوست داری سینا برات بمالونه ؟ مثل این که برات بد نشد که من و دخترم زن و شوهر شدیم . تو هم به یه نوایی رسیدی ..عاطفه : اولا که هنوز به نوایی نرسیدم . در ثانی فعلا که دخترت زن یکی دیگه شده . مسعود : دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره .عاطفه : باشه عزیز دلم هر کاری دوست داری انجام بده .مسعود : صبر داشته باش . ببین دخترمونو ببین چه حالی داره می کنه . تمام امید و آرزومون همین یه دختره .عاطفه : آره حالا تا آخر عمرش خونه مون می مونه و زن دوم تو حساب میشه . اگه بچه بخواد چی . -درستش می کنم عزیزم . فقط کافیه تو رضایت بدی . خودم بچه دارش می کنم و بعد یه جورایی میندازیمش گردن یه زیدی که دیگه میون ما نیست و دخترمون کجا می مونه ؟ کنار یه پدر و مادر دلسوزی که با جان و دل ازش محافظت می کنن . سینا دیگه از حرفای الکی اون زن و شوهر خسته شده بود . خودشو رو عطیه خم کرد و در گوشش گفت عزیزم می دونم که داری با کیر من حال می کنی ولی بابات هم دل داره و منتظره که کی کار تو تموم میشه . ولی اگه دوست داشته باشی بابایی بکنه توی کست و من بکنم توی کونت .. عطیه : من بیهوش میشم اون وقت . با این کیری که تو داری . وای من می ترسم . دیگه هیچی واسم نمی مونه .-قول میدم آروم تر بکنمت و باهات مدارا کنم .عطیه : چون خیلی دوستت دارم قبول می کنم .سینا : مسعود خان : عطیه جون اعلام آمادگی کرده که من و شما به صورت اشتراکی اونو بکنیم و من بعد از چند دقیقه می کشم کنار ..عاطفه : تعطیلش می کنی ؟ مسعود : نترس .. آقاسینای ما خیلی با فر هنگه . به احترام من که شوهر تو هستنم نخواست بگه که بعد از کنار کشیدن میاد و به تو حال میده ..عاطفه همچنان با سینه هاش ور می رفت . دیگه اون زن مردد دقایقی پیش نبود . اون همچنان با هیجان منتظر سینا بود . مسعود و سینا دو تایی شون رفتن سر وقت عطیه . . اولش قرار بود که مسعود زیر دراز بکشه و بکنه توی کس دخترش و سینا هم از پشت بکنه توی کون اون . ولی به پیشنها پسر و از اون جایی که اولین سکس بین پسر و دختر داره انجام میشه قرارشد عطیه به صورت مایل و یه پهلو دراز بکشه پدر از روبرو و سینا از پشت فرو کنن توی سوراخش . این جوری مسعود و دخترش عطیه راحت تر می تونستن به نقطه سکس خیره شده و از سکسشون لذت ببرن ..عطیه : مامان جون ..مامان .. برو اون کرم رو بیار .. بیار کونمو چربش کن . کیر سینا جون اگه خوب چرب نشه کونمو پاره می کنه .عاطفه با قوطی کرم بر گشت . .. سوراخ کون دخترشو چرب کرد . .. عاطفه : باید کیر سینا جون هم چرب شه . یه نگاهی به شوهرش انداخت که مسعود منظورشو گرفت .. مسعود : خب براش بمال . یه مظنه ای هم از کیرش به دستت میاد که بتونی خودت رو راحت تر واسه اون آماده کنی ..عاطفه کیر سینا رو گرفت توی دستش و با لذت چربش می کرد . چشاشو هنگام کیر مالی می بست .مسعود : مراقب دخترم باشی ها .. سینا : مراقب هستم .. عاطفه لباشو به لبای سینا نزدیک کرد .. سینا هم دستاشو گذاشت رو سینه های اون . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۶عاطفه حس کرد که دوست داره دراز بکشه و سینا فرو کنه توی کسش . خیلی بی حس شده بود . نیاز شدیدی به سینا و آغوش اون احساس می کرد . دیگه ازش فراری نبود . عطیه : مامان داری چیکار می کنی . حواس سینا جونو پرتش نکن ..عاطفه : دارم کیر سینا جونو دستمالیش می کنم تا حسابی روغن مالی شه و بتونه کونت رو خوب ردیفش کنه .. عجله نکن .دستای سینا هنوز رو سینه های عاطفه قرار داشت .. و آروم آروم اون دستا رو به قسمتای پایین تر رسوند . عاطفه لاپاشو باز کرد . شکاف کسش با این که از حد طبیعی بزرگتر نشون می داد ولی یه تازگی و طراوت خاصی داشت که سینا به خوبی متوجه این شده بود و دوست داشت بعد از کردن کون عطیه بره سر وقت اون . سینا با خودش می گفت آخ که چه کاسبی با حالی راه انداختم ! هم حال خودمو می کنم هم می تونم از این راه کلی در آمد کسب کنم . بهتر از این نمیشه . زندگی و شیرینی اون به همین لحظه های موندگاره . جوووووووون ... عطیه کاملا متوجه شده بود که مادرش بد جوری گلوش پیش سینا گیر کرده . همین احساسو مسعود هم داشت .مسعود : عطی جونم دختر خوشگلم . چه حسی داری ! بیا حالا من و تو به خودم برسیم . الان سینا جون هم سر و کله اش پیدا میشه . پدر و دختر چش تو چش هم واسه لحظاتی غرق سکوت عشق و هوسشون شدن .. مسعود دست دخترشو گرفت و اونو به کیر شق شده اش نزدیک کرد . مسعود : دختر خوشگله من عروس گل من .. چه احساسی داری !عطیه : حس می کنم خوشبخت ترین دختر دنیام . به آرزوم رسیدم . حالا می تونم یک مرد چند کاره رو داشته باشم . یه مردی که هم بابام باشه و هم شوهرم . دیگه این جوری هیچوقت از پیش شما نمیرم . به خواسته هام می رسم مسعود : منم حس می کنم خوشبخت ترین مرد دنیام . یک زن خوب و مهربون و خوشگل دارم و یه دختر ناز .. عطیه : بابا شوهر من ! یه چیزی رو فراموش نکن که تو حالا دو تا زن داری و باید به هر دو تای این خانومات برسی . یکی از یکی بهتر . -آره یادم نبود . از این به بعد باید تو رو به عنوان همسر دوم خودم حساب کنم .عطیه : هر طور حساب می کنی بکن بابا . چون پای مامان در میونه من ناراحت نمیشم .. سینا بدون این که بخواد حرفاشونو می شنید و خنده اش هم می گرفت از این که این پدر و دختر خودشونو زن و شوهر حساب می کنن . انگشتای سینا رفته بود توی کس عاطفه ..سینا : حالا خوشگله اگه میشه چند دقیقه ای منو با کون دخترت تنها بذار تا بعد بیام سراغ تو .. عاطفه : واسه منم کنار بذاری ها .. کسم خیلی خیس کرده . می دونم آبشم خالی می کنی . پس باید به جاش یه آبی هم بفرستی اون داخل .حالا عطیه دستای سینا رو رو کونش احساس می کرد و لذت می برد . مسعود هم که دست دخترشو گرفته اونو رو کیرش قرار داده بود .. عطیه هم با کیر با باش بازی می کرد .. اونو به کسش مالوند ..-آخخخخخخخ باااااابااااااااکسسسسسسسسم کسسسسسسسم حالا کیر تو بابایی خوشگل و نازمو می خواد .. چقدر خوشم میاد کیرت رو به کسم می مالونی .. سینا با چند تا از انگشتاش سوراخ کون عطیه رو قلقلک می داد . همین لذت دخترو زیاد ترش می کرد . اونو رسونده بود به جایی که وقتی سینا کونشو قلقلک می داد هوس ناحیه کسشو زیاد می کرد ...عاطفه : سینا جون اگه می خوای بکنی توی کون عطیه زود تر این کارو بکن که کرم روی کیرت خشک نشه .. یا دور و برکون دخترم خشک تر نشه ..عطیه : مامانی این کرم از اون جنس عالی هاست . چربی اون حرف نداره . -فدای تو دخترم شم که حساب همه چی رو می کنی . عاطفه دوست داشت سینا زود تر کون دخترشو بکنه و کارو تموم کنه .. سینا کیرشو گذاشت روی سوراخ کون عطیه ..عطیه : اوووووخخخخخخ چه لحظه تاریخی ! چه عشقی می کنم من . بابایی ! سینا جون ! اگه بدونین الانم در چه حالتی قرار دارم . حالا سر دو تا کیر روی دو تا سوراخام قرار داره . خیلی مزه میده که دو تایی با هم وارد شن .. ولی می دونم کیر سینا جون دردم میاره . نمی دونم چرا .. ولی دردم میاد دیگه . کون دادن خیلی درد داره . آدمو از خود بی خود می کنه . مامان چند تا عکس و فیلم از این صحنه بگیر . دوست دارم بعدا که این لحظات رو می بینم لذتشو ببرم و به یادم بیاد که چه احساسی داشتم . فقط حواست باشه این تصاویر از سر و صورت ما نباشه که شناخته شیم . جوووووون ... عاطفه یه انگشتی رو کیر سینا کشید و یه چشمکی به اون زد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۷عطیه نگاهشو به پدرش دوخته بود . دوست داشت در اون لحظه هم چشش به کیر باباش باشه و هم به چشای اون که احساسشو به خوبی بخونه و ببینه که اون چه حسی داره .مسعود : اوووووفففففف بابایی باورم نمیشه . باورم نمیشه .. عاطفه : دخترم حالا باورت بشه . من هم این جا کار دار ما ..مسعود یه چشمکی به دخترش زد و اونم دوزاریش افتاد و متوجه شد که منظورش چیه . عطیه هم به خوبی حس کرده بود که مادرش حرص زیادی داره برای این که زود تر با سینا عشقبازی کنه . چشای مسعود گرد شده بود . اون سالها بود که این حسو نداشت . تا حالا به زنش خیانت نکرده بود . سر کیرشو با فشار به سمت درون کس دخترش فرستاد .. بی اختیار به یاد شب اول از دواجش افتاد . اون حسی رو که از ورود کیرش به کس تنگ پیدا کرده بود اونو به یاد کس مادر عطیه انداخت . چقدر زمان زود می گذره . حالا از اون روزا خاطره هاش مونده بود .. عطیه : بابا من منتظرم . چشم انتظارم . دوست دارم زود تر شروع کنی .مسعود چشاشو بسته بود . یادش میومد اون شبی که می خواست کیرشو برای بار اول بفرسته توی کس زنش این استرس رو نداشت البته در لحظه ای که می خواست بکارت اونو پاره کنه ولی این ترس رو در مورد دخترش داشت . شاید اون اعتماد به نفسو در خودش احساس نمی کرد ولی حالا به وقت عشقبازی باید اینو جبران می کرد .. عطیه دست پدرشو گرفت و اونو زیر سینه خودش قرار داد . -پدر می شنوی ؟ صدای ضربان قلبمو احساس می کنی ؟ -آره دخترم . به خوبی احساسش می کنم .سینا یه فشار نرمی به کیرش آورد و پدر هم سر کیرشو با یه فشار دیگه فرستاد توی کس دخترش .. عطیه : وااااااااووووووو ماااااامااااااان .. اوووووووففففففف .. جوووووووون ... مااااامااااان .. دو تا کیر با هم چه حالی میده تو تا حالا به این سبک کیر نخورده بودی ..عاطفه : نوش جونت دخترم .. گوارای وجودت ..عطیه : عیبی نداره بعد از من می خوری .. بعد از من می خوری مامان جون . سینا و بابا حسابی هوای تو رو دارن ..عاطفه : به شرطی که بابای تو جون داشته باشه . مسعود : منو دست کم گرفتی ؟ پس این کیه که یک عمره داره تو رو میگاد ؟ عاطفه می خواست یه چیزی بگه که پشیمون شد . مسعود دستاشو دور گردن دخترش حلقه زد و اونو به سمت خودش کشید . لباشو به لباش چسبوند .. سینا هم با یه حرکت دیگه دو سه سانت از کیرشو وارد کون عطیه کرد و با حرکات آروم رفت و بر گشتی لذت و درد رو در سوراخ کون عطیه پخشش کرد ... عطیه : بابا جون بهم بگو چه حسی داری که کیرت رو کردی توی کس دخترت .. بگو .. بگو من خوشم میاد .. بگو .. میگن که یه بابا نباید بکنه توی کس دخترش .. من میگم چرا نباید بکنه ؟ کجای این کار ایراد داره ؟ بکن بابا بکن .. مزه میده .. آخخخخخخخ منو می سوزونه ..مسعود می خواست بگه دخترم وقتی کیر سینا رو خوردی و نوش جون کردی کیر بابا بهت حال میده که یه لحظه جلو زبونشو گرفت . چون می ترسید به سینا بر بخوره و اون ناراحت شه . هر چند اون پسر پولشو می گرفت ولی با این حال متوجه بود که سینا چه زحمتی می کشه و از جون مایه می ذاره ..عطیه : وووووییییییی ماااااامااااااان .. سوختم سوختم ..عاطفه هم با اون بدن لختش رو زمین قرار گرفته بود و در زاوبای مختلف از صحنه گاییده شدن دخترش توسط بابای دختر و سینا عکس می گرفت . عطیه : اووووووففففف بابا جونم . کیرت تا ته رفته سوختم . سوختم .عاطفه همچنان رو زمین و از این سمت به اون سمت می غلتید . مسعود : حواست هست که از سر های ما عکس نگیری ؟عاطفه که هر چند لحظه در میون دوربین رو به کسش می مالوند گفت-اووووووففففففف آررررررره چی داری میگی .. عطیه : مامان حواست به لنزش باشه .. این جوری که من دارم می بینم انگاری داری دور بین رو توی کست فرو می کنی ..مسعود : گر صبر کنی زغوره حلوا سازی . کیر سینا جون آماده به خد مته .. سینا : چاکر داش مسعود و خونواده اش هستم .مسعود : فدایی داری ..سینا : نوکرتم .عطیه : سینا جون کونم کوچولوست ؟ سینا : نه .. خوبه . اگه می خوای گنده تر شه یه ورزشای مخصوص باید بکنی و هم این که یه مدتی بابا مسعود باید کونت رو هم بکنه و بهش آب برسونه و با هاش ور بره حسابی جون بگیره . خیلی زود رشد می کنه و تپل تر میشه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۸عاطفه دیگه دور بین رو ول کرده بود و با بیضه های سینا ور می رفت . واسه این که شوهرش مسعود حسادت نکنه و واکنش خاصی نشون نده هر چند لحظه در میون یه دستی هم به کیر اون می کشید . -آخخخخخخخخخ جوووووون . . مسعود : عزیزم . همون به سینا جون توجه داشته باشی کافیه .. عاطفه : ناقلا می خوای با دخترت حال کنی و منو بهونه می کنی ..عطیه : مامان .. بذار سینا جون کارشو بکنه ..عاطفه در حالی که نگاهش به کیر سینا و کون دخترش بود گفت عزیزم این کیر ممکنه کونت رو جر بده . نذاره تا مدتها بشینی . دلم برات می سوزه ..عطیه : اگه توی کون تو بره مانعی نداره ؟عاطفه : دخترم . عزیز دلم من جور تو رو می کشم و نمی ذارم که این قدر عذاب بکشی .. عطیه در حالی که سرش رو به عقب بر گردونده بود گفت ..-بذار حالا من جور خودم رو بکشم . یه عمره که تو حال کردی و ما دم نزدیم . حالا من دارم حال می کنم . نزدیک بود از زبونش بپره که حالا تو نمی تونی ببینی که دخترت داره حال می کنه که منصرف شد . عطیه چشاشو بسته بود و یک بار دیگه حرکت دو تا کیر رو توی کونش به خوبی حس کرده و خودشو به اون حرکت عادت داده بود . راست می گفت مادرش . کون دادن خیلی درد داشت اونم برای بار اول . ولی سینا کیرشو به حالتی که باعث درد شدید عطیه شه توی کونش حرکت نمی داد .مسعود : من چقدر خوشحالم . چقدر همه چی رو قشنگ می بینم .عطیه : ولی هیشکدوم از شما به خوشحالی من نیستین .. آخه من حالا برای اولین بارمه که دارم حال می کنم و مزه کیر رو حس می کنم . سینا هم که در اون لحظات شنونده شده با خودش می گفت هیشکدوم از شما ها به انداره من خوشحال نیستید . چون دارم کس و کون های آکبند و غیر آکبند تر و تمیزی رو می زنم و پول هم می گیرم . از این حال و کاسبی با حال چه چیزی می تونه با حال تر باشه . آخ که دنیا و زندگی رو همینا می گرده . واسه همین کمی هم فکرشو متوجه عاطفه کرده بود که وقتی نوبت اون شد کم نیاره . سینا لباشو گذاشت پس گردن عطیه .. و زبون زدن آروم به اونو شروع کرد . دهنشو تا جا داشت باز کرده و شونه و بازوی عطیه رو یواش یواش میکش می زد .. با این کارش خیلی آروم آبشو توی کون عطیه ریخت ..عاطفه که بر گشت منی سینا رو که رو کون دخترش دید درجا فیلم گرفت و دوربینشو گذاشت یه کناری .. دهنشو باز کرد تا سینا کیرشو فرو کنه توی دهنش .. عطیه که شوق و ذوق مادرشو دید دیگه بی خیالش شد .. بذارم مامانم حال کنه . سینا رو زیادی واسه خودم نگه داشتم . هر وقت باشه اون مامانمه . به گردنم حق داره . تازه بابا هم مثل این که بهش قول داده که اگه مامان رضایت بده من و اون راضی باشیم یه مرد واسه مامان میاره که جبران کرده باشه . من نمی دونم این چه شرطی بود که مامان گذاشته بود . ولی خیلی با حال هم شد . تازه بابا که خودش دلشو نداشت همون اول بزنه پرده منو پاره کنه . پس اگه مامان هم صحبت مرد رو نمی کرد بابا باید یکی رو می آورد .عاطفه یه جوری کیر سینا رو ساک می زد که پسر فکر می کرد خستگی از تمام تنش چیده میشه . عاطفه رو زمین نشسته و سینا هم یه حالت ایستاده داشت .. پسر خودشو خم کرد و دستاشو از پشت به کون زن رسوند .. مسعود که همچنان با شور و حال خاصی در حال سکس با دخترش عطیه بود یه چشمکی به سینا زد و گفت چطوره ؟ حال می کنی ؟ کون عاطفه رو داری ؟ سوراخش خیلی با حاله .. وقتی بکنی توش متوجه میشی .. انگار سوراخ کونش کیرو ماچ میده و اونو می بره توش . یه ماچ چسبون . آروم آروم ..عاطفه : چی داری میگی مرد . طوری پیش سینا جون حرف می زنی که فکر می کنه من شب و روز کارم کون دادنه و گشاد شدم .. مسعود : عزیزم . عشق من کی همچین حرفی زده . من دارم از تو تعریف می کنم که آقا سینا بدونه چه تن و بدن کار درستی داری . اووووووفففففف یعنی دارم پز تو رو میدم . مردا بهم حسادت می کنن . سینا جون هر مهمونی که میریم همه به کون عاطفه خوشگله من خیره میشن . من خودم متوجهم . وقتی متوجه میشن که من متوجه این چشم چرونی های اونا هستم فوری روشونو بر می گردونن .عاطفه : تقصیر من چیه .. هر چی هم رعایت می کنم بازم یه جوری بر جستگی های باسنم میفته توی دید . ولی سینا جون اول باید بکنه توی کس من .. دیگه زیادی تماشاگر بودم . حالا وقتشه که عمل کنم ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۷۹سینا : مسعود خان اگه اجازه شو می فر مایید من وارد عمل شم . چون در واقع اختیار این زن با شماست و من بدون اجازه از محضر شما دست به کاری نمی زنم ..عاطفه : فدای فر هنگ و ادبت بشه عاطفه .. حالا تو داری از شوهرم اجازه می گیری کار خوبی می کنی و این فر هنگ و ادبت رو نشون میده . گیریم که بخواد موافقت نکنه و بگه نه ...مسعود : من غلطی می کنم همچین کاری بکنم . من عشقم به اینه که آقا سینا کیرشو بکنه توی کس و کون تو و منم شاهد باشم و لذتشو ببرم . و خوشم میاد از این که می بینم زنم سر حاله . اون که سر حال باشه و روشن باشه انگار که خونه من روشنه و دیگه هیچ غمی ندارم . عاطفه : داشتم می گفتم خب اگه این مسعود خان اجازه نده من خودم میفتم رو کیرت سینا جون .. مسعود : عشق من تو صاحب اختیاری .عطیه که حالا رو کیر باباش نشسته بود و یواش یواش داشت قلق حرکات مختلف سکسی رو می گرفت گفت -مامان حالا سینا جون رو که چند دقیقه زود تر فرستادم اون طرف تر .. چرا این قدر حرف می زنی ؟ بذار من و بابا با تمرکز حالمونو بکنیم ؟عاطفه : دختر درست صحبت کن . آدم با یک بزرگتر که این طور حرف نمی زنه . شوهرمو ازم گرفتی و داری باهاش حال می کنی هیچی نمیگم .. عطیه : ما مان اون بابای منم هست . رابطه من و اون خیلی خوبه .. پیوند ما خونیه .. مسعود : عطیه جون عذر خواهی کن بذار ما به کارمون برسیم ..عاطفه : دختره جنبه یک ساعت کیر خوردن رو نداره . انگار رفته رو قله اورست نشسته ... -مامان معذرت می خوام . من حرف بدی نزدم که داری عصبی میشی . همون جوری که قبل از عروسی بابابا جونم باهات حرف می زدم حرف زدم . بامامان گلم صمیمی نباشم با کی صمیمی باشم ؟عاطفه هم حس کرد که کمی تند رفته .سینا : الان منم میام و همه چی رو حلش می کنم .کف دو تا دستشو یکدفعه روی دو طرف کون عاطفه انداخت و با پنجه هاش کون و کپل تپلشو فشرد . عاطفه یه لحظه سرشو بر گردوند و نگاهش به کیر کلفت و دراز سینا که افتاد و تصورشو کرد که تا لحظاتی دیگه میره تو سوراخش یه حال عجیبی پیدا کرد ..مسعود : چیه زن ؟ ترسیدی ؟ یه عمریه این کیر ما رو خوردی و حالا این یکی به نظرت اژدها رسید ؟ عطیه : مامانی گلم نترسیده .. اون از این که می خواد با کیر سینا جون حال کنه خوشش اومده هیجان زده شده . مامانی که از من کمتر نیست . من با اون کس تنگم و اون کون تنگ ترم این کیر رو تحمل و قبول کردم .. مسعود : خوبه حالا عطیه جون . یه وقتی مامانت فکر می کنه داری به اون میگی کس و کون گشاد . سینا یه نگاهی به پشت بدن عاطفه انداخت از کون تا مچ پا .. از زانو به پایین یه حالت گوشتی قشنگی داشت که انگار با قسمت بالای بدنش متناسب نشون می داد . خیلی دلش می خواست یه دستی به مچ پای اون می کشید و به همون صورت به طرف بالا حرکت می کرد . عاطفه هیجانو با تمام وجودش لمس و احساس می کرد .. تمام بدنش می لرزید .. عطیه خودشو رو پدرش خم کرد و در حالی که روی کیرش حرکاتی چرخشی گردشی انجام می داد زیر گوشش گفت بابا جون مثل این که مامان استرس داره .. -نه عزیزم . اون برای اولین باریه که می خواد با یه مردی غیر از من باشه هیجان زده شده . یه عمریه از اون سوراخی که کیر من رد می شده کیر دیگه ای عبور نکرده حالا اون باید یه هیجان دیگه رو احساسش کنه .عاطفه اینو احساسش می کرد . چشاشو بسته بود .. همیشه وقتی که در حالت قمبلی قرار می گرفت یا به روبرو نگاه می کرد و یا چشاشو می بست و به اون حالتی فکر می کرد که کیر از مرز کسش رد میشه و انتهای بدن شوهرش می خوره به قسمت بر جسته کونش . حالا باید این تصور رو می کرد که کیر دیگه ای این احساس رو درش به وجود میاره .. احساس لذت بیشتری می کرد . کیری دراز تر و کلفت تر وارد کونش شده بود .. چه خوب میشه این کیر هم تا به انتها بره توی کسم و بدن سینا به کونم بخوره و کونمو بلرزونه . همون جوری که شوهرم از لرزش کونم لذت می برد سینا هم لذت ببره . کیف کنه . خوشش بیاد .. حس می کرد که داره همچین ا اتفاقی میفته . کیر سینا به انتها رسیده بود .. -آخ جووووون .. چه کیفی داره ! ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی