انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 19 از 22:  « پیشین  1  ...  18  19  20  21  22  پسین »

پسران طلایی


زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۰

سینا هم از تماشای این کون گنده و لرزش اون بی اندازه لذت می برد . به طرز عجیبی به وجد اومده بود . عاطفه هم حس می کرد فرم لذت بردنش تا حدود زیادی عوض شده .. یه نگاهی به سمت مسعود انداخت . دوست داشت احساسات خودشو نشون بده ولی از این که شوهرش حرفاشو بشنوه خجالت می کشید . دوست نداشت مسعود متوجه شه که اون لذت می بره . اما شوهره به خوبی متوجه بود که زنش چه حسی داره .
-بابا مامان چیزیش میشه ؟ یه جور خاصی داره نگاه می کنه .
مسعود : عطیه جون ! دخترم تو روی کیر منی یا این که حواست همش به اونه ؟
عطیه : من نگران مامان هستم .
مسعود : ای کلک تو نگران اون هستی یا این که گلوت هنوز پیش کیر سینا گیر کرده . عطیه در حالی که خودشو واسه باباش لوس می کرد گفت بابا جونم من که به اندازه کافی با سینا حال کردم . حالا رو کیر تو نشستم و دارم با هاش حال می کنم ... می دونی یاد چی میفتم بابایی ؟ یا د اون وقتا میفتم که کوچو لو بودم و رو پات می نشستم .. ولی اون موقع شیطون نبودی و کیرت مثل حالا رو تن من شق نمی شد ..ولی حالا خیلی با حال تره .
-عزیزم تو اون موقع کوچولو بودی دیگه . الان قانون گوگل هم میگه سکس زیر 18 سال ممنوعه . چقدر خوبه همه جا همین جور مقرراتی باشن ؟
عطیه : بابا جون تو داری مسخره شون می کنی ؟ الان که همه جای گوگل و کلی سایت ها همه عکس هایی از سکس کودکان و زیر 18 ساله ها می ذارن . داری اونا رو دست میندازی . اونا هم مثل آخوندا هستن که قانون و مقررات رو برای دیگران می خوان . من خودم دیدم توی اینترنت ... ..
-حالا اینا رو ولش .رو کیر بابایی حرکت کن ..
عطیه : بهم نگفتی خارش مامان از چیه ..
مسعود : خارششو که سینا جون داره می گیره . این مدل برق هوسو هیچوقت تو چشاش ندیدم . اون دوست داره هوسشو خالی کنه . یعنی نشون بده . حس خودشو نشون بده . جیغ بکشه ...
عاطفه جان . خوشم میاد که تو نشون بدی چقدر داری حال می کنی . عطیه جونم خوشحال میشه . خجالت نکش . هر چی دوست داری می تونی بر زبون بیاری . بگو دخترم .
عطیه : از من خجالتی تری مامان ؟ من که هر چی تو دلمه دارم می ریزم بیرون مامان تو هم حرف دلت رو بزن ..
مسعود : من می دونم که اون داره از کیر سینا لذت می بره ..
عطیه : اوخ بابا ..
مسعود : چیه دخترم انگار داشتی یه چیزی می گفتی که پشیمون شدی . راستشو بگو چی می خواستی بگی من ناراحت نمی شم اون جوری که داشتی حرف می زدی انگار داشتی کیر من و اونو مقایسه می کردی .
عطیه : اوه بابا جون تو چقدر زرنگی . همینه که گفتی .
مسعود : راستشو بگو عطیه . من خوشحال میشم اگه متوجه بشم زنم و دخترم دارن حال می کنن . حتی اگه کیر سینا جون بیشتر حال میده ..
عطیه : خب بابا . اون کیر تازه نفسه . جوون تره . یک استیل خاصی داره . دورش کلفت تره و تجربه بودن با زنای زیادی رو هم داره و می دونه که چه جوری با هاش تا کنه . یعنی به نظر من اون کیر تا هر کسی رو می بینه قلق اون کس رو می گیره . عاطفه : دخترم تو خوب بلدی جه جوری تفسیر کنی ..
مسعود : عاطفه جون من خوب دارم می بینم و متوجه هستم که تو چه جوری داری حال می کنی . یه عمریه بهت کیر زدم و می دونم چه حسی داری .. می دونم الان کیر سینا دو طرف کست رو داغ کرده وقتی که میاد بیرون و در همون حالت اونو می فرستی که بره اون داخل همین جور آتیش میده و میره . آخخخخخخخخ که چه حالی میده این کیر . خیلی می چسبه و می چسبونه . سینا جون اگه انگشتاتوبذاری رو لبه های دو طرف کس زنم با ورود و خروج کیر بهش حال بدی اون لذت بیشتری می بره . خیلی بهش مزه میده .. عاطفه بگو .. بگو چه حسی داری . من حال می کنم .هرچی بیشتر لذت ببری من بیشتر کیف می کنم . ..
عاطفه : فدات شم . می ترسم جسارت شه .
مسعود : اگه تو به حرف من گوش نکنی و احساس خودت رو نگی این جوری جسارت میشه . ..
عاطفه : اووووووفففففف این یه کیریه که آدمو از این رو به اون رو می کنه . به آدم لذت میده . آخخخخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسسم سینا جون . کاش کیرت شعبه داشت . چند شاخه می شد . یکی می رفت توی دهنم یکی می رفت توی کسم و یکی هم توی کونم . آخخخخخخخخخخ ... من می خوام . می خوام منو آتیش بده . ولم نکن . مسعود که از این همه سر و صدا و احساس لذت زنش به وجد اومده بود گفت بگو بگو جااااااان من که می بینم تو با کیر سینا جون حال می کنی هوسم بیشتر میشه .. دلم می خواد دخترت رو دختر خودم رو محکم تر با شور و حال بیشتری بکنم .
عطیه این شور و اشتیاق رو در چهره پدرش می دید . مسعود از سر و صدا و نالیدن های هوس آلودانه زنش خوشش اومده بود و دستاشو دور کمر دخترش حلقه زده و این بار این اون بود که با سرعت فعالیت می کرد . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۱

سینا هم از این که می دید مسعود از سکس زنش با اون لذت زیادی می بره فشارو زیاد ترش کرده بود .. طوری به کون عاطفه می زد که دچار لرزش عجیبی شده بود .. صداش همه جا می پیچید
-آخخخخخخخ جوووووون جوووووون بزن آقا پسر بزن سینا ... طوری به آدم حال میدی که از این به بعد وقتی که می خوام پیش مسعود جون بخوابم سر حال سر حال باشم .
مسعود : این که درست ولی باید از آقا سینا بخواهیم که هر چند وقت در میون بیاد یکی از این تقویتی ها بهت بزنه تا بتونی همیشه سر حال باشی و به شوهرت برسی . عطیه : بابا جون پس من چی ..
مسعود : باشه دخترم . من به فکر تو هم هستم . من زن و بچه خودمو دوست دارم به فکر رفاه اونا هستم .
عاطفه : اوووووففففففف کسم .. واااااایییییی سینا جون انگشت بکن توی کونم . دلم می خواد یه چیزی هم اون داخل حرکت کنه فکر کنم کیر توست .....
عطیه یه نگاهی به پدرش انداخت و گفت بابا جون فعلا از این فکرا نکن که بخوای بری سمت مامان و بخوای بکنی توی کونش که ام ام اف داشته باشین . اگه یکی رو می خواین دو به یک بکنین من واجب ترم .
-چند بار دخترم ؟
-امشب شب عروسی منه .
-خب مادرت هم برای دومین بار عروس شده . نگاه کن . یه داماد خوش تیپ به تورش خورده چه جوری هم با هاش حال می کنه . میگم یه خورده خودمونو بکشیم این ور تر بتونیم کیر سینا جونو که داره میره توی کس مامانت و لرزش کون اونو ببینیم خیلی عالی میشه ... اووووووفففففف ..
عطیه : باشه بابا . ولی اگه منم هوس کردم تقصیر خودته ها .
-ایرادی نداره . امشب شبیه که تو عروس بابا شدی .. هرچی تو بخوای تقدیم تو باد دخترم .
-بابا مهر من چی میشه ...
-هر چی داریم مال تو . ..
عطیه در حالی که خودشو رو کیر پدرش حرکت می داد گفت پدر من فقط همینو می خوام . همین کیر تو مهریه من ..
عاطفه : پس من چیکار کنم . سینا جون که همیشه نمیاد پیش من .
عطیه : تازه اونم با هم شریکیم .
مسعود : چقدر خوشم میاد از این صمیمیت ها و صداقت ها که همه دور هم بی استرس جمعیم و از این که تن و بدن خودمونو در اختیار دیگران بذاریم و تنوع طلب باشیم خیالمون نیست ...
عاطفه : نکنه داری گوش منو پر می کنی که بخوای چند تا زن بیاری تو گروه خودمون ..
عطیه : می کشمت بابایی اگه بخوای سر من هوو بیاری ..
مسعود : پس مادرت دل نداشت ؟ ..
مسعود دیگه حرفی برای گفتن نداشت . می دونست که اگه تمام مردای دنیا رو بفرسته سراغ زن و دخترش که به اونا حال بدن خیلی سخته که بخواد که یکی از زنای دنیا غیر اونا رو واسه حال کردن بیاره به جمع خودشون . سینا که هیجان پدر و دختر رو برای دیدن کیرش دید که چه جوری میره توی کس عاطفه و بر می گرده یه پای اونو انداخت رو شونه اش و خودشو کشید جلو تر .
عاطفه : اوخخخخخخخ جووووون چقدر از این حرکت خوشم میاد ..
نزدیک بود بگه این حالتو از یه فیلمی توی خونه یکی از دوستاش دیده . البته مربوط می شده به زمانی که مجرد بوده . و اون موقع نمی خواسته نشون بده خوشش اومده . ولی وقتی بر گشت خونه خود ار ضایی کرد .
مسعود و عطیه هم در جهت مخالف اونا و در کنارشون قرار گرفتند . پدر همچنان در حال کردن دخترش بود ..
-دخترم .. عزیز دلم .. عروس خوشگلم .. می بینم تو تا این کیر سینا جونو آبش نکنی امشب ول کنش نیستی . به من بگو چی می خوای .
عطیه : اجازه میدی که دستمو بذارم لا پای مامان و کیر سینا جون که داره حرکت می کنه بخوره به دستم ؟
سینا تا اینو شنید حس کرد که اگه عطه این کارو انجام بده ممکنه زود انزال شه .. واسه همین شروع کرد با سرعت بیبشتری عاطفه روکردن و سعی می کرد که با حرفای حشر انگیز بیشتری تحریکش کنه و آبشو بیاره ...
سینا : بگیر این کیرو عاطفه جون . خودم هر هفته میام و می کنمت .
مسعود : اگه منم خونه نبودم صاحب اختیاری زنمو بکنی . لزومی نداره حتما من باشم . عطیه : بابا من چی . اجازه منم باید صادر کنی . چون پدر و مادرا نباید کاری کنن که فرزندانشون خلاف کار از آب در بیان و به دور از چشم اونا بخوان کاری صورت بدن . بابا مامانا باید کاری کنن که چشم و دل بچه ها شون سیر باشه .
مسعود : پس فکر کردی واسه چی شوهر دخترم شدم ؟ واسه این که گول افراد جامعه رو نخوری . گول گرگهایی که در کمین هستند .
عطیه : آفرین به بابای چیز فهم . اگه من یه داداش داشتم اجازه می دادی که داداش مامانو هم بکنه ؟
-چرا که نه .. تازه می ذاشتم که تو و برادرت هم با هم سکس کنین ...
عطیه : چه حیف ! خیلی عالی می شد .
سینا به حرفای اونا می خندید و گاه هم حوصله اش سر میومد ولی چاره ای نداشت جز تحمل کردن اونا . در هر حال اینم یه نوع کاسبی بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۲

عاطفه یهو خودشو از سینا جدا کرد و با کف دو تا دستش مرتب می کوبید روی کسش . ..
مسعود : عطیه نگاه کن .. نگاه کن هوس مادرت رو ببین که سینا چه جوری خالیش کرده . مادرت بازم کسش سنگین و پرآبه . اون الان داره کبکش خروس می خونه . می دونم خیلی داره حال می کنه ... ببین .. الان می زنه بیرون . دوست دارم تو هم مثل اون حال کنی .
عطیه داشت به این فکر می کرد که بین کیر پدرش و کیر سینا یه تفاوتهایی هست و همین سبب میشه که مامانش این جوری زود ار گاسم شه . ولی کیف می کرد که می دید که مادرش داره این جوری ارضا میشه ...
عاطفه : ببین مسعود چه حالی دارم می کنم ...
مسعود چشاشو خمارکرد و از این که می دید سینا با کیر کلفتش داره زنشو سر حال می کنه خیلی خوشحال بود و همین می تونست یه عاملی باشه برای این که زنش عاطفه راضی باشه به این که اون و دخترش مدت بیشتری رو با هم باشن به این امید که مسعود هم در هفته حداقل یک بار هم که شده سینا رو براش جور کنه ..
عطیه : بابا منم دوست دارم اون جوری حال کنم .
-من خودم دیدم سینا آب تو رو هم آورد .
-ولی مثل مال مامان جهش نداشت .
-عزیزم مادرت خودشو زود جدا کرد و تمام آب کس یا همون آب هوسش ریخت بیرون . حتی بعضی وقتا آب ممکنه همون داخل خالی شه و خود زنا هم ندونن . آره عزیزم . حتی من فکر کنم تو بیشتر از مادرت ار گاسم شده باشی .
مسعود داشت به این فکر می کرد که از این به بعد باید چه جوری جوابگوی این دو تا زن باشه . عاطفه هنوز دوست داشت که سینا اونو هدف رگبار های کیر خودش قرار بده . سینا هم ادامه داد .. ولی این بار عاطفه از اون جایی که ار گاسم شده بود پاهاشو دور بدن سینا قفل کرد و پسر به چهره حریص و خندان زن نگاه کرد و تلاش کرد تا با تمرکزهر چه تمام تر طوری توی کس اون زن آب بریزه که نهایت هوسشو نشون بده ....
-آخخخخخخخ سینا سینا جون .. آب بده آب بده . کسسسسم آب تو رو می خواد . فقط مال تو رو می خواد ... جوووووووون ... بده بده ....
عطیه هم که رو کیر پدرش مرتب در حال حرکت بود حواسشم به این بود که اون داره چیکار می کنه . می دید که اون ششدانگ حواسش به عاطفه هست و می خواست کاملا متوجه باشه که زنش داره حداکثر کیفشو می کنه .
مسعود : سینا جان دست مریزاد . من تا حالا چهره عاطفه رو این قدر بشاش و شاداب ندیدم . با این آبی که ریختی توی کسش انگاری اونو شاداب تر هم کردی ....
سینا همچنان ضربات محکم خودشو به کس عاطفه وارد می کرد .. کمی خسته شده بود . انگشت توی کون عاطفه کرد و با اشاره دست مسعود متوجهش کرد که بیاد سمت زنش . .
سینا : عطیه جون حالا به بابا یه چند دقیقه ای مرخصی بده تا بیاد این طرف ..
عطیه : سینا جون تو منو دوس نداری . پس من چی ؟باهات قهر می کنما ..
سینا : عزیز دلم احترام مادر واجبه . اول باید یک سرویس اونو سر حالش کنیم بعد بیاییم سراغ تو . قبلا من و بابات تو رو دو نفری کردیم . حالا نوبتی هم باشه نوبت توست بعد بازم میاییم سراغ تو ...
عطیه : آخه امشب من عروسم .
مسعود : دخترم حالا این قدر اعتراض نکن .
عطیه : باشه به خاطر آقا سینا باشه ..
مسعود : پس به خاطر من نه ؟
عطیه دید که باباش ناراحت شده گفت حالا آقا سینا مهمونه دیگه طوری هم گفت که سینا نشنوه ...
مسعود : ای کلک . حقا که دختر خودم هستی ..
مسعود اومد سمت زنش و سینا ... سینا کیرشو کشید بیرون ... آب کیر از کس عاطفه زد بیرون ...
عطیه : مامان همه شو نخور واسه منم بذار ...
عاطفه : این قدر دستپاچه نشو . واسه هر دو مون هست کیر این آقا سینا از اون آبداراست . به هر دو مون به اندازه کافی آب می رسه ...
سینا : نوش جون شما دو تا خانومای خوشگل ...
عاطفه : من که فکر می کنم تو این خانومایی که با اونا بودی هیشکی به اندازه ما دو تا و مخصوصا من بهت حال نداده باشه ...
سینا : حتما همین طوره .
عطیه اومد زیر کون مادرش قرار گرفت و زبونشو زیر کس قرار داد و یه مقدار از آب بر گشتی سینا رو لیس می زد و می خورد .
عاطفه : دختر داری چیکار می کنی . سهم منو هم داری می خوری . چاره چیه . مادر باید به فکر بچه اش باشه . شوهر منو که شریک شدی . دوست پسر منو هم شریک شو .. آب کیر دوست پسر منو هم شریک شو .. چقدر خوشم میاد این جوری داری کسمو زبون می زنی . خوبه . حالا فکر می کنم به اندازه کافی تمیز شده . دیگه چیزی نمونده .
عطیه : مامان ! بذار انگشت بکنم توش بازم باید آب داشته باشه .
عاطفه : عزیزم برو کنار می خوام رو کیر بابات بشینم سینا جون از پشت بکنه توی کونم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۳

عطیه ول کن کس مامانش نبود . مثل یک مکنده لباشو گر کرد اونو گذاشت زیر کس مادرش ... چند بار دیگه با فشار لبهاش هر چی رو که توی کس مادرش بود به طرف دهنش فرستاد ..
-آخیش هر چی می خورم بازم آب داره . این سینا جون واقعا توی کس مامان گل کاشته .. عجب آبی . فکر نکنم زنبور این قدر عسل تولید کنه که کس مامانی حسابی عسلی شده ..
مسعود : بخور دختر عزیزم . هوس عسل کردی بابات هم عسل داره . ولی این جوری که تو داری کس مامانتو لیس می زنی فکر کنم عسل سینا جون شیرین تر و خالص تر باشه و چسبندگی بیشتری هم داشته باشه . حالا اگه رضایت میدی برو کنار که مامانت منتظره که بیاد رو کیر من بشینه . آقا سینا هم می خواد از پشت بکنه توی کونش . فکر کنم عاطفه جون کونش کرم مالی شده باشه ولی برای محکم کاری منم یه خورده اونو بمالونم که سینا جون کیرش راحت تر بره توی کون زن قشنگم . تو مثلا امشب مادر عروسی ..
عاطفه : اتفاقا من خود عروس هم هستم . سینا جون دو تا زن گرفته . تو میشی شوهر عروس ..
عطیه شکمشو داشت و فقط می خندید .
-حتما مامانی منم میشم دختر عروس ..
عاطفه : غیب گفتی ...
مسعود : خب حالا این قدر حرف نزنین که یه وقتی دیدی سینا جون از فرو کردن کیرش توی کون عاطفه پشیمون میشه ها ..
عطیه : موردی نداره. اگه نخواد کون مامانی رو بکنه کون منم هست .
مسعود : عزیز دلم . ما باید با هم بسازیم . از الان به بعد ما به صورت سه نفره هم با هم حال می کنیم . می تونیم دو. نفره هم حال کنیم . خلاصه چیزی بین ما مخفی و پوشیده نمی مونه و همه باید کنار هم لحظات خوشی رو بگذرونیم . دیگه این تفاهم رو باید از همین حالا نشون بدیم . فدات شم دختر خوشگل من . عروس خانوم من . به اندازه کافی آب سینا جونو خوردی . حالا دیگه نوبت اینه که من کیرمو فرو کنم توی کس مامانت . آخ که چقدر حال می داد که ببینم دو تا کیر رو که چه جوری همزمان میره توی سوراخای مامانت .... الان شرایط طوریه که نمیشه رو بروی آینه قرار گرفت .. میگم برو اون آینه سیاری رو بر دار بیار و طوری رو به روی کون مادرت قرار بده که به هنگام سکس من بتونم دو تا کیر رو با هم ببینم .
عطیه : به شرطی که مزاحم سکس آقا سینا نشه .
سینا : یه فکری می کنیم .
مسعود : همون چند ثانیه که این صحنه مهیج رو ببینم برای من کفایت می کنه .
عاطفه به آرومی روی کیر شوهرش مسعود نشست . اون تا زمانی که کیر سینا رو نخورده بود می تونست با کیر شوهرش به خوبی حال کنه و با تمام کم و کاستی هاش بسازه . ولی از اون جایی که طعم کیر سینا رو چشیده بود اون جور که باید و شاید کیر شوهرش یه اون مزه نداد . فقط این احساسو داشت که می تونه مکملی باشه برای کیر سینا که تا لحظاتی دیگه وارد کونش میشه ...
مسعود که صورتش رو بروی صورت زنش قرار داشت بهش گفت عزیزم کونت ردیفه ؟ یا بازم اونو کرم مالیش کنم ..
-نه عزیزم خوبه . من دیگه با کیر سینا جون که غریبه نیستم .
از اون طرف عطیه هم شروع کرد به مالیدن کیر سینا ...
عطیه : واااااایییییی .. ماااااامااااان چقدر تیز شده ! یعنی این می خواد بره توی کونت ؟!
مشعود : بی خود مامانت رو نترسون . من فکر کنم همین کیر توی کون تو رفته و آخت در نیومد . چرا الکی مادرت رو می تر سونی . مادرت زن شجاعیه . این جوری نیست که من تا حالا کونشو نکرده باشم .
عاطفه : بذارین سینا جون کارشو انجام بده ...
سینا یه فشاری به کیرش آورد ... حس کرد که کون مادره خیلی نرم تر از کون دخترشه .
سینا : مسعود جون عجب کونی داره این زنت ..
مسعود : نوش جونت ..
عاطفه : چی داری میگی مگه اون داره کونمو می خوره
سینا : اگه کیرمو بیرون بکشم کونتو هم می خورم .
عاطفه : نه می خوام حالا به همین صورت بمونه . این جوری بیشتر حال می کنم .
عطیه آینه رو از پهلو در یک زاویه ای قرار داد که باباش بتونه به خوبی جفت کیر های توی سوراخای زنشو ببینه . البته مسعود سرشو آورده بود بالاتر به سمت آینه در مجاورت کون زنش . مرد طوری هیجان زده شده بود که از سمت کمر زنش و بی آن که کیرشو از کس زنش در بیاره خودشو بالا کشید و دو دستی به کون زنش چسبید ... مسعود : سینا جون منو ببخش . من این جوری خیلی حال می کنم . ببین حالا دارم کون زنمو بازش می کنم . خوب ببین . خوب سوراخ کون عاطفه جونو ببین و بکن توش ... ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۴

مسعود : سینا جان .. عجب هیجانی ! اصلا فکرشو نمی کردم که تا این حد خوشم بیاد . ..
عطیه : بابا از کار خودت خوشت اومده یا از کار سینا جون ...
-هر دو تا به آدم هیجان میده .
عاطفه : مسعود جان به جای این همه حرف زدن سریع کارت رو بکن . تو که می دونی من کسم خیلی می خاره و همیشه یه چیزی باید توش فرو کنی که دیگه نخاره ..
عاطفه اسیر دستای سینا شده بود ... پنجه های پسر به کونش چنگ انداخته و با حالتی فشارشون می گرفت که حس کرد دلش می خواد اون پسر کیرش رو تا ته بکنه توی کون ... مسعود صحنه نگاه کردن به کون زنشو رها کرده و دوباره به صورت طاقباز قرار گرفت تا راحت تر بتونه به کردن زنش ادامه بده . اون چشاشو بسته بود و به صحنه دو تا کیری که توی کس بود فکر می کرد . سینا هم دیگه یواش یواش از اون جایی که کمی احساس خستگی می کرد مجبور شده بود که کمی هیجان اضافی رو چاشنی سکس کنه ... اون باید قوای خودشو نگه می داشت برای مشتریان بعدی . هر چند سینا به اون به اندازه کافی استراحت می داد . با این حال باید مراقب تندرستی خودش هم می بود . و یک بدی کار اون هم در این بود که وقتی برای استراحت میومد مادر و خواهرش دست از سرش بر نمی داشتند . عطیه که صحنه سکس مادرش با اون دو تا مرد رو می دید خیلی هیجان زده شده بود و دوست داشت که زود تر کار مادرش تموم شه و اون دو نفر بیان سراغش ... ولی عاطفه به این نون و ماستها رضایت بده نبود . اون طوری خودشو به اون دو تا کیر می مالوند و می چسبوند که اون دو تا رو مثل چنگک به خودش قفل کرده بود عاطفه : آخ مسعود ... دلم می خواد سینا جون هر شب پیش ما باشه . وقتی اون نباشه تو چه طور می تونی حال منو جا بیاری . .
مسعود : گفتم هفته ای یه بار میارمش . مگه تا حالا چیکار می کردیم . این من بودم که تا حالا بهت حال می دادم . تازه تو خودت طبع سردی داشتی ...
عاطفه : چرا الکی حرف می زنی . الان سینا جون فکر می کنه که من طبع سردی دارم . آره سینا جون . من هات نیستم . نگاه کن .. توی کون من آتیشو احساس نمی کنی ؟ چه حس قشنگیه ... آخ مسعود .. شوهر گلم .. فدات شم من . دورت بگردم .
مسعود : جوووووون عزیزم .. چیه ...
عطیه : شماها این قدر قربون صدقه هم میرین که منو هم بد جوری به هوس انداختین ....
مسعود : سینا جون یه خورده هم هوای این دختر مو داشته باش که طاقتش طاق شده . دخترم تو که صبرت خیلی زیاد بود.
عاطفه : آره من خودم چند بار دیدمت که داری خود ار ضایی می کنی .
-مامان من و این کارا ؟!
-چه اشکالی داره! منم جوون بودم با این که خیلی ایمانم قوی بود و مذهبی این کارو می کردم . اتفاقا مذهبی ها هوسشون بیشتره . چون اونا خیلی شرعی کار می کنن .
سینا داشت به این فکر می کرد که خود ار ضایی کجاش می تونه شرعی باشه ..
سینا : عطیه بیا نزدیک تر ...
چهار تا انگشتشو توی کون عطیه فرو کرد ... و دختر هم لباشو گذاشت رو لبای سینا ...
عاطفه : من نمی دونم چرا این دختر مثل شش ماهه به دنیا اومده هست . آخه عزیزم ...
مسعود : زن خوشگل من . این قدر حرص نخور . وقت به اندازه کافی داریم من بابت حالا در همین جا از سینا جون قولشو می گیرم تا زمانی که هر دو تاتون بخواین و سیر سیر نشده باشین در خد مت آقا سینا باشیم ...
دیگه واسه پسر کیر و کمر نمونده بود . این زنا خستگی نمی شناختند . عطیه هم که به حرفای مادرش توجه نمی کرد ...
سینا از عطیه خواست که چند دقیقه ای رو دندون رو جیگر بذاره تا اون با سرعت و فشار بیشتری رومادرش کار کنه . همین کارو هم کرد . سینا و مسعود دیگه عاطفه رو داغ داغش کرده بودند . دستای سینا به سینه های عاطفه چنگ انداخته بود . و این بار به جای دختر لباشو رو لبای مادر گذاشت تا اونو به ار گاسم نزدیک ترش کنه . عاطفه هم خودشو رو کیر شوهرش حرکت می داد ... همه چی رو خیلی داغ حس می کرد ... لبای سینا رو به تندی میک می زد و حرکات دو تا کیر رو توی کس و کونش تصور می کرد و وقتی هم که عطیه آینه رو رو بروی کون اون گذاشته بود به راحتی می تونست حرکت دو تا کیر رو ببینه . حرکات تند و انفجاری عاطفه نشون می داد که که نزدیکه ار ضا شه .. یه لحظه دستاشو با فشار گذاشت دور کمر شوهرش و لبای سینا رو گازش گرفت ..... ادامه دارد ..... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۵

عاطفه حس کرد که دیگه نمی تونه خودشو کنترل کنه . یه جیغی کشید و یه لحظه خودشو به طرف بالا کشید کیر مسعود از کسش اومد بیرون ولی سینا اونو ازپشت همچنان نگه داشته بود .
-اووووووخخخخخخخ ... عاطفه خوش کون چت میشه .
اینو سینا بر زبون آورده بود .
عاطفه : بمالون .. بمالون پسر .. خوب خوب بمالون .... .
مسعود که دید زنش در یه شرایطی قرار گرفته که به سینا می گه که با دستاش کسشو مالش بده دیگه ساکت شده بود و نگاه می کرد که کار به کجا می کشه . کس زنش به شدت ورم کرده بود .
عاطفه : مسعود : دهنتو بذار نزدیک کسم .. زود باش ..
مسعود متوجه منظور زنش شده بود .. دهنشو آورد جلو ...در همین لحظه آب کس ستاره پاشیده شد به سمت دهن شوهرش .. بیشترشو مسعود خورد و کمی هم صورتشو خیس کرد ...
عطیه : ایششششش بابایی رو ... اگه از اینا دوست داری سینا جونو بیشتر دعوتش کن به خونه مون تا من واست از اینا زیاد بیارم . ..
سینا هم که دیگه خسته شده بود و کیرش هم توی کون داغ کرده بود خواست که آبشو توی کون عاطفه خالی کنه ....
سینا : اجازه می فر مایید ؟
مسعود : اجازه اش دست منه و منم وکیلم . خالی کن توی کس زنم که آب کیر حلال تر از شیر مادره براش .
پدر و دختر در حالی که به هیجان اومده .. افتاده بودن رو هم به صحنه ای نگاه می کردند که خانوم خونه در حال ور رفتن با سینه هاش بود و اون پسر جوون چه جوری پنجه هاشو انداخته روی کون عاطفه داره آخرین ضرباتشو وارد می کنه . سینا کیرشو کشید بیرون ...
عطیه : بابایی مال سیناست بخورمش ؟
مسعود : نوش جونت دخترم . من آقا سینا رو آوردم این جا که هم زنم و هم دخترم هر دو شون حال کنن . بخورم دیگه چیه .. جوووووووون .. چه کیفی میده تماشای این صحنه . چه لذتی داره . اووووووویییییی .
عطیه تا می تونست آب سینا رو که از سوراخ کون مادرش خارج می شد خورد .
-مامان به خودت فشار بیار بازم هست .. بازم هست ..
-دختر تو چدر حریصی . واسه منم بذار دیگه .
سینا دیگه حالی براش نمونده بود . بعد از اون , اون و مسعود دو تایی شون رفتن سراغ عطیه و اونو سر حال ترش کردند ... پسر دیگه اواخر کار حالش داشت به هم می خورد چندشش شده بود . از هر چی سکس داشت بدش میومد . ولی بازم حواسشو برد به این که داره کاسبی می کنه . فرض کن که داری بنایی می کنی . فرض کن که داری از کوه میری بالا . مسعود قول گرفت از سینا که در هفته حداقل برای یک بار هم که شده اون بیاد خونه شون . سارا مادر سینا برای سینا پیام داد که کجایی .. من منتظرم . رودابه و ساناز نیستند امشب .... سینا دیگه پاک امونش بریده شده بود . نمی دونست چیکار کنه .. حال سکس با مادرش رو نداشت .ولی می دونست که اگه به خوبی به مادرش نرسه ممکنه هم کنترل اون از دستش در ره و هم مادره خودش سر به هوا شه . مدتی بود که از یکی از دوستای صمیمی خودش شنیده بود که سوپری سر کوچه که اونم پسر جوون و خوش تیپ و مجردی بوده نظر خاصی نسبت به مادرش داره و میگه از اون جایی که اون با شوهرش اختلاف داره میشه رو مخش کار کرد . سینا از دوستش پرسید که اون پسر از کجا اینو می دونه .. دوستش اظهار بی اطلاعی می کرد . خواست بره اون سوپری رو لت و پارش کنه که دوستش به یادش آورد قولی رو که سینا داده بود که صداشو در نیاره ... گاه سینا از این می ترسید که نکنه مادرش کار دستش بده .. سارا منتظر پسرش بود .. اون شبو خونه تنها بود . ساناز با این که دوست نداشت خونه رو ول کنه بره ولی واسه یه سری مسائل درسی رفت پیش رودابه .. از طرفی سارا به دروغ به دخترش گفته بود که امشب سیاوش خان شوهرش میاد خونه .. و همین باعث آرامش خاطر ساناز شده بود . که سینا از مادره دوره ولی خودشو ازش دور کرده بود که بتونه داداشه رو حشری ترش کنه .البته هنوز اطمینان نداشت به این که مادرش و برادرش با هم رابطه جنسی داشته باشن .. ولی یک بار بدون این که تن لختشونو ببینه اونا رو زیر ملافه دیده بود که سینا یه بهانه ای تراشیده و هر چند نه دقیق ولی تا حدودی ساناز رو قانعش کرده بود که بین اون و مادرش هیچی نیست ...
سارا روی لپ تابش فیلم سکسی گذاشته بود و در حال ور رفتن با کسش به این فکر می کرد که کیر های اون هنر پیشه ها رفته توی کسش .. ولی با این حال حواسش به سینا بود که بیاد و اونو سر حالش کنه .. کجایی سینا . من دیگه نمی تونم صبر کنم . بیا .. می دونم که دوست دختر نداری می دونم که فقط با منی .. آهههههههه زود باش .. زود باش ... من دیگه آروم و قرار ندارم ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۶

سارا پی در پی کسشو با دستمال پاک می کرد . اون نمی خواست وقتی که سینا بر می گرده شرایط اونو به این صورت بحرانی ببینه . ببینه که اون از خود بی خود شده و حسی نداره . ولی دوست نداشت که دقیقه ای هم که شده وقتو تلف کنه . خودشو با فانتزی سکسی مشغول کرده بود . چرا این پسره نمیاد .... سینا نگران بود از این که وقتی مادرش اونو با این سر و وضع خسته ببینه شک کنه که اون سخت سر گرم فعالیتهای جنسی بوده . مادرش حتی انتظار نداشت که سینا دوست پسر بگیره . از روزی که معشوقه سینا شده بود سخت خودشو وابسته به اون نشون می داد . بالاخره پسر وارد خونه اش شد .. درو خیلی به آرومی باز کرد . از اون جایی که سارا واسه خودش آهنگ گذاشته بود تا در حال و هوای سکس با پسرش باشه و سینا هم خیلی آروم خودشو رسونده بود به خونه متوجهش نشد . سینا پا ورچین پاورچین خودشو رسوند به حمام . لباساشو سریع در آورد و رفت زیر دوش . واسه یه لحظه سارا یکه خورد . یه جای کار آهنگ قطع شده بود و اون صدای شر شر آبو می شنید .... نباید دزد بوده باشه . نکنه یه وقتی شوهرش سیاوش اومده باشه خونه و مزاحم سکس اون و پسرش شه . نه هر جوری شده باید تن لختشو در اختیار سینا می ذاشت اون احساس نیاز می کرد . نمی تونست تحمل کنه . آروم و قرار نداشت ... بوی عطر سینا رو شنید . آروم به پشت در زد ... سینا جوابشو داد .. درو به آرومی باز کرد ..
-حالا دزدکی میای خونه که منو نبینی ؟ فکر کردی می تونی از دستم در ری .. کورخوندی .
-مامان چه خوشگل شدی ؟
-مادرت همیشه خوشگل بوده . ولی از وقتی که زیر کیر تو خوابیده می خواد خوشگل تر و جوون تر هم بشه . به شرطی که از دستش در تری .
-مامان اگه بدونی امروز چقدر این دنده و ترمز خسته ام کرد .
سارا لاپاشو باز کرد در حالی که به سوراخ کسش اشاره می کرد گفت اینم جای دنده . دنده ات رو فرو می کنی توش ..
سارا بدون توجه به آرایش غلیظی که کرده بود خودشو رسوند به زیر دوش .. و کیر سینا رو گذاشت توی دهنش . سینا خسته بود و بی حس و نای کاری رو نداشت با این چند بار انزالی که داشت کاملا متوجه بود که به این سادگی ها کیرش شق نمیشه ولی از ساک زدن مادرش لذت می برد .. و حواسشو جمع کره بود که هر طوری شده در حد و اندازه های قابل قبول که بتونه کیر رو وارد کس کنه اونو شق کنه .
-سینا .. این چرا این جوریه . هر بار که بهش دست می مالم انگار بد تر از دفعه قبل میشه . من نمی دونم چرا .. نکنه تو با این آژانس میری به دنبال دختر بازی . یا شاید هم زن بازی .. آره ؟ پس چرا این قدر بی حالی . با این تحرکی که تو داری باید حشرت بالا باشه ولی مثل آدمی می مونی که انگاری از شب تا صبح سکس کرده باشه . سینا واسه این که مادرش بیش از این مشکوک نشه اونو در آغوش کشید و دستاشو گذاشت رو کونش .. اونو بازشون کرد و کیرشو از سمت جلو و لاپای مادرش فرستاد توی کس . با این که هنوز مثل سابق شق نشده بود ولی بالاخره اونو فرستاد .. سارا گرمی و داغی کیر پسرش رو حس می کرد که چه جوری وارد کسش شده ولی هنوز جا داشت که به عمق بیشتری نفوذ کنه و کلفت تر شه . به یاد کیر سیاوش پدر سینا افتاده بود که هر وقت آبشو خالی می کرد کیرش هم لاغر تر می شد و هم به زور شق می شد .. مثل اولش که نمی شد . سارا و سینا دقایقی رو زیر دوش بودند و سینا مادرش رو بغل زد و برد روی تخت .
-مامان تو چی میگی الان خدمتت می رسم . سینا رو سر مادرش قرار گرفت .
-باز کن دهنتو باز کن . می خوام بکنم توش . بخورش مامان ...
-نذاشتی مو هامو خشک کنم ..
-این جوری خیلی بهت میاد مامان ..
-آخخخخخخ چه خوب شد که امشب پدر و خواهرت خونه نیستند . این دختره دیگه پاک موی دماغمون شده . زود تر هم شوهر نمی کنه تا ما رو خلاص کنه و راحت تر بتونیم با هم باشیم . خیلی هم دلم می خواد سیاوش منو طلاقم بده تا دیگه بشم زن رسمی پسرم..
-مامان دیگه از این حرفا نزن . بذار حداقل اسم بابا رو تو باشه ... حالا به ساک زدنت ادامه بده ...
سینا با همه سردردی که داشت از اون جایی که اراده کرده بود که مادرش رو از خودش راضی نگه داشته باشه تونست تا حدودی بر خودش مسلط شه . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۷

سینا کیرشو خیلی راحت توی دهن مادرش حرکت می داد و سارا هم که ساعتها منتظر سینا بود خودشو کاملا در اختیار سینای خسته گذاشته بود . بدن پسر کاملا درد می کرد و نمی تونست به خوبی و اون جوری که انتظارشو داره بتونه به مادرش حال بده . با این حال تلاششو می کرد که بتونه اونو از خودش راضی نگه داشته باشه و تا اون جایی که می تونه نشون نده که چقدر خسته هست . . دو تا دستاشو گذاشت روی سینه مادرش و اونو به سمت عقب کشوند . کیرش از دهن سارا خارج شد ..
سارا : عزیزم حالا حس می منم کیرت داره همونی میشه که من می خوام تا به من جون بده ...
-پس باز کن لاپاتو ...
سارا : می خوام با اشتها منو بخوری . نشون بدی که من فقط می تونم تو رو ار ضات کنم . به دخترای دیگه توجهی نداری .
-وای مامان . نمی دونم تو چرا این قدر راجع به این مسله حساسی . اگه فر دا پس فردا بخوام زن بگیرم تو چیکار می کنی . می خوای همین کارا رو صورت بدی ؟
-اصلا کی گفته که بری زن بگیری ؟ می خوای واسه خودت دردسر درست کنی ؟ هی میگه بیا این کار رو بکن و اون کار رو نکن . وقتی که زن بگیری نمی تونی این قدر راحت با من باشی ...
-حالا بیا مامان نمی خوام از مرحله پرت شیم ...
سینا هر یک از پا های مادرش رو به نوبت میون دو تا دستاش قرار داد و از پنجه و انگشتای پاش تا قسمت کس رو شروع کرد به لیسیدن . و زبون زدن ... این حرکت سینا تمام قسمتهای بدن مادرشو تحریک کرد .پسر دیگه مجبور بود سرعت کارشو زیاد کنه . می خواست زود تر بگیره بخوابه ... کس تنگ شده مادرشو خیلی چسبون و لذت بخش حس می کرد .
-عالیه سینا . همین جوری تند و تند بکنش .. جوووووون .. خیلی حال میده ... حالا خیلی کلفت تر شده . حسابی می چسبه .
- الان دیگه مطمئن شدم که جز من دیگه هیشکی رو نداری که باهاش سکس کنی .
-البته مامان جون دخترای زیادی هستن که من به اونا توجه نمی کنم . اگه یه وقتی خواستن خودشونو در اختیار من بذارن جوابشونو چی بدم بگم که مامان جونم هست که به اندازه کافی به من حال میده ؟
-می کشمت .دیوونه شدی ؟ ولی اگه فقط خود همون دخترا بدونن و به کسی نگن من خیالم نیست . اینو جدی میگم ... این قدر هم حرف نزن . از اندام من لذت ببر . زن می خوای چیکار .. داری کس مفت و مجانی رو می کنی و خوراکت هم آماده هست ... آخخخخخخخ عزیزم ... چقدر صبر کنم تا تو بیای خونه .
-مامان یادت باشه قول دادی دیگه بابت تغییر شغل حرف نزنیم . من رانندگی رو خیلی دوست دارم . ....
رودابه و ساناز توی خونه ساناز سرگرم خوندن درساشون بودن ... ساناز کمی هم به دلشوره افتاده بود . قرار بود باباش شبو بره خونه .. اون یه بار مادرش و داداش سیناشو زیر ملافه و بدون این که بدنشونو ببینه دیده بود و از اتاق رفته بود بیرون . اونا خواب بودند و بعدا سینا توضیح داد که هیچی بین اون و مادرش نیست . و به خواهرش ساناز گفته بود که تو تنها دختری هستی که من با اون رابطه دارم . ساناز هم رو این حساب که دیگه نمی خواست اعصابش بیش از این خرد شه حرفای برادرشو پذیرفته بود . ولی به تازگی حس می کرد که رودابه هم یه نظر خاصی به سینا داره .. رودابه با علاقه از سینا می پرسید . از چیزایی که سینا به اون علاقه منده . ساناز می خواست بهش بگه مگه تو می خوای عروس خونه مون شی که از غذاهای مورد علاقه اون می پرسی که واسش بپزی ؟ ولی منصرف شد و گفت بهتره که روی اون دختر رو باز نکنه .
رودابه : ساناز جون یه چند دقیقه ای میرم بیرون یه وسیله ای بگیرم بیام ... اگه دوست داری با هم بریم ..
-نه خوبه .. صبر می کنم بیای ...
راستش سارا به تازگی به رفتار رودابه مشکوک شده بود . البته از برادرش چیزی ندیده بود که نشون دهنده این باشه که با رودابه رابطه داشته باشه ولی اون دختر حرکات مشکوکی رو انجام می داد . مدام یه چیزی می نوشت و مچاله اش می کرد و مینداختش دور .. رفت سر وسایل شخصی و کتاب و دفتر رودابه .. به یکی از این دفتر ها مشکوک بود . دفتر خاطرات روزانه اش بود ..اواخرشو باز کرد .... چند جا اسم سینا رو دید ... حس کرد که پاهاش سست شده و در حال پس افتادنه .. ولی به زحمت تونست خودشو کنترل کنه .. سریع تر از اونی که انتظار داشت تونست به همه چی پی ببره .. مات مونده بود .. باورش نمی شد ... دلش می خواست اول سینا و رودابه رو بکشه بعد خودشو . رودابه اشاره ای به این نکرده بود که سینا کارش چیه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۸

دیگه واسه ساناز مهم نبود که چه قولی به سینا داده . یعنی اون تصمیمشو گرفته بود . می خواست حال رودابه رو بگیره . بهش بگه که اگه سینا دختری تو رو گرفته منو هم به مقام زنانگی رسونده . منی رو که خواهرش بودم . منی رو که عاشقش بودم و حس می کردم که تنها دختریه که دوستش داره . سینا چرا بهم خیانت کردی . ساناز داشت دیوونه می شد . دفترو گذاشت سر جاش ..
رودابه از عشقش گفته بود . از سینا و این که دوست داره یه روزی با هاش از دواج کنه ... نوشته بود اونو با همه کارای بدش دوست داره . سینا چه کار بدی می تونست انجام داده باشه . یعنی غیر اون و رودابه بازم با کس دیگه ای دوسته ؟ نباید می رفت و راننده می شد . نباید این کارو می کرد . بی اراده از این سمت به اون سمت راه می رفت . دلش می خواست موهای رودابه رو می گرفت تا به اون حدی می کشید .که پوست سرش بسوزه .. جیغ بکشه . رودابه بر گشت ....
-چته ساناز . خیلی پکر و عصبی نشون میدی ..
-نمی دونم چرا ... از دست این سینا حالم گرفته .. تو که می دونی من چقدر داداشمو دوست دارم و به اون احترام می ذارم . اینو هم می دونی که من و اون عاشق همیم .. رودابه : راستش تو در مورد اون حرفای ضد و نقیضی می زنی . گاه از عشق میگی گاه میگی حاضری خودت رو در اختیارش بذاری. گاه میگی یه محبت و عشق عمیق خونی بین شماست ..
ساناز : سینا عادت عجیبی داره . اون عادت داره که بیفته به جون دخترا . یعنی چند مورد بوده که با دخترا عشقبازی کرده زده پرده شونو پاره کرده . پیش خودت بمونه ها -یعنی اون با چند نفر از این کارا کرده ؟ من باورم نمیشه ..
-آره باورت شه . اصلا نمیشه بهش اعتماد داشت . اون خیلی موذ یه .. راستش رودابه من نمی دونم چه جوری بهت بگم . اگه بخوام بگم که من فریب خوردم در واقع خودمو فریب دادم چون این خواسته خودم بود که خودمو در اختیار سینا قرار بدم . من با تمام وجودم به خواسته خودم خودمو در اختیار سینا قرار دادم .
رودابه : واااااااییییییی ننههههههههه .. ساناز تو چیکار کردی ؟ باورم نمیشه ...
-آره رودابه . این واقعیت رابطه من و اون بوده . حالا دیگه یک دختر نیستم .. اون دختری منو گرفت . ما با هم خوش بودیم . از هم لذت می بردیم . من فکر می کردم که اون تنها عشق منه . فکر میکردم که داداشم برای منه .
-ببینم خود اونایی که این اتفاق براشون افتاده بود واست تعریف کردن ؟ یعنی سینا با تو رایطه سکسی داشته ؟ خواهر با برادر ؟! اونم در یه حالت فینالی ؟ باورم نمیشه .. رودابه با این که می دونست کار سینا چیه و اون چه جوری داره کاسبی می کنه اما از اون جایی که همه اونا رو در یه حالت اجبار و گذرا می دونست یه جورایی با این مسئله کنار میومد و این که اونا گذرا بودند ولی از این که رابطه سینا و خواهرش تا به حدی رسیده که عشقش از خواهرش پرده بر داری کرده دیوونه اش کرده بود . خشم عجیبی رو نسبت به اون احساس می کرد ..
-رودابه جون .. چت شده ؟ از من دلخور شدی ؟انگار انتظار شنیدن این حرفو نداشتی رودابه : کاملا درسته . اصلا فکرشو نمی کردم به همچین شرایطی برسی .
- فکر کنم برای داداش زن بگیریم بهتر باشه . خیلی عالی میشه ...
-نه زوده براش . این جوری که تو داری میگی اون اگه بخواد ازدواج کنه دختر مردم رو بد بخت می کنه ..
-ببینم رودابه تو مادر سینایی یا پدرش که داری در موردش تصمیم می گیری؟
-نمی فهمم ساناز چت شده . داداش تو داره کار خلاف می کنه . تو کار خلاف کردی واین کار زشت رو با اون انجام دادی چه ربطی به من داره !
اینو که گفت ساناز دستشو آورد بالا با آخرین توانش گذاشت زیر گوش رودابه .
-کثافت فکر نکن من خبر ندارم . سینا مال منه . اون همه چی رو واسه من تعریف کرده . گفته که با تو بوده . گفته که تو ازش خواستی با مسئولیت خودت پرده ات پاره شه .. همه اینا رو واسم تعریف کرده ..
رودابه : آهههههههه نههههههههه . سینا چرا این کارو کردی ؟ چرا با آبروی من بازی کردی ....
ساناز : سینا مال منه . اگه یک غلطی کرده دلیل نمیشه همیشه از این غلطا بکنه . من اونو می بخشم . من اونو می بخشم .
- فکر می کنی سینا دوستت داره یا فقط تو رو می خواد ؟ نه اون فکر کنم با مامانت هم رابطه داره . من خودم یه بار شاهد بودم و دیدم که مادرت چه جوری و در چه شرایطی وارد اتاقش شد . نمی تونستم از پشت در بشنوم که چی دارن به هم میگن . ولی حال و هوای اونا نشون می داد که دارن به کارای خاصی می کنن . مادرت داشت آه می کشید . ناله می کرد .. اگه از کار من عیب می گیری وصله تنت رقیب شماره یکته .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۱۸۹

ساناز : نههههههه نههههههه امکان نداره ... داداش سینا و مامان سارای من با هم رابطه سکسی داشته باشن . نه . اونا مادر و پسرن . مگه میشه ؟
رودابه : چرا نمیشه .. هیچ چیز نشد نداره . وقتی که خواهر و برادر میشه چرا اونا نتونن ؟ به نظر تو رابطه تو و سینا عجیب نیست ..
-بس کن رودابه . بیش از این رو اعصاب من راه نرو . من نمی تونم باور کنم . من نمی خوام باور کنم این موضوع رو . نههههههه امکان نداره . تو که ندیدی .. بگو مادرم چه جوری ناله می کرد .. بگو تو حرفای اونا رو شنیدی ؟ چی می گفتن ؟ حرفای سکسی می زدن ؟ .. من یه بار اونا رو زیر ملافه دیدم . کنار هم خوابیده بودن . وای نایستادم که خوب متوجه شم چی به چیه . شاید نمی خواستم باور کنم که آخر این داستان یه تراژدیه . سینا برام توضیح داد . حرفاشو باور کردم . چون دوست داشتم باور من همونی باشه که من می خوام . . من نمی خواستم باور کنم که داداش من مال دیگرانه . می خواستم مال خودم باشه . نه .... حتی مراقب بودم که اون با دخترای دیگه نباشه . به تار های مویی که رو لباسش بود مشکوک می شدم . گاه بوی عطر زنونه رو می داد . اما برای همه اینا یک بر نامه داشت .
رودابه اشاره ای به این نکرد که سینا چه شغلی داره . اون حتی این نیم اشاره رابطه احتمالی سارا و سینا رو به این خاطر گفته بود که ساناز تمام تقصیر ها رو فقط متوجه اون ندونه . و دیر یا زود متوجه این مسئله می شد ...
ساناز : رودابه بگو .. بگو .. تو هم مث من ضربه خوردی . مامان و سینا چی می گفتن ...
-نمی دونم . نمی دونم دقیق یادم نمیاد . نمی خوام چیزی گفته باشم که به دروغ بیان شده باشه . فقط می دونم مامانت می گفت اوووووففففففف .. و سینا هم می گفت سوختم .. سوختم ... نمی دونم شاید داشتن چای می خوردن . مادرت داغش شده بود ... سینا هم لباش سوخته بود ...
ساناز که اشکش در اومده بود گفت داری منو مسخره می کنی ؟ من همین الان می خوام برم خونه . می خوام مچ اونا رو بگیرم . مامان فکر میکنه من امشب پیش توام . باید برم مطمئن شم .
-ساناز عجولانه کار نکن . منم باهات میام .
-به تو ربطی نداره .
-ببین الان هم من زن سینا شدم و هم تو زن داداشت شدی ..
-تو خودت رو دخالت نده رودابه .
-واسه چی . بسه دیگه هر چی تحقیرم کردی و کوتاه اومدم ..
-خیلی روت زیاد شده من تو رو بهترین دوستم می دونستم .
-شما خواهر و برادرین . اون اگه به این مسئله توجه نداشته تو باید توجه می کردی . -مگه تو نمی دونستی که من داداشمو دوست دارم . چرا به خودت اجازه دادی که بیای سمت اون .
-ببین کسی که بخواد اهل خیانت باشه این خیانت رو می تونه با هر کسی انجام بده . مطمئن باش اگه منی در زندگی سینا نمی بودم اون با کس دیگه ای این رابطه رو بر قرار میکرد . پس تو نباید به من ایراد بگیری . تو که زندگیت به همین صورت نمی مونه . یه روزی از دواج می کنی و میری . سینا هم باید از دواج کنه . حالا به من بگو آیا امکانش هست که تو و برادرت با هم از دواج کنین ؟ نه .. ولی شما هر کدومتون باید برین و یه زوجی واسه خودتون انتخاب کنین .
ساناز در حالی که اشک می ریخت گفت من سینا رو نمی دونم ولی خودم هر گز قصد نداشتم که تا آخر عمرم با کسی از دواج کنم .
رودابه : اگه من عروس خونواده تون می شدم یا حتی همین حالا هم بشم این اجازه رو میدم و ناراحت هم نمیشم که تو و داداشت با هم باشین . چون درکت می کنم ....
ساناز در همون حالتی که اشک می ریخت گفت باورم نمیشه که تو اونو با من قسمت کنی .
رودابه : من می تونم احساس تو رو درک کنم . می تونم بفهمم که چی داری می کشی -من نمی تونم یه لحظه هم این جا وایسم ..
-ببین من یه فکری دارم . همین جوری بی گدار به آب نزن ... خیلی حساب شده پیش برو . نمی خوام این بار کاری کنی که سینا بازم بزنه زیرش . اون خیلی زرنگه . می دونه چه جوری رو هر دوی ما نفوذ داشته باشه .
و در سمتی دیگه سینا و مادرش سارا همچنان در حال لذت بردن از هم بودند . سینا با همه خستگی تازه داشت گرم میفتاد .... با خودش فکر می کرد که سارا نه تنها عشق خالص و پاکشو تقدیم اون داشته بلکه تنشو هم با حرارت و هوس و باتمام احساس و وجودش تقدیمش کرده ... اونا در سکوتی عمیق فرو رفته بودند . کیر سینا تا به انتها توی کس مادرش قرار داشت . دست سینا و سارا دور کمر هم حلقه شده و به مانند کیر و کسشون به یک آرامش نسبی فرو رفته بودند .. .. ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 19 از 22:  « پیشین  1  ...  18  19  20  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA