پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۰شیرین وقتی اون دو نفر رو با هم دید حس کرد که فرشاد نباید پسر بدی باشه ولی اون جوری که باید و شاید مثل سینا اونو کاری نمی دید . بااین حال برای این که بتونه چند تا مشتری روردیف و رتق و فتقش کنه اونو مناسب می دید . شیرین سینا رو گوشه ای کشید و گفت-ببین من می خوام اون از هر نظر بر نامه اش ردیف باشه . بتونم هر کاری رو که بهش گفتم انجام بده ..سینا : امید وارم که بتونه ..شیرین در حالی که دستاشو دور گردن سینا حلقه کرده و اونو به طرف خودش می کشید گفت -آره عزیزم ولی همه که مثل سینا جونم نمی شن . اون یه چیز دیگه ای بود . من می تونستم یه حس دیگه ای در مورد اون داشته باشم و دارم . با این حال می تونم اونو به صورت آزمایشی چند روزی اونو زیر نظر داشته باشم . سینا خنده اش گرفته بود از این که می دید شیرین داره طوری حرف می زنه که اون جا اداره بوده و اونا هم هر گونه مزایای لازم رو دارند و اونم داره از استخدام رسمی حرف می زنه .سینا : میگم نکنه خودت می خوای که ازش امتحان بگیری .شیرین در حالی که از این حرف سینا دلگیر شده بود گفت -سینا جون تو منو با زنای دیگه اشتباه گرفتی فکر کردی من عشق تو رو با چیزای دیگه عوض می کنم ؟ من اون آدمی که فکر می کنی نیستم . من از اون زنا نیستم . من فقط با تو حال می کنم . می خوام اینو بدونی ..سینا : شیرین جون حالا من با تو یه شوخی کردم چرا تو حالا داری جدی می گیریش . -من می دونم همچین شوخی شوخی هم نبودا . من می خوام تو احساس منو نسبت به خودت درک کنی بدونی که چقدر دوستت دارم و برات احترام قائل هستم .شیرین : آقا فرشاد . من برای شما یک ماموریت خاص در نظر دارم . باید بتونی از عهده اش به خوبی بر بیای . یک پیر زنی هست که از دوستان منه .. و خیلی دوست داره که بتونه با یک پسر جوون و قبراق حال کنه . من می خواستم سینا رو بهش معرفی کنم و دیدم که این روزا سرش خیلی شلوغه . ..-باید برم خونه شون ؟ ..-فعلا می تونم اونو بیارمش این جا یعنی این جاست .. فقط آبرومو پیشش نبر . اون یک اخلاق عجییبی هم داره .. یک خصلت فیتیش مانند هم داره و بیشتر وقتا تنش بوی عرق و موندگی میده .. موهای بدنشو زیاد نمی گیره .. دور و بر کسش همه موداره .. خلاصه باید تحمل کنی ..بگی این بو داره .. پیف پیف منو اذیت می کنه نباشه .. فرشاد : چشم شیرین جون ... اگه می خوای تستم کنی یا اندام منو ببینی من حرفی ندارم .. شیرین : هر چی آقا سینا بگه من قبول دارم .. شیرین سینا رو کشید به سمتی و ازش پرسید . -ببینم به نظرت اون کاره ای هست ؟ نکنه یه وقتی کم بیاره ؟!سینا : اندام بدی نداره . ولی در این مورد که بخواد استقامت خوبی داشته باشه من نمی تونم قضاوت درستی داشته باشم و اصلا اینو آینده نشون میده . خب اگه دیدی نمی تونه بکشه به اون زیاد کار نده ..شهین خانوم از اون پیر زنای با حال بود .. ولی دوست داشت به وقت سکس بوی بد بده .. دور و بر کسش پشم و پیله داشته باشه ... وقتی اون و فرشاد در اتاقی خلوت و کنار هم قرار گرفتند فرشاد با تعجب به اون زن نگاه می کرد از بوی بد اون خفه شده حالش داشت به هم می خورد . از چین و چروکهایی که روی بدنش بود . شهین خودشو رسوند به فرشاد . اونو رو زمین خوابوند . یه پا شو داد هوا و کسشو گذاشت رو دهنش ... فرشاد از حالت پشمکی موهای انبوه کس بدش اومده بود . ولی شهین خودشو انداخت روش ... ..-آقا پسر بذارش توی دهنت .. اونو مثل پشمک بخور .. مثل آدامس بجو .. نشون بده که زن هم زنای قدیم .. آخخخخخخخخ اگه خوب سر حالم کنی منم واسه تو ساک می زنم ... شهین کسشو با فشار به لب و لوچه فرشاد می مالوند . فرشاد از بوی بد بدن شهین خفه شده بود .. با این حال تحمل می کرد . یاد حرفای سینا و شیرین افتاده بود که باید حس کنه که داره میره جنگل .. اصلا داره کاری انجام میده . خیسی کس شهین از کناره ها زده بود بیرون ...فرشاد دیگه یواش یواش مجبور شد کاری کنه که اون زن حس کنه که داره لذت می بره . حالش داشت به هم می خورد .. آخ سینا سینا .. کجایی ؟ کجایی که به دادم برسی . یعنی تمام اونایی که میان تا با تو حال کنن همه مثل این پیر و پاتال هستن و بوی بد میدن ؟..شهین دستاشو گذاشت دو طرف کسش و اونو بازش کرد رو به صورت فرشاد گرفت ... فواره ادرار, سر و صورت فرشاد رو خیس کرده بود .. شهین : بخورش .. نشون بده که داری لذت می بری ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۱فرشاد خفه شده بود از کاری که شهین انجام داده بود .-آخخخخخخخخ نهههههههه .. خوب لیسش بزن .. بخورش ..شهین فرشاد رو روی زمین خوابونده بود و کسشو با فشار روی دهن و بینی اون می مالوند . .. شهین : کیف می کنی ؟ لذت می بری ؟ منو حالا این جوری نگاه نکن . یه روزی بر و بچه های کوچه برای من صف می کشیدن . همه تمنای منو داشتن .. فرشاد می خواست بگه این چه مدل حال کردنه که من دارم از هر چی سکسه بدم میاد .. اون داشت فکر می کرد به این که مثلا کار نیست و داره توی یک فاضلاب شهری کار می کنه .. بوی تعفن و نجاست ... نه .. نه .. فرشاد تو باید هر طوری شده این زن رو از خودت راضی نگه داشته باشی . باید کاری کنی که اون احساس آرامش کنه . لذت ببره . فرشاد شهینو گرفت بغلش .. به این فکر کرد که باید تا می تونه به اون لذت بده تا کارشو حفظ کنه . واسه این که نذاره اون زن بازم از این کارای فیتیش بازی در بیاره .. اونو به پشت خوابوند .. کیرشو یه ضرب فرو کرد تا ته کس گشادش ..شهین : آخخخخخخخ منو کشتی . منو کشتی . حس می کنی چقدر تنگه ؟فرشاد که جز گشادی کس اون زنو حس نمی کرد گفت آره خیلی تنگه . مثل کس یک دختر بچه می مونه . -اگه خوب بهم حال بدی اصلا تو رو معشوق اختصاصی خودم می کنم . هواتو دارم . فرشاد به این فکر می کرد که بذار همین یک بار رو هر جوری هست از دستت در برم حالا چند بار دیگه پیشکش . من چه جوری با این بدن چرو کیده حال کنم . خیلی حالم گرفته ...-اوووووووخخخخخخخ .. جوووووووون .. بکن .. بکن . آتیش کن .. کیرت خیلی کلفته . اگه چند بار منو بکنی فکر کنم کسمو حسابی گشاد کنی ولی ایرادی نداره . من همه اینا رو به جون می خرم . حال کن . با من حال کن . لذت ببر . شهین فقط برای توست ...برای توست . جیغ و داد های شهین فرشاد رو هم وادار کرد که تا حدودی فیلم بازی کنه و نشون بده که از سکس با شهین داره لذت می بره . -آییییییی شهین .. چه اندامی ! جون میده که آدم تا صبح فردا با هاش حال کنه . شهین : جدی میگی ؟ ! اگه دوست داشته باشی من حرفی ندارم . فرشاد : نه خسته میشی .. برات خوب نیست . واسه قلبت . شهین : من می خوام تو حال کنی . لذت ببری . .. و در طرفی دیگه سینا با این که استراحت داشت شیرین اونو فرستاد تا با یکی از زنایی که شوهرش خوب ارضاش نمی کرد بره . گیتی اسم اون زن بود که حدود سی سالش می شد ..سینا : فرشاد جان من دارم میرم زود بر می گردم . فرشاد : میری منو تنها می ذاری ؟ شهین : بفر ما داخل .. بفر ما دو تایی مشغول شین ..سینا : ممنونم شهین خانوم .. من باید برم مشتری دارم . فرشاد حس می کرد که وقتی سینا اون جا باشه احساس دلگرمی بیشتری می کنه و با رفتن اون یه حس غریبی بهش دست داده بود . گیتی سینا رو سوار پرشیای سفیدش کرد و با هم به راه افتادند .-ببینم شوهرت سر نرسه ..-نه اون رفته خارج از کشور که با دوستاش حال کنه . فکر کرده من بچه ام حالیش نیست . گفته داره میره برای کارای تجاری . کور خونده . دستش برام رو شده . قبل از این که بره بر نامه ها رو طوری ردیف کرده صحنه سازی می کنن که می خوان من و بقیه خانوما یعنی زنای دوستاش باور کنیم که راستی راستی اونا اهداف تجاری دارن . در حالی که اصلا این طور نیست . خلاصه من نمی خوام اون این جور مفت در بره . -ببینم فقط تو می خوای که این جوری با من حال کنی یا بقیه هم همینو می خوای . -راستش من به بقیه کاری ندارم . نمی خوام پیش اونا دست خودمو رو کنم . سینا یه لحظه به خود اومد و دید که دارن از کنار خونه شون رد میشن . و ساناز هم اومده بود بیرون .. اون و رودابه بودن .. سینا رو دیدن که با گیتی نشسته و دارن میرن . سینا هم واسه یه لحظه متوجهشون شد ولی سرشو انداخت پایین ..-گیتی تند تر برو نمی خوام اونا منو ببینن . -چی شده-خواهرم ..-خب خواهرت باشه . می تونی بگی با دوست دخترت بودی . این که ترس نداره . هر کی ندونه فکر می کنه داری در عصر حجر زندگی می کنی . سینا بیشتر واسه این ناراحت بود که ساناز فکر می کرد که اون داره توی آژانس کار می کنه در حالی که حالا در ماشینی نشسته بود که راننده اش گیتی بود . البته واسه رودابه ناراحت نبود . چون می دونست اون دختر می دونه کارش چیه و با این وضع کنار اومده .ساناز : دیدی رودابه ؟! حالا ما سه تا با هم دعوا داریم و یکی دیگه اومده و داره قاپ سینا رو می دزده . خیلی هم خوشگل بود . فکر می کنی از اون زنای اون کاره بود ؟ .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۲ساناز : من نمی تونم اینو تحمل کنم . نه اون نباید با کس دیگه ای جز همین دور و بری ها مون باشه .. نه رودابه . بگو که این اشتباه بوده .. نه .. یعنی اون برای چه کاری می رفته . کاش می شد یه جورایی تعقیبش می کردیم . تقصیر خودمه . من نباید اون جور می پیچوندمش . باید هر طوری شده با اون مدارا می کردم . به نظر تو اونا حالا با هم چیکار می کنن ؟ ممکنه کاری کنن؟ ممکنه ؟ رودابه : بس کن ساناز .. به نظرت اونا کجا می رفتن ؟ داشتن چیکار می کردن ؟ خب معلومه دیگه . حتما یه بر نامه ای بوده که اون زن اون جوری خودشو مالونده و اونم سینا رو ور دست خودش نشونده . من که فکر کنم یه خیری بود و هست . ما که اون زنو نمی شناسیم و خونه اونو نمی دونیم ..ساناز : من میرم جریان رو برای مامان تعریف کنم . نه این جورری نمیشه . من نمی تونم این وضعو تحمل کنم . ساناز حس می کرد که برای اون پذیرفتن رودابه و مادرش خیلی راحت تره از این که بخواد داداششو ببینه که با غریبه ها می پلکه . نه .. وقتی ببینمش حالشو می گیرم ... وقتی این موضوع رو با رودابه در میون گذاشت که حال سینا رو بگیره اون دختر بهش گفت -ساناز تو هنوز درس نگرفتی که این پسر رو به زور نمیشه داشت ؟ اولا تو چی رو می خوای ثابت کنی ؟ بعد این که چه جوری می خوای حالشو بگیری ؟ باز از این بالاتر چی می خواستی که اون و مادرت رو به وقت سکس با هم گیر انداختی و اون عین خیالش نبود و زد بیرون با یکی دیگه . تازه معلوم نیست دیشب کجا بوده ؟خیلی بده این جوری . ساناز : نهههههههه نگو .. نگو مو بر تنم سیخ میشه . حالا باید چیکار کنیم .. -هیچی وقتی اومد خونه یه جوری با هاش کنار بیاین . نذارین حس کنه که شما از دستش عصبی هستین . یه جوری بهش حال بدین و ازش حال بگیرین . نه این که حالشو بگیرین ...ساناز و رودابه رفتند تا در این مورد با سارا حرف بزنن .. سینا هم با گیتی خلوت کرده بود . وقتی رسیدن به خونه گیتی برای لحظاتی از سینا فاصله گرفت و رفت به اتاق بغلی . لباساشو در اورد و با یه شورت توری مشکی کون نما و بدون سوتین اومد به نزذ سینا .. سینا با این که در هر خستگی سعی داشت بیشترین حالو به مشتریانش بده اما در اون لحظات احساس خستگی زیادی می کرد و فکرش رفته بود پیش مادر و خواهرش . حس کرد که تمایلی برای سکس با گیتی نداره .. ولی اون زن خیلی هیجان زده بود . خیلی آروم براش می رقصید.. باسنشو واسش حرکت می داد .گیتی : باورم نمیشه . باورم نمیشه که بالاخره به نصیحت دوستام گوش داده تونسته باشم که خودمو قانع کنم که با یه مرد دیگه ای رابطه داشته باشم . امید وارم این باعث شه که بتونم دوست پسر بگیرم و لذت ببرم . ..سینا فکرش مشغول بود .. حس کرد که خواهر و مادرش تنهان . راستش زیاد به رودابه فکر نمی کرد ولی از این که اون دختر هم خودشو تسلیم اون کرده بود و احتمالا رسیدن به سینا واسش یک رویا بود متاثر بود . گیتی سینا رو لختش کرد ... و سینا هم برای این که هیجان خودشو نشون بده دستشو گذاشت رو شورت توری گیتی و اونو به آرومی پایین کشید . دست و پای گیتی می لرزید .. می خواست فریاد بزنه و به سینا بگه که این کاره نیست . می خواست بگه که شوهرش نمی تونه اونو ار ضاش کنه و از زندگی زنا شویی خودش راضی نیست . ولی نمی تونست اینو بر زبون بیاره . دارم می لرزم ... اوووووفففففف نهههههههه .. دستشو رسوند به کیر سینا .. پسر اونو دستپاچه دید کف دستشو گذاشت لای پای زن .. نگاه گیتی که به هیکل سینا و کیر اون افتاد از خود بی خود شد .. یه دستی به سینه سینا زد و اونو رو تخت خوابوند و خودشم روش قرار گرفت . سینا معطل نکرد تا اون زن به خودش بیاد کیرشو از زیر به بالا فرستاد و تا به انتها توی کسش فروکرد . . . گیتی حس کرد که دیگه پا به راهی گذاشته که از اون بر گشتی نیست . اون لذت سکس رو با تمام وجودش حس می کرد . کلفتی کیر سینا همون اول این حس رو به اون داده بود که بتونه متوجه نیازش شه . در همین لحظه موبایل سینا زنگ خورد . شماره خواهرشو دید ... این بار با این که مشغول کار بود ولی یه حسی بهش می گقت که اگه جواب خواهرشو بده بهتره . کیرشو از توی کس گیتی بیرون کشید و به گوشه ای رفت . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۳سینا : چی شده ؟! ساناز چی شده ؟! چرا دست از سرم ور نمی داری ؟ مگه خودت باعث نشدی که من از خونه برم بیرون ؟ ساناز : این جواب سلام دادنته ؟ من تو رو از خونه انداحتم بیرون ؟ یا مامان این کارو کرد ؟. تو خودت رفتی بیرون . -ساناز من سر کارم .. -چه کاری !-دارم رانندگی می کنم . حواسم باید جفت باشه . -صدای ماشین و سر و صدا نمیاد . -گفتم سر کارم . الان کنار یه خونه در یه کوچه خلوت نشسته منتظر مسافرم .-یه مسافر خوشگل ؟ یه زن ؟ اون مسافره یا تو مسافری ؟ به من کلک نزن سینا .. -ببینم خواهر فضول من . این جا خونه نیست که تو هر کاری که دلت خواست و هر حرفی که دوست داشتی برر زبون بیاری . به خودم مر بوطه که دارم چیکار می کنم . ساناز قصدش این نبود که سینا رو تا این حد عصبی کنه . -داداش تو رو خدا به حرفام گوش کن . بر گرد خونه . من و مامان یه جوری با قضیه تو کنار میاییم . بابا هم خونه نیست ... خواهش می کنم ... -ببینم خود مامان هم راضیه یا تو داری از طرف اون حرف می زنی . -نه اونم راضیه . اونم میگه سینا بیاد و هر جوری که دوست داشت زندگی کنه . و هر نظری که داشت هر کی رو که خواست . تو هم که می دونم خیلی جوون پسندی . واسه این که دل مامان رو نشکنی داری با هاش حال می کنی .. شاید هم فکر می کنی اگه با اون نباشی اون واسه تلافی کارای پدر بره با یکی دیگه باشه ... حالا که همه چی بر ملا شده شاید تو دیگه نخوای با اون باشی .. من و مامان توافق کردیم که تو بر گردی ولی کاری به کارت نداشته باشیم ... من می دونم داری چیکار می کنی .. خبر دارم .سینا دلش هری ریخت پایین . یعنی چه ؟! ممکنه رودابه در این مورد حرفی به ساناز زده باشه ؟ رودابه ای که می دونست اون داره چیکار می کنه ؟ نه ... نهههههه امکان نداره رودابه ای که ادعای عشق به اونو داشته و در بد ترین شرایط چیزی نگفته و با علم به شرایط سینا عاشقش شده اونو دور زده باشسه .. -ساناز تو چی رو می دونی ؟ می دونی دارم چیکار می کنم .. از کجا می دونی ؟ -داداش من همه چی رو دیدم و به رودابه گفتم ... گیتی که حوصله اش سر اومده بود و متوجه شده بود که سینا داره با خواهرش حرف می زنه خودشو به سمت سینا کشوند و کیرشو گذاشت توی دهنش ... سینا هم که خیلی خوشش میومد به آرومی چشاشو باز و بسته می کرد . خوشش میومد که این جوری داره سر خواهرش شیره می ماله و مخ اونو کار می گیره . -تو چی رو دیدی ..-دیده بودم که کنار دست یه خانوم خوشگل نشسته بودی و اون پشت فر مون بود .. تا اینو گفت سینا نفسی به راحتی کشید از این که اون دختر هیچی رو در مورد این که اون داره به عنوان یک پسر هر جایی کار می کنه نمی دونه . -باشه ساناز من امروز در اولین فرصت میام خونه .-نمیشه الان بیای ؟ -گفتم کار دارم . ببین الان اگه با هات قهر بودم خیلی بهتر بود ؟ دلیل نمیشه که منو با یکی دیده باشی و من قصدم چیز دیگه ای بوده باشه . باشه من بر می گردم .. -ناهار میای ؟ -تو چرا این قدر گیر میدی ؟خلاصه ساناز رو فرستاد که بره .. ساناز رفت سمت مادرش .. -مامان امروز سینا گفت که بر می گرده خونه . فقط اگه یه وقتی بر گشت و دیگه نخواست با تو باشه .. تو حق اعتراض نداری ..سارا : من سینای خودمو خوب می شناسم . تازه تجربه منم بیشتر بوده و بهتر می دونم که چه جوری به اون لذت بدم . -مامان حالا خودش میاد و همه چی رو حل می کنه ... و سینا اون طرف خودشو وقف گیتی کرده بود . زن خودشو انداخته بود روی تخت پا هاشو باز کرده به سینا نگاه می کرد . طوری که انگار دوست داشت سینا با اون ور بره و همه جای بدنشو غرق بوسه کنه . سینا لباشو گذاشت روی کس گیتی . چوچوله اونو گذاشت توی دهنش و میک زدنو به آرومی شروع کرد . بعد یواش یواش سرعت میک زدنشو زیاد کرد ... گیتی جیغ می کشید ولی سینا ولش نمی کرد ... لحظاتی بعد سینا کیرشو گذاشت روی کس گیتی و اونو روی کس می کشید-آههههههه نهههههه بکنش تو .. بکنش تو .. معطل چی هستی ؟ چرا این قدر منتظرم میذاری ؟ چرا داری آتیشم می زنی ؟ زود باش منو بکن .. بکن . خواهش می کنم ... سینا به اندازه کافی که اونو برشته کرد کیرشو به طرف داخل کس گیتی نشونه گرفت و به آرومی اونو فرو کرد توی کس ..-حالا تند تر .. زود باش زود باش ... و سینا در حالی که سرعت کردن گیتی رو زیاد تر کرده بود داشت به این فکر می کرد که وقتی پاش به خونه رسید چه سیاستی رو نسبت به مادر و خواهرش پیش بگیره ... ادامه دارد ... نویسنده ...ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۴سینا کار گیتی رو یه سره کرد . همون اول آن چنان کیرشو فرو می کرد توی کس و می کشید بیرون که زن خیلی سریع ار گاسم شد .. سینا واسه این که اون فکر نکنه چقدر بی حال شده یکسره به کارش ادامه می داد و از اون جایی که گیتی ازش خواسته بود که فقط کسشو بکنه اونم دیگه به کونش کاری نداشت و فقط بی وقفه اونو می کرد . .. طوری که خود گیتی گفت که به اندازه کافی ار گاسم شده و از سینا خواست که برای چند روز دیگه هم به اون سر بزنه .پسر خیلی خوشحال شده بود از این که می تونه بره به خونه سر بزنه . اون از این که در غیاب پدرش , مادر و خواهرشو تنها گذاشته خیلی ناراحت بود . و این جدای از این قضیه بود که با اونا رابطه جنسی داشت . احساس شر مندگی وجدان می کرد . .با این حال به خودش گفت که بهتره سیاستشو حفظ کنه و تا اونا رو دید فوری دست زیر نگیره . اون طرف سارا و ساناز داشتند با هم فکر می کردند که چه شیوه ای پیاده کنن تا هم سیاست خودشونو حفظ کرده باشند و هم تونسته باشن یک بار دیگه توجه سینا رو به خودشون جلب کنند . البته ساناز در این مورد به مادرش گفت که زیاد نباید سر به سر سینا گذاشت و از این هم گفت که جریان از این قراره و سینا الان با دخترای دیگه هم می پلکه و اگه بخوان زیاد با اون بپیچن مال هیشکدومشون نمیشه . مادر و دختر با این که حس می کردند رقیب سر سخت همدیگه هستند ولی در این مورد مجبور بودن به نوعی با هم کنار بیان . رودابه نگاهشون می کرد و چیزی نمی گفت . از این که اون مادر و دختر توجهی بهش ندارن و حداقل اونو در این بازی شرکت نمیدن خیلی ناراحت بود . آخه اونم در اصل خودشو تسلیم سینا کرده بود و این سینا بود که پرده شو زده بود . سینا با خونسردی وارد شد . سارا و ساناز تا می تونستن خودشونو خوشگل و جذاب و سکسی کرده تا بتونن جلب توجه کنن . رودابه هم دست کمی از اونا نداشت ولی در مجموع ترکیب ساده تری نسبت به اونا داشت .. سینا : سلام مامان-سلام عزیزم . به خونه خودت خوش اومدی ..ساناز خودشو به گردن سینا آویخت و گفت -تو که می دونی ساناز از بچگی ها شم تو رو چقدر دوست داشته حالا هم که جای خود داره. سینا : می دونم چی میگی . چون من باید نسبت به شما احساس مسئولیت کنم .ساناز : من و مامان به این نتیجه رسیدیم که هر یک از ما در خصوص تو یه سهمی داریم . سینا می خواست بگه که این سهم از کجا پیدا شده و شما چطور به این نتیجه رسیدین که پشیمون شد . حوصله بحث دوباره رو نداشت . سینا : اگه شما یه سهمی ازم دارین رودابه هم همین حالتو داره . شما که نباید اونو فراموش کنین .رودابه که انتظار این حرکتو از سینا نداشت طوری به وجد اومده بود که بی اختیار خودشو به گردن سینا آویخت ولی در جا خودشو کنار کشید نمی خواست که با اخم و تخم های سارا و ساناز روبرو شه ..سینا : سارا جون .. سانازم .. رودابه رو هم باید به یاد داشته باشین . این که من چه کاری با اون انجام دادم .رودابه : عزیزم من خودم خواستم . هیچ تقصیری متوجه تو نیست . ساناز : بالاخره از بین من و مامان امشب می خوای با کی باشی . سینا : امشبو می خوام با هر سه تا تون باشم یعنی هر سه تا تون توی یه رختخواب . ما چهار تایی می خواهیم با هم باشیم . دیگه مرزها بر داشته شه . فاصله ها شکسته شه ساناز : چه خوش اشتها !سینا : حالا که این طورشده و کاریش هم نمیشه کرد . من برای اولین بار پس از بر ملا شدن همه این اتفاقات می خوام که شما سه تا رو با هم داشته باشم . چهار تایی مون با هم باشیم . من بشم مرد شما سه تا زن . ساناز : این یعنی چه ؟! سارا : ساناز این قدر چوب لا چرخ نذار . بذار سینا جون هر کار که خودش صلاح می دونه انجام بده . ما که شوهر اون نیستیم . اون شوهر ماست . اگرم کسی بخواد امر و نهی کنه این من هستم نه تو . ولی من از حق خودم می گذرم و میگم هر چی که آقای ما سینا خان فر مودند . من که میرم خودمو لخت کنم . رودابه جون اگه خواستی تو هم می تونی بیای . حالا اگه ساناز جان تمایلی نداره اون میل خودشه ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۵سینا : ببین مامان ! من اگه دارم میگم که می خوام برای این چند ساعت با سه تایی تون باشم به خاطر اینه که می خوام اون فاصله و تضاد ها رو بین شما از بین ببرم و این دلیل نمیشه که همیشه از این بر نامه ها داشته باشیم . بعد ها پیش میاد که من بخوام با هر کدوم از شما تنهام باشم . همون جوری که قبلا بودم . ولی می دونم اون قدر به شما خوش می گذره که حتی خودتون داوطلب میشین و میگین که دوست دارین به صورت دسته جمعی حال کنین . در هر حال هر کاری نیاز به تنوع خاصی داره . رودابه : اگه اجازه می فر مایید من برم یه دوشی بگیرم ..ساناز به حالت قهر داشت اتاق رو ترک می کرد .ساناز : هنوز هیچی نشده داره خودشو تو دلت جا می کنه. سینا : ساناز این چه طرز بر خوردیه که تو با دوستت داری ؟ من با هر سه تا تون رابطه داشتم . حالا تو و مامان یه امتیاز خاص و ویژه هستین واسه من . ولی دلیل نمیشه که دختری رو که خودشو تقدیم و تسلیم من کرده بخوام این جور از خودم بر نجونم و به اون بی توجهی کنم .ساناز : ولی اینم درست نیست که بخوای با من این طور بر خورد کنی .. -عزیزم ساناز جان .من اگه جای تو بودم میدون رو خالی نمی کردم . در عمل نشون می دادم که خیلی داغ تر و با حال تر از بقیه می تونم کار کنم و خودمو نشون بدم . خیلی هم اهل حال هستم . -می دونم . تو که الان این جا داری از دختر مردم دفاع می کنی حتما وقتی که توی رختخواب هم اونو کنار ما داشته باشی از اون دفاع می کنی . بیشتر از اون تعریف می کنی ..-عزیزم مگه ما جنگ داریم یا این که می خواهیم بریم خواستگاری ؟ شما هر سه نفرتون برای من عزیزین . تازه مامان که شوهر داره . یعنی بابا سیاوش ما .. ساناز خوشگله من بیا . تو اگه نباشی حال کردن ما ارزشی نداره . میای ؟ -نمی تونم تو رو ببینم که با یکی دیگه باشی . حالا مامان رو میگیم از خودمونه به هزار مصیبت خودمو قانع می کنم که تحملش کنم و اونم به گردن تو حق داره . هر چند هنوز دلم از دستش پره و ازش ناراحتم . -عزیزم خواهر خوشگلم فکر کنم اول با مامان ار تباط داشتم که بعدا تو اومدی روی کار .-اگه این جوره که مقصر تو هستی-حالا کاری به این کارا نداشته باش . کاری هست که شده . باید به آینده نگاه کرد .-تو که ضربه نمی خوری و ضرر نمی کنی . فشار به دوش ماست . اصلا اون چه حقی داشت که اول حموم کنه . -ساناز خواهر خوشگل من این جور لجبازی خودت رو نشون نده . تو که نمی خواستی حموم کنی .. دیگه این جور بچه بازی رو باید کنار بذاری .-تو داری ازش دفاع می کنی ؟ همین حالا طرفدار اون شدی ؟ سینا : اووووووففففففف از دست تو من دق اومدم . هر کاری که دوست داری انجام بده . من دیگه اصراری نمی کنم . ساناز که دید سینا داره بی خیالی نشون میده به خود اومد و با خودش گفت کور خوندین همه تون کور خوندین فکر کردین من می کشم کنار تا دو تایی تون سینا رو تصاحب کنین ؟ تازه , کار مامان رو که نمیشه اشم تصاحب روش گذاشت ولی می دونم که این رودابه یه نقشه هایی توی سرش هست . سینا واسه این که اونا رو با هم جور کنه و آشتی بده دوست داشت که بر نامه سکس گروهی رو به نحو احسن پیاده کنه حتی اگر هم شده اونارو وادار به لز با هم بکنه که مزه این کار رو هم در حد و اندازه های یک سکس بچشن و این جوری دیگه حوصله شون سر نیاد . این جا می موند اون رفتار سینا که باید کاری می کرد که علاقه خودش به اون سه زن رو در یه حد و اندازه نشون می داد . سینا دوست نداشت که رودابه هم احساس کمبود و حقارت کنه . ساناز خیلی سریع خودشو لخت کرد و رفت حموم کنار رودابه قرار گرفت ... رودابه حس کرد که دوستش نسبت به اون خشم شدیدی داره . از رفتار سینا خوشش اومده بود و رفتار سارا هم نسبت به اون بد نبود اما اخم و تخم ساناز اونو ناراحت می کرد . سعی می کرد تا ساناز سر صحبتو باز نکرده چیزی نگه . ساناز حتی شورتشو هم در آورد تا مثلا به رودابه نشون بده که اندام بهتر و سفید تر و وسوسه انگیز تری داره ..رودابه هم قمبل کرد و یه دستی رو باسنش کشید و مدام با اون ور می رفت .با این شیوه می خواست نشون بده که بر جستگی باسن من بیشتر توی دید سیناست تا اندام تو . به نظر رودابه این حرکات ساناز جز بچه بازی چیزی نمی تونست باشه اونم از این حرکاتش خسته شده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۶سینا : همسران من دارین چیکار می کنین . عیبی نداره . من و سارا جون فعلا شروع می کنیم تا شما دو تا هوو تشریف بیارین . سارا و سینا هر دو هیجان زده بودند . سارا به این خاطر که تونسته بود این مسئله رو حلش کنه . و دیگه این استرس رو نداشته باشه که ساناز اونو ببینه ... سینا هم از این بابت خوشحال بود که سازشی بین مادر و خواهرش ایجاد کرده و به نوعی تونسته پای رودابه رو هم به خونه اش باز کنه . رودابه ای که راز اونو می دونست و با تمام وجود خودشو در اختیار سینا قرار داده بود . دست سینا رو سینه های مادرش سارا قرار گرفت .-هنوز هیچی نشده نوکش تیز شده ...-بخورش تا اون دخترا نیومدن .-بذار بیان .. این بر نامه حالا رو به حساب یک سکس سیر نذار . این فقط برای اینه که اون تا بو هایی که بین ما چهار تا و در یک حالت جمعی وجود داره شکسته شه تا بهتر بتونیم وجود همو تحمل کنیم . -متوجهم عزیزم . سارا پا هاشو باز کرد تا سینا لباشو بذاره روی کس ..-آخخخخخخخ عزیزم چقدر خوشم میاد از این حرکت و از این لرزش سرت . تمام تنم می لرزه . دوست ندارم که این لحظات تموم شن . بخورش .. زبونتو بکن توش .. ووووووووییییییی ..کسسسسسسم .. تمام تنم داره می لرزه .. اووووووخخخخخ دوست دارم جیغ بکشم اون دو تا دختری که تو حموم هستن حالیشون بشه که من دارم حال می کنم ..-اووووووهههههه مااااااامااااان دوستت دارم . تو واسم مهمی . مهم تر از اون دو نفر . اگه می بینی پیش اونا زیاد نشون نمیدم واسه اینه که اونا در مسائل زندگی کم تجربه هستند نمیشه بهشون در مورد همه چی اعتماد کرد . یهو دیدی عصبی و ناراحت شدن و همه چی رو لو دادن .-می دونم چی داری میگی سینا جون . حالا ادامه بوده .. دوباره میکش بزن . زبونت رو کار بنداز ...ساناز : می شنوی ؟ صدای جیغ مامانو می شنوی ؟ اونا کارشونو شروع کردن . الان مامان هر چی آب سینا رو می کشه دیگه چیزی واسه من نمی ذاره .رودابه حرصش می گرفت از این که ساناز هی من من می کرد و اونو ندیده می گرفت . با این حال می دونست سینا از اونایی نیست که به اون کم توجهی کنه . رو دابه و ساناز با عجله از حموم اومدن بیرون تا خودشونو به اون دو نفر برسونن . سینا , سارا رو در یه حالت سگی قرار داده بود و کیرشو از پشت و تا ته فرو کرده بود توی کس مادرش ... ساناز : وااااااااییییییی شما صبر نکردین که ما برسیم ؟ سارا : حالا که رسیدین .. آخخخخخخخ سینا تا آخرش تا همین ته یه چند لحظه ای نگه داشته باش خوشم میاد . چه حالی میده !ساناز : پس ما چی ؟ ما نخودی هستیم ؟!سینا : ساناز ! بر نامه امشب فقط واسه طلسم و تابو شکنی بود . این قدر سر و صدا نکن . از این رودابه یاد بگیر که ساکت نشسته و چیزی نمیگه . هر چی هم بگه حق داره . بی خود هم نگو که تو خواهرشی حق بیشتری داری . اصلا کی گفته خواهر و برادر می تونن با هم سکس کنن . ساناز از خشم لباشو به هم می جوید . می دونست که حس خود خواهی و حسادت مثل خوره به جونش افتاده و نمی ذاره از این لحظاتش استفاده کنه . سینا با اشاره دست سانازو به سمت خودش خوند . ساناز اول قهر کرد و نیومد . و سینا هم تحویلش نگرفت تا بالاخره خواهره مجبور شد بره سمتش .. -خواهر خوشگلم یه لب بده ببینم .. عزیزم این یه دست گرمیه . مگه میشه من این جوری با هر سه تاتون قاطی باشم ؟ هر کدوم از شما رو به تنهایی می برم نزد خودم و این جوری با شما حال می کنم و حال میدم . چطوره ؟ خوبه ؟ دوست دارین ؟ساناز کمی آروم گرفت . حالا این جوری بهتر می تونست این لحظات رو طی کنه ..-شما دو تا دخترا بیکار نباشین . یه جوری سا را جونو همراهی کنین . یا این که با خودتون حال کنین . یه حرکتی بکنین . باید به تنتون لذت بدین . سینا یه تحرک خاصی پیدا کرده بود . باورش نمی شد سه تیکه درست و حسابی از اونایی رو که بهشون علاقه داشت در کنار خودش داشته باشه . سینا حس می کرد که داره پادشاهی می کنه -دخترا بیایید دو سمت من . بیایید که خیلی دوستتون دارم و عاشق شمام . جووووون ... ساناز و رودابه در دو طرف سارا و هم ردیف با اون در یه استیل سگی قرار گرفتند . سینا در همون حالی که کیرشو از پشت می کرد تا ته کس مامان ساراش دو تا دستاشو هم گذاشته بود لای پای ساناز و رودابه و به کسشون چنگ انداخته بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۷ساناز یه نگاهی به سمت چپش انداخت وخماری مادرشو که دید حسادتش شد از این که سینا خیلی زود تر از اون به مادرش توجه داشته .. اما رودابه زیاد به این فکر نمی کرد که چرا سینا اول به اون نرسیده . می دونست که این مادر و خواهر ول کن اون نیستند و تا همین جاش هم که اومده به پشتی سینا خیلی کار کرده و از طرفی اگه سینا دیر تر از بقیه به اون برسه هر چند خسته هست ولی ممکنه آسوده تر باشه ..اون که می دونست سینا شغلش چیه خیلی راحت تر به این قضیه نگاه می کرد . ولی ساناز و سارا که نمی دونستن سینا چیکار می کنه ... انگشتای دست سینا توی کس ساناز و رودابه قرار داشت و کیرشم رفته بود توی کس مامان ساراش ... چهار نفر که یه استیل سگی داشتن ... سینا حس می کرد که قدرت و توان تازه ای پیدا کرده . از این که دوست داشت به هر سه تا شون طوری حال بده که اونا به اوج لذت برسند و حسش کنند .سارا لذت می برد از این که وسط دو تا دختر یا زن جوون قرار گرفته و سینا داره به اون توجه می کنه . دوست داشت سینا دستاشو می چسبوند به سینه هاش . ولی از حالت دستای پسرش فهمید که انگشتاشو کرده توی کس رقباش ... چند بار افکاری منفی اومد به سراغش مثل این فکر که حالا اگه شوهرش سیاوش خان بیاد خونه چی میشه و اون باید میدون روبه نفع ساناز و رودابه خالی کنه .. اما اگه به همچین شرایطی برسه نیمه شب میره سراغشون . سارا حس می کرد که بیش از هر وقت دیگه ای هوس پسرشو داره ...-سینا بکوبون .. بکوبون ...مدام سرشو به این طرف و اون طرف می گردوند و از دخترا می خواست که لبای اونو ببوسنسینا : سارا جون هر وقت سیر شدی به من بگو باید به اون دو تای دیگه برسن ...-نههههههه سینا جون اول من .. اون دو تا از خودمونن . تحملشون زیاده ... ساناز : مامان تو الان بیشتر از بیست ساله بیست و خوردی ساله که بابا ساپورتت می کنه ..سارا : این قدر حرف نزن . بذار کارمونو بکنیم . دختر بزرگ نکردیم که بلای جونمون بشه . همه دخترا هوای مامانشونو دارن حالا دختر ما بر عکس شده .. تو یه چیزی بگو رودابه ...رودابه : حالا شما خودت رو ناراحت نکن ساراجون ... یه لب بده به من دو تایی مون داغ شیم ..ساناز حرصش گرفته بود از این که می دید رودابه می خواد هم خودشو توی دل داداشش جا کنه و هم توی دل سارا .... لبای رودابه رو لبای سارا قرار گرفت ... ساناز هم واسه این که از قافله عقب نمونه دستاشو رو سینه های مادرش گذاشت و با اون ور می رفت . سینا هم که همچنان با لای پای اون دو تا دختر بازی می کرد ... -جووووووووون .. حسابی آماده باشین برای مر حله بعدی ... سارا جون یه خورده بجنب ... دختر خانوما .. می بخشید که دستامو از رو کستون ور می دارم . الان می خوام درسته بیفتم رو سارا جون ...سارا : حالا شد یه چیزی . تموم کارش کن . تمومش کن . من دیگه دارم آتیش می گیرم .سینا سارا رو طاقبازش کرد و کاملا روش خوابید .-آییییییییی سینا ... سینا سوختم .. آروم تر ...سینا می دونست که مادرش از این حرکت اون خوشش میاد . خودشو کاملا روش خوابونده بود .. ساناز و رودابه هر دو شون به هیجان اومده دو تایی کسشونو می مالوندن .-اووووووووووووفففففففف ننهههههههه ماااااامااااان ... می خاره می خاره ... پاشو من بیام جات ..ولی سارا توجهی به ناله های دخترش نداشت . این بار دیگه لبای سینا رو لبای مادرش قرار گرفت و در حالی که یک دستشو از زیر , دورکمر اون قرار داده و به آرومی خودشو بالا می کشید و کیرشو توی کس تنظیم می کرد یه انگشتشو هم فرو کرد توی کس مادرش ...مردمک چشای سارا به طرز خاصی می گشت ... تا این که یه لحظه لباشو گاز گرفت و جیغی کشید و ساکت شد . ساناز و رودابه حس کردند ار گاسم سارا رو و هر دو شون دوست داشتند که سینا زود تر بره سراغ نفر بعدی که بی شک سارا بود . حتی اگه سینا بعد از سارا به سراغ رودابه می رفت اون می خواست از سینا خواهش کنه که اول به خواهرش ساناز برسه . چون دوست نداشت بین اون و ساناز سر چند دقیقه عشقبازی دیر یا زود با سینا اختلاف بیفته .سارا : حالا آب بده .. آب .. آب می خوام .. خیلی داغه ...سینا می خواست بگه واسه اون دو تا هم باید نگه داشته باشم . ولی دلش نیومد که به مادرش پاسخ منفی بده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی ۲۰۸سینا یه نگاهی به مادرش انداخت و چشای خوش حالت اونو دید . -آخخخخخخخخ دارم آتیش می گیرم . آبتو می خوام .. زود باش .. سینا دارم می سوزم . دیوونه شدم . . سینا .. من می خوام می خوام آبت رو می خوام . شیره ات رو می خوام . بعدش باید درش بیاری بذاری توی دهنم تا اونو خوب بمکم .. حال کنم ..ساناز : مامان می تونی یه کاری بکنی که دیگه هیچی واسه ما نمونه ؟-دختر تو چقدر بخیل بازی در میاری . نا سلامتی من مامانتم .سینا : ساکت .. داره میاد بذار با لذت بیاد مامان .. ساناز تو هم بس کن . رودابه رو نگاه کن چقدر ناز و متینه ؟ ساناز از خشم دندوناشو به هم می فشرد .. ساناز: سینا ! به من که رسیدی دیگه نگی خشکیده ها و آب ندارم و از این حرفا .. همون قدر که توی کس مامان خالی کردی باید برای منم کنار بذاری . سینا : میگم می خوای یه ذره بینی چراغی بیار تا ته کس مامانو دید بزن ببین چقدر توش آب ریختم همونو هم برای تو کنار بذارم . من که نمی تونم بهت دروغ بگم . مرد که یه بار انزال میشه اگه بخواد با فاصله کمی آبشو بیاره دفعه بعد دیگه به همون مقدار که نمی تونه خالی کنه . ساناز : دیدی رودایه ؟ ! سینا الان چی گفت ! یعنی با این حساب واسه تو دیگه هیچی نمی مونه .. رودابه : هیچ ایرادی نداره .. هر چه از دوست می رسد نیکوست ..سینا : خوشم اومد رودی جون از این حاضر جوابیت ... ساناز همچنان حرص می خورد و سینا و سارا نگاهشونو به هم داده بودند و سینا آروم آروم آب کیرشوتوی کس سارا خالی کرد .. و یک لحظه دو تایی شون چشاشونو بستند و با یه بوسه داغ و آتیشن خودشونو سخت به هم چسبوندن ...ساناز : خوبه حالا هر کی ندونه فکر می کنه از زمان جنتی تا حالا عاشق و معشوق بودین ...سینا کیرشو در آورد .. و اونو فرو کرد توی دهن سارا تا لذت مادرشو کامل کنه ... ساناز خودشو به سینا چسبونده بود تا به محض این که کیر داداشش از دهن مادر بیرون اومد اونو بکنه توی دهن خودش .. میکش برنه و دوباره سفتش کنه . اون می دونست که بهترین راهی که کیر انزال شده بتونه بر گشت داشته باشه به حالت قبل اینه که اونو ساک زد . همین کارو هم کرد ....سینا : اووووووفففففف تو منو کشتی دختر . چقدر عجولی !سارا در یه حالت کیفوری دراز کشیده بود و رودابه رفته بود سر وقتش تا به اون حال بده .. دو تایی شون بوسه لب به لبو شروع کردند ... سینا دیگه می دونست حالا باید تا می تونه نشون بده به ساناز که اونو خیلی دوست داره عطش اونو داره . با این که حس می کرد روی سارا فعالیت زیادی داشته و هوسش خیلی کم شده ولی با حرکات و حرفاش می خواست نشون بده که داره بی اندازه لذت می بره . البته خوششم میومد .-آهههههههه خواهرم خواهر گلم . چقدر کیف داره .. ووووووییییییی کیرم .. کیرم دوباره داره شق میشه . دارم حال می کنم . لذت می برم . چه کیفی داره .. جووووووووون . به من مزه میده .. آخخخخخخخخخ از این رویایی تر نمیشه . سه تا خانوم خوشگل هر سه تا شون مال منن .. ساناز حس کرد که کیر داداشش به اندازه ای شق شده که وقتی بره توی کس اون بتونه لذت زیادی ببره . -حالا می خوام . می خوام که بکنیش تو و به من لذت بدی .. جوووووووون . می خوام . داداش کیرت رو می خوام . الان دعوات کنم ؟ گوشت رو بکشم ؟ تو خیلی اذیتم می کنی . می دونی تو دیگه دوستم نداری .... -ساناز کاری نکن که همین کیر رو یه بار دیگه بفرستم توی دهنت و ساکتت کنم ..-اوووووووههههههههههه کسسسسسسسم کسسسسسسم جووووووووون وقنی که خشن میشی چقدر با حال میشی . چقدر کیف می کنم . لذت می برم . به من مزه میده . خوشم میاد اگه کیرت رو بکنی توی دهنم . به من حال میده ... جووووووووون .. کیف می کنم ...سینا : خیلی زبلی .-خواهر توام دیگه .... ببین چقدر نازمو می کشیدی ؟ حالا که با سه نفرطرف شدی خودت رو گرفتی ... صبر کن من بیام روت ..ساناز با این کارش می خواست کاری کرده باشه که قالب کون و کیری که می رفت توی کسش و میومد بیرون از پشت مشخص شه و این جوری رودابه و سارا بهتر بتونن اونو زیر نظر داشته باشن ..-آخخخخخخخخخ ساناز داری چیکار می کنی ...ساناز خودشو انداخته بود روی کیر سینا و به شدت می گردوند . هم از بالا به پایین و هم به شکل دایره ای .. -جووووووووون سینا .. داداشم . چه کیر جون داری داری .. فکر نمی کردم بعد از مامان بتونی خواهرت رو سر حال کنی . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۲۰۹ساناز: کیف می کنی داداش ؟ به این میگن یک کس تازه و ناب و آبدار .. آخخخخخخخخ فقط مال داداشی خودشه . فقط تو می تونی ازش استفاده کنی . فقط تو می تونی با اون حال کنی . مال خودته . عشق کن ..رودابه به صحنه نگاه می کرد . حالا اون دلش می خواست که ساناز هم کارش زود تر تموم شه و بتونه با سینا باشه . دل اونم رفته بود . سارا که چشاشو باز کرده بود متوجه حالت و نگاه رودابه شده بود . دلش واسش سوخت . با این که اونو رقیبش می دونست ولی این حس رقابتو با د خترش ساناز بیشتر داشت . شاید علتش این بود که ساناز مادرشو به خوبی حس نمی کرد و مثل یک دشمن با اون رفتار می کرد . اما دختر مردم همیشه رعایت می کرد و احترام اونو نگه می داشت .ساناز : وووووویییییی سینا .. سینا جونم ... چشاتو باز کن ببینم . می خوام ببینم خماری چشاتو . می خوام ببینم که چه جوری لذت می بری و حال می کنی .. آخخخخخخخخخخ من این لحظاتو با هیچی دیگه در این دنیا عوض نمی کنم . کاش تو فقط شوهر من بودی ...اون هم این حرفا رو با لذت و با تمام وجودش بر زبون می آورد و هم می خواست که حرص مادرشو در بیاره . لذت می برد . سینا هم دیگه حس می کرد که سکس واسش یه عادت شده .. مثل نفس کشیدن . این عشق و دوست داشتنه که می تونه به اشکال دیگه ای خودشو نشون بده . دستاشو دور کمر خواهرش قفل کرد . لباشو به لباش چسبوند .. ساناز فوق العاده لذت می برد . اما این حس رو هم داشت که سینا می خواد اونو زود تر ار گاسمش کنه خودشو کاملا ریلکس و سبک کرد تا بتونه از سکسش لذت ببره .-آخخخخخخخخخخ سینا داداش عزیزم ... من فقط مال توام .. اووووووووففففففف ... کاش تو هم فقط مال من بودی .سینا : حالا تو این طور فرض کن .. ساناز : تند تر داداش تند تر ..من که خودم می دونم من بیشتر بهت لذت میدم و تو بیشتر دوستم داری ... رودابه در حالی که همچنان به کیر در حرکت سینا نگاه می کرد که چه جوری از پشت کس خواهرشو می شکافه با خودش گفت خبر نداری که داداشت شاید تا حالا با بیست تا زن هم بوده ..سارا : عزیزم این قدر با حسرت به اونا نگاه نکن . بالاخره نوبت تو هم میشه . دیگه این کاری بود که سینا انجام داد و آدم باید حرف آقاشو عشقشو گوش کنه دیگه . سارا دستاشو گذاشت رو سینه های رودابه و به آرومی چنگشون می گرفت . به این فکر می کرد که چقدر لذت می بره از این که می تونه با پسرش باشه و حال کنه . کاری هم به کار شوهرش سیاوش نداره . و به این هم فکر می کرد که اگه یه روزی سینا بخواد از دواج کنه چی میشه . آیا عروسش این اجازه رو میده که اونا با هم باشن ؟ ترس برش داشته بود . اون که نمی تونه از سینا بخواد که هیچوقت زن نگیره ... مونده بود که چیکار کنه .. یه فکری مثل برق از سرش گذشت . جاش نبود که اونو در این فضا مطرح کنه . ولی دلش طاقت نمی گرفت . ترسیده بود . اون دوست داشت که همیشه با سینا باشه .. اما اگه سینا می رفت زنی می گرفت که این اجازه رو بهش نمی داد که زیاد به خونواده مادریش سر بزنه چی ؟ تازه سینا که نمی تونست شبا بیاد پیشش بخوابه . اون عاشق این بود که تا صبح کاملا بر هنه در آغوش سینا باشه . سارا لباشو به گوش رودابه چسبوند و در حالی که کف دستشو گذاشته بود روی کس اون خیلی آروم طوری که سینا و ساناز نشنون گفت حاضری عروس من بشی ؟ عروس ناز من ؟ آره عزیزم ؟ می خوای ؟ رودابه تا این حرفو شنید گل از گلش شکفت و لباشو محکم به لبای سارا چسبوند . این براش یک رویا بود که بشه زن سینا . ولی می دونست سینا کسی نیست که حوصله از دواجو داشته باشه . از طرفی این زجر باید همیشه به دنبالش می بود که زنای زیادی دور و بر سینا هستند و این نمی تونه خوشایند باشه . ولی اون باید از میون بد و بد تر یکی رو انتخاب می کرد . اگه یه روزی سینا رو از دست می داد . اگه این پسر با یکی دیگه از دواج می کرد یا این که براش خواستگاری میومد که خونواده موافقش بودند چیکار می تونست بکنه ؟برای لحظاتی سارا خودشو عقب کشید . شونه های رودابه رو توی دستاش گرفت و به چشاش نگاه کرد ... برق خاصی رو تو چشای اون دختر دید . حس کرد که اونم راضیه و خیلی هم خوشحال که با سینا از دوا ج کنه . ولی می دونست که ساناز غر می زنه ... .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی