ارسالها: 3650
#51
Posted: 19 Feb 2014 00:39
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 50
-ساناز دوباره شروع نکن . من از دست همه خلاص شم از دست تو یکی نمی دونم چیکار کنم . نمی دونم . انگاری تو واسه من یک نگهبان مخصوصی منو دیوونه می کنی . -خوشم میاد . حرص می خوری . تو منو حرص میدی ؟-من مگه چیکارت کردم. تو خودت ازمن دلخوری و دلت نمی خواد موفقیت های داداشتو ببینی . ببینم آبجی کوچولوی ما دوست داره واسش چی بخرم . -ممنونم من خودم همه چی دارم . فقط می خوام با من رو راست باشی . به من بگی اون دختری که خودشو شیفته تو نشون میده ولی هدفش چاپیدن توست کیه . این دوره زمونه دخترا در آن واحد چند تا دوست پسر دارن وهدف همه شون کلاه بر داریه . من با خیلی ها شون هستم . -نکنه خودت هم یکی از اونایی . -در من می بینی ؟/؟ من هر کی باشم و هر چی باشم سر داداش خودم کلاه نمی ذارم . -یعنی میگی من بیام دوست پسر خواهرم شم ؟/؟ ساناز برای لحظاتی نگاشو رو صورت سینا متمر کز کرد . چشاشو بهش دوخت . ته دلش از این حرف برادر لذت برده بود .چون حس می کرد یه حس خاصی نسبت به اون داره . حسی که نمی دونست اونو به چه حسی نسبت بده . این عشقی نبود که بتونه اونو با علاقه یک خواهر به برادرش بسنجه ...-کجا داری میری سینا ..اصلا چقدر حرفای عجیبی می زنی .معلوم هست چی داری میگی ؟/؟ مگه میشه یک جفت خواهر و برادر دوست پسر و دوست دختر هم باشن ؟/؟ ساناز دوست داشت که برادرش حرفای اونو ادامه بده واونم با لذت و احساس قوی خودش یه چیز دیگه ای بگه . صورتش اول سرخ شده بود ولی حالا تپش قلب گرفته بود . اما سینا دیگه ادامه نداد .. رفت که دوباره بخوابه که دوستش فرزاد واسش زنگ زد . -پسر کجایی . تو چقدر زود وا میری . یه شب تا صبح کس کردن که این جور وا رفتن نداره . -مشتریای سختو همه میدن به جمع من . همه شون هم مشکل تر . -خب دیگه عزیز دل شیرین بودن همین دردسرا رو هم داره دیگه . اون تو رو از همه بر و بچه های اینجا بیشتر دوست داره . -ببینم فرزاد مگه چند تا جنده دیگه مثل ما جمع کرده .. -فعلا چند تایی میشیم . در اینجا فرزاد که کبکش خروس می خوند گفت قراره یک ماموریت دبی هم داشته باشی کیرت رو به رخ مردا و زناتی عرب بکشی .. -بس کن فرزاد تو هم امروز نفست از جای گرم بلند میشه . اگه دوست داری بیا با هم یه دوری بزنیم . - سینا جون من یک ساعت دیگه یه مشتری دارم و می تونم دو ساعت دیگه با هم بریم گردش .. بریم دختر بازی . خسته شدم از بس بالای بیستو گاییدم . هوس زیر بیستو کردم -ببینم نکنه وا بری -نه این از اون مشتریهای کس خله . یا باید کسشو ساک بزنم یا صحیح تربگم میک بزنم یا این که کیر منو ساک بزنه . فقط دستمالی کردن رو هم میشه بهش اضافه کرد و خوردن سینه ها .. تازه دو تایی مون نقاب میذاریم که همو نبینیم .. خیلی رعایت می کنه .. مثلا داره مخفی کاری می کنه . -ببینم فقط این کیرت اضافه هست ؟/؟ من جات بودم کاری می کردم که اون خودشو راحت تسلیم کنه . -ببینم تو الان در کدوم ساختمونی . شیرین اگه اونجا نباشه من میام -پسر اون که خیلی دوستت داره . چپ میره سینا .. راست میره سینا . زیر کیر شوهرشه سینا ..من تا ته فرو می کنم تو کسش میگه سینا .. اون یه چیز دیگه ایه . خیلی عاشق توست . -من که حال و حوصله شو ندارم . اون قدر از این شیرین عسلها خودم دارم که پاک خسته شدم . نمی دونم چیکار کنم . دیگه جا واسه این شیرین ندارم -سینا راستشو بگو اگه این شیرین به یاد تو و از روی اجبار بیاد زیر کیر من حسادت می کنی ؟/؟ -حاضرم از در آمد خودم یه چیزی بهت دستی هم بدم که منو از شرش خلاص کنی .در همین لحظه ساناز به سینا نزدیک شد . می خواست بفهمه داداشه چی میگه .. سینا متوجه حرکت ساناز شده بود -فرزاد من الان دارم میام اونجا . ساناز از این حرکت برادرش خوشش نیومد .ولی اون رفته بود دم در یکی از این ساختمونایی که گاهی شیرین مشتریاشو به اون جا می برد . بعضی وقتا هم زنا خودشون پسرا رو با خودشون می بردن به جایی که دوست داشتند که تا به حال از این مشتریا به تور سینا خورده بود . سینا به نزدیکی ساختمون رسیده بود . فرزاد رو دید که داره میاد سراغش .. .. یک لحظه سرشو به اون سمت خیابون بر گردوند . یک آن مادرشو دید که داره میره طرف ساختمون فوری پشت یکی از ماشینا پنهون شد .. فرزادمتوجهش شد و اومد بالا سرش .. -چی شده پسر لولو خورخوره دیدی ؟/؟ اون زنی که خواستی تو رو نبینه همون مشتریه که واسم ساک می زنه چشاشو می پوشونه ..جون عمه اش خیلی نجیبه و کس نمیده ..ولی یه روزی اونو می کنم . حتی اگه مجانی باشه و بهم پول نده . سینا باورش نمی شد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#54
Posted: 28 Feb 2014 20:09
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 53
پسر و مادر رودر روی هم قرار گرفتند . بدون این که همو بشناسن . ترس سبب شده بود که سینا عذاب وجدان و این کار زجر آور مادرشو که حس می کرد باعث تحقیر او شده موقتا فراموش کنه . .. نکنه اون به من شک کنه . نکنه منو بشناسه . بی اختیار به کیرش نگاه می کرد . به این که نکنه مشخصه ای داشته که از بچگی باقی مونده باشه و مادر اونو بشناسه و یا یکی از اعضای بدنش همچه حالتی داشته باشه . می ترسید . هیجان و ترس شدید و این که هنوز باورش نمی شد که باید با سارای عزیزش حال کنه سبب شده بود که کیرش اون رشد و شق شدن همیشگی رو نداشته باشه ولی نمای کیر نشون می داد که کیر چاق و چله و فعالیه . سارا هم متوجه حالت و پویا بودن کیر سینا شده بود .هنوز تا حدودی عذاب می کشید از این که نمی تونست خودشو وقف این جور محیط ها بکنه . اون فقط می خواست به آرامشی برسه از این که در مقابل کار های شوهرش حرفی برای گفتن به خودش داشته باشه . هنوز یک تابو رو واسه خودش باقی گذاشته بود . فرزاد به بدنش دست زده بود .با خوردن و میک زدن کسش چند بار اونو به ار گاسم رسونده بود . هر بار حس می کرد که بازم جا داره . باید کیربا سرعت و شدت زیاد اونو می گایید تا به اون مرحله ای برسه که آب کسشو بتونه خالی کنه . با این حال همیشه وقتی که تا حدودی احساس سبکی می کرد تمومش می کرد . فرزاد سر تا پاشو می لیسید . به اون هیجان زیادی می داد . نوک سینه هاشو طوری میک می زد که چند بار حس کرد نزدیکه با دستای خودش کیر اونو به داخل کسش بفرسته ولی بازم مقاومت کرد . هنوزم باور نداشت که پاش به این جا باز شده . وقتی می رفت خونه و باز هم همون شرایط گذشته رو می دید حس می کرد که کار اشتباهی نکرده از این که خودشو در اختیار یکی از این پسران قرار داده . اون دلهره و شرم اولیه رو که از رویارویی با فرزاد داشت دیگه نداشت . با این حال می دونست که باید خیلی چیزا رو واسش آشکار کنه .. -ببخشید فرزاد همه چی رو تو ضیح داده که من تا کجا پیش میر؟/؟ .. سینا نزدیک بود لب باز کنه و جواب بده ولی فوری جلو خودشو گرفت و سر تکون داد . مادر اومد جلو تر . خواست کیر پسرشو فرو کنه توی دهنش .. سینا سختش بود . دلش می خواست زمین دهن باز کنه اونو ببلعه .دلش می خواست فریاد بزنه به مادرش بگه مامان این منم . این من که دارم به عنوان یک پسر فاحشه یک پسر هر جایی کار می کنم و تو مادر من هم به نوعی همین نقش رو داری ولی خودت رو به دیگران تقدیم می کنی . دوست داشت بهش بگه اگه من بدم تو هم بد هستی .. دلش می خواست بغلش کنه در آغوشش اشک بریزه . یه نهیبی به خودش زد و گفت سینا عیبی نداره . اینا رو فراموش کن . به این فکر کن که اگه تو با مادرت نباشی و سر حالش نکنی اون خودشو در اختیار یکی دیگه میذاره . غرور تو و غرور خانوادگی رو می بره زیر سوال. اونم مادری که واسه خودش و در میان فامیل شخصیت و وجهه خاصی داشت . الگو بود . مادرشو رو تخت خوابوند . -بذار من اول کیرت رو بخورم می خوام حال کنم . سینا لباشو به هم می فشرد . گازشون می گرفت .. حرفی نزد . سرشو تکون داد . مادر دهنشو گذاشت رو کیر پسرش . سینا چشاشو بسته بود . دلش می خواست اشک بریزه . فریاد بزنه . برای یکی دو دقیقه حواس خودشو پرت کرد ولی بعد از اون حس کرد کیرش داره حرکتی رو به جلو می کنه .. دراز و دراز تر و ضخیم تر شد . سارا حس کرد که کیر پسر که فرزاد اسمشو نگفته بود نفسش . بند آورده و سر حلقش گیر کرده . سینا به خودش فشار می آورد . دوست نداشت دهن مادرشو از آب خودش پر کنه ولی سارا که از احساس یک کیر کلفت و داغ و جوندار به هیجان اومده بود ول کن معامله نبود . لذت می برد از این که تونسته اونو به هیجان بیاره و دلشو ببره . همین چند دقیقه بهش نشون داد که اون می تونه بیشتر از فرزاد بهش لذت بده . سینا همچنان با خودش در ستیز بود . فشار جلو گیری داشت اونو از پا مینداخت . سارا طوری با هوس و تمام وجودش کیر سینا رو ساک می زد که پسر اینو کاملا احساس می کرد .. نتوست جلو شو بگیره .. سارا متوجه شد که جهش کیر به صورتی شده که تا ثانیه هایی دیگه آب کیر توی دهنش خالی میشه . سرعت میک زدنو زیاد کرد و دستشو گذاشت به ته کیر سینا و همراه با بازی کردن با بیضه ها به آلت یه حرکت رو به جلویی هم می داد . سینا فقط لباشو گاز می گرفت .. هرچند صدای بی کلام سارا رو مشکوک نمی کرد ولی اون فعلا سکوت رو ترجیح می داد . لذت و شیره کیرش روانه دهن مادرش شد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#55
Posted: 4 Mar 2014 23:17
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 54
سارا کیر سینا رو داده بود عقب تر تا همچنان با دهنش بتونه به راحتی اونو میک بزنه و لذت ببره . اون نمی دونست که این کیر محصول همون کیریه که بچه هاشو به دنیا آورده . سینا وقتی آبشو توی دهن سارا خالی کرد حس کرد که کل بدنش به یه آرامشی باور نکردنی رسیده . اشک در چشاش حلقه زده بود . نمی خواست کار به این جا بکشه . اصلا دوست نداشت این شرایطو . نمی خواست با اون طرف شه . خودشو لعنت می کرد . با این که لذت برده بود واحساس سبکی می کرد ولی می خواست سرشو بزنه به دیوار و بهش بگه چه کار احمقانه ای کرده . اما با این کارش هم مادرشو می برد زیر سوال و اونو دچار شرمندگی و عذاب وجدان نزد پسرش می کرد و هم خودش لو می رفت . به عنوان یک گناهکار و این که راضی شده با مادرش باشه و از طرفی به حرفه ای رو بیاره که مناسب اون و در شان خانوادگی اونا نبود . مادرشو دراز کش کرد و پاهاشو به دو طرف باز کرد . فرزاد گفته بود که اون عاشق اینه که کسشو بخورن . سینا هم شروع کرد . راست می گفت کس مادرش کمی گشاد به نظر می رسید . با این حال دهنشو تا می تونست باز کرد و زبونشو کشید روی اون . سارا دو تا دستاشو گذاشته بود دو طرف کشاله رونش و لاپاشو باز ترش کرد تا از وجود دهن سینا و میک و زبون زدن اون لذت بیشتری ببره -نههههههه ... نهههههههه .. پسر بخورش .. بخورش .. بخورشششش آخخخخخخ کسسسسسم .. آبتو که آوردی .. به منم حال بده .. بذار عشق کنم .. یه لحظه سرشو بالا گرفت . قسمتی از کیر سینا رو یک بار دیگه دید . دلش رفت . ولی چشاشو بست . نمی خواست کار رو به جایی بکشونه که ازش بخواد کس اونو با کیرش بکنه . هنوز خودشو یک زنی می دونست که براش راه باز گشت وجود داره . واسه خودش یه فلسفه ای گذاشته بود که تا زمانی که کیر خلافی وارد کسش نشده خودشو هنوز متعهد به شوهر و زندگی خانوادگیش می دونه . حس می کرد که پهنای زبون این پسر دو برابر زبون فرزاد شده . .. با میک زدنهای اون طوری حال می کرد که انگاری یه کیر کلفت رفته توی کسش . سینا با این که نفسا از این کار خوشش نمیومد ولی دوست داشت مامان سارا رو به ار گاسم برسونه تا اون نیاز مند غریبه ها نباشه . طرز حرکت پاهای سارا به خوبی نشون می داد که اون اوج گرفته و به طرز شگفت انگیزی داره لذت می بره . سینا دستاشو گذاشت رو سینه های مادر . سینه هایی که یه زمانی دستای کوچیکشو میذاشت رو اون و ازش شیر می خورد . یادش نمیومد .. حالا دور سینه ها کمی کبود به نظر می رسید . دستاشو گذاشت رو اون سینه ها و اونا رو می گردوند . چه با هوس این کارو انجام می داد . -اووووووههههه اوووووههههه .. . زن دو تا دستشو گذاشته بود رو سر سینا و اونو محکم به کسش فشار می داد . حس کرد که این بار داره به اوج می رسه . یه چیزی ازش داره می پاشه . مدتی بود که احساس سبکی کرده بود . حالا آب کسش به دور کس یه گرمای خاصی بخشیده بود . حس کرد که داره آروم و آروم تر میشه . دستاش از رو سر سینا به دو طرف افتاد . هیچوقت تا به این اندازه از سکس لذت نبرده بود . چشاشو بسته بود و آروم سینا رو نوازش می کرد ولی خوابش برد . سینا لباشو گذاشت رو لبای مادرش تا با آرامش بیشتری اونو در عالم خلسه نگه داشته باشه .. دقایقی بعد سارا با این که کس و کمرش سبک شده بود بازم حس می کرد که نیاز داره . کسش می خواد .. نههههههه نههههههه .. سارا تو فکرت شیطونی شده .. یادت رفته وقتی که داشتی میومدی اینجا چی به خودت قول دادی ؟/؟ گفتی فقط واسه این که به خودت ثابت کنی که تو هم می تونی . حالا تا همین جاش که بر هنه شدی کافیه .. گریه اش گرفته بود . چشاشو باز کرد . یه نگاهی به کیر سینا انداخت . کیر اونو خیلی با حال می دید . دستشو به کیر رسوند . -خیلی درشته . باید به خانوما خیلی حال بده . واسه یه لحظه به صاحبان کس هایی که این کیر وارد بدنشون شده بود احساس حسادت کرد . نهههههه سارا این فکر رو از سرت دور کن . تو نمی تونی و نباید که بتونی . تو نباید که بخوای . این درست نیست . زشته . سارا بازم کیر سینا رو گذاشت تو دهنش و داشت به این فکر می کرد که اگه این کیر فرو بره توی کسش چی میشه . رنگش پریده بود . دستشو به زیر بیضه های سینا رسوند . پسر هم از این کار مادرش لذت می برد . با این حال منتظر بود که اون یه جای کار , کار رو تمومش کنه ولی ناگهان سارا رفت و دوباره رو تخت دراز کشید . این بار خودشو به دمر روی تخت انداخت .. -می خوام امروز یه کاری کنم که برای خودم سورپرایز باشه و تو رو هم خوشحالت کنم . .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#56
Posted: 7 Mar 2014 21:52
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 55
برای سارا خیلی سخت بود که از این پسر بخواد که اونو بگاد . .. قلبش تند تند می زد . انتظار این حرکت رو از طرف خودش نداشت . فکرشونمی کرد یه روزی کار رو به این جا بکشونه . براش سخت بود . عمری رو در مقابل خیانتهای شوهرش مقاومت کرده بود . با شرافت زندگی کرده بود حتی برای چند بار هم اومده بود اینجا . لذت برده بود . کیر ساک زده بود و کسشو هم میک زده بودن . به ار گاسم رسیده امروز هم آب کسش خالی شده بود ولی اون تابوی اصلی رو می خواست که یک بار برای همیشه بشکنه . بشکنه و به خودش ثابت کنه که اونم به عنوان یک زن در جامعه حق و حقوقی داره و نباید با اون این طوربر خورد شه . -پسر من تا حالا هیچ کیری رو به جز کیر شوهرم توی کسم حس نکردم . ولی حس می کنم اگه امروز کیرت رو در وجود خودم در سوراخ کس خودم و در اعماق جونم حس نکنم شبو خوابم نمی گیره . خوابشو می بینم . عذاب می کشم . شرمم میاد خجالت هم می کشم . نمی تونم توروت نگاه کنم ولی دلم می خواد سرمو بگیرم سمت کیرت . وقتی لاپامو باز می کنی و کیرت رو می فرستی به کسم ببینم که چه جوری لذت می بری و حال میدی . اما حالا نمی تونم می خوام چشامو ببندم و کیرت رو حسش کنم . به من جون میده .. دیگه اصلا به فکر خیانت همسرم نیستم . حالا دلم خنک شده آروم شدم . زود باش . بذار تو .. بذار توی کسم .. سینا اشکش در اومده بود . نمی خواست این کار رو انجام بده .. من چیکار کنم . نمی تونم بهش بگم که تو مادر منی .. سرشو چند بار به علامت نفی تکون داد . سارا به شدت حشری شده بود . از این تامل پسر سر در نمی آورد -چیه اگه خوشت نمیاد کیرت رو فرو کنی توی کسم به من بگو من یکی دیگه رو برای خودم انتخاب کنم . ولی به شیرین شکایت می کنم . شما که دختر باکره نیستی این قدر داری ناز می کنی .. در همون حالت خوابیده بدون این که روشو بر گردونه دستشو به سمت کیر سیناگرفت و اونو لمسش کرد . باهاش ور رفت . -چیه ناز داری پسر این که بی اندازه شقه واسه چی این قدر داری ناز می کنی . این منم که باید سختم باشه . باور نمی کنم که تو امروز شکارم کرده باشی . فکرشو نمی کردم . عاقل باش . با من لج نکن . در نیفت اگه می خوای کاسبی کنی پس هوای منو داشته باش . سارا در حالی که به دمر روی تخت افتاده بود دو تا دستاشو گذاشت روی کون بر جسته اش و اونا رو به دو سمت بازشون کرد . -نگاه کن .. نگاه کن .. هر کدومو که دوست داری می تونی کیرت رو فرو کنی داخلش . سالم سالم و تمیزه . ببین لک هم زیاد نداره . خیلی وقته اون جوری که من می خوام دست خورده هم نیست . ولی اگه کیرت رو اول فرو کنی توی کسم خوشحال تر میشم . منو روونه بغل این و اون نکن . من یک زن بدکاره نیستم . منم احساس دارم . نیاز دارم . یک عمره که با بدیهای شوهرم ساختم .. سینا گریه اش گرفته بود . چاره ای نداشت جز این که بخواد این درد رو تحمل کنه و کیرشو به سمت کس مادرش هدف بگیره . گاییدن مادرش توسط اون خیلی راحت تر بود تا اونو زیر کیر یه غریبه ببینه و عذاب بکشه . سرشو گذاشت رو کون مادرش .. سارا هیجان زده شده بود . سینا با خودش گفت حالا که قراره کیرمو از سوراخای مادر رد کنم پس بهتره بهش لذت بدم . لذت و هیجانی که حتی اگه یه روزی هم این دور و برا نباشم اون نخواد با کس دیگه ای باشه . صبر کنه که من اونو بکنم . پشت پا و کون سارا رو غرق بوسه کرده بود . سارا یه احساس قشنگ لرزش داشت . همراه با هوسی فوق العاده . دیگه اینو می دونست که کیری که امروز تو دهنش جا داده و آبشو خورده تا لحظاتی دیگه میره توی کسش . معطلی فایده ای نداشت . سینا با همه هوسش سعی بر این داشت که کمی هم معطل کنه تا که شاید مادرش منصرف شه ولی خودشم حرکاتی می کرد که سارا رو بیشتر آتیشش می زد و حشری می کرد . لباشو غنچه کرد و پی در پی سوراخ کون و کس مادرشو ماچ می کرد . اونم از اون ماچای صدادار و آبداری که سارا رو به وجد آورده بود و بی صبرانه منتظر لحظه ای بود که کیر پسر رو در کسش حس کنه .. وقتی دیگه تماسی رو روی کون و شکاف اون حس نکرد نفسشو در سینه حبس کرد و منتظر کیری شد که براش طلسم شکن باشه . سینا کیرشو به کس مادرنزدیک کرد . لحظه پیوند عشق و هوس نزدیک شده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم