انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 7 از 22:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  21  22  پسین »

پسران طلایی


مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 60

تصور این که با همین بدن .. سکس کرده , سینا رو تا حدودی ناراحت کرده بود . هر چند لذتشو برده بود ولی دوست نداشت برای جلوگیری از به انحراف کشیده شدن مادرش اونو به مسیر دیگه ای هدایت کنه که از نظر اخلاقی درست نباشه . کنار مادرش نشست . -سینا تو امروز چته . چرا این قدر واسم دلسوزی می کنی -مادر تو یه عمره که خودت رو گرفتار کارای پدر کردی . دیگه باید عادت کرده باشی . تو بر گرد بچه هاتو ببین . حالا دیگه من و ساناز باید به اندازه کافی هواتو داشته باشیم -عزیزم سینا جان من زیاد اهمیتی نمیدم به خود بابات . ولی از دست حرف این و اون خسته شدم . غرورم در هم شکسته شده . احساس حقارت می کنم . - مامان به حرف دیگران کاری نداشته باش . تو که به خاطر حرف اونا زندگی نمی کنی . سعی کن یه جوری خودت رو با این شرایط عادت بدی . سینا همچنان به نوازش مادرش ادامه داد . سارا یه حس عجیبی داشت . شاید پس از سالها اولین باری بود که سینا این جور بغلش می زد . اما این آغوش و این حرارت براش آشنا بود .. داشت به اون چه که چند ساعت پیش براش اتفاق افتاده بود فکر می کرد . یه حس شرم اونو گرفتار خودش کرده بود . بیشتر در برابر پسرش احساس شرم می کرد .. اووووووووخخخخخخ نهههههههههه اگه سینا بفهمه .. من باید خودمو بکشم . اگه بفهمه که مادرش یه زن بد کاره هست ..نههههههههه اون نباید بویی ببره .. اون چه طور می تونه نیاز یه زنو حس کنه . عقده های یک زنو که بالاخره منم می تونم . منم باید تلافی کنم . حس غریب سارا اونو از این رو به اون رو کرده بود . شرمسار بود از این که می دید سینا اونو در آغوش کشیده با تمام حس و مظلومیت خودش داره نوازشش می کنه .. پسر دستشو رسونده بود به پشت مادر .. آروم به کمر مادر دست کشیده و با پیراهن نرمش بازی می کرد . دستشو رسوند به قسمتهای بالاتر .. اونجا که قسمتی از کمرش لخت بود . یه حس غریبی بود .. سارا بازم دست اون پسر رو روی کمرش حس کرد .. نههههههه خدایا چرا من این جوری شدم . چرا این تو هم میاد سراغم . اگه من جنبه شو ندارم چرا این کارو می کنم .. ولی چه حس خوب و قشنگی بود ! یه حسی که آرومم کرد . حسی که به من به عنوان یک زن آرامش بخشید .. برای ساغاتی حس می کرد که دیگه نباید به غمها فکر کنه ولی وقتی سینا رو دید بیشتر یادش اومد که چیکار کرده .. -مامان چرا ناراحتی .. چرا رفتی توی خودت .. -نمی دونم . دلم می خواد یه مادر خوب برای بچه هام باشم .. -همسر خوب برای بابا چی .. -من باید سعی کنم که یک زن خوب باشم . برای پدرت فرق نمی کنه که خونه و زندگی ما در چه شرایطی باشه . من اگه بهش گیر ندم یک زن خوبم . اون از نظر مالی به من سختی نمیده ولی این تمام نیاز های یک زن نیست -ویک انسان مادر .. -آره عزیزم . تا کی باید صبر کنم که سرش به سنگ بخوره . لبای سینا رو پیشونی مادر قرار گرفت .. سارا شدت ضربان قلبش زیاد تر شده بود .. حس کرد که داره به یک بحران روانی می رسه . سینا نمی خواست آزارش بده . ولی حس کرده بود که چرا سارا به این حالت دچار شده . خود پسر هم می خواست این مسئله رو برای مادرش جا بندازه که نباید خیالاتی شه و خواست یه جوری با یاد آوری صحنه این امر رو یک مسئله طبیعی براش فرض کنه .. اما در یک آن سارا به سینا گفت عزیزم می تونم یه چیزی ازت بخوام -بخواه مامان .. -سختمه -بگو ..-من نمی دونم چم شده .. اگه ناراحت نمیشی لبامو ببوس .. منو ببوس .. سارا می خواست در اون شرایط هم حس کنه که آیا این تو هم به سراغش میاد یا نه .. سینا نمی دونست چیکار کنه ولی با این حال تصمیم گرفت همون جوری که غروبی با عشق و هیجان و هوس اونو بوسیده ببوسه . لباشو گذاشت رو لبای مادرش .. از همون اولش تپش قلب سارا زیاد شده بود . نه این که گرایشی به سینا داشته باشه ولی نیاز به این که این که خودشو در اختیار پسر غروبی بذاره درش قوت گرفته بود .. حس کرد که از شر مندگی وجدانش داره کاسته میشه . سینا مکش لبهاشو رو لبای مادرش زیاد تر کرده بود .. اونو با تمام وجودش می بوسید . دستشو دور کمر سارا حلقه کرده .. مادرشو به سینه اش فشرد .. .. سارا چشاشو بسته بود .. ولی یه لحظه به این فکر کرد که در آغوش پسرشه .. یک آن خودشو کنار کشید .. میل عجیبی به هماغوشی با اون پسری که اونو نمی شناخت درش ریشه دوانده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۶۱

مادر چی شده مگه . چرا ناراحتی ؟/؟ مگه من کار بدی کردم ؟/؟ .. سارا کمی منگ به نظر می رسید .-نه چیزی نشده . من این روزا حالم خوب نیست -مگه میای ببرمت دکتر ؟/؟ -نه عزیزم . اعصابم کمی ناراحته .. سینا حس کرد که مادرش بیش از گذشته نیاز به مراقبت داره . منتظر بود تا ساناز بره دانشگاه تا اون با فرصت بیشتری بتونه بهش رسیدگی کنه . از ساناز کمی هراس داشت . به این دلیل که خواهرش تا حدود زیادی مراقب کار های اون بود و شاید شک می کرد . با این حال سینا دست بر دار نبود . بازم مادرشو در آغوش کشیده و با این که نمی خواست کاری کته که مادرش متوجه شه که اون همونیه که چند ساعت پیش اونو گاییده ولی می خواست اونو در همون موقعیت قبل قرار بده و صحنه رو براش زنده کنه تا به این طریق یه جوری به اون نزدیک شه . هر چند این کار ممکن بود اثرات منفی هم داشته باشه و اون این که بخواد بازم بره به خونه ای که غروبی درش بوده . گیج شده بود . نمی دونست واقعا چیکار کنه .. فقط همینو حس کردکه این بار سارا در آغوشش آرام گرفته .. حدس و حسش کاملا درست بود . سارا نمی تونست تو چشای سینا نگاه کنه و عذاب وجدان نداشته باشه . اگه اون بفهمه باید خودمو بکشم . ولی این حسی که بهم دست داده رو چه جوری توجیهش کنم . چه جوری یک بار دیگه بتونم این حسو در خودم زنده کنم . لذت ببرم . من باید چیکار کنم . ادامه بدم یا ندم . سینا این تردید و عذاب و بلا تکلیفی رو در چهره مادرش می دید . می دونست که اون واقعا بر سر چند راهی گیر کرده . نقطه ضعفشو می دونست .. گردن و شونه هاشو می مالوند . لباشو رو صورت مادر قرار داده بود . با این که این حرکات سینا برای سارا تازگی داشت ولی از اونجایی که فکرش رفته بود پیش سکس و ارگاسم و لذت بیش از حدی که برده بود دیگه به این فکر نمی کرد که سینا داره چیکار می کنه . مگر این که از این حالت رخوت و سستی بیدار می شد . -مامان چقدر خوشبویی . حیف که بابا قدرت رو نمی دونه . سارا به خودش می گفت بیچاره سینا .. دیگه نمی دونه حالا به تنها چیزی که اهمیت نمیدم پدرشه . چون دیگه پا به دنیایی گذاشتم که نجات از اون تقریبا امکان نداره . غرق در لذت گناه شدن .. وقتی واسه آدم عادت بشه دیگه نمی تونه این عادت رو ترک کنه . به سیاوش فکر می کرد . همسری که کار اون سبب شده بود بالاخره پس از سالها تحمل به فکر خودش باشه . و تلافی کنه . یعنی باید کار سیاوش رو تو جیه کنم ؟/؟ اون بدون این که از من خیانتی دیده باشه اقدام به این کار کرده . من که شروع نکردم . ولی اگه می خواستم شروع کنم و زود تر اقدام به این کار می کردم بازم اون لذتو می بردم . .. نههههههه ... نهههههه ... چرا من این جوری شدم . اون اصالت و نجابت و تعهد من چی شد .. -مادر من برم ؟/؟ مادر من برم .... سینا چند بار این جمله رو تکرار کرد .. سارا آخرین بار متوجه شد .. لحظاتی سکوت کرد .. -نه بمون . نمی دونم چرا این جوری شدم .. یهو بغضش ترکید . سرشو گذاشت رو سینه سینا و اشک از چشاش سرازیر شد . حس کرد که داره به پسرش خیانت می کنه . با جوانی که هم سن اون بوده سکس کرده . -مامان آرام بخش می خوای .. -نمی دونم . من که خودم دو سه ساعتی رو می خوابم و بعد بیدار میشم و تا صبح خوابم نمی بره . .. ولی باشه یکی برام بیار .. حتی نمی دونم اونو کجا گذاشتم .. سارا قرصه رو خورد و خیلی زود هم چشاش سنگین شد ولی می دونست فقط تا سه ساعت رو می تونه راحت بخوابه . انگاری بدنش به این قرص ها عادت کرده بود . سینا هم رفت طرف اتاقش .. -ببینم تو با مادر چیکار داری ؟/؟ بذار به حال خودش باشه خوب میشه . این جور می خوای دلداریش بدی که بد تره . هیچی نمیشه جز این که من و تو بریم با پدر صحبت کنیم و بگیم که مادر داره تلف میشه .اون این قدر ها هم بد جنس نیست . نمی دونه داره چیکار می کنه . براش این جور تفریحات تا زمانی ارزش داره که مامان سر پا باشه در غیر این صورت هیچ لطفی نداره .. -ساناز من می خوام بخوابم خسته ام -داداش انگاری دارم برای در و دیوار حرف می زنم -بگیر بخواب صبح باید بری دانشگاه .. آخرش چند تا دختر خوب بهمون معرفی نکردی ..-از دست تو من دیوونه شدم . تو هم لنگه باباتی .. -دختر! منو با بابا مقایسه نکن . به من میگن مجرد . با هر چند تا دختر که دلم بخواد و خوشم بیاد می تونم باشم . جون ساناز .. اگه دوستم داری چند تا از خوباشو معرفی کن . -یک دو جین خوبه .؟. -خوبه می شه دوازده تا ماهی یه دونه . عالیه . از این بهتر نمیشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 62

-وااااااایییییی از دست تو من دارم دق میام .. اصلا دق اومدم .. -ببینم تو اگه می خوای بری شوهر کنی من باید این جور بز بازی در بیارم ؟/؟ -اوووووفففففف اصلا نخواستیم . -ببینم چی می خواستی که حالا دیگه نمی خوای . دوست داری نازت کنم . بگم خواهر ناز و خوشگلم همیشه به فکر توام که کی بزرگ میشی .. خانوم میشی .. -داداشششششش مگه من الان بچه ام چرا این جوری باهام حرف می زنی . -گشنه ام شده . برو یه چیزی درست کن بخوریم بخوابیم . این مامان هم که غصه شده غذاش .. -منو برای همین چیزا می خوای دیگه .. سینا دستشو گذاشت دور کمر ساناز و صورتشو بوسید . -قربون خواهر یکی یه دونه ام .. ساناز حس کرد که بازم اون لرزش خاص و همیشگی اومده سراغش ولی نمی دونست اسم اونو چی بذاره .از خودش و از این احساسش می ترسید . چرا باید این حس و حالو داشته باشه . چرا باید از این که دخترای دیگه دور داداششو بگیرن ناراحته . چرا نمی تونه خودشو بی تفاوت نشون بده . نه ... نههههههه .. بهتره به این مسئله فکر نکنم . چرا من نمی تونم و نمی خوام واسه خودم یه دوست پسر بگیرم . چرا علاقه ای به این کار ندارم . سینا و ساناز پس از این که شامی خوردن رفتن برای استراحت . ساناز به سینا فکر می کرد و سینا به سارا .. ساناز چشاش سنگین شده بود . هر چند دوست داشت بیدار باشه و ببینه که سینا چیکار می کنه ولی در یه حالتی بین خواب و بیداری بود . از اون طرف سینا از جاش بلند شد و رفت پشت در اتاق خواب مادرش . فکر نمی کرد بیدار باشه .. صدای گریه آروم مادرشو می شنید و حرفایی رو که با خودش می زد و متوجه اون نمی شد .. در زد و رفت داخل .. مادر رو با لباسی خواب و تقریبا برهنه یا فته بود .. -مامان چته . شبو خوب بخواب و صبح با هم میریم دکتر اعصاب و روان که یه چیزی بهت بده آروم بگیری . ما خودمون نمی تونیم سر خود برای خودمون یه چیزی تجویز کنیم . -نه من نمیام . واسه خودت نبر و ندوز -اتفاقا برای تو دارم می برم و می دوزم . -مادر چته . من که خیلی دوستت دارم و اصلا توقع ندارم که تو رو این جوری ناراحت ببینم . سینا رفت سمت مادرش .. -نیا طرف من .. نیا .. -چرا مامان .. بدنم بوی عرق گرفته سختمه .. -چی داری میگی . مگه بابا پیش توست که خجالت بکشی .. یه اسپری بزن خوشبو شی . شروع کرد به نوازش مادر . -مامان اگه دوست داشته باشی امشب کنار تو می خوابم و نوازشت می کنم . و نمی ذارم که بیدار شی . با دستای جادوگرم خوابت می کنم .. -سینا تو خودت باید بری سر کار خسته ای .-نه مادر فر دا رو نمیرم آژانس . بالاخره ما هم آدمیم آهن که نیستیم . ما هم نیاز به مرخصی داریم . تو که خوب خوابیدی و چند ساعت که گذشت منم می گیرم می خوابم .. مامان گشنه ات نیست .. -نه عزیزم غروبی یه چیزی خوردم . سارا بازم با شر مندگی عجیبی به سینا می نگریست . اون نمی دونه که من چه دسته گلی به آب دادم . چه طور هوس جوونی کردم و خودمو در اختیار پسری گذاشتم که تقریبا باید هم سن اون بوده باشه . اگه اون بدونه که من چیکار کردم .. هر گز منو نمی بخشه .. سینا که می دونست چی به چیه سر مادرشو گذاشت رو سینه اش .. شروع کرد به نوازش او .. سارا بازم شبا هت عجیبی رو بین این نوازش ها و تماس های بدن سینا با اون پسر احساس می کرد . یه آرامش خاصی بهش دست داده بود که خوابو به چشاش آورده بود . سینا به این کارش ادامه داد . سارا به خوابی سنگین فرو رفته بود و سینا به فکری سنگین . به اون صحنه هایی فکر می کرد که مادرشو در آغوش کشیده مثل یک زن غریبه با هاش سکس می کرد و ازش لذت می برد . لباشو بر نوک همین سینه هایی گذاشته بود که از پشت لباس خواب توری نازک و بدن نمای مادر مشخص بود . برای لحظانی سعی کرد به صورت مادرش نگاه نکنه و اونو زن دیگه ای تصور کنه . همون هیجان و همون حس درش زنده شد که بتونه بازم در آغوشش بکشه اگه نیاز اون همینی باشه که می تونه در مانش کنه . بهش آرامش ببخشه . چقدر در این حالت سا را رو هوس انگیز می دید ! می دونست مادرش خوابه .. با موهای سرش بازی می کرد و دستشو به پشتش می کشید . گاهی هم یه نا خنکی به سینه هاش می زد که اون ور لباس خواب توری نازک اون به رنگ آبی آسمانی قرار داشتند . .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 63

سینا فقط از خواهرش هراس داشت که نکنه بیاد و شرایط رو برای اون سخت کنه . دستاش همچنان با بدن مادرش بازی می کرد . از این که سارا به خوابی ناز رفته خوشحال بود . ولی از این هم می ترسید که نکنه ساناز بیدار شه و کار دستش بده . رو همین حساب خیلی محتاطانه با لباسی مرتب کنار سارا دراز کشید . سرشو هم به سویی دیگر بر گردوند تا اگه خواهرش سر زده وارد شد نتونه اونا رو در حالت وسوسه انگیزی ببینه . ولی ساناز دیگه به خواب رفته بود . وقتی سینا از خواب بیدار شد خواهر و مادرش هنوز خواب بودند . خوشحال بود از این که تونست مادرشو آروم کنه ولی کاری که اون کرده بود مکمل قرص خواب بود . ساناز رفت به دانشگاه و اون و مادرش بازم تنها شدند . وقتی سارا بیدار شد بازم به فکر رفت . به یاد اون چیزایی افتاده بود که بر سرش اومده بود . دوباره شد مثل افسرده ها . نمی دونست چیکار کنه . یه حس خاصی داشت . سینا رفت پیشش .. -مامان چته . گرسنه ته .. براش صبحونه آورد .. سارا فقط تونست کمی از اون غذایی رو که پسر براش آورده بود بخوره . سریع رفت و یه دوشی گرفت . وقتی به بدنش دست می زد حس کرد که دچار ار تعاش خاصی شده . یه چیزی رو می طلبه . همون دستای اون پسری که دیروز لمسش کرده بود و با هاش سکس کرده اونو پس از مدتها به هیجان آورده بود . همون که نمی تونست حرف بزنه ولی می شنید . چه طوری این امکان داشت . ولی بالاخره شد . خیلی خسته نشون می داد . می دونست دوای دردش اینه که بازم زیر کیر اون پسر قرار بگیره .. سینا برای دقایقی از اتاقش بیرون رفته بود سارا اول شماره یکی از زنایی رو گرفت که ظاهرا با شیرین در ار تباط بود .. می دونست که این جوری دیر به نتیجه می رسه . تازه در این شرایط اگه می خواست به نتیجه برسه کلی وقتش گرفته می شد و به این سادگی هم نتیجه نمی گرفت . نمی دونست بایدچیکار کنه . خسته شده بود . با این حال اون زن جوابشو نداد . اون دور و برا نبود . واسش راحت تر بود که زنگ بزنه به اون پسره . هر چند تفهیم اون دردسر های مخصوص خودشو داشت . . سارا شماره اون پسرو گرفته بود . سینا یکی از خطهای جدیدی رو که مادرازش اطلاعی نداشت داد به اون . ولی این حسابو نمی کرد که به این زودی این خطش زنگ بخوره و حواسش نبود که این خطو آزاد نذاره . اما این کارو کرده بود . وقتی موبایلش زنگ خورد و شماره مادرشو دید تعجب کرد . اون چرا برای اون پسره زنگ زده .. چرا دوباره می خواد خودشو در اختیار اون قرار بده . تازه اون به چه خیالی تماس گرفته . طرف که نمی تونه جوابشو بده .. شاید می خواد یک طرفه حرف بزنه .. سارا می دونست که شاید این کارش بی نتیجه باشه . اون پسر چه جوری می تونه منظورشو برسونه . اگه دوستش پیشش نباشه ..با این حال سینا تا می تونست خودشو از اتاق مادر دور نگه داشت .. جلو دهنش گرفته بود تا چیرزی نگه . نمی خواست سوتی بده . فقط ادای اونایی رو که نمی تونن حرف بزنن در آورده و آوای نامفهومی بر زبون می آورد که سارا فکر کنه اون نمی تونه حرف بزنه . -سلام آقا .. خسته نباشی . تو همکار شیرین خانومی ؟ -آ..آ ..آ... -خب من همونی هستم که دیروز اول می خواستم با دوستت باشم که اون مریض شد و نتونست .. امروز هم می خوام بیام پیشت .. وقت داری ؟/؟ سینا گیج شده بود . نمی دونست چی بگه ..با این که از سکس با مادرش لذت برده بود ولی بیشتر به این خاطر که تونسته بود به اون لذت بده و اونو ازفضای مردای بیگانه دور نگه داشته باشه خوشحال بود ...-اگه نمی تونی وقت نداری به من بگو یه فکردیگه ای بکنم . دوباره می پرسم وقت داری یا نه .. -آ...آ...آ...-خوبه . حالا شدی یه پسر خوب . امروز یه حالی بهت بدم بهتر از دیروز .. انعام خوبی هم بهت میدم . به شرطی که مثل دیروز بتونی کسمو بسازی .. .. دو ساعت دیگه بیام خوبه ؟/؟ .. سینا بازم پاسخ مثبت داد -فقط یادت باشه خودت رو خوب یشوری و ضد عفونی کنی اون کیر نازت رو .. .. پسر داشت دیوونه می شد . چرا مادرش این طوری شده . چرا تکیه کلاماش مثل لاتا ..مثل زنای اون جوریه .. نه .. نه .. من نمی تونم امروز مثل اون پسر دیروزی با اون باشم . اصلا باید کاری کنم که اون نره اونجا . اون نباید بره .من نمی تونم تحمل کنم که اون داره خودشو به هلاکت میده . خدایا این چه عذابیه . .. سارا با این که هنوز در یه حالت افسردگی به سر می برد حس کرد که نیاز به این داره که بازم خیانتی دیگه بکنه و لذتی دیگه ببره تا زیر پا گذاشتن وجدان راحت تر به نظر برسه . هر چند در مقابل نا مردیهای شوهر این که چیزی نبود . رفت جلو آینه .. سینا هم وارد اتاق شد ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی 64

-چیه سینا کاری داشتی .. -همین جور یهو میای داخل ؟/؟ -مامان ما که با هم این حرفا رو نداریم . چی شد که یهو روحیه ات تغییر کرد ؟/؟ سارا فهمید که نباید تا این حد تند با پسرش بر خورد می کرده -عزیزم من حالم خوبه . خیلی خوشحالم . یه ترانه شاد بذار که حال کنیم .. -چیکار کنی مامان ؟/؟-حال کنیم . مگه ما بد حال می کنیم ؟/؟ -مامان تو اصلا از این تکیه کلامها نداشتی . -آدم زیر دست پدرت خیلی چیزا یاد می گیره . من نمی تونم با اون کنار بیام ..سارا خیلی خوب با ریتم تند آهنگ می رقصید انگار اون آدم افسرده ساعت قبل نبود . به این که خودشو بر هنه در آغوش کسی ببینه که داره با اون سکس می کنه یه آرامش خاصی نصیبش شده بود . .. -مامان تو داری یه چیزی رو ازم پنهون می کنی ؟/؟ . من به وجود تو افتخار می کنم . همه جا از تو و نجابت تو یاد میشه .. -نمی فهمم حالا چه وقت این حرفاست . -دارم این حرفا رو می زنم که بازم جایگاه خودت رو بدونی . بدونی که من و ساناز و فک و فامیلا چقدر بهت افتخار می کنیم . حتی پدر با وجود این که درکت نمی کنه بازم بهت می نازه . -سینا تو چته .. تو یه چیزیت میشه اون وقت به من میگی که تو چیزیت میشه ؟/؟ من اصلا نمی فهمم . .. سارا لباسی سکسی تنش کرده بود . یه پیراهن کوتاه راحتی به رنگ قرمر که قسمت دامن اون که انتهاش به باسن می رسید یه حالت ریش ریش داشت که در حرکت کون بر جسته اون طوری مشخص می شد که سینا رو با همه ناراحتی خودش به هوس می آورد . سابقه نداشت سارا به این شکل و شمایل توی خونه و در دید سینا باشه . سکسی که با اون پسر و در واقع پسر خودش کرده بود اونو جسور تر کرده و سبب شده بود که رعایت نکردن بعضی مسائل برای اون خیلی عادی بشه . خودشو انداخت روی تخت .. فکر ش رفت پیش حرفای سینا . پسرشو خیلی دوست داشت . نمی خواست باعث سر افکندگی اون شه . تا به حال داستانهای زیادی در مورد خیانت زنها به شوهراشون خونده بود . در نمامی اونا شرایط طوری رقم خورده بود که سر انجام همه متوجه میشن . به چهره سینا که براش پاک و مظلوم نشون می داد و نمی تونست در مورد اون به خودش بد راه بده می نگریست . خودشو انداخت روی تخت .. دمر افتاده بود و صورتشو به تشک چسبونده بود تا چهره اش کمتر مشخص شه .. اون باید از جاش پا می شد و می رفت .. -سینا من با یکی از دوستام قرار دارم . اون منتظرمه . اگه نرم خیلی بد میشه . -مامان من تو رو می شناسم . راستشو بگو دوست پسر گرفتی ؟/؟ -تو با چه جراتی اینم حرف رو داری به مادرت می زنی . اصلا به من میاد اهل این بر نامه ها باشم -مادر من درکت می کنم . تو فقط یک مادر نیستی .به عنوان یک زن شخصیت مستقل داری و به عنوان یک انسان نیاز هایی داری که باید بر آورده شه من دوستت دارم و درکت می کنم . اگرم بخوای یه وقتی این کار رو بکنی من حق ندارم به تو ایراد بگیرم .چون تو قبل از این که یک مادر باشی دختری .. زنی به نام سارا بودی . اون سارا حق زندگی کردن داره . نه من نه پدر و نه ساناز هیشکدوممون نمی تونیم این حقو ازت بگیریم .. سارا اشکش در اومده بود . سینا می دونست که رو مادرش اثر گذاشته . حالا بهترین وقتی بود که می تونست خودشو سکسشو و عشقشو به عنوان یک معشوق به نوعی تحمیلش کنه . دستشو گذاشت رو صورت مادرش .. اون ریش های دامنه پیراهن کوتاه مادرش کونشو خیلی خوشگل و شطرنجی کرده بود . اون می خواست خودشو واسه سکس آماده کنه و بره به همون جایی که دیروز رفته . سینا دستاشو گذاشت رو کمر مامانش .. خیلی آروم نوازشش کرد . پیراهن سارا رو از تنش در آورد . کون گنده مادرش همونی که دیروز کلی با هاش حال رده بود و لذت بررده بود الان توی دید اون قرار داشت . وقتی یک زن زیر دست نوازش هایی قرار می گیره که ضربان قلبشو زیاد می کنه اونو به هیجان میاره فقط به همون هیجان و تنش فکر می کنه . حتی شاید به این فکر نکنه که اونی که این هیجان رو براش به وجود آورده کی می تونه باشه . هنوز زود بود که شورت مادرشو پایین بکشه یا سوتینشو باز کنه . اگه سارا روشو بر می گردوند کیر شق شده داخل شلوار پسرشو حس می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۶۵

پسر دستاشو گذاشت رو شونه های مادر .. سارا همچنان گیج و مبهوت مونده بود . نمی دونست در مورد این احساسش چی فکر کنه . هم به شباهت دستای سینا و اون پسر فکر می کرد و هم برای یه لحظه این فکر به مخیله اش راه یافت که اگه سینا به جای اون پسر می خواست همچین کاری با هاش انجام بده اون چه عکس العملی می تونست نشون بده . پسر حالا با یه شورت و یه لباس زیر کنار مادرش قرار داشت .-خیلی بهت میاد مامان .. این دکلته ای که تنت کردی نو رو خیلی جذابت کرده . دستاشو گذاشت رو قسمتی که سینه های اون قرار داشت . کاری که تا حال به خودش اجازه اونو نداد ه بود. ولی شرایط سارای حشری رو می دونست . می دونست که در وضعیتی عادی قرار نداره . همین کار ش نشون داد که میشه قلق مادرشو بگیره .. -سینا داری چیکار می کنی .. -دارم مادرمو داغش می کنم .. طوری و با یه لحنی گفت دوست دارم دوست پسر مادرم باشم که مادرم یه وقتی فکرای بد نکنه . یعنی نمی تونم . به شنیدن این حرف یه لحظه تمام بدن سارا لرزید .. طفلک فکر می کنه من همونم مادر سابقش هستم که تازه داره این جوری هم با من شوخی ی کنه . دیگه نمی دونه که من روز قبل راستی راستی رفتم زیر کیر یکی دیگه .. من چیکار کردم .. حالا هم هوس دارم . نیاز به آرامش دارم . به این که یه مردی بیاد و اون چه رو که می خوام به من بده . من همون پسر جوونو می خوام . چرا نمی تونم حقیقتو به پسرم بگم .. من گناه کردم . حالا که گناه کردم دوست دارم بازم ادامه بدم تا یه لایه ای تیره روی قلبمو بگیره و دیگه راحت شم ..که بازم بخوام برم و حال کنم . سینا خیلی آروم دکلته رو از تن مادرش در آورد و لباس زیر خودشو هم همینطور . شورت خیلی کوتاه و نازک و فانتزی مادرش که بیشتر کونشو انداخته بود بیرون یه ترکیبی در همون قسمت درست کرده بود که تمام بدن و پا ها و کمر پسرو سست کرده بود .. وقتی دستاش به کون سارا می رسید طوری اونو در چنگش می گرفت که سا را رو حشری تر کنه یا این که بیشتر به هوس بیاره .. -من باید برم سینا . بیشتر از این اذیتم نکن .. -مامان یعنی کارت به این جا رسیده که بودن با من برات یعنی یک آزار که سعی داری همش ازم فرار کنی ؟ تازه تو الان در یه وضعیتی قرار داری که من می تونم بدنتو حسابی داغش کنم و تو رو برای یک خواب سنگین آماده کنم .. -من باید برم /. با یکی کار دارم . با یکی از دوستا قرار دارم . دروغ نمیگم . -مامان می دونم دروغ نمیگی و با یکی از دوستات قرار گذاشتی . حالا زنگ بزن یا اس بده قرارت رو لغو کن .. باشه ؟-نه نهههههه .. دستای سینا به پشت مادرش رسیده بود . خیلی آروم از شونه ها تا انتهای کمرشو ماساژ می داد . -سینا خوبه خوبه بس کن .. یه لحظه سرشو بر گردوند .. کیر تیز شده پسرشو دید که یه قسمت از بیضه هاش زده بود بیرون . -زود باش من کار دارم .. سارا یه حس عجیبی نسبت به این صحنه پیدا کرده بود . به اوج هیجان رسیده بود . نه اگه اون بخواد با من باشه چه کاری از دستم بر میاد . من باید چیکار کنم .. من خودمو می کشم .. اون چرا داره با هام این جوری می کنه . اون اگه نخواد با من باشه چرا کیرش شق شده .. چرا میگه هرچی که می خوای من به تو میدم .. سارا حس کرد که نمی تونه تکون بخوره .. حتی اگه سینا هم ولش می کرد که بره حس رانندگی نداشت تا خودشو به اون معشوق یا بکن دیروزی برسونه . اگرم سوار تاکسی یا آژانس می شد شاید همونجا از اون راننده می خواست که به دادش برسه .. چرا آخه .. چرا .. دوباره دراز کشید . خجالت می کشید .. سینا هم همین حسو پیدا کرده بود .. -مادر رو تو بر گردون . شرمنده ام . دست خودم نبود .. سارا صورتشو میون دستاش قرار داده و های های می گریست .. -تو چی می دونی از حس و درون یک زن چی می دونی .. به هر صورتی بود سینا صورت مادر رو به سمت خودش بر گردوند در آغوشش کشید بدن خودشو به بدنش چسبوند .. سارا داغی و حرارت روز گذشته رو در خودش حس می کرد . وارد دنیای جدیدی از نیاز شده بود . حس کرد که دیگه فکرش هم از کار افتاده . فقط به اون کیری فکر می کرد که روز گذشته از مرز تابو ها گذشته به انتهای کسش رسیده بود .. وقتی که ممنوعی که از مرز شده بگذره ممنوع دیگه ای هم می تونه همین کارو انجام بده .. نهههههه اون پسرمه . هیجان و ترس و نیاز و نوعی سرخوشی یک دم رهاش نمی کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســـــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۶۶

هیجان و اضطراب سا را رو ول نمی کرد با این که چشاش پر اشک شده بود حس می کرد کسش دوباره رسیده به اون ترشح و خیسی که روز قبل داشت . فقط باید یکی با حرکات خودش با دستای خودش یا با کیر خودش به نجات اون می رفت . یه نگاهی به سینا انداخت . حس کرد دیگه به هیچی جز این نمی تونه فکر کنه که سینا بره کمکش و اونو سر حالش کنه . پاهاشو باز کرده بود . کیر تیز پسرش یه حالتی شبیه به کیر اون پسر دیروزی داشت همونی که کسشو با تمام وجودش هدف گرفته بود و به اون , اون لذتی رو داد که در تمام عمرش نچشیده بود . آیا سینا هم می تونه این لذت رو بده یا این یک حس غریزیه که پسر با دیدن بدن مادر برهنه اش به این شرایط رسیده و اگه در مرحله عمل قرار بگیره ممکنه دیگه نخواد کاری انجام بده . حس کرد که پسرش دلش واسه مادرش می سوزه .. حالا باید کاری کنم که اونو نسبت به خودم مهربون تر و دلسوز تر کنم . ولی من خود به خود دارم داد می زنم که تشنمه نیاز دارم و می خوام . می خوام که با من باشه .. -سینا .. سینا .. من تو رو می بینم یه حسی بهم دست میده .. -مامان نترس بگو حست رو به من بگو شاید من تونستم کمکت کنم و نیازی به این نداشته باشی که بری بیرون و با یک دوست هم دردی کنی - حالت تو شبیه به حالت باباته که وقتی حریص میشه و می خواد که همه چی رو از پیش روی خود بر داره اون وقت نمیشه کاریش کرد . -خب مامان اون وقت بابا چیکار می کنه . تو چیکار می کنی -عزیز دلم من تسلیم میشم . نمی دونم نمی تونم بگم اون چیکار می کنه . یه سری حرفایی هست بین مادر و پسر که نباید زده بشه . یه تا بو هایی که نباید شکسته بشه . کیر سینا همچنان شق بود و سارا نمی دونست که باید به چه چیزی فکر کنه . اگه سینا به طرفش میومد . اگه دستاشو می ذاشت رو کونش .. هنوز کیر سینا سفت بود و بیضه هاش زده بود بیرون . دلش می خواست اون بیضه ها رو می ذاشت دهنش . فقط برای اون لحظه هایی که حشرش بیش از اندازه زده بود بیرون و می تونست که این مرزها رو بشکنه . ...نههههههههههه نهههههههه سارا تو نباید یک دیو بشی . این همون پسریه که باید برای تو نوه بیاره . تو باید براش زن بگیری .تو که نباید بدن داغ خودت رو به اون بچسبونی و لذت سکس اونو با بدن خودت تر کیب کنی . تو برای اون بزرگی . نهههههههه نههههههه این فکرا رو از سرت به در کن .. دور کن . اگه دیدی دیروز با یک پسر جوون بودی این به این دلیل بود که کار اون پسر بود وگرنه در شرایط عادی شاید تمایلی برای بودن با تو نمی داشت .. سینه های درشت سارا داغ داغ نشون می دادند . نوک تیز این سینه ها از هوسش می گفتند . سینا دو دل بود . می دونست مادرش در شرایط داغ و تنوری و برشته شده قرار داره و اگه یه دست به کسش بخوره دیگه تا مدتها توان اونو نداره که از جاش پا شه با همه اینا استرس داشت .. سارا خودشو دراز کش کرده بود . البته به صورت دمر .. چند تکون به کونش داد . یه لحظه شهوت جلو چشای سینا رو گرفت .قالب کون مادرش و شورت فانتزی این بار طوری دلشو برد که کف دستشو از راه لاپا و پشت بدن سارا به کسش چسبوند . -نهههههههه سینا سینا داری چیکار می کنی . دستات به کجا رسیدن . خواهش می کنم . بگو به من داری چیکار می کنی . من دوستت دارم . دوستت دارم . این کار رو با من نکن زشته زشته این کار .. ولی سارا می دید حس می کرد که دستی که رو کسش اومده بازم بیشتر و بیشتر داره فکرشو می خوره . قدرت فکر کردنو بیشتر از اون گرفته .. در واقع اون از ته دلش می خواست به سینا بگه ادامه بده . روش نمی شد . برای همین تر جیح داد که بیش از این منعش نکنه و کاری کنه که پسر اونو قبولش کنه و نترسه .. -سینا هم سکوت مادرش رو دید کاملا به این پی برده بود که سارا هم می خواد . شورت مادرشو از پاش در آورد .. اونو فرو برد تو دهنش . چقدر از این بوی خوش شورت اون خوشش میومد . طعم نمکی می داد . سارا سرشو بر گردوند . سینا رو که در اون حالت دید چشاش داشت از حدقه در میومد . باورش نمی شد . بازم یه نگاهی به کیر ورم کرده داخل شورت سینا انداخت . سینا پیام مادرشو دید و شنید . همون جلو چشاش دست رو شورتش گذاشت و اونو کشید پایین . کیر داغ و کلفت و دراز و بی تاب پسر پرید و اومد بیرون . بوی کس به مشامش خورده بود . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۶۷

آهههههههههه نهههههههه نهههههههه سسینااااااااا نهههههههه -آررررررررره چرا که نه .. همینه .. این همینه که تو می خوای .. مامان آرومت می کنه . نمی خوام دست غریبه بهت برسه .. تو دوست داری این طور شه ؟. نمی خوای آروم و بدون تشویش همین جا توی بغل من باشی ؟.. وقتی داشت حرفاشو می زد کف دستشم رو کس مادرش قرار داده و اونو از این سمت به اون سمت و درچند جهت حرکت می داد . سارا حس کرد آتیش گرفته .. -نههههههه دارم می سوزم . -مامان حس کن من یک غریبه ام . خودتو دادی به دست من .. منم حس می کنم که تو هم معشوقه منی .. عشق منی .. بذار درمان شی .. بذار اعصابت آروم شه دیگه افکار شیطونی به سراغت نیاد . سارا درمونده شده بود . نه به اشکها فکر می کرد و نه به لبخند ها . دیگه روز های روشن و تاریک براش مفهومی نداشتند . خیلی دلش می خواست سرشو بر می گردوند و یک بار دیگه کیر پسرشو می دید . حس کرد همون کیر دیروزیه ولی نه اون که نمی تونه اون پسر باشه .. شاید رنگ خیاله.. رنگ هوس و نرد هوس با مردی به غیر از شوهرو باختن .. این فکرو تداعی کنه که همه کیر ها یک مدلن .. اما چقدر سینا حالت و حرکانش شبیه به اون پسر بود .. دیگه دلش می خواست .. وقتی که خود سینا این طور میگه و خجالت نمی کشه .. سینا دستشو همچنان روی کس مادرش می غلتوند . خودشو خم کرد و زیر گوشش شروع کرد به زمزمه های هوس انگیزانه .. نرمه گوششو هم هر چند ثانیه میون لباش قرار می داد و اونا رو می مکید . -یادت باشه سارا جون چی بهت گفتم . نمی خوام حس کنی که با بابا هستی . اون قدر تو رو نمی دونه . اون رفته با زنای دیگه . تو حس کن که با دوست پسرتی .. با معشوقتی .. با یکی که قدر تو رو می دونه . یکی که خودش هم نیاز داره . نیاز به سکس .. سارا عشق من دوستت دارم . پس بیا من و تو مثل دو تا عاشق و معشوق باشیم که با غرق هوس شدن به خواسته هامون برسیم . دیگه کسی بین من و تو نیست . حالا نه بابا هست و نه ساناز فقط منم و تو ... امروزم نمیرم سر کار و ساناز هم که به این زودی نمیاد . درو هم از داخل قفل کردم .. می دونست مادرش سارا دیگه حسی نداره و حاضره ساعتها زیر کیر اون دست و پا بزنه . اما خوشش میومد لذت می برد از این که می دید اونو تونسته این جور تسلیم کنه . سارا خبرنداشت که دیروز هم این پسرش بوده که اونو گاییده ولی چون سینا روز قبل به صورت ناشناس با مادرش سکس کرده و لذت هماغوشی با اونو هم می دونست خیلی راحت تر می تونست این کارو باهاش انجام بده .. خودشو خم کرد و پایین تر کشید . سارا به دمر افتاده روی تخت بوده و سینا هم دهنشو گذاشت روی کون مادر و نرم گاز گرفتن و میک زدن کون مادر رو شروع کرد .. نفسهای بریده بریده سارا نشون از هوس بالا و تسلیم شدن اون داشت . امروز سینا لذت دیگه ای می برد . چون مادرش اونو حس می کرد و آگاهانه خودشو تسلیم اون کرده بود . چون می دونست این طوری می تونه تاثیر مثبتی روی اون داشته باشه . زبونشو کشید روی کسش . از پشت میک زدن کمی دشوار به نظر می رسید .. ولی سینا این کارو واسه سارا انجام می داد . سارا حس کرد که اگه یه خورده دیگه سینا باهاش ور بره همون اول راه می تونه ار گاسم شه . داغ داغ داغ شده بود . هنوز شرم داشت . شرم از این که خودشو تا این حد تسلیم پسرش کرده بود . پسری که حتی صحبت از این مسائل پیش اونو کار سختی می دونست .. دلش طاقت نیاورد .سرشو بر گردوند تا کیر پسرشو ببینه ولی اون کیر به تشک چسبیده بود . سینا که متوجه شده بود مادر برای چی سرشو بر گردونده از جاش بلند شد و گفت -سارا جون این داغ تر از کس توست . نگاه کن چقدر تیز و کلفت شده .. تو نمی تونی بگی درد کدومه در مان کدومه . یه دستشو گذاشته بود روی کس مادر و دست دیگه شو هم گذاشت روی کیر خودش و گفت این هر دو تا هم دردند و هم درمان .کیرشو چسبوند به سوراخ خیس کس سارا .. سارا سکوت کرده بود . نمی خواست و نمی تونست حرفی بزنه . اون همه چی رو موکول کرده بود به انتهای زمانی که حس کنه درد هاش تسکین یافته .. دو تا دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و چنگشون می گرفت . صدای ضربان قلبشو می شنید . به اوج نیاز رسیده بود .. ناگهان آهی کشید و رفت به عالمی که دیروز هم همین عالمو سیر کرده بود اما امروز حس می کرد در آرامش بالاتری قرار داره . چون خطری تهدیدش نمی کرد .. کیر سینا نرم نرم تا نیمه راه پیش اومده بود ودریه حرکت دیگه با یه فشارخودشو رسوند به انتهای کس .. حالا تمام کیر پسر داخل کس مادر قرار داشت .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۶۸

سینا از پشت کرده بود توی کس مادرش .. نگاهش به کون وسوسه انگیز اون بود . بین گاییدن سارا در روز گذشته با امروز تفاوتهایی رو حس می کرد از این نظر که روز قبل با استرس بیشتری بود و این که اون برای مادرش جنبه در مانی نداشت ولی امروز آگاهانه بوده و می تونست اونو شارژش کنه . دستاشو گذاشته بود پشت دستای مادرش که در حال ور رفتن باسینه هاش بود و از پشت خیلی آروم آروم در حال کردن سارا بود .. زن یواش یواش ولی بریده بریده نفس می کشید . حس کرد که دیگه نمی تونه جلو خودشو بگیره .. یه آرامش خاصی بهش دست داده بود . از این که حس می کرد دیگه مجبور نیست که به صورت قاچاقی و خلاف بره بیرون و با دیگران با شه . تازه واسه اون پسر هم کار کم نیست و زن هم کم نیست . پس بی جهت خودشو ناراحت نکنه از این که چرا امروز نرفته پیش اون آدم دیروزی .. -سارااااااااا سارااااااااا جوووووووون دوستت دارم . عشقمی عزیزمی . همه چیز منی . تو رو دوستت دارم . با تمام وجودم دوستت دارم . مال خودمی . سارا جون .. دستای نازتو بر دار .. بذار پشت دستای من رو سینه های درشتت قرار بگیره .. . حرف بزن .. با من از هوست بگو .. بگو . بگو خوشت میاد .. نترس .. اسمشو ببر .. بگو کیر من توی کست داره آتیش می کنه .. بگو مامان بگو که عقده دلت و عقده کست داره وا میشه .. -آخخخخخخخخ سینا .. بس کن .. تو که منو کشتی .. ببین با من چیکار کردی . چقدر منو بی حیام کردی . -بگو برات چیکار کنم . اگه ناراحتی کیرمو بکشم بیرون و دیگه ادامه ندم . -اگه بخوای این کارو بکنی دیگه شیرمو حرومت می کنم . حالا که منو آغشته ام کردی کسمو با کیرت عادت دادی دیگه این حرفا رو نزن .. -فدای تو مامان .. سینه های درشت سارا با نوک تیز و هوس آلوده اش اسیر دستای سینا شده بود .. اونا غرق در هوس به چیز دیگه ای جز خودشون و گذشت زمان فکر نمی کردند . سارا حس می کرد که پا به دنیای تازه ای گذاشته که اونو حاضر نیست با هیچی دیگه عوضش کنه ولی داشت به این فکر می کرد که نباید فکرشو با مسائل دیگه ای مشغول کنه . اون با چشایی خمار به دستای پسرش که داشت سینه هاشو می گردوند نگاه می کرد و کیری رو که در کسش حرکت می کرد .. به ضربان قلبش که لحظه به لحظه شدت بیشتری پیدا می کرد . .. -آخخخخخخخخخ سینااااااااا عزیزم .. کاش چند تا دست داشتی .. به همه تنم دست بکش .. همه جام سنگینه .. عزیزم سبکم کن .. من ازت می خوام .. نهههههههه ..آخخخخخخخخ . .. سینا دستاشو از رو سینه های سارا بر داشت و اونا رو رو شونه هاش قرار داد . از اونجا هم اومد پایین تر ..بازم رسید به کون مادرش .. اونا رو به دو سمت بازشون می کرد و به طرف وسط جمع می کرد که در حالت دوم کیرش حسابی بین گوشتای کون مادرش قفل می شد . -نههههههه نههههههه عزیزم عزیزم .. منو برشته ام کردی .. منو سوزوندی . -مااااااماااااااان کیرم .. کیرم .. پسر یه انگشتشو فرو کرده بود توی کون مادر .. -نهههههههه سینااااااا من لذت می برم خوشم میاد این جوری با کونم بازی می کنی .. ببین مادرت چقدر بد و بی حیا شده .. این جوری راحت داره با تو از نیاز هاش میگه .. -نه این طور نیست . من و تو خیلی وقت پیشا باید این کارو با هم می کردیم . چاره این بود .. بازم جای شکرش باقیه که تونستی خودت رو حفظ کنی -این طور فکر می کنی ؟ -آره عشق من .. سارای من . مگه تو زیر کیر یه غریبه هستی ؟ تو پیش منی .. با منی . دوستت دارم . دوستت دارم . بهترین من .. -منم دوستت دارم سینا .. حالا مطمئنم که تو رو بیشتر از هر کسی توی این دنیا دوست دارم . تو هم پسرمی و هم معشوقمی و هم شوهرم . دوستت دارم .. دوستت دارم .. -سارا جون ! -جون دل .. فدات شم -خدا نکنه سارا جون .. بمیرم و نبودنتو حس نکنم .. مادر و پسر در حال قربون صدقه رفتن واسه هم بودند .. -مامان حالا که خجالت نمی کشی نگاهمون تو نگاه هم بیفته .. -بگو چی می خوای .. همین جور که داری حرف می زنی تند تند تند منو بکن .. بزن تا ته کسم بره .. آخخخخخخخخ وووووووووییییییی جووووووووووون .. -منم از این طرف گاییدنو خیلی دوست دارم . ولی دلم می خواد با نیروی عشقم بغلت کنم . ببوسمت لبامو بذارم رو لبات .. حس خودم و تو رو با یه بغل داغ یکیش کنم .. -آخخخخخخخخ واسه چند ثانیه باید کیرت رو بکشی بیرون تا سارا طاقباز کنه . تو که می دونی سارا صبر وتحملش کمه . از بس سختی کشیده .. چند لحظه بعد سارا خودشو طاقباز کرد .. سینا معطل نکرد و از روبرو کیرشو فرو کرد توی کس . دستاشو دور کمر مادرش حلقه زد . اونا برای لحظاتی با نگاه عشق و هوس همو ارزیابی کرده و خیلی آروم لباشون رو لبای هم قرار گرفت ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پســــــــــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــــــــــــلایی ۶۹

چی شده سارا جون به چی فکر می کنی ؟-به این که همه چیز من داره همه چیزو واسه من فراهم می کنه .. حالا لذت می برم که به تو نگاه می کنم از این که تو داری اون چیزایی رو که می خوام و نیازمه به من میدی . خودت رو بهم بچسبون . داغتو فرو کن توی داغ من . که هیچوقت داغتو نبینم و تا زنده ام تو زنده باشی و به من زنگی بدی .. بذارش تو سینا .. بازم بذارش توی کسم اون کیر زندگی بخشتو . نمی خوام هیچ فاصله ای بین خودمون احساس کنم . نههههههه نهههههههه ..سینا .. بگو که من خواب نمی بینم . به من بگو که این لحظات ادامه داره . بگو فقط همین یک بار نیست و بازم تکرار میشه . بگو تن من با تن تو داغ میشه و به اون لذتی که سالهاست ازش محروم بوده می رسه . مثل حالا .. -سارا .. سارای قشنگ من . تو هم معشوقه منی هم زن من .. و من می تونم با این شرایط همیشه در کنار تو بمونم . حالا بیا سارا جون ما که تازه شروع کردیم . این شروع یکد عشق و هوس بی پایا نه در زندگی که فقط مرگ می تونه ما رو از هم جدا کنه .. -اوووووخخخخخخ سینا .. سینا .. فشارش بده توی کسسسسسسم جیغمو در آرش .. حالا نه ساناز اینجاست نه سیاوش فقط من و تو اینجاییم . با لحظه هایی که با هیچی در این دنیا عوضش نمی کنم . بکن .. ووووووویییییی کسسسسسموبکن .. ببین روی کسم ورم کرده .. بزن .. کیرتو تا ته بزن .. فشار بگیر .. به ورم روی کسم ضربه بزن .. بخوابونش منو هم بخوابون .. می خوام می خوام تند تر .. شهوت و لذت حشر سارا رو به دنیایی برده بود که فقط سینا و خودشو در اون می دید نمی خواست از اون هیجان بیرون بره . اون دیگه می دونست برای رسیدن به هیجان هم هیجان داره . -اوووووهههههههه .. ولم نکن .. منو ببوس .. لبام داغه .. تشنه لبای توست منو ببوس . سینه هامو فشارش بگیر . مال خودته .. فقط مال تو .. همه جام .. منو بمالون .. یه کاری کن که همین جوری جیغ بکشم و هوسمو خالی کنم .. -سارا ساااااارااااااا خوشگل من .. همه چیز من .. عزیز دل من .. دوستت دارم .. دوستت دارم . -سینا .. سینا .. ادامه بده .. با روی کسم بازی کن .. سینه هام .. سینه هام . دستای سارا روی سینه هاش می گشت .. به قله داغی و نقطه جوش رسیده بود .. حرکت داغ هوس رو در ناحیه شکمش احساس می کرد . به نقطه انفجار رسیده بود .. آتشفشانی که می خواد زمینو بشکافه و بیاد بیرون یک آن با فشار یه مایعی ازش ریخت بیرون .. دوبار پشت سر هم این کار انجام شد .. -سینا.. سیبنا عزیزم حسش کردی ؟/؟ اوووووووففففففف آرررررره بگو بگو آب کسسسسسمو حسش کردی . لمسش کردی ..کیر تو اونو بیرون آوردش .. اومد بیرون تا اونو ببینه .. دوستت دارم .. چقدر به من لذت میده .. من می خوام . هر چی بیشتر منو می کنی بازم بیشتر می خوام . سینا سعی می کرد حرارت و هوس خودشو همچنان در اوج داشته باشه و نشون مادرش بده . نشون بده که هنوزم هیجان لحظه های اول سکسو. داره . و تا حدودی همین طور هم بود . خسته شده بود ولی نمیخواست این خستگی رو نشون اون بده . -سینا .. عزیزم .. من نیاز دارم . حس می کنم یه چیزی رو کم دارم که خوشبختی منو که لحظه های خوشمو کاملش کنه -بگو چی می خوای سارا .. امید وارم از دست من بر بیاد . بتونم خوشحالت کنم . چیزی باشه که تقدیم تو کنم . بهترین زن دنیا -آخخخخخخخخ این جوری که میگی دلم می خواد اون چیزی رو که ازت می خوام حالا نخوام و یه چیز دیگه بخوام -بگو مامان تو منو کشتی چی می خواستی و چی می خوای . -می خواستم آب کیرت رو زودتر به من تشنه لب و تشنه کس برسونی .. ولی حس می کنم که خوشم میاد تشنه ترم کنی بازم منو بکنی .. بازم به من هیجان بدی .. -فدای تو سارا جون .. فدای اندام . اون کون تپل و پر هوس و هوس انگیزت که وقتی بهش دست می زنم می لرزه .. چه لرزشی ! -لذتشو ببر . حالشو ببر . فقط برای تو می لرزه .. حالا دو دقیقه بکن هر وقت حس کردی دیگه نمی تونی داغی کیر و هوست رو داخل کس سارا جونت تحمل کنی آبت رو توی کسم خالی کن . -باشه ..باشه سارا جون .. یک بار دیگه سینا دستاشو دور کمر سارا قفل کرد و در حالی که خودشو رو بدن مادرش می کشید و کیرش همزمان می رفت تا ته کس و بر می گشت لبای گرمشو هم رو لبای مادرش گذاشت و در حال مکیدن اون لبا حس کرد که دیگه نمیشه جلوی آب کیرو گرفت .. سارا هم طوری رفت توی حس که انگاری روحشو ازاین دنیا کنده .. لذت و هوس سینا به سمت کس سارا سرازیر شده بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 7 از 22:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA