ارسالها: 3650
#1
Posted: 22 Jul 2013 00:59
مـــامــــــــان بخش بــــــر چهــــــــــــــــار
نویسنده: استاد ایـــــــــــــرانی
تالار داستان ها و خاطرات سکسی
تعداد ارسال : این داستان در بیش از ۵۰ قسمت منتشر خواهد شد
کلمات کلیدی : داستان تخیلی ، داستان های سکسی ، نوشته ایرانی ، محارم ، سکس با محارم ، سکس مامان ، مامان بخش بر چهار
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 23 Jul 2013 14:41
مـــامــــــــان بخش بــــــر چهــــــــــــــــار 1
بالاخره شوهر نامردم منو به حال خودش گذاشت و رفت . منو با چهار تا پسر .. البته پسرا کوچولو موچولو و قد و نیم قد نبودند . به ترتیب 21 و20 و 19 و 18 سال سن داشتند . وضع مالی منم که چه عرض کنم اگه بگم پولم از پارو بالا نمی رفت حداقل تا وسطاش می رسید . این شوهر نا مرد ما از اون ملاکین بزرگ کرج بود . ما توی شهر زندگی می کردیم و اونم خب توی همون روستا . از بس عیاش بود تا سی سالگی زن نگرفته بود .. پدرم با اون یه معامله تجاری داشت و کلی هم بهش بدهی داشت . کار به ورشکستگی بابا جونم می کشه و مامان و بابا و من و دو سه تا داداش کوچیکه منم باید گشنگی می کشیدند . این مالک بزرگ عاشق من میشه . حالا من چند سالم بود ؟/؟ هیچی چهارده سال . تازه اومدم یه چیزی از زندگی بفهمم . گریه و آیه و توسل به ائمه و اطهار که پدر جان من تک دخترتم می خوام به جایی برسم . هیچی نشد که نشد . تازه دلمم سوخت و با این مرتیکه الدنگ که واقعا هشت قد و دراز هم بود ازدواج کردم . کیرش هم مثل قد خودش دراز و لاغر بود . بدهی ها رو که بخشید هیچ همون موقع چند تا خونه و زمین توی شهر و اطراف رو به اسم من کرد که بعد ها که به سن قانونی رسیدم مالکیت کاملش نصیبم شد . این قلی خان ما از همون اول عیاش بود و سفر های خارجه زیاد داشت . ظاهرا عادت کرده بود به این جور زندگی . کسی که پونزده سال قبل از ازدواجشو توی عشق و حال باشه نمیشه ازش انتظار داشت که بعد از ازدواجو هم به همین صورت سپری کنه . اون چند سال اول رو هم هر سال یه بچه راه مینداختیم . از دومی به بعدشو به امید دختر ولی حیف حیف که همه شون زدن و پسر از آب در اومدن . یکی از یکی وروجک تر . اون قدر شیطون بودند که گاهی وقتا از نگاهاشون می ترسیدم . در هر حال همه می گفتند یه مردی که با پونزده شونزده سال اختلاف سنی با یه دختر ازدواج می کنه زن خوشگلش مال مردمه . راستش وقتی که شوهرم ولم کرد و رفت توی امریکا موند من سی و شش سالم بود . وقتی به روزای اول ازدواجم فکر می کردم و به این فکر می کردم که با یک مرد سی سا له ازدواج کردم و حالا که سی و شش سالم شده احساس جوانی می کنم اونو زیاد پیر احساس نمی کردم . ولی من اون موقع چهارده سالم بود و قتی هم که به سن قانونی کاغذی رسیدم چهار تا پسر داشتم . کاش تو امریکا ی پیشرفته زندگی می کردم و در دبیرستانهای اونجا که به پسرا و دخترا تمرین جنده بازی و اصول سکس بهداشتی رو یاد می دادن درس می خوندم . اصلا این ازدواج دیگه چی بود . گناه کبیره ای بود که انداختن گردن ما . اصلا از من می شنوی باید کاری کنند که تخمدون این زنا تا سن هیجده بارور نشه . من که فکر می کنم اگه بچه هایی باشن که از مادرای زیر 18 سال دنیا بیان همه میشن غیر قانونی . به اینا نباید اصلا پاسپورت بین المللی داد .یا بهتر بگم ویزا و خروجی داد . حالا بگذریم . این شوهر نسناس من اون جوری که دوست داشتم بهم نمی رسید . چقدر دلم می خواست بیشتر با هم سکس داشته باشیم . ولی این کیر درازش همیشه یه مقدارش بیرون می موند ولی من دوست داشتم کلفت تر باشه تا بیشتر بهم حال بده . در هر حال من موندم و اسحاق واحسان و افشین و اشکان . بازم جای شکرش باقی بود که این پسرام همه به من رفتند . خوشگل و خوش تیپ با کلی دوست دختر . همش آرزو می کردم که کار دست خودشون ندن و یه جنده خانومو عروس ما نکنن که به طمع پول و ثروت پاشو توی خونه ما باز کنه . شوهرم اهل منقل و وافور و تریاک و این بند و بساط ها هم بود . خیلی ها به من می گفتند که افرا جان تو هم برو دنبال عشق و حالت و کیف کن و اگه بری زیر کیر یه مرد دیگه مزه کیر شوهرت واست کم میشه و اون حس حسادتو دیگه نداری . ولی من قبول نکردم و گفتم ما از این کارا در خونواده مون نکردیم . تازه اگه ما رو بگیرن میگن زن شوهر داره . آخ که کیرنداشته ام توی کون همچین شوهری بیاد . هر چند خیلی متجدد مآبانه می گشتم و خیلی هم آلامد کار می کردم . این پسرا و مردای محل هم که همش با اون چشم چرونی هاشون داشتن منومی خوردن . بار ها دلم هری ریخت پایین و روی کسمو داغ کرد ولی هر باری فکرمو می بردم جای دیگه .. حالا این عوضی از امریکا واسم پیام داده که هرچی که بهت بخشیدم از شیر مادرهم حلال ترت . من باید چیکار می کردم . اصلا حرف طلاق رو هم نزد و منم دلم نمی خواست زیر بار این ننگ برم . بذار اسمش رو من بمونه . قلی خان .. . پسرامو هم به یه سر انجامی داشتم می رسوندم . اسحاق و احسان که در یه دانشگاه توی همین کرج داشتند مهندسی می خوندند و افشین و اشکان یعنی پسرای سوم و چهارم منم که تهران پزشکی می خوندند .. نمی دونستم چیکار کنم شوهرم رفته بود .همون که ریختشو نمی دیدم واسم یه دنیا ارزش داشت . فکر کرد داغ به دل یخ میذاره . ولی جواب کسمو چی می دادم . هرشب که می رفتم رختخواب گریه می کرد و ازم کیر می خواست . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 23 Jul 2013 14:43
مـــامــــــــان بخش بــــــر چهــــــــــــــــار 2
عصبی شده بودم . گریه های شبانه کسم منو داغون کرده بود . با این که با موز و خیار و بادمجون اشکاشو پاک می کردم ولی به اینا قانع نبود و دلش می خواست یکی دیگه نازشو بکشه و اشکاشو پاک کنه . شیطون یواش یواش داشت می رفت توی جلدم . از طلاق خوشم نمیومد . ولی در این مورد یه سری مطلب خوندم و از این و اون سوال کردم دیدم هر کی داره یه چیزی میگه . یکی میگه چهار سال بعد حاکم شرع طلاقت میده . یکی می گفت چهار ماه .. یکی از اون جنده چادری ها که می دونستم هر شب زیر کیر یه بسیجی و پاسدار یا آخوند می خوابه گفت خواهرم صبر انقلابی داشته باش . خدا صابران را دوست دارد . حتما در بهشت نتیجه شو می بینی .. منم نکردم کم کاری و با عصبانیت شدید همونجا شلوار و شورتمو کشیدم پایین و کس خیسمو نشونش داده گفتم ببین اینا هاش به این بگم صبر انقلابی داشته باشه که اون دنیا کس بدم ؟/؟ -شیطان ! شیظان! ..-برو جنده خانوم بسیجی .. نزدیک بود چادرو از سرش بکشم پایین ولی با عصبانیت از اونجا دور شدم .دیگه باید خودمو از شر این موضوع خلاص می کردم . حداقل می تونستم به صیغه یکی در بیام . نمی دونستم باید چه خاکی تو سرم بریزم . تصمیم گرفتم یه مشورتی با پیشنماز محل بکنم . یه مردی بود چهل ساله ..اوخ اونم که از اون خوش تیپ های کس دزده .. ولی در هر حال من که نمی خوام بهش بدم . در مورد احکام شرعی و این که راهی داره یا نه باهاش حرف می زنم . یه چادر مقنعه و از اون دستکش قرتی ها به سر و تن و دستام کرده بعد از نماز مغرب و عشا رفتم مشورت با این علامه میثم خان . نمی دونم چی می گفتن اینا که خیلی بد چشمه .. با حساب من تنها زن محله ای که نگاییده بود من بودم . طوری هم همه رو افسون می کرد که یارو حاضر بود همونجا خودشو دراز کنه ولی چون اهل مسجد نبودم و اونم همش سرش گرم بود دیگه من وارد فایلش نشده بودم . -حاج آقا سلام علیکم -علیکم السلام خواهرم -حاج آقا یه عرضی داشتم معمولا بیمار که مریض میشه میره پیش پزشک . شما هم پزشک مسائل دینی هستید . -خواهش می کنم . وظیفه شرعی ماست . -همسرم ترکم کرده رفته امریکا گفته دیگه نمیاد . بالاخره من یک زن جوانم .. از نظر مالی تامینم ولی شما خودتون معترفید که نباید یک زن به فساد اخلاقی کشیده بشه . می خوام بدونم احکام طلاق چه مدت بعد از غیبت شوهر انجام میشه . -بعضی از محققین میگن چهار سال ..عده ای میگن مرد حق نداره بیش تر از چهار ماه از هم بستری با همسرش خود داری کنه . ببخشید این جور حرف می زنم -خواهش می کنم حاج آقا این مسائل شرعی باید گفته بشه . البته مسائلی هست که اونو بازش نکردن . احتمالا راهکار هایی برای زن در نظر گرفته شده ولی نمی خوان افشا کنن . -حاج آقا اگه شما می تونین وارد مسائل شرعی و منابع و استخراج بشین این کارو حتما انجام بدین . -شوهر شما چند هفته هست که رفته -سه هفته و سه روز -اگه امکان داره من از نزدیک شما رو ببینم و باهاتون در مورد این مسئله حرف بزنم خیلی بهتره .. --مگه ما حالا از هم دوریم -منظورم خدمت برسم تا موضوع رو باز ترش کنم . .. اگه رفتار محترمانه اش نبود فکر می کردم که حتما نظر بدی راجع به من داره . ..یکشنبه رو افشین و اشکان در تهران و اسحاق و احسان در کرج از صبح تا غروب کلاس داشتند . چون اونا با آخوند جماعت مخالف بودند و سایه شو با تیر می زدند ترجیح دادم که یکشنبه رو ازش خواهش کنم بیاد خونه مون باهم صحبت کنیم . هرچند منم چشم دیدن آخوند جماعتو نداشتم . ولی دیگه این یه عادت شده که بد و بیراه رو میگیم ولی گاهی وقتا که کارمون گره میفته رجوع می کنیم به همینا . اون روز خودمو خیلی شیک کردم . نمی دونستم پوششم در چه حدی باشه ولی انداممو خیلی بر جسته و هوس انگیز کردم هر چند مانتو پوشیده بودم .و لی یه مانتوی کوتاه با کونی گنده و یه روسری خیلی شیک ایتالیایی و با میکاپی دل برنده . خلاصه کلام اون که منو خلاف ملاقات در مسجد اون جوری دید خودشم کمی عقب نشینی کرد و حالا دیگه سرشو بالا می گرفت .. -حاج آقا بالاخره حکمی استخراج کردین ؟/؟ -خب یه حکمی استخراج شده . اون بستگی به شرایط داره . چه جوری بگم -بفرمایید من آماده شنیدنم . -چهار ماه و چهار سال مسئله ایه که هنوز بسطش ندادند ولی یه چهار هفته ای داریم که روحانیون اونو عمومی نمی کنند . نمی خوان شلوعش کنن . شاید می خوان هرکسی که به اونا رجوع می کنه خودشون ثوابشو ببرن . -حاج آقا بفرمایید جریان چیه سخت نگیرید .. -حکم اینه که اگر شوهری زنش را ترک کرد و به بلاد کفر رفت حداقل چهار هفته بعد می تواند صیغه نماینده خدا شود بدون جاری شدن صیغه طلاق و به محض رجعت شوهرش آن صیغه موقت ابطال می گردد . -حاج آقا مردان خدا و با ایمان و نمایندگانش چه کسانی هستند . اینجا که نباید مجتهد جامع الشرایط آگاه به علوم زمان و مدبر و مدیر و ار این چیزا باشه که ؟ -اکثر مراجع اجماع کرده اند که روحانیون جان بر کف مردانی با ایمان هستند .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 25 Jul 2013 00:20
مـــامــــــــان بخش بــــــر چهــــــــــــــــار 3
حاج آقا این موردی رو که می فرمایید خیلی حساس و نفس گیره . من در هیچ جا این حکم رو نخوندم و نشنیدم -خواهر من! در احکام شرعیه استدلال در مواردی که حکم بر عهده حاکم شرع و ولی خدا ست جایز نمی باشد . هر حکمی رو نمیشه در هر جایی بیان کرد . باید به فکر مسائل شرعی و سوءاستفاده های ناشی از آن هم بود . نفهمیدم این چی داره میگه . -حالا حاج آقا اگه روحانی عظیم الشان خلد آشیان جنت مکانی سراغ دارین که بیان این مشکل بنده رو حل بفرمایند هم ثواب اخروی داره هم دنیوی .. -خواهر ارغوان من می تونم این مسئولیت رو بپذیرم . اما دید و بینش اجتماعی رو هم باید در نظر گرفت . می خواهم ثوابی بکنم که امید وارم این مسئله به نوعی مسکوت مانده شما موافقت خودتون رو هم اعلام بفر مایید .. می دونستم چی می خواد بگه . بیشتر ملا ها همه این جوری هستند . سنگ خودشونو به سینه می زنند و من هم می خواستم باهاش حال کنم . یه چیزی می خواستم که کسمو بخا رونه حالا چه فرقی می کرد ملا باشه یا هر خر دیگه -سرور من شما امر بفر مایید من در خدمت شما هستم . -سر کار علیه اگر رخصت می فر مایند خطبه صیغه را بین خودم و شما جاری سازم تا ما نسبت به یکدیگر حلال و مباح گردیم . من هنوز صیغه نشده از هوس وا رفته بودم . -برادر ...حرفمو قطع کرد و گفت . میدانم که متوجه منظور این حقیر گشته اید .. یه عشوه ای اومده گفتم حاجی جون اگه می خوای متوجه شم این کتابی و حوزوی صحبت کردن رو ولش کن بره .. می خواستم بگم بشاش بره گفتم فعلا هنوز یک سرویس هم با این بنده خدا نرفتم هنوز هیچی نشده ممکنه بزنه کار خراب شه . حاجی خودشورسوند جلو تر به نزد من . یه چیزایی زیر لب زمزمه کرد و از من هم خواست که همونا رو بخونم . -ارغوان جان کاملا و با لهجه اعراب اونا رو تلفظ کن که صیغه من و تو حلال در بیاد .. یه چک تضمینی پنجاه هزار تو منی هم بهم داد . نمی دونم این بابت لفظی بود یا حق جندگی رو نمی دونم . -هم اینک من و تو با هم زن و شوهریم . پیمان مقدس ما در آسمانها بسته شده است .. -میثم جون بگو در آسمونا بسته شده .. این جوری حرف می زنی من الان نمی دونم چیکار کنم .. - با اجازه من برم حموم یه دوشی بگیرم .. سریع رفتم حموم . حاجی رو هم گفتم که بیاد ولی گفت من بعدا خودم کلی کار دارم . و باید موهای زائد دور آلت را بتراشم -حاج آقا میثم . شما خودت علامه و فاضل و اهل کتاب هستید . شرع مقدس میگه اگه موهای زائد بدن از دانه جوی بلند تر باشه عبادات باطله .. -ارغوان جون فرمایش شما کاملا متین و به جاست . اما باید به نکته ای هم اشاره کرد که در زمان قدیم جو این جویی که الان هست نبوده . درسته که داروین می گفت انسان از نسل میمونه و ما خیلی از نظریات اونو قبول نداریم ولی آب رفتگی بعضی از اشیاو موجودات را در طول زمان قبول داریم . خلاصه کنم آن موقع ها جو به اندازه یک و گاه دو بند انگشت هم بود . یعنی دو سه سانتی متری می شد . اندازه و حد حرام بودن موی زائد بدن بر مبنای جوی کاشته شده در هزار و چهار صد سال محاسبه شده . ما باید به جای این همه سر کار گذاشتن بابت انرژی هسته ای روی این مسائل کار کنیم . الان اگه من بخوام در رشته کارشناسی ارشد الهیات ادامه تحصیل بدم اتفاقا پایان نامه خودم رو بر مبنای رشد موی زائد بر مبنای جوی قدیم و جدید تنظیم می کنم -حاج آقا ببخشید من مطلب رو گرفتم حالا اگه ممکنه ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا .. -گر صبر کنی زغوره حلوا سازی .. -جاج آقا این خودش همین الآنشم شیرینه . بهتره بگم سیلی نقد به از حلوای نسیه .. میثم چقدر از این حاضر جوابی ها من خوشش اومده بود . برای همین خودشو سریع رسوند به حموم و موهای دور و بر کیرشو اصلاح کرد و یک آبی به تن و بدنش زد و اومد . واقعا که این آخوندا عبا و عمامه شونو میندازن دور قیافه آدما رو پیدا می کنن . من قشنگ ترین شورت و سوتینمو انتخاب کرده ازش استفاده کردم . البته قبلش از حاجی جون سوال کرده بودم برای لباس زیر چه رنگی رو می پسنده که مرد مومن جواب داده بود آبی آسمونی .. دیگه لباس خواب تنم نکردم . حاجی هم با این هیکل پشم و پیله ای خودش اومد روی تخت .. ولی خیلی خوش اندام و جذاب بود . . کس بی تاب و تشنه من هنوز هیچی نشده بود خیس کرده بودم . اومد طرف من شورتمو کشید پایین . -حاجی میثم . طوری میای جلو که انگاری کس ندیده ای . -ما بندگان واقعی همیشه شکر نعمت می کنیم و قدر این نعمتها رو می دونیم -پس جایی شکر گزار باش که شکر نعمت نعمتت افزون کند .. کسم داغ کرده بود . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام . شورتشو کشیده بود پایین . -اوووووففففففف اووووووففففففف .. چه زبون داغی داری ؟/؟ در واقع کسم داغ بود که با زبون حاجی سرویس کامل شده بود .. خدا مرگم بده صدای پاهایی می شنیدم . تازه رفته بودم کیر حاجی رو ببینم و چقدر هم با حال بود .. ولی از دماغمون داشت در میومد . صدای پای اسحاق و احسان بود . حاجی مست شهوت بود و حواسش نبود .. من چاره ای نداشتم جز این که برم توی فیلم .. -وااااااییییییی نا مسلمون ولم کن .. من نمی خوام .. من شوهر دارم بچه دارم .. کمک کمک ...کمک ... در همین لحظه پسرام گاز رو زیاد کرده و اومدن این طرف -مادر مادررررررر اومدیم .. حاجی میثم که نفهمیده بود چی شده می خواست عبا و عمامه اشو بگیره به طرفی در بره ولی احسان و اسحاق اومده بودند سراغش .. -کثافت آشغال با ننه ما .. با مادر ما . خجالت نمی کشی به زور می خوای اونو داشته باشی . از ریشت خجالت بکش .. دو تایی افتادن به جون میثم احکام صادر کن و تا می خورد زدنش .. .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 4 Aug 2013 22:43
مـــامــــــــان بخش بــــــر چهــــــــــــــــار 4
عجب رسوایی و آبرو ریزی شده بود . نمی دونستم چه جوری جمعش کنم . بچه ها تا می خورد این ملای بد بخت و شیطان را زدند . آخوند نمی دونست چی بگه . یه چشمکی به این ملا زده که یعنی کاریت نباشه .. -بچه ها بیایین کارتون دارم . خیلی آروم بهشون گفتم من می خواستم در مورد یک مسئله با حاج آقا مشو رت کنم نمی خواستم کار به اینحا بکشه .. اسحاق : آره مامان ما خودمون می شناسیمت .یه عمره داریم باهات زندگی می کنیم . چهار تا پسر بزرگ کردی . اون یهو اومد طرف من .. گریه رو سر دادم . اون یک دفعه اومد ولی بچه ها برای حفظ آبرو دیگه ولش کنین . این طایفه همه شون همینن . . اگه الان اونو ببرین وسط میدون و کوچه ولش کنین مردم میگن چه خبر شده . احسان : مامان آن که را حساب پاک است از محاسبه چه پاک است . شما که سیر نخوردی که دهنت بو بده -پسرا در دروازه رو میشه بست دهن مردمو نمیشه بست . ملا میثم رو زمین افتاده بود و نمی دونست چی بگه . بگه من با خوندن یه کوس شعر نامه مادر شما رو صیغه کردم ؟/؟ کدوم شاهد کدوم ثبت .؟/؟ تازه حرف یک آخوند این روزا پشم کیر و موی کس حساب نمیشه مگر بین خود آخوندایی که با هم بده بستون دارن . میثم خیلی بی حال شده بود . احسان و اسحاق هر کدوم یه لگدی بهش زدند و لباسا رو ریختن رو سرش و گفتند سه دقیقه وقت داری گورت رو گم کنی . آبروی نداشته هرچی آخوندو بردی . باید تو رو لخت مینداختیم کوچه و رسوات می کردیم . مردمی که می دونن آخوند چه انگلیه اینو با تمام وجودشون حس و لمس کنن . -بچه ها دیگه بسه . ولش کنین بره . در عفو لذتی هست که در انتقام نیست . وقتی ما سه تا تنها شدیم تازه متوجه شدم در چه حالت عجیبی قرار دارم . من که لخت بودم و فقط این فرصتو داشتم که یکی دو تا از پوشش ها مو ردیف کنم . پسرام به طرز خاصی نگام می کردند . اسحاق و احسان هر دو تا شون زرنگ بودند . منم چند بار اونا رو در یه حالتهای عجیبی دیده بودم . طوری که از کارشون چندشم شده بود . نمی تونستم باور کنم که اونا دارن همچین کاری می کنن . اسحاق رو دیده بودم که یه بار از توی حیاط یکی از شورتهای خیلی نازک منو گرفت و کیرشو فرو کرد لای اون .شاید با این تصور که داره مامانشو می کنه این کارو انجام داده بود . شایدم این تصور رو نداشت ولی این چیزی بود که من دوست داشتم باور کنم . آخه چرا . من کاملا متوجهش بودم . رفته بود یه گوشه ای .. کیرشو در آورده بود و روش دست می کشید . من از گوشه پنجره بالا متوجهش بودم . فکرشو نمی کرد که من از اون زاویه اونو ببینم . از اون بالا شاهد بودم که چطور قطرات آب کیرشو داره می ریزه توی حیاط .. بچه ها هم زیاد مقصر نبودند . زن نداشتن و زیاد هم زیاد اهل دختر بازی نبودن. احسان هم همین کارو با سوتین من انجام داده بود . اونو جلوی بینی اش گرفت و اونو می بویید . نمی دونم این دو تا پسرام به کی رفته بودند که این قدر هیز شده بودند ولی حالا در این شرایط زیاد هیز نشون نمی دادند . شایدهم هوس اونا در حد همون شورت و سوتین بود . . دو تا پسرا با خشم وناراحتی با هام حرف می زدند . -مامان ما هرچه نگاه می کنیم آثار زور رو اینجا نمی بینیم . -چی می خوای بگی ؟/؟ می خوای بگی که من با تمایل خودم اومدم طرف آخونده ؟/؟ خجالت نمی کشی ؟/؟ اسحاق ازت انتظار نداشتم -مامان من که قضاوتی نکردم . نمی دونم . یعنی چه جوری یک روحانی پیش نماز مسجد محل به خودش اجازه میده بدون گرویی لازم ریسک کنه . دستمو آوردم بالا گذاشتم زیر گوش پسر بزرگم . -احسان خان اگه شما هم شکی دارید بفر مایید تا شکتونو بر طرف کنم -نه مامان من به شما ایمان دارم .. ..خودم از این حرکت خودم خیلی ناراحت شده بودم . اصلا دلم نمی خواست اونو می زدم . ولی از حق خودم زدمش . می دونستم به من شک کرده . شایدم یقین داشت . پسره پررو حالا شورتمو می بینه جق می زنه . اگه کونمو ببینه چیکار می کنه . خطر از بیخ گوش من رد شده بود . حالا که همه چی به خیر گذشته بود تازه به این یاد افتاده بودم که کمرم سنگین شده و هوس دارم . کسم می خاره شورتم به طرز عجیبی خیس شده . هر چه فکر می کردم این اسحاق و احسان چی شد که زود بر گشتن بایدحسابشو می کردم که شاید یکی از استاداشون غیبت داشته . ولی ریسک عجیبی کرده بودم . نباید در منزل خودم این کارو می کردم . ولی فکر نمی کردم که دیگه من و میثم می تونستیم تماسی با هم داشته باشیم . . اسحاق و احسان رفته بوند توی یکی از اتاقها .. منم سریع رفتم به حیاط خلوتی که پشت اون اتاق قرار داشت و زیر پنجره اش قرار گرفتم . صداشونو می شنیدم -اسحاق تو نمی بایستی این جور با مادر حرف می زدی. فرضا اگر هم مامان تمایلی داشت بازم به خودش مربوط بود . هر چند منم از این کارش ناراحتم . -احسان آبروی ما رفت . اونم یک آخوند . تازه بابای ما هر کثافتکاری داشته باشه باز یه مرده اون هنوز شوهر مامان ماست . من اگه خودم مادرمو بکنم نمیذارم که یه آخوند این کارو بکنه -اسحاق زشته .. -خوبه حالا تو نمی خوای از این حرفا پیش من بزنی . من خودم دیدم یه بار مامان با شورت و سوتین رفته بود تو حیاط یه وسیله ای بیاره حالا چی شد که لباش تنش نبود رو نمی دونم تو داشتی جق می زدی .. -حتما تو هم اون طرف داشتی جق می زدی .. -دل به دل و دودول به دودول راه داره ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 22 Aug 2013 00:30
مـــامــــــــان بخش بــــــر چهــــــــــــــــار 9
دهنشو گذاشته بود روی کون من . سرش کاملا افتاده بود رو کونم .انگار دیگه به تنها چیزی که توجه نداشت ماساژدادن و مالوندن من بود . خیلی آروم با دندوناش گازم می گرفت طوری که خیلی لذت می بردم . -اسحاق ! اینم به مدل جدید نرمشه ؟/؟ -خوشت میاد مامان ؟/؟ -حس می کنم خیلی آرومم می کنه . ولی تو که سختت نیست من این جور لخت جلو تم -نه برای چی مامان . تو خودت چی . -برای چی عزیزم . فقط سرت روی باسنمه و اون جور داری با لذت گرما رو پخشش می کنی فقط از یه نظر کمی سختمه . -می خوای سرمو بر دارم و دیگه به این کارم ادامه ندم ؟/؟ -اتفاقا می خوام به اینکارت ادامه بدی . فقط می خواستم یه چیزی بگم . چه جوری بگم . اون مربوط مبیشه به مسئله زنانگی من .. -ارغوان جون تو که خودت می دونی این مسائل دیگه امروز حل شده . دیگه یواش یواش باید از مد بیفته که وقتی می خوای بری یه مغازه ای نوار بهداشتی خریدکنی طرف اونو بپیچه داخل یک فریز مشکی که کسی اونو نبینه -اووووووخخخخخ پسرم فدای اون فر هنگ بالات . اتفاقا من هم می خواستم در همین مایه ها یک حرفی بزنم و اون این که من الان پریودم . همین یکساعت پیش فهمیدم که پریود هستم. عزیزم این جوری که پیش میری بوی خون من اذیتت می کنه . من سختمه . حتما میگی چه مامان بد بو و کثیفی داری -مامان اصلا این حرفو نزن . من وقتی دلخور میشم که یکی دیگه سرشو بذاره اینجا در حالی که من با لذت این کارو انجام میدم . نمی خوام مادر جونم احساس تنهایی بکنه یا این که کمبودی حس کنه -ممنونم اسحاق جون . من تا شما رو دارم احساس تنهایی نمی کنم ولی در مورد این که احساس کمبود نمی کنم رو دقیقا متوجه منظورت نشدم . اسحاق در حالی که کونمو مثل سابق نرم نرم گاز می زد به تته پته افتاده بود .من که خودم می دونستم نیاز و خواسته اون واسه چیه و چرا این قدر التهاب داره ولی اون نمی تونست مسئله رو چه جوری بازش کنه . نمی دونم واسه چی بدش نمیومد . می خواست منو خوشحال کنه یا از هوسش بود ؟/؟ کیر شق و سفتش که نشون از هوس بالاش می گفت . داغی صورت و تپش قلبش . من اونو به خوبی می شناختم . هر وقت کاری رو می خواست با ترس و دلهره انجام بده اضطراب اون از غیر عادی هم غیر عادی تر می شد . دو طرف کونمو به پهلو ها بازشون کرد و زبونشو بیشتر رو چاک و درز وسط کونم کشید .گذاشتم چند بار این کارو انجام بده -آهههههه نهههههههه .. عزیزم . پسر نازم . اسحاق جون این دیکه چه ماساژ نرمیه . حس می کنم که خون رو در تمام تنم به جریان انداخته . عزیزم دلبندم . پسر گلم من پریود هستم . تو حالا بدت نمیاد ؟/؟ من نمی دونم چطور می تونی اون بالا رو زبون بزنی . -مامان عشق منی . عشق واقعی و عشق حقیقی عشق مادره . پس چرا من خالصانه عاشقت نباشم . طوری لیست می زنمت و همه جات رو می خورم که هیچ مرد غریبه ای این کارو برات انجام نده .. -آخخخخخخخخ نهههههه این چه حرفیه که می زنی .. نگو نگو .. اسحاق نگو که گناهه تمام این حرفا رو هم با عشوه میومدم . طوری که می دونستم این کیرش همچنان در حال شق شدنه -مامان هر کاری برات می کنم -یعنی کارایی رو که یه مرد غریبه انجام میده و می تونه انجام بده تو اونا رو برام می کنی .؟/؟-آره مامان اگه تو بخوای . آره من می کنم . می کنم .. اون واژه می کنم به معنای انجام شد رو با لحنی ادا کرد که می خواست بگه می کنم یعنی تو رو می کنم و می دونست که منم هدفم همینه و همینو می خوام . و بهترین و داغ ترین زمانی بود که باید این آخرین فاصله ای رو هم که بین ما وجود داشت می شکستیم و به هم می رسیدیم . غرق در لذت سکس در هوس . -پس بکن .. بکن اسحاق .. بکن .. نشون بده که حرفت با عملت یکیه . نشون میدم . نشون میدم مامان که حرف و عمل من یکیه . چون دوستت دارم . دوستت دارم و عاشقتم . مامان من عاشقتم . فدات میشم . همه جاتو با لذت لیس می زنم . خونتو می خورم . -نههههه نههههههه نگو .. سختمه نکن .. نکن . اسحاق .. هنوز شروع نکرده بود بی حال شده بودم . دیگه فهمیدم که سرانجام اولین پسر من تونسته بر من غلبه کنه و منو بگاد . هر چند حالا لبهاش رو کسم قرار داشت ولی چسبیدن به کس یعنی گاییدن اون . مردی که به کس زنی دست می زنه و زن از خودش عکس العمل منفی نشون نمیده یعنی این کس کوسیه که بالاخره توسط همون مرد به گاییدن میره حتی اگه برای سالها بعد باشه ولی من اینو برای ثانیه هایی بعد می خواستم . اسحاق داشت کسمو لیسش می زد اونم با چه اشتهایی . -باشه باشه اسحاق هر جور که حال می کنی با من حال کن . حال بده . منو سرخم کن کبابم کن . تو که منو داری می کشی هر جوری دوست داری منو بکش . منو بکش . نهههههه داشت چیکار می کرد . هر خیسی که روی کس و دور کسم بود داشت می خورد . چه میکی می زد لبه های کسمو . چوچوله هامو چه با اشتها می خورد .ولی ازجلو اگه این کارو می کرد راحت تر بود . لبامو گاز می گرفتم . آتیش من با کیر کلفتش خوابیده می شد . کیری که از بچگی نشون می داد که کلفته . می دونستم اگه شورتشو بکشه پایین همون لحظه اول بر من ثابت میشه که اشتباه نکردم . هر چند که چند سال پیش یه بار اونو کنار حموم دیدم که شورت پاش نیست و کیر کلفتش در حال تلو تلو خوردنه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم