ارسالها: 3650
#42
Posted: 26 Dec 2013 13:58
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 41
کیرش کس و کونمو داغ کرده بود . دلم می خواست بگم شورتتو بکش پایین و کارمو یکسره کن . فکرشو نمی کردم با این که این همه ار گاسم شدم و حال پشت سر هم حال داشتم بازم از این که با هام ور بره و بخواد منوبکنه خوشحال و راضی باشم . داشتم آتیش می گرفتم . دستش رفته بود رو سینه هام . بازم قلبم به شدت می تپید . این تپش هم از روی هوس بود هم به خاطر این که نمی خواستم اون بفهمه که من چقدر هیجان دارم و دلم می خواد که اون منو در اختیار خودش بگیره و دوباره بکنه . حالا اون تنها بود . درو از داخل قفل کرده بود .. -دوباره بهم بگو اسحاق چرا درو از داخل قفل کردی . منظورت چی بود . می خوای مگه کاری کنی . -مامان گل و خوش بدن من . مگه تو نگفتی که دلت نمی خواد تو خودت به ما یاد دادی که پسرای حرف گوش کنی باشیم . خودت گفتی لذت می بری از این که ما به حرفات توجه می کنیم خوشحالی . از وقتی که بچه بودیم بیشتر به حرفای تو توجه داشتیم . چون بیشتر این تو بودی که به ما تو جه داشتی . بابا که همش به دنبال کارای خودش و عشق و تفریح خودش بود و حالا هم هست .. اسحاق داشت واسه خودش حرف می زد و من هنوز به اون کیر کلفتی که داخل شلوارش به کونم چسبیده بود فکر می کردم . قبلا هر وقت که قلی منو می گایید و سالی و وقتی شانسی ار گاسمم می کرد تا مدتی رو احساس سیری می کردم ولی خالا این چند روزه با این که پریود هم بودم ولی نمی دونم چرا هر چی کیر می خوردم سیر نمی شدم . شاید اونا طوری بهم مزه سکس رو چشونده بودند که در پایان هر هیجانی دوست داشتم هیجان دیگه ای شروع شه .. یک زن و شاید هم یک مرد در طول سکس همش عشقش به اینه که بتونه به آخر خط برسه خودشو خالی کنه و از این لحظه ها لذت ببره . وقتی هم به اوج می رسه آروم می گیره . حس می کنه آبی رو آتیش ریخته شده . وپس از مدتی دوباره عاشق اون هیجان میشه . لحظه هایی که داغش کنه و اونو تشنه رسیدن به اوج قرار بده . حالا من همون حالتو داشتم . می خواستم توپو بندازم به زمین اسحاق . -عزیزم این چرا این جور سفت و شق شده . کیر مردا وقتی که به هوس میفته و یه چیزی رو می خواد این جوری بلند میشه -مامان تو که دوست نداری حالشو نداری بذار همین جور بغلت بزنم و بخوابیم .. منم دیگه حرفی نزدم . فقط هر چند لحظه یک بار یه حرکتی به خودم می دادم تا اونو تشنه تر کنم . تا آ تیش هوسو بیشترش کنم . تا کاری کنم که اون بیشتر نشون بده که منو می خواد و می خواد که با من باشه .. ولی حس می کردم که اون منتظر یه حرکتی از طرف منه .. -اسحاق اگه این جوری سختته و شورتت اذیتت می کنه می تونی اونو از پات درش بیاری . -مامان آخه من این جوری بهت می چسبم . -خب بچسب ولی کاری نکن . یک مرد باید اراده داشته باشه . تو که تا حالا اراده ات خیلی خوب بود . پسر حرف شنوی من همون کاری رو انجام داد که من می خواستم شورتشو کشید پایین و مثلا ازم فاصله گرفت . واسه اون چند لحظه ای که از تخت پایین رفته بود تا شورتشو در آره منم ملافه رو طوری که اون نفهمه با فشار روی کسم کشیدم تا اون خیسی های کسمو خشک کنم که یه جورایی از طرف کونم خودشو نشون نده . حالا دو تایی مون لخت به هم چسبیده بودیم . من یه پهلو و پشت به اون قرار داشتم . خیلی داغ شده بودم . کیرش خیلی آروم به کونم چسبیده بود . دستاشو دور کمرم حلقه زده بود طوری که با هر دو تا سینه هام تماس داشت . سرشو گذاشته بود رو قسمت بالای کمرم و خیلی آروم پس گردنمو می بوسید و بوش می کرد . -مااااااماااااان -جااااان -این کار که ایراد نداره -چه کاری رو میگی . -همین که دارم می بوسمت و نازت میدم -اوووووففففف نههههههه چه ایرادی داره ! اگه به منظور و نیت خاصی نباشه خیلی خوشمم میاد . دلم می خواد به همین صورت ادامه بدی . ادامه بدی . بگی که خیلی خوشت میاد و دوستم داری . کس خشک شده من می رفت تا یک بار دیگه سر شار از خیسی های هوس شه . کیر اسحاق چسبیده به کونم بود . با یه حرکت دیگه می تونست روی شکاف قرار بگیره ولی حس کردم که خودشو کشیده عقب -چی شده عزیزم .. -این جوری بهتره . هر لحظه فکر می کنم که می خواد خالی کنه -من بمیرم . واسه کمرت خیلی بده . عیبی نداره .. می خوای شمشیرتو فروش کن توی غلاف .. اشکش همونجا در آد و بعدش که خوب عقده هاشو خالی کرد و سبک شد می تونی بکشیش بیرون .. هنوز حرفم تموم نشده بود که کیر کلفت و دراز اسحاقو تا ته کسم حسش کردم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#43
Posted: 29 Dec 2013 23:39
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار42
طوری احساس هیجان و سر حالی می کردم که انگاری زبونم بند اومده بود از این که بهش بگم حالا اگه دوست داری می تونی آبتو خالی کنی .. تازه رفتم اینو بگم که دیدم پس از چند ضربه و ورود و خروج کیر به کس آبشو خالی کرد اون داخل . -جااااااان چیکار کردی اسحاق . بازم توی کس قرمز مامانت خالی کردی ؟/؟ .. آروم زیر گوش من زمزمه می کرد . -حالا گل سرخ من چه دستوری صادر می فر مایند . این خار رو از کست بیرون بکشم ؟/؟-اووووووفففففف اسحاق تو به این آب حیات و این کیر زندگی بخشت میگی خار ؟/؟ -مامان مرده و قولش گفتم به طمع این هیکل تو نمیام پیشت یه وقت خیالای بد نکنی -اوووووووخخخخخ فدات اگه خیالای بد بکنم اون وقت چی میشه . دیگه منو نمی بخشی ؟/؟ -کی میگه عزیزم . اگه خیالای بد نکنی تو رو نمی بخشم . -حالا شمشیرمو بیرون بکشم یا همون داخل باشه -می خوای مامانتو به کشتن بدی ؟/؟ خب معلومه دیگه اونو باید همون داخل داشته باشی . داشته باشی و نشون بدی که پیروزی .. -اوههههههه ماااااماااااااان مامان خوش کون و کس طلای من .. کی میگه شمشیر اسحاق پیروزه . مادر جونم ار غوان خوشگله من . غلاف تو پیروزه .. مادر جون مگه نشنیدی که خون بر شمشیر پیروز است . پس این تویی که همچنان داری حکومت می کنی . - فدات شم . فعلا که تو با فرو کردن کیرت سلطنت خودت رو ثابت کردی . - این کیر تاج سر ماست .. -اگه این کیر تاجه .. حضرت کون شما تاجدانی با یه دنیا الماس و یاقوت و زمرده .. -آره یاقوت سرخ . امید وارم بوی خون خفه ات نکرده باشه . اسحاق هوس دارم هوس دارم . تند تند منو بکن . شیطون اومدی اینجا که گولم بزنی -مامان ! جون بابا خیال بد نداشتم . -بابات بمیره می دونم داری دروغ می گی . دو تایی مون قلی رو دست انداخته و به ریش اون می خندیدیم . اسحاق با دو تا کف دستاش کونمو در چنگ خودش داشت و کیرشو محکم و پی در پی تا ته کسم می کوفت و ولم نمی کرد . -بزن بزن .. کس مادر بی حیای خودت رو جرش بده .. بهش بگو این قدر به خودش سختی نده .. ووووووییییییی بگو بگو بگو ولم نکن . خواهش می کنم . بگو این قدر اذیتم نکنه . من کیر می خوام من اونو می خوام . من داغی هوسو می خوام . من تن داع تو رو می خوام . می خوام ولم نکنی . بگی دوستم داری . بگی عاشقمی . بگی که با منی و همیشه در کنار منی . -مامان دوستت دارم دوستت دارم .. -بگردون بگردون . با دستات کونمو بگردون . بذار کیرت با دو تا چاک کوسم در تماس باشه .. اوووووخخخخخخخ چقدر حال میدی اسحاق . چقدر به این دسر نیاز داشتم . مامان با این کیر هایی که داری می خوری دسر و پیش غذاها قاطی شده . ممکنه اینو که داری می خوری به عنوان پیش غذا هم باشه .. -هر چی هست بالای سر ما, رو و توی کس ما جا داره .. برای چند دقیقه ای کمر منو محکم توی دستش نگه داشته بود و با شدت و تلنبه زدنهای سریع کاری کرده بود که بی پروا جیغ می کشیدم . بذار افشین و اشکان هم بشنون .. ولی می دونستم وقتی که اونا بخوابن به این سادگی ها نمی شنون .. ولی اگرم بیدارشن دیگه به این راحتی ها نمی خوابن . با این حال پس از لحظاتی صدامو آوردم پایین و تر جیح دادم که با نقشه از پیش تعیین شده ای که با اسحاق و احسان ردیفش می کنم بتونم کاری کنم که پنج تایی مون با هم سکس داشته باشیم . یک زن و چهار مرد . من با چهار تا پسرام .. با هیجان این مسئله و تصور صحنه هایی که چهار تا پسر دارن منو میگان کیر اسحاقو در کسم هضمش می کردم . -جاااااااااان چه حالی . چه عشقی . خیلی مزه می داد . بوسه های اسحاق منو بیشتر به هیجان آورده بود . احساس قشنگ جوونی و این که بخوام مثل یک زن در سالهای اول جوانی باشم خیلی سر حال و با نشاطم کرده بود . اصلا در هفته های اول از دواجم همچین هیجانی نداشته بودم . حالا وضع فرق می کرد . من باید خودمو برای چهار تا داماد آراسته می کردم . داماد هایی یکی از یکی بهتر . برای همین باید تلاش بیشتری می کردم تا هر روز زیباتر و خواستنی تر از روز قبل شم و این پسرای گلم چشم و دلشون به دنبال دخترای دیگه نباشه . -اسحاق کیرت مثل همیشه آتیش میده -میگی مامان میون این چهار تا کیر از همه شون بیشتر می سوزونه ؟/؟. -آره عزیزم . از همه شون بیشتر آتیش میده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#44
Posted: 2 Jan 2014 01:59
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 43
خلاصه اسحاق تا می تونست بهم حال داد و حال داد ولی از حال نمی رفت . این پسر چه زور و عطشی داشت . قربونش برم هم از همه بزرگ تر بود و هم کیر بزرگ تر و با حال تری داشت . .. -بچسبون . بچسبون .. -مامان کونت مث یه تنور داغه .. -نونو بچسبون . کیرتو بزن تا ته کسم و بکشش بیرون . ببین چه جوری می خوامش . . می خوام . خسته نمیشم . همین جور تا ابد من این کیر رو لازمش دارم . -مادر تو چهار تا رو لازمش داری .. -آخ که من چه عادتی کرده بودم . نمی دونستم چرا حالا که اسحاق داشت منو می کرد تشنه این بودم که اون سه تا رو هم در کنار خودم ببینم .. طوری با عشق و هوس منو می کرد که فکر می کردم آب کسم می خواد از چشام بریزه . داغ و پر هیجان همین جور ازش طلب کیر می کردم .. بوی خون همه جا پیچیده بود .. وقتی منو به ار گاسم رسوند کیرشو کشید بیرون و این بار کف دستشو گذاشت روی کس منو و خیسی اونو به طرف سوراخ کونم کشوند . حالا با یه فشار کیرشو فرو کرد توی کون من . -جاااااان .. اووووووههههههه نهههههههه اسحاق .. دردم گرفته ولی خوشم میاد .. -مامان این کونتو که می بینم و اگه نکنمش تا صبح بی خوابی میفته به سرم . حسرت نمیذاره که من بخوابم -بکن بکن بکن .. کونمو بکن . نمی خوام که حسرتشو بکشی . آفرین پسرم . -چقدر داغه کیرت .. -مامان کونت که کیرمو خاکسترش کرده . چه حالی میده . خیلی مزه داره . جاااااااان .. -عین یک گلوله داره آتیش میده و همین جور میره تا ته کونم . -خیلی با حاله ارغوان خوشگله من .. -اسحااااااااااق -جوووووووون -اسحاااااااااق -جووووووون بگو چی می خوای -تو ررررررررررو -باز چی می خوای مااااااماااااان این جوری که ناله می کنی می دونم یه چیزی ازم می خوای -تو خوب مامانتو می شناسی . -مگه تو منو نمی شناسی ؟/؟ ولی این دو سه روزه که با هم نزدیکی کردیم احساس نزدیکی بیشتری می کنم . مادرعزیزم -اسحاق من ازت می خوام که زود تر قال قضیه رو بکنیم . من می خوام این صمیمیت های بین ما بشه پنج نفره . اگه بدونی این جوری چقدر حال میده و می چسبه . چه کیفی داره . خیلی مزه میده پسرم .. -مامان چون به تو حال میده به ما هم حال میده ولی اگه خوب حسابشو کنیم متوجه میشیم که 4 تا کیر دارن بهت حال می دن . هر کدومشون هم به کس و کونت صفا میدن ولی تو بین ما چهار نفر قسمت میشی .. -یعنی میگی شما با مادرتون حال نمی کنین -نه مامان این حرفا چیه . می دونم که تو اون قدر با حال و سکسی هستی که نمی ذاری ما ارضا نشده بخوابیم . ابنم مث یک غذاست -بهم بر خورد اسحاق . تو حرفتو می زنی اون وقت میگی این حرفا چیه ؟/؟ -مامان می خوای تنبیهم کنی ؟/؟ می خوای به من بگی کیرمو از توی کونت بکشم بیرون ؟/؟ -نه اتفاقا می خوام بگم که تا صبح کونمو بکنی .. -مامان اینم از اون کارای غیر قابل امکانه .. - من واسه کون دادن آماده ام . حالا تو برای کون کردن آمادگی اونو نداری اون یه مسئله دیگه ایه . اسحاق کاملا متوجه بود که من اونو از رو بردم . داشتم باهاش شوخی می کردم . می خواستم جوونی و قدرت خودمو به رخش بکشم که مادرشونو که هنوز به میان سالی هم نرسیده آدم شل و ناتوانی فرض نکنن. -آخخخخخخ عزیزم چقدر دارم حال می کنم . اصلا خودمم نمی دونم .. زود باش زود باش .. چه حس خوب و قشنگیه . چشامو بسته بودم و به حرکت کیر اسحاق داخل کونم فکر می کردم .. اون گاهی خیلی آروم کیرشو فرو می کرد و می کشید بیرون -اوووووففففف نههههههه نههههههههه ولم نکن .. ولم نکن .. همین جوری خوبه . کیرت رو بفرست . بذار تا ته بکن منو ... آروم هم نه ..تند هم نه .. هر دو جورش بکن . بگو دوستم داری . بگو منو می خوای . جوووووون .. انگشتاشو هم فرو کرده بود توی کسم و همراه با گاییدن کونم اونا رو حرکتش می داد . با یه دستش هم سینه امو چنگش گرفته بود . -پسر اون شیری که خوردی حلالت باد . -مادر این کیری که خوردی حلالت باد .. خیلی خندیدیم .. -کیر بده ..شیر بده .. اسحاق هم که کیرش مثل کمر و دور و بر کس و زیر ناف من سنگین شده بود شروع کرد به سریع تر تلنبه زدن . -حال میده .. حال می کنم مزه میده جووووووون منو بکن .. کونم مال تو ..کسم مال تو ..هوووووووففففففف سینه هام هم مال تو همه جام مال تو . دوستت دارم . دوستت دارم تو عشق منی . هوس منی همه چیز منی . فدای کیرت . فدای اون کیر جون جونی تو .. می میرم براش .. اسحاق کونمو ورمش آورده بود . با این حال داشتم کیف می کردم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#45
Posted: 5 Jan 2014 23:33
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 44
-اسحاق عزیزم تا نریختی توی کونم دست از سر کیرت ور نمی دارم باید به من حال بدی . مادرت تشنه کیرته . می خوام می خوام .. کونم داغ کرده بود . به هیجان اومده بود .. اسحاق بالاخره منو به خواسته ام رسوند . چه کیفی داشت .. بعدش هم این لذت ادامه داشت به این صورت که اون دیگه تمام زوایا و گوشه ها و مغز کون منو لیس می زد و آروم آروم گازشون می گرفت .. -خیلی شیطونی . من که نمی خواستم تو منو وادارم کردی .. اسحاق در حالی که لبخند می زد گفت تو که خودت می دونی من رو حرف مادر حرف نمیارم و خیلی دوستش دارم . -فقط یادت باشه که با هم یه بر نامه ای بچینیم که تو و احسان سر زده وارد شین و کارتونو انجام بدین . در ضمن زیاد هم نمی خواین مقدمه چینی کنین . دیگه تا ما رو گیر انداختین خودتونو هم گیر بندازین . -مامان قلاب تو می تونه چهار تا ماهی رو با هم بگیره ؟/؟ -شما این ارغوان رو هنوز نشناختین . قلی فکر کرده که چیکاره هست . هنوز کو .. فکر کرده رفته منو به امان خدا گذاشته و دیگه همه چی تموم شد رفت ؟/؟ تازه حال کردن من با پسرام شروع شد . -فدای تو مامان .. دوروز بعد من و افشین و اشکان که برای گاییدن بعدی دیوونه ام کرده بودند خلوت کرده بودیم . -پسرا شما چرا این قدر عطش دارین . من که پریروز به شما رسیده بودم . -افشین : مامان تا نرسیده بودین یه جورایی دندون رو جیگر میذاشتیم . -اشکان : ولی بعد از اون باید دندون رو کس بذاریم .. -من نمی دونم این کس من چه کسیه که موقعی با کیر شما اخت شده که من وضعیتم قرمزه . لعنتی این دوروز هم تموم نمیشه تا بتونم راحت و پاک در اختیار شما قرار بگیرم .. افشین : قربونت مامانی تو الان هم پاکی . تمام خون کستو زبون می زنم . لیسش می زنم و نوش می کنم . -چی دارین میگین پسرا . از دست شما .. -حالا پسرای خوبم دو تایی تون مامانتونو لختش کنین .. دیوونه ها قبلش خودشون لخت شده بودند . هیجان این که تا یک ساعت دیگه سکس پنج نفری رو داریم با هم انجام میدیم منو به هیجان آورده بود و هنوز دستشون به کسم نرسیده خیس کرده بودم .. ولی حال من وسط بودم . افشین خودشو از جلو به من می مالید و اشکان هم پشت من قرار گرفته بود . کف دست دو تایی هم در دو جهت مخالف روی کسم قرار داشت -اوووووخخخخخ مادر فدای چنگ زدناتون بشه . اگه بدونین چقدر منو داغم کردین . وجودم مث شمع داره آب میشه .. اون آب شمع سوزان شما رو می خواد . حال بدین .. صبر کنین پسرا اول برم گوشی موبایل خودمو بذارم رو سکوت . پریز تلفن خونه رو هم قطع کنم این جوری اعصابم می ریزه به هم . بدون این که اونا متوجه شن درجا برای پسرا زنگ زدم و قطع کردم . بهشون علامت دادم که از همین دور و برا همین الان خودشونو برسونن خونه . چون اونا مثلا کلاس داشتند ولی اون روز به خاطر کس مامان و این که ائتلاف بزرگی داشته باشیم تر جیح دادن که غیبت کنن هر چند بعدا می تونستن گواهی پزشکی بگیرن . -پسرا من امروز خیلی هوس دارم . تا اول یه سرویس اون جفت کیراتونو توی سوراخام نکردین نمی تونم جون بگیرم . اول باید به من انرژی بدین و بعد ببینیم و ببینم یه من ماست چقدر روغن داره . افشین : مامانی با کس تو میشه نیمرو درست کرد . اشکان : چی میگی کس مامان خودش نیمروست .. افشین : به نظرم به جای نیم رو بگی دو رو بهتره . چون یک روش طرف منه و یک رو دیگه اش طرف توست . رو کیر افشین نشستم و. از اون طرف اشکان هم کرد توی کونم .-آخخخخخخخخ آروم تر .. -مامان تو که می گفتی کون دادن حال داره .. -آره ولی این جوری که ناگهانی بهش حمله نمی کنن . خلاصه دو تایی شون تلنبه زدنو شروع کردند . -افشین عزیزم .. کسسسسسسم کسسسسسسم .. در همین لحظه سر و صدای اون دو تا داداش هم در اومد . خیلی ناگهانی وارد شدند . کاملا لخت و برهنه و دستاشونو دور کیرشون لوله کرده بودند .. من مثلا جیغی کشیده و با پنجه هام به صورتم چنگ مینداختم . -اوووووفففففف من بمیرم . من بمیرم . با این حرفا مثلا سر پسرای سوم و چهارمم شیره می مالیدم که اونا بر این باور باشن که من در جریان نیستم . مات و مبهوت به من نگاه می کردند . مونده بودند که چیکار کنند .. -مادر ! ای که نام مقدست بر پهنه گیتی نوشته شده هیچ عشق زمینی چون عشق تو نیست . آخر چرا .. اینو اسحاق گفته بود . به زور جلو خنده امو می گرفتم .. احسان : مادر من هم گفته های برادر اسحاق را تایید می کنم .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#46
Posted: 8 Jan 2014 22:15
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 45
به زور جلو خنده خودمو می گرفتم . سعی می کردم عکس العملی نشون ندم . افشین و اشکان که از دستپاچگی نمی دونستن چیکار کنن . می دونم هردو شون دوست داشتند که زمین دهن باز کنه اونا رو ببلعه تا شاهد این وضعیت نباشن . خلاصه برای لحظاتی سکوت همه جا رو فرا گرفته بود . بهتر دیدم که سکوت را بشکنم .. -و باید بشنوید از مادر . مادری که فرزندانش را دوست می دارد . به عشق فرزند هرکاری را انجام می دهد . می گویند عشق به مادر بر ترین عشقهای زمینی است .. اما عشق به فرزند چی ؟/؟ یک مادر عشقش را با ایثار در هم می آمیزد . و من برای این عشق بهای سنگینی پرداخته ام .. ..... عجب تیکه های باحالی شده بود . انگاری که داشتیم نمایشنامه ای رو پیاده می کردبم .-مادر من و برادرم احسان هم می خواهیم که سهمی در پردازش تو مادر گرامی داشته باشیم . لحظاتی بود که افشین و اشکان کیرشونو از توی کس و کون من بیرون کشیده بودند . هر چند صحنه جالبی بود که برای لحظاتی دو تا برادر بزرگ تر شاهد بودند که اون دو تا کوچیک تره چه جوری کیرشونو داخل کس و کون من فرو کرده و دارن با هاش حال می کنن . جو سنگینی بر اونجاحاکم شده بود . اسحاق : ببین داداتش احسان حالا دیگه وقت حمله هست . ما باید نشون بدیم که مامان ایثار گر ما چهار تا فرزند داره نه دو تا .. اسحاق اومد جای افشین رو گرفت و احسان هم پشت من قرار گرفت تا احیانا فرو کنه توی کون قمبل کرده من .. من مثلا شروع کردم به دست و پا زدن و مقاومت کردن و کمی هم حرفای الکی می زدم تا جوزده ها رو کمی بخندونم یا متوجهشون کنم که در میان کاری جدی و انجام شد بذله گویی رو هم فراموش نمی کنم . -پسرا .. اسحاق احسان این درست نیست که به زور به مادرتون تجاوز کنین -مادر جون چرا بین پسرات فرق قائل میشی . یه نگاهی هم به بالا سرت بنداز . در به روی یک پاشنه نمی گرده . ورق که همیشه به نفع یکی نیست . -اگه بازیگر خوبی باشی می تونی همیشه برنده باشی -به شرطی که تو یکی به من تقلب بدی .. من می خوام که مامان ارغوان من برای اسحاق و احسانش هم همونی باشه که برای افشین و اشکان بوده . این دو تا پسر که قرار بود اول اونا بدون خبر کردن ارغوان با هاش سکس کنند مات مونده بودند که چرا این جوری شد . -پسرا یواش تر .. عدالت رو فراموش نکنین . من به همه تون می رسم . نمی ذارم که کسی مظلوم واقع شه . احسان : مامان این جور که بوش میاد من یکی خیلی مظلوم واقع شدم . ولی می دونم که تو مامان گل من کاری می کنی که هم من هم داداشم بتونیم تا حدودی جبران اشتباهات گذشته رو بکنیم . -اوووووووخخخخخخخخخ وووووووییییییی فدای دلتون بشه این ارغوان .. از این به بعد هر ضرر و زیان مالی و جنسی یقه تونو گرفت من یکی در خدمت شما هستم .. مادر یعنی عشقی که باید عدالت عشق را بین عشاق خود قسمت نماید .. وچه کسانی بهتر از فرزندان که عاشقان واقعی مادرند . بشتابید که سعادت واقعی در هماغوشی واقعی با مادران است . رو کیر اسحاق نشستن و کون دادن به احسان دیگه منو حسابی سرحال آورد . افشین و اشکان که هنوز در شوک لو رفتنشون بودند و نمی دونستند که جریان از کجا آب خورده , مات و مبهوت به داداشای بزرگترشون نگاه می کردند که چه جوری دارن ارغوان حشری رو آب بندی می کنن . دو تا کیر عین اجل معلق اومده بود سر وقت من . معلوم نبود کدومشون می خواد جون منو بگیره ولی راستش هردو شون شده بودند بلای دلپذیر ناگهانی که داشتن به من زندگی می دادند . خودم کونمو رو سر کیر اسحاق حرکت می دادم و احسان هم مراقب بود که کیرش از توی کون من بیرون کشیده نشه .. اون دو تا سرشونو انداخته بودند پایین . افشین و اشکانو میگم . از برادر بزرگای خودشون مثلا حساب می بردند .. با اشاره دست اونا رو به طرف خودم فرا خوندم .. دهنمو باز کردم و یه نگاه و اشاره ای به کیرشون کرده و دو تایی اومدند طرف من و با هم کیرشونو فرو کردن توی دهن من . عجب چیزی شده بود . دیگه نمی شد حرف زد . نفسم بند اومده بود . ولی چه کیفی داشت ! چه حالی کردم من ! دهنمو تا اونجایی که می شد بازش کردم .تا پذیرایی بیشتری از کیر بکنم . به سختی نفس می کشیدم ولی به آرزوم رسیده بودم . چها تا کیر رفته بودند به سوراخای وجودم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#47
Posted: 12 Jan 2014 23:31
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 46
حالا دیگه حس می کردم که به تمام آرزوهام رسیدم . آرزوهای بزرگ زندگی .. مادری که در کنار چهار تا پسرش احساس آرامش و خوشبختی می کرد . راستش دربیشتر لحظات اصلا فراموشم شده بود که شوهر نامردی هم دارم که خونه زندگیشو گذاشته به امون خدا رفته به دیاری که امید وارم دیگه بر نگرده . با این که کیر اشکان و افشین دهنمو پر کرده بود ولی من با لذت دلم می خواست حتی به وقت ساک زدن هم طوری عدالت رو رعایت کنم که وقتی لبامو از سر کیرشون به طرف پایین می کشم تقریبا به یک اندازه بهشون لذت بدم . دستای پسرام رو سینه هام کار می کرد . خیلی مراقب بودم که کاری نکنم که بین اونا تفاوتی گذاشته باشم . وقت زیاد بود تا به همه شون برسم . می دونستم .اسحاق و احسان با تلاشی غیر قابل انتظار داشتند روی کس و کون مادرشون فعالیت می کردند .. راستش پسر بزرگ من از همه شون فعال تر بود و بیشتر می شد با هاش حال کرد و حال می داد ولی من که نباید این موضوع رو آشکارش می کردم با همه اینها وقتی خودمو روش حرکت می دادم اونم کاری کرد که من حس کردم داره از کسم یه مایعی می ریزه بیرون .. یه مایعی گرم که دیگه وادارم کرده بود چشامو ببندم . و خیلی آروم دستامو به علامت این که توی کوس و کونم خالی کنین تکون بدم .. چه حالی می داد وقنی که احسان و اسحاق کمرمو محکم نگه داشته و پس از چند ضربه پی درپی و با سر و صداهایی که منو به یاد فیلمهای سکسی مینداخت توی کسم خالی کردند . درجا از جاشون بلند شدند .. و به اون دو تا پسر گفتند که بفرمایید .. انگاری که داشتند از کیسه خلیفه می بخشیدند . ولی من کیف می کردم و خوشم میومد . کیر اشکان و افشین هنوز توی دهنم قرار داشت . و با تکون دادن دست به اونا گفتم که هنوز کیرشونو توی دهنم نگه داشته باشن . اسحاق : مامان داره علامت میده که این که شما آب کیرتونو توی دهنش خالی کنین .. افشین : داداش این بده .. خوب نیست .. -رو حرف مادر که آدم حرف نمیاره . باید احترام گذاشت و حالا که مامان می خواد نباید که نا امیدش کنی . پس دعای خیر اون همیشه با توست . سعی کن که حرفشو گوش کنن .. یه دستمو گذاشته بودم روی کون افشین و دست دیگه رو هم روی کون اشکان قرار داده اونا رو بیشتر به طرف دهن خودم فشارشون می دادم . میک زدن کیر که جای خود داشت .. اووووووفففففف جوووووون اومده بود .. دو تایی شون داشتند توی دهن من خالی می کردند . شیره جون اونا توی دهنم یه حالت مخلوط پیدا کرده بود آب کیر دو تا پسرام مخلوط شده و در وجودم جای گرفته بود .. با لذت همه رو تا قطره آخر خوردم . دو تایی که منو گاییده بودند رفتن طرف دهنم .. حالا من رو افشین سوار بودم و کیرش رفته بود توی کسم و اشکان هم کونمو می کرد . یه دستمو دور کیر اسحاق و یه دست دیگه امو هم دور کیر احسان گذاشته و کف دستامو دور کیرشون لول کرده با چشایی از حدقه در اومده عین پلنگ می غریدم .. -آهای بچه ها این چیه که بلندش کردین .. اسحاق : واسه توست مامان .. حالا نوبت ماست که بهت حال بدیم .. -آههههههه بچه ها .. من شما رو بزرگ کردم .. حالا احساس می کنم که خیلی جوون و حتی بچه ام .. بچه ام و پر نشاط و شما باید بزرگم کنین .. یه دستمو گذاشتم زیر جفت بیضه این و یکی دیگه رو هم رو جفت بیضه اون . حالا این شما ها هستین که باید بزرگم کنین . نشون دین که شیر جوابش یعنی کیر .. اسحاق رو زمین نشست و گفت مامان من می خوام لبای گرم و داغتو ببوسم و بهت بگم که خیلی خاطر خواهتم .-فدای تو پسرم .. منم خاطر خواه هر چهار تاتون هستم ..چقدر حال می دادن این پسرا . اسحاق شروع کرد به بوسیدن من و از طرفی هم احسان هم با جفت سینه هام بازی می کرد . لحظه های بسیار خوش و دلپذیری بودند . لحظه هایی که جز آرامش و لذت ارمغان دیگه ای نداشت . احسان هم ازم لب گرفت .. همین چند روزی که فیلم سکسی دیده بودم چند تا صحنه ای رو دیده بودم که دو تا کیر رفته بود توی کس و یکی هم توی کون قرار داشت . دلم می خواست این پسرا هم که حالا هم کیر شده بودند منو در این شرایط هم بکنند . دلم می خواست این سوراخام در آن واحد به همه شون لذت بده . نشون بدم که یک مادر توانا و سکسی هستم . می تونم همه شونو راضی نگه داشته ارضاشون کنم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#48
Posted: 15 Jan 2014 21:17
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 47
سوار کیر افشین شده و اشکان هم گذاشت توی کونم . و اون دو تا فرو کردن تو دهنم . انگاری کیر دو تا پسرای بزرگترم در مجموع چاق و چله تر بود چون به لپام فشار بیشتری می آورد . خیلی حال می داد . فکر نمی کردم دیگه به این آسونی ها بتونم ار ضا شم . خیلی به من مزه داده بود . ریلکس شده بودم و آرامش خاصی بهم دست داده بود . تنظیم شده بودم . واسه همین دیگه فکر نمی کردم بتونم راحت ار گاسم شم ولی دو تا پسرا واسه این که هم به من و هم پیش داداش بزرگترا خودی نشون بدن طوری کمرمو داشته و با هیجان و قدرت منو می گاییدند که پس از پنج دقیقه حس کردم که این استعداد رو دارم که تا دقایقی دیگه بازم به اوجی دیگه برسم . نمی تونستم حرف بزنم ولی هیجان بازم اومده بود سراغم . اومده بود تا منو سر حال سرحالم کنه .اشکان با کف دستش محکم می زد به کونم . اگه کیر های اسحاق و احسان به من فرصت می دادند می گفتم پسرا دارین اسب می برین ؟/؟ آخ که چه کیفی داشت . کون دادن هم مثل کس دادن داشت بهم حال می داد .. افشین هم از پایین به بالا طوری منو هدف گرفته بود که بی اختیار و از هوس زیادی خیلی آروم جفت کیرایی رو که توی دهنم قرار داشت میک می زدم . من به آرزوم رسیده بودم . جفت پسرام به من می دادند اون چه رو که می خواستم . هیجان پشت سر هیجان و عشق پشت سر عشق . چهار تا رو با هم داشتن این یک نعمتیه که سراغ هر کسی نمیاد . ولی هنوز دلم بود پیش اون صحنه ای که در فیلم دیده بودم . دو تا کیر توی یک کس .. پسرا کیرشونو از دهنم بیرون کشیدند و بوسه های لب به لب و ور رفتن اونا با سایر اعضای بدن من شروع شد ... -اسحاق جان .. تا حالا دیدی که دو تا کیر وارد یک کس شه .. -فراوون مامان -ای شیطون کجا دیدی .. -توی فیلما .. ولی مادر همش فیلمه .. خوشگلی داره ولی اون جوری حال نمیده . دو تا کیر به هم می چسبه اون جوری که باید و شاید حرکت نمی کنه و مزه نمیده . به خصوص برای زن . -عزیز دلم تو چه می دونی مگه تو زن هستی که بتونی لذت زن رو درک کنی -مامان چی شده حالا همش داری در این مورد حرف می زنی . نکنه دوست داری ما با تو از این کارا بکنیم . بد فکری هم نیستا . چه هیجان انگیز میشه ! افشین : اوووووففففففف پیشنهاد خوبیه ولی کاش من می تونستم شاهد این صحنه باشم . اونی که میره پشت مامان و می تونه ببینه خوش به حالش .. -عزیزم مادر فداتون شه . چقدر خوب از احساسات و آرزو هاتون می گین . من راضی نیستم به این که دل شما رو بشکنم . شما مدل به مدل می تونین تغییر جا و وضعیت بدین . همه حالتا رو تجربه کنین .. اسحاق شده بود کار گردان .. دهنمو باز کردم تا احسان کیرشو بفرسته توی دهنم . هیجان شروع شده بود . قلبم به شدت می تپید . دل دل می کردم که رسوا نشم . آبروم پیش پسرام نره بتونم از پس سه تا کیر در سوراخام به خوبی بر بیام . اسحاق مثل یک کارگردان داشت فر ماندهی می کرد . به اشکان گفت که کیرشو دو سانت پایین تر از بغل کیر افشین بکنه توی کسم . اشکان هم کیرشو بیرون کشید و کرد توی کس .. حالا کبر های افشین و اشکان مماس با هم در کس من قرار داشتند . اسحاق هم یه زاویه ای به خودش داد و یه پاشم به طرفی ستون کرد و کیرشو با دستاش گرفت و اونو رو سوراخ کون فشار داد -اوووووففففففف دردم میاد . کلفته .. وووووییییی می ترسم .. -مامان همچین می کنی که انگاری که این کونت کیر ندیده باشه . -خب حالتت یک وریه دردم میاد -چاره چیه .. دو تا کیر توی کسته من که نمی تونم به داداشام بگم از جاشون حرکت کنند . به هر کلکی بود قسمتی از کیر اسحاق وارد کونم شد .. احسان هم که برای لحظاتی کیرشو از دهنم بیرون کشیده بود تا بتونم حرف بزنم ذوباره کیرشو کرد توی دهن من . خیلی کیف داشت . چشامو بسته بودم .. با خودم می گفتم ارغوان حال کن لذت ببر .. مزه داره . به هیچی فکر نکن .. ریلکس باش . آرامش .. لذت , فراموشی از غمها .. چهار تا کیر .. با این حرفا انگاری روح خودمو از این عالم کنده بودم و در یه حالت سیر و سلوک قرار گرفته بودم . با این حسم هیچ احساس دردی هم نمی کردم . فقط لذت بود و عشق .. خمار شده بودم . اون دو تا کیری هم که توی کسم بودند یکیشون که فکر کنم کیر افشین بود سرعت داشت . نمی دونستم دستای کدوم پسر رو سینه هام قرار گرفته . همون قدر خودمو بیدار نگه می داشتم که نیفتم و حالتم بهم نخوره .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#50
Posted: 22 Jan 2014 22:36
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار 49
-اووووفففففف چقدر خوشم میاد .. چقدر دارین به من لذت میدین .. بچه ها .. پسرا .. کاش به جای چهار تا پسر هشت تا پسر داشتم .. افشین : اون وقت مامان جون اینجا همیشه بین ما جنگ و دعوا بود . -نهههههههه نهههههههه مادر می دونه چه جوری عدالت رو بین بچه هاش رعایت کنه . به همه شما رسیدگی می کردم . به همه شما توجه می کردم . -مامان اون وقت روزی هشت تا کیر می خوردی ؟/؟ .. اشکان : بنازم به این اشتها .. احسان : پسرا احترام مامانونگه داشته باشین .. اشکان : این چیزایی که مامان الان گفته منو تر سونده . ما باید دو برابر فعلی بهش برسیم تا سیرش کنیم . اسحاق : از دست شما ها نمی دونم چیکار کنم .. احسان و اسحاق به تر تیب در حال گاییدن کس و کونم بودند . ظاهرا فقط اسحاق قصد خالی کردن آب کیرشو داشت . چون بقیه دقایقی پیش خودشونو سبک کرده بودند و سهم اون مونده بود .. با این که هنوز پریود بودم ولی کس بی چشم و روی من اصلا این چیزا حالیش نبود هر چی بیشتر کیر می خورد حریص تر می شد و بازم بیشترمی خواست . انگار طمعش زیاد تر شده بود . می خواست .همچنان می خواست . جاااااااااان .. عجب کیرایی توی تنم در حال گشتن بودند .. اشکان اومده بود از بالا مثلا کمک کون من شه وکمک حال داداش .. کون منو از بالا به دو طرف باز ترش کرد . ولی این جوری داشت لای دست و پا گیر می کرد .. اشکان : افشین چوب لای چرخ نشی . کلی خندیدیم . اسحاق حالت گاییدنشو نرم تر و چرخشی تر کرد . طوری که حس کردم می خواد به پوست کیرش لذت بیشتری بده و با آخر عشق و حالش توی کون من خالی کنه . چقدر لذت داشت . افشین دستاشو از رو کون من بر داشت و اومد از روبرو یه دیدی به کون من انداخت و مثل یک گزارشگر عمل می کرد .. -در همین لحظه موشک زمین به هوای اسحاق یک ماهواره مادر رو شکافته از کانونش رد شده .. احسان که کیرش کاملا سفت شده بود و داشت به کسم حال می داد گفت افشین جان اینو هم بگو. این موشکی که داره به ماهواره مادر می خوره یه حالت رفت و بر گشتی هم داره . اسحاق با همون سرعت داشت موشکشو می زد به بشقاب من و از سوراخ وسطش رد می کرد ..ولی از حق نگذریم بیشتر از بقیه کیر ها به من حال می داد . اونم چه حالی !دردم میومد ولی لذتش طوری بود که دوست داشتم بازم منو بکنه . دلم می خواست سوراخ کونمو ببینم . کیر اسحاق رو ببینم . قالب کونمو ببینم و حال کنم . از بچه ها خواستم هر چی آینه سیار توی خونه داریم بردارن بیارن با قالب کونم تنظیم کنن تا من بتونم ببینم اون حالتی رو که اسحاق کیرشو فرو می کنه توی کونم و اونو بیرون می کشه . . احسان : مامان تو چرا این قدر هیجان زده و دستپاچه ای .. -اگه بدونی من چقدر سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم . -حالا ما چهار تا دیگه نمیذاریم که این سختی رو تحمل کنی . پسرا اون کاری رو که می خواستم انجام دادند .. -اوووووخخخخخخ عزیزم .. اسحاق .. چه قشنگه .. چه با حاله . دلم می خوا د بازم منو بکنی تا چند دقیقه همین قالب و همین حالت رو ببینم . لذت میده . چقدر کونم درشته .. اسحاق به نظرت کونم گنده نیست ؟/؟ باید یه خورده آبش کنم -نه مامان . نکنه این کارو انجام بدی . من خوشم نمیاد .. بقیه پسرا هم یکی یکی به حرف اومده گفتند که اصلا دوست ندارن که من کونمو کوچیک کنم . احسان : ما از مامان کون گنده بیشتر خوشمون میاد . اتفاقا مردا از باسن بر جسته بیشتر خوششون میاد و بیشتر با این زنا حال می کنند هر چند استثنا هم داریم . -جاااااااان اسحاق خالی کن .. چقدر تشنه ام بود داره می ریزه .. داره میاد .. داره میاد .. داره میاد ... دور و بر کونم همه سفید شده .. چقدر لذت می بردم وقتی آب کیر می رفت توی سوراخ کون یا کسم و بعد شاهد این می بودم که قسمتی از اون بر گشت می کنه .. یهو می ریزه بیرون به طرف خارج .. یه چیز سفید یا شیری بر می گرده .. آخ چه منظره ای ! چه لحظه با شکوه و پر هیجانی ! -اسحاق ادامه بده .. بچه ها نوبتی بیاین . ول نکنین . نهضت ادامه دارد . اسحاق اگه خسته یا شل شدی سکان رو بده به دست بقیه تازه نفس ها -مامان من خسته نشدم ولی می خوام بقیه هم به نوبت بیان برای حس ختام بر نامه امشب کیری رو توی کون فرو کنن که از این بابت هم همه به نوایی رسیده باشن .. اشکان : همه به هر نوایی رسیدن . دیگه همین حالاشم کسی به مامان نمی تونه بگه من ازت طلبکارم . مامان به اندازه کافی به همه رسیده و با همه عشقبازی کرده و حال داده ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم