ارسالها: 3650
#84
Posted: 4 Jun 2014 23:23
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 83
طفلک اشکان و افشین همیشه عقب تر از اون دو تا داداشاشون هستن . اول باید برادرای بزرگ تر بخورن حال کنن . خوب که سیر شدن نوبت اونابشه .. اون طرف هر مردی به یه زنی چسبیده بود . نریمان که کیرشو کرده بود توی کس منصوره اونو کشید بیرون ..منصوره رو کرد به پدر شوهرش و گفت بابا اگه دوست داری رو سینه هام خالی کن .. منیژه که از اون سمت زیر کیر پسرش نوروز خان دست و پا می زد گفت منصوره جون اتفاقا پدر شوهرت خیلی دوست داره که لای سینه خیس کنه .. نریمان کیرشو گذاشت لای سینه منصوره و منصوره هم با چند حرکت کیر نریمان رو طوری چلوندش که پیر مرد بیچاره فکر کنم هر چی تو کمرش بودو خالی کرد و شل شد .. . منصوره با دستمال آب روی سینه شو پاک کرد .. کف دستشو گذاشته بود روی کسش و باهاش ور می رفت . حال و روزش نشون می داد که نریمان اونو خیلی سنگین کرده . پیرمرد وا رفته معلوم نبود کجا رفته و عروسش هم داشت کسشو انگولک می کرد . جفت کیر پسرام یعنی اشکان و افشینو از دهنم بیرون آورده و گفتم پسرا اون طرف منصوره بیکاره . دلمم نمیاد شما رو به اون حواله بدم ولی چاره چیه . تازه باید اجازه اونو از نوروز خان هم می گرفتم . نوروز هم که سخت در حال گاییدن مادرش بود . زنا خب معمولا در سکس فعالیت نمی کنند و برای همین می تونن فعالیت و دوام زیادی داشته باشن . -نوروز خان اگه اجازه می فر مایید و منصوره خانوم هم اگه تمایل دارن تشریف بیارن این طرف ما در خد متشون باشیم . یعنی فعلا در فاز اول دو تا از پسرای گلم ..پزشکای آینده مملکت در خدمت ایشون باشن . -ارغوان خانوم اجازه ما و زن ما دست شماست . فدایی داری آبجی ... معلوم نبود این آبجی گفتنش دیگه واسه چی بود ..شاید هم می خواست پیش پسرام مانور بیاد که مثلا داره احترام مادرشونو حفظ می کنه که اگه یه وقتی کیرشو توی کس مادرشون دیدن زیاد ناراحت نشن . -آبجی مگه منصوره جرات می کنه مخالفت کنه . منصوره چی میگی .. منصوره که گل از گلش شکفته بود و قندتوی دلش در حال آب شدن بود از اون جایی که می دونست شوهره رضایتشو اعلام کرده گفت هرچی آقامون بفرماد رو چشام رو سرم رو دلم جا داره . ما حرف روحرفشون نمیاریم .. نوروز : منصوره معطل نکن .. تا اینو گفت زن عین فرفره خودشو رسوند به پسرام . پسرای مودب و با کلاس من گفتند با اجازه مامان .. اجازه هست ؟ منصوره خندید و گفت امان از دست شما پسرا . من یه دختر دارم ولی نمی دونم اگه پسرمی داشتم اونا چیکار می کردند . اشکان : اگه پسر می داشتی که میومدن امروز با تو حال می کردن . -شیطون بلاها ما خودمون چند ساعت پیش با هم حال می کردیم افشین ولی حالا صفاش بیشتره .اون موقع هیجانش فقط زیاد بود .ولی الان آقامون می دونه . شرمنده وجدانمون نیستیم -داش افشین بیا تقسیمش کنیم دیگه .. منصوره : چی رو می خواین تقسیم کنین . مگه من گوشت قربونی هستم ؟ -منظورم کس و کونته .. -هر دو تا شو باید هر دو نفر بکنین . اصلا می خوایم تا صبح بترکونیم . زنا اگه دوست دارن بخوابن برن بخوابن من بیدارم . اگه هر هشت تا مرد هم بیان سراغ من همه رو جواب میدم .. این منصوره هم عجب زبون درازی شده بود . هی با اجازه شوهرم کس میدم و از این خالی بندی ها . معلوم نبود دیگه واسه چیه . افشین کرد توی کس منصوره و اشکان هم فرو کرد توی کونش .. دو تایی شون تلمبه زدنو شروع کرده بودند . یه نگاهی به پسرام که در حال گاییدن من بودن انداخته و گفتم چیه مرغ همسایه غازه ؟ قبل از این که من بیام شما یک کیر سیر همه اینا رو کردین . حالا که دو تا داداشاتون افتادن رو این زن هوس اونو کردین ؟ من که از اون خوشگل تر و جوون تر و سر حال ترم .. اسحاق : مامان این روزا خیلی زود به دل می گیری واسه هر چیزی ناراحت میشی . ما که حرفی نزدیم . یعنی یک نگاه کردن هم جرمه ؟ -حالا این قدر حرف نزنین . دو تایی تون باید تا هر وقت که مامان ارغوان خواست اونو بکنین و سر حالش کنین . .. اینجا هشت تا کیر بود که دلم می خواست با همه شون حال کنم . می خواستم بازم جلو پسرام به غریبه ها کس بدم تا اگه بازم مسئله خاصی پیش اومد اونا عادت کرده باشن .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#85
Posted: 8 Jun 2014 22:19
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 84
حالا من از شما دو تا می خوام تا اونجایی که می تونین مادر جونتونو سر حالش کنین .. منصوره عجب جیغی می کشید . -اوووووووووخخخخخخ کسسسسسسم افشین افشین .. جرررررررربده کسسسسسمو .. اشکان تو هم کونمو جرشششش بده .. می خوام هر دو تا تون بریزین توی کسسسسم می خوام هر دو تا تون منو بار دارم کنین .. می خوام از شما پسر داشته باشم .. با آب کیر هر دو تا تون .. ..افشین : مگه میشه .. اشکان : از نظر علمی نمیشه ولی یه جا یه مقاله ای خونده بودم که چهل و خوردی سال پیش در امریکا یک زنی یک بچه دو قلو می زاد که یکی ازاونا سفید پوست و یکی دیگه سیاه پوست بوده . بعدا کاشف به عمل میاد که در فاصله بیست دقیقه با یک مرد سیاه و یک مرد سفید بوده که توی کسش آب ریختند . خلاصه سیستم اون این جوری جواب داده .. -اووووووهههههه پسرا آقا دکترا من دوست دارم سیستم منم این جوری جواب بده و دو تا پسر داشته باشم .. در همین لحظه نوروز خان که هنوزم در حال گاییدن مادرش منیژه بود گفت ببینم زن خوب مادر جان داری واسه خودت می بری و می دوزی اگه بچه می خواستی به خودم می گفتی که ردیفت می کردم چرا بی خود داری زحمت این آقایونو زیاد می کنی . فکر کردی اگه بچه هات به دنیا بیان باباشون میذاره اونا رو داشته باشی ؟.. مادر بزرگشونو بگو ... ظاهرا این چند نفر ما رو گرفته بودند . روکردم به نوروز خان و از اونجایی که حس می کردم نوروز و منصوره و منیژه قاطی کردن گفتم آقا نوروز شما می تونین مامان منیژه خودتونو بار دار کنین ؟.. منیژه : سر پیری و معرکه گیری ؟ اگه منصوره جون نگهش می داره من قبول می کنم .. خلاصه کس شر گویی های اونا ادامه داشت و من و اسحاق و احسان همچنان به کارمون ادامه می دادیم و امان از دست کیر این پسره اسحاق .. اسحاق دیگه ما رو کس درست کرده بود . این پسره سیر بشو نبود . منم که دیگه از بس روز قبلش ار گاسم شده بودم دیگه فکر نکنم به این زودی ها می تونستم ار ضا شم ولی اشکان و افشین خیلی جوندار داشتند به منصوره حال می دادند . منصوره کسش همچین داغ و خیس و سرخ نشون می داد و از حال رفته بود که هر لحظه حس می کردم ممکنه سکته کنه . چون خیلی هیجان زده شده بود . منم که به کیر دو تا پسرام در حال ورود به سوراخ و خروج از اون نگاه می کردم طوری حشری شده بودم که دلم می خواست پسرام زود تر منصوره رو ول کنن و بیان سراغ من .. ظاهرا اونا خیلی اهل نظافت بودن . خونواده همسایه رو میگم .. از این رو کیر دو تا پسرا رو می خواستم در جا بیارم سمت جفت سوراخام . -اسحاق احسان بجنبین می خوایم دست عوض کنیم . یه ضربدری جفتی یاید راه بندازیم . شما دو تا پسرا با اون دو تا جاتونو عوض می کنین -حتما برای اینم باید از نوروز خان اجازه بگیری ؟ -نه بابا این جورا هم نیست . اصلا هم نیست . -اووووووفففففف مااااااماااااان کیرم کیرم .. -اسحاق تو وظیفه ات سنگینه .. نگاه کن اون طرفو .. الان منصوره داره پس میفته .. آفرین اشکان .. آفرین افشین الحق که پسرای خودم هستین .. اشکان هم دیگه واسه این زن کون نذاشته بود . دوطرف کون و کپل منصوره رو محکم در چنگ خودش داشت و کیرشو می کوبوند به ته کس .در کس و کون گاییدن سریع جا به جا می شدن . . اوووووخخخخخخخ چه حالی می داد این صحنه رو تماشا کردن ولی غرق حسادت شده بودم . این منصوره کس خل هم مثل این که راست می گفت که دوست داره هر دو تا کیر توی کسش خالی کنند . -نوروز خان از الان دارم میگم اگه منی پسرام با تخمک زنت بچه درست کنه اون وقت من مسئولیت اینو که شکایت بشه قبول نمی کنم .. -خاطرت تخت .. این فکر نکنم بچه بیار باشه حالا یه بلوفی می زنه . به منصوره بر خورده بود .. ولی دیگه دم نزد فقط همینو گفت که من امشب هر کیری رو که بخواد بی نصیب نمی ذارم از این که توی کس من خیس کنه -عزیزم اون وقت بابای بچه گم میشه .. منم رو کردم به سمت اونا و یه مخ گیری کردم و گفتم این قدر جوش نزنین .. شاید تا حالا بار داری صورت گرفته باشه .. اینا از غروب و بعد از ظهر تا حالا همین جوری مشغولن . راستی منیژه خانوم شما پریود میشی ؟ یائسه که نیستی . تازه داشتی از بار دار شدن حرف می زدی .. در همین حین یهو دیدم منصوره با اشاره دست علامت میده .. اونو طاقباز رو زمین خوابوندن .. -اسحاق زود باش .. کس مامانو خوب تنظیمش کن اگه از دستت بر نمیاد دو تا داداشات اونجا هستن .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#86
Posted: 12 Jun 2014 00:24
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 85
اشکان و افشین خیلی ماهرانه دست عوض می کردن . یعنی کیر عوض می کردند . گاهی این کون می کرد و گاهی هم اون .. خلاصه اسحاق که رگ غیرتش به جوش اومده بود ضرباتشو شدید تر کرد و تازه حس کردم که دارم به یه جاهایی می رسم -آفرین پسرم عزیزم تازه داری یه چیزی میشی اگه تو سر حالم کنی اون وقت وقتی بغل دستی ها به من برسن دیگه شاید زیاد اونا رو اذیتشون نکنم .. بیا عزیزم . فدات شم احسان . کون مامان بهتره یا این چهار تا کون و کپل .. من و منصوره تقریبا هم سن بودیم ولی اندام من از همه شون کار درست تر بود . پسرای دیوونه تنوع طلب .. ارغوان ارغوان این قدر جوش نزن . هوست کم میشه ها . خودت مگه از پسرات بهتری ؟ اونا هم به مادرشون رفتن دیگه . حقه باز و کلک . -اسحاق کیرت رو آتیش کن .. جوووووووون واااااااایییییییی .. وااااااااییییییی .. تمام نگاهها متوجه من شده بود و بد جوری هم داشتن نگام می کردن .. -ووووووویییییی ووووووویییییییی احسان کونم کونم باهاش ور برو . منصوره : کاشکی منم حداقل یه پسر داشتم که منو این جوری می گایید . خوش به حالت ارغوان چهار تا پسر داری و دارن این جوری بهت حال میدن . یکی از یکی بهتر .. اووووووففففففف نهههههههه نهههههههه .. بزن .. کسم کسم . افشین .. اشکان تو رو به جون مامانتون تند تر .. من و منصوره اونجا رو گذاشته بودیم رو سر مون و همه نگاهها متوجه ما شده بود .. یک آن دو تایی مون کف اتاق ولو شده و افتادیم .. با این که دلم می خواست پسرام شیره شونو می ریختن توی بدنم ولی واسشون ترسیدم . به اندازه کافی خودشونو خالی کرده بودن و این می تونست واسشون ضرر داشته باشه ولی اون طرف منصوره ازشون می خواست که دو تا پسرا آبشونو خالی کنند . -منصوره جون فدات شم الان در فاز بعدی این دو تا پسرام این کارو می کنن -خب اونا هم بکنن چی میشه .. انگاری باید مغز خر خورد این زنیکه رو حالیش کرد . حق هم داره , پسر که نداره بدونه بزرگ کردنش چه درد سری داره . پسرا جا به جا شدن و دوباره از نو ضربات بزن بزن و بکن بکن شروع شد . چه حالی می کرد این منصوره .. چون این دو تا پسرا که رفته بودن سر وقتش کیرشون کلفت تر بود . این بار اسحاق کیر کلفتشو کرده بود توی کون .. -اسحاق جان مراقب باش که الان این شب جمعه ای دبگه بیشتر در مانگاهها و بهتره بگم مطب دکترا تعطیله و ما گرفتار نشیم . -نهههههههه ارغوان جون من می تونم بگیرم می تونم . -ای بابا من همین حالا دارم می بینم هنوز یه سوم کیر اسحاق نرفته توی کونت داره می ترکه .. یه چشمکی به اسحاق زدم که اون دوزاریش افتاد . این منصوره خیلی ادعاش زیاد شده بود . فکر کرد کار هر کسیه که بتونه کیر اسحاقو دریافت کنه . اگه منم می تونم با هاش کنار بیام دلیل بر این نیست که گشاد باشم مادرش هستم و می تونم باهاش راه بیام . یه فشار دیگه که اسحاق به کون منصوره آورد این بار دیگه دادش رفت آسمون .. -اسحاق جون یواش تر . هنوز هیچی نرفته فرو که این قدر داره آه و ناله می کنه وای به این که بقیه رو هم بخوای بفرستی بره داخل .. می دونستم که هیچوقت کیر تا ته توی کون نمیره داشتم مغلطه کاری می کردم و این جوری روحیه ضعیف می کردم . فکر کرده بود به همین سادگی هاست .. حالا یه جونی گرفته بودم و خودمو روکیر اشکان تکون می دادم . افشین که کرده بود توی کونم . افشین : مامان ما رو بخشیدی ؟ -آره پسر گلم . مامان اگه نبخشه چیکار می تونه بکنه . هیچوقت مادر از فرزندان خودش کینه ای به دل نمی گیره همیشه دوستشون داره . حتی اونا رو از وجود خودشون بیشتر دوست داره . خلاصه با این حرفام یه خورده فضای اونجا رو گرمش کرده بودم . اسحاق و احسان منصوره رو بلند کرده رو هوا می گاییدن. اون طرف که ناصر داشت جوون ترین فرد جمع رو محجوبه رو می کرد بد جوری به این صحنه خیره شده بود . بقیه هم هوس کرده بودن به نوعی این حرکت رو پیاده کنن ولی زور زیاد می خواست .. منصوره رو رو هوا ارضاش کردن .. میگن هر وقت باشه این مادرا هوای دختراشونو دارن و از خودشون مایه میان این منصوره هم خطاب به ناصر گفت که دخترم محجوبه رو ولش کن که این دو تا آقایون می خوان بیان سر وقت اون و رو هوا تر تیبشو بدن . خیلی دوست داشت که دخترش محجوبه یا همون دختر نوروز و زن نیما هم به اندازه کافی حال کنه .. ناصر : محجوبه می خوای رفیق نیمه راه شی . -آقا ناصر تو که خودت می دونی الان اولین باریه که ما در یه همچه جمعی هستیم و من خیلی با کیرت حال می کنم ولی از بچگی تا حالا عادت داشتم که رو حرف مامانم حرف نیارم . -چشم مامان الان اومدم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#89
Posted: 22 Jun 2014 20:08
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 88
نریمان و نوروز و افشین داورای مسابقه بودند و اشکان هم مخصوص قطع و وصل آهنگ .. اون چهار تا پسر هم که نشسته بودن.. -راستی حواسمون باشه با هر زنی که از دور خارج میشه یک مرد رو هم از دور خارج کنیم که همیشه تعدا د زنا یکی بیشتر از مردا باشه . .. مسابقه شروع شده بود .. قبل از بازی چند تا انگشتمو کرده بودم توی کسم و سعی داشتم اونو به درجه ای از انبساط برسونم و دورشو خیس کنم که وقتی روی کیر قرار می گیره به نرمی و سرعت بیشتری فرو بره توس کس. آهنگ شروع شده بود .. بین مردا قرعه کشی شد و قرار بر این شد که اول ناصر بعد احسان و پشت سرش نیما همراه با یه زن برن کنار و نفر آخراسحاق بمونه .. همونی که باهاش هماهنگی زیادی دارم .. با ترانه خوشگلا باید برقصن اندی شروع کردیم .. من یه چشمم فقط به اسحاق بود که وقتی آهنگ قطع شد فوری برم طرف اون و بتونم رو کیرش بشینم . شاید اون دو تا پسر پارتی بازی می کردند و با یه حرکت کاری می کردند که سر کیرشون بخوره به بدنه کس من .. در این جور مسابقه ها بیش از این که جایگیری و فاصله ات با صندلی و جایی که می خوای برسی مهم باشه مهم اینه که تو تمرکز خودت رو روی یک نقطه حفظ کنی . هدفت رو از اول مشخص کنی . بعد این که نباید به خود رقص زیاد توجه داشته باشی .. کاری کنی که خب دیگران حس کنن که تو حالت طبیعی داری ولی فقط حواست کاملا متوجه اون نقطه ای باشه که می خوای خودت رو به اون جا برسونی .. حتی اگه بعد از قطع شدن آهنگ یک لحظه نقطه مناسب دیگه ای پیدا کردی هدف اولیه ات رو ول نکنی و من در بیشتر مهمونی ها و عروسی ها اکثرا در مسابقات این چنینی که نشستن روی صندلی بود و حالا این جا یک کیر بهش اضافه شده نفر اول می شدم . فقط یک بار پام سر خورد و افتادم زمین که دیگه از دور خارج شدم و یکی دو بار دیگه که موفق نشدم .. این جا در حرکت اول یک لحظه متوجه شدم که آهنگ قطع شده . درجا به سمت کیر پسر بزرگه ام رفتم .. فقط ده ثانیه فرصت داشتم . قبل از این که برم روش بشینم اول دو تا برشهای کونمو با دو تا دست به پهلو ها بازشون کرده و شکاف وسط رو روی کیر قرار دادم . خیلی خونسردانه این کاررو انجام دادم و کس منم که به اندازه کافی خیس و روون بود و در یه حالت دوپینگ کرده , کیر تا انتها رفت توی کسم . داور ها باید خیلی سریع این حرکات رو زیر نظر قرار می دادند . جای حرف و حدیثی نبود . در ضمن اگه در ضربه و حرکت اول کیر وارد کس نمی شد پسرا یا مردا حق نداشتند که با دست کیرشونو تنظیم کنند و این زن بود که باید این کارو انجام می داد . سه تا داور حسابی به صحنه خیره شده و اگه کیر نمی رفت توی کس باید به ساعتشون نگاه می کردند و پس از ده ثانیه فرجه اون شکست خورده رودر صورت عدم موفقیت از دور خارج کرده , بیرون گود مونده رو می نشوندن رو کیر تا شانسشو آزمایش کنه . خیلی با حال و خنده دار بود . در فاز اول همون جوری که معلوم بود منیژه که از همه مسن تر بود خارج از گود مونده بود . فقط منصوره که رو کیر دامادش نیما نشسته بود چند ثانیه ای مکث داشت که افشین به خوبی تونست از عهده داوری بر بیاد و قبل از پایان ده ثانیه به هر جون کندن و تنظیم کیری بود کیررو فرستاد داخل کس .. منیژه و ناصر رفتند به یه کناری .. در حرکت بعدی منصوره و احسان از دور خارج شدن .. یه قسمتی بود که نیما و اسحاق نشسته بودن روی مبل و من و محبوبه ومحجوبه که اون دو تا عمه و برادر زاده بودند باید می رقصیدیم .. جالب اینجا بود که منصوره و منیژه که از دور خارج شده بودن با آهنگ یه کون رقصونی حسابی به راه انداخته و احسان و ناصر با اونا حال می کردند . ولی بی توجه به اونا من به مسابقه فکر می کردم . باید روی این محجوبه تازه به دوران رسیده رو کم می کردم وگرنه می تونستم با شکست از محبوبه یه جورایی کنار بیام . درحرکت بعدی من طبق معمول نشستم روکیر اسحاق ..چون دیگه حسابی با این کیر هماهنگ شده بودم و می دونستم چه جوری بزنم به هدف .. عمه و برادر زاده دو تایی شون نزدیک بود با هم گلاویز شن . محجوبه روی کیر نیما نشسته بود. خب نیما شوهرش بود . ظاهرا در ضربه اول کیر وارد کس نمیشه .. در این جا نریمان شده بود وقت نگه دار .. اونم عینکشو نیاورده بود و چند ثانیه هم از حد معمول خارج شده بود . به نظرمنم اومد که پونزده ثانیه کشید که کیر نیما وارد کس زنش محجوبه شه .. محبوبه اعتراض کرد .. افشین رای به شکست محجوبه داد و گفت که باید محبوبه بیاد رو کیر نیما شانسشو آزمایش کنه .. مونده بود داور سوم نوروز خان .. اون که فکر نکنم دقت کرده باشه .. نوروز مونده بود که بین خواهر و دخترش کدومو انتخاب کنه .. از طرفی پدرش هم به نوه اش که دختر اون باشه یعنی به محجوبه رای داده بود و اونم رای نریمانو تایید کرد .. محجوبه از خوشحالی جیغی کشید که مادرش منصوره رو هم به حرف در آورد .. چه خبره دختر انگاری طلای المپیکو بردی هنوز تموم نشده ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم